مـراحل شکل گیـرى حکـومت اسلامـى در بیان و بنـان امام خمینـى
آرشیو
چکیده
متن
پیـش از امام خمینى درباره حکومت اسلامى بحثهاى نظرى صـورت گرفته و بـرخـى از جـنبشهاى شیعى براى تحقق آن انجام یافته بـود ولى در عـمـل از آن خـبـرى نبـود. امام خمینى با تلاش بى مانند خود ضمـن روشـنـگـرى مشروعیت حکومت اسلامى و ثابت کردن این که حقیقت دیـن جـز با اجـراى حکـومت دینـى غیـر قابل نمـود و ظهور است حکـومت دینى را از جـهـان آرمـانـى بـه عینیت جامعه آورد و بار دیگر مـدینه آرمـانـى اسلام در برگیرنـده شهر عقل و شهر عدل و شهر عشق امکان ظهور و نمود یافت. و تـوجه مسلمانان از الگوهاى مهلک غرب و شرق و زندگیهاى ماشینى و مصرفـى به سمت اسلام و نظام اسلامى مصروف شد.
ایـنـک همت بلند همتان باید دیگر ما وجهاتـى از صـورتهاى ذهنى و انـدیـشـه ها صرف نیستیـم انقلاب اسلامـى همه را دگرگـون کرده است. اکـنون در پهنه هاى بى کرانه عمل قرار داریم و فاصله علـم و عیـن در مـا از مـیان رفته است و ایـن نخستیـن گام گـاه شمار واقع بینى و واقع نگرى است. ما در واقع در حکـومت اسلامى خـود را به تماشا نـشـسـته ایـم. دیگران هـم ایـن طور بهتر مى توانند ما را ببیننـد. کـاسـتـى و کـمال ما براى همه ملتها درخـور فهم شده است و همگان مـتـوجه کنـش اجتماعى ما هستند و ایـن از آثار حیات و حضـور ما در صـحـنـه هاى سیاسى است. خیلى از متفکران در سـراسـر جهان چشـم به ایـن نـظـام دوخـتـه انــــد و آن را به عنـوان یک تجربه بزرگ و بـى مـانـنـد انسان شیعى و ایرانى تلقى مى کنند. حرکتـى هـوشمندانه و هـمـراه حـسابگریهاى خیره کننده و حیرت آور در آمیختگـى دیانت و سـیاست و ملیت و اسلامیت. آنها به خـوبـى متـوجه ایـن نکته هستنـد که حـکـومت اسلامـى در شمـــار حکـومتهایـى نیست که رنگ و بـوى ایدئولـوژى اسـلامـى را به خـود گـرفته انـد. ایـن حکـومت دراسـاس و بنیـاد اسلامـى اسـت و مـى خـواهـد هـمه رابطه هاى موجود در آن برآیند تعالیـم دینى باشد و درکل جـامعه مـورد نظر اسلام را به نمـایش بگذارد.
پیشینه هاى تاریخى حکومت اسلامى
حـکـومـت اسـلامـى امر نـوظهورى نیست و در زمان پیامبر اسلام(ص) و عـلـى(ع) تجربه شـده است. شیعه که خاطره نظام عدل را هرگز از یـاد نـبـرده بـود بـا اعتقـاد راسخ به غیبت ولـى الله الاعظم در طول بـیـش از ده قرن این خاطره را دنبال کرد و براى تبییـن مبانـى آن در عـصـر غـیـبـت سختیها کشید و در قالب گزاره ها و مقـوله هـاى کـلامـى چـون: مـسـاله ولایت خلافت و غیبت امـــــام ومقـوله هـاى فقهى چـون: دولـت سـتـم پذیـرش ولایت از ســــوى ستمکـار دولت عدل و ولایت فـقـیه به بحث و مـداقه در آن زمینه نشست فقیهان بـرجسته اى از جـمـلـه مقـدس اردبیلــــــى و شیخ جعفرکاشف الغطاء و ملااحمـد نراقـى در سـده هـاى اخـیر آن را در آثـار خـود مطـرح کـردنـد و امام خمینـى آن را به کمال رسانـد.
اهـمیت بحث حکـومت اسلامـى بـراى اهل سنت نیز کـم تــر از شیعه نبـود. در طـلـیـعـه قـرن حاضـر هر چند انـدیشه ورزانـى چـون:
رفاعه رافع الـطهطاوى یعقـوب صنـوع شبلى شمیل و طه حسیـن لب به ستایـش تمدن غـرب و دمـوکراسى حاکـم بر آن گشـودند ولى سخت تاثیر اندیشه هاو آمـوزه هـاى سـیـد جمال الدیـن اسدآبادى فکر دینـى درجهان عرب و مـیـان روشـنـفـکـران اهل سنت احیـا شـد و شیخ محمد عبده شاگرد نـامـدار سـیـد فکر دینـى را در چارچـوب گـرایـش به اصلاح اجتمـاعى مـجـسـم سـاخت و به دنبــــــال او عبدالرحمـن کـواکبـى دو کتاب: طبایع الاسـتـبـداد و ام الـقـرى را نـوشـت. او با کتاب اولـى اسبداد عـثـمانـى را رسـوا کرد مساله اى که براى روشنفکران و نویسندگان قـرن 19 فـورى تـریـن مساله سیاسى بود و با نوشتـن ام القرى به ریـشـه یابى ناتوانى و درمـانـدگـى مسلمـانـان و راههاى از بیـن بـردن آن پــرداخت.
بر آیند ایـن حرکتهاى فکرى شخصیتى چـون محمد رشید رضا بـود که در جـهان اسلام سنى آراى خـود را درباره حکـومت اسلامى با نظم روشـن و بـا شـجـاعت بیان کرد محمد رشید رضا با نوشتـن کتاب:
الخلافه والامـه الـعـظمى تفسیر بـى طرفانه اى از فروپاشـى خلافت عثمانى و تـاسـیـس آراى نـویـن حـکـومت اسلامـى ارائه داد و بعد از او نهضت اخـوان الـمـسـلـمـیـن که در ســــال 1928 میلادى در مصر به دست حسـن الـبـنـاء تاسیـس شـد جهان اسلام را به صـورت گسترده اى به حکومت اسـلامى دعوت کرد ولى سرکـوبـى آنها به دست رژیمهاى عرب و خط مشـى مـحـافـظه کـارانه رهبـران آن در قبــال قـدرت سیـاسـى حـاکـم از کشـش و جـاذبه آن کاست.
پـیـدایـش انقلاب مشـروطیت در ایـران بـار دیگـر تـوجه انـدیشه ورزان ایـرانـى بـویژه علماى برجسته را به مساله حکومت و نظام حکـومتـى اسـلام جـلـب کـرد. از آن میـان میـرزا محمـد حسیــن نائینـى شاگـرد مـیرزاى شیـرازى کتاب ارزشمنـد: تنبیه الامه و تنزیه المله را به منظور تـوجیه شـرعى حکـومت مشـروطه به رشته تحریر درآورد.
حکـومت اسلامـى از دیـدگـاه میـرزاى نـائینى
نـائینـى کتـاب تنبیه الامه و تنزیه المله را نه بـراى بیــــان چگـونگـى حـکـومـت اسلامـى بلکه به منظور تـوجیه شـرعى حکــومت مشـروطه نـوشت. وى ایـن رساله را در ربیع الاول سـال 1327ه.ق. به پـایـان رسـانـد و همـان سـال در بغداد منتشـر کرد.
نوشته نائینى هر چند به طـور مستقیـم به حکـومت اسلامى مربـوط نمى شـود ولى در تـوجیه مشروطه وجـوهى از حکومت اسلامى که خـود از آن بـه (سلطنت اسلامیه)1 تعبیـر مـى کنـد بیـان شـده است. از فحـواى کلام نـائینى به خـوبـى روشـن مى شـود که نائینى شرایط را بـراى طـرح تمام نـماى حکـومت اسلامى مناسب نمـى دیـده است. او تنها برخـى از اصـول و قـواعد حکـومت اسلامـى را مطرح کرده است.
بـراسـاس نـوشته نائینـى حکـومت دراسلام عبـادت است: از امانت دارى نـوع و ولایت بـر نظم و حفظ و اقـامه سـایـر وظیفه هـــا و سیاستها و به مـنـزلـه شـبـانـى گله است.2 بنـابـرایـن حکـومت اسلامـى (شـورایـى) و (عـمـومـى) اسـت نه استبـدادى و نیزماهیت حکـومت اسلامـى نه تنها (ولایـت بـر سیاست امـور امت) است بلکه بنیاد آن به مشارکت تمام مـلـت در نـوعـیات مملکت و بـر مشـورت بـا عقلایـى است3 که عبـارت از شـوراى عـمـومـى4 مـلــــى است و آزادى5 و مساوات همه آحاد امت6 از اصول دیگر آن شمرده مى شـوند.
میرزاى نائینى حکـومت مشروطه را صددرصد اسلامى نمى داند; اما آن را در مـقـایسه با حکومت استبـدادى به حکـومت اسلامـى نزدیک تر مـى دانـد و بـه همیـن دلیل انتقـال از حکـومت استبـــدادى به مشـروطه را مـورد حمـایت قـرار مـى دهد.7
بـه نـظـر او حـکـومت استبـدادى هـم به معنــــــى غصب (رداى کبریایـى) خـداونـد و هـم غـصب (مقام ولایت) همراه با (ظلـم به عبـاد) است ولـى مـشـروطـه فـقـط ظلـم به مقـام امـامت و ولایت است و بـس که با اجـازه کسى که داراى (ولایت اذن) است مى تـواند لباس مشروعیت به تـن کنـد.8 نائینـى در تاییـد ایـن نکته آورده است: (پـس الـبـته لازم است نحـوه سلطنت اسلامیه را اگر چه متصدى مغتصب بـاشـد بـه قـدر قـوه تحفظ کنیم و اگر محض تعلیـم امت و از بـراى سـرمـشـق ولات و قـضات و عمال و به غرض التزام آنان به رفتار بر ایـن نهج و عدم تخلف از ایـن دستورالعمل بوده پس لازم است تعلیم کنیم.)9
علامه نائینـى تاسف مـى خـورد از ایـن که بـا تـوجه به نیازهاى زمان از سـیـاسـات اسلامـى بهره نجستیـم و به اسیـرى و بنـدگـى طاغوتها در آمـدیم و گرفتار شـدیـم و گرفتاریها و دشـواریها را به کلى بى علاج پـنـداشتیم و در ایـن وادى داخل نشدیـم و دیگران براى پى بردن به نـیـازها خود را از ایـن اسارت پلید رهاندند و گوى پیشتازى از ما ربودند.10
کژى که در انـدک زمـانـى به مشـروطه راه یـافت و گـامهاى غیــر مسـوولانه اى کـه روشـنـفکـران غرب زده بـراى از هـم گسستـــن و فـروپـاشانـدن ایـن انـقـلاب بزرگ مـردمـى و آثار دستاوردهاى آن بـرداشتنـد نسل نائینـى و بـلکه نسل بعداز او را از اعتماد به ایـن قبیل حـرکتها نا امیـد کـرد و در نـهاد جامعه شیعى ایران انتظار فـرصت دیگـرى را بـارور ســاخت.
ایـن انـتـظـار پـس از سقـوط رضاخان طى چندیـن مرحله ارزیابى و تـوانـا شـد. ظهور فـدائیـان اسلام به رهبـرى شهیــــد همیشه جاوید نواب صـفـوى از ایـن مـراحل شمرده مى شـود تا ایـن بزرگ تـریـن گام را امام خمینـى پـس از نهضت 15 خرداد 1342 بـرداشت.
امام خمینى و حکومت اسلامى
پـس از میـرزاى نائینـى امام خمینـى بحث از حکـومت اسلامـى را دنبـال کـرد بـا ایـن تفـاوت که امـام ولایت فقیه را از مبـاحث فقیهى بیرون آورد و آن را در جـایـگـاه اصـلـى خـود; یعنى علـم کــلام قـرار داد. امـام روشـن کـرد کــه ولایت فقــیه در تفکــر کلامـى شیعه دنبـاله امامت اسـت و بـحث امـامت و ولایت از اصـول عقایـد امامیه شمرده مـى شـود; از ایـن روى نـمـى تـوانـد داخـل مباحث فـرعى فقهى باشـد هر چنـد تـکـلـیـفـى بـودن پذیرش ولایت فقیه بـراى همه مـومنـان آن را از احـکـام تـکلیفــى و داخل مباحث فقهى نیز قرار مى دهـد و مـى تـوانـد در فقه نیز به ایـن اعتبار مورد گفت وگو قرار گیرد. بـه دیـگـر سخـن ولایت فقیه به لحـاظ جنبه فعل الهى بـودن یک بحث کـلامـى است و به لحـاظ جنبه فعل تکلیفـى بـودن یک بحث فقهى شمـرده مـى شـود.
امـام مستقیـم به سـراغ دیـدگـاه کلامـى و فقهى شیعه در زمینه حکـومت رفـت و از تـوجیه شرعى نظامهاى مـوجـود پرهیز کرد. امام خمینـى در تاریخ پرفراز و نشیب اسلام تنها کسـى است که با واقع گرایـى حیرت انـگـیزو حلـم و حکمت بـى ماننـدش تـوانست هزاران بازدارنده را با استمداد از امدادهاى غیبـى از جلـوى راه حرکت بردارد و پایه هاى حـرکت و حکـومت و حکـم اسلامى را براساس آنچه در کتاب و سنت تبییـن شـده اسـت و نـیـازهاى تاریخى و اجتماعى ایجاب مى کند بریزد. امـام تـنـها عالـم دینى بـود که تـوانست حق بـودن اصول پایه نظام را اثبات کرده و در عرصه ظهور مدینه ها آرمـان شهر اسلام را بـا بـنـیانگذاردن دولت اسلامى عینیت بخشـد و حکمت عملـى اسلام را در عمل مجسـم کند.
