رویارویى علما و روشنفکران غرب زده در نهضت مشروطه
آرشیو
چکیده
متن
انقلاب مشروطیت ایران از حرکتهاى اساسى و اصولى یک قرن بازپسین است.
این نهضت به رهبرى عالمان دین براى بازداشتن شاه و درباریان از استبداد و خودسرى و قانون مند کردن کشور شکل گرفت.
نهضت مشروطیت حکومت لجام گسیخته پادشاهى را به نظام قانون مند دگرگون کرد. البته مشروطه مشروطه نماند و روشنفکران وابسته به پشتیبانى انگلیس استعمارگر مسیر حرکت را تغییر دادند و این بر شمارى از عالمان دین گران آمد و با مشروطه ساخته و پرداخته غرب به مخالفت برخاستند; چرا که احساس کردند دستانى در کار است تا برنامه ها و قانونهاى اسلامى در جامعه پا نگیرند. مشروطه خواهان این گروه مخالف را مستبد خواندند و همردیف درباریان!
با این ترفند چهره اى منفى از آنان در جامعه جلوه دادند و حقوق معنوى و تلاشهاى قهرمانانه آنان را در راه آزادى و استقلال این مرز و بوم تباه ساختند.
از آن جا که روزنامه ها و نوشته هاى تاریخى که به ثبت و ضبط رخدادهاى مشروطه پرداخته اند همه به خامه روشنفکران غرب زده یا وابسته نگارش شده تاریخ پرفراز و نشیب مشروطه آن گونه که باید و شاید روشن ارائه نشده و ابهامهاى بسیارى در آن دیده مى شود.
تاریخ نگاران بعدى نیز در ثبت رخدادها بى طرف همه سونگر و اهل دقت در اسناد و مدارک نبوده اند.
این تحریف بزرگ تاریخ را چند عامل سبب شده است:
1. تلاش و سرمایه گذارى استعمارگران.
2. حاکمیت مخالفان اسلام و روحانیت بر ایران.
3. از بین رفتن اسناد و مدارک به وسیله دستهاى پیدا و ناپیدا در دوران حکومت مخوف و دهشت انگیز رضاخان.
4. نویسندگان و تاریخ پژوهان قلم به مزد که آگاهانه به تحریف تاریخ پرداخته اند.
همه این تلاشها براى آن صورت گرفته که نقش روحانیت در حرکتهاى سیاسى بویژه حرکت عظیم مشروطیت کم رنگ جلوه داده شود و آنان از صحنه سیاست خارج شوند تا همه چیز براى هدف و برنامه استعمار بچرخد.
این ستم بزرگ و تحریف ناجوانمردانه ما را بر آن داشت تا به بررسى اسناد موجود بپردازیم و تحلیلى درست از نهضت مشروطه ارائه دهیم و نقش و جایگاه واقعى عالمان دین را در آن قیام بزرگ مردمى بنمایانیم.
ییادآورى: این بررسى سالهاى 1322 تا 1328 هجرى را در بر مى گیرد و اگر به رخدادهاى پیش و یا پس از آن سالها اشاره مى شود تنها براى ریشه یابى پدیده ها و ارائه جریانهاست.
همراهى همه علما با نهضت مشروطیت
گروهى بر این پندارند که شمارى از روحانیان از آغاز با مشروطه از در ناسازگارى درآمدند1. گروهى دیگر بر این پندارند که عالمان دینى هیچ گونه آگاهى از مشروطیت نداشتند. در این باره داستانهایى نقل کرده اند.
در این باره باید گفت: اندیشه مشروطیت از مدتها پیش در ایران مطرح بوده و سید جمال الدین اسدآبادى در بازپسین سفر خود به ایران بر بایستگى رایزنى در امور کشور و بازداشتن شاه و درباریان از استبداد پاى مى فشرد.
روزنامه حبل المتین کلکته به مدیریت سید جمال الدین کاشانى مؤید الاسلام یکى از شاگردان سیدجمال مشروطه بر اساس اسلام را مطرح ساخت.
روزنامه ثریا در یکى از شماره هاى خود در اعتراض به مدیر روزنامه حبل المتین به خاطر طرح حکومت مشروعه و سخن از مشروطه و اتحاد اسلام نوشت:
(در پادشاهى که اسخى از تمام سلاطین سلف و اعدل از ملوک دادگستر جهان است خرافات و ترهات سلطنت مشروعه و غیرمشروعه چرا مى بافى و هر آهنگر و عمله و بقّال را محق در تدقیقات امور دولت مى شماری….
این سخنان مشابه به کلام جن زدگان است چه سود بخشد….
این بوالفضولیهاى مردود از سیدجمال معهود است تو سید جلال بى جمال چه مى گویى؟)2
روزنامه هفتگى حبل المتین در ایران و نجف منتشر مى شد و تاجرى به نام حاجى زین العابدین تقى اف پول بسیارى مى فرستد3 تا یکصدوپنجاه نسخه از این روزنامه خریدارى و براى علماى نجف فرستاده شود4. برادر مؤیدالاسلام در نجف به ترویج این روزنامه مى پردازد5.
در روشن گرى اندیشه مردمان ایران از روزنامه (اختر) استانبول (حکمت) مصر (قانون) میرزا ملکم در لندن (تربیت) تهران (پرورش) مصر (الحدید) و (عدالت) نام برده اند6.
اگر به نامه سید محمد طباطبایى به مظفرالدین شاه پس از بست نشینى در حضرت عبدالعظیم7 و سخنان وى در سالروز شهادت حضرت فاطمه(س) بنگریم و آنها را به بوته بررسى بنهیم پى مى بریم عالمان دین بى خبر از مشروطیت نبوده اند بلکه آن را مى شناخته اند و از آن آگاهى داشته اند.
طباطبایى در سخنرانى خود ابراز مى دارد:
(اگر یک سال یا ده سال طول بکشد ما عدل و عدالتخانه مى خواهیم. ما اجراى قانون اسلام را مى خواهیم. ما مجلسى مى خواهیم که در آن مجلس شاه و گدا در حدود قانون مساوى باشند.)8
از این روى عین الدوله ناصرالملک را تشویق مى کند که نامه اى براى طباطبایى بنگارد و مشروطه را براى ایران زود و نارس معرفى کند و او هم مى نویسد:
(امروز تقاضاى مجلس مبعوثان و اصرار در ایجاد قانون مساوات و دم زدن از حریّت و عدالت کامله (آن طورى که در تمام ملل متمدن سعادت مند وجود دارد) در ایران همان تازیانه زدن به ران شتر [کار بى فایده] است.)9
بنابراین اگر علما در مرحله نخست عدالتخانه را درخواست کردند و سپس مشروطیت را تنها بدان جهت بود که باور داشتند نهضت باید مرحله به مرحله به پیش برود و سبب خونریزى نگردد.
ملکزاده در کتاب خود این شیوه علما را خردمندانه و درست ارزیابى کرده و حضور روحانیان را در جلوگیرى از درگیریها و خونریزیها مفید دانسته است10.
امّا این که گروهى پنداشته اند: شمارى از علما از آغاز با مشروطه ناسازگار بودند باید گفت این سخن نارواست; زیرا تمام مورخان اتفاق نظر دارند که تا پیروزى مشروطیت علماى سرشناس تهران با آن موافق بودند و مخالفتى از دیگر علماى شهرها نیز شنیده نشده است. از سال 1323 تا 14 ذیقعده سال 1324 که مجلس اول آغاز به کارکرد و پنجاه ویک ماده از قانون اساسى به تصویب مظفر الدین شاه رسید حرکتى که نشانه ناسازگارى علما با مشروطه باشد دیده نمى شود.
اگر آخرین تلاش را براى به ثمر رساندن مشروطیت و پذیرش آن از سوى مظفرالدین شاه بست نشستن علما در قم و بست نشستن گروهى از مردم در سفارت انگلیس بدانیم هماهنگى کاملى بین علما و آنان که سپسها تغییر موضع داده اند دیده مى شود.
شیخ فضل اللّه نورى رهبرمشروعه خواهان در بست نشستن علما در قم حضور چشمگیر و پرتلاش داشته است.
حضور وى در قم سبب گردیده که شمارى از علما با مشروطه همراه گردند.
ملکزاده از مخالفان سرسخت شیخ شهید مى نویسد:
(از حسن اتفاق حاجى شیخ فضل اللّه که در آن زمان در حوزه روحانى نجف شهرت و اعتبار زیادى داشت در میان مهاجرین بود و او هم در سهم خود روحانیون نجف را به نفع نهضت ملى تشویق مى نمود.)11
شیخ فضل اللّه شاگرد میرزاى شیرازى و از گردآورندگان تقریرات درسى وى12 تلاش بسیار ورزید تا علماى نجف و کربلا را با مشروطه همراه کند و تقى زاده نیز بر این تلاشها اشاره دارد13. با بست نشینان قم شمارى از عالمان شهرها با شرکت در جمع آنان و تلگراف همراهى مى کنند و به پشتیبانى از این حرکت بزرگ بر مى خیزند.
(از اصفهان هم شیخ العراقین با جمعى و از کاشان جناب حجت الاسلام حاجى میرزا فخرالدین با جمعى و از عراق [اراک] پسرهاى حاجى آقا محسن عراقى با جمعى آمدند و از سایر ولایات هم همه روزه تلگراف مى آمده و مى آید.)14
پس از برکنار شدن عین الدوله و برگماردن مشیرالدوله در سه شنبه نهم جمادى الاخر 1324 تلگرافهاى بسیارى از رجال دولتى و ملى و علما به قم مخابره مى شود15 و همچنین از تبریز تلگراف میرزا حسن تبریزى16 از اصفهان تلگراف شیخ جمال الدین برادر آقا نجفى17 از کرمانشاهان تلگراف هیأت علماى اسلامیه18 و از قصرشیرین تلگراف آخوند خراسانى19 به قم مخابره مى شود.
علماى تبریز در تلگرافى که به مظفرالدین شاه مخابره مى کنند از رخدادهاى ناگوار گلایه مى کنند و از وى مى خواهند که به خواسته هاى علماى مهاجر ترتیب اثر دهد و از آنان دلجویى کند و آنان را با احترام به شهرهاى خود برگرداند20.
این تلگراف در ششم جمادى الثانى 1324 مخابره مى شود و مظفرالدین شاه در هفتم همان ماه به وسیله ولیعهد که در تبریز بود پاسخ مناسبى به علماى آذربایجان مى دهد و از همه با نام یاد مى کند: حسن آقاى مجتهد آقاى امام جمعه آقاى میرزا محسن آقا آقاى میرزا صادق آقا مجتهد و آقاى ثقة الاسلام21.
شیخ فضل اللّه نورى سید محمد طباطبایى و سیدعبداللّه بهبهانى رهبران بست نشینان در قم در تلگرافى به مظفرالدین شاه تشکیل مجلس مشورتى را خواستار شدند.
بدین گونه: کاردانان و آگاهان از همه دسته هاى اجتماعى براى رسیدگى به امور کشورى و رایزنى درباره آنها و نظارت بر تمام ادارات و… در مجلس حضور یابند: از وزیران و امناى بزرگ دولت که از هدفهاى نفسانى به دور باشند از بازرگانان آگاه از مصالح دولت و ملت و صالح براى مشورت از عالمان با عمل آگاه و روشن بین از خردمندان و اشراف و دانشوران روشن اندیش22.
مظفرالدین شاه در 14 جمادى الآخر 1324 موافقت خود را با این تلگراف که بین 8 تا 13 جمادى الاخر به وى مخابره شده بود اعلام کرد و 15 جمادى الآخر مشیرالدوله دستخط شاه را به قم مخابره کرد و 16 جمادى الآخر در تلگراف تکمیلى تشکیل مجلس شوراى اسلامى را نوید داد:
(امر و مقرر مى داریم که مجلس مزبور را به شرح دستخط سابق صحیحاً دایر نموده بعد از انتخاب اعضاى مجلس فصول و شرایط نظامنامه مجلس شوراى اسلامى را موافق تصویب و امضاء منتخبین به طورى که موجب اصلاح عموم مملکت و اجراى قوانین شرع مقدس مرتب نمایند….)23
شاه با صدور این اطلاعیه به خواست علماى مهاجر که همانا تشکیل مجلس شوراى اسلامى و پیاده شدن برنامه ها و قوانین اسلامى در کشور است موافقت مى کند و مهاجران نیز به تهران برمى گردند.
