آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۳۱

چکیده

متن

مطالعه اثرگذارى رویدادهاى مهم و حسّاس تاریخى در چگونگى شکل گیرى باورهاى دینى و اجتماعى نقش سازنده عالمان دین در سازمان دهى فکرى فرهنگى و سیاسى جامعه آفرینندگى و ویران سازى حکومتهاى عدل و نظامهاى ستم اثرگذارى منفى تعصبها و سخت گیریها همچنین نیاز غیردرخور انکار انسان به خودآگاهى تاریخى به عنوان یکى از گامهاى اساسى استوار کردن هویت انسانى و الهى زمینه درک و فهم دقیق جایگاه کنونى ما را در بستر تاریخ فراهم مى سازد و بینش ما را در راستاى شناخت دقیق انگیزه هاى حرکتها سازشها پیروزیها و شکستهاى تاریخى و چگونگى جلوه گرى (من) اجتماعى و تاریخى خود بارور مى سازد.
در اصل تاریخ از منابع شناخت است و درسهاى عبرت آموز آن مایه بیدارى انسانهاست. توجه و احیاى ذهنیت تاریخى است که مى تواند ملتى را از جمود و خموشى قرنهاى بى خبرى برهاند آنان را از دام خودباختگى خودستیزى خودسوزى خودبینى و خودستایى نجات دهد و نگرش مبتنى بر واقعیت را درباره قانونهاى خلل ناپذیر حاکم بر جامعه به بار بنشاند.
توجه نکردنِ پیشینیان به ثبت و ضبط رویدادهاى تاریخى بویژه تاریخ دینى و سیاسى خراسان که موضوع بحث و پژوهش این سلسله مقاله هاست سبب شده اسناد و منابع بسیار مهمى درباره پیشینه دینى و علمى این سرزمین و پیشینه حوزه هاى دینى و تلاشهاى سیاسى جامعه از میان برود و ما در عمل خاطره منسجم و کلاسیک از تاریخ پویشهاى دینى خود نداشته باشیم. نبود آثار مدوّن در این عرصه خود گواه روشنى است بر این سخن.
فرصت درخشانى را که انقلاب شکوهمند اسلامى براى پژوهش گران مومن و متعهد فراهم ساخته است باید پاس داشت. باید پیش از آن که تاریخ پرفراز و نشیب ما به دست بیگانگان و بیگانه پرستان نوشته شود دست به کار شد و یاد یادمانهاى یادآوران را در یادها زنده نگهداشت. سلسله مقاله هاى سیرى در آفاق حرکتهاى دینى و سیاسى خراسان گامى است در این راستا که مطالعه گذراى کوششهاى دینى علمى و سیاسى خراسان را از عصر حضور امام رضا(ع) در سرزمین (پاژ) تا عصر حاضر به عهده دارد.
نقش امام رضا(ع) در حیات معنوى خراسان
اندیشه شیعه از قرن دوّم هجرى به خراسان راه یافت و با ورود امام رضا(ع) به خاک خراسان و دیدار ایشان از شهرهاى: نیشابور طوس سرخس و مرو و املاى حدیث و پاسخ به استفتاءات مردم1 و مناظره با ارباب ادیان و مذاهب و متکلمان و تاثیر عظیم و ماندگار بر گرایشهاى عرفانى و افرادى چون محمد اسلم طوسى2 و معروف کرخى (م:200هـ.ق.)3 سر سلسله معروفیه به کمال رسید. امام(ع) خراسان را در بستر نوینى از معارف الهى و حیات دینى قرارداد و بر همه حوزه هاى علمى تاثیر انکارناپذیرى گذاشت.
روش بحث و مناظره امام(ع) گرچه همانند شیوه هاى رایج در مدارس و مراکز علمى سده هاى بعد نبود ولى شیوه درستى به دانشهاى مورد نیاز و آموزشهاى دانش پژوهان خراسانى داد و مردان بزرگى چون فضل بن شاذان نیشابورى محمدبن احمدبن حماد مروزى محمودى ابوصلت عبدالسّلام بن صالح هروى ریان بن صلت اشعرى ابراهیم بن عبده نیشابورى از خرمن دانش و معدن معانى ایشان بهره ها بردند همه سرشناسان شیعه با وى در تماس بودند و از این سرچشمه زلال ولایت بهره مى گرفتند. ابوالحسن سوسنجردى از جمله فرهیختگانى است که پس از دیدار با امام رضا(ع) به بلخ رفت و با ابوالقاسم بلخى به بحث نشست و در امامت کتاب مهمّى نگاشت4 حضور امام و نشر افکار بلند وى جامعه آن روز خراسان را از خودباختگى در برابر فرهنگ مهاجم غرب و فلسفه هاى وارداتى بازداشت و به متفکران مسلمان و دانشوران خراسان هویت اسلامى بخشید.
پس از شهادت مرقد آن بزرگوار مورد توجّه مشتاقان قرار گرفت و در قرن چهارم به دستور امیر فایق عمیدالدّوله کنار قبر امام مسجدى ساخته شد که به نقل ابن حوقل در تمام خراسان عمارتى از آن با شکوه تر نبود5.
ابو عبدالله احمد بن موسى سر سلسله شاخه اى از سادات رضوى در اواخر قرن چهارم در مشهد مى زیست و از فرزانگان شیعى شمرده مى شد و کتابهاى: انتساب آل الرسول و اولاد البتول فى الحلال والحرام الادیان والملل را به تحریر درآورد و پایه هاى علوم الهى را در شهر مشهد استوار ساخت.6
برخلاف تلاش علماى شیعه حرکت شیعیان در دوره سامانیان; یعنى از نیمه دوم قرن سوم تا اواخر قرن چهارم در خراسان با توجه به سخت گیریها و تعصبهاى موجود در آن عصر به کندى صورت گرفت ولى در عصر آل بویه که یک دولت مستقل ایرانى و شیعى بود تشیّع رواج بسیار یافت و افکار و اندیشه هاى آن به وسیله عالمان بلند پایه اى چون: ابن جنید شیخ مفید سید مرتضى شیخ طوسى و…
شناسانده شد. رکن الدّوله به زیارت مرقد امام رضا(ع) آمد و شیخ صدوق در سال 353هـ.ق. با موافقت وى در مشهد امام(ع) حضور یافت7.
رویدادهاى علمى و فکرى خراسان در عصر سلجوقیان
در عصر سلجوقیان بنا به گزارش عبدالجلیل رازى در شهرهاى خراسان مدرسه هاى علمى رونق داشتند.8 آمار دانشوران در همه رشته ها رو به فزونى بود.