امـام خـمـیـنـى در سه مـرحله آرمان حـاکمیت دیـن را از ذهنیت به عـیـنیت دگـر کـرد. او در مرحله نخست با نـوشتـن کتاب ولایت فقیه و بـخـشهایى از کتابهاى: البیع و المکاسب المحرمه مبانـى استدلالى یـکـى از اسـاسـى تـریـن مباحث کلام و فقه سیاسـى شیعه; یعنى ولایت فـقـیـه در عـصر غیبت و چگـونگى ستیز و در افتادن با ولایت ستـم و قـلـمـرو اختیار ولـى فقیه در نظام سیاسـى اسلام را پیـش کشید و با ایـن عمل خود مشروعیت حکومت اسلامى را ثابت کرد.
در مـرحـلـه دوم که از سـال 1357 تـا آخـر حیـات ایشــان ادامه یافت مـعـمـارى ایـن بناى سترگ و بـى مانند را در عینیت جامعه به عهده گـرفـت و امـکـان عـینـى و عملـى آن را در گستـره حیات اجتمـاعى به نـمـایـش گـذاشـت و بـه پـاسخ شبهه ها و نکته هـاى پیچیـده اهتمام ورزیـد که در طـول مسیر پر پیچ و خـم انقلاب تک تک مـردم جـامعه بـا آن رو در رو مـى شـوند.
در مـرحـلـه سـوم بـا نـوشتـن وصیت نـامه سیـاسـى ــ الهى به عنـوان آخـریـن پـیـام مـانـدگار چگـونگـى ادامه راه و به پیـش بردن حکـومت اسلامى و چگـونگى نگهبانى و پاسدارى از آن را روشـن کرد.
الـف. دور نـماى حکـومت اسلامـى در اندیشه امام: ما پـس از نهضت 15 خـرداد 1342 با مفهوم حکـومت اسلامى به گونه روشـن (که البته امام پـیـش از آن در کـتـابـهـا و آثار دیگرشان به طـور فشـرده به ایـن مـساله پرداخته بوده) و چگونگى آن در بنان و بیان امام آشنا مى شویم.
امـام پـس از آزدى از زنـدان در 25 اردیبهشت 1343 در سخنانـى از قـدرت شـگـفت آور اسلام سخـن به میان آورد و حکومتهاى اسلامى روى کـارآمـده در تـاریخ به جز یکـى ـ دو تـاى آنها را غیــر عامل به احـکـام اسـلام دانست11 و یادآور شـد: اسلام مـى خـواهـد مسلمـانـان بـر همه مقـدرات عالـم حکـومت کنند.12
امـام اسلام را بـراى هـدایت جامعه هاى بشـرى و به دست گـرفتـن زمـام امـور تـوانـا خـوانـد و در 18 شهریـور همـان سـال گفت:
(اگـر بـنـا شـد حکـومت اسلامـى باشـد اگـر بناشـد دیانت اسلام حکـومت کنـد تمـام ثغور حفظ مـى شـود.)13
از ایـن اشـارات که بگذریـم گستـرده تـریـن بحث امـام دربـاره حکـومت اسـلامـى بـه سـال 1348 بر مى گردد که در سیزده جلسه از تـاریخ 1/11/1348 تـا 20/11هـمـان سـال در ایـام اقــــامت در نجف اشرف دربـاره مـبـانـى کلامى و فقهى حکومت اسلامى سخـن گفت و مجمـوعه و یـرایـش یـافـتـه ایـن گفتارها در پائیز 1349 با عنوان: ولایت فـقـیـه در بـیـروت چـاپ و به کشـورهاى گوناگـون از جمله ایران فرستاده شد.
امـام در ایـن کتاب تـوجه همه مبارزان مسلمان را به کج اندیشى و تبلیغات خـائنانه استعمارگـران که مـى گفتنـد: (اسلام حکـومتـى نـدارد تشکیلات حکـومتـى نـدارد)14 فـراخـواند و گفت :
(از بـزرگ تریـن تاسیسهاى سیاسـى و حقـوقـى اسلام حکـومت است و باید ضـرورت تـشـکـیل آن را باور داشته باشیم و کوشـش کنیـم که دستگـاه اجـراى احکـام و اداره امـور بـرقـرار شـود.)15
امـام مبـارزه در راه تشکیل حکـومت اسلامـى را لازمه اعتقــاد به ولایت دانـسـت بـویژه ولایت در امر حکـومت و جنبه هاى سیاسـى آن را مـورد بـررسـى قـرار داد و به علمـاى آن عصـر یـادآور شــد:
(شما وظیفه دارید حکومت اسلامى تاسیس کنید. اعتماد به نفـس داشته بـاشیـد و بـدانیـد که از عهده ایـن کـار بـر مـى آیید.)16
بـه یـاران خـود سفارش کرد: تا از صفـر شـروع کننـد و از جنجال چنـد نـفـر غـرب زده و سـرسـپـرده نـوکـرهاى استعمار هـراس به خود راه ندهند.17
امـام جـدایـى دیـانت از سیاست را ساخته و پرداخته استعمارگران شمـرد و هشیـارانه مـى گفت:
(آنـها این تفکر را ترویج مى کنند تا دیـن را از تصرف امور دنیا و از تـنظیـم جـامعه مسلمانان بـرکنار سازنـد و در ضمـن علماى اسلام را از مـردم و مبارزان راه آزادى و استقلال جـدا کننـد.)18 بـه نـظـر امـام ایـن القاء ها تلقینها و به ذهـن خـوانـدنها در ایـجـاد زمـیـنه لازم براى جدایى دیـن از سیاست حتى در حوزه هاى عـلـمـیـه نـیـز اثر کرده بـود به گـونه اى که اگر کسى مى خـواست دربـاره حـکـومت اسلامى سخـن بگـوید بایـد تقیه مـى کرد.
منظور اصلـى اسـتـعمارگران از جـدایـى دیـن و سیاست چیرگـى بر منـابع اقتصـادى و به دست گـرفتـن امـور مـالـى آنها بود.
مـشـروعیت حکـومت اسلامـى: امـام خمینـى در کتــــاب ولایت فقیه دلیلهایى را بـراى ثابت کردن مشروعیت و بایستگـى عقلانـى حکـومت اسلامـى آورده و بـه ایـن مـنظور از شـواهد تاریخـى و نشانه هاى عقلـى زیادى کمک گـرفته که مهم تـریـن آنها عبارتنـداز ایـن سه دلیل:
1. عمل پیامبر در تشکیل حکومت.
2. بـایـستگـى استمـرار اجـراى احکام الهى و ویژه نبـودن آن به عصر پیامبر اکرم.
3. بـررسى ماهیت و کیفیت قانـونهاى اسلام به خـوبـى نشان مى دهد که ایـن قانـونها براى تکـویـن یک دولت و بـراى اداره سیاسـى و اقتصـادى و فـرهنگـى جـامعه تشـریع شـده اند.19
امـام از احـکـام مـالـى احکام دفاع ملـى و احکام احقاق حقـوق و احـکـام جزایى اسلام سخـن به میان مى آورد و نمونه هایى ارائه مـى دهـد که همگـى از جـامع بـودن و حکـومت گـرایـى اسلام حکایت مى کنند و خـاطر نشان مى سازد: وجـود مجمـوعه قانونها براى اصلاح جامعه کافى نیست و به قـوه اجرائى احتیاج دارد. به همیـن دلیل. (خـداونـد مـتعال در کنار فـرستـادن یک مجمـوعه قـانـون یعنـى احکـام شـرع یک حکـومت و دستگـاه اجـرا و اداره مستقـر کــرده است.)20 غـیـر از دلیلهاى یاد شـده در کتـاب البیع به دو دلیل دیگر بر مى خـوریـم که براى بیان ضروت و مشروعیت حکـومت اسلامـى عرضه شده اند:
4. هـیـچ یـک از مـجمـوعه احکام اسلامى: سیاسـى مالى و حقـوقـى نسخ نـشـده انـد و تـا روز قیامت پایدار و پابرجا خواهند بـود.
همیـن مـانـدگـارى احکام ناگزیـر خـواهان و خـواستار حکـومت و ولایتـى است کـه اجـرا و نگهدارى و پاسـدارى از آنها را به عهده بگیرد. اجـراى احـکـام بـدون حکـومت امکان نـدارد; چرا که سبب هرج ومرج مى شـود. جـداى از ایـن دلـیـل حـفظ نظام اسلامى و حفظ مرزها از تهاجـم و تـجـاوز تـجاوزگران نیز از امـور لازمـى است که بـدون تشکیل حکـومت امکـان ندارد.21
5. امـام از روایـاتـى که پـاره اى از آنها را دلیل بـر نفــوذ فتـوا یـا قـضـاوت فـقها مـى دانـد مشـروعیت حکـومت اسلامـى را استنباط مـى کـنـد و بـر ایـن بـاور است: مفاهیـم بیـش تر ایـن روایـات بیـانگـر نیـابت ولایـى در قلمـرو گستـرده اند.
امـام بـا بهره گیـرى از تعبیـراتـى چـون: (الفقهاء امنــــاء الـرسل)22 (الـلهم ارحـم خلفـائى)23 (الفقهاء حصـون الاسلام)24 (انـى قـد جعلته عـلـیـکـم حـکمـا)25 و (ان العلمـاء ورثه الانبیـا)26 که در روایـات آمـده انـد بـایـستگـى ولایت فقیه در سطح اداره جـامعه و سـرپـرستـى حـکـومت را روا مـى شمارد و ایـن درحالى است که از فقهاى پیشین کـم تر کسى به چنیـن استنباطهایى دست یافته است.
امام در کتاب البیع مى نویسد:
(اسـلام هـمـان حـکـومت است در همه شـوون آن و احکـام شــــرعى قـوانیـن
اسـلام هستند و احکام جلوه اى از جلوه هاى حکومت و حتى مطلـوبهاى بـالـفرض هستند و از وسائلـى هستنـد که در جهت اجراى حکومت و بسط عـدالـت بـه کـار گـرفته مى شوند. پـس ایـن که فقیه دژ اسلام است مـعـنایـى نـدارد جز ایـن که او سرپرست اسلام است همچنان که پیامر و ائمه(ع) سرپرست اسلام بـوده اند در همه امـور حکـومتـى.)27 امـام در ولایـت فـقـیه پـس از بیان مستدل درباره بایستگـى حکـومت اسـلامـى بـه پـیـشینه تاریخـى انحراف از ایـن اصل که به عصـر بنى امـیـه بـاز مـى گـردد و در دوران بنـى عباس ادامه مى یابـد اشاره مـى کـند و یادآور مـى شـود: روش آنها در حکومت روشى ضد اسلامى و بـه صـورت نظامهاى حاکـم بر ایران روم و مصر بـود و در دورانهاى بـعـد نـیـز هـمان اشکال غیر اسلامـى ادامه یافت. امام تاکیـد مـى کـنـد: عقل و شـرع بـر قیام بـراى دگرگـون کردن چنیـن حکـومتـى حکـم مى کـنند. در انقلاب سیاسى مى بایـد تا افزون بر پیـش گیرى از حکـومت طاغوت زمینه را بـراى حکـومت اسلامى پدید آورد. امـام در بـخشى از کتاب ولایت فقیه فرق بیـن حکومت اسلامـى با دیگر حـکـومـتها را برشمرده است و حکـومت اسلامـى را مشـروط به قـانـونهاى اسـلام مـى دانـد و وظـیفه قـوه مقننه و مجالـس قانـونگذارى برنامه ریـزى بـراى وزارتـخانه هاى گوناگون و تشکیلات حکومت در چهارچـوب احـکـام اسـلامـى اسـت و در ویـژگیهاى زمامـدار و رهبـرى افزون بـر ویـژگـیهاى عامه: عدل و تـدبیـر علـم به قـانـون و عدالت را نیز از ویژگیهاى بــایسته مى شمارد. قـلمرو کارى و حـوزه اختیار ولى فقیه: مهم تریـن بخـش دیـدگـاه امـام خـمـینـى درمـوضـوع حکـومت آن بخشـى است که به روشنگرى حـوزه اختیار ولـى فقیه مى پردازد و احکام حکـومتـى بر اسـاس مصلحت را بـر احکـام اولـیـه و ثـانـویـه در هـنگــــام بـرخـوردهـا و نـاسـازگـاریها پیـش مى دارد.
امـام حـوزه اختیار ولـى فقیه را بسان حـوزه اختیار پیامبر(ص) و ائمه گستـرده مى دانـد و مى نویسند:
(بـراى فـقیه همه آنچه بـراى معصـوم ثابت بـوده ثابت است مگر آن کـه دلـیل قـائم شـود که اختیارات آنها از جهت ولایت و سلطنت آنها نـیست بلکه مـربـوط به جهات شخصـى آنـان و به جهت شـرافت آنـان بـوده اسـت و یا آن که اگـر چه دلیل دلالت مـى کنـد که فلان اختیار از جهت شـوون حـکـومتـى بـراى معصـوم ثابت است اما بـا ایـن حال اختصاص به امـام مـعصـوم دارد و از آن نقدى نمـى شـود همان طـور که ایـن مطلب درجـهـاد غیر دفاعى مشهور است گرچه در آن نیز بحث و تـامل راه دارد و امکان تسـرى آن به غیـر معصـوم هست.)28 بـارى امـام فـرق نـهـادن بیـن حکومتى رسول الله و ولى فقیه را نـاخـردمـندانه مـى داند;29 زیرا ولایت فقیه بـى گمان شعبه اى از ولایت رسول خداست.
