اخلاق روحانیان خدمتگزار
آرشیو
چکیده
متن
خاستگاه دگرگونى عظیم که در بهمن«57» شاهد آن بودیم، حوزه علمیه قم بود و مایه از سرچشمه گواراى اسلام ناب مىگرفت.
پس از انقلاب اسلامى، افزون بر لزوم استمرار آن وظایف در شعاعى گستردهتر، ضرورت پذیرش مسؤولیتهاى انقلاب و سامان دادن به امور مردم و پى ریختن نظامى نو و هماهنگ و با فرهنگ و ارزشهاى اسلامى نیز، متوجه آنان بود.
ضرورت اسلامى کردن ساختار سیاسى، فرهنگى، اقتصادى، نظامى، ادارى و... ایجاب مىکرد که روحانیت، به عرصههاى سیاسى و فرهنگى گام بگذارد و گاه، مسؤولیتهاى را بر عهده گیرد.
ابتدا، پنداشته مىشد که اگر روحانیت پس از شکستن آخرین سدهاى پایدار دشمن و تا راندن استعمار و برقرارى نظام، تنها بر سیر اجرایى امور و عملکرد مجریان نظارت کند، کارها بر وفق مراد، پیش خواهد رفت، ولى در همان ماههاى نخستین، و ناگزیر، روحانیت، باید حضور جدّى و کار ساز در پستهاى کلیدى داشته باشد.
برخى از آنان که به برکنارى روحانیت
پاى مىفشردند، حفظ قداست و موقعیت روحانیت و حوزههاى علوم دینى را بهانه مىکردند و مىگفتند ارزش معنوى و جایگاه والاى روحانیت، بیش از اینها براى ما، مهم است و باید جداى از گردونه کارهاى اجرایى و ادارى باشد، تا قداستش محفوظ بماند.
البته از همان آغاز، روشن بود که این، نغمهاى است شیطانى، منتهى در لباس دلسوزى و جانبدارى از روحانیت و گاه از زبان دلسوزان و طرفداران جدّى قداست روحانیت.
همچنین روشن بود که چنین امرى، شدنى نیست و اگر روحانیت از عرصه به در رود و کشور و انقلاب را به حال خود رها کند و منتظر ساماندهى کارها و حلّ دشواریها توسط لیبرالها و روشنفکران غرب زده بماند، همه تلاشها و خون دل خوردنهاى او، به هدر مىرود.
بى گمان، ممکن است در فعالیتهاى اجرایى و اداره کشور و انقلاب، آن هم در شرایط نابسامان جنگ و ویرانیها و دشواریهاى به جاى مانده از رژیم طاغوت و فشارهاى اقتصادى، به خاطر سخنان انتقادى و پرخاشهاى مردم، چنین پنداشته شود که به قداست و موقعیت روحانیت، خدشه وارد آمده، ولى باید توجه داشت که اگر کار براى رضاى خدا باشد، روزى جلوه خواهد کرد و مردم نیز، خواهند فهمید که خدمتگزاران واقعى کیانند. افزون بر این، حفظ قداست و معنویت، در کوران حوادث و در فعالیتهاى سیاسى اجتماعى، اهمیت و ارزش دارد، نه با کنارهگیرى از مردم و کارهاى سیاسى و اجتماعى.
انقلاب اسلامى، فرزند حوزه است و به دست روحانیان و طالبان علم، که محصول حوزهاند، به ثمر نشسته، از این روى، جایگاه روحانیت در انقلاب اسلامى، بر کسى پوشیده نیست. امروز، جدایى حوزه از نظام و روحانیت از سیاست، دشوار است. این دو، با هم عجین شدهاند.
این، بدان معنى نیست که همه روحانیان، در تشکیلات حکومتى کارهاى رسمى بر عهده گیرند. عجین شدن با نظام و سیاست، غیر از عهده دارى کارهاى سیاسى و اجتماعى است. بسیارى از روحانیان، در حوزههاى علمیه، در کار آموختن و آموزاندند و یا در شهرها و روستاها به وظایف دینى و پاسخ گویى به مراجعات مردم
و... مىپردازند و عهده دار مسؤولیت سیاسى نیستند، ولى همراه نظام هستند و در راه استوارسازى آن تلاش مىورزند و مردم را براى به ثمر رساندن آرمانهاى بلند انقلاب، بسیج مىکنند.
بالآخره، چه روحانیان در پستهاى اجتماعى و سیاسى باشند، چه نباشند، مردمان، کنجکاوانه، کارهاى آنان را زیر نظر دارند و روشن است آنان که کارى در دست دارند، بیشتر به باز خواست کشیده مىشوند.
اکنون، دنیاى اسلام و مستضعفان جهان، چشم امید به انقلاب و عملکرد روحانیان دارند. آنان مىخواهند بدانند رو حانیان و حوزههاى علمیه که اکنون عهده دار حکومت گشته اند و بیشترین و بزرگترین امکانات مادى و معنوى کشور را در خدمت انقلاب گرفتهاند، چه مىکنند، چه رفتارى با مردم دارند و به چه میزان به تحقق شعارها و آرمانهاى حکومت الهى و گسترش عدالت اجتماعى، اهتمام مىورزند. آیا غرور قدرت و جاه و تجملات وسوسه برانگیز، زندگى ساده و بى تکلف آنها را مغلوب خویش، نخواهد ساخت؟ آیا فضائل اخلاقى و معنویات و ارزشهاى روحانى، که بزرگترین و مهمترین شاخصه طالبان علم و حوزههاى علمیه در طول تاریخ بوده است، در گردباد خواهشها و طوفان مشکلات، لرزان نخواهد شد؟ آیا حوزههاى علمیه و روحانیت شیعه، در بعد معنوى و ارزشهاى اخلاقى، به انحطاط کشیده نخواهد شد.
روحانیت، گر چه یک حزب، یا تشکیلات سیاسى و اجتماعى نیست و بسان سازمانها و حزبهاى سیاسى، مرامنامه و اساسنامه اى ندارد و چهار چوب کار آن، به گونه دقیق، معین نشده، ولى با این حال، اصول کلى کارهاى آن روشن است. فلسفه وجودى روحانیت و گونه کار آن، تا حدود زیادى گستره کار آن را روشن مىسازد.
