آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۳۱

چکیده

متن


از دانشمند خـوش ذوق خـدمتگزار و فـداکارمرحـوم حجت الاسلام سید علـى مـحـمـد وزیـرى دفتـرى به یادگـار مـانـده به نـام: مجمع الجـواهـر در چـهـار جـلـد و داراى چـهـارصـد و سـى بــرگ در بـردارنـده مقـاله و یـادداشـتـها و یادگـارهایـى از عالمـان و اربـاب فضل و کمـال که به در خـواسـت وى در سـفـر و حضـــــر نگاشته اند و نیز نامه هایـى که بزرگان به ایشان نـوشته انـد. 1 از جـمـلـه کسانـى که در ایـن دفتر مطلب به یادگار نـوشته اند مى تـوان از امـام خمینى و مرحـوم آیت الله سید روح الله خاتمى نام برد.
مـرحـوم خـاتـمـى در هشـــتـم ذى حــــجه 1366 بـرابـر بـــا 1326/7/30شمسى مـطـالـبـى در ایـن دفتر نوشته است که در ادامه فرازهایى از آن نقل خواهد شد.
امـام خـمـیـنـى سه سـال پیـش از تـاریخ یـاد شـده یعنــى در یازدهـم جـمـادى الاولاى سـال 1363 بـرابـر با سال 1323 شمسـى در چهل و سه سـالـگى این نـوشتار را که نخستیـن بیانیه سیاسى ایشـان به شمـار مـى رود به یـادگار گذاشته است.
ایـن بـیـانـیه پـر شـور پــس از بسمـله بـا ایــن جمله آغاز مـى شـود: (بخـوانیـد و به کـار ببنـدید).
امـا م در پـایـان ایـن بیـانیه هشـدار دهنـده مـى نـویسد:
(هـان! اى روحـانـیـیـن اســـلامــــى اى علمـاى ربـانـــى اى دانشمنـدان دیـنـدار اى گـویـنـدگـان آیـیـن دوست دینــداران خـدا خواه اى خـداخـواهان حق پرست اى حق پرستان شرافتمند اى شرافتمندان وطـن خـواه اى وطـن خـواهان باناموس مـوعظت خـداى جهان را بخـوانیـد و یـگـانـه راه اصـلاحـى که پیشنهاد فرمـوده بپذیـریـد و تـرک نفعهاى شـخـصـى کـرده تـا هـمـه به سعادتهاى دو جهان نایل شـوید و با زندگانـى شرافت مندانه دو عالـم دست در آغوش شـوید: (ان لله فى ایام دهرکـم نفحات الا فتعرضوا لها.)
امـروز روزى است که نسیـم روحانـى الهى وزیـدن گـرفته و بـراى قیام اصـلاحـى بهتـریـن روز است. اگر مجال را از دست بـدهیـد و قیام براى خـدا نـکـنید و مراسـم دینـى را عودت نـدهید فرداست که مشتـى هـرزه گـرد شـهـوتـران بـر شـما چیـره شـونـد و تمام آییـن و شــــرف شمـا را دستخـوش اغــــراض بـاطله خـود کننـد.
امـروز شـمـا در پـیـشـگـاه خـداى عالـم چه عذرى داریـــد؟ همه دیدیـد کـتـابـهاى یک نفر تبریزى بـى سر و پا را که تمام آییـن شماها را دسـتـخـوش ناسزا کـرد و در مرکز تشیع به امام صادق و امام غایب روحـى له الفداء آن همه جسارتها کرد و هیچ کلمه اى از شماها. امـروز چه عذرى در محکمه خـدا دارید؟ ایـن چه ضعف و بیچـارگـى است کـه شما را فـرا گـرفته؟ اى آقاى محتـرم که ایـن صفحـات را جمع آورى نـمـودیـد و به نظر علماى بلاد و گـوینـدگان رسانـدید خـوب است یک کـتابـى هم فراهـم آوریـد که جمع تفرقه آنان کند و همه آنان را در مـقـاصـد اسلامـى همراه کرده از همه امضا مى گرفتید که اگر در یک گـوشه مملکت به دیـن جسارتى مى شد همه یک دل و جهت از تمـام کشـور قیـام مـى کـردند....
شـمـاهـا که به حق مشروع خـود قیام
نکردید خیره سران بـى دیـن از جـاى بـرخـاسـتند و در هر گـوشه زمزمه بـى دینى آغاز کردند و به هـمـیـن زودى بـر شما تفـرقه زده ها چنان چیره شـونـد که از زمـان رضـا خـان روزگـارتـان سخت تـر شـود:
مـن یـخـرج مـن بیته مهاجرا الى الله ورسـوله ثـم یدرکه المـوت فقد وقع اجره على الله.)
ایـن بخـش از بیانیه امـام دربـردارنـده دو نکته اسـاسـى است:
1. تفـرقه عالمـان دیـن و زیانهاى آن.
2. هجـوم دشمنـان به بنیـانهاى دینـى مسلمـانان.
