آفاق فکرى برونحوزه اى شهیدمطهرى
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه
چه مى توان نگاشت از زندگانى انسانى که هیچ از خود نگفته و ننوشته و نپسندیده که دوستان آشنایان و ارادت مندان نیز از او بگویند و جشنواره و محفل بزرگداشتى به یاد و نام او ترتیب دهند و یا گفت و گویى با او داشته باشند و تلاشهاى سترگ او را بنمایانند و ناگفته ها را از او بشنوند و بشنوانند. او که با تلاش شبان و روزان مرزبانان حماسه جاوید را بر بام افکار روزگار ما نشانده ولى شیوه مرزبانى خود او ناگفته مانده است.
چاپ گرامى نوشته او: (آفاق فکرى برونحوزه اى) درباره شهید مطهرى که آذین بخش مجلّه حوزه است اکنون در ویژه نامه آن شهید به یاد بیستمین سال شهادت او بهانه اى شد تا پرتویى از سیماى علمى مرزبان پرشور و پر احساس روزگار خود را کوتاه و گذرا به نظاره
نشینیم. امید آن که روزى از پَسِ پرده گمنامى رُخ نماید و اجازه دهد تا ارادت مندان و شاگردان فکرى آفاق علمى و عملى وى را تفسیر کرده و اندکى از تلاشهاى مخلصانه و خدایى او را سپاس گویند.
استاد پرورده حوزه آل محمد(ص) است و ثمره مبارک نظام آموزشى حوزه هاى شیعه.
او گرچه سالیانى است که در لباس روحانى نیست ولى در حقیقت و معنى تبلور وراثت انبیایى و فلسفه وجودى حوزه هاست.
استاد به سال 1320 مکتب و سپس به مدرسه رفت. قرآن صد کلمه امیر موحدان(ع) به فارسى منظوم مبادى انشاء و دیوان حافظ را بیاموخت.
زیبایى و دلنشینى شعر حافظ را در قالب و معنى در قرآن سینه حافظ دانست و به کوى قرآن دانان (حوزه علمیه مشهد) پا نهادو آرزوى قلبى پدر پرهیزگار و روحانى دوست خویش را در داشتن فرزندى روحانى برآورد.
بیست سال تمام با بهره گیرى از لحظه لحظه هاى عمرى که در سپرى کردن آنها بسیار دقیق بود به دانش اندوزى نزد بهترین استادان فن پرداخت و در بین همگنان در دانشهاى رسمى حوزه سرآمد شد.
او با صفاى فطرى استعداد ذاتى عطش و صلابت در فراگیرى را با خودسازیهاى سخت و گران و توسل به خاندان وحى و یارى از حضرت ثامن الحجج(عج) بیامیخت و به توفیقى ربّانى و فیضى والا درعلم و عمل دست یافت.
با زانو زدن در مجلس درس شیخ محمد تقى ادیب نیشابورى و همدمى با وى روح ادبى در او تقویت گشت و به ادبیاتى مایه ور نیرومند و گسترده دست یافت.
مطالعات گسترده و پردامنه استاد در ادبیات فارسى و عربى بویژه تاریخ ادبیات همچنین فرهنگهاى مختلف سهم بسزایى در گستردگى دید او و ژرفاى نگرش او داشت.
در روزگار جوانى با (سرود جهشها) طرحى نو در ادبیات فارسى بیفکند و نظامى ادبى و بدیع با جان مایه قرآنى و حدیثى پى ریخت و این سبک ادبى و شیوه بیان میراث شیعى را به همه زوایا و آموزه ها و داده هاى فکرى شیعه گسترد.
نوشته هاى او پر است از واژگان استوار فارسى با جان مایه دینى و بلاغت ادبى.
ژرف اندیشى تیزبینى تأملات او در آفاق و انفس و نیز وحیانى بودن ذهن و فکر او ـ پس از اطلاع وسیع از فلسفه و علوم عقلى ـ زیر ساخت نوشته هاى وى را تشکیل مى دهد.
تفسیرى روشن فطرت پسند آشنا پرمعنى و روح برانگیز از پدیده ها دارد. اسرار پدیده ها در نوشته هاى او جلوه گرى ویژه اى مى یابد و هر جمله اى خواننده را حکمت مى آموزد.
دیگران از طلوع و غروب امید و غربت را فهمیده اند ولى او در فجر و شفق نهضتهاى خونین تشیع را به تفسیر مى نشیند و رنگ و پیام حماسه و شهادت را مى بیند:
(آفتاب رنگى زرین دارد براى این که این رنگ خواب آلوده و خواب آور نباشد بلکه تند و حرکت آفرین باشد.
شیعه همواره خون خود را با دست فجر و شفق به خورشید وام داده است و خورشید را تند رنگ و حماسه خیز ساخته است.)
تفسیر آفتاب15/.
ادیبانى زبان شناس و ماهر در دو فن ادبیات فارسى و عربى و آگاه به آموزه هاى قرآنى و حدیثى باید واژگان و اصطلاحهاى فخیم ژرف پرمعنى و مایه گرفته از معانى دینى و ژرف اندیشى او در هستى را که در پیش از این سابقه نداشته گردآورند سامان مند کنند و فرادید طالب علمان حوزه و دانشگاه و علاقه مندان به ادب فارسى نهند.
کاوش او در ادبیات قدیم و جدید عرب و مطالعات ژرف و همه سویه او در نثر و نظم عرب او را در این رشته نیز در قلّه قرارداد و فخر جامعه شیعه گردید و چراغ محفل افروز حوزه هاى دینى.
درحدود 25 سالگى به استقبال (قصیده عینیّه) ابوعلى سینا رفت و قصیده اى بلیغ و پرمعنى درباره معرفة النفس و پاسخ به سؤال شیخ الرئیس سرود به گونه اى که استادان بزرگى مانند: بدیع الزمان فروزانفر را به شگفت آورد چنانکه قصیده بدیعیّه او (دُموعٌ على سفح) موجب تحسین علاّمه سمنانى گشت.
اندک درنگى در قصیده عینیّه وى استادى و چیره دستى او را در نظم عرب و ژرف اندیشى و نکته بینى وى را در رموز فلسفى و در اسرار نفس مى رساند و راز و رمز توفیق او را مى نمایاند:
وَاذا تَغَرَّدَ فی الرّیاضِ حَمامَة
اَیْقِظ ولاتَکُ فى النِّیامِ الهُجَّعِ
وَتَوَخَّ صاحِیةَ اللّیالى ضارباً
فى البید اَو شجراءِ ذاتِ المَنْحَع
و هر هنگام که مرغان در بوستانهاى ترانه سر مى کنند بیدار باش و آن گاه که جهان از ناله هاى مستانه عشاق پر است تو در خوابان و بیخبران نمان.
شبهاى صاف آسمانى و تفکر خیز را همین سان از دست مده
در این سان شبها راه هامونهاى خاموش در پیش گیرد
در درختزارهاى انبوه و خاموش در اندیشه آغاز و انجام غرق شو.
استاد فقه و اصول و دیگر کتابهاى سطح را در محضر حضرات آیات: حاج میرزا احمد مدرس و حاج شیخ هاشم قزوینى فرا گرفت. دوازده سال از محضر پر بهره متأله بزرگ قرآنى شیخ مجتبى قزوینى در دانشهاى گوناگون بویژه معارف قرآنى و حدیثى بهره ها برد.
او به آنچه استاد مى آموزاند بسنده نمى کرد به کتابخانه ها مراجعه مى کرد و هر نکته اى را از نگاه بزرگان نکته بین پى مى گرفت. کم تر کتابى بود در این دو دانش (فقه و اصول) که ندیده باشد و همین سیره او بود در فراگیرى و دریافت دیگر دانشها و فلسفه ها.
کم سن ترین شاگرد حوزه درسى آیت اللّه العظمى میلانى بود و ده سال تمام در محضر او فقه و اصول بیاموخت و تقریرات وى را به طور مفصل بنوشت.
در درس آن فقیه استواراندیش زود بدرخشید و مورد توجه حضرت آیت اللّه قرار گرفت و پیوندى ژرف بین استاد و شاگرد برقرار شد تا جایى که استاد مایل گشت تقریرات درس اصول ایشان به قلم وى به زبان عربى به چاپ برسد.
این توجّه از فقیهى بزرگ ژرف اندیش همه سویه نگر و سخت پسند چونان آیت اللّه العظمى میلانى بلندى جایگاه شاگرد را در فهم فقه و اصول و نکته هاى استاد مى رساند.
ده سال چنین در دریاى دانش فقه و اصول فرو رفتن مبانى فقیهان و اصولیان بزرگ را یک یک وارسیدن به دقت همه زوایاى آن را بر رسیدن از او مجتهدى ژرف اندیش و با بینشى گسترده بساخت و معنى رسالت و کارکرد فقه شیعه را دریافت و به جایگاه آن در تاریخ تمدن اسلامى اداره زندگى و جامعه سازى پى برد.
در همان دوران رجال و درایه را با نگاهى نو قراءت کرد و این قرائت نو و مطالعات گسترده او در کتابهاى تراجم و تاریخ و سبک کار آنان زمینه اى شد براى کار بدیع و ماندگار او در نگارش (مرزبانان حماسه جاوید).
با سخنان معصومان(ع) اُنسى ویژه دارد و با دست مایه ادبى و فلسفى و مهارت در دیگر دانشها و فرهنگها به ژرف اندیشى و فهم در دریاى بى کران احادیث پرداخت و راهى نو از آموزه هاى معصومان کشف کرد راهى که در سراسر زندگى علمى و عملى او حضورى روشن دارد. دوازده سال در محضر آیت اللّه جامع المعقول والمنقول حاج شیخ مجتبى قزوینى حضور یافت و در کنار فقه و اصول فلسفه نقد فلسفه معارف قرآنى و آموزه هاى تربیتى خاندان وحى را فرا گرفت و شیوه دریافت معانى وحى و سخنان اهل بیت بیاموخت.
فلسفه مشاء اشراق و صدرایى را کاوید و کتاب اسفار را با نقد و تحلیل خواند و در دیگر کتابهاى فلسفى اندیشید و راه خوشبختى و سعادت بشر را در آموزه هاى اعتقادى و تربیتى وحیانى یافت.
ژرف اندیشیهاى او در این عرصه او را به (تعقّل وحیانى) کشانیده و به تدوین مکتب تفکیک سامان دهى اعتقادات اسلامى برداده هاى خالص قرآنى و حدیثى انجامید مکتبى که بدون کم انگارى دیگر مشربهاى اعتقادى فلسفى و عرفانى شناخت خالص و فطرت پسند را در (ثقلین) مى داند یعنى در (تعقل قرآن) و (تعالیم اوصیائى).
او با غور در این مشعل هدایت بشر ضرورت تحقیق گسترده و جدید را در پانصد عنوان و نهصد موضوع فرا دید معارف پژوهان نهاد و پژوهش علمى در این عنوانها و گزاره ها را راهى به فهم و معارف قرآنى و حدیثى شمرد و طرح تدوین یک دایرة المعارف جامعِ شناختى ـ تحقیقى را عرضه کرد.
او در طلب دانش آرام ننشست و هر جا رد پایى از دانش دید دنبال کرد حتى به سراغ استادانى که دانشهاى مهجور را مى دانستند رفت از محضر آنان بهره برد و کتابهاى مربوط به آن دانشها را در کتابخانه هاى گوناگون گردافشانى و مطالعه کرد. با عالمان بزرگ و نامور اُنس داشت و آنان نیز با او. مهرورزى از هر دو سو بود. هم عالمان بزگ دوست مى داشتند که حکیمى در جمع و محفل آنان باشد و هم حکیمى شیفته حضور در چنین مجلسها و محفلهایى بود:
(گاه که مرحوم آقاى حاج سیدابوالحسن حافظیان سه ـ چهار تن از عالمان را که با آنان دوست بود براى ناهار به منزل خویش دعوت مى کرد و اغلب ظهرهاى پنج شنبه این بنده مأمور دعوت مرحوم آیت اللّه حاج شیخ هاشم قزوینى بودم. مى آمد و در آن مجلس خصوصى و روحانى حضور مى یافت و از این سوى و آن سوى سخنان مناسب و مفید با بیان شیرین خویش مى گفت.)
مکتب تفکیک439/
حکیمى تشنه دانش اندوزى بود و همه گاه در کمین فرصتها. هرگاه عالمى بزرگ داراى دانش گسترده و ژرف به مشهد مى آمد به محضر او مى شتافت و از خرمن دانش او بهره مى برد.
استا چون مرد میدن علم و تحقیق بود از علاّمه شیخ آقا بزرگ تهرانى لقب (الاستاذ المحقّق) مى گیرد و از سوى علامه امینى ـ در سن 27 ـ 28 سالگى با عنوان (العلاّمة الجلیل) یاد مى شود.
با این مایه و پایه از دانش به رسالت عصرى و انبیایى خویش
اندیشید و چونان مرزبانى تیزنگر مشرف حساس و توان مند به روزنه هاى نفوذ دشمن در چگونگى مرزبانى و تکلیف عصرى خویش فکرکرد:
(عالمان مرزهایى را پاس مى دارند و مرزبانى مى کنند که شیعان و ایادى خبیث او حضور دارند و مترصد حمله و هجوم اند.)
او به لحظه ها مى اندیشید و به باروَرى آنها از تکلیف درست و راستین. او در تمام دوران مرزبانى در اندیشه گزینش راهى بود که لحظه لحظه هاى عمر را چنان بسازد که در هر لحظه چراغى باشد بر بام تاریخ. چنین است که تلاشهاى علمى او همه جهت دارند و هدایت گر; چه جهت یابى و جهت دهى را جوهر کار مصلحان عالمان و مرزبانان مى داند.
نوشته هاى او هم ابتکاریند و علمى هم تولیدگراندیشه هم جهت ده و بیدارگر نسل و عصر.
او در همه دانشهاى اسلامى آموزه هاى نو دارد و سر فصلهاى جدید و ناظر به پرسشهاى زمان.
بسیارى عنوانها و گذاره هاى ابتکارى او هر خواننده اى را به تعظیم وا مى دارد.
بارى حکیمى نه تنها فرزند حوزه است که آموزگار حوزویان و مصلح حوزه هاست. از نابسامانى واپس ذهنى سست همتى بى حماسگى و غیاب آنان از متن فرهنگ و زمان و نیندیشیدن به رسالت عصرى خود رنج مى برد و بارها از آنانى که باید مشعلى فرا راه مى بودند و مانع راه شدند شکوه کرده براى بیدارى جوانان روزگار ما و این که طالب علمان جوان راه را گم نکنند و در صراط مستقیم گام بردارند. (مرزبانان حماسه جاوید) را نگاشت و زندگى پر تپش و جهش
و بى پیرایه و پاک آنان را فرا روى حوزویان گرفت تا خود را در آینه شفاف آنان ببینند و لحظه هاى زندگى شان را از حماسه و اقدام سیراب سازند.
سرفصلهاى بایسته پژوهش را براى جهت دادن به پژوهشگران در حوزه هاى گوناگون انسان سازى و جامعه پردازى گشود و در مقاله (غیاب) (یکصد سرفصل با زیر عنوانهاى بسیار) آورد و حضور فکرى در این محورها را از وظایف حیاتى و مهم عالمان دینى و فاضلان متعهد حوزه ها دانست و این افزون بر موضوعاتى است که در کتابهاى ارزشمندش بویژه (دانش مسلمین) سفارش به پژوهیدن آنها کرده است.
او پس از انقلاب اسلامى نیز بیش ترین دغدغه اش حوزه ها بود و عملکرد روحانیان و اجراى عدالت. از بى عملى و یا بدعملى روحانیان شکوه ها دارد و آنان را به مردم اندیشى عدالت خواهى اقامه قسط و پیروى از مولاى موحدان مى خواند و عمل به عهد نامه مالک اشتر و تبلور عینى و عملى آن را در دولت اسلامى حداقل کار مى داند.
استاد مقاله (آفاق فکرى برونحوه اى) درباره شهید مطهرى را که پیش تر در شماره هاى نخستین مجلّه به چاپ رسیده و اکنون با تجدیدنظر و بازبینى ایشان در پیش روى دارید با همین دغدغه نگاشته تا حوزویان از شهید بزرگوار راه و رسم گیرند و چونان او مرزبانى هوشیار تیزنگر بیدار و جهت شناس زمان خویش گشته و راستى و درستى فکر و اندیشه شان را با خون خویش امضا کنند.
حوزه
در این دو سال اخیر1 شهیدان بسیارى داشتیم حتّى در میان عالمان و روحانیان. در غم از دست دادن شهیدان ممکن است تأمّل در سعادت جاویدى که نصیب آنان مى گردد مایه تسلاّى خاطر شود; یا به دلیل بسیارى آنان بگوییم چون کسان بسیارى از دست داده ایم داغها و غمها بر آنان همه پخش مى گردد و فرد خاصّى موجب غم خاصّى نخواهد بود. این چگونگى در جاى خود درست است لیکن کسانى هستند که غم از دست رفتن آنان را نمى توان به این چگونگیها فراموش کرد و ضایعه فقدان آنان را نمى توان از یاد برد به راستى:
از شمارِ دو چشم یک تن کم
و زشمارِ خرد هزاران بیش
و این به دلیل شخصیّت استثنایى این گونه افراد است و ابعاد فکرى و آفاق اندیشه اى و آثار تحوّلى و نتایجِ وجودیِ آنان.
در مورد عالم شهید و متفکّر گرانقدر اسلامى مرحوم حاج شیخ مرتضى مطهّرى رحمةُ الله علیه کار از این گونه است. شخصیّت استثنایى گستردگى فکرى درک زمانى شناخت مسائل توجّه به واقعیّات حرکت در واقعیّت عصر بیدارى در تعهّد و جامعیّت نمونه همه و همه مسائل و حقایقى است که از مطهّرى انسانى ممتاز دانایى گرانقدر متعهّدى کوشا ورائدى صادق2 خدمتگزارى موفّق مبلّغى آبروبخش و مرزبانى توانمند مى سازد و همواره غم از دست دادن او را سنگین مى کند بویژه در نظر کسى که درد و سوز و سخن او همواره این بوده است ـ وهست ـ که حوزه ها باید شخصیّتهایى جامع و آگاه بپرورند. بنابراین اکنون که یکى از جامع ترین کسان و کم مانندترین آنان از دست رفته است چگونه مى توان سوگوار نبود و اندوه نخورد؟
این است که من نمى توانم در این مجال اندکى با خامه همدلى نکنم و
غمگنانه از درد فقدان مردى چونان (مطهّرى) ننالم و بر این فقدان جبران ناپذیر اندوه نگسارم. غم از دست رفتن این مرد علم و اندیشه و آگاهى هنگامى سنگین تر و سنگین تر مى شود که از سویى نیاز عمیق به وجود او و امثال او احساس مى گردد و از سویى دیگر کار به دست بسته ذهنانِ واپس اندیش مى افتد و از سوى سوم این کم مانندیِ این گونه اندیشمندانِ بازْ فکرِ مؤمن و عالمان کوشاى جامع و بندرت به هم رسیدن آنان برملا مى شود آرى:
سالها باید که تایک سنگ اصلى ز آفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
عمرها باید که تا یک کودکى از روى طبع
عالمى دانا شود یا شاعرى شیرین سخن
کجا دیگر مردى چونان مطهّرى به هم مى رسد و در کجا؟ حوزه هاى دانشگاهى که جاى خود دارد حتّى در حوزه هاى سنّتى؟ مردانى همانند مطهّرى خود ساخته اند. و این بدان علّت است که در حوزه هاى علمیّه با وجود ایمان و تعهّد ایثار شایان و استعدادهاى سرشار کوششهاى مخلصانه جدّ و جهد معروف طلبگى باز هم افراد مفید و ارزنده و وسیع نگر کم تر پرورده مى شوند بویژه با در نظر گرفتن امکانات علمى و تربیتى حوزه و غناى مواریثِ حوزه اییان و شمار محصّلانِ علوم دینى و طالب علمان روحانى.
علت فاجعه چیست؟ نبودن برنامه ریزى صحیح و غنى کم بودن مربّیان لایق و نیرومند و اُسوگان فرزانه و جامع و متون پیراسته و پربار و همچنین عدم جامعیّت در سیر و سلوک فکرى و حرکت عقلى و پرورشى و صیرورتِ اخلاقى. و چون چنین است هنگامى که در میان این همه نبود و کمبود کسانى خود کسى مى شوند به بودنى مى رسند قوام مى یابند از مقدار زمینه هاى موجود و استادان معدود حدّاکثر استفاده را مى برند و به مرتبه اى از (حضور) و (اِنتاج) و (مرزبانى) و (اِشراف) مى رسند از دست رفتن آنان دردى بزرگ به حساب مى آید و خَلئى جبران ناپذیر.
*
واقع این است که در این گونه مجالسِ (یادبود)3 گردآمدن و نشستن باید دست کم شامل دو نتیجه باشد:
1. این که انسان حاضر در این مراسم را چه گویندگان چه شنوندگان چه بر پادارندگان همه را یکى به خود آورد دلِ غافل را از غفلت بیرون کشد به جانها بیدارى دهد گذشت عمر وفناى دوران را در نظرها مجسّم کند و به ما بگوید که:
از عمر رفته نیز شمارى کن
مشمار جَدْى و عقرب و جوزارا
این دشت خوابگاه شهیدان است
فرصت شمار وقت تماشا را
و از تماشاى این دشت خونین و این شهیدستان بزرگ ما را به سوى تأمّلهاى عمیق و روانپرور و انسان ساز سوق دهد به پذیرفتن تعهّدهاى گران بخواند با تقیّدها و تکلیفها بیش تر آشنا و مأنوس سازد به زادگیرى از این گذرگاه گذران و مزرعه آن جهان وادار کند که (لِمِثْلِ هذا فَلْیَعْمَلِ العامِلُون).
2. این که از گفت وگو درباره فقیدان و شهیدانى چونان مطهّرى و یاد و یاد کرد آنان به اُسوه یابى و سرمشق بردارى برسیم بویژه طلاّب جوان. بهترین بهره اى که از این گونه مراسم مى توان گرفت همین است که ابعاد شخصیت انسان فقید تشریح گردد و ارزشهاى تعهّدى و مکتبى و تکلیفى و ادراکى و انتاجى و اجتماعى و صنفى وى نموده شود تا:
1. جوانانى که بهترین و با ارزش ترین سرمایه ابدیِ خود یعنى جوانى و نیرومندى و سلامتى را به کف گرفته اند و به این عرصه پا نهاده اند بدانند که باید براى خود چه چیز تهیه کنند چگونه خود را پرورش دهند چه باید بشوند و چه شخصیّتى باید به دست آورند و به چه قوام وجودى و ادراکى و حضورى و انتاجى باید برسند.
2. سالمندان دوستان و مستفیدان از شخصیّت فقید نیز از نو در گستردگیِ اندیشه و ارزشهاى وجودى و ابعاد فکرى او تأمّل کنند و در راه ادامه و اقامه رسالت او گام بردارند نه این که خداى ناخواسته چنان از درک مسائل زمان شناخت حوادث جهان و فهم ماهیّات احکام و جوهریّات دین عقب باشند که در صدد کشتن فکر و محو اندیشه و نفى آثار ادراک و جامعیّت او برآیند.