ورود به جرگه روحانیت، آن هم در شرایطى که مدیریت و هدایت انقلاب بر عهده این نهاد قرار دارد، آداب ویژهاى را مىطلبد که باید رعایت شود.
آدابى که در حزبها و تشکیلات سیاسى جایى ندارند. آنها، به تناسب نوع تشکل و یا حکومت و سمت و سو و گرایشهایى که دارند، از ابزار قانونى و مقرراتى که مىنهند، در نظم و انظباط، بهره مىگیرند.
در این نوع حکومتها و حزبهاى سیاسى، اخلاق، اگر هم باشد، بسیار کم رنگ و تحت الشعاع سایر امور است.
در صنف روحانیت، اخلاق، مسأله بنیادى است و مقدم بر دیگر امور، زیرا در اسلام، اخلاق و ارزشهاى انسانى، جایگاه والایى دارند و رکن اساسى امور سیاسى، اقتصادى و فرهنگى به شمار مىروند.
دستور العملها و سفارشها حضرت على(ع) در جنگهاى جمل و صفین(1)به فرماندهان و افسران ارتش اسلام، گواه این سخن هستند.
از این روى، صنف روحانیت، وظیفه دارد، این رکن اساسى را پاس بدارد و با حرکات سیاسى اجتماعى خود، در هم آمیزد و کار را با آن پشتوانه عظیم به وجود برد.
این صنف، باید به پیرامون خود دقیق بنگرد، و از آفات، دامن برگیرد، به انتظارها درست پاسخ بدهد، حساسیت شغلى خود را دریابد و...
قدرت و لغزشگاهها
در طول تاریخ، کمتر حاکم و صاحب مقام و قدرتى بوده که سالم مانده باشد و در دام شهرت و شکم گرفتار نشده باشد. بسیار بودهاند افرادى که در شرایط عادى که موقعیت و مقامى نداشتهاند، پاک و مهذب و آراسته به ملکات و مکارم و اخلاقى مىزیستهاند و همواره از کاستیهاى اخلاقى دیگران در رنج بودهاند، ولى هنگامى که خود به مقامى رسیدهاند و ثروتى به دست آوردهاند، دامن تقوا و تقدس را از کف داده و به دهها ضعف اخلاقى گرفتار آمدهاند.
در سدههاى نخستین که مسلمانان با پیروزیهاى بزرگ و پى در پى، به سرعت، بر حدود نیمى از جهان آن روز، مسلط شدند و با گشوده شدن دروازههاى ایران و روم و سرازیر شدن ثروتهاى فراوان، به سوى آنان به امکانات عظیم مالى دست یافتند و مبادلات تجارى و کارهاى اقتصادى رونق گرفت، کم کم، آثار رفاه بروز کرد و آن دلیریها و بى باکیها رو به افول نهاد که براى جهان اسلام، دهشتانگیز بود.
مؤمنان پاکباخته و مبارز، که تا دیروز، به چیزى جز خشنودى خدا و سر بلندى اسلام و مسلمانان و حاکمیت دین خدا نمىاندیشند، گرفتار رفاه زدگى و خصلتهاى طاغوتى و ضد ارزشى برخاسته از قدرت و ثروت شدند. امورى که تا آن هنگام، به شدت از آن پرهیز داشتند.
انحراف خلاف از مسیر اصلى خویش، از همان آغاز، سبب شد که افراد نا صالح، روى کار آیند و همه چیز را ملک خود بپندارند. بسیارى از زمینهاى آباد، تیول نزدیکان و خویشان خلیفه شد و(2)...
حضرت امیر(ع) پس از به دست گرفتن زمام امور مسلمانان در نخستین خطبه، فرمود:
«... الا وان بلیتکم قد عادت کهیئتها یوم بعث الله نبیّه(ص) و الذى بالحق لتبلبلن بلبله و لتغربلّن غربله و لتساطّن سوط القدر حتى یعود اسفلکم اعلاکم و اعلاکم اسفلکم...»(3)
... آگاه باشید. تبره روزیها، درست همانند زمان بعثت پیامبر(ص) ، بار دیگر، به شما روى آورده است.
سوگند به آن که پیامبر را بحق بر انگیخت، به سختى مورد آزمایش قرار مىگیرد و غربال مىشوید و همچون محتویات دیگ، هنگام جوشش زیر و رو خواهید شد، تا آن که بالاست پایین و آن که، پایین است، بالا قرار گیرد...
پس از شهادت حضرت امیر(ع) و دوران کوتاه امام حسن(ع)، زمام امور، به دست حاکمان نالایق بنى امیه افتاد. آنچه را که حضرت امیر(ع) از آن بر حذر مىداشت، به گونه آشکارترى در زندگى آنان و ارکان حکومت رسوخ یافت.
هر یک از امامان(ع) به مقتضاى حال و موقعى و جایگاهى که داشتند، به پاسداشت ارزشها پرداختند. امام سجاد در اوج اختناق بنى امیّه، از راه آموزشهاى اخلاقى، در قالب دعا، که بخشى از آن در صحیفه سجادیه گرد آمده، به تقویت ارزشها و تهذیب نفوس مؤمنان پرداخت.
صدور چنین دعاهایى از سوى امام، افزون بر بار سیاسى و آموزشى، بیانگر این واقعیت بود که آموزشهاى اخلاقى در شرایط دستیابى به قدرت و ثروت، یک ضرورت است.
تاریخ افول حاکمان قدرتمند، بسیار عبرتانگیز است. فراوان بودهاند حکومتهایى که تجمل و رفاه، همچون موریانه، پایههاى حاکمیت و اقتدار آنان را سست ساخته و سپس با رخدادى کوچک در هم ریخته است.
درباره تجمل گرایى شاه سلیمان صفوى نوشتهاند:
«خیمههاى شاه سلیمان، به قدرى وسیع بود که داخل آنها، حمامها و حوضهاى آب، وجود داشت. علاوه بر این، در خیمهها، باغچههاى بسیار زیبا و پر گل یافت مىشد...
