آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۳۱

چکیده

متن

حوزه و حکومت با وصف دینى: (حوزه دینى) و (حکومت دینى) در عنصر دین به یکدیگر گره مى خورند یگانگى مى یابند و از پیوندهاى استوار برخوردار مى شوند. حوزه مى کوشد حکومت را بسترى براى کارآمدى دین گرداند و حکومت نیز بازوان توانمند خود را در خدمت هدفهاو ارزشهاى الهى ـ انسانى دین در آورد.
در این صورت هماهنگى هماوایى همراهى و همگامى حوزه و حکومت بر مدار دین صورت مى گیرد و روحانیت بى آن که وظیفه خوار حکومت باشد نسبت به آن احساس تکلیف و تعهد مى کند.
حکومت در چهره غیردینى و طاغوتى ناپسند حوزه بود و حوزه از آن دورى مى جست و گاه اگر نزدیک شدن به سلطه هاى زمان را به صلاح مى دید براساس بایدها و بایستگیها بود و به عنوان: (أکل میته). امروز که به برکت وجود امام خمینى و به ابتکار و تلاشهاى شبان و روزان و از سرعشق او و یاران باوفایش نظام درخدمت به دین کمر بسته و در لباس دوستى و مهرورزى با انسانها جلوه گر شده است حوزه آن
را از آن خود مى داند و با آن بیگانه نیست. عزت آن را سربلندى خویش مى شمرد و سستى و رخوت و ناکامیابى آن را ناکامى خود. دل بسته پیروزیها و میدان گستریها و عرصه داریها آن است و دغدغه مند آینده اش.
امروز حوزه در برابر دشواریها گرفتاریها و بازدارنده ها و نیازهاى نظام نمى تواند تماشاگر باشد و رهگذر و دستِ یارى دراز نکند و راه خود را برود هر چه شد شد. سرنوشت اسلام به نظام موجود گره خورده است و صد البته سرنوشت حوزه و روحانیت به آن. امام بارهاى بار این حقیقت را به حوزویان گوشزد کرده که اگر نیازها و گرفتاریهاى حکومت را جدّى نینگاریم و بر اثر سستى و سهل انگارى ما دشمنان قدرت بیابند نظام اسلامى را به زانو درآورند و دوباره بر سرنوشت ملت اسلامى ایران چیره شوند سرنوشت شومى خواهیم داشت و به گفته خود ایشان:
(نه روحانى مى گذارند باقى بماند نه اسلام.)1
حـکـومت اسلامى لایه رویین حوزه است شاخه اى روییده بر ساقه آن. حـکومت در بودن ماندن و پوییدن به سر زندگى شادابى و تناورى سـاقـه و دامـن گـسـترى ریشه بسته است. اگر حکومت اسلامى بخواهد بـمـاند بر مبناى اسلام باید بماند. کسانى که مى توانند مفسران مـحـتـوایى و الهام کننده فکر دینى نظام باشند عالمان ربانى و صـمـدانى اند. اسلام شناسانى که با تخصص به فهم دین رسیده اند و پژوهش در گفتمانهاى دینى و دریافت آموزه ها و رهنمودهاى آن کار تـخـصـصـى ایـشـان اسـت. اینان امروز وظیفه اى بس بزرگ و سنگین دارنـد. رسـالـتـى کـه اکـنون از سوى نظام اسلامى بردوش حوزه و روحـانـیت قرار گرفته هیچ زمانى نبوده است. در روزگاران پیشین حوزه با نیازهاى دینى بسته و محدود مردمان مسلمان روبه رو بود. روشـن نـبـود کـه کاوشها و تلاشهاى حوزویان و عالمان آگاه در چه سـطح و گستره اى در زندگى عملى مردمان اثر مى گذارد ولى امروز درس و تـحـقـیق و تبلیغ حوزویان مى تواند در سرنوشت یک جامعه و مـلـت کـارگـر افـتـد. امروز اگر دستاورد علمى و فقهى و پژوهشى
مـدرسـان مـبـلغان محققان نویسندگان و متفکران سازوار این زمـان و برآورده کننده نیازهاى جامعه باشد به یقین مى داند که بازتابى روشن در پیکره نظام مى یابد. مى داند که اگر لحظه لحظه هـاى عـمـر خـود را در استنباط و فهم دین به کار بندد به لحظه هـاى عـمر هزاران انسان رونق خواهد داد و به برکت آن باورها و ایـمـانـهـایـى شـادابى خواهند یافت. امروز فرصتها براى حوزه و روحـانـیـت زریـن و بى مانندند. این نوشتار مى کوشد تا بر ساحل انـدیـشـه امـام و در آفتاب سخن آن فرزانه رسالتهاى حوزه ها و عالمان دین را در برابر نظام اسلامى یاد آورد شود.
چیستى حوزه و حکومت
ویـژگـیـهاى ساختارى حوزه و حکومت اسلامى در نگاه امام نشان مى دهـد آن بـزرگوار این دو نهاد اجتماع را بسته به هم و در پیوند ژرف مـى دیـده و آرزومـنـد دادوسـتد فکرى و درآمیختگى آن دو با یـکـدیگر بوده است و از همین زاویه ویژگى ساختارى حوزه را چنین بیان مى کند:
(حـوزه هـاى روحـانـیـت مـحـل تـدریس و تعلیم و تبلیغ و رهبرى مـسـلمانان است. جاى فقهاى عادل و فضلا و مدرسین و طلاب است. جاى آنهاست که امانتدار و جانشین پیغمبران هستند.)2
در نـگـاه امام حوزه نهادى است که در دانشهاى بسته و پیوسته به بـیـان و ابلاغ دین به پژوهش و آموزیدن و آموزاندن مى پردازد و در عـرصـه فـهـم و ارائـه آمـوزه هاى دین با توجه به بایدها و بـایـسـتـگیها و نیازهاى عصر تلاش مى ورزد; اما از آن جا که بخش گـسـتـرده اى از ایـن آمـوزه هـا نـاظر به چگونگى وابستگیها و پـیـوسـتـگیهاى افراد و اجتماع است و نیز فرضیه هایى است که در مـقـام اجـرا و عـمل سعادت و سلامت جامعه را پایندانند به طبع فـهـم و بـیـان مـجـرد و به دور از تجربه عینى و عملى رویکردى نـاتـمام به دین خواهد بود; از این روى در نگاه و بیان و بنان امـام حوزه نهادى نیست که تنها عهده دار آموزش و پژوهش باشد و هـمـه تـلاش خـود را به عرصه ذهن و فکر و تحقیق مسائل ویژه کند بـلـکـه جـز آنـهـا بـه پیاده سازى آموزه هاى زندگى ساز دین مى انـدیـشـد. بسان پیامبران در تربیت معنوى مردمان و اصلاح سازمان جـامـعـه نقش آفرینى مى کند و مى کوشد فرهنگها و آداب و سنتهاى نـاسـازگـار با وحى را سازگار با وحى کند و قالب نوین و فرهنگ سـازوار بـا دیـن را پـى ریزى و با فرهنگها و سنتهاى سازوار با ارزشـهـاى دیـنـى درآمـیـزد و بستر تجربى و اجرایى آن را فراهم آورد.امام هماره حوزه را بـه این رسالت بزرگ فرا مى خواند و هشدار مى داد. مباد حوزه ها از ایـن رسـالـت اصـلـى خود دور شوند و آن را به بوته فراموشى بسپارند.
درباره چیستى حکومت اسلامى مى نویسد:
(حکومت اسلامى نه استبدادى است و نه مطلقه بلکه مشروطه است... مـشـروطه از این جهت که حکومت کنندگان در اجرا و اداره مقید به یـک مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم(ص) معین گشته است.
مجموعه شرط همان احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شـود. از ایـن جـهـت حـکـومـت اسلامى حکومت قانون الهى بر مردم است.)3
مـشـروط بـودن حـکومت به قوانین اسلامى هرگز دایره دید و نگاه حـکومت را تنگ نمى کند; زیرا آموزه هاى بر آمده از عقل و تجربه و مـصـلحتهاى اجتماعى و حکومتى که صلاح و سود انسانها را تامین نماید از دایره هدفها و قانونهاى دین بیرون نیست.
امـام حـکـومت اسلامى را حاکمیت قانونهاى دینى مى داند. محتواى حـکومت همان ایده ها و رهنمودهاى دین براى سعادتمندى و تکامل و پـیـشـرفـت هـمـه سـویـه انسان است. حوزه به عنوان منبع و مرجع برآورنده این محتوا با حکومت نسبت و پیوند برقرار مى کند.
در انـدیـشـه امـام پـرسش از چیستى و ماهیت حوزه در نسبتى بس نـزدیک و تنگاتنگ با پرسش از ماهیت حکومت دینى قرار دارد. هرچه پـرسـش گـرانـه تـر دربـاره ایـن دو مـقوله به بررسى و کندوکاو بـپردازیم این نسبت آشکارتر مى شود تا آن جا که حکومت ماهیتى (ابـزارى) مـى یـابـد ابـزارى کـارآمد و خدمتگزارى پرنقش براى پـیـاده شـدن خواسته ها و هدفهاى انسانى و زندگى ساز دین; یعنى همان رسالتى که حوزه وظیفه دارد آن را به سامان رساند:
(عهده دار شدن حکومت فى حد ذاته شان و مقامى نیست بلکه وسیله انجام وظیفه اجراى احکام و برقرارى نظام عادلانه اسلام است. بـدیـهـى اسـت تصدى حکومت به دست آوردن یک وسیله است... هرگاه حـکومت وسیله اجراى احکام الهى و برقرارى نظام عادلانه اسلام شود قدر و ارزش پیدا مى کند.)4
حوزه یگانه نهادى است که شایستگى دارد این وسیله و ابزار را به خدمت بگیرد و قانونهاى الهى را در جامعه پیاده کند:
(ائـمـه و فـقهاى عادل موظفند که از نظام و تشکیلات حکومتى براى اجـراى احـکام الهى و برقرارى نظام عادلانه اسلام و خدمت به مردم استفاده کنند.)5
از ایـن نـگاه تشکیل حکومت در حقیقت به دست آوردن ابزارى است کـه مـى تـوانـد حـوزه را در انـجـام رسـالـت یارى رساند. امام هـوشـیـارانـه تـوانست پیرایه سلطه گرى و ستم بارگى که در طول تـاریخ چهره حکومت و سیاست را نزد توده مردم زشت و ناپسند کرده بـود از آن بـزدایـد و مـاهـیـت ابزارى و چهره مثبت آن که مى تـوانـد به خدمت ارزشها و اصالتهاى دینى و انسانى درآید آشکار کند. این هوشیارى ثمربخشید و نتیجه داد. این ابزار سالم و صالح کـه بـه سـتـم از کـف شـایـستگان آن ربوده شده بود به اصل خود بـازگشت و به سود دین و مردم مصادره شد. تمام آرزو و امید امام آن بـود کـه بـه وسـیـله حکومت زمینه تربیت و رشد اسلامى جامعه فراهم آید:
(معلوم است که اسلام تا چه حد به حکومت و روابط سیاسى و اقتصادى جـامعه اهتمام مى ورزد تا همه شرایط به خدمت تربیت انسان مهذب و با فضیلت در آید.)6
بـنابراین به باور امام حوزه و حکومت دو نهادند که یکدیگر را کـامـل مـى سـازنـد: حوزه به عنوان دستگاه متفکر و اندیشه گر و حـکـومت دستگاه اجرا و عامل. حوزه بدون ابزار حکومت نمى تواند تـعهد علمى و عملى خود را به درستى انجام دهد و حکومت اسلامى جز در سـایـه حـوزه و پـشتیبانى فکرى آن نمى تواند به هدفهاى خود بـرسـد. حـکومت آن گاه هویت اسلامى مى یابد که در اجرا و عملکرد از قـلـمـرو شریعت پا بیرون نگذارد و سر نپیچد و حوزه نیز وقتى مـى تـوانـد چیستى و هویت خود را بیابد که همسو با همه تلاشها و کـاوشـهـایـش در عـرصـه تفکر دینى به منظور پیاده شدن هدفها و احـکـام اجـتـمـاعى دینى نیازهاى نظام اسلامى را برآورد و پاسخ گوید.