ایـن دو مـوضـوع امروز به گـونه و شکل دیگـرى کـم و بیـش رخ نمـوده اسـت. از یک سـو غرب غارتگـر تمام توش و تـوان خـود را براى در هـم پیچیـدن طـومار اسلام به کار بسته است و به فرمـوده علـى(ع):
(الا وان الـشـیـطـان قـد زمر حزبه واستجلب جلبه لیعود الجـور الـى اوطـانه ویـرجع البـاطل الـى نصــابه.)2
آگـاه بـاشـیـد که شیطان حزب خـود را بـرانگیخته و سپاه خـویـش بسیج کـرده تـا بـار دیـگـر سـتـم در جاى خـود مستقـر گـردد و باطل به جایگاه خود باز گردد.
یـک نـگـاه به حـال و روز کشـورهـاى اسلامـى بـویژه شیعیان به خـوبى ایـن حـقـیـقـت را آشـکـار مى کند: وضع جانکاه دردآور و کشنـده شـیـعـیان عراق شیعیان مظلـوم و ستمـدیـده افغانستان و دردهـاى بـى حـد و مـرز آنان شیعیان لبنـان و یـورشهاى پیاپـى صهیـونیستهاى خـون آشـام عـربـده کشیها و خـــون ریزى و غداره بنـدى وهابیان و ایادى آنـان عـلیه شیعیان در پـاکستان فقـر و بـى خانمانـى شیعیان کشمیر و هـنـد قـتـل و غـارتهاى مسلمانان الجزایر قتل عام و آوارگـى مـسـلـمانان بـوسنـى و هرزگـویـن و بـالکـان زنـدان هـاى مخـوف پـاره اى از کـشـورهـاى اسـلامـى و زنـدانیـان رزمنـده و مبـارز مسلمـان از یک سـو; و هـجـوم بـى محابـا و پیاپـى فکـرى و فـرهنگـى بـراى زدودن اسلام از صـفـحـه تـاریـخ از سـوى غرب و همفکـران سلمـان رشـدى و سلمــــــــان رشـدیـهـاى دسـت آمـوز غـرب در بیـن مسلمـانــــــان و در داخل کشـورهاى
اسـلامـى تـا مـسـلـمان نمـاهایـى که هـر سـاله دهها کتاب جزوه و مـقاله بـرضـد باورهاى مسلمانان و شیعیان نشر مـى دهند3 و از دیگر سـوى با دریغ و افسـوس نبـود همدلى همراهى همکارى مهربانى و مـهـرورزى در بـیـن عـالـمان دیـن آن گـونه که بایـد باشـد و ایـن فاجعه آفـریـن است و بـر عمق فاجعه مـى افزایـد. امـام خـمـیـنـى ایـن رخـدادهـا را در آیـینه زمــان دیـده که از پـراکـنـدگـیـهـا و از هـم گسستگیها و تفـرقه هــا شکـوه داشته است. پـایـان شـوم و سرانجام پـرادبار تفرقه را به خـوبـى و به روشنـى در آن سـالـهـاى دور درک کـرده که چنیــــن دردمندانه از تفرقه و نبـود همدلـى و همراهى و مهربانى و جدایى دلها سخـن گفته است. ایـن تـفرقه اکنون نیز کـم و بیـش وجـود دارد. البته منظور تنها اختلافهاى سیـاسـى نیست. راسـتـى چــرا باید دو یا چنـد عالـم امامـى با آن همه نکته هاى مـشـتـرک و هـدف واحـد در یک روستا یا شهر یا مـرکز استـان یا کـشـور آنـقـدر اختلاف سلیقه و نظر داشته باشنـد که دیدار آنها اگر رخ بدهد تنها در مجلسهاى ترحیم باشد؟ آیـا هیچ مى دانیـم که ایـن گـونه اختلافها و دوگانگیها بزرگ تریـن ضـربـه را بـه مردم مـى زند؟ و دشمنان که نه ایـن سـوى درگیرى را قـبـول دارنـد و نـه آن سـوى درگیـرى را از خـوشحـالـى در پـوست خـود نمـى گنجنـد؟
عـلـم و تـجـربـه گـواه است که هیچ عاملى در سست کـردن پایه هاى اعـتـقادى و دینى دینداران به اندازه دو دستگى دو یا چند عاـم در یک روستـا و یا شهر نیست.
راسـتـى چـرا مـا از اتحـاد و هجـوم سیل آسـاى دشمنــان به همه هستى مـسـلمانان در غفلت به سر مى بریم و بسان خـواب زدگانیـم و تـوجه نـداریـم در پیرامـون مان چه مى گذرد و اختلاف سلیقه را تا این حد بزرگ کرده ایم؟
راسـتـى چـرا براى تالیف قلـوب و اجتماع بـرادرانه عالمان دیـن کارى نمى کنیم؟ در ایـن راه تاکنـون چه گامى
برداشته ایـم؟ در پاره اى از مـسـائل روزها بلکه هفته ها تحقیق و کاوش مى شـود و مبالغى کـلان هـزینه مى گردد سمینار و کنگره ها مى گیریـم که البته بجـا هـم هـست و فایـده هاى بسیارى دارد از جمله: احیاى آثار و مآثر عالمان و نمایاندن ایـن که بزرگان چه کردند و چسان به وظیفه خـود جـامه عمل پـوشاندند. آیا پسندیده نیست کنگره اى هم برگزار کنیم بـراى آشـنـایى به رسالت خود در ایـن عصر و نیز براى نزدیک کردن قلبها به یکـدیگر و تالیف قلـوب بیـن عالمان و اجتماع آنان؟ بـررسـى عـلـتـهاى پـدیـد آمـدن اختلاف راهکارهاى زدودن آن با یک دبـیـرخـانـه هـمـیـشـگـى پـرتلاش بـراى تالیف قلبها و استـوارسـازى دوستیها و برادریها.5
راسـتـى آن هـمـه روایـات شـریفه در ارزش (زیـاره الاخــــوان) (تذاکـر الاخـوان)6 و روایات بسیار (اصلاح ذات البیـن) و روایـات جـایز بـودن دروغ در مـقـام اصـلاح و جـمـلـه شـریـفـه مـولـــى الـمـوالـى حضـرت امیـرالمـومنیــن (ع):
(اصلاح ذات البیـن افضل مـن عامه الصلاه والصیام.)7
و...
