نقش روحانیت در تثبیت انقلاب اسلامى
آرشیو
چکیده
متن
براى هر انقلابى پنج مرحله کلى مى توان ترسیم کرد:
1. (تکوین) و پیش زمینه ها و پیدایش انگیزه هاى تحول در ساختار نظام موجود.
2. (تخریب) و تلاش براى سرنگونى نظام پیشین و پیدایش نظام مطلوب.
3. (تأسیس) و بنیاد.
4. (تثبیت) و قانونمند ساختن نهادها و تشکیلات جدید براساس اهداف انقلاب و تحکیم مواضع.
5. (تداوم) و نگهبانى از دستآوردهاى انقلاب و مبارزه با آفات تحریفها و کارشکنیها. انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى چهار مرحله از مراحل فوق را پشت سر نهاده و اینک در کار تداوم و نگهبانى از دستاوردهاست که مرحله پنجم است.
هر یک از مراحل یاد شده از زوایاى گوناگون درخور بحث و بررسى اند:
شناخت عوامل اجتماعى سیاسى مذهبى نقش مردم و گروهها دخالت دین و ایدئولوژى نقش روحانیت و رهبرى امام همکارى مراجع تقلید و... لیکن در این نوشتار گذرى داریم بر (نقش روحانیت در تثبیت انقلاب اسلامى) و تحکیم دستاوردها و ارزشهاى آن.
انقلاب اسلامى فصل نوى در تاریخ حوزه هاى علمیه گشود.
پیوند بیشتر و ملموس ترى بین جامعه و حوزه پدید آورد. میدان عمل و تلاش روحانیت را گسترد. توقع و انتظار مردم از روحانیت و حوزه ها بیش از پیش شد.
از آن جا که روحانیان در این انقلاب سترگ نقش محورى و بنیادى داشتند از همان طلوع انقلاب و صبح پیروزى براى بسیارى چه خودى و چه بیگانه این سؤال مطرح بود که حوزه و روحانیت پس از پیروزى در نظام سیاسى و اجتماعى و اجرایى کشور چه جایگاهى دارند؟ تعیین این جایگاه و حدّ و مرز آن یکى از مسائل مهم و بحث انگیز بود.
آیا روحانیت به بیان احکام و اقامه نماز جماعت بسنده خواهد کرد آیا ضمن بیان احکام به وظیفه امر به معروف و نهى از منکر نیز خواهد پرداخت؟
آیا مانند گذشته منزوى و در حاشیه قدرت خواهد زیست؟
آیا در قانونگذارى وسیاستگذارى نقشى خواهد داشت؟
بالآخره آیا قدرت را به دست خواهد گرفت و در مدیریت اجرایى کشور دخالت خواهد کرد یا به نظارت بسنده مى کند.
اینها پرسشهایى بود که در محافل سیاسى داخلى و خارجى و در بین دوستان و دشمنان مطرح مى شد.
در پاسخ نظرات و عقیده هاى متفاوت و گاه متضادى ابراز مى شد و هنوز هم مى شود که مجموع آنها را مى توان در سه دیدگاه خلاصه کرد:
1. نه نظارت نه دخالت
برخى بر این باور بوده و هستند که قلمرو کار و مسؤولیت روحانیت مشخص است: شناخت اسلام و احکام آن و شناساندن آن به مردم تقویت مسائل معنوى گسترش مسائل فرهنگى و تربیتى تعلیم و تربیت و...
ساختار وجودى حوزه ها و روحانیت به گونه اى ست که با کارهاى سیاسى و اجتماعى اداره و اجرا برنامه ریزى و قانونگذارى ناسازگار است. این گونه امور را باید به اهل فنّ و سیاست واگذارد. روحانیت چون در این زمینه ها تخصص لازم و تجربه کافى را ندارد نباید در امور سیاسى و اداره کشور دخالت کند بلکه باید در حاشیه و از دور به نظارت اخلاقى و ارشادى بپردازد.
صاحبان این اندیشه در اصل انزوا و کناره گیرى روحانیت از مسائل سیاسى و اجرایى اتفاق نظر دارند لیکن هر یک به دلیلى که بدان اشاره مى کنیم:
* سکولاریسم
پیروان این بینش بر این پندارند که دین و هر چیزى که جنبه قداست و معنویت دارد باید از روابط و فعالیتهاى اجتماعى بر کنار باشد. بنابراین پندار دین منحصر و محدود در امور فردى است و با مقوله هاى سیاست و اجتماع ناسازگار است.
ریشـه و اساس این تفکر را باید در موضع گیریهاى مغرب زمین در مقابل دین جست.
آنچه امروز در غرب به عنوان کلیسا و واتیکان مظهر معنویت شناخته مى شود حوزه مسؤولیتش فقط دعا و اجراى مراسم ویژه در زمانها و مکانهاى مخصوص است و کارى به کار سیاست و اجتماع ندارد از این روى دین در تحولات و حوادث
اجتماعى کشورهاى غربى نقش و تأثیرى ندارد و براى آن جایگاهى در نظر گرفته نمى شود.
در کشور ما نیز روشنفکران غیر مذهبى معمولاً تحت تأثیر همین بینش قرار گرفتند و با هر نوع فعالیت و دخالت دین در امور اجتماعى به مخالفت برخاستند. این طرز تفکر در بین بسیارى از روشنفکران به اصطلاح مذهبى و ملى گرایان رواج یافت و در آستانه پیروزى انقلاب اسلامى بروز و ظهور بیشتر یافت تا آن جا که اینان خواستار برگشت امام و روحانیت به قم شدند و بر این نظر اصرار مى ورزیدند.
این نظر یا برخاسته از عدم شناخت اسلام و روحانیت شیعه است و یا برخاسته از اغراض سیاسى.
دینى که سیاست جزء ماهیت و جوهره آن است و رهبرانش (ساسة العباد) معرفى شده اند و همه افراد امت اسلام را مسؤول سرنوشت یکدیگر مى داند: (کلکم راع و کلکم مسؤول عن رعیته)1 و(اهتمام به امور مسلمانان)2 را از نشانه هاى جامعه سالم اسلامى بر مى شمارد چگونه اجازه مى دهد که کارشناسان و متخصصان آن مکتب از سیاست و اجتماع به دور باشند و از کنار حوادث واقعه بى تفاوت بگذرند.
اسلام دینى است که هم به ساختن و پرداختن فرد اهمیت مى دهد و به آن دعوت مى کند و هم به ساختن و پرداختن جامعه.
امام آنان که این اندیشه را در جامعه اسلامى ایران طرح مى کردند و بر آن پاى مى فشردند داراى طرح و برنامه مى دانست که براى انزواى روحانیت طرح کرده بودند3.
* جدایى دین از سیاست
عده اى دیگر بر این باور بوده و هستند که اساساً مسائل دینى را نباید با مسائل سیاسى و اجتماعى یکى دانست و به هم آمیخت بلکه دین چیزى است و سیاست چیز دیگر. سیاست با دروغ دغل خدعه و... همراه است و شریعت و دیانت از این گونه
امور منزّه و به دور. بنابراین بین دیانت و سیاست نمى توان جمع کرد. اینان براساس همین باور نادرست و برداشت ناصحیح از دین و معارف الهى هرگونه دخالت روحانیت و علماى دینى را در امور سیاسى و اجتماعى خلاف شرع دانسته و برانزوا و دورى آنان از مسائل سیاسى اصرار مى ورزند. (آخوند سیاسى) در نظر آنان یک فحش تلقى مى شد و مى شود. در منطق آنان پرداختن به امور سیاسى و اجتماعى خلاف شأن و مقام روحانیت است. فرقى نمى کند که نظام طاغوتى باشد یا اسلامى. این تفکر هم در میان مردم معمولى هوادارانى داشت و دارد و هم در حوزه و در بین برخى از اهل علم رواج دارد و تبلیغ مى شود.
در مجموع تز استعمارى جدایى دین از سیاست که ریشه در تفکر سکولاریسم غربى دارد در نزد اینان مقبول افتاد و بر این اساس قبل و بعد از انقلاب در برابر امام و روحانیت معتقد به مبارزه سیاسى موضع گرفتند.
اینان بسیارى از نوآوریهاى انقلاب را بدعت و خلاف شرع مى دانند پرونده این مقدس نمایان و متحجران داستانى طولانى دارد. در دوران سیاه که عالمان مبارز در زندانهاى مخوف طاغوت به سر مى بردند و یا از این شهر به آن شهر تبعید مى شدند این گروه خون به دل مجاهدان فى سبیل اللّه کردند و گلوله زخم زبانشان هزار بار بیشتر از باروت سرب جگر و جان مبارزان را مى سوخت. امام از آنان دل پرخونى داشت و با سوز و گداز مى گفت:
(در شروع مبارزات اسلامى... عده اى مقدس نماى واپسگرا همه چیز را حرام مى دانستند و هیچ کس قدرت این را نداشت که در مقابل آنها قد علم کند. خون دلى که پدر پیرتان از این دسته متحجر خورده است هرگز از فشارها و سختیهاى دیگران نخورده است. وقتى شعار جدایى دین از سیاست جا افتاد و فقاهت در منطق ناآگاهان غرق شدن در احکام فردى و عبادى شد قهراً فقیه هم مجاز نبود که از این دایره و حصار بیرون رود و در سیاست و حکومت دخالت نماید.4)
سوگمندانه پرونده تفکر این گروه هنوزهم بسته نشده است. گرچه شیوه خود را
عوض کرده اند اما اندیشه همان اندیشه پرهیز از سیاست و حکومت و نزدیک نشدن حوزه به این مسائل است. نه تنها حاضر نیستند قدمى براى تثبیت مشروعیت نظام بردارند بلکه همواره مى کوشند تا به بهانه حلال شدن حرامها و مانند آن نظام و مسؤولان آن را زیر سؤال ببرند. اگر خلاف شرعى در گوشه اى از مملکت از فردى سربزند که وابسته به نظام است فریاد وا اسلاما سر مى دهند و حسرت ولایت زمان شاه را مى خورند!
در هنگامى که جوانان با ایمان و عاشق و دلباخته دین و ولایت فوج فوج به مسلخ عشق مى رفتند و با شعار (لبیک یا خمینى) به یارى دین و تشیع مى شتافتند و با دشمنان خدا نبرد مى کردند. آنان فرهنگ شهادت و شهیدان را به سخره مى گرفتند و با طعن و کنایه جنگ و دفاع مقدس را زیر سؤال مى بردند5.
در کرسى درس و تدریس از کتاب طهارت و صلات و... صرف نظر نکرده و نمى کنند و هرگز حاضرنشده و نمى شوند که براى تنگناهاى فقهى و گرههاى شرعى نظام راه حلى ارائه دهند و مشکلى از مشکلات قانونى نظام راحل کنند.
بطلان این اندیشه و سستى این نظریه (جدایى دین از سیاست) چنان روشن است که نیازى به پاسخ ندارد.
فقط به این نکته بسنده مى کنیم که این گروه با ادعاى ولایت و تقدسى که دارند اگر در عصر پیامبر(ص) و على(ع) مى زیستند چه مى کردند؟ آیا به این بهانه که رسول خدا(ص) و على(ع) به مسائل سیاسى اجتماعى اقتصادى و نظامى جامعه مى پردازند و در حلّ و فصل نزاعها و کشمکشهاى مردم دخالت مى کنند و با حضور در متن جامعه حوادث واقعه را زیر نظر مى گیرند و با تهاجم دشمن در جبهه نظامى و سیاسى و فرهنگى مبارزه و مقابله مى کنند این امور را دخالت در سیاست مى دانستند و از آن پرهیز مى کردند؟
آیا به این دلیل که ممکن است در اجراى احکام اسلام و پیاده کردن عدالت اسلامى گرفتار غیبت و یا دروغى در گوشه اى از مملکت بشوند و یا شخصى در یکى از نهادها و
ادارات خلاف شرعى مرتکب بشود از اساس با حکومت و نظام اسلامى به مخالفت برمى خاستند؟
این مقدس مآبان که بر خواندن زیارت جامعه تأکید مى ورزند با جمله (ساسة العباد و ارکان البلاد) چگونه برخورد مى کنند و از سیاست چه معنى و مفهومى براى خود دارند؟
* استبداد دینى و انحصار طلبى
با پیروزى انقلاب اسلامى ضربه اساسى بر پیکر استعمار وارد آمد. هیبت استکبار فرو ریخت و ابرقدرتها تحقیر شدند. با اعلام شعار (نه شرقى و نه غربى) که آن را استراتژى مى دانستند نه تاکتیک طرح مشترک جهانخواران و جبهه متحد ضد انقلاب در داخل براى نابودى انقلاب و بیرون راندن روحانیت از صحنه سیاست و مدیریت کشور به اجرا در آمد. ورشکسته هاى سیاسى نیز با آنان هم صدا شدند و چهره هاى درخشان روحانیت و یاران امام را نشانه گرفتند. تمام تلاشهاى مخالفان داخلى و خارجى در یک نقطه متمرکز شده بود: کنار زدن روحانیت از متن مبارزه و سیاست. زیرا روحانیان را سدّ نفوذ ناپذیر در مقابله سلطه خود مى دانستند. اخوان الشیاطین براى اجراى این طرح و توطئه دست به کار شدند و به شایعه پراکنى و یأس آفرینى مشغول. این بار ترفند دیگرى زدند و به عنوان جلوگیرى از (استبداد عمامه و نعلین) و (دیکتاتورى ملاها) و (انحصار طلبى)6 و... به میدان آمدند.
