نائینى در برابر استبداد
آرشیو
چکیده
متن
آیت اللّه میرزا محمد حسین غروى نائینى از فقهاى بزرگ و کم نظیرى است که عمر پربرکت خویش را در راه اعتلاى اسلام روشن گرى و ترسیم حاکمیت دینى هدایت مردم و کارهاى سیاسى علمى و اجتماعى سپرى کرد.
تلاش سترگ وى علیه حاکمان ستم پیشه برکسى پوشیده نیست. آنان که با دگردیسیهاى یکصد ساله اخیر ایران و تاریخ نهضت مشروطه آشنایى دارند بر کارگرافتادن آرا و اندیشه هاى وى در بیدارگرى مردم اعتراف دارند.
هر چند حرکتهاى سیاسى و ضداستبدادى وى به اقتضاى شرایط زمان و مکان و در مراحل گوناگون زندگى هماره به یک گونه نبوده و در هر برهه اى سازوار با همان برهه سامان مى یافته زمانى به تدوین ونگارش مبانى حکومت اسلامى در عصر غیبت و نمودن نامشروع بودن رژیمهاى استبدادى پرداخته و زمانى با صدور فتواها بیانیه ها اطلاعیه ها و نامه نگاریهاى سیاسى با رهبران دینى مردم را به خیزش علیه استبداد فرا خوانده است و در شرایطى همه توان خویش را در تربیت و پرورش طلاب و تواناسازى بنیه علمى حوزویان به کار گرفته و درشرایطى دیگر با تشکیل جلسه هاى سرّى در قم و نجف عالمان دینى را به رایزنى و چاره جویى براى رهاندن کشور از شرّ استبداد فراخوانده است. در تمام این مراحل این مرد بزرگ با هوش و استعدادى که داشت دیدگاههاى ضداستبدادى خویش را پى گرفت.
با این همه گروهى آگاهانه و ناآگاهانه تلاش کرده اند چنین بنمایانند که وى دیدگاه ثابت و روشنى در مبارزه با استبداد رژیم پادشاهى نداشته است!
به باور اینان آقاى نائینى دست کم در برهه اى از حیات سیاسى خویش از مواضع خود برگشته و بارژیمهاى دیکتاتورى بویژه رژیم استبدادى رضاخان همکارى داشته است1.
مستند آنان در این گونه پندارها پاره اى نامه ها بیانیه ها و تلگرافهایى است که گفته مى شود آقاى نائینى در پیشتیبانى از سردار سپه صادر کرده است.
افزون بر این به گفته هاى شمارى از نزدیکان ایشان استناد کرده اند که وى به جمع آورى نسخه هاى (تنبیه الامه و تنزیه المله) پرداخته و از جریانهاى سیاسى کناره گیرى کرده و براى رضاخان آن گاه که به سلطنت رسیده تلگراف تبریک ارسال داشته است.
در این نوشتار ضمن بررسى و نقد پندارها و استنادهاى این گروه از تاریخ پژوهان و نمودن میزان درستى و نادرستى آنها از مبارزات وى علیه استبداد به شرح سخن رفته است.
تلاش شده با یادکرد نمونه هایى عینى و واقعى از زندگى این مبارز نستوه و نیز ترسیم چهره مستبد رضاخان و مواضع وى با توجه به اوضاع حساس کشورهاى اسلامى در روزگار جنگ جهانى و آشوبها و ناامنیها قتل و غارتها و هرج و مرجهاى ناشى از حضور استعمار روس و انگلیس در ایران اهمیت موضع گیرى علماى شیعه بویژه آقاى نائینى روشن شود.
نائینى پیش از مشروطه
اگر آغاز دگرگونیها را که به نهضت مشروطه خواهى انجامید بیدارگریها و روشنگریهاى سید جمال الدین اسدآبادى و نهضت تنباکو به رهبرى میرزا محمد حسن شیرازى در جلوگیرى از خودکامگیهاى ناصرالدین شاه قاجار و مخالفت با قراردادهاى استعمارى و امتیازهایى که توسط وى به بیگانگان بویژه روس و انگلیس واگذار مى شد بدانیم باید گفت آقاى نائینى سالها پیش از جنبش مشروطه خواهى درگیر مبارزات ضد استبدادى بوده است و پیشینه مبارزات و تفکر ضد استبدادى وى به دوران مرجعیت میرزاى شیرازى بر مى گردد; زیرا رابطه دوستانه نائینى با سید جمال الدین اسدآبادى و سالها شاگردى مجدد بزرگ میرزاى شیرازى بینش ضداستبدادى و اندیشه آزادى خواهى را در وى بیدار کرده بود.
دوستى نائینى با سید جمال الدین اسدآبادى که از همان دوران تحصیل در اصفهان آغاز شده بود و تا سالهاى آخر عمر سید نیز ادامه داشت بیانگر آگاهى ژرف او از مسائل گوناگون دنیاى اسلام در همان دوران است. بین آقاى نائینى و سید جمال الدین اسدآبادى نامه هایى رد و بدل مى شده است2. اگر چه از محتواى نامه ها آگاهى دقیقى در دست نیست ولى از نشانه ها و شواهد به دست مى آید محتواى نامه هاى رد وبدل شده بین آن دو مربوط به وضعیت جهان اسلام و دربار فاسد و مستبد حاکمان قاجار و چاره جوییهاى لازم در این باره بوده است; زیرا سکنى گزیدن سیدجمال الدین در حجره نائینى در سامراء و درخواست از وى براى گرفتن وقت و ترتیب دادن دیدار با میرزاى شیرازى مى تواند تا حدودى در پى بردن به محتواى نامه ها به ما کمک کند.
در همان زمان با این که میرزاى نائینى هنوز طلبه اى جوان و از شاگردان میرزاى شیرازى بود ولى به خاطر هوش سرشار و استعداد بسیار و نیز آگاهى ژرف از مسائل سیاسى روز و اوضاع حکومت قاجار داشت مورد توجه میرزا واقع شد و در دستگاه زعیم جهان اسلام جایگاه ویژه اى یافت و برابر پاره اى از گفته ها
حتى نامه هایى که میرزاى شیرازى به سران حکومتهاى ایران و عثمانى مى نگاشت به خامه وى بود3.
بنابراین در عصر مرجعیت میرزاى شیرازى بزرگ و دوران مبارزات سید جمال الدین اسدآبادى که هنوز در ایران سخنى از مشروطیت درمیان نیامده بود آقاى نائینى با بینش و آگاهى دقیق براى مبارزه با استبداد و فساد دربار و اصلاح ساختار حکومتى قاجار تلاش مى ورزید.
نائینى و جنبش ضداستبدادى مشروطه
با کشته شدن ناصرالدین شاه به سال 1313 پس از پنجاه سال حکومت مطلقه و خودکامه قدرت قاجار درهم شکست و حاکمیت استبداد رو به سستى و از هم گسیختگى نهاد. از آن زمان تا سال 1324 که فرمان مشروطیت به امضاى مظفر الدین شاه رسید و سپس تا سال 1327 و پایان یافتن دوره استبداد صغیر وتثبیت نهضت آقاى نائینى همواره در سنگر دفاع از آزادى وپرخاش علیه استبداد حضور داشته است.
از همان آغاز حرکت و انقلاب پرشور مشروطیت با رهبرى قیام همکارى بسیار نزدیک داشت. فکر باز و دانش ژرف وى سبب شده بود که مورد توجه آخوند خراسانى رهبر جنبش مشروطه و دو مرجع همرزم و هم فکر ایشان شیخ عبداللّه مازندرانى و میرزا خلیل تهرانى قرار گیرد و در مسائل مهم سیاسى و تنظیم بیانیه هاى بیدارگرانه مورد مشورت آنان واقع شود و به این ترتیب در هرم رهبرى انقلاب حضورى پرتکاپو داشته باشد.