چادر شاه در گرگان، به طول 60 متر و به عرض 35 و ارتفاع 30 پا بود و پنج ستون مدور، که با اسبابهاى طلایى و شمش تو پر طلا و نقره مزین بود، تکیه داشت. به نوک هر ستون، گویهاى شمش طلاى تو پر قرار داشت و درون آن، یکسره زر بفت بود...(4)»
صفویان، که در آغاز، به چیزى جز پیروزى بر دشمن و افزایش توان نظامى کشور نمىاندیشیدند، پس از گذشت چند دهه، درست، پس از آن همه پیروزیهاى شگفت و شکوفایى و رونق اقتصادى و فرهنگى، به تجمل و عیش و نوش روى آوردند.
داروغگان و شبگردان، به جاى حفظ جان و مال مردم و برقرارى امنیت، رفیق قافله و شریک دزد شدند.(5)
روشن است که در چنین هنگامى، بر قرارى امنیت و عدالت و حفظ کشور از دست اندازى بیگانگان، که در آغاز، بر آن پاى مىفشردند، موردى نداشت، زیرابه گفته غزالى:
«بى قناعت، عدل ممکن نشود. (اگر دولتمردان) طعامهاى خوش خورند و جامههاى نیکو پوشند، شیرازه کار از هم مىپاشد.(6)»
روحانیت، که همواره به زهد و قناعت و ساده زیستى مفتخر بوده است، اکنون که با گونه گون دشمنیها و کینه توزیهاى دشمنان داخلى و خارجى رو در روست، باید هوشیارانه مراقب باشد که در دام آفتها و وسوسههاى نفسانى و شیطانى گرفتار نیاید.
این نکته، همواره باید آویزه گوش عالمان دین و حوزویان، بویژه روحانیانى که در نظام اسلامى، کمر به خدمت بستهاند، باشد که همه اقتدار و عظمت و محبوبیت و قداست روحانیت، برخاسته از اخلاص و تقوا و خدمتگزارى مخلصانه و زاهدانه آنان به اسلام است. اگر این افتخارات را با کارهاى ناشایست، از بین ببرد، چیزى در دست ندارد و کارى از پیش نخواهد برد.
این خطرها، براى روحانیت، پس از پیروزى انقلاب، به وجود آمد لغزشگاهها بسیار شد و وسوسههاى شیطانى بى شمار.
امام خمینى، از اوان انقلاب، این خطر را جدى گرفت و در مناسبتهاى گونه گون، به روحانیان، هشدار داد و آنان را به ساده زیستى فرا خواند.
روحانیان باید کارى کنند که در چشم مردم خاشع و متواضع و به دور از ناز و تکبر جلوه کنند. توصیه حضرت امیر(ع) به کارگزاران خود، مىتواند چراغ راهى باشد براى روحانیان ما در این روزگار:
«و ان من اسخف حالات الولاة عند صالح الناس ان یظن بهم حبّ الفخر و یوضع امرهم على الکبر.(7)»
از بدترین و پستترین صفات زمامداران آن است که صالحان از مردم، آنان را افرادى دوستدار فخر و غرور، گمان کنند و کارشان را بر خود بزرگ بینى حمل کنند.
روحانیت و انتظارها
مردم، روحانیت را نماینده اسلام مىدانند. از این روى، به آنان با دید احترام مىنگرند و انتظارهایى هم از آنان دارند:
رفتار درست، گفتار به قاعده، زندگى به دور از اسراف و تبذیر و...
مردم بر این باورند که روحانیان، باید مانند پیامبر(ص) و حضرت امیر(ع) ساده و بى تکلف زندگى کنند و از مواهب زندگى کمترین بهره را ببرند و در برخورد با مردم، در اجراى امور، در داوریها و... الگوى دیگران باشند. چنین انتظار و چشمداشتى، بجاست، به دو جهت:
.1 جایگاه ویژه روحانیت.
.2 شعار روحانیت.
روحانیت، به خاطر جایگاه اجتماعى که دارد، از اسلام مىگوید و بدان دعوت مىکند،به تشریح ارزشهاى اخلاقى مىپردازد و از مردم مىخواهد که زندگى خود را با ارزشهاى اسلامى هماهنگ کنند و... طبیعى خواهد بود که مردم، از خود وى انتظار داشته باشند که درست مشى کند و به ارزشهاى اخلاقى در زندگى خود، جامه عمل بپوشد و بدانها پایبند باشد.
نگهداشت ارزشها و پایبندى بدانها، باشد.
نگهداشت ارزشها و پایبندى بدآنها، امروزه که روحانیت در جمهورى اسلامى جایگاه ویژهاى دارد، بیش از پیش باید نمود داشته باشد.
در دوران قدرت، با مردم بودن و ساده زیستن و خاشع بودن زیباست و ستودنى و گرنه در حال ضعف و به دور از قدرت و ثروت، مردمدار بودن و ساده زیستن و فروتنى کردن، آنچنان ارزشى ندارد و چنین حرکاتى جلوهاى ندارد و اثرى به جا نمىگذارند.
اگر روحانیت مىخواهد که جا پایى داشته باشد و آینده در دستهاى او باشد و جامعه به سلامت به مسیر خود ادامه دهد و از همه مهمتر، خواهان تحقق آرمانهاى اسلامى است و تداوم انقلاب اسلامى، سز است که به گونه دقیق مسائل ارزشى را در زندگى اجتماعى و سیاسى خود، تبلور بخشد.
اگر هیچ کارى روحانیان انجام ندهند، جز این که رعایت مسائل اخلاقى را بکنند، براى تداوم انقلاب کافى است. انقلاب اسلامى، حرکتى است معنوى و تداوم آن هم، به حرکت معنوى نیاز دارد. همان گونه که پدیدار شدن آن، بر اساس معنویت بود، تداوم آن هم، با معنویت، تحقق مىیابد. انقلاب اسلامى را اگر ارزشهاى اخلاقى جدا بپنداریم، جز پوستهاى از آن نخواهد ماند. بر جستگى و درخشندگى انقلاب اسلامى در بعد ارزشى و معنوى آن است، از این روى، هر کسى، به هر نحوى که در ارتباط با انقلاب باشد و بخواهد پیام آن را به گوش اهل جهان برساند، بى بگمان باید در کمال آراستگى باشد و در بعد معنویت در حوزه مأموریت خود، سر آمد باشد و گرنه، پیام انقلاب در دلها جاى گیر نخواهد شد.
