نگرشیبهمراحلتطورعلماخلاقاسلامی
آرشیو
چکیده
متن
علم اخلاق شاخهای از علوم انسانی است که در آن از فضایل و رذایل اخلاقی و از خصلتها و رفتارهای آدمیان سخن به میان میآید.
متفکران مسلمان در علم اخلاق میراثی ماندگار از خود به یادگار گذاشته و ضمن بهرهگیری از میراث اخلاقی پیشینیان، مبانی اخلاقی خود را بر پایة تعالیم مکتباسلام استوار کردهاند.
در گذشته همة علوم و معارف بشری زیر پوشش فلسفه بود و از فلسفه بهعنوان «علم به حقایق اشیا، چنانکه هستند، به قدرِ طاقت بشری» یاد و اشیا به دو دسته تقسیم میشد:
اشیایی که هستی آنها مقدور آدمیان نیست و درپی علل خود پدید میآیند یا معدوم میشوند؛ (هستیهای غیرمقدور)
1. اشیایی که هستی آنها در حوزة اختیار آدمیان قرار دارد؛ (هستیهای مقدور)
اشیای دستة نخست در حوزة حکمت نظری یا فلسفة نظری و اشیای دستة دوم در حوزة حکمت عملی بحث میشود.
حکمت نظری دارای سه شاخة اصلی طبیعیات، ریاضیات و فلسفه است. حکمت عملی نیز سه شاخه دارد: اخلاق، تدبیر منزل و سیاست مدن.
نگاه کوتاهی به اندیشة اخلاقی عرب پیش از اسلام
هر چند در عصر جاهلیت، بنیادهای اخلاقی در جوامع بشری بهویژه در جزیرةالعرب، فروریخته بود، ولی پارهای فضایل اخلاقی از قبیل: سخاوت، شجاعت و میهماننوازی همچنان در جزیرةالعرب رواج داشت. اسلام در آغاز شکلگیری نظاماخلاقی، نقشی اصلاحگرانه دربرابر نظام پیشین اخلاقی ایفا کرد و بهجای تخریب کامل نظام پیشین با بهرهگیری از عناصر مثبت اخلاقی آن، به نوسازی پرداخت.
پیامبر خدا(ص) بهجای بهرهگیری از واژة «تأسیسِ» بنیاد ارزشها از تتمیم و تکمیل مکارم اخلاقی سخن گفت و فلسفة بعثت خود را تتمیم و کاملسازی بنیاد مکارماخلاقی معرفی کرد. بزرگترین شاگرد مکتب اخلاقی پیامبر، یعنی حضرتعلی(ع) نیز عدم رعایت ارزشهای اخلاقی را فینفسه ـــ اگر هم امید ثواب و عقابی در کار نمیبود ـــ شایستة انسان نمیداند و تأکید میکند:
«لو کنا لا نرجوا جنه، و لا نخشی نارا و لا ثوابا و لا عقابا،لکان ینبغی ان نطلب مکارم الاخلاق، فانها تدل علی سبیل النجاح»
ازاینرو عرب حتی پس از ظهور اسلام از آثار سودمند شاعران و حکم و سفارشهای بزرگان پند میگرفت و ادب میآموخت.
مقایسة نظام اخلاقیای که در کتاب و سنت ارائه گردیده، با نظام اخلاقی عرب پیش از اسلام، بیانگر این است که برخی دستورهای اخلاقی اسلام، مهر تأییدی بر آداب و اخلاق پسندیدة نظام پیشین اخلاقی است و فقط در موارد لازم، عناصر جدیدی جایگزین عناصری از نظام پیشین یا عناصری از نظام پیشین، اصلاح و نوسازی شده است. در حوزة فقه و حقوق نیز همین شیوة برخورد با نظام پیشین حقوقی بهچشم میخورد و احکام به دو دستة تأسیسی و امضایی، تقسیم میشود.
اخلاق رایج میان عربهای شهرنشین، از اخلاق اعراب بادیهنشین نسبتاً متکاملتر بوده است و درعینحال هر دو در چارچوب نظام قبیلهای تفسیر میشده است. کشتن، به بردگیگرفتن افراد قبیلة متخاصم و به یغما بردن اموال آنان، امری غیراخلاقی تلقی نمیشده است. در نظام اخلاقی قبیله، حمایت از عضو قبیله دربرابر بیگانه ـــ هر چند این عضو متجاوز و ظالم بود ـــ امری اخلاقی به شمار میآمد. اسلام این مضمون را بدین شکل اصلاح و نوسازی کرد که «یاری برادر ظالم، جلوگیری او از ارتکاب ظلم است.»
در آستانة ظهور اسلام، حرکتی فرا قبیلهای ازسوی رجال صاحب نام و نیک نفس جامعة مکه با نام «حلف الفضول» یا پیمان جوانمردان برای حمایت از مظلوم ـــ از هر تیره و تباری ـــ آغاز گردید که پیامبر گرامی اسلام(ص) خود از مؤسسان آن بود و آن را پس از بعثت نیز تأیید کرد. حلف الفضول، جنبشی جوانمردانه برای شکستن «حمیتجاهلیت» و جانبداری کورکورانه و بیقید و شرط از اعضای قبیله نبود.
