صلح جهانی، زیر سایه عدالت جهانی
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
جهانی سرشار از صلح و عدالت و امنیت، آرزوی بشر در همه دورانها بوده و جهان امروز نیز بیشتر ازهمیشه، بدان محتاج است.
گر چه در دیدگاه تاریخ و تاریخنگاران این خواسته آرزویی ناممکن و دستنایافتنی است؛ آرزوئی که در تمام دورانها و جامعهها، تحقق نیافته، اما در دیدگاه دینی ودر وعدههای مذاهب حق رسیدن به چنین جهانی، ممکن و دستیافتنی است چنانچه در مقاطعی کوتاه، که حکومت به دست پیامبران یا حکیمان و جانشینان آنان بوده، این خواسته بشریت تحقق یافته است.
هر رویدادی که یک بار وقوع آن تجربه شده باشد، به حکم عقل، تکرار آن برای بار یا بارهای دیگر نیز ممکن است؛ از این رو در نظر پیروان ادیان، صلح و عدالت و امنیت واقعی برای بشر، در هر دوره تاریخی ممکن دانسته شده، یعنی بشر خواهد توانست با پیروی از قواعد اخلاقی و اصول حکمت و خردورزی، سایه راحت و آسایش را بر سر خود ببیند.
اما تحقق این وعده اولا، مشروط است به شناسایی «ارکان و عناصر» سازنده و پدیدارنده آن و سپس تحقق بخشیدن به این عناصر مثبت که کوشش پیامبران و مصلحان اخلاق دینی، همواره برای آموختن آن به انسانها و بازگشودن مدرسهای برای آموزش آن بوده و تاریخ نشان داده است که همه پیامبران -- کم یا بیش و در مقیاسهای گوناگون --- به این هدف الهی دست یافتهاند.
ثانیا، مشروط به آسیبشناسی صلح و عدالت میباشد. زیرا همه عوامل ظلم، که منشا تنازع و درگیری افراد یا ملتها و دولتها میشوند، عینا موانع صلح و عدالت به حساب میآیند و به آن آسیب وارد میسازند. هم شناخت صلح و عدالت و هم برقراری آن بستگی به شناخت عواملی ضداخلاقی دارد که مواد و عناصر اصلی آتشافروزی جنگ و دشمنی است.
ثالثا، شناخت انسان و ساختار درونی او ضروری است، زیرا بدون آشنایی با روانشناسی و تواناییها و ویژگیهای انسان که او را از منش حیوانی دور ساخته و به صفات خدایی موصوف میگرداند، نمیتوان از دو شناخت پیشین، یعنی عناصر مثبت و عناصر منفی برای صلح و عدالت در جهان بهره گرفت و فضایی انسانی ساخت. به تعبیر دیگر، شناخت انسان و امکانات ذاتی او زمینه اصلی بهرهگیری از روشهای سودمند انبیأ و حکما و پرهیز از عواملی مخرب و تهدیدکننده صلح و عدالت اجتماعی است. در روایت معروفی که به حدیث «جنود عقل و جهل» (سپاه عقل و سپاه جهل) مشهور است این دستهبندی به ظرافت و به شکلی نمادین (سمبولیک) بیان شده و ما در این مقاله به گوشهای از آن خواهیم پرداخت.
از آنجا که شناخت ساختار درونی انسان، زمینه اصلی هر گونه پژوهشی درباره صلح و عدالت میباشد نخست به شناخت ابعاد انسان در طبیعت و در اجتماع بشری میپردازیم. شناخت ساختار درونی بشر نیز باید در دو بعد بررسی شود:
اول) بررسی انسان و رابطه او با جهان.
دوم) بررسی انسان در رابطه با خود.
ساختار دوگانه در انسان و جهان
الف) ثنویت در نظام آفرینش
در دستگاه آفرینش و این جهان بزرگ، دو نظام حاکم است:
اول) یک نظام عمومی جهانشمول که قوانین آن همه موجودات حتی انسان را شامل میشود و حیات مادی اشیأ و اشخاص را بر عهده دارد. این نظام همان است که در علوم طبیعی و فیزیک از قوانین آن بحث میشود و اهداف طبیعت مانند بقا و تولید نسل و کمک به چرخه طبیعت با آن تامین میگردد.
دوم) نظام خاص انسانی، که فقط بر انسان حکومت میکند و مورد نظر ادیان الهی و همچنین علوم و قوانین اجتماعی است. انسان علاوه بر تبعیت از نظام عمومی جهان و اهداف مشترکی که با حیوانات دارد، برای هدفی خاص آفریده شده و مجهز به قوایی است که میتواند از او یک موجود برتر، که مورد نظر ادیان آسمانی است بسازد. وظایف انسان به مراتب بیش از نقش دیگر موجودات است؛ و از جمله آنها خودسازی و تکامل بخشیدن به خود و جهان و جامعه است. وظیفه دیگر او حفظ نظام اجتماعی سالم، امن و پایدار است تا دیگران نیز بتوانند زندگی سعادتمندانه داشته و روح و دانش و معرفت خود را تکامل ببخشند. سبب دوگانگی نظام حیاتی انسان، همین ویژگیهاست که انسان در برابر حیوان و موجودات دیگر دارد، زیرا او تنها موجودی است که میتواند بر خود و رفتار خود نظارت کرده و آن را هدایت کند و آگاهانه معیارهای دینی و اخلاقی را به کار ببندد و بهترینها (و یا بدترینها) را از میان تمام گزینههای موجود برگزیند.
به همین دلیل انسان دارای آزادی و اختیار ذاتی و دارای مسوولیت در برابر خدا و شرع و قانون و جامعه است. گویی قوانین طبیعی جهان از انسان انتظاراتی دارد که از هیچ موجود دیگر مادی ندارد و برای او حسابی جداگانه گشوده است. نشانه این استثنأ، یکی کیفرهای طبیعی به صورت پیامدهای بد یا خوب کردارهای بد یا خوب انسان است که مورد نظر علم اخلاق میباشد و دیگر آفرینش بهشت و جهنم و کیفر شدید در جهان دیگر که خداوند بارها آن را برای مردمان یادآور شده است.
ب) ثنویت در روان انسان
انسان، در یک تحلیل فلسفی --- روانشناختی، دارای دو نظام درونی و روانی است و میتوان آن را به ثنویت روح و نفس تعبیر کرد که هر یک خواهان حاکمیت بر دیگری میباشد و دائم بر سر این موضوع با هم نزاع دارند. یکی روح خاکی و حیوانی که در قرآن از آن به «نفس اماره» تعبیر شده و تابع نظام عام جهانی است و دیگر روح ملکوتی و انسانی که تعبیر قرآنی «نفس لوامه» را میتوان اشاره به آن دانست. اقتضای روح حیوانی، خود مرکزی و خودپرستی و انحصارطلبی و بیاعتنایی به حقوق دیگران است. این روح، همان است که انسان را به تجاوز و سلطه بر اموال و جان و شرف دیگران سوق میدهد و ستم و دشمنی و جنگ را پدید میآورد و انصاف و عدالت را نمیشناسد. ولی روح انسانی، بهعکس، خود را مسوول تامین سعادت و حفظ حقوق دیگران میداند و خود را در برابر جامعه مسوول میبیند و گاه در این راه به فداکارییهایی دست میزند و حتی مال و جان خود را «ایثار» میکند و گاه خود را قربانی آرمانهای الهی و خیرخواهانه و بشردوستانه مینماید.
انسان در عین حال که دارای نفس حیوانی است و تمام غرایزی را که حیوانات دارند در درون خود دارد وسازمان اصلی یک انسان طبیعی را تشکیل میدهد، دارای نفس انسانی نیز هست، یعنی در کنار آن سازمان حیاتی و حیوانی انسان دستگاهی مضاعف وجود دارد که منشا نیروی «اراده»(1) میباشد.
انسان دارای عواطف و اداراکات خاصی هست که دیدگاهی خاص به او میدهد و بدین وسیله میتواند از زاویه دیگری به جهان انسانیت بنگرد. انسان با قوه و ابزاری به نام «اراده» میتواند حق انتخاب داشته و بر نظام ماشینی (اتوماسیون) خود غلبه کند و بر دیگر غرائض حیوانی و نفس حیوانی مسلط شده و از تمام امکانات و غرائض حیوانی به نفع اهداف انسانی و الهی استفاده کند و کرداری منطقی و عقلانی از خود بروز دهد.
انسان با تحلیل فلسفی، روانشناختی، تنها موجودی است که مانند حیوان منحصرا متکی بر غرایز خود نیست و رفتارهای او همچون دیگر جانداران، جبری و از پیش برنامهریزی شده نیست بلکه میتواند راه صحیح یا غلط را در پیش بگیرد.
بدون درک این حقیقت و قبول ثنویت روح انسانی نمیتوان به تحلیلی صحیح و علمی از رویدادهای تاریخی و تحولات و تغییرات مثبت یا منفی اجتماعی رسید.
در برابر انسان، دو جاده مخالف قرار گرفته که انتخاب میطلبد. جادهای که براساس غرایز پست و خشن حیوانی و خودپرستی و رسیدن به منافع شخصی قرار دارد و برپایه «اصالت زور و قدرت» همان قانون جنگل بنا شده است و این همان جادهای که به دشمنی و نزاع و جنگ و خونریزی و ستم و بدبختی میانجامد. جاده دیگر، راهی است براساس صفات الهی و اخلاق حسنه، بر مهربانی و نیکوکاری و بر پایه احترام به همنوعان و عشق ورزیدن و محبت کردن به همه مخلوقات خداوند، انسان و غیرانسان.
این همان نغمهای است که در شعر سعدی شنیده میشود که میگوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوستعاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
پیداست که فرجام این راه، عشقورزی و دوستی و صلح و عدالت است.
پیام اصلی اسلام و ادیان الهی همه، برای این بود که انسان مردد بین این دو راه را از زیانها و خطرهای راه اول --- راه حیوانی --- آگاه و برحذر دارد، و او را به سود و فرجام نیک راه دوم ---- راه الهی و انسانی که قرآن به آن نام «صراط مستقیم» یا راه خدایی داده است -- آشنا سازد و راهنمایی کند، تا بتواند روی صلح و امنیت را ببیند:
و الله یدعوا الی دار «السلام» و یهدی من یشأ الی صراط مستقیم (یونس/25)؛ خداوند شما را به سوی جایگاه صلح و امنیت میخواند و هر که را بخواهد به راه راست هدایت مینماید.»
انسان برای رسیدن به اخلاق دینی و آداب الهی که ضامن برپایی تمدنی انسانی محض و تحقق صلح و عدالت در جهان است بایستی در بیشتر موارد پا بر روی غرایز حیوانی و منطقی که آن را میتوان «منطق حیوانی» یا منطق زور و قانون جنگل نامید، بگذارد و در فضایی انسانی قرار گیرد، فضایی که جز با آن نمیتوان به عمق دعوت پیامبران و مفهوم پیام وحی الهی و کتاب مقدس آسمانی رسید و حتی از آن آگاه شد و جز در این شیوه، برقراری صلح و صفا و مهر و عدالت ممکن نمیباشد.
نوعی دیگر از ثنویت نیز در درون انسان میتواند تحقق یابد و آن سلامت و اعتدال درونی از یک طرف و رواننژندی و بیتعادلی از سوی دیگر است که حدیث معروف «جنود عقل و جهل» به آن اشاره دارد.
در این حدیث از امام جعفرصادق(ع)(2)؛ «خداوند» در روز آفرینش،«عقل» را میآفریند و پس از مراحلی از آزمایش به او وزارت میدهد که همان «خیر» و نیکی است و سپاهیانی همراه وی میکند که از جمله آنها علم، عدل، رافت، رحمت، رضا، شکر، زهد، تواضع، رفق، امانت و حلم و مانند اینهاست و متقابلا، «جهل» را که نه به معنای نادانی بلکه به معنای ترک تعقل است و شر را به وزارت او میفرستد و به او نیز سپاهی میدهد که از جمله آنها: نادانی، حماقت، ستم، قساوت، غضب، خشم، ناسپاسی و مانند اینهاست.» در این بیان ظریف و داستانی که برای مردم عادی گفته شده، امام صادق(ع)، همه علائم سلامت روانی و بیماریهای آن را بیان فرموده است. براساس این تحلیل روانشناختی از رفتار بشر به راحتی میتوان به نقاط عدم اعتدال روان پی برد و افراد ناسالم را شناخت.
بنابراین تقسیم، صلح و سازگاری و اخلاق حسنه و عدالتخواهی و مهربانی و مدارا و تواضع و مانند اینها که دستورات اخلاقی پیامبران و حکماست نشانه سلامت روان انسان و برعکس جنگطلبی و ناسازگاری و ظلم و بیعدالتی و یاوهسرایی چه در سطح خانواده و جامعه و چه در سطح بینالمللی همه نشانه ناهنجاری روانی و نوعی جنون و فقدان عقل است که قرآن نام آن را «جهل» گذاشته است.
براساس این حدیث، همه جنگافروزان را --- که نمونه آنها را در هر دوره تاریخ میتوانیم به چشم خود ببینیم و امروز نیز مردم جهان گرفتار نمونه واضحی از آنها هستند --- اگر جانی بالفطره ندانیم دست کم بایستی بیمار روانی بشناسیم. به همین سبب است که پیامبران و معلمان اخلاق را پزشکان روح و روان انسان مینامند و در حدیثی از پیامبراکرم(ص)آمده است که «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» یعنی فلسفه بعثت من کاملسازی آموزش اخلاق والا و نیک است.
ارکان و عناصر صلح و عدالت
الف) ارکان
امور معنوی نیز مانند اشیأ مادی، علاوه بر اجزا تشکیلدهنده و سازنده، دارای ارکان و پایههایی هستند که استحکام آن را فراهم میآورند. صلح و عدالت نیز علاوه بر اصول عملی و اخلاقی، دارای اصولی نظری است که زیربنایی بوده و شناخت آنها مقدم بر شناخت دیگر اجزأ است .
این اصول نظری بر سهگونهاند: اصول اعتقادی دینی محض، اصول فلسفی و اصول عرفانی.