برخى از آنان دخالت روحانیان را در امور مملکت موجب فنا و نابودى اسلام شمردند:
(کنار رفتن براى آقایان [روحانیان] یک تکلیف شرعى است چون اسلام در این سرزمین در خطر نابودى است.)7
امام در اوج بود و این قلّه را نمى توانستند نادیده بگیرند از این روى نوشتند:
(امام خمینى مظهر مبارزه است و مقاومت اما مملکت و کار سازندگى اش را باید به دست مردان سیاست سپرد.8)
به این سخنان هم بسنده نکردند بلکه دخالت روحانیت را در امور سیاسى و اجتماعى نوعى (فاجعه اجتماعى) خواندند:
(روحانیت باید رسالت خود را به عنوان وجدان آگاه و بیدار جامعه انجام دهد و مملکت را کسانى باید به عهده داشته باشند که اهل سیاست باشند. آنچه که به عنوان فاجعه اجتماعى مى تواند تلقى شود سپردن کار واداره امور به دست مذهبیون در تمام شؤونات مملکتى است.)9
با (ولایت فقیه) مخالفت ورزیدند و آن را با لحن توهین آمیزى نوعى (کلاه گذارى)10 بر سر ملت دانستند.
برخى دیگر از(استبداد صغیر)11 دم زدند و به مردم هشدار وآماده باش دادند.
بالآخره گروهى هم با طرح این مسأله که اگر روحانیت وارد مدیریت کشور شود انقلاب در انحصار اندیشه و گروهى خاص قرار خواهد گرفت با چماق (انحصار طلبى) و انحصار گرایى به جان انقلاب و روحانیت افتادند.
در نشریه حزب خلق مسلمان مى خوانیم:
(براى قاطبه مردم و روشنفکران مسأله به این شکل مطرح مى شود که به هر حال یک طبقه دارد قدرت و لطه خودش را بر سایرطبقات اعمال مى کند. چنین چیزى با روح انقلاب منافات دارد و قابل پذیرش نیست.)12
سستى این اندیشه نیز روشن است. اسلام یکى از شرایط رهبرى و ولى امر را (عدالت) مى داند و به پیروان خود دستور مى دهد: در (حوادث واقعه) به فقیهى رجوع کنید که در درجه اول خود ساخته و خدا باور باشد و از خواهشهاى نفسانى و ترفندهاى شیطانى رهیده. این چنین فقیهى اگر با رأى و انتخاب مردم در رأس قدرت قرار گیرد و نظارت و اداره جامعه را به عهده گیرد نه تنها مستبد و انحصارگر نخواهد شد بلکه با هرگونه انحصار و استبداد مبارزه خواهد کرد.
امام در پاسخ این گونه افراد مى گوید:
(اینهایى که دور هم جمع مى شوند و مى گویند: ما از دیکتاتورى پهلوى خارج و به دیکتاتورى عمامه و نعلین رسیدیم از دیکتاتورى نمى ترسند... از اسلام مى ترسند... از آن که سیلى خورده اند مى ترسند.)13
علاوه هیچ کس نگفته و نمى گوید که درپذیرش مقام و مسؤولیت در نظام جمهورى اسلامى لباس روحانیت شرط است و خصوصیتى دارد. لیاقت و شایستگى میزان و معیار است چه روحانى باشد و چه غیر آن.
2. نظارت نه دخالت
نظر دیگر انزوا و کناره گیرى حوزه و روحانیت را از مسائل سیاسى و حوادث واقعه روا نمى داند.
در این دیدگاه روحانیت باید با حضور در زمان و شناخت اسلام و انسان و نیازهاى بشرى همواره پیشتاز و جلودار باشد. بى تفاوتى و دور بودن از سرنوشت مردم مسلمان را براى روحانیان عیب بزرگ مى شمارد و هدایتگرى و خیرخواهى و روشنگرى و در یک کلمه (نظارت) را کار اساسى و اصلى روحانیت و حوزه ها مى داند. امّا دخالت مستقیم در مدیریت مملکت و به دست گرفتن کارهاى اجرایى را به صلاح روحانیت نمى داند.
این نظر گاهى از سوى ملى گرایان مطرح مى شود و گاهى از سوى نویسندگان مسلمان و روشنفکران مذهبى.
هر یک براى خود دلیل و توجیهى دارند که با ارائه آن مى توان به انگیزه هاى مخالفت آنان با دخالت روحانیت در امور اجرایى آشنا شد و به رمز پافشارى آنان بر نظارت روحانیت پى برد.
* حرمت و قداست روحانیت
برخى بر این باورند که روحانیت نهادى است مردمى و در ارتباط با روح و روان مردم براى انجام این رسالت به پشتوانه و جایگاه معنوى ویژه اى نیاز دارد تأثیر گذارى روحانیان در نفوس ضرورى است و غیر قابل انکار. وقتى در این رسالت مى تواند موفق باشد که حرمت و قداستش در دید مردم محفوظ و مصون باشد.
دخالت مستقیم روحانیت در کارهاى اجرایى و ادارى این پشتوانه معنوى را از روحانیت مى گیرد و جرأت وجسارت مردم را نسبت به این نهاد افزایش مى دهد.
بنابراین تحلیل بهتر است که روحانیت فقط به نظارت بسنده کند و به مدیریت و اجرا و اداره امور نپردازد تا حرمت و قداست او که براى تأثیر گذارى و تربیت لازم است هماره محفوظ بماند. صاحبان این تفکر قبول دارند که اسلام از سیاست جدا نیست و سیاست عین دیانت است ولى بر این پندارند که چون آرمانهاى اسلامى و قسط قرآنى درست و تمام انجام نشده و نمى شود و آنچه انجام شده بر خلاف تصورى است که از اسلام و سیاست و اقتصاد و عدالت مى رود نباید پاى روحانیت که در طول تاریخ نگهبان شریعت بوده به میان آید و کارها به نام او ثبت شود و سابقه درخشانش از تاریخ محو گردد. به پندار اینان روحانیت نبایستى از اول دخالت مى کرد. یکى از علل ناکامى انقلاب از دخالتهاى آنان نشأت مى گیرد.
باید از اینان پرسید: نظارت چیست؟
آیا نظارت اخلاقى و ارشادى مورد نظر است؟ یا نظارت سیاسى و قانونى؟ اگر مقصود آن است که روحانیت با آموزشهاى اخلاقى و تربیتى همواره در کنار نظام و مسؤولین باشد تا در هیچ جا بر کسى ظلم و ستم نشود و زمینه ایجاد جامعه قرآنى و اجراى (قسط و عدالت) فراهم آید که امکان ندارد. زیرا تجربه تاریخى ثابت کرده است که با این گونه نظارتها نمى توان احکام اسلامى را پیاده کرد و به عدالت اجتماعى دست یافت. سالهاى سال روحانیت در این مملکت ناظر اخلاقى بود و نظارت ارشادى داشته و منبر و مسجد در اختیار امّا با این شیوه نتوانست احکام سیاسى
اجتماعى و قضایى اسلام را پیاده کند.
و اگر مقصود از نظارت نظارت قانونى و سیاسى است به این معنى که براى روحانیت در قانون اساسى جایگاه و موضع قانونى در نظر گرفته شود تا با استفاده از آن بر کار مسؤولان و نظام نظارت داشته باشد این که بدون دخالت و بدون استفاده از قدرت امکان پذیر نیست. آیا مى شود به (ولى فقیه) اختیارات قانونى داد و سپس از او خواست که در حاشیه قدرت بماند و کارى به اجرا و مدیریت عملى نداشته باشد؟
آیا پذیرفتن مسؤولیت و خدمت به مردم و رفع گرفتاریها در کشورى که بر اساس قوانین اسلامى و معیارها و ارزشهاى دینى اداره مى شود عامل افزایش محبوبیت و حرمت روحانیت مى شود یا مایه کاهش آن؟ بله ورود به کارهاى اجتماعى یک سرى پیامدها دارد و ناخوشایندیهایى. امکان ندارد روحانى به طور جدى و قاطع احقاق حق کند و دست رد به سینه ظالمى بزند و مظلومى را بنوازد و با مفاسد اجتماعى به مبارزه برخیزد و فاسدان را اصلاح کند و اگر ممکن نبود بر اندازد و... همه خوب او را بگویند و دوستش داشته باشند و علیه او شایعه اى نپراکنند یا اعتراض و انتقادى بر او نداشته باشند.
مگر بر کسى اعتراض کردن و عملکرداو را به نقد کشیدن نفوذ کلام را مى کاهد یا حرمت و قداست او را مى کاهد؟
مگر بر ائمه معصومین(ع) اعتراض و انتقاد نمى کردند. آیا آنان به این بهانه که از قداست و حرمتشان کاسته مى شود در جایى که میدان عمل بود و خدمتى دست از کار مى کشیدند و کناره مى گرفتند یا نه به انتقادات پاسخ مى دادند و ذهنها را روشن مى کردند و به کار ادامه مى دادند؟
روحانیت اگر درست کار کند و وظایف خویش را به بهترین وجه انجام دهد با سابقه درخشانى که دارد بیش از پیش در نزد مردمان پاک سیرت محبوب مى شود.
لغزش براى همه است. تنها کسى دچار لغزش نمى شود که به میدان عمل پا نگذارد. باید سعى کرد لغزشها را به حداقل رساند نه این که از ترس لغزش پا به میدان عمل نگذارد.
روحانیت نمى تواند به بهانه اى که امکان دارد بلغزد و یا مردم بر او جرى شوند و از او بازخواست کنند و در نتیجه از محبوبیتش کاسته شود و تأثیر گذاریش کم پا به میدان عمل نگذارد و وارد کارهاى اجتماعى نشود و در امور سیاسى دخالت نکند. هر کس تشخیص مى دهد مى تواند کارى را انجام دهد و در آن کار به او نیاز است وظیفه دارد که آن کار را به عهده بگیرد.
* عدم تجربه و تخصص
مى گویند: روحانیت چون تجربه لازم و تخصص کافى ندارد و با مسائل فنّى و تخصّصى سیاست و مدیریت ناآشناست نباید در امور دخالت کند باید ناظر بر امور و کار مسؤولان باشد. با این نظارت مى تواند به اهداف تربیتى سیاسى و اجتماعى که در سر دارد دست یابد. درباور این گروه (هنگامى که کار به دست نامتخصصان و ناواردان و اشخاص غیر فنى افتد خرابى آن بیشتر است از آبادى) فرقى نمى کند که آن فرد یا افراد خائن باشند یاصالح روحانى باشند یا غیر روحانى. این نظر هم گاهى از سوى روشنفکران مسلمان و معتقد به اسلام و سیاست ابراز مى شود و گاهى از ناحیه ملى گرایان. ملى گرایان و جریان لیبرالیسم از همان آغاز پیروزى با همین شعار به میدان آمدند و از روحانیت مى خواستند که محترمانه به حوزه برگردد و به خیر و شر مردم و انقلاب کارى نداشته باشد و مشغول درس و بحث در گوشه مدارس و مساجد گردد.
آقاى بازرگان در مدرسه فیضیه قم و در جمع علماء و بزرگان حوزه گفت:
(علما خوب است نظارت داشته باشند و در اداره مملکت دخالت نکنند...علما تجربه شان کم است فقط نظارت داشته باشند. ما که تجربه مان بیشتر است بهتر است مدیریت مملکت را به عهده داشته باشیم.15)
ایشان در دوران مسؤولیتش در دولت موقت همواره از نهادها و روحانیت گلایه داشت و آنان را مانع کار و سدّ راه مى دانست. با مطرح شدن (ولایت فقیه) در مجلس
خبرگان و قانون اساسى موضع گیرى وى و همفکرانش نسبت به روحانیت شدّت یافت و کار به جایى رسید که سخنان و نصایح امام خمینى را نیز نوعى دخالت در کار دولت مى شمرد و سخن از کلافه شدن دولت از ناحیه امام مى زد16. بعد از استعفا تاکنون نیز بر این موضع پاى فشرده و با تقسیم بندى انقلاب به دو حرکت (رو به مرکز وگریز از مرکز) مى نویسد:
(نفوذ اعلاى روحانیت در جمهورى اسلامى ایران از خصوصیات بارز و تمایزهاى حرکت دوّم انقلاب [است])17
این اندیشه تکیه روحانیت براى رهبرى انقلاب را نقطه ضعف مى داند و ولایت فقیه را با حاکمیت ملى در تضادّ18!
در بعضى از اظهارات بویژه در نوشته هاى اخیرش دخالت روحانیت را مسأله اى مى داند که (وارد)19 بر انقلاب شده است و پیش از انقلاب چنین چیزى مطرح نبوده است. با این که معتقد است: امام خمینى در سال 1346 هـ ش. حدود ده سال پیش از پیروزى نهضت در زمینه صلاحیت فقها گفته است:
(آنچه مربوط به نظارت و اداره عالیه کشور و بسط عدالت بین مردم و برقرارى روابط عادلانه مردم مى باشد همان است که فقیه تحصیل کرده است.20)
و نیز قبول دارد که امام خطاب به روحانیت در همان سالها گفته است:
(شما هم مى توانید مملکت را اداره کنید مگردیگران چطور بودند که شما نیستید.21)
در عین حال مى گوید:
(این رساله فقهى امام اولاً یک بحث فقهى است که کلیات را بردارد و وارد جزئیات نشده است. ثانیاً در سالهاى نزدیک به پیروزى این رساله مورد بحث و نظر نبوده است. ثالثاً در پیش نویس قانون اساسى کمترین اشاره اى به ولایت فقیه نشده است.)22
معلوم است که این گونه موضع گیرى و توجیه گرى در مقابل کلمات روشن و بى ابهام امام همه و همه براى آن است که همان پندار خود را رواج دهد که روحانیت لیاقت کاردانى و توانایى مدیریت اجرایى را ندارد و صلاح او در آن است که به بحث و بررسى مباحث کلامى و فقهى و اصولى بپردازد و کار را به کارگزاران با تجربه و متخصص بسپارد.