به نقل حاجى خلیفه حکیم ابوعبدالله محمدبن عبدالله البیع النیسابورى (م: 405هـ.ق.) تنها احوال دانشوران نیشابور را در هشت مجلد نوشت.9
اواخر سده چهارم و در طول سده پنجم هجرى عرفان و تصوف هواداران بسیارى در خراسان پیدا کرد. کتابهاى عرفانى: التعریف کلابادى (م: 380هـ.ق.) طبقات الصوفیه سُلَمى (م:412هـ.ق.) رساله قشیریه (م: 465هـ.ق.) کشف المحجوب هجویرى (م: 465هـ.ق.) و طبقات الصوفیه خواجه عبدالله انصارى هروى (م:481هـ.ق.) در خراسان نگاشته شد و خانقاههاى بسیارى از جمله خانقاه بایزید بسطامى ابوسعید ابوالخیر ابوعبدالرحمن سُلمى امام قشیرى و ابوالحسن خرقانى دایر بودند. خراسان به عنوان مهد تصوف و عرفان همچنان پیشتازبود و بیش تر صوفیه معروف این قرن خراسانى بودند.
هجویرى در کشف المحجوب مى نویسد:
(و من سیصد کس دیدم اندر خراسان تنها که هر یک مشربى داشتند که یکى از آنان اندر همه عالم بس بود و این جمله از آن است که آفتاب محبت و اقبال طریقیت اندر طالع خراسان است.)10
درگیریهاى فکرى میان فقها از یک سو و عرفا و حکما از سوى دیگر در این قرن جدى تر شد و از تلاشهاى کسانى همانند ابوالعباس فضل بن محمد لوکرى مروى (م:اواخر قرن پنجم هجرى) براى نشر فلسفه در خراسان اقبال نشد.11
ظهور امام محمد غزّالى طوسى (505 ـ 450هـ.ق.) برخورد میان فلاسفه و فقها را شدت بیش ترى بخشید. تاسیس مدارس نظامیه از سوى خواجه نظام الملک طوسى در نیشابور و شهرهاى دیگر خراسان اشعرى گرى را در این دیار رواج داد.
این بسته اندیشى خردگرایى اسماعیلیه را که در حجت جزیره خراسان یعنى ناصرخسرو تجسم یافته بود به دنبال داشت و پایان ناخوشایندى را براى خواجه نظام الملک (م:485هـ.ق.) رقم زد.
غزالى در سال 500هـ.ق. در شهر طوس کنار خانه خود خانقاهى براى صوفیان و مدرسه براى طالبان علم ساخت و خود به تدریس و عبادت مشغول شد. غزالى با نوشتن آثارى چون تهافت الفلاسفه ضربه سختى به پیکره عقل گرایى به سبک و سیاق یونانیان زد. رونق افکار او در خطه خراسان در طول چندین سده دوام آورد و متفکران بسیارى را تحت تاثیر قرارداد.
ظهور امین الاسلام طبرسى
در همین سالهایى که خراسان دستخوش کشمکشهاى فکرى و اعتقادى بود امین الدین ابوعلى الفضل بن الحسن طبرسى به عنوان یکى از بزرگ ترین پیشوایان مذهب شیعه پدیدار شد. او با تدوین تفسیر مجمع البیان خدمت بزرگى به شیعیان کرد. طبرسى با آفرینش مجمع البیان و کتابهاى گرانقدرى چون أعلام الورى باعلام الهدى و غنیة العابد و منیة الزاهد قدمهاى بزرگى در استوارسازى شیعه برداشت.
طبرسى در نهم ذیحجه 548هـ.ق. در 79 سالگى یا 80 سالگى بنا به دلایلى که براى ما ناشناخته مانده است در سبزوار به شهادت رسید و جنازه اش به مشهد آورده شد و در محل غسل حضرت امام رضا(ع) واقع در اوّل خیابان طبرسى به خاک سپرده شد.12
نویسنده ریاض العلما مى نویسد:
(نسخه اى از مجمع البیان را به خط شیخ قطب الدین کیدرى دیده که آن را نزد نصیرالدین طوسى خوانده است و بر پشت آن به خطش نوشته بوده است: شیخ فاضل و امام سعید شهید.)13
در زمان حیات طبرسى امام ابوحامد غزالى (م: 505هـ.ق.) و احمد غزالى (م:520هـ.ق.) شیخ احمد جام (م:536هـ.ق.) سنایى غزنوى (م:545هـ.ق.) زنده بودند.
طبرسى شرایط زمان خود را براى ترویج مکتب تشیع مناسب یافت. او مشهد را از آن رو براى اقامت برگزید که این شهر به یکى از قطبهاى بزرگ فکرى شیعه تبدیل شده بود. او در سال 523هـ.ق. به سبزوار هجرت کرد.
طبرسى افزون بر تفسیر در شعر و ادب و جبر و مقابله نامور بود. وى از محضر عالمانى چون: ابوعلى حسن بن محمدبن حسن طوسى فرزند شیخ طوسى شیخ ابوالوفاء عبدالجباربن على مقرى نیشابورى ملقب به مفید رازى و فقیه شیعه در رى حسن بن حسین بن حسن بن بابویه قمى شیخ امام موفق الدین حسین بن فتح واعظ بکرآبادى جرجانى سید محمدبن حسین جرجانى شیخ ابوالفتح عبدالله بن عبدالکریم بن هوازن قشیرى شیخ ابوالحسن عبیدالله محمدبن حسین بیهقى جعفر بن محمد دورلیستى و سید ابوالحمد مهدى بن نُزار الحسینى قاینى بهره برد.
طبرسى دانشمندان برجسته اى را در دامن خود پرورش داد شیخ رضى الدین ابونصر حسین بن فضل بن حسن طبرسى فرزند وى شیخ رشیدالدین ابوجعفر محمدبن على بن شهر آشوب سروى شیخ منتخب الدین قمى ضیاءالدین فضل الله بن على بن عبدالله حسنى راوندى کاشانى شیخ قطب الدین راوندى سید شرفشاه بن محمد حسینى افطسى نیشابورى و شاذان بن جبرئیل از شاگردان وى بشمارند.
فرزندان شیخ امین الدین طبرسى حسن طبرسى صاحب کتاب ارزشمند و مشهور مکارم الاخلاق و على طبرسى و نواده اش على بن حسن صاحب کتاب
مشکوةالانوار حسن بن على طبرسى صاحب کتاب تحفة الابرار نیز خدمات ارزشمندى انجام دادند.
عصر ایلخانان مغول و نقش خواجه طوسى
در سال 616هـ.ق. مغولان به رهبرى چنگیزخان یورش خونین خود را به سرزمین ایران آغاز کردند. آنان خوارزمشاهیان را از اریکه قدرت به زیر کشیدند. هیچ بخشى از ایران به اندازه خراسان از این تهاجم مخوف و ویران ساز آسیب ندید. سپاهیان خون آشام چنگیز به هیچ کس رحم نکردند. عالم و غیر عالم را از دم تیغ گذراندند. آنان خراسان را که مهد فقه و عرفان و حکمت بود به ویرانى کشیدند.
مغولان که خود دین شمنى داشتند نسبت به رواج تسنن و تشیّع بى تفاوت بودند. کارى که آنان انجام دادند بُرش وحشیانه اى بود که در حوزه فرهنگ وتمدن ایران به وجود آوردند و ذهنیت تاریخى بسیار چرکینى براى ایرانیان به میراث گذاشتند. ظهور خواجه نصیرالدین طوسى (م:672هـ.ق.) در عرصه علم و سیاست این جریان کور را کنترل پذیر ساخت.