1)اصول اعتقادی دینی محض: این اصول که در اینجا به طور فشرده و اجمالی به آن اشارهای گذرا میکنیم عبارتند از:
1/--1 اصل کرامت انسان و خلافت الهی او: این اصل از آیه 30 سوره مبارکه بقره «انی جاعل فی الارض خلیفه» و آیه 70 از سوره مبارکه اسرأ «و لقد کرمنا بنی آدم» گرفته شده که انسان را تنها موجودی میداند که دارای منصب الهی و «کرامت ذاتی» است و خداوند در آفرینش تنها به او این موهبت را داده است. تمام حقوق بشر و احترام مال و جان و شرف افراد بشر، ناشی از همین کرامت ذاتی انسان است که فقط در حوزه ادیان الهی یافت میشود.
2/--1 اصل خانواده خدا: که حدیث پیامبر(ص) به آن اشاره دارد: «الناس عیال الله واحبهم الیه انفعهم الیهم» بنابراین اصل، همه بشر، بدون توجه به نژاد و مذهب آنان، عضو خانواده خدا هستند و خداوند متعال، سرپرست این خانواده و ناظر بر روابط اعضای آن با یکدیگر است و ملاک محبت خداوند به اعضای این خانواده، مقدار و درجه سودرسانی هر یک از آنان به جامعه است.
3/--1 اصل همتباری و وحدت ریشه: قرآن مجید (حجرات/13) یادآور میگردد که افراد بشر، فرزندان یک پدر و مادر میباشند و تقسیمات نژادی و ملی و جغرافیایی همه برای شناسایی آنها با یکدیگر است (نه جدائی و دشمنی)، و پیامبر(ص) میفرمود که همه شما فرزندان آدم هستید: «کلکم من آدم»، و لازمه این اصل، برادری و خواهری همه بشر با یکدیگر است و همین یک اصل اقتضا دارد که اساس روابط بشری براساس عواطف مثبت نسَبَی باشد نه دشمنی.
4/--1 اصل نظارت الهی: براساس این اصل، انسان همواره در معرض آگاهی و نظارت خداوند بر رفتار و گفتار و حتی اندیشهاش میباشد و قرآن بر این اصل تاکید بسیار دارد و از جمله میفرماید: «ان ربک لباالمرصاد (فجر/14)؛ پروردگار تو هر آینه در کمین است» و مکرر بر صفت «لطیف و خبیر» تکیه شده که به معنای نظارت و آگاهی از نزدیک میباشد.
5/--1 اصل ضمانت اجرائی دنیوی و اخروی: در آیات بسیاری قرآن، به عذاب پس از مرگ برای بدکاران و بهشت و لذت و راحت برای نیکوکاران، به عنوان اصلی که ضامن اجرای کردار آنان میباشد، اشاره شده؛ همینطور به پاداش و کیفر دنیوی که علاوه بر آموزش و تذکر آن در زبان اسلام و پیامبران و حکما، در تجربه بشری هم اثبات گردیده است.
6/--1 اصل مسوولیت همگانی: به موجب این اصل، همه مردم در برابر یکدیگر مسوولند و هر فرد انسان بایستی خود را در برابر جامعه و افراد دیگر مسوول بداند و به مسوولیت خود و سوق جامعه به سوی صلاح و نیکی و اصلاح و اخلاق نیک و جلوگیری از نفوذ فساد و تبهکاری و خلاف اخلاق عمل نماید.
از اصول دیگری نیز مانند اصل «برابری انسانها و عدم تبعیض نژادی و جغرافیایی»، اصل «تسابق در خیر» و اصل «انصاف و عدل» و اصل «مصلحت واقعی» و «عمل صالح» و... میتوان یاد کرد. این اصول، اقتضأ دارد که برای همه افراد بشر، کرامت ذاتی و حقوقی غیرقابل تغییر، قائل شویم و براساس همتباری و عضویت در خانواده الهی با آنها احساس مهر و عاطفه داشته و در عین حال، نسبت به آنان احساس مسوولیت کنیم و خدا را ناظر و آگاه از کردار خود، و تخلف از اصول را مستوجب سقوط در کیفر الهی بدانیم. این اصول هماره انسان مومن را در چارچوب قدسی اخلاق نگه میدارد و تضمینی برای صلح و عدالت و حکومت مهر و مودت بر جامعه بشری میگردد.
2) اصول فلسفی: در یک نگاه کوتاه و اجمالی، این اصول فلسفهی را میتوان از اصول نظری برپایی و حفظ صلح و عدالت و همزیستی برادرانه دانست:
1/--2 اعتقادبه نفس ناطقه انسانی، که تافتهای جدا بافته از دیگر موجودات است و طبع الهی و آسمانی دارد و موضوع اصلی علم اخلاق و سیاست و زندگی اجتماعی بشر است. به نظر عدهای از فلاسفه مسلمان(3)، فلسفه نظری، «کمال اولentelexeia) ») مربوط به هویت اولیه انسان است، ولی فلسفه عملی یا همان اخلاق فردی و اجتماعی، «کمال ثانی» یعنی مربوط به منش و شخصیت انسان است و شخصیت واقعی انسان را میسازد. به عبارت دیگر همان طور که داشتن یک شخصیت کامل و عالی انسانی صرفا با فلسفه به دست نمیآید بلکه بایستی شخص، صفاتی کمالی را به دست بیاورد تا یک حکیم یعنی انسانی ذی قیمت شناخته شود، نفس انسانی نیز تا به اصول اخلاقی، متصف نشود، جهان اطراف او روی صلح و عدالت و امنیت و سعادت را نخواهد دید.
2/--2 موضوع وجودی و کمالی بودن «خیر»، و زیانبار بودن «شر» است که در فلسفه نظری و فلسفه دین مورد بحث قرار میگیرد. چون شر در دیدگاه فلسفی به معنای عدم خیر یا سلب وجود است بنابراین داشتن خصلتهای زشت و شرارتبار، به معنای انحطاط از مرتبه عالی وجودی انسانی و سقوط به نقطه صفر به تعبیر قرآن، اسفل سافلین --- است.
موضوع سعادت و شقاوت (خوشبختی و بدبختی) نیز از شاخههای مساله خیر و شر و تابع همان اصل است. سعادت خالص در سایه خیر و نیکی محض به وجود میآید و چون خداوند متعال، وجود مطلق و خیر مطلق است، سعادت نیز تجلی خیر الهی است.
3/---2 عدالت و فضیلت: یکی از اصول معروف فلسفی از زمان افلاطون تا به امروز، موضوع عدالت و فضیلت است که میتوانیم آن را همان کمال ثانی انسانی بدانیم. توجه به نظرات فلاسفه درباره عدالت و فضیلت انسانی میتواند زمینهساز بررسیهای علمی و تربیتی عمیقی درباره صلح و عدالت و جلوگیری از جنگ و شرارت باشد. در یک نگاه فلسفی، فضیلت و کمال انسان در آن است که دارای عدالت باشد و عدالت به نظر افلاطون، سنتز و حاصل جمعی است که از سلطه انسان بر غرایز (شهوی و غضبی) حیوانی به دست میآید.
3) اصول عرفانی: صلح را در سایه محبت و مهربانی میتوان به دست آورد و عدالت را در اثر حقطلبی، و این هر دو از آموزههای عرفانی برای بشر است. چند اصل زیر، نمونههایی از دخالت و تاثیر اندیشه عرفانی و اسلامی در ساختن جامعهای پر از صلح و سازش میباشد:
1/3 -- اصل «عشق»: براساس محوریت عشق در عرفان، اساس آفرینش بر جاذبه است و قانون عشق بر همه موجودات حکومت دارد و این رابطه وقتی بین انسان و خدای او دائر شود، همه موجودات جهان نیز برای انسان، گرامی و دوستداشتنی است «عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست» در کلمات عرفا نیز آمده است که علامت محبت به خدا آن است که بنده خدا به مردم سود برساند و از آزار آنان دست بکشد.(4) و حتی برخی مهرورزی به مخلوقات را عشقورزی به خدا دانستهاند.
2/--3 اصل «وحدت هستی»: چون در نظر عرفان، موجودات و جهان هستی همه در برابر خداوند، عدم محض و فقر خالصند و آنچه در جهان هست چه انسان و چه دیگر موجودات، همه پرتو فیض و احسان خداوند میباشند و به تعبیر عرفا: «همه عالم جمال طلعات اوست»، از این رو راهی جز دوستداشتن دیگران و خوبی به آنان باقی نمیماند و صحنه عالم را خداپرستان پر از صلح و صفا میسازند.
3/--3 اصل «خیر محض»: چون خداوند، وجود مطلق و نامتناهی و خیر محض است پس در جهان نیز هر جا وجود هست، خیر بر آن حاکم است و شرارت به معنای بر هم زدن این جهان نیز هر جا وجود هست، خیر بر آن حاکم است و شرارت به معنای بر هم زدن این جهان و از بین بردن نیکی و امن و راحت بشر میباشد و از این رو برخلاف نظام طبیعی عالم است و باید انسان عارف جز به خیر نیندیشد و جز نیکی انجام ندهد و باید به قدر توان از وقوع شر جلوگیری نماید.
ب) عناصر
پس از شناخت ارکان عدالت و پیامد صلح، نوبت به آشنایی با عناصر و اجزأ --- مثبت و منفی --- آن میرسد، از این رو نخست به ابعاد و اجزأ سازنده آن در دیدگاه قرآن و اسلام و سپس به آسیبشناسی و آشنایی با موانع یا دشمنان عدالت و صلح میپردازیم:
اول عناصر مثبت و سازنده --- عناصری که جامعهای برین و بهشت زمینی میسازد و با همکاری نیروهای ایزدی، استخدام نیروهای غریزی و حیاتی انسان، محیطی آکنده از مهر و صلح و عدالت را میسازد.
پرداختن به این عناصر مثبت که «مکارم الاخلاق» و «خصائل حمیده» نامیده میشود و موضوع اخلاق اسلامی است نیاز به صدها صفحه و دهها مقاله دارد و در این مختصر نمیگنجد. ما در اینجا با نگاهی گذرا و اجمالی، به عمده این اصول اخلاقی اشاره میکنیم:
شعار «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» در فرهنگ و اخلاق ایران باستان، سابقهای چند هزار ساله دارد. ما نیز برآنیم که این عناصر را در سه بخش پندار و اندیشه اخلاقی، گفتار، و کردار اخلاقی بیاوریم:
1) پندار نیک (اخلاق حسنه): پندار نیک و پرهیز از بدگمانی، اولین قانون اخلاق اجتماعی است. قرآن در این نخستین گام، دستور صریح و استواری دارد و برای پرهیز از گمان بد (سوءظن) به دیگران بردن میگوید: «یا ایها الذین امنو اجتنبو کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم؛ (حجرات/12)؛ ای مومنان! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چه برخی از گمانها گناه است.»(5)
همچنین صفاتی مانند خودبزرگپنداری (تکبر) یا خوارشمردن دیگران یا حسد و کینهتوزی و حس انتقامجویی تا آنجا که در گفتار و عمل ظاهر نشده باشد نیز در سنت و اخلاق اسلامی به شدت نهی و منع شده است. و بالعکس مومنین تشویق شدهاند که مردم را دوست بدارند و به دیگران «حسن ظن» (گمان نیک) داشته باشند و دیگران را محترم و سزاوار بشمارند.
2) گفتار نیک (قول حسن): قرآن مجید بر گفتار نیک --- که سرآغاز افعال اخلاقی و تراوش اندیشه انسان در جامعه است --- تاکید بیشتری نموده، بلکه در آن اصرار دارد. از جمله میفرماید: «و قولوا للناس حسنا (بقره/83)؛ با مردم به زبان خوش سخن بگویید» همچنین (نسأ/9 -- اسرأ/ --53 بقره/263) با تعابیر دیگر، این «قول حسن» تاکید شده است. در جای دیگری نیز فقط به زبان خوش که به بهترین زبانها توصیه میکند و میفرماید: «و قل لعبادی یقولوا التی هی احسن ان الشیطان ینزغ بینهم (اسرأ/ 53)؛ یعنی ای پیامبر به مومنین بگو که به بهترین (زبان) سخن بگویند چه شیطان -- اگر جز این باشد --- میان شما وسوسه و دشمنی ایجاد خواهد کرد» و نیز در قرآن است: «قول معروف و مغفرة خیر من صدقه یتبعهااذی (بقره/263)؛ سخن خوش و گذشت، بهتر است از کمک مالی که همراه با آزار باشد.»
دیگر از مصادیق گفتار نیک، راستگویی (صدق) است که در قرآن و سنت اخلاقی و حقوقی اسلام بر آن تاکید بسیار شده از جمله در قرآن کریم آمده است که «ای مومنان از خدا بهراسید و تقوا پیشه کنید و با راستگویان باشید (توبه/119)؛ یا ایها الذین امنو اتقوالله و کونوا مع الصادقین.»
مصداق دیگر گفتارنیک؛ سخنان مسالمتآمیز و صلحآفرین است، چه قرآن میفرماید: «وقتی نادانی به مومن سخن ناشایست بگوید، مومن پاسخ نرم و مسالمتآمیز میدهد؛ و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما (فرقان/63).»
مصداق دیگر آن، سخن درست و منطقی گفتن است که قرآن از آن به «قول سدید» یعنی گفتار محکم و حکیمانه و منطقی تعبیر کرده است «فلیتقوا الله و لیقولوا قولا سدیدا» (نسأ/9) و نیز تعبیر «قول سدید» در سوره احزاب آیه 70، گوئی گفتار غیرمنطقی و ناحکیمانه را دور از تقوا دانسته است.