اگر این سخنان را کسى مى گفت که کار نامه اش مشخص نمى بود و در میدان عمل امتحان نداده بود شاید مورد قبول واقع مى شد ولااقل به عنوان یک نظریه مى شد پذیرفت. امّا همین مدعى تجربه و تخصص و همفکرانش در بهترین فرصتها کار اداره کشور را در دست داشتند و متأسفانه نه تنها کارى از پیش نبردند وگرهى از گرههاى انقلاب را نگشودند که خود استخوانى در گلو و خارى در چشم انقلابیون و انقلاب شدند. امام با توجه به مذهبى بودن و سابقه مبارزاتى بازرگان و دوستانش به آنان اعتماد کرد امّا عملکرد ضعیف و غیر انقلابى آنان موجب شد که اعلام کرد:
(من هر روزى که ازاین انقلاب مى گذرد بیشتر توجه به این معنى پیدا مى کنم که ملت ما انقلابى عمل کردند و ما نکردیم... از اول باید یک دوستى که قاطع باشد و جوان باشد [انتخاب مى کردیم]... انتخاب شد و خطا شد.)23
بازرگان با این که پس از برکنارى اعتراف کرد:
(نه خود من یک سیاستمدار و دولتمرد و نخست وزیر حرفه اى بودم و نه پداران و اجداد من چنین سابقه اى داشتند و در نتیجه یک سلسله اشتباهات و خطاهایى از من سرزد که هرگز پیش بینى آن را نمى کردم.)24
ولى از روحانیت مى خواست که چون سابقه و تجربه کار اجرایى ندارد در کارها دخالت نکند و امور را به اهل فنّ و سیاست واگذارد!
البته این نظر و تفکر منحصر در گروه نهضت آزادى و بازرگان نبود بلکه ادامه جریانى است که در طول تاریخ نهضتهاى اسلامى بویژه در سده اخیر همواره در برابر اسلام قاطع و انقلابى و روحانیت مبارز و پیشتاز ایستاده و در صدد بیرون راندن آنان از صحنه هاى سیاسى و اجتماعى بوده است.
تنها دلیل این گروه آن بود که روحانیت تجربه و تخصص ندارد.
منظور از تخصص چیست؟
اگر تخصص در اداره کشور است کدام یک از مدعیان تخصص که در برابر روحانیت قد عَلَم کرده بودند و آنان را بى تخصص مى خواندند سابقه اى در اداره کشور داشتند و آن را براساس تخصص اداره کرده بودند؟ که روحانیت نداشت. اگر منظور از تخصص تخصص در امور صنعتى کشاورزى و معادن و... است که هیچ گاه روحانیت نگفته که این امور به غیر متخصصان واگذار شود بلکه هم آنان و هم آقایانى که خود را متخصص مى خواندند ناگزیر باید در امورى که از حوزه تخصصى آنان خارج است از متخصصان و اهل فن بهره مى بردند. لیکن روحانیت مى گفت که باید از متخصصان مؤمن و متعهد بهره برد.
اگر منظور از تخصص در امور قضایى و حقوقى و تربیتى و... است روحانیت از دیگران چیزى کم ندارد.
افزون بر این روحانیت در کارهایى که دخالت کرده و مدیریت به گواهى اهل انصاف از دیگران که ادعاى تخصص مى کرده اند بسیار بهتر و دقیق تر عمل کرده و کارنامه درخشانى از خود باقى گذارده است. زیرا ایمان به خدا و باور نیروى خودى و میدان دادن به فرزندان پرشور انقلاب که بزرگترین حماسه قرن را آفریدند مهم ترین و قوى ترین پشتوانه و تکیه گاه آنان بوده است و اگر ضعفى بوده نیروى لایزال خداوندى و قدرت بالاى مردمى جبرانش کرده و راه درست و راست را نموده است.
اداره انقلاب عظیم مردم کنترل ارتش تا دندان مسلح راندن و میراندن ضد انقلاب وابسته به غرب و شرق در هم کوباندن گروههاى ضد مردمى سرکوب کردن تجزیه طلبان خنثى کرده چندها کودتا خنثى کردن توطئه هاى آمریکا اداره هشت سال جنگ و پیروزمندانه راندن دشمن از خاک مقدس ایران و... کارنامه اى است درخشان و افتخار آفرین و حاکى از مدیریتى فوق العاده قوى.
امام خمینى از این قوت و قدرت چنین مى گوید:
(من امروز بر این عقیده ام که مقتدرترین افراد در مصاف با آن همه توطئه و خصومتها و جنگ افروزیهایى که در جهان علیه انقلاب اسلامى است معلوم نبود موفقیت بیشترى از افراد موجود به دست آورند.)25
* عدم انتساب کاستیها به روحانیت
انگیزه مخالفت برخى دیگر با دخالت روحانیان در کارهاى اجرایى آن بود که روحانیت اگر در امور ادارى و اجرایى دخالت نکند و مستقیم مسؤولیتهاى اساسى را به عهده نگیرد کاستیها و ضعفهاى موجود به او منسوب نمى شود. و در معرض اتهام و انتقاد و اعتراض قرار نمى گیرد. با پذیرفتن کارهاى اجرایى از ناحیه روحانیت هم انحرافها به وى نسبت داده مى شود و هم مشکلات و نارساییهاى اقتصادى و اجتماعى.
در پاسخ این نظر باید گفت: بله اگر روحانیت در حاشیه قدرت مى زیست و به نظارت بسنده مى کرد کاستیها و گرفتاریها به وى منسوب نمى شد. اما سخن این است که:
اولاً مى توان با این بهانه شانه از زیر بار مسؤولیت خدمت به مردم و اسلام خالى کرد و دستى از دور بر آتش داشت؟
آیا این روش با تعهد و رسالت حوزه و روحانیت سازگار است؟
ثانیاً آیا همه این انتسابها از روى دلسوزى و واقع نگرى است یا این خود نیز حلقه اى است از زنجیره توطئه مستکبران علیه اسلام و روحانیت و کشاندن مردم از مسائل اصلى به مسائل فرعى و جانبى؟
ثالثاً معناى حکومت اسلامى و مدیریت روحانیت آن نیست که هیچ گونه خلاف و انحرافى مشاهده نشود و همه کارگزاران و دست اندرکاران بدون استثناء با صداقت وامانت کار کنند و کارشکنى و خیانتى در مملکت وجود نداشته باشد. نقص و ضعف در مدیریت و انحراف در شیوه مدیریت وجود دارد و کسى هم منکر آن نیست اما این ضعفها و کمبودها دلیل آن نمى شود که اصل نظام و مشروعیت آن را زیر سؤال ببریم و از
روحانیت بخواهیم که براى عدم انتساب این امور به وى از صحنه کنار رود تا دیگران جایگزین او شوند. آیا در حکومت پیامبر(ص) و على(ع) همه کارگزاران صالح بودند و هیچ گونه خلافى وجود نداشت؟
مقام معظم رهبرى در این باره مى گوید:
(آیا این درست است که تا درگوشه اى به عقیده و سلیقه کسى مختصر نابسامانى پیدا مى شود شروع کند به اعتراض و اشکال کردن... مگر وقتى حکومت صحیح شد و موازین حکومت موازین کاملى گردید در سراسر این حکومت همه کارها درست خواهد بود؟
شما کسى را سراغ ندارید که از امیرالمؤمنین(ع) اعدل اتقى اصدق فى احکام اللّه و اخشى فى ذات اللّه باشد. مگر زمان امیرالمؤمنین(ع) همه حکّامى که بر ولایات مسلط بودند و خود امیرالمؤمنین(ع) آنها را فرستاده بود مثل ابوذر و سلمان بودند؟
امیرالمؤمنین(ع) فقط چهار نفر مثل ابوذر سلمان و عمار داشت بقیه آدمهاى دیگر بودند.)26
در اطراف و اکناف حکومت آن حضرت افرادى بودند که شبانه با معاویه مذاکره مى کردند. اشخاصى بودند که به بیت المال خیانت مى کردند. عده اى از مسؤولیت و مقامشان بهره سوء مى بردند27 اما اینها هیچ گاه از مشروعیت حکومت آن حضرت نمى کاست.
این قضاوت نابجاست که براى عدم انتساب برخى از انحرافها و کاستیها به روحانیت از آنان بخواهیم در امور سیاسى و اجتماعى و مدیریتى دخالت نکنند و از دور به نظارت خشک و بدون پشتوانه قانونى بسنده کنند.
3. نظارت و دخالت
در مقابل دو نظر فوق نظر دیگرى وجود دارد که هم بر نظارت فقها و روحانیان بر قانونگذارى و برنامه ریزى کشور نظر مثبت دارد و هم دخالت آنان را در امور اجرایى نوعى تکلیف مى شمرد.
اینان بر این باورند که در انقلاب اسلامى روحانیت نباید در حاشیه قدرت بماند بلکه باید در متن سیاست و برخوردار از قدرت مدیریتى و اجرایى گردد تا بتواند رسالت تاریخى و دینى خود را به درستى به انجام رساند.
این تفکر از تجربه تلخ تاریخى مایه مى گرفت. تجربه اى که نمى خواست تکرار شود. روحانیت در بسیارى از نهضتها به خاطر فاصله از مدیریت کشور نتواست از تلاش مردم و ایثار آنان در راه بهبودى دنیا و اصلاح امور و برپایى قسط و عدل و گسترش معنویت بهره برد. از این روى در این رستاخیز عظیم غفلت از این امر را روا ندانست و پاى فشرد که باید روحانیت در متن حادثه حضور بیابد.
امام مبدع این فکر بود و عامل بدان. او ماهیت و هویت استعمار را خوب مى شناخت. از نیرنگهاى او آگاهى داشت. عمله بى مزد و مواجب او را که در لباس میش نیت گرگ داشتند به درستى شناسایى کرده بود. به مردم روحانیت علما و... بارها بار هشدار داد: تز جدایى دین از سیاست را که اینان به عنوان حرکت شایسته و خدا پسندانه دنبال مى کنند به هوش باشید دامى است نامرئى. آنان رامى شناخت و عملکرد آنان را نیز مى دانست:
(مى گویند که روحانیون باید بروند سراغ کارخودشان و ملت را بگذارند و سیاست را بگذارند براى ما. شما سیاست را پنجاه سال در دست داشتید و هیچ غلطى نکردید. شما کجا کار مثبتى توانستید انجام بدهید؟ هر کدامتان که ملى بودید یا
فرض کنید متدین بودید تا صدایتان در مى آمد تو سرتان مى زدند... شما را من مى شناسم. نمى خواهم اسمتان را ببرم. سر جایتان بنشینید آدم شوید.28)
امام دریافته بود که غرب باوران و بى ایمانان به نیرو و توان مردم خود برآنند سر بر آستان غرب بسایند و مردم و نمایندگان آنان را از گردونه اجتماعى خارج کنند. از این روى از فقها مى خواهد وارد در صحنه شوند و امور جامعه را در دست گیرند:
(در عین حالى که فقیه هستید جناح سیاست را رها نکنید. تفکر کنید در امور. وارد بشوید در امور دخالت کنید در امور. من فقیهم و دیگر کارى ندارم به چیزى نمى شود این. شما فقیه هستید ولى بایددر امور دخالت کنید. در مقدرات مردم دخالت کنید.29)
چنین شد روحانیت وارد صحنه شد و به کمک انقلاب اسلامى که خود برپا داشته بود شتافت و ایثارگرانه از مواضع بحق جمهورى اسلامى به دفاع برخاست.
یادآوریها:
1. برخى از ملى گرایان و مخالفان حضور و دخالت روحانیت در قدرت و مدیریت کشور با ذکر نمونه هایى از سخنان امام برآنند که در مبانى امام شبهه اى ایجاد کنند و مى گویند بین مبنى و نظر امام نوعى تباین وجود دارد. زیرا امام در پاریس و در پاسخ خبرنگاران خارجى که از ایشان مى پرسیدند: نقش روحانیت و رهبران مذهبى در حکومت و دولت آینده چه نقشى است؟ مى فرمودند:
(روحانیون در حکومت آینده نقش ارشاد و هدایت دولت را دارا مى باشند30.)
یا:
(ممکن است علما هم به صورت عضو کامل و یا عضو ناظر در آن شرکت کنند31.)
مى گویند: این موضع گیرى با موضع امام پس از پیروزى که اصرار بر دخالت روحانیت در امور داشت ناسازگار است.
پاسخ: اولاً سخنان امام را نباید جداى از یکدیگر دید و از آن استفاده کرد. امام از سالهاى قبل از نهضت که حکومت اسلامى و ولایت فقیه را مطرح کرد مسأله صلاحیت و لیاقت فقها را براى اداره نیز مطرح ساخت و با صراحت گفت:
(فقها توان و لیاقت اداره کشور را دارند و چیزى از دیگران کم ندارند32.)
ثانیاً امام در آن موقعیت حساس و در آن مکان ویژه یعنى پاریس اسلام را مکتب جامع و کامل معرفى مى کرد که هیچ کمبودى در هیچ زمینه اى ندارد ولى مى تواند مستقلاً تأسیس حکومت کند و به وسیله افراد صالح و کاردان امور مملکت را پیش ببرد و لازم نیست که حتما همه مسؤولان امور ملبّس به لباس روحانیت باشند بلکه براساس شایستگى و لیاقت پستها به افراد واگذار مى شود و قشر خاصّى مورد نظر نیست.
ثالثا امام عملاً بعد از پیروزى انقلاب اسلامى دولتى را انتخاب کردند و براى سامان دادن امور کشور افرادى را برگزیدند که رئیس و اعضاى آن هیچ کدام روحانى نبودند. اما سیاستمداران پر ادعا کار را به جایى کشاندند که با خط امام و روحانیت وفادار به امام به عنوان مزاحم و سدّ راه برخورد کردند. این شد که امام برنامه دیگرى را پیش گرفت و انقلاب اسلامى را به مسیرى پر تحرک تر هدایت کرد تا به رکود و لجن زار دموکراسى غربى گرفتار نیاید.
به همین جهت امام امت وقتى که به این نتیجه رسیدند که دخالت نکردن مستقیم روحانیت در اداره امور کشور امکان دارد ضربه هاى جبران ناپذیرى به انقلاب اسلامى وارد سازد و آن را از بستر اصلى و واقعى که همان اسلام ناب و خالص است خارج کند. با کمال صراحت و قاطعیّت اعلام کرد:
(پیش از انقلاب من چنان فکر مى کردم وقتى انقلاب پیروز شد افراد صالحى هستند که کارها را طبق اسلام عمل کنند لذا بارها گفتم روحانیون مى روند کارهاى خودشان را انجام مى دهند. بعد دیدم خیر اکثر آنها افراد ناصالحى بودند. دیدم حرفى که زده ام درست نبوده است. آمدم صریحا اعلام کردم: من اشتباه کردم33.)