الگویابى
از مسائل مهمى که در این مرحله وجود داشت یافتـن و ارائه نمونه تـاریخـى حکـومت اسلامـى بـود. مطالعه آثار نـوشتارى و گفتارهاى امام خـمینى نشان مى دهد که از نظر ایشان حکومت اسلامى در طـول تاریخ تـمـدن اسـلامـى از عـمر کوتاهى برخوردار بـوده است.30 به جز چنـد سـالـى در زمـان پـیـغـمـبـر اسـلام(ص) و در حـکــــومت بسیار کـوتاه امـیـرالـمـومـنـین(ع) جریان نداشته است.31 ایـن بـود که استناد حـکـومـت اسـلامـى را مشى حکومتى رسول اکرم(ص) و حکومت امام على معرفى مى کرد.32
امام خمینـى عامل بیگـانگـى مسلمـانـان را از حکـومت اسلامـى و مهجـورى ایـن نـظـام مقدس ناآگاهى مسلمانان از مصالح خود و در سده هاى واپـسـیـن دسیسه هاى استعمارگران مـى دانست. ایشان در پژوهشهاى ژرف و طـولانى خود به این نتیجه رسیده بود: ایـن پدیده شـوم از آن روزهـایـى در جـهـان اسلام آغاز شد که به گوناگـونـى زوایاى اسلام توجه نشد.33
ایـن بـود که در 22 مهرمـاه 1357 همزمـان بـا اوج گیـرى انقلاب الهى ایـران در سخنـرانـى خـود به ایـن نکته اشـاره کـــــرد:
(در قـرنـهـاى سـابق یک دسته متکلمیـن بـوده انـد که اینها روى فهم تـکـلـم خـودشان روى فهم ادراک خـودشـان اسلام را آن طـور تـوجیه مـى کـردنـد کـه خـودشان فهمیده بـودنـد. یک دسته فلاسفه بـودند که روى فـلسفه اى که آنها مى دانستند اسلام را به صـورت یک فلسفه ادراک مـى کـردنـد خیال مى کردند که مکتب فلسفـى است.
یک دسته عرفا و ایـن طـایـفه بـودند که اسلام را به فهم عرفانـى تـوجیه مـى کـردنـد و اسـلام را کـانـه یـک مـکـتـب عرفـانـى مـى دانستد تا ایـن زمانهاى آخر... که اسلام را یک مکتب مادى تصـور کردند.)34 زنده کردن همه زوایاى اسلام وقتى ممکـن مى شـود که در عرصه جامعه حـضـور یابد و در همه زوایاى زندگـى فردى و اجتماعى به کـار بیفتـد و احکـام آن یک به یک اجـرا شود.
امـام با تـوجه به این حقیقت بـود که در طول چندیـن دهه مبارزه به کـم تر از پـویایى حکـومت اسلامى بسنده نکرد. با تلاش بسیار و شبـان و روزان حـقـایق را روشـن سـاخت که دور نماى حکـومت الهى اسلام در عـروق مـلـت ریـشـه دوانـد و زنگـار دلها پـاک شــد و خردها تـوانایى درنـگ یـافتند و این نظام مقدس براى مبارزیـن و خـرد ورزان درخـور فهم و عامل فخـر شـد.
حـکـومـت اسـلامـى براى امام حکـومت قانـون35 مظهر عدالت حقیقى و بـرخـوردارى از نـعـمتهاى الهـى 36 مـــانعى بـراى خیــانت غارتگـرى و هـرج و مـرج37 بـود و دولـتـهـاى اسـتـبــــدادى در باور امام در ناسازگارى آشکار بـا حکـومت اسلامـى بـودنـد.38.
ب. حـکـومت اسلامى در عینیت جامعه: پـس از پیـروزى انقلاب اسلامـى در پـرتو آمـوزه هاى اسلام تـوجهات حضرت حق و پشتیبانى بى دریغ مردم و رهـبرى خردمندانه امام خمینى در 22 بهمـن 1357 زمان آن رسیده بـود کـه اندیشه حکومت اسلامى جامه عمل بپـوشد و باورها و انـدیشه هـاى مـربـوط به حکـومت اسلامـى و ولایت فقیه که در طـول قرنهاى گذشته مـورد گـفـت وگـو قـرار گـرفته بـود در قالب یک نظام سیاسى تبلور یابد.
امام خمینـى بر اساس خـواست عمـومـى ملت ایران و برابـر اصـول قانـون اسـاسـى نظام اسلامـى در نقـش رهبر انقلاب ولایت و هدایت جامعه را بـر عهده گرفت. او مشـى سیاسـى را دنبال کرد تا چشـم از جهان فـرو بـسـت. در طـول ایـن مـدت زوایاى نـاپیـدایـى از سیستم حکومت اسلامى روشـن شد که خود به پژوهش مستقلى نیاز دارد.
بـى گـمـان یـکـى از مـواردى که در طـول انقلاب امـام به گـونه روشـن نـظـرخـود را دربـاره مشروعیت و حوزه اختیار حکومت اسلامى اظهار داشـت مـربـوط مى شـود به پاسخ نامه رئیـس جمهور در 16 دى ماه سال 1364.
امـام در ایـن نـامـه دربـاره حـوزه اختیـار و قلمـرو کـــارى حکومت اسلامى اظهار داشت:
(حـکـومت که شعبه اى از ولایت مطلقه رسـول الله صلــــى الله و علیه وآلـه وسلـم است یکى از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمـامـى احـکـام فـرعیه حتـى نمـاز و روزه و حج است. حـاکـــم مى تـواند مسجد یـا مـنـزلى را که در مسیر خیابان است خراب کند و پـول منزل را بـه صـاحبـش رد کند. حاکـم مى تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کـنـد و مسجدى که ضرار باشد در صـورتى که رفع بدون تخریب نشـود خـراب کـند. حکومت مى تـواند قراردادهاى شرعى را که خـود بـا مـردم بـسـته است هـر مـوقع آن قـرارداد مخالف مصالح کشـور و اسلام باشد یـک جـانـبـه لـغو کند و مى تـواند هر امرى را چه عبادى و یاغیر عـبادى است که جـریان آن مخالف مصالح اسلام است از آن مادامـى که چـنـیـن اسـت جلـوگیرى کند. حکـومت مى تـواند از حج که از فرایض مـهـم الـهـى اسـت در مـواقعى که مخـالف صلاح کشـور اسلامـى دانست مـوقتـا جلـوگیـرى کنــــد.)39
بـیان و بنان امام و سیره عملـى ایشان در بـرخـورد با قـدرتهاى شرق و غرب و اهتمام به استقلال و آزادى و احیاى ارزشهاى اسلامـى مسیر حـکـومـت را نشان مـى داد و راههاى نارفته آینده را پرتـو افشانى مى کرد.
امـام در عمل نشـان داد که جهت گیـرى اقتصاد اسلامـى در راستـاى حفظ منابع محـرومان و گستـرش مشارکت عمـومـى آنان است و مبارزه اسلام با زرانـدوزان بـزرگ تریـن هـدیه و بشارت آزادى انسان از اسـارت فقـر و تهیـدستـى به شمـار مـى رود:
(صاحبان مال و منال در حکـومت اسلام هیچ امتیاز و بـرتـریـى از ایـن جـهت بـر فقـرا نـدارنـد و ابـدا اولـویتـى به آنـان تعلق نمى گیرد.)40
یادآور شد:
(ثـروتـمـنـدان هـرگـز به خاطر تمکـن مالى خـود نباید در حکومت و حـکمرانان و اداره کنندگان کشـور اسلامـى نفـوذ کنند و مال و ثـروت خـود را بـهـانـه فـخـرفـروشـى و مباهات قرار دهنـد و به فقـرا و مـسـتـمـنـدان و زحـمـتـکشان افکار و خواسته هاى خـود را تحمیل کنند.)41
امـام بـهاى بیـش تر را در حکـومت اسلامـى از آن کسانى دانست که از تـقواى فزون ترى برخوردار باشند.42 اجرا و برنامه ریزى ایـن مهم را از وظـیفه ها و کارهاى مهم همه مـدیـران و کـارگزاران و رهبـران و روحـانیـان به شمارى آورد:
(بـا فـقرا و مستمنـدان و پابرهنه ها بیـش تر حشر و نشر و جلسه و مـراوده و معارفه و رفـاقت داشته بـاشنـد تـا متمکنیـــن و مرفهین.)
در کـنـار مـسـتـمنـدان و پـابـرهنه ها بـودن و خـود را در عرض آنان دانـسـتـن را افـتـخار بزرگـى مـى دانست که بهره دوستـان خدا شده است.43
امـام در آمیختگـى رفت و آمـد و حشـر و نشـر بـا اغنیـــــا و ثروتمندان را نـاسازگار با
سیره و روش انبیا و امیرالمومنیـن و معصـومـان(ع) مـى دانست44 و سـاده زیستـى را به همگـان بخصـوص روحانیت سفارش مى کرد.45
امام کم کـم همه انگیزه هاى وحشت جامعه اسلامـى را از میان برد و نـشـسـتـهـاى طاغوتـى را سرکوب کرد و حکـومتها را خدمتگزاران ملت خـوانـد46 و سـلامت یک کشـور را در ایـن دید که میان دستگاه حاکمه بـا مـلت تفاهـم وجـوده داشته باشـد.47 سرانجام فلاکت بار حکـام جـور و غیـر مـردمـى را درس عبـرت خـواند.48
او به همه هشدار دارد:
(در حـکـومت اسلامـى همه مـردم از ایـن به بعد از خـودشــــان بترسند نـه ازحـکـومت ازخـودشان بترسند که مبادا خلاف بکنند.
حکـومت عدل از خـلافـهـا جـلـوگـیرى مى کنـد جزا مـى دهد. ما از خودمان باید بترسیم که خلاف بکنیـم و الا حکومت اسلام خلاف نخـواهد کرد.)49 امـام احـکـام قـضایى حکـومتـى و سیاسـى اسلام را احیا کـرد. شنـاخت درسـت حـکـومت و جـامعه را مهم دانست تـــا نظام بتـوانـد بـراسـاس آن بـه سـود مـسلمـانان بـرنامه ریزى کنـد و اجتهاد مصطلح در حـوزه هـا را کـافـى نــــدانست و اظهار داشت:
(یـک فـرد اگـر اعـلـم در علـوم معهود حـوزه هـا بـاشـد ولــى نتواند مـصـلـحت جامعه را تشخیص دهد و یا نتـواند افراد صالح و مفید را از افـراد نـاصـالح تشخیص دهد و به طـور کلـى در زمینه اجتماعى و سـیـاسـى فـاقـد بینش صحیح و قدرت تصمیـم گیرى باشد ایـن فرد در مـسائل اجتماعى و حکـومتـى مجتهد نیست و نمى تـواند زمام جامعه را به دست گیرد.)50
و یادآور شد:
(در حـکـومـت اسـلامـى همیشه بـایـد بـاب اجتهاد بـاز بـاشـد و طبیعت انـقلاب و نظام همـواره اقتضا مـى کنـد که نظرات اجتماعى ـ فقهى در زمـینه هاى مختلف ولـو مخالف با یکـدیگر آزادانه عرضه شـود و کسـى تـوان و حق جلـوگیـرى از آن را ندارد.)51
ج. حکـومت اسلامـى در وصیت سیـاسـى الهى امـــام: وصیت در مفهوم حقـوقـى از حـق دسـت یـازى حـکـایـت مـى کنـد که شخص به طـــور مستقیـم یا با واسـطـه پـس از مـرگ در میراث مادى خود مى تواند داشته باشد و مـوصـى از ایـن راه دست یازیها و حق استفاده زمان حیـات خـود را به حـق اسـتفـاده و دست یـازى بعد از مـرگ مـــى پیـونـدانـد و دامنه آن به داراییهایـى که فـرد از خـود به جاى گذارده محدود مى شـود. ولى در مـفـهـوم الهى و سیاسى آن موضوع وصیت فـراتر از پیـونـدهاى اشخاص اسـت و از قـلـمـرو گستـرده و اجتماعى ترى برخـوردار است و سرمایه هـاى مـعـنـوى مـوصى را در بر مى گیرد و از درنگ و درایت بیش ترى حـکـایـت مى کند. به همیـن دلیل بیش تر ایـن گونه وصیتها از سوى چهره هاى برجسته معنوى و زمـامـداران بـرجسته صـورت گـرفته است. در اسـلام وصیت الهى ــ سیاسـى از زمـان پیـامبـر رواج داشته است و مـنـابـع خـبـرى و روایى سرشار ازایـن گونه وصیتهایند. بخش مهم عـهـدنامه ها نیز در ردیف وصایاى سیاسـى قراردارنـد. عهدنامه هاى حـضـرت علـى(ع) به مالک اشتر نخعى و محمد بـن ابـى بکر از بخشهاى عمده وصایاى سیاسـى امـام(ع) شمـرده مـى شـونـد. ایـن سـنـت بـعدها در میان متفکـران و زمامـداران مسلمان ادامه یـافـت و تـا عـصـر حاضـر دوام آورد. وصیت نامه عطار نیشابـورى52 وصـیـت نـامـه مـلاعلـى بـن ملامحمـد طـالقـانـى وصیت نامه علاء الـدوله سمنانـى و علامه مجلسى53 همه از ایـن مقـوله اند. وصیت در هر دو معنى خـود از صبغه دینـى بـرخـوردار است و در هزاره هـاى گذشته جزو احکــام شنـاخته شـده ادیـان ابـراهیمـى شمـرده مـى شده است.