اسلام در فصل گفتار، احکام فراوانی دارد که مجال ذکر آن نیست، مهمترین چیزهایی که در قرآن و حدیث روی آن تاکید شده است یکی پرهیز از دروغ است، به عنوان یکی از عوامل مهم بر هم زننده جامعه و سبب بدبینی و بیاعتمادی افراد به یکدیگر، ونیز دشنام و کلمات ناپسند و یا خودستایی و تمسخر(6) و تحقیر دیگران، و در مقابل، حفظ ادب در کلام و تاکید بسیار بر سلام و درود و پاسخ درود به بهترین صورت، و رعایت عدالت در گفتار(7) و گفتوگوی دینی و اعتقادی با بهترین سخنها و خوشترین برخوردها.(8)
3) کردار نیک (عمل صالح): مهمترین و موثرترین بخش زندگی انسان را کردار او تشکیل میدهد، و شخصیت هر کس و صدق گفتار او را از عمل و رفتار او میتوان به دست آورد، از این رو در قرآن و سنت و اخلاق اسلامی به این موضوع اهمیت بسیار داده شده است. ریشه عدالت گرچه در دل و اندیشه است ولی بروز و ظهور آن در عینیت خارج به وسیله کردار انسان میباشد، و صلح و دوستی هنگامی واقعی است که از کلمات و الفاظ، گذشته و در خارج تحقق یابد و گرنه «صلح زبانی» چیزی جز فریبکاری نیست.
اگر با گفتار، جهان اصلاح میشد، بایستی پس از آن همه ادعا درباره دمکراسی و آزادی و عدالت و حقوق بشر و سخنوریها که در قرن اخیر شد امروز جهانی بهشتگونه و پر از صلح و عدالت و دوستی داشته باشیم.
اصرار اسلام و ادیان آسمانی و حکما و معلمان بشریت بر تربیت و اصلاح رفتار انسانها و پیشگیری مبارزه با مفاسد و جرائم اخلاقی و اجتماعی و آموزش «کردار نیک» همه به سبب اهمیت نقش کردار نیک در پاکسازی جامعه از آشوب و نزاع و دشمنی و برقراری محیطی سرشار از سازگاری و امنیت را مهربانی بوده است.
در اینجا با توجه به ضیق مجال به چند بخش از مهمترین احکام قرآن و اسلام برای بهسازی محیط اجتماعی اشاره میکنیم و تفصیل آن را به منابع اصلی واگذار مینماییم.
الف) نیکی به جای پاسخ بد: اگر عوامل نزاع و دشمنی را در روابط فردی و اجتماعی و ملی بررسی کنیم میبینیم که یکی از مهمترین عوامل درگیری یا دوام دشمنیها، رفتارهای متقابل در بدرفتاری دیگران است و فرقی نمیکند که دو شخص همسایه یا دو ملت همسایه باشند. اما اگر یکبار، به جای معامله به مثل، رفتاری نیک از یک طرف سربزند ممکن است برای همیشه غائله بخوابد و به جای فضای «خصمآلود» محیط دوستانه مهرآگینی بر پا گردد. قرآن مجید ،مکرر به مومنین میآموزد که میتوان در برابر رفتار ناشایست دیگران با رفتاری نیکو، پاسخی نیکو داد. از جمله میفرماید: «ادفع بالتی هی احسن السیئه (مومنون/ 96)؛ بدی را با بهترین رفتار خود پاسخگو باش و بدیها را با رفتار بهتر خود از خود بران»، یعنی بهترین دفاع در برابر بدیهای دیگران و درستترین عکسالعملها، همان رفتار با بهترین صورت اخلاقی است.
در آیه دیگر فرموده است: «ادفع بالتی هی احسن، فاذا الذی بینک و بینه عداوه کانه ولی حمیم (فصلت/34)؛ دفاع از بدیها و دشمنیها بایستی با بهترین رفتارها باشد.» نتیجه، این خواهد شد که میان شما و دشمنتان عواطفی جایگزین خواهد شد که گویی بهترین دوستان و بستگان هستید.» و در آیه 22 سوره رعد نیز علاج بدی را در نیکی کردن میداند: «یدرون بالحسنه السیئه» و در آیه 63 سوره فرقان میفرماید که: «مومنان کسانی هستند که متواضعانه بر روی زمین راه میروند و هر گاه نادانی سخن بیخردانه به آنها بگوید پاسخی صلحآمیز و دوستانه به وی میدهند؛ «و عباد الرحمان الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»
در همین زمینه آیات دیگری نیز وجود دارد؛ از جمله آیه 72 سوره فرقان که میگوید: «مومنین هرگز شهادت بناحق نمیدهند و هرگاه به سخنی نابجا و ناهنجار برخورد کنند با بزرگواری و بزرگمنشی از کنار آن میگذرند؛ و الذین لا یشهدون الزور و اذا مروا باللغو مروا کراما» و نیز آیه 55 سوره قصص «و اذا سمعوا اللغو اعرضو عنه» که به همین معناست.
قرآن مجید داشتن این خصلت و نرمش اخلاقی (نه شخصیتی) پیامبراکرم(ص) را در برابر دشمنان نعمتی از جانب خدا معرفی میکند؛ خصلت و نعمتی که سبب گردید مردمان از دور او پراکنده نشده، بلکه دل به مهر او ببندند «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فیالامر» (آل عمران/ 159).
همانگونه که در برخی آیات بالا ملاحظه گردید، نیکویی در برابر رفتار زشت دیگران به صورت فرمان و با صیغه «امر» آمده که میتواند از یک دستور اخلاقی به یک قانون لازمالاجرا تبدیل کند و عمل به آن بر همه مسلمانان واجب گردد.
ب) رفق و سازگاری: طبع بشر، مانند دیگر حیوانات، بر پایه ترجیح سود و راحت و نیاز خود بر دیگران ساخته و بنا شده است از این رو جانوران در شکار و لانه و جفت با یکدیگر نزاع و مبارزه میکنند و داور و قانون حاکم بر آنها عامل و قانون «زور و غلبه» است. خشونت و نزاعگستری و بدرفتاری با همجنسان خود ناشی از خلق و غریزه حیوانی است که بشر نیز از آن برخوردار است.
مسلم است که خشونت همواره خشونت میآورد و نزاع، همیشه آتش جنگ و جدایی دلها را برمیانگیزد؛ پس برای فرار از درگیری و ناسازگاری بایستی از این غریزه ناپسند حیوانی فاصله گرفت و بر خود و رفتار خود مسلط شد و آیین و آداب ویژه انسانی --- یعنی گذشت و نیکی و حتی ایثار --- را برگزید، چه آنکه نیکی، پیوسته نیکی به بار میآورد. به قول حافظ، حکیم و عارف بزرگ:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آردنهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد برای ایجاد جامعهای -- ملی یا بینالمللی -- آکنده از امن و راحت و صلحآمیز، بایستی بر اصول خاص انسانی تکیه داد و باید خوی حیوانی را به کناری گذاشت.
پیامبراکرم(ص) این پیروزی و تسلط بر خود و خودداری از رفتار حیوانی را -- که بسیار دشوارتر از جنگ با دشمن است «جهاد اکبر» نامید و به مسلمانان که از جنگی سخت برگشته بودند گفت: جنگ امروز جهاد اصغر بود بر شما باد جهاد اکبر او در برابر شگفتی سرداران و سربازان و پرسش از اینکه مگر جنگی از این دشوارتر هست؟ پاسخ فرمود: آری و آن مبارزه با نفس خود (یعنی خواستهها و غرایز حیوانی) است. رفق و مدارا با دیگران و نادیده گرفتن رفتار ناپسندی که از آنان میرسد -- که از مهمترین عناصر برقراری صلح و مانع بیشتر منازعات بشری میباشد -- یکی از اصول اسلامی عمده هم در زندگی خانوادگی و اجتماعی و هم در جامعه بینالمللی است. این موضوع در حدیث پیامبراکرم(ص) و امام(ع) با عباراتی همچون «المداراة نصف الایمان» مدارا نیمی از ایمان است یا «ان الله رفیق و یحب الرفیق» خداوند اهل رفق و مداراست و مداراگران را دوست دارد و نیز «التودد نصف العقل» دوستپروری نیمی از عقل و عاقلی است و نیز این حدیث پیامبر(ص): «امرنی ربی بمدارة الناس کما امرنی بادأ الفرائض؛ خدای من به من فرمان داده است که با مردم مدارا و سازگاری کنم، همانگونه که فرمان داده نماز و واجبات شرعی را انجام دهم» آمده است.
براساس حدیث اخیر، اهمیت سازگاری با مردم در حد نماز و واجبات شرعی است و این دستور اخلاقی نوعی قانون و حکم شعی نیز شمرده میشود.
در کنار رفق و سازگاری باید بردباری و پرهیز از خشم و رفتارهای برخاسته از آن را نیز افزود؛ از این رو پارهای از آیات قرآن و احادیث، مومنان را به خودداری در برابر غضب خوانده است؛ از جمله در قرآن مجید در وصف مومنان میفرماید: «و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین (آلعمران/134)؛ و کسانی که خشم خود را فرو میخورند و مردم را میبخشایند؛ و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.» و در حدیث، بدخویی در معاشرت با دیگران ملامت شده است و آمده: «سوء الخلق یفسد العمل» بدخویی اعمال نیک را تباه میسازد و از خوشخویی ستایش بسیار شده و از جمله در حدیثی آمده است: «ما یوضع فی میزان امرء یوم القیامة افضل من حسن الخلق» در بخش کردار انسان در روز قیامت هیچ معیاری بهتر از خوشخویی نیست، زیرا مردم در سایه خوشخویی و حسن معاشرت و سازگاری و پرهیز از نزاع و دشمنسازی میتوانند زندگی بهتری همراه با آرامش داشته باشند.
پیامبر(ص) به یاران خود میفرمود: «ان احبکم الی و اقربکم منی، احسنکم خلقا؛ محبوبترین و نزدیکترین شما نزد من، خوشخوترین شماست» و خود او نیز الگوی اخلاقی بود؛ از این رو قرآن در وصف او فرموده است: «انک لعلی خلق عظیم (قلم/14)؛ ای پیامبر همانا تو دارای خوی والایی هستی.»
از جانشین او امام علی(ع) نیز روایت شده: «شیعتنا ان غضبوا لم یظلموا، برکة علی من جاوروا و سلم لمن خالطوا؛ پیروان ما در خشم دست به ستم نمیزنند، برکت برای همسایگان خود هستند و آرامش برای معاشران.»
ج) عفو و گذشت: انسانها همه یکسان نمیاندیشند و همه یکسان عمل نمیکنند. همه مردم اهل ایمان یا پیرو اخلاق و یا شریعت نمیباشند. برخی از مردم حیوانگونه به آزار دیگران و ستم و بلکه جنایت و تجاوز به حقوق افراد دیگر دست میزنند و یا مرتکب قتل و فساد و جرائم دیگر میگردند. در برابر اینگونه کردارهای نادرست، دو راه وجود دارد: مقابله به مثل یا گذشت و عفو.
گرچه رفتار متقابل و قصاص یا معامله به مثل، در جای خود رفتار عادلانه و یک حکم عقلی و شرعی است و از تورات گرفته تا قرآن، همه جا به مظلوم این حق داده شده است که در برابر ستمی که به آنها رفته -- و به همان مقدار نه بیشتر --- مقابله به مثل نماید و این قانون اگر چه به طور طبیعی از رشد جرائم و جرات جنایتکاران و شتاب مجرمین میکاهد، اما از ایجاد محیطی امن و صلحآمیز و محیطی مهرآگین و برادرانه ناتوان است؛ از این رو قرآن مجید همواره به دنبال قانون و «حق معامله به مثل» برای ستمکشیدگان آنان را به گذشت بزرگوارانه و با عزت --- و نه از روی ضعف و ذلت --- از مجرم دعوت و تشویق میکند.
گرچه مقابله به مثل مصداق «عدالت» است و حتی از نظر اخلاقی نیز ناپسند نیست ولی بالاتر از عدالت، همان گذشت و احسان است که نشانه قدرت روحی و عظمت شخصیت مومن است، قرآن مردم را به گذشت و احسان دعوت میکند.
آیات متعددی در این باره در قرآن مجید هست؛ از جمله آیه 38 سوره شوری «جزأ سیئة، سیئة مثلها فمن عفا و اصلح فاجره علی الله؛ کیفر بدکرداری کاری همانند آن است، ولی (اگر) کسی ببخشد و اصلاح نماید پاداشش نزد خدا (محفوظ) است» و نیز این آیه «و لمن صبر و غفران ذلک لمن عزم الامور» همچنین آیه 43 و «آنکس که بردبار باشد و (گناه دیگران را) ببخشد، این کار از توانایی اراده (و قدرت روحی) اوست.»
و نیز این آیات: «فاعف عنهم واصفح ان الله یحبالمحسنین (مائده/ 13)؛ آنان را ببخش و درگذر چه، خداوند نیکوکاران را دوست میدارد.»
و نیز برای تسلط بر خشم خود و عفو بدکاران میفرماید: «و الکاظیمن الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین (آل عمران/ 134)؛ کسانی که خشم خود را فرو میخورند و از گناه مردم درمیگذرند خداوند نیکوکاران را دوست دارد.» و همچنین آیات دیگری از جمله: آیه 199/اعراف، آیه 22 /نور، آیه 149/ نسا و آیه 37/ شوری.
رفتار پیامبراکرم(ص) در فتح مکه نمونهای عملی از این قاعده اسلامی بود. وی که پس از سالها تحمل آزار و شکنجه دشمنانش در مکه به مدینه مهاجرت کرده و در چند جنگ با آن کفار عزیزانی را از دست داده بود، وقتی توانست پیروزمندانه به زادگاه خود (جایگاه کعبه) به شهر مکه وارد شود و شنید که سرداران او فریاد میزنند «امروز روز انتقام است»، پیامبراکرم(ص) در مقابل آن احساسات سربازان با صدای بلند ندا داد که «امروز روز بخشش و ترحم است؛ الیوم یوم المرحمة» و همه دشمنان خود را بخشید و عفو عمومی اعلام کرد.
د) احسان: انسان موجودی عاطفی است و در برابر احسان و مهربانی رفتارش عوض میشود و تجربه نشان داده است که احسان میتواند یکی از موثرترین نقشهای تربیتی و اصلاحی را بازی کند و یکی از قویترین ابزارهای تربیتی اجتماعی باشد و بدکاران و افراد منحرف اجتماع را به سوی نیکی بکشاند و در حدیث آمده است: «الانسان عبیدالاحسان» اسنان بنده و مطیع احسان است.
احسان از دید روانشناختی نشانه فضیلت روح و جوانمردی و بزرگواری شخص است. برخی از صفات اخلاقی -- مانند عفو -- ممکن است به غلط به ضعف نفس تفسیر شود ولی احساس همواره نشانه قدرت روح احسان کننده است.