آیـا براى ایـن وارد شده اند که ما آنها را براى مردم بخوانیـم و دیگـران را به آنها فـرا بخـوانیـم؟
بسیـارى از طلاب و فضلا که در منـاسبتهاى تبلیغى از قـم به جـاى جاى ایـران اسـلامـى سفر مـى کنند از جمله نخستیـن پرسشهایى که با آن رو بـه رو مـى شـونـد و پـاسخ درستـى هـم براى آن ندارد پـرسـش از همیـن اختلافها و تفـرقه هـا و پـراکندگیهاست.
عـالمان بزرگ مذهب ما که به آنان و فهمیـدن سخـن آنان مبـاهات مى کـنـیـم مانند: شیخ مفید سید مرتضى سید رضـى علامه حلـى شهید اول و شـهید ثانـى قدس الله اسرارهـم با عالمان اهل سنت نشست و بـرخـاسـت و منـاظره و رفت و آمـد و رابطه شـاگـــردى و استادى داشته اند.
حـدود چهل تـن از عالمـان بنـام اهل سنت به شهیـد اول اجــازه روایت داده و او را بـسـیار ستـوده انـد.8 شهید ثانـى یک سال و انـدى در سـال 942 و 943 در مصـر در نزد شمار زیادى از عالمان اهل سنت به تحصیل پرداخته است.9
حـرکـت خـردمنـدانه و سنجیـده ایـن بزرگـان بـــراى حفظ تشیع و جلـوگیـرى از گـوناگـون هجـومهاى مخـالفان به شیعه بسیار اثـر داشته است. بـى گـمـان اختلاف نظر و سلیقه دو عالـم شیعى هـرگز به پـایه اختلاف دو عـالـم شیعى و سنـى نمـى رسـد. بنـابـرایـن دیـدار گفت و گـو انتقاد دوسـتـانه و دلسـوزانه از یکـدیگـر گـرچه اختلاف نظر و سلیقه بسیـار بـاشـد محذور شـرعى نـــدارد.
با چنیـن گـردهماییها و جلسه هایـى اختلاف نظرها هـر چنـد زیاد باشـد و در جـامـعـه هـم منتشر شـود زیانـى نمـى رسانـد و اثر ناجورى نمى گذارد؟
دو عـالـم بزرگـوار معاد باور مـى شناسـم که از لحاظ نظرى علـى طـرفـى نـقـیـض هستنـد: یکـى به شـدت طـرفـدار عرفان نظرى و از پیروان مکتب ابـن عـربـى و دیـگـرى از مـخـالـفان پـر و پا قرص عرفان و حکمت مـتـعـالـیـه ولـى هـر دو بـا هـم صمیمـى و گـرم هستند و رفت و آمد دارند.
آیـا بهتـر نیست ما بسیارى از انتقادهاى از یکـدیگر را دوستانه و در جـمع یکدیگر مطرح کنیـم و آنها را بر مرکب راهـوار امـواج سوار نـکنیم و به دست دشمـن و یهود و نصارا نسپاریم و نگذاریـم مطالبـى که تنها باید در حریـم حـوزه مطرح باشد مشاهد هر جایى شود؟ شـایـد گـفـتـه شـود: شمارى اهل بدعت هستند و همنشینـى با ایشـان نـادرست و سبب تـرویج بـدعت است.