حال در این شرایط، اگر روحانى انحراف بیابد و از مسیر حق به در رود و اعمال و رفتارى خلاف شرع داشته باشد، پر روشن است که چه تأثیر ناگوارى در مسیر حرکت انقلاب اسلامى، که روحانیت طلا یه دار آن است، به وقوع خواهد پیوست.
این که مىبینیم در منابع دینى عالمان فاسد ودنیا دوست، نکوهش شدهاند و امامان(ع)، فساد و انحراف آنان را سبب گمراهى و تباهى عالم شمردهاند و مؤمنان را از پیروى آنان، پرهیز دادهاند، (8) خود بهترین گواه بر زشتى کار و عمق فاجعهاى است که از این رهگذر به اسلامى و انقلاب مىرسد.
پیش از این اشاره کردیم که روحانیان، در مجالس وعظ و ارشاد، با یادآورى نمونه هایى از سیره پیامبر اکرم(ص) و امامان، بویژه حضرت امیر(ع) و کارگزاران حکومت وى، و دقتها و سختگیریهاى آن
حضرت در استفاده از بیت المال مسلمانان و تأکید بر ساده زیستى و دیگر سجایاى اخلاقى آنان و نیز بر شمردن و نمایاندن شیوه قضاوت و رعایت عدالت و انصاف آن بزرگواران و چگونگى برخورد با بینوایان و تهى دستان و... الگوى کارگزاران حکومت اسلامى را نمودهاند و همواره از دستگاههاى جور، خرده گرفتهاند و از کارگزاران آنان، به خاطر بى تقوایى، سؤ استفاده از بیت امال، کم کارى، برخورد به دور از اخلاق با ارباب رجوع و... شدیدترین انتقادها را داشتهاند؛ از این روى سزاست، اکنون که در مسندهاى مهم، قرار گرفتهاند، تقوا و درستکارى خود را نشان دهند و اتقان در کار را در کار نامه خود به ثبت برسانند.
روحانیان کار گزار، اکنون مجال یافتهاند، توان روحانیت را بنمایانند و ثابت کنند که روحانیت، در صحنه عمل و اداره کشور اگر بیش از دیگران توانایى نداشته باشد، کمتر ندارد: «الولایات مضامیر الرجال».(9)
حساسیت شغلى
کارها، پیشهها، با هم تفاوت دارند.
برخى از کارها، از پاکى ذاتى برخوردارند. مانند امامت جمعه و جماعات، قضاوت، تعلیم و تربیت، ارشاد مردم و...
قداست چنین کارهایى ایجاد مىکند که عهده داران آنها، امین، پاک و پیراسته از زشتیها باشند. بالاتر از این، باید به گونهاى بزیند که کسى، حتى گمان بد هم به آنان نبرد و زمینهاى براى خردهگیرى بر آنان و شایعه پراکنى علیه آنان، به وجود نیاید.
این، نکته مهمى است که روحانیت باید همیشه متوجه باشد که تنها پرهیز از بدیها و زشتیها براى آنان کافى نیست. پرهیز از گناه، وظیفه همه است. مهم، حرکت عاقلانه، رفتار و منش آمیخته به تقوا و تیزنگرى و رعایت جوانب و دورى از جاهاى بد گمانى است.
امام صادق(ع) مىفرماید:
«ان الامام لا یستطیع احدان یطعن علیه فى فم و لا بطن ولا فرج فیقال: کذّاب و یأکل اموال الناس و ما اشبه هذا.»(10)
امام، باید به گونهاى زندگى کند که کسى نتواند بر او خرده بگیرد در دهان و شکم و قوه شهوانى. بگوید فلانى دروغ گوست و مال مردم مىخورد و...
پس، تنها دورى از گناه، براى روحانیان کافى نیست، بلکه بسیارى از امورى که انجام آن براى دیگران اشکالى ندارد، براى آنان انجام آن، گناه به شمار مىآید.
به عبارت دیگر، نه تنها رشوه خوارى، سؤ استفاده از بیت المال، بد زبانى و... براى کار گزاران روحانى، حرام است که هر گونه حرکتى از آنان که زمینه بدبینى و بدگمانى مردم را به روحانیت فراهم سازد و آنان را در دید بد گمانى قرار دهد نیز، گناه و حرام است.
روحانیان کار گزار
گروهى از روحانیان در جمهورى اسلامى، بر کرسى اداره جامعه قرار گرفتهاند و بر کارى گمارده شدهاند در محدودهاى حکمرانى مىکنند و مردمانى را زیر فرمان خود دارند. اینان، پیشواى مردمان هستند و وظیفه دارند در رعایت نکاتى بکوشند.
.1 اقتدا به توانترین مردم. این ویژگى افزون بر این که صاحب جاه را همیشه کنترل مىکند که از مسیر مردم خارج نشود و مردمى بیندیشد و مردمى بزید، اثر بسیار مهم روانى براى آرامش تهیدستان دارد و آنان را از سر کشى باز مىدارد.
به فرموده حضرت امیر(ع):
«على ائمة العدل أن یتأسوا بأضعف رعیتهم حالاً فى الاکل و اللباس و لا یتمیزّون علیهم بشئ لا یقدرون علیه لیراهم الفقیر فیرضى عن الله تعالى بما هو فیه، ویرا هم الغنى فیزداد شکراً و تواضعاً.(11)»
.2 دورى از بزرگمنشى و رفتار شاهانه:
از اهداف اصلى انقلاب اسلامى، رهبانیدن انسانها از قید و بند بردگى و ذلت و خوارى بود. پادشاهان، سر کشان و طاغیان، مردم را خوار مىخواهند و زبون زیر دست و پاى خود. قدرت را این مىدادند. در دید اینان و مردمان ذلت کشیده، قدرت، یعنى خود را از همه برتر دانستن و دیگران را به هیچ انگاشتن.
روحانیت، براساس اهداف مقدس انقلاب اسلامى، در رفتارى و حرکات خویش، به گونهاى باید مشى کند که این فرهنگ گندیده، دگربار، سر بر نیاورد که همه چیز را تباه خواهد کرد.