در قرآن و حدیث، مردم، فراوان به احسان مامور شدهاند ؛ مانند آیه 195 سوره بقره: «و احسنو ان الله یحب المحسنین؛ احسان کنید که خداوند همانا نیکوکاران را دوست میدارد.» و آیه 56 سوره اعراف: «ان رحمةالله قریب من المحسنین؛ رحمت خدا با نیکوکاران است.» و آیات دیگری که به همین معنا و مقصود است و آن را وسیله نزدیکشدن به خدا معرفی میکند؛ چیزی که یک انگیزه بزرگ برای تشویق مردم است و در اخلاق «سکولار» این امتیاز دیده نمیشود.
درجای دیگر قرآن به این هم بسنده نکرده بلکه احسان و نیکوکاری را یک ماموریت رسمی و یک قانون معرفی نموده و در کنار «عدل» آورده، میفرماید:
«ان الله یامر بالعدل و الاحسان (نحل/ 90)؛ خداوند شما را به اجرای عدل و احسان فرمان میدهد.»
در این آیه یک نمونه از به هم رسیدن اخلاق و قانون را میبینیم؛ یعنی همانگونه که اجرای عدالت برای اشخاص یک دستور قانونی است، یک فضیلت اخلاقی نیز میباشد و آمیختگی قانون با فضیلت اخلاقی یکی از امتیازات اینگونه اوامر و احکام است. اگر در جامعه بشری چیزی جز این قانون نمیبود باز میتوانست میان افراد و ملتها صلح و دوستی به بار بیاورد و میبینیم که انسان امروز بیش از هر روزگار دیگر، نیاز به نیکوکاری و جلوگیری از جنگ و درگیری دارد زیرا ابزارهای کنونی جنگ و نابودی انسان، نه فقط یک شهر و یک کشور، که تمام جهان را تهدید به نابودی میکند.
متاسفانه دستهایی در سطح بینالملل وجود دارد که با آموزش غیرمستقیم جنایت و خشونت در رسانههای گروهی و سینما، عملا بشریت و نسلها را به سوی جنگ و نابودی سوق میدهد و بر زحمت مربیان دینی و اخلاقی میافزاید.
ذکر یک به یک تمام عناصری که در قرآن و حدیث پیامبر(ص) و جانشینانش درباره کردار نیک -- یا جنود عقل --- آمده است، مقاله را بسیار طولانی خواهد کرد و ما در اینجا فقط به نام و عنوان برخی از آنها بسنده میکنیم.
رفتار برادرانه و نیز رعایت مساوات با دیگران و داشتن مواسات یا حس همدردی که در اینباره آیات و روایاتی از پیامبر(ص) وارد شده است؛ مانند آیه «انما المومنون اخوه (حجرات/10)؛ مومنان همه با هم برادرند.» و حدیث «الانسان اخو الانسان یتامله و یسد حاجته؛ انسانها برادرند و به اندیشه یکدیگر میباشند وحاجت انسانهای دیگر را برآورده میکنند» و نیز «لو تحاب الناس و تعاطوا لاستغنوا بها عن العداله؛ اگر مهربانی در میان مردم باشد از عدالت بینیاز خواهند شد» و نیز «مثل المومنین فی توادهم و تعاطفهم مثل الجسد الواحد اذا اشتکی منه عضو تداعی له سائر الجسد بالسهر و الحمی؛ مومنان به خدا، در روابط دوستانه، مانند بدن هستند که چون عضوی از آن بیمار شود، سایر اعضا نیز در تب و شببیداری با آن همراهی میکنند.»
امام علی(ع) در فرمانی به استاندار خود در مصر (مالک) نوشت: نسبت به مردم دلسوز و مهربان باش، چه آنها یا همدین تواند یا در بشریت با تو شریکند و همانند.
رعایت مساوات و دوری از تبعیض -- امامعلی(ع) در همان فرمان به مالک نوشته است: «باید که حقوق مردم در نظرت مساوی باشد، زیرا پیامبر(ص) میفرمود: «الناس سواسیه کاسنان المشط؛ مردم مانند دانههای شانه با هم برابرند.»
تعاون با دیگران و در قرآن آمده: «و تعاونوا علی البر و التقوی (آلعمران/102)؛ در کار خیر و تقوا همکاری کنید» و در حدیث: «الله فی عون العبد مادام العبد فی عون اخیه؛ خدا انسان را تا آنجا که او به دیگران یاری برساند، یاری میکند» و پیداست همواره که نتیجه همکاری و کمک به دیگران، از خصومتها میکاهد و محیط جامعه را آرامش میبخشد.
انفاق و کمک مالی و ایثار -- انفاق و بخشش مالی نیز علاوه بر جلوگیری از جرائم ناشی از فقر، سبب دوستی و دوری از منازعات اجتماعی میشود و در قرآن و حدیث تاکید فراوان بر روی آن شده است: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون (آلعمران/ 92). به نیکی دست نمییابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید به مردم هم ببخشید» و «وانفقوا مما جعلکم مستخلفین (حدید/ 7)؛ از اموالی که به دستتان سپردهایم انفاق و بخشش کنید.»
و همچنین آیات و روایاتی که در تشویق «صدقه و قرض دادن» و آسانگیری با بدهکاران و عاریه دادن اموال به یکدیگر و بالاتر از همه «ایثار» یعنی بخشش چیزهایی که خود به آن نیاز دارند، که بالاترین درجه اخلاق و قدرت اخلاقی و روحی انسان است (حشر/ 9)، آمده است.
خوشرفتاری و محبت با زنان -- درباره این بخش قرآن و اسلام بسیار گسترده دستوراتی دارد که کتابها درباره آن نوشتهاند و رعایت آن سبب عاطفی شدن محیط خانواده و جامعه خواهد شد و بالاترین آنها رفتار خود پیامبر(ص) با همسران و دختران خود بود. قرآن به مسلمانان امر کرده که با زنان همواره خوشرفتاری شود و در سوره زنان در قرآن آمده است: «و عاشرو هن بالمعروف (نسأ/19)؛ با زنان به خوبی رفتار کنید.» و حتی در صورت جدایی و طلاق نیز بایستی جدایی به بهترین صورت باشد. (سوره 2/299 و 231، سوره 33/28 و...)
دوم -- آسیبشناسی صلح و عدالت: پس از آشنایی با عناصر مثبت صلح و عدالت وقت است که به معرفی عناصر منفی و به تعبیری دیگر به آسیبشناسی صلح و عدالت بپردازیم که در علم اخلاق آنها را عوامل ضداخلاق مینامند و در حدیث از پیشوای شیعیان آن را سپاهیان بیخردی یا دشمنان عقل (جنود جهل) نام داده است. خوشبختانه شناخت این صفات و افعال چندان دشوار نیست. زیرا کارهایی است که ضد و نقطه مقابل عناصر و صفات و افعال سازنده و مثبت است؛ بنابراین با یک نگاه به عناصر مثبتی که گذشت میتوان اضداد آن را به دست آورد و چون عناصر مثبت را در سه بخش پندار و گفتار و کردار مطالعه کردیم، آسیبهای اخلاقی و اجتماعی را نیز میتوان در همین سه بخش بررسی کرد:
1) پندار یا ایدئولوژی نزاعپرور: میدانیم که همه کردارهای ارادی بشر ریشه در پندار و ایدئولوژی دارد، بنابراین خصلتهای ناپسندی همچون بدبینی، خودپسندی و خودبزرگبینی (تکبر) یا احساس قدرتطلبی و برتریجویی و نیز داشتن تعصب نژادی و ملی و بیاعتقادی به حقوق ذاتی و کرامت دیگر انسانها و بالاتر از همه بیایمانی و فقدان اعتقاد واقعی و راستین به خدا و آخرت --- که از نگاه دینی نوع کامل «جاهلیت» یعنی بیفرهنگی یا توحش فرهنگی است --- همه و همه، اجزأ موثر پدیده آتشافروزی و تخریب صلح و برهم زدن عدالت و بیاعتنایی به سلامت جامعه ملی و بینالمللی است.
قرآن مجید از یک طرف مردم را به پرهیز از بدبینی (سوءظن) و تکبر میخواند و از طرفی دیگر به فرجام آن اشاره و جهنم را پایان کار متکبران معرفی میکند. (زمر/60) و قلب متکبران را محروم از رحمت الهی میداند (غافر/ 35. نسأ/36. اسرأ/37 و لقمان/8) و برخی آیات مشابه دیگر نیز در همینباره آمدهاند.
2) گفتار جنگطلب: در برابر گفتار نیک -- که قرآن به آن «قول سلام» یعنی گفتار صلح و آشتی نام داده است -- گفتارها میتواند آتشافروز جنگ و یا دست کم ایجاد کننده جنگ روانی یا جنگ سرد باشد که یکی از آسیبها و آفتهای صلح و امنیت است در هر سطحی که باشد. در برابر آن، گفتار از روی منطق است و تعقل که قرآن از آن به «قول سدید» تعبیر کرده و آن هر گفتاری است که «یاوهسرایی» یا مبارزهطلبی یا تهمتزدن(9) به دیگران نباشد. دروغگفتن و بدگویی نیز مایه بر هم زدن روابط اجتماعی است و قرآن (قلم/10) پذیرش سخن دروغ اینگونه مردمان را ممنوع ساخته است.
3) کردار ناپسند: کردار ناپسند و غیراخلاقی جلوههای گوناگون دارد؛ گاهی همراه با زورمداری و قدرت است و در این شکل خود به صورت خشونت و رجزخوانی و جنگطلبی آشکار شده، گاه به صورت جنایات و کشتار، چه فردی و چه دستهجمعی، ظاهر میشود و گاهی، به دلیل فقدان قدرت، با اشکال دیگر تجلی میکند، ولی همواره روحی که پشت سر آن گفتارها و کردارهای ضداخلاقی و حتی ضد بشری قرار گرفته، روحی ناسالم و به تعبیر حدیث عقل و جهل، جزء اردوگاه جهل -- به معنای بیخردی و پیروی از شیطان -- است، و از وی جز حماقت، ستم، قساوت، غضب، ناسپاسی و تشویق به خونریزی، ایجاد وحشت و ترور، کشتار جمعی و فردی و مانند اینها، انتظار نمیرود و نتیجهای جز زیر پا نهادن عدالت و برهم خوردن نظام صلح و آرامش ندارد. منطقدارندگان این خصائل، منطق زور و قانونشان قانون جنگل است. قرآن از این دسته به بد یاد کرده آنها را همچون جانوران و بلکه گمراهتر از آنان میشمارد و میفرماید: «لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها اولئک کالانعام، بل هم اضل، اولئک هم الغافلون (اعراف/179)؛ آنها قلوبی دارند که فهم ندارد و دیدگانی دارند که نمیبیند و گوشهایی که نمیشنود. آنان همچون جانورانند و بلکه گمراهتر. آنان همان غافلانند.»
آسیبشناسی صلح و عدالت جهانی
مهمترین مانع صلح، زیر پا نهادن عدالت است و اولین دشمن عدالت بیاعتقادی به اصول دینی و اخلاقی است. هم جوهره دین و هم اخلاق باعث بقأ و دوام صلح و عدالتند و هیچ چیز دیگر حتی منشور و مصوبات سازمان ملل نمیتوانند بدون آن دو «صلحی برپایه عدالت» ایجاد کنند.
در قرون گذشته پادشاهان دشمنان صلح و منکران عدالت بودند و بشریت را به کام مرگ و فقر و رنج میفرستادند، اما در قرن بیستم، صلح و عدالت موانع و دشمنان سازمان یافته و نوی یافته است، زمینه اصلی فجایع و جنایات کنونی نوعی اعتقاد به تعصب و تبعیض نژادی است که از خاصیت روانشناختی غربمحوری و اروپا مرکزی برخاسته، با تعصبات نژادی مذهبی صهیونیستی در آمیخته است.
این نحله سیاسی اقتصادی از یک طرف به تک قطبی معتقد و به انحصار تبلیغاتی و ارتباطاتی مجهز است و از طرفی دیگر تمرکز قدرت نظامی و تسلیحاتی کاملا فنی را در دست دارد و با بهرهگیری از دولتهای تحت فرمان خود، خواب امپراتوری جهانی را میبیند و در اندیشه سلطه بر ثروتهای ملل جهان و غارت آنهاست.
ایدئولوژی این نحله، جنگ و تجاوز به جای صلح و برادری است و تز آن، یک بام و دو هواست. این نحله بشر را به بشر درجه یک و درجه دو و کشور و ملتها را به شمال و جنوب و دیگران را «با ما یا دشمن ما» تقسیم میکند و بردهگیری از نوع برده فردی را به بردهسازی و بردهگیری ملی و کشوری مبدل نموده و در دو کلمه: جهانی فرو رفته در باتلاق جنگ و ناآرامی را طالب است.
اما وعده الهی قرآن بر محو و فنای این بنیاد است و برقراری بنیاد استوار حق و نیکی. «فاما الزبد فیذهب جفأاً و اما ما ینفع الناس فیمکث فیالارض (رعد/ 17)؛ بدکاران همچون کف بر روی آب، نابود میشوند و باقی نمیمانند و آنچه ماندگار بر روی زمین است همان سودمند و سودمندی است.»
پینوشتها:
.1 به نظر نگارنده حیوانات دارای میل میباشند و فاقد ارادهاند.
-2 اصول کافی، حدیث جنود عقل و جهل.
-3 خواجه نصیرالدین طوسی --- اخلاق ناصری.
.4 رساله المسترشدین، حارث محاسبی.
.5 و در حدیث است که امام علی(ع) فرمود: ضع امر اخیک علی احسنه. گمان کار مومنان را بر بهترینش قرار داده. یا: کار برادر مومنت را بر بهترین گمان حمل کن.
.6 حجرات/ 11: یا ایها الذین امنو لا یسخر قوم من قوم عسی ان یکونو خیرا منهم.
.7 سوره 6/153: و اذا قلتم فاعدلوا
.8 نحل/125: و جادلهم بالتی هی احسن.
.9 تهمت شرارت و یا نقض حقوق بشر و تروریسم و فقدان دمکراسی و مانند آن که امروز از طرف دولتهای جنگطلب و شرور به دولتهای مستقل و آزاد زده میشود نمونه روشن منطق بیمنطقی است.