شیخ آقا بزرگ تهرانى در این باره مى نویسد:
(...وأصبحت بین المترجم له (نائینى) و بینه رابطة اکیدة واختصاص وثیق وصار من أعوانه وانصاره فى مهماته الدینیة و السیاسیة کما صار من أعضاء مجلس الفتیا الذى کان یعقده فى داره مع بعض خواص اصحابه للمذاکرة فى المسائل المشکلة....
وکان زعیم هذه النهضة شیخنا
الخراسانى وذلک فى 1324 فوقف معه المترجم له جنباً لجنب لانّه کان یرى رأیه وکان یومذاک من اکبر الدعاة الیها والف بالفارسیة کتابه الموسوم (تنبیه الامّه وتنزیه الملّة) وطبع فى 1327 و قرظه کل من الخراسانى والشیخ عبداللّه المازندرانى وغیرهما....)4
تا آن جا بین نائینى و آخوند خراسانى پیوند محکم و استوار پدید آمد که در مسائل مهم دینى و سیاسى از یاران آخوند گردید و به عضویت مجلس فتوا که در منزل آخوند و با شرکت شمارى از همکاران وى براى رایزنى درمسائل مهم تشکیل مى شد درآمد.
در سال 1324 رهبر جنبش آخوند خراسانى بود و در آن هنگام نائینى دوشادوش وى در صف مبارزه با استبداد قرار داشت; زیرا وى نیز بر همان نظربود و در آن هنگام نائینى از بزرگ ترین داعیان مشروطه بود و کتابى با عنوان: (تنبیه الامه) به فارسى در این باره نگاشت که در سال 1327 به چاپ رسید و آخوند خراسانى و شیخ عبداللّه مازندرانى و دیگران بر آن تفریظ زدند.
اوج تلاشهاى نائینى به سالهاى حاکمیت محمد على شاه و دوران استبداد صغیر بر مى گردد. در آن زمان که وى با کمک و دخالت مستقیم روس خانه ملت را به توپ بسته و نفسها را در سینه ها حبس کرده بود آقاى نائینى افزون بر تکاپوى سیاسى به استوارسازى تفکر دینى همت گماشت و در همان دوران سیاه استبداد کتاب (تنبیه الامه) را که مهم ترین اثر در باب مشروطیت است نگاشت و نشر داد.
البته شرح نقش نائینى در به ثمر رسیدن انقلاب مشروطه از حوصله و نیز موضوع این مقال بیرون است. مقصود ما از یادآورى این بخش تنها این نکته بود که نائینى در نهضت مشروطه و مبارزات ضداستبدادى حضورى پرتکاپو و چشمگیر داشته است.
ماهیت رضاخان
از آن جا که بحث از موضع نائینى در برابر استبداد ناگزیر بخش مهمى از آن به موضع وى در برابر دیکتاتورى رضاخان مربوط مى شود وخرده گیریهایى هم که به نائینى شده بیش تر به این دوره بر مى گردد ناگزیر به گونه اى گذرا به ماهیت و چهره حقیقى رضاخان و موضع وى در برابر روحانیت و اسلام مى پردازیم.
رضاخان از اهالى سوادکوه مازندران و سرباز فوج سوادکوه از بریگاد قزاق بوده است که از همان ابتدا به خاطر پاره اى از ویژگیها مورد توجه انگلیسیان قرار مى گیرد5.
براى به دست دادن تصویرى کلى از شخصیت و ماهیت رضاخان در یک جمع بندى فشرده زندگى وى را به سه مرحله مى توان تقسیم کرد:
1. از آغاز تولد تا پیش از کودتاى سوم اسفند 1299 هـ.ش. در این مرحله از زندگى وى آگاهى چندانى در دست نیست. وى به خاطر محروم بودن از محیط خانواده و رها بودن در اجتماع نه تنها اعتقاد درستى به مسائل دینى نداشته و باورهاى دینى براى وى ناشناخته بود بلکه از فرهنگ و ادب اجتماعى و دانشهاى رایج در آن عصر نیز بى بهره بوده است6.
نویسندگان دوره او او را فردى بى باک نترس باهوش هتاک و بى دین معرفى کرده اند7. گویا این ویژگیها سبب شد که فرماندهان هنگ قزاق وى را به نیروى قزاق وارد کردند و از خشونت وى در اذیت وآزار و گرفتن اموال مردم و پى گیرى هدفهاى خود بهره گرفتند.
سپسها انگلیسیان که در گرفتن امتیاز و عقد قرارداد 1919 ناکام شده بودند رضاخان قزاق را فردى مناسب براى هدفهاى خویش یافتند و به زودى زمینه به قدرت رسیدن وى را فراهم ساختند8.
2. از سال 1299 تا چهارم اردیبهشت سال 1305 که به گونه رسمى رضاخان تاج شاهى بر سرنهاد. در فاصله این پنج سال که رضاخان از قزاقى به نخست وزیرى و سپس به شاهى رسید به اشاره انگلیس رنگ عوض کرد و خود را
فردى دیندار عاشق اهل بیت اهل عزادارى براى اهل بیت و داراى عرق ملى و میهنى جلوه گر ساخت.
رضاخان در این برهه کوششهاى فراوانى مى کرد تا خود را به روحانیت و علماى اسلام نزدیک کند و به مردم بنمایاند که پیرو علماست و علاقه مند به دین.
به گفته امام خمینى:
([رضاخان] ابتدا شروع کرد به ریاکارى و مجالس روضه مى گرفت خودشان روضه به پا مى کردند و از قرارى که مى گفتند در همه تکیه هاى تهران هم آن وقت مى گفتند که پابرهنه مى رود. همه جا مى رفت و با مردم خوش وبش مى کرد و این کارها را مى کرد تا آن وقتى که قدرت در دستش آمد و محکم شد پاش...)9.
در همین برهه مشروب فروشیها و قمارخانه ها و فاحشه خانه ها را بست و چند نفر از فاحشه هاى مشهور را دستگیر کرد و شلاق زد. شمارى از یهودیان را که گفته مى شد با مسلمانان به نزاع برخاسته اند تنبیه کرد. در سربازخانه ها نماز جماعت به راه انداخت و قزاقها را واداشت تا در نماز جماعت شرکت بجویند در شبهاى قدر احیاء مى داشت و....
درمردم فریبى تا آن جا پیش رفته که در روزهاى عزادارى عکس حضرت على و حضرت عباس(ع) را برگردن مى آویخته و با سر و روى گل آلود پیشاپیش دسته هاى عزادارى حرکت مى کرده است10. از بیانیه هاى او در این سالها و نیز تلگرافهایى که به نجف و قم مخابره کرده استفاده مى شود که پیروى از علما را اصول سیاست خویش مى شمرده و خود را پایبند و متعهد به حمایت از دین و نگهداشت شؤون دینى مى دانسته است و در برابر نصیحت و برخورد عالمان چنین وا نمود مى کرده که به سخنان و پندهاى آنان گوش مى دهد11.
از پاره اى شواهد تاریخى استفاده مى شود که در این مرحله شمارى از عالمان نجف تحت تأثیر ریاکاریهاى رضاخان از رسیدن وى به قدرت ابراز خشنودى مى کردند.
حسین مکى مى نویسد:
( بعضى از مراجع حوزه علمیه نجف هم بر اثر این قبیل تظاهرات تصور مى نمودند که فعلاً او تنها پادشاه کشور شیعه مى باشد و باید او را تقویت کرد; لذا پس از جلوس پهلوى به تخت سلطنت به او تبریک گفتند ولى پس از آن که ماهیت خود را نشان داد. دیگر روابط حسنه اى بین رضاشاه و مراجع و حجج نجف اشرف وجود نداشته است.)12
حسین مکى از عالمانى که از نجف به رضاخان پیام تبریک فرستاده اند نام مى برد ولى نام میرزاى نائینى در بین آنان دیده نمى شود.