بنابرآنچه یاد شد بهترین کار در این فرصت طرح کردن مسائل حوزه و روحانیّت است. در مجلس یادکرد یکى از ارکان بزرگ حوزه آن هم در مسجد اعظم قم و در نخستین سالهاى پیروزى بزرگ چه کارى از آنچه ذکر گردید بهتر؟ این است که این بنده در این مقام مى کوشد تا پاره اى از چیزهایى را که سودمند بلکه علاوه بر آن وظیفه تشخیص مى دهد یاد کند تا به خواست و توفیق خداوند بزرگ بهره اى گرفته شود حقایقى معروض افتد واقعیاتى از مغفول بودن درآید راهى براى طُلاّب جویایى روشن گردد و میزانى براى (صنف محترم) از خود صنف در پیشدید قرار داده شود میزانى که در ابعادى چند معیار باشد. و تا از این محفل مایه شادیى نیز براى روح آن شهید سعید فراهم آید.
من آنچه اکنون در نظر گرفته ام در چند بخش معروض مى دارم:
1. ابعاد فکرى
مطهّرى داراى ابعاد وجودى و آفاق فکریِ گسترده اى بود که او را به صورتى از دیگران ممتاز مى ساخت و جدا مى کرد. وسعت اندیشه معلومات سرشار و آگاهیهاى سودمند او امتیاز یاد شده را در او نشان مى داد و درخشان مى نمود. این چگونگى در او نشانه کمال بود و موجب مدح و ستایش ولى براى حوزه که چون او و همانند او کم دارد و ندارد به گونه اى نشانگر ضعف است و نقص. ما مى توانیم مطهّرى را یک فرد استثنایى به شمار آوریم ولى او در حقیقت استثنایى نبود او به عنوان یک عالم مسلمانِ مرزبان در این زمان و در این جهان همانى بود که باید باشد عالمى مسلمان و آگاه و متعهّد که در زمان خود زندگى مى کرد نه در قرنها قرن پیش از زمان خود. پس چرا حوزه چنین کسانى کم تر مى پرود و کم تر به اجتماع تحویل مى دهد؟ سخن این است….
حوزه ها باید سیّد جمال الدّین اسدآبادى و شیخ محمد خیابانى4 بپرورند و تحویل اقالیم قبله دهند. و اگر از این مرتبه بگذریم به یقین باید کسانى چون (مطهّرى) و (بهشتى) بپرورند و تحویل دهند; از حد شخصیّت و درک زمانى و شعور عصرى اینان سر سوزنى پایین تر نمى توان آمد.
در قرن بیستمِ مسیحى و چهاردهم اسلامى که آن همه متفکّر و مصلح و صاحب مکتب و اندیشه ور و انقلابى و مرامساز و رهبر و اقتصادشناس و انسانگرا و… در سراسر جهان و در شرق و اسلام ظهور کرده است آیا قانع توان شد که مدیران اجتماع اسلامى و رهبران حاکمیّت معنوى و پروردگان حوزه هاى دینى از نظر آگاهى و شناخت دید و درایت فهم زمان و درک جهان در حد نامبردگان نیز نباشند؟ این به هیچ روى قابل قبول نیست. و زیان بزرگ چنین کمبودى همواره محسوس و ملموس است. اگر کسى دین را در مفهوم انبیایى آن درک و لمس کند مى بیند که داشتن آگاهیِ زمانى یکى از عناصر اصلیِ دین و دیندارى و حفظ و تبلیغ دین است. کسانى چون مطهّرى تا آن اندازه که موفّق گشتند در حدود تعهّد و آگاهى لازم براى یک روحانى مسؤول پیش رفتند. آنان با معیارهاى مهم یادگشته (داشتن علم و به دست آوردن درک زمانى و پرداختن به مرزبانى) تا حدود زیادى منطبق بودند و چندان استثنایى نبودند. آرى آنان استثنایى نبودند براى دیگران باید فکرى کرد. براى حوزه باید کارى کرد که از پروردنِ آنچنان کسانى ناتوان نباشد. به سخن دیگر: کم بودن و نبودن کسانى مثل مطهّرى با آن آگا
هى و تفکّر و آثار که به آنها اشاره اى خواهم کرد نشان مى دهد که حوزه و برنامه هاى حوزه و روش پرورش در حوزه بیش از حد ناقص است و گرنه چرا باید مطهّرى و بهشتى تا این اندازه منحصر باشند چرا؟
2. مدیریّت روحى و فکرى جامعه
روحانیّت مذاهب بخصوص روحانیّت متعهّد شیعى مدّعى مدیریّت روحى و فکرى جامعه است. وظیفه سنگینى که ائمه طاهرین(ع) بر دوش عالمان بویژه عالمان عصر غیبت نهاده اند همین اقتضا را دارد اما انجام دادنِ این وظیفه و موفقیّت در این باره به چه صورت خواهد بود؟ اگر فکر کنیم که رسالت روحانیّت در پرورش افراد حوزه ها در همین حدّى است که الآن هست و در بیش تر دیده مى شود و روحانیّت را با سامان فعلى و برنامه هاى موجود بپذیریم آن گاه کسانى چون مطهّرى و بهشتى افرادى استثنایى خواهند بود لیکن حقیقت این نیست. کسى که دین را در (عینیّت جامعه) بفهمد مى بیند که شهید مطهّرى عالمى بود در حد نصاب که باید همواره از حوزه ها امثال او ـ و برتر از او ـ بیرون آیند و به انجام دادن وظایف مرزبانى بپردازند.
عالم دین باید در همه مرزهاى فکرى و اعتقادى عصر خود و جامعه خود حضور داشته باشد تا هر جا رخنه اى افتاد خللى واقع شد دشمنى حمله کرد به جبران و مقابله برخیزد روحانیّت از این جهت مانند دولت است. اگر دولت در هر کدام از پستها و مشاغل افرادى نداشته باشد که به کار آن پستها و مشاغل بیایند مدیریّت سیاسیِ قسمتى از جامعه را از دست مى دهد. روحانیّت نیز که مدیریّت روحى و فکرى را به عهده دارد اگر هر مقامى و موضعى را که در فکر و فرهنگ معاصر مطرح است خالى بگذارد و براى آن کسى و کسانى نداشته باشد به یقین آن را از دست مى دهد; و تا از دست داد دیگران خواهند گرفت. این است که باید افرادى جامع بپرورد و برنامه هایى جامع پدید آورد تا کسانى متخصّص در مسائل گوناگون فکرى اعتقادى تبلیغى تحقیقى و ارشادی… پرورده شوند.
3. حضور در زمان
غیبت از زمان و حضور در زمان دو مسأله عجیب و مهم است. برخى کسان از زمانى که در آن زندگى مى کنند غایبند و در آن حضور ندارند. و این گونه کسان با کمال تأسّف بسیارند بویژه در میان تحصیل کردگان حوزه اى و فقه و اصول خواندگان دوره اى. برخى به عکس اینند یعنى در زمان خود حاضرند و با حضور زمانیِ آگاهانه اى که دارند مایه رونق دین و رواج مذهب و قوام مکتبند.
عالمان ما در گذشته این گونه بوده اند: حاضر در زمان خویش و عصر خویش و نسل خویش بزرگ ترین عالمان متعهّد ما همیشه در ارتباطى عینى با زمان زندگى مى کرده اند نه در ارتباطى ذهنى و تقویمى. علاّمّه حلّى که از سویى فقهى متبحّر است از سوى دیگر متکلّم و عقاید شناسى زبردست است. در آثار این فقیه بزرگ به کتابهاى منطقى و فلسفى نیز بر مى خوریم که براى پاسخ گویى به مسائل فکرى و اعتقادى آن روزِ جوانان و متفکّران و روشنفکران نوشته شده است زیرا این گونه عالمانِ مرزبان نمى توانسته اند از سایر مسائلى که در جامعه اسلام مى گذرد و همچنین مسائلى که در ارتباط با دیگر جوامع فکرى و فرهنگى قرار دارد غافل بمانند یا خود را به غفلت بزنند و بار مسؤولیت را از دوش بر زمین نهند. چنین کارى برخلاف تکلیف و تعهّد و شناخت و رسالت است. و هیچ گاه یک دانشمند آگاه اسلامى به خلاف تعهّد و تکلیف و شناخت و رسالت نمى گراید.
روحانیّت اصیل و متعهّد ما در زمانهاى گذشته اغلب با فرهنگ زمان همگام بوده است و در فکر و شعور زمان خود حتى فکر و شعور ادبى و هنرى حضور داشته است.
نمونه دیگر سیّدِ مرتضى عَلمُ الهدى است. این شخصیّت چند بُعدیِ کم مانند را بنگرید که حتى از تشکیل محافل ادبى و انجمن نقد شعر و شعر شناسى نیز غفلت نمى کرده است. مطهّرى نیز با شناختى که از تاریخ گذشته و علماى متعهد داشت خود بدانان تأسّى کرد و سلف صالح را اسوه گرفت و امروز طلاب جوان باید این اُسوه گیرى را از مطهرى فرا گیرند.
4. شناخت مرزهاى فکرى
روحانیّت چنانکه یاد شد مدیریّت فکرى جامعه را بر عهده خویش مى داند. بنابراین باید مرزهاى فکرى را به خوبى بشناسد. چنانکه در مدیریت سیاسى مرزها را مى شناسند و براى هر مرزى مرزبانى لایق مى گمارند. در مدیریّت فکرى و اعتقادى و اخلاقى نیز باید چنین باشد و گرنه و ظایف لازم درست انجام نمى یابد و از حمله ها و رخنه ها جلوگیرى نمى شود. باید مرزهاى فکرى و استعدادى جامعه به خوبى معلوم گردد. نمى توان با یک حرکت ساده تصوّر کرد به وظیفه عظیم (حراست دینى) و (مرزبانى) عمل کرده ایم.
پروردگان حوزه ها در برابر گروههاى گوناگون فکرى و سِنّى و معلوماتى و… وظایف گوناگونى بر عهده دارند. باید این گروهها را از هم باز شناسند و براى هر کدام آنچه لازم است آماده سازند و با آنان بدان گونه که در خور است سلوک کنند. جوانى که در گوشه شهرى مذهبى (بیسواد یا با چند کلاس سواد ابتدایى) در یک دکان نانوایى خمیرگیرى مى کند یک مرزفکرى دارد و جوانى که پا به دانشگاه نهاده و دهها کتاب خوانده و به خارج رفته و با استادان و مکتبها و زبانها و طرز فکرهایى آشنایى یافته است مرز فکرى دیگرى دارد. آن جوان کارگر به همان شب جمعه تا شب جمعه و آمدن در تکیه و مسجد محل و گوش دادن به حرفهاى آخوند محل قانع است و دینش با همان حفظ مى شود ولى نسلهاى سرگردان در آفاق فکرها و برخوردها چه؟ براى آنان باید چه کرد؟
همچنین امروز که جهان به (اقتصاد جدید) مجهّز شده است و روابط و پدیده هاى آن سالهاست که به کشور ما نیز وارد شده و استقرار یافته است (در روابط تجارى و…) و اردوى سرمایه دارى در همه جا از جمله در کشور خود ما چونان لشکر مغول بیداد مى کند امروز که ملّت ما در جهنم سوزان تکاثر طلبى تکاثر طلبان مى سوزد و خاکستر مى شود آیا مى توان این اقتصاد جهنّمى را نشناخت و به عناوینى ظاهرالصّلاح این جنایت عظمى و خیانت کبرى را نادیده گرفت یا توجیه کرد و مشروع پنداشت؟…
اینهاست مرزهاى آگاهى و عدم آگاهى مرزهاى شناخت و عدم شناخت. اگر دشمن بتواند ثابت کند که اسلام قادر بر اجراى عدالت اجتماعى نیست یا اصلاً در اسلام معاذ اللّه عدالت اجتماعى مطرح نیست و بابى در فقه ندارد براى ما و دین ما و این اقدام و قیام و انقلاب چه خواهد ماند؟ ما در برابر جهان سوم چه خواهیم گفت؟ ما به روى مستضعفان چگونه نگاه خواهیم کرد؟ ما بر سر تربت خونین شهیدان چگونه خواهیم رفت؟ و سرانجام ما از دینِ علیّ بن ابیطالب(ع) مستضعفِ بزرگ تاریخِ انسان چگونه دم خواهیم زد؟
بارى اگر روحانیّت مدّعى مرزبانى فکرى و شعورى است باید نخست این مرزها را بشناسد مسائل جهان نو را بفهمد و سپس نقاط کور مرزهاى فکرى و اجتماعى را به وسیله کتابهاى قوى و غنیِ مذهبى با سبکى متین و نثرى جذاب روشن کند. همچنین باید به تشکیل مجامع و ایجاد ارتباطات سودمند مبادرت ورزد و براى این دو کار مهم همواره دهها تربیت یافته آگاه و زبده داشته باشد.
ما مسأله را خیلى ساده گرفته ایم! آنچه الآن در حوزه هاى روحانیّت مطرح است و کیفیتى که اکنون حکمفرماست و مدیریتهایى که اکنون ارائه مى گردد نه با روش و سابقه سلف بزرگ و بیدار خود ما هماهنگ است و نه با وضع موجود جهان امروز.
اگر به پیشینیان و اسلاف برگردیم مى بینیم آنان فرهنگ زمان خویش را مى شناخته اند و این شناخت را در مورد وظایف مرزبانى خویش به کار مى گرفته اند. جالب توجّه است که مى نگریم مدرسان هیئت و نجوم و ریاضیّات و طب (از جمله قانون ابن سینا) خود روحانى بوده اند. و این امر به این معنى است که در فرهنگ بشرى معاصر آنان هیچ مسأله اى نبوده است که براى آنان مطرح نباشد. منظور من از این بیان این نیست که طلبه باید علاّمه دهر باشد نه بلکه منظور این است که حوزه باید همه چیز داشته باشد جامع و جامع پرور باشد. حوزه باید با برنامه ریزى غنى و دقیق و آگاهانه و با ایجاد طرحهاى جامع و رعایت اصول تقسیم کار و تخصص به چنان جامعیتى برسد که بتواند در همه مرزهاى فکرى معاصر حاضر باشد و هر جا حضورى و دفاعى یا توجیهى و روشنگریى لازم است انجام وظیفه نماید; نظیر آنچه شهید مطهرى در ابعادى چند ارائه دا د. ما اگر بخواهیم دین را در این نسل نگاه داریم و به نسل دیگر برسانیم ناگزیریم که در مسائل یاد شده و مسائلى که سپس یاد خواهد شد با چشم تأمل و تعهد بنگریم.
5. حقانیّت استوار مکتب
این سخن از حضرت امام جعفر صادق(ع) رئیس مذهب ما معروف است:
(لَوَدِدْتُ أنَّ أصحابى ضُربَت رؤوسهم بالسِّیاط حتّى یَتَفَقَّهُوا.)5
آرزو داشتم تازیانه بر سر شاگردانم کوفته مى شد تا آنان تفقّه کنند (و دین را درست و ژرف و همه جانبه دریابند.)
این سخن پیشواى الاهى ماست. و این نشانه نهایت حقّانیت است. و چنین مکتبى قاطع ترین استوارترین و بزرگ ترین مکتب اصیل اعتقادى و عملى است که با این خاطر جمعى به خود و به محتواى خود در موضع خویش ایستاده است و فهمنده و درک کننده و پژوهشگر و مطلب شکاف و بحث آشنا و دلیل آزما مى طلبد. و اکنون آیا لازمه وفادارى نسبت به این شعار بزرگ بى نظیر: (لَوَدِدْتُ أنّ أصحابی…) و این مکتب قاطع بى بدیل چیست؟ آیا نباید ما همه مبانى این مکتب را از الاهیّات تا اخلاق و سیاست و تا اقتصاد و عدالت اجتماعى به صورتى سزاوار مطرح سازیم و همه گونه آمادگى براى هر تحقیق و اشکال و مسأله و نظر و رسیدگى داشته باشیم؟ آیا نباید کلیّت حوزه داراى این مرکزیّت در سطح فرهنگ معاصر بشرى باشد؟ و آیا این آرمان چگونه تحقّق خواهد یافت آرمانى که در عین حال تکلیف است و وظیفه؟
6. شناخت تحولات
جامعه علاوه بر حرکت مادّى که تنظیم آن به عهده دولتها و حکومتهاست حرکتى فکرى و شعورى و جهان بینانه نیز دارد حرکتى بر مبناى ایدئولوژى و طرز تفکّر و تصوّر. این حرکت حرکتى است روحى و اعتقادى. و همین حرکت است که همواره با تحوّلات سروکار دارد. مرزبانان حوزه هاى اعتقادى و فرهنگى جامعه باید براى پاسدارى از این حوزه ها نخست تحوّلات را به خوبى بشناسند و حرکتهاى یاد شده را دریابند. اگر این تحوّلات را و این حرکتها را و زمان را که ظرف این تحوّلات و حرکات است نشناسند در دریاى پیچیده و پوشیده مسائل و قضایا غرق مى گردند و نسلهایى را که دل به آنان بسته اند نیز مأیوس مى سازند و غرق مى کنند. و این جاست که امام صادق(ع) مى فرماید:
(العالِمُ بِزَمانِهِ لاتَهجُمُ عَلیهِ اللَّوابِس.)6
هرکس زمان خویش را بشناسد مسائل غلط انداز (و افکار مرموز) نمى توانند او را مورد تهاجم قرار دهند (و مُشتبِه و منحرف کنند).
درغیر این صورت یعنى در صورتى که انسان بویژه انسان عالم و روحانى و مبلّغ زمان و عناصر زمان و فرهنگ زمان و زبان زمان و روح زمان و حرکت زمان را نشناسد همه گونه مورد تهاجم مسائل پوشش سازى شده و رویدادهاى ناشناخته قرار خواهد گرفت و مواضع را از دست خواهد داد و با نسلها فاصله خواهد یافت. زمان ظرف تحوّلات است. باید تحوّلات را بشناسیم تا بتوانیم به مرزبانى برخیزیم و تکلیف خویش را ادا کنیم.
7. سخنى از شیخ طوسى مرزبان بزرگ
این تحوّلات که از آن یاد کردیم همواره در جامعه مسائلى پدید مى آورد بویژه در قلمرو فکر و اندیشه دید و درک و تصوّر اخلاق و رفتار و باور و اعتقاد. اکنون وظیفه مرزبانان فکر و اعتقاد این است که بر مرکب این تحوّلات سوار گردند نه این که زیر گامهاى تحوّلات خرد شوند. و سوار شدن بر مرکب تحوّلات به چیست؟ به بسته ذهنى است واپس اندیشى زمان نشناسى و… یا به باز فکرى والا اندیشى زمان شناسى و….
به سخن دیگر تحوّلات به نوعى به مبارزه با وضع موجود بر مى خیزند. اگر کسى بخواهد در این مبارزه پیروز گردد باید مانند یک جنگ دشمن منطقه نفوذ دشمن نقاط آسیب پذیر نقاط قوّت نقاط تدارکاتى کیفیّت سنگرگیرى نوع اسلحه دشمن و همچنین کیفیّت یارى رسانى بیگانگان به دشمن و مخالف همه و همه را به خوبى بشناسد. و چون طبیعت تحوّل همراه با نوآورى و نوگسترى است باید شما نیز به اسلحه نو فکرنو شناخت نو شعور نو هنر نو فرهنگ نو و زبان نو مسلّح شوید تا بتوانید مرزهاى اصالتهاى اعتقادى و اخلاقى کهن را پاس دارید. در این جا تعلیمى عظیم و مقدّس از شیخ الطایفه ابوجعفر محمّد بن حسن طوسى رحمة اللّه علیه نقل مى کنم تعلیمى از حدود 950سال پیش که تا هم اکنون نیز مثل خورشید مى درخشد. این تعلیم را که در کتاب (شیخ آقا بزرگ تهرانى) آورده ام در این جا نیز مى آورم تا مایه بیداریى باشد براى آنان که باید بیدار گردند:
(کانَ شیوخُنا رَحِمَهُمُ اللّه المتقدِّمونَ مِنْهُمْ والمُتأخّرون… بَلَغُوا النّهایةَ القُصوى فی استقصاءِ مَا أقْتَضَتْ أَزْمِنَتُهم مِن الأدِلَّةِ والکلامِ على المُخالفین فَإِنَّهُ قَدْ تَجَدَّدَ مِن شُبُهاتِ القومِ مایحتاجُ مَعَها إلى ترتیباتٍ أخَرْ.)7
علماى بزرگ ما خداى آنان را در رحمت بیکران خویش غرق سازد چه آنان که در قدیم بوده اند و چه آنان که سپس آمده اند همه درباره پیدا کردن دلیلهاى زمان پسند و آنچه طبیعت زمان اقتضا مى کرده است تا نهایت درجه ممکن کوشیده اند و پیش تاخته اند و در برابر دیگران و مخالفان موضع آگاهانه داشته اند. چون همواره شبهه ها و مسائل تازه اى القا مى شود که نیازمند بحث و استدلالهاى دیگرى (کلام جدید) است.
در این تعبیر شیخُ الطایفه نیک بنگرید: (مَا اقْتضَتْ أزْمِنَتُهُم) که ملاک کار را زمان قرار داده است نه فرار از زمان طرد زمان قهر با زمان نشناختن زمان و پسِ پشت انداختن زمان… اگر بزرگان و پیشینیان ما همواره دلیلهاى زمان پسند و طرحهاى نوعرضه کرده اند و این کار را وظیفه مى دانسته اند ما نیز باید چنین کنیم بویژه که زمان ما در فاصله اى اندک صدها برابر زمانهاى گذشته نوگشته و تحوّل پذیرفته است. بنابراین اصل اجتماعى مسلّم کسانى که با نوآورى به نام: (حفظ حدود) و (مبارزه با انحراف) مخالفت مى ورزند از روش منطقى بزرگان پیشین دور گشته اند و از اصل (جمود) جانبدارى مى کنند. و توجّه ندارند که همان گونه که (انحراف) زیان آور است (جمود) نیز زیان آور است. ما امروز با جمودهایى رو به رو هستیم که زیان آنها براى پویایى و زمان آشنایى بسیار سنگین است. آرى جامعه با تحوّلات خود نیاز به تبیینهایى تازه پیدا مى کند و توجّه به این نیاز و این تبیینها از اصول عمده مرزبانى حقایق دینى است.
8. برنامه ریزى نه کلى گویى
پیروزى در میدان وظایفى که یاد شد از جمله بستگى دارد به برنامه ریزى تربیت و ساختن افراد. با کلّى گویى انجام نمى پذیرد. نمى توان در داخل حوزه خود را محصور کرد و از واقعیّات و مسائل جامعه بى خبر بود و از روستا و محرومیّت و فقر و جهل و تبعیض و تکاثرگرایى دردى نداشت و دل به این خوش کرد که ما چه ایم و چه؟ نمى توان گفت باید همه مسائل مطابق اسلام باشد و خود برنامه اى نداشت. باید یک برنامه اسلامى براى مدیریّت جامعه تنظیم گردد و آگاهان در این کار دخالت کنند نه بسته ذهنان. همینجا یادآورى کنم که باید برنامه ریزى در عین اسلامى بودن و صددرصد اسلامى بودن آگاهانه و به وسیله عقلهاى پرتجربه و نیرومند عملى گردد و منطبق با تجربه هاى علمى روز و شناخت مسائل روز و واقعیّات حیات نوین انسانى باشد. روحانیّت باید طرحها و برنامه ها و دستورالعملهایى دقیق ارائه دهد اما نه بیگانه با جریان حیات بشرى در این روزگار نه فى المثل چنان باشد که انگار بگویند: در این زمان با الاغ به سفر بروید. این گونه نباشد که اسلام را منزوى خواهد کرد. اکنون که قدرت در دست مذهب است برنامه ریزى را هم باید مذهب انجام دهد. و اگر ا مروز مذهب نتواند در برنامه ریزیها حضور آگاهانه و متخصّصانه و واقعگرایانه اى ابراز دارد زیان آن از حدّ بیان بیرون است. و این امر بر هیچ آگاهى پوشیده نیست.