نیازهاى نظام
شـمـارى چـنین پنداشته اند: حکومت اسلامى حکومتى است که بیش تر مـردم آن مـسـلمان باشند و ساکنان قلمرو و پهنه آن را مسلمانان تـشکیل دهند.7 از این قراءت سطحى و به اشتباه اندازنده و گمراه کـنـنـده که بگذریم چنانکه پیش تر یاد شد حکومت اسلامى نظامى اسـت که بر مبناى قانونها آیینها و ارزشهاى مکتب بنا شود و از تـفـکـر دیـنـى حظ و الهام بگیرد و بر مدار دین در چرخش و حرکت بـاشـد. الـبـتـه چنین حکومتى در مرز و بومى که مردم آن مسلمان باشند امکان پیاده شدن دارد.
پـیـاده سـازى ایـن بـرداشت و تفسیر راستین از حکومت اسلامى به طـبـیـعـت خـود امورى را مى طلبد و خواسته ها و نیازهایى دارد. حـوزه پـایگاه و نهاد اصیل علمى و تخصصى در عرصه معرفت و فرهنگ دین وظیفه دارد به شایستگى پاسخ گوى آنها باشد. به طور کلى آن امور و نیازها بر دو گونه اند:
1. امـورى که بود و هست نظام به آنها بستگى دارد. به دیگر سخن نیازهایى که از اسلامى بودن و هویت دینى نظام بر مى آید.
2. امـورى کـه نـظـام براى ماندگارى و پویایى خود به آنها نیاز دارد. این دو محور به ترتیب بررسى و شرح مى شود.
نیازهاى ساختارى و موجودیت نظام
ساختار نظام با ویژگى (جمهورى اسلامى) حکومتى متکى بر ایدئولوژى اسـلام است. نظامى بر پایه تفکر ایده و تئورى خاص ظهور یافته و مـى خـواهـد با درونمایه معرفت دینى با مسائل اجتماعى و مدیریت جـامـعـه رو بـه رو شود. چندها مورد در قانون اساسى به روشنى آمـده اسـت: نظام باید برابر آموزه ها و رهنمودهاى اسلامى اداره شود از جمله در اصل چهارم:
(کـلـیـه قـوانین و مقررات مدنى جزائى مالى اقتصادى ادارى فـرهـنـگـى نظامى سیاسى و غیر اینها باید برااس موازین اسلامى بـاشد. این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانین و مقررات دیگر حاکم است).
باور و انتظار جامعه آن است که نظام بر مبانى و اصول دینى حرکت کـند. عملکردها و سیاستهاى خرد و کلان نظام در تمامى عرصه ها و زمـیـنـه ها باید برگرفته از اسلام و آموزه هاى آن باشد. آرمان گـرایى پاسخ گویان و دست اندرکاران نظام نیز حکایت از همین امر دارد و چـنین انتظارى را پدید آورده است. در واقع این اندیشه و بـاور را امـام بـه مـردمـان الـهـام کـرد. ایـشان نمود یافتن قـانـونهاى زندگى ساز اسلام را در بخشهاى گوناگون جامعه نشان و معیار اسلامى بودن حکومت مى دانست:
(حـکـومـت در نـظـر مجتهد واقعى فلسفه عملى تمامى فقه در تمامى زوایـاى زنـدگـى بشریت است. حکومت نشان دهنده جنبه عملى فقه
در برخورد با تمامى معضلات اجتماعى و سیاسى و فرهنگى است.)8
مـکـتـبها و جامعه هاى بشرى دیگر در واقع حکومت فلسفه عملى خـواسته ها و آرزوها و انگاره ها و فرضیه هاى بسته و تاریک بشر اسـت. در نـظـامـهاى سکولاریستى خواه با محتواى لیبرالیزم و یا سـوسـیـالـیزم حکومت اجرا کننده و نشان دهنده قانونها و یافته هـاى خـام و غـربال نشده اى است که در قالب مکتب قانون و مرام رخ مـى نـماید و پس از اندکى خدایى و حکومت بر بشر و پشت نهادن مـرحـلـه گذار تجربى با برجاى گذاشتن آثار و پیامدهاى زیانبار انـسـانـى کـنـار مى رود. دوباره تئوریها و انگاره هایى میرا و غـیـردرخـور اعـتـمـاد به صحنه مى آیند و انسان را با ناکامى و نـامـرادى جـدیدترى درگیر مى کنند. آفرینندگان این انگاره ها و فـرضـیه هاى حکومتى آن چنان کوتاه فکر و سطحى نگرند که مدیریت بـر انـسان و جامعه انسانها را بسان مدیریت بر یک مجموعه صنعتى مـى انـگارند. مدیریتى را طرح ریزى و مى گسترانند که هماره سود اقـتـصادى و انباشت ثروت و قدرت به دنبال داشته باشد. افراد را مـانـند پیچ و مهره هاى یک دستگاه و انسانهاى درون یک جامعه را همانند قطعه هایى مى پندارند که باید سالم باشد تا کارکند. بى وقـفه بر چرخه نیاز و مصرف و برآوردن نیاز جسم و تن بچرخد بى آنـکـه کـه هـدف (بـودن) خود را بفهمد
و بداند که چه چیزى مى خواهد.
اگـر براى امور معنوى و فرهنگى مردمان برنامه مى ریزند براى آن اسـت که در بهره وریها و داشته هاى مادى پیروزیهاى بیش ترى به دسـت آورند. حتى اگر درباره دین به تحقیق و درنگ روى مى آورند سودگرایانه است; تا آن جا که آیینها و قانونها و دستورالعملهاى دیـنـى آنان را به کار مى آید مى پذیرند به گمان و پندار خود آن بـخش از دین که بر عملکرد و زندگى دنیوى انسان کاراست و اثر پـایـدار مـى گـذارد پذیرفته است. اینان تنها معیار پیروزى و کـامیابى در حکومتها را در آیینه جمع و تفریقها و آمار و ارقام پولى و محاسبه هاى اقتصادى درخور دیدن مى دانند.
در نـگـرش نـظام سکولار (انسان) معناى (ابزار سود ده) دارد. از ایـن روى در چـنـیـن نـظـامـى مـدیریت انسانى به مدیریت فنى و اقـتـصـادى تـحویل برده مى شود. حکومتهایى که بر پایه این گونه انـسان شناسى و جهان نگرى به وجود آمده اند طبیعى است که نشان دهـنـده حیوانیت انسان و مادیت جامعه باشند و فلسفه و مشى عملى آنها جز زیاده خواهى قدرت طلبى و بهره کشى و غارت انسانها در جـامـعـه هاى عقب نگهداشته شده و ضعیف چیز دیگرى نباشد. هم از ایـن روست که در این گونه حکومتها دین و امور معنوى و ارزشهاى والایـى کـه به خاطر آنها انسان انسان شده است به حاشیه مى رود و حاکمیت از مسائل ارزشى و دینى بریده مى شود. آن وقت نه تنها حـکومت که انسان نیز ابزار حیوانى و نفسانى خودش مى شود. آدمى اگـر هـم بـخواهد بر مدار ارزشها و دین و آیینها و قانونهاى آن زنـدگـى کـند اراده و توان آن را ندارد و خود را در آن مقام و جـایـگـاه نـمـى بـیند که به ارزشها گردن نهد; زیرا چیرگى مادى گـرایـى و نـفس پرستى و زندگى حیوانى به گونه نوین آن زندگانى غیرحیوانى و زندگى بر مدار انسانیت را بر نمى تابد.
امـام بـا حـرکـت و جـنبش اسلامى خود این بیدارى و بینش را به مـتـفکران جهان داد که تا حاکمیت و مدیریت جامعه میان (معنویت) و (مـادیت) موازنه بر قرار نکند مردمان هم چنان در آتش هواها پستیها نفس پرستیها و شهوتها خواهند سوخت. اگر بخواهد این نفس پـرستیها و هواها و هوسهاى جمعى و اجتماعى به خردگرایى انسانى و ارزش و مـدنیت تکاملى و متعالى بدل شود راهى جز این نیست که حـکـومت با دین آشتى کند و در مقام اجرا و عمل نسبت به فضیلتها و ارزشـهـاى وحـیـانى تعهد نشان دهد. حکومت وقتى مى تواند چنین تـعـهـدى را پـذیـرا شـود که ساختار ایدئولوژیک داشته باشد. بر پـایگاه تفکر دینى قرار یابد و فلسفه عملى آرمانهاى دین و نشان دهنده آیینها و قانونهاى وحى باشد.
پـیـدایـى چنین حکومتى که بتواند این بینش و اندیشه بلند را بر تـابـد بـه پـیش انگاره هاى فکرى و نظریه ها و طرحهاى تخصصى و کـارشناسى شده دین نیازمند است. دامنه این نیاز تنها به دایره فـکـر و نـظر محدود نمى شود بلکه در عمل حضور واقعى و دیدارى آگـاهـان دیـنى را نیز در بدنه نظام مى طلبد. با ذکر چند عنوان به این بخش از نیازهاى نظام اشاره مى شود.
1. طراحى ایده هاى اجتماعى دین
در مـعـرفـت شناسى دینى امام هدفهایى که براى دین در نظرگرفته شـده است از چگونگى پیوند انسان با خدا و انجام رفتارهاى عبادى فـردى فـراتـر مـى رود. دیـن سامان دهنده پیوندها و پیوستگیهاى اجـتـمـاعـى اسـت و هـدف آن سـامان دادن جامعه و بیرون آمدن از نـاهنجاریها و نابسامانیهاست. دین براى انسانها ایده هاى جمعى و سـازمـانى دارد. امام بر این اعتقاد بود که حوزه ها باید این ایـده هـا را در مـعرفت دینى وارد کنند و درباره آنها به پژوهش بـپردازند تا روشن شود که دین به سازمان اجتماع و اداره جامعه چـگـونـه نگاه مى کند و چه رهنمودهایى به انسان مى دهد. وى از مـیان ایده هاى دینى به سه مقوله توجه درخور کرده است: حکومت عـدالـت و مـدنـیت; چرا که این سه مقوله ارکان و بنیان زندگى اجتماعى انسان به شمار مى آیند و نیاز فکرى نظام اسلامى.
حـکومت: انسانها به هر سببى خواه عامل درونى و ساختار وجودى و خواه نیازهاى بیرونى به طور اجتماعى و درون یک جامعه زندگى مى کـنـند. زندگى جمعى انسان را به سوى یک نظام مدیریتى سوق داده و بـرقرارى نهاد حکومت را براى او ضرور کرده است. از سوى دیگر از آغاز تاریخ بشر تاکنون نقشى که حکومتها بر نیک و بد سرنوشت انـسـانها داشته اند هیچ پدیده انسانى دیگرى چنین نقشى نداشته اسـت. گـزاف نـیـسـت اگـر گـفته شود: تاریخ زندگى بشر در تاریخ حـکومتها مى گنجد و چیزى افزون بر آن نیست. کتاب سرنوشت بشر را حـکـومـتـهـا ورق زده اندو هم اکنون نیز چنین است. پس حکومت از زنـدگى بشر نه جدا شدنى است و نه امرى کوچک و ساده که بتوان آن را نادیده انگاشت.
با این وصف آیا باور کردنى است که وحى آسمانى که فلسفه وجودى و جـوهره اصلى آن در پیوند است با چگونه زیستن بشر و نمایاندن و جـلـوه گر ساختن سرنوشت و سعادت او درباره این امر بایسته و سـرنوشت ساز سخنى و رهنمودى نیاورده و در این زمینه چیزى براى انسان نداشته باشد!