درست است که پارهای عناصر اخلاقی تا حدودی در جامعة جاهلی دیده میشد، ولی نخست این عناصر در مقابل عناصر غیراخلاقی رایج، بسیار اندک و نادر بود و دوم اینکه بر انگیزة الاهی استوار نبود و اغلب در خودخواهی و شهرت ریشه داشت. انحطاط اعتقادی و اخلاقی جامعة جاهلی بدان پایه بود که از نگاه ژرفکاو قرآنکریم بر لبة پرتگاه قرار داشت؛ پرتگاهی پر از آتش که اگر پیامبر(ص) بهعنوان منجی آسمانی آنان را نجات نمیداد، در آن فرومیافتادند.
مراحل تطور علم اخلاق اسلامی
علم اخلاقاسلامی در بستر تاریخی خود، مراحل گوناگونی را درنوردیده و در قالبها و چهرههای مختلف ارائه شده است. غالباً این تطور از سیستمی ساده و بسیط بهسوی سیستمی پیچیده صورت میگرفته است. حرکت از ساده به پیچیده، منحصر به علم اخلاق اسلامی نیست؛ زیرا این علم در مسیحیت نیز همین روند را پشت سر نهادهاست. در اخلاق مسیحی بهرغم عقاید گوناگون و عدم وجود فلسفهای متجانس ـــ که بتوان آن را بدون قید و شرط اخلاق مسیحی نامید ـــ سه جریان اصلی اندیشة اخلاقی را میتوان بهعنوان اخلاق مسیحی نام برد که بیانگر تطور این اخلاق از ساده به پیچیده است:
1. اخلاق مسیحی روستایی (Pastorial christian ethics) یا شبانی.
این اخلاق از فرقههای نخستین مسیحی نشأتگرفته است و بر احکام دهگانه و اعمال و شعائر دینی مانند: غسل تعمید، تعالیم اخلاقی مسیح و جملاتی از قبیل «هرکسی آن دِرود عاقبتٍ کار که کشت» تأکید دارد؛ به سبب اینکه این اخلاق ارتباط بسیار اندکی با تفکر نظری پیچیدة فلسفی دارد، روستایی خوانده میشود.
2. اخلاق کلیسایی در مقایسه با نوع پیشین بیشتر جنبة تحلیلی دارد. این نوع اخلاق محصول هنگامی است که کلیسا علاوهبر جنبة دینی بهعنوان یک مؤسسة سیاسی نیز گسترش یافت. این اندیشة اخلاقی دستخوش دگرگونیهای فراوانی شده است و آبای کلیسا از افلاطون و ارسطو تأثیر گرفتند.
3. اخلاق پروتستانی رهآورد نهضت مذهب پروتستان بود و در بسیاری جهات با نظریات اخلاقی مذهب کاتولیک تناقض داشت.
4. با تأمل در تاریخ علم اخلاق اسلامی، مراحل تطور آن را میتوان به چهار مرحلة کلی تقسیم کرد؛ اما این تطور همواره از ساده به پیچیده نبوده و گاه بهعکس بوده است. این چهار مرحله ـــ به تصور نگارنده ـــ عبارت است از:
1 . اخلاق نقلی
2. اخلاق فلسفی
3. اخلاق عرفانی و صوفیانه
4. اخلاق مزجی (مرکب از نقل، عقل و عرفان)
مرحلة یکم: اخلاق نقلی
تفکر اخلاقی مسلمانان پیش از نهضت ترجمه و آشنایی با فلسفة یونان، بیشتر متأثر از قرآن و حدیث بود؛ ولی مایههایی از تعالیم تورات و انجیل، آداب و حکم عربی، فرهنگ یونانی ـــ که به حکم اختلاط در لابهلای تفکر اسلامی راه یافته بود ـــ بهویژه آداب و حکم فارسی و هندی نیز با آن درآمیخته بود؛ زیرا بیشتر حکم فارسیان در قالب کلمات قصار ریخته شده بود و این امر بیش از فلسفة یونان ـــ که نیازمند بررسی تحلیلی عمیق بود ـــ با ذهنیت و طرز تفکر عرب سازگاری داشت و عرب با اینگونه ادب و حکمت بیشتر مأنوس بود تا ادب و حکمت یونانیان.
البته ارتباط و اختلاط عرب و مسلمانان با فرهنگ فارسی را نیز نباید فراموش کرد. فرهنگ و ادب فارسی و هندی از راه کتابهای کسانی چون ابنمقفع به میان مسلمانان عرب راه یافت. ادب کبیر، ادب صغیر و کلیلهودمنة ابنمقفع در این انتقال، نقشی بسزا برعهده داشت.
در سدههای نخستین اسلامی، برخی متون اخلاقی از زبان پهلوی به زبان عربی ترجمه شده است. از آن میان میتوان به «اندرزنامه»ها یا «پندنامه»ها اشاره کرد که در قالب مواعظ، آداب، وصایا و حکم به عربی ترجمه شده است مترجمان ایرانی مانند ابنمقفع سهم بزرگی در ترجمة این آثار داشتهاند. از کتابهایی که در زمینة ادب و اخلاق از پهلوی به عربی ترجمه شده است، «جاویدان خرد» ترجمة عربی«نامةهوشنگ» است و ابوعلی مسکویه کتاب «جاویدان خرد یا الحکمةالخالدة» خود را براساس آن نوشته است. کتاب دیگر «حکم بهمن الملک» است. بهمن، نام فرزند اسفندیار است که به اردشیر درازدست معروف بوده است. این کتاب گزارشی از مجلس پادشاه است که در آن، حکیمان فرزانه به پرسشهای اخلاقی او پاسخ دادهاند.