9. مسائل و تکلیفها
مسائل مهم و بسیارى در جامعه وجود دارد که همه مربوط است به مدیریّت فکرى جامعه. روحانیّت اگر در این مسائل دخالت نکند دین و تعالیم دین را فراموشانده است. و اگر دخالت کند اما ناشیانه و بسته ذهنانه دین را ضایع کرده و بر باد داده است. این که امروز قدرت در دست مذهب است و هر روحانى به هر جا وارد شود در آن جا قدرت و نفوذ خواهد داشت معنایش این نیست که اسلام و تعالیم عالیه آن درهمه جا و همه کس نفوذ یافته است و بازارها و دادگاهها (دو مسأله مهم جامعه و انسان) همه اسلامى شده است. این که امروز این همه مطالب مذهبى و به نام مذهب از منبرها و رسانه هاى مملکت پخش مى شود دلیل این نیست که تربیتِ ناب و والاى اسلام در جانها و روانها ریشه دوانیده است یا فقط به این صورت ریشه خواهد دوانید. ما سُرنا را از سر گشادش باد مى کنیم (البته به استثناى عواملى که آگاهانه عمل مى کنند در هر جا مى خواهند که همین گونه باشد). کجا در حکومت على(ع) این همه موعظه و دعا و روضه و مصیبت و ذکر جهنّم و عقاب عرضه مى گشت؟
على(ع) که خود امام اهل دعا و عبادت بود دعا را به هنگام خود در خلوت نخلستان مى خواند و اگر گاهى کمیل را به همراه مى برد سرانجام براى خلوت با خداى خویش به او مى فرمود: (اى کمیل برو و مرا تنها گذار!)8 و در عوض یعنى در عوض این همه سخنرانى و وعظ و حرف و وعده و وعید شب به درخانه فقیرانِ دور افتاده و خارج از شهر مى رفت (زیرا که فقیران شهرى نامشان در دفتر حکومت ثبت بود و جیره داشتند) و روز از حقوق و کرامت بینوایان و محرومان دفاع مى کرد و همواره اموال را مساوى تقسیم مى فرمود و اشراف و اعیانى نمى شناخت و اشراف و اعیان و مالداران را به دور خود راه نمى داد و وقتى کسانى مى گفتند ما به اسلام خدمت کرده ایم (و مثلاً در گذشته پول داده ایم اعلامیّه چاپ کرده ایم زندان رفته ایم اعتصابات بازار و… را اداره کرده ایم و…) مى فرمود: اجرتان با خداست. جامعه باید براساس عدالت و مساوات اداره شود نه بر اساس امتیاز و تخصیص (وآنچه قابل دفاع است ـ در این قرن آشفته ـ این روش حاکمیّت است ولاغیر…).
بارى امور و مسائل چندى است که باید روحانیّت به آنها توجّه نماید و براى بهبود وضع آنها اقدام کند اما به وسیله افرادى از هر جهت شایسته: از نظر آگاهى بازفکرى وسیع اندیشى تعهّد شناسى پرهیز پیشگى حضور زمانى شناخت عصرى و نسلى شناخت موضوع مورد اقدام و مورد نظارت با داشتن اخلاق انسانى و اسلامیِ لازم در هر یک از موارد. من در این جا به چند مسأله اشاره مى کنم:
1.مسأله کودکان
ییکى از مسائل بسیار مهم که باید به صورتى تخصّصى و دقیق در آن باره کار بشود و آن کار مطابق با تجربه هاى علمى زمان باشد مسأله کودک و تربیت کودک است. پس از این قیام بزرگ دست کم باید نسلى که در ظرف 10 تا 20 سال آینده مى آید
از دختر و پسر زن و مرد بقال و عطار و طلبه و پزشک و قاضى و مهندس و پلیس و نظامى و… همه و همه انسانهایى مسلمان و متعهّد و متخلّق به اخلاق اسلامى ـ به معناى صحیح آن - باشند. اگر چشم به هم بزنیم و بیست سال بگذرد و چنین نشود گناه عظیم این کوتاهى به گردن کیست؟ و چنانکه یاد شد نمى توان کلّى گویى کرد. نمى توان نشست و گفت کودکان را با موازین اسلامى تربیت کنید. اگر کلّى گویى کافى بود همان یک سوره (حمد) نازل مى گشت و بس و دیگر بقیّه قرآن کریم و آن همه حدیث نبوى و 250 سال دوره امامت لازم نبود.
روحانیّت باید در این باره نیز طرحها برنامه ها کتابها مجلّه ها دستورالعملهایى دقیق اسلامى منطبق با موازین تجربه و تخصّص ارائه بدهد هم درباره تربیت کودک و هم درباره کتاب و قصّه و ادبیات کودک. ادبیّات مذهبیِ کودکان در کشور ما بسیار ضعیف و ناپخته است 9 و بعد از دوره گذشته در مواردى بدتر هم شده است.10 برخى ناواردان سودطلبان بازاریان کاسبکار مطبوعاتى و… وارد شده اند و صدماتى نیز به بار آورده اند. باید به اینها همه رسیدگى شود و آثار بد آنها و جزوه هاى ناباب از میان برود. باید عدّه اى بروند و پس از تحصیل تخصّص روز شناخت تعالیم اسلام درباره کودک آشنایى با ادبیّات کودکان و شناخت روحیّات اجتماع به این کار مهم دست زنند. همچنین لازم است از نادانیها و عوامگریهایى که موجب زده شدن کودک و نوجوان از تربیت و اسلام است ـ در هر مرکزى که باشد ـ جلوگیرى شود و افراد فاقد صلاحیّت را کنار گذارند در هر جا چه در مراکز گفتارى چه نوشتارى و چه رفتارى.
2. مسأله جوانان
اهمیّت مسأله جوانان به هیچ روى پوشیده نیست. همه مصلحان و مربّیان بزرگ تاریخ به مسأله جوانان توجّهى ویژه داشته اند. درباره جوانان از جمله باید به این امور توجّه بسیار کرد و بر آنها مراقبت آگاهانه بسیار داشت:
1. تربیت جسمى جوانان.
2. تربیت روحى جوانان.
3. تغذیه فکرى جوانان.
4. نگهداشت اخلاقى جوانان.
5. متعهّدسازى آرمانى جوانان.
6. تهیه کتابها و نشریّه هاى سالم و جذاب براى جوانان.
7. تأمین سرگرمیها و تنوعهاى لازم و رفع تنهاییهاى مضر آنان با برنامه ریزیهاى سالم و وزین.
8. تأمین مشاوران دلسوز و آگاه تهیه مراکزى براى مشاوره و تربیت اشخاصى براى این منظور.
9. واقعگرایى در هدایت غریزه و کنترل آن.
10. امیدوار نگاه داشتن آنان از طریق طرح شعارهاى صحیح و عمل به آن شعارها.
3. مسأله نظام دانشگاهى
رسیدگى آگاهانه و سالم به نظام دانشگاهى دور از هر گونه خامرأیى و بسته ذهنى و عوام مسلکى از وظایف عمده مرزبانیِ فکرى و اعتقادى و اخلاقى و مکتبى است.
4. مسأله مطبوعات و نشریات
حالت پایین و وضع منحطّ بیش تر مطبوعات و نشریّات نشان مى دهد که کسى درباره این امر عظیم احساس مسؤولیت نمى کند. روحانیّت ـ بنابر ادّعاى مدیریت فکرى جامعه ـ باید رسیدگى صحیح به این امر را در رأس مسائل خویش قرار دهد چه از راه تربیت نویسندگان متفکر و آگاه و غیر عوام مسلک و غیر عوامزده و چه از راه ایجاد مطبوعات مترقّى آزاد جهت بخش آبرومند پربار حرکت آفرین و آگاهى آموز.
5. مسأله صدا و سیما
6. مسأله اخلاق عمومى
اکنون که مذهب در این جامعه به نام حاکمیّت اسلامى حضور فعّال دارد باید سیماى روحى جامعه نیز اسلامى باشد. باید مردمى که در این جامعه زندگى مى کنند و کسانى که از خارج مى آیند همه حس کنند و بدانند که این جامعه از نظر روحى و اخلاقى عمل و تعهّد برخورد و رفتار معامله و کسب نگاه و امانت انسانیت و شرف و… اسلامى است. و آیا اکنون چنین است؟
و این یکى دیگر از وظایف بزرگ روحانیّت است که با تربیت معلّمان و مبلّغان شریف و آگاه و عاقل و خوش سلیقه و با ادب و موقع شناس و گسیل داشتن آنان به سوى اجتماع جوهره اخلاق اسلامى را در میان مردم نفوذ دهد تا بحق اجتماع ما اجتماعى اسلامى باشد. با بستن شمارى مشروبفروشى و فشار عامیانه بر رعایت برخى ظواهر اسلامى نمى توان ادّعا کرد که جامعه نمونه تعالیم والا و مُثُل علیاى اخلاق محمّدى و اسلامى است.
7. حفظ آرامش و سکینه روحى در اجتماع
ییکى از آفات بزرگ اجتماع و محیط وجود تشنّج درگیرى خشونت شلوغى صداهاى بسیار پخشهاى بلند گویى قوى و مانند آنها در فضاى زندگى انسانى است. جامعه را از این حیث نیز باید سالم نگاه داشت و در امان قرار داد. زیرا این امور به ضدّ سالم سازى محیط کمک مى کند. روحانیّت در این باره نیز موظّف است که مراقبت کند و مردم را چنان بپرورد و صاحبان مجامع و وعاظ و خوانندگان دعا و برگزار کنندگان مراسم را چنان بیاگاهاند که باعث هیچ یک از این ناملایمات روحى و نفسى و آزارهاى اجتماعى و ایذاء عمومى نگردند. روحانیت در این مورد از نظر ارتباط با مردم صاحبان مجالس سردمداران بلند گو شعار و گویندگان بلندگوشناس امکانات گسترده اى در اختیار دارد که باید در راه تأمین این هدف مهم و اداى این تکلیف حیاتى از آن امکانات استفاده کند: مسجدها منبرها مجلسها دوره ها جماعتها و بالاتر از همه جمعه ها…. چه بسیار مردمان خسته بیمار دانشجو طلبه محقق کارگر از کاربرگشته کوفته و سالخوردگان خسته اعصاب هستند که از این کیفیّت رنج مى برند و ظلم مى بینند و از آرامش و استراحت لازم محروم مى گردند.
باید آرامش و آسایش مردم در یک جامعه اسلامى تأمین باشد و ارواح سکون داشته باشند و به تفکر که یکى از مهم ترین عبادات نیز هست توفیق یابند. باید مردم ما اهل تأمل و خودیابى و دورنگرایى و… نیز باشند.
البته روزهایى هست که باید مظاهرى در اجتماع پدیدار باشد و جامعه داراى شور و نشورى گردد لیکن این روزها در همه سال دو سه روزى بیش نیست و در همان دو سه روز هم این چگونگى در چند ساعت از روز خواهد بود آنهم در اماکن بزرگ و خیابانها و میدانهاى وسیع… و با رعایت اندازه و تناسب و در نظر داشتن حسن ادا و حسن صوت و خواندن اشعار یا جمله هاى سنگین و دعاها و زیارتهاى کوتاهِ مناسب و شعارهاى حماسه آفرین… ما چرا توجه نداریم که تعالیم دین بیش تر باید به صورت (جوهر روحانى) باشد تا (جنجال جسمانى) آرى ادب مدارا متانت و رعایت احوال همگانى در تعلیم و تبلیغ دین جزء وظایف است و نمى شود از آنها چشم پوشید زیرا به زیان اهداف مقدّس و ارزشهاى والا تمام مى شود.
8. ملاحظه حال و حوصله مردم در عبادت و دعا
پیشواى ما امیرالمؤمنین على بن ابیطالب(ع) در عهدنامه (حکومتنامه) اى که براى سردار بزرگ و حاکم زاهد مالک اشتر نخعى نوشته است از جمله به او چنین دستور مى دهد:
(وَإذا أقَمْتَ فى صَلاتِک لِلنَّاسِ فَلا تَکُونَنَّ مُنَفَّراً….)11
هنگامى که با مردم نماز جماعت مى خوانى چنان مخوان (و چندان طول مده) که مردم را از دین برمانى و از نماز متنفّرسازى!
ببینید! آیا چیزى از نماز آنهم نماز جماعت بهتر هست؟ با این حال همین نماز جماعت ممکن است موجب نفرت جامعه از نماز و عبادت گردد تا چه رسد به چیزهاى دیگر.
على(ع) در دستورنامه اى دیگر که براى استانداران خویش نوشته است مى فرماید:
(وَصَلُّوا بِهِم صَلاةَ أضعَفِهِم وَلاتَـکُونُوا فَتّانین….)12
نماز جماعت را به اندازه طاقت ضعیف ترین و بى بنیه ترین افراد طول بدهید و مبادا باعث گردید تا دین مردم (وعلاقه مردم به دین و شعائر و عبادات) ضایع گردد.
على(ع) مجسمه تمام نماى پیامبر اکرم و مربى اعظم است. و همین دستور نیز در اصل از بانى بزرگ دین و راهنماى نخستین است.
على(ع) خود چنین مى فرماید:
(…فَإنَّ فِى النّاسِ من بِهِ العِلَّه وَلَهُ الحاجَة. وقَد سَألْتُ رَسُولَ اللّه ـ صَلّى اللّه علیه وآله وسَلّم ـ حین وَجَّهَنِى إلى الیَمَن: کَیفَ اصلّى بِهِمْ؟
فَقال: (صَلِّ بِهِم کَصَلاةِ أضعَفِهِمْ وَکُنْ بِالْمُؤْمِنینَ رَحیماَ.)13
نماز جماعت را با مدارا و ساده بخوانید زیرا در میان مردم کسانى هستند که بیمارند و طاقت زیادى ندارند یا گرفتارى دارند و باید به کار خود برسند. هنگامى که پیامبر اکرم(ص) مرا به یمن فرستاد پرسیدم: نماز جماعت را چگونه بخوانم؟ فرمود: نماز جماعت را به اندازه توان ضعیف ترین و ناتوان ترین مردم بخوان و با مردم به دلرحمى و مدارا رفتار کن!
این است اخلاق تبلیغى و روش تربیتى در اسلام. با آن همه سفارشى که درباره نماز شده است و درباره خواندن قرآن در نماز و اذکار دیگر و تکرار ذکرهاى رکوع و سجود و دعاى بسیار کردن و از خدا تقاضا کردن و او را ثنا گفتن در قنوت و طولانى کردن قنوت… و با این که یکى از امتیازات شیعه آل محمد(ص) طول سجود شمرده شده است.14
با این وصف در مسائل اجتماعى که پاى مردم و گرفتارى و بیمارى و هزار
مشکل و مسأله دیگر در کار است بویژه در این ایام تا آن اندازه که ملاحظه کردید به رفق و مدارا و رعایت حال هر کسى که نیازى به رعایت دارد سفارش شده است. امید است مسؤولان مأموران و متصدیان هر امرى اگر چه برگزارى یک مجلس ساده دو ساعته در مسجد محل همه و همه به روحیه انسانى اسلام توجه کنند موجب آزار کسى و نفرت کسى و خستگى کسى از دین یا سرخورده شدن جوانى و ناآگاهى و… نشوند و همه گونه اخلاق محمدى را در عمل نشان دهند. امید است مبلغان و مربیان دینى این مسائل را که اهمیت بسیار دارد در هر مورد مورد توجه و تعهد کامل قرار دهند. امروز که مذهب حاکم است باید کارى کرد و روشى داشت که مردم همه مردم حتى غیرمسلمانان همواره حضور و حاکمیت مذهب را بخواهند و ادامه آن را طالب باشند. و اگر خداى ناکرده روزى این حاکمیت نبود افسوس این روزها را بخورند. باید این چنین باشد. کدام مسلمانى جز این مى اندیشد و جز این مى خواهد؟
براى تکمیل این بحث و تأکید بیش تر بر اهمیّت رفق و مدارا با مردم در برگزارى مراسم و شعائر و اعمال مذهبى به چند حدیث اشاره مى کنم: امام على بن ابیطالب(ع) در عهدنامه اشتر مى فرماید: هنگامى که پیامبر(ص) مرا به یمن مى فرستاد پرسیدم: نماز جماعت را چگونه بخوانم؟ فرمود:
(صَلِّ بِهِم کَصَلاةِ أضْعَفِهِمْ وکُنْ بالمؤمنین رَحیما.)15
مانند ناتوان ترین مردم نماز بخوان (نماز را طولانى مکن) و با مردم مؤمن در همه حال مهربان باش!
شیخ صدوق از امام صادق(ع) روایت کرده است که فرمود:
(ینبغى للإمام أن تکون صلاتُه على أضْعَفِ مَن خَلْفَه.)16
مناسب نماز جماعت این است که امام نماز را به اندازه توان
ضعیف ترین مأموم بخواند.
در (صحیح بخارى) نقل شده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود:
(… إنَّ مِنکُم مُنَفِّرین فَمَن أمّ النّاسَ فَلْیُجَوِّزْ فإنَّ خَلْفَه الضّعیفَ والکبیرَ وذا الحاجه.)17
برخى از شما (امامان جماعت) مردم را (از دین و حضور در مسجد و جماعت) مى رمانید هرکس امام جماعت مى شود باید نماز را زود تمام کند; زیرا در میان مردم اشخاص ناتوان و سالخورده و گرفتار کار و شغل نیز هستند.
در (کنزالعمّال) از ابو واقد لیثى نقل کرده است که: پیامبر اکرم(ص) نماز جماعت را تند مى خواند و نمازهاى خود را طول مى داد:
(کان رسولُ اللّه ـ صلّى اللّه علیه و سلّم ـ أخَفَّ النّاسِ صلاةً عَلى النّاس وأطْوَلَ النّاسِ صلاةً على نفسِه.)18
9. ملاحظات لازم در تبلیغات دینى
باید نشر موعظه مذهبى دعا توسل و کلمات بیدار کننده و پند آموز به اندازه باشد و چنان ظریف و مناسب انجام یابد که مردم همواره راغب باشند آنها را بشنوند و خود با جان و دل در پى شنیدن باشند و پس از شنیدن به ذهن بسپارند و بدان عمل کنند. مردم باید خود حرکت کنند و با رغبت به محافل حاضر شوند و به تأنّى به گفته ها گوش دهند و باید چنان متراکم و خشن و با هیاهو نباشد که مردم فرصت به ذهن سپردن و تأمّل کردن و یاد گرفتن نیابند تا چه رسد به عمل کردن و نباید چنان باشد که سیر و دلزده و خسته و متنفر گردند. این است روش القاى دینى و تربیت روحى. و اگر جز این شد خدمت و تبلیغ نیست خیانت و تنفیر است.
10. ارتباط نوشتارى با جامعه
مقالات و نوشته هاى مذهبى نیز باید بتوانند با مردم ارتباط برقرار کنند. دست کم باید این گونه مقالات و کتابها که در عین پرمایگى و استناد به مآخذ اصلى دین مى توانند قشرهایى را به حقایق شناختى و اقدامى دین متوجّه سازند بسیار نوشته شود.
این ذهنیّت که باید مقالات و کتابها همیشه پر از بحثهاى علمى و اصطلاحات سنگینِ تخصّصى باشد خلاف اهداف تربیت عمومى است. مقاله نویسى و کتاب نویسى هدف نیست وسیله است. باید هر کارى به سهم خود در خدمت انسانیّت و حیات انسانى قرار گیرد. این که کسانى تصوّر کنند که اهل اندیشه و قلم و فضل و اطّلاع باید پیوسته خوراکمایه اى براى ذهن فاضلان تهیّه کنند و کتابها و مقاله هایى ساده تر ننویسند و چنین نوشته هایى را دون شأن خود بدانند دور شدن از روح تربیت کلّى اجتماعى و اهداف عمومى فردسازى (تربیت) و جامعه پردازى (سیاست) دینى است.
پیامبر اکرم(ص) نمى فرماید: من آمدم تا یک سلسله اصطلاحات غلنبه را در اذهان جاى دهم بلکه مى فرماید: (من آمدم تا اخلاق والا و روشهاى بزرگوارانه را بیاموزم.)19 تا در نتیجه مردمان با اخلاق والا با هم رفتار کنند و تا جامعه جامعه اى اخلاقى و شریف باشد. این است منطق تعالیم الهى و سبک بیان قرآنى.
هنگامى که توده هاى انسانى غرق ظلم و ستم و تبعیض و تفاوت باشند بحث علمى و نوشتن صرفاً مقالات و کتابهاى علمى کار ساز نیست. حوزه ها و دانشگاهها در عین پرداختن به تخصّصهاى علمى خویش باید در خدمت انسان محروم و اجراى عدالت باشند و براى جوانان و نوجوانان و مردمان عادى نیز بگویند و بنویسند چنانکه شهید مطهرى در مقدمه کتاب (داستان راستان) اشاره اى به این بُعد تکلیفى کرده است.
11. هنر و مسائل هنرى
مسأله هنر و تناسب و زیبایى و انسجام و ابداع و ابتکار در تبیین و عرضه یکى دیگر از مسائل بسیار با اهمیت است. هنر به معناى (ایجاد تناسب براى القاى فکر و تصور) همواره در مظاهر دینى حضور داشته است. قرآن کریم از نظر هنرى و رعایت زیبایى و تناسب در عرضه و القا سرآمد کتابهاى تاریخ انسان است. امامان نیز به ابعاد هنرى و رعایت آن در بُعد کلام و بلاغت و آهنگورى واژه ها و تقارن در تعبیر همواره توجه داشته اند. به شعر و شاعرى متعهد نیز ارج بسیار مى نهاده اند. کتاب (مناقب) ابن شهر آشوب مازندرانى سرشار است از ذکر اردوى شاعرانى که پیرامون پیامبراکرم(ص) و أئمّه طاهرین(ع) حضور داشته اند. ما نمى توانیم این مسأله عظیم و مظاهر گوناگون آن (هنر) را در کار دین و تبلیغ و تفهیم دینى نادیده بگیریم یا ازکمک به آن و ترقّى و پیشرفت آن چشم بپوشیم. روحانیت در این باره نیز باید برنامه هایى داشته باشد. این که چند تن از طلاّب را ـ عنداللّزوم ـ به سراغ این امر در جاهاى مختلف بفرستد بدون این که آنان سابقه تحصیل و تخصّص و شناخت و استعدادى در این باره داشته باشند20 زیانش بر کسى پوشیده نیست. من خود در این دو سه س ال شاهد زیانهاى بزرگ این خامگرى و مسامحه شعارى بوده ام.