خواجه نصیر با تدبیر و دانش گسترده توانست رأى هلاکوخان را که از سوى برادر خود منکوقاآن به حکومت ممالک شرق رسیده بود بزند و قدرت مهیب او را با حکمت خود مهار کند.
خواجه تحصیل کرده خراسان بود و در دانش سرآمد روزگار. خواجه معارف عقلیه را نزد فریدالدین داماد فراگرفته بود. فریدالدین شاگرد سید صدرالدین سرخسى و او شاگرد افضل الدین غیلانى و او شاگرد ابوالعباس لوکرى و او شاگرد بهمنیار شاگرد شیخ الرئیس ابوعلى سینا بود. خواجه علوم دینى را از پدر خود آموخت و پدر خواجه شاگرد امام فضل الله راوند و او نیز شاگرد سید مرتضى علم الهدى بود.14
خواجه پس از کامل کردن مدارج علمى بین او و مؤیدالدین علقمى قمى
وزیر شیعى مستعصم خلیفه عباسى نامه هایى رد وبدل شد و دست آخر از رفتن به بغداد روى گردان شد و از ترس آزار نادانان و بسته اندیشان به دستگاه ناصرالدین محتشم از فرمانروایان اسماعیلى قهستان جلب شد و از آن جا به الموت راه یافت و در حمله هلاکوخان به قلعه هاى اسماعیلیه با صلاح اندیشى ایشان خور شاه بن علاء الدین محمد به نزد هلاکوخان راه یافت و جایگاه بلندى نزد هلاکوخان پیدا کرد. پس از گشوده شدن بغداد درر حلّه به دیدار شیخ نجم الدین ابوالقاسم جعفر بن ابوالحسن بن سعید حلّى بزرگ ترین مجتهد شیعه رسید و در درس شرایع الاسلام شیخ شرکت جست.15 جامع بودن خواجه سبب شد همه دانشوران شیعى گرد او جمع شوند و دانشهاى تجربى و عقلى و عرفانى دوشادوش فقه و تفسیر رواج یابد. او با تأسیس رصدخانه مراغه و گردآوردن دانشمندان برجسته در این مرکز عملى بخشى از آرمانهاى علمى شیعه را جامعه عمل پوشید.
خواجه افزون بر درایت و سیاست از تفکر فلسفى و عرفانى برخوردار بود. پاره اى از آثار ایشان در سیروسلوک است. خواجه از عرفا حمایت مى کرد حتى از منصور حلاج و بایزید بسطامى16. خراسان در عصر وى از آرامش نسبى برخوردار بود و دانشمندان شیعى از احترام بیش ترى برخوردار شدند.
حرکتهاى دینى خراسان در عهد ایلخانان مسلمان
نخستین حاکم ایلخانى که اسلام را پذیرفت تکوادر بود که نام احمد بر خود نهاد. وى در طول حکمرانى خود (683 ـ680هـ.ق.) از راههاى مسالمت آمیز تاتارها را تشویق به تشرّف به دین اسلام کرد ولى این امر سبب سقوط وى شد برادرش ارغون وى را کشت و خود جانشین او شد. ارغون ایالت خراسان را به غازان خان فرزند خود سپرد. وى در چهارم شعبان 694هـ.ق. در لار دماوند به دست شیخ صدرالدین ابراهیم پسر عارف معروف شیخ سعدالدین محمد بن حمویه
جوینى اسلام آورد و از این تاریخ به نام محمود خوانده شد.17
در عصر غازان خان و الجایتو و سلطان ابوسعید مراکز علمى بسیارى در قلمرو پهناور ایلخانى از جمله خراسان تأسیس شد و موقوفه هاى فراوانى به این امر ویژه شد18. غازان خان به حرم مطهر امام على بن موسى الرضا(ع) توجه تام داشت و تاسیساتى را در این شهر به وجود آورد و یک بار به زیارت مرقد پاک امام(ع) مشرف شد.
خواجه رشید الدین مى نویسد:
(غازان خان پیش از پذیرش اسلام و پس از آن به زیارت مشهد طوس و مشهد على(ع) مشرف شد. روزى فرمود: کسى که برین وجه مرده باشد مشهد و مزار او برین گونه بود او را چگونه از مردگان توان شمرد. این مردن بهتر از زندگانى دیگران است.)19
اولجایتو که پس از غازان خان به حکومت رسید با هدایت سید تاج الدین آوجى و جمال الدین حسن بن مطهر حلّى شیعه را پذیرفت و خود را محمّد خدابنده خواند و سید بدرالدین نقیب مشهور طوس را با گروهى از سادات همراه خود ساخت و سید تاج الدین ابوالفضل محمد را به مقام نقابت شیعیان در خراسان و بین النهرین برگزید.20 وى علم را تکریم مى کرد و با صلاح اندیشى خواجه رشید الدین مدرسه سیّار ساخت با خیمه هاى کرباسى و همیشه این مدرسه همراه اردو بود و چند مدرس تعیین کرد. شیخ جمال الدین حسن بن مطهر و نظام الدین عبدالملک و نوالدّین تسترى و عضدالدین آوجى و سید برهان الدین عبدى در این مدرسه به بحث هاى فقهى و کلامى مى پرداختند.21
در دوره ایلخانان طبقه روحانى از حقوق دیوانى معاف شدند.22 ولى این امتیاز آنان را از اندیشه رهایى ازحکومت اشغالگران باز نمى داشت. این بود که درون گراییهاى عارفانه با فقه سیاسى شیعى درآمیخت و به جهاد رهایى بخش انجامید و محملى براى حرکت توده ها در سرزمین پهناور خراسان شد. نهضت سربداران یکى
از نتیجه هاى این دگردیسى بود.
دین باورى سران سربدار
سربداران که از مریدان شیخ خلیفه (م:23 ربیع الاول 736هـ.ق.) بودند در سال 738هـ.ق. سپاه امیر ارغون شاه را از هم گسستند و در سال 739هـ.ق. نیشابور را از دست کارگزاران وى بیرون آوردند و در نبرد با سپاه پنجاه هزار نفرى طغاتیمور وى را نیز شکست دادند و شهرهاى سرخس و زاوه و طوس را در اختیار خود گرفتند و در 741هـ.ق. اسفراین جاجرم و بیار و جام و بسطام و دامغان و سمنان را تسخیر کردند.23
سربداران که حکومت دینى تاسیس کرده بودند ماندگارى خود را در بهره گیرى از آراى فقهاى مجاهدى چون شیخ محمد جمال الدین مکّى جستند. خواجه على مؤید با شیخ محمد جمال الدین مکى معروف به شهید اول که در نهم جمادى الاول سال 786هـ.ق. در داخل قلعه دمشق به اتهام داشتن عقاید شیعى شهید و سپس همان جا جنازه وى به آتش کشیده شد نامه نگارى داشت و همواره او را به سبزوار فرا مى خواند و شیخ شهید در برابر محبتهاى او (لمعه دمشقیّه) را در شش روز در زندان دمشق به نام او نگاشت و به وسیله نماینده خود شمس الدین محمد آوى به سبزوار فرستاد.24 کم تر عرفان و فقه شیعه فرصت یافته بود به این زیبایى کنار هم قرار گیرند. شهید اول با تایید دولت شیعى سربداران دوره سازمان یافتگى مرجعیت شیعه را رقم زد. چون از زمان ایشان است که رابطه میان مرجع تقلید و پایگاههاى مردمى مشخص شد و خمس و زکات براى اداره امور شیعیان گردآورى شد.