سومین کتاب، «مواعظ آذرباد» ترجمة کتاب «اندرزپاد» است. ترجمة عربی پندنامة بزرگمهر با نام آداب بزرجمهر، کتاب «الأدب الصغیر» و «الأدب الکبیر» و «الیتیمه» از ترجمههای ابنمقفع از جمله آثاری است که از فارسی به عربی ترجمه شده است.
در طول تاریخ اسلام، بزرگان دانش و اخلاق کتابهای اخلاقی بسیاری با الهامگیری از قرآن و روایات تألیف کردهاند و متفکران اسلامی، توجه ویژهای به اخلاق داشتهاند؛ زیرا اخلاق یکی از ارکان سهگانة آموزههای اسلامی یعنی عقاید، احکام و اخلاق بهشمار میآید. درعینحال کوششی درخور و متناسب با مقتضیات زمان برای استخراج و استنباط نظام اخلاقی اسلام از منابع غنی اسلامی بهویژه کتاب و سنت صورت نگرفتهاست؛ گویا ضرورتی برای اجتهاد و تلاش علمی سامانمند و ناظر به نیازهای زمانه در حوزة اخلاق احساس نمیشود؛ ازاینرو این بخش از تعالیم اسلامی در مقایسه با بخشهای دیگر اسلام ـــ که بسیار فربه و متورم گردیدهاند ـــ ضعیف و لاغر مانده است. دریغ و درد که مسلمانان با آنکه اخلاقیترین ملتهای جهانند و از منابع سرشار اخلاقی وحیانی برخوردارند، در مقایسة با مردان مغرب زمین که از اخلاقالاهی کمتر بهره دارند و از فقدان منابع اخلاقی اصیل وحیانی رنج میبرند، در علم اخلاق و فلسفة آن آثار علمی اندکی دارند. از متفکران و صاحبنظران اسلامی انتظار میرود که درزمینة این ضلع از اضلاع سهگانة آموزههایاسلامی، عنایت و اهتمام بیشتری به خرج دهند.
کتابهای اخلاقیِ سامان یافته به سبک نقلی، برگرفته از آیات اخلاقی قرآنکریم و سنت پیامبر اکرم ـــ صلیاللهعلیهوآلهوسلم ـــ و جانشینان برحق آن بزرگوار است؛ اما ضعف اینگونه کتابها ـــ بهرغم نورانیت و تأثیرگذاری عملی ـــ این است که از ساختار علمی مستحکمی برخوردار نیست؛ ازاینرو برخی پنداشتهاند که «علم» اخلاق به معنای دقیق کلمه وجود ندارد و اخلاق چیزی جز مجموعهای از نصیحتهای پراکنده نیست.
البته این نکته نیز درخور یادآوری است که بعضی برآنند که اخلاق نیازمند نظام و سیستم خاص علمی نیست و همانگونه که کتاب خدا، قرآن، معارف و آموزههای خود را در یک نظام و چینش ـــ به شیوهای که در کتب بشریمتعارفاست ـــ عرضه نداشته است و شیوة آن برای تهذیب نفوس مستعد و تربیت و تکامل ایمانی و اخلاقی آدمیان بهترین شیوه است، اخلاق اسلامی نیز نیازی به نظام و ساختار معهود علمی و فنی ندارد. اما آیا این سخن قابل قبول است و در ترازوی دانش وزنی دارد یا آنکه ناصواب و غیرقابل قبول است، مطلبی است که شایسته است محققان دربارة آن بیندیشند و آن را محور مباحث خود قرار دهند.
مرحلة دوم: اخلاق فلسفی
اخلاق فلسفی یکی از سه شاخة حکمت عملی است. بعضی شکلگیری اینگونه اخلاق را در جهان اسلام همزمان با نهضت ترجمة آثار فلسفی یونان به زبان عربی دانستهاند که در مسیر شکلگیری خود، بیشترین تأثیر را از فلاسفة نامدار یونان و تاحدودی نیز از حکمت فرزانگان ایران پذیرفته است؛ اما نگارنده بر این باور است که چرخش اخلاق اسلامی بهسوی سیستم فلسفی یا عقلی یا صناعی از مدتها قبل آغاز شده است.
با اوجگیری بحثهای کلامی، اخلاق نیز بهسوی صبغه و سیستم عقلی و نظری گام برداشت و مایهور از تعقل و نظر گشت؛ بهگونهای که میتوان این عصر را حلقة واسطهای میان عصر فلسفة اخلاق و عصر پس از ظهور اسلام ـــ که صبغة قرآنی و حدیثی داشت ـــ قلمداد کرد. در این مرحله، معتزله قهرمان این تفکر بود.