12. حضور تبلیغى در خارج کشور
حضور تبلیغى ما در خارج کشور در سراسر جهان معاصر همواره ضعیف بوده است بلکه باید گفت در حد صفر بوده است. در مواردى هم که اقدامى شده است آیا به اندازه عنایت اشخاصى مناسب فرستاده شده اند که کارآمد باشند و ساخته شده براى چنین امرى. اگر ما فرهنگ جهان معاصر را و اقوام را نشناسیم چگونه مى توانیم
حضور تبلیغى در میان آنان داشته باشیم؟ یکى از واجبات روحانیّت شناخت جهان معاصر و فرهنگ بشرى معاصر پروردن افرادى لایق و مبرّز متّقى و بصیر متعهّد و آزادنگر براى حضور در این جهان و این فرهنگ است. این انزوایى که نصیب اسلام گشته است از خود اسلام نیست از ماست از مسلمین است از مبلّغین اسلامى است. ما شیعه در این باره بیش تر غفلت و کوتاهى کرده ایم و زیان دیده ایم.21 باید مدارس خاصّ تربیت مبلّغان مؤلّفان و متفکرانى پدید آید که بر حضور در جامعه جهانى معاصر قادر باشند و حضور فعّال فکرى و اقدامى اسلامى را در جهان معاصر تأمین کنند. و اخیراً دیدیم که لزوم یادگرفتن زبانهاى خارجى را امام نیز یادآورد گشتند. و زبان یک قسمت قضیّه است نه همه آن. براى تبلیغ نخست شناخت فرهنگ و روحیّات و آداب هر قومى بخصوص لازم است و مهم.
13. حضور فرهنگى در سطح جهان
حضور فرهنگى عمیق تر و دقیق تر و اصیل تر از حضور تبلیغى است. در حقیقت چیزى که مى تواند پشتوانه پیشرفت تبلیغ و تأثیر خلاّق و بنیادى آن در جامعه اى و در میان قومى باشد همان حضور فرهنگى است. روحانیّت ما باید از نظر افکار نظریّات نشریّات تحقیقات و دیگر ابعاد فرهنگى بخشى و آثارى داشته باشد که حضور فرهنگى او را در جهان تحقّق بخشد و تأمین و تضمین کند.
از یکى از استادان محترم اقتصاد شنیدم که مى گفت: (بهترین و تحقیقى ترین کتابى که درباره کارل مارکس و افکار او در یکى از کشورهاى معروف خارجى تدریس مى شود نوشته یک کشیش است). ملاحظه کنید کشیش مسیحى که خود روزهاى یکشنبه در کلیسا حاضر است بهترین کتاب را در شناخت افکار مارکس مى نویسد و آن کتاب به صورت کتابى درسى در مى آید. او بدین گونه مسیحیّت را پاس مى دارد زیرا جوانانى که تصورّ مى کنند مذهبیها این مطالب را نمى دانند و گرنه درباره عقاید خود تجدید نظر مى کردند هنگامى که ببینند خیر مى دانند و خوب هم مى دانند و تجدید نظر هم نمى کنند بلکه براى آن مطالب در جاى خود پاسخ هم دارند درباره محتواى آن مکتبها متزلزل مى شوند و به هیچ گونه مرعوب نمى گردند و از نو به خواندن و تحقیق درباره مذهب و فهمیدن درست و همه جانبه آن مى پردازند و مبلّغان افکار و فلسفه هایى بى مایه یا کم مایه را مأیوس مى سازند و شگردهاى فکرى و فرهنگى استعمار را بى اثر مى کنند. و آیا اگر متفکّران اسلامى وارد این قلمروها بشوند با استعداد و دقت خاصى که از آنان معروف است چه خواهند کرد؟ بارى معناى حضور فرهنگى این است. این که بزرگان سلف امثال فارابى و اخوان الصّفا حتى درباره موسیقى کتاب مى نوشته اند به نوعى حضور در ابعاد فرهنگ بوده است.
14. شناخت کشورهاى اسلامى و مسلمین جهان
ییکى دیگر از وظایف عمده و موضوعات مهم شناخت کشورهاى اسلامى است و آگاه شدن از اوضاع مسلمین در کشورهاى اسلامى و در سایر نقاط جهان. ما باید کشورهاى اسلامى را به صورتى دقیق بشناسیم از نظر مسائل تاریخى مسائل جغرافیاى انسانى اقتصادى فرهنگى سیاسى نظامى و… باید بدانیم این کشورها هر کدام در کجا قرار دارند؟ با چه کشورهایى هم مرزند؟ وضع داخلى آنها چگونه است؟ سیاست خارجى آنها چیست؟ آیا مورد طمع استعمارند؟ آیا مستعمره گشته اند؟ نیمه مستعمره اند؟ آیا چنین نیستند؟ مسیحیت و یهودیت و مکاتب الحادى در آنها حضورى دارند؟ یا ندارند؟ و در آن جا که دارند چه نوع حضورى است؟ وضع جوانان آنها چگونه است؟ اقتصاد آنها بر چه پایه اى استوار است؟ طمع استعمار در آنها از چه جهت است؟ حاکمان و دولتهاى آنها تا چه اندازه مستقلّند و تا چه اندازه وابسته و دست نشانده؟ و دهها مسأله دیگر… این یک وظیفه بزرگ دینى و اسلامى است. و معلوم است که بار آن بر دوش روحانیّت است در مرحله نخست و سپس دیگر مراکز مربوط و مسؤول.
همچنین باید از مسلمانانى که در سراسر جهان در هر جا و هر نقطه و به هر تعداد و هر اندازه هستند و زندگى مى کنند و هم از اوضاع آنان نیز آگاه باشیم. باید از همه آمار داشته باشیم و از مشکلات و مسائل آنان نقاط سلامت و نقاط ضعف آنان مقدار واقع شدن آنان در دسترس ایادى استعمار (چه ایادى تبلیغى چه فرهنگى چه سیاسى چه بهداشتى و طبّى و چه بازرگانى) با خبر گردیم.
15. حضور تعلیمى تبلیغى امدادى و ارشادى در کشورهاى اسلامى و در میان مسلمین جهان
پس از حاصل شدن شناختى که در بخش پیش اشاره کردیم نوبت به اداى تکلیف وجدانى و اسلامى و برادرى ما مى رسد. هنگامى که کشورهاى اسلامى جوانان این کشورها و مسلمانان سایر نقاط جهان را شناختیم وظیفه تماس یافتن و ارتباط گرفتن با آنان پیش مى آید. ما باید با همه آنان به اندازه امکان تماس داشته باشیم و هر کمکى در هر باره که از ما ساخته باشد به آنان برسانیم.
چه بسا ما بتوانیم با اقدامى ساده کارى بکنیم که براى برخى از آنان اهمیّت بسیار داشته باشد. تنها در کمک مادّى ما مى توانیم با جلوگیرى از اسراف در خرج و مصرف به بخشى از آنان که در نهایتِ فقر و مسکنت به سر مى برند کمکهاى شایان کنیم.
این مسأله را که با اختصار یاد شد باید بسیار جدى گرفت و آن را یک امر تکلیفى تلقى کرد.
یادآورى
در همین جا خوب است یادآورى کنم که مردم ما هنوز از اسراف در مصرف دست برنداشته اند بویژه برخى از بانوان خانه دار! این همه مصرف اسرافى در لباس و وسایل و این همه خرج و زحمت و هزینه گذارى در مهمانیها و این همه تنوع در غذا و سفره چرا و براى چه؟ با این که چه بسیار مردمى در جهان (و چه بسا در ایران) هستند که حتى از یک نوع غذاى خام در شبانه روز محرومند. روحانیت باید برنامه اى تبلیغى و تعلیمى و ارشادى و وسیع تهیه بیند و مردم را به یک قوام معقول درباره مصرف هدایت کند.
در قرآن کریم و احادیث درباره (صرفه جویى) و (مصرف اقتصادى) و پرهیز از (آزادى مصرف) حتى در مال شخصى خود دستورهاى بسیار و تأکیدهاى فراوان آمده است. باید این دستورها به مردم گفته شود. نخست باید خود مسؤولان (روحانى و غیر روحانى) در همه سطحها این دستورها را به کار بندند تا مردم عمل آنان را ببینند و به قول و گفته آنان اعتماد پیدا کنند. پس از این مرحله باید مردم را ـ هر چه بیش تر و صریح تر در جریان این تکلیفهاى دینى قرار دهند و آنان را در برنامه هاى آموزشى وارد کنند و افراد را از سنین پایین بر این روش پرورش دهند و جامعه را بر این شالوده بسازند.
ییکى از عوامل بزرگ استقلال اقتصادى رهایى از منجلاب مصرفیگرى است چنانکه یکى از راههاى مهم کمک به انسانهاى دیگر در داخل و خارج کشور نیز همین امر است یعنى (صرفه جویى در مصرف) و شریک ساختن دیگران در امکانات خویش که در احادیث بر آن تأکید شده است.
10. فلسفه سیاسى و روش حاکمیّت در اسلام
پس از توفیق تشکیلِ (جمهورى اسلامى) در ایران حاکمیّت در این سرزمین از آن مذهب و اسلام گشت لیکن ما هنوز به مردم نگفته ایم که (فلسفه سیاسى) و (روشِ حاکمیّت در اسلام) چیست. البته مطالبى گفته شده است. سخنرانیهایى القا گشته است و (قانون اساسى)22 تدوین یافته است. لیکن چنانکه مطلعان توجه دارند چیزى به صورت (فلسفه سیاسى مدون) هنوز عرضه نشده است. هنوز شکلِ (مدیریّت اجتماعى) از نظر مبانى اصیل اسلامى تبیین و توضیح نگشته23 و در دستور کار قرار نگرفته است. همچنین (اخلاقِ عملیِ) دولتمردان و مسؤولان و مجریان در حاکمیّت اسلامى نیزتصریح و تأکید نشده و تدوین نیافته است. معیارهاى لازم براى حفظ (شخصیت انسانى) نیز چنانکه باید در عمل مشهود نگشته است. البته امام گاه گاه در این باره ها به مسؤولان و دولتمردان و روحانیان شاغل و مجرى تذکّراتى داده اند و بر مسائلى تأکید فرموده اند لیکن چون این مسائل در جریان عملیِ حاکمیت مسائلى بسیار اصلى و بسیار مهم است باید بیش از این مطرح باشد و باید تشریح و تدوین و عرضه گردد و در برنامه و دستور کار دولت و دیگر مجریان قرار گیرد بلکه باید به صورت (موادّ قانونى) تصویب شود و به اجرا درآید و مورد بازخواست باشد. آنچه درباره احقاقِ حق محرومان و رفع استضعاف از مستضعفان بویژه مستضعفان مالى فرموده اند: اگر در حد موعظه و تذکر باقى ماند و به صورت (قانون) در نیاید و به مرحله (طرح اجرایى) و (اجرا) نرسد با موانع گوناگونى که در کار هست همه مى دانیم که به محو ارزشهاى انقلاب و هدم آرمانهاى اسلام منتهى خواهد گشت.
مسأله (شخصیّت انسانى) نیز که مورد اشاره قرار گرفت از مسائل بسیار مهم است. این مسأله باید مورد توجّه (عملى) و (رفتارى) حاکمیّت کشور و دستگاه قضایى باشد و به توجّه (قولى) و (گفتارى) بسنده نشود. بایداز بالاترین مقام تا یک مأمور جزء مسلّح و غیر مسلّح از نهادهاى پدید آمده پس از انقلاب یا دیگر جاها همه و همه به رعایت این موضوع (شخصیّت انسانى) مقیّد باشند. ما هر کار بکنیم و هرگونه رفتار نماییم به نام (اسلام) و (انقلاب) تمام مى شود و ما باید بدانیم که یکى از اساسى ترین ویژگیها و خصیصه هاى حکومتهاى دینى و حاکمیّتهاى انبیایى احترام به شخصیّت انسانى و ارزشهاى انسانى است. انسان در حاکمیّت اسلامى یا برادر دینیِ رجال حاکمیّت است (إمّا اَخ لَک فى الدّین) یا همتاى نوعى آنان (أو نظیرٌ لَک فى الخَلق)24 اسلام این است.
ما مذهبیها سالها این مطالب را گفته ایم از (نهج البلاغه) و (عهدنامه مالک اَشتر) دم زده ایم و در منبرها و سخنرانیها همواره از روشهاى عالى حاکمیّت در اسلام سخن رانده ایم و جامعه را علاقه مند به این گونه حاکمیّت کرده ایم و قضاوت اسلامى و علوى را نمونه شمرده ایم… اکنون نیز تا جایى که بخواهید این مطالب به صورتهاى گوناگون و در ساعتهاى زمانى بسیار از رسانه هاى گروهى و دیگر منابر و مجالس پخش مى شود و چه فراوان از بودجه مملکت و اموال عمومى صرف این عرضه ها و القاها مى گردد… با این حساب و با توجّه به این واقعیات موجود و با در نظر گرفتن مسؤولیّتهاى بزرگ در برابر دین و تعهّد و آبرو و اعتبار آیا نباید در مقام عمل به همه این مسائل توجّه شود؟ آیا کسانى ـ به هر نام و در هر مقام ـ حق دارند این امور را نادیده بگیرند؟…
این است که روحانیّت (که خود را اردوى محافظ اسلام و ارزشهاى اسلامى مى داند و امروز قدرت اجرایى و مقامات سیاسى نیز در دست اوست) باید به این مسائل آبرویى اسلام اهمیّت بسیار بدهد و به اجراى آنها تقیّدى عمیق و همه جانبه داشته باشد. و در این کار بزرگ زحمت نظارتى پاک و متعهّدانه و فراگیر را به وسیله افرادى آگاه و متعهّد و عامل بر عهده بگیرد. روزگارى روحانیّت به (خوب بیان کردنِ) مطالب قانع بود و بسنده مى کرد. در منبرها خطابه ها درسها و جلسه ها مسائل انسانى مقاصد اجتماعى مبانى اصلاحى و اصول اخلاقى را خوب بیان مى کرد و در این باره ها داد سخن مى داد لیکن امروز نمى تواند این گونه باشد بلکه امروز باید به (خوب عمل کردن) بپردازد زیرا قدرت اجرایى در دست اوست. امروز اگر بنگریم که باز بازارِ (خوب بیان کردن) و خطبه خواندن و داد سخن دادن گرم است به خطر زیانى بزرگ و جبران ناپذیر نزدیک خواهیم گشت. آن روز قدرت در دست دیگران بود کارى که مى شد کرد همان سخن گویى و سخنرانى و تبلیغ علیه (نظام حاکم) بود. امروز روحانیّت خود نظام حاکم است. امروز روز عمل به همان گفته ها و نشان دادن و ثابت کردن صدق آن دعوتها و تبلیغها و شعارهاست.
به هر حال اینها (اشاراتى) است به مسائلى مهم و حیاتى و (تنبیهاتى) است در زمینه غفلتها و سستگیریهایى گران25 که تا دیر نشده است باید در آن باره ها فکر کرد و اقدام نمود. و مقصد و آرمان چیزى نیست جز حفظ این نعمت بزرگ الاهى (تشکیل حاکمیّت اسلامى در ایران عزیز) و تعالى بخشى به سطوح گوناگون آن; وَالتّوفیقُ مِنَ اللّهِ تعالى و التأییدُ مِن صاحب النّاموس عَجَّلَ اللّهُ فَرَجَهُ الشَّریف.
من در این جا به چند اصل مهم که جزء جوهره حاکمیّت دینى است و بدون آنها (حاکمیّتِ دینى) لفظى خواهد گشت بى محتوى اشاره مى کنم تا یادآوریى باشد هم براى روحانیّت مجرى و هم براى روحانیّت ناظر و هم دیگر مجریان و همچنین آگاهیى باشد براى همه قشرهاى اجتماع:
1. احترام گزارى به شخصیّت انسانى.
2. اجراى دقیق عدالت اجتماعى.
3. حرکت و اقدام از موضع ارشادى.
4. حرکت و اقدام از موضع انقلابى در اجراى عدالت اجتماعى.
5. نشر و سیع و اصولى و متناسب و خردمندانه مبانى تربیتى.
6. الزامى ساختن زهد و ساده زیستى در زندگانى همه مسؤلان.
7. محکوم ساختن روابط و حاکم ساختن ضوابط و عدم اعمال تبعیض در اجراى قوانین و در رفتار با مردم.26
8. گماردن انسانهاى با شرافت متین عالم مؤدّب متقى بى نظر و چشم بر گرفته از لذّتها و امیال و خواهانیهاى مقام به کار عظیم (قضاوت).
9. ارشاد و الزام سراسر دستگاه قضایى به رعایت دقیق حقوق حقداران حفظ جانب محرومان رفع ستم از ستمدیدگان (بویژه ستمدیدگان مالى) ابراز شخصیّت و قدرت در برابر مالداران و مُترَفان و وسیله انگیزان بى اعتنایى به توقّعها و توصیه ها… و حفظ حرمت انسانها در همه حال.
10. رسیدگى دقیق ـ در همه جا ـ به وضع مالى و اموال توانمندان و توانگران و رسیدگى دقیق به وضع محرومان و بى درآمدان و بیکاران و از کارافتادگان و عاجزان و سائلان و از چشم به دوران.
11. برتردارى عملى (نه تنها موعظه اى و گفتاریِ) شخصیّت زیردستان و محروم شدگان.
12. صرف اموال عمومى در مصالح اصلى مردم آنچه به توده هاى محروم سراسر این خاک سود مى رساند ترک اسراف در این مورد حذف زواید و تشریفات و نشریّات سبک و بى محتوى و عکسها و پوسترهاى زاید منع اسرافکاریها در این موارد سفرها و… و ترک سفرهاى غیرضرورى.
13. نظارت راستین و سخت و اقدام جدّى درباره احتکار و محتکران و گرانفروشى و گرانفروشان و نجات دادن جامعه از زیربار ظلمهاى کمرشکن مالى که به دست جمعى محدود اعمال مى گردد. و همچنین اِعمال مراقبت سخت به وسیله افرادى امین بر خریدهاى خارجى.
14. دقّت و مراقبت و همدلى و خوشرفتارى درباره نسل جوان دختر و پسر و برخورد مناسب با آنان درباره مسائل فکرى و مشکلات زندگى ایشان.
15. اهمیّت بخشى ویژه به ایجاد امکانات و زمینه هاى مناسب براى حضور و حفظ عفّت و پاکدامنى و منش والا در نسلهاى جوان و برخورد آگاهانه و غیر عوامانه و غیر ارتجاعى با مسائل نسلهاى جوان و گوش دادن و دل دادن به درد دلها و سخنان آنان.
16. توجّه خاصّ به امور و منابع و مرافق و نیازهاى فرهنگى و وسایل رفاهى کشاورزان و مشکلات آنان.
17. اهمیّت بسیار دادن به بهسازى اوضاع کارگران و رفع انواع ستمهاى معمول از آنان و اداى حق واقعى این طبقه بزرگ و شریف و خدمتگزار کل جامعه.
18. سامان صحیح دادن به اوضاع ناهنجار ادارات و مؤسسات دولتى و رسیدگى به نابسامانیهایى که آنها خود دارند و نابسامانیهایى که براى مردم مى آفرینند.
19. تأکید بر حضور صحیح و مناسب تربیتهاى درست و ظریف و نافذ مذهبى در خانواده هاى دینى و والایى بخشیِ هر چه بیش تر به شخصیّت بانوان.
20. رسیدگى فنّى و آگاهانه و مبتنى بر خرد و شناخت به اوضاع مطبوعات و کار تألیف و نویسندگى و نشر مذهبى (وآنچه به این نام صورت مى گیرد) و همچنین رسیدگى به اوضاع کلى رسانه ها و دیگر اقدامات تبلیغى و صلاحیتهاى مختلف اشخاص گویندگان و مبلّغان در داخل و خارج کشور.
21. ارج نهیِ با شناخت و متخصّصانه و متعهّدانه به مسائل هنرى و حفظ میراث فرهنگى و گماردن کسانى وارد ـ یا تهیّه دیدن کسانى وارد ـ براى این کار.
22. سامان دادن به اوضاع شهرها و اماکن عمومى بویژه اماکن مذهبى از نظر نظافت بهداشت رفتار مردم و مأموران… زیبایى و خرّمى و… با تبلیغ و تربیت و اقدام و سخنرانى و نصب تابلوها… که اینها همه جزء ضروریّات یک جامعه مبتنى بر احکام الاهى و سنّت انبیایى و تعالیم دینى است.
11. سیاست اقتصادى اسلام در تأمین عدالت اجتماعى
شعار خورشید سانِ (اِنَّ اللّهَ یَأمُرُ بِالعَدلِ وَالاِحْسانِ) همواره در سرلوحه تعالیم اسلامى جاى دارد. در دین انبیا و حاکمیّت اوصیا عدل به منزله سر است در تن. همچنانکه اگر سرنباشد تن مرده است اگر عدل نباشد حاکمیّت دینى مرده است. عدالتِ اجتماعى رکن بزرگ حرکات و جنبشهاى پیامبران است. این که مى گوییم: مردم براى اسلام قیام کردند باید در نظر داشته باشیم که اسلام هم براى مردم قیام کرد یعنى براى اجراى عدالت و قسط. خداوند متعال پیامبران را فرستاد و دین خود را تعلیم داد تا عدالت اجرا گردد و قسط حاکم باشد. این سخنِ صریحِ قرآن است:
(لَقَدْ أرسلْنا رُسُلَنا بِالبَیِّنات وَاَنْزَلْنا مَعَهُمْ الکِتابَ وَالمیزان لِیَقُومَ النّاسُ بِالقِسْط….)27
ما پیامبران خویش را با گفته ها و آثار روشن فرستادیم و کتاب و مقیاس نیز همراه آنان کردیم تا بنیاد اجتماع انسانى بر اجراى دقیق عدالت استوار گردد….
صاحب (المفردات) مى گوید:
(اَلقِسْطُ هُوَ النَّصیبُ بِالعَدل….)28
قسط سهم و بهره عادلانه است.
بنابراین فلسفه اجتماعى و مبناى اقتصادى دین این است که همه مردم جامعه حتى گمنام ترین فرد و بى وسیله ترین کس و دور افتاده ترین روستا سهم عادلانه خویش را ببرند و این سهم در اختیار آنان قرار گیرد و از حلقوم زورمندان و توانگران و محتکران و مال طلبان و وسیله داران و سرشناسان درآید و به حقداران برسد.
روحانیّت باید رساله ها مقاله ها جزوه ها و کتابهایى عمیق و مستند و در عین
حال ساده و مردمى (یا به گونه هاى مختلف براى سطوح مختلف) درباره (عدالت اجتماعى در اسلام) و سیاست اقتصادى اسلام بنویسد و تدوین کند و نظر اسلام را در این باره به وضوح منعکس سازد و به جاى دفاع برخى کسان از مالکیّتها آن هم دفاع بى قید و شرط29 سخنى هم از عدالت اجتماعى به منظور دفاع از محرومان بگوید و پاى سخن خود بایستد و قشر تکاثر طلب مانع آفرین را از خود طرد نماید. و خلاصه بگوید که در اسلام عدالت اجتماعى هست یا ـ معاذَاللّه ـ نیست؟ و اگر هست چگونه است و راه اجراى آن چیست؟ و حل مشکل (فقر) و محرومیّت به چیست؟ آیا تنها و تنها موعظه است یا خیر قانون است و اجرا؟ با توجّه به این که آنچه تاکنون در این باره ها ابراز شده است به مرحله عمل نیامده است.
