سرآغاز
آرشیو
چکیده
متن
خوبی چیست؟ بدی چیست؟ آیا این دو مطلقند یا نسبی؟ آیا تکلیفآورند یا خیر؟ آیا الزام به خوبیها با آزادی منافات ندارد؟ در تزاحم خوبیها با یکدیگر، معیار ترجیح کدام است؟ آیا میتوان بدون توجه به دین، خوبیها و بدیها را شناخت؟ آیا بدون باور به آفریدگار و رستاخیز، برای رفتارهای اخلاقی ضمانتی کارآمد باقی میماند؟ آیا با وعدة دنیایی بهتر میتوان عمل به خوبیها و ترک بدیها را تضمین کرد؟
اینها و پرسشهایی از این دست، اموری است که پاسخ آنها را میتوان در کاوشی فلسفی جویا شد. کوششی فراسوی دستورات اخلاقی که ناظر بر آنها بوده و سرنوشت اخلاق و دانش مربوط به آن را رقم میزند. در میان این پرسشها و البته با اذعان به اهمیت همگیشان، آنچه امروزه از نمایی آشکارتر برخوردار است، ارتباط اخلاق با دین است.
آیا اخلاق ـــ که وظیفة اعتدال نیروهای درونی بشر را عهدهدار است ـــ میتواند جدای از دین و باور به موجودی ماورایی که آفریدگار هستی است و باور به جهان بازپسین که عرصة مجازات بدیها و پاداش خوبیها است، ایفای نقش کند و انسان را رفعت بخشد؟
به نظر میرسد که اعتدال نیروهای باطنی و قرارگرفتن آنها زیر سیطرة نیروی خرد آدمی، سعادت دنیای او را تأمین میکند، او را به آرامش مطلوب خویش میرساند و از سرگردانی دورش میدارد؛ زیرا این اعتدال، رفتار آدمیان در برابر یکدیگر را تصحیح میکند و جامعهای انسانی را برایشان به ارمغان میآورد.
اعتدال درونی، تعدی به حقوق یکدیگر را نابود میکند و آدمی را از کژی در کردار بازمیدارد و صدالبته که بازماندن او از کژیها، آسایش او را تضمین میکند و رفاهی افزونتر از محصول زیادهخواهی و طمعورزی را نتیجه خواهد داد؛ ولی پرسش اینجا است که آیا اخلاق بدون اعتقاد به مبدأ و معاد میتواند چنین آرامشی را حتّی در دنیای آدمیان پدید آورد؟ یا آن که آرامش در گرو باورهای دینی بوده و اخلاق دینی است که میتواند سعادت دنیای بشر را تضمین کند؛ همچنین آیا بدون اعتقاد به روز بازپسین، ضمانتی قابل اعتنا برای عمل به موازین اخلاقی باقی میماند و آیا میتوان انسان را با وعدة دنیایی بهتر، به موازین اخلاقی مقید و از طمعورزی او جلوگیری کرد. آیا اخلاقی که برای تأمین دنیا رعایت شود، آدمی را از زیادهخواهی همان دنیا باز میدارد؟
شاید بتوان با وعدة دنیایی بهتر، جلوی زیادهطلبی آدمی را گرفت؛ ولی آیا میتوان او را به آرامش رساند، در حالیکه دنیا پایانپذیر و انسان به حکم سرشتش خواهان بقای وجودی خویش است پس بیاعتقاد به معاد نمیتوان این خواستة فطری او را تأمین کرد. همچنین بدون باور به وجود پروردگار نمیتواند به خواستة فطری دیگرش ـــ که رشد و کمال است ـــ دستیابد؛ زیرا اگرچه دنیای بهتر میتواند رشدی برای آدمی تلّقی شود، ولی ماده و عناصر مادی، فروتر از تأمین خواستههای روحی آدمی است؛ یعنی حتی با دست یافتن به دنیا، آدمی، گمشدة خود را در آن نمییابد؛ در نتیجه در اضطرابی که داشت، باقی میماند و هم چنان برآن افزوده میشود؛ چون از سویی عمر گذشتة خود را از دسترفته دیده است و ازسویدیگر، خویش را در دستیابی به خواستههای درونی ناموفق مییابد.
سکولارها آدمی را به اخلاقی فرامیخوانند که پیوندی با دین، خدا و روز بازپسین ندارد؛ بهاین معنا که هدف در مراعات این ضوابط، هیچ یک از امور پیشگفته نیست؛ بنابراین در مقام تضمین درونی رعایت ضوابط اخلاقی (اخلاقی شدن) و هدفمند کردن و عمل به اخلاق، ناگزیر به دنیا روی آورده و دنیای بهتر را انگیزة اخلاق قراردادهاند و همان را ضامن حفظ و رعایت قواعد اخلاقی میدانند؛ به این معنا که برای رسیدن به دنیای بهتر است که نباید دروغ گفت، دزدی کرد، قتل نفس انجام داد و … ؛ درحالیکه الاهیون، دین و باورهای دینی را ضامن اعتقاد و اجرای قواعد اخلاقی میدانند. آنها بر این باورند که اعتقادات دینی انسان را به مسائل اخلاقی پایبند میکند و بدون آنها، انسان هیچ محرک جدی برای رعایت اخلاق ندارد.
بنابراین اگر اخلاق را از دین جدا کنیم، نخواهیم توانست آن را اِعمال کنیم؛ زیرا مفاسد و ناهنجاریهای اخلاق از گرایش شدید انسان به دنیا پدید میآید؛ از این رو نمیتوان با دعوت به دنیایی هرچند بهتر، آدمی را از ناهنجاریها بازداشت؛ به تعبیردیگر نمیتوان آدمی را با ترغیب به دنیا از گرایش به آن بازداشت؛ البته سکولارها میگویند با عرضة این هدف، گرایش انسان به دنیا تصحیح میشود و در مکانیزمی غیرمتجاوزانه قرار میگیرد؛ یعنی با طرح دنیایی بهتر میتوان آدمی را از تجاوز در دنیا بازداشت، چون انسان دنیا طلب است؛ پس اگر بداند که بهترین مطلوبش را در سایة رعایت اخلاق بهدست میآورد، بر بیاخلاقی پشت میکند و به اخلاق روی میآورد؛ ولی الاهیون بر این باورند که امور غیرمادی میتواند گرایش دنیایی آدمی را سامان بخشد. آدمی با باورهای غیرمادی میتواند گرایش خویش به دنیا را کنترل و از تجاوز به حقوق دیگران خودداری کند و بدون این باور نمیتواند از تجاوز چشم بپوشد، اگرچه دنیای بهتر را در پشتکردن بر این تجاوز ببیند.
آنچه در این شماره میخوانید، مقالاتی چند دربارة رابطة دین و اخلاق و رابطة اخلاق با مقولاتی همانند آزادی و سیاست است؛ همچنین دربارة اطلاق یا نسبیت گزارههای اخلاقی، مختصری از منظر عارفان به بحث کشیدهشده است.
امید که گامی در جهت شناساندن صحیح این مقولات و تحلیل و نقدی آغازین بر آنها باشد.
والسلام