بر اساس این باور و تجربه روحانیت وارد صحنه هاى اجرایى شد و عهده دار مسؤولیتهاى مهم و بالایى در نظام جمهورى اسلامى گردید. البته پذیرش این مسؤولیتها از ناحیه روحانیت و فقهاى دینى برخى براساس وظیفه و اداى تکلیف بود و برخى براساس ضرورت انقلاب و نظام به این شرح:
* طبیعت بخشى از کارها و پستها ایجاب مى کرد که همیشه بر عهده روحانیت و مرجعیّت باشند از قبیل رهبرى و ولایت امر که ویژه عالم عادل و آگاه به زمان است.
* ماهیّت قسمتى دیگر از مشاغل نیز با تخصص علمى و عملى و با وضع اجتماعى روحانیت مربوط مى شد و نمى بایست از آن سرباز زند مانند شوراى نگهبان قضاوت و...
* بخش دیگرى از مسؤولیتها بود که نیازمند به تخصصهاى غیرحوزوى بود و در صورت بودن آن شرایط در روحانیان مى توانستند مانند دیگران به انجام آن وظایف بپردازند که برخى چون از آن تخصص برخوردار بودند پذیرفتند.
* وبا لآخره بعضى از مشاغل مانند: ریاست جمهورى نخست وزیرى و...بود که مى توانست در دست روحانیان نباشد و اصرارى هم بر حضور روحانیت در آن مقام نبود و به فرموده امام (شأنى براى علما به شمار نمى آمد34) اما ضرورت انقلاب و حوادث سیاسى پس از پیروزى ایجاب کرد که روحانیت از پذیرفتن این نوع مسؤولیتها نیز روى بر نتابد و براى حفظ نظام آن را بپذیرد. البته این گونه مسؤولیتها در آن شرایط سیاسى و اقتصادى به عقیده آگاهان از مسائل نوعى انتحار بود و فداکارى و از خودگذشتگى مى خواست که روحانیت آن را عهده دار شد و کشتى توفانى و کشور جنگ زده ایران اسلامى را به حرکت و تلاش انداخت و آن را از سقوط نجات داد.
2. نقش عظیم و تأثیر تعیین کننده روحانیت شیعه و ولایت فقیه در تکوین انقلاب و ایجاد نظام سیاسى و اجتماعى کشور بر هیچ کس پوشیده نیست. هیچ زمانى به اندازه امروز این نقش مشهود و نیرومند نبوده است. امروز بیش از هر روز روحانیت متعهد و
آگاه به عنوان سمبل مقاومت و سازش ناپذیرى در داخل و خارج مطرح است.
به جرأت مى توان گفت تنها جناحى که آمریکا و ایادى وى از آن ناراحتند و بیشترین تحقیر خود را از آن ناحیه مى دانند روحانیت آگاه و مبارز است. زیرا این نهاد دینى و مردمى پایگاه نیرومندى است در بسیج و شورآفرینى توده ها علیه دشمنان و مخالفان. دشمنان نیز به این نقش توجه دارند و ادر کار توطئه اند.
گرچه روحانیت امروز براى دشمنان انقلاب کاملاً شناخته شده است و قدرت و لیاقت و کاردانى و مدیریت خود را به اثبات رسانده است; امّا در آغاز انقلاب دشمن از روحانیت چنین تلقى نداشت. دشمن تصور مى کرد: روحانیت ابزار لازم را براى استمرار انقلاب در دست ندارد. دوران انتقالى را پشت سر خواهد گذاشت و خود به خود از صحنه مبارزه و انقلاب بیرون خواهد رفت. آنان بر این باور بودند که روحانیت با موعظه و نصیحت و احساسات مذهبى و دینى مردم را بسیج کرده و استبداد را از بین برده است; امّا براى سازندگى و ادامه راه کادرسازى نکرده و در نتیجه نمى تواند این بار را به به منزل برساند. روى همین حساب از خلأ سیاسى و فرهنگى پس از انقلاب بهره بردند و با القاى ایدئولوژیهاى شرقى و غربى و طرح این و آن مى خواستند مسیر نهضت اسلامى را منحرف کنند. امّا روحانیت آگاه و زجر کشیده و انقلابى تشکیلاتى را پى ریخت که به پشتوانه آن هم به مقابله با دشمن برخاست و هم انقلابیون و آگاهان و فرهیختگان را سازمان داد و پستهاى حساس را به دست گرفت و نهادهاى قانونى را پى ریخت و نظام را تثبیت کرد و استقرار بخشید. بدین وسیله در خبرگان قان ون اساسى مجلس شوراى اسلامى دادگاههاى انقلاب کمیته ها سپاه پاسداران جهاد سازندگى و.... حضورى چشمگیر و فعال یافت. از جمله آن تشکیلات مى توان از حزب جمهورى اسلامى جامعه مدرسین و روحانیت مبارز نام برد.
3. هدف ما در این نوشتار نمایاندن حضور جدى و قوى روحانیت در عرصه هاى گونه گون است.
طبیعى است در این بررسى نقاط قوت روحانیت بیشتر بروز مى یابند. امّا این بدان معنى نیست که روحانیت ضعفى نداشته یا نمى شده از این بهتر حرکت کند و امام خود را یار باشد و قوى تر و متشکل تر و با برنامه تر به میدان بیاید و به حلّ مشکلات برخیزد.
جلوه هاى حضور
روحانیت و امنیّت:
پس از هر حرکت عظیم و تحولى ژرف و گذرا دورانى به دوران دیگر بسیارى از قید و بندها مى گسلد و برخى خود را رها مى پندارند و به هرج و مرج دامن مى زنند. این ناهنجارى اجتماعى شدت مى یابد اگر نیروهاى مرموز و ماجراجو هیزم بیار معرکه باشند.
در انقلاب اسلامى ایران که عظیم ترین دگرگونى قرن بود چنین وقایعى به وقوع پیوست و دامن گسترد. عوامل مزدور و خرابکار براى ناامن جلوه دادن اوضاع کشور بازداشتن حرکت انقلاب از پیش روى و فتح سنگرهاى جدیدتر دست به خرابکارى آلودند. کمیته ها و تشکلهاى مردمى براى دفع این حرکت فاشیستى پاگرفتند. روحانیت که از مردم بود ودر متن مردم مى زیست به طور طبیعى در این حرکت عظیم دفاعى نقشآفرین بود و جلودار. امام با تأیید و پشتیبانیهاى کارساز خود به این حرکت شتابى بیشتر داد:
(امروز روزى است که مملکت باید حفظ بشود. در هر شهر بایستى کمیته هایى تشکیل شود با نظر علما و معتمدین که از شهر حفاظت شود35.)
روحانیت در این عرصه بازویى بود توانمند براى انقلاب و رهبرى. در این سنگر مقدس توانست به محافظت از ذخائر کشور و دستاوردهاى انقلاب مردم و...
بپردازد و دشمن را زمین گیر کند و مأیوس.
روحانیت و قضاوت:
با پیروزى انقلاب اسلامى ایران خیانتکاران جفاپیشگان عاملان رعب و وحشت غارتگران اموال عمومى وابستگان به اجانب و... در دست صالح مردان گرفتار آمدند. مى بایست با موازین شرع به کیفر اعمال ضد انسانى خود برسند. مرجعى لازم بود که تکلیف این گونه افراد سرسپرده به رژیم و مهره هاى نظام پیشین را مشخص سازد. رهبر انقلاب با فرمان تشکیل دادگاههاى انقلاب مرجع این امور را مشخص کرد. در رأس این دادگاهها عالمان وارسته و آشناى به قضاى اسلامى قرار داشتند. اینان با شناختى که از اسلام و قوانین حیاتبخش آن داشتند مفسدان فى الارض را محاکمه و به کیفر رساندند.
روحانیت در این سنگر عمیق ترین زخم را بر پیکر استکبار جهانى زد و شفابخش ترین مرهم را بر سینه هاى مجروح پابرهنگان و مظلومان.
از این سنگر در هم شکست توان و نیروى دشمن را و مهره هاى فسادآفرین و شرگستر را از زمین خدا محو کرد تا نیروهاى صالح بتوانند ببالند و رشد کنند.
امام خمینى ضمن تشکر از علماى بزرگ دست اندرکار قضا مى گوید:
(موجب سرافرازى یک ملت است که در مدت بسیار کم با همه مشکلات و با این که مهیا نبودند علماى ما براى قضاوت امر قضاوت ارتباط با آنها نداشته است مع ذلک موفق شده اند و تاکنون خدمتهاى فراوان کرده اند36.)
على رغم این خدمت بزرگ علما از طریق دادگاههاى انقلاب اسلامى به مردم و این مرز و بوم گروهى دایه از مادر مهربان تر همواره آیات (رأفت) و (رحمت) اسلامى را مى خواندند بر کار دادگاههاى انقلاب و روحانیت خرده مى گرفتند.
اینان به زیر تیغ گرفتن (مفسدان فى الارض) را با رحمت خداوندى و رأفت اسلامى به پندار خود ناسازگار مى دیدند و این را مایه برگشت مردم از اسلام و روحانیت مى پنداشتند. به امام نامه نوشته و بر مرگ جنایت پیشگان افسوس خوردند:
(جاى بسى تأسف و تأثر است که آیین (رحمة للعالمین) را چنین تغییر چهره داده و از گروندگان و شیفتگان انقلاب ضدانقلاب ساخته ایم و به جاى درختان رحمت تیغهاى شقاوت و خصومت نشانده اسلام عزیز مطرود و منفور از آب درآید37.)
اینان فکر نکرده اند یا فکرشان نرسیده که اگر از به عدالت سپردن مجرمان دست برداریم باید قضاى اسلامى را کنار بگذاریم. چگونه مى شود با کسانى که در هلاکت و نابودى (حرث) و (نسل)38 گام بر مى دارند با رحمت و رأفت برخورد کرد و بر آنان دل سوزاند.
این نوع دلسوزاندنها برخلاف پندار به اصطلاح رأفت مداران به زیان اسلام و روحانیت و مردم است. رأفت نابجا دامنه شر را مى گسترد و انسانهاى شرور را بى باکانه به میدان مى آورد و مایه سلب آسایش و امنیت مردم و جامعه مى شود.
بالآخره روحانیت در سنگر دادگاههاى انقلاب از آغاز تا به امروز با همه آن کارشکنیها و بهتانها به کار خود ادامه داد و مایه افتخار ملت و دین شد.
روحانیت و اسلامیت انقلاب:
انقلاب اسلامى حرکتى است بنیادى و ژرف به سوى ارزشهاى اسلامى و حاکمیت دین. در این انقلاب مبارزه هدف نیست بلکه وسیله اى است براى رسیدن به تحقق و عینیّت بخشیدن ارزشهاى دینى در میدان عمل و اجرا.
شعار مردم که از شعور آنان بر مى خاست نیز این بود: (استقلال آزادى جمهورى
اسلامى). در واقع مردم در راهپیماییهاى باشکوه و تظاهرات سراسرى به طور طبیعى به اسلام و حکومت اسلامى رأى داده بودند و احتیاجى به برگزارى رفراندم نبود. اما براى اثبات این حقیقت از لحاظ حقوقى و سیاسى در سطح جهان امام خمینى به دولت موقت مأموریت داد که زمینه برگزارى رفراندم را فراهم سازد تا مردم شِکل نظام اسلامى را برگزینند. و آنان نیز برگزیدند: (جمهورى اسلامى) نه یک کلمه کم نه کلمه زیاد.
گروهها و افرادى که در جهت (نفى اسلامیت انقلاب) حرکت مى کردند دست به کار شدند و با جوّسازى و ایجاد شک و تردید و ترسیم آینده مبهم و نامعلوم از حاکمیت اسلام مى خواستند درصد آراى مردم را پایین بیاورند تا بتوانند نام دیگرى بر آن نهند: جمهورى دموکراتیک یا... از تریبونهایى که در اختیار داشتند گفتند:
(با آن که مذهب اسلام و به خصوص آیین شیعه و روحانیون... سلسله جنبان این نهضت عظیم اجتماعى است و با آن که رهبرى و پیشوایى انقلاب در دست بزرگمردى است روحانى به بیراهه خواهیم رفت اگر این انقلاب ملى و ضداستعمارى را صرفاً یک جنبش مذهبى بدانیم39.)
یا:
(براى ما اصول مذهبى و مسلکى هدف نیست بلکه وسیله رهایى از استبداد و فساد و اختناق و وابستگى از نفوذ بیگانگان است40.)
یا:
(اگر ما فکر مى کنیم تمام مسائل سیاسى و اقتصادى و قضایى را مى توانیم در قالب اسلامى بسازیم... این امر در شرایط حاضر نه مقدور است نه ممکن و نه مفید41.)
یا:
(آیا ایران مى تواند با یک حکومت اسلامى اداره شود42.)
گروهى با اظهار نگرانى از کلمه (اسلامى) به دنبال واژه (نهضت) عنوان (جمهورى اسلامى) را مجهول مطلق نامیدند43 و با اعلام خطر و هشدار نوشتند:
(فاجعه پس از انقلاب در راه است44.)
هر چه بر زمان انتخابات و رفراندم براى تعیین شکل و قالب نظام نزدیک تر مى شدیم تلاش براى دلسرد کردن مردم از راهى که در پیش گرفته بودند و به انحراف کشاندن آنان بیشتر مى شد:
(اگر آمادگى ندارید ملت را به بیراهه نکشانید45.)
(جهنم تاریک به نام اختناق46.)
(انقلابیون ایران سانسور را در جنین خفه کنید47.)