طلاّب عزیز و جوان! طلاّب بیدار و دلسوخته! مى بینید که باید فکرى کرد. مى نگرید که تنها یک جبهه نیست که باید در آن حضور داشت. حفظ دین خدا و ارزشهاى آن نیازمند به درگیریهاى بسیار است هم با طاغوتان سیاسى و هم با طاغوتان اقتصادى. و در جاى خود روشن است که (طاغوتان اقتصادى) از (طاغوتان سیاسى) بدترند.
شما به آنچه تاکنون به مردم گفته شده است و در تاریخ و مدارک ثبت است30 نظرى بیفکنید! این گفته ها و وعده ها از میان نمى رود بلکه مى ماند و از ما پاسخ مى خواهد. روحانیّت در برابر آنها مسؤول است. ما همه در برابر آنها مسؤولیم. این انقلاب آبروى اسلام را گرو گذاشته است تا مردم را به این همه حضور و مبارزه وفدا دادن و جهاد کردن واداشته است.
من در این جا براى توجّه و بیدارى چند نمونه از سخنان امام رحمة اللّه علیه را یاد مى کنم (و همه مى دانیم که سخنان ایشان از این مطالب آکنده است).
هنگامى که در حومه پاریس چندتن از جوانان فرانسوى دختر و پسر با
دسته اى گل به حضور امام مشرّف مى شوند و اظهار مى دارند که ما با اطلاع از حرکت انقلابى شما به عنوان یک رهبر بزرگ اسلامى به دین اسلام علاقه مند شده ایم امام به نام سخنگوى عظیم القدر اسلام دین جاودان شرق و گران ارج ترین میراث جریان انبیایى تاریخ این مطالب را ابراز مى دارند:
1. (من امیدوارم که حکومت اسلامى در ایران تشکیل شود و مزایایى که در حکومت اسلام هست بر بشر روشن گردد تا بشریّت بفهمد که اولاً اسلام چگونه است و روابط بین حکومت و ملّتها چه روابطى است و طرز اجراى (عدالت) به چه صورت است و شخص اوّل مملکت در زندگى با رعیّت هیچ فرقى ندارد. اگر چنانچه بعضى از مزایاى اسلام را مردم بفهمند امید این است که همه به اسلام رو بیاورند. در حکومت اسلام شخص اول که خلیفه مسلمین است زندگى عادیش در عرض فقیرترین افراد و پائین تر از آن است. و (عدالت اجتماعى) و برنامه هایى را که اسلام اجرا مى کند به مصلحت (تمام طبقات) است. این نوع حکومت سابقه ندارد.)31
*
2. (پیغمبر خودمان که تاریخش نزدیک است و همه آقایان لابد مى دانند یک شخصى بود که از همین توده ها و جمعیّتها بود و با همینها بود از بدو بعثت تا آخر. با قدرتمندها و باغدارها و ملک دارها و سرمایه دارها همیشه در جدال بود.)32
*
3. (من مى دانم که به شما ظلمها شده است نه فقط به شما بلکه به همه قشرهاى ملّت ظلم شده است لکن شاید کارگرها بیش تر مورد
ظلم و ستم واقع شده اند….)33
*
4. (ما آن روز عید داریم که همه مستمندان و مستضعفان ما به زندگى صحیح رفاهى و تربیتهاى صحیح اسلامى و انسانى برسند.)34
*
5. (شما بیایید [خطاب به شوراى نگهبان] احکام الاهى را اجرا کنید. باید قوانینى وضع بشود که حقوق محرومین و فقرا به آنها باز گردانده شود. این وظیفه شماست.)35
*
6. (امید آن است که رسیدگى به حال مستضعفین و مستمندان کشور که قسمت اعظم ملّت مظلوم را در بر مى گیرد در رأس برنامه ها قرار گیرد و در (نخستین مجلس شوراى اسلامى) طرحهایى جدّى در رفاه حال این طبقه محروم داده شود تا در پیشگاه خداوند متعال بعضى از دیون خودتان را به این طبقه عزیز که جان خود را براى اسلام و آزادى و استقلال کشور در طبق اخلاص گذاشته و پیروزى را براى انقلاب اسلامى به ارمغان آوردند ادا کرده باشید… طرحها و پیشنهادهایى را که مربوط به عمران و رفاه حال ملّت خصوصاً مستضعفین است انقلابى و با سرعت تصویب کنید.)36
*
7. (کارگران کارخانه ها و دیگر کارگران و کارمندان و طبقات مستضعف باید بدانند که اسلام از بدو ظهور طرفدار آنان بوده و در حکومت (عدل اسلامى) به آنان اجحاف نمى شود و نخواهد شد.)37
8. (باید مسائل اسلامى حل شود در این جا و پیاده بشود. باید مستضعفین را حمایت بکنند باید مستضعفین تقویت بشوند زیر و رو بشوند مستکبر باید مستضعف بشود و مستضعف باید مستکبر بشود نه مستکبر به آن معنى بلکه همه باید با هم برادر و در این مملکت همه با هم باشند.)38
ماهم همین سخنان را مى گوییم نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد…
امروز همه مى دانیم که امام یکى از بزرگ ترینِ شخصیّتهاى تاریخ اسلام و شرق است. آیا ما ـ صرف نظر از همه امور دیگر - مکلّف نیستیم که آبروى این مرد بزرگ و آبروى کلام او و وعده هاى او را به صورتى سزاوارحفظ کنیم؟
بارى روى سخن با طلاّب جوان روشنِ بیدار بود عرض مى کردم که باید فکرى کرد و براى اجراى (عدالت اجتماعى) گامى برداشت و نظر بسیار بسیار مردمیِ اسلام را از زیر پوششهایى ساخته شده درآورد و عرضه داشت و مورد عمل قرار داد.
براى مقصود عظیم اسلامى و انقلابى یاد شده باید از جمله اقتصاد جدید را شناخت (آن هم براى همین رسالت و تعهّد نه مقصدى دیگر) و آن را به وسیله کسانى که جانبدار محرومانند و درد دردمندان را حس مى کنند و اعتماد چندانى به توانگران ندارند در حوزه ها تدریس کرد. باید مسائل (کار) و (کارگرى) را در جهان صنعت شناخت و مورد مطالعه قرارداد و فرق آن را با (اجاره) فهمید… باید فاصله تولیدى و اقتصادى (کارفردى) و (کار جمعى) را تشخیص داد و فرق آن را از نظر دور نداشت. باید از (انقلاب صنعتى) و تأثیر ماهوى آن در جریان تولید و استثمار به خوبى آگاه بود. باید اهمیت فوق العاده کار با ابزار را به حساب آورد. باید باشرف انسانى و انسانیّت اسلامى به نیازهاى طبقه زحمتکش و به تأمینهاى آنان فکر کرد و در آن باره اقدامات نمود و قوانین گذراند. اگر پیامبر اکرم(ص) دست کارگر را مى بوسیده
است اکنون باید دید به هنگام ناتوانى نیازمندى ضعف آسیب رسیدگى از کارافتادگى که دیگر کارگر نمى تواند امیال مالى آقایان را تأمین کند با وى چگونه رفتار مى شود؟ آرى باید خود را به جاى زحمتکشان گذاشت و نیاز آنان را چون نیاز خود دانست و زن و فرزند آنان را چنان زن و فرزند خود دید و بیمارى و دردکشى آنان را چون بیمارى و دردکشى خویش حس کرد. باید شیعه على(ع) بود و على وار خادم محرومان بود و مدافع حقوق آنان و دشمن محرومیت آفرینان و آشتى ناپذیر با آنان… باید در حاکمیّت انقلاب این چنین بود و این چنین عمل کرد و حقوق توده هاى وسیع کارگر را به نامهاى (ظاهرالصلاح) دانسته یا ندانسته ذبح نکرد.
باید مسائل اقتصاد روز را بهره کشى و بهره دهى را در قالب واقعى خود که قالب زمان است و منطبق با واقعیّات نوین حیات بشرى (حوادث واقعه) است بیان کرد و نشان داد نه در قالب (وقایع سابقه). اجتهاد در (وقایع سابقه) اجتهاد نیست تقلید است. اجتهاد در (حوادث واقعه) اجتهاد است.
امروز مسائل اقتصادى را نشناختن (یا نخواستن شناخت) و به صورت مسائل قدیمى بیان کردن و جانبهایى را مراعات نمودن به معناى از میان بردن قدرتهاى تحوّلى و انطباقى اسلام است در حقوق و احکام و مدیریّت و سیاست و به منزله این است که با وجود هواپیما و استفاده مسلمانان از آن سخن از سفر کردن با الاغ بگوییم و همان چهار چوبه را بپذیریم. پاره اى از بحثها و اظهار نظرها درباره مسائل گوناگون نوین (حوادث واقعه) و از جمله مسائل اقتصادى منطبق با همین مثال است. و من این را براى تذکّر و تنبّه عرض مى کنم نه غرضى دیگر.
و به خوبى پیداست که اتّخاذ روش غیرشناختى و ارتجاعى مذکور و دفاع از آن از سوى برخى کسان به معناى نقص در اصل فقه یا عیبناکیِ روش عظیم (فقاهت) و (اجتهاد) نیست بلکه این چگونه به معناى نقص در پاره اى شناختها و درکها و
برداشتها و تلقّیها و القاهاست که امید است درست شود.
فقه ما نخست به صورت آیاتى در قرآن کریم و روایاتى پراکنده بوده است که در طول زمانى بیش از 270 سال به وسیله پیامبر اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع) صادر گشته است. سپس بزرگان سلف رضوان الله علیهم آنها را در رساله هایى مدوَّن کردند و چه بسا در آغاز مباحثى از فقه را در کتابهاى اصول یا کلام یا تفسیر مثلاً مطرح نمودند. بعدها کتابهاى فقهیِ مستقل تدوین یافت و این کتابها همواره براساس نیازها و حادثه ها در عصرها و زمانها بسط یافت و گسترده شد. شما به عنوان مثال کتابهاى فقهیِ پیش از شیخ طوسى (م:460ق) را در نظر بگیرید مانند کتاب (المهذّب) ابن البرّاج طرابلسى و سپس کتابهاى خود شیخ را مانند (المبسوط) بعد کتابهاى فقیهان بزرگ دیگر چون کتابهاى علاّمه حِلّى (م:726ق) را… آن گاه بیایید تا کتاب (مفتاح الکرامة) سیّد جواد عاملى (م:1226ق) و کتاب (جواهر الکلام) شیخُ الفُقها شیخ محمّد حسن اصفهانى نجفى (م:1266ق). این گسترش همین گونه ادامه یافته است تا جایى که مى نگریم تنها بحث (بیع) به صورت کتاب (مکاسب) شیخِ انصارى (م:1381ق) در مى آید و بحث صلاة به صورت کتاب (صلاةِ) حاج آقا رضاى همدانى (م:1322ق).
در رساله هاى عملیّه نیز این چگونگى مشهود است. مسائلى در رساله هاى مراجع 30 سال اخیر آمده است که در رساله هاى مراجع پیشین وجود نداشته است; مانند مسائل مربوط به تشریح در طب سرقفلى بیمه تلقیح مصنوعى احرام در هواپیما به هنگام گذر از آسمان میقات و… همچنین مسائلى در رساله امام آمده است که در رساله هاى مراجع اخیر نیز سابقه نداشته است; مانند مسائل مربوط به اسرائیل و لزوم مبارزه با این سرطان سیاسی… و مسائل مربوط به لزوم ترک رابطه با دولتهاى استعمارى براى حکومتهاى اسلامى و حرمت سکوت و قعود علما در برابر حکومتها و
مجلسهاى وابسته و منحرف در کشورهاى اسلامی… در خود رساله امام نیز در طول 4 سال اخیر مسائلى افزوده شده که در سابق نبوده است و باز هم چنین خواهد شد. و لازمه (اجتهاد) همین است.
و این گسترشهایى که یاد شد در هر بُعدى که باشد نشان مى دهد که فقه ما فقهى توانا و پویاست و نباید این توانایى و پویایى به رکود گراید. و نباید استعدادهاى خفته و ذهنهاى بسته و عواملى فقه را به رکود کشند و به جاى احیاى آن موجب اماته آن گردند بویژه در این هنگام حسّاس و ضرورى التَحوُّل که سیاست و مدیریّت و حاکمیّت جامعه در دست مذهب است آن هم با نام (انقلاب) و در این زمان که جهان و صنعت و اقتصاد و فرهنگ و حیات تحولاتِ اصولى بسیار یافته است ارتباطهاى بشرى همواره افزون گشته و جهان پراکنده تقریباً یک جهان شده است. و دنیا همه به ما توجّه دارند که با انقلاب چه خواهیم کرد و ما خود از دنیا بخصوص کشورهاى اسلامى و جهان سوم توقع داریم که راهى را که ملّت ما پیمود بپیمایند.
به هر حال… حیات فقه ما و تداوم یابیِ چاره ساز بودن آن براى زندگى انسانى و مسائل حیات بشرى به شناخت (حوادث واقعه) و حلّ آنها و اشراف بر آنها و پیدا کردن پاسخ براى آنها به عنوان (حوادث واقعه) بستگى دارد نه به واژگون کردنِ موضوع (حادثه واقعه) به صورت (واقعه سابقه) و سپس پاسخ دادن به آن به همان کیفیت (و به خیالى خام عقربه زمان را به عقب راندن). این چنین روشى باعث وهن علم دین و میراندن فقه است و خود اعتراف است (ضمنى یا جز آن) به ناتوانى و ناپویایى فقه نه این که احیاى فقه باشد و زنده نگهدارى آن. این چند نکته را (در مورد فرق میان (حوادث واقعه) و (وقایع سابقه) و (اجتهاد صورى) و (اجتهاد حقیقى) و نادرست بودن تحویل (موضوع حادثه واقعه) به (موضوع واقعه سابقه)) براى اهل فن و طلاب فاضل تیزهوش تیزنگر و آنان که در کار اجتهاد یا درصدد آنند به عرض رساندم.
در این جا لازم مى بینم دو نکته مهمّ دیگر را نیز یاد کنم:
1. آگاهان و غیرتمندان و علاقه داران به دین سالهاى سال از این شعار انحرافى و استعمارى و ضد اسلامى که دین از سیاست جداست رنج مى بردند و با آن مبارزه مى کردند. از کسانى که در برابر این انحراف مبارزه بسیار کرد یکى عالم شجاع مبارز مرحوم سیّد حسن مدرّس بود رحمة الله علیه. بسیارى دیگر نیز از گویندگان و نویسندگان و متفکّران و واعظان در این باره کوششهاى بسیار کردند و رنجهاى گران بردند.39 موضع امام و سخنان امام که خود در این باره معروف است و فصلى است درخشان….
اکنون باید روشن کنیم که مقصود از کلمه یا اصطلاح (سیاست) در این شعار مقدّس: (دیانت ما عین سیاست ماست….)40 چیست؟ آیا مقصود کسب قدرت است (به طور مطلق و بى قید و شرط) یا اجراى مدیریت؟ مسلّم است که مقصود اجراى مدیریّت صحیح اسلامى است نه قدرت طلبى و حاکمیّت خواهى قدرت خواهى و حاکمیّت طلبى مقدّمه است براى مقصود اصلى که همان اداره صحیح و سالم و عادلانه اسلامى جامعه است و مدیریّتى است از نوع مدیریّت زاهدانه الاهى و در این مدیریّت عدالت اجتماعى و رفع ظلمهاى مالى از ارکان اصلى است بویژه هنگامى که ما تعبیر (انقلاب) را بر آن بیفزاییم.
و آیا چه کسى است که نداند (انقلاب) منهاى تأمین (عدالت اجتماعى) و پاسخ دادن به مسائل اصلى جامعه در زمینه زندگى و حیات انسانى بویژه انسان محروم و مبارزه بى امان با تکاثر و تکاثر طلبان و اِترافگرایان و اسراف پیشگان (انقلاب) نیست؟
2. همان گونه که وقتى مى گوییم دین و سیاست یکى است مقصود سیاست صحیح و حق اسلامى است نه سیاستهاى باطل طاغوتی… مالکیّت هم همین گونه است. مالکیّتهایى که در سایه سیاستهاى باطل و طاغوتى پدید آمده و رشد کرده است نمى تواند در حاکمیّت اسلامى پذیرفته باشد. همان گونه که آن حاکمیّتها و سیاستها باطل و ظالمانه و محکوم است آن مالکیّتها و تجارتها نیز باطل و ظالمانه و محکوم است. ما نباید میان مبارزه با (طاغوت سیاسى) و (طاغوت مالى) فرق بگذاریم زیرا که انقلاب ـ به طبیعت خود ـ میان این دو فرق نمى گذارد بلکه دومى را مهم تر و اصولى تر مى داند. و این حقیقتى است بزرگ که امام جعفر صادق(ع) به ما تعلیم فرموده است:
(إنَّ النّاسَ مَا افْتَقَرُوا وَلا احْتاجُوا وَلا جاعُوا وَلا عَرُوا إلاّ بِذُنُوبِ الأغنیاء….)41
فقرِ فقیران احتیاج محتاجان گرسنگیِ گرسنگان و برهنگی
ِ برهنگان همه و همه به گردن اغنیا و توانگران است.
و در این باره چه بسیار تعالیم و احادیث رسیده است. بارى این است تعالیم مردمى اسلام. بنابراین اگر کسى اکنون از روشهاى مالى دوره طاغوت حمایت کند مانند آن است که از روشهاى سیاسى آن دوره حمایت کرده باشد و به همان اندازه که اگر کسى بگوید روش سیاسى ما همان روش سیاسى طاغوتى و هویدایى است سخن او زیانبار و سردکننده شعله انقلاب و آفریننده یأس در جامعه خواهد بود به همان اندازه ابقا بر روشهاى مالى گذشته و دفاع از آنها نیز زیانبار و سردکننده شعله انقلاب و آفریننده یأس در جامعه خواهد بود…. اگر با مستکبران در افتادیم و این همه وقت و مال و خون داده ایم چرا فقط به (مستکبران سیاسى) بسنده کنیم و شاخه عمده و اصلیِ استکبار یعنى (مستکبران اقتصادى) را فراموش نماییم چرا؟
پس طلاّب جوان غیور و آگاه باید بیدار باشند (طلاّبى که یک دست به کتاب دارند و یک دست به سِلاح طلاّبى که یک پا در حوزه و یک پا در جبهه طلابّى خونین چهره و شهید داده). در این انقلاب شهیدان بسیارى از روحانیّت تقدیم اسلام شده است (و این نوشتار نیز درباره یکى از این شهیدان است). این روزها در قم42 تصویر بسیارى از طلاّب جوانى که در جبهه ها حماسه آفریدند و شهید شدند و خون خویش را با صفحات کتاب درآمیختند و کتابها را آینه هاى خطّ سرخ حماسه و خون ساختند بر در و دیوار آویخته و در میدانها نصب شده است. اکنون لازم است که طلاّب جوان توجّه کنندکه جبهه دفاع از (ارزشهاى انقلاب) کم تر از جبهه دفاع از (مرزهاى انقلاب) نیست. اصولاً انقلاب اسلامى انقلابى ارزشى است. و در انقلاب ارزشى همه چیز تابع ارزشهاست و همه کس با وفادارى به ارزشها ارزش دارند و ارزیابى مى شوند.
پس اى بزرگان امروز اسلام و (انقلاب) نیاز به اجراى عدالت اجتماعى و رفع تبعیض و استضعاف دارد فکرى بکنید!
اى طلاّب جوان غیور بیدار گامى بردارید!
اى مدرّسان فقه… جوهر اجتماعى و انسانى تعالیم اسلام را هر چه بیش تر و مردمى تر بیابید و در آنها غور کنید و آنها را عرضه دارید! چه روزى از امروز سزاوارتر که همه امکانات تقنینیِ اسلام بیان گردد؟ و مسلمانان ایران با ساختن جامعه اى انسانى و عادل در جهان سربلند گردند؟ هان به سوى مستضعفان ـ در عمل ـ بگرایید و از آنان در همه صورت حمایت کنید:
(وَما لَکُمْ لاتُقاتِلونَ فى سَبیلِ اللهِ وَالمُسْتَضْعَفینَ مِنَ الرِّجال وَالنِّساءِ وَالوِلدان؟….)43
12. اسوه اى براى طلاّب جوان
سخن به درازا کشید. و این به دلیل دردها و نابسامانیهاى بسیارى است که هست وچه بسا برکتى بود از روح شهیدى تعهّدآشنا و تکلیف شناس که اکنون به ادامه گفتار درباره وى مى پردازم. براى این که مقصودهاى من در این باره به خوبى روشن گردد و مسائلى را با طلاب جوان و جویاى خودسازى و قوام پذیرى در میان نهاده باشم آنچه را در نظر دارم در ضمن چند بخش به عرض مى رسانم.
1. جامعیّت
مطهّرى عالمى بود جامع صاحب تفکّرى وسیع و منضبط و شناختى ـ تا حدود بسیارى ـ منطبق با زمان و نیازهاى واقعى زمان. مطالعات بسیار متنوّع و بسیار پردامنه او از او دانشمندى ساخته بود مفید و منشأ اثر و تأثیر. او از مجموعه معلومات خویش به شایستگى بهره مى برد و آن معلومات را به شایستگى عرضه مى کرد چه در سخنرانیهایش چه در درسهایش چه در کتابهایش و چه در مقالاتش. آنچه او به صورت سخنرانى القا کرده است یا به صورت کتاب نوشته است از جمله گرامى ترین آثار فرهنگ گفتارى و نوشتارى اسلام است در این روزگار. کدام عالم و نویسنده اى است که آثارش نوعا غنى و سودمند باشد و جهت بخش؟ و کدام عالم و نویسنده اى است که تا این اندازه انسجام بر مطالب عرضه داشته او حکم راند؟
مرحوم مطهّرى همچنین یکى از حاملان صاحب نظر میراث فلسفه اسلامى بود. در این مقوله آثارى بلندپایه از وى بر جاى مانده است مانند گفتارى درباره مسائل مورد گفت وگوى بیرونى و ابن سینا و مقاله (نگاهى اجمالى به سیر فلسفه در اسلام) و…44 یک روز که قرار ملاقاتى داشتیم من به دانشکده الاهیات رفتم به اطاق ایشان. مشغول تدریس بودند. گویا درسى خصوصى بود براى تنى چند غیر از درسهاى رسمى کلاسى. متن کتاب (نجات) (النّجاة) ابن سینا بود. من بعمد وارد شدم و پس از تعارف ایشان نشستم تا شیوه تدریس ایشان را دیده باشم. نجات متنى مختصر و نسبتاً ساده است لیکن ایشان مطالب و مسائل فلسفى را با تسلّطى تقریر و تحریر مى کردند که انسان را به یاد فلاسفه بزرگ قدیم مى انداخت فلاسفه خراسان قدیم.