این مرحله از زندگى رضاخان پر حادثه ترین و حساس ترین بخش از زندگى اوست و کسانى که از ارتباط نائینى با رضاخان سخن گفته اند این دوره را در نظر داشته اند; از این روى در این مقال بیش تر از این دوره سخن خواهیم گفت.
3. در این دوره (از آغاز سلطنت تا 25 شهریور 1320 هـ.ش) که کم کم پایه هاى حکومت خویش را استوار ساخت چهره حقیقى و باطن پلید خود را نمایاند13.نه تنها ریاکاریها و دیندارنمایى را کنارگذاشت به دستور ارباب دشمنى با علماى دین را هم شروع کرد جلسه هاى وعظ و خطابه را ممنوع ساخت از برگزارى عزادارى و روضه خوانى جلو گرفت دستور کشف حجاب را صادر کرد و آشکارا و بى پروا زن و دختران خود را بدون حجاب به نشستهاى همگانى و کوچه و بازار فرستاد به تقلید از غرب و با زور سرنیزه طرح لباس یکسان را به اجرا گذارد حرکتهاى اسلامى و مردمى را به شدت سرکوب کرد وبالاخره از هیچ کار علیه دین و علما و حوزه هاى علمیه فروگذار نکرد14.
(پهلوى با تزویر و ریا خود را به مراجع مذهبى نزدیک کرده بود ولى پس از سلطنت رسیدن همان کارى را کرد که عبدالملک مروان
اموى کرد....)15
در همین راستا صدها نفر از عالمان وروحانیان را به زندان افکند و یا به دور دست ها تبعید کرد و سپس آنان را مرموزانه به شهادت رساند. قیام علماى تبریز مشهد و اصفهان را سرکوب کرد و در مسجد گوهرشاد گروه زیادى از مردم و طلاب را که به فراخوانى علما و در اعتراض به کشف حجاب گرد آمده بودند به خاک و خون کشید و جوّى آکنده از رعب و وحشت و اختناق به وجود آورد. رفتار هول انگیز قزاقان رضا خان با مردم به مراتب خونبارتر و وحشت آورتر از ساواکیانى بودند که پس از وى در رژیم پهلوى دوم به جان مردم افتادند16.
اکنون که تصویرى کلى از زندگى و شخصیت رضاخان فرا روى خوانندگان قرار گرفت مى پردازیم به موضع نائینى در برابر وى.
موضع نائینى در برابر رضاخان
بیش از یک دهه از عمر آقاى نائینى در دوران سلطنت رضاخان سپرى شده است. بخشى از آن در دوران نخست وزیرى [1302 تا 1305] و باقى تا سال 1315 که آقاى نائینى بدرود حیات گفت در زمان سلطنت رضاخان بوده است.
این سالها صرف نظر از بعد سیاسى و اقتصادى از نقطه نظر دینى سالهاى سخت و دشوار بود. رضاخان ناگواریهاى بسیارى را به ویژه در دوران سلطنت به وجود آورد و عرصه را بر مؤمنان و حوزه هاى علمیّه تنگ کرد. سایه شوم دیکتاتورى سیاه رضاخانى بیش از همه برحوزه هاى علمیه و عالمان و روحانیان سنگینى مى کرد.
پیش از این اشاره کردیم که: خرده گیریهایى که به موضع نائینى در برابر استبداد شده بیش تر مربوط به همین روزگار بویژه سالهاى نخست آن است از جمله:
(نائینى درحدود 15 سال پس از انقلاب مشروطه... در رده پشتیبانان رژیم رضاشاهى درآمد...
باید بیفزایم که تا آن جا که نویسنده حاضر آگاه است پشتیبانى نائینى از رژیم رضاشاهى ـ به هر دلیلى که بوده ـ تا پایان زندگیش همچنان ادامه یافت.)17
بسان این سخنان را شمارى دیگر از نویسندگان نیز نوشته اند. افزون بر این پاره اى بیانیه ها و تلگرافهایى مى گویند وجود دارد به نام نائینى خطاب به رضاخان و تبریک به وى و... که اینها را شمارى از تاریخ پژوهان ونویسندگان دست آویز قرارداده اند و به شرح در این باره سخن گفته اند. اینک در این بخش از نوشتار موضع نائینى را در برابر رضاخان با بررسى هر یک از این بیانیه ها و تلگرافها به بوته بررسى مى نهیم:
1. جمهورى خواهى: رضاخان با اشاره انگلیس18 و تحت دگردیسیهاى همسایه غربى (ترکیه) که در آن روزگار حکومت جمهورى در آن برقرار شده بود مسأله برقرارى رژیم جمهورى به جاى نظام سلطنتى را مطرح ساخت و براى رسیدن به هدف مجلس را زیر فشار قرارداد و تبلیغات گسترده اى درجراید به راه انداخت و در امتیازهاى جمهورى داد سخن داد ولى با این همه نتیجه اى نگرفت و مجلس با هوشیارى و هدایت شهید آیت اللّه سید حسن مدرس در برابر وى ایستادگى کرد و به جمهورى ساخته و پرداخته ارباب وى رأى نداد.
رضاخان در برابر این خیزش مردمى و رأى خردورزانه مجلس به زانو درآمد و در پى راهى مى گشت که از این گرفتارى به درآید.
از قضا در این هنگام آقاى نائینى و سیدابوالحسن اصفهانى که به ایران تبعید شده بودند و در قم مى زیستند آهنگ برگشت به عراق داشتند.
رضاخان فرصت را غنیمت شمرد و به بهانه بدرقه آقایان به قم رفت و بى درنگ به دیدار نائینى اصفهانى و حائرى شتافت. 19
از گفت وگوى وى با مراجع سه گانه در قم آگاهى زیادى در دست نیست لکن این را مى توان دریافت که رضاخان وقتى دید که از کارهاى خودسرانه خود درتهران نتیجه اى نگرفت بر آن شد که از مراجع یاد شده براى هدفهاى خویش تأیید بگیرد و یا
چنین وانمود کند که اگر از جمهورى دست بر مى دارد به خاطر پیروى از علماى بزرگ است تا بتواند دراین هنگام که در نزد مردم و مجلسیان به زانو درآمده و بى آبرو شده دگر بار کمر راست کند و برنامه هاى خود را پى بگیرد که این ترفند را مى شود از تلگرافى که وى پس برگشت از قم به این سوى و آن سوى مخابره کرد دریافت:
(نظر به این که امر جمهورى تاکنون خاتمه نیافته وافکار را متشتت نموده و از طرف دیگر علما وحجج اسلام راضى بدین امر نبوده و مرا امرکرده اند که غائله جمهورى را از میان برداشته امنیت برقرارکنم چون خود را مطیع اوامر مى دانم شما را از تکرار لفظ جمهورى کاملاً نهى مى کنم.)20
در پى این اطلاعیه و پس از چند روز تلگرافى از سوى علماى تبعیدى نائینى و اصفهانى و رئیس حوزه علمیه قم شیخ عبدالکریم حائرى خطاب به علماى تهران و مردم بدین شرح مخابره شد:
(بسم اللّه الرحمن الرحیم. جنابان مستطابان حجج اسلام و طبقات اعیان و تجار و اصناف و قاطبه ملت ایران دامت تأییداتهم. چون درتشکیل جمهوریت بعضى اظهاراتى شده بود که مرضى عموم نبود و با مقتضیات این مملکت مناسبت نداشت; لهذا در موقع تشرف حضرت اشرف آقاى رئیس الوزراء دامت شوکته براى موادعه به دارالإیمان قم نقض این عنوان و القاء اظهارات مذکوره و اعلان آن را به تمام بلاد خواستاریم و اجابت فرمودند. ان شاء اللّه تعالى عموماً قدر این نعمت را بدانند و از این عنایت کاملاً تشکر نمایند. الأحقر ابوالحسن اصفهانى. الاحقر محمد حسن غروى نائینى. الأحقر عبدالکریم حائرى.)21
گروهى این تلگراف را نشانه دوستى و حمایت آقاى نائینى از رضاخان دانسته اند. به باور اینان رضاخان از بیانیّه علما بهره برد و خود را از خشم مردم و مشکلى که آفریده بود رهایى بخشید. و مسأله جمهورى را خاتمه داد.