امـام بـا این منطق بایستگى و بایایى عقلى حکومت دینى را نشان مـى دهـد و بـر آن اسـت کـه: دیـن به سوى برپایى حکومت و بنیان گـذاردن نـهاد اداره اجتماع ره مى پوید و در کار نفوذ دادن این جهت گیرى در تار وپود باورها احکام و ارزشهاى اسلام است. قراءت و تـفـسـیـرى را از دیـن که به چنین حقیقتى نرسد و به آن گواهى نـدهـد فـهـم و دریـافـتى نارسا و نادرست و یا بیانى آلوده به بـدخـواهیها و دشمنانگیهاى سیاسى مى داند. برپایى حکومت و اصلاح مـردم و جامعه از این راه از جمله رسالتهاى دینى همه پیامبران الهى بوده است:
(تـمـام انبیاء از صدر بشر و بشریت از آن وقتى که آدم(ع) آمده اسـت تـا خـاتـم انـبیاء صلى الله علیه وآله وسلم تمام انبیا براى این بوده است که جامعه را اصلاح کنند.)9
نـقـد و بـررسـى و ارزیابى پرسشها و مسائل مطرح در مقوله حکومت دیـنـى ضـرورتى اجتناب ناپذیر است. حکومت پدیده اى سیال و پیش رونـده اسـت هـمـواره نـیـاز به روشنگرى و تفسیر دارد. حوزه مى بـایـسـت توان تفسیرى و اجتهادى خود را به کار گیرد از زوایاى گـونـاگـون: فـقـهى حقوقى فلسفى و کلامى به حکومت نگاه کند تا پـایـه هاى نظرى و معرفتى نظام روشن و شفاف گردد. امام ترسیم و تـعـیـیـن حاکمیت (ولایت فقیه) را از مسائلى بر مى شمارند که امـروز نیاز عملى به آن هست; از این روى از صاحب نظران حوزه مى خواهد که براى آن فکر کنند.10
عـدالـت: اگرچه انسان نیکویى عدالت و زشتى ستم را به نیروى عقل مـى شـنـاسد ولى دین پیاده سازى عدالت و نمود یافتن این مفهوم زنـدگـى ساز را هدفى بزرگ براى بشر قرار داده و آن را به عنوان یک تکلیف اجتماعى بر دوش او نهاده است. عدالت مورد نظر دین بر تـمامى وجوه زندگى و ساحتهاى وجودى انسان نظارت دارد. امام وجه اجـتـمـاعـى عـدالـت را ایده نمایان دین و مرکز تلاشهاى اجتماعى پیامبران الهى مى شمارد:
(خـداى تـبـارک و تـعـالى مى فرماید که: انبیا را ما فرستادیم بـیـنـات بـه آنـهـا دادیم آیات به آنها دادیم میزان برایشان دادیـم و فـرسـتـادیم (لیقوم الناس بالقسط)11 غایت این است که: مـردم قـیام به قسط بکنند عدالت اجتماعى در بین مردم باشد.)12
در نـظـر امـام بـا اجراى درست و کامل قانونها و آیینهاى اسلام تـوسـط حکومت است که امور جامعه در جاده اعتدال قرار مى گیرد و مفهوم عدالت اجتماعى آشکار مى شود:
(هـدف بـعـثـتها به طور کلى این است که مردمان بر اساس روابط اجـتـمـاعـى عـادلانـه نـظـم و ترتیب پیدا کرده قد آدمیت راست گـردانـنـد. و ایـن بـا تـشکیل حکومت و اجراى احکام امکان پذیر است.)13
انسان در پرتو سیطره و اقتدار دین وقتى در زندگى اجتماعى خود لـذت اجـراى احکام و پرتوافشانى ارزشهاى دینى را احساس مى کند از نـسیم دل انگیز آن حیات دوباره اى مى یابد شناختى از زندگى پـیدا مى کند و احساسى در برابر نیکیها در او پرورش مى یابد که به طور طبیعى او را از رفتارهاى ظالمانه و ستم پیشگى به دور مى دارد. ایـن شـنـاخـت و احـسـاس انـسانهاى دیندار ضامن برقرارى اعـتدال میان حقوق افراد و رشد و گسترش عدالت در جامعه است; از ایـن روى امکان ندارد بشر در نظامى که از مفاهیم مادى الهام مى گـیـرد و تـنها شالوده این جهانى دارد به زندگى اى قدم نهد که عدالت و نیک خواهى به مفهوم واقعى بر آن سایه بگسترد.
مـدنـیـت: وحـى دینى از همان آغاز نقشى که به انسان واگذارده خـلافـت الـهـى او بـر روى زمین و بهره بردارى از حیات زمینى اش بـوده اسـت. بـه زنـدگـى مـادى و تکامل اجتماعى انسان به دیده احـتـرام نـگریسته و تمامى ساحتهاى زندگى را تجلى گاه بندگى او دانـسته است. حاکمیت دین نیز با روشنگرى و برابرسازى مفاهیم و حـقـایـق دیـنى درباره زندگى انسانهاى تلاش گر را در تمامى چشم انـدازهـا براى دستیابى به مدنیتى بزرگ و شایسته به حرکت وا مى دارد. در این مدنیت نگاه آسمانى انسان با نگاه زمینى او به هم دوخـتـه مى شود و انسان در سایه تلاشهاى خود هستى و بودن راستین خـود را بـاز مـى یابد. بدین گونه وحى و دین به حرکت و پیشرفت زنـدگـى انـسان ژرفا گستره هدف و معنى مى بخشد و مدنیت او را بارور مى سازد.
در وحى اسلامى به روشنى مردمان به فراگیرى علم و دانش و تحقیق و مـطـالـعـه به روى طبیعت و تسخیر و به خدمت درآوردن نیروها و تـواناییها و ذخیره هاى نهفته در آن و بهره ور شدن از نعمتها و خوان گسترده طبیعت فرا خوانده شده اند:
(یـا مـعشر الجن والانس ان استطعتم ان تنفذوا من اقطار السماوات والارض فانفذوا لاتنقذون الا بسلطان.)14
اى گروه پریان و آدمیان اگر مى توانید از کرانه هاى آسمانها و زمـیـن رخنه آرید رخنه آرید. رخنه نخواهید آورد مگر به قدرتى برآمده از دانش.
هـمین گونه در اسلام در زمینه: بهزیستى انسان بهسازى زندگى او سازمان جامعه حقوق و آزادیهاى فردى و اجتماعى و... رهنمودهایى ارائـه شـده اسـت. مـدنیتى که با ظهور و حاکمیت آغازین اسلام در سـرزمـیـنـهـاى اسلامى پدید آمد گواهى روشن بر تمدن آفرین بودن فـرهـنـگ اسـلام است. به گفته امام آن روزى که در غرب هیچ خبرى نـبـود و ساکنان آن سرزمین در وحشى گرى به سر مى برند و آمریکا سـرزمین سرخ پوشان نیمه وحشى بود و در دو سرزمین پهناور: ایران و روم اثـرى از حـکـومـت مـردم و قانون نبود خداوند بر پیامبر اسـلام(ص) قانونها و آیینهاى والاى انسانى ـ الهى فرد و جامعه را فـرو فـرسـتاد که با آن تکامل و ترقى بشر آغاز گردید. اسلام بود که زمینه علم جویى و مدنیت انسان را فراهم آورد.
امام مدنیت اسلامى را مدنیتى همه سویه و جامع مى داند:
[ )اسـلام] ایـن جور نیست که به طبیعت کار نداشته باشد تمدن را بـه درجـه اعـلایـش اسـلام قـبول دارد و کوشش مى کند براى تحققش ولـهـذا حـکومتهایى که در اسلام بوده اند یک حکومتهایى بوده اند کـه هـمـه جـور تمدنى در آنها بوده است... چیزهایى که در ممالک مـتـمـدن بـاشد اسلام هم آنها را قبول دارد و کوشش هم برایش مى کـند در عین حال آنها به این نگاه مى کنند و همین است. او به این نگاه مى کند که بکشدش طرف روحانیت بکشدش طرف توحید.)15
در این نگاه نظام اسلامى به سوى این هدف پیش مى رود که انسانها را بـه مـشارکت در بالا بردن سطح زندگى برانگیزاند و آنان را در حرکت تمدن ساز یارى دهد. در نظام اسلامى چون این حرکت بر بنیاد ایـمـان به خدا و تحقق بخشیدن به نقش انسان در خلافت الهى او بر روى زمـیـن اسـتـوار اسـت ایـن پـایندانى وجود دارد که نیروى سـازنـدگـى به نیروى بهره کشى و آزمندى دگر نگردد بلکه تمدن و مـدنـیـتى انسانى ـ ایمانى شکل بگیرد همان چیزى که بشر امروز سخت نیازمند و مشتاق آن است.
این سه مقوله که از آنها سخن رفت امام آنها را ضلعهاى یک مثلث مـى داند که به صورت ترکیبى هندسه سازمان اجتماعى بشر را نشان مـى دهـنـد. این عناصر مى توانند دینى باشند یا غیر دینى ولى وقـتـى سخن از جامعه و نظام دینى است باید از نگاه و دریچه دین بـه آنها نگریست. پس در نظام اسلامى ترسیم و تبیین این مثلث به عـنـوان بـن مـایـه معرفتى نظام دینى در قلمرو کارى حوزه و از رسـالـتها و وظیفه هاى عالمان دین خواهد بود. روشن است که مراد ما سخنرانى در این امور نیست بلکه جست وجو و تحقیق اجتهادى و سرانجام ارائه طرحهاى راهبردى است.
در هـر یـک از ایـن سـه مـقـولـه باید طرح و یا طرحهایى معرفت شـناسانه و همه جانبه پیشنهاد شود که بتواند خواسته و موضع دین را تـخـصـصى نشان دهد و در قالب یک فلسفه فکرى برجسته و نمایان بر خط و مشى جامعه و نظام نظارت کند.
2. تدوین قانونهاى دینى
پاى بندى و تعهد حکومت به قانونها و دستورها و آیینهاى اسلام در دو بـخـش: سـیاستگذارى و اجرا حکومت را به سوى حوزه هاى علمیه مـى کـشـاند; زیرا حرکت نظام در چارچوب این تعهد وقتى ممکن مى شود که از دستاورد علمى ـ فقهى حوزه بهره برد.
قـانـونها و آیینهاى اسلام براى اجرا و پیاده سازى به روشنگرى بـه نسق در آوردن و تدوین نیاز دارد که این تنها از دین شناسان و عـالـمـان ربـانـى ساخته است. هنگامى که این حرکت سترگ انجام گـرفت در اختیار نظام قرار مى گیرد و نظام با در اختیار داشتن آنـها امور جارى جامعه را به گونه اى برنامه ریزى و سازمان مى دهد که با شریعت و قانونهاى دینى برابرى کند.
خـواسـتـه و امید امام اسلامى شدن نظام به تمام معناى کلمه بود; یـعـنـى حرکتها و عملکردهاى نظام برابر مبانى و اصول و آیینهاى اسـلام جـلـو برود و تمامى برنامه ها و کارهاى گوناگون جامعه با درونـمـایـه اسـلامـى اجـرا و اداره شود. سیاست فرهنگ اقتصاد تـربـیـت آمـوزش قـضـاوت پـیوندها پیوستگیها داد وستدها و پـیـمـانـهـا بـا دیگر کشورها چنان باشد که اسلامى بودن نظام در آنـها جلوه گرى کند و به چشم آید. به حقیقت پیوستن این خواسته و به بارنشستن این امید بر دست دو گروه است:
1. دسـت انـدرکاران نظام: کسانى که سیاستگذارى و مدیریت هر بخش از امـور را بر عهده دارند تفکر و عمل آنان این باشد که مسائل و امـور کـشـور بـر پـایه ترازها و معیارهاى اسلامى شکل بگیرد و جـریـان یـابـد. از ساحت قانون و ترازهایى که کارشناسانه سامان یـافته و تدوین شده اند پا را فراتر نگذارند. به این بیندیشند کـه کـارگـزار حکومت اسلامى هستند. دغدغه این را داشته باشند که چـگـونـه مـى خـواهند از عهده پیاده سازى قانونها و قاعده ها و تـرازهـاى اسـلامـى بـرآیند. در مدیریتها و سیاستهاى خود از به کـارگیرى سلیقه و خواسته شخصى یا جناحى بپرهیزند و هماره مصلحت اسـلام و مـردم مـسلمان را بخواهند نه مصالح گروهى خود را و در یـک جـمله: قانونمند سیاستگذارى و مدیریت کنند. نیمى از امید و انـتـظـار امام بسته به عملکرد و کارآیى اینان دارد. این گروه بیش تر دانشگاهیان هستند.