امّا گروهى از بست نشینان سفارت انگلیس آن جا را ترک نمى کنند و مى گویند: باید به قول شاه اطمینان یابند.
این گروه بست نشین سفارت انگلیس را شمارى از روشنفکران رهبرى مى کردند.
حیدرخان عمواوغلى وابسته به گروه سوسیال دموکرات شوروى ادعا مى کند: همراه تنى چند از عالمان مملکت مطالبى را در اطلاعیه متحصنین گنجانده است24.
ترک نکردن سفارت انگلیس از سوى روشنفکران گویا انگیزه هاى دیگرى نیز داشته است از گفت وگوى میرزا صادق با امیربهادر استفاده مى شود: آنان با عنوان مجلس شوراى اسلامى موافق نبوده اند و مجلس شوراى ملى را ترجیح مى داده اند. امّا چرا ترجیح مى داده اند؟ میرزا محمد صادق علت آن را چنین بیان مى کند:
(علت آن است که اگر کسى توسط مجلس تبعید شد بى دین و خارج از اسلام معرفى نشود و دیگر آن که اگر اسلامى مبدّل به ملّى نشود مردم از سفارتخانه بیرون نخواهند آمد.)25
انگیزه نخست چیزى جز به اشتباه انداختن و گمراه ساختن دیگران نیست.
انگیزه دوم نشانگر دسیسه هایى است که گردانندگان جریان در پشت پرده و درهاى بسته علیه انقلاب مردمى ایران چیده اند.
روشنفکران و اربابان آنان که نمى خواستند قانونهاى اسلامى پا بگیرند بر آن شدند عنوان اسلامى را از مجلس بگیرند تا سپسها بتوانند قانونهایى بگذرانند که با هدفهاى استعمارى انگلیس سازگار و همسو باشند.
بالآخره مردم از فرمان مشروطه شادمان شدند و به حضور شاه رسیدند و شمار زیادى از بزرگان در مراسم بازگشایى شرکت جستند و مارش ملّى در حضور آنان نواخته شد و به گفته ناظم الاسلام براى نخستین بار علما و بزرگان تهران بى اعتراض به
نواختن مارش ملّى به آن گوش فرادادند26.
آزادیخواهان همین که دستخط مشروطیت را گرفتند گروهى از آگاهان مانند: صنیع الدوله مخبرالسلطنه مشیر الملک و محتشم السلطنه را وا داشتند که پاره اى از نظامنامه هاى همه پرسى ملل دیگر را ترجمه و تنظیم و تعدیل کنند27 و زمینه همه پرسى را فراهم آورند.
پس از تدوین نظامنامه انتخابات در چهارشنبه اول ماه رجب 1324 مجلسى در مدرسه نظامى برگزار شد. از آقایان روحانى: طباطبایى بهبهانى فضل اللّه نورى سید جمال الدین افجه اى صدر العلما و از گروههاى دیگر: مشیرالملک محتشم السلطنه و مؤتمن الملک حضور داشتند و نظامنامه اى که در بردارنده چهل فصل بود خوانده شد و قرار شد آقایان علما فصلهاى دیگرى بر آن بیفزایند28.
مشیرالدوله به منزل آقا على اکبر بروجردى که شیخ فضل اللّه در آن جا حضور داشته مى رود تا تصمیمهایى درباره اصلاح نظام گرفته شود29 ولى آنچه تدوین مى شود مورد رضامندى علما واقع نمى شود. آقاى بهبهانى به شدت با آن مخالفت مى ورزد ولى علت مخالفت وى و دیگر روحانیان روشن نیست امّا نوشته اند:
(نقطه نظر روحانیون این است که از بابیهاى ناصرالدین شاهى یعنى منورالفکران و بى اعتقادان به روحانى کسى داخل مجلس نشود و دخول آنها را مضر مى دانند.)
و نوشته اند:
(نقطه نظر رجال مستبد[درباریان] درمخالفت با نظامنامه دو چیز است: یکى آن که قواى مملکت در تحت اراده شاه باشد… دیگر روحانیون نفوذى در مجلس حاصل ننمایند.)30
بهبهانى در اعتراض به نظامنامه با شاه دیدار مى کند و این دیدار سبب مى گردد گروههاى مخالف علیه وى شایعه پراکنى کنند و چنین بنمایانند که وى رشوه گرفته و از وى در نزد شیخ فضل اللّه و طباطبایى شکایت کنند31.
به نظر مى رسد آزادیخواهان نظامنامه را به گونه اى تنظیم کرده بودند که مجلس تحت نفوذ روحانیان نباشد و در این نظر درباریان نیز با آنان هماهنگ بودند.
بالآخره روشنفکران باهیاهو نظامنامه اى تنظیم کرده اند که از قدرت روحانیان در مجلس مى کاست. با این حال شرطى که روحانیان و علما در نظر داشتند: افراد فاسد العقیده در مجلس نباشند در آن گنجاندند. در بند هفتم درباره کسانى که از انتخاب شدن محروم هستند آمده:
(اشخاصى که معروف به فساد عقیده هستند و متظاهر به فسق.)32
در این نظامنامه مردم به پنچ دسته تقسیم شده اند و براى تهران 60 نماینده در نظر گرفته شده بود که اینان پیش از رسیدن نمایندگان شهرستانها مى توانستند کار خود را آغاز کنند.
از این 60 تن نمایندگان تهران چهار نفر از صنف علما و طلاب بودند33 و بیش ترین از صنفهاى گوناگون که هیچ گونه آمادگى علمى و سیاسى براى مجلس نداشتند. از این روى آقایان بهبهانى و طباطبایى به عنوان نمایندگان ارامنه و یهود به مجلس راه مى یافتند34!
اگر در بین نمایندگان مجلس شمار زیادى روحانى دیده مى شد از شهرستانها بودند که روشنفکران در آن جا ها نفوذ نداشتند. بنابراین روشنفکران دومین گام خویش را در راه زدودن قوانین اسلامى با جلوگیرى از حضور روحانیان آگاه در مجلس و به راه انداختن انتخابات صنفى برداشتند.
امّا سوّمین گام در کنار نهادن اسلام در جریان افتتاح مجلس پدید آمد. شاه پیشنهاد کرد که روز پانزدهم شعبان مجلس گشایش یابد تا با میمنت باشد ولى این پیشنهاد را روشنفکران رد کردند و گفتند: اگر در چنین روزى مجلس افتتاح شود جشن آن تحت الشعاع قرار مى گیرد! از این روى جلسه گشایش مجلس را در هجدهم شعبان قرار دادند35 تا با سالروز تولد منجى عالم بشریت همراه نباشد! با وجود این همه کارشکنیها و ناسازگاریهاى روشنِ روشنفکران با اسلام و روحانیت از زمان فرمان
مشروطیت 14 جمادى الثانى 1324 تا زمان امضاى قانون اساسى توسط مظفرالدین شاه 14 ذیقعده 1324 هیچ گونه مخالفتى از علما با مشروطه دیده نشده است و اگر اختلافى بروز کرده در ارتباط با انتخابات و انجمنهاى محلى بوده از جمله در تبریز که بر اثر درگیرى که رخ داد میرهاشم دوچى یکى از علماى منطقه را در بیست وهفتم شعبان36 و امام جمعه تبریز را در دوم رمضان37 1324 از شهر بیرون کردند38 و همچنین در اردبیل درگیریهایى به وجود مى آید39.
موضع عالمان
با توجه به آنچه یاد شد روشن گردید عالمان دین در نهضت مشروطیت نقش کلیدى و رهبرى داشتند. محورحرکت بودند. بى آنان این حرکت پدید نمى آمد و اگر مى آمد به انجام نمى رسید.
اینان چون خود با سختى و خون جگر متحمل دشنامها و نیش زبانها و بى مهریها و خطرکردنها این حرکت را به پیروزى رسانده بودند تلاش مى ورزیدند در این بناى عظیم رخنه اى ایجاد نشود و سیل عظیم بدون این که به جویهاى کوچک جارى شود و شاخه شاخه گردد و از ابّهت و هیمنه و غرندگى آن کاسته شود به راه خود ادامه دهد و خار و خاشاک را با خود ببرد و بنیان ظلم را براندازد.
امّا روشنفکران چه آنان که مستقیم وابسته به دربار بودند مانند: صنیع الدوله احتشام السلطنه ظهیر الدوله ناصرالملک مشیرالدوله مؤتمن الملک سعدالدوله و40… و چه آنان که به ظاهر وابستگى به دربار نداشتند ولى در نهان و پشت پرده با قدرتهاى بزرگ سروسرّى داشتند هرگروه به گونه اى با این حرکت با این نام و نشان با این شعارها با این رهبران موافق نبودند و در بین راه و آن جا که حرکت اوج مى گرفت و همه چیز به سود اسلام تمام مى شد و دربار ناگزیر به تسلیم مى گردید این وابسته ها و سر و سرّداران با بیگانگان نغمه دیگر سر مى دادند. با این حال علما تحمل کردند و در بسیارى از جاها براى پرهیز از دو دستگى از حقوق خویش گذشتند و در شعارها کوتاه
آمدند و به حساب این که مسائل جزئى است بزرگوارانه از کنار آن گذشتند امّا کم کم قضیه عمق پیدا کرد و پس از تصویب قانون اساسى و در هنگام طرح متمم قانون اساسى اختلافها ناسازگاریهاى فکرى خود را نشان داد.
این اختلاف در ابتدا بین روشنفکران و علما بروز کرد کم کم به خاطر سوء استفاده روشنفکران غرب زده از فضاى باز و بى حرمتى به دین و عالمان دینى و نشر مطالب واهى و پراکندن کتابهاى گمراه کننده و رواج کارهاى ناشایست بویژه از سوى کسانى که در رأس جریان روشنفکرى بودند و خود را صاحب اختیار و همه کاره مشروطه جلوه مى دادند و به عنوان نظریه پرداز شناخته شده بودند و… سبب گردید که گروهى از علما از این مشروطه که گرداننده اش و سخنگویش اینان بودند روى برگردانند و به آن روى خوش نشان ندهند و خواهان مشروطه مشروعه شوند.
پیداست که در چنین حال و هوایى فکرها و دستهاى آلوده و زهرآگین به کار مى افتند و بر ابعاد و عمق اختلاف مى افزایند. بالآخره عالمان دین با همه اتفاق و اتحادى که با هم داشتند به دو دسته تقسیم شدند: 1. مشروطه خواهان 2. مشروعه خواهان.
رهبران مشروطه
بگذریم که از آغاز حرکت تا هنگام طرح متمم قانون اساسى که همه علماى ایران و نجف مشروطه خواه بودند امّا آنان که تا آخر بر سر موضع خود ماندند و بر مشروطه خواهى پاى فشردند در ایران سید محمد طباطبایى و سید عبداللّه بهبهانى معروف به (آیتین حجتین)41 بودند و در نجف.
سیّد محمد طباطبایى: در این که طباطبایى مشروطیت را به درستى مى شناخته و داراى اندیشه آزادیخواهى بوده تردیدى نیست.
او با سیدجمال الدین اسدآبادى ارتباط داشته و از افکار بلند و روشن آن فرزانه بهره مى برده است. طباطبایى در شرح حال خود مى نگارد:
(اندیشه مشروطیت را از آغاز ورودش به ایران در زمان ناصرالدین شاه مطرح مى کرده و مورد اعتراض شاه واقع شده است.)42
زیرا ناصرالدین شاه بر این باور بوده که ایران هنوز شایستگى لازم را براى پذیرش مشروطه ندارد. طباطبایى درنامه اى که در آغاز مشروطیت به مظفر الدین شاه مى نگارد تاکید مى ورزد: ما باید از کسانى باشیم که در راه ترقى ایران مفاسد و خطرها را از میان برداریم و با تشکیل مجلس است که:
(ظلمها رفع خواهد شد خرابیها آباد خواهد شد و خارجه طمع به مملکت نخواهد کرد.)43
در نامه خود به عین الدوله صدر اعظم وقت اصلاح خرابیها را بستگى به تأسیس مجلس و اتحاد دولت و ملت و رجال دولت با علما مى داند و از خدمت خود به وطن و اسلام سخن مى گوید44.