معتزلیان نخستین کسانی بودند که عنصر عقل را ـــ که برای دستیابی به معرفت بسیار سودمند بود ـــ یکی از منابع مهم معرفت بهشمارآوردند و از آن در همة معرفتهای دینی ـــ از جمله اخلاق ـــ بهره گرفتند. «بحثهای نامبردار و دامنهدار اشعریان و اعتزالیان بر سر حسن و قبح عقلی از نمونههای بارز و پرماجرای اینگونه کاوشهای فیلسوفانه در اخلاق است. همة اصولیان و متکلمان شیعه و سنی که از آن زمان تا به امروز دراینباره قلم میزدهاند و مغز میسوختهاند هم به نحوی به تفکر فلسفة اخلاقی میپرداختهاند.»
متکلمان معتزلی اخلاق را از دیدگاه عقلی مورد بحث قرار دادند و به حسن و قبح افعال قائل شدند و مهمترین صفت فعل الاهی را «عدل» دانستند که مربوط به رابطة خدا با انسان و مقدمة اخلاق است. با توجه به این نکته که در بزرگترین مکاتب فلسفی اخلاق، عدل بهعنوان رأس فضایل مطرح است، رابطة نظر معتزله با اخلاق فلسفی آشکار میشود.
در جهان اسلام علاوهبر کسانی که از دیدگاه عقل به مباحث اخلاق نگریستهاند، عدهای به سیروسلوک عملی و مجاهدت با نفس و ریاضت و تطهیر سر و نفس همتگماشته و نظام اخلاقی خود را بر شناخت مهلکات و منجیات بنا نهادهاند. اخوان الصفا ـــ جماعتی که در قرن چهارم میزیستهاند و دارای مشرب فلسفی بودهاند ـــ نظاماخلاقی خود را بر عقل و ذوق عرفانی پایهگذاری کردهاند.
فیلسوف بلندآوازة ایرانی، «ابوالحسن عامری نیشابوری» (متوفای 381 هـ.ق) از نخستین کسانی است که کوشید کتابی مستقل بر پایة اخلاق فلسفی بنگارد. کتاب وی موسوم به «السعادة و الإسعاد» با تکیه بر آرا و آثار حکمای یونان بهویژه افلاطون و ارسطو به رشتة تحریر درآمده است. این کتاب مشتمل بر اصول اخلاقی و تدابیر عملی برای دستیابی به سعادت است. «این اصول و تدابیر را مولف کتاب از ترجمههای عربی مولفات افلاطون و ارسطو و سایر فلاسفة یونان استخراج کرده و با نکات، تعلیمات و حکایات ـــ که در کتب ایران و هند و عرب یافته و مناسب و مؤید گفتههای یونانیان تشخیص داده است ـــ درآمیخته و کتابی در سیرت و اخلاق انسانی، قوانین سیاست، اصول تربیت و تدبیر منزل از آن ترتیب داده است.»
به نظر نگارنده، «عامری» را نمیتوان صاحب نظام اخلاقی مستقل و مبدع نظام اخلاق فلسفی به شمار آورد؛ زیرا سراسر کتاب او مشحون از اقوال ارسطو، افلاطون و دیگران است و فقط توضیح اندکی بر بعضی موارد آن افزوده است. به نظر میرسد «ابنمسکویه» (متوفای 421 هـ . ق ) نخستین کسی است که میتوان او را پایهگذار اخلاق فلسفی/ عقلی/ صناعی در جهان اسلام بهشمارآورد. کتاب مستقلی که وی برمبنای فلسفه و عقل تصنیف کرد، «تهذیبالأخلاق و تطهیرالأعراق» نام دارد و از کتب معتبر و مشهور در علم اخلاق است و تقریباً شهرت جهانی دارد. این کتاب که گاه از آن به «طهارة الأعراق» نیز یاد میشود، سالیان متمادی در حوزههای علمیة شیعه رواج و رونق داشته و مدار تدریس و تدرس بوده است. «ابنمسکویه» با آنکه در فلسفة اخلاق پیرو ارسطو و متأثر از افلاطون است، دارای نظام اخلاقی است. این کتاب مشتمل بر اخلاق فردی و فاقد دو بخش دیگر حکمت عملی، یعنی تدبیر منزل و سیاست مدن است.
این اثر گرانسنگ مورد توجه بسیاری از متفکران اسلامی و غیراسلامی قرار گرفته و فلسفة اخلاق «ابنمسکویه» و مصادر و منابع مورد استفادة وی، موضوع تحقیق برخی از محققان از جمله دکتر «عبدالعزیز عزت مصری» قرار گرفته است. وی اثری سودمند موسوم به «ابنمسکویه و فلسفةالأخلاقیه و مصادرها» تألیف کرده است. کتاب «تهذیبالاخلاق» هم اکنون متن درسی رشتههای الهیات در دانشگاههای کشور است و درسهایی با عنوان «اخلاق تخصصی» یا «حکمت عملی» جزء دروس تخصصی دانشجویان این رشتهها بهشمار میآید.