تجدد گرائى اومانیستى حروفیان
نهضت شیعى دیگرى که همزمان با نهضت سربداران در خراسان شکل گرفت نهضت حروفیه بود. این نهضت نیز در قالب عرفان تبلور یافت. در نهضت نخست عرفان عملى و در نهضت دوم عرفان نظرى شیعه محک قرار گرفت.
نهضت حروفیه را فضل اللّه حروفى پایه ریزى کرد.
علامه امینى درباره فضل الله حروفى مى نویسد:
(سید شاه فضل مشهدى متخلص به نعیمى جنبش حروفیان را در خراسان علیه ایلخانان هدایت کرد. وى جامع علوم معقول و منقول بود. در علوم غریبه و حکمت تبحر داشت. جاودان بزرگ و جاودان کوچک از آثار اوست.)25
علامه امینى فضل الله را درردیف علماى شهید شیعه نام مى برد و به بزرگى از او یاد مى کند.
گرایش حروفیان به اومانیسم و مطرح کردن نقش عظیم انسان در پیکره آفرینش گونه اى تجددخواهى دینى و نهضت فکرى در برابر وحشى گرییها و سخت گیریهاى آن عصر بود. رهبران این نهضت با بهره گیرى از دانشهاى رمزآلودى چون علم ابجد و حروف که به همین مناسبت نیز حروفیه خوانده شده اند شیعیان را به درنگ در خود وا مى داشتند.
نعیمى دوران کودکى خود را در شیروان گذراند و از پانزده سالگى شروع به تعبیر خواب و تأویل رویا کرد و زندگانى خود را از راه طاقیه دوزى (کلاهدوزى) مى گذرانید. مردم به پاکى وى معتقد بودند و او را (حلال خود) مى نامیدند. وى چندین بار به مشهد آمد و پیروان زیادى داشت. پیروان او گرایشهاى سیاسى داشتند. وى در پایان به دستور میران شاه پسر تیمور و به فتواى فقهاى اهل سنت در سال 769هـ.ق. در 56 سالگى به شهادت رسید. داماد وى عمادالدین نسیمى نیز محکوم به مرگ شد و پس از سوء قصد به جان شاهرخ در سال 830هـ.ق. در شهر
هرات شمار زیادى از حروفیان از جمله خواجه عضدالدین دخترزاده فضل الله استرآبادى دستگیر و به شهادت رسیدند.26
تاسیس کهن ترین مدرسه هاى علوم دینى مشهد
شیعه تنها در چهارچوب عرفان تجسم نیافت. یکى از مظاهر تفکر اصیل شیعى فقاهت و اجتهاد است که در مدارس و به شیوه مدرسه اى نمود یافت و کهن ترین مدرسه دینى مشهد که فقه و حدیث در آن تدریس مى شد در قرن هشتم در عهد تیموریان پرتلاش بود و ابن بطوطه در سفرنامه خود از آن یاد مى کند.27 به هنگام مرگ امیر تیمور گورکانى در سال 807هـ.ق. روحانیت شیعه رسمیت بیش ترى در خراسان یافت. در زمان سلطنت شاهرخ جانشین امیرتیمور چهار مدرسه به نامهاى: بالاسر پریزاد دو در و سید میرزا در پیرامون حرم مطهر امام هشتم ساخته شد.
مدرسه پریزاد را پریزاد خانم ندیمه گوهرشاد آغا همزمان با بناى مسجد گوهرشاد به منظور سکونت علما و فضلایى که به عنوان زیارت یا تدریس و وعظ به مشهد مى آمدند ساخت.28
مدرسه دو در توسط امیر غیاث الدین یوسف بن امیر شیخ على بن تیمور در سال 843هـ.ق. به پایان رسید. این مدرسه داراى دو در و دو گنبد است. در زیر گنبد جنوبى سنگ قبرى است که پیرامون آن آیة الکرسى نقر شده است. از نوشته هاى دیگر این سنگ قبر روشن مى شود که قبربانى مدرسه یعنى امیر غیاث الدین که در 11 ربیع الاول سال 846هـ.ق. در خوارزم فوت کرده و بدن او را به مشهد آورده اند. احتمال دارد زیر گنبد غربى نیز امیر لسیدل یکى از امراى بزرگ تیمورى دفن شده باشد.30
بر گنبد جنوبى مدرسه کتیبه اى به خط ثلث نوشته شده است در این کتیبه
آمده:
هزار نقش بر آرد زمانه و نبود
یکى چنانکه در آئینه تصور ماست
به دست ما چون از این حل و عقد چیزى نیست
به عیش ناخوش و خوش گر رضا دهیم رواست
به زیر گنبد خضرا چنان توان بودن
که اقتضاى قضاهاى گنبد خضرا است
بر این مقرنس مینا نوشته اندر ذر
که جز مدار ثبات فلک امید خطاست
درنگ در مضمون این شعر گونه جهان بینى حاکم بر عصر ایلخانان وجامعه ایران آن روز را نشان مى دهد.
امراى مغول بى دلیل نبود که جبرگرایى را دامن مى زدند. آنان با آموزش علوم عقلى نیز سر ناسازگارى داشتند. در وقف نامه برخى از این مدارس با لحن بسیار زننده اى از این دانشها یاد شده و در آنها آمده: طلاب چنین معارفى حق استفاده از حجره هاى آن مدارس را ندارند.
مدرسه غیاثیه را نیز غیاث الدین وزیر شاهرخ در حاشیه جنوبى روستاى خرگرد ساخت که هنوز پا برجاست. این مدرسه در سال 916هـ.ق. به دستور شاه اسماعیل صفوى بسته شد. مسجد گوهرشاد نیز در سال 820هـ.ق. توسط همسر شاهرخ به پایان رسید.31
پس از مرگ بایسنغر جانشین شاهرخ زمام امور خراسان به دست میرزا ابوالقاسم بابر افتاد. او سالها در چهار باغى که شاهرخ در مشهد ساخته بود مى زیست و پس از مرگ در زیر گنبدى که در زاویه شرقى این مدرسه واقع بود دفن گردید.
سلطان حسین بایقرا آخرین امیربزرگ تیمورى در سال 911هـ.ق. در هفتاد
سالگى در بابا الهى از توابع بادغیس در گذشت. امیر على شیر نوائى وزیر فرزانه او براى ترویج علوم دینى گامهاى بلندى برداشته بود. در هرات یکى از بزرگ ترین مدارس را ساخت و بیش از ده هزار جوینده علوم دینى را در این شهر گرد آورد32 و بیش از سیصدوهفتاد اثر و بناى تاریخى را در خراسان بر جاى نهاد. با درگذشت سلطان حسین بایقرا حکومت تیموریان به آخر رسید و ازبکها بر خراسان چیره شدند.