ییا در یکى از سخنرانیهاى خود اعلام مى دارد:
(ما عدل و عدالت خانه مى خواهیم. ما اجراى قانون اسلام را مى خواهیم.)45
طباطبایى و بهبهانى به نوشته کسروى هر دو در اندیشه مشروطه و دارالشورا بودند و مى خواستند کم کم به مقصد برسند46.
طباطبایى باز مى اندیشید و در راه روشن گرى اندیشه ها تلاش مى ورزید. مدرسه هاى جدید به جاى مکتب خانه تأسیس کرد و…
سید حسن تقى زاده در معرفى طباطبایى مى نویسد:
(آقا سید محمد طباطبایى شخصاً آدم پاک دل و محبّ عدالت و آزادى و پاک اخلاق و بى غرض بود. در حقیقت روح پاک انقلاب را در آن زمان او تشکیل مى داد و علمدار بى غرضِ انقلاب بود.)47
دیگران نیز وى را آزادیخواه ستم ستیز آگاه از اوضاع جهان48 و حضور وى را مایه همراهى مردم با انقلاب مشروطه دانسته اند49.
روحیه آزاداندیشى و سعه صدر طباطبایى سبب شد که شمارى از روشنفکران و کسانى که در جمعیت فراماسونرى (لژ بیدارى ایران) عضویت داشتند با وى ارتباط برقرار کنند و به گفته اى خود او عضو لژ بیدارى بوده است50. ولى سند در خور اعتمادى در این باره ارائه نشده است و در اسناد جدید که روزنامه (ایران) درباره لژ فراماسونرى نشر داد در پرونده طباطبایى تنها یادداشت کوچکى دیده مى شود که در تاریخ سوم فوریه 1910 برابر 20 محرم 1328 آقاى طباطبایى در جلسه مورّخ 27 دسامبر 1909 برابر با 13 ذى حجه 1327 به عنوان (مهردار) لژ برگزیده شده است51. و این پس از پایان دوره استبداد صغیر و بازگشت طباطبایى از تبعید است و شاید براى قدردانى از وى چنین مقامى براى او در نظر گرفته باشند ولى این سند روشن نمى سازد که طباطبایى خود در این انتخابات شرکت داشته و یا پس از آگاهى به عنوان عضو آن را پذیرفته است.
دور نیست که رهبران لژ خواسته اند با این انتخاب طباطبایى را عضو رسمى خود به شمار آرند و گروهى را به این بهانه به سمت خویش بکشانند.
به هر حال این سند و یا ادعاهاى دیگر: براى وى مدال حمایل فراماسونرى آورده اند52 هیچ یک دلیل برعضویت رسمى وى در آن تشکیلات نیست. شاید مخالفت نکردن وى با چنین تشکیلاتى و تأیید ضمنى آن که درجریان مشروطه تأسیس شده بود سبب شده که کارگردانان لژ وى را عضو افتخارى خود بدانند.
همین آزاد منشى و آزاد فکرى سبب شد که به جانبدارى از ملک المتکلمین که در اصفهان طرد شده بود بپردازد و همکارى و همفکرى نزدیکى با وى داشته باشد53.
با آغاز مشروطه دوم و گشایش مجلس روشنفکرانِ مشروطه گردان پس از ترور بهبهانى طباطبایى را از تلاش بازداشتند و خانه نشین کردند54.
سید عبداللّه بهبهانى: او از روحانیان رده اول مشروطه بود. برخى آگاهیهاى وى را از مسائل سیاسى اندک دانسته اند و بر این باورند: پیش از نهضت مشروطیت در این زمینه ها آگاهى نداشته است.
ولى تمام کسانى که درباره وى سخن گفته اند توان جوانمردى شهامت و روش وى را در رهبرى مردم در گوناگون صحنه هاى نهضت مشروطیت ستوده اند.
سرسختى پى گیرى تلاش و بردبارى از ویژگیهاى این مرد بزرگ بوده است.
ملکزاده آغاز ورود وى را به میدان سیاست از آن هنگام مى داند که با عین الدوله درافتاد و از امین السلطان جانبدارى کرد.
همو مى نویسد:
(هنگامى که بهبهانى به سراغ طباطبایى رفت و او را به ورود به صحنه سیاسى فراخواند طباطبایى گفت: من به شرطى وارد این میدان مى شوم و با تو همراهى مى کنم که هدفها و غرضهاى شخصى درکار نباشد. بهبهانى پذیرفت و با همین شرط مبارزه خویش را آغاز کرد.)55
کسروى بهبهانى را در این قولى که به طباطبایى داده صادق و با ثبات مى داند56.
ملکزاده درباره ویژگیهاى وى مى نگارد:
(بهبهانى مردى بود شجاع بردبار باعزم با قوت قلب فهیم و آشنا به سیاست.
چون راهى را پیش مى گرفت بدون تردید و سستى با جوانمردى و شهامت پیش مى رفت تا به مقصود خود برسد.
کلمه تسلیم و تمکین در قاموس زندگانى مرحوم بهبهانى نبود و هیچ وقت سستى و زبونى از خودنشان نداد.
خوشبختانه حوادث و جریانات او را در راه مشروطه طلبى و عدالت خواهى وارد کرد.)57
تقى زاده58 و مستشارالدوله59 نمایندگان تبریز از وى به بزرگى یاد کرده اند.
در اسناد وزارت امورخارجه انگلستان نیز بر ثابت قدمى پاکى و منزه بودن وى از رشوه گیرى تاکید شده است60.
آقاى بهبهانى مردى شجاع بوده و از مرگ در راه خدا هراسى به دل راه نمى داده است.
در یکى از درگیریهاى مردم با نیروهاى استبداد و تیراندازى آنان به سوى مردم و هراس و فرار مردم روى بلندى قرار مى گیرد و سینه خود را باز مى کند و فریاد مى زند:
(اى مردم! نترسید واهمه نکنید. اینها کارى داشته باشند با من دارند. این سینه من کجاست آن که بزند؟ شهادت و کشته شدن ارث ماست.)61
آن قدر این سخن را تکرار مى کند که مردم آرامش مى یابند و از نگرانى به در مى آیند. پس از ترور امین السلطان در 21 رجب 1325 که اندکى پس از جدا شدن از بهبهانى در جلوى مجلس رُخ مى دهد شمارى از نمایندگان وحشت زده و نگران مى شوند و رئیس مجلس صنیع الدوله از ترس در صدد استعفا بر مى آید ولى بهبهانى با صلابت تمام به مجلس باز مى گردد و با شهامت اعلام مى دارد:
(فردا اول وقت مجلس منعقد است و باید کار ادامه یابد.)62
بهبهانى حتى براى پرتکاپو نگاه داشتن مجلس رختخواب خود را به مجلس مى آورد و از هیچ تلاشى در راه گذراندن قوانین فروگذار نمى کرد.
این کارنامه درخشان است که غرب زدگان کینه ورز وى را نمى توانند تحمل کنند و به شهادتش مى رسانند63.
رهبرى مشروطه از نجف
آقایان: محمد کاظم خراسانى شیخ عبداللّه مازندرانى و حاجى میرزا خلیل تهرانى از رهبران مشروطیت در نجف بوده اند.
در بین اینان بیش ترین نقش را در رهبرى مردم آخوندخراسانى داشته است. اوضاع ایران را به طور کامل زیر نظر داشته از رفتار و منش کارگزاران دولت خبر مى گرفته و اگر راه خلاف مى پوییدند به گونه روشن موضع مى گرفت. از این روى نخستین اطلاعیه وى مربوط مى شود به انتقاد از امین السلطان به سال 1321 که با امضاى سه تن دیگر از علما: شربیانى مامقانى و میرزا خلیل تهرانى صادر شد سبب برکنارى امین السلطان و گماردن عین الدوله گردید64.
ییا آن گاه که علما در قم بست نشسته بودند در تلگرافى از حادثه اى که سبب بست نشستن آنان شده بود مى پرسد و قول هرگونه همکارى را به آنان مى دهد65.
از این سه یار همرزم میرزا خلیل تهرانى در دوران استبداد صغیر (11 شوال 1326) چشم از دنیا فرو مى بندد66 و خراسانى و مازندرانى دوشادوش به حرکت رهایى بخش خویش ادامه مى دهند.
براى پى بردنِ به انگیزه سه عالم بزرگ نجف در رهبرى مشروطه و تلاش براى قانون مند کردن کشور بهترین گواه و سند اطلاعیه ها و تلگرافهاى آنان پیش و پس از استبداد صغیر است از جمله در پاسخ به تلگراف علماى تبریز درباره مشروطه درتاریخ 29 ذى حجه سال 1324 مى نگارند:
(تبریز. محضر علماء اعلام. تلگراف شما رسید. شکایت از استبداد خائنین کرده مزید موجب اضطراب تمام اهل علم شد. ما یقین داریم که ارتکاب این امور بى اطلاع اعلیحضرت همایونى است; زیرا وقتى عموم ملت اتفاق بر تأسیس مجلس شوراى ملى که مایه رفع ظلم و ترویج احکام شرعیه و حفظ بیضه اسلام و صیانت شوکت مذهب جعفرى است داشته باشند که اهم تکالیف است بر همه مسلمین موافقت آن واجب و مخالفت آن غیر جایز است خاصه بندگان اقدس همایونى با این ملاحظات دقیقه موافقت و رفع استقلال خائنین را خواهند فرمود.)67
این سه بزرگوار در اول محرم 1326 تلگرافى در باب مجلس شوراى ملّى مخابره مى کنند و در آن اهتمام ورزیدن در استحکام مجلس را لازم مى شمارند و مردم را از خیانت به دولتِ قوى شوکت پرهیز مى دهند68.
آخوند خراسانى در سوم محرم تلگرافى به مجلس مخابره مى کند بر این نکته تأکید مى ورزد و مى افزاید:
(حالا که براى اصلاح مفاسد و تکمیل نواقص آزادى مرحمت فرمودند ان شاء اللّه هیچ دقیقه را فروگذار نفرموده اند قوانین محکمه دین مبین را
که ناموس اکبر و از اعظم اسباب ترقى و نفوذ و فقط رسمى از آن باقى است صحیحاً به موقع اجرا و مصالح دولت و انتظامات مملکت را بر وجه احسن و نظام اتقن مرتب [خواهند کرد]….)69
دربیانیه هایى که این سه عالم بزرگ در دوران استبداد صغیر از نجف صادر مى کنند به اسلامى بودن مشروطه و اجراى قانونهاى اسلام توجه ویژه دارند ولى چون در آن روزگار مبارزه اصلى با محمد على شاه بوده حمله هاى شدید خویش را متوجه وى مى کنند و براى به زانو در آوردن دیو استبداد مسلمانان را به مبارزه فرا مى خوانند و در اطلاعیه 20 شعبان 1326 خود اعلام مى دارند:
(شلیک بر ملت و قتل مجلس خواهان در حکم اطاعت یزید بن معاویه… است.)70
در بیانیه اى دادن مالیات را به محمد على شاه حرام اعلام مى دارند71.
این حرکتهاى خردمندانه و سنجیده مبارزه علیه استبداد و تلاش ورزى براى برقرارى نظامى بر پایه قانون را به ژرفاى جامعه مى برد و مردم را علیه تباهیها بر مى انگیزاند.
پس از خلع محمد على شاه آخوند خراسانى و مازندرانى در راه تقویت مجلس تلاش مى ورزند. خراسانى در نامه اى که در آخر رجب 1327 براى حاج شیخ محمد واعظ مى فرستد مى نویسد:
(تمام اوقات خصوص ایّام ولیالى متبرکه شعبان و رمضان به عموم ملت بفهمانید که غرض ما از این همه زحمت ترفیه حال رعیت و رفع ظلم از آنان و اعانه مظلوم و اغاثه ملهوف و اجراء احکام الهیه عزّاسمه و وقایه بلاد اسلام از تطاول کفار و امر به معروف و نهى از منکر و غیرها از قوانین اسلامیه نافعه للقوم بوده است.)72
در نامه اى که آقایان خراسانى و مازندرانى در تاریخ 15 ماه رمضان 1327 براى شیخ محمد واعظ مى فرستند بر اسلامى بودن مشروطه و قانونهاى آن پاى مى فشارند.