2. مـتـفکران اسلامى: اسلامى شدن نظام نیازى بنیادى تر دارد. پیش از آن کـه کـارگـزاران نـظـام بـر اجراى اسلام و حرکت و پویش در چـارچـوب قـانـونها و اصول اسلام تعهد نشان دهند متفکران حوزوى بـایـد مـتـعـهـد شوند مبانى تئوریک سیاستها قانونها و طرحهاى تـخـصـصى را در تمامى زمینه هاى مورد نیاز نطام تبیین و تدوین کنند. امام خطاب به حوزویان مى گوید:
(اسـلام امـروز آمده است در اینجا و مى خواهد پیاده شود و فریاد مى زند که نصرت کنید.)16
اگـر اندیشه وران دینى و نخبگان حوزوى سیستمهاى اسلامى را براى اداره دینى جامعه ارائه نکنند چه انتظار و پایندانى وجود دارد کـه کـارگزاران نظام در جارى امور از چهار چوب قانون دین بیرون نـرونـد. پشتیبانى فکرى براى مدیریت نظام است که اسلامى بودن آن را حـفـظـ مى کند. حکومت وقتى اسلامى مى شود که تمامى زوایاى آن اسـلامـى بـشود یگانه منبع و مرجع برآورنده این نیاز عالمان و روحانیان آگاه و بیدار و زمان شناس هستند.
ایـن مـهـم با اندیشه و کار و تلاش شبان و روزان فکرى عالمان و انـدیشه وران حوزوى سامان مى یابد و نمود پیدا مى کند. بایستگى ایـن نـیـاز را کسانى بیش تر و بهتر درک و احساس مى کنند که به جـز درس و مـطـالـعـه حوزوى با اداره فکرى نظام درگیرند. اینان نـیـازهـا و تـهیگاههاى اندیشه و قانونى نظام را در مدیریتها و سـیـاستگذاریها به خوبى درمى یابند و در ژرفاى وجود خود احساس مـى کـنـنـد. براى نمونه وقتى سخنان مقام معظم رهبرى را در جمع حـوزویـان مى نگریم از یک سو شادمان مى شویم که گستره و ژرفاى نـیـازهـا بـراى حـوزویان و روحانیان روشن شد; ولى از دیگر سو شـرمـنـده کـه چرا حوزویان و عالمان و دست اندرکاران اداره این نـهـاد مـقـدس به این دریاى بى کران استعدادها ذوقها شوقها بـاورهـا و تـوانـایـیـها ذخیره هاى معنوى رخشان و چشم نواز و درهـاى گـرانـبها توجه ندارند یا کم توجه دارند و چرا استفاده درست از این نیروهاى بالنده و شکوفا و تمام نشدنى نمى شود.
دیـگر مسوولان نظام به مناسبت در تریبونهاى مختلف: سخنرانیها گـرداییها کنفرانسها از حوزه و اندیشه وران دینى مى خواهند تا سـیـسـتـمـها و قانونهاى اسلامى را در اختیارشان بگذارند. البته کـارها و حرکتهاى فردى در این زمینه صورت گرفته و مى گیرد ولى ایـن کـافـى نـیـسـت بـایـد حـوزه آن را به صورت نظام یافته و کارشناسانه انجام دهد و عرضه بدارد.
امـام همواره حوزویان را به بحثها و پژوهشهایى فرا مى خواند که قـانـونـهاى دینى نموده شود و در سایه آنها مدیریت اسلامى جامعه ممکن گردد:
(وظیفه فقهاست که عقاید و احکام و نظامات اسلام را تبلیغ کنند و بـه مـردم تـعـلـیم دهند تا زمینه براى اجراى احکام و برقرارى نظامات اسلام در جامعه فراهم شود.)17
آیـا حـوزه در ایـن مدت این سخن دل سوزانه امام را پاسخ داده اسـت؟ اگـر پـاسخ در خور و شایسته به آن داده مى شد مقام معظم رهبرى نمى گفت:
(امـروز خـیـلى از مسائل وجود دارد که فقه باید تکلیف اینها را مـعلوم کند ولى معلوم نکرده است... بسیارى از مباحث حکومتى حل فقهى نشده و تکلیفش معلوم نگردیده است.)18
بـه هـر روى تـجربه دو دهه استقرار نظام و مسائل بر جاى مانده بـسـیـارى کـه هـنوز اصول و مبانى تئوریک آنها به درستى روشن و تـفـسـیـر نشده است نشان مى دهد که حوزه و متفکران دینى برابر تـعهد علمى و دینى و اجتماعى خود در برابر نظام عمل نکرده اند.
آیا ضعفهاى تئوریک ناشى از آن است که شریعت و منابع دینى براى ایـن نـیـازها پاسخ و رهنمودى ندارد و یا ناشى از ناتوانى حوزه در روشـنـگرى و تفسیر آن قانونها است؟ یا هیچ کدام بلکه پیامد و نـتـیجه سهل انگارى و کوتاهى حوزه است؟ کوتاهى از این جهت که در ایـن مـدت چـون حـوزه در درون خود به اصلاح خوش آیند و مورد انـتـظـار دسـت نـزد سـاختار حوزه برابر و هماهنگ با نیازها و انـتـظـارهایى که نظام از او داشت دگرگون نشد. نظام انبوهى از نـیـازها و پرسشهاى فکرى و دینى را فرا روى حوزه قرار داد ولى تـلاشهاى حوزوى کم تر سمت وسوى پاسخ گویى به این گونه نیازها را دنبال مى کرد.
شمارى این کاستى را ناشى از هیچ کدام ندانسته اند بلکه آن را کـاسـتى نمى دانند; زیرا بر این نظرند که در اساس دین و شریعت بـراى ایـن امـور قـانـونى ندارد. اگر کسى فکر کند در دین چنین رهـنمودهایى وجود دارد بى راهه رفته است. به گمان اینان امور اجـتـمـاعـى و حکومت و مدیریت جامعه مقوله هایى عقلانى و تجربى انـد و واگـذار شـده بـه بشر. شریعت درباره سیستمها و قانونهاى حـکـومتى سخنى نگفته و ساکت است. دین از متدینان خواسته است تا در هرگونه حکومت و مدیریتى پرواى ایمان و دیانت خویش را داشته باشند. حاکمیت نیز نباید با دین و ایمان مردمان بستیزد.
اکنون درصدد نقد و بررسى این دیدگاه نیستیم. در برابر این گروه و صـاحـبان چنین اندیشه اى امام قرار دارد و در پاسخ مى گوید:
ایـنـان آشنایى درست و کامل از اسلام و متون دینى ندارند. برابر دیـدگـاه امـام اسـلام هرگز امر حکومت را رها نگذاشته است و بر ایـن نـظـر دلـیلهاى روشن و استوارى اقامه مى کند.19 و تنها در هـمـیـن مـرحـله نمى ماند و گام فراتر مى گذارد تشکیل حکومت را واجـب مـى شـمارد20 و به بیان قانونها و آیینهایى براى جامعه و حـکـومت مى پردازد21 و در راه بر پایى حکومت اسلامى تلاش مى ورزد و بـراى ایـن کـار از سیره پیامبران و امامان(ع) شاهد مى آورد:
آنـان کـه بـرداشت مستقیم و ناب از دین داشته اند حکومت تشکیل داده و یا براى برپایى آن به تلاش برخاسته اند.22
امـام از جـمـلـه علتهایى که براى پیدایش چنین دیدگاهى درباره اسـلام یـادآور مـى شـود بـه روشـن نشدن مسائل حکومتى و سیاسى اسـلام ازسوى اندیشه وران و
عالمان حوزوى است. حوزه متولى تفکر دیـنـى جـامعه است. باید زوایاى مکتب را بنمایاند. نشان دهد که اسـلام چـگـونـه از حکومت و مدیریت دینى جامعه سخن گفته است. بى گمان این کار در سلامت اندیشه هاى دینى جامعه کارگر مى افتد.
ایـشـان ایـن سـخن را که بر زبان و قلم شمارى از ناآگاهان جارى شـده: (اسـلام چیزى ندارد اسلام پاره اى احکام حیض و نفاس است!) بـرخـاسـتـه و نـاشـى از کوتاهى حوزه ها و نارسایى تلاشهاى فکرى حـوزویان مى داند. البته امام نقش و دسیسه و ترفند و سیاستهاى کـیـنه توزانه استکبار جهانى را در ساختن و پرداختن و گستراندن ایـن پندارها و سخنان غیر واقعى و غیرمنطقى نادیده نمى انگارد و مى نویسد:
(حق هم همین است. آخوندهایى که اصلا به فکر معرفى نظامات و جهان بـیـنى اسلام نیستند و عمده وقتشان را صرف کارى مى کنند که آنها مـى گـویـند و سایر کتابهاى[ بخشهاى] اسلام را فراموش کرده اند باید مورد چنین اشکالاتى و حملاتى قرار بگیرند).23
خـالـى بـودن فضاى فکرى جامعه و نظام از انگاره ها و فرضیه هاى دیـنـى نه تنها نظام را با مشکل و ناکامى رو به رو مى سازد که شـبـهـه ناکارآمدى دین در عرصه اجتماعى و سیاست را مى آفریند و انـدیـشه وران را بر درستى نظریه (حکومت دینى) اندیشمند مى کند و زمـیـنه پذیرش تفکر سکولاریسم و رشد نظریه مکرآلود (جدایى دین از سـیـاسـت) را فراهم مى آورد. این نگرانى وقتى فزونى مى یابد کـه مى بینیم طرفداران این دیدگاه با ایادى استکبار و بدخواهان نـظام در یک جبهه قرار گرفته اند و با تمام توان و نیرو تلاش مى کـنند که نگذارند نظام بر مدار فقاهت دینى و با دورنمایه اسلامى پـیش برود. از یک سو نیروهاى فکرى و قلم به دستان این جبهه با شـبـهـه افـکنیها و علامت سوال گذاشتن در برابر دیدگاهها و اصول اسـلامـى نـظام آتش تهیه را بر فکر و دل و ایمان مردمان فرو مى ریـزنـد; از دیـگـر سـوى نـیـروهاى عملیاتى آنان بر جسم و تن طـرفـداران امام و نظام یورش مى برند و با ترور و آشوب و ایجاد شورشهاى ساختگى براندازى و برافکنى پیکر نظام را هدف مى گیرند.
در ایـن جـدال رویـاروى نـخست این حوزه و متفکران و نویسندگان حـوزه اند که باید با سلاح اندیشه آتش افروزیهاى فکرى و معرفتى را در جـامعه خاموش و برطرف کنند. در اساس چرا آن قدر در معرفى چـهـره زیباى اسلام و آموزه هاى پرکشش و پرجاذبه آن باید کوتاهى بشود که چنان افکار سستى در جامعه اسلامى زمینه رشد بیابند!
در این شرایط مباد که ایمان و ناب اندیشى دینى مردمان دیندار پـناهگاه خیال و امنیت خاطر گردد و بیم و نگرانى آسیب در برابر ایـن هـجوم فکرى و فیزیکى را از پاس دارندگان فکرى نظام; یعنى حـوزویـان بـسـتـانـد. اگر پشتیبانى اصولى و متعهدانه حوزه از پـایـگاه دینى نظام پیاپى و همه گاه صورت نگیرد و یا با سستى و بـى بـرنـامـگـى همراه باشد رهزنان فکر و اندیشه به پشتیبانى دشـمـنـان کـیـنـه تـوز و دستان آلوده کار را یکسره مى کنند و آرزوهـا و تـلاشها و رنجهاى مردان بزرگ بویژه تلاشهاى توانفرساى آن مرد مردستان را که اندیشه اسلامى را به این پایه از جلوه گرى و نـورافـشانى و عطرافشانى رسانده به یک باره از کف مى دهیم و بسان بازرگانى خسران زده مى پژمریم و از گردونه زندگى خارج مى شویم.