هر رویدادی که یک بار وقوع آن تجربه شده باشد، به حکم عقل، تکرار آن برای بار یا بارهای دیگر نیز ممکن است؛ از این رو در نظر پیروان ادیان، صلح و عدالت و امنیت واقعی برای بشر، در هر دوره تاریخی ممکن دانسته شده، یعنی بشر خواهد توانست با پیروی از قواعد اخلاقی و اصول حکمت و خردورزی، سایه راحت و آسایش را بر سر خود ببیند.
اما تحقق این وعده اولا، مشروط است به شناسایی «ارکان و عناصر» سازنده و پدیدارنده آن و سپس تحقق بخشیدن به این عناصر مثبت که کوشش پیامبران و مصلحان اخلاق دینی، همواره برای آموختن آن به انسانها و بازگشودن مدرسهای برای آموزش آن بوده و تاریخ نشان داده است که همه پیامبران -- کم یا بیش و در مقیاسهای گوناگون --- به این هدف الهی دست یافتهاند.
ثانیا، مشروط به آسیبشناسی صلح و عدالت میباشد. زیرا همه عوامل ظلم، که منشا تنازع و درگیری افراد یا ملتها و دولتها میشوند، عینا موانع صلح و عدالت به حساب میآیند و به آن آسیب وارد میسازند. هم شناخت صلح و عدالت و هم برقراری آن بستگی به شناخت عواملی ضداخلاقی دارد که مواد و عناصر اصلی آتشافروزی جنگ و دشمنی است.
ثالثا، شناخت انسان و ساختار درونی او ضروری است، زیرا بدون آشنایی با روانشناسی و تواناییها و ویژگیهای انسان که او را از منش حیوانی دور ساخته و به صفات خدایی موصوف میگرداند، نمیتوان از دو شناخت پیشین، یعنی عناصر مثبت و عناصر منفی برای صلح و عدالت در جهان بهره گرفت و فضایی انسانی ساخت. به تعبیر دیگر، شناخت انسان و امکانات ذاتی او زمینه اصلی بهرهگیری از روشهای سودمند انبیأ و حکما و پرهیز از عواملی مخرب و تهدیدکننده صلح و عدالت اجتماعی است. در روایت معروفی که به حدیث «جنود عقل و جهل» (سپاه عقل و سپاه جهل) مشهور است این دستهبندی به ظرافت و به شکلی نمادین (سمبولیک) بیان شده و ما در این مقاله به گوشهای از آن خواهیم پرداخت.
از آنجا که شناخت ساختار درونی انسان، زمینه اصلی هر گونه پژوهشی درباره صلح و عدالت میباشد نخست به شناخت ابعاد انسان در طبیعت و در اجتماع بشری میپردازیم. شناخت ساختار درونی بشر نیز باید در دو بعد بررسی شود:
اول) بررسی انسان و رابطه او با جهان.
دوم) بررسی انسان در رابطه با خود.
ساختار دوگانه در انسان و جهان
الف) ثنویت در نظام آفرینش
در دستگاه آفرینش و این جهان بزرگ، دو نظام حاکم است:
اول) یک نظام عمومی جهانشمول که قوانین آن همه موجودات حتی انسان را شامل میشود و حیات مادی اشیأ و اشخاص را بر عهده دارد. این نظام همان است که در علوم طبیعی و فیزیک از قوانین آن بحث میشود و اهداف طبیعت مانند بقا و تولید نسل و کمک به چرخه طبیعت با آن تامین میگردد.
دوم) نظام خاص انسانی، که فقط بر انسان حکومت میکند و مورد نظر ادیان الهی و همچنین علوم و قوانین اجتماعی است. انسان علاوه بر تبعیت از نظام عمومی جهان و اهداف مشترکی که با حیوانات دارد، برای هدفی خاص آفریده شده و مجهز به قوایی است که میتواند از او یک موجود برتر، که مورد نظر ادیان آسمانی است بسازد. وظایف انسان به مراتب بیش از نقش دیگر موجودات است؛ و از جمله آنها خودسازی و تکامل بخشیدن به خود و جهان و جامعه است. وظیفه دیگر او حفظ نظام اجتماعی سالم، امن و پایدار است تا دیگران نیز بتوانند زندگی سعادتمندانه داشته و روح و دانش و معرفت خود را تکامل ببخشند. سبب دوگانگی نظام حیاتی انسان، همین ویژگیهاست که انسان در برابر حیوان و موجودات دیگر دارد، زیرا او تنها موجودی است که میتواند بر خود و رفتار خود نظارت کرده و آن را هدایت کند و آگاهانه معیارهای دینی و اخلاقی را به کار ببندد و بهترینها (و یا بدترینها) را از میان تمام گزینههای موجود برگزیند.
به همین دلیل انسان دارای آزادی و اختیار ذاتی و دارای مسوولیت در برابر خدا و شرع و قانون و جامعه است. گویی قوانین طبیعی جهان از انسان انتظاراتی دارد که از هیچ موجود دیگر مادی ندارد و برای او حسابی جداگانه گشوده است. نشانه این استثنأ، یکی کیفرهای طبیعی به صورت پیامدهای بد یا خوب کردارهای بد یا خوب انسان است که مورد نظر علم اخلاق میباشد و دیگر آفرینش بهشت و جهنم و کیفر شدید در جهان دیگر که خداوند بارها آن را برای مردمان یادآور شده است.
ب) ثنویت در روان انسان
انسان، در یک تحلیل فلسفی --- روانشناختی، دارای دو نظام درونی و روانی است و میتوان آن را به ثنویت روح و نفس تعبیر کرد که هر یک خواهان حاکمیت بر دیگری میباشد و دائم بر سر این موضوع با هم نزاع دارند. یکی روح خاکی و حیوانی که در قرآن از آن به «نفس اماره» تعبیر شده و تابع نظام عام جهانی است و دیگر روح ملکوتی و انسانی که تعبیر قرآنی «نفس لوامه» را میتوان اشاره به آن دانست. اقتضای روح حیوانی، خود مرکزی و خودپرستی و انحصارطلبی و بیاعتنایی به حقوق دیگران است. این روح، همان است که انسان را به تجاوز و سلطه بر اموال و جان و شرف دیگران سوق میدهد و ستم و دشمنی و جنگ را پدید میآورد و انصاف و عدالت را نمیشناسد. ولی روح انسانی، بهعکس، خود را مسوول تامین سعادت و حفظ حقوق دیگران میداند و خود را در برابر جامعه مسوول میبیند و گاه در این راه به فداکارییهایی دست میزند و حتی مال و جان خود را «ایثار» میکند و گاه خود را قربانی آرمانهای الهی و خیرخواهانه و بشردوستانه مینماید.
انسان در عین حال که دارای نفس حیوانی است و تمام غرایزی را که حیوانات دارند در درون خود دارد وسازمان اصلی یک انسان طبیعی را تشکیل میدهد، دارای نفس انسانی نیز هست، یعنی در کنار آن سازمان حیاتی و حیوانی انسان دستگاهی مضاعف وجود دارد که منشا نیروی «اراده»(1) میباشد.
انسان دارای عواطف و اداراکات خاصی هست که دیدگاهی خاص به او میدهد و بدین وسیله میتواند از زاویه دیگری به جهان انسانیت بنگرد. انسان با قوه و ابزاری به نام «اراده» میتواند حق انتخاب داشته و بر نظام ماشینی (اتوماسیون) خود غلبه کند و بر دیگر غرائض حیوانی و نفس حیوانی مسلط شده و از تمام امکانات و غرائض حیوانی به نفع اهداف انسانی و الهی استفاده کند و کرداری منطقی و عقلانی از خود بروز دهد.
انسان با تحلیل فلسفی، روانشناختی، تنها موجودی است که مانند حیوان منحصرا متکی بر غرایز خود نیست و رفتارهای او همچون دیگر جانداران، جبری و از پیش برنامهریزی شده نیست بلکه میتواند راه صحیح یا غلط را در پیش بگیرد.
بدون درک این حقیقت و قبول ثنویت روح انسانی نمیتوان به تحلیلی صحیح و علمی از رویدادهای تاریخی و تحولات و تغییرات مثبت یا منفی اجتماعی رسید.
در برابر انسان، دو جاده مخالف قرار گرفته که انتخاب میطلبد. جادهای که براساس غرایز پست و خشن حیوانی و خودپرستی و رسیدن به منافع شخصی قرار دارد و برپایه «اصالت زور و قدرت» همان قانون جنگل بنا شده است و این همان جادهای که به دشمنی و نزاع و جنگ و خونریزی و ستم و بدبختی میانجامد. جاده دیگر، راهی است براساس صفات الهی و اخلاق حسنه، بر مهربانی و نیکوکاری و بر پایه احترام به همنوعان و عشق ورزیدن و محبت کردن به همه مخلوقات خداوند، انسان و غیرانسان.
این همان نغمهای است که در شعر سعدی شنیده میشود که میگوید:
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوستعاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
پیداست که فرجام این راه، عشقورزی و دوستی و صلح و عدالت است.
پیام اصلی اسلام و ادیان الهی همه، برای این بود که انسان مردد بین این دو راه را از زیانها و خطرهای راه اول --- راه حیوانی --- آگاه و برحذر دارد، و او را به سود و فرجام نیک راه دوم ---- راه الهی و انسانی که قرآن به آن نام «صراط مستقیم» یا راه خدایی داده است -- آشنا سازد و راهنمایی کند، تا بتواند روی صلح و امنیت را ببیند:
و الله یدعوا الی دار «السلام» و یهدی من یشأ الی صراط مستقیم (یونس/25)؛ خداوند شما را به سوی جایگاه صلح و امنیت میخواند و هر که را بخواهد به راه راست هدایت مینماید.»
انسان برای رسیدن به اخلاق دینی و آداب الهی که ضامن برپایی تمدنی انسانی محض و تحقق صلح و عدالت در جهان است بایستی در بیشتر موارد پا بر روی غرایز حیوانی و منطقی که آن را میتوان «منطق حیوانی» یا منطق زور و قانون جنگل نامید، بگذارد و در فضایی انسانی قرار گیرد، فضایی که جز با آن نمیتوان به عمق دعوت پیامبران و مفهوم پیام وحی الهی و کتاب مقدس آسمانی رسید و حتی از آن آگاه شد و جز در این شیوه، برقراری صلح و صفا و مهر و عدالت ممکن نمیباشد.
نوعی دیگر از ثنویت نیز در درون انسان میتواند تحقق یابد و آن سلامت و اعتدال درونی از یک طرف و رواننژندی و بیتعادلی از سوی دیگر است که حدیث معروف «جنود عقل و جهل» به آن اشاره دارد.
در این حدیث از امام جعفرصادق(ع)(2)؛ «خداوند» در روز آفرینش،«عقل» را میآفریند و پس از مراحلی از آزمایش به او وزارت میدهد که همان «خیر» و نیکی است و سپاهیانی همراه وی میکند که از جمله آنها علم، عدل، رافت، رحمت، رضا، شکر، زهد، تواضع، رفق، امانت و حلم و مانند اینهاست و متقابلا، «جهل» را که نه به معنای نادانی بلکه به معنای ترک تعقل است و شر را به وزارت او میفرستد و به او نیز سپاهی میدهد که از جمله آنها: نادانی، حماقت، ستم، قساوت، غضب، خشم، ناسپاسی و مانند اینهاست.» در این بیان ظریف و داستانی که برای مردم عادی گفته شده، امام صادق(ع)، همه علائم سلامت روانی و بیماریهای آن را بیان فرموده است. براساس این تحلیل روانشناختی از رفتار بشر به راحتی میتوان به نقاط عدم اعتدال روان پی برد و افراد ناسالم را شناخت.
بنابراین تقسیم، صلح و سازگاری و اخلاق حسنه و عدالتخواهی و مهربانی و مدارا و تواضع و مانند اینها که دستورات اخلاقی پیامبران و حکماست نشانه سلامت روان انسان و برعکس جنگطلبی و ناسازگاری و ظلم و بیعدالتی و یاوهسرایی چه در سطح خانواده و جامعه و چه در سطح بینالمللی همه نشانه ناهنجاری روانی و نوعی جنون و فقدان عقل است که قرآن نام آن را «جهل» گذاشته است.
براساس این حدیث، همه جنگافروزان را --- که نمونه آنها را در هر دوره تاریخ میتوانیم به چشم خود ببینیم و امروز نیز مردم جهان گرفتار نمونه واضحی از آنها هستند --- اگر جانی بالفطره ندانیم دست کم بایستی بیمار روانی بشناسیم. به همین سبب است که پیامبران و معلمان اخلاق را پزشکان روح و روان انسان مینامند و در حدیثی از پیامبراکرم(ص)آمده است که «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» یعنی فلسفه بعثت من کاملسازی آموزش اخلاق والا و نیک است.
ارکان و عناصر صلح و عدالت
الف) ارکان
امور معنوی نیز مانند اشیأ مادی، علاوه بر اجزا تشکیلدهنده و سازنده، دارای ارکان و پایههایی هستند که استحکام آن را فراهم میآورند. صلح و عدالت نیز علاوه بر اصول عملی و اخلاقی، دارای اصولی نظری است که زیربنایی بوده و شناخت آنها مقدم بر شناخت دیگر اجزأ است .
این اصول نظری بر سهگونهاند: اصول اعتقادی دینی محض، اصول فلسفی و اصول عرفانی.
1)اصول اعتقادی دینی محض: این اصول که در اینجا به طور فشرده و اجمالی به آن اشارهای گذرا میکنیم عبارتند از:
1/--1 اصل کرامت انسان و خلافت الهی او: این اصل از آیه 30 سوره مبارکه بقره «انی جاعل فی الارض خلیفه» و آیه 70 از سوره مبارکه اسرأ «و لقد کرمنا بنی آدم» گرفته شده که انسان را تنها موجودی میداند که دارای منصب الهی و «کرامت ذاتی» است و خداوند در آفرینش تنها به او این موهبت را داده است. تمام حقوق بشر و احترام مال و جان و شرف افراد بشر، ناشی از همین کرامت ذاتی انسان است که فقط در حوزه ادیان الهی یافت میشود.