(به دهان هیچ کس نباید قفل زد48.)
(چو ایران نباشد تن من مباد49.)
در برابر این حمله سنگین و همه جانبه جبهه قوى ضدانقلاب وابسته امام خمینى و روحانیت راستین با تمام توان از اسلام و اسلامیت انقلاب دفاع کردند و رشته هاى وابستگان را پنبه کردند:
(بعضى از اشخاص خیلى مبتذل از خارج آمدند و این جا صحبت مى کنند... که اسلام نمى شود پیاده شود. خوب غلط مى کند این که این حرف را مى زند50.)
قضیه چنان حساس بود و دشمن کامل یراق و مترصد تسخیر سنگرها که امام از طلاب و علماى حوزه هاى علمیه خواستند که درسها را رها کنند و بروند براى بیدار کردن مردم و دفع ترفند هاى دشمن:
(دعوت کنند به این که: رأى بدهید به جمهورى اسلامى. این هم با همین کلمه نه یک حرف زیادتر و نه یک حرف کمتر. براى این که الآن شیاطین افتاده اند دنبال این که جمهورى محض همین جمهورى باشد. جمهورى دموکراتیک باشد و از این حرفها51.)
در پى حرکتهاى قوى و انقلابى امام روحانیت به روشنگرى مردم پرداخت و با استدلال و منطق ابهامات را زدود. استاد شهید مطهرى در پاسخ این سئوال که جمهورى اسلامى گنگ و با حاکمیت مردم در تضاد است:
(اشتباه آنها که این مفهوم را مبهم دانسته اند ناشى از این است که حق حاکمیت ملى را مساوى با نداشتن مسلک و ایدئولوژى و عدم التزام به یک سلسله اصول فکرى درباره جهان و اصول علمى درباره زندگى دانسته اند52.)
آیة الله شهید بهشتى نیز در جواب حسن نزیه که پیاده شدن احکام اسلام را ناممکن و بى فایده و غیرمقدور دانسته بود با صراحت و قاطعیّت گفت:
(اقلاً بگذارید ماها بمیریم.ماها که از نزدیک در بحثهاتان بوده ایم دیگر نباشیم بعد بیائید خودتان را به عنوان متولیان انقلاب ایران جا بزنید... امروز روى سخن من با ملت انقلابى ایران است. اعلام مى کنم: ملت عزیز انقلابى مسلمان هشیار باش افراد و گروههایى.... نغمه هایى را آغاز کرده اند که این نغمه ها براى انقلاب ما و انقلاب تو و جهت اسلامى انقلابى تو خطرناک است. آگاه و هشیار و مصمم باش که میدان را براى گسترش این نغمه ها باز نگذارى... اگر بخواهد این اظهار نظرها آغاز یک توطئه باشد هشدار باش مى دهیم: ما با همان آمادگى که در طول انقلاب براى شهادت افتخار آمیز در راه خدا داشتیم در برابر این توطئه ها با همان روحیه حتى گرم تر و داغ تر و مصمم تر آماده هستیم53.)
روحانیت و لیبرالیسم:
انقلاب اسلامى در آستانه پیروزى قرار گرفت. امام به وطن بازگشت. هنوز دولت غیرقانونى بختیار بر سر کار بود که امام به بازرگان مأموریت تشکیل دولت موقت را داد54.)
آنچه در این گزینش مورد نظر بود ایمان و اعتقاد مهندس بازرگان به اسلام و سابقه مبارزاتى وى بود55.
امّا دیرى نگذشت که ماهیت دولت بازرگان روشن شد. روشن شد که مشى و
برنامه هاى دولت موقت با جوهر انقلاب ناسازگار است و همخوانى ندارد. رئیس دولت به چیزى جز (ایران) نمى اندیشید56. البته به ایران اندیشیدن گناه نیست. امّا حرکت مردم فراتر از ایران بود. اسلام بود و اعتلاى کلمه حق و رهایى مستضعفان از یوغ بردگى و بندگى و بسط و گسترش اسلام حضور فعال در جبهه جهانى حق مبارزه با استکبار جهانى و... حال اگر این حرکت جهان شمول و بنیادى را در مسیرى غیر از این قرار دهیم و مانع رسیدن این مردم به اهداف خدا پسندانه شان شویم گناه نیست؟ حرکت بر ضد جبهه حق نیست.
هدف بازرگان با آنچه امام در پى آن بود و مردم در راه آن جان نثار کرده بودند تفاوت اساسى و بنیادى داشت:
(براى بنده مأموریت و هدف و تعهد خدمت به ایران بود از طریق اسلام. براى امام هدف و برنامه انقلاب خدمت به اسلام بود از طریق ایران57.)
براساس این بینش در دوران کوتاه مأموریت خود با بى تفاوتى از کنار انقلابیون مبارزان شکنجه دیدگان حزب اللهیان و... گذشت شعار نه شرقى و نه غربى را به موازنه منفى مصدق تفسیر کرد به روحیه انقلابى مردم و اصول انقلابى که مردم براى آنها تلاش کرده و شهید داده بودند وقعى ننهاد با اصرار عفو جنایتکاران و غارتگران بیت المال را مى طلبید58 و حتى بر تغییر نام برخى از جایها و نهادهاى وابسته به رژیم ستمشاهى معترض بود:
(چرا نام بنیاد پهلوى را به بنیاد علوى تغیر دادید. این مرض اسم عوض کردنها چیست؟59.)
از اعدام مهره هاى طاغوت نگران بود و ناخرسندى خود را از مجازات آنان بدین گونه اعلام کرد:
(از اعدام ژنرالها از طریق روزنامه مطلع شدم60.)
در پاسخ مردم معترض و انقلابیون عاصى از اعمال واپس گرایانه و سیاستهاى جاهلى و گام به گام او مى گفت:
(آنچه در این فرمان [امام] نیامده و خواسته نشده و عدم اشاره به آن معنى دار مى باشد عبارت است از انقلابى عمل کردن به معناى قاطعیّت و خصومت یا برنامه تضاد و طرد و تخریب تبلیغ اسلام و اجراى شریعت به عنوان برنامه حکومت صدور انقلاب و در افتادن با کفر و استکبار جهانى نجات مستضعفان و کفرستیزى.61)
بدین سان دولت موقت زمینه احیاى جاهلیت را فراهم آورد و زمینه بازگشت طاغوتیان را بر سر کار فراهم ساخت و کار را به جایى رساند که ساواکیها هم مدعى شدند و با اجتماع در مقابل نخست وزیرى خواهان حقوق از دست رفته خود گردیدند!
آقاى بازرگان همه چیز را تمام شده مى دانست و از مردم خواست به سرکارهایشان بازگردند و از علما و روحانیت هم مصرانه مى خواست که به حوزه ها برگردند!
روحانیت کمیته ها دادگاههاى انقلاب و... را سدّ راه مى دانست و مزاحم دولت. کار را به جایى رساند که در برابر امام و موضع گیریهاى او اظهار ناراحتى مى کرد و سخنان امام را بر خاسته از احساسات مى پنداشت:
(از دولت به امام بدگویى مى کنند و احساسات امام را تحریک مى کنند و ما را در پوست گردو مى گذارند. رفتیم به امام گفتیم: شما هم ما را کلافه کردید.)62
در این دوران روحانیت راستین به خاطر انقلاب اسلامى توهینها را شنید بى مهریها را دید ولى از اصول خویش دست بر نداشت و با تمام توان حضور چشمگیر خویش را در همه نهادهاى جوشیده از انقلاب حفظ کرد و جهت و سمت و سوى انقلاب را براى مردم نمایاند. هر حرکت خلافى مى دید به نحوى فریاد بر مى آورد و اعلام برائت مى کرد.
یکى از حرکتهاى نابخردانه و ناسنجیده دولت موقت ملاقات رئیس و چند نفر از وزراى وى با برژینسکى وزیر امور خارجه آمریکا در الجزایر بود. عجب این که دکتر یزدى پس از این ملاقات اعلام کرد:
(شوراى انقلاب با رفتار کجدار و مریز با آمریکا موافق است. این ملاقات برخاسته از همان اندیشه است.63)
روحانیت این حرکت صریح ضدانقلابى را تاب نیاورد و از طرف او و تمامى ملت ایران مقام معظم رهبرى آیة اللّه خامنه اى که عضو شوراى انقلاب بود با صراحت در پاسخ دکتر یزدى اعلام کرد:
(اولا شوراى انقلاب کى وطى چه حکمى به آقاى دکتر یزدى گفته بود که با آمریکا کجدار و مریز رفتار کند که ایشان این اظهار را کردند؟ من این را به عنوان عضوى از شوراى انقلاب تکذیب مى کنم. هرگز شوراى انقلاب چه مستقیم و چه غیر مستقیم چه به دولت و چه به وزیر امور خارجه نگفته است و نفهمانده است که با آمریکا کجدار و مریز رفتار کند. اگر این طور بوده و مى توانند باید ثابت کنند.64)
برخورد روحانیت با دولت سازشکار و غیر انقلابى روز به روز شدت مى گرفت که با تصرف لانه جاسوسى به اوج خود رسید. دولت موقت بد عمل کرد. بى پرده با انقلابیون در افتاد که شکر خداى را ور افتاد.
روحانیت و تدوین قانون اساسى:
پس از استقرار نظام جمهورى اسلامى و رأى قاطع و مثبت مردم مسلمان به آن براى فراهم آمدن زمینه هاى عملى حاکمیت اسلام و ارزشهاى دینى در ابعاد گوناگون مى بایست قانونى تدوین گردد که بیان کننده بنیادهاى فرهنگى اجتماعى سیاسى نظامى و اقتصادى جامعه ایران براساس اصول اسلامى باشد.
بدین جهت در تاریخ 28/5/58 تقریباً هفت ماه پس از پیروزى انقلاب اسلامى مجلس خبرگان قانون اساسى متشکل از فقها و روحانیت بلند پایه و اسلام شناسان برجسته با رأى مردم آغاز به کار کرد.
روحانیت در این سنگر لیاقت و شایستگى و دانش خود را نمایاند. کار سترگى انجام داد. پایه هاى نظام را با قوانین حیاتبخش اسلام پى ریخت وکارى ماندگار از خود به یادگار گذارد.
روحانیت علاوه بر این که در این کار پر مشقت و راه ناسُفته و ناهموار به پیش مى رفت و بر ناهمواریها و سنگلاخها غلبه مى کرد و در ژرفاى منابع دینى به کندوکاوى عمیق مى پرداخت تا گوهر ناب را بیابد و عرضه کند. مراقب بود و هوشیار که دشمن شبیخون نزد و دستاوردهاى ناب ملت شجاع و غیور ایران را به باد نسپارد.
دشمن با تمام قوا به میدان آمد و با ترفندهاى گوناگون نمى خواست این درخت میمون پابگیرد و قد برکشد. اینک نگاهى مى افکنیم به ترفندهاى دشمن که در مراحل گوناگون علیه مجلس خبرگان قانون اساسى به کار بست.
مخالفت با قانون اساسى
روحانیت دریافته بود به تجربه و عبرت از گذشته که رمز ماندگارى اسلام و انقلاب حیاتى که به پشتوانه مردم پدید آورده در به سریان و جریان انداختن احکام اسلام در قالب قانون به کالبد جامعه است.
دشمن هدف را خوب خوانده بود. پى برده بود که روحانیت در پى چه کارى است. درک کرده بود که روحانیت بناى مرصوصى را مى خواهد پى ریزد و آینده اسلام را تضمین کند. از این روى به مخالفت برخاست و ایادى وى و قلم بمزدها در روزنامه ها و جراید وابسته با تیترهاى درشت نوشتند:
(غروب قانونگذارى65.)
(جزئیات قوانین اسلامى را نمى توان پذیرفت66.)
(هدف انقلاب پیدایش قشر ممتاز مذهبى نبود67.)
و...
قدرتهاى استعمارگر واقف بودند اگر مجلسى براى تدوین قانون اساسى تشکیل شود روحانیان آگاه و حقوقداران متعهد به کرسیها دست خواهند یافت.
روشن است قانونى که اینان وضع کنند مورد پسند کُفار جهانخوار و شهوت پرستان عبادت گریز نخواهد بود. از این روى سعى داشتند که چنین مجلسى شکل نگیرد و گاهى با مقایسه انقلاب اسلامى با دیگر انقلابها: کوبا الجزایر... که پس از پیروزى به تدوین قانون اساسى نپرداخته اند آنها را به عنوان الگو معرفى مى کردند68 و توهین آمیز نوشتند:
(ما در ایران که انقلاب با سرعتى بى سابقه به پیروزى رسیده است و آگاهى و شعور و وجدان انقلابى در همه اقشار توسعه نیافته و نیروهاى ارتجاعى و وابسته به استعمار ریشه عمیق و نفوذ گسترده دارند... چگونه به خود اجازه دهیم که سرنوشت قانون اساسى و مکتب و انقلاب را به مجلسى بسپاریم که در همان شرایط استعمار و ارتجاع زدگى انتخاب و تشکیل مى شود69.)
اصرار بر تشکیل مجلس مؤسسان
وقتى که دشمن دید على رغم خواسته او ملت مسلمان ایران بر آن است که به خبرگان مسلمان اختیار دهد تا فرصت کافى براى مقابله با آن را پیدا کند. از این روى با ترفند دیگرى به میدان آمد و عنوان (مجلس مؤسسان) را به جاى (مجلس خبرگان) مطرح ساخت. این پیشنهاد بدان لحاظ که دائره را بگستراند و ایادى خود را به داخل مجلس وارد کند و زمام را از دست خبرگان اسلام شناسان و حقوقدانان واقعى بیرون آورد تا بتواند قانون تصویب کند که درضمن منافع او هم تضمین شود. قانونى با چهره اى غیراسلامى و سمت و سوى غربى یا شرقى. از این روى گفتند و نوشتند:
(فقط مجلس مؤسسان قانون اساسى را باید تصویب کند70.)