البته امکان دارد رضاخان با پنهان داشتن مقصود خویش از دیدار علما از بیانیه آنان چنین استفاده اى را کرده باشد ولى حقیقت آن است که او از مسافرت به قم هدفى جز به دست آوردن رضامندى عالمان از جمهورى نداشت.
همان گونه که از تلگراف مراجع و اطلاعیه رضاخان به دست مى آید ناسازگارى آنان با جمهورى تلاش وى را براى برپایى جمهورى به کلى ناکام گذارد22.
آقایان: نائینى اصفهانى و حائرى به گونه روشن ناسازگارى خود را باجمهورى و سیاستهاى وى اعلام داشتند و حتى او را برهیاهو و جار و جنجالى که براى به کرسى نشاندن جمهورى به راه انداخته بود نکوهیدند و از او تعهد گرفتند که دست از این گونه کارها بردارد.
در بیانیه علما و مراجع سه گانه که با تأخیر و حدود یک هفته پس از بازگشت رضاخان از قم و صدور اطلاعیه وى مخابره شده است برخلاف روش معمول آن دوره و نیز گرایش باطنى و انتظار رضاخان از شخصیت و کارهاى رضاخان ستایش نشده و عناوین با سجع و قافیه که در چنین نامه ها و تلگرافهایى مرسوم بود به کار نرفته است. بنابراین صدور این بیانیه از سوى این سه بزرگوار به هیچ روى نمى تواند دلیل دوستى و جانبدارى آنان از رضاخان به شمار آید بلکه مى توان نمایان گر ناسازگارى و ناخرسندى آنان از حکومت وى باشد.
نکته دیگر که در این راستا در خور توجه است و مى تواند مؤید دیگرى بر نادرستى ادعاى پشتیبانى نائینى از رضاخان باشد گزارش محرمانه سفارت انگلیس است.
برابر اسناد امنیتى سفارت انگلیس که سپسها انتشار یافته نه تنها نائینى در داستان جمهورى از رضاخان جانبدارى نکرده که به مخالفت با وى نیز برخاسته است. به سبب این اسناد در همان روزهایى که آقاى نائینى در قم به گونه تبعید به سر مى برد جلسه هاى سرّى تشکیل داد. این جلسه ها که گویا در منزل شیخ عبدالکریم حائرى برگزار مى گردیده درباره اوضاع کشور و پیامدهاى روى کار آمدن رضاخان و به قدرت رسیدن وى گفت وگو مى شده است. هر چند درباره بخش بخش مسائل مورد گفت وگو در این جلسه ها آگاهى زیادى نداریم ولى این اندازه روشن شده که آقاى نائینى در مورد چگونگى برخورد با مسأله جمهورى گرى و گرفتن موضعى شایسته و یکسان در برابر رضاخان با دو مرجع بزرگ دیگر رایزنى کرده است.
(بنا به گفته شیخ عبدالکریم حائرى در یکى از همان گردهمایى هاى سرى که باحضور نائینى اصفهانى و حائرى تشکیل مى شد علما درباره موضع خویش در برابر جمهورى گرى گفتگوى زیاد کردند و سرانجام تصمیم گرفتند که سردار سپه را قانع کنند که خطرى از سوى احمد شاه نمى تواند براى کشور وجود داشته باشد...)23
برابر این گزارش نمایندگان علماى تهران و ولیعهد محمد حسن میرزا نیز در آن جلسه ها شرکت داشتند و قرار شد که رضاخان را از این کار بازدارند و با او به گونه روشن مخالفت ورزند. از این گزارش به دست مى آید: در آن روزها رضاخان مخفیانه تلاش مى کرده است کارهاى خویش را در برابر سستى و بى عرضگى احمدشاه موجه جلوه دهد و بى لیاقتى و ناتوانى وى را خطرى براى کشور قلمداد کند.
در هر صورت چه هدف رضاخان به دست آوردن حمایت علما در قضیه جمهورى باشد و چه چیز دیگر تردیدى نیست که وى نتوانست موافقت علما را به دست آورد.
2. داستان تمثال: شکست رضاخان در قضیه جمهورى خواهى سبب شد که وى بیش از پیش تظاهر به دیندارى کند و خود را پایبند به دین و پیروى از علما نشان دهد; از این روى سردار رفعت را مأمور کرد تا آقاى نائینى و آقاى اصفهانى را تا نجف همراهى کند. سردار رفعت در بازگشت از نجف عکسى از حضرت على(ع) که در خزانه اشیاى نفیسه آن حضرت بوده به همراه نامه اى که گفته مى شود آقاى نائینى براى تشکر از سردار سپه نوشته است به تهران مى آورد و تقدیم رضاخان مى کند. در پیرامون ورود تمثال یاد شده جاروجنجالهاى فراوانى به راه افتاد و رضاخان کوشید که از این موضوع به عنوان (هدیه شاه ولایت) (مرحمت عظمى) (هدیه علماى نجف) (نشانه جوانمردى) و... براى فریب هرچه بیش تر مردم استفاده کند; از این روى همه توان دستگاه تبلیغاتى خویش را در بزرگ کردن این مسأله به کار گرفت. خود و شمار زیادى از پیرامونیان تا حضرت عبدالعظیم به استقبال تمثال رفتند و رضاخان عکس را گرفت و به سینه نصب کرد و از برابر حاضران و تماشاگران با غرور و ژست خاصى گذشت.
افزون بر این در روز جمعه 17 خرداد 1303 رضاخان جشن بزرگى در باغ شاه ترتیب داد و از اعیان و اشراف و رجال تهران و دیگر شهرها براى شرکت در این جشن دعوت گرفت. حتى از سفراى خارجى مقیم تهران از جمله سفیران: ترکیه و افغانستان نیز براى حضور درمراسم دعوت کرد24.
جراید طرفدار رضاخان نیز با آب و تاب هرچه تمام تر جشن باغ شاه و مفتخر شدن رضاخان را به این هدیه بزرگ بازتاب دادند و در اهمیت آن مقاله ها نوشتند و شعرها سرودند. افزون بر این تلگرافهاى تبریک که به دستور رضاخان از فرماندهان قشون و حاکمان ولایات و برخى از درباریان و پیرامونیان به وى مى رسید هر روز در روزنامه چاپ مى شد.
اینک متن نامه اى که گفته مى شود آقاى نائینى به رضاخان نوشته و همراه تمثال فرستاده است:
(بسم اللّه الرحمن الرحیم. مقام منیع ریاست وزراء عظام دامت شوکته. در این موقع که بحمداللّه سبحانه و تعالى سالماً بعتبه مقدسه حضرت شاه ولایت صلى اللّه علیه وآله الطاهرین مشرف
شدیم دعاى دوام تأیید حضرت اشرف دامت شوکته در اعتلا دین و دولت و موجبات تعالى مملکت و ملت را در تحت قبّه منوره از اهم ادعیه دانسته کاملاً مراقب و محض کمال میمنت و تبرک یک قطعه تمثال مقدس را که از قدیم در خزانه مبارکه محفوظ است از جناب مستطاب ملاذالأنام آقاى سید عباس کلید دار روضه منوره براى حرز آن وجود اشرف درخواست شد و اینک بصحابت جناب اجلّ اکرم سردار رفعت دام تأییده تقدیم مى نماید بهترین تعویذ و حافظ آن وجود اشرف خواهد بود. انشاء اللّه تعالى.