جـایگاه ویژه وصیت در نظام ارزشـى اسلام سبب شـد در فقه و کلام و عـرفان مـورد تـوجه و تامل قـرار گیرد و امام خمینـى بـدون تـردیـد در میـان فقها متکلمان و عرفـا از انگشت شمـارتـریـن افرادى است که وصـیـت نـامـه سیاسـى از خـود به یادگار گذاشت و با این عمل خـود چـنـیـن سنت دیریـن و سازنده را میان متفکران و چهره هاى سیاسى زنده ساخت.
امـام خـمـیـنـى با وصیت نامه سیاسـى الهى خـود به حضـور میان امت ادامـه مـى دهـد و اجـراى آن در هـمه حـوزه هـاى انقلاب به دوران امـام خمینـى دوام مـى بخشـد دورانـى که دشمنـان بــا ارتحـال امـام آن را خـاتمه یـافته مـى پنـداشتند.
امـام دروصـیـت الـهـى خـود چنانکه رسـم رهبـران سیاسـى است به آرزوهـاى انـجـام نـشـدنـى نـپـرداخته است. او به عنـوان یک رهبر فـرهـیـخـتـه و فرزانه روى نکته هایـى انگشت گذاشته و از مقـوله هـایـى سـخـن رانـده که امکان پیاده شـدن آنها مـى رود.
آن عزیز سـخنـى فراتـر از حـدومرز تـوانائیهاى یک ملت به میان نیـاورده است. بـراى او وضـع خـوشـایـنـد رفـع نـاهنجـاریهاى معنـوى فـرهنگـى اقـتـصـادى و سـیـاسـى جـامعه به انـــدازه توانائیها و کششهاى مردم اسـت و هـمـیـن رمز مهر و علاقه باطنى مـردم به اوست. او از بـاطـن مـردم و از تـوانـایـیـهـاى آنـان سخـن مـى رانـد. وصیت امام در یک کـلـمه زبان معنـوى و فـرهنگ بـرومنـد تـوده هاست و بـا منظومه فکـرى مـردم همنـوایـى دارد.
وصـیـت سـیـاسـى الـهى امـام آخـریـن نگـارش و یکـى از پـرتیراژتریـن کـتـابهاى تاریخ مطبـوعات ایران است که نزدیک به دو میلیـون نسخه از آن چـاپ و به زبانهاى بیـن الملـى تـرجمه و نشر یافته است. اگـر حـجـم ایـن وصـیـت و وصیت نامه شـرعى امام را باهـم مقایسه کنیـم خـواهـیـم دیـد کـه امام چقـدر به وصیت شـرعى خـود در برابـر وصیت سـیـاسـى کـه به مصالح امت اسلامـى مربـوط مى شـود کـم اهمیت داده اسـت. وصـیـت سـیاسى الهى امام در واقع بخـش پایانـى کتاب (ولایت فـقـیـه) و کامل کننـده نظریه با ارزش حکـومت اسلامى است که قرنها مورد تـوجه ارباب نظر بـوده است. وصـیـت نـامه سیاسى الهى امام در حقیقت آخریـن سفارشهاى ایشان بـراى کـامل کردن و پاسدارى از حکـومت اسلامـى به عنـوان یک امانت الـهـى است که آثار حیات بخـش و معنـوى آن به مـرزهاى ایران محـدود نـمـى شـود. اندیشه جهانى امام خمینـى همه ملتهاى محـروم جهان را در بـر مـى گـیـرد. او اسطـوره مبارزانـى چـون:
گاندى نهرو لنین مـائـو و هوشى میـن را شکست و الگوى مبارزى را به تصـویر کشید که در جهان مقاومت ملتها هرگز سابقه نداشته است.
امـام خمینى در وصیت سیاسى ـ الهى خـود در دو مقام بحث مى کند:
الـف. انـقـلاب اسـلامـى ایـران یک رویـداد الهى و غیـرقابل قیاس بـا انـقـلابـهاى دیگـر است. ایـن انقلاب بزرگ و شکـوهمنـــد در (پیدایـش) (چـگـونـگـى مـبارزه) و (انگیزه) از نهضتهاى برجسته دیگر جهان مـتـمایز است و به ایـن دید بـراى مطالعه آن نبایـد از همان عینکـى اسـتفاده کـرد که در مطـالعه انقلابهاى دیگـر به کار گرفته مى شود. خود به خـود انقلاب اسلامى ایران درجست وجـوى تاسیـس نظامـى است که از نـظـر مـاهـوى بـا نـظامهاى دیگـر به طور کامل و بنیادى فرق دارد.
ب. آسـیـب شـنـاسـى حـکـومت اسلامى. فرقهاى ماهـوى انقلاب اسلامـى با انـقـلابـهـاى دیگـر: حکومت اسلامـى بسان هیچ یک از حکـومتهاى موجود نـیـسـت در مثل (استبدادى) نیست تا رئیـس دولت مستبد و خـودراى بـاشـد مال و جان مـردم را به بازى بگیـرد و در آن به دلخـواه دخل و تـصـرف کـنـد و هـر کـس را اراده اش تعلق گــرفت بکشـد و هـر کـس را خـواسـت انعام کنـد.54 فـرقـش با حکـومتهاى مشروطه سلطنتـى و جمهورى در ایـن اسـت کـه: در حـکـومـت اسلامى اختیار قانـونگذارى از آن خـداونـد مـتـعـال است.55 خـدا مقـام حکـومت و ولایت بـر مردم را به امـام مـعـصـوم اعطا کرده و امام هـم فقیه واجـد شـرایط را گمارده اسـت و پـیـروى از او در واقع پیروى از امام معصـوم است و مخالفت بـا او مخالفت با امام و به منزله انکـار ولایت تشـریعى الهى است.
پـس حکومت اسلام چیزى جز حکـومت قانـون نیست56 و زمامـدار باید علم به قوانین داشته باشد.57
در انـدیـشـه امـام خـمـیـنـى مـاهیت انقلاب اسلامـى ایـران بـا همه انـقـلابـهـا در پـیـدایـش چگـونگـى مبارزه و انگیزه فـرق دارد.58 پـیـدایـش انـقلاب اسلامـى را بـایـد (در تاییـدات غیبـى الهى)59 جست. اگـر دسـت تـواناى خـداوند نبـود امکان نداشت بر خلاف کمـى جمعیت تـفـرقـه افکنیهاى قلـم و زبـــــان بمزدان در مطبـوعات و سخنـرانیها و مـجالـس ضد اسلامـى و ضـد ملـى مـراکز عیاشـى فحشا قمار و مسکرات و مـواد مـخـدر وضـع دانشگاهها و مـراکز آمـوزشـى انزواى روحـانیت ملت به صـورت یکپـارچه قیام کننـد.60
(... رمـز بـقـاى انـقـلاب اسلامـى همان رمز پیروزى آن است و رمز پـیـروزى را ملت مـى دانـد و نسلهاى آینـده در تاریخ خواهند خـواند کـه دو رکـن اصلـى آن عبارتند از: داشتـن انگیزه الهى و مقصد عالـى حـکـومت اسلامى و اجتماع ملت در سراسر کشـور بـا وحـدت کلمه61 و بـا همـان انگیزه و مقصـد.)
بـه ایـن گـونـه است که امـام پیـدایـش انقلاب را بـا دو عنصـر; یعنـى کیفیت مبـارزه و انگیزه آن مـرتبط مـى داند:
کـیفیت مبـارزه را ملت از مکتب اسلام آمـوخته انـد و به همیـــن دلیل دشـمـنـان اسلام را هدف قرار داده اند و مى کـوشند ملتها بخصـوص مـلـت ایـران را از اسـلام مایوس کنند.62 چـون دشمنان به خـوبـى مى دانـنـد کـه توحید کلمه امت اسلامـى از کلمه تـوحیـد سربرمى آورد بـنابرایـن کسـى نمـى تـواند مقربه شعار لا اله الا الله; یعنـى کلمه تـوحـیـد بـاشـد و نـسبت به مسلمـانان دیگـر بـى تفاوت و با آنان تـوحید کلمه نداشته باشد. اساس تشکل امت و حدت است و اساس وحـدت یـک انـگـیـزه الـهى; یعنـى بـدون داشتـن انگیزه الهى نمـى تـوان به وحـدت دسـت یـافت و زیـر ســایه درخت تناور تـوحید نشست و از ثمرات حـیـات بـخـش آن بـرخـوردار شـد.
با یاد خدا به سـوى خودشناسـى و خـودکفایـى در همه ابعادش باید پیش رفت.63
عـنـاصـر مـهـم حکومت اسلامى: عناصر مهمى که استخـوان بندى حکومت اسـلامـى را بـه وجـود مـى آورنـد و مـورد تـوجه امام بـویژه در وصیت سـیـاسـى ـ الهى ایشان قـرارگرفته اند عبارتنـد از: ملت رهبـر و شـوراى رهبـرى و قـواى سه گـانه. بـا ایـن حـال امـام سفـارشهاى مهم و سـازنـده اى بـه هـمه مسلمـانـان و مستضعفــان جهان و حتـى گروهها و اشـخـاص مـخـالـف نظام دارد و ایـن خـود از سعه صـدر و چشـم انـداز گستـرده ایشـان حکـایت مـى کند.
1. مـلـت: امـام سعادت واقعى جــــامعه را در تکـامل روحـــى و تـواناساز مـعنـوى ملت مـى بیند و در ایـن راستا اراده مردم را بیـش تر از هر عـامـل دیگر دخیل مى داند. او نفـى نمى کند که با رهبرى درست مى تـوان مـردم را هـوشیار و خردمند کرد ولـى تنها اراده رهبـرى را کـافـى نـمـى دانـد امام بـا ایـن که همه تلاش خـود را بـراى رشـد و تـرقـى مـادى و معنـوى ملت ایـران به کار بست ولـى هرگز اثرگذارى تـلاش و اراده مـردم را در پـیـدایـش و تـکـامـل انـقلاب نادیده نـانـگـاشت. او پیروزى انقلاب اسلامـى و استوارى و پابرجایى حکومت الـهى اسلام را نتیجه جهاد عظیـم مردم مـى دانـد.64 بها و ارزشـى که امـام بـه مـلـت مـى داد سـبــب شـد مردم در سایه رهبرى ایشان اسـتعدادهاى نهان خـود را بروز دهنـد اعتمـاد به نفـس پیـدا کننـد و بـا دیـدن خـلــوص عمل و شجـاعت و حکمت رهبـر خـود به کنـش اجتمـاعى روى آورنــد ارزش مـکتب اسلام را در جریان عمل پى ببرند و با آن پیـوندى ناگسستنى داشته باشند و در پرتـو تعالیـم الهى ایـن مکتب و رهـبـرى امام امت در همه عرصه هاى داد وستـد اجتماعى به ایثار و فـداکـارى بـپـردازنـد تا جایـى که امام به شاگـردان مکتب خـود و تـربیت شدگان مدرسه انقلاب فخر مى فروخت و به وجـود آنان مباهات مـى و رزیـد. ایـن است که در بخشـى از وصیت خـود مـى نـویسـد:
(اسـلام باید افتخار کند که چنیـن فرزنـدانـى تربیت نمـوده و ما همه مفتخـریـم که در چنیـن عصـرى و در پیشگـاه چنیـن ملتـى مـى باشیـم.)65 امـام خمینـى معتقد بـود اسلام در میان ضعیفان پیدا شـده است: (از مـیان گـدایـان مـدینه و مکه) انبیـا هـم اشـراف نبـودنـد آنـان نیز از مـیـان ضـعفـا و طـرفـدار همــانها نیز بودند.66 ایـن است که امام در مـیـان اقـشـار مـختلف ملت بیـش از همه به محـرومان و تـوده هاى زحـمـت کـش ارزش قـایل بـود و آنان را (نور چشـم) و (ولى نعمت) همه مـى خـوانـد67 و جـمـهورى اسلامى را ره آورد فـداکاریهاى آنان مـى دانـسـت.68 دوسـت داشـت هـمـه افـراد مـلـت را در رفـاه و آسـایـش بـبینـد.69 سفـــارش مـى کرد:هیچ گاه سلاح مبارزه با ظلـم و استکبار و اسـتـضـعـاف را بـر زمـیـن نـگـذاریـد.70 به مجلـس و دولت و دست انـدرکـــاران سفارش مـى کند:
(قـدر ملت را بـداننـد و در خـدمتگزارى به آنان بـویژه مستضعفان و مـحـرومـان و ستمـدیدگان فروگذارى نکنند... ما براى احقاق حقـوق فقرا در جـوامع بشرى تا آخریـن قطره خـون دفاع خواهیـم کرد.)71 او بـه خـوبـى دریـافته بود: مرفهیـن بى درد نه تنها به دنبال دگـرگـونـى در جـامعه نیستنـد بلکه بـا تمـام وجـود بـا هـر حـرکت حق گـرایـانه و عدالت طلبـانه اى که بخـواهد بنیانهاى تفکر طاغوتى را سـسـت و پـایـه هاى حکومت عدل اسلامـى را استـوار سـازد مخـالفت مـى کنند.