(حقیقت مشروطیت ایران و آزادى عبارت از عدم تجاوز دولت و ملّت از قوانین منطبقه بر احکام خاصه و عامه مستفاد از مذهب و مبتنیه بر اجراء احکام الهیه عزاسمه و حفظ نوامیس شرعیه و ملّیه و منع از منکرات اسلامیه و اشاعه عدالت و محو مبانى ظلم و سدّ ارتکابات خودسرانه و صیانت بیضه اسلام و حوزه مسلمین و صرف مالیه مأخوذه از ملّت در مصالح نوعیه راجعه به نظم و حفظ و سدّ ثغور مملکت خواهد بود.)74
آخوند خراسانى در تاریخ 4 ذى حجه 1327 به شیخ محمد واعظ روى هدفهاى اسلامى مبارزه انگشت مى گذارد و به اطلاعیه پیشین که هدف از مشروطه در آن بیان شده اشاره مى کند و از وى مى خواهد مردم را به معناى مشروطه آگاه سازد و تمام تلاش خود را به کار بندد که حرکتى از عوام سر نزند که ناسازگار با شریعت باشد75.
بنابراین علماى نجف هدفى جز اسلام نداشتند و تلاش آنان براى اجراى عدالت و نابودى ستم و آزادى برخاسته از قانونهاى اسلام بوده است.
با توجه به دیدگاه علماى نجف و تلاش آنان براى برپایى مشروطه مى توان گفت: آنچه به آقاى مازندرانى نسبت داده اند که در پاسخ به تلگراف میرزا حسن مجتهد تبریزى نوشته است: (مشروطه مشروعه نمى شود.) درست نیست زیرا وى پیش از استبداد صغیر و پس از آن بر اسلامى بودن قانونها اصرار دارد. به نظر مى رسد که این تلگراف که در آن به مجتهد تبریزى توهین شده ساخته و پرداخته انجمن تبریز است که براى از بین بردن شخصیت مجتهد تبریز جعل کرده باشند تا وى را بى اعتبار و از تبریز بیرون کنند.
کسروى نیز مى نویسد: (من چنین تلگرافى ندیده ام76.)
در این که روشنفکران مشروطه گردان براى رسیدن به قدرت به هر کارى دست مى زدند حکایتهاى زیادى در دست است که نقل آنها به درازا مى کشد77.
روشن گران مشروطیت
افزون بر علماى دوره نخست که با بیانیه هاى ضد استبدادى و قانون خواهى خود در مردم شور مى آفریدند شمارى از علماى تیزهوش و تیزنگر و آگاه از مسائل روز با سخنرانى نگارش کتاب وجزوه به دفاع شورانگیز مشروطیت برخاستند و شور و هیجان شگفت در مردم به وجود آوردند و آنان را بر جریانهایى که مى گذشت آگاه کردند و اینان نقش بس مهمى در بسیج مردم علیه دستگاه استبداد داشته اند گرچه گاه مورد بى مهرى واقع مى شده اند و علما به خاطر مواضع تندى که برخى از اینان داشته اند بر آنان خرده مى گرفته اند78 و… به هر حال نقش آفرینى بیدارگرى افشاگرى تلاش آنان در راه آزادى شهامت در دفاع از عدالت و… بر کسى پوشیده نیست و همگان بر آن اعتراف دارند و اینک در این جا به یادى از آنان بسنده مى کنیم:
1. سید جمال واعظ: وى از دانشوران و سخنرانان شورانگیز دوران مشروطیت و آزادیخواهان بنام است. وى در یکى از سخنرانیهاى خود در روز پنج شنبه 9 ربیع الثانى 1325 درباره شاه و قانون مى گوید:
([مردم] عدالت مى خواهند. [شاه] اگر از قانون که قرآن باشد تجاوز کرده ظالم است. چوپان نیست گرگ است…
ما مجلس شوراى ملى مى خواهیم. از جان خواهان او هستیم که رفع ظلم از ماها بکند عدالت را بر پا بدارد. اگر مى خواهند عدل نکنند سادات نداشته باشند همان طوربود لازم به این همه داد و فریاد وخونریزى نبود….
اى مردم! هر کسى بر ضد مجلس است با او ملاقات نکنید سهل است خونش حلال است بر ضد مذهب است.)79
2. ملک المتکلمین: وى از سخنرانان بنام مشروطیت بوده و گویا نخستین کسى است که در جمع مردم به سخنرانى علیه استبداد مى پردازد و از عدالت و قانون دفاع مى کند.
مجدالاسلام کرمانى مى نویسد:
(ملک المتکلمین اولین شخصیتى بود در مشروطه که درمقابل جمعیّت به سخنرانى پرداخت و به گونه اى در این کار مهارت داشت که هر کجا عده اى جمع بودند از او مى خواستند در جمع آنان سخنرانى کند سپس سید جمال واعظ از وى پیروى کرد.)80
ملک المتکلمین و سید جمال واعظ به دست محمد على شاه مستبد کشته مى شوند.
3. شیخ محمد واعظ: وى از سخنرانان مورد توجه و احترام علماى نجف ومردم بوده است. آخوند خراسانى و شیخ عبداللّه مازندرانى پس از استبداد صغیر نامه هایى به وى مى نویسند و از وى مى خواهند به روشن گرى مردم بپردازد و به مردم بفهماند که انگیزه دخالت علما در مشروطیت اجراى احکام اسلام است.
4. شیخ احمد کوزه کنانى: وى مشروطه خواه و منزلش محفل و مقر مشروطه خواهان بوده است و در راه مشروطه تلاشهاى بسیار مى کند.
ملکزاده به این نکته اشاره روشن دارد81.
سید حسن امین نیز این نکته را یادآور مى شود:
(ملا احمد التبریزى الکوزه کنانى من مؤسسی حزب المشروطه فى الغری و کان عالماً فاضلاً ذکیاً متوقد الفهم.)82
کوزه کنانى از شاگردان برجسته محمد حسن مامقانى بوده و از اوضاع سیاسى اجتماعى روزگار خود آگاهى داشته و نابسامانى جامعه اسلامى را ناشى از ناصالحى وناشایستگى علما و امرا مى دانسته است; از این روى کتابى مى نگارد به نام (ایقاظ العلماء و تنبیه الامراء83.)
وى در این اثر اندیشه هاى خود را درباره حکومت صالح بیان مى کند و شرایط و وظیفه هاى حکمرانان را یک به یک مى شمارد و عهدنامه مالک اشتر را به عنوان بهترین راهنما براى آنان مى داند. افزون بر اصلاح حکمرانان اصلاح عالمان را نیز شرط جامعه سالم و اسلامى مى داند.
کوزه کنانى پس از یک عمر خدمت و بیدارگرى و تلاش براى اصلاح دو رکن اساسى جامعه عالمان و حکمرانان در 5 ربیع الاول سال 1327 به رحمت ایزدى پیوست84.
5. میرزا محمد حسین نائینى: ستاره درخشان آسمان نجف و از شخصیتهاى والا تیزنگر سیاستمدار اسلام شناس فقیه و اصولى فرزند زمان شاگرد برجسته میرزاى بزرگ یار باوفاى آخوند خراسانى بود.
عمرش به تلاش در راه آزادى برپایى عدالت و قانون و اجراى احکام حیاتبخش اسلام گذشت. افزون بر بیانیه هاى شورانگیز نهضت تنباکو و نهضت مشروطیت که به گفته آگاهان به خامه آن مرد بزرگ به نگارش در مى آمد منشورى در مشروع بودن مشروطیت ساخت و پرداخت و دفاع نامه اى از آن حرکت تاریخى ملت ایران نگاشت که براى همیشه تابلویى است درخشان در میان شیعیان. او در این اثرماندگار حکومت غیر امام را غاصبانه مى داند و حفظ نظام و نگهدارى و دفاع از حوزه اسلام را روشن که این با ایجاد قواى نظامى انتظامى و دریافت خراج ومالیات میسّر خواهد بود85.
او مجموعه کارهاى مربوط به نظام وحفظ مملکت و سیاست را به دو دسته تقسیم مى کند:
الف. دسته اى که در شرع قانون و دستور خاص دارند.
ب. دسته اى که در شرع قانون و دستور خاص ندارند.
در دسته نخست برابر سازى موارد با مسائل شرعى امکان دارد و در این چنین مواردى مشورت راهى ندارد. در دسته دوم برابرسازى موارد با مسائل شرعى امکان ندارد و مسائل و موضوعها تحت قانون خاصى از شرع در نمى آیند. در این دسته مشورت رواست86.
وى (معظم سیاسات نوعیه را از قسم دوم و تحت عنوان ولایت ولى امر(ع) و نواب خاص و یا عام) آن حضرت مى داند که به اختلاف مصالح و نیازها دگرگون مى شوند87.
به نظر ایشان تجزیه قواى سه گانه لازمه سیاست و ضرورى است88. و مساوات سبب امتیاز نداشتن افراد قوى بر ضعیف احیاى سیره رسول گرامى اسلام و برچیده شدن نظام ستمکارانه طاغوت است89.
6. ملاعبدالرسول کاشانى: وى در دوران مشروطیت به دفاع از آن برخاست و رساله اى به نام (انصافیه) نگاشت و این رساله در صفر سال 1328 با مقدمه ملاحبیب اللّه کاشانى چاپ شد.
برخى بر این باورند این رساله از نظر دیدگاههاى روشنفکرى از رساله نائینى برتر است ولى در تحلیل به رساله نائینى نمى رسد.
نویسنده در این رساله بیش تر به عقل تکیه مى کند90.
7. صدرالافاضل ترشیزى: وى در سال 1328 در برابرسازى شرع با مشروطه دست به کار شد و رساله اى تدوین و منتشر کرد91.
8. شیخ اسماعیل غروى محلاتى: وى رساله اى به نام: (اللئالى المربوط فى وجوب المشروطه) مى نگارد و به شبهه هایى که مخالفان مشروطه در بین مردم پراکنده بودند پاسخ مى دهد و در محرم 1327 نشر مى یابد.
این اثر مورد توجه عالمان بزرگ نجف قرار مى گیرد و آن را تأیید مى کنند.
درباره مشروطه مى نویسد:
(مراد از مشروطه در لسان همه اهل علم غیر از این نباشد که خیارات شاه و حواشى او خودسرانه نشود بلکه میزان عملِ جمیع آنها از روى قانون منضبط باشد که به صوابدید عقلاى مملکت که از طرف ملت براى شور در این امور انتخاب کرده اند مقرر شده باشد.)92
وى آزادى اهل اسلام را در محدوده مذهب پاک اسلام93 و مساوات را تساوى در برابر قانون شرع مى داند94.
9. میرزا عبدالحسین لارى: وى از شاگردانِ برجسته میرزاى شیرازى بوده و در نهضت تنباکو نقش مهمى داشته است.
براى دفاع از مشروطه و رویارویى با مستبدان تشکیلات نظامى از مردم منطقه تحت نفوذ خود پى ریخت و با تلاش وى بندرعباس در اختیار مشروطه خواهان قرارگرفت و بر آن بود به شیراز برود و بازماندگان قوام الملک را که یکى مجتهدان شهر را به نام شیخ محمد باقر اصطهباناتى و چندین تن از طلاب را به شهادت رسانده بودند در هم بکوبد که مشروطه خواهان تهران را تسخیر کردند و از وى خواستند که به شیراز وارد نشود.
ملکزاده مى نویسد: طرفداران مجتهد فارس شرارتهایى کرده بودند که سرکوب شدند95.
ولى حقیقت این است که نیروهاى طرفداران انگلیس بر اوضاع تهران چیره شده بودند و نمى توانستند نیروى نظامى مستقلى که در اختیار آنان نبود بپذیرند.
گویا براى جلوگیرى از نفوذ مجتهد فارس و ورود وى به شیراز از علما بزرگ نجف کمک خواستند و آنان نیز تلگرافى به عبدالحسین لارى مخابره کردند96.
روشن شد که روحانیت و عالمان دین تلاشهاى سترگى براى به پیروزى رساندن مشروطیت و به زانو در آوردن استبداد کردند و دربدریها کشیدند و خون دلها خوردند و شهیدانى تقدیم داشتند امّا غرب زدگان وابسته با انگلیس ساختند و در پناه قدرت نظامى سیاسى و تبلیغاتى او بر سر سفره آماده نشستند و از دستاوردهاى آن به سود قدرت استعمارى انگلیس و خود بهره بردند و نقشه دیرینه خود را مو به مو درباره اسلام و روحانیت و انزواى آنها به اجرا در آوردند.