در پـاسـخ مـى گوییـم: با اجتماع نشست و بـرخاست گفت و گـو و سخـن هـم را شنیدن بهتر مى شـود جلوى بدعت را گرفت تا مخالفت در هـر کـوى و بـرزن و بـرفـراز مـنبـر. گیریم که بپذیـریـم با ایـن امـور بـدعتگذار بـاز داشته نمـى شــود و از کژ راهه به شاهـراه نمـى آیـد در ایـن صـورت وقتـى همه علمان از نزدیک و بدون واسطه با آراى چنیـن بدعتگذارى آشنا شدند همگـى یکصدا و همنـوا او را از جامعه طرد مى کنند و بهتر مانع رواج بدعت مـى شـونـد. امـام خمینـى در سـال 57 گفته است:
(یـکـى از اقسام روابط که مـن سابق مى خواستـم در قم ایجاد کنم و نـگـذاشـتـنـد ایجاد بشـود (خداوند اصلاحشان کند ان شاء الله) مـن بـنـابـرایـن گـذاشـتم که در تمام ایران یک روز تعطیل یک روز اجـتـماع باشد اجتماع اهل علـم. یعنـى فرض کنید روز شنبه یا شب شـنبه تهران یک اجتماع اهل علمـى باشـد خـراسان اجتماع اهل علمى بـاشـد فـلان ده هـم اجتماع اهل علمـى باشـد ایـن یک سـازمـانـى بـود نگذاشتنـد نفهمیـدند.)10
بـر اسا ایـن رهنمـود امام خیلـى بجاست که عالمان طـراز اول و نیز طـبـقـه دوم هـر شهر دست کـم هـر دو ماه یک بـار در منزل یکـدیگر اجـتماع کنند و با تبادل نظر و رایزنـى در نزدیک کردن دیدگاهها بـه یـکدیگر بکـوشند و بر فرض که هیچ بحث و مذاکره اى هـم نکننـد نفـس همیـن اجتماع مـایه اجتمـاع قلبـى و نیز سبب دلگرمى مـومنان مى شـود و خناسان و فتنه انگیزان و آتـش بیاران معرکه را خلع سلاح و رسـوا مـى کند.
اگر گفته شـود وقت عزیز و گـرانبهاست و نبایـد صـرف بـرگزارى و حضور در چنین جلسه هایى شود.
در پـاسـخ مى گـوییـم: بـى گمان فایده هاى چنیـن اجتماعى خیلى بیش تـر از بحث استصحاب تعلیقى و مـن الواضع و موضوع علـم اصول و منـى مـالانـفـس لـه است که روزها و شایـد هفته ها صرف بحث از آنها مـى شـود. حـقیقت آن است که امـروزه اجتمـــــاع و نشست و برخاست و گفت و گـوى عـالمان بیـش تر تشکیلاتـى است و کسانى که خارج از تشکیلات و تـشـکـلـهـاى رسمـى هستند چنـدان با یک دیگر انسـى نـدارنـد. بـرخلاف زمـانـهـاى پیـش که رفت و آمـد عالمـان نامدار به شهرهاى خـود یکـى از انگیزه هاى اجتماع (بیـش تر )و رفت و آمد مى شـد. بـا تـوجه به آنچه گذشت به نظر مـى رسـد اگر مـوضـوعى دیـروز به نظر اسـتـاد شـهـیـد مطهرى (مشکل اساسـى در سازمان روحانیت) 11 بـود امـروز مـشـکـل اسـاسى همیـن کشمکشها و مشاجره ها و اختلافهاست و بـجـاسـت کـه خـردمنـدان قـوم تمام هم و غم و توش و توان خود را براى ریشه کـن کردن و یا دست کـم کم کردن آن به کار بندند. چـنانکه در آغاز ایـن نوشتار یادآور شـدیـم آیت الله سیـد روح الله خـاتـمـى حـدود پـنجـاه و چهار سـال پیـش در سـال1366ه.ق در مجمع الـجـواهـر مـرحـوم وزیــرى مطالب عبرت آمـوزى نوشته است و در همان نـوشتار درباره روحانیت مى نـویسد: (تشتت افکار بـى نظمـى دستگاه روحانیت... و هزاران دردهـاى دیگـر پـیـکـر جـامعه مسلمـانـان بخصـوص روحـانیت را بسیـار ضعیف سـاخته و تـهـدیـد بـه نیستـى مـى کنـد... افسـوس!
فـرصتـى که در ایـن چنـد سال گـردش روزگـار بـه دست ما داد که بایست آن را غنیمت شمرده و با درس عـبـرتـى که از روزگار گذشته بایست گرفته باشیـم به نقاط ضعف و عـلـل انـحـطـاطـ خـویـش پى ببـریـم و بـا کمـال سـرعت به اصلاح آن بـپـردازیـم و ایــــــن دسـتـگـاه را مـرمت[ کنیـم] و پایه هاى آن را بـراسـاس مـحـکـم قـرار دهیـم که بتـوانـد در مقابل گردبادهاى مخالف روزگـار کـه مـوقتا ساکـن[ شـده] و دیر یا زود وزیدن خـواهـد گرفت چـنـدى مقاومت کند کوچک تریـن استفاده نکردیـم که سهل است شاید سـوء استفاده هـم کردیـم و عما قـریب ایـن فـرصت از دست ما رفته ما هـمـانیم که بـودیـم و دشمنان ما همان و در اولیـن حمله از پاى در خواهیم آمد و آیا مسوول آن کیست؟ مـن نمى دانم. بـگـذریـم و بـیـش تر پریشان نگـویـم. خدا مى داند هر وقت به ایـن مـسـائل به مناسبتى تـوجه مى کنـم از شدت تاثر پریشان[ مى شـوم] و از مغز پریشان جز فکر پـریشان تـراوش نخـواهـد کـرد. حـضـرت آقاى وزیرى ببخشید معذرت مى خـواهـم که چند صفحه از کتابچه شـمـا را به لاطائل اشغال کـردم ولـى اکنـون که منظور شما از تنظیـم ایـن دفـتـر تـامین نشده بگذارید گفته هاى پریشان مـن هم در آن ثبت بـاشـد.)12 بـارى سـیـره رسـول اکـرم(ص) بـراى مـا در ایـــن زمینه بهتریـن الـگـوسـت. مـى دانـیـم که آن وجـود مقدس براى حفظ مصالح عالیه اسـلام چـه کـسـانـى را به خـود جذب کـرد و با چگـونه کسانى که از بـاطـن و آیـنـده آنها هـم خبر داشت نشست و بـرخاست مى کـرد. آیا ایـن بـزرگـوار وضع کنـونـى ما را مـى پسندد. آیا از ایـن پراکندگى خـشـنود است؟ پراکندگى و تفرقه اى که دشمنان از آن سـوء استفاده کـرده و مجال یافته اند هرچه مـى خواهند احکام نورانى آن پیامبر عظیـم الشان را به سخره بگیرند؟ ما همه مفتخـر به پیـروى از آن وجـود مقـدس هستیـم ولـى نکنـد درباره ما بگویند:
وکل یدعون وصال و لیلى
ولیل لاتقر لهم بذاکا
اگـر در شـهـرى که دو عالـم اختلاف سلیقه و نظر دارنـد یکـــــى بگـویـد: (فـلانـى بـى سـواد است) و دیگـرى بگـویـد: (فلانـى بـى تقـواست) آن وقت دیـن اسلام تـرویج مـى یـابد؟
مـى دانـیـم تنها داشتـن و انباشتـن اصطلاحات و انبـار اصطلاحـات شدن کـمـال نـمى آورد مادامـى که تقوا همراه آن نباشد و تقـوا هم که آمـد دیـگر (نه منى هست و نه مائى) و جدالها هـم رخت مى بندند.
از غرر سخنان امام خمینى است:
(اگـر هـمـه انـبیاء در یک زمـان در شهرى بـاشنـد هیچ اختلافـى بین آنها نخواهد بود.)13
هـنـگـامـى کـه در شـرع مقـدس ما یکـى از مصـارف زکـات تـالیف قلوب کـافـران اسـت: (والـمـولفه قلوبهم)14 چگـونه ایـن شرع به تفـرقه و نـاهمـدلـى عالمـان رضـایت مـى دهد؟
بارى براى به پایین تریـن حد رساندن دو دستگیها و ایجاد همدلـى و هـمـراهـى بـایـد تحقیقات و کارها و تلاشهاى فـراوانـى صـورت پذیرد ولـى آنچه اکنـون به نظر مى رسد در چند بند پیشنهاد مى شـود: 1. همان گـونه که پیـش تر از امام خمینى نقل شد عالمان هـر شهرى بـویژه آنان که گمان مـى رود اختلاف و رقـابت دارنـد مـاهـى یک بـار یـا دو مـاه یک بـار بـرنـامه منظم دیـدار در منزلهاى یکدیگر داشته باشند.
2. در هـر شـهرى سالـى یک بـار کسـانـى که گمـان مـى رود بـا یکدیگر اخـتـلاف دارنـد بـا اعـلام قـبلى خـود و مامومهاى آنان در نماز جماعت یکدیگر شرکت بجـویند و به یکـدیگر اقتـدا کننـد. 3. از بـروز عـوامـل تـفـرقـه جلـوگیـرى شـود در مثل در هــر شهرى هـمزمان بیـش از یک نماز عیـد فطـر یا عیـد قـربان اقامه نشـود. جاى تـعـجب است که ما عوامل اتحاد را در اسلام گاهـى به عوامل تفـرقه تبـدیل مـى کنیـم و از جمله همیـن نماز عیـد است. 4. تـوجـه بـه یک اصل اخلاقـى مهم و پـاى بنـــــدى به آن که در روایـات اهـل بـیـت(ع) سفـارش شـده است در کـاهـش کشمکشها اثـر فراوان دارد. کـه ایـن اصـل اخـلاقى ایـن است: آدمى به جاى متهم کـردن دیگـران و مقصر دانستـن آنان خـود را متهم کنـد و مقصـر بـدانـد. امام علـى(ع) در خطبه همـام در اوصـاف پـارسـایان مـى فـرمـایـد: (فهم لانفسهم متهمـون و مـن اعمـالهم مشفقــــون.)15 یا مى فرماید:
(اعلمـوا عباد الله ان المـومـن لایمسـى ولایصبح الا ونفسه مظنـون عنده فلا یزال زاریا علیها.)16
بـدانـید اى بنـدگان خـدا مـومـن شب را به روز و روز را به شب نمى آورد مـگـر آن کـه به نفـس خـویـش بدگمان است و پیوسته بر او عیب مى گیرد.
استاد آقاى مصباح یزدى مى گوید:
(یـکـى از بـزرگ تـریـن عیبهاى نظام روحــــــانیت تک روى و تک اندیشـى اسـت.... تـقـیـد بـه در نـظـر گرفتـن خـواست دیگران و همفکـران و هـمکارى بـا آنان کارى خلاف طبع است. لذا به سادگـى نمى توان سخـن دیـگـرى را پـذیرفت. فهمیدن این مطلب شناخت این مشکل و راه حل آن قـدمـى در راه اصلاح و پیشـرفت است.