امـام واژه مـستکبریـن را بـر حکـومتها پادشاهان و قـدرتهایـى اطلاق مـى کـنـد که براى اعمال سلطه بـر مردم ضعیف و محـروم تلاش مـى کنند و از نـظر ایشان مستکبران قطب مخالف مستضعفان هستند و مکتبهاى الـهـى در طـول تـاریـخ بـه حـمـایت از مستضعفــــان و براى سـرکـوبـى مـسـتکبران برخاسته انـد. مستکبران بـرخلاف دارا بـودن قدرت و ابهت ظاهرى از درون به شدت پوسیده و پـوشالى اند و مستضعفان باید با ادامـه جـهـاد و مـبارزه زمیـن را از لـوث وجـود ایـن دشمـان خـدا و انسـان پـاک کنند.
نقـش اثرگذار و انسان ساز اسلام در تعالـى ملت براى امام بیـش از هـر کـس دیـگـر شـناخته شده بـود. از ایـن روى از مردم مـى خواهد نـعمت حکومت اسلامى را همچـون عزیزتریـن امور قدر بدانند و از آن پـاسـدارى کـنـنـد و در راه آن که امانت بزرگ خـداوندى است کـوشـش کـنـنـد و از مـشـکـلاتـى کـه در ایـن صـراط مستقیـم پیش مى آید نهراسند.72
بـه آنـان تـوصـیه مى کند نسبت به مسوولیتهاى خـود حساس باشند و کـارهـایـى که بر عهده دارند برابر قاعده ها و ترازهاى اسلامـى و قانون اساسى انجام دهند:
(در تـعییـن رئیـس جمهورى اسلامـى مشـورت کـرده و بـا علمـــا و روحانیون بـا تـقـوا و متعهد جمهورى اسلامى نیز مشـورت نموده و توجه داشته بـاشند رئیـس جمهور و وکلاى مجلـس از طبقه اى باشند که محرومیت و مـظلومیت مستضعفان و محرومان جامعه را لمـس نموده و در فکر آنان بـاشـنـد نه از سرمایه داران و زمیـن خـواران و صـدرنشینـان مـرفه و غـرق در لـذات و شـهـوات کـه تـلـخــــــى مـحرومیت و رنج گرسنگان و پابرهنگان را نمـى تـوانند بفهمند.)73
و از همه ملت مى خـواهد که هر کـس به مقدار تـوان و حیطه نفوذش در خدمت اسلام و میهن باشد.74
او در همان حال که در طـول وصیت خـود روزگار سیاه و پـرادبـار پیـش از انـقلاب را در اذهان مجسـم مـى کند دورنمایـى از آینـده مطمئن و نـویـد بخـش را در پیـش روى ملت مـى نمـایـاند.
2. رهـبـر و شـوراى رهبـرى: ولایت فقیه به عنـــــوان تنها وجه مشروعیت حکومت در عصر غیبت از اصول بنیادیـن حکومت اسلامى است. در سیستـم حکـومت اسلامى رهبر نسبت به دیگران هیچ امتیاز شخصى ندارد[).رهبر و شـوراى رهبرى باید] خـود را وقف خدمت به اسلام و جمهورى اسـلامـى و محـرومـان و مستضعفـان بنمـاینـد و گمـــان ننماینـد که رهبرى فـى نفسه بـراى آنان تحفه است و مقام والائى بلکه وظیفه سنگیـن و خطـرنـاکـى است که لغزش در آن اگـر خــداى نخواسته با هواى نفـس باشد نـنگ ابدى در ایـن دنیا و آتـش غضب خـداى قهار را در جهان دیگـر در پـى دارد.)75
3. قـواى سه گانه: در حکومت اسلامى تقسیـم کار نهادها و جدا بودن قـوا در حـکـومـت اسـلامـى: به مقننه قضـائیه و اجـــرائیه یک اصل پـذیـرفـته شـده است و امـام دربـاره هـر یک از ایـن قـوا سفارشهایى دارد:
الف. قوه مقننه: در اندیشه امام قـوه مقننه که قانـونهایى کلى و بـایـسـتـه اجراى نظام اسلامى را وضع مـى کنـد از جایگاه ویژه اى بـرخـوردار اسـت و با ر اصلـى بر دوش نمایندگانـى است که با تـوجه بـه مـیـزان تـعـهـدشـان باید برگزیده شـونـد امام ضمـن اشاره به آسـیبهاى غم انگیزى که اسلام و ایران از مجلـس شـوراى غیـرصـالح پـس از مـشـروطه تـا عصـررژیـم ننگیـن پهلــوى و نیز نماینـدگان ناشایسته و نـوکـرماب دیده است یکـى از برجستگیها و امتیازهـاى ایـن قـوه را در نـظـام اسـلامـى انتخـابـى بـودن نمایندگان مجلـس شـوراى اسلامى مـى دانـد که بدون دخالت دولت و خانهاى ولایات به مجلـس شـوراى اسلامـى راه مـى یـابـند. امام از همه مردم مـى خـواهد تا با اراده قـوى و خـلـل نـاپـذیر در هر دوره انتخابات شرکت کنند و به کانـدیـدهاى مـتـعـهـد به اسلام و جمهورى اسلامى راى دهند.76 از نمایندگان مى خـواهد با کمال حسـن نیت و بـرادرى با هـم مجلسان خـود رفتار کننـد و هـمـه کـوشـا بـاشند که قانـونها: اسلامـى و از مسیر اسلام منحرف نـبـاشد و از (قـوانیـن مخالف با شرع مطهر) و (قانـون اساسى) بدون هیچ ملاحظه اى جلوگیرى کنند.77 (بـه ضروریات کشـور که گاهى با احکام ثانوى و گـاهـى به ولایت فقیه بـایـد اجـرا شـود تـوجه نمـاینـــد.)78 و از نـفـوذ (عناصـر منحـرف) که با (دسیسه و بازى سیاسـى وکالت خـود را به مـردم تحمیل)79 مـى کننـد جلـو بگیـرند.
ب. قـوه قضائیه: امام در بند (ح) وصیت نامه سیاسـى ـ الهى خـود به امـر قـضاوت پرداخته و آن را از (مهمات امـور) شمرده است که (با جان و مال و نامـوس مردم) سروکار دارد. سفارش مى کند: عالـى تـریـن مـقام قضایـى از میان اشخاص متعهد سابقه دار و صاحب نظر در امور شـرعى و اسلامى و در سیاست انتخاب شود. از شـوراى عالى قضایى مى خواهد:
(امـر قـضـاوت را کـه در رژیـم سـابق بـه وضــع اسفنـاک و غــم انگیزى درآمـده بـود بـا جـدیت سروسامان دهند و دست کسانـى که بـا جان و مـال مـردم بـازى مـى کـنـنـد و آنچه نزد آنان مطـرح نیست عدالت اسـلامـى اسـت از ایـن کـرسى پراهمیت کـوتاه کنند و بـا پشت کـار و جـدیـت بـه تـدریـج دادگـسـتـرى را متحـــــول نمایند و قضات داراى شـرایـطى... به جاى قضاتـى که شرایط مقرره اسلامـى را ندارنـد نصب گـردنـد... و قـضـات محترم در عصر حاضر و اعصـار آینـده وصیت مـى کـنـم... ایـن امـر خطیـر را تصــدى نمـاینـد و نگذارنـد ایـن مقـام به غیـر اهلـش سپـرده شـود.)80
ج. قـوه اجـرائـیه: اهمیت ایـن قـوه نیز در وصیت امـام در ردیف دو قـوه دیـگر است. ایـن قوه هم مى تواند مصوبات دو قوه دیگر را به اجرا درآورد و هـم مـى تـواند در اجراى آنها خدشه وارد سازد. امـام در ایـن زمینه یـادآور مـى شـود:
(گـاهـى ممکـن است که قـوانیـن مترقـى و مفیـد به حال جامعه از مجلـس بـگـذرد و شـوراى نگهبان آن را تنفیذ کنـد و وزیر مسـوول هـم ابلاغ نـمـایـد لکـن به دست مجریان غیرصالح که افتاد آن را مسخ کننـد و بـرخـلاف مقـررات یا با کاغذ بـازیها یا پیچ و خمها که به آن عادت کـرده انـد یـا عـمـدا بـراى نگران نمـودن مردم عمل نکننـد که به تـدریج و مسـامحه غائله ایجـاد مـى کننــــد.) امـام تـوجـه مسـوولان قـوه اجـرایـى اعم از وزرا و کـارمنـدان وزارت خـانـه هـا و نـیـروهاى نظامى و انتظامى را به ایـن نکته جلب مى کند:
(ایـجـاد زحـمت بـراى مـردم و مخـالف وظیفه عمل کـردن حـرام و خـداى نخـواسته گـاهـى مـوجب غضب الهى مـى شـود.)
نیز یادآور مى شود:
(هـمـه شـمـا بـه پـشتیبانـى ملت احتیاج داریـد...81 اگـر روزى از پـشـتـیـبـانـى آنـان محـروم شـویـد شمـاهـا کنــار گذاشته مى شـوید... بـنابرایـن حقیقت ملموس باید کوشـش در جلب نظر ملت بنمائید و از رفـتـار غیر اسلامـى انسانـى احتراز نمائیـد.82...
قوه اجرایى باید همه خدمتگزار ملت و خصـوصا مستضعفان باشند.)83
امـام (احـتـراز از هـر امـرى کـه شائبه وابستگـى داشته باشـد) و (اهـتمام به تبلیغ حق در مقابل باطل)84 را از وظایف ایـن قوه مى داند.
یـکـى از بـخشهاى حسـاس قـوه اجـرایـى نیـروهـاى مسلح است. در حکـومت اسـلامـى به نیروهاى کارآزموده و مـومنـى نیازمند است که ضمن داشتـن تـخـصـص هـاى نـظـامـى از روحیه مردم خواهى ایمان و سلحشـورى بـرخـوردار بـاشنـد. به ایـن منظور آنها بـایــــد آموزشهاى ویژه اى را ببیننـد. آمـوزش و تـربیت نیروى نظامـى به تعالـى جامعه مـى انجامـد و جـامعه را از بیمـارى مـى رهـانـد.
در انـدیـشـه امـام نیـروهـاى مسلح بـازوان قـوى و قـدرتمنــد جمهورى اسـلامـى بـشمارنـد و نگهبان سـرحـدات و راهها و شهرها و روستـاها و بـالاخـره نـگـهـداران امنیت و آرامـش بخشـان به ملت هستند و باید مـورد توجه خاص ملت و دولت و مجلـس باشند.85 (هیچ یک از نیـروهاى نـظـام اعـم از نـظامى انتظامـى سپاه و بسیج و غیره نباید در هـیـچ حـزب و گـروهـى وارد شـونـد. آنها بایـد خـود را از بـازیهاى سـیـاسـى دور نگهدارنـد)86 و نسبت به اسلام وفادار باشند و در ایـن وفـادارى اسـتـقامت کنند87 و هوشمندانه عمل کننـد که: (بازیگران سـیـاسـى و سـیاستمـداران حرفه اى غرب و شرق زده و دستهاى مرمـوز جـنـایتکاران پشت پـرده لبه تیز سلاح جنایت و خیانت کارشان از هر سـو و بیشتـر از هـر گـروه[ متـوجه آنهاست].) بـه نـیروهاى مسلح تـوصیه مـى کند: فـداکاریهایشان را بـا حیله هاى سـیـاسـى و ظـاهـرهـایـى بـه صـورت اسلامـى و ملـى دشمنان خط بطلان نکشند.88
آسیب شناسى حکومت اسلامى
یـک جامعه آرمانـى به وسیله انبـوهـى از عوامل ویران گر تهدید مى شـود و آسیبهاى مذهبـى سیاسـى اجتماعى اقتصادى فرهنگى و اخلاقـى مـى تـوانـد بـه آن راه یـابـد و پـاکـى و تمامیت آن را به خطر اندازد.
الـف. آسـیـبـهاى اعتقادى و مذهبـى: بـدون تـردیـد یکـى از مهم تـریـن عـوامـل ویـران گـر یک جامعه رویـش بـاورهاى ناسالـم و نادرست دینـى در مـیـان مـردم اسـت. بـزرگ تـریـن صدمه را اسلام از همیـن عقایـد نـامـبـارک دیـده اسـت. از انـحـرافهاى جبـران ناپذیر و ویـران گـر جـامـعه اسلامـى خارج کـردن قـرآن از صحنه زنـدگـى و در نتیجه کشیدن خـط بطلان بر حکـومت عدل الهى)89 است.