در این بازى با اهدافى از پیش تعیین شده بنى صدر در لباس روشنفکرى و شریعتمدارى در لباس مرجعیّت! نیز شرکت جستند.بنى صدر موافقت خود را با مجلس مؤسسان اعلام کرد71 و شریعتمدارى عدم تشکیل مجلس مؤسسان را اشتباه بزرگى خواند72.
تلاش براى جلوگیرى از حضور روحانیت در مجلس خبرگان
گروههاى معارض نظام و مخالفان سر سخت اسلام و وابستگان به شرق و غرب هنگامى که از دو مرحله قبلى مأیوس شدند در صدد برآمدند کارى کنند تا روحانیت راستین به مجلس خبرگان راه نیابند و یا حداقل تعداد کمترى وارد آن شوند. از این روى در تبلیغات و نوشته هاشان روى این مسأله انگشت مى گذاردند و با طرح مسائلى چون: (مجلس خبرگان انحصارى خواهد شد73) (یک قرن عقب راندن کشور74) (انقلاب هدفهاى بزرگترى را دنبال مى کرد که اکنون مسیر آن منحرف شده است75) و... جنبش مسلمانان مبارز! نوشت:
(مردم در این باره چیز زیادى نمى دانند. آنها اشخاص را بیشتر از اصول مى شناسند ولذا مرجع آنها شخصیتها و عناوین خاص مى باشد نه اصول و ضوابط مکتب. حقیقت این است که توده قبل از هر کس روحانیون را ملاک و مرجع خود قرار داده است76.)
مخالفت با اصول اساسى
با همه نیرنگها و کارشکنیها مجلس خبرگان تشکیل شد. اسلام شناسان اصول برجسته و بنیادینى را از دل احکام اسلام استخراج کردند و عرضه داشتند. این حرکت سترگ افراد زیادى را برانگیخت. مخالفتها شدت گرفت. هر اصلى که به تصویب مى رسید رشته اى از دوران جاهلیت گسسته مى شد و پیوند عمیقى به اسلام زده مى شد. استکبار خشمگین از این رویداد به مقابله با اصول حیاتى برخاست. از اصولى که جان استکبار جهانى را به لب رساند و آمال و آرزو و نقش هاى مخالفان را نقش برآب کرد اصل ولایت فقیه بود.
عده اى در قالب دلسوزى از مکتب اسلام گفتند:
(ولایت فقیه ممکن است به مکتب ما لطمه بزند77.)
گروهى آن را با جمهورى اسلامى در تعارض مى دیدند:
(طرح و تصویب ولایت فقیه در قالب جمهورى اسلامى به علت تعارضات و تضاد ماهوى و شکلى در بین دو مفهوم موجد اشکالات فراوانى در مرحله اجرا خواهد شد78.)
برخى فقاهت را با ولایت فقیه خلط کردند79.
حزب خلق مسلمان با تمام توان علیه اصل ولایت فقیه به مقابله برخاست80.
بالآخره بعضى از فرصت طلبان به بهانه این که روحانیت و فقیه داراى عصمت نیست و سپردن ولایت به دست او هیچ گونه تضمینى ندارد و ممکن است به استبداد بینجامد نوشتند:
(اگر روحانیت به خاطر معصوم نبودنش و احتمال اشتباهش در رأس یک قدرت قرار گیرد و اشتباهى مرتکب شود بى شک آن را به حساب اسلام مى گذارند... مواظب باشید. به اسم دین مستبدین بر شما مسلط نشوند.81)
فقهاى زمان شناس و اسلام شناس و انسان شناس با استدلال و منطق این اصل را به کرسى نشاندند و آن را در راستاى حاکمیت مردم دانسته و هیچ گونه تضادى بین ولایت فقیه و آزادى مردم نمى دیدند. از این روى این اصل را با زیر مجموعه هاى پربرکتش به تصویب نهایى رساندند.
امام خمینى در تأیید این اصل بلند اظهار داشت:
(پشتیبان ولایت فقیه باشید تا آسیبى به این مملکت نرسد. شما که درست از اسلام مطلع نیستید کارشکنى نکنید... آنها که مسائل را با دید غرب حساب مى کنند آنها خطا کارند82.)
توطئه انحلال مجلس خبرگان
هر چه بر عمر مجلس خبرگان مى گذشت و قوانین اسلامى به تصویب مى رسید دشمنان و مخالفان به توطئه هاى جدیدترى دست مى زدند. یکى از نقشه هاى خائنانه و خام و در عین حال حساب شده و ظریف مسأله (انحلال مجلس خبرگان) بود. دولت
موقت که در آن زمان زمام کشور را در دست داشت و از کمیّت و کیفیت مجلس خبرگان ناخرسند بود بر این مسأله تأکید بیشترى داشت. امیر انتظام نامه اى را تهیه کرد و پانزده نفر از وزراى کابینه بازرگان هم قرار شد آن را امضا کنند و به اطلاع امام برسانند که ایشان یا مجلس خبرگان را منحل سازد و یا آنان دسته جمعى استعفا مى دهند.
این مسأله در هیأت دولت مطرح شد. فقهاى عضو شوراى انقلاب هم در آن جلسه حضور داشتند که با کمال شهامت و شجاعت در برابر این ترفند ایستادند مقام معظم رهبرى آن ماجرا را چنین شرح مى دهد:
(بنده آن شب حضور داشتم و گفتم: مجلس نماینده مردم است و باید بماند و قانون اساسى را تمام کند. البته آقایان تندى کردند حتى به ما اهانت کردند امّا بالآخره اظهارات ما مانع کارشان را روشن کرد و فهمیدند که ما قبل از این که به امام برسد در مقابل توطئه هایى که علیه مجلس خبرگان ممکن است انجام گیرد ایستاده ایم83.)
بدین ترتیب روحانیت همیشه مبارز و بیدار بار دیگر جلو یک خیانت تاریخى را گرفت و در برابر توطئه گران سخت ایستادگى و مقاومت کرد. امام بزرگوار نیز که در رأس جریانها بود و از افق بالا به مسائل مى نگریست و بررسى مى کرد در این باره گفت:
(مسأله انحلال مجلس خبرگان روى این زمینه بود که دیدند مجلس خبرگان یک مجلس اسلامى شد یک مجلسى که اکثرش از علما هستند. اینها از این مى ترسند. از علماى خوب مى ترسند و ضربه خوردند. دیدند که مجلس علما هست اگر قانون بنویسند یک قانونى مى نویسند که با مزاج شرق و غرب سازش ندارد84.)
در تمام این مراحل روحانیت سنگرى بود تسخیر ناشدنى. دشمن نتواست بر این باور بالا رود. اگر توفیق مى یافت روزگار به گونه اى دیگر ورق مى خورد بدون شک.
روحانیت و آمریکا ستیزى
نیاز روزافزون ایالات متحده آمریکا به موادّ خام ارزان قیمت بازار مصرف براى کالاى تولیدى خود منطقه اى با ثبات براى سرمایه گذارى و اهمیت استراتژیکى ایران سبب شد که آمریکا توجه ویژه اى به ایران داشته باشد.
گرچه حضور آمریکا در ایران بعد از جنگ جهانى دوم به چشم مى خورد اما از اوایل دهه 1960 این روابط بسیار صمیمى و نزدیک شد و در سالهاى 1971 ـ 1972 ایران به پایگاه امنیتى غرب تبدیل شد85.
حضور و نفوذ آمریکا در ایران بر سلطه سیاسى نظامى و فرهنگى او روزبه روز مى افزود و ملت ایران را به وابستگى و ذلّت سوق مى داد. طرح احیاى اسارت بار کاپیتالیسیون در سال 1342ش.ق. و مسأله وام دو ملیون دلارى دولت ایران از آمریکا از نمونه هاى روشن این ذلت و وابستگى است86.
در این دوران تنها فریادى که بلند شد فریاد امام خمینى بود. او با بینش سیاسى و دینى عمیق و دقیق همه چیز را پیش بینى مى کرد و به دولت سرسپرده هشدار مى داد که زیر بار اسارت و بردگى آمریکا و اسرائیل نرود:
(ایران خودش را فروخت براى این دلارها. دولت ایران استقلال ما را فروخت ما را جزء دول مستعمره حساب کرد. ملت مسلم ایران را پست تر از وحشیها در دنیا معرفى کرد87.)
یا با شجاعت و جسارت تمام گفت:
(رئیس جمهور آمریکا بداند این معنى را که منفورترین افراد دنیاست پیش ملت ما 88.)
و...
حرکتهاى بیدارگرانه او فریادهاى روحانیون پیرو او در جاى جاى کشور اسلامى اقیانوسى از اراده ها به خروش آورد و موجهاى خشمگین درهم کوبیدند اقتدار امپریالیسم جهانى را. با پیروزى انقلاب اسلامى آمریکا غافلگیر شد. کشورى را که براى آن حساب ویژه اى بازکرده بود و آن را جزیره ثبات مى خواند به مخاطره انگیزترین و نگران کننده ترین کشور نسبت به منافع و امنیّت غرب تبدیل شد.
به گفته حامد الگار:
(انقلاب اسلامى ایران بزرگترین شکستى است که استعمار غرب در قرن حاضر خورده است و به مراتب بیشتر از زیانى است که در اثر شکست فاحش آمریکا در ویتنام به استعمار جهانى وارد آمده است89.)
البته آمریکا خود را کنار نکشید که رگ حیات او از ایران مایه مى گرفت. علاوه بر برنامه هاى نظامى که علیه ایران انقلابى تدارک دیده بود در صدد برآمد روزنه اى بیابد و در داخل جبهه حق نفوذ کند.
با روى کار آمدن دولت موقت و سیاست کجدار و مریز آن با آمریکا دولت آمریکا امیدوار بود که بتواند در راه سازش با دولت موقت و پیوند با دیگر گروههاى سیاسى مخالف در برابر انقلاب و روحانیت مبارز و راستین سدّ استوارى ایجاد کند و به تدریج از قدرت آنان بکاهد و دوباره به منافع از دست رفته اش دست بیابد و سلطه خود را بر این کشور تحمیل کند:
(مادامى که جهت سیاسى دقیق ایران اتخاذ نشده و مادامى که قدرت روحانیّت توسط دیگر گروهها کم نشده ما باید طورى رفتار کنیم که با جناح روى کار آمده بتوانیم سازش کنیم و این در حالى است که یک پیوند محکم بتوانیم بادیگر گروههاى مخالف سیاسى برقرار کنیم90.)
حکومت آمریکا خود را قانع کرده بود که رژیم جمهورى اسلامى براى گذر ایران از استبداد به دموکراسى ضرورى است. قدرت روحانیت را نیز مرحله اى انتقالى و کوتاه مدت مى شمرد91.
در عین حال براى انحراف نهضت و انقلاب از هیچ کوششى دریغ نمى کرد. از تحلیل جاسوسان آمریکایى کاملاً مى توان دریافت که آمریکا بعد از پیروزى انقلاب اسلامى در پى پایگاه و جایگاه جدیدى در میان ملیون و برخى از روحانیان بوده است:
(هنوز رهبران سیاسى بخصوص روحانیون در گفت وگو با ما دلسردند.
هیچ یک از این گروهها [گروهها و جریانهاى مخالف انقلاب] به واسطه قدرت نابودکننده اى که دست روحانیون قرار دارد جرأت درگیرى ندارند چرا که روحانیون از حمایت بى دریغ توده ها برخوردارند92.)
در این تحلیل روحانیان به دو دسته تقسیم شده اند و دسته اول به چند شاخه:
(دسته اول روحانیونى که در مقابل آمریکا سرسخت بوده و آمریکا نتوانسته است نظر آنها را جلب کند.... خمینى و روحانیت در قدرت هستند و خمینى مى خواهد فرهنگ اسلامى را جانشین فرهنگ غرب بکند. یک تحلیل از ساخت قدرت در ایران بعد از انقلاب (امام) خمینى و دیگر آیت الله ها را در رأس مى گذارد و بهمراه دیگر روحانیون شیعه که براى مجلس انتخاب شده اند که اکنون در حال تدوین قانون اساسى است.
سپس نوبت ملاهایى مى رسد که در داخل دولت موقت دادگاههاى انقلاب کمیته و تشکیلات شبه نظامى قرار دارند.
و در پایان ملاهایى که ساده جاى مى گیرند که به توده ها در دهات و شهرها خدمت مى کنند که پشتیبانى متعصبانه آنها بزرگترین منبع قدرت خمینى و آیة الله ها مى باشند... اگر خمینى بمیرد نفوذ روحانیون کم خواهد شد ولى ازبین نخواهد رفت93.)
در این تحلیل تحلیل گر آمریکایى اعتراف مى کند: با روحانیت راستین و در خط امام که سرسختانه در برابر آمریکا و برنامه هاى او مقاومت مى کنند نمى توان ایستاد چون آنان پایگاه و نفوذ روحى دارند و مردم آنان را به عنوان انسانهاى متعهد و خدمتگزار مى شناسند؟
اما در باره دسته دوم از روحانیان گزارش مى دهد:
(دسته دوم روحانیت میانه رو [سازشکار] که آمریکا توانسته بود با برخى از آنها ملاقات کند... آیةالله شریعتمدارى در رابطه با روابط آینده مابین ایران و آمریکا خیلى مهربان و خوشبین بود... او گفت: ایران براى محفوظ ماندن در مقابل شوروى به کمک آمریکا احتیاج دارد94...)
کاملاً پیداست که دولت آمریکا پس از پیروزى انقلاب تمام توان خودش را به کار گرفته بود که حکومتى مبارز و سازشکار متمایل به غرب و ارزشهاى غربى روى کار بیاید و گفته بود:
(ما مى خواهیم براى ایرانى کار کنیم که میانه رو باشد و ناسیونالیستهاى مخالف روحانیت تسلط بیشترى در اداره مملکت داشته باشند95.)