2/--1 اصل خانواده خدا: که حدیث پیامبر(ص) به آن اشاره دارد: «الناس عیال الله واحبهم الیه انفعهم الیهم» بنابراین اصل، همه بشر، بدون توجه به نژاد و مذهب آنان، عضو خانواده خدا هستند و خداوند متعال، سرپرست این خانواده و ناظر بر روابط اعضای آن با یکدیگر است و ملاک محبت خداوند به اعضای این خانواده، مقدار و درجه سودرسانی هر یک از آنان به جامعه است.
3/--1 اصل همتباری و وحدت ریشه: قرآن مجید (حجرات/13) یادآور میگردد که افراد بشر، فرزندان یک پدر و مادر میباشند و تقسیمات نژادی و ملی و جغرافیایی همه برای شناسایی آنها با یکدیگر است (نه جدائی و دشمنی)، و پیامبر(ص) میفرمود که همه شما فرزندان آدم هستید: «کلکم من آدم»، و لازمه این اصل، برادری و خواهری همه بشر با یکدیگر است و همین یک اصل اقتضا دارد که اساس روابط بشری براساس عواطف مثبت نسَبَی باشد نه دشمنی.
4/--1 اصل نظارت الهی: براساس این اصل، انسان همواره در معرض آگاهی و نظارت خداوند بر رفتار و گفتار و حتی اندیشهاش میباشد و قرآن بر این اصل تاکید بسیار دارد و از جمله میفرماید: «ان ربک لباالمرصاد (فجر/14)؛ پروردگار تو هر آینه در کمین است» و مکرر بر صفت «لطیف و خبیر» تکیه شده که به معنای نظارت و آگاهی از نزدیک میباشد.
5/--1 اصل ضمانت اجرائی دنیوی و اخروی: در آیات بسیاری قرآن، به عذاب پس از مرگ برای بدکاران و بهشت و لذت و راحت برای نیکوکاران، به عنوان اصلی که ضامن اجرای کردار آنان میباشد، اشاره شده؛ همینطور به پاداش و کیفر دنیوی که علاوه بر آموزش و تذکر آن در زبان اسلام و پیامبران و حکما، در تجربه بشری هم اثبات گردیده است.
6/--1 اصل مسوولیت همگانی: به موجب این اصل، همه مردم در برابر یکدیگر مسوولند و هر فرد انسان بایستی خود را در برابر جامعه و افراد دیگر مسوول بداند و به مسوولیت خود و سوق جامعه به سوی صلاح و نیکی و اصلاح و اخلاق نیک و جلوگیری از نفوذ فساد و تبهکاری و خلاف اخلاق عمل نماید.
از اصول دیگری نیز مانند اصل «برابری انسانها و عدم تبعیض نژادی و جغرافیایی»، اصل «تسابق در خیر» و اصل «انصاف و عدل» و اصل «مصلحت واقعی» و «عمل صالح» و... میتوان یاد کرد. این اصول، اقتضأ دارد که برای همه افراد بشر، کرامت ذاتی و حقوقی غیرقابل تغییر، قائل شویم و براساس همتباری و عضویت در خانواده الهی با آنها احساس مهر و عاطفه داشته و در عین حال، نسبت به آنان احساس مسوولیت کنیم و خدا را ناظر و آگاه از کردار خود، و تخلف از اصول را مستوجب سقوط در کیفر الهی بدانیم. این اصول هماره انسان مومن را در چارچوب قدسی اخلاق نگه میدارد و تضمینی برای صلح و عدالت و حکومت مهر و مودت بر جامعه بشری میگردد.
2) اصول فلسفی: در یک نگاه کوتاه و اجمالی، این اصول فلسفهی را میتوان از اصول نظری برپایی و حفظ صلح و عدالت و همزیستی برادرانه دانست:
1/--2 اعتقادبه نفس ناطقه انسانی، که تافتهای جدا بافته از دیگر موجودات است و طبع الهی و آسمانی دارد و موضوع اصلی علم اخلاق و سیاست و زندگی اجتماعی بشر است. به نظر عدهای از فلاسفه مسلمان(3)، فلسفه نظری، «کمال اولentelexeia) ») مربوط به هویت اولیه انسان است، ولی فلسفه عملی یا همان اخلاق فردی و اجتماعی، «کمال ثانی» یعنی مربوط به منش و شخصیت انسان است و شخصیت واقعی انسان را میسازد. به عبارت دیگر همان طور که داشتن یک شخصیت کامل و عالی انسانی صرفا با فلسفه به دست نمیآید بلکه بایستی شخص، صفاتی کمالی را به دست بیاورد تا یک حکیم یعنی انسانی ذی قیمت شناخته شود، نفس انسانی نیز تا به اصول اخلاقی، متصف نشود، جهان اطراف او روی صلح و عدالت و امنیت و سعادت را نخواهد دید.
2/--2 موضوع وجودی و کمالی بودن «خیر»، و زیانبار بودن «شر» است که در فلسفه نظری و فلسفه دین مورد بحث قرار میگیرد. چون شر در دیدگاه فلسفی به معنای عدم خیر یا سلب وجود است بنابراین داشتن خصلتهای زشت و شرارتبار، به معنای انحطاط از مرتبه عالی وجودی انسانی و سقوط به نقطه صفر به تعبیر قرآن، اسفل سافلین --- است.
موضوع سعادت و شقاوت (خوشبختی و بدبختی) نیز از شاخههای مساله خیر و شر و تابع همان اصل است. سعادت خالص در سایه خیر و نیکی محض به وجود میآید و چون خداوند متعال، وجود مطلق و خیر مطلق است، سعادت نیز تجلی خیر الهی است.
3/---2 عدالت و فضیلت: یکی از اصول معروف فلسفی از زمان افلاطون تا به امروز، موضوع عدالت و فضیلت است که میتوانیم آن را همان کمال ثانی انسانی بدانیم. توجه به نظرات فلاسفه درباره عدالت و فضیلت انسانی میتواند زمینهساز بررسیهای علمی و تربیتی عمیقی درباره صلح و عدالت و جلوگیری از جنگ و شرارت باشد. در یک نگاه فلسفی، فضیلت و کمال انسان در آن است که دارای عدالت باشد و عدالت به نظر افلاطون، سنتز و حاصل جمعی است که از سلطه انسان بر غرایز (شهوی و غضبی) حیوانی به دست میآید.
3) اصول عرفانی: صلح را در سایه محبت و مهربانی میتوان به دست آورد و عدالت را در اثر حقطلبی، و این هر دو از آموزههای عرفانی برای بشر است. چند اصل زیر، نمونههایی از دخالت و تاثیر اندیشه عرفانی و اسلامی در ساختن جامعهای پر از صلح و سازش میباشد:
1/3 -- اصل «عشق»: براساس محوریت عشق در عرفان، اساس آفرینش بر جاذبه است و قانون عشق بر همه موجودات حکومت دارد و این رابطه وقتی بین انسان و خدای او دائر شود، همه موجودات جهان نیز برای انسان، گرامی و دوستداشتنی است «عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست» در کلمات عرفا نیز آمده است که علامت محبت به خدا آن است که بنده خدا به مردم سود برساند و از آزار آنان دست بکشد.(4) و حتی برخی مهرورزی به مخلوقات را عشقورزی به خدا دانستهاند.
2/--3 اصل «وحدت هستی»: چون در نظر عرفان، موجودات و جهان هستی همه در برابر خداوند، عدم محض و فقر خالصند و آنچه در جهان هست چه انسان و چه دیگر موجودات، همه پرتو فیض و احسان خداوند میباشند و به تعبیر عرفا: «همه عالم جمال طلعات اوست»، از این رو راهی جز دوستداشتن دیگران و خوبی به آنان باقی نمیماند و صحنه عالم را خداپرستان پر از صلح و صفا میسازند.
3/--3 اصل «خیر محض»: چون خداوند، وجود مطلق و نامتناهی و خیر محض است پس در جهان نیز هر جا وجود هست، خیر بر آن حاکم است و شرارت به معنای بر هم زدن این جهان نیز هر جا وجود هست، خیر بر آن حاکم است و شرارت به معنای بر هم زدن این جهان و از بین بردن نیکی و امن و راحت بشر میباشد و از این رو برخلاف نظام طبیعی عالم است و باید انسان عارف جز به خیر نیندیشد و جز نیکی انجام ندهد و باید به قدر توان از وقوع شر جلوگیری نماید.
ب) عناصر
پس از شناخت ارکان عدالت و پیامد صلح، نوبت به آشنایی با عناصر و اجزأ --- مثبت و منفی --- آن میرسد، از این رو نخست به ابعاد و اجزأ سازنده آن در دیدگاه قرآن و اسلام و سپس به آسیبشناسی و آشنایی با موانع یا دشمنان عدالت و صلح میپردازیم:
اول عناصر مثبت و سازنده --- عناصری که جامعهای برین و بهشت زمینی میسازد و با همکاری نیروهای ایزدی، استخدام نیروهای غریزی و حیاتی انسان، محیطی آکنده از مهر و صلح و عدالت را میسازد.
پرداختن به این عناصر مثبت که «مکارم الاخلاق» و «خصائل حمیده» نامیده میشود و موضوع اخلاق اسلامی است نیاز به صدها صفحه و دهها مقاله دارد و در این مختصر نمیگنجد. ما در اینجا با نگاهی گذرا و اجمالی، به عمده این اصول اخلاقی اشاره میکنیم:
شعار «پندار نیک، گفتار نیک، کردار نیک» در فرهنگ و اخلاق ایران باستان، سابقهای چند هزار ساله دارد. ما نیز برآنیم که این عناصر را در سه بخش پندار و اندیشه اخلاقی، گفتار، و کردار اخلاقی بیاوریم:
1) پندار نیک (اخلاق حسنه): پندار نیک و پرهیز از بدگمانی، اولین قانون اخلاق اجتماعی است. قرآن در این نخستین گام، دستور صریح و استواری دارد و برای پرهیز از گمان بد (سوءظن) به دیگران بردن میگوید: «یا ایها الذین امنو اجتنبو کثیرا من الظن ان بعض الظن اثم؛ (حجرات/12)؛ ای مومنان! از بسیاری از گمانها بپرهیزید، چه برخی از گمانها گناه است.»(5)
همچنین صفاتی مانند خودبزرگپنداری (تکبر) یا خوارشمردن دیگران یا حسد و کینهتوزی و حس انتقامجویی تا آنجا که در گفتار و عمل ظاهر نشده باشد نیز در سنت و اخلاق اسلامی به شدت نهی و منع شده است. و بالعکس مومنین تشویق شدهاند که مردم را دوست بدارند و به دیگران «حسن ظن» (گمان نیک) داشته باشند و دیگران را محترم و سزاوار بشمارند.
2) گفتار نیک (قول حسن): قرآن مجید بر گفتار نیک --- که سرآغاز افعال اخلاقی و تراوش اندیشه انسان در جامعه است --- تاکید بیشتری نموده، بلکه در آن اصرار دارد. از جمله میفرماید: «و قولوا للناس حسنا (بقره/83)؛ با مردم به زبان خوش سخن بگویید» همچنین (نسأ/9 -- اسرأ/ --53 بقره/263) با تعابیر دیگر، این «قول حسن» تاکید شده است. در جای دیگری نیز فقط به زبان خوش که به بهترین زبانها توصیه میکند و میفرماید: «و قل لعبادی یقولوا التی هی احسن ان الشیطان ینزغ بینهم (اسرأ/ 53)؛ یعنی ای پیامبر به مومنین بگو که به بهترین (زبان) سخن بگویند چه شیطان -- اگر جز این باشد --- میان شما وسوسه و دشمنی ایجاد خواهد کرد» و نیز در قرآن است: «قول معروف و مغفرة خیر من صدقه یتبعهااذی (بقره/263)؛ سخن خوش و گذشت، بهتر است از کمک مالی که همراه با آزار باشد.»
دیگر از مصادیق گفتار نیک، راستگویی (صدق) است که در قرآن و سنت اخلاقی و حقوقی اسلام بر آن تاکید بسیار شده از جمله در قرآن کریم آمده است که «ای مومنان از خدا بهراسید و تقوا پیشه کنید و با راستگویان باشید (توبه/119)؛ یا ایها الذین امنو اتقوالله و کونوا مع الصادقین.»
مصداق دیگر گفتارنیک؛ سخنان مسالمتآمیز و صلحآفرین است، چه قرآن میفرماید: «وقتی نادانی به مومن سخن ناشایست بگوید، مومن پاسخ نرم و مسالمتآمیز میدهد؛ و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما (فرقان/63).»
مصداق دیگر آن، سخن درست و منطقی گفتن است که قرآن از آن به «قول سدید» یعنی گفتار محکم و حکیمانه و منطقی تعبیر کرده است «فلیتقوا الله و لیقولوا قولا سدیدا» (نسأ/9) و نیز تعبیر «قول سدید» در سوره احزاب آیه 70، گوئی گفتار غیرمنطقی و ناحکیمانه را دور از تقوا دانسته است.
اسلام در فصل گفتار، احکام فراوانی دارد که مجال ذکر آن نیست، مهمترین چیزهایی که در قرآن و حدیث روی آن تاکید شده است یکی پرهیز از دروغ است، به عنوان یکی از عوامل مهم بر هم زننده جامعه و سبب بدبینی و بیاعتمادی افراد به یکدیگر، ونیز دشنام و کلمات ناپسند و یا خودستایی و تمسخر(6) و تحقیر دیگران، و در مقابل، حفظ ادب در کلام و تاکید بسیار بر سلام و درود و پاسخ درود به بهترین صورت، و رعایت عدالت در گفتار(7) و گفتوگوی دینی و اعتقادی با بهترین سخنها و خوشترین برخوردها.(8)
3) کردار نیک (عمل صالح): مهمترین و موثرترین بخش زندگی انسان را کردار او تشکیل میدهد، و شخصیت هر کس و صدق گفتار او را از عمل و رفتار او میتوان به دست آورد، از این رو در قرآن و سنت و اخلاق اسلامی به این موضوع اهمیت بسیار داده شده است. ریشه عدالت گرچه در دل و اندیشه است ولی بروز و ظهور آن در عینیت خارج به وسیله کردار انسان میباشد، و صلح و دوستی هنگامی واقعی است که از کلمات و الفاظ، گذشته و در خارج تحقق یابد و گرنه «صلح زبانی» چیزی جز فریبکاری نیست.