مخالفان با مشروطه
علما را که با مشروطه به مخالفت پرداخته اند دو گروه دانسته اند: گروهى پس از طرح متمم قانون اساسى با آن به مخالفت برخاستند و گروهى از آغاز با آن مخالف بوده اند. شیخ فضل اللّه نورى حاجى خمام مجتهد رشت میرزا حسن و مجتهد تبریز از گروه نخست به شمارند. حسین سبزوارى ملاقربانعلى زنجانى و به گفته برخى سید کاظم یزدى از گروه دوّم به شمارند. از نوشته هاى تاریخى تلگرافها و نامه ها بر مى آید
که مخالفت گروه نخست با مشروطه پس از آن همه تلاش براى استقرار آن کارهاى ناشایست مشروطه گردانان در توهین به اسلام و مقدسات اسلامى و تفسیر غرب گرایانه از مشروط آزادى و مساوات بوده است.
در یکى از این پاسخها به روشنى آمده:
(معنى مشروطه احیاى احکام دین مبین حضرت خاتم النبى(ص) و اعلاى کلمه حق و ترویج قوانین اسلام و رفع ظلم است و الاّ از بدیهات است که احترام به قوانین مخترعه اجانب حرام و مخالف دین اسلام است.)97
این که علماى نجف: آخوند خراسانى مازندرانى میرزا حسین نائینى مشروطه را به معناى پایبندى به قانونهاى اسلام معنى کرده اند و… و با توجه به همین نکته و برداشتى که از مشروطه داشته اند طرفدار مشروطه بوده اند غیر از آنچه بوده که مشروطه خواهان روشنفکر اعلام کرده بوده اند و بدان جامه عمل پوشانده اند شکى نیست98. اگر علماى نجف از آغاز به عمق آنچه در ایران مى گذشت آگاه مى شدند هیچ گاه از مشروطه دفاع نمى کردند همان گونه که پس از شهادت شیخ فضل اللّه نورى از مشروطه روى برگرداندند. علماى ایران وقتى به مخالفان مشروطه پیوستند که متوجه شدند منظور از مشروطه پیاده کردن قانونهاى اسلامى نیست. در یکى از تلگرافها آمده:
(مشروطه مصطلحه نزد اهالى اروپا و سایر ملل خارجه مبتنى بر قانون مساوات بین مسلم و کافر در اغلب احکام و حریت و آزادى از قیودات مذهبیه و عدم تعرض مرتکبین مناهى شرعیه است و بدیهى است تنافى و عدم انطباق آن با قانون اسلامیه بجهات عدیده….)99
* سید کاظم یزدى: این که شمارى ادعا کرده اند: سید کاظم طباطبایى یزدى از آغاز با مشروطیت مخالف بوده صحیح نیست زیرا وى افزون بر دوران انقلاب مشروطه پیش از آن نیز بیانیه هایى درباره مسائل روز ایران صادرمى کند:
در تاریخ 18 صفر سال 1321 درباره اوضاع ایران به آقا میرزا حسین قمى نامه اى مى نویسد100. در این نامه از وام ایران در سال 1321 101 و آشفتگى اوضاع
ایران گلایه مى کنند:
(واهمه آن است که طایفه بیگانه که زمانى است به انتظار بازار آشفته اند وقت فرصت و خلف را غنیمت شمارند خداى نخواسته این بقعه مبارکه ایران که از بین تمامى مملکت وسیعه الهى اختصاص به اهل ایمان داشته مانند مملکت منیعه هندوستان مایه اعتبار و تاریخ روزگار گردد. خصوص با بهانه حق الرهانه قرض دولت و وسیله حیله معموله در استیلاى حدود و ثغور مملکت به استقلال تامى که از جهت ایشان مقرر و حسن عشرت و اظهار خدمتى که از آنها مستحضر است….)102
در سال 1323 که مبارزه علیه مسیو نوز آغاز شد علماى نجف در تلگرافى به سید عبداللّه بهبهانى از وى خواستند که: (رفع و دفع ید آن ظالم را بنماید103.) در نتیجه مبارزه علیه وى شدت گرفت.
در همین گیرودار مظفر الدین شاه سفر خویش را به فرنگ آغاز کرده بود و محمد على ولیعهد خود را براى اداره امورکشور گمارده بود.
در این هنگام شایع کردند که علماى نجف بر این نظرند: با تصحیح عمل مسیو نوز مشکل حلّ خواهد گردید.
بازرگانان ایرانى در تاریخ 5 ربیع الثانى 1323 در تلگرافى که به آخوند خراسانى و سید کاظم طباطبایى مخابره کردند از این مسأله پرسیدند. آن دو تلگرافى که حکایت از تصحیح عمل مسیو نوز داشته باشد تکذیب کردند و آنچه به بهبهانى رسیده صحیح دانستند104.
از تلگراف بازرگانان به خراسانى و یزدى و پاسخ آن دو فهمیده مى شود که سیدکاظم طباطبایى اطلاعیه مربوط به مسیو نوز را با خراسانى و دیگران امضا کرده است.
سید کاظم طباطبایى در گیرودار مشروطیت سکوت مى کند امّا آن گاه که قانون اساسى طرح مى شود و مشروعه خواهان مبارزه خویش را علیه مشروطه طلبان براى
تصویب قانونهاى اسلامى آغاز مى کنند و از سید کاظم یزدى نظر مى خواهند وى سکوت خود را مى شکند و مخالفت خود را با مشروطه اى که روشنفکران مى خواستند بر پا کنند اعلام مى دارد.
موضع گیرى وى در چنین برهه اى نقش موثرى در تقویت جبهه مشروعه خواهان و به تصویب رساندن قانونهاى اسلامى داشته است.
نخستین بیانیه وى در 23 جمادى الاول سال 1325 به آخوند ملامحمد على در تهران مخابره شد و یکشنبه هفدهم جمادى الثانى 1325 در آستانه مقدسه حضرت عبدالعظیم چاپ و منتشر گردید و در این بیانیه انگیزه سکوت پیشین و شکستن آن را در این برهه اعلام مى دارد:
(در این حوادث واقعه وفتن مستحدثه ناچار سکوت را اصلح مى دانسته مداخله در این قسم امور را که مستتبع بعض لوازم است برخود روا نداشتم ولى از تواتر ناملایمات و اصغاء نشر کفر و زندقه والحاد در سواد اعظم ایران به قدرى ملول و متأثر شده که لابد شدم بر حسب وقت آنچه تکلیف الهى است ادا نمایم….)105
در ادامه بیانیه خواهان جلوگیرى روزنامه ها و مجله هایى مى شود که علیه دین مبین اسلام سخن مى گویند و به بهانه آزادى مطالب کفرآمیز نشر مى دهند.
در تلگرافى دیگر به تاریخ 26 جمادى الثانى 1325 باز از وضع نابسامان روزنامه ها و نشریه ها و نشر مطالب کفرآمیز ابراز ناراحتى مى کند و همگان را فرا مى خواند به حفظ دین مبین و عقاید مسلمانان. همچنین در این تلگراف غم و اندوه خود را از مهاجرت علما به عبدالعظیم و آزار و اذیت نمایندگان خود در یزد106 ابراز مى دارد و درضمن به تلگراف خود در تاریخ 23 جمادى الاول به ملامحمد آملى اشاره مى کند107. بدبینى و ناراحتى سید کاظم یزدى از مشروطه و مشروطه خواهان چنان بود که بعدها حاضر نشد در اجتماع علماى مهاجر در کاظمین شرکت بجوید108.
ولى آن گاه که دولت انگلیس و روس در ایران مداخله مى کنند در تلگرافى به
احمد شاه که به امضاى وى آخوند خراسانى شیخ عبداللّه مازندرانى و شیخ الشریعه اصفهانى است اعلام مى دارند:
(تلخیص اسلام از این ورطه اهم تکالیف دینیه است.)109
یا آن گاه که لیبى مورد هجوم ایتالیا قرار مى گیرد دفاع از آن سرزمین را بر هر مسلمانى لازم مى شمارد110.
روشن شد که سید کاظم یزدى نه اهل استبداد بوده و نه اهل سکوت و بى تفاوت درباره سرنوشت کشورهاى اسلامى آنچه را که او مى خواسته اسلام و اجراى برنامه هاى آن بوده است. وقتى مشروطه از سیرى که داشته منحرف مى شود و روشنفکران مشروطه خواه نه تنها قانونهاى اسلام را کنار مى گذارند و روحانیت را به انزوا مى کشانند که با قلم و بیان و روزنامه ها و نشریه هاى خود علیه اسلام قلم فرسایى مى کنند و به نشر مطالب کفرآمیز مى پردازند سیدکاظم یزدى موضع مى گیرد و این موضع گیرى از سر دیندارى است نه طرفدارى از استبداد و…
با این حال با کمال تأسف این مرد خدا از سوى بعضى ناآگاهان تحت فشار قرار مى گیرد و به وى بى احترامیها مى شود111.
* شیخ فضل اللّه نورى: بیان شد که شیخ فضل اللّه نورى براى استقرار مشروطیت تلاش بسیار کرده و حتى همراه کردن علماى نجف با مشروطیت از کارهاى درخشان اوست.
او در راستاى تلاش خود براى اسلامى کردن قانونها به عتبات سفر کرده و نامه اى از آخوند خراسانى و شیخ عبداللّه مازندرانى به همراه خود آورده است که بعدها در هفتم جمادى الاول 1325 نسخه اى از آن به تهران ارسال مى شود و خود شیخ فضل اللّه نورى مى نویسد: متن نامه را براى رئیس مجلس فرستاده ولى وى در مجلس مطرح نکرده است112.
از نامه پیداست که علماى نجف تاکید داشته اند که قانون اساسى باید به گونه اى تنظیم شود که فرقه هاى فاسد مانند بهائیت نتوانند به مجلس راه یابند و…
شیخ فضل اللّه نورى وقتى که مى بیند مشروطه گردانان بر آن نیستند که قانون اساسى به روش اسلام تنظیم کنند. چند پیشنهاد مطرح مى کند:
1. مشروطه باید مشروعه باشد.
2. آزادى به معناى آزادى مطلق که مطبوعات هرگونه بخواهند عمل کنند صحیح نیست.
3. جلو گروههاى انحرافى مانند بهائیان باید گرفته شود.
4. مساوات مطلق مقبول اسلام نیست.
5. علما باید بر قوانین مجلس نظارت کنند.
6. قوه قضائیه باید تحت نظارت علما باشد113.
شعار او قانون اساسى اسلامى بود114 و براى تحقق این قانون تلاشهاى بسیار ورزید و رنجهاى بسیار کشید و خون دلهاى فراوان خورد و بى احترامیهاى بسیار شد. با همه اینها از پاى ننشست و در نهم جمادى الاول 1325 در حضرت عبدالعظیم بست نشست و شمارى از علماى تهران نیز با وى همراهى کردند و در آن جا لوایحى نشر داد و هدفهاى خویش را روشن ساخت.
این حرکت ادامه داشت تا این که در سوم شعبان 1325 از مجلس درباره مشروطیت حریت و آزادى پرسش شد و مجلس با توجه به اسلام آنها را تفسیر کرد و این تفسیر را آقایان: بهبهانى طباطبایى نورى احمد حسینى طباطبایى و حسین رضوى قمى تأیید کردند115.
با این حال شیخ فضل اللّه نورى به تلاش خود ادامه و علیه روشنفکران مشروطه گردان دست به افشاگرى زد. ایشان بر این باور بود:
(اگر امروز از این جماعت که داراى قوه و قدرت نیستند جلوگیرى نکنید فردا که قدرت پیدا کنند چگونه مى خواهید جلو آنها را بگیرید.)116
ولى طباطبایى نظر دیگرى داشت. او بر این نظر بود که حرکت در جهت اصلاح
سبب فتنه مى شود و ملّت و دولت به مشکل مى افتند.
درگفت وگویى که وى با نورى در عبدالعظیم دارد نورى سه پیشنهاد مطرح مى کند:
1. نمایندگان باید صالح باشند.
2. قوانین باید برابر اسلام تنظیم گردند.
3. از آزادى که روزنامه به ائمه اطهار و به همه چیز بى حرمتى مى کنند جلوگیرى شود.