بحمداللّه تعالى عنایات حضرت اشرف از ابتداى پیش آمد این مسافرت و مدت اقامت در دارالایمان قم الى کنون مستمر و هر کدام شایان کمال تشکر و امتنان و سرآمد همه اعزام جناب اجل اکرم سردار رفعت دام تأییداته الى ورود به این آستانه مبارکه و یقین است. همچنانکه زحمات و خدمات و حسن مراقبتهاى آن جناب اجلّ در پیشگاه اقدس شاه ولایت صلّى اللّه علیه واله الطاهرین به اعلى درجه قبول انشاء اللّه تعالى فائز خواهد بود. همین طور درنظر حضرت اشرف هم موقعى عظیم خواهد داشت و مشمول عنایات خاصه خواهد بود انشاء اللّه و باقتضاى فرط اشتیاق و کمال امیدوارى که دوره زمامدارى حضرت اشرف دامت شوکته شرف عظیم تاریخى و ذکر جمیل ابدى در صفحات تاریخِ ایران به یادگار گذارد.)25
این نامه را حسین مکى در تاریخ بیست ساله ایران آورده ولى به مأخذ آن اشاره نکرده است. گویا از روزنامه هاى (ستاره ایران) و (شفق سرخ) که وابسته به رضاخان بودند نقل کرده; زیرا اخبار و تبلیغات مربوط به ورود تمثال و جشن باغ شاه را به استناد همان روزنامه ها نقل کرده است26.
گروهى با اشاره به فرستادن تمثال حضرت على(ع) از سوى آقاى نائینى براى رضاخان آن را بیانگر پشتیبانى وى از رضاخان دانسته اند و افزوده اند فرستادن نامه و عکس از سوى میرزاى نائینى به تحکیم موقعیت و اهمیت سردار سپه در ایران کمک فراوان کرده است27.
دروجود چنین نامه اى جاى تردید است و نسبت دادن آن به میرزاى نائینى در خور درنگ نباید فراموش کرد که جعل اسناد و مدارک و تحریف واقعیتها از شیوه هاى کهنه دستگاههاى پلیسى و قدرت مداران غیرمردمى است که علیه مخالفان خود به کار مى گرفته اند.
از دیر باز مخالفان اسلام نیز براى به قدرت رسیدن و استیلا بر مردمان مسلمان از این شیوه غیر انسانى بهره برده اند و بسیارى از انسانهاى والا و ارجمند و مردمى را با انگهاى گوناگون از صحنه خارج کرده اند.
احتمال زیاد مى رود در شیرایط حساس ورود همه جانبه استعمار به ایران دستگاه جاسوسى و اطلاعاتى انگلیس وقتى که مى بیند جاده صاف کن استعمار انگلیس براى گسترش سلطه آن به ایران نیاز به تأیید علماى بزرگ دینى دارد و آنان هم هوشیارانه از این کار سرباز مى زنند با برنامه دست به تحریف و واژگون کردن واقعیتها بزند و نامه و تمثال و... بسازند و بپردازند و در روزنامه هاى ستاره ایران و شفق سرخ و پاره اى دیگر از روزنامه هاى وابسته به رضاخان تبلیغات کنند که بله رضاخان مورد تأیید علماست و وى فردى مذهبى مردمى و علاقه مند به مذهب و میهن است28. جعلى بودن نامه و تمثال را و این که کار کار انگلیس بود که این هیاهو را به راه انداخت مى شود از راهها و نشانه هاى زیر به دست آورد:
الف. این نامه که به نائینى نسبت داده اند نه تاریخ دارد و نه امضا! چنین نامه اى از عالم برجسته و صاحب قلم و نویسنده دهها اطلاعیه مهم از سوى زعیم بزرگ جهان اسلام میرزاى شیرازى و... بسیار بعید مى نماد.
ب. پاره اى از روزنامه هاى آن زمان بر دست داشتن مأموران انگلیسى در به راه انداختن هیاهوى مسأله تمثال
حضرت امیر(ع) تأکید داشته اند و این با وابسته بودن رضاخان به انگلیس وسلطه همه جانبه انگلیس برعراق در آن روزگار سازگارى دارد:
جشن روز جمعه خنده آور است
ملت ایران عجیب خوش باور است
اولا تمثال در اسلام نیست
لایجوز است و بر او اقدام نیست
ثانیاً آن کس که جمهورى است او
بر (شمایل) خوش عقیده نیست او
حال بر تمثال او کرنش کند
بهرجلب مردمان کوشش کند
لیک مردم عاقل اند و هوشیار
واقف از اسرار و رمز روزگار
کوشش آنها بماند بى ثمر
خلق برگشتند از ایشان سر به سر
هست این تمثال از بهر فریب
مکر آنها کشف گردد عنقریب
ثالثاً باشد نجف دست عدو
هست این تمثال هم تمهید او
مرقد شیر حق و سبط نبى
هست این ایّام دست اجنبى
هر چه آید هدیه از آن سرزمین
مردمان هستند از آن بابت ظنین29
مهم تر این که علماى تهران نیز شرکت در باغ شاه را به مناسبت ورود تمثال حرام اعلام کرده اند و داستان تمثال و به راه انداختن هیاهوى تبلیغاتى را ساخته و پرداخته دست انگلیس دانسته اند. این حقیقت را مأمور امنیتى انگلیس در بغداد چنین گزارش مى دهد:
(روحانیون تهران شرکت مردم را در این جریانها تحریم کرده اند. خالصى زاده و چند تن دیگر از واعظان بى کنترل به مردم اطمینان داده اند که عکس مزبور از سوى انگلیسیها فرستاده شده است نه از سوى علما....)30
برابر این گزارش ساختگى بودن این داستان براى علماى تهران روشن بوده است و آنان دست انگلیس را به روشنى پشت سر این ماجرا مى دیده اند; از این روى در برابر آن موضع گرفته اند.
ج. عبداللّه مستوفى کلیددار آستانه نجف را فرستنده تمثال حضرت على(ع) مى داند:
(... کلیددار آستانه نجف که طبعا
ً با سردار رفعت سروکار پیدا کرده بود موقعى براى آب کردن تمثال خیالى به دست آورده به امید انعام و خلعتى که از سردار سپه دریافت دارد این تمثال را به وسیله سردار رفعت براى او روانه کرد.
کلیددار براى معرفى خود از آقاى میرزا حسین نائینى خواهش کرده بود که در نامه اى که براى اظهار رضایت از سردار رفعت به سردار سپه نوشته مى شود ذکرى هم از اهداى این تمثال از طرف کلیددار داشته باشد تا انعامى که سردارسپه براى کلیددار مى فرستد چرب تر بشود...)31
سپس با اشاره به هیاهوى عوام فریبانه سردار رفعت و پیرامونیان رضاخان مى نگارد:
(این عمل که تظاهر عامیانه از خلال آن پیدا بود موجب رضایت عامه نشد ولى خواص خیلى به عقل آنها که این بازى را کوک کرده بودند خندیدند.)32
د. نامه تشکرآمیز به رضاخان تنها از سوى میرزاى نائینى صادر شده است حال آن که علماى دیگر هم بودند که سردار رفعت مأمور ویژه رضاخان آنان را تا نجف همراهى کرده بود مى باید از آنان هم نامه تشکر آمیزى مى بود یا دست کم زیر همین نامه را امضا مى کردند.