پیامبر اسلام(ص) پس از به دست گرفتن قدرت، همیشه مراقب بود که رفتارى را که
مردم با شاهان و فرمانروایان خود داشتهاند، در دوران شکوفایى اسلام نداشته باشند.
کسى از او ترس به دل راه ندهد و بسان شاهان، با او رفتار نکنند. پیامبر(ص) خطاب به تازه مسلمانى که در برابر آن حضرت، احساس حقارت و ترس: مىکند
مىفرماید:
« هون علیک. فلست بملک آنها انا ابن امرأة کانت تأکل القد.»(12)
راحت باش، من، شاه نیستم، پسر زنى هستم که گوشت خشک شده مىخورد.
یا نمىگذارد بسان شاهان با او رفتار کنند و در احترام از راه اعتدال به درروند:
«یا سلمان لا تصنع بى ما تصنع الأعاجم بملوکها. انا عبد من عبید الله آکل مما یأکل العبد و اقعد کما یقعد العبد.(13)»
اى سلمان: با من، بسان ایرانیان که با شاهان خود رفتار مىکنند. رفتار نکن. من بندهاى از بندگان خدا هستم. بسان بندگان مىخورم و بسان آنان مىنشینم.
.3 دلسوزى در هدایت مردم:
روحانیت، امروز که میدان عمل یابیده و امکانات را در اختیارش گذاردهاند، باید بیش از پیش عشق و علاقه خود را به هدایت مردم بنمایاند. عشق به هدایت مردم، اگر در سازمان روحانیت نباشد. کار آیى نخواهد داشت و نخواهد توانست به آرمانها و برنامه هایى که بر آوردن آنها به او واگذار شده برسد.
پیامبر اسلام، در هدایت مردم، چنان دلسوز بود و سر از پا نمىشناخت که بسیار خود را به رنج مىافکند:
«لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتمم، حریص علیکم بالمؤمنین رئوف رحیم.(14)»
رسولى از شما به سوى شما آمد که رنجهاى شما بر او گران مىآید و اصرار بر هدایت شما دارد و نسبت به مؤمنان، مهربان است.
این که در آیه شریفه، به جاى کلمه «منکم»، «من انفسکم» آمده است، نشان دهنده پیوند استوار پیامبر(ص) با مردم است. رهبر آنان ، هادى و راهنماى آنان، فردى جداى از آنان نیست.
روحانیت نیز، با اقتداى به رسول اسلام، باید رنجهاى مردم، به او گران آید و بر
هدایت مردمان پاى فشارد پیامبر(ص) چنان در هدایت و ارشاد و درست گام بردارى آنان اصرار دارد که خداوند درباره وى مىفرماید:
«و لعلک با خع نفسک على آثراهم ان لم یؤمنوا بهذا الحدیث أسفا.(15)»
شاید، اگر به این سخن ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه، در پیگیرى کارشان تباه کنى.
در این آیه شریفه، خداوند براى پیامبر (ص) چهار ویژگى بیان فرموده که مهمترین و ضرورىترین ارزشهاى اخلاقى به شمار مىرود:
.1 مردمى: «من انفسکم».
.2 دلسوزى: «عزیز علیه ما عنتم».
.3 عشق به مردم: «حریص علیکم».
.4 مهربانى: «بالمؤمنین رئوف رحیم».
در حقیقت، تبلور همه این ویژگیها، همان عشق است.«حرص» در لغت، به معناى شدت علاقه به چیزى است. واژه «باخع» که در آیه دیگرى در تبیین این حالت براى پیامبر (ص) به کار رفته، به معناى نابودى است.
در چند جاى قرآن، این تعبیر آمده که بیانگر علاقه شدید پیامبر (ص) به مردم و به خطر انداختن جان در این راه است. از روحانیان، در محدوده کارى که بر عهده دارند، انتظار مىرود: عشق به مردم را سر لوحه کار خود قرار دهند.
امامت جمعه
خطیب جمعه که باید در اجتماع بزرگ مؤمنان، در هر جمعه، در ساعتى خاص، حاضر شود و مسائل و دشواریهاى جهان اسلام را به مردم گوشزد کند و آنان از در افتادن در مهلکه نفس و گرفتار شدن د ردام شیطان و هواهاى نفسانى و روى آوردن به دنیا پرهیز دهد، نباید در دامى گرفتار باشد: دام دنیا، مقام، شهوت و... نفس خویش را تربیت کرده باشد، تا بتواند نور پاکى را قلب دیگران بتاباند:
«من نصب نفسه للناس اماماً فعلیه أن یبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تأدیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه و معلم نفسه و مؤدبهم.(16)»
کسى که خویش را امام مردم قرار داده، بایستى خود را پیش از دیگران آموزش دهد و پیش از سخن، مردم را با رفتار و
اخلاق پسندیده خود، پاک گرداند؛ زیرا آن که نفس خویش را تعلیم دهد و به اخلاق اسلامى آراسته کند، شایسته تکریم بیشترى است از فردى که به تربیت دیگران بر خیزد(بى آن که خود، ساخته شده باشد.)
کار امام جمعه، دگر سازى است. کسى که نفس خود را رام نکرده و در جاده حق استقرار نداده باشد، نمىتواند دیگران را به سوى حق راهنمایى کند:
«من لم ینتفع لنفسه لم ینتفع به الناس.(17)»
کسى که خویش را بهرهمند نسازد، نمىتواند دیگران را بهرهمند سازد.
«من لم یصلح نفسه لم یصلح غیره.(18)»
کسى که نفس خویش را اصلاح نکند، نمىتواند به اصلاح دیگران بپردازد.
قضأ
پس از پیروزى انقلاب اسلامى، از جمله کارهایى که به روحانیان واگذار شده، داورى بین مردم است. کار قضأ، کار بسیار حساس، دشوار و پر لغزشگاه است. از این روى کسى که در این مسند قرار مىگیرد، شرایط ویژهاى باید داشته باشد. یعنى افزون بر دانش، زیرکى، دقت و تیز نگرى، از روحى لطیف، تقواى راستین، اخلاق نیک و روش و منش درست برخوردار باشد.
حضرت على(ع)، ویژگیهاى قاضى را در عهدنامهاى به مالک اشتر، چنین بر مىشمارد.