سید محمد طباطبایى در پاسخ مى گوید:
(مطالبى که فرمودید تماماً بیان واقع است. اما امروز کار این طور پیش آمد چون اول کارماست. اگر ما امروزه در مقام اصلاح برآییم و بخواهیم این مردم را دفع دهیم هیچ وقت نمى شود بلکه فتنه و انقلاب بزرگى حادث خواهد شد که دولت و ملت دچار محنت و مخاطرات شوند.
پس بر ما لازم است که به مرور زمان باید به معاونت یکدیگر رهبرى کرده این معایب را رفع نمائیم و رفع شرّ این مردم از سر ما بشود.)117
از سخن سید محمد طباطبایى بر مى آید که وى مشکل را درک مى کرده امّا مصلحت اندیشى مى کرده و درگیرى با روشنفکران مشروطه خواه را به صلاح کشور نمى دیده است.
روشن است اگر این اختلاف دیدگاه در بین عالمان دین مى بود مسأله جدى و عمیقى به وجود نمى آورد; امّا متأسفانه دربار به عنوان مخالف مشروطه از یک سو و روشنفکران بى اعتقاد به دین و غیرحسّاس به سرنوشت کشور از دیگر سو آتش بیار معرکه شدند و بر اختلاف دامن زدند و آتش آن متأسفانه دامن گیر همه شد هم شیخ فضل اللّه بر سر دار رفت و هم بهبهانى از میان برداشته و هم طباطبایى خانه نشین شد و…
به گفته امام خمینى:
(سید عبداللّه بهبهانى را کشتند مرحوم نورى را [کشتند] و مسیر ملت را از آن راهى که بود برگردانند بر یک مسیر دیگر….)118
انگیزه هاى بدبینى علما به مشروطیت
علما با مشروطیت همراه بودند و انگیزاننده مردم براى پیوستن به آن امّا در مسیر مسائلى پیش آمد که گروهى موضع صددرصد مخالف گرفتند و گروهى برخورد تند نداشتند ولى چنانکه باید و شاید همراهى نکردند و کم کم کناره گرفتند و… انگیزه هایى چند را مى توان شمرد که در کناره گیرى ومخالفت علما با مشروطیت نقش داشته است.
تفسیرهاى گوناگون از مشروطه عملکرد روشنفکران مشروطه خواه دخالت دولتهاى بیگانه و…
1. تفسیرهاى گوناگون از مشروطه آزادى ومساوات: در درهم کوباندن نظام استبدادى همگان با هر دید و ایده اى اتفاق داشتند گرچه در این جا هم در روشها چگونگى برخورد استفاده از ابزارها تفاوتهایى دیده مى شد امّا چنان پر رنگ نبود که مسأله اى به وجود آورد. ولى در روزگار جایگزینى نظامى بر جاى نظام پیشین هر دیدگاهى مرامى را پیشنهاد مى کرد و به راهى مى رفت که یکسان کردن آنها و به وجودآوردن شاهراهى بزرک که همگان را در خود جاى دهد ناممکن بود.
در این جا سرى به آثار دو گروه مهم یعنى روشنفکران و روحانیان بزنیم تا تفاوتها بهتر روشن شوند.
براى به دست آوردن تفسیر روشنفکران از مشروطه و دیدگاههاى آنان نسبت به اسلام کتابهاى آخوند زاده طالبوف و نشریه هاى وابسته به روشنفکران مى توانند مفید باشند. و براى به دست آوردن تفسیر علما از مشروطه به اطلاعیه ها و کتابهاى علماى مبارز و صاحب نقش کلیدى و رهبرى در مشروطه کارساز خواهند بود.
اندیشه هاى طالبوف نقش مهمى درجهت دهى به روشنفکران مشروطه خواه داشته و آنان را در پیرامون تفسیرى ویژه و متفاوت با تفسیرى که از سوى عالمان دین به بدنه نهضت دمیده مى شده گرد مى آورده و آنان را با فکر و خط ومشى یکسان در برابر علما قرار مى داده است.
در هر حال گروهى بر این باورند که آثار وى در رواج اندیشه مشروطیت نقش مؤثر داشته است119. وى درباره احکام دین اسلام گفت وگویى دارد خیالى با مجتهد مشهد که از قول خود سخن را آغاز مى کند و به پندار خود به گفته وى پاسخ مى دهد:
(مگر احکام شرعى ما حقوق وحدود را مشخص نکرده است؟
گفتم: چرا براى هزار سال قبل بسیار خوب و به جا درست کرده بهترین تمدن و شرایع ادیان دنیا بوده و هست ولى به عصر ما که هیچ نسبت به صد سال قبل [فایده اى] ندارد. باید سى هزار مسأله جدید بر او بیفزاییم تا اداره امروز را کافى باشد.)120
یا درباره احکام قرآن مى نویسد:
(مسائلى را که جز حکم قرآن است… آسوده گذاریم و احکام جدیده و مقتضیه را به کار کردن واداریم اخلاف مى آیند در طبق اقتضاى عصر خود احکام بى وجه موضوعى ما را آسوده در مخزن مى چینند مى گذارند.)121
وى در جاى جاى آثارش از اسلام انتقاد مى کند از زکات122 از قربانى و فطره123 از اعتقاد مردم مسلمان به پیامبر(ص) و امام زمان(عج)124 و تلاش ده ساله رسول خدا(ص)125 از روحانیت126 و طرفداران آنان127 از زیارت اماکن مقدسه128.
وى به روشنى از ناسازگارى مشروطه با دین سخن به میان مى آورد129.
او اندیشه تغییر خط را (خیالى عالى) دانسته که پیش از آن دیگران مطرح ساخته اند130.
طالبوف از سوى روشنفکران از تبریز به نمایندگى مجلس برگزیده شد ولى حاضر نشد از روسیه به ایران بیاید. مى گویند شیخ فضل اللّه نورى کتابهاى وى را به خاطر توهین به اسلام و قوانین اسلامى و… تحریم کرده است131. گرچه برخى او را معتقد به اسلام به خاطر گزاردن حج و آخوند زاده را ضد مذهب معرفى کرده اند132 ولى هر دو مشروطه را به گونه اى تفسیر کرده اند که هیچ سازگارى نمى تواند با اسلام داشته باشد.
آخوندزاده در نقدى که بر کتاب مستشارالدوله به نام (یک کلمه) دارد به خاطر این که وى عدالت را در سایه اسلام مطرح کرده به اسلام حمله مى کند و از آزادى مطلق سخن مى گوید133.
بالآخره اندیشه وران و تئورى پردازان مشروطه را به چهار دسته تقسیم کرده اند و طالبوف و آخوند زاده را در رأس گروهى قرار داده اند که در پى نظامهاى غیر دینى هستند134.
اندیشه اصلى روشنفکران مشروطه خواه که در عمل برابر آن حرکت مى کرده اند جدایى دین از سیاست بوده است135.
امّا دیدگاه علما درباره مشروطیت: آنان در راه هماهنگى مشروطه با اسلام تلاش مى ورزیده اند و بین دین و مشروطه ناسازگارى نمى دیده اند و تشکیل حکومتى مشروطه براساس قانونهاى اسلام را ممکن مى دانسته اند. با همین انگیزه در مشروطه شرکت جسته اند و به بسیج همگانى مردم پرداخته اند که این از تک تک سخنرانیها بیانیه ها و کتابهاى آنان به روشنى فهمیده مى شود بدون هیچ گونه ابهامى.
سید جمال الدین اسدآبادى که از بنیان گذاران مشروطیت در ایران است درباره مشارکت مردم در امور اجتماعى و مجلس این گونه استدلال مى کند:
(نهادهاى نمایندگى ضرورند زیرا توسط دین بر مبناى اصل کلى (شورا) تعیین شده اند و براى پیشرفت اساس هستند.)136
علامه نائینى هم در (تنبیه الامه) به همین گونه در شرعى بودن مشروطه استدلال مى کند137 و دو اصل اساسى مشروطه: (آزادى و مساوات) را دو اصل مبارک و برابر با مبانى اسلامى مى داند138.
آخوند خراسانى در تقریظ بر این کتاب بر (مأخوذ بودن اصول مشروطیت از شریعت محقه) تاکید مى ورزد.
شیخ عبداللّه مازندرانى در تقریظ خود بر تنبیه الامه مى نویسد:
(… براى تکمیل عقاید و تصدیق وجدانى مسلمین به مأخوذ بودن تمام
اصول و مبانى سیاسیه از دین قویم اسلام کافى و فوق مأمولست.)139
ونیز در اطلاعیه اى که به امضاى خراسانى و مازندرانى مزین است مشروطیت به معناى تجاوز نکردن دولت و ملت از قانونهاى اسلامى و جلوگیرى از منکرات و اشاعه عدالت و جلوگیرى از ظلم و نگهدارى اسلام و… دانسته شده است140.
کسروى نیز مى نویسد: آنچه مورد نظر آخوند بوده مورد توجه آزادیخواهان نبوده است; زیرا آنان مشروطه را به سبک غربى مى خواستند141.
دراطلاعیه اى دیگرنیز که از سوى خراسانى و مازندرانى در بیستم محرم سال 1327 منتشر مى شود مشروطه در چهارچوب قوانین اسلام معرفى مى گردد142.
ثقةالاسلام تبریزى نیز در جمع مردم تبریز درباره مشروطیت و قانون مى گوید: منظور از قانون شرع تازه اى نیست; زیرا قانون محمدى منسوخ نمى شود بلکه منظور (قانون سیاسى و ملکى است143) ولى انجمن تبریز وابسته به جناح روشنفکرى که به تحریک تقى زاده و… در تبریز شورش به راه مى اندازد اعلام مى دارد:
(ما قانون مشروطه مى خواهیم نه شریعت.)144
همین اختلاف دیدگاه در دو مقوله مهم آزادى و مساوات در مشروطیت دیده مى شود. علما تفسیرى از آن ارائه مى دهند برابر با اسلام و روشنفکران تفسیرى برابر با اندیشه هاى غربى.
و این دو تفسیر کشمکش شدیدى به وجود آورد و هر دو گروه را به طور کامل رویاروى یکدیگر قرار داد.
2. دین ستیزى روشنفکران: روشنفکران که با اندیشه هاى ضد اسلامى رشد کرده بودند دوران نهضت را که نه قانونى بر کشورحاکم بود و نه مجریانِ قانونى بر سرکار دوران مناسبى براى درهم کوباندن اسلام و باورهاى اسلامى تشخیص دادند و علیه اسلام و علماى اسلام هیاهو به راه انداختند و انگار نه انگار که استبدادى در کار بوده و با کمک همین مسلمانان استبداد را رانده اند و محیط را براى اجراى قانون مناسب کرده اند. گویا از آن آغاز دشمن اینان اسلام و مسلمانان و علماى اسلام بوده اند که اینک چون نیروى
بازدارنده اى در کار نیست و میدان باز است و مهارها گسیخته چه بهتر که کار را با آنان یکسره کنند و از آزادى که از ارکان مشروطیت بود و هر کسى که اندک عقلى مى داشت مى فهمید منظور از آزادى توهین به دیگران و تجاوز به حقوق دیگران و هیاهو و جنجال به راه انداختن و حمله به مقدسات و باورهاى دیگران نیست بلکه حقى است که هر انسانى مى تواند خردمندانه در چهار چوب قانون از آن استفاده کند اینان آگاهانه همه این مسائل را نادیده گرفتند و حتى برخلاف کشورهاى غربى که خود را به آن جا منتسب مى دانستند تفسیرى که از آزادى ارائه دادند و حرکاتى که از خود بروز دادند هرج و مرج به تمام معنى بود. این گونه آزادى و این شیر بى یال و دم و اشکم را هیچ کس ندیده بود و نمى شناخت.
توهین به دیگران ناسزاگویى زشت شمارى عقاید و باورهاى مردم توهین آشکار به مقدسات و… از روزى که مشروطیت رسمى شد درروزنامه ها نشریه ها و کتابهاى جناح روشنفکرى مقوله روز بود!
در فرداى مشروطیت فضا را چنان آلودند که همه دلسوزان و عالمان آگاه به جاى رسیدگى به امور مهم کشورى به ناگزیر به پاسخ گویى و درگیر شدن با این مهاجمان بى رحم و مرزنشناس فرهنگى پرداختند.
از جمله این روزنامه ها که به اعتقادات و باورهاى مردم مسلمان کینه توزانه توهین مى کرد روزنامه ملانصرالدین بود که توسط جلیل محمد قلى زاده درقفقاز منتشر مى شد و به ایران هم مى آمد.