در روزگار سلطان حسین بایقرا سید محسن نادشاه رضوى (م:931هـ.ق.) از بزرگان روحانیت شیعه در مشهد زندگى مى کرد و پدرش از قم به مشهد هجرت کرده بود و در این شهر به نشر علوم دینى و گسترش مذهب جعفرى همت گماشت و شیخ محمدبن ابى جمهور احسائى صاحب کتاب غوالى اللئالى و مجلى (م:900هـ.ق.) به خدمت ایشان رسید و پاره اى نوشته هاى خود از جمله: کشف البراهین در شرح زاد المسافرین را در سال 878هـ.ق. به نام ایشان نگاشت33. ابى جمهور در خانه ایشان در مشهد با مولى هروى به گفت وگو نشست و او را متوجه خطاهاى خود ساخت.34 وى به نقل میرزا محمد باقر رضوى در رساله مناظرات به این امر اشاره کرده است.35
فرزند سید محسن محمد مهدى رضوى نیز از دانشوران بزرگ بود و در سفر شیخ على کرکى به مشهد در سال 936هـ.ق. کتابهاى قواعدالاحکام علامه حلّى و کتاب النافع را نزد ایشان خواند و اجازه علمى گرفت.36
تاخت و تاز ازبکها به خراسان
پیش از روى کار آمدن صفویان ازبکها خراسان را محل تاخت و تاز خود قرار دادند. آنان از فرزندان شیبان پسر جوجى پسر چنگیز بودند که در زمان شاه اسماعیل صفوى درسمرقند و بخارا و دشتهاى بین اورال و بحر خزر برگرد محمدخان ازبک گردآمدند و پس از چیرگى بر صحراهاى: قزل قوم قره قوم و آق قوم و ضبط جلگه هاى ماوراى سیحون شوکتى یافتند و خوارزم را به پایتختى برگزیدند و به دست اندازى به سرزمینهاى این سوى سیحون پرداختند. آنان پس از چنگیز بزرگ ترین خسارتها را به خراسان بویژه مشهد وارد کردند.
شاه اسماعیل که در سال 907 دولت صفوى را تأسیس کرد سال 916.هـ.ق. به سمت خراسان حرکت کرد و سپاهیانش در نزدیکى شهر مشهد با نیروهاى محمد شیبانى درگیر شدند. ازبکها در این جنگ شکست سختى خوردند ولى در سال 918 به رهبرى عبیدالله برادرزاده محمد شیبانى و در حد فاصل سالهاى 930 و 944 پنج بار به خراسان حمله کردند درحمله 938هـ.ق. بر بخش بزرگى از خراسان چیره شدند.
شاه طهماسب در سال 943 خراسان را آزاد کرد و با درگذشت عبیدالله در سال 946 خراسان چند سالى از دست ازبکها و غارت گریهاى آنان بیاسود تا این که دین محمد سلطان ازبک در سال 952هـ.ق. به مشهد یورش آورد و مردم را قتل عام کرد.37
در سال 984 شاه طهماسب در مشهد از دنیا رفت و در حرم دفن شد درگیرى دو فرزند وى: حیدر و اسماعیل سبب سست شدن پایه هاى دولت صفوى شد و ازبکها به رهبرى فرمانرواى نیرومند خود عبدالله دوّم بر خراسان چیره شدند و هرات را محاصره کردند.
عبدالله خان آدم سخت گیرى بود و نزد فاضل روزبهان درس خوانده بود. او کتاب مقاصد المتکلمین را به نام وى نوشت و کتاب ابطال الباطل را در نقض کشف الحق علامه حلى به رشته تحریر در آورد. سپسها قاضى نورالله شوشترى کتاب احقاق الحق را در نقد ابطال الباطل تحریر کرد.
درگیرى فرزندان شاه طهماسب براى هیچ کدام سودى نداشت و به جاى یکى از آن دو عباس میرزا فرزند محمد خدابنده پسر نابیناى شاه طهماسب به سرپرستى على قلى خان شاملو اعلان سلطنت کرد.
او وارد مشهد شد و از مردم خواست تا در دامنه کوه سنگى (کوه سناباد) جمع شوند. تخت بلند و با شکوهى دامنه کوه نصب کرد و عبدالله شهید شوشترى معروف به شهید ثالث مجتهد بزرگ وقت خراسان کمر او را به عنوان شاه ایران بست و خطبه شاهى به اسم شاه عباس خوانده شد.38
یورش عبدالمؤمن خان و شهادت شهید ثالث
در سال 997هـ.ق. ازبکها به سرکردگى عبدالمؤمن خان به مشهد یورش بردند. آنان شمارى از علماى اهل سنت را با خود همراه کردند. ابراهیم بیک برادر مرشد قلى خان نگهدارى شهر را به عهده داشت. ازبکها دست به غارت زدند. یکى از فضلاى مشهد به عبدالله خان نوشت:
(چرا او دستور تاراج اموال و قتل مسلمانان را داده است؟) علماى اهل سنت به دستور عبدالمؤمن خان در پاسخ وى شیعیان را کافر و مهدور الدّم خواندند. مولانا محمدبن فخرالدین رستمدارى خادم حرم امام رضا(ع) و یکى از علماى نامدار خراسان در پاسخ نوشت:
(چون اکثر مفاسد عالم از نیک و بد اغراض دنیوى است و مناسب آن است که ارباب فضل از این اغراض مبرّا و منزجر شوند بلکه بعد از عمرى که افاضل ماوراء النّهر به حوالى مشهد مقدس تشریف آورده اند فقیران را از ابناى خویش شمارند و اگر به واسطه قهارت نواب خاقان فریدون مکان این فقیران از شهر بیرون نتوانند آمد ایشان حرمت عزّت امام انام به جاى آورده به سعادت زیارت مستسعد شوند و این فقیران به برکت قدوم آن عزیزان فیروزى یابند. این معنى به وجود نیامده فتوى به قتل فقیران دادند. بارک اللّه اعظم اجورکم واصلح امورکم.)39
در آخرین نامه علماى ماوراءالنّهر آمده است:
(عبداللّه رئیس را بفرستید تا با او گفت وگو کنیم.)
منظور آنها مولانا عبدالله شوشترى بود.
دیدار علماى ازبک و عبدالله شوشترى روحانى مبارز و نستوه آن روز خراسان انجام نشد. احتمال آمدن سپاه مرکزى ایران به سمت مشهد سبب شد ازبکها پس از سوزاندن مزرعه و باغهاى پیرامون مشهد از راه سرخس و زورآباد به ترکستان برگردند40 و در نبود سپاه شاه صفوى عبدالمؤمن خان با چهل هزار نیرو مشهد را دوباره محاصره کرد و شش ماه شهر در محاصره قرار گرفت. رفتار توهین آمیز امت خان والى شهرمشهد به عبد الواسع از علماى ماوراء النهر که به عنوان پیک داخل حصار شهر شده بود و نیز لعن خلفا توسط موذن حرم سبب شد عبدالمؤمن خان پس از تصرف شهر حکم قتل عام بیش از چهار هزار سادات علما و مردم کوچه و بازار را که به آستان مقدس امام رضا(ع) پناه برده بودند صادر کند.