ایـن کژ روى در گذشته تـا به آن جـا ادامـه یـافـت کـه: (نـقـش قـرآن به دست حکـومتهاى جـائر و آخـونـدهـاى خـبیث بـدتـــر از طاغوتیان وسیله اى براى اقامه جـور و فـسـاد و تـوجـیه ستمگران و معانـدان حق تعالـى شـد.)90 آنها بـراى قـرآن (نقشـــى جز در گـورستانها و مجالـس مردگان)91 با قـى نگذاشتند و کـتـابـى کـه بـراى اتـحـاد مـسلمیـن و بشریت آمده بود و کتاب زندگیشان بود (وسیله تفـرقه و اختلاف گردیـد.)92 با تـوجه به ایـن کینه پایان ناپذیر و شناخته شده قدرتهاى ابلیسـى و ایـادى آنـهـا از اسـلام اسـت کـه امـام حفظ اسلام را در جـامعه اسـلامـى در راس تـمـام واجبات مى داند.93 ابرقـدرتها مـى خـواهنـد مـلـتـهـا از اسـلام مـایوس شـوند به ایـن منظور گاهى آن را دینى ارتـجـاعى قلمداد مى کنند و گاهى ضمـن قدسى خواندن اسلام و قرآن تـنها تهذیب نفوس و تخدیر را وظیفه ادیان معرفى کرده و از تـوجه بـه دنیا و امور سیاسـى افراد متدیـن را باز مى دارند و تـوجه به امـور مادى و دنیـوى را خلاف مسلک انبیا قلمداد مـى کنند. به دیگر سـخـن امام در وصیت سیاسـى ـ الهى خـود مخالفان اسلام را دو دسته مى داند:
1. کسانى که مدعى هستند:
(احـکام اسلام که هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است نمى تـواند در عـصـر حاضر کشـورها را اداره کنـد... دیـن ارتجاعى است و با هر نـوآورى و مظاهر تمـدن مخالف است و در عصـر حاضـر نمـى شـود کشـورهـا از تمـدن جهان و مظاهـر آن کنـاره گیـرنـد.)94
2. کـسـانـى که مـوذیانه و شیطنت آمیز در لفـافه طـرفـدارى از قداست اسلام مى گویند:
(اسـلام و دیـگـر ادیـان الهى سـروکـار دارنـد بـا معنـویـات و تهذیب نـفـوس و تـحذیر از مقامات دنیایـى و دعوت به ترک دنیا و اشتغال بـه عبادات و اذکار و ادعیه که انسان را به خداى تعالـى نزدیک و از دنـیـا دور مـى کند و حکـومت و سیاست و سررشته دارى بـرخلاف آن مقصـد و مقصـود بزرگ و معنــــوى است.)
امام تفکر دوم را خطـرناک و فاجعه مـى دانـد. به نظر ایشان عده اى از روحـانـیـان و مـتدینان بـى خبر از اسلام تحت تاثیر ایـن شیـوه تـفـکـر قـرار گرفته انـد.95 در یکـى از سخنرانیهاى خـود پیشینه ایـن تفکـر شیطانى را به زمان بنى امیه و بنـى عباس مـى رساند.96
امـام در مقـام استـدلال در بـرابـر گـروه نخست مـى گـوید:
(اجـراى قـوانیـن بـر معیار قسط و عدل و جلـوگیرى از ستمگـرى و حکـومت جـائـرانه و بسط عدالت فـردى و اجتماعى و منع از فساد و فحشاء و انـواع کجرویها و آزادى بر معیار عقل و عدل و استقلال و خـودکفـایـى و جـلـوگـیـرى از استعمـار و استثمـار و استبعاد و حدود و قصاص و تـعزیرات بر میزان عدل براى جلـوگیرى از فساد و تباهـى یک جامعه و سـیاست و راه بـردن جامعه به مـوازیـن عقل و عدل و انصاف و صـدها از ایـن قـبیل چیزهایـى نیست که با مـرور زمان در طول تاریخ بشر و زنـدگى اجتماعى کهنه شـود. ایـن دعوى به مثـابه آن است که گفته شـود: قـواعد عقلـى و ریاضـى در قـرن حاضر بایـد عوض شود و به جاى آن قـواعد دیگر نشانـده شـود.)97
در انـدیشه امام خمینـى اسلام و هیچ مذهب تـوحیـدى بـا مظاهـر تمـدن از قـبـیل (اختـراعات و ابتکـارات و صنعتهاى پیشــرفته) مخالف نیست و اگـر مراد از تجـدد و تمدن (آزادى در تمام منکرات و فحشـا حتـى هـم جـنـس بـازى و از ایـن قـبـیـل[ اسـت] تمـام ادیـان آسمـانـى و دانشمنـدان و عقلا بـا آن مخـالف هستنــد.)98 امـام در نـقد نظریه دوم که اسلام را جـداى از حکـومت مـى داند مى نویسد:
(بـایـد به ایـن نادانان گفت که: قرآن کریـم و سنت رسـول الله صلى الله و آله آن قدر که در حکـومت و سیاست احکام دارند در سایر چـیـزها ندارنـد بلکه بسیارى از احکام عبادى اسلام عبادى سیاسى است.)
ادامه مى دهد:
(وآنچه گفته شده و مى شـود: انبیا علیهم السلام به معنویات کار دارنـد و حـکـومـت و سـر رشته دارى دنیایـى مطـرود است و انبیا و اولـیـا و بـزرگـان از آن احـتـراز مـى کردنـد و ما نیز بایـد چنیـن کـنـیـم اشـتـبـاه تـاسف آورى است که نتایج آن به تباهى کشیـدن مـلتهاى اسلامـى و بـاز کـردن راه بـراى استعمـار گــران خونخوار است.)
دلیلـى که امـام به آن استنـاد مـى کنـد ایـن است:
(آنچه مردود است حکـومتهاى شیطانـى و دیکتاتـورى و ستمگرى است که بـراى سـلـطه جـویى و انگیزه هاى منحـرف و دنیایـى که از آن تحذیـر نـمـوده انـد. جـمع آورى ثـروت و مـال و قـدرت طلبــى و طاغوت گـرایـى اسـت و بـالاخـره دنیایـى است که انسـان را از حق تعالـى غافل کند و اما حکـومت حق براى نفع مستضعفان و جلـوگیرى از ظلـم و جـور واقامه عـدالـت اجتماعى همان است که مثل سلیمان بـن داود و پیامبر عظیـم الـشان اسلام صلى الله علیه و اله و اوصیاى بزرگـوارش بـراى آن کـوشـش مـى کـردنـد. از بزرگ تـریـن واجبـات و اقـامه آن از والاتـریـن عبادات است.)99
از مـلـت بـیـدار و هـشـیـار ایران مـى خـواهـد ایـن تـوطئه را خنثـى نـمـایـنـد100 و انـگـیزه الهى خـود را از دست نـدهنــد; زیرا وقتـى انـگـیـزه نـبـاشد هدف فرامـوش مى شـود و تفرقه پیـش خـواهـد آمـده و پـدیـده اى کـه دشـمـنـان اسلام و انســان سخت مى کوشند به آن دست یابند.
بـراى حـفـظـ انگیزه هاى دینى وجـود و کوشـش روحانیت ضرورى است و دشـمنان با تـوجه به نقـش بزرگ علماست که همیشه مـى کـوشند تا آنها را بـه انـزوا کـشـاننـد و از صحنه سیـاسـى ایـران خــارج سازند امام خـمـیـنـى بـا عـلـم به ایـن دسیسه ها و توطئه هاست که به انزوا کـشـاندن روحانیت را یکى مهم تریـن نقشه هاى سیاسى قـدرتهاى بزرگ مـى دانـد101 و هشـدار مـى دهــد:
(آنـهـا مـى کـوشـنـد بیـن دانشگـاهیـان و روحـانیـان عداوت به وجود آورند.)102
در بـرابـر ایـن تـرفنـد تـوصیه مـى کننـد:
(نـسـل حـاضـر و آینـده غفلت نکننـد و دانشگـاهیـان و جـوانـان بـرومنـد عـزیـز هرچه بیـش تر با روحانیان و طلاب علـوم اسلامـى پیـونـد دوستـى و تفاهـم را محکـم تر و استـوارتـر سازنـد.)103
جـایـگاه ویژه روحانیت در حکـومت اسلامى ایجاب مى کند: روحانیان بـا تـوجه به نیـازهـاى زمـان عمل کننـد و خـود را به کـارهـاى بیهوده و تـکـرارى سـرگـرم نسازنـد و از تحجـر به دور باشنـد و فقـاهت را در احـکـام فـردى و عـبـادى خلاصه نکننـد و از نفــوذ افراد کژ رفتار و تـبـهـکار درمیان خـود جلـوگیرى کنند104 تا بتوانند فرزند زمان خـود بـاشـنـد و چـونان روح بیدار از حریـم معنـویت تشیع و حکـومت الهى اسلام پـاسـدارى کنند.
ب. آسـیـبـهاى سیـاسـى و اجتمـاعى: دنبـال آسیبهاى دینـــــى و اعتقادى نـوبـت آسـیـبهاى سیاسـى و اجتماعى است. دشمنان جامعه اسلامى به مـنظور پدید آمدن و گستراندن نـومیدى در بیـن مردم و در هـم شکستـن روحـیـه مردم در همه جا تبلیغ مـى کننـد (جمهورى اسلامى هم کارى بـراى مـردم انجام نداد)105 و از ایـن راه بذر ناامیدى و حرمان را در جـامعه مى افشانند و مردم را از پیمـودن راه تعالـى بـاز مـى دارنـد و روح تـلاش و حـرکت را از جـــامعه مـى گیرنـد و دلمردگـى و بـى هدفـى را در میان گروههاى گوناگـون مردم رسـوخ مى دهند.
امـام بـه مـنـظور چاره اندیشى در برابر ایـن آسیب از مـردم مـى خـواهـد تا انقلاب اسلامـى ایـران را با انقلابهاى دیگـر و نظام مـوجـود را بـا نـظـام طـاغوت مقـــایسه کننـد وابستگیهاى عظیـم خـانمـان سـوز رژیـم پـهـلـوى اوضـاع وزارتخانه ها مراکز عیاشـى مراکز علمـى حـوزه هـا و سـیستـم اقتصـادى متعفـن آن زمـان را به یـاد بیـاورنـد و بـــــا نظام اسلامى تطبیق کنند.106 البته امام وضعیت موجـود را ایده آل نـمـى دانـد امـا حـرکت نظام را به سـوى اسلامـى شـدن و حـاکمیت عدالت اجتماعى تلاشـى خـوشایند مـى داند.107 امـام خمینى به اشخاص و گـروههایـى که به مخـالفت و ناسازگارى بـا ملت و جمهورى اسلامـى برخاسته اند هشـدار مى دهد: (مـسیر یک ملت فداکار را نمـى شـود با دست زدن به دروغ پردازیهاى بـى سروپا و غیر حساب شـده منحرف کرد.) به آنان یادآور مى شود:
(هـرگـز هـیـچ حـکـومـت و دولـتـى را نمى توان با ایـن شیوه هاى غیـرانسـانـى و غیـرمنطقـى سـاقط نمـود.)108
از آنـان مـى خـواهـداز راه اشتباه خـود بـرگشته و با محـرومان جـامعه متحـدشـونـد و بـراى استقلال و آزادى کشـور خـود به تلاش بپردازند.109
از احـزاب و گـروههایى که راه خـود را از راه مردم جدا مى کنند مـى خـواهـد: به ملت بپیـونـدنـد و بـا دولت تشـریک مســـــاعى نمایند.110
آنـها را متـوجه مـى سازد به گفته شهید مـدرس: اگر قرار است ما از میـان بـرویـم چـرا به دست خـود از میـان بـرویم؟111
بـه هـمگان قـدر و منزلت نعمت انقلاب را خـاطـر نشان مـى سازد و این کـه ایـن نعمت بزرگ به مانند عزیزتریـن امور باید تلقى شده و در راه آن کـوشـش کـرد و از مشکلات آن نهراسیـد.112
ج. آسـیـبـهـاى اقـتـصـادى: در جـامعه طـاغوتـى و طــاغوت زده فـاصله طـبـقـاتـى بـیـداد مـى کـنـد. در ایـن گـونه جـامعه ها انسانها از دسـتـاورد تلاش خـود بهره اى نمـى برند و ایـن رقابت سالـم و سـازنـده نـیـسـت کـه بـنـیه مالـى آنها را تـوانا مـى سـازد بلکه جـداییهاى ظـالـمـانـه طبقـاتـى و ثــروتهاى کلان و بـادآورده که از راه چپـاول ثـروتـهـاى مـلـى و اسـتثمـــــار مردمان ضعیف جامعه فراهـم مى گردد امـکـان بهره ورى بى حد وحصر از مـواهب اجتماعى و طبیعى را بـراى شمارى معلـوم الحال فراهـم سـاخته و عده زیـادتـرى را دچـار بحـرانهاى مـالـى و سـردرگــم نابـرابـرى و ناسازگارى درآمـد و هزینه مـى سازد. امـام کـه در دوره حـاکـمـیـت طاغوت شاهـد ایـن فاجعه بـود و آثار ویـرانگـر ایـن تضادها را از نزدیک دیده و احساس کرده بود از آن روزگـار سـیـاه و پـرادبـار پـیـش از انقلاب اسلامـى در کتاب ولایت فقیه چنیـن گزارش مى دهد: (اسـتعمارگران به دست عمال سیاسـى خـود که بـر مـردم مسلط شـده انـد نـکـات اقتصادى ظالمانه اى را تحمیل کرده اند و بر اثر آن مردم بـه دو دسـتـه تـقـسـیـم شـده انـد:
ظالـم و مظلـوم در یک طـرف صـدها مـیـلـیـون مسلمـان گـرسنه و محـروم از بهداشت و فـرهنگ قـرار گرفته اسـت و در طـرف دیـگـر اقلیتهایـى از افراد ثـروتمنـد و صاحب قـدرت سـیاسـى که عیاش و هرزه گردند. مردم گرسنه و محروم کـوشـش مـى کنند کـه خـود را از ظلـم حکام غارتگر نجات دهند تا زنـدگـى بهترى پیـدا کـنـنـد و ایـن کوشش ادامه دارد لکـن اقلیتهاى حاکم و دستگاههاى حـکومتى جا بـر مانع آنهاست. ما وظیفه داریـم مـردم مظلـوم و محـروم را نجات دهیم. پشتیبان مظلومیـن و دشمـن ظالـم باشیـم.)113 مطالعه آخـریـن پیام مانـدگـار امام به ملت غیـور و مبـارز ایـران به خـوبـى نـشـان مـى دهـد که ایشـان در آخـریـن لحظات حیات خـود نگران آسـیـبهاى اقتصادى جامعه بـوده است; از ایـن روى یادآور مـى شـود: (اسـلام نـه بـا سـرمایه دارى ظالمانه و بـى حسـاب و محروم کننده
تـوده هـاى تـحـت سـتـم و مـظـلـوم موافق است و نه با کمونیسـم و مـارکـسـیـسـم اسـلام سرمایه دارى را به طور جدى در کتـاب و سنت محکـوم مـى کنـد و مخـالف عدالت اجتمـاعى مــــى داند.)114 بـرداشت کج فهمان بى اطلاع از رژیـم اسلامى و از مسائل سیاسـى حاکـم بـر اسلام که اسلام را طرفدار بـى مرز و حد سرمایه دارى و مالکیت مـعـرفـى مـى کنند و با ایـن شیـوه چهره نـورانى اسلام را پـوشـانـده و راه را بـر کـیـنـه تـوزان و دشمنان اسلام باز مـى کنند تا آن را چـون رژیـم آمـریـکـا و انگلستان و دیگر چپـاولگـران غرب به حسـاب آورنـد بـرداشتـى نادرست مـى دانـد.