این روزنامه در ناسزاگویى کار را به جایى رساند که علماى تبریز و نجف آن را (اوراق مضلّه) شمردند و اعلام کردند که نوشته هاى این روزنامه کفرآمیز از شمشیر شمر بدتر است145.
مقاله هاى این روزنامه در روزنامه ها و نشریه هاى ایرانى نیز کارگر افتاد و روزنامه صور اسرافیل در موارد گوناگون سوژه هاى خود را از آن مى گرفت و مقاله هاى تندى علیه اسلام و علما نشر مى داد.
در شماره 4 هشتم جمادى الاول 1325 روزنامه صوراسرافیل به قلم دهخدا مقاله تندى علیه اسلام و روحانیت نشر داد که خشم علما را بر انگیخت و سید محمد طباطبایى نویسنده مقاله را کافر مى داند و به خاطر توهین وى به اسلام وى را واجب القتل معرفى مى کند146.
از مسائلى که بسیار خشم شیخ فضل اللّه نورى را برانگیخت و به مناسبتهاى گوناگون آن را یاد آور مى شود همین آزادى بى حد وحصر ومهار گسیخته مطبوعات و روزنامه ها بود147.
3. نفوذ فرقه هاى غیر اسلامى: شمارى که در لباس طرفدارى از مشروطه در آمده بودند سابقه خوبى نداشتند و متهم به پیروى از صبح ازل بودند148 و شمارى از اینان از سوى علما تکفیر شده بودند.
در سال 1322 یعنى دو سال پیش از مشروطیت هشتصد تن از 149 بهائیان در قنسولگرى روس در اصفهان بست مى نشینند و در شهر مشهور مى شود که: (اینان براى به دست آوردن آزادى و نشرکفر و زندقه به قنسولگرى روسها پناهنده شده اندو مردم گرداگرد قنسولگرى را مى گیرند و درصدد درگیرى با آنان بر مى آیند که با استمداد ظل السلطان از علماى شهر قضیه خاتمه مى یابد ولى همین قضیه سبب مى شود که امین السلطان نخست وزیر وقت به اتهام حمایت از بهائیان از کار بر کنار شود)150.
ییا طایفه شیخیه به خاطر نفوذى که در کرمان داشته اند به تحریک والى آن جا به مخالفت علیه حاجى میرزا محمد مجتهد مى پردازند و او را عامل سرکشى مردم معرفى مى کنند. ظفر السلطنه حاکم شهر هم دستور دستگیرى و شکنجه وى را مى دهد که علماى تهران و نجف به این امر اعتراض مى کنند و در نتیجه ظفرالسلطنه از کار برکنار مى شود و مجتهد کرمان با احترام روانه خراسان مى شود151.
اینها حکایت از نفوذ گروههاى غیر اسلامى در شهرهاى گوناگون کشور دارد; از این روى علماى دین درجریان مشروطه درصدد بر مى آیند از ورود اینان در نهادهاى مشروطه از جمله مجلس جلو بگیرند و در این ارتباط ماده اى وارد نظامنامه انتخابات مى کنند.
علماى نجف: خراسانى مازندرانى و تهرانى در اطلاعیه اى خطر گروههاى غیر اسلامى را یادآور مى شوند:
(چون بعضى از فرق فاسد مملکت موقع را مغتنم شمرده به اسم مشروطه خواهى مقاصد فاسده خود را در لباس مشروطیت اظهار مى دارند توضیحاً للواضح اظهار مى داریم که حقیقت مشروطه عبارت است ازعدم تجاوز دولت و ملّت از قوانین منطبقه بر احکام عامه و خاصّه مستفاد از کتاب و احکام الهى.)154
4. تندرویهاى انجمنهاى سرّى: شاید در آغاز تأسیس برخى از این انجمنها انجام کارهایى و تلاشهایى در جهت دفاع از مردم ومبارزه با پاره اى از نابسامانیها در نظر بوده ولى کم کم چنان مهارگسیخته شدند که به هیچ چیز جز مصالح گروهى خود فکر نمى کردند و هر کس را مخالف خود مى دیدند زیر رگبار انتقاد مى گرفتند; از این روى خطر جدّى براى مملکت شدند و مشکلاتى براى مردم و مجلس به بار آوردند تا آن جا که سید محمد طباطبایى پیشنهاد اصلاح انجمنها و نمایندگان مرتبط به آنها را در مجلس مطرح ساخت153.
گروه افراطیون بیش ترین فعالیتها را در مجلس و انجمنهاى سرّى داشته اند. حلقه اصلى جبهه افراطى را به سه دسته تقسیم کرده اند:
1. حوزه هفت نفرى به رهبرى حیدرخان عمواوغلى وابسته به نهضت سوسیال دموکرات روسیه.
2. حوزه (اجتماعیون عامیون) تهران که دو ـ سه تن از دست اندرکاران آن وابسته به فرقه (اجتماعیون انقلابیون) بادکوبه بودند.
3. انجمن آذربایجان و غیرت.
انجمنهاى اجتماعیون در تهران و با نامهاى گوناگون درگیلان و آذربایجان فعال بودند.
حیدرخان عمواوغلى گروههاى ترور تشکیل داد و بهبهانى و اتابک به دستور وى کشته شدند154. تندرویها و کارهاى خلاف اینها در گیلان و تبریز سبب شد که گروهى از علما در برابرمشروطه موضع بگیرند.
انجمن تبریز در تبریز بلوا آفرید و میرزا حسن مجتهد را از شهر بیرون کرد155 به عنوان مخالف مشروطه با این که به گفته ثقة السلام تبریزى بیش ترین رأى را در انجمن براى احراز نمایندگى آورده بود. یا خود ثقة الاسلام را وا مى دارد که وکالت را نپذیرد156 درمقابل تقى زاده را روانه مجلس مى کند157.
ثقه الاسلام تبریزى در نامه خود به مشکوة الممالک پرسشهایى در ارتباط با نمایندگان این گروه مطرح مى کند:
(چرا نمى پرسند اشخاصى که نه تبریز را دیده بودند و نه کسى اسم آنها را شنیده بود به چه علت وکیل مى شوند؟ و کدام قوه خفیه مروج آنها مى شود؟
اشخاصى که شرایط انجمنى نداشتند که از جمله صاحب ملک بودن بود به چه دلیل مدتى وکیل انجمن شدند.)158
کارهاى انجمن سرّى تبریز چنان نگران کننده بوده که سید محمد طباطبایى به آن اعتراض مى کند:
(انجمن تبریز از حدود اختیارات خودش تجاوز کرده به کارهاى ناروا پرداخته و باید دانست که در ایران جز یک مجلس شوراى ملى مقام دیگر نیست که صلاحیت این گونه مداخلات را داشته باشد و اگر کار به این منوال پیش برود مملکت دچار هرج و مرج خواهد شد و بالاتر از همه این است که حاجى میرزا حسن آقا را تبعید کرده اند و به نظام الملک والى وقت پیغام داده اند که ماهى سیصد تومان بگیرد و کارى به کارها نداشته باشد.)159
انجمن گیلان با علما در افتاد و مجتهد شهر را با نام حاجى محمد خمامى که از مشروطه خواهان بود امّا به انگ ضدمشروطیت از شهر اخراج کرد.
پس از بازگشت به رشت به دستور کریم خان رشتى رئیس انجمن ترور مى شود که جان سالم به درمى برد160. برابر اسناد ومدارک موجود میرزا کریم خان رشتى از نیروهاى سرویس جاسوسى انگلستان بوده است161. روشن است وقتى این چنین گروههایى به نام مشروطه در شهرهاى گوناگون ایران قد علم مى کنند و دمار از روزگار مردم در مى آورند علما نمى توانند بى تفاوت بنشینند و علیه چنین مشروطه خواهانى بر مى خیزند.
این که مجتهد شهر حاجى خمامى از طرفداران سرسخت مشروطه که مخالفت با آنان را گناه مى داند و مخالف را از لشکریان یزید162 پس از دو سال از این مواضع بر مى گردد و مشروطه را ناسازگار با قواعد اسلامى و مسلمانى مى داند163 حکایت از رویدادهاى تلخى است که در این مدت در شهر او و در اطراف و اکناف رخ داده و مردمان را به ستوه آورده است.
5. تدوین متمم قانون اساسى: در 28 ذى حجه 1324 کمیسیونى براى تهیه متمم قانون اساسى مرکب از: سعدالدوله سید حسن تقى زاده مشاور الملک حاجى امین الضرب حاجى نصراللّه ومستشارالدوله تشکیل مى شود164. این کمیسیون پس از مدتى متنى را براساس قانون اساسى بلژیک فرانسه و بالکان تهیه مى کنند که مورد تأیید تمام نمایندگان قرار نمى گیرد165.
به گفته کسروى دارالشورى از پذیرفتن آن ترسید و براى جلوگیرى از بدگمانیهاى مردم مقرر ساخت که شمارى از علما به همراه تنى چند از نمایندگان اصل به اصل آن را بررسى کنند166.
تقى زاده وقتى چنین مى بیند اهرمهاى فشار خود را به کار مى بندد و گویا به وسیله ایادى خود در تبریز شورشى به پا مى کند و شورشیان در تلگرافى که در 16 ربیع الاول به تهران مخابره مى کنند خواستار اجراى قانون اساسى مى شوند که به ادعاى آنان مدتى است کار آن در کمیسیون تمام شده است167.
ولى علما ونمایندگان متدین بر این اعتقاد بودند که اصول باید برابر با اسلام شود.
سید محمد تقى هراتى در جلسه سه شنبه اول ربیع الثانى اعلام کرد:
(ما مسلمانیم و قانون ما قانون مقدس اسلام است و باید آنچه در کمیسیون تصویب شده مورد بررسى حجج اسلام قرار گیرد گرچه ده هزار نفر اجتماع کنند و خونها ریخته شود.)168
از این جا درگیریها اوج مى گیرد و دو جناح تشکیل شد: مشروطه خواهان و مشروعه خواهان. علما به روشنفکران مشروطه خواه بدگمان شدند. شیخ فضل اللّه نورى در تاریخ 7 ربیع الاول 1325 اصلى را براى افزودن بر قانون اساسى نگاشت بدین شرح: احکام آن باید مخالفتى با قواعد اسلام نداشته باشد و علما بر این مهم نظاره کنند.
ظاهراً این پیشنهاد در جلسه شانزدهم ربیع الثانى 1325 طرح و به تصویب مى رسد که به نظامنامه قانون اساسى ملحق شود. ولى بعداً روزنامه صبح صادق را که در شماره 48 20 ربیع الثانى این نامه را چاپ کرده بود وادارش مى کنند شماره دیگرى به نمره 48 نشر دهد!
از این جا شیخ فضل اللّه نورى مبارزه جدى خود را علیه مشروطه خواهان آغاز مى کند169.
بالاخره پس از مدتى در 29 شعبان 1325 متمم قانون اساسى به تصویب رسید.
افزون بر آنچه بر شمردیم از انگیزه مخالفت علماى دین با مشروطیت از نقش دربار و مستبدان که قدرت ونفوذ خویش را از دست داده بودند و نقش دولتهاى بیگانه چه روس و چه انگلیس که هر یک براى گستردن نفوذ و قدرت خود تلاش مى کرد در به هرج و مرج کشاندن ایران و ایجاد دو دستگى و یأس وسرخوردگى و کمک به نیروهاى آشوب طلب و هرج و مرج خواه و ایجاد جوّى آلوده و آکنده از بدگمانیها و در نهایت ناامید کردن علما از به ثمر رسیدن تلاشها نباید غافل بود و ترفندهاى دربار مستبد و دولتها و نیروهاى بیگانه را در هر تحقیق ومطالعه و داورى به دقت باید به بوته بررسى نهاد و لحاظ کرد و گرنه نتیجه اى به دست نخواهد داد.
پاورقیها:
1. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) مهدى ملکزاده ج880/4 علمى تهران چاپ چهارم.
وى مى نویسد: ملاقربانعلى زنجانى حاجى سید حسین سبزوارى از اول با مشروطه مخالف بوده اند درحالى که برابر استفتایى که از ملاقربانعلى زنجانى در باب مشروطه مى شود وى اعلام مى کند:
(من بى طرفم و نظر خاصى ندارم.) ر.ک: (خط سوم در انقلاب مشروطیت ایران) ابوالفضل شکورى166/.