ازبکها پس از این کشتار فجیع هزار بار شتر جنس عتیق از مشهد با خود بردند. از جمله چیزهایى که به یغما رفت قطعه الماسى بود به اندازه تخم مرغ که قطب الدین شاه دکنى به حرم هدیه داده بود و میله طلایى که شاه طهماسب آن را وقف حرم کرده بود.
در این فاجعه شیخ فضل الله خراسانى مشهور به عمادالدین طوسى از بهترین دانشمندان و پرهیزکاران عصر خود که در مسجد جامع گوهرشاد نماز اقامه مى کرد همراه گروه زیادى از پارسایان و علما و توده هاى مردم به شهادت رسیدند و جسد آنان در محلى واقع در ضلع شرقى حرم به گونه دسته جمعى دفن شد که سپسها قبرستان قتلگاه خوانده شد.
قاضى نور اللّه در مجالس المؤمنین شیخ فضل الله را ستوده است و نوشته هاى وى را بر شمرده و از آن میان به شرح نفیس وى بر رساله (لوایح) اثر عبدالرحمن جامى اشاره کرده است. او در جوانى نزد شیخ محمد خبوشانى تلمّذ کرد و در اندک زمانى به مرتبه عالى از دانش و تزکیه دست یافت.41
ازبکها در این یورش مخوف مولانا عبدالله شوشترى خراسانى را دستگیر کردند و عبدالمؤمن خان او را به عنوان رئیس رافضیان به بخارا نزد عبداللّه خان پدر خود فرستاد تا درحضور وى مجالس مناظره ترتیب دهند.
عبدالله شوشترى ملقب به شهید ثالث که افزون بر فقه در دانشهاى عقلى نیز زبردست بود و سالها در شیراز و جبل عامل و کشورهاى عربى به سیر و سیاحت پرداخته بود و بسیار فراتر از حوزه دید تنگ نظرانه آنان مى اندیشید به این بهانه که مردمان را به کژ راهه مى کشد به حکم فقهاى اهل سنت در میدان بزرگ بخارا به دار آویخته شد و جسد وى را چون ققنوسى در آتش سوزاندند.
حضور شیخ بهایى در مشهد و رونق علوم دینى
با مرگ عبدالله خان در سال 1007هـ.ق. ازبکها دست از تهاجم کشیدند و سال بعد شیخ بهایى همراه شاه عباس به مشهد آمد و زمستان را در مشهد گذراند و به خدمت خادم باشى حرم مطهر مشغول شد. شبى شاه با مقراض فتیله شمعها را مى گرفت و شیخ بهایى این رباعى را بالبداهه انشا کرد:
پیوسته بُوَد ملایک علیین
پروانه شمع روضه خلد آیین
مقراض به احتیاط زن اى خادم
ترسم ببُرى شهپر جبریل امین
پیش از شیخ بهائى پدر وى شیخ حسین عاملى (م:984هـ.ق.) به دعوت شاه طهماسب به ایران آمده بود. او با منصب شیخ الاسلامى در مشهد و هرات به کار قضا مى پرداخت. شیخ حسین از شاگردان برجسته شهید ثانى و یکى از حکما و علماى قرن دهم هجرى به شمار است.
پس از فوت پدر شیخ بهایى در سال 1007هـ.ق. به مشهد آمد و حبل المتین فى احکام الدین را در حرم امام رضا(ع) به پایان رساند42 و سال 1008هـ.ق. نیز چنانکه اشاره شد همراه شاه عباس وارد مشهد شد و به تدریس پرداخت. در این سفر
بود که شیخ بهائى با حکیم مؤمن ارتباط برقرار کرد.
شیخ حسنعلى نخودکى اصفهانى نقل مى کند:
(در کتاب خطى که مؤلف آن سید بزرگوارى از اهل قزوین و نواده دخترى شیخ بهایى بود و کتاب را در شرح حال جد خود نوشته بود خواندم: چون جدم شیخ بهایى به مشهد مشرف شد پس از سه شب پیامبر اکرم(ص) را در عالم رؤیا زیارت کرد که با عتاب به وى فرمود: چرا تاکنون به دیدار گل ما حکیم مؤمن نرفته اى؟!
بامداد همان شب شیخ بهائى براى دیدار حکیم مؤمن از خانه بیرون رفت و در راه دو تن از اهل علم را دید و خواب خود را براى ایشان تعریف کرد. آن دو نیز به عزم زیارت حکیم مؤمن همراه شدند و براى آزمایش عظمت شیخ هر یک نیتى کردند. یکى از آنان کفن دیگرى انار و سومى شیربرنج را در خاطر خود گذراند. چون به خدمت حکیم رسیدند حکیم اظهار کرد: تا پیامبر(ص) دستور نفرمود به دیدار من نیامدى؟ مى خواهى بگویم که در رؤیا به تو چه فرموده اند؟ حال خود بگو.
شیخ بهائى رویاى خود را نقل کرد و حکیم مومن گفت:
معلوم مى شود ما هنوز ثمره نشده ایم که پیامبر ما را گل تعبیر کرده است. پس از آن حکیم مؤمن برخاسته و از گنجه خود عمامه و بشقابى انار و ظرفى شیربرنج به ترتیب پیش روى صاحبان نیت گذاشت.)43
( این حکیم مؤمن غیر از شیخ مؤمن است. حکیم مؤمن در گنبد سبز دفن است و سال 1091هـ.ق. رحلت کرد.
شیخ مؤمن واقفِ آب شیخ و تیمچه شال فروشهاست.
شیخ مؤمن در میان مردم از اعتبار برجسته اى برخوردار بود و آثار زیادى به همت او در شهرهاى خراسان از مسجد و بقعه و رباط و پل و آب انبار ساخته شد تا آن که در سال 1063هـ.ق. به سوى حق شتافت و مریدانش او را به موجب وصیت در بقعه قریه دستجرد که از بناهاى خود وى بود دفن کردند.)44
حضور مکرر شاه عباس و چهره هاى برجسته علمى روزگار وى از جمله بهائى و شیخ حرّ عاملى در خطه خراسان مشهد را به محیطى امن تبدیل کرد. کم کم دانشها در آن رشد کردند و مدرسه هاى دینى بسیارى ساخته شد از آن جمله: مدرسه نواب (صالحیه) مدرسه بهزادیه (حاج حسن) مدرسه ملامحمدباقر (سمیعیه) مدرسه فاضل خان مدرسه سعدیه (پائین پا) مدرسه میرزا جعفر مدرسه خیراتخان مدرسه ابدالیّه مدرسه عباسقلى خان و مدرسه ملاتاج (مستشار).