عـامـل مـهـم کـه ایـن بیم و هراس را از صفحه خیال و اندیشه مى زدایـد تـلاش نـظـام دار و انـجـام درست رسالت علمى و حوزوى در بـرابـر نظام اسلامى است. این رسالت که با برپایى نظام آغاز شد هم اینک با استقرار نظام تداوم یافته است.نیازهاى فکرى نظام خط پـایـان نـدارد همیشگى است. هر چه نظام به جلو مى رود نیازهاى جـدیـدى پـدیـد مى آیند افقهایى تازه از نیازها در برابر نظام جـبهه مى گشایند و پاسخ درخور خود را مى جویند. اینها افزون بر نـیـازهاى ثابتى است که نظام براى استقرار سیستمهاى برگرفته از دیـن به حوزه دارد. امروز قدم به قدم کوچک ترین آیین نامه یا مـاده قـانـونى که تدوین و تصویب مى شود یک مرز آن اسلام و مرز دیـگـرش نیاز نظام و جامعه است و چشمهاى فراوانى نگران این است کـه مـا اسلام را چگونه مى خواهیم عرضه کنیم تا پاسخ گوى نیازها باشد.
آرزوى امـام آن بود که حوزه ها تمام تلاش خود را در جهت استقرار و حـاکـمـیـت
بـخـشیدن به قانونها و آیینهاى اسلام قرار دهند و ازرهـگـذر پـاسـخ گـویـى بـه نـیازهاى فکرى و نظرى نظام آن را پـشـتیبانى و یارى رسانند; زیرا شب پرستان دین ستیز تمام توان خـویـش را در نـاتـوان جـلوه دادن اسلام از اداره جامعه و ناکام گذاشتن حکومت دینى به کار گرفته اند:
(همه توطئه هاى جهانخواران علیه ما از جنگ تحمیلى گرفته تا حصر اقـتـصـادى و غـیره براى این بوده است که ما نگوییم اسلام جواب گوى جامعه است.)24
توانمندى حوزه
در بـیـنـش امـام حـوزویـان فرضیه پردازان حکومت و نظام اسلامى هـسـتند. در تمام آیینها و ساختارهاى اجتماعى که بر پایه فرضیه پدیدار شده اند فرضیه پردازان به نگاره و تدوین ساختار و آیین اداره جـامعه مى پردازند. آیا حوزه ها چنین نقشى را داشته و در این باب به فرضیه پردازى پرداخته اند؟
پـیـش تـر یـاد شد که شریعت تمام رهنمودهاى لازم و کافى را براى اداره جـامـعه داراست. در نظر امام وظیفه حوزه هاست که توانایى خـود را در بـیـرون کـشـیدن و فرانمایى آن رهنمودها و رژیمها و آیینها نشان دهند.
بـى گـمـان حـوزه هـا در درازاى تاریخ خود توانسته اند از عهده نـیـازهـاى دیـنى مردمان برآیند. تمام مسائل مربوط به رفتارهاى دیـنـى مـومنان را از دل منابع بیرون بکشند و دریافت کنند و به گـونه روشن در اختیار ایشان بگذارند. اما از آن جا که در اداره حـکومت و جامعه دستى نداشتند توان پاسخ گویى به این مسائل در ایـن نـهـاد پـوشـیـده و نهان مانده است. اینک که حوزه خاستگاه حـکـومـتى یافته وظیفه دارد توانمندیهاى خود را در این ساحت از دیـن نیز نشان دهد. پاسخ به نیازمندیهاى دینى نظام را یک رسالت اصـلـى بـدانـد و بـه گونه حاشیه اى با آن برخورد نکند. عالمان بـزرگ اسـتادان و فاضلان حوزه در عمل مسائل اجتماعى و حکومتى را بـه قـلـمـرو درس کندوکاو و پژوهش و گفت وگوى علمى و تخصصى درآورنـد و زمینه تدوین نظامنامه هاى فکرى نظام را فراهم کنند تـا آهـسـتـه آهـسته تواناییهاى حوزه از حالت استعداد و نهفتگى خـارج شـود و تـمـامـیـت رهنمودهاى حکومتى اسلام از قوه به فعل دربیایند.
امـام بـراى ایـن مهم گاه گاه به حوزه ها سفارش مى داد و دست انـدرکـاران و پـیـشـاهنگان حوزه را به انجام این وظیفه فرا مى خـوانـد. تاکنون پاره اى اجتهادها و تلاشهاى حوزوى توانسته بخشى از تـوانمندى اجتهادى و فقاهتى حوزه را بنمایاند ولى این اندک درخور همه نیازمندیهاى نظام نیست. این حرکتهاى خودجوش و فردى و مـحـدود بـه چـنـد عالم فرزانه و فاضل پرتلاش و ناب اندیش اگرچه پـرارج است ولى تمام نیرو و توان حوزه به شمار نمى آید و حوزه در جایگاه درخور خود نمى نمایاند.
دست اندرکاران حوزه هوشیارانه بکوشند تا این حرکتها از غربت و انزواى نگاه و تلاش و جست وجوى فردى بیرون آید و فراگیر شود:
(در حـکـومـت اسـلامـى همیشه باید باب اجتهاد باز باشد و طبیعت انـقـلاب و نظام همواره اقتضا مى کند که نظرات اجتهاد ـ فقهى در زمـینه هاى مختلف ولو مخالف با یکدیگر آزادانه عرضه شود و کسى توان و حق جلوگیرى از آن را ندارد ولى مهم شناخت درست حکومت و جـامـعه است که بر اساس آن نظام اسلامى بتواند به نفع مسلمانان برنامه ریزى کند.)25
درس و تـحـقـیق و اجتهادى زنده و وظیفه شناسانه است که به حال جـامـعـه سـودمـنـد افـتد و نظام اسلامى بتواند براساس آن براى مـدیـریت جامعه برنامه بریزد. امروز عزت و اقتدار اسلام در سایه ایـن تلاشها تامین مى شود. معیار سنجش و میزان کامیابى و پیروزى و نـاکامیابى مدیران و اصحاب حوزه در انجام این وظیفه نموده مى شـود و تـلاش و تـکاپوى فقیهان و متکلمان و فیلسوفان دین در این بستر ارزش و بها مى یابد.
بنابراین نبود فرضیه هاى دینى و خالى بودن فضاى اندیشه از این فـرضـیـه هـاى راهـگـشـا و نـابرابرى دستاوردهاى حوزه در برابر نـیـازهـاى نـظام نه برخاسته از شریعت است و نه ناتوانى حوزه بـلکه زاییده و برخاسته از پاره اى نابسامانیهاى دورنمایه اى و صورى حوزه است و این خود مقوله اى است جدا.
3. روشنگرى پرسمانهاى فقهى
نظام اسلامى گاه در پیاده کردن قانونهاى دینى با دشوارى و تنگنا روبـه رو مـى شـود. یـا گـزاره ها و پرسمانهایى نوپیدا که حکم پـیـراسته شده فقهى درباره آنها وجود ندارد فرا روى نظام قرار مـى گـیـرد و یـا پـاره اى گـزاره هـا بـه خـاطـر دگرگونیها و دگـردیـسیها نیاز به نگرش و اجتهاد نو دارند. این امور سبب مى شود حوزه بخشى از تلاش فقهى خود را به حکم شناسى این پرسمانها و گـزاره هـاى دشوار فقهى ویژه کنند; چرا که پویش و حرکت بر مدار شرع نیازمند این تلاش است.
امـام در حـیـات خـود بـراى گذر از این تنگناهاى فقهى نظام و گـشـودن گـره هـاى اجتماعى بسیار تلاش ورزید و آرا و فتاواى آن حـضرت در باب گزاره هاى گوناگون مانند: حضور زنان در اجتماع مـصلحت نظام احکام حکومتى اصالت حقوق اجتماعى مسائل فرهنگى مـوسـیـقـى شـطرنج و... براى حل مسائل فقهى جامعه و نظام بود.
امـام از حوزه ها نیز مى خواست که براى حل این گونه مسائل تلاش ورزنـد و نـظـام را یارى کنند. ایشان گزاره ها و پرسمانهایى را کـه جامعه و نظام به پاسخ و روشنگرى آنها نیاز دارد و در قلمرو کـار فقیهانه و اجتهادى حوزه است چنین بر شمرده است: مالکیت و مـحـدوده آن زمـین انفال پول ارز بانکدارى مالیات تجارت داخـلـى و خـارجـى مـزارعـه مضاربه اجاره رهن حدود دیات قـوانـین مدنى هنر و مسائل آن محیط زیست جلوگیرى از موالید تـعـیـین فواصل در موالید پیوند اعضا معادن قبض و بسط احکام درزمـانـهـا و مـکانهاى مختلف مسائل حقوقى حدود آزادى فردى و اجـتـماعى برخورد با کفر و شرکت و التقاط انجام فرائض در سیر هوایى و فضایى ترسیم و تعیین حاکمیت ولایت فقیه.
امام پس از بر شمردن این مقوله هاى نیازمند پژوهش و اجتهاد مى نویسد:
(هـمـه اینها گوشه اى از هزاران مساله مورد ابتلاى مردم و حکومت است که... فقهاى امروز باید براى آن فکرى بنمایند.)26
بـه راستى فقیهان حوزه تاکنون درباره مقوله هاى پیشنهادى امام انـدیشیده و دست به کار شده اند؟ از سخنان مقام معظم رهبرى در این باب در این جا و آن جا مى فهمیم حوزه در این مقوله ها و عـرصـه هـا وارد نـشده و تاکنون نتوانسته به این خواست امام که نـیاز فورى نظام بوده پاسخ درخور بدهد و به یارى نظام برخیزد:
(مـا امـروز در اداره کـشـور به مسائلى برخورد مى کنیم که جزء تـشـکـیـلات و معضلات دینى و فقهى است. پاسخ اینها را مى خواهیم ولـى کسى جواب گو نیست لذا مى رویم یا خود و یا یک آقاى دیگرى پـیدا مى کنیم و از او مى خواهیم که در کتابها و مدارک بگردد و جواب این مساله را پیدا کند.)27
امـام نـه تـنـها شناخت و پاسخ گویى به پرسمانهاى موجود که هم ایـنـک نـظـام با آنها درگیر است و حوزه ناپاسخ گو از حوزه ها خـواسـته بلکه شناسایى و تفکر درباره مسائل آینده نظام را نیز بر دوش آنان نهاده است:
(حوزه ها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دسـت خـود داشـتـه بـاشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث مـهـیـاى عـکـس العمل مناسب باشند. چه بسا شیوه هاى رایج اداره امـور مـردم در سـالـهاى آینده تغییر کند و جوامع بشرى براى حل مـشـکـلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند. علماى بزرگوار اسلام از هم اکنون باید براى این موضوع فکرى بکنند.)28
با این حال چگونه مى توان میان دستاورد فکرى و فقهى حوزه براى نـظـام و امـیدى که امام به این پایگاه اندیشه ورى دینى داشته اسـت تـراز سـنـجى کرد؟ کدام حوزوى است که آزادى و عزت خود را وامـدار امـام و نظام بداند ولى وقتى این همه جدایى و دورى را مـیـان عملکرد حوزه ها از یک سو و امیدهاى امام و نیازهاى نظام از دیـگـر سـو ببیند احساس شرم و آزرم نکند و دردمندانه به تلاش برنخیزد.
4. تامین کادر حوزوى نظام
بـراى طـالب علمان ماندن در حوزه و کار علمى با هیچ کار دیگرى بـرابـر نـیست. طالب علمان هیچ چیز را از بودن در فضاى معنوى و مـبارک حوزه شیرین تر و دل پذیرتر نمى دانند. در مباحث علمى و گـفـت وشنودهاى درسى حضور مى یابند و آفات عمر خود را با درس و بحث و پژوهش سپرى مى کنند. حوزه را وطن قدس خود مى شناسند.