دخالتهاى پیدا و پنهان آمریکا و برخورد انفعالى دولت موقت و حرکتهاى سازشکارانه لیبرالهاى در مصدر قدرت مردم پرشور و انقلابى ایران را به خشم آورد و این خشم مقدس در دانشجویان پیرو خط امام متبلور شد و آنان به پشتیبانى امام و روحانیت آشتى ناپذیر لانه جاسوسى را تسخیر کردند و جاسوسان نابکار را در بند کشیدند و اسناد توطئه آمریکا را علیه انقلاب اسلامى نشر دادند.
این حرکت عظیم و انقلابى سبب تحقیر آمریکا شد و سربلندى مسلمانان انقلابى ایران.
آمریکا در جهان مفتضح شد و به عنوان قدرتى مداخله گر و سلطه جو معرفى شد. از این روى شهید بهشتى مظهر روحانیت بیدار از تریبون مقدس مجلس خبرگان این شور و حرکت مقدس و جسورانه را ستود:
(جوانان با ایمان بیش از این تاب نیاوردند و به عنوان اعتراض سفارت آمریکا را تصرف کردند... گویا آمریکا و قدرتهاى دیگر جهانى فقط زبان دیپلماسى را آموخته اند و هنوز زبان انقلاب را یاد نگرفته اند... امید ما این است که درس عبرت بگیرند که دیگر جوانان ما براى گفت وگو با شما ناچار به استفاده از این زبانها
نشوند96.)
امام به این غیورمردانى که پنجه در پنجه جهان خوار بزرگ افکنده بودند و اقتدار او را درهم کوبیده بودند اهمیت ویژه اى داد و انقلاب آنان را انقلابى بزرگتر از انقلاب اول خواند:
(اقدام دانشجویان یک انقلاب بزرگتر از انقلاب اول است.
جائى را گرفته اند که مرکز جاسوسى بوده است97.)
در برابر این حرکت توفنده پرشتاب و عزت آفرین عده اى که سر و سرّى داشتند با ایالات متحده آمریکا و امیدها بسته بودند به نویدها و وعده هاى او به خشم آمدند و موضع گرفتند.
حاج سید جوادى نوشت:
(هموطنان اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیرى اعضاى سفارت آنچه از نتایج آن نصیب شما شد یک خیانت آشکار و مسلّم به انقلاب و آزادى و استقلال ایران و به نفع آمریکا در جهت نابودى دستاوردهاى انقلاب ایران بود98.)
بنى صدر گفت:
(دانشجویان خود کامه عمل مى کنند و حکومت در حکومت به وجود آورده اند99.)
گروههایى که به خود لقب ضد امپریالیسم داده بودند گیج و حیران بودند بعد تسلیم جوّ شدند و بناگزیر به تأیید دانشجویان پرداختند100.
ملى گراها و از همه بیشتر دولت موقت و رئیس آن آقاى بازرگان سخت به خشم آمده بودند101 از این که همه رشته ها خود را پنبه مى دیدند و آمال و آرزوها را برباد!
آرى روحانیت سازش ناپذیر اعلام کرد و پاى آن هم ایستاد که آمریکا وقتى مى تواند طرحهاى خود را اجرا کند که روى جنازه روحانیان سازش ناپذیر و مبارز رَدْ شود102.
روحانیّت و تحول فرهنگى
انقلاب اسلامى پیش از هر ویژگى دیگر انقلابى است معنوى و فرهنگى. فرهنگ در این انقلاب سنگ زیرین است. به عبارت دیگر انقلاب اسلامى اوّلاً و بالذات انقلاب فرهنگى است. ایجاد جانهاى شیفته و شیدا در پرتو ایمانى فزاینده و نیرو دهنده در میدان سیاست و اجتماع و در برابر مذهب گریزان و معنویت ستیزان شرق و غرب در این قرن از ویژگیهاى فرهنگى و معنوى این انقلاب است.
این ویژگى برخاسته از تفکر الهى است که اصالت را به قلب مى دهد نه به قالب و ارزش را به دِل مى دهد نه گلِ.
مقصود از فرهنگ در این جا معناى خاص آن نیست بلکه:
(کلى یا کلیت درهم آمیخته و به هم پیوسته اى از ارزشها و اعتقادات و آداب و سنن و احساسات و گرایشها و افکار و اندیشه ها و به طور کلى عناصر سازنده و شکل دهنده شخصیت و اخلاق و اعمال هر قوم و هر ملت103.)
وجود آدمى استعدادهاى سرشار و فراوانى را در خود جاى داده است که فرهنگ آن استعدادها را شکوفا مى سازد و مى پروراند. از این روى مى توان گفت: در مجموع فرهنگ هویّت ساز و گوهر پرداز است و جریانى است که از گدازه هاى آتشفشان کوهستان آدمى طلاى ناب و خالص مى سازد: (الناس معادن کمعادن الذهب والفضة104.)
نقش فرهنگ در میان افراد جامعه و در برخوردهاى افراد با امور سیاسى اجتماعى و اقتصادى نقشى است زیربنایى و سرنوشت ساز. به همین جهت همواره مستکبران در گام نخست فکر و فرهنگ جامعه را نشانه رفته اند سپس آنان را به بردگى بندگى و ذلت کشانده اند: (فاستخف قومه فأطاعوه105.)
قبل از پیروزى انقلاب اسلامى و در نظام سلطنتى یکى ازامورى که حساب شده انجام مى گرفت این بود که فرهنگ ایرانى فرهنگى وابسته و متناسب با فرهنگ حاکم بر جهان باشد. از این روى عملاً تحولات اجتماعى و دخالت و سیاستگذارى دولت در امر فرهنگ به گونه اى بود که بُعد دینى و اسلامى آن به حاشیه رانده شده بود. زنده کردن آداب و سنن پیش از اسلام و احیاى تاریخ کهن ایران زمین کورش گرایى تغییر تاریخ و اصرار فراوان بر پارسى گرایى همه و همه برخاسته از این امر بود106. رژیم سلطنتى باورهایى را رواج مى داد و از آن تبلیغ و ترویج مى کرد که مرز باورهاى دینى و فرهنگى و سنتى مردم را که مبتنى بر اسلام بود درهم مى شکست. اواخر حکومت پهلوى وابستگى فرهنگى و حاکمیت فرهنگ غرب در ایران به اوج خود رسیده بود و بازار مصرف گرایى و گرایش به ارزشهاى غربى (حرث) و (نسل) را به هلاکت و سقوط نزدیک ساخته بود. در این دوران سیاه و ظلمانى جرقه اى به وجود آمد و (انفجار نور) شد.
ابرهاى تیره کنار رفت باران رحمت الهى بارید و نسیم خداوندى وزیدن گرفت و غبار ظلم و ستم و وابستگى و ذلت و تسلیم در برابر بیگانگان برطرف شد. استعدادها شکوفا گشت و انسان مسلمان ایرانى به خویشتن خویش بازگشت و خود واقعى را پیدا کرد. پیک و پیام امام که همسو و هماهنگ با فطرت بود جانها را به وجدآورد و پیامهاى عزت بخش و انسان سازش تحول عمیق و همه جانبه در جان و روان مسلمانان به وجود آورد107.
امام ثابت کرد که در مصاف با فرهنگهاى بیگانه و توجه به فرهنگ خودى از هیچ اقدامى فروگذار نمى کند.
او اساس و مبدء تمام خوشبختیها و بدبختیها را در فرهنگ مى دانست.
از (استحاله فرهنگى) ملل مسلمان رنج مى برد و آثار سوء فرهنگ استعمارى: (بد بینى به خود) (بى تفاوتى) (تأثیرپذیر) (نومیدى) (سستى و ناپایدارى) و... را گوشزد مى کرد.
روحانیت در خط امام نقش مؤثر و کارسازى در رشد و بالندگى فرهنگ انقلاب و اسلام داشته که اینک به برخى از جلوه هاى آن اشاره مى کنیم:
1 ـ در حوزه پیام رسانى: در میان مردم نفوذ داشتند و امین امام بودند. پیام حیاتبخش او را به دورترین نقاط این مرز و بوم رساندند تا بیدار شدند آن خفتگان که در خواب قرون بودند و پابند فسون. به تفسیر شریعت پرداختند و آیات آسمانى را براى زمینیان تشریح کردند و فرعونیان را شناساندند و مردم را به راه و رسم امام خمینى آشناکردند و علیه ناراستیها و کژیها برخیزاندند.
رساندن این پیامها به آسانى میسور نبود مرگ بود و زندان و تبعید و آوارگى. در مرگ بار ظلم و جور و تحجر هرگونه تهمت و ناسزا را به جان پذیرا شدند. امّا از آرمانها و اهداف مقدس خویش دست برنداشتند و با پشتکار و ایثار و تلاش پیام روحبخش روح خدا را به قلب مشتاق مردمان مسلمان فراخواندند و به صف انقلاب و مبارزه با رژیم ضد خدایى پهلوى پیوندشان دادند.
2. حضور در مراکز فرهنگى: عناصر فرهنگى حوزه با حضور جدى در مراکز فرهنگى و دانشگاهى در زمان طاغوت بذر اندیشه اسلام و انقلاب را در ذهنها فشاندند و راه را از چاه براى خیل فرهنگیان و دانشجویان و اساتید نمایاندند. شهید مطهرى شهید بهشتى شهید باهنر شهید مفتح و... این گونه بودند و چنین رسالتى داشتند که نقش هم آفریدند.
پس از انقلاب روحانیت در گسترش فرهنگ و معنویت ساختن انسانهاى با فرهنگ و معنویت عظیم نقشى داشته است.
غبار جهل و بى سوادى و بى فرهنگى را با تلاش و حضور در مراکز علمى و فرهنگى. مساجد بازار کارخانه ها ادارات و مؤسسات روستاها و شهرها و... از چهره کشور اسلامى ایران زدود و بر بسیارى از ناهنجاریهاى اجتماعى فائق آمد و عطر
اسلام ناب را در اجتماع و خانواده فشاند و تمدنى نو بر اساس معارف اسلامى پى ریخت.
3. در عرصه تألیف و نشر: از جمله خدمات فرهنگى روحانیت و حوزه که تأثیرى به سزا در تحول فرهنگى کشور داشته تألیف کتاب مقاله و رساله هاى مفید و علمى در زمینه مسائل گوناگون: اجتماعى سیاسى تاریخى اخلاقى فقهى و حقوقى کلامى تفسیرى حدیثى و... است.
پژوهشگران و محققان و نویسندگان بسیارى در این عرصه مشغول فعالیتند و جمعها و تشکیلات مبارکى دست اندکار.
روحانیت بیدار و آگاه پس از انقلاب از طریق مجلات و روزنامه هایى که خود بنیادگزارد و یا از طریق دیگر نشریات و مجلاتى که مدیریت و سرپرستى و اداره آن را به عهده گرفت معارف اسلامى را به نحو احسن تبیین و نشر داد و بسیارى از مسائل فقهى کلامى و فلسفى را به زبان ساده به مشتاقان معارف اسلامى عرضه داشت.
4. امامت جمعه: سنگر اساسى دیگر روحانیت که نقش اساسى در هدایت مردمان و تحول فرهنگى جامعه داشت نماز جمعه بود. این مراسم سیاسى و عبادى یکى از شورانگیزترین و شکوهمندترین ابتکارات اسلام است که بعد از انقلاب اسلامى پس از قرنها بپانداشته شدن بپاداشته شد.
این نماز مانور سیاسى اسلام و مسلمانان و مظهر حاکمیت سیاسى اسلام و قدرت حکومت اسلامى است. خطیب جمعه وظیفه دارد که ضمن پالایش جانها با موعظه به تقوا و وارستگى به پرورش افکار و اندیشه هاى نمازگزاران بپردازد و آنان را از مسائل جهان اسلام و رخدادهاى سیاسى اجتماعى و فرهنگى با خبر سازد.حوادث واقعه را تحلیل کند و راهبر زندگى آنان در طول یک هفته باشد این پایگاه دینى و سنگر فرهنگى همواره مورد بغض و عداوت منافقان و مخالفان اسلام و انقلاب بوده و هست
و انسانهاى والایى از روحانیت اصیل و مخلص و مبارز در این سنگرها به دست منافقان کوردل به درجه شهادت نائل آمدند.
5. انقلاب فرهنگى: همه انسانها در حقیقت در فضاى فرهنگى متأثر از محیط خود مى زیند و نمى توانند خود را جداى از فضاى فرهنگى محیط تصور کنند.
اصلى ترین تأثیر پذیریهاى انسان از راه فرهنگ است. فرهنگ به این معناى عمیق و گسترده مرزهاى مشترکى با بسیارى از علوم انسانى دارد.
مراد از انقلاب فرهنگى دگرگونى در چنین فضایى است. جانمایه انقلاب اسلامى انقلاب فرهنگى در فضاى فرهنگى بود که آمریکا در دوران حاکمیت خود بر ایران ایجاد کرده بود.
در دوران حاکمیت آمریکا بر ایران فرمها و هنجارهایى به جامعه عرضه مى شد که فرهنگ و ارزشهاى اسلامى را مى زدود و یا کم رنگ مى کرد و زمینه را براى سلطه و اقتدار او فراهم مى آورد.
این فرهنگ که از آن به عنوان (فرهنگ جهانى) و داراى اصول و قوانین خدشه ناپذیر در دانشگاه و مراکز علمى و فرهنگى در تحلیل و تفسیرها در تبیین تاریخ هنر ادبیات و... نام برده مى شد معیار بود و همه چیز با آن سنجیده و ارزیابى مى شد و روى گردانى از آن ارتجاع بود و بازگشت به عقب.
از طریق این فرهنگ به مردم ما و دیگر مردم جهان سوم مى آموختند که از چه خوشتان بیاید و از چه بدتان بیاید.
چگونه سلیقه خود را تنظیم کنید چگونه غذا بخورید چگونه لباس بپوشید و با حکومت و جامعه چه برخوردى داشته باشید. از این روى انقلاب اسلامى بر آن شد که فرهنگى را که آمریکا براى گستردن و پایدار کردن قدرت و سلطه خود به اعماق جامعه و دانشگاهها و علوم دانشگاهى نفوذش مى داد براندازد و فرهنگى بر اساس ارزشهاى انسانى اسلامى بنا نهد.