این اثر گرانمایه از همان آغاز مورد توجه متفکران مسلمان بوده است. خواجهنصیرطوسی ـــ قدسسرهالقدوسی ـــ در مقدمة کتاب «اخلاق ناصری»، ضمن بیان انگیزة خود از نگارش این کتاب از «ابن مسکویه» بهعنوان «استاد فاضل وحکیمکامل» یاد میکند و کتاب او را با سرودن اشعاری میستاید و بهرهگیری خود را در بخش نخست کتاب خود از کتاب «ابنمسکویه» خاطرنشان میکند. عبارت وی چنین است:
به وقت مقام قهستان در خدمت حاکم آن بقعه، مجلس عالیِ ناصرالدینعبدالکریمابن ابی منصور ـــتغمده الله برحمته ـــ در اثنای ذکری که میرفت از کتاب «الطهارة» که استاد فاضل و حکیمکامل ابوعلیاحمدبنمحمد بنیعقوب مسکویه خازن رازی ـــ سقی الله ثراه و رضی عنه و ارضاه ـــ در تهذیب اخلاق ساخته است و سیاقت آن بر ایراد بلیغترین اشارتی در فصیحترین عبارتی پرداخته، چنانکه این سهچهار بیت که پیش از این در قطعهای گفته شده است، در وصف آن کتاب ناطق است:
بنفسـی کتـاب حـاز کل فضیلة و صـار لــتکمیل الـبـریـة منامنـاً
مـؤلفـه قد ابرز الحـق خـالـصـاً بتألـیـفه من بـعـد مـاکـان کـامنـاً
و وسمـه بـاسـم الـطهارة قاضیاً به حـق مـعـناه و لـم یـکن ماینـاً
لــقــد بـذل الـجـهــود لله دره فما کان فی نصح الـخلایق خاینـاً
با محرر این اوراق فرمود که این کتاب نفیس را به تبدیل کسوت الفاظ و نقل از زبان نازی با زبان پارسی، تجدید ذکری باید کرد…»
آنگاه خواجه با کمال ادب و تواضع و با ستایش فراوان از کار ابوعلی مسکویه، پیشنهاد ترجمه را رد میکند و جامة لطیف عربی را از پیکر معانی بدیع برآوردن، مسخ آن معانی میداند و طرحی دیگر را پیشنهاد میکند و به آن جامة عمل میپوشاند و کتاب اخلاق ناصری را به نام پیشنهاد کنندة ترجمة تهذیب الاخلاق، ناصرالدینعبدالرحیم بن ابی منصور ـــ حاکم اسماعیلی مذهب قلعة سر تخت قهستان آن روزگار و قاینات امروز ـــ مینگارد. اخلاق ناصری صبغة اخلاق فلسفی دارد و مشتمل بر هر سه شاخة حکمت عملی است.
کتاب «تهذیب الاخلاق» را بانوی مجتهد و دانشمند، خانم «امین اصفهانی»
ـــ رحمةالله علیها ـــ ترجمه کرده و توضیحاتی بر آن افزوده است؛ ولی ترجمة وی کامل نیست و با کاستیهایی همراه است و چاپ خوبی نیز ندارد.
هرچند اخلاق فلسفی در مقایسه با اخلاق نقلی ساختارمند و صناعی است و میکوشد به شکل اساسی، ریشهای و فنی ـــ چون طلب الابدان ـــ به معرفت نفس و قوای آن بپردازد و فضایل و رذایل را طبقهبندی و شیوة معالجة بیماریهای اخلاقی را مشخص کند؛ اما گیرایی ندارد؛ در دلها نفوذ و رسوخ نمیکند و آب در هاون کوبیدن است. صاحب این قلم پس از چند دوره تدریس بخشهایی از تهذیب الاخلاق ـــ با همة محسناتی که دارد ـــ آن را متن علمی خشک و بیروحی یافت که جز بر ملال دانشجویان نمیافزود.
مرحلة سوم: اخلاق عرفانی و صوفیانه
شاید همین چهرة عبوس اخلاق فلسفی بود که «ابوحامد غزالی» (450 ـــ 505هـ .ق) را بر آن داشت، تا دو کتاب مهم و قابلاعتنا در اخلاق اسلامی تصنیف کند و روح جدیدی در اخلاق بدمد و به تعبیر خودش «عزم من جزم شده است که در زندهگردانیدن علمهای دینی و تازه کردن بحثهای یقینی کتابی نویسم». یکی از این دو کتاب، اثر گرانسنگ و جهانی او موسوم به «احیاء علومالدین» است و دیگری کتاب «کیمیایسعادت» ـــ که زبدة اولی است ـــ و برای فارسی زبانها به نثری شیوا و دلکش نگارش یافته است. «احیاء العلوم» از آثار دورة کمال و پختگی غزالی و بعد از پشت سرگذاردن دورة عزلت و ریاضت و تهذیب نفس و عقدة خاموشی از زبان گشادن است. وی توجه به فرمان حق مبنی بر تزکیت نفس و تحلیت دل و تدارک و جبران اضاعت و اتلاف عمر را ضرورت میداند و از اینکه در سلک جماعتی باشد که صاحب شریعت ـــ علیهالصلاة و السلام ـــ در حق ایشان فرموده است:
«اشد الناس عذاباً یوم القیامة عالم لم ینفعه الله بالعلم»
خائف و بیمناک است. این عارف خائف چون بید برخود میلرزد و میگوید:
«و آخرت در آمدن، مسارعت میفرماید و دنیا در رفتن، مبادرت مینماید و اجل در غایتٍ نزدیکی است و سفر در نهایت دوری و زادنیک اندک و خطرً سخت بزرگ و راه مسدود و علم و عملـــ که عیار اخلاص ندارد ـــ در حضرت ناقد بصیرً مردود و راه آخرت سپردن، با بسیاری غایله، بیرفیق و راهبر در غایت دشواری.»