درس و بـحـث زنـدگـى آنان است با کندوکاو علمى و پژوهش تنفس مى کـنـد. به هر جا بروند و هر کارى بپذیرند در دل آرزوى بازگشت بـه حوزه و اصل خود را دارند; اما نیازها بایستگیها بایدها و تـنـگـناها و خواسته هاى انقلاب و نظام سرنوشت دیگرى براى آنان رقـم زده اسـت. امـروز طلبه با همه علقه اى که دارد باید هجران حـوزه را تـحـمل کند. در هر کجا که به وجود او نیاز باشد حضور یـابـد. پـستهاى اجتماعى و مدیریتى درون نظام را بپذیرد. اینها شـغل نیست وظیفه است اداى دین به انقلاب و
امام و اسلام. امام فـراخـوان روحـانـیت به حضور در نظام بود. احساس حوزویان را مى دانـسـت از ایـن که روحانیان و طالب علمان حوزه و کارهاى علمى را خـوش دارنـد بـا خبر بود خود سرمست این باده ناب بود اما نـیـاز امـروز جامعه را در آن سوى مى دید; از این روى از همان احـساس و تعهد دینى که آنان را در حوزه ماندگار و به تلاش وادار کرده بود براى حاضر شدن در عرصه نظام کمک مى گرفت:
(روحـانـیـون و علما و طلاب باید کارهاى قضایى و اجرایى را براى خـود یـک امـر مـقدس و یک ارزش الهى بدانند و براى خود شخصیت و امـتـیـازى قابل بشوند که در حوزه ننشسته اند بلکه براى اجراى حـکـم خدا راحتى حوزه را رها کرده اند و مشغول به کارهاى حکومت اسلامى شده اند.
اگـر طـلـبه اى منصب امامت جمعه و ارشاد مردم یا قضاوت در امور مـسـلـمـین را خالى ببیند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بـهـانـه درس و بـحـث مـسوولیت نپذیرد و یا دلش را فقط به هواى اجـتهاد و درس خوش کند در پیشگاه خداوند بزرگ یقینا مواخذه مى شود و هرگز عذر او موجه نیست.)29
روحـانـیـت باید تن به کارهاى نظام بدهد. با خوش و ناخوش مسائل اجـرایـى و اداره جامعه همدم شود. با حضور عالمانه دقیق و همه سـونگرانه پایگاه دینى و ایدئولوژیک حکومت را نگهبانى کند. این حضور به دو گونه صورت مى گیرد.
گـاه عـالمان دین و روحانیان آگاه و مدیر و مدبر از آن جا که قـانـون اسـاسـى بـراى آنان جایگاه ویژه اى در هرم نظام در نظر گرفته به این هرم وارد مى شوند:
رهـبـرى نـظـام شوراى نگهبان خبرگان رهبرى رئیس مجمع مصلحت نـظـام ریـئـس قوه قضائیه رئیس دیوان عالى کشور دادستان کل وزیـر دادگـسترى و وزیر اطلاعات که در تمامى این پستها فقاهت و اجتهاد و درایت دینى و سیاسى شرط شده است.
گـاه نـیـز با یستگیها و نیازهاى اجتماعى و خواست مردم عالمان دیـنى و روحانیان آگاه و بیدار را به حضور در نظام وا مى دارد مانند:ریاست جمهورى نمایندگى مجلس و....
امـام رویـکـرد مردمان به روحانیت را براى حضور در نظام مجالى گرانبها و ارزش مند براى خدمت به جامعه مى دانست:
(ما اگر اامروز به نظام خدمت نکنیم و استقبال بى سابقه مردم از روحـانـیت را نادیده بگیریم هرگز فرصت و شرایط بهتر از این را نخواهیم داشت).30
گذشته از ضرورت قانون و خواست مردم حضور روحانیان آگاه و زمان شناس در نظام دو دستاورد بسیار مهم نیز دارد:
1. ایـن حـضـور سـبـب مى شود نظام سالم بماند و بر مدار اسلام هـمـیـشه و همه گاه بچرخدو حفظ شود. هدفها و آرمانهایى که براى نـظـام اسلامى در نظر گرفته شده فراموش نگردد و در گیرودارها و کـشـمکشها و گفت و گو و برخوردها و روابط درهم تنیده سیاسى ذبح نـشـود و آن سرنوشت تلخى که سیاست بازان براى انقلاب مشروطه پیش آوردند امروز براى این انقلاب و نظام پیش نیاید.
2. روحـانـیـت با حضور خود در درون نظام با چگونگى به کار بستن فـرضیه هاى دینى و دستورها و قانونها و آیینهاى اسلامى از نزدیک آشـنـا مـى شود. در پاره اى از ناکارامدیها طرحها را مى بیند و گـره گـاهـهاى عملى و ضعفهاى نظرى را در مى یابد. این دریافتها مـى تـوانـد به حوزه و فرضیه پردازان منتقل شود و در بازسازى و تـکـامل و پویایى فرضیه ها کارگر افتد. اگر این حضور نباشد بى گـمان بایستگى بازنگرى فرضیه ها و اجتهادهاى دینى احساس نخواهد شد:
(روحـانیت تا در همه مسائل و مشکلات حضور فعال نداشته باشد نمى تواند درک کند که اجتهاد مصطلح براى اداره جامعه کافى نیست.)31
در ایـن بـخـش از نـیـاز نظام پرورش نیروهاى خبره دین شناس و مـسـوولـیـت پـذیر بر عهده حوزه است. این نیاز همیشه نظام است.
حـوزه بـراى گـمـاردن نـیرو در این سنگرهاى مهم و حساس در درون نـظـام از هـم اکـنـون بـایـد بـرنامه ریزى و آینده نگرى کند.
نـیـروهـاى مـفید و کارا بپرورد تا نیاز جامعه و نظام به چنان نـیـروهـایى برآورده شود. نظام آموزشى خود را به گونه اى سامان دهـد کـه تـخـصـصهاى دینى مورد نیاز نظام به وجود آید و پستهاى تـخـصـصـى نـظـام خالى نماند و یا با نیروهاى ضعیف و ناکارآمد اداره نشود.
نیازهاى بیرون نظام
نـظـام اسـلامى به خاطر ویژگى مکتبى که دارد یک نظام سیاسى صرف نـیـسـت. تـنـها روابط رویین و صورى و شکلى جامعه را سامان نمى دهـد. افـزون بر پدید آورى نظم و قانون و پیوندها و پیوستگیهاى سـیـاسـى تـربـیت و رشد و تعالى افراد و جامعه را نیز بر عهده دارد بـه زندگى مردمان مى اندیشد برنامه مى ریزد و براى رفاه و آسـایـش و امـنیت جامعه مى کوشد اما به همین بسنده نمى کند بـراى فـکـر و دل و روح مـردمـان نـیـز نـگـرانى دارد و راههاى شـکـوفایى ژرفایى و گسترش ارزشهاى معنوى و انسانى را در جامعه جست وجو مى کند.
جـامـعـه اسلامى (امت قائم به قسط) است. نظام مسوولیت دارد تمام تـوان خود را به کار گیرد تا چنین جامعه اى شکل بگیرد. تا وقتى ایـن ویـژگـى و بـرجـسـتگى قرآنى بر پیشانى جامعه بدرخشد نظام اسـلامـى از پـشـتـوانه محکم معنوى و مردمى برخوردار خواهد بود.
پـایـنـدگـى و تـواناسازى نظام و رشد و بالندگى و شادابى آن در سـایـه اسـتـعـداد تـعـهـد ایثار بیدارى وحدت و مجاهدتها و کوششهاى بى دریغ امت تضمین خواهد داشت.
نـمـادهـاى بـارز و شاخص چنین جامعه اى را در سه عنوان مى توان بـیـان کـرد: تعهد دینى بیدارى سیاسى و وحدت ملى. به هر میزان کـه ایـن نمادهاى سه گانه در جامعه آشکارتر باشند نظام اسلامى استوارى و اقتدار بیش ترى مى یابد.
در آشکارکردن و نمایاندن به این نمادها حوزه بیش از دستگاههاى دیـگـر مـسـوول و مـتعهد است. پیوند پیوسته حوزویان با مردم و جـامـعـه و نـیـز اعتماد و اعتبار اجتماعى و مردمى ایشان این امـکـان را در اخـتـیـار روحـانیت مى نهد که در این زمینه نقش اسـاسـى داشـتـه بـاشـد و پشتوانه معنوى نظام را توانا و زمینه گـسـترش و پویایى آن را با چاره سازیها و تدبیرها آماده سازد.
1. تعهد دینى
حـیات دینى و تعهد ایمانى مردمان پاسداشت حکومت دینى را درخود نـهفته دارد. شکفتن این تعهد در جامعه بستگى با عملکرد حوزه و روحـانـیت دارد. رسالت حوزه در ارائه و بیان درست دین و تفسیر روشـنـگـرى مـفـاهـیم دینى اگر به شایستگى انجام شود و روحانیت وظـیـفـه تبلیغى و رسانه اى خود را به نیکویى به سامان برساند احـسـاس دیـنى همواره به صورت زنده و پویا جلوه و تبلور فردى و اجـتـمـاعى خواهد داشت. انسانها که در نظام اسلامى قاعده حکومت را تـشـکـیـل مـى دهند نسل به نسل با احساس دینى پرورش خواهند یـافـت دیندار و دین خواه خواهند بود آن گاه جامعه براى نظام پـایـگـاهـى پـذیرا و استوار و نظام به کام جامعه میوه اى شرین خواهد بود.
حـوزه بـراى جـاودانگى دین و جایگاه قوى و استوار یافتن مفاهیم دیـن نـبـایـد به گسیل مبلغ در دهه هاى تبلیغى بسنده کند و در پـاسداشت دین و ایمان جامعه بر همین امر خشنود باشد. انجام این رسـالـت بزرگ برنامه ریزى اجراى روشها و شیوه ها و به کارگیرى ابزارهاى رسانه اى کارآمد ترى را مى طلبد. به ویژه استوار کردن روح ایـمان در جوانان امروز و برانگیختن احساس دینى و پاى بندى آنـان بـه رهنمودهاى سازنده دین چندان ساده و آسان نیست; زیرا انـگـیزه هاى گوناگون و راههاى پرزرق و برق و جولان اندیشه ها و فـکرهاى آن سویى و ویژگیهاى فکرى و فرهنگى دنیاى معاصر همواره فـکـر و دل جـوانان را به جاهایى مى کشاند که براى ایمان و دین خـواهـى آنان
خطرساز است. ذهن تکاپوگر و پرکاوش جوان امروز در برخورد اندیشه هاى گونه گون و گاه رویارویى ناسازگارانه و جدال آمـیـز دو اندیشه از دین چه بسا نسبت به اساس تفکر دینى واکنش مـنفى نشان دهد و زمیه بى تفاوت ماندن در برابر دین در او پدید آید.
ایـنـک جـامعه و جوانان با نظریه هایى رو به رویند که در زرورق هـزاران فـریـب و تـزویـر مـاهیت و چهره اصلى خود را پنهان مى دارنـد. نـوخـواهى و تساهل و آسان گیرى در فهم و بیان شریعت را سـپـر کرده اند تا بر موج احساس و عواطف دینى جوانان چیره شوند و از این راه نظام اسلامى را در گذر دگردیسیهاى بنیادین و یا در خطر تحریف و برگشت از اصول قرار دهند.
روحـانـیـت باید با ژرف نگرى باریک اندیشى و منطق و خرد براى ایـن پـدیده نامبارک که به جد ایمان و دیانت جامعه را تهدید مى کـنـد و در حـقـیـقت پایگاه و خاستگاه اصلى حکومت را ویران مى سـازد درنـگ بورزد. گامهاى جدى بردارد و با برنامه ریزى و دقت بسیار به پیش برود. حوزه ها هماره پاسدار باور و فرهنگ دین در بـرابـر مـوجـها و اندیشه هاى مهاجم بوده اند. این رسالت و این جـایـگـاه و ایـن مقام پاسخ گویى در شرایط مدیریت حکومت دینى بـایـد تواناتر کاراتر و پرتلاش تر باشد; زیرا حوزه نه تنها در جـایـگـاه شکوفاننده اندیشه و تربیت کنندگى و مسوول فرهنگ دینى جـامعه قرار دارد که به عنوان متولى تفکر حاکم بر جامعه شناخته مـى شـود. این جایگاه اقتضا مى کند که تمامى همت و تلاش خود را در اصـلاح و ژرفا بخشیدن تفکر و تعهد دینى به کار گیرد. ژرفایى فـرهـنگ دیندارى و تواناسازى جامعه در برابر اندیشه هاى رهزن و تـحـریـف گـر بـه کـار پخته و درازمدت روشهاى سازنده و مناسب فراتر از کارهاى کلیشه اى و سنتى نیازمند است.