این حرکت در زوایاى گوناگون اجتماع با اولین جرقه هاى انقلاب شروع شده بود و در دانشگاهها به خاطر حساسیت و ویژگیها و عمق وابستگى به فرهنگ به اصطلاح جهانى و در واقع آمریکایى دست پرورده هاى این فرهنگ به کمک قدرتهاى خارجى که حفظ منافعشان ایجاب مى کرد که این فرهنگ بماند و دامن بگسترد جنجال و هیاهو به راه انداختند و در این مراکز حساس سنگر گرفتند علیه ارزشهاى اسلامى و حاملان آنها. اینان نمى خواستند که انقلاب اسلامى تاروپود فرهنگ آمریکایى را در دانشگاهها ازهم بگسلد. زیرا خوب دریافته بودند که اگر این مغز متفکر جامعه از زیر سلطه آمریکا خارج شود دوران حاکمیت او بر ایران به پایان خواهد رسید.
امام با درایت خاص افزون بر روشنگرى و سخنرانیهاى جهت دهنده و افشاى چهره آمریکا و هدف و برنامه او از کار فرهنگى نیروهاى صالح و اسلام شناس و آشناى با فرهنگ اسلامى را بسیج کرد تا طرحى نو درافکنند و بنیاد فرهنگى جامعه را بر پاشنه دَر اسلام بچرخانند تا زنجیرهاى وابستگى قطع گردد و انقلاب عمیق در جانها و دلها و ذهنها پدیدآید و دانشگاه که به عنوان مغز متفکر جامعه در تلاش است و تکاپو جهت اسلامى بگیرد و براى این مُلک مفید افتد.
6. مبارزه با غرب زدگى: گام دیگرى که روحانیت در راستاى تحول فرهنگى برداشت و رنجها برد و مبارزات طولانى را پشت سرنهاد مسأله مبارزه با غرب زدگى و غرب گرایى بود.
با نگاهى به نهضتهاى اسلامى در صد ساله اخیر در مى یابیم که عالمان پاک نهاد و فرزانه اسلام از پیشگامان مبارزه با این بلاى خانمانسوز بوده اند و در برابر هجوم و شبیخون فرهنگى شرق و غرب ایستادگى کردند.
سردارانى که در لباس روحانیت در راه مبارزه با غرب زدگى و حاکمیت باورهاى دینى بر سر دار رفتند اما سر تسلیم در مقابل بیگانگان و بیگانه پرستان فرود نیاوردند کم نیستند.
از جمله در نهضت مشروطه در مقابل توطئه غرب باوران و غرب زدگان ایستاد و بر مشروطه مشروعه پاى فشرد و به همین جرم پیشاهنگ این مبارزه بر سر دار رفت.
به گفته جلال آل احمد:
(از آن روز که نقش غرب زدگى را همچون داغى بر پیشانى ما زدند و من نعش آن بزرگوار را بر سر دار همچون پرچمى مى دانم که به علامت استیلاى غرب زدگى پس از دویست سال کشمکش بر بام سراى این مملکت افراشته شد و اکنون در لواى این پرچم ما شبیه قومى از خود بیگانه هستیم در لباس و خانه و خوراک و ادب و مطبوعاتمان. و خطرناک تر از همه در فرهنگمان فرنگى مآب مى پروریم و فرنگى مآب راه حل هر مشکلى را مى جوییم107.)
در نهضت اسلامى امام خمینى نیز این ویژگى وجود داشت و دارد. امام از همان آغاز نهضت مردم را به سرمایه هاى ملى و فرهنگى و مذهبى خودشان توجه مى داد و از غرب زدگى به عنوان (اُم الاٌمراض) 108یاد مى کرد.
او که حامل و شاهد نزدیک به یک قرن خیانت غرب زدگى و روشنفکران خودفروخته بود در هر فرصت و زمان مناسبى خطر نفوذ و رخنه غرب زدگان را در انقلاب اسلامى گوشزد مى کرد و از حاکمیت ارزشهاى غرب (بر آموزش و پرورش)109 و (نامگذاریها) 110 و انعکاس آن در (نشست و برخاستها و معاشرتها111) در رنج بود. امام با تفکر اسلامى ناب بر بازگشت ملتهاى مسلمان به (هویت اسلامى) و خویشتن خویش تأکید وافر داشت و از روشنفکران غرب و شرق زده قطع امید کرده بود.
در پیامى به حجاج مسلمان سراسر جهان فرمود:
(اى مسلمانان جهان که به حقیقت اسلام ایمان دارد... به فرهنگ اسلام تکیه زنید و با غرب و غرب زدگى مبارزه نمایید و روى پاى خودتان بایستید و بر روشنفکران غرب زده و شرق زده بتازید و هویت خویش را دریابید که روشنفکران اجیر شده بلایى بر سر ملت و مملکتشان آورده اند که تا متحد نشوید و دقیقاً به اسلام راستین
تکیه ننمایید بر شما آن خواهد گذشت که تاکنون گذشته است. امروز زمانى است که ملتها چراغ راه روشنفکران شوند و آنان را از خودباختگى و زبونى در مقابل شرق و غرب نجات دهند112.)
* * *
در مجموع روحانیت با حضور خود در مراکز فرهنگى اجرایى مقابله با جبهه ضد انقلاب مستکبرین ناهنجاریها اجتماعى تصویب قوانین و اصول عزت آفرین توجه دادن مردم به فرهنگ خودى و خویشتن باورى مبارزه با سرمایه داران و ثروت اندوزان دفاع قهرمانانه از مرزها جغرافیایى کشور مقابله با تجزیه طلبان شرکت فعال و قهرمانه در هشت سال دفاع مقدس حضور قوى در مجامع بین المللى تبیین و تشریح اسلام و برنامه هاى جمهورى اسلامى و... در تثبیت انقلاب اسلامى و استقلال و عزتمندى کشور ایران و اعتلاى کلمه حق نقش محورى و غیر قابل انکارى داشته که کندوکاو در هر بخشى مجالى فراختر مى طلبد. به امید آن که محققان و پژوهشگران و علاقه مندان به تاریخ انقلاب اسلامى در ثبت و ضبط این اوراق زرین و پرافتخار به جد جهد برخیزند و نگذارند تحریف گران باقلمهاى آلوده و سینه هاى پر از کینه و بغض خود حماسه اى که روحانیت به برکت اسلام و پشتوانه مردمى آفرید از جلوه بیندازند و نسل حاضر و نسلهاى آینده را از الگو قرار دادن این حرکت مقدس و تحول عظیم و سرنوشت ساز باز دارند و دگر بار فرهنگ پوچى و ابتذال غرب باورى و غرب زدگى رخوت و سستى ب یى تفاوتى و... رواج دهند و آن همه تلاش و ایثار را نقش بر آب کنند و به دشمنان به ذلت بیرون رانده شده میدان فعالیت بدهند.
1. (میزان الحکمة) محمدى رى شهرى ج4/327 دفتر تبلیغات اسلامى.
2. (اصول کافى) ثقة الاسلام کلینى با تحقیق على اکبر غفارى ج2/164 دار التعارف بیروت.
3. (صحیفه نور) مجموعه رهنمودهاى امام خمینى ج14/119 وزارت ارشاد اسلامى.
4و5. (همان مدرک) ج21/91.
6. روزنامه (کیهان) 28/10/57; روزنامه (جمهورى اسلامى) 20/11/59.
7. نشریه (عدالت) شماره 80.
8. روزنامه (بامداد) 13/5/58.
9. (همان مدرک) 20/4/58.
10. هفته نامه (پیکار) 7/8/58.
11. نشریه (رنجبر) ارکان حزب رنجبران 4/11/58.
12. نشریه (خلق مسلمان) 22/10/59.
13. (وسائل الشیعه) شیخ حر عاملى ج18/101 دار احیاء بیروت.
15. مجله (حوزه) شماره 2سال ششم/108.
16. (طلوع و غروب دولت موقت) احمد سمیعى/43 شباویز.
17. (انقلاب ایران در دو حرکت) مهندس بازرگان/ 124 دفتر نهضت آزادى ایران.
18. (همان مدرک).
19. (همان مدرک) /82.
20. (همان مدرک) / 126.
21. (همان مدرک).
22. (همان مدرک)/85.
23. (همان مدرک) /78.
24. (از سید ضیاء تا بازرگان) ناصر نجفى ج2/1863.
25. (صحیفه نور) ج21/94.
26. (مسجد) شماره هشت /9.
27. (سیماى کارگزاران على بن ابى طالب امیرالمؤمنین) على اکبر ذاکرى ج1/74 دفتر تبلیغات اسلامى قم.
28. (صحیفه نور) ج13/170.
29. (صحیفه نور) ج5/169.
30. (صحیفه نور) ج4/180.
31. (همان مدرک).
32. (انقلاب ایران در دو حرکت) مهندس بازرگان/126.
33. (همان مدرک) /123; (صحیفه نور) ج18/178.
34. (صحیفه نور) ج18/178.
35. (درجستجوى راه از کلام امام) دفتر هفتم/94 امیرکبیر.
36. (صحیفه نور) ج/18/166.
37. (انقلاب ایران در دو حرکت) مهندس بازرگان/151.
38. سوره (بقره) آیه 205.
39. روزنامه (اطلاعات) 30/10/57.
40. (همان مدرک) 25/10/57.
41. (طلوع و غروب دولت موقت) احمد سمیعى /37.
42. (مجله فردوسى) 21/11/57.
43. روزنامه (آیندگان) 17/12/58.
44. (همان مدرک) 5/12/58.
45. (همان مدرک) 9/11/57.
46. (همان مدرک) 8/11/57.
47. روزنامه (اطلاعات) 1/12/57.
48. روزنامه (کیهان) 16/11/57.
49. روزنامه (آیندگان) 13/11/57.
50. (صحیفه نور) ج5/138.
51. (همان مدرک) /147.
52. (پیرامون انقلاب اسلامى) شهید مطهرى/80 صدرا.
53. (او به تنهایى یک ملت بود) مجموعه سخنرانیهاى شهید بهشتى دفتر اول/312 بنیاد شهید.
54. (صحیفه نور) ج5/27.
55. (همان مدرک).
56. (بازیابى ارزشها) بازرگان ج2/116 نهضت آزادى.
57. (همان مدرک)/119.
58. (انقلاب اسلامى در مقایسه با انقلاب هاى فرانسه وروسیه) دکتر م. محمدى/325 شقایق.
59. (همراه با انقلاب) جلال رفیع ج1/89 امیرکبیر.
60. روزنامه (کیهان) 16/12/57.
61. (انقلاب ایران در دو حرکت) بازرگان/78.
62. (طلوع و غروب دولت موقت) احمد سمیعى/43.
63. روزنامه (جمهورى اسلامى) 14/12/59.
64. (غائله چهاردهم اسفند 1359)/240 دادگسترى جمهورى اسلامى ایران.
65. روزنامه (آیندگان) 24/4/58.
66. (طلوع تا غروب دولت موقت) احمد سمیعى/82.
67. (همان مدرک)/211.
68و69. (امت) شماره 10/2.
70. روزنامه (آیندگان) 30/4/58.
71. روزنامه (اطلاعات) 4/4/58.
72. (طلوع تا غروب دولت موقت)/143.
73. روزنامه (کیهان) 4/5/58.
74. مجلّه (پیغام امروز) 12/12/58.
75. (طلوع تا غروب دولت موقت) /211.
76. (امت) شماره 16/1.
77. (طلوع تا غروب دولت موقت)/100.
78. روزنامه (بامداد) 7/7/58.
79. (صورت مشروح مذاکرات مجلس بررسى نهائى قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران) ج1/93 چاپخانه مجلس شوراى اسلامى.
80. (هفته نامه (پیکار) 7/8/58 و 22/10/59.
81. روزنامه (اطلاعات) 4/7/58.
82. (صحیفه نور) ج9/170.
83. روزنامه (جمهورى اسلامى) 25/12/59.
84. (صحیفه نور) 15/3.
85. (رویارویى انقلاب اسلامى ایران و آمریکا) جمیله کدیور/46 اطلاعات.
86. (همان مدرک) /47.
87و88. (صحیفه نور) ج1/105.
89. روزنامه (اطلاعات) 24/9/58.
90. روزنامه (جمهورى اسلامى) 11/11/59.
91. (شکست شاهانه) ماروین زونیس ترجمه اسماعیل زند و بتول سعیدى /513 چاپخانه رخ.
92. (اسناد لانه جاسوسى آمریکا) دانشجویان پیرو خط امام 1ـ6/238 انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین قم.
93. (همان مدرک)/235.
94. (همان مدرک)/236.
95. (غائله چهاردهم اسفند 1359)/208.
96. روزنامه (جمهورى اسلامى) 30/11/59.
97. (غائله چهاردهم اسفند 59)/202.
98. (بررسى مستندى از مواضع گروهها در قبال انقلاب اسلامى) 5/100 وزارت ارشاد اسلامى.
99. روزنامه (کیهان) 11/11/57.
100و101. (بررسى مستندى از مواضع گروهها در قبال انقلاب اسلامى) /56 ـ 68.
102. (او به تنهایى یک ملت بود) دفتر اول/270.
103. مجلّه (ادبستان) سال دوم شماره 15/8.
104. (همان مدرک).
105. سوره (زخرف) آیه 54.
106. مقام معظم رهبرى ترسیمى دارد از دوران سیاه و ضد فرهنگى گذشته و نقش بنیادین و روشنى آفرین امام خمینى در زدودن جهل و تاریکى و به ارمغان آوردن روشنایى و دانایى. ر. ک: (صحیفه نور) ج1/3 مقدمه.
107. (غرب زدگى) جلال آل احمد/78.
108. (در جستجوى راه از کلام امام) دفتر 22/106.
109. (صحیفه نور) ج21/192.
110 و111. (همان مدرک)/181.
112. (همان مدرک) ج13/83.