2. حضور در صحنه هاى سیاسى و اجتماعى
مردى آگاه و متعهّد چونان مطهّرى که داراى آفاق فکرى برونحوزه اى بود نمى توانست تکالیف بزرگ سیاسى و اجتماعى خویش را فراموش کند و در صحنه ها حاضر و فعّال نباشد. او از سالها پیش پوسته حوزه مآبى را شکست و خود را در دریاى متحرّک و آموزنده و بیدارگر اجتماع افکند. او از عناوینى که ممکن بود از حوزه مدارى کسب کند چشم پوشید و هجرت الى التکلیف کرد45 و براى اداى تکلیف راهى محیط رنج آور تهران گشت و با دیگران و دیگران مصاحبت کرد و از همه جا و همه چیز با خبر شد. او از بازار تا دانشگاه از هیچ جمعى و جمعیّتى غافل نبود. از هر سوى حمله اى به باروهاى دین و مقدّسات شروع مى شد او نیز به تدارک دفاع مى پرداخت. اینها همه از آثار او و ادوار زندگانى او به خوبى محسوس است. در بخشى دیگر نیز در این باره اشاره اى خواهم کرد.
3. آثار گستردگى ابداع
من در این جا نمى خواهم به بیان ارجهاى آثار ارجمند مطهّرى بپردازم یا آنها را تحلیل کنم و دیگر نویسندگان و متفکران مذهبى را توجه دهم که آن آثار را به دقت بخوانند و آنها را سرمشقى بشناسند براى غناى عرضه سلامت برخورد فصاحت بیان استقامت اندیشه وضوح مقصود تعهّد والا رسالت تألیف و گسترش مکتب… نه نمى خواهم این کار را بکنم زیرا که این کار خود نیازمند است به مقاله اى جدا بلکه کتابى مستقل. آثار مطهّرى هر یک جایى را پر مى کند که خالى بوده است. و ارزش این گونه آثار هنگامى بیش تر نمایان مى شود که ما به انبوه نوشته ها و آثار بى ارج و بى ارزشى که به نام مذهب منتشر مى شود بر بخوریم….
اى کاش مطهّرى سالهاى سال زنده بود و از رده کتابهاى پر ارجى که به یادگار گذاشت (و فرهنگ اسلام و تشیّع را به همان نسبت غنى کرد و نیاز نسل پویاى امروز را در موارد چندى برآورده ساخت) کتابهاى بسیار دیگرى براى ما مى نوشت. آثار مطهرى از چندین امتیاز برخوردار بود که من به اجمال به آنها اشاره مى کنم:
1. نثر فصیح و استوار و روشن.
2. عرضه منطقى و وزین و والا.
3. اعتبار داشتن و استناد به مآخذ.
4. انطباق با نیازهاى روحى و اعتقادى و فکرى اجتماع.
5. ابداع و تنوّع در مواردى چند.
6. دریافت صحیح و برداشت درست.
و امورى دیگر که در آغاز همین بخش نیز یاد گشت. از جمله مسائل آموزنده در زندگى علمى مطهّرى که مى تواند براى هر جوینده کمالى سرمشق باشد بویژه براى طلاّب جوان و دانشجویان یکى پرکارى ایشان بود و دیگرى تنوعّ مطالعه46 و وسعت مآخذ کارهاى او.
وقتى به مآخذ مطالعه وى مى نگرید (با توجه به این که او به هر حال عالمى بود از حوزه قم) به زحمات بسیارى که او کشیده است پى مى برید. تنوّع مراجعه و گسترش مطالعه مربوط است به داشتن شناخت و آگاهى از ابعاد تعهّد و تکلیف و وضع زمان و جهان. این شناخت و آگاهى انسان متعهّد را به تنوع و گستردگى در مطالعه و اخذ دانش دیگران وا مى دارد. این است که در آثار ایشان همه گونه مأخذ دیده مى شود از کتابهاى علمى سنّتى تا کتابهاى دیگران و مجلاّت و متون گوناگون و حتّى اگر لازم شد مَزدیَسْناى مرحوم دکتر معین. و این همه از بیدارى و تعهّد شناسى است.
4. نثر استوار و روان
از نکات مهم دیگر درباره مطهّرى که باید همواره به یاد طلاب جوان آورده شود کار نویسندگى اوست. او در این مورد باید به یقین براى آنان اُسوه اى معتبر به شمار آید. چگونه مطهّرى در درون حوزه توانست صاحب چنین نثرى بشود؟ نثرى که هیچ به حوزه نمى خورد بویژه حوزه در آن روزگار. ما در حوزه ها به کار تربیت نویسنده نپرداخته ایم از این رو نثر قابل توجّهى نداریم یا کم تر داریم.47 حوزه قم باید دست کم 20 نویسنده صاحب سبک و 200 نویسنده صاحب قلم و زبردست داشته باشد نویسندگانى آگاه فارسى دان تعهّدشناس دردآشنا و ترقى آفرین. متأسّفانه حوزه این چنین نیست لیکن مطهّرى داراى نثرى بود خوب و سالم و روان و استوار. کم تر ضعفهایى که در نثرهاى دیگرانى دیده مى شود در نثر او به چشم مى خورد. این چگونگى باید طلاب جوان را وابدارد تا در پى تحصیل و تکمیل فنِ نویسندگى بشتابند و از این راه خدمات خود را به اسلام و جامعه مؤثر و سودمند و جاودان سازند باروهاى (حق بزرگ) را پاس دارند و (حماسه جاوید) را مرزبان باشند.
5. روح لطیف و شعرشناسى
این نیز یکى دیگر از ویژگیهاى این عالم بود. او اشعار لطیف را خوب مى شناخت از این نوع شعر از برداشت و در مناسبتهایى مى خواند. نمونه بارز آشنایى او با کار ذوق و هنر بررسیى است که درباره دیوان حافظ کرده است و به نام (تماشاگه راز) انتشار یافته است. او این جهت را نیز در راه پاسدارى از مرزهاى فکرى و اعتقادى جامعه به کار مى برد و مدّعیان بى اطّلاع از فرهنگ غنى و والاى اسلامى را منکوب مى کرد.
تلطیف ذوق یکى از امور لازم براى هر کسى است که با امور عقلى و روحى و علمى و تربیتى سروکار دارد. خشن طبعى و خشک ذوقى درد سر بزرگى است براى
خود انسان و دیگران بویژه براى کسى که به گونه اى با کتاب و فهم سروکار دارد. بسیارى از عالمان ما خود اهل ذوق و داراى طبع شعر بوده اند و از آنان دیوانها یا اشعارى در دست است مانند سیّد رضى سیّد مرتضى شهید اوّل شهیدثانى شیخ بهائى صاحب معالم قاضى نوراللّه شوشترى شیخ حرّ عاملى ملاّ احمد نراقى میرزا محمّد تقى شیرازى علاّمه طباطبائى و….
باید طبع لطیف داشت وگرنه باید براى تلطیف طبع خود کوشید و طبع را تلطیف کرد و ذوق را حسّاس و سالم ساخت. والبته از آن در راه صحیح و منظورهاى صحیح بهره گرفت.
6. نمونه اى از تعهّد
در زیر و بمهاى کار و پیچ و خمهاى موضع گیرى و اقدام تعهّدگرایى و تعهّدشناسیِ اشخاص تا حدود بسیارى دانسته مى شود. کسانى که درصدد خدمتند چه بسا بسیارى از امور دیگر را فراموش مى کنند بویژه نام طلبى و عنوان دوستى و شأنمآبى را. برخى در اندیشه خویش براى خود شأنى مى یابند و چنان حرکت مى کنند که آن شأن متصور و موهوم درهم نریزد. و از این جاست که فراوانى از تکلیفهاى لازم را فرو مى گذارند و بدتر از این و زیانمندتر این که فراوانى از کارهاى نالازم را انجام مى دهند زحمتهاى نالازم و خود گرفتنهاى بیهوده را تحمّل مى کنند و اوراقى بیفایده را سیاه مى نمایند و چه هزینه هایى و عمرهایى را که بر باد نمى دهند.
مطهّرى به دلیل همان ذهن عالمانه شخصیّت اصیل برخورد منطقى با مسائل و ایمان به تکلیف علاقه به خدمت ذوق و درک و اقعیّات حیات اجتماعى و آشنایى با فرهنگ جامعه و مردم در مرحله شناختِ موضوعات کار خویش نیز توفیقى بزرگ به دست آورد و صمیمیّتى ویژه ابراز داشت. مطالعه مقدمه (داستان راستان)
نمونه والاى این شناخت و خضوع متعهّدانه را به ما نشان مى دهد نشان مى دهد که عالمى با آن همه گرفتارى علمى و… حتّى از داستان نویسى و تألیف کتابى داستانى براى نوجوانان و کم سوادان غافل نیست. هم این ضرورت و نیاز را درک مى کند و هم به دنبال آن دست به اقدام مى زند. و ما در سیره پیشینیان خویش از این گونه بسیار مى یابیم. علاّمه بزرگوار مجلسى کتابهاى چندى به فارسى مى نگارد و حتى مسائلى از قبیل آداب حمّام رفتن را به قلم مى آورد. عقل بشرى بزرگ خواجه نصیرالدّین طوسى رساله هاى کوچک فارسى درعقاید و اخلاق تألیف مى کند. سید جمال الدّین اسدآبادى به قصه نویسى مى پردازد (قصه هاى استاد).
مطهّرى در این مقوله سخنانى دردمندانه در مقدمه (داستان راستان) گفته است که چون مى تواند دردگزار هر دردمند آگاه باشد آنها را نقل مى کنم:
*
(… از ذکر این نکته نیز نمى توانم صرف نظر کنم که در مدّتى که مشغول نگارش یا چاپ این داستانها بودم بعضى از دوستان ضمن تحسین و اعتراف به سودمندى کتاب از این که من کارهاى به عقیده آنها مهم تر ولازم تر خود را موقتاً کنار گذاشته و به این کار پرداخته ام اظهار تأسّف مى کردند و ملامتم مى نمودند که چرا چندین تألیف علمى مهم را در رشته هاى مختلف به یک سو گذاشته ام و به چنین کار ساده اى پرداخته ام حتّى بعضى پیشنهاد کردند که حالا که زحمت این کار را کشیده اى پس لا اقل به نام خودت منتشر نکن! من گفتم: چرا مگر چه عیبى دارد؟ گفتند: اثرى که به نام تو منتشر مى شود لاقل باید در ردیف همان (اصول فلسفه) باشد این کار براى تو کوچک است. گفتم: مقیاس کوچکى و بزرگى چیست؟ معلوم شد مقیاس
بزرگى و کوچکى کار در نظر این آقایان مشکل و سادگى آن است کارى به اهمیت و بزرگى و کوچکیِ نتیجه کار ندارند…
اگر این منطق و این طرز فکر مربوط به یک نفر یا چند نفر مى بود من در این جا از آن نام نمى بردم متأسّفانه این طرز تفکّر که جز یک بیمارى اجتماعى و یک انحراف بزرگ از تعلیمات عالیه اسلامى چیز دیگرى نیست در اجتماع ما زیاد شیوع پیدا کرده چه زبانها را که این منطق نبسته و چه قلمها را که نشکسته و به گوشه اى نیفکنده است؟ به همین دلیل است که ما امروز از لحاظ کتب مفید و مخصوصاً کتب دینى و مذهبى سودمند بیش از اندازه فقیریم. هر مدّعى فضلى حاضر است ده سال یا بیشتر صرف وقت کند و یک رَطب و یا بسى به هم ببافد و به عنوان یک اثر علمى کتابى تألیف کند و با کمال افتخار نام خود را پشت آن کتاب بنویسد بدون آن که یک ذره به حال اجتماع مفید فایده اى باشد امّا از تألیف یک کتاب مفید فقط به جرم این که ساده است و کسر شأن است خوددارى مى کند….).
*
البته بسیارى از این مدّعى فضلها هم خدا کند که دست به کتابنویسى و تألیف نزنند مگر وقتى مانند خود مطهرى مقدمات لازم را کسب کنند: نثر خوب ذوق سلیم درک نیاز و آگاهیهاى لازم زیرا که فاضل حوزه اى بودن غیر از نویسنده دینى و اجتماعى بودن است. امر دوم را باید با کوششهاى بسیار پس از فضل حوزه اى کسب کرد که این خود مرحله دیگرى است. اگر در کسى این هر دو جهت جمع شد نمونه اى والا خواهد بود.
7. قرآن کریم
شهید مطهّرى با (قرآن کریم) اُنس بسیار داشت. از سخنرانیها و گفتارهاى تفسیریِ وى این امر به خوبى مشهود است. در فهم نکات تعبیرى قرآن نیز دستى داشت. این چگونگى از دقّت و ممارست و ذوق نیرومند و مطالعه تفاسیر حاصل مى گردد. شاید در این مقام تعالیم و تذکّرات علاّمه سیّد محمّد حسین طباطبائى رحمة الله علیه صاحب تفسیر (المیزان) نیز در ایشان مؤثر بوده است.
هنگامى شهید مطهّرى مشغول تحقیق درباره (فطرت) بود از این روى دوست داشت نظر مکتب معارفى خراسان را که بر پایه خالص فهمى و خالص سازى معارف (قرآن) مبتنى است نیز بداند. مکتبى را که این جانب از آن به (مکتب تفکیک) تعبیر مى کنم.48 بارى ایشان گفتند:
(مشغول تحقیقى هستم درباره فطرت… مى خواهم کتابهاى مرحوم حاج شیخ مجتبى قزوینى را ببینم. شنیده ام ایشان در این باب بحثى دارند شما دارید؟)
گفتم: بله.
گفتند: به من بدهید.
دوره کتاب (بیان الفرقان) را براى ایشان فرستادم. بعد از مدّتى که مرور کرده بودند به من رد کردند. من نیز مشغول کارى بودم در آن باره با ایشان گفت وگو کردم به مناسبت از یکى از کتابهاى چاپ نشده خود نام بردند و قرار شد آن را براى من بفرستند تا بخوانم. و چنین کردند. کتابى بود درباره (قرآن کریم) و موضوعات قرآن و شناخت آن موضوعات که براى عموم تألیف شده بود. من پس از مراجعه دریافتم که در مورد آن کار خود نمى توانم از این کتاب استفاده و نقل کنم اما کتاب چندان خوب بود که آن را ـ شاید همه اش را ـ خواندم و به ایشان رد کردم. و همواره تأکید داشتم که (این کتاب را چاپ
کنید بسیار آموزنده است خوب است خیلى خوب…) و اکنون نمى دانم که آن کتاب چه سرنوشتى یافته است تاکنون که چاپ شده آن را ندیده ام.
8. سیره نبوى (زندگانى پیامبر اکرم(ص)
شهید مطهرى که روانش شاد و شادتر باد یادداشتهایى بسیار و تحقیقاتى فراوان درباره زندگانى و سیره پیامبر اکرم(ص) داشت. یکى از مسائل بسیار غم انگیز این است که در زبان فارسى صدها کتاب در موضوعات مذهبى کم داریم و نداریم. موضوعاتى که نداشتن کتابِ خوب درباره آنها مایه زیانهایى بزرگ است… آیا تأسفبار نیست که در زبان فارسى چند زندگینامه تحلیلى و سیره تحقیقى و خوش قلم و مستند در سطوح متفاوت درباره پیامبر اکرم(ص) نداشته باشیم؟ زندگى پیامبر اکرم که خود بزرگ ترین عامل سازنده و مکتب تربیت و چشمه حیات عقلى و اخلاقى و روحى و تربیتى و سیاسى و اجتماعى و اقتصادى و ادارى و نظامى است و عظیم ترین نمونه و اُسوه است (وَلَکُمْ فى رَسُولِ اللّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَة).
مطهّرى از جمله به اهمیت این موضوع به نیکى پى برده بود و در قصد نگارش (سیره نبوى) بود سیره اى جامع و روشن و تحقیقى و آموزنده و درست. و پیداست که اگر مردى چون او دست به تحقیقات متنى و تاریخى تطبیق و مقایسه دریافت و استناد رفع ابهام و ردّ اتهام مى زد چگونه اثرى پدید مى آورد. در این باره یک نمونه مقاله تحقیقى زیبا و آموزنده اوست درباره چگونگى و حکمت تعدّد زوجات پیامبر اکرم(ص).49
تا آن جا که به یاد دارم مى فرمود:
(من درباره زندگى و سیره پیامبر(ص) چندهزار فیش و یادداشت جمع کرده ام….)
و این یک بخش از کارهاى علمى و تحقیقى مطهّرى بود. وى به صورتى آگاهانه و عارفانه به شخصیّت پیامبر اکرم(ص) عشق مى ورزید. و از امورى که به صورتى شگفت در آگاهى متعهّدانه مطهّرى نقش داشت همین توجّه عمیق او به شخصیّت و معنویّت و زندگى حضرت رسول اکرم(ص) و شیفتگى او در این مرحله و در این معرفت بود. تأمّل در شخصیّت و عظمت پیامبر اکرم(ص) در نزد بسیارى مورد غفلت است. یکى از علّتهاى این امر مقام عظیم الشان جهت نَفَسُ الرّحمانى و هویّت باطنه آن حضرت است. و این مقام به تعبیرى و تشبیهى چونان خورشید است که کم تر چشمانى قدرت توجّه به آن و ادامه نظر در آن را دارند. و در این مقصود بیش از این تشبیه و اشاره نشاید گفت رعایت حدود استعدادات را.
بارى شهید مطهّرى از این توفیق و فیض به مقدارى قابل توجّه برخوردار بود و به پیامبر اکرم(ص) توجّهى خاص داشت و به تألیف و تحقیق درباره تاریخ و زندگى پیامبر اکرم(ص) بسیار مى اندیشید. و در این باره سخنى بسیار دقیق و جالب مى گفت:
(اگر کسى بخواهد زندگانى پیامبر را مورد مطالعه قرار دهد باید تمام دوره هاى این زندگانى را مورد دقت و تحلیل قرار دهد. سراسر زندگانى پیامبر اعجاز و تربیت است و باید همه در ارتباط با هم مورد مطالعه قرار گیرد. زندگانى پیامبر(ص) 63 سال است. این 63 سال یک واحد است. من اگر موفّق شوم زندگى پیامبر را زیر عنوان (63 سال) خواهم نوشت).
و این سخنى درست است زندگى پیامبر اکرم(ص) 63 سال است و باید پیوسته به هم مورد شناخت و تفسیر و تبیین قرار گیرد بویژه که این سیره ـ چنانکه یاد کردیم ـ از جهات گوناگونى براى مسلمین و بشریّت مطرح است: روحى بدنى اخلاقى
تربیتى رهبرى ادارى فرماندهى سیاست شناخت حکمت اخلاق رهبرى اخلاق تبلیغى. اینها همه و هنوز جوانب بسیارى دیگر باید مطرح گردد. و مطهّرى در این باره در صدد کارى بود جامع و بزرگ. سخنى را هم که از او نقل کردیم ناظر به همین طرح و عرضه جامع بود در آن سالها کتابى به عنوان گفت وگو درباره زندگانى پیامبر از سوى ایادى خائن تهیّه و تألیف شده بود و در دسترس برخى قرار گرفته بود نوشته اى باطل و کتابى مبتنى بر افترا در وقایع تقطیع در نقل تحریف در متن و خیانت و تدلیس در عرضه… شهید مطهّرى چون مؤمنى متعهّد از آن کتاب اطّلاع یافته بود و به موارد نقص و خیانت آن کتاب و اغراض ساواک از تهیه و پخش آن پى برده بود از این رو مى خواست با کارى جامع جلو این گونه نغمه هاى شوم را که گاه گاه از سوى برخى مستشرقان یهودى و مسیحى و دیگر ایادى خیانت و فجور و جاسوسى و
ظلالِ داخلى در کشورهاى اسلا مى در افکنده مى شود یکباره بگیرد. در همان ایّام در صدد بود تا از چند تن دیگر از صاحب نظران نیز بخواهد که در پاسخ آن یاوه هاى مرموز تقطیعهاى مزوّرانه (که بر خوانندگان بى اطّلاع پوشیده مى ماند) دروغهاى تاریخى بزرگ به هم اندازیهاى طرّارانه و تصویرگریهاى کاذب قلم کتابى بنویسند. او کسانى چند را نام مى برد از جمله آقاى دکتر سیّد جعفر شهیدى و مرحوم دکتر على شریعتى. مى گفت: اینان مى توانند آثار سوء این نوشته مزوّرانه و مرموز را خنثى کنند.
9. آشنایى با (نهج البلاغه)
این کتاب مظلوم و کتاب مظلوم دیگر (صحیفه سجادیه) به صورتى عجیب در حوزه هاى ما ناشناخته اند البته به استثناى افراد یا جریانهاى استثنایى. نهج البلاغه; تبلور اعلاى تعالیم اسلام است در سطح حاکمیّت و صحیفه سجادیه تبلور اعلاى تعالیم اسلام است در سطح تربیت50. این دو کتاب باید در حوزه هاى ما هیچ گاه از دست طالبان علم به زمین گذاشته نشود باید بحث و درس و شناخت و تحلیل این دو زبور مقدّس و صحیفه مکرّم یکى از ارکان اصلى تعلیم و تعلم در حوزه ها باشد. و با کمال دردمندى و دریغ خورى این گونه نیست.
شهید مطهرى پس از پیشامدى که خود شرح داده است51 با نهج البلاغه آشنا مى شود و این آشنایى در جان او مى توفد و او را گرفتار خویش مى سازد. مطهرى از آن هنگام سر به آستان (نهج البلاغه) مى نهد و به (سیرى در نهج البلاغه) مى پردازد و جان جویاى خویش در مطلع انوار آسمانى کلام عظیم به فیض طلبى و نورگیرى مى برد. از آن پس نه تنها در کتاب ویژه اى درباره نهج البلاغه که بر نوشته ها و سخنرانیهاى او نیز سخنان على(ع) پرتو مى افکند و نور مى پاشد.52
10. عبادت و تهجّد (شب زنده دارى و سحرخیزى)
از عوامل عمده در کار طلب و توفیق چه براى طالب علمان روحانى یا دانشجویان یا دیگر جویندگان کمال و تعالى عمل به عبادات و مستحبّات پرهیز از محرّمات و مَنهیّات و مداومت بر ادعیه و اوراد و زیارات است. هرکس طالب است باید هر قدر و هروقت ـ و از هر وقت بتواند ـ به این امور بپردازد و فارغ از دیگر مسائل این امور را جزء برنامه زندگى خویش قرار دهد. تصوّر باطلى است که بگویند و بپندارند که پرداختن به این امور وقت را مى گیرد و از دیگر کارها باز مى دارد. البتّه باید این کار هم به اندازه و طبق برنامه اى که شخص براى اوقات خود مى ریزد باشد لیکن توفیق و (بَسط الوقت) ى که از این رهگذر عاید مى گردد غنیمت بزرگى است که جبران همه چیز مى کند….
بارى اثر امور یاد شده در روح و تهذیب و تکامل آن و افزایش توفیق و کامیابى در طلب جزء مسلّمات و مجرّبات است و اما پاداشهاى اخروى و مینوى آن که در جاى خود محفوظ. و در این راه اوقات و اغتنام آنها نیز نقشى عمده دارد (مانند مکان و برخى چیزهاى دیگر). شب و سحر و سپیده دم (بینَ الطّلوعین) از جمله مهم ترین و مستعدترین اوقات کلّى است:
(إنَّ المُتَّقینَ فی جَنّاتٍ وَعُیُونٍ… کانُوا قَلیلاً مِنَ اللّیلِ مایَهجَعُون. وبِالاسحارِهُمْ یَسْتَغْفِرُون.)53
پرهیز پیشگان که در آن جهان در دل باغستانها و بر لب چشمه سارها جاى خواهند داشت در این جهان شبها اندکى مى خفتند و سحرگاهان به آمرزشخواهى مى کوشیدند.