اى کاش اختلاف نظرها و رفتارها تابع تشخیص بـود; یعنـى دو نفـر که از دو راه مـى رونـد به دلیل تشخیص آنها بـود ولــــــــى متاسفانه در اغـلب موارد ایـن گـونه نیست. در بسیارى از موارد تشخیصها منشا روانـى دارد; یـعـنى چـون مى خـواهد ایـن گـونه تشخیص مى دهد. حتـى گـاهـى انـسان متـوجه نیست که چرا تشخیص او عوض شـده است. در ایـن حال ریشه تغییر تشخیص او تغییـر خـواست اوست. بـایـد بـه نظریات همـدیگر احتـرام بگذاریـم... به دنبال شنـاخت حق بـاشـیـم سعى کنیـم که همیشه حـرف درست دیگــران را تصدیق کنیـم. با عمل به ایـن نکته اخلاقـى علاوه بر خدمات علمى مـى تـوان گام بزرگـى در خـودسـازى بـرداشـت. ارزش ایـن کارها بیـش از سـایـر کارهاست. سـایـر کـارهـــا وقـــتـى پـر بـرکـت مـى شـود که از ضمیـرى پـاک صـادر شــــود....)17
5. تـوجـه بـه سـیـره سلف صالح و پاى بنـدى به آن اثـر شگرفـى در همدلـى و همراهـى دارد که در زیر نمـونه هایى نقل مـى شـود: الف. مرجع بزرگ آقا سید ابـوالحسـن اصفهانـى به مخالفان خـود کمک مـالـى مـى کـرد. وقـتـى بـه او خرده گرفتند: فلانـى شما را قبـول نـدارد چـرا به او کمک مـى کنید؟
پـاسـخ مـى دهـد: مـگر مـن جزو اصـول دیـن هستـم که هر کـس مرا قبول نداشت کافر باشد؟
گـاهـى مـى گـفت: اگـر فلانـى مخـالف مـن است خـانـواده ا و که نبایـد دچار مشکل زندگـى باشند. فـرزنـدانـش چه گناهـى دارنـد؟
ب. مـرجع بزرگ آقا سیـد احمـد خـوانسارى بـراى تامیـن پـرداخت شهریه یـکى از مراجع تهران با واسطه و مخفیانه مبالغى پـول مى فرستد به گونه اى که خود وى هـم متـوجه نمى شود که دهنده پـول کیست! آقا سید احمد خـوانسارى براى ایـن که مبادا کمى یا نبـود شهریه آن مرجع مایه وهـن یا تکدر خاطرش شـود چنیـن مـى کرد.
ج. یـکـى از عالمان آذربایجان مـى خواست از آخـونـد خـراسانـى اجازه کـتـبى بگیرد. روزى پـس از درس آخوند تقاضاى کتبـى خـود را تقـدیـم وى کـرد. در بیـن راه مجلـس درس تا منزل به آخـونـد گفتند: (این شخص از مخالفان مشروطه است و به شما توهیـن مى کند و مستحق اخذ اجازه نیست.)
آخوند در پاسخ گفت:
(شـایـد طبق حجت شرعى به مـن تـوهیـن کرده است نه بـدون جهت و چـون مـن نمى دانـم طبق حجت شرعى بـوده است یا نه کارش را حمل بر صحت مـى کـنـم[.و افزود]: براى ایـن که مبادا تصمیـم پس از رسیـدن به منزل عوض شـود قلـم بیاوریـد تـا همیـن جا اجازه را بنـویسـم.) د. سیـد هبه الله شهرستـانـى مـى گـویـد:
(در ایـام مـشـروطـیت روزى در بیـرونـى منزل آخـونـــد در نجف نشسته بـودیـم که سیدى وارد شـد و به ایشان گفت: مـن مقلـد سید کاظم یزدى هـسـتـم و مـى خـواهـم با فلانـى معامله کنـم و مهر و امضاى سید را بـراى خـریـدار بـرده ام ولـى چـون خریدار مقلـد شماست قبـول نمى کند و مـى گـوید: برو اجازه آخـوند را بیاور.
اسـتـاد مـا آخـونـد حـرف او را قطع کـرد و گفت: به او بگـــو آخوند گـفت: اگر تو واقعا مقلد مـن هستى باید مهر و امضاى سید را روى سـرت بگذارى و فـورى اطـاعت کنــى.)18
هـ. مـیـرزا مـسیح مجتهد بـر اثـر سـوء تفـاهمـى آقا محمـود نـواده وحـیـد بهبهانـى را تکفیر کرده بـود. وقتـى میرزا مسیح بـراى زیارت حـضـرت مـعـصـومـه(س) بـه قـم مـشرف شـده بـود در مسجـد امام حسـن عـسـکـرى(ع) اقامه جماعت مـى کـرد. از قضا آقا محمود هـم پیش از وى بـراى زیـارت بـه قـم آمده بود. وقتى آگاه شد میرزا مسیح اقامه جماعت مـى کند در جماعت او حاضر شـد و به وى اقتدا کرد.
پـس از نـمـاز نـزدیـکان آقا محمـود با شگفتـى تمام از وى سوال کردند:
(میرزا مسیح شما را تکفیر کرده و شما به او اقتـدا مـى کنیـد؟) آقا محمود پاسخ داد:
(چـیـزى نیست منافاتـى ندارد که امر بر میرزا مشتبه شده باشـد و مـرا کـافـر بداند ولـى مـن وى را عادل بدانـم و طبق مبانـى فقهى هـر دو نفـر مثـاب و مـاجـور بـاشیم.)