انگیزة دیگر غزالی این است که علم را از انحصار در سه قسم خارج کند: یکی فتوای احکام که به نظر وی به کار قضاوت و حکام آید تا دفع منازعات و مخاصمات ناکسان و لئام کنند؛ دوم جدل که به زعم او، جویندگان مباهات و تفاخر و خواهندگان غلبه و تکاثر را به کار آید تا خصم را ملزم و چالشگر را درمانده گردانند و سوم سجع آراسته با تصنع و تکلف که به اعتقاد وی، مذکٍران را بهکار آید تا بدان عوام را بتوانند فریفت.
غزالی این سه فن را شبکة جلب حطام دنیا و دام طلب حرام دانسته است؛ ازاینرو بر آن میشود تا سکه به نام علم طریق آخرت زند؛ علمی که سلف صالح بر آن بودهاند و حق ـــ سبحانه و تعالی ـــ آن را در تنزیل رحمانی و منشور آسمانی، «فقه، حکمت، علم، ضیا، نور، هدایت و رشد» خوانده و از میان خلق رخت بربسته و سکة آن از رواج افتاده است.
غزالی کتاب خود را براساس چهار بخش ـــ و به تعبیر خودش چهار رُبع ـــ ساماندهی کرده و در هر بخش ده کتاب گنجانده است. این چهار بخش عبارتند از:
1. عبادات 2. عادات 3. مهلکات 4. منجیات
بیش از نه سده از عمر «احیاءالعلوم» میگذرد و دانشوران مسلمان از آن بهرهمیگیرند و کار سترگ غزالی را درپی افکندن این دانشنامة بزرگ علوم دینی میستایند و درعینحال کاستیهای آن را بر او خرده میگیرند.
حکیم نامدار متأله، صدرالمتألهین شیرازی ـــ اعلیاللهمقامه ـــ در کتاب شریف «اسفار»، در بحث «اثبات تکثر در حقایق امکانی» و مبحث توحید از کتاب «احیاءالعلوم» بهره میگیرد و در آغاز بحث میگوید:
«قال الشیخ الفاضل الغزالی»
و در پایان مینویسد:
«و انما اوردنا کلام هذا البحر القمقام الموسوم عند الأنام بالإمام و حجةالاسلام لیکون تلییناً لقوب السالکین مسلک اهل الإیمان، و دفعاً لما یتوهمه بعض منهم ان هذا التوحید الخاصی مخالف للعقل و الشرع».
سخن این دریای ژرف را که نزد مردمان موسوم به امام و حجتالاسلام است، ازآنجهت آوردیم تا دلهای سالکان مسلک اهل ایمان نرم شود [و مدعایم را بپذیرند و از آن استیحاش نکنند]، و آنچه برخی از آنان توهم میکنند که ـــ این توحیدخاص با عقل و شرح مخالف است ـــ دفع گردد.
نقاط قوت کار غزالی در مقایسه با کار دیگر نویسندگان کتب اخلاقی فراوان است ازجمله:
1. حل مسائل معضل و کشف مطالب مجمل.
2. ساختارمندسازی، تنظیم و تنسیق حقایق اخلاقی.
3. رعایت ایجاز در مواردی که دیگران به تفصیل بدان پرداختهاند.
4. حذف مکررات و اثبات اندیشههای اخلاقی پیشینیان.
5. تحقیق و تبیین مسائلی که دیگران بدانها پرداختهاند.
«احیاءالعلوم» غزالی، آکنده از آموختههای او است که در بوتة مجاهدت و مکاشفت، ذوب و به کیمیای سعادت بخش ریاضت و تهذیب، زر گردیده است. غزالی در این اثر بر قامت فقه و کلام، قبای عرفان پوشانده و بر شریعت، نمک طریقت افشانده و مکاسب و مواهب را درکنار هم نشانده و شریعت و شهود را در کار نبشتن کتابی کرده که علوم دین را احیا و نوسازی کند و معارف زلال شریعت را از خاشاک بدعتها بپیراید و مسلمانان را به سیر در اطوار قلب و کشف مکاید شیطان و ستردن رذایل از دامن جان و آکندن آن به عطر گلهای خوشبوی فضایل و آلالههای ایمان و علم طریق آخرت و سرای جاویدان ترغیب کند.
تبویب و ساختار «احیاء العلوم»، که قالبِ این اثر ارجمند را تشکیل میدهد، نیکو، همگن و متوازن است، سخن غزالی روان و دلنشین و تحلیل او، عمیق و وزین است و از این همه بالاتر، صفا، اخلاص و خوف زاهدانهای است که در سخن غزالی موج میزند و آن را ماندگار و تأثیرگذار میکند. هنوز دو قرن از برافروخته شدن این مشعل معنویت نمیگذشت که مشعلدار تاریخنورد دلاوری مانند «جلالالدین مولوی» با زیت عشق، آن را در شبستان مثنوی با فروغی صدچندان برافروخت و چندی بعد، «فیضکاشانی» آن را در زجاجة معارف شیعی نهاد و جامة تهذیب بر آن پوشاند.