در انـدیشه امام اسلام یک رژیـم معتـدلـى است که مـالکیت را به گـونه مـحـدود مـى پـذیـرد و در سایه عمل به آن چـرخهاى اقتصاد سالم به راه مـى افتد و عدالت اجتماعى که لازمه یک رژیـم سالـم است تحقق مى یابد.115
امـام خـمـیـنـى مـنـشا عقب مانـدگیهاى اقتصادى جـامعه اسلامـى را وابـسـتـگـى به قدرتهاى بزرگ مى داند که جز بردگـى براى ملت ها چـیـزى به ارمغان نمـى آورند و با عقب نگهداشتـن جامعه آن را به بازار مصـرف تبـدیل و مردم را ستـم پذیر بار مـى آورنـد. امـام بـراى مبـارزه بـا ایـن آسیب سفـارش مـى کند:
(بـایـد بـه زنـدگـى انسـانـى و شـرافتمنـدانه روى آورد و بــا مشکلات مـبـارزه کـرد و دسـت خود را پیـش دیگران نباید دراز کرد و قدرت ابتکار را به دست گرفت.)
به مردم امیدى دهد و آینده را براى آنان روشـن ترسیـم مـى کند:
(در ایـن مـدت کـوتـاه پـس از تحـریـم اقتصـادى همانها که از ساختـن هـر چـیـز خـود را عـاجز مـى دیـدند و از راه انـداختـن کارخانه ها آنـان را مایـوس مـى نمـودند افکار خـود را به کار بستند و بسیارى از احـتـیـاجات ارتـش و کارخانه ها را خـود رفع نمـودنـد و ایـن جنگ در تـحـریـم اقتصـادى و
اخـراج کارشناسـان خـارجـى تحفه اى الهى بـود که مـا از آن غافل بـودیم.)116
الـبـتـه امـام نیـازمنـدى جـامعــه اسلامـى را به صنایع بــزرگ کشـورهاى خـارجى یک امر انکارناپذیر مى داند. با ایـن حال آن را به ایـن مـعـنـى نـمـى دانـد که ما باید در دانشهاى پیشرفته به یکى از دو قـطـب وابسته شـویـم و راه حل را در ایـن مى بیند که تـا جـاى ممکـن نـیـازهـاى عـلمـى در داخل کشـور بــرآورده شـود117 و در صـوت ضرورت دانشجـویان باید به دول بى طرف اعزام شوند.118
د. آسـیـبهاى فرهنگى و اخلاقى: فرهنگ یک جامعه را مى تـوان لب آن جـامـعـه دانست و تـوان و ضعف جـامعه را از ضعف و قـوت فــرهنگ حـاکـم بـر آن مـى تـوان بـازشناخت. پیـونـد فـرهنگها یک امـر پرهیزناپذیر اسـت و گـستردگى پیـوند فرهنگـى با فرهنگهاى دیگر بنیه آن را مى تـوانـد نیرومند کند ولـى هرگـونه پیـوندى ایـن نتیجه را به دنبال نـدارد. اگـر در داد وسـتـد فـرهنگـى گزینـش آگاهانه صـورت نگیرد مـمکـن است یک جامعه عناصـر بسیار مفیـد اصیل و سازنده خـود را از دسـت داده و بـه ازاى آن امـور بسیار پـوچ مبتذل و ناسازگار را وارد سـیستـم فرهنگى خـود بکند. مهم تریـن چیز در دادوستد فرهنگى حفظ همگـونى و کمال طلبى آن است.
اسـلام (تـعـارف فرهنگـى) را به عنوان فلسفه آفرینـش نـوع انسان مى دانـد کـه در سـایـه آن مردم مـى تـواننـد از تجربه هاى ملل دیگـر بـهـره جـسـتـه و در بـرابـر انعطـاف پذیـرى معقـــــول شکنندگـى جاهل مآبـانـه خـود را از دست بدهد ولـى ایـن پیـوند باید از روى تعارف بـاشد و عناصر مثبت آگاهانه گزینـش شده و در سیستـم شـاداب و زنـده نظام اسلامـى به کـار گـرفته شود.
از زمـان فـتـحعلـى شاه و محمـد شاه قاجـار که کـم وبیـش پـاى محصلان ایـرانـى به اروپا باز شـد فکر اعزام محصل به خارج نیرو گرفت و مرفهان که از ایـن توانایى برخوردار بودند به جهان غرب رفتنـد و در نـخـسـتـیـن جـرقـه هایـى که از ایـن برخـورد حاصل شـد به دلیل نـاآگاهـى به گذشته هاى اسلام و ایران و گرایـش به هـوسـرانـى و بهره مـنـدى از مـواهـب و لـذتهاى مادى زبـان به ستایش غرب گشـودند و شیـوه زندگى اروپائیان را در پیـش گرفتند.
روحـانـیـان و مـتفکـران متعهد چـون: شهیـد سیـد حسـن مـدرس که متـوجه پـیامـدهاى ایـن پیـوند نابرابر فرهنگ ایران و جهان غرب بـودنـد به مـخـالـفت بـرخاستنـد: وى در جلسه 217 دومیـن دوره مجلـس شوراى ملى در صـفـر 1329هـ.ق. درباره رفتـن محصلان ایرانى به خارج از کشور هشدار داد:
(در ایـن مـدت عمـرى که داشته ایـم خیلـى از شاگـردها به اروپا رفتند و خـیـلـى از پـولهاى ایـن مملکت را در آن جا خرج کردند ولـى نقص مملکت مـا کـم نشـــده است.)119
بـه ایـن ترتیب روشنفکرانـى از قماش: آخـوند زاده میرزا ملکـم خـان نـاظـم الـدولـه و تقـى زاده دستـاورد تـولیـد فلسفه ها و سیاستهاى فـرهـنگـى غرب هرگز نتـوانستنـد در قلب مـردم ما جاى داشته باشند چـون بیـش تر آمـوخته هایشان با فرهنگ بـومى ایـن سـرزمیـن ناسـازگار بـود. آنان خـود را در آیینه بیگانگان مـى دیـدند و هـویت خـود را در فـرهـنگ غرب لمـس مـى کـردنـد و ایـن بالاتریـن حد غرب زدگى فکرى است. ایـن بـود که تجددخواهى کم کم در ایـران رونق گـرفت و روش و منـش اروپـائـیـان بـه صـورت یـک قـانـون اجتماعى فـراگیـر شناخته شـد. نـوگـرایـان با بارى از دلباختگـى به شـرق و غرب در ایـن انـدیشه بـودنـد کـه آیینها سنتها و مذهب و ارزشهاى مذهبـى و اسلامـى به عـنـوان عوامل عقب ماندگـى ملـى کنار گذاشته شـوند و در عوض فرهنگ و تـمـدن ایران باستـان زنـده شـود. شمـارى از آنـان بـا یادگذشته هاى بـس دور ایـران پـسـتـیها و کمبـودهاى خود را جبران مى کردند و شـمـارى دیگر با تمسک صددرصد به دامـن غرب هویت خـود را از یاد برده به سایه فرهنگ مبتذل و عفـن غرب پناه مـى جستند. چشـم شمارى از آنـان نـسـبـت به فـریبکاریهاى استعمار غرب و شـرق بسته بـود و شـمـارى دیـگـر به دلیل از هـم گسستگـى فکرى خـود را در برابر آن لاعلاج مى یافتند.
بـا ظـهـور رضـاخان تجددخـواهان ملـى گرا ارکان رژیـم رضاخان را تـشکیل دادند. آنان وانمـود مى کردند: در برابـر افکار جهانگیر و فـراگـیر غرب راهـى جز پناه گرفتـن در دامـن آن نیست. این بود که مـصرف زدگى میل به زرق و برق و زیب و زیـور و تجمل اوج گـرفت و ابتکــــــار عمل به دست جهان غرب افتاد.آنان با برانگیزاندن خواسته هـاى حیوانى خـودباختگان و غرب زدگان را به دنبال خـود مى بردند و زیان آن دامـن تـوده ها را مـى گرفت. امـام شـنـاخت دقیقـى از هـویت روشنفکـران غرب زده داشت و آنـان را افـرادى غـیـرکـارامـد در امـور جـامـعـه مــى دانست و در یکـى از سخنرانیهاى خـود آنان را مخاطب قرار داد و گفت: (شمـا که مسیـرتـان غیـراسلام است بـراى بشـر هیچ کـــارى نمى کنید.)120
امـام آسیبهاى فـرهنگـى را در سه نکته کلـى بیـان کـــرده است:
انحـراف مـراکز علمـى و آمـوزشـى بیگانگـى از هـویت تاریخـى و فـرهنگـى و رواج فسـاد و کـم رنگ شـدن ارزشهاى اخلاقــى.
1. انحـراف مـراکز علمـى و آموزشـى: مـوضع امام درباره نهادهاى علمى و آمـوزشـى نـویـن به عنوان دستاورد وارداتى و غیربـومى موضعى هـوشـمندانه و حکیمانه است. امام به خوبى تـوجه دارد که: استقلال و نـاوابستگـى آن به خاطر استقلال جامعه علمـى و اندیشه ورزان آن است. بـا ایـن دیـد است که امـام (دانشگـاه را در راس امـور مـى دانـد) که مقـدرات یک کشــــــور بسته به آن است.121
درجـایـى دانشگاه را کشورى مـى دانـد که اگـر اصلاح شـود کشـور اصلاح مـى شود و با انحراف آن کشور به انحراف کشیده مى شـود.122 فسـاد جـامـعـه در دوره سـتـمـشاهـى را نیز ناشـى از تبـاهـى دانشگاهها ومـدارس مـى دانـد.123 بـه باور ایشان زمانـى میسـر است دانشگاه اسـلامـى شـود کـه خـوى و خلق حاکـم بـر ایـن مراکز علمى و محتـویات عـلـمـى آن بـا مـقاصد عالى اسلام همسـو باشد. علـم مـاعداى ایمـان فسـاد مــى آورد.124
امـام معلمان و استادان را رکـن اصلى نهادهاى آمـوزشى مى داند و از هـمه آنان مـى خواهـد تا خـود را تهذیب کننـد تا حـرفشان بتـواند در دیـگـران اثـر بگذارد. بر ایـن باور است: از مـدرسه باید آغاز کـرد و دانـشـگاه دیر است و معلمان باید احساس کننـد که پیش خدا مسوولند.125
نگرانـى امام تنها ناشى از آثارمستقیـم نهادهاى آمـوزشـى نیست بیـش تـر تـوجه ایشان به آثارى است که کـم کـم و آهسته آهسته و ناپیدا بـر روى انـسـان و جامعه مـى گذارند; از ایـن روى تاکیدى که امـام خـمـیـنـى در زمینه پـاسـدارى از حـریـم دانشگـاهها و مراکز تعلیـم و تـربـیت در برابر تهاجـم جهان غرب دارد از همه زمینه ها بیش تر است.