وقـتـى خـبـر مـاجـرا به میـرزا رسیـد شگفت زده به دیـدار آقـا محمـود شتافت و جدایى و کدورت به پیـوند و دوستـى تبدیل شد.19
آن که زهرت دهد بدوده قند
آن که از تو برد بدو پیوند
آن که بد گفت نیکوئى گویش
ور نجوید تو را تو مى جویدش
سنائى
و. امام جمعه جهرم مى گفت:
(سـالـى هلال شـوال در جهرم ثـابت شـد و مـن به بیت امام خمینـى تلفنـى گـزارش دادم. آنان گفتنـد: شما مـوضـوع را به اطلاع آقاى گلپایگانـى برسانید اگر بر ایشان ثابت شـود امام حکـم خـواهد کـرد.)20
ز. یکـى از اسـاتیـد حـوزه مـى گفت:
(انـدکـى پـس از پـیـروزى انقلاب به اتفـاق دو تـن از اسـاتیـد براى تـنـظـیم امـور حـوزه به محضر امام خمینـى شرفیاب شدیـم. ایشـان پـس از بـیـان رهـنمـودهـایـى گفتنـد: خـــدمت آیت الله گلپایگانـى برسید و بـا صـوابـدید ایشان اقـدام کنید. وقتـى در ایـن موضـوع با آیت الله گـلپایگانى گفت و گو کردیـم به ایشان خبـر نـدادیـم که امـام دستـور داده انـد خـدمت شمـا بـرسیــم.
از قـضـا آیت الله گلپایگانـى گفتنـد: شما نظر آیت الله خمینـى را جـویـا شـدیـد هـر چه ایشـان بفـرمـاینـد قبــــول دارم.)
ح. شـهـیـد رجـائى درباره دیـدار خـود با آیت الله گلپایگانـى مى گوید:
(مـن دوبـار در دوران نخست وزیـرى و یک بـار در دوران تصـــدى وزارت آمـوزش و پـرورش خـدمت ایشان رسیـده ام و بـرایـم
بسیار بسیـار جـالب بـود. دفعه اول از ایشـان سـوال کـردم چه امـرى دارید؟ ایـشـان مجموعه مطالبشان ایـن بود که: امام را با هر چه در توان دارید تقویت کنید.
بـارى بـراى دومـیـن بـار که مـى خـواستیـم جـدا شـویـم ایشان تکـرار کـردنـد: تـوصـیـه مـى کنـم امـام را عظمتشـــــان را مـوقعیتى را که امـروز در جامعه دارند نه تنها حفظ کنید بلکه تقویت کنید.) 21
آیت الله گلپـایگانـى در بیانیه اى به مناسبت رحلت امام خمینـى مى نویسد:
(فـقـیـهـى بـزرگ و مرجعى مسلـم به جهان باقـى شتافت که در زهد و عـبـادت و شـب زنـده دارى و خـوف از خـدا وحق گـویـى و حقیقت طلبـى و صفـات ممتـاز دیگـر از آیـات الهى بـود.)22
طـ. فیض کاشانى در مساله اى با ملا خلیل قزوینـى مباحثه کردنـد و به نتیجه یکسانـى نرسیـدنـد. سـرانجام ملا خلیل فیض را تخطئه کرد و سخن خود را درست دانست.
از قضا چنـد روز بعد فهمیـد که حق با فیض بـوده است; از ایـن روى بـراى عـذرخـواهـى پـیاده به سـوى کـاشـان به راه افتـاد و وقتـى به مـنـزل فـیـض رسـیـد از دم در فـریـاد بـرآورد: (یـا محسـن قـد اتاک الـمسیئ) پـس از دیدار و سلام و تعارفهاى معمـول گفت: در مسـاله حق بـا شمـا بـود و مـن اشتبـاه مـى کـــــردم.
ایـن را گفت و بـدون درنگ بـرگشت و گفت: مـن تنها بـراى بیــان اشتباه خـودم ایـن راه را طـى کـردم و منظور دیگرى نـداشتـم.23
ى. روزى اسـتفتایـى خـدمت آقاى علـوى خـوانسارى آوردند که پاسخ دهـد قـبـل از وى عـالـم دیگرى آن استفتا را پاسخ داده بـود و از او خـواستنـد نظر خـود را ذیل آن بنـویسد.
آقـاى علـوى پـس از مطالعه سـوال و جـواب دریافت که آن عالـم جـواب را نـادرسـت نـوشته است; از این روى بدون ایـن که سخنـى بر زبان بـیـاورد بـه پـرسـش گر گفت: فـردا بـراى گرفتـن پاسخ مراجعه کنید شـب اسـتـفتا و پاسخ آن و صـورت درست را خدمت آن
عالـم فرستاد و از او خـواسـت بـا عـوض کردن برگه استفتا پاسخ صحیح را ذیل آن بـنـویسد و آن گاه خود وى هـم جوابش را ذیل آن نوشت و روز بعد بدون ایـن که استفتا کننده متـوجه ماجرا شـود استفتا را تحویل او داد!