5. یحیى دولت آبادى تاریخ نگار و طرفدار سرسخت رضاخان اصل رفتن سردار رفعت و آوردن عکس و به پا کردن این سروصدا و... را از پیش طرح شده و برابر نقشه مى داند:
(سردار سپه یکى از صاحب منصبان ارشد نظام را به اتفاق آقایان به عراق عرب مى فرستد.
سردار رفعت به ظاهر براى احترام آقایان روانه مى شود ولى در باطن قصد دیگرى دارد و آن این است که علاقه مندى سردار سپه را به دین و آیین و مورد توجه اولیاء خدا بودن او را به مردم خاطرنشان کند. این است که درمراجعت شمشیرى از طرف حضرت عباس
سپهسالار حسین بن على(ع) در واقعه عاشورا که عوام و بلکه خواص هم به نیروى روحانى ابوالفضل العباس معتقدند براى سردار سپه آورده بالاى او را به این تشریف شریف مشرف مى سازد.
سردار سپه براى درک این شرافت تهیه مفصلى دیده دعوت عمومى مى کند و در میان چندین هزار کس شمشیر مزبور را با تشریفات بسیار بر کمر مى بندند...)33
درعبارت دولت آبادى نامى از میرزاى نائینى و فرستادن تمثال برده نمى شود. برابر این گزارش میرزاى نائینى و یا علماى نجف تمثال و شمشیر را نفرستاده اند بلکه برابر نقشه از پیش طرح شده سردار رفعت این مأموریت را به انجام رسانده است. نکته دیگر این که: درگزارش دولت آبادى نامى از تمثال برده نشده بلکه هدیه ارسالى شمشیر بوده است و همان شمشیر را رضاخان در جشن باغِ شاه به کمر بسته و از پیش تماشاگران گذشته است.
پس این ناهماهنگى درگزارش دولت آبادى و روزنامه ها34 گویاى آن است که این داستان عوام فریبانه ساخته و پرداخته رضاخان یا اربابان اوست. افزون بر این از جشن پرسروصداى باغِ شاه و تبلیغات گسترده بر مى آید که این برنامه برابر نقشه از پیش طرح شده بوده است و چهره هاى مرموز و پشت صحنه مدتها پیش درتدارک آن مى کوشیده اند و هماهنگیهاى لازم را نیز با سفارت خانه هاى خارجى داشته اند.
3. بیانیه مشترک نائینى و اصفهانى: از جمله مواردى که نشانگر حمایت میرزاى نائینى از سردار سپه دانسته اند بیانیه اى است که گفته مى شود میرزاى نائینى و سیدابوالحسن اصفهانى در حمایت از رضاخان صادرکرده اند که اینک متن آن را مى آوریم:
(بر کافه مسلمین مخفى نماناد که هرکس بر علیه حکومت ایرانى قیام نماید مثل کسى مى ماند که در روز بَدر و حُنین بر علیه پیغمبر خدا قیام نموده باشد و منزله او به منزله کسانى است که خداوند تبارک و تعالى درکتاب مجید درباره آنها فرموده است:
(و مى خواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولى خداى متعال نور خود را به اکمال مى رساند هر چند که مشرکین مخالف آن باشند.)
و جزاء شرک در دنیا قتل است و در قیامت عذاب. بنابراین لازم است به آنها ابلاغ شود که بر حوزه محمدى که ناشر علم رایت اسلامى است تعرض ننمایند و هرکس که برخلاف این امر رفتار نماید از جمله کفارى که محو و اضمحلال این دین مبین را خواهان باشد خواهد بود و بر طبق احکام و دلایل قرآنى تکفیر آنها واجب است.)35
این بیانیه چنانکه از ظاهر آن برمى آید تنها به انگیزه جانبدارى از رضاخان صادر شده و به شدت از مخالفان رضاخان انتقاد شده است. اگر در درستى آن تردید نکنیم مى تواند یکى از دلیلهاى پشتیبانى نائینى و اصفهانى از رضاخان به شمار آید ولى نشانه هاى بسیارى وجود دارد که نشانگر نادرستى این بیانیه است که به پاره اى از آنها اشاره مى کنیم:
الف. فراز مورد استشهاد در بیانیه ترجمه آیه 32 از سوره توبه و یا آیه 8 از سوره صف است; زیرا در قرآن مجید این دو آیه واژگان همسان دارند.اینک هر دو آیه:
1. سوره توبه آیه 32:
(یریدون ان یطفئوا نوراللّه بأفواههم ویأبى اللّه الاّ ان یتم نوره ولو کره الکافرون.)
2. سوره صف آیه 8:
(یریدون لیطفئوا نوراللّه بافواههم واللّه متم نوره ولو کره الکافرون.)
همان گونه که گروهى از استدلال کنند گان به این بیانیه نیز به این اشکال پى برده اند36 آیه اى که در بیانیه آمده آمیزه اى از دو آیه یاد شده است ولى به جاى واژه (کافرون) واژه (مشرکون) آمده و شالوده استدلال نیز بر همین واژه
استوار گشته است با این که در متن هر دو آیه یاد شده کلمه (مشرکون) وجود ندارد!
تصور این که مجتهدان پرآوازه اى همانند: نائینى و اصفهانى به چنین اشتباهى دچار آمده باشند بسیار دور است; بویژه آن که بیانیه یک اطلاعیه مهم و رسمى است و به طور طبیعى دقتهاى لازم در تنظیم آن شده است. بر این اساس محتواى بیانیه نشان مى دهد که دستهایى درکار بوده که اطلاعیه به طرفدارى از رضاخان به نام نائینى و اصفهانى جعل کرده باشند.
ب. در بیانیه به درستى روشن نیست منظور از مخالفان حکومت ایران که به عنوان (قیام کنندگان بر حوزه محمدى) حکم به تکفیر آنان شده است چه کسانى و گروههایى هستند؟
بى گمان مخالفتهایى که در گوشه و کنار کشور اسلامى از سوى مردم و علماى حوزه هاى علوم دینى علیه حکومت دست نشانده رضاخان صورت مى گرفت نمى تواند مورد نظر بیانیه باشد; چه آن که روحانیان بزرگى همچون: شهید سید حسن مدرس و... از مخالفان سرسخت رضاخان به شمار مى آمدند که در تقوا و تقدس آنان جاى شک و ابهامى نیست پس مراد بیانیه چنین افرادى نمى تواند باشد37.
در فاصله خرداد 1302 تا سال 1303 زمان بازگشت نائینى به نجف و صدور بیانیه پدیده مهمى که (قیام کنندگان بر حوزه محمدى) بر آنها صادق باشد رخ نداده است که عالمانى چون نائینى و اصفهانى را برانگیزد و علیه آنان بیانیه صادر کنند پس بیانیه ساخته و پرداخته دستگاه رضاخانى و مأموران انگلیسى است که براى فریب مردم و بیرون راندن مخالفان پاکبازى چون شهید مدرس از صحنه سیاسى کشور نشر شده است با این تفاوت که این بار نام سیدابوالحسن اصفهانى را نیز بر آن افزوده اند.
4. دیدار نائینى با رضاخان: پس از فرونشاندن شورش شیخ خزعل در خوزستان در سال 1303 رضاخان از راه بصره به بغداد و سپس به عتبات رفت و با شمارى از علماى نجف از جمله
میرزاى نائینى دیدار کرد38. از مطالب مطرح شده در این دیدار آگاهى زیادى در دست نیست. به نظر مى رسد انگیزه رضاخان از سفر به عتبات و دیدار با علما به دست آوردن موافقت آنان با پایان دادن به حکومت قاجاریان بوده است. روزنامه حبل المتین که خبر دیدار را نشر داده احتمال داده که آنان درباره پیامدهاى بازگشت احتمالى احمد شاه از اروپا گفت وگو کرده باشند.