در این عصر بعضى از کتابهاى درسى به زبان فارسى نگاشته شد. در مدرسه هاى دینى این دوره تدریس علوم عقلى و حکمت و فلسفه رایج نبود. مریم بیگم دختر شاه صفى در وقف نامه یکى از موقوفات خود آورده بود:
(باید کتابهاى علوم وهمیه یعنى علوم شکوک و شبهات را که به علوم عقلیه و حکمت مشهور و معروف است به شبهه دخول در مقدمات علوم دینى نخوانند.)45
این موضع گیرى از حیات حکمت و فلسفه درخراسان در این عصر حکایت مى کند. بویژه در زندگى حکیم میرداماد (م:1041هـ.ق.) مى خوانیم که ایشان در کوچکى اشارات و شفا را در مشهد خوانده و براى ادامه تحصیل به قزوین رفته است.46
میرزا ابوجعفر کافى قاینى مشهور به حکیم قاینى نیز در همین عصر در خراسان مى زیست. ایشان حکمت را نزد شیخ على بن محى الدین تونى فرا گرفت. در این دوره با عرفان و تصوف نیز مخالفتهاى تندوتیزى صورت گرفت.
میرلوحى سبزوارى کتاب تنبیه الغافلین و اخزاءالمجانین و شیخ حر عاملى (م: 1104هـ.ق) کتاب الرد على الصوفیه را نوشت.
صدر خراسان با نفوذترین مقام روحانى ایالت درابتداى دوره صفوى در هر ایالت. بزرگ ترین مرجع روحانى (صدر) همان دیاربود.47 اما گویا این مرجع روحانى در برابر حاکم آزادى و از خود اختیار کامل نداشت. از حبیب السّیر به دست مى آید که امیرخان حاکم خراسان در زمان شاه اسماعیل اوّل آن گونه که شاه دستور داده بود با (صدر) ایالت خراسان همکارى نداشت و مبالغ زیادى از درآمد موقوفه ها را حیف و میل مى کرد. به این لحاظ فرمان صادر شد حاکم باید در تمامى مواردى که به مالیات و امور دیوانى و موقوفه هاى ایالات مربوط مى شود با موافقت صدر راى بدهد.48
در 18 شعبان 1068هـ.ق. شاه عباس دوم محمد باقر خراسانى را براى رسیدگى به امور شرعى مشهد تعیین و مبلغ پنجاه تومان تبریزى را به عنوان مواجب او در نظر گرفت49. خراسانى از علماى برجسته عصر صفوى است و شرح ارشاد علامه و کفایه در فقه و کتاب روضةالانوار از اثار ایشان است. مدرسه باقریه را در مشهد تاسیس کرده وى در سرداب مدرسه میرزا جعفر دفن شده است.
در دوره شاه سلیمان (صفى دوم) که از 1077 تا 1105هـ.ق. حکومت کرد امور مذهبى در اختیار دو صدر خاصّه و عامّه قرار گرفت50.
شاه سلیمان در ذى قعده 1079هـ.ق. میرزا هدایت خلف امیر محمد تقى حسینى را به عنوان شیخ الاسلام مشهد تعیین کرد. از کارهایى که او باید انجام مى داد تشویق مردمان به پیروى امر به معروف و نهى از منکر بازداشتن آلودگان و بدکاران از کارهاى نامشروع وادارکردن ثروت مندان به پرداخت خمس و زکات مال خود و هزینه کردن آنها در راه نیازمندان تقسیم ارثها آنچه مرده بر جاى گذاشته جارى کردن پیمان زناشویى اصلاح بین مردم نگهدارى اموال یتیمان و سفیهان و….
در کنار این فرمان به عالمان و سادات دستور داده شده بود که از شیخ الاسلام پیروى کنند و نوشته هاى شرعى خود را به تأیید ایشان برسانند.
درعصر ایشان عقاید ملا امین استرآبادى (م: 1036هـ.ق.) درمشهد مطرح بود و اخبارى گرى بر روش اجتهاد پیشى گرفت.
علماى برجسته خراسان درعصر صفویه
در دوره صفویه در خراسان دانش دین گسترش یافت. عالمان بسیارى در این سرزمین گردآمدند. افزون بر دانشورانى که نام آنان گذشت مولى حیدر على بن نعمت الله طبسى صاحب کتاب صحائف الاعمال51 مولى محمد شفیع فرزند فرج جیلانى مشهدى52 که به شبهه افکنیها و خرده گیریهاى علماى ماوراءالنهر پاسخ داده است53 میرزا ابراهیم حسینى نیشابورى مشهدى شیخ الاسلام مشهد54 سید امیر ابوالحسن استرآبادى مشهدى55 مولى حسن قارى سبزوارى صاحب کتابهاى: الخطب شرح مشارق الانوار تبصرة القراء و میرزا ابراهیم رضوى (م:1047هـ.ق.) شیخ حر عاملى (1033 ـ 1104هـ.ق.) نیز در این عصر مى زیسته اند. شیخ حرعاملى سال 1078هـ.ق. به مشهد آمد و 24 سال آخر عمر پربرکت خود را در شهر شهادت سپرى کرد. وسائل الشیعه جواهر السنیه صحیفه الثانیه اثبات الهداة بالنصوص والمعجزات وامل الامل فى احوال علماء جبل عامل از آثار ایشان است.
از دیگر علماى این عهد میر محمد تقى رضوى مشهور به (میر خدائى) است که به درخواست شاه حسین صفوى براى رفتن به اصفهان راضى نشد و حاکم وقت ناگزیر شد به جاى وى هم نام او شخص زاهدى را به اصفهان بفرستد. مردم این فرد دوم را (میرشاهى) نامیدند.
قبر میر واقع در منطقه نوغان و طبرسى مدفن میرشاهى است.56
فروپاشى دولت صفوى و سیاست دینى نادرشاه افشار
با فروپاشى دولت صفوى به دست محمود افغان و به قدرت رسیدن نادرشاه افشار سیاست دینى پادشاهان صفوى کنارگذاشته شد. در این عصر مدرسه ومراکز دینى از رونق افتادند. تنها مدرسه اى که در این دوره در مشهد ساخته شد مدرسه رضوان بود که با کمک شخص خیرى بنا شد و دولت هیج کارى در این زمینه انجام نداد. نادر به روحانیان بى توجه بود. فریزر مى نویسد:
(نادر پس از انتخاب به سلطنت سه روز از کسانى که در دشت مغان حاضر شده بودند با شکوه تمام پذیرایى کرد و همه را خلعت داد و مرخص نمود مگر با علما درشت بود و بهانه جویى مى کرد و داستان منافع گزاف مملکت را به میان آورد.)57
نادرشاه کوشید دست علما را از درآمد اوقاف کوتاه کند و زمینه هاى سست شدن پایه هاى قدرت آنان را فراهم سازد در روزگار وى روحانیانى در دستگاه او بودند ولى به دست وى یا پیرامونیان و کارگزاران وى به شهادت رسیدند. از این میان مى توان به نام سید نصرالله حائرى علامه على اکبر طالقانى آقا حسین مشهدى و علامه میرزا محمد حسین پیر اشاره کرد.