«ثم اختر للحکم بین الناس افضل رعیتک فى نفسک ممن لا تضیق به الأمور و لا تمحکهالخصوم و لا یتمادى فى الزّلّة و لا یحصر من الفئ الى الحق اذا عرفه و لا تشرف نفسه على طمع و لا یکتفى باذنى فهم دون اقصاه و اوقفهم فى الشّبهات و آخذهم بالحجج و اقلّهم تبرّماً بمراجعه الخصم و اصبر هم على تکشف الامور و أصرمهم عند اتّضاح الحکم ممن لا یزد هیه اطرأ و لایستمیله اغرأ و اولئک قلیل.(19)»
و براى داورى میان مردم، از رعیت خود، آن را گزین که نزد تو، برترین است. آن که کارها بر او دشوار نگردد و ستیز خصمان، ویرا به لجاجت نکشاند و در خطا پایدار نبود و چون حق را شناخت، در بازگشت بدان در نماند و نفس او به طمع ننگرد و تا
رسیدن به حق، به اندک شناخت، بسنده نکند و در شبهتها، در نگش از همه بیش باشد و حجّت را بیش از همه بهکاربرد و از آمد و شد صاحبان دعوا، کمتر به ستوه آید و در آشکار گشتن کارها، شکیباتر بوده چون حکم روشن باشد در داورى قاطعتر. آن کسى که ستایش فراوان، وى را به خود بینى نکشاند و خوش آمد گویى او خود بینى نکشاند و خوش آمد گویى او را بر نیانگیزاند و اینان اندک اند.
روشن است اگر روحانیانى که در مسند قضا قرار دارند، این ویژگیها را داشته باشند و یا با تلاش در خود به وجود آورند و سخنان مولا را سر لوحه کار خویش قرار دهند، دگر گونى ژرفى خواهند آفرید و بیش از پیش، روحانیت را در دلها جاى خواهند داد.
تبلیغ و تدریس
از جمله کارهاى روحانیت، تبلیغ و تدریس است. تبلیغ، حوزهاى است گسترده که رفتار و گفتار و نوشتار را در بر مىگیرد.
روحانى، چه بخواهد و چه نخواهد، تمامى حرکات او، بازتاب تبلیغى دارند که اگر درست سامان بگیرند، مىتوانند در هدایت مردمان، نقش عظیمى داشته باشند.
بین گفتار و رفتار نمىتوان جدایى افکند.
این دو اگر در یک مسیر قرار بگیرند، مىتوان انتظار اثر داشت و گرنه، هیچ اثرى نخواهد داشت، بلکه به سر کشیها دامن خواهد زد و گناه و رفتارهاى ناهنجار را در چشمها کوچک جلوه خواهد داد. بر این اساس خداوند مىفرماید:
«یا ایها الذین آمنوا لم تقولون ما لا تفعلون. کبر مقتاً عند الله ان تقو لوا ما لا یفعلون...(20)»
اى کسانى که ایمان آوردهاید، چرا مىگویید آنچه انجام نمىدهید. خدا به خشم مىآید آنچه را مىگویید، انجام ندهید.
«مقت»، به معناى خشم و غضب است.
«کبر مقتاً»، یعنى هماهنگ نبودن عملى و گفتار شما، خدا را به خشم مىآورد. استاد و مبلغى که مهذب نباشد و در اهمیت ارزشهاى اخلاقى سخن مىگوید، خشم خدا را براى خود مىخرد.
امام سجاد در این باره مىفرماید:
«فان العالم از الم یعمل بعله لم یزدد و صاحبه الاّ کفراً و لم یزدد من الله الاّ بعدا.(21)»
وقتى عالم، به علم خویش جامه عمل در نپوشاند، جز کفر و گمراهى به همراهان خود نمىافزاید و چیزى جز دورى خدا به دست نمىآورد.
امام صادق(ع) مىفرماید:
«ان العالم اذا لم یعمل بعلمه زلّت موعظته من القلوب کما یزل المطر عن الصفا.(22)»
هر گاه عالم، به دانش خویش عمل نکند، پند وى بر دلها جاى نمىگیرد، همان گونه که قطرههاى باران، بر روى سنگهاى صاف، مىلغزند.
پارسایى و درست کردارى و آراسته بودن به اخلاق کریمه و صفات نیک، خود مهمترین راه دعوت به دین است و به همان نسبت که رفتار و اخلاق نیک و درست مبلغ، تأثیر مثبت مىگذارد و مردم را به سوى دین مىکشاند، تبلیغ و دعوت به دین و ارزشهاى اخلاقى، بدون عمل به آنها مایه روى گردانى مردم از روحانیت و آرمانها و اهداف الهى آنان مىشود.
خوییهاى نیک
روحانیت، در هر عرصه که بخواهد موفق شود، ناگزیر باید خود را به خوییهاى نیک بیاراید. ولى پارهاى از آنها سر آمدند و اهمیت ویژهاى دارند و بسیار کارا، و نقش آفرینند که آراسته بودن روحانیان به آنها زینت دین به شمار مىرود، از جمله:
.1 خدمت به مردم. قدرت، به خودى خود، ارزشى ندارد. ارزش قدرت، در کارایى آن است در خدمت به مردم. قدرتى که دردى را دوا نکند و مشکلى را حل نکند و بارى را از دوش بر ندارد، به فرموده حضرت امیر(ع) از کفش کهنه پر وصله هم کم ارزشتر است.
ابن عباس در منطقه ذى قار، با حضرت امیر دیدار کرد، دید آن حضرت کفش کهنه خود را وصله مىزد. حضرت، از او پرسید، این کفش چقدر ارزش دارد؟
ابن عباس گفت: ارزشى ندارد.
«و الله احب الىّ من امرتکم الان اقیم حقاً او دفع باطله (23)»
به خدا سوگند این، در نزد من از حکومت بر شما، دوست داشتنىتر است، مگر آن که بتوانم حقى را بر پا سازم و یا باطلى را بر اندازم.
تأکید فراوان امیر المؤمنین(ع)، در جاى جاى نهج البلاغه بر بى ارزشى دنیا و روایات بسیارى که در این باره از ائمه(ع) رسیده، همه، بیانگر آن است که مقام و پذیرش مسؤولیت در نظام اسلامى، اگر براى بر آوردن خواستههاى نفسانى باشد، ارزشى ندارد.