مطهّرى متهجّد و مستغفر بالأسحار با این عالم جانانه آشنا بود و از آن بهره مند. ایمان در مرحله کمال خویش عشق است و محبت (الایمانُ هُوَ الحُبّ)54 و همه چیز در گرو
این عشق و محبّت است و انسان باید همچون دیگر کاینات از این آتش مقدّس که درجان همه چیز افتاده است (وَإن من شىءٍ إلاّ یُسَبِّحُ بِحَمْدِه) شعله اى درجان خویش بیفکند:
طفیل هستیِ عشقند آدمى و پرى
ارادتى بنما تا سعادتى ببرى
و باید تا کار جهان به سر نیامده است (یَوْمَ نَطوِى السَّماءَ کَطَیِّ السِّجِلِّ لِلکُتُب) عاشق شد و نقش مقصود از کارگاه هستى خواند:
عاشق شو ار نه روزى کار جهان سرآید
نا خوانده نقش مقصود از کار گاه هستى
و چون کار ایمان به حب رسید (و عنان عقل در دست عشق افتاد) دل دریاى راز مى گردد و به راز گویى میل مى کند. و رازگویى با محبوب خلوت مى طلبد و چه خلوتى بهتر از شب دل شب:
نباشد اى پسر صاحبدلان را
بجز دل در دل شبها قرینى
و چون دل عاشق گشت متنبّه مى گردد و چون متنبّه و بیدار گردید آنچه را مى طلبد و مى خواهد در عالم تن و طبیعت نمى یابد و دیگر از پرفشانى در قفس طبیعت و پرواز در عالم کدورت طرفى نمى بندد این است که به (عالم جان) توجّه مى یابد و بدان آفاق روى مى آورد و براى رسیدن به عالم جان خویشتن را آماده سفر کردن از (عالم تن) مى سازد:
در حیات تن سفر کردن ز تن مى خواستم
ییک سراسر سیرِ عالم بى بدن مى خواستم
پر فشانى در قفس نتوان به کام خویش کرد
نیست عالم جاى پروازى که من مى خواستم
از هوسها بت پرستِ خودپرستى گشته ام
عشق را در کعبه دل بت شکن مى خواستم
با وجود آنکه چیزى در نظر جز او نبود
دیده نتوانست دید آن را که من مى خواستم
داشت روح امید آسایش ز (ملک تن) نجیب!
ساده لوحى بین که در غربت وطن مى خواستم55
آرى روح بیدار ـ اندک اندک ـ از عالم تن مى گسلد امید آسایش از ملک تن بر مى گیرد و از وطن خواستن در (غربت) دست بر مى دارد. دلِ بیدار نمى تواند عالم جان را نبیند و بر این نابینایى بشکیبد. در یکى از سخنرانیها از او شنیدم که این دو بیت را ـ که حاکى از توجّه به این مراحل است ـ مى خواند:
ترسم بروم عالَمِ جان نادیده
بیرون روم از جهان جهان نادیده
در عالم جان چون روم از عالَمِ تن
در عالمِ تن عالَمِ جان نادیده؟
و مرد از سالها سال پیش خویش را براى این سفر آماده کرده بود و با توشه تهجّد و مرکب شبخیزى و راهبرى فیضِ سحر عمرى در این راه گام کوبید و به یقین به مقصودهایى رسید: همین آثار فراوان و خدمات شایان او نشانه فوز و توفیق اوست و همچنین کامیابى او به سعادت شهادت….
در این مقام اشاره به امرى دیگر نیز مناسب است. و آن امر ارادتِ پر عمقِ وى به خاندان پیامبراکرم و ائمه طاهرین علیهم السّلام بود. این ارادت عمیق و مبتنى بر حکمت و دانایى و متجلّى در جان و روح و توأم با منطق و فرزانگى در شور پرژرفاى او به هنگام ذکر مطهّر آنان نمودار مى گشت. او حتى یاد کرد نام پیامبر اکرم(ص) و
خاندان پیامبر(ع) را با اداى احترام توأم مى ساخت و فعل را در جمله به صیغه جمع ادا مى کرد. و اگر ولایت است و ولایتى مصداق درست آن از جمله این است و این چنین مرد.
و سرانجام از همه والاتر این که آل محمد(ص) او را پذیرفتند ووى را مَحرم حریم حرمت خویش دانستند و مُحرم حرم خود خواستند و با رخسار پرخون و کفن گلگون در آستان اقدس خود جاى دادند و همانسان که خواجه نصیرالدین طوسى را در حرم انور حضرت امام موسى بن جعفر(ع) پذیرفتند او را در حرم مطهّر دختِ اطهر آن امام همام پذیرا گشتند. اَفاض اللّهُ عَلَیه شابیبَ الرّحمة وَالغُفران وَحسُره مَعَ آلِ مُحَمَّدٍ اولیاءِ الأکوان.
11. شناخت تحلیلى تاریخ اسلام
شناخت تحلیلى تاریخ اسلام موضوعى بسیار مهم و جهت بخش و بیدارى آموز و حرکت آفرین است. این رشته ـ به صورت تحقیق و تحلیل ـ باید یکى از درسهاى اساسى حوزه ها باشد و متخصّصانى و مدرّسانى داشته باشد. بسیارى از متفکّران و مصلحان اسلامى مایه هاى عمده تفکر و اقدام خویش را از شناخت تحلیلى تاریخ اسلام و حرکتهاى اسلامى گرفته اند. مطهّرى نیز از همین رده متفکّران بود. او در سخنرانیها و نوشته هاى خویش شناخت مستند و تحلیلى خویش را از تاریخ و تسلّط خود را بر بهره گیرى از منطق حوادث نشان داده است.
12. اطّلاع از احوال عالمان
مطالعه احوال عالمان گذشته و آگاه شدن از چگونگى حال آنان: زهد تقوى پشتکار انسانیّت عظمت و دیگر صفات برجسته آنان در سازندگیِ روح اثرى عظیم دارد. طلاب جوان نباید از این منبع عظیم انرژى و نیروى روحى غافل باشند. فواید بسیار دیگرى نیز از مطالعه کتابهاى زندگانى عالمان بزرگ به دست مى آید که همه ٌ آنها به گونه اى در وسعت دهى به معلومات و قوام بخشى به شخصیّت طالب علمانِ جوان مؤثر است. از آثار مطهّرى پیداست که او از احوال عالمان بویژه سلسله هاى آنان در طبقات استادى و شاگردى و نقل و حمل مشعل علم و آگاهى آگاه بوده است.
13. خوى علمى
عالمان راستین همواره در صدد آموختنند و اندوختن (مَنهُومانِ لایَشْبَعَان…) دو گرسنه هیچ گاه سیر نمى شوند: یکى گرسنه علم و دیگرى گرسنه مال. شهید مطهّرى به صورتى عجیب درصدد بود تا با آگاهان دیگر تماس گیرد و از اندیشه ها با خبر گردد. او بویژه علاقه داشت که در میان دانشگاهیان و روشنفکران متجدّد و مولّفان و مترجمان خارج از حوزه کسانى باشند که معلومات آنان براى او قابل استفاده باشد با ایشان ارتباط یابد و استفاده کند و در ضمن به آنان چیزهایى بیاموزد. یکبار در این باره از خود این جانب کمک خواست و من آنچه را ایشان مى خواست و منظور داشت عملى کردم56. و این چگونگى باید براى اُسوه جویان ملاکى مهم به شمار آید. من به حضور محترم طلاّب جوان بر توجّه به این امر تأکید مى کنم.57
از عرضه کارهاى علمى خود نیز بر کسانى که به آنان اعتقاد داشت و آنان را در خور مى دید ابایى نداشت بلکه بدین کار اقدام مى کرد. همچنین به رایزنى و مشورت درباره برخى بحثها و طرحهاى علمى و تحقیقى که به نظرش مى رسید یا مى خواست بدان دست یازد یا بدان دست یازیده بود اهمیّت مى داد و این کار را مى کرد.
هنگامى که من (حماسه غدیر) بخش مدخل را نوشتم به ایشان دادم تا مرور کنند و نظر بدهند. و ایشان چنین کردند. ایشان نیز در مورد برخى از کارهایشان مایل
بودند که این بنده مرور کند و اگر چیزى به نظرش مى رسد بگوید و گاه چنین مى شد از جمله در مورد کتاب (خدمات متقابل اسلام و ایران) (چاپ دوم).
14. حریّت فکرى و شهامت اصلاحى
دردآشنایى روشن بینى آرمانخواهى و اصلاح طلبى انسان را حُرّ و آزاد و با شهامت بار مى آورد. انسانِ دردآشناى روشن بینِ آرمانخواهِ اصلاح طلب نخست مى کوشد تا خود را اسیر هیچ قیدوبندى نکند و در دام عنوانى مقامى وظیفه اى و درآمدى گرفتارى نشود. این چنین کسى سپس آنچه را دید و دانست و درک کرد مى گوید. هم درست مى فهمد و هم با شهامت ابراز مى دارد.
نمونه روحیّه یاد شده در بالا در مرحوم مطهّرى نیز بود. یک اثر از آثار این واقعیّت مقاله پربار و بلند و آگاه کنند و حریّت نشان ایشان است با عنوانِ (مشکل اساسى در سازمان روحانیّت). و این نمونه اى است از آن که گفتیم: (اَلرّائِدُ لایَکذِبُ أهلَه). طلاّب جوان (که اگر امیدى به حوزه هست به دلیل وجود آنان و خودسازى و آگاهى طلبى متعهّدانه و زمانمدار آنان است) باید با این مقاله و این مقوله (یعنى: اصلاح حوزه ها و تصفیه روحانیت و ایجاد تشکیلات صحیح در آن) به طور کامل و جدّى و تکلیفى آشنا گردند و آن مقاله را بخوانند و براى عملى ساختن پیشنهادهاى آن فکر کنند و گامهاى مناسب بردارند. وَالتّوفیق مِنَ اللّهِ تَعالى والتَّأییدُ مِنْ بَقیّتةِ بَینَ عِبادِهِ وَذَخیرَتِهِ فى بِلادِهِ.
15. شناخت اقتصاد زمان و توجّه به امر حیاتى عدالت اجتماعى.
ییکى از نقطه هاى اوج در ادراک و تعهد شهید مطهرى نظریات اوست درباره اقتصاد. گوشه اى نشستن و تحت تأثیرهاى گوناگون سرمایه داران متکاثر و مُتْرَف و
مُسرِف قرار گرفتن و این همه ظلم و تفاوت را پذیرفتن و استخوان طبقات محروم را خرد شده دیدن و دم بر نیاوردن و نگفتن و ننوشتن از ساحت تعهّد و اندیشه این عالم آگاه به دور بود بسیار به دور. مطهّرى با توجّه پیدا کردن به مسائل جدید و شناختن جهان نو و ماهیّت سرمایه و کار در این جهان نشان داد که عالمى است آگاه از (حوادث واقعه) نه انسانى غرق در (وقایع سابقه). مطهرّى با فرق گذاشتن میان (کارگر) در دنیاى جدیدِ (صنعت) با (اجیر) در دنیاى قدیمِ (خدمت) فهماند که زمان را بشریّت را مسائل را تحوّلات اجتماعى را درک مى کند خردمند است و خردور عاقل است و بصیر مرزبان است و با عاطفه شریف است و انسان مطهّرى به نام طرفدارى از برخى امور… موجب منزوى گشتن اسلام و متّهم شدن فقه اسلامى به نداشتن کتابى و بابى درباره (عدالت اجتماعى) نمى گشت و به طاغوتان مالى نمى گرایید و به بیش تر خرد شدنِ استخوان محرومین کمک نمى کرد و به فراوان تر دوشیدن و مکیدن این زالویان
مردم محروم را مدد نمى رسانید. و این بود آن که گفتیم: (اَلرّائِدُ لایَکذِبُ أهْلَه).
اکنون بر طلاّب جوانى که روزى عالم و مبلّغ و مدیر اجتماع زنده اسلامى مى گردند واجب است این گونه آگاهیها را به خوبى دریابند و شم زنده زمانى پیدا کنند و از غرق شدن در کتاب و درس به صورتى که با واقعیّاتِ زمان و زندگى بیگانه گردند به سختى بپرهیزند و بفهمند که وقتى مطهّرى از فقیه بزرگ مرحوم آسید محمد کاظم یزدى (صاحب عروه فقهى) نقل مى کند که مى توان بر ابواب فقه بابهایى دیگر افزود چه منظورى دارد مى خواهد کدام مرز جامعه را پاس دارد و کدام بُعد متحرّک اسلام و فقه اسلام را نشان دهد. این مطالب را به خوبى درک کنند و خود را و خرد خود را تسلیم متحجّران واقع نبین و واپس روانِ زمان نشناس نسازند. و توجّه داشته باشند که اسلام منهاى عدالت اجتماعى و منهاى مبارزه با استضعاف و تبعیض
نه دین خدا است و نه فقه آل محمد(ص) است و نه قابل دفاع است و نه قادر بر بقا با این که دین خدا تا قیام قیامت باقى است. و اسلام منادى دفاع از محرومان است نه محرومیت آفرینان.
جالب توجه است که در احادیث از امام على(ع) رسیده است:
(مَن زادَ عِلمُهُ عَلى عَقلِه کانَ وَبالاً عَلَیه.)58
عالمى که علمش بیش از فهمش باشد بدفرجام است و بدبخت.
این تعلیم بیدارگر براى کوبیدن عالمان ساده اندیش کم خرد بسته ذهن
بى تجربه زمان نشناس و کم عقل و مرتجع است. این حدیث بیان نفى ارزش بلکه بیان زیانبخشى و صدمه رسانى عالمان و واعظان ومدرّسان و فقیهانى است که سالهایى چند را در کنج مدارس و لاى کتابها و در حوزه هاى درس خارج گذرانده اند درس خارج دیده اند و گفته اند و مبانى و اصطلاحات را فرا گرفته اند و از این جهت قوى شده اند لیکن در جهت داشتن عقل زمانى و کسب کردن آگاهى اجتماعى سیاسى اقتصادى عملى عصرى و نسلى گامى برنداشته و کوششى نکرده اند. این گونه کسان در هر مقام مایه افت کردن اسلام انحطاط یافتن جامعه اسلامى عملى ناشدن و عده هاى انقلابى رکود پذیرى حرکتهاى مردمى و جمودگرایى جهشهاى اصلاحى و آرمانیند. اینانند که علمشان مایه و بال (بیچارگى و بدفرجامى) است و علمشان و اطلاعات و استحضارشان بدفرجام است هم براى خودشان هم براى طلاّب هم براى جامعه هم براى تاریخ و هم براى انقلاب و اسلام زیرا که از دست اینان و تشخیصهاى بسته ذهنانه و موضع گیریهاى رکودآفرین اینان برجامعه و تاریخ و نسل و عصر و اسلام و ارزشها مصیبتها خواهد رفت و زیان ها خواهد رسید… وَلا حولَ ولا قُوَّةَ اِلاّ بِاللّهِ العَلیّ العظیم.
در هر صورت آنچه یاد شد یکى از نقطه هاى مهم بیدارى آفرینى است در طلاّب جوان تا بکوشند که علاوه بر علم حوزه اى و عقل کتابى از علم محیطى و عقل حیاتى (در شعبه هاى گوناگون آن) نیز برخوردار باشند و این علم و عقل را نیز از طریقهایى که دارد کسب کنند و به معلومات همواره به چشم (کمّى) ننگرند و به معلوماتِ (کیفى) نیز بها دهند و تنها کمیّت تحصیلات و معلومات کسان و استادان و مدرّسان و مربّیان آنان را مرعوب یا مجذوب نسازد بلکه به کیفیّت معلومات و درسها و دریافتها و عقلها و شناختها نیز به شایستگى توجّه نمایند و به سختى و سرسختى با بسته ذهنى و محدود اندیشى بستیزند و خود بسته ذهن و محدود اندیش بار
نیایند. عقل نعمت بزرگ خداست و اجلّ از آن است که انسان آن را در وجود خود زندانى کند به هر نامى که باشد.
دراین جا لازم است یاد کنم که شهید مطهرى به حوزه بسیار علاقه مند بود و طلاب را بسیار دوست مى داشت و به آنان احترام مى گذاشت. آنچه هم در مقاله یاد شده نوشته است از سر درد و درک و دیده و درایت است و از باب (اَلرّائِدُ لایَکذِب…) نه از جهتى دیگر و به دلیلى دیگر. یادم هست که مدتى پیش از شهادتش مى فرمود:
(مى خواهم به قم بروم و به کار تدریس حوزه اى دست زنم و به تربیت طلاّب بپردازم… و بقیه کتابهایم را مرتّب کنم و به چاپ برسانم…).
13. اِشراف در مرزبانى
اکنون که به پایان این مقال نزدیک شدیم و برخى خصوصیات شهید مطهّرى را از جمله به منظور اُسوه جویى و اُسوه یابى طلاّب جوان یاد کردیم من نمى توانم از یاد کرد موضوع دیگرى چشم بر بندم.
در پیش یاد شد که شهید مطهّرى (حضور اجتماعى) داشت تعهّدها و تکلیفها را ـ بسیارى را ـ خوب مى شناخت دنبال انجام دادنِ تکلیف بود و از سختى و دشوارى آنها نمى هراسید. احساس مسؤولیت او را وا مى داشت تا مانند یک برجبان مراقب به همه سوى جامعه نظر بیفکند و نابسامانیهاى فکرى و اعتقادى و فرهنگى جامعه را ـ تا آن جا که در آن روزگار در امکان او بود و چنانکه تشخیص مى داد ـ به سامان آورد. او از نوشتن حواشى بر کتاب (روش رئالیسم) و نوشتن مقاله (کتابسوزى در ایران و مصر) و رد این موضوع ورساله (مسئله حجاب) گرفته تا دفاع از تحریف مقاصد عرفانى در شعر فارسى یا مقاله نویسى براى مجله (زن روزِ) آن روز و تا پاسخ گویى به فیلم خائنانه و مرموز و مبتنى بر کذب و تزویرِ (محلّل) در همه جا و همه جا از روى اعتقاد و مسؤولیت و درک وظیفه و اقدام به وظیفه قلم مى زد و کار مى کرد و حضور داشت.
مگر نه این است که عالم دینى راستین و آگاه مرزبان روحى جامعه و پاسدار باروى اعتقادات است؟ و مگر براى مرزبان مسؤول فرق مى کند که (تانکى) مجهّز حمله کند یا بچه اى تیرى بیندازد در هر مورد دفاع وظیفه است.
انسانى که مى نشیند و مطالب علمى و فلسفى دقیق را بررسى مى کند ـ بر حسب قاعده ـ نباید ملتفت شود که فیلمى ضدّ اسلامى ضدّ اخلاقى دروغ و مرموز به نام (محلّل) به دست تهیه کننده ای… ساخته شده و به نمایش درآمده است یا مقالاتى انحرافى در فلان مجلّه کذایى درج گشته است… تا پاسخ دهد. امّا مطهّرى بیدار بود متوجّه بود مسؤول بود متعهّد بود زندگى و مردم را مى دید و مى شناخت از بیرون حوزه ـ که مقصد اصلى حفظ آن است ـ نیز آگاه بود و نه تنها (درس خارج) خوانده بود که (خارج درس) هم خوانده بود. و این بیدارى و دیده بانى و دیده ورى او را به خروش وا مى داشت و به اقدام.
همین جا جاى یاد کردن این نکته اخلاقى و تربیتى و تأثیرى و اجتماعى مهم نیز هست که او انحراف زدایى و پاسخ گویى و چاره جویى را با جنجال و هوچى گرى و عوام آشوبى همراه نمى کرد بلکه مى نشست فکر مى کرد. کتاب مى خواند سند مى یافت تنظیم مى نمود و آن گاه پاسخى متین و مقاله اى کوبنده و محکم مى نوشت و آن رخنه را مى بست. و بدین گونه او مرابط (مرزبان) بود در ثَغْر شیطان یعنى جاهایى که شیطان و پیروان شیطان از آن جاها حمله مى کنند. مرابطه و مرزبانى در ثغر شیطان و در برابر شیطان از اوصافى است که در احادیث درباره عالمان آگاه و متعهّد رسیده است.
14. یادى از مرزبانان
خوشبختانه در تاریخ (روحانیّت شیعه) چهره هایى عظیم که هر یک مى توانند براى اُمّتى اُسوه باشند فراوان ظهور کرده اند. طلاّب جوان مى باید با مطالعه در احوال آنان و شناخت درست زندگى آنان در افق همّت خویش نمونه هایى قرار دهند و به سوى آن افق حرکت کنند. در همین 120 سال اخیر (1300 ـ 1420ق) نیز چه بسیار کسانى در رده مرزبانان و مُرابطان بزرگ داشته ایم اینان مى توانند از نظر قوام اندیشه اى ارزش و جودى و حضور تکلیفى هر کدام از جهتى و نظر به رسالتى نمونه و اُسوه باشند.
من در این جا 30 تن از این گونه بزرگان و اُسوگان را ـ براى توجّه و تبرّک ـ یاد مى کنم و نام مى برم:
1. میر حامد حسین نیشابورى هندى (م:1306ق).
2. میرزا محمد حسن شیرازى (م:1312ق).
3. سید جمال الدّین اسدآبادى ( م:1314ق).
4. حاج آقا رضا همدانى (م:1322ق).
5. حاج شیخ فضل اللّه نورى (م:1327 ق).
6. آخوند ملاّ محمّد کاظم خراسانى (م:1329ق).
7. میرزا محمّد تقى شیرازى (م:1338ق).
8. شیخ محمّد خیابانى (م:1338ق).
9. شیخ محمّد جواد بلاغى (م:1352ق).
10.سیّد موسى زَرآبادى قزوینى (م:1353ق).
11. سیّد حسن صدر کاظمى (م:1354ق).
12. میرزا محمد حسن نائینى (م:1355ق).
13. سید حسن مدرس (م:1356ق)
14. سیّد ابوالحسن اصفهانى (م:1365ق).
15. میرزا مهدى اصفهانى (خراسانى) (م:1365ق).
16. حاج آقا حسین طباطبائى قمى (م:1366ق).
17. سیّد محمّد تقى خوانسارى (م: 1371ق).
18. شیخ محمّد حسین کاشف الغطا (م:1373ق).
19. سیّد عبدالحسین شرف الدّین (م: 1377ق).
20. حاج آقا حسین طباطبائى بروجردى (م:1340ش).
21. سیّد ابوالقاسم کاشانى (م:1340ش).
22. سیّد هبةُ الدّین شهرستانى 0م:1386ق).
23. شیخ مجتبى قزوینى خراسانى (م:1346ش).
24. شیخ آقا بزرگ تهرانى (م:1389ق).
25. علاّمه امینى (م:1390ق)
26. سیّد محمد طالقانى (م:1399ق).
27. علاّمه طباطبائى (م:1402ق).
28. محمّد تقى شریعتى مزینانى (م:1366ش).
29. پرفسور عبدالجواد فلاطورى (م:1375ش).
30. علاّمه جعفرى (م:1377ش).