موارد فراوانی از دیدگاههای اخلاقی غزالی در «احیاء العلوم» مورد انتقاد قرار گرفته و بر وی خرده گرفتهاند که پرداختن به آنها از حوصلة این مقال بیرون است. «زکیمبارک» در کتاب «الاخلاق عندالغزالی» به بیست مورد اشاره کرده است. وی نیز فصل چهارم این اثر را به دو اِشکال عمده بر غزالی اختصاص داده است: یکی «غفلت» غزالی و آوردن حدود ششصد حدیث ضعیف و جعلی در کتاب خود و دیگری «عناد» او و اصرار بر باقیگذاردن اشتباهاتی که در کتب او آمده است و انتقادناپذیری و واردآوردن اتهام کودنی، حسد و کذب به منتقدان خود.
از جمله منتقدان برجستة غزالی میتوان از فیلسوف شهیر، «ابن رشد» ( 520 ـــ 595 هـ.)، «ابن تیمیه» (661 ـــ 728 هـ.) و «ابن قیم» (571 ـــ 691 هـ.) نام برد.
«محمدبن مرتضی»، مشهور به «فیض کاشانی» (1007 ـــ 1091 هـ.ق) از عالمان بزرگ شیعه در قرن یازدهم، عزم خود را جزم میکند تا کتابی در تهذیب احیاء العلوم به رشتة تحریر درآورد. وی در مقدمه یادآور میشود که هرچند این کتاب، یعنی «احیاءالعلوم»، در همة اقطار چون خورشید در میان آسمان میدرخشد و مشتمل بر علوم دینی مهم سودمندی در آخرت است و میتوان در پرتو آن به درجات آخرت دست یافت و علاوهبر آن از بیان و تحریر نیکو و ترتیب و تقریر خوبی برخوردار است؛ ولی به سبب اینکه ابوحامد در هنگام تصنیف آن بر مذهب عامه بود و هنوز شیعه نشده بود و این سعادت را خداوند در اواخر عمرش به وی ارزانی داشت ـــ چنانکه اعتقاد به تشیع را در کتاب خود موسوم به «شرالعالمین» اظهار کرده و «ابنجوزی حنبلی» گواهی داده است که این کتاب از آنِ او است ـــ بیان رکن عظیمی از ایمان که معرفت به ائمةمعصومین ـــ علیهمالسلام ـــ است، از او فوت شده و بسیاری از مطالب او بهویژه در بخش عبادات این کتاب، بر اصول بیپایة عامی و خواهشهای اهل بدعت استوار است و نیز بیشتر اخباری که در کتاب خویش آوردهاست، سند آنها به کسانی میانجامد که به کذب و افترا بر خدا و رسول(ص) شهرة آفاقاند و اقوال آنان مورد اعتماد نیست و در مقایسه با معارف منطبق با عقل و دینِ اهل عصمت و طهارت و اهل بیت وحی و سفارت صلواتالله علیهم اجمعین ـــ که در روایات شیعة اثناعشری به بهترین بیان و متقنترین روش آمده است ـــ وزنی ندارد.
علاوهبراین دو نقطة ضعف در آن حکایات عجیب و قصههای غریب از صوفیه نقل شده است که بیشتر عقلا آنها را نمیپذیرند و علاوهبر بعد آنها از حوزة عقول و فایده و رهاورد بسیار اندک، قلوب اهل حق را مشمئز میکند.
«محقق فیض» پس از ذکر این سه ایراد اساسی، یعنی ابتنای احیاءالعلوم بر 1. اصولعامه 2. روایات ضعیف و مستند به راویان ناموثق 3. حکایات و قصص غریب از کرامات صوفیه، میکوشد «جامة تهذیب بر تن إحیاءالعلوم» بپوشاند و ضمن بهرهگیری از ساختار «احیاءالعلوم» و تحقیقات عمیق و بدیع فراوانی که در این دانشنامة بزرگ علوم دین به ودیعت نهاده شده است، حقایق و معارف ناب مکتب اهل بیت عصمت و طهارت ـــ علیهم السلام ـــ را جایگزین اصول عامی و روایات ضعیف و حکایات و قصص غیرقابل باور سازد:
«فرایت ان اهذبه به تهذیبا یزیل عنه ما فیه من الوصمة و العیب، و أبنی مطالبه کلها علی اصول اصیلة محکمة لا یتطرق الیها شک و لا ریب، و اضیف الیها فی بعض الأبواب ما ورد عن اهل البیت
ـــ علیهم السلام ـــ و شیعتهم فی ذلک الباب من الأسرار و الحکم المختصة بهم ـــ علیهم السلام ـــ و اختصر بعض مباحثه بنظم فرائده و حذف زوائده...»
و بدین سان «فیض کاشانی»، جامة تهذیب و تشیع بر اندام «احیاء علوم الدین» میپوشاند و راهی روشن [= المحجةالبیضاء] فرا روی سالکان قرار میدهد.
علامة امینی ـــ رحمةالله علیه ـــ در جلد یازدهم کتاب گرانسنگ الغدیر در نقد احیاءالعلوم غزالی مطالب ارجمندی آورده و در این نقد، از سخنان مولی احمدطاشکبریزاده در «مفتاح السعاده» جلد دوم، صفحة 209، و یافعی در «مرآتالجنان»، ج 3، ص 332 و سبکی در «طبقات» او، ج 4، ص 113، ابن جوزی در «المنتظم»، ج 9، ص 169 و «تلبیس ابلیس» او، ص 352 بهره گرفته و خود مطالبی بر آن افزوده است. آوردن این انتقادات ـــ که به ذکر مواضیع مخدوش و ضعیف و غیرقابل باور و دور از عقل و منطق پرداختهاند و همه به همان سه ایراد کلی باز میگردد ـــ خارج از حوصلة این مقاله است.