در نظر اسلام ملاک و معیار در پذیرش مسؤولیتها، انجام وظیفه و خدمت به اسلام و مسلمانان است.
این، سیره پیامبر و ائمه(ع) و علماى راستین بوده و هست.
سید محسن امین که به سال 1353 ه'.ق. با حاج شیخ عبد الکریم حائرى، مؤسس حوزه علمیه قم، دیدار کرده است، از خدمت وى به مردم، چنین گزارش مىدهد:
«عاشر ناه مدة مقامنا عنده فوجدناه رجلاً قدملئ عقلاً و کیاسة و علما و فضلاً... و جأ سیل الى قم قبیل ورودنا الیها، فأتلف دوراً کثیراً بقدر ثلاث آلاف دار.... و انتخب لجنة تألفت من حاکم البلد و جماعة من وجهائها، تجتمع کل لیلة بر یاسسته للنظهر فى کیفیة توزیعها.(24)»
در مدتى که در قم بودم با با وى (حاج شیخ عبد الکریم حائرى) رفت و آمد داشتم. او را مردى سر شار از خردمندى و زیرکى و فصل و دانش یافتم.... در آستانه ورود ما به قم، سیلى آمده بود که خانههاى زیادى را (به اندازه سه هزار خانه) ویران ساخت.
(آیة الله حائرى) گروهى، متشکل از حاکم و شمارى از بزرگان شهر را بر گزیده بودکه هر شب به ریاست وى، تشکیل جلسه مىدادند و بر چگونگى کمک رسانى نظارت مىکردند.
علاقهمندى و اعتماد و احترام مردم به روحانیت، سرمایه گرانبها و میراث ارزشمندى است که با خدمتگزارى پیشینیان شایسته به دست آمده است.
حضرت امیر(ع) در نامهاى که به استاندار بصره، عثمان بن حنیف دارد، مرقوم مىفرماید:
«أأقنع من نفسى بأن یقال «امیر المؤمنین» ولا اشارکهم فى مکاره
الدهرا و اکون اسوة لهم فى جشویة العیش....
هیهات أن یغلبنى هواى...(25)»
بنابر این، داشتن روحیه خدمتگزارى، براى کارگزاران حکومت اسلامى، بویژه روحانیان، از والاترین ارزشهاى اخلاقى است که باید همواره آن را پاس داشت و نگذاشت رو به ضعف نهد.
.2 برخورد خوش بامردم. پیامى که روحانیت در سینه دارد و رسالتى که او بر دوش گرفته. در دلها، جاى نمىگیرد و در سینهها قرار نمىیابد، مگر این که دلها و سینهها، دگر گونى ژرفى رخ داده باشد ابزار کار آمدى که دل را دیگر گون مىکند و زمینه را براى پیام آماده مىسازد، بر خورد شایسته و مهر ورزى است.
این که در زندگى پیامبر (ص) مىخوانیم، آن حضرت، با همکاران، حتى با دشمنان کینه ورز خود، با مهربانى برخورد مىکرد و با آن همه بى ادبیها، ادب را در اوج، رعایت مىکرد، در همین راستا بود.
اگر پیامبر(ص) چهرهاش را در هم مىکشید و از بى ادبان روى بر مىگرداند و در برابر هر برخورد ناشایست، و یادر برابر انتظارات مردم، حتى انتظارات بى جاى آنان، بى حوصله مىشود و یا خشم مىگرفت، بى گمان، نمىتوانست چنان در دلها نفوذ کند، که مردمان، از دار و ندار خویش چشم بپوشند وجان خویش را بر کف بگیرند و در برابر دنیایى از دشمن، قد علم کنند و با جنگافزار اندک. قلب دشمن را نشانه روند، تا پیام او جاودانه شود و او سر بلند و عزتمند.
دنیاى شگفتى که پیامبر(ص) افتدار کرد و به دلها راه یافت، دنیا را دگرگون کرد.
امام خمینى، که اقیانوسى از انسانهاى عاشق اسلام و دشمن دشمنان اسلام را به میدان آورد و علیه قدرتهاى بزرگ جهانى بسیج کرد و ایران رااز بدبختى و فلاکت رهاند، از همین رمز بزرگ بهره برد؛ یعنى مهر ورزى و برخورد خوش با مردم.
اینک روحانیت براى ادامه این حرکت
بزرگ، راهى جز راه پیامبر(ص) و مصلحان بزرگ ندارد. هر دلى که از ما برنجد، ما، دهها گام به عقب رانده مىشویم. واى به روزى که هزار هزار دل برنجند و از رفتار و گفتار و برخورد ما، متنفر شوند.
در هر شهر و در هر روستا اگر نابسامانى دیده مىشود و حرکات نابهنجار و بى تفاوتى در برابر زشتیها و پلیدیها، باید زندگى مسؤولان شهر و روحانیان آن جا را مطالعه کرد. بى گمان، نخستین پدیده زشتى که در این گونه شهرها خود را مىنمایاند، بر خورد نا پسند با مردم و به هیچ انگارى آنها در دستگاههاى دولتى و روحانى است. این، زنگ خطرى است که اگر سریع به اصلاح رفتارها بر نخیزیم، فساد ریشه مىگیرد و ریشه مىدواند و دامن خوب و بد را مىگیرد و آن گاه رهایى از آن، به آسانى دست نمىدهد.
اساساً در چنین جامعهاى کارها ابتر مىماند؛ از این روى، پیامبر اسلام(ص) مىفرماید:
«ثلاث من لم یکن فیه: لم یتمّ عمله: ورع یحجرة عن معاصى الله و خلق یدارى به الناس و حلم یردّ به جهل الجاهل.(26)»
سه چیز است که اگر در فردى نباشد، کار وى ابتر خواهد بود:
تقوایى که او را از گناه باز دارد نیکى که با مردم به نیکى رفتار کند و بردبارى که بدان، نادانى نادان را بر طرف سازد.