بـراى اثـرگـذارى بـهتر و بیش تر بر فرهنگ دینى جامعه باید در انـدیـشـه ها و شیوه هاى نو سرمایه گذارى کند. با نگرش گسترده تـر بـه بـالابـردن و اسـتـوار کـردن عـقلانى باورها و مفاهیم و ارزشـهـاى دینى اهتمام ورزد. بى آن که اصالتها و بنیادهاى
دینى نـادیـده انـگـاشـته شوند آنها را در بستر فهم جدید و بازیابى اجـتـهـادى سازوار با ایده هاى نوین قرار دهد تا حقایق ایمان ساز و باور خیز دین دیانت جامعه را بارور کند.
بـى توجهى به این جایگاه و رسالت بزرگ ممکن است ضررهاى فراوان و جبران ناپذیرى را متوجه حوزه و نظام کند. تلاش حوزه و روحانیت بـراى پـاسداشت و مرزبانى فرهنگ دینى نباید آن گاه شکل و چهره جـدى بـه خـود بـگـیـرد که جریانهاى ناسالم فکرى و فرهنگى موج آفـریـده و جـوانـان را در کـمند خود گرفته باشند; بلکه پیش از طـوفان و پیش از آن که این موجهاى ویرانگر بتوانند آسیب بزنند طـرفـدار بیابند و انسانهایى را در باتلاق گمراهى بیفکنند باید خـطـر فـکـرى و فـرهنگى آنها دورنگرى شود و تمهیدات و اقدامهاى شـایـسته و لازم براى نقد و واپس زنى آنها انجام گیرد. به اصطلاح (عـلاج واقـعـه قـبل وقوع) صورت گیرد. از همین روى امام همواره تـاکـیـد داشـت فـرهـنگ و تفکر اصیل اسلامى در جامعه نشر یابد مـردمان اسلام را به درستى بشناسند و جایگاه حکومت اسلامى را در مـجـمـوعه آموزه هاى دین بفهمند تا از سر احساس و تعهد و تفکر دینى پشتیبانى نظام و پاسدار آن گردند.
(شـمـا مـوظفید آن چه را تفقه کرده اید بین مردم منتشر کنید و مـردم را بـا مسائل که یاد گرفته اید آشنا سازید آن همه تعریف و تمجیدى که در اخبار از اهل علم و فقیه آمده براى همین است که احـکـام و عـقـایـد و نـظامات اسلام را معرفى مى کند و سنت رسول اکـرم(ص) را بـه مردم مى آموزد. شما باید به تبلیغات و تعلیمات در جهت معرفى و بسط اسلام همت بگمارید.)32
در نگاه امام اساسى ترین روش براى حفظ حکومت اسلامى آن است که فـرهـنـگ جـامـعه اسلامى و ایمانى بماند. فرهنگ عنصرى مهم و نقش آفـریـن اسـت. انـسانها با پذیرش و پرورش فرهنگى مى توانند بر سـاخـتـار حـکـومـت اثر بگذارند و آن را با اندیشه و فرهنگ خود هـمـاهـنـگ کنند و از این راه دگرگونى در حاکمیت پدید آورند یا
حاکمیت مورد نظر خود را ماندگار سازنند:
(تربیت یک ملت به این است که فرهنگ آن ملت فرهنگ صحیح باشد.شما کـوشـش کـنـیـد کـه فـرهـنـگ را فرهنگ مستقل اسلامى درست کنید.
جـوانـهـایى که در این فرهنگ تربیت مى شوند همانهایى هستند که مـقـدرات کـشور در دست آنهاست. اگر اینها درست بار بیایند همه خـدمـتـگـزار بـه مردم امین به بیت المال و همه اینها در تحت رهـبـرى اسـلام تـحـقـق پیدا مى کند اگر یک ملتى فرهنگش این طور تـربـیت شود این فرهنگ فرهنگ غنى اسلامى است و مملکت یک مملکت آرام مترقى خواهد بود.)33
اسـتـوارسـازى پشتوانه معنوى و مردمى نظام از رهگذر اصلاح و بالا بـردن فـرهـنـگ دیـنى و تواناسازى باورهاى ایمانى کارى است که حـوزه مـى تـوانـد آن را در جـهت پاسخ گویى به اساسى ترین نیاز بـیـرونـى نظام انجام دهد. مهم روشهایى است که براى این هدف به خـدمـت مـى گیرد. حوزه چگونه مى خواهد فرهنگ دینى و بینش اسلامى جـامـعه را همراه و همپاى دیگر امور فکرى و فرهنگى به جلو ببرد و در فـضـاى خردگرایى حاکم بر جامعه و رشد فکرى انسانها بویژه بـراى نسل جوان و تحصیل کرده نیاز به دین و دیندارى را ملموس تـا انـدیـشـه و عمل آنان بر دین خواهى و دین مدارى شکل بگیرد. حـوزه هـر روش و شـیوه اى که براى این هدف پیش بگیرد کامیابى و پـیـروزى آن در سـایـه تـلاش ورزى در نمایاندن مفاهیم دینى و در تـرازوى سـنـجـش قراردادن آنها و رویارو کردن آنها با فرهنگها خـردها و اندیشه هاست. با نیازهاى زمانى و مکانى و انتخاب حرکت سـنـجیده و به هنجار و خردمندانه و عالمانه اسلام را از سکون و ایـسـتـایـى و رکود به در مى آورد و در عرصه هاى فکرى و اندیشى جـایـگـاه والاى آن را مى نمایاند و در این آوردگاه است که اسلام نـاب خـالـص بـى آمـیـخ و بـى غـش از اسـلام غیرناب و ناخالص بازشناخته مى شود و دین کارا و کارامد و هماورد طلب و ایستا در برابر اندیشه هاى جـدیـد جلوه گر مى شود; از این روى امام خمینى سفارش مى کـرد دو عـنـصـر زمـان و مکــان در بیــان مفــاهیـم و دیدگاههاى دینى درنظر گرفته شود.
(تـذکـرى پـدرانه به اعضاى عزیز شوراى نگهبان مى دهم که خودشان قـبل ازاین گیرها مصلحت نظام را در نظر بگیرند; چرا که یکى از مـسـائل مهم در دنیاى پرآشوب کنونى نقش زمان و مکان در اجتهاد و نوع تصمیم گیریهاست.)34
امـام چـهـره نـو وزنده و پرتکاپو از اسلام نشان داد.آموزه هاى اسـلامـى را در ظـرف نـیـازها و خواسته هاى زمان تفسیر و تبیین کـرد. بـا ایـن کـار توانست آرا و اندیشه ها و وجهه نظر خرد و بـزرگ عـوام و خواص مردم را به اسلام توجه دهد. با آن که فرهنگ و شـرایط حاکم برجامعه آن روز از دین گریزى و پشت کردن نسل نو بـه حـوزه و روحـانـیت حکایت داشت با نمایان شدن فرهنگ اصیل و زنـده اسلام چنان پیر و جوان این مردم را به دین و حوزه واله و شـیـدا کـرد کـه امـام بـا پشتوانه آنان بزرگ ترین و موفق ترین انـقـلاب دینى را پدید آورد. دین که درسراسر جوامع شرق و غرب به حـاشیه رانده شده بود به متن جامعه زندگى سیاست و فرهنگ راه یـافـت. دین به عرصه گفت و گو برآمد. در پژوهشکده ها و محیطهاى علمى و فلسفى جاى باز کرد و
موضوع بحث قرار گرفت.
اگـر حـرکـت امـام بـر احساس و تعهد و شور و عشق و بیدارى دینى مـردمـان تـکیه نمى داشت و فرهنگ اصیل و بارور اسلام پشتیبان آن نـبود چگونه نظام اسلامى مى توانست در این آشفته بازار فرهنگها و انـدیـشه هاى ضددینى نظامى مقتدر قانونمند و دین مدار چهره نـمـایـد. نـظام اسلامى که موفق شده دو دهه در برابر بدخواهیهاى انـدیـشه هایى که نیروهاى بسیار و تواناییهاى گسترده و تلاش همه جـانـبه و آکادمیک را در پشتوانه خویش دارند همچنان بایستد و بـر اصول و جایگاه دینى و ارزشى خود پا بر جا بماند و بر صراط مـسـتـقـیـم به پیش برود وامدار حیات و شادابى و عشق و شور و تـعـهـد ایمانى مردم است. نگهداشت این پشتوانه فکرى و معنوى بر عـهـده حوزه است. به هر میزان که حوزه در سالم سازى و پویایى و شـادابـى فرهنگ و تعهد دینى و ایمان خیز جامعه موفق باشد نظام نیز موفقیت و اقتدار خواهد یافت.
امـروز نـفوذ فرهنگ و تفکر سکولاریسم و لیبرالیسم در جریان شبه روشـنـفـکرى جامعه نوعى بیمارى فرهنگى و فکرى است. غرب مستکبر مـى خـواهد این شیوه تفکر را دستاویز بهره وریها و کام جوییهاى اسـتعمارى خود قرار دهد; از این روى از جمله رسالتهاى حوزه است این جریان خطرساز را کالبد شکافى کند و فرهنگ جامعه را از آسیب آن به دور بدارد.
2. بیدارى سیاسى
نـظـام اسلامى برخاسته از متن مردم است. این مردمند که قوام بخش اقـتدار حکومت هستند. نظام به حضور آگاهانه مردم در ساحت سیاسى و صـحـنه هاى گونه گون: انتخابات و رویدادهاى اجتماعى نیاز جدى و هـمـیشگى دارد. شایسته ترین نهادى که مى تواند این مهم را به شـایستگى انجام دهد نهاد حوزه است. حوزه به خاطر نفوذ اجتماعى و درخـوریـها و شایستگیهاى آگاهى بخش و نیز روشها و تواناییهاى آموزش مردمى که دارد به نیکى مى تواند بینش و بیدارى سیاسى به جامعه بدهد و
مردم را به حضور در صحنه فرا خواند.
امـام کـوشـیـد تـا جـامـعه و مردم را به بلوغ و کمال سیاسى و اجـتـمـاعى برساند و از نیروى وصف ناپذیر امت در جهت اقتدار و حـاکـمیت سیاسى دین و ثابت و پایدار کردن نظام بهترین بهره را بـبـرد. امـا سیاست و اجتماع مقوله اى سیال و در حال گذار است. پـیـش مـى رود و چهره عوض مى کند. مسائل روشها و مبانى تازه و نـو مـى یـابـد. هـمواره نیاز به بین و تفسیر و تحلیل دارد. تا مـردمـان بـه درستى سیاستها را نشناسند و از بینش سیاسى پویا و تـکـامـل یافته و پیش رونده بهره مند نشوند نخواهند توانست در رویـارویـى بـا بحرانهاى سیاسى از خود اراده و ابتکار عمل نشان دهـنـد و مـوازنـه قـدرت سـیاسى را به سود حاکمیت دینى و ارزشى نظام بر هم زنند.