گروهى خواسته اند این دیدارها را نیز دلیل بر پشتیبانى نائینى از رضاخان وانمود کنند39. ولى چنین نظرى نمى تواند درست باشد; زیرا دیدار و گفت وگو با رضاخان که در آن اوضاع آشفته مسؤول اداره کشوربوده است به هیچ روى به معناى جانبدارى از وى نیست بویژه آن که در آن هنگام هنوز خود را دیندار و طرفدار روحانیت نشان مى داد و باطن خویش را آشکار نکرده بود.
افزون بر این حکومت قاجار که در آن روزها رضاخان درتلاش بود تا سرنگونش کند در اثر خوش گذرانى تن پرورى و سفرهاى اروپایى احمد شاه موجب از هم گسیختگى نظام و سردرگمى مردم و ناامنى شده شده بود; از این روى نه تنها نائینى که بسیارى از عالمان با حکومتى چنین سست و پوشالى و غیر مردمى موافق نبودند و در پى چاره اى بودند که به اوضاع آشفته سامان دهند و این به معناى گرایش به رضاخان و پشتیبانى از وى نیست.
5. تلگراف تبریک: از جمله مواردى که گروهى آن را نشانه پشتیبانى میرزاى نائینى از سردار سپه دانسته اند تلگراف تبریکى است که میرزاى نائینى به مناسبت به سلطنت رسیدن رضاخان و پایان یافتن حکومت یکصدوچهل ساله قاجاریان براى او ارسال داشته است.
از جمله کسانى که از این تلگراف یاد مى کند و آن را نشانه پشتیبانى نائینى از رضاخان مى داند عبدالهادى حائرى تاریخ پژوه معاصر است. وى گفت وگوى خویش را با برادر میرزاى نائینى میرزا عبدالرحیم مستند این سخن قرار مى دهد40.
از این پژوهشگر تاریخ باید پرسید
چطور از این تلگراف در هیچ کجا یادى نشده تا این که سالها پس از آن واقعه برادر میرزاى نائینى به زبان آورده و جناب تاریخ پژوه هم به عنوان کشف مهم از دِل تاریخ در کتاب خویش ثبت کرده است. آیا دستگاه رضاخانى اگر به چنین مطلبى دست مى یافت آن هم در آن شرایط حساس تاریخى که حکومت رضاخان تازه تأسیس بود و نااستوار و لرزان پیام تبریک مرجع بزرگى چون میرزاى نائینى را با بوق وکرنا اعلام نمى کرد؟
او که به آسانى دست به جعل و تحریف مى زده و به دروغ خود را مورد تأیید علما مى نمایانده همان گونه که در قضیه تمثال حضرت امیر(ع) چنین کرده بود از تلگرافى به این مهمى به آسانى دست بر مى داشت و ساکت از کنار آن مى گذشت؟ آیا مردم ایران علماى بزرگ قم و نجف و دیگر حوزه ها اگر نائینى دست به چنین کارى مى زد باز هم از او تجلیل مى کردند و دیدگاههاى علمى وى را در درسهاى سطح بالاى حوزه مطرح مى ساختند؟
این همه تکریم و تجلیل از میرزاى نائینى در زمان حیات و پس از مرگ که در همین شماره از مجلّه به بخشى از آنها اشاره شده است حکایت از جایگاه والا و ستم ستیزى و ناسازگارى او با دستگاه و حکومتهاى زور دارد. میرزاى نائینى در دلِ علما و مردمان پرشور شیعه جا دارد. اگر نائینى با رضاخان قزاق سروسرّى داشت هیچ گاه در سویداى دل شیعیان جایى نداشت و اکنون از او نامى برده نمى شد.
همو مى افزاید:
(یک بار فرزند بزرگ نائینى حاج میرزا على نائینى از رضاشاه دیدن کرد نامه و هدایاى نائینى را که عبارت بود از: یک حلقه انگشترى و مقدارى تربت کربلا به وى تقدیم کرد.
به مناسبت اعیاد مذهبى نیز نائینى معمولاً تلگراف تبریک براى رضا شاه مى فرستاد.)41
نمى توان به درستى این سخن اطمینان کرد; زیرا اگر چنین مى بود باید در روزنامه ها و نشریه هاى آن
روزگار بویژه در روزنامه ها و نشریه هاى وابسته بازتاب مى یافت. دور مى نماد چنین پیامها و هدایایى در کار باشد و دستگاه تبلیغاتى رضاخان ساکت از کنار آن بگذرد و به سود حکومت رضاخانى واستوار سازى پایه هاى حکومت او بهره نبرد. افزون بر این سیره و روش علماى شیعه چنین نبوده که براى صاحبان قدرت آن هم کسانى که ستمکارى و زشتکارى آنان روشن باشد پیام تبریک و هدیه بفرستند! گواه بر این سخن عملکرد خود نائینى است: درآغاز سلطنت رضاخان در خرداد 1305 برابر با ذیقعده 1344 آن گاه که وهابیان دست به خراب کردن قبرهاى مطهر ائمه(ع) در بقیع یازیده بودند آقاى نائینى و سیدابوالحسن اصفهانى و شمارى دیگر از عالمان نجف به طورمشترک تلگرافى خطاب به امام جمعه خویى و سید محمد بهبهانى مخابره مى کنند و از آنان مى خواهند که حکومت ایران را وادارند که از هتک حرمت بقاع مقدسه ائمه بقیع جلو بگیریند42.
روشن است اگرمیرزاى نائینى با رضاخان سر و سرّى داشت و در اعیاد براى او پیام تبریک و هدیه مى فرستاد اکنون باید مستقیم به او تلگراف مى زد و از او مى خواست که جلوى هتک حرمت را بگیرد نه این که به دو تن از علماى تهران پیام بفرستد و از آنان بخواهد که حکومت را وا دارند که جلوى هتک حرمت را بگیرد!
ییادآورى: روشن شد که نائینى اهل جانبدارى از رضاخان نبوده و بى پایگى آنچه را که دلیل جانبدارى نائینى از رضاخان گرفته اند نمایاندیم. اکنون این پرسش مطرح است که چرا آقاى نائینى علیه استبداد رضاخانى قیام نکرد؟
پاسخ به این پرسش نیاز به مطالعه دقیق و همه جانبه آن روزگار و شرایط حاکم برجامعه آن روز ایران دارد.
خیزش علیه حکومت متکى بر سرنیزه اى چون رضاخان و آماده نبودن جامعه ایران و حوزه هاى علمیه و آشکار نبودن دستان آلوده و وابستگى رضاخان به انگلیس حرکت علیه او را دشوار
مى کرد.
با این حال نمى توان گفت برنامه اى نداشته و به یک باره دست از همه چیز شسته بوده که گروهى بر این پندارند; زیرا عالمان بیدار دین هیچ گاه نمى توانند تماشاگر ستم و بیداد حاکمان باشند و دم برنیاورند. اینان در هر شرایطى خود را مسؤول مى دانند و در این اندیشه اند که به ستم پایان دهند و مردم را از چنبره بیداد برهانند یا دست کم دایره ظلم را محدود کنند.