صاحب منصبى اگر نمىتواند یناز نیازمندى را بر طرف سازد و آنان را کمک کند، دست کم، با چهره باز و روى گشاده، دردش را تسکین دهد و دلش را آرامش، نه این که با برخورد ناشایست، در وى بر دردهایش بیفزاید. پیامبر(ص) به فرزندان عبد المطلب، سفارش مىفرماید:
«یا بنى عبد المطلب! انکم ان لم تسعوا الناس باموالکم فالقوهم بطلاقة الوجه و حسن البشر.(27)»
اى فرزندان عبدالمطلب! اگر توانایى ندارید که نیاز دیگران را بر آورده سازید و به آنان کمک کنید، با چهره باز و رویى گشاده و خلقى خوش با آن بر خورد داشته باشید.
این اصل بلند را روحانیت باید پاس بدارد، تا مردم، به اشتیاق به او بگروند و هدفهاى او را تحقق بخشند و در برابر حرکتها
باز دارند بایستند.
.3 فروتنى. فروتنى. لباس است زیبا. هر کس آن را بر تن کند، زیبا جلوه مىکند و در دلها، جاى مىگیرد. این خوى پسندیده، آن گاه به اوج کارایى و اثر گذارى مىرسد، که صاحب قدرتى، خود را به آن بیاراید و تکبر را براند.
شاید قدرتمندى بتواند بازور و نیرو، قلعه ما و دژهاى فراوانى را فتح کند، امّا نتواند قلعه نفس خود را فتح کند و «کبر» را که در قلعه نفس او جا گرفته بیرون براند.
اگر قدرتمندى بتواند به این فتح بزرگ دست یابد، فتح الفتوح کرده و کارى انجام داده ماندگار و تحول آفرین. این که پیامبر(ص)، توانست بسیارى از دژها را در هم بکوبد و به پیروزیهاى بزرگى دست یابد و اسلام را در دل قلعهها جا گیر کند، از آن رو بود که بر قلعه نفس خود، حاکمیت داشت و نمىتوانست هیچ دشمنى در آن قلعه گذر کند، حتى«کبر» که با قدرت رفیق است و همیشه بدو پیوسته.
روحانى که امروز، کم و بیش دستش باز شده براى به دست گرفتن برخى از پستها و حاکمیت بر مردم، پیش از هر حرکتى، باید ببیند چقدر قدرت بر نفس خود دارد. اگر در برابر نفس ذلیل و خوار است و توانى براى ابراز وجود ندارد، بهترین و عالىترین
کار براى وى آن است که پستى را نپذیرد. زیرا اگر چنین شخصى در پستى قرار بگیرد، ضررش، به مراتب بیش از نفعش است و همه چیز را به تباهى خواهد کشید.
در سیره پیامبر(ص) نوشتهاند:
«یعود المریض و تتبع الجنازه و یجیب دعوة المملوک و یرکب الحمار و کان یوم خیبر و یوم قریظه و النغیر على حمار مخطوم بحبل من لیف تحته اکاف من لیف.
یجلس على الارض و یأکل على الارض و یعتفل الشاة...(28)»
به دیدار بیماران مىرفت و در تشییع جنازه شرکت مىجست و دعوت بردگان را مىپذیرفت و بر الاغ سوار مىشد. در جنگ خیبر و جنگ بنى نضیر و بنى قریظه، بر الاغى که طنابى از لیف، افسار آن بود و پالانى از لیف داشت، سوار بود.
بر روى زمین مىنشست و بر روى زمین غذا مىخورد و
گوسفندان را مىبست.
این خوى، شرط رهبران و جلوداران جامعه است. آنان که در پیشاپیش مردم قرار گرفتهاند و حرف شنوى مردم را مىخواهند و خواستار پیروى مردم هستند، باید این سیره عالى پیامبر اسلام(ص) و این دستورى را که خداوند به وى مىدهد:
«و اخفض جناحک لمن لتبعک من المؤمنین(29)»
به دقت مراعات کنند و در برابر هیچ قدرتمند و ثرمندى جز مؤمنان راستین.
فروتن نباشند:
«لا تمدّنّ عینیک الى ما متعنا به ازواجاً منهم و لا تحزن علیهم و افضل جناحک للمؤمنین.(30)»
دو چشم خویش را باز مکن به سوى آنچه گروهى از آنان را بدان برخودار کردیم و برایشان، اندوه مخور و بال خویش فرودآر براى مؤمنان.
.1 «نهج البلاغه»، صبحى صالح، خطبه 14.
.2 «همان مدرک» / 3.
.3 «همان مدرک»، خطبه 16.
.4 «سیاست و اقتصاد در عصر صفوى»، محمد ابراهیم باستانى پاریزى 423، صفى علیشاه تهران.
.5 «همان مدرک» / 270.
.6 «نصیحة الملوک»، غزالى، تصحیح جلال الدین همایى / 48.
.7 «نهج البلاغه»، خطبه 216.
.8 «اصول کافى»، کلینى، تصحیح على اکبر غفارى، ج 42 / 1 - 47، دار التعارف، بیروت.
.9 «نهج البلاغه»، حکمت 441.
.10 «اصول کافى»، ج 284 / 1.
.11 «میزان الحکمه»، محمدى رى شهرى، ج 176 / 1، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى.
.12 «مکارم الأخلاق»، طبرسى / 16، اعلمى، بیروت.
.13 «بحار الانوار»، علامه مجلسى، ج 27، 139.
.14 سوره«توبه»، آیه 128.
.15 سوره«کهف»، آیه 6.
.16 «نهج البلاغه»، حکمت 73.
.17 «غرر و درر»، محمد على انصارى، ج 702 / 2.
.18 «همان مدرک».
.19 «نهج البلاغه»، حکمت 73.
.20 سوره«صف»، آیه 2 - 3.
.21 «اصول کافى»، ج 45 / 1.
.22 «بحار الانوار»، ج 33 / 2.
.23 «نهج البلاغه»، خطبه 33.
.24 «اعیان الشیعه»، سید محسن امین، ج 42 / 8، بیروت.
.25 «نهج البلاغه»، نامه 54.
.26 «اصول کافى»، ج 116 /1.
.27 «همان مدرک»، ج 103 / 2.
.28 «مکارم الاخلاق» / 15 - 16.
.29 سوره«شعرأ»، آیه 215.
.30 سوره «حجر»، آیه 88.