15. آرمانخواهى در عینیّت
پس از آنچه گفته شد باید یاد کنیم که مقصود اصلى از این همه تأکید بر ایجاد
زمینه هاى پرورش و سازندگى در حوزه ها چیست؟ چرا این تأکید به این صورت درباره دیگر بخشهاى اجتماع مطرح نمى شود؟ البته همه جامعه لازم است رو به صلاحِ انسانى و فلاح اسلامى حرکت کنند اما نظرى که به حوزه ها هست نظر دیگرى است.
واقع این است که بسیارى از متفکّران مذهبى که صلاح و اصلاح جامعه ها به ویژه جامعه هاى اسلامى و جامعه ایران را در حاکمیّت مذهب تشخیص داده اند.59 به حوزه ها اهمیت بسیار مى دهند. آنچه هم که مى گویند و مى نویسند و پیشنهاد مى کنند به دلیل همین اهمیّت دادن است. این متفکّران (چه جامعه شناس آنان و چه غیر جامعه شناس ـ به حسب اصطلاح) معتقدند که باید در جامعه مذهب با ابعاد عمیق و وسیع آن حاکم گردد و باید این کار به دست آگاهان مذهبى تحقق یابد. و این آگاهان باید آگاهانى باشند زاهد و ساده زى و وارسته از مطامع و به دور از تمتّع خواهى و رفاهجویى این نظریّه درست است و براى احدى قابل خدشه نیست. در این نظریّه چهار جزء اخذ شده است:
1. حاکمیّت مذهبى.
2. با همه ابعاد.
3. به دست آگاهان.
4. به شرط زهد و وارستگى در آنان.
و آیا با دید مذهبى در کجاى این چهار بخش مى توان تردید کرد؟ لیکن مسأله اى که هست ـ و بسیار مهم و حیاتى است ـ این است:
1. که همه ابعاد مذهب اخذ گردد نه بخشهایى از آن قرآن کریم با تمام آیات برنامه مدیریّت اجتماع باشد نه با برخى آیات. احوال عملى پیامبر اکرم(ص) و ائمه طاهرین(ع) نیز به حساب آید نهج البلاغه مغفول نباشد; عدالت اجتماعى اسلامى و (قسط قرآنى) طرح ریزى و اجرا گردد
.
2. این که در این حاکمیّت آگاهانه باز فکرِ زمانشاسِ حیات آزمونِ واقع گراى انساندوست دردآشناى عدالت پرورِ ستم ستیز دست اندرکار باشند چه کار نظرى و تدوینى و چه کار عملى و اجرایى.
3. زهد و ساده زیستى دولتمردان و مُجریان حاکمیّت اسلامى(چه روحانى و چه غیر روحانى بویژه روحانى) و همطراز بودن زندگى آنان با پایین ترین قشر جامعه و محروم ترین مردم جزءِ اصول باشد و در عمل دیده شود.
و چون حوزه مدّعى است که آگاهان ماییم به خوبى روشن مى شود که بار
حوزه در این راه چقدر سنگین است و به منزل رساندن این بار چقدر سخت و مشکل. امروز جهان با صدها مکتب و هزاران متفکّر و انساندوست و اندیشمند و مصلح و حقوقدان و انقلابى و ایدئولوگ ناظر ما و جامعه ماست. اکنون آیا با توجّه به این امور و واقعیّات بدون اصلاحات بنیادین در حوزه بدون بها دادن به عنصر درک و شناخت و… مى توان بى دغدغه خاطر این توقّع را از حوزه موجود داشت و او را در این کار موفّق دید؟ اینها مسائلى است که مسلمان متعهّد نمى تواند نسبت به آنها بى تفاوت باشد و بى تفاوت ماند!
این پیگیریها ـ چنانکه آشنایان و آگاهان مى دانند ـ همه و همه براى این است که آرمان منظور از حوزه عینیّت یابد و حوزه اییان در این قرن پرآشوب و در کنار این بشریّت متلاطم بتوانند رسالت خود را ـ به عنوان وارثان جریان انبیایى تاریخ ـ ادا کنند. و این هدف بزرگ و مقدس جز با داشتن و پروردن انسانهاى بزرگ بزرگ عقل بزرگ روح بلند طبع و زهد پیشه تحقّق نخواهد یافت.
امرزو جامعه ما جامعه اى پیشرفته نیست. ما از نظر فرهنگى اخلاقى هنرى اقتصادى صنعتى و… آیا در چه حدّى قرار داریم؟ آنچه مایه نگرانى عمیقِ دینى و تکلیفى و تاریخى و انقلابى است این است وگرنه بجز احساس مسؤولیّت چیزى نیست پرواى چیزى نه و علاقه به چیزى نیز نه. امید که خداى بزرگ رحمت و توفیق خویش را از مردم ما دریغ ندارد و وعاء مشیّت مطلقه این تداوم رحمت و توفیق را براى ما بخواهد.
وَلاحَولَ وَلاقُوّة اِلاّ بِاللّهِ العَلیّ العظیم
وَالسَّلامُ عَلى مَن یَخدِمُ الحَقَّ لِذاتِ الحَق وَیَسعى لا قامَةِ القِسْطِ وَالعَدل.
پى نوشتها:
1. مقصود سالهاى 1357 ـ 1358 است.
2. (رائد) یعنى (پیشاهنگ راهیان) (پیشرو کاروان) شخص خبیر و امین که جلوتر از مسافران کاروانى حرکت مى کرده است تا براى آنان در مسیرها و منزلگاهها جایى امن و مناسب براى فرود آمدن بیاید. ضرب المثل عربى معروف مى گوید:
(الرائد لایَکْذِبُ اَهْلَهَ)
پیشرو کاروان به اهل کاروان دروغ نمى گوید.
و آن را در جاى نا امن و نامناسب فرود نمى آورد.
3. خلاصه اى از این مقاله به مناسبت نخستین سالگرد شهادت شهید مطهرى در اردیبهشت ماه 1359ش. در مسجد اعظم قم به شکل سخنرانى ایراد شده است سپس با افزودن مسائل و تکمیل مطالب به این صورت تحریر یافته است.
4. در این جا نظر بیش تر به بُعد آگاهى و شناخت این دو مرد بزرگ و دو روحانى کم نظیر معطوف است.
5. (اصول کافى) ثقة الاسلام کلینى ج31/1.
6. (تحف العقول) 261/ بیروت.
7. تلخیص الشافى مقدمه.
8. اِنْصَرِف یا کمیل اذا شِئْتَ. (نهج البلاغه) فیض الاسلام1158/.
البته دعاخواندن و دعا کردن دسته جمعى نیز فوایدو آثارى مهم دارد لیکن باید همه چیز با هم باشد و اسلام با همه ابعادش مورد عمل قرار گیرد: دعا و دفاع نماز و عدالت. هنگامى که پیامبر اکرم(ص) معاذ بن جبل را به یمن فرستادند تا در آن جا جامعه اى قرآنى بسازد سفارشهایى مهم کردند و از جمله فرمودند
:
(… وأظهِر أمرَ الاسلام کُلَّه صغیره وکبیره.)
به همه احکام و شعائر اسلامى عمل کن کوچک و بزرگ.
تحف العقول25/
9 و 10. در مدت این 20 سال که از نوشتن این مقاله گذشته است پیشرفتهایى در مقوله یاد شده پدید آمده و آثارى ارزنده در قلمرو ادبیات کودکان عرضه گشته است. چنانکه برخى از روحانیان جوان قم نیز در این باره کوششهایى در خور تقدیر به عمل آورده اند.
11. (نهج البلاغه)1023/.
12. همان مدرک986/.
13. همان مدرک1023/.
14. در احادیث رسیده است که: شیعیان سجده ها را طولانى مى کنند و به هنگام به خاک نهادن پیشانى در برابر خداوند متعال زود سر از خاک بر نمى دارند.
سفنیة البحار ج598/1 ـ 599; ج450/2 ـ 541
15. (نهج البلاغه) فیض الاسلام1023/ و 986; (شرح عبده) جزء 114/3 و 92.
16. (الوافى) ج1262/8 مکتبة الامام امیرالمؤمنین العامّه اصفهان.
17. (صحیح بخارى) مجلّد 1 جزء 179/1 ـ 181 دار احیاء التراث العربى; (کنز العمّال) ج263/8 به بعد.
18. (کنزالعمّال) ج267/8.
19. (مجمع البیان) ج333/10 چاپ پنج جلدى.
20. و گاه گول بخورند یا تشخیص ندهند و چیزها و صحنه هایى در فیلمها وارد و عرضه شود ـ از سر جهل یا عمد ـ که سراسر ضد ارزشهاى والاى تعالیم اسلامى و تربیت فردى و اجتماعى مکتب انسان ساز و جامعه پرداز اهل بیت(ع) است یا دست کم آمیخته با اشتباه در برداشت و ابتذال در عرضه است
….
21. (یادنامه علامه امینى) مقاله تحقیق عقاید و علوم شیعى نوشته پرفسور عبدالجواد فلاطورى.
22. درباره (قانون اساسى) باید یادآورى کرد که این قانون حاصل مجاهدات 20 ساله ملت و خون مقدس شهیدان بسیار است و نباید هیچ گاه مورد غفلت قرار گیرد. نباید برخى مواد آن که به سود محرومان و مستضعفان است سست گرفته شود همواره باید به سینه قدرتمندان و ثروت داران و دنیاخواهان على وار دست رد گذاشته شود.
23. در سالهاى اخیر چند کتاب و مقاله در این باره عرضه شده است. این جانب نیز در کتاب (کلام جاودانه) و سپس در کتاب (قیام جاودانه) حقایق و یادآوریهایى را در این باره براساس تکلیف شرعى و انقلابى و اجتماعى و انسانى یادآور شده ام لیکن این اندازه بس نیست و مهم تر این که تا این یادآوریهاى اصولى مورد عمل قرار نگیرد نتیجه اى نخواهد داد مگر همین اندازه کسانى با خواندن این گونه کتابها اصل اعتقادات دینى خود را حفظ کنند و حساب دین را از دیگر امور و اشخاص جدا سازند.
همچنین مخالفان اسلام و مبلغان افکار و مسلکهاى باطل نتوانند نسبت به خود اسلام سخنى بگویند و طعنى بزنند.
24. (نهج البلاغه) شرح عبده جزء93/3 مطبعة الاستقامه مصر.
25. و همچنین سستگیریهاى مرموز یا ساده لوحانه یا دنیاخواهانه و رفاه طلبانه در مورد اجراى عدالت اجتماعی….
26. (وآسِ بینهم فى اللَّحظةِ والنّظر) با مردم حتى در توجه نمودن و نگاه کردن مساوى رفتار کن. (خطاب به محمد بن ابى بکر به عنوان حاکم مصر.) (نهج البلاغه) فیض الاسلام886/.
27. سوره (نحل) آیه 90.
28. سوره (حدید) آیه 25.
29. چون مالکیتهاى موجود که از دوره طاغوت مانده است یا بر مبناى دوره طاغوت حرکت مى کند بى قید و شرط است دفاع از آنها هرگونه و به هرنام باشد دفاع بى قید و شرط تلقى خواهد شد و این اثر سوء را خواهد داشت.
30. (کلام امام) دفتر اول مستضعفین و مستکبرین امیرکبیر چاپ اول 1361.
31. (صحیفه نور) ج84/3 وزارت ارشاد 1361.
32. (کلام امام (ره) دفتر اول14/.
33. همان مدرک54/.
34. همان مدرک64/.
35. همان مدرک78/.
36. همان مدرک81/.
آیا شوراى نگهبان چنین قوانینى وضع کرد و پاى آنها ایستاد و حقوق محرومان را به آنان باز گرداند؟ و همچنین مجلس شوراى اسلامى؟ آیا مستکبران اقتصادى (و سردمداران کیل و میزان) وضعشان در جهت تعدیل اموال تغییر کرده یا به عکس شده؟ آیا مستضعفین به حقوق خویش رسیدند؟
37. همان51/.
38. همان141/.
39. این بنده نیز یکى از مبارزان سر سخت و مخالفان آرام ناپذیر این فکر انحرافى و تبلیغ استعمارى (جدایى دین از سیاست) بوده است چه در گفتارها و چه در نوشتارها… و بخشى از نوشته هاى ناقابل او را در راه تفهیم و تحکیم اصل دینهمانى دیانت و سیاست پدید آمده است امّا به چه منظورى؟ و براى رسیدن به چه اهدافى؟ و ساختن چه جامعه اى و داشتن چه بازار و اقتصادى؟ و برخوردارى از چگونه قضاوت و عدالتى؟ و قائل شدن به چگونه کرامتى براى انسان؟ و رسیدن به چگونه دفاعى از حقوق محرومان؟
40. (مدرس نابغه ملى ایران)408/ سال 1358.
41. (وسائل الشیعه) ج4/6.
42. تاریخ چاپ این مقاله در مجلّه (حوزه) آبان ماه تا اسفند ماه 1362 شمسى است.
43. سوره (نساء) آیه 75.
44. اکنون که بیست سال از شهادت شهید بزرگوار مطهّرى مى گذرد آثار بسیارى از این عالم و متفکر بزرگ به چاپ رسیده است از جمله چند اثر ارزنده درباره موضوعات فلسفه اسلامى.
45. هجرت الى التکلیف کارى بود که این بنده نیز آن را وظیفه دانست و انجام داد; یعنى از مزایاى حوزه اى چشم پوشید و راهى تهران گشت و بنابر تکلیف به محیطهاى فرهنگى و روشنفکرى متعارف پا نهاد و در چند مؤسسه نشر مذهبى و غیر مذهبى وارد شد و در چند حوزه مهم مطبوعاتى و فکرى و فرهنگى که در دوران طاغوت با نامها و هدفهاى مختلف کار مى کردند و تأثیر مى گذاشتند نفوذ کرد و با افراد و گروههایى متفاوت از طیفهاى مختلف علمى و هنرى و ادبى و دانشگاهى و روشنفکرى و مرامى آشنا و نزدیک گشت و به تعبیر مثنوى: (جفت بدحالان و خوشحالان شد) و در پاسداشت فکر دینى و معارف اسلامى وحقایق شیعى و تبیین مبانى انقلابى هر جا که امکان چنین تبیینى بود) با قلم و سخن اداى وظیفه کرد… و در فرصتهایى مناسب تعالى اندیشه اسلامى را روشن ساخت. هجرت الى التکلیف شهید مطهرى از حوزه قم بودبه تهران و هجرت الى التکلیف این جانب از حوزه مشهد به تهران.
46. یکى از دوستان که مدیر مؤسسه مطبوعاتى بود که سالها مرحوم مطهرى با آن مؤسسه همکارى داشت مى گفت:
(بسیار مى شد که مرحوم مطهرى تلفن مى کرد و مى گفت: (در روزنامه خوانده که فلان مؤسسه نشر یا فلان ناشر (از انواع ناشران
و مؤسسه هاى گوناگون نشر) کتابى به این نام منتشر کرده است آن را براى من بخرید.)
و من تعجب مى کردم که یک عالم دینى این گونه کتابها را مى خواهد چه کند؟
47. باید توجه داشت که این اظهار نظر مربوط به 20 سال پیش است. البته در آن روزگار نیز استثناهایى وجود داشت که آثارى ارزنده پدید آید. و در این روزگار خوشبختانه نویسندگانى با ذوق و با استعداد و مایه ور در میان طلاب و عالمان جوان حوزه ها به هم رسیده اند که امید است راه خود را هر چه استوارتر بپویند و بپیمایند و بر حجم میراث افتخارآمیز فرهنگ اسلام بیفزایند و آثارشان چونان مشعلى فروزان فرا راه اجتماعات قرار گیرد. ان شاء اللّه تعالى.
48. مکتب تفکیک مکتب با صلابت و عظیم معارفى خراسان است. مکتبى علمى روشمند با پربارى و غنایى ژرف برگرفته از حقایق و معارف قرآن کریم و حدیث شریف (یعنى حقایق مستقیم و غیرمستقیم وحى) این مکتب نظام شناختى قرآن و وحى را از مکاتب فلسفى و مشارب عرفانى جدا مى داند و موارد (انطباق) را عام نمى داند و موارد (تطبیق) و (تأویل) را به دلیل عقل و نقل نمى پذیرد.
شرحى مختصر در معرفى این مکتب (و 900 مسأله مهم علمى و فلسفى وعرفانى و کلامى و تاریخى وتاریخ تمدنى که از نظر (مکتب تفکیک) باید از نو مورد رسیدگى علمى و پژوهشى عمیق قرار گیرد) در کتاب (مکتب تفکیک) آمده است با حوصله و تأمل و با دید علمى ملاحظه شود.
چنانکه از واژه (تفکیک) پیداست این مکتب فلسفه را نفى نمى کند و به ارزش کاربردى آن در جاى خود و در حد خود توجه دارد و بر ضرورت تعلیم و تعلّم آن براى مستعدّان تأکیدمى ورزد و به مدرّسان و مؤلّفان و استادان فلسفه ـ در هر محیط ـ احترام مى گزارده و اصحاب آن خود فلسفه دان و فلسفه گو و فلسفه نویسند (حتى فلسفه اجتهادى و انتقادى
نه تنها تقلیدى و تکرارى) بلکه این مکتب (تطبیق)ها و (تأویل)هاى ناروا و ناهمگون با تعالیم وحیانى را ـ که فضاى معارف قرآنى و شناختهاى وحیانى را در هم مى ریزند و موجب (تحریف معنوى) مى شوند ـ درست نمى داند و فلسفى فهمى (قرآن کریم) یا عرفانى فهمى کتاب الهى و معارف اوصیایى را پروشى علمى و در خور نمى شمارد. این مکتب مى گوید باید قرآن کریم خالص فهمى شود و تعقّل به روش قرآنى باشد و استقلال و استغناى نظام معارف وحیانى محفوظ بماند و به فاصله شناختى و سلوکى (الهیات الهى و الهیات بشرى) توجّه عمیق شود و از آیات و احادیث مهمّى که بر این شناخت خالص تأکید کرده و از غیر آن پرهیز داده اند غفلت نشود.
ر.ک: (الحیاة) ج2 باب ششم.
49. مجلّه (راهنماى کتاب) سال چهارم شماره نهم894/ ـ 901.
50. یا مى توان در تعریف این دو کتاب چنین گفت: (نهج البلاغه تبلور اعلاى تعالیم اسلام است در ساختن جامعه با نظر به افراد و صحیفه سجادیّه تبلور اعلاى تعالیم اسلام است در ساختن افراد با نظر به جامعه.) و روشن است که (ساختن فرد) و (ساختن جامعه) از هم جدا نیست.
51. (سیرى در نهج البلاغه) مقدمه.
52. در باره نهج البلاغه (این کهکشان عظیم و منظومه عجیب) و شناخت بیش ترى از این کتاب خواندن کتاب (کلام جاوید) را به علاقه مندان بویژه جوانان ـ از طلاب و دانشجویان ـ یادآورى مى کنم. چاپ دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
53. سوره (ذاریات) آیه هاى 15 ـ 17.
54. (وهل الإیمان إلا الحبُّ والبُغض [فى اللّه]) حدیث امام صادق(ع). (سفینة البحار) ج201/1 چاپ سنگى.
55. از نجیب کاشانى.
56. رابطه دوستانه این جانب با شهید مطهرى عمیق و استوار بود. یکبار ایشان به من گفت:
(با این که من از شما چند سال زودتر به تهران آمده ام (تاریخ آمدن این جانب به تهران خرداد ماه 1345 شمسى است) لیکن به اندازه شما با طیفهاى مختلف روشنفکرى تماس نیافته ام. مى خواهم تماسم را با برخى از روشنفکران بیشتر کنم. شما براى این کار اقدام کنید) (عبارات به تقریبِ نزدیک به اصل).
من به رعایت تناسب نخست مرحوم دکتر حمید عنایت را در نظر گرفتم و موضوع را با ایشان در میان گذاشتم. دکتر عنایت از این امر استقبال کرد و چندتن را ـ شبى ـ در منزل خویش به شام دعوت کرد. بنده و شهید مطهرى هم رفتیم و ایشان و حاضران با هم آشنا شدند. من دیگر فرصت حضور در آن جلساتِ بخصوص را پیدا نکردم. بعدها روزى دکتر عنایت گفت:
آقاى مطهّرى حدود یکسال درجلسات ما حاضر شدند. حاضران ازایشان درباره فلسفه اسلامى (از جمله مطالب شرح منظومه سبزوارى) سؤال و استفاده مى کردند و ایشان مباحثى از فلسفه غرب را با ما در میان مى گذاشتند.)
از جمله مهمانان آن شب که به یادم مانده است مرحوم منوچهر بزرگمهر بود.
57. البته با حفظ تعهّد و تدیّن و تأثیرگذارى و افق گسترى نه گونه هایى دیگر که به انفعال شناختى و اندیشدارى و عملى و موضعى منجر گردد. از این رو طلاّب و فضلایى مناسب است به این گونه تماسها ـ در هر جا و به هر شکل ـ بپردازند که مراحلى از خودسازى را گذرانده باشند و مایه هایى قوى و کافى از (معارف الهى) و (محکمات اسلامى) به دست آورده باشند و به مرتبه اى از استقلال و استغنا دراندیشه دینى و شناختهاى قرآنى دست یافته باشند
.
58. (غُرر الحکم)283/.
59. باید دانست که این متفکران درباره (حاکمیت مذهب) در قرن بیستم مسیحى و پانزدهم اسلامى در جهان پرمسأله معاصر دیدى دارند و به روشنى قائلند که به تجربه و تأمل بسیار در مسائل حیات انسانى و فلسفه سیاسى و نظام تربیتى و مبانى اقتصادى و اخلاق ادارى اسلامى مبتنى است و آنان از همان روش دم مى زنند و از آن دفاع مى کنند و خود را مسؤول چیزهاى دیگر و روشهاى دیگر در صورتى که دچار ضعف یا نقصى باشد نمى شمارند و کلیات روش یاد شده در نوشته هاى آنان آمده است. بنابراین اگر به فرض به کسى ظلم شد یا هتک رفت یا از کسانى محرومیتى بر طرف نشد یا چیزهایى دیگر از عملکردها… روا نیست. به آنان پرخاش کنند یا از آنان بدى به دل راه دهند که این همان است که شما گفتید و نوشتید و با شور و التهاب از آن دم زدید زیرا که معلوم است چنین چیزها همانهایى نیست که آنان گفته اند و نوشته اند و با شور و التهاب از آنها دم زده اند. عرض کردم که آنان کلیات مقاصد و آرمانهاى خود را در ترسیم یک حاکمیت مترقى و آگاهانه و عدالت گستر مذهبى در خلال نوشته ها و آثار خویش یاد کرده اند باید مورد تأمل قرار گیرد….
اکنون و به هنگام تجدید نظرى گذرا در این نوشتار خوانندگان جویاى حقایق را رجوع مى دهم به دو کتاب (الحیاة) تألیف مشترک بویژه جلد سوم تا ششم و رساله (گزارش الحیاة جلد سوم تا ششم) کتاب (کلام جاودانه) کتاب (قیام جاودانه) مقاله (تعریف عدالت از زبان امام صادق(ع)) (مجله نقد و نظر سال سوم شماره دوم و سوم بهار و تابستان 1376) مقاله (احکام دین و اهداف دین) (مجلّه نقد و نظر سال اول شماره اول زمستان )1373 و (نامه یازدهم) (مجله آینه پژوهش سال چهارم شماره ششم فروردین ـ اردیبهشت 1373 شماره مسلسل 24).