ایـن نـوشتـار را بـا سخنان امام خمینـى به پـایان مـى بـریـم:
(شما خیال مـى کنیـد دعواى شما بیـن دو نفر پهلـوان است؟ دعواى شمـا پیـش خـدا اعظم از همه معاصــى است.)24
(ایـن دسـته بندیها غلط است. این دسته بنـدیها فسق است. حوزه ها را ضـایع مـى کنـد ایـن کـارها.)25
(امـانـت گـذاشته خـدا ایـن دیـانت را خیـانت به ایـن امــانت نکنیـد. ایـن جـبـهـه بنـدیها خیانت است. مگـر شما از دو دیـن هستیـد؟ مگـر مـذهب شما شعب مختلفه دارد؟ مگـر ملاهاى شمـا هـر کدام به یک دینى دعوت مى کنند؟
جـبـهـه بنـدى یعنـى چه؟ ایـن دنبـال آن ملا آن دنبــال آن ملا. اینها غـلـطـ اسـت ایـنـهـا کفـر است اینها از کبـایـــر از اعظم کبایر اسـت.... شـمـا چیزى نـدارید که سـر آن دعوا کنیـد سـر دیـانت است دیـانـت هـم دعـوا نـدارد. الحمـد لله دیــانت داریـد امـا دیانت که دعـوا نـدارد سـر همه اینها به دنیا بـر مـى گردد. انسان خـودش را بـازى مـى دهـد. که تکلیف شرعى اقتضا مـى کند. تکلیف شرعى اقتضاء مـى کـند که انسان اهانت کند به... همجنـس خـودش؟ ایـن تکلیف شرعى است؟ دنیاست آقا اینها هـواهاى نفس است.)26 (اگر شما صنف روحانیت ایدهـم الله تعالى کارهایى خـداى نخـواسته انـجـام بـدهـید که از چشـم ملت بیفتید ولـو در دراز مدت آن روز اسـت کـه فـانتـوم لازم نیست دیگر خود ملت شما را کنار مـى زند... مـن خـوفـم ایـن است که روحانیت نتـواند آن چیزى که به عهده اوست صحیح انجـام بـدهد.)27
پى نوشتها:
1. (سیماى فضیلت) 267/.
2. (نهج البلاغه) صبحـى صـالح تـرجمه آیتـــى (28/) 63/ خ22.
3. (طـرح تـدویـن کتـاب شنـاسـى بزرگ شیعه) / 131 ـ 133 ; مجله (کلام) شماره /20 2ـ 5.
4. به فرموده حضرت على(ع):
(والـلـه یـمیت القلب ویجلب الهم اجتمـاع هـولاء القـوم علــــى باطلهم وتفرقکم عن حقکم.)
نهج البلاغه خ27
5. امـام خـمـیـنـى به مـرحـوم وزیرى در همان روزها گفته بـود: (خـوب است یک کتابـى هم فراهـم آورید که جمع تفرقه آنان کنـد.) الـهـامـى که بایـد از امام خمینى گرفت همین است; یعنى کنگره اى بـایـد بـرگذار کـرد که جمع تفـرقه آنـان کند.
6. (کـافـى) ج2 157/ ـ179 186 ـ188 کـتـاب الایمــــــان و الکفـر بـاب زیــاره الاخـوان بـاب تـذاکـر الاخــــــــــوان; (بـحـارالانـوار) ج74 342/ـ355 بـاب تزاور الاخـــــوان و....
7. (نـهـج الـبلاغه)/ 241 نـامه ;47 (بحـار الانـــــوار) ج76 43/ـ44 (امـالـى) طـوسـى 532/ مجلــــــــــس 18 ح1145.
8. (غایه المـراد) ج/1 221ـ 226. مقدمه.
9. همان / 301.
10. (روحـانیت و حـوزه هـاى علمیه از دیـدگـاه امـام خمینــى): تبیان ج292/10.
11. عنـوان مقاله اى است از استاد شهیـد مطهرى که در کتابـى به نام: (بـحـثـى دربـاره مـرجعیت و روحـانیت) که به سال 1341 ش. در تهران نشر یافت.
12. (سیماى فضیلت) 277/ـ278.
14. سـوره (تـوبـه) آیـه 60. (انمـا الصـدقـات للفقـراء والمسـاکیـن والعاملیـن علیها والمـولفه قلوبهم).
15. (نهج البلاغه) 304/ خ 193.
16. همان / 251 خ176.
17. (مبـاحثـى دربـاره حـوزه)203/ـ 205.
18. (سیمـاى فـرزانگـان) ج3 ;34/ (مـرگـى در نـور)95/ـ 96.
19. همان338/.
20. مجله (پیـام حـوزه) شمـاره 77/ـ78.
21. همان78/.
22. همان76/ـ77.
23. (الـفـوائـد الـرضـویـه) ;173/ (سیمـاى فـرزانگــــان) ج3 ;319/ (روضـات الـجنات) ج81/6 ایـن داستان را دربـاره مـولـى محمـد طـاهـر قمـى و فیض کـاشـانـى نقل کرده است.
24. (روحـانیت و حـوزه هاى علمیه)36/.
25. همان38/.
26. همان 282/ـ283.
27. همان 412/.

تبلیغات