مصحح کتاب «المحجةالبیضاء» جناب آقای «علیاکبر غفاری» بخشهایی از مطالب علامة امینی را در مقدمة خود بر کتاب، ذکر کرده و خود نیز موارد گوناگونی از لغزشها و نقطه ضعفهای غزالی در احیاء العلوم را برشمرده است.
برخی از منتقدان غزالی ـــ چنانکه علامة امینی آورده است ـــ به گردآوری و سوزاندن نسخههای احیاءالعلوم فتوا دادهاند. چنین داوریهایی ناصواب و دور از منطق خرد است. داوری درست از آنِ محقق فیض است که آن را کتابی قابلاعتنا، سودمند و با قدر و قیمت میداند و به پالایش آن از نقاط ضعف و تکمیل و تهذیب آن میپردازد و با حفظ چارچوب اصلی مباحث این اثر و حذف احادیث و روایاتی که غزالی از راه اهل سنت در مطاوی کتاب آورده است و جایگزینکردن روایات وارده از طرق شیعه، به احیا و نوسازی آن پرداخته و بر رواج و رونق آن در میان شیعیان افزوده است تا آنجا که بعضی از علمای شیعه آن را بهترین کتاب موجود در اخلاق اسلامی دانسته و بعضی از عرفای شیعه، جویندگان طریق سیروسلوک الی الله را در آغاز به خواندن این کتاب و تفکر و تامل در مطالب آن سفارش میکنند.
مرحلة چهارم: اخلاق مزجی (نقلی ـــ فلسفی ـــ عرفانی)
گام چهارمی که علم اخلاق اسلامی ـــ بهزعم نگارنده ـــ در بستر تاریخی خود برداشته و چهارمین مرحله از مراحل تطور علم اخلاق اسلامی میتواند بهشمارآید، در کار سترگ علامة ذوفنون «ملامحمدمهدی نراقی» متبلور شده است. اثر بزرگ و گرانسنگ او، «جامع السعادات»، ترکیبی از اخلاق نقلی، فلسلفی و عرفانی است. این کتاب ارجمند، برخلاف کتابهایی مانند «السعادة و الإسعاد» ابوالحسن عامرینیشابوری، و «تهذیب الاخلاق» ابن مسکویه و «اخلاق ناصری» خواجه نصیر طوسی که عمدة مباحث آنها صرفاً جنبة عقلی و فلسفی دارد و نیز برخلاف کتابهایی مانند «احیاءالعلوم» و «کیمیای سعادت» غزالی و «المحجةالبیضاء» محقق فیض که در آنها جنبة دینی و عملی بر جنبة عقلی و نظری غلبه دارد، مشتمل بر هر دو جنبه است. «محققنراقی» با اسلوبی بدیع، میان عقل و نقل و نظر و عمل الفت برقرار کرده و کوشیده است تا با رعایت جانب اعتدال، از فلسفه، عرفان و شریعت در تبیین اخلاقاسلامی بهره گیرد. دراینجهت، او گوی سبقت را از دیگران ربوده و مرحلة جدیدی در علم اخلاق اسلامی پدید آورده است. وی در مقدمة کتاب خود به جامعیت آن اشاره میکند و میگوید:
«… فجمعت فی هذا الکتاب خلاصة ما ورد من الشریعة الحقة مع زبدة ما اورده اهل العرفان و الحکمة علی نهج تقر به اعین الطالبین و تسر به افئدة الراغبین.»
«محقق نراقی» در آغاز دربارة نفس انسان و قوا و غرایز او سخن میگوید و هریک از فضایل اخلاقی را به یکی از قوای نفس نسبت میدهد و هر یک از رذایل اخلاقی را به غریزهای مربوط میکند. آنگاه به شناساندن هر یک از فضایل و رذایل اخلاقی میپردازد و با استفاده از آیات و روایات و تعالیم اخلاقی اسلام، آنها را تبیین و راههای درمان و معالجة هر رذیلتی را به شیوهای حکیمانه و به سبکی صناعی بیانمیکند و در مطاوی مباحث به مناسبت، موعظه و نصیحت میکند.
ایرادی که میتوان بر محقق نراقی وارد آورد، این است که ساختار و چارچوب کار او برگرفته از اخلاق ارسطو است. نظام اخلاقی ارسطو با مفاهیم و مضامین اخلاقاسلام، سازگار نیست. نظام اخلاقی ارسطو بهگونهای پایهریزی شده است که میتوان خدا را از آن برگرفت؛ بیآنکه زیانی در آن پدید آید. هر چند نراقی میکوشد با بهرهگیری از پارهای آیات و روایات، میان مبانی ارسطویی و اسلامی توفیق و تلائم برقرار کند؛ اما ناهمخوانی میان قالب و محتوا و نظام اخلاقی و مضامین مندرج در آن، کاملاً آشکار است و ضرورت جستوجو برای نظام اخلاق اسلامی رخ مینماید.
پینوشتها