2. (تاریخ مشروطه ایران) احمد کسروى 41/ ـ 42 امیرکبیر.
3. (همان مدرک)42/.
4. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) / ملکزاده.
5. (تاریخ مشروطه ایران) 32/.
6. (همان مدرک) 39/ ـ 40.
7. (همان مدرک) 85/.
8. (همان مدرک) 90/.
9. (همان مدرک) 91/.
10. (تاریخ انقلاب مشروطیت) ج372/2.
11. (همان مدرک) 366/.
12. رساله مشتق میرزاى شیرازى که به خامه شیخ فضل اللّه نورى به نگارش درآمده و در 1305 منتشر گردیده و در سال 1404 در ضمن (مجموعه رسائل فقهیه واصولیه) توسط مکتبه مفید تجدید چاپ شده است.
13. (مقالات تقى زاده) زیر نظر ایرج افشار ج286/1.
14. (واقعات اتفاقیه در روزگار) محمد مهدى شریف کاشانى به کوشش منصوره اتحادیه (نظام مافى) سیروس سعدوندیان ج82/1 ـ 83 نشرتاریخ ایران.
15. (تاریخ بیدارى ایرانیان) ناظم الاسلام کرمانى ج540/1 نوین.
16. (همان مدرک) 549/.
17. (حکم نافد آقا نجفى) موسى نجفى199/ ـ 200 انتشارات اسلامى قم.
18. (تاریخ بیدارى ایرانیان) ج539/1.
19. (واقعات اتفاقیه) ج84/1.
20. (تاریخ بیدارى ایرانیان) ج536/1.
21. (همان مدرک) 537/; (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج379/2.
22. (مجموعه اى از مکتوبات اعلامیه ها… شیخ شهید فضل اللّه نورى درمشروطیت) محمد ترکمان ج131/1 موسسه خدمات فرهنگى رسا.
23. (تاریخ بیدارى ایرانیان) ج558/1.
24. (مجله یادگار) سال سوم شماره 70/5 خاطرات حیدر عمواوغلى.
25. (تاریخ بیدارى ایرانیان) ج567/1; (ایدئولوژى نهضت مشروطیت) ج171/1.
26. (همان مدرک) 645/.
27. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) 389/2.
28. (تاریخ بیدارى ایرانیان) ج579/1.
29. (همان مدرک) 589/.
30. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج389/1.
31. (تاریخ بیدارى ایرانیان) ج592/1 ـ 593.
32. (همان مدرک) 603/.
33. نماینده علما عبارت بودند از : حاجى شیخ على نورى آقا میرزا محسن داماد بهبهانى و نماینده طلاب آقا میرزا طاهر و حاجى سید نصراللّه. ر.ک: (واقعات اتفاقیه در روزگار) ج97/1; (تاریخ بیدارى ایرانیان) ج633/1.
34. (تاریخ بیدارى ایرانیان) ج636/1.
35. (همان مدرک) ج643/1 648.
36. (تاریخ مشروطه ایران) 171/.
37. (همان مدرک) 173/.
38. (همان مدرک) 175/ ـ 176.
39. (همان مدرک) 197/.
40. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج255/2.
41. (شرح زندگانى من) ج250/2.
42. (تشیع و مشروطیت در ایران) 105/.
43. (تاریخ مشروطه ایران) 86/.
44. (همان مدرک) 81/ ـ 82.
45. (همان مدرک) 90/.
46. (همان مدرک) 123/; (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج/1.
47. (مقالات تقى زاده) ج329/1.
48. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج244/1.
49. (همان مدرک) 252/.
50. (فراموشخانه و فراماسونرى در ایران) اسماعیل رائین ج452/2.
51. روزنامه (ایران) سه شنبه 17 مرداد 1347 شماره 148.
52. (رهبران مشروطه) 218/.
53. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج246/2.
54. (تاریخ بیدارى ایرانیان) ج468/1.
55. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج246/1.
56. (تاریخ مشروطه ایران) 48/.
57. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) 267/.
58. (مقالات تقى زاده) ج329/1.
59. (خاطرات مستشارالدوله) ج39/1.
60. ( کتاب آبى) به کوشش احمد بشیرى ج9/1 نشر نو تهران.
61. (تاریخ روابط سیاسى ایران و انگلیس) محمود محمود ج86/6.
62. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج491/2.
63. (رهبران مشروطه) ابراهیم صفایى 201/; (رجال ایران) مهدى بامداد ج288/2.
64. (تاریخ مشروطه ایران) 33/.
65. (واقعات اتفاقیه در روزگار) ج83/1.
66.(معارف الرجال) شیخ محمد حرز الدین ج281/1 کتابخانه آیت اللّه مرعشى نجفى قم.
67. (تاریخ بیدارى ایرانیان) ج86/2.
68. (همان مدرک)88/.
69. (همان مدرک)90/.
70. (همان مدرک) 214/.
71. (تاریخ بیدارى ایرانیان) ج438/2 اطلاعیه مجتهد کرمانى.
72. (تاریخ بیدارى ایرانیان) ج195/1 ـ 196.
73. (همان مدرک)196/.
74. (همان مدرک)198/; (رهبران مشروطه) 346/.
75. (تاریخ بیدارى ایرانیان) ج198/1.
76. (تاریخ مشروطه ایران) 287/; (مرگى در نور) مجید کفایى159/ زوار.
77. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج1030/5. از جمله شیخ عبدالعلى مؤید توسط افسر روسى به نام پالف که در کار تبلیغات خبره بود به عنوان نماینده آیات عظام نجف در روسیه معرفى شد.
78. (ایدئولوژى نهضت مشروطیت ایران) ج109/2.
79. مجله (یغما) سال 13 46/1339.
80. مجله (یغما) سال 259/4 ـ 262 به نقل از کتاب (تاریخ مشروطیت) مجد الاسلام.
81. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج207/1.
82. (اعیان الشیعه) محسن امین 489/26.
83. این کتاب در صفر 1406 توسط دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم تجدید چاپ شده است.
84. (الذریعه) ج504/22.
85. (تنبیه الامه و تنزیه الملة)90/.
86. (همان مدرک)98/.
87. (همان مدرک)101/.
88. (همان مدرک)64/ 66 68 70.
89. (تنبیه الامه و تنزیه الملّة)90/.
90. (ایدئولوژى نهضت مشروطیت ایران) ج249/1.
91. (تشیع و مشروطیت در ایران)359/. عنوان کتاب وى (کلمه جامعه شمس کاشمرى) درمعناى شورا و مشروطه و مجلس شوراى ملى و توافق مشروطیت با قانون اسلامى است.
92. (واقعات اتفاقیه در روزگار) ج247/1.
93. (همان مدرک)249/.
94. (همان مدرک)250/.
95. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج/7 648 1251.
96. (اسنادى درباره هجوم انگلیس و روس به ایران) 90/.
97. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج882/4.
98. ر.ک (تاریخ مشروطه ایران) 286/.
99. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج885/4.
100. (نهضت روحانیون ایران) على دوانى ج207/1 انتشارات امام رضا(ع).
101. (از صبا تا نیما) یحیى آریان پور ج184/2 شرکت سهامى کتابهاى جیبى.
102. (نهضت روحانیون ایران) ج208/1.
103. (واقعات اتفاقیه در روزگار) ج22/1.
104. (همان مدرک)25/.
105. (مجموعه اى از مکتوبات اعلامیه ها… شیخ شهید) ج256/1.
106. (همان مدرک)304/ ـ 305.
107. (همان مدرک)240/.
108. (اسنادى درباره هجوم انگلیس و روس به ایران)180/.
109. (همان مدرک) 181/.
110. (نهضت روحانیون ایران) ج209/1.
111. (معارف الرجال) ج275/2.
112. (مجموعه اى از مکتوبات… شیخ شهید) ج237/1 ـ 238.
113. (همان مدرک)107/ به بعد; (تشیع ومشروطیت در ایران)304/ ـ 317; (نهضت روحانیون ایران) ج132/1.
114. (لوایح آقا شیخ فضل اللّه نورى) به کوشش هما رضوانى12/ نشر تاریخ ایران.
115. (همان مدرک)68/; (مجموعه اى از مکتوبات… شیخ شهید) ج365/1 366.
116. (مجموعه اى از مکتوبات… شیخ شهید) ج214/2 باتلخیص.
117. (همان مدرک)/ از 209 ـ 214.
118. (صحیفه نور) ج258/6.
119. (تاریخ مشروطه ایران)45/; (تاریخ انقلاب مشروطیت) ج190/1; مجله (یغما) سال سیزدهم شماره 184/4.
120. (مسالک المحسنین)94/ عبدالرحیم طالبوف با مقدمه و حواشى باقر مؤمنى شبگیر.
121. (همان مدرک)95/.
122. (همان مدرک)97/.
123. (همان مدرک)98/ 99.
124. (همان مدرک)104/.
125. (همان مدرک)183/.
126. (همان مدرک)85/ 263.
127. (همان مدرک)212/.
128. (همان مدرک)87/.
129. (همان مدرک)93/.
130. (همان مدرک)101/; (قانون) میرزا ملکم خان مقدمه کویر.
131. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج191/1; (تاریخ مشروطه ایران)45/.
132. (از صبا تا نیما) ج291/1 یحیى آرین پور شرکت سهامى کتابهاى جیبى; (تشیع و مشروطیت در ایران)51/.
133. (مقالات فلسفى) آخوندزاده70/.
134. (تشیع و مشروطیت در ایران) عبدالهادى حائرى 327/ ـ 328 امیرکبیر.
135. (تاریخ مختصر احزاب ایران) ملک الشعراء بهار9/ امیرکبیر.
136. (گرایشهاى سیاسى در جهان عرب) مجید خدّورى ترجمه عبدالرحمن عالم 38/ ـ 39 دفتر مطالعات سیاسى و بین المللى وزارت خارجه ایران.
137. (تنبیه الامه و تنزیه المله) میرزاى نائینى. مقدمه و توضیح از سید محمود طالقانى44/ شرکت سهامى انتشار.
138. (همان مدرک)59/.
139. (همان مدرک)9/.
140. (واقعات اتفاقیه در روزگار) ج251/1.
141. (تاریخ مشروطه ایران) 309/.
142. ر.ک: (واقعات اتفاقیه در روزگار) ج246/1 451.
143. (تاریخ مشروطه ایران) 309/.
144. (همان مدرک)323/.
145. (همان مدرک)45/.
146. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج439/2.
147. (مجموعه اى از مکتوبات و اعلامیه های… شیخ شهید) ج332/1.
148. (حکم نافد آقا نجفى)178/; مجلّه (یغما) سال363/13.
149. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج130/1.
150. (تاریخ مشروطه ایران) 32/; (حکم نافذ آقا نجفى) 188/.
151. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج139/1.
152. (رهبران مشروطه)346/.
153. (ایدئولوژى نهضت مشروطیت ایران) فریدون آدمیت ج124/2 روشنگران.
154. (همان مدرک)108/ ـ 111.
155. (تاریخ مشروطه ایران)188/.
156. (اسناد سیاسى دوران قاجاریه) ابراهیم صفائى385/ بابک.
157. (مقالات تقى زاده) ج273/1.
158. (اسناد سیاسى دوران قاجاریه)379/.
159. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج411/2.
160. (گیلان در جنبش مشروطیت) ابراهیم فخرائى 100/ ـ 101 امیر کبیر.
161. (ظهور و سقوط پهلوى) فردوست ج94/2 ـ 95 مؤسسه اطلاعات.
162. (تاریخ بیدارى ایرانیان) ج62/2 ـ 63.
163. (تاریخ انقلاب مشروطیت ایران) ج881/4.
164.(تاریخ معاصر ایران) ج23/1 مقاله محمد ترکمان مؤسسه پژوهش ومطالعات فرهنگى بنیاد جانبازان.
165. (ریشه هاى انقلاب اسلامى ایران) عمید زنجانى 356/.
166. (تاریخ مشروطه ایران)293/.
167. (همان مدرک)296/.
168. (همان مدرک)294/.
169. (مجموعه اى از مکتوبات اعلامیه ها … شیخ شهید) 388/1; مجلّه (حوزه) شماره 52/66.