پـیـاده کـردن اصل (نه شرقى و نه غربى) در عرصه سیاسى که امام مـبـتکر آن بود جغرافیاى اندیشه و سیاست جهان را دگرگون کرد و سـیاست دینى را در برخورد با همه ناراستیها و نادرستیهاى سیاسى نشان داد. پایندگى این اصل از اصول نظام هوشیارى و درک و حضور سـیـاسـى مـردم را مـى طـلـبـد. روحـانیت باید توده مردم را از سـیاستهاى جارى ترفندها و تزویرهاى استکبار و شیوه هاى برخورد بـا آنـها را آگاه کند و در بیدارى سیاسى جامعه نقش بیافریند:
(بـایـد مسائل روز گفته بشود. باید شماها که دعوت کردید تاکنون مـردم را بـه اسـلام اسـلامـیـت و بـه فضائل اخلاقى امروز هم همت بـگـمـاریـد کـه بـیش تر دعوت کنید. هم مسائل روز را براى مردم بـگـویـیـد و هـم مـفـاسدى که مترتب فعل این گروهکها هست که مى خـواهـنـد ایـن جمهورى را به هم بزنند به نفع آمریکا یا به نفع شورى اینها را تنبه بدهید به مردم.)35
امـام همواره از روحانیت و علماى شهرها مى خواست تا مردمان را بـه وظـیـفـه حضور در صحنه اجتماع و سیاست آشنا سازند و از این راه زمینه مشارکت سیاسى مردم را فراهم آورند:
(عـلـمـاى اعـلام و ائـمـه جماعات و خطباى محترم بر حجم ارشاد و رهـنـمـودهاى خود بیفزایند و قشرهاى میلیونى مردم را متوجه طرق نـگـهـبـانى از اسلام و احکام مقدسه آن و حراست از جمهورى اسلامى نـمـایـند و به توده هاى متعهد میلیونى اسلامى لزوم تشریک مساعى در تـمـام امور کشورى و لشکرى و اقتصادى و اجتماعى و فرهنگى را گوشزد نمایند.)36
نـبـایـد چـنین انگاشت که حق بودن حاکمیت اسلام و قدرت و بیدارى رهـبـرى بـراى کـامـیـابى و موفقیت نظام کافى است بلکه حضور و بـیـدارى سـیـاسى مردم به عنوان پایگاه و پشتوانه استوار نظام بـایـسته است. قرآن موفقیت پیامبر اسلام را تکیه بر خدا و حضور مردم بیان مى کند:
(یا ایها النبى حسبک الله و من اتبعک من المومنین.)37
اى پیامبر خدا و هرکس از مومنان که پیروى تو کرد تو را کفایت است.
حاکمیت اسلامى به دو رکن اساسى نیاز دارد:
1. خـدا بـاورى: امـور جامعه بر محور خدا و قوانین الهى سامان یابد و در اجتماع خدا و دین حضور داشته باشد.
2. مردم باورى: مردمان خدا باور و دین مدار در کارها به مشارکت خوانده شوند و به پیروى از رهبر در صحنه حاضر باشند.
در نـظـام اسـلامـى نه تکیه به خدا مى تواند همتا و جانشین حضور مـردم بـاشـد و نه حضور مردم حاکمیت را از تکیه به خدا و حضور دیـن در همه عرصه ها بى نیاز مى کند. روحانیت باید احساس وظیفه حـضـور را به مردم انتقال دهد و آنان را از این رسالت مهم دینى بـیـاگـاهـانـد. مردم به حدى از درک و شعور سیاسى برسند که اگر جـریـان کـیـنـه آلـودى را در صـحنه جامعه یا بدنه نظام احساس کـردند به صحنه بیایند و بلوغ
فکرى و سیاسى خود را در دفاع از انقلاب و نظام به نمایش بگذارند:
(ایـن حـضـورى که الان تمام قشرهاى ملت دارند این حضور هیچ وقت نـبوده است. همه افراد ملت الان در مسائل سیاسى و مسائل اجتماعى حـاضرند و خودشان را موظف مى دانند. اگر یک مطلبى واقع بشود که بر خلاف موازین باشد این طور نیست که بى تفاوت باشند.)38
هـوشـیارى و بیدارى سیاسى مردمان براى نظام امرى سرنوشت ساز و تـعـیـیـن کـنـنده است. اگر درجریان سیاستهاى روز فراز و نشیب مـسـائـل نـظـام و امور جارى در عرصه فرهنگ و سیاست نباشند از شـنـاختن دسیسه هاى دشمنان ناتوان خواهند بود. در این صورت چه بـسـا نـاخواسته در دام دشمن فرو افتند و نتوانند میان دوست و دشـمـن و سـود و زیـان نظام تمییز دهند. در انتخاب نخستین رئیس جـمـهور به سبب پاره اى جوآفرینیها و ناشناخته بودن دوچهرگان نفوذیهاى دشمن و خدعه گران مردم به کژ راهه سیاسى در افتادند ولـى امـام و یـاران صـادق نـظام با تیزهوشى و نگرش همه سویه و شـایـسـتگى تمام بیدارى سیاسى جامعه را به سلامت نخستین آن باز گرداندند.
ایـنـک نـیـز روحـانـیـت وظیفه دارد با آگاهى بخشیدن همیشگى به مردمان فضاى سیاسى جامعه را سالم نگهدارد:
(شـمـا بـایـد بـه حال این ملت رسیدگى بکنید و از توطئه ها خبر بشوید و جلوگیرى کنید و مردم را بیدار بکنید.)39
مـردم در عـرصـه مـشارکت سیاسى و نظارت عمومى و حضور هوشیارانه خـود بـه بینش و درک سیاسى درست نیازمندند. حوزه براى پاسخ به ایـن نـیـاز وظیفه دارد در نخستین و آغازین گام حساسیت سیاسى خـود را بـالا برد و در جهت افزودن آگاهى و آشنایى خود به مسائل نـظام و جامعه بکوشد و در دومین گام حساسیت و بینش سیاسى مردم را بـالا بـبـرد. ایـن حرکت نیاز نظام است; زیرا پیروزى و سلامت سیاسى نظام در سایه آن به دست مى آید.
3. وحدت ملى
وحـدت ملى ثمره شیرینى است که از آمیزه و پیوند دو عنصر: تعهد دیـنى و بیدارى سیاسى بر مى آید. وقتى در جامعه آن دو عنصر به کـمـال بشکفد به طور طبیعى وحدت ملى و اجتماعى بر جامعه حاکم مى شود و دلها و فکرها به یکدیگر گره مى خورند.
صـلـح و سـتیز خشم و مهر غیبت و حضور قیام و قعود و فریاد و سـکـوت مـردمان همه وهمه در یک مسیر قرار مى گیرند و نگاهها به یک سو به یک هدف و به دنبال یک رهبر دوخته مى شود.
ایـن وحـدت در هر نظام و اجتماعى اتفاق نمى افتد همان گونه که در هـر شـکلى از حکومت هم ممکن نیست. وحدت آن گاه نمود مى یابد که مردمان با صلابت و سلاممت ایمانى و اعتقادى به دین بیاویزند و هوشیارانه پیوند مکتبى خود را در جامعه بگسترند.
وحـدتـى نـظام اسلامى را سود مى بخشد که بر محور حقیقت و حقانیت مـکـتب باشد. در نظر امام (وحدت) یک تاکتیک براى پیشبرد مقاصد سـیـاسـى نـیست. جوهره درک امام و تعبد معرفت شناسانه ایشان از اصـول و آمـوزه هـاى قـرآن بـه مساله (وحدت) مفهوم تازه اى مى بخشد و چشم انداز جدیدى را از آن نشان مى دهد.
امـام بـه (وحـدت) از زاویـه اى نگاه مى کرد که (حکومت) را از هـمـان زاویه مى نگریست. هر دو را بر محور اسلام و قانون خدا مى خـواست. صرف با هم بودن مردم را خوشایند نمى دانست بلکه به با هم بودنى مى اندیشید که جهت دار باشد:
(شـمـا آقـایان که ان شاء الله تشریف مى برید و موفق مى شوید و مـردم را هـدایـت مـى کنید اولا دعوت کنید همه را به وحدت کلمه خداى تبارک و تعالى امر فرموده است:
(واعـتـصـمـوا بـحبل الله)40 اجتماع لکن اجتماع با تشبث به حبل الـلـه. هـر
اجـتـمـاعـى مطلوب نیست واعتصموا بحبل الله) مطلوب است.)41
(امـر این است که همه با هم اعتصام برحبل الله بکنید. راه راه حـق بـاشـد و توجه به حق باشد و اعتصام به راه حق باشد. انبیاء نـیامده اند که مردم را در امور با هم مجتمع کنند انبیا آمده اند که همه را در راه حق مجتمع کنند.)42
در ایـن فـراز امـام وحـدتى را خوشایند مى داند که برخاسته از اعـتـقـاد و ایمان باشد و خدا و برنامه و دستورهاى او مدار کار قـرارگـیـرد. نـظـامها و حکومتها به همین خرسندند که مردمان در امـور اجـتـمـاعى وفاق داشته باشند ولى در نظام اسلامى وحدت و وفـاقـى پـشـتـیبان و سلامت بخش نظام است که بر بنیاد باور دینى باشد.
جـلوه گر ساختن و ظهور وبروز دادن این برداشت و تفسیر از وحدت بـه عـهـده مـدیـران مـعـنوى و فکرى و مربیان دینى جامعه; یعنى روحانیت است.
(روحـانـیـون مـکلفند خودشان هم مى دانند مکلفند حفظ اسلام را بـکنند. حفظ اسلام به حفظ وحدت است و باید بکنند و این واجب است بر همه که حفظ کنند وحدت را مردم را نگه دارند.)43
امـام وحدت و وفاق اجتماعى را به همبستگى میان روحانیت و وحدت آفـریـنى این گروه مى دانست و ماندگارى و پایدارى نظام و انقلاب را نـیـز بـر این مهم استوار مى دید. 44 حوزه باید راههاى وحدت در درون خـود و جـامـعـه را جـست و جو کند و باشیوه هاى درست و کـارا یـگـانـگـى و یکدلى و مهرورزى امت را پاس بدارد; چرا که نظام اسلامى در پایندگى خود به آن نیازمند است.
در ایـن شـرایـطـ کـه سـرنوشت نظام به عملکرد و کارآیى فکرى و اجـتماعى حوزه و روحانیت پیوند خورده است وظیفه و مسوولیت این نـهـاد حساس و سنگین است چه بخواهد و چه نخواهد انقلاب و نظام این بار را بر دوش او نهاده است. باید به این بیندیشد که چگونه و بـا چـه کـار کـردى شایسته و نیکوتر مى تواند این بار را به فرجام رساند.
پى نوشتها:
1. (صـحـیـفه نور) مجموعه رهنمودهاى امام خمینى ج5/16 وزارت ارشاد.
2. (ولایت فقیه) امام خمینى/134 موسسه نشر آثار.
3. همان/33.
4. همان /44.
5. همان.
6. همان /21.
7. مـجله (حکومت اسلامى) سال سوم شماره چهارم /184 ـ 185 گفت وگو با دکتر توفیق محمد الشاوى.
8. (صحیفه نور) ج21/98.
9. همان ج5/146.
10. همان 21/47.
11. سوره (حدید) آیه 25.
12. (صحیفه نور) ج15/146.
13. (ولایت فقیه)/59.
14. سوره (رحمن) آیه 33.
15. (صحیفه نور) ج7/284 ـ 285.
16. همان ج15/206.
17.(ولایت فقیه)/116.
18. مجله (حوزه) شماره 72/20 ـ 21
19. (ولایت فقیه)/17.
20. همان /14 ـ 15.
21. همان /32 ـ 39.
22. همان.
23. همان /11.
24. (صحیفه نور) ج21/99.
25. همان/47.
26. همان.
27. مجله (حوزه) شماره 46/33.
28. (صحیفه نور) ج21/100.
29.همان
30.همان.
31.همان.
32. (ولایت فقیه)/118.
33. (صحیفه نور) ج7/74.
34. همان 21/61.
35. همان ج153/204 ـ 205.
36. همان/232.
37. سوره (انفال) آیه 64.
38. (صحیفه نور) ج12/236.
39. همان ج13/222.
40. سوره (آل عمران) آیه 103.
41. (صحیفه نور) ج7/229.
42. همان ج8/155.
43. همان ج20/6.
44. (امـام و روحـانـیـت)/268 دفتر سیاسى سپاه پاسداران انقلاب اسلامى.

تبلیغات