نادرشاه در سفر دوم خود به کربلا و نجف با سید نصرالله حائرى آشنا شد و سید نزد او جایگاه یافت. نادر او را با هدایایى روانه مکّه کرد و سپس وى را به عنوان سفیر خود به دربار سلطان محمود اوّل پسر سلطان مصطفى دوم فرستاد. چون به قسطنطنیه رسید به شاه گزارش دادند که عقیده وى خراب است و…58 نادر او را فراخواند و کشت.
علامه على اکبر طالقانى که سید جزائرى در اجازه نامه اش از او به بزرگى یاد مى کند و به تصوف گرایش داشت به مقام شیخ الاسلامى در دستگاه نادر دست یافت. همان روزى که نادر را به قتل رساندند (1160هـ.ق.) برخى از درباریان از روى حسد وى را شهید کردند.59
آقا حسین خاتون آبادى مشهدى نیز که رساله اى در معناى لطف و رساله اى درحرام بودن نماز جمعه دارد در همین روزگار به شهادت رسید. وى در ارتش نادر شیخ الاسلام بود. نادر به او اختیار داده بود که قاضیان را بیازماید و کارشان را رسیدگى کند. چون بر سر سفره نادر حاضر نشد تا از ظرف زرّین غذا بخورد نادر قصد جانش کرد. وى در سال 1159هـ.ق. در گذشت و جنازه اش را به مشهد بردند.60
میرزا محمد حسین مشهور به پیر نیز قاضى ارتش نادرى و فردى زیبا و پرشکوه و تیزهوش بوده از این روى نادر بر وى حسد مى ورزیده است تا آن جا که قصد کشتن وى مى کند و چون نمى توانسته او را در لباس قضا بکشد نخست او را از مقام قضا بر مى دارد و ریاست اصفهان را به وى مى سپارد و پس از یک سال در سال 1159هـ.ق. وى را به بهانه اى از بین مى برد.61
افزون بر علماى یاد شده صدرالدین بن محمد باقر رضوى (م:حدود 1160هـ.ق.)62 آقا ابراهیم مشهدى (م:1148هـ.ق.) صاحب الفوائد الکلامیه و رساله مشروع نبودن نمازجمعه درنبود سلطان عادل و میرزا ابوالمعالى خراسانى مشهدى (م:1165هـ.ق.) نیز از دانشوران عصرنادرى در خراسان به شمار مى آیند.
پاورقیها:
1. (عیون اخبار الرضا) ج180/2 ـ 183.
2. (تذکرة الاولیاء) فریدالدین عطار نیشابورى تصحیح نیکلسون ج238/1 مولى تهران.
3. همان مدرک 269/.
4. (مجالس المؤمنین) نوراللّه شوشترى ج438/1 اسلامیه تهران.
5. (جغرافیاى تاریخى سرزمینهاى خلافت شرقى) لسترنج ترجمه محمود عرفان 415/ علمى و فرهنگى تهران.
6. (شجره طیبه) میرزا محمد باقر رضوى به اهتمام سید محمد تقى مدرس رضوى33/.
7. (عیون اخبارالرضا) ج379/2.
8. (کتاب النقض) تألیف حدود سال 56. نقضى است بر متنى به نام: بعض مثالب النّواصب فى نقض بعض فضائح الروافض رازى.
9. (کشف الظنون) حاجى خلیفه ج155/2 ـ 156.
10. (کشف المحجوب) هجویرى غزنوى تصحیح ژوکوفسکى216/ طهورى تهران.
11. (خدمات متقابل ایران و اسلام) مرتضى مطهرى555/ صدرا تهران.
12. (شهیدان راه فضیلت) عبدالحسین امینى ترجمه ف.ج.90/ روزبه تهران.
13. (همان مدرک).
14. (مجالس المؤمنین) ج203/2.
15. (همان مدرک) ج205/2.
16. (احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسى) محمد تقى مدرس رضوى52/ ـ 54 دانشگاه تهران.
17. (تاریخ ادبیات) براون ج42/3.
18. (همان مدرک) 47/ ـ 48.
19. (تاریخ مبارک غازانى) خواجه رشیدالدین 28/.
20. (تاریخ مغول در ایران) اشپوار برتولد.
21. (مجمع التواریخ) حافظ ابرو ج237/3 نسخه ملک.
22. (مکاتبات رشیدى) 56/ ـ 69.
23. (مجمل فصیحى) ج59/3 حوادث سال 741هـ.ق.
24. (شهیدان راه فضیلت) 168/.
25. (همان مدرک)152/.
26. (حبیب السیر) خواندمیر ج625/3.
27. (سفرنامه ابن بطوطه) ترجمه دکتر محمد على موحّد ج251/1 بنگاه ترجمه و نشر کتاب تهران.
28. (منتخب التواریخ) محمد هاشم خراسانى553/ اسلامیه تهران.
29. (راهنماى خراسان) على شریعتى 123/ ـ 124 الفبا مشهد.
30. (منتخب التواریخ)598/.
31. (همان مدرک)614/.
32. (همان مدرک).
33. (شجرة طیبه)40/.
34. (همان مدرک)41/.
35. (همان مدرک).
36. (همان مدرک)44/.
37. (منتخب التواریخ)614/.
38. (قصص الخاقانى) ج126/1 وزارت ارشاد تهران.
39. (همان مدرک) ج161/1.
40. (همان مدرک) ج163/1.
41. (مجالس المؤمنین) ج161/2.
42. (الذریعه) آقا بزرگ تهرانى ج237/1 اسلامیه.
43. (نشان از بى نشانها) على مقدادى 25/ زوار تهران.
44. تفسیر (مؤمن مشهدى) تصحیح ومقدمه على محدث بخش استدراک.
45. (شعر و شاعرى در عهد صفوى) محمد صدرهاشمى26/.
46. (حکیم استرآبادى) سید على موسوى48/ اطلاعات تهران.
47. (حبیب السیر)371/.
48. (همان مدرک) 379/.
49. مجلّه (بررسیهاى تاریخى) شماره 4 سال4.
50. (در دربار شاهنشاه ایران) کمپفر ترجمه کیکاوس جهاندارى 35/ ـ 53.
51. (اعیان الشیعه) ج275/6.
52. (الذریعه) ج160/1.
53. (ریحانه الادب) میرزا محمد على مدرس ج5 ـ 320/6.
54.(الذریعه) ج148/1.
55. (اعیان الشیعه) ج323/2.
56. (منتخب التواریخ) 691/ ـ 692.
57. (تاریخ نادرشاه افشار) فریزر حمیز ترجمه ابوالقاسم ناصرالملک تصحیح و نشر على محمد مجید الدوله178/ 181.
58. (شهیدان راه فضیلت)342/.
59. (همان مدرک) 370/.
60. (همان مدرک) 383/.
61. (همان مدرک)394/.
62. (شجرة طیبه) 50/.

تبلیغات