اگر با گفتار، جهان اصلاح میشد، بایستی پس از آن همه ادعا درباره دمکراسی و آزادی و عدالت و حقوق بشر و سخنوریها که در قرن اخیر شد امروز جهانی بهشتگونه و پر از صلح و عدالت و دوستی داشته باشیم.
اصرار اسلام و ادیان آسمانی و حکما و معلمان بشریت بر تربیت و اصلاح رفتار انسانها و پیشگیری مبارزه با مفاسد و جرائم اخلاقی و اجتماعی و آموزش «کردار نیک» همه به سبب اهمیت نقش کردار نیک در پاکسازی جامعه از آشوب و نزاع و دشمنی و برقراری محیطی سرشار از سازگاری و امنیت را مهربانی بوده است.
در اینجا با توجه به ضیق مجال به چند بخش از مهمترین احکام قرآن و اسلام برای بهسازی محیط اجتماعی اشاره میکنیم و تفصیل آن را به منابع اصلی واگذار مینماییم.
الف) نیکی به جای پاسخ بد: اگر عوامل نزاع و دشمنی را در روابط فردی و اجتماعی و ملی بررسی کنیم میبینیم که یکی از مهمترین عوامل درگیری یا دوام دشمنیها، رفتارهای متقابل در بدرفتاری دیگران است و فرقی نمیکند که دو شخص همسایه یا دو ملت همسایه باشند. اما اگر یکبار، به جای معامله به مثل، رفتاری نیک از یک طرف سربزند ممکن است برای همیشه غائله بخوابد و به جای فضای «خصمآلود» محیط دوستانه مهرآگینی بر پا گردد. قرآن مجید ،مکرر به مومنین میآموزد که میتوان در برابر رفتار ناشایست دیگران با رفتاری نیکو، پاسخی نیکو داد. از جمله میفرماید: «ادفع بالتی هی احسن السیئه (مومنون/ 96)؛ بدی را با بهترین رفتار خود پاسخگو باش و بدیها را با رفتار بهتر خود از خود بران»، یعنی بهترین دفاع در برابر بدیهای دیگران و درستترین عکسالعملها، همان رفتار با بهترین صورت اخلاقی است.
در آیه دیگر فرموده است: «ادفع بالتی هی احسن، فاذا الذی بینک و بینه عداوه کانه ولی حمیم (فصلت/34)؛ دفاع از بدیها و دشمنیها بایستی با بهترین رفتارها باشد.» نتیجه، این خواهد شد که میان شما و دشمنتان عواطفی جایگزین خواهد شد که گویی بهترین دوستان و بستگان هستید.» و در آیه 22 سوره رعد نیز علاج بدی را در نیکی کردن میداند: «یدرون بالحسنه السیئه» و در آیه 63 سوره فرقان میفرماید که: «مومنان کسانی هستند که متواضعانه بر روی زمین راه میروند و هر گاه نادانی سخن بیخردانه به آنها بگوید پاسخی صلحآمیز و دوستانه به وی میدهند؛ «و عباد الرحمان الذین یمشون علی الارض هونا و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما»
در همین زمینه آیات دیگری نیز وجود دارد؛ از جمله آیه 72 سوره فرقان که میگوید: «مومنین هرگز شهادت بناحق نمیدهند و هرگاه به سخنی نابجا و ناهنجار برخورد کنند با بزرگواری و بزرگمنشی از کنار آن میگذرند؛ و الذین لا یشهدون الزور و اذا مروا باللغو مروا کراما» و نیز آیه 55 سوره قصص «و اذا سمعوا اللغو اعرضو عنه» که به همین معناست.
قرآن مجید داشتن این خصلت و نرمش اخلاقی (نه شخصیتی) پیامبراکرم(ص) را در برابر دشمنان نعمتی از جانب خدا معرفی میکند؛ خصلت و نعمتی که سبب گردید مردمان از دور او پراکنده نشده، بلکه دل به مهر او ببندند «فبما رحمة من الله لنت لهم و لو کنت فظا غلیظ القلب لا نفضوا من حولک فاعف عنهم و استغفر لهم و شاورهم فیالامر» (آل عمران/ 159).
همانگونه که در برخی آیات بالا ملاحظه گردید، نیکویی در برابر رفتار زشت دیگران به صورت فرمان و با صیغه «امر» آمده که میتواند از یک دستور اخلاقی به یک قانون لازمالاجرا تبدیل کند و عمل به آن بر همه مسلمانان واجب گردد.
ب) رفق و سازگاری: طبع بشر، مانند دیگر حیوانات، بر پایه ترجیح سود و راحت و نیاز خود بر دیگران ساخته و بنا شده است از این رو جانوران در شکار و لانه و جفت با یکدیگر نزاع و مبارزه میکنند و داور و قانون حاکم بر آنها عامل و قانون «زور و غلبه» است. خشونت و نزاعگستری و بدرفتاری با همجنسان خود ناشی از خلق و غریزه حیوانی است که بشر نیز از آن برخوردار است.
مسلم است که خشونت همواره خشونت میآورد و نزاع، همیشه آتش جنگ و جدایی دلها را برمیانگیزد؛ پس برای فرار از درگیری و ناسازگاری بایستی از این غریزه ناپسند حیوانی فاصله گرفت و بر خود و رفتار خود مسلط شد و آیین و آداب ویژه انسانی --- یعنی گذشت و نیکی و حتی ایثار --- را برگزید، چه آنکه نیکی، پیوسته نیکی به بار میآورد. به قول حافظ، حکیم و عارف بزرگ:
درخت دوستی بنشان که کام دل به بار آردنهال دشمنی برکن که رنج بیشمار آرد برای ایجاد جامعهای -- ملی یا بینالمللی -- آکنده از امن و راحت و صلحآمیز، بایستی بر اصول خاص انسانی تکیه داد و باید خوی حیوانی را به کناری گذاشت.
پیامبراکرم(ص) این پیروزی و تسلط بر خود و خودداری از رفتار حیوانی را -- که بسیار دشوارتر از جنگ با دشمن است «جهاد اکبر» نامید و به مسلمانان که از جنگی سخت برگشته بودند گفت: جنگ امروز جهاد اصغر بود بر شما باد جهاد اکبر او در برابر شگفتی سرداران و سربازان و پرسش از اینکه مگر جنگی از این دشوارتر هست؟ پاسخ فرمود: آری و آن مبارزه با نفس خود (یعنی خواستهها و غرایز حیوانی) است. رفق و مدارا با دیگران و نادیده گرفتن رفتار ناپسندی که از آنان میرسد -- که از مهمترین عناصر برقراری صلح و مانع بیشتر منازعات بشری میباشد -- یکی از اصول اسلامی عمده هم در زندگی خانوادگی و اجتماعی و هم در جامعه بینالمللی است. این موضوع در حدیث پیامبراکرم(ص) و امام(ع) با عباراتی همچون «المداراة نصف الایمان» مدارا نیمی از ایمان است یا «ان الله رفیق و یحب الرفیق» خداوند اهل رفق و مداراست و مداراگران را دوست دارد و نیز «التودد نصف العقل» دوستپروری نیمی از عقل و عاقلی است و نیز این حدیث پیامبر(ص): «امرنی ربی بمدارة الناس کما امرنی بادأ الفرائض؛ خدای من به من فرمان داده است که با مردم مدارا و سازگاری کنم، همانگونه که فرمان داده نماز و واجبات شرعی را انجام دهم» آمده است.
براساس حدیث اخیر، اهمیت سازگاری با مردم در حد نماز و واجبات شرعی است و این دستور اخلاقی نوعی قانون و حکم شعی نیز شمرده میشود.
در کنار رفق و سازگاری باید بردباری و پرهیز از خشم و رفتارهای برخاسته از آن را نیز افزود؛ از این رو پارهای از آیات قرآن و احادیث، مومنان را به خودداری در برابر غضب خوانده است؛ از جمله در قرآن مجید در وصف مومنان میفرماید: «و الکاظمین الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین (آلعمران/134)؛ و کسانی که خشم خود را فرو میخورند و مردم را میبخشایند؛ و خداوند نیکوکاران را دوست دارد.» و در حدیث، بدخویی در معاشرت با دیگران ملامت شده است و آمده: «سوء الخلق یفسد العمل» بدخویی اعمال نیک را تباه میسازد و از خوشخویی ستایش بسیار شده و از جمله در حدیثی آمده است: «ما یوضع فی میزان امرء یوم القیامة افضل من حسن الخلق» در بخش کردار انسان در روز قیامت هیچ معیاری بهتر از خوشخویی نیست، زیرا مردم در سایه خوشخویی و حسن معاشرت و سازگاری و پرهیز از نزاع و دشمنسازی میتوانند زندگی بهتری همراه با آرامش داشته باشند.
پیامبر(ص) به یاران خود میفرمود: «ان احبکم الی و اقربکم منی، احسنکم خلقا؛ محبوبترین و نزدیکترین شما نزد من، خوشخوترین شماست» و خود او نیز الگوی اخلاقی بود؛ از این رو قرآن در وصف او فرموده است: «انک لعلی خلق عظیم (قلم/14)؛ ای پیامبر همانا تو دارای خوی والایی هستی.»
از جانشین او امام علی(ع) نیز روایت شده: «شیعتنا ان غضبوا لم یظلموا، برکة علی من جاوروا و سلم لمن خالطوا؛ پیروان ما در خشم دست به ستم نمیزنند، برکت برای همسایگان خود هستند و آرامش برای معاشران.»
ج) عفو و گذشت: انسانها همه یکسان نمیاندیشند و همه یکسان عمل نمیکنند. همه مردم اهل ایمان یا پیرو اخلاق و یا شریعت نمیباشند. برخی از مردم حیوانگونه به آزار دیگران و ستم و بلکه جنایت و تجاوز به حقوق افراد دیگر دست میزنند و یا مرتکب قتل و فساد و جرائم دیگر میگردند. در برابر اینگونه کردارهای نادرست، دو راه وجود دارد: مقابله به مثل یا گذشت و عفو.
گرچه رفتار متقابل و قصاص یا معامله به مثل، در جای خود رفتار عادلانه و یک حکم عقلی و شرعی است و از تورات گرفته تا قرآن، همه جا به مظلوم این حق داده شده است که در برابر ستمی که به آنها رفته -- و به همان مقدار نه بیشتر --- مقابله به مثل نماید و این قانون اگر چه به طور طبیعی از رشد جرائم و جرات جنایتکاران و شتاب مجرمین میکاهد، اما از ایجاد محیطی امن و صلحآمیز و محیطی مهرآگین و برادرانه ناتوان است؛ از این رو قرآن مجید همواره به دنبال قانون و «حق معامله به مثل» برای ستمکشیدگان آنان را به گذشت بزرگوارانه و با عزت --- و نه از روی ضعف و ذلت --- از مجرم دعوت و تشویق میکند.
گرچه مقابله به مثل مصداق «عدالت» است و حتی از نظر اخلاقی نیز ناپسند نیست ولی بالاتر از عدالت، همان گذشت و احسان است که نشانه قدرت روحی و عظمت شخصیت مومن است، قرآن مردم را به گذشت و احسان دعوت میکند.
آیات متعددی در این باره در قرآن مجید هست؛ از جمله آیه 38 سوره شوری «جزأ سیئة، سیئة مثلها فمن عفا و اصلح فاجره علی الله؛ کیفر بدکرداری کاری همانند آن است، ولی (اگر) کسی ببخشد و اصلاح نماید پاداشش نزد خدا (محفوظ) است» و نیز این آیه «و لمن صبر و غفران ذلک لمن عزم الامور» همچنین آیه 43 و «آنکس که بردبار باشد و (گناه دیگران را) ببخشد، این کار از توانایی اراده (و قدرت روحی) اوست.»
و نیز این آیات: «فاعف عنهم واصفح ان الله یحبالمحسنین (مائده/ 13)؛ آنان را ببخش و درگذر چه، خداوند نیکوکاران را دوست میدارد.»
و نیز برای تسلط بر خشم خود و عفو بدکاران میفرماید: «و الکاظیمن الغیظ و العافین عن الناس و الله یحب المحسنین (آل عمران/ 134)؛ کسانی که خشم خود را فرو میخورند و از گناه مردم درمیگذرند خداوند نیکوکاران را دوست دارد.» و همچنین آیات دیگری از جمله: آیه 199/اعراف، آیه 22 /نور، آیه 149/ نسا و آیه 37/ شوری.
رفتار پیامبراکرم(ص) در فتح مکه نمونهای عملی از این قاعده اسلامی بود. وی که پس از سالها تحمل آزار و شکنجه دشمنانش در مکه به مدینه مهاجرت کرده و در چند جنگ با آن کفار عزیزانی را از دست داده بود، وقتی توانست پیروزمندانه به زادگاه خود (جایگاه کعبه) به شهر مکه وارد شود و شنید که سرداران او فریاد میزنند «امروز روز انتقام است»، پیامبراکرم(ص) در مقابل آن احساسات سربازان با صدای بلند ندا داد که «امروز روز بخشش و ترحم است؛ الیوم یوم المرحمة» و همه دشمنان خود را بخشید و عفو عمومی اعلام کرد.
د) احسان: انسان موجودی عاطفی است و در برابر احسان و مهربانی رفتارش عوض میشود و تجربه نشان داده است که احسان میتواند یکی از موثرترین نقشهای تربیتی و اصلاحی را بازی کند و یکی از قویترین ابزارهای تربیتی اجتماعی باشد و بدکاران و افراد منحرف اجتماع را به سوی نیکی بکشاند و در حدیث آمده است: «الانسان عبیدالاحسان» اسنان بنده و مطیع احسان است.
احسان از دید روانشناختی نشانه فضیلت روح و جوانمردی و بزرگواری شخص است. برخی از صفات اخلاقی -- مانند عفو -- ممکن است به غلط به ضعف نفس تفسیر شود ولی احساس همواره نشانه قدرت روح احسان کننده است.