میرزاى نائینى اهل تلاش بود نه سکوت و انزوا امّا با تدبیر و درایت وخردورزى ویژه خود. گواه بر این سخن جلسه هاى پنهانى است که با علماى بزرک نجف از جمله سید ابوالحسن اصفهانى درباره کارهاى رضاخان و بررسى زمینه هاى خیزش مردمى علیه وى داشتند. آقاى سلطانى طباطبایى از مدرسان بزرگ حوزه علمیه قم و از نزدیکان آقاى بروجردى درباره انگیزه دستگاه رضاخانى از دستگیرى آقاى بروجردى به هنگام ورود ایشان به خاک ایران مى گوید:
(کسى توسط سفیر ایران در بغداد گزارش داده بود که آقایان: آیت اللّه سیدابوالحسن اصفهانى آیت اللّه نائینى و آیت اللّه حاج آقا حسین بروجردى درنجف جلسات سرّى داشته اند و تصمیم به براندازى حکومت رضاخان دارند لذا آیت اللّه حاج آقا حسین بروجردى را براى این مقصد راهى ایران کرده اند که منطقه لرستان وخوزستان را علیه دولت مرکزى بشوراند.)43
در این جلسه هاى سرّى که شمارى از آنها به نهضت علیه رضاخان یاد کرده اند44 گویا از آقاى بروجردى که به تازگى از ایران رفته بود درمورد امکان مبارزه بویژه امکان آن در بین عشایر لرستان وخوزستان و چگونگى بهره گیرى از آنها در براندازى رضاخان پرسش مى شده است45.
پس در آن شرایط با زور مدارى رضاخان و رخنه گرى جاسوسان انگلیسى در بین همه دسته هاى اجتماعى درعراق و ایران و سیطره انگلیسیان بر
عراق وایران و آماده نبودن شرایط اجتماعى و حوزوى از علما بویژه میرزاى نائینى کارى جز زمینه سازى هشدار و پندها و محدود کردن دستگاه ستم ساخته نبود.
پى نوشتها:
1. (تشیع و مشروطیت) عبدالهادى حائرى 196/ ـ 187 امیرکبیر.
2. مجله (حوزه) شماره 60 ـ 297/59.
3. (طبقات اعلام الشیعه) قرن چهاردهم 593/; (تشیع ومشروطیت) 155/.
4. (طبقات اعلام الشیعه) قرن چهاردهم594/; (الذریعه الى تصانیف الشیعه) ج440/4.
5. ر.ک: (تاریخ مختصر احزاب سیاسى ایران) محمد تقى بهار69/ شرکت سهامى کتابهاى جیبى; (تاریخ بیست ساله) حسین مکى ج410/2 ـ 397 امیرکبیر; (شرح زندگانى من یاتاریخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاریه) عبداللّه مستوفى ج323/3 ـ 321 زوار; (علل سقوط حکومت رضاشاه) نعمت اللّه قاضى شکیب 5/ نشر آثار.
6. (شرح زندگانى من) ج323/3 مستوفى در مورد بى سوادى وى مى نویسد:
(به قدرى از این حیث عقب بوده است که در موقع افسرى هم املاهاى خیلى پیش پا افتاده را غلط مى نوشته و حتى درترکیب کلمات هم غلط هاى شترى مى کرده است.)
7. (همان مدرک).
8. (تاریخ مختصر احزاب سیاسى ایران) 69/ ـ 61; (علل سقوط حکومت رضا شاه) 3/.
9. (در جستجوى راه از کلام امام) دفتر شانزدهم 193/ امیرکبیر; (تاریخ بیست ساله) ج520/2; (شرح زندگانى من) ج492/3 499 613; از سید ضیاء تا بختیار مسعود بهنود 41/ جاویدان; (زندگى نامه سیاسى امام خمینى)27/.
10. (تاریخ سیاسى معاصر ایران) سید جلال الدین مدنى ج117/1 انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین قم; (فضیلت هاى فراموش شده) جلال رفیع 50/ مؤسسه اطلاعات.
11. (تاریخ بیست ساله) ج37/3.
12. (همان مدرک) ج17/4.
13. (تاریخ سیاسى معاصر ایران) ج126/1ـ117
14. (درجستجوى راه از کلام امام) ج211/16.
15. (تاریخ بیست ساله) ج19/4.
16. (علل سقوط حکومت رضاخان) 132/ ـ 123.
17.(شرح زندگانى من) ج601/3.
18. (تاریخ بیست ساله) ج42/3 ـ 37; (از صبا تا نیما) یحیى آرین پور ج363/2.
19. (تشیع و مشروطیت) 188/.
20. (تاریخ بیست ساله) ج581/2.
21. (شرح زندگانى من) ج601/3.
22. در پى بازگشت رضاخان از قم و ناکام ماندن وى در جلب حمایت علما در قضیه جمهورى پاره اى روزنامه هاى غیر وابسته به رضاخان مقاله ها و اشعارى را در مورد شکست رضاخان چاپ کردند و از
نقشه هاى انگلیس پرده برداشتند. به عنوان نمونه درشعر بلندى موسوم به (جمهورى نامه) که سپسها معلوم شد سروده ملک الشعراء بهار است مى خوانیم:
از آن جا شد به سوى قم شتابان
حجج بستند با او عهد و پیمان
که باشد بعد از این برخلق غمخوار
زجمهورى نگوید هیچ گفتار
میرزاده عشقى نیز در روزنامه فکاهى قرن بیستم در شعر بلندى جمهورى رضاخان و سیاستهاى مزورانه انگلیس را سخت مورد حمله قرار داده است و به روشنى از رضاخان به عنوان آلت دست انگلیس یاد کرده است که به دستور ارباب این جنجال را به پا کرده بود و با مخالفت شهید مدرس و علماى قم و دیگر آزادى خواهان شکست خورد و رسوا شد. ر.ک. (تاریخ بیست ساله) ج42/3 ـ 37; (از صبا تا نیما) ج363/2.
23. (تشیع و مشروطیت)188/.
24. (تاریخ بیست ساله) ج35/3 ـ 24; (شرح زندگانى من) ج614/3.
25. (همان مدرک) 24/.
26. (روزنامه ستاره ایران) شماره 203 شانزدهم خرداد 1303 اول ذیقعده 1342.
27. (تشیع و مشروطیت)192/.
28. (تاریخ بیست ساله) ج25/3.
29. (همان مدرک)27/ به نقل از روزنامه (نسیم صبا) شماره 11 سال دوم 23 خرداد 1303 برابر باهفتم ذیقعده 1342 هـ ق.
30. (تشیع و مشروطیت)192/ به نقل از سند وزارت امور خارجه انگلیس:
F.O. 416/75 7une. 20. 1924. no. 20. 17. 1924. no. 73.
31. (شرح زندگانى من) ج614/3.
32. (همان مدرک).
33. (حیات یحیى) یحیى دولت آبادى ج292/4 جاویدان.
34. (تاریخ بیست ساله) ج25/3; (شرح زندگانى من) ج614/3.
35. (تشیع و مشروطیت)193/ به نقل از روزنامه (حبل المتین) 27 اکتبر 1924 برابر با 27 ربیع الأول سال 1343.
36. (تشیع و مشروطیت) 208/. پاورقى شماره 174.
37. مکى بیانیه دیگرى را آورده از سوى هیجده نفر از علما که در آن گروهى به نام (سعادت) تکفیر شده اند. اگر درستى بیانیه را بپذیریم دور نیست که منظور از (قیام کنندگان بر حوزه محمدى) همان گروه (سعادت) باشند. ولى خود مکى که بیانیه را آورده آن را بى اعتبار مى داند: (گویا این اطلاعیه امضا نداشته و معلوم نبوده که چه طبقه اى از علما آن را صادر کرده اند.)
38. (شرح زندگانى من) ج641/3.
39. (تشیع ومشروطیت) 194/.
40. (همان مدرک).
41. (همان مدرک) 196/. به نقل از نامه خصوصى فرزند مرحوم نائینى به حائرى.
42. (تاریخ بیست ساله) ج88/4.
43. مجله (حوزه) شماره 44 ـ 33/43.
44. (تفسیر آفتاب) محمد رضا حکیمى99/ دفتر نشر فرهنگ اسلامى.
45. مجله (حوزه) شماره هاى 44 ـ 115/43.