ایشـان در بخشـى از وصیت خـود مـى نـویسـد:
(به همه نسلهاى ملل توصیه مى کنـم که: براى نجات خود و کشورعزیز اسـلام آدم سـازى دانشگـاهها را از انحـراف و غرب و شـرق زدگـى حفظ و پـاسـدارى کـنید و با ایـن عمل انسانـى اسلامـى خـود دست قـدرتهاى بزرگ را از کشـور قطع و آنان را ناامیـد نماییـد.)126
امـام بخـش مهمى از ضربه هاى بنیان برافکـن و تباهى آفریـن را که بـر ایـران و اسـلام وارد شـده نـاشـى از دانشگـاهها دانسته و مى نویسد:
(اگـر دانـشـگـاهها و مراکز تعلیـم و تـربیت دیگـر با بـرنامه هاى اسـلامـى و مـلـى در راه مـنـافع کشـور به تعلیـم و تهذیب و تـربیت کـودکـان و نـوجـوانان و جـوانان جـریان داشتنـد هـرگز میهن ما در حـلقـوم انگلستان و پـس از آن آمریکا و شـوروى فـرو نمـى رفت و هرگز قـراردادهـاى خانه خراب کـن بر ملت محروم غارت زده تحمیل نمـى شـد و هـرگـز پاى مستشاران خارجـى به ایـران باز نمـى شـد و هرگز ذخایر ایـران و طـلاى سـیـاه ایـن مـلت رنجـدیده در جیب قدرتهاى شیطانـى ریـخـته نمـى شد و هرگز دودمان پهلـوى و وابسته هاى به آن امـوال ملت را نمى تـوانستند به غارت ببرند و در خارج و داخل پارکها و ویـلاهـا بـر روى اجـساد مظلـومان بنا کنند و
بانکهاى خارج را از دسـترنج ایـن مظلومان پر کنند و صرف عیـاشـى و هـرزگـى خـود و بستگـان خـود نمـاینـد.)127
به منظور آسیب زدایـى از ایـن مـراکز علمـى سفـارش مـى کند:
(نـگذارند عناصر فاسد داراى مکتبهاى انحرافـى با گرایـش به غرب و شـرق در دانـشـسـراها و دانشگاهها و سـایـر مـراکز تعلیـم و تربیت نفوذ کنند.)128
2. بـیـگـانـگى از هـویت تاریخـى و فـرهنگـى: از دیگر نقشه هاى شوم قـدرتهاى بزرگ بیگانه ساختـن کشـورهاى اسلامـى از خـویشتـن تاریخى و هـویت اصیل فرهنگى خود است. و نتیجه آن ایـن بوده است که ملتهاى مسلمان:
(خـود را و فـرهـنـگ خـود را به هیچ گـرفتنـد و غرب و شـرق دو قطب قـدرتـمـنـد را نژاد بـرتـر و فـرهنگ آنان را والا تـر و آن قدرت را قـبـلـه گـاه عـالـم دانستند و وابستگـى به یکـى از دو قطب را از فـرایض غیـر قـابل اجتنـاب معرفـى نمـودند.)129 امام خاطر نشان مى سازد:
(آنـهـا باید بـداننـد نژاد آریا و عرب از نژاد اروپا و آمریکا و شوروى[ کم ندارد].)130
بـزرگ تـریـن ابزار تبلیغاتـى غرب در زمـــینه بیگـانه ســـازى فرهنگى بـرخـوردارى از رسـانـه هاى عمومى: رادیو و تلـویزیون مطبـوعات سـینما و تاتر است که مهم تـریـن ابزار انتقال فرهنگ در عصر حاضر به شمار مى روند.
امام در وصیت سیاسـى ـ الهى خـود از نقـش تلـویزیـون در رژیـم گذشته یـاد مـى کـنـد و مى نـویسد: هدف گردانندگان آن بى هویت ساختن ملت ایران بود:
(فـیـلـمهاى تلـویزیـونـى از فرآورده هاى غرب یا شـرق بـود که طبقه جـوان زن و مـرد را از مسیر عادى زنـدگـى و کار و صنعت و تـولید و
دانـش مـنحرف و به سوى بى خبرى از خویـش و شخصیت خود یا بدبینى و بـدگمانى به همه چیز خود و کشور خـود حتى فرهنگ و ادب و مآثر پـرارزش که بسیارى از آن با دست خیانتکار سودجـویان به کتابخانه ها و مـوزه هاى غرب و شـرق منتقل گردیـده است.)131
امـام خـمـیـنـى نخستیـن فقیهى است که در باره آثار باستانـى در آثـار فـقـهى خـود از جمله در تحـریـر الـوسیله بحث کـرده و نگهدارى آنـهـا را ضـرورى و ایـن آثـار را از انـفـال عـمـومـى بـرشمـرده و نگهدارى از آنها را وظیفه حکـومت اسلامــــى دانسته است.132 فتـواى امام بـرخلاف منافع غرب بـود. غربـى که با غارت آثار تاریخـى و فـرهـنـگـى جـهـان اسلام مـى کـوشد هرچه بیـش تر آنها را از خـود بـیـگـانه نگهدارد و مانع از شکل گیـرى اعتماد به نفـس ملتها شود. رونـدى کـه از زمـان قـاجـار آغـاز شد و با ورود باستان شناسان فـرانسوى چون: ژان دیولافوا هزاران تـن از اشیاى عتیقه و میـراث باستانـى ایـن سـرزمیـن به تاراج رفت.133
3. تـرویج فسـاد و به انحـراف کشیـدن جـوانـان: از بزرگ تـریـن شگـردهاى جـهـان غرب بـراى درهـم کـوبیـدن انقلاب اسلامـى ایران گسترش فساد در جامعه است:
(تـروج مـراکـز فـسـاد و عشـرتکـده ها و مـراکز قمـار و لاتـار فروش کـالاهـاى تجملاتـى اسباب آرایـش بازیها مشروبات الکلـى از نقشه هـاى شـیـطـانـى غرب و شـرق و غرب زده و شــرق زده در میهن اسلامى است.)134
امـام از همه گـروهها بـویژه جـوانان مـى خـواهـد که خـودشـان شجـاعانه در بـرابـر کـژرویـها به پـاخیزنـد135 از آنـان مـــى خـواهد: استقلال آزادى و شـرافـتـهاى انسانـى را گرچه با تحمل زحمت و رنج فـداى تـجملات و عشرتها و بـى بند و باریها نکننـد چون
منظور غرب چیزى جـز تباهى و اغفال جـوانان از سرنوشت کشور و چاپیدن ذخایر ملتها نیست.
ثمره بحث
1. حکـومت اسلامـى از تاریخـى معادل تاریخ اسلام برخـوردار است ولى نـمـونـه هـاى عـیـنى را به جز نظام اسلامى موجـود در زمان حیات پـیامبر اکرم(ص) و دوران امامت على بـن ابیطالب(ع) مى توان جست.
2. پـیـش از امـام خمینـى بحث حکـومت اسلامــى و ولایت فقیه از مباحث عمده فقه سیاسى و مورد توجه همه فقهاى برجسته شیعه بـوده است.
3. حـکـومت اسلامـى در سه مـرحله در بیان و بنـان امـام خمینـى سامان یافت:
الف. مـرحله (ذهنیت) که از سـال 1342 آغاز و بـا تـدویـن کتـاب (ولایت فقیه) در سـال 1348 به کمـال رسید.
ب. مـرحله (عینیت) از سال 1357 آغاز و بـا ارتحـال امام خمینـى در سال 1368 به اوج خود رسید.
ج. مـرحـله (وصایت) که در بـرگیرنـده آخـریـن و صایاى سیاسـى ـ الهى امـام خمینـى است و پـس از ارتحـال وى آغاز مـى شـود.
4. بیـش تریـن تـوجه امام در همه مراحل شکل گیرى حکـومت اسلامى روى روشـنـگـرى مـشـروعیت حکـومت اسلامـى حدود و اختیارات ولـى فقیه و آسیب شناسى آن بوده است.
پى نوشتها:
1. تنبیه الامه و تنزیه المله یـا حکـومت از نظر اسلام) بــــا مقدمه و پـاورقى و تـوضیحات سید محمـود طالقانى/17 شرکت سهامى انتشار تهران.
2. همان/43.
3. همان /51 ـ 52.
4. همان/53.
5. همان/49.
6. همان/32.
7. همان/47.
8. همان.
9. همان/55.
10. همان 59ـ 60.
11. (صحیفه نـور) رهنمـودهاى امام خمینى ج1/73 وزارت ارشاد.
12. همان.
13. همان ج1/90.
14. (ولایـت فقیه) امام خمینـى/14 مـوسسه تنظیـم و نشـر آثـار امام خمینى.
15. همان/15.
16. همان.
17. همان/16.
18. همان.
19. همان/20.
20. همان/17.
21. (کتـاب البیع) امـام خمینـى ج2/461 اسمـاعیلیان.
22. (اصـول کـافـى) کلینـى ج1/46 دارالتعارف بیروت.
23. (وسـائـل الشیعه) شیخ حـر عاملـى ج18/65 دار احیـــــاءالتراث العربى بیروت.
24. (اصول کافى) ج1/38.
25. (وسائل الشیعه) ج18/99.
26. (اصول کافى) ج1/34.
27. (کتاب البیع) ج2/473.
28. همان/496.
29. همان/467.
30. پـاسخ امـام خمینـى به نـامه اتحـادیه انجمنهاى اسلامـى دانشجـویـان گـروه فـارسـى زبـان در اروپـا 10/3/1349.
31. پـاسـخ امـام خـمینـى به نـامه دانشجـویـان مسلمـان مقیــم اروپا 6/2/1350.
32. (صـحـیـفه نـور) ج2/47. سخنـان امـام خمینـى به منـاسبت جشنهاى 2500ساله 6/3/1350.
33. همان ج2/153.
34. همان.
35. هـمـان ج3/69. سـخـنـان امـام خمینـى در مـورد تـوبه و تعهدات دروغین شاه17/8/1357.
36.پیـام امـام خمینـى به طلاب علـوم دینـى دانـش آمـوزان و دانشجـویـان سـراسـر کشـور 16/7/1357.
37. هـمـان ج2/231 ـ 235. سخنـان امـام خمینـى درمــورد ابعاد سیاسـى ـ عبـادى احکـام اسلام و کیفیت حکـومت اسلامـى 16/7/1357.
38. هـمـان/203. مـصـاحـبـه امـام خـمینـى با خبـرنگار فـرانـس پرس 3/8/1357.
39. همان ج20/170.
40. هـمـان /128. پـیـام بـراءت بـه زائـران بـیـت الله الحرام 6/5/1366.
41. همان.
42. همان/129.
43. همان.
44. همان.
45. همان/130.
46. هـمـان ج7/73. سخنـان امـام خمینـى به وزیـر امـور خـارجه ترکیه 21/3/1358.
47. همـان/169. سخنـان امـام خمینـى خطـاب به وزیـر اقتصـاد و دارایـى و معاونیـن ایـن وزارتخــانه 31/3/1358.
48. هـمـان/24. سـخـنـان امام خمینـى در جمع هیات شـرکت کننـده در سمینـارمحـاسبـات وزارت دارایــى 10/4/1358.
49. هـمـان ج5/23. پـیـام رادیـو تلـویزیـونى امام خمینى پـس از رفـرانـدم جمهورى اسلامـــى 12/1/1358.
50. همان ج21/47.
51. همان.
52. (الذریعه) آقـا بزرگ تهرانى ج25/107 اسلامیه تهران.
53. همان ج25/106.
54. (ولایت فقیه)/33.
55. همان.
56. همان/34.
57. همان/37.
58. (صـحیفه انقلاب اسلامـى) وصیت نـامه امـام خمینـى/10 ـــ 11 موسسه فرهنگى قدر ولایت.
51. همان/10.
60. همان.
61. همان/12.
62. همان/13.
63. همان/59 ـ 60.
64. همان/21.
65. همان/19.
66. (صحیفه نور) ج4/59.
67. (صحیفه انقلاب اسلامى)/21.
68. همان.
69. (صحیفه نور) ج5/259.
70. همان ج19/296.
71. همان ج20/235.
72. (صحیفه انقلاب)/21.
73. همان/31.
74. همان/29.
75. همان.
76. همان /28 ـ 29.
77. همان/30.
78. همان.
79. همان.
80. همان.
81. همان/35.
82. همان/36.
83. همان/35.
84. همان/36 ـ 37.
85. همان/40.
86. همان/42.
87. همان.
88. همان/41 ـ42.
89. همان/2.
90. همان.
91. همان.
92. همان.
93. همان/7.
94. همان/13.
95. (صحیفه نور) ج/232.
97. (صحیفه انقلاب)/14.
98. (همان)/15.
99. همان.
100. همان.
101. همان/22.
102. همان.
103. همان/23.
104. همان/34.
105. همان/16.
107. همان/18.
108. همان/46.
109. همان/47.
110. همان/49.
111. همان/50.
112. همان/21.
113. (ولایت فقیه) /42 ـ 43 امیـرکبیـر.
114. (صحیفه انقلاب)/54.
115. همان.
116. همان/42 ـ 43.
117. پـیـام امـام بـه مـنـاسـبـت پـنجمیـن سـالگـرد پیـــروزى انقلاب اسلامى22/11/1362.
118. همان.
119. (مـدرس در پـنج دوره تقنینه مجلـس شـوراى ملـى) به کـوشـش محمـد تـرکمـان ج1/16 دفتـر نشـر فـرهنگ اسلامــــــى تهران.
120. (صحیفه نور) ج7/55.
121. سـخـنـان امـام خـمـیـنـى در جمع کـارکنـان صنـایع دفـاع ملى 26/10/1361.
122. سـخـنان امـام خمینـى در جمع هیئت امناى روسـاى دانشکـده هاى دنشگاه ملى 22/9/1360.
123. (دیـدگـاهـهـا و رهـنـمـودهـاى امـام خـمینـى دربـــــاره مسائل فرهنگى)/155 ـ 156.
124. (صحیفه نور) ج17 / 108.
125. سـخنان امام خمینـى در دیـدار بـا فـرمانـدهان سـرپـرست مربیان و... 28/9/1361.
126. (صحیفه انقلاب)/28.
127. همان/39.
128. همان/40.
129. همان/23.
130. همان/ 26.
131. همان/44.
132. (تحریر الـوسیله) امام خمینى ج1/315 کتاب خمـس (القـول فى الانفال).
133. (سفرنامه خاطـرات کاوشهاى باستان شناسـى شـوش) اثـر مادام ژان دویلا فـوا تـرجمه ایـرج فـرهـوشـى دانشگاه تهران.
134. (صحیفه انقلاب)/ 44 ـ 45.
135. همان/40.