در قرآن و حدیث، مردم، فراوان به احسان مامور شدهاند ؛ مانند آیه 195 سوره بقره: «و احسنو ان الله یحب المحسنین؛ احسان کنید که خداوند همانا نیکوکاران را دوست میدارد.» و آیه 56 سوره اعراف: «ان رحمةالله قریب من المحسنین؛ رحمت خدا با نیکوکاران است.» و آیات دیگری که به همین معنا و مقصود است و آن را وسیله نزدیکشدن به خدا معرفی میکند؛ چیزی که یک انگیزه بزرگ برای تشویق مردم است و در اخلاق «سکولار» این امتیاز دیده نمیشود.
درجای دیگر قرآن به این هم بسنده نکرده بلکه احسان و نیکوکاری را یک ماموریت رسمی و یک قانون معرفی نموده و در کنار «عدل» آورده، میفرماید:
«ان الله یامر بالعدل و الاحسان (نحل/ 90)؛ خداوند شما را به اجرای عدل و احسان فرمان میدهد.»
در این آیه یک نمونه از به هم رسیدن اخلاق و قانون را میبینیم؛ یعنی همانگونه که اجرای عدالت برای اشخاص یک دستور قانونی است، یک فضیلت اخلاقی نیز میباشد و آمیختگی قانون با فضیلت اخلاقی یکی از امتیازات اینگونه اوامر و احکام است. اگر در جامعه بشری چیزی جز این قانون نمیبود باز میتوانست میان افراد و ملتها صلح و دوستی به بار بیاورد و میبینیم که انسان امروز بیش از هر روزگار دیگر، نیاز به نیکوکاری و جلوگیری از جنگ و درگیری دارد زیرا ابزارهای کنونی جنگ و نابودی انسان، نه فقط یک شهر و یک کشور، که تمام جهان را تهدید به نابودی میکند.
متاسفانه دستهایی در سطح بینالملل وجود دارد که با آموزش غیرمستقیم جنایت و خشونت در رسانههای گروهی و سینما، عملا بشریت و نسلها را به سوی جنگ و نابودی سوق میدهد و بر زحمت مربیان دینی و اخلاقی میافزاید.
ذکر یک به یک تمام عناصری که در قرآن و حدیث پیامبر(ص) و جانشینانش درباره کردار نیک -- یا جنود عقل --- آمده است، مقاله را بسیار طولانی خواهد کرد و ما در اینجا فقط به نام و عنوان برخی از آنها بسنده میکنیم.
رفتار برادرانه و نیز رعایت مساوات با دیگران و داشتن مواسات یا حس همدردی که در اینباره آیات و روایاتی از پیامبر(ص) وارد شده است؛ مانند آیه «انما المومنون اخوه (حجرات/10)؛ مومنان همه با هم برادرند.» و حدیث «الانسان اخو الانسان یتامله و یسد حاجته؛ انسانها برادرند و به اندیشه یکدیگر میباشند وحاجت انسانهای دیگر را برآورده میکنند» و نیز «لو تحاب الناس و تعاطوا لاستغنوا بها عن العداله؛ اگر مهربانی در میان مردم باشد از عدالت بینیاز خواهند شد» و نیز «مثل المومنین فی توادهم و تعاطفهم مثل الجسد الواحد اذا اشتکی منه عضو تداعی له سائر الجسد بالسهر و الحمی؛ مومنان به خدا، در روابط دوستانه، مانند بدن هستند که چون عضوی از آن بیمار شود، سایر اعضا نیز در تب و شببیداری با آن همراهی میکنند.»
امام علی(ع) در فرمانی به استاندار خود در مصر (مالک) نوشت: نسبت به مردم دلسوز و مهربان باش، چه آنها یا همدین تواند یا در بشریت با تو شریکند و همانند.
رعایت مساوات و دوری از تبعیض -- امامعلی(ع) در همان فرمان به مالک نوشته است: «باید که حقوق مردم در نظرت مساوی باشد، زیرا پیامبر(ص) میفرمود: «الناس سواسیه کاسنان المشط؛ مردم مانند دانههای شانه با هم برابرند.»
تعاون با دیگران و در قرآن آمده: «و تعاونوا علی البر و التقوی (آلعمران/102)؛ در کار خیر و تقوا همکاری کنید» و در حدیث: «الله فی عون العبد مادام العبد فی عون اخیه؛ خدا انسان را تا آنجا که او به دیگران یاری برساند، یاری میکند» و پیداست همواره که نتیجه همکاری و کمک به دیگران، از خصومتها میکاهد و محیط جامعه را آرامش میبخشد.
انفاق و کمک مالی و ایثار -- انفاق و بخشش مالی نیز علاوه بر جلوگیری از جرائم ناشی از فقر، سبب دوستی و دوری از منازعات اجتماعی میشود و در قرآن و حدیث تاکید فراوان بر روی آن شده است: «لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون (آلعمران/ 92). به نیکی دست نمییابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید به مردم هم ببخشید» و «وانفقوا مما جعلکم مستخلفین (حدید/ 7)؛ از اموالی که به دستتان سپردهایم انفاق و بخشش کنید.»
و همچنین آیات و روایاتی که در تشویق «صدقه و قرض دادن» و آسانگیری با بدهکاران و عاریه دادن اموال به یکدیگر و بالاتر از همه «ایثار» یعنی بخشش چیزهایی که خود به آن نیاز دارند، که بالاترین درجه اخلاق و قدرت اخلاقی و روحی انسان است (حشر/ 9)، آمده است.
خوشرفتاری و محبت با زنان -- درباره این بخش قرآن و اسلام بسیار گسترده دستوراتی دارد که کتابها درباره آن نوشتهاند و رعایت آن سبب عاطفی شدن محیط خانواده و جامعه خواهد شد و بالاترین آنها رفتار خود پیامبر(ص) با همسران و دختران خود بود. قرآن به مسلمانان امر کرده که با زنان همواره خوشرفتاری شود و در سوره زنان در قرآن آمده است: «و عاشرو هن بالمعروف (نسأ/19)؛ با زنان به خوبی رفتار کنید.» و حتی در صورت جدایی و طلاق نیز بایستی جدایی به بهترین صورت باشد. (سوره 2/299 و 231، سوره 33/28 و...)
دوم -- آسیبشناسی صلح و عدالت: پس از آشنایی با عناصر مثبت صلح و عدالت وقت است که به معرفی عناصر منفی و به تعبیری دیگر به آسیبشناسی صلح و عدالت بپردازیم که در علم اخلاق آنها را عوامل ضداخلاق مینامند و در حدیث از پیشوای شیعیان آن را سپاهیان بیخردی یا دشمنان عقل (جنود جهل) نام داده است. خوشبختانه شناخت این صفات و افعال چندان دشوار نیست. زیرا کارهایی است که ضد و نقطه مقابل عناصر و صفات و افعال سازنده و مثبت است؛ بنابراین با یک نگاه به عناصر مثبتی که گذشت میتوان اضداد آن را به دست آورد و چون عناصر مثبت را در سه بخش پندار و گفتار و کردار مطالعه کردیم، آسیبهای اخلاقی و اجتماعی را نیز میتوان در همین سه بخش بررسی کرد:
1) پندار یا ایدئولوژی نزاعپرور: میدانیم که همه کردارهای ارادی بشر ریشه در پندار و ایدئولوژی دارد، بنابراین خصلتهای ناپسندی همچون بدبینی، خودپسندی و خودبزرگبینی (تکبر) یا احساس قدرتطلبی و برتریجویی و نیز داشتن تعصب نژادی و ملی و بیاعتقادی به حقوق ذاتی و کرامت دیگر انسانها و بالاتر از همه بیایمانی و فقدان اعتقاد واقعی و راستین به خدا و آخرت --- که از نگاه دینی نوع کامل «جاهلیت» یعنی بیفرهنگی یا توحش فرهنگی است --- همه و همه، اجزأ موثر پدیده آتشافروزی و تخریب صلح و برهم زدن عدالت و بیاعتنایی به سلامت جامعه ملی و بینالمللی است.
قرآن مجید از یک طرف مردم را به پرهیز از بدبینی (سوءظن) و تکبر میخواند و از طرفی دیگر به فرجام آن اشاره و جهنم را پایان کار متکبران معرفی میکند. (زمر/60) و قلب متکبران را محروم از رحمت الهی میداند (غافر/ 35. نسأ/36. اسرأ/37 و لقمان/8) و برخی آیات مشابه دیگر نیز در همینباره آمدهاند.
2) گفتار جنگطلب: در برابر گفتار نیک -- که قرآن به آن «قول سلام» یعنی گفتار صلح و آشتی نام داده است -- گفتارها میتواند آتشافروز جنگ و یا دست کم ایجاد کننده جنگ روانی یا جنگ سرد باشد که یکی از آسیبها و آفتهای صلح و امنیت است در هر سطحی که باشد. در برابر آن، گفتار از روی منطق است و تعقل که قرآن از آن به «قول سدید» تعبیر کرده و آن هر گفتاری است که «یاوهسرایی» یا مبارزهطلبی یا تهمتزدن(9) به دیگران نباشد. دروغگفتن و بدگویی نیز مایه بر هم زدن روابط اجتماعی است و قرآن (قلم/10) پذیرش سخن دروغ اینگونه مردمان را ممنوع ساخته است.
3) کردار ناپسند: کردار ناپسند و غیراخلاقی جلوههای گوناگون دارد؛ گاهی همراه با زورمداری و قدرت است و در این شکل خود به صورت خشونت و رجزخوانی و جنگطلبی آشکار شده، گاه به صورت جنایات و کشتار، چه فردی و چه دستهجمعی، ظاهر میشود و گاهی، به دلیل فقدان قدرت، با اشکال دیگر تجلی میکند، ولی همواره روحی که پشت سر آن گفتارها و کردارهای ضداخلاقی و حتی ضد بشری قرار گرفته، روحی ناسالم و به تعبیر حدیث عقل و جهل، جزء اردوگاه جهل -- به معنای بیخردی و پیروی از شیطان -- است، و از وی جز حماقت، ستم، قساوت، غضب، ناسپاسی و تشویق به خونریزی، ایجاد وحشت و ترور، کشتار جمعی و فردی و مانند اینها، انتظار نمیرود و نتیجهای جز زیر پا نهادن عدالت و برهم خوردن نظام صلح و آرامش ندارد. منطقدارندگان این خصائل، منطق زور و قانونشان قانون جنگل است. قرآن از این دسته به بد یاد کرده آنها را همچون جانوران و بلکه گمراهتر از آنان میشمارد و میفرماید: «لهم قلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لایبصرون بها و لهم آذان لایسمعون بها اولئک کالانعام، بل هم اضل، اولئک هم الغافلون (اعراف/179)؛ آنها قلوبی دارند که فهم ندارد و دیدگانی دارند که نمیبیند و گوشهایی که نمیشنود. آنان همچون جانورانند و بلکه گمراهتر. آنان همان غافلانند.»
آسیبشناسی صلح و عدالت جهانی
مهمترین مانع صلح، زیر پا نهادن عدالت است و اولین دشمن عدالت بیاعتقادی به اصول دینی و اخلاقی است. هم جوهره دین و هم اخلاق باعث بقأ و دوام صلح و عدالتند و هیچ چیز دیگر حتی منشور و مصوبات سازمان ملل نمیتوانند بدون آن دو «صلحی برپایه عدالت» ایجاد کنند.
در قرون گذشته پادشاهان دشمنان صلح و منکران عدالت بودند و بشریت را به کام مرگ و فقر و رنج میفرستادند، اما در قرن بیستم، صلح و عدالت موانع و دشمنان سازمان یافته و نوی یافته است، زمینه اصلی فجایع و جنایات کنونی نوعی اعتقاد به تعصب و تبعیض نژادی است که از خاصیت روانشناختی غربمحوری و اروپا مرکزی برخاسته، با تعصبات نژادی مذهبی صهیونیستی در آمیخته است.
این نحله سیاسی اقتصادی از یک طرف به تک قطبی معتقد و به انحصار تبلیغاتی و ارتباطاتی مجهز است و از طرفی دیگر تمرکز قدرت نظامی و تسلیحاتی کاملا فنی را در دست دارد و با بهرهگیری از دولتهای تحت فرمان خود، خواب امپراتوری جهانی را میبیند و در اندیشه سلطه بر ثروتهای ملل جهان و غارت آنهاست.
ایدئولوژی این نحله، جنگ و تجاوز به جای صلح و برادری است و تز آن، یک بام و دو هواست. این نحله بشر را به بشر درجه یک و درجه دو و کشور و ملتها را به شمال و جنوب و دیگران را «با ما یا دشمن ما» تقسیم میکند و بردهگیری از نوع برده فردی را به بردهسازی و بردهگیری ملی و کشوری مبدل نموده و در دو کلمه: جهانی فرو رفته در باتلاق جنگ و ناآرامی را طالب است.
اما وعده الهی قرآن بر محو و فنای این بنیاد است و برقراری بنیاد استوار حق و نیکی. «فاما الزبد فیذهب جفأاً و اما ما ینفع الناس فیمکث فیالارض (رعد/ 17)؛ بدکاران همچون کف بر روی آب، نابود میشوند و باقی نمیمانند و آنچه ماندگار بر روی زمین است همان سودمند و سودمندی است.»
پینوشتها:
.1 به نظر نگارنده حیوانات دارای میل میباشند و فاقد ارادهاند.
-2 اصول کافی، حدیث جنود عقل و جهل.
-3 خواجه نصیرالدین طوسی --- اخلاق ناصری.
.4 رساله المسترشدین، حارث محاسبی.
.5 و در حدیث است که امام علی(ع) فرمود: ضع امر اخیک علی احسنه. گمان کار مومنان را بر بهترینش قرار داده. یا: کار برادر مومنت را بر بهترین گمان حمل کن.
.6 حجرات/ 11: یا ایها الذین امنو لا یسخر قوم من قوم عسی ان یکونو خیرا منهم.
.7 سوره 6/153: و اذا قلتم فاعدلوا
.8 نحل/125: و جادلهم بالتی هی احسن.
.9 تهمت شرارت و یا نقض حقوق بشر و تروریسم و فقدان دمکراسی و مانند آن که امروز از طرف دولتهای جنگطلب و شرور به دولتهای مستقل و آزاد زده میشود نمونه روشن منطق بیمنطقی است.