آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۳۱

چکیده

متن

پاسدارى از نظام اسلامى و دستاوردهاى انقلاب و مبارزه با آفتها و خطرها وظیفه اى است بر دوش همگان بویژه روحانیت متعهد.
روحانیت از دیر باز به مرزبانى از اسلام شهره بوده است. امروز نیز با تشکیل نظام اسلامى و زمینه تحقق قوانین اسلام در همه صحنه هاى زندگى وظیفه اى دارد بس سنگین تر و حساس تر.
پاسخ به هزارها هزار پرسش فرهنگى سیاسى اجتماعى حراست از ارزشهاى انقلاب نظارت بر امور حکومتى تربیت نیروهاى مؤمن و متعهد مبارزه با آفتهاى نظام و... از جمله آن مسؤولیتهاست.
در این نوشتار بر آنیم برخى از وظایف روحانیان را بنمایانیم تا تذ کارى باشد براى ما و دیگر روحانیان وظیفه بان.
پیش از ورود به بحث تشریح مبانى حفظ نظام ضرورى و مفید مى نماید. از این روى بحث را در دو محور پى مى گیریم:
1. مبانى حفظ نظام اسلامى.
2. مسؤولیتهاى حوزویان در حفظ نظام.
مبانى حفظ نظام
در بینش فقهى اسلام حکومت اسلامى و حفظ آن جایگاه ویژه اى دارد.
به نظر همه فقهاى شیعه آن گاه که کیان اسلام تهدید شود مسلمانان باید به دفاع برخیزند مرد و زن کوچک و بزرگ.
با توجه به همین جایگاه فروعات مهمى در فقه مطرح مى شود از جمله:
اگر کفار براى ضربه زدن به اسلام و نظام اسلامى گروهى از مسلمانان را به گروگان بگیرند و در پیشاپیش لشکر خویش قرار دهند براى از بین بردن ترفند دشمن فقها کشتن آن مسلمانان بى گناه را مجاز مى شمارند1.
فقط در این جا که امر دایر است بین نابودى نظام و از بین رفتن عده اى از مسلمانان حفظ نظام اسلامى را مقدم مى دارند.
فقها مستقل و مستدل به مقوله حفظ نظام اسلامى نپرداخته اند ولى از لابه لاى نوشته هاى آنان از جمله: بحث جهاد بر مى آید که حفظ حکومت اسلامى را در رأس دیگر واجبات و حاکم بر آنها قرار داده اند. اینک به برخى از دلایلى که بر حفظ نظام اسلامى اقامه کرده اند اشاره مى کنیم:
1. دلایل لزوم تشکیل حکومت اسلامى
همه دلایل و شواهدى که برضرورت ایجاد حکومت و نظام اسلامى دلالت دارند بر حفظ و پاسدارى آن نیز به طریق اولى دلالت دارند. در ذیل خلاصه اى از آن را مى آوریم:
* نیاز فطرى. پدیده حکومت چون بسیارى از پدیده هاى اجتماعى دیگر زاییده نیاز جامعه است. فطرى بودن نیاز به تشکیلات حکومتى به اندازه اى بود که وقتى پیامبر(ص) پس از هجرت به مدینه اقدام به تشکیل حکومت کرد مردم با وجود سؤالاتى که در زمینه هاى گوناگون و مسائل عبادى مطرح مى کردند در این مورد هیچ گونه سؤالى را مطرح نکردند و توضیحى نخواستند. حتى پس از آن حضرت نیز مسلمانان در اصل لزوم حکومت اتفاق داشتند هرچند در شرائط آن اختلاف.
* تحقق اهداف شریعت: رهایى انسان از بردگى و اسارت حاکمیت مستضعفان و
وراثت زمین اجراى حدود و دستورات الهى تأمین و تضمین وحدت مسلمانان پاسدارى از تمامیت ارضى مسلمانان دفع تهاجم مادّى و معنوى دشمنان اسلام آزادى ملّتها و سرزمینهایى زیر نفوذ و اشغال دشمنان اسلام اعلاى کلمه حقّ: (لیکون کلمة اللّه هى العلیا) سیادت مسلمانان و... از اهداف شریعت اسلامى است2.
گستردگى و عمق این اهداف مبتنى بر تشکیل حکومت اسلامى و استمرار این اهداف نیز مبتنى بر استمرار نظام و حکومت اسلامى است.
* ماهیّت قوانین اسلامى: قوانین اجتماعى سیاسى اقتصادى نظامى و... اسلام بر لزوم تشکیل حکومت و پاسدارى از آن دلالت مى کنند.
اگر خمس زکات خراج جزیه امر به معروف و نهى از منکر جهاد و مسائل مربوط به آن از قبیل: تأمین امکانات بسیج نیروها و... مسائل قضایى و اجراى عدالت و نظام حقوق مدنى و کیفرى را بررسى کنیم تردیدى به خود راه نخواهیم داد که اجراى این همه قوانین به جز از طریق تشکیل حکومتى مقتدر و حفظ و بقاى آن امکان پذیر نیست.
* روایت فضل بن شاذان از امام رضا(ع)3. حضرت در این حدیث حکومت را از نیازهاى دینى و دنیوى مردم دانسته است.
پر واضح است وقتى که حکومت نیاز بود و ضرورت براى جامعه و براى دین و دنیاى مردم حفظ و پاسدارى آن نیز واجب خواهد بود.
2. روایات خاصه
روایاتى که درباره فلسفه امامت و رهبرى در متون دینى آمده است بر لزومِ حفظ آن نیز دلالت دارند:
على(ع) در ضمن فلسفه برخى از احکام مى فرماید:
(فرض اللّه الایمان تطهیراً من الشرک... والامامه نظاما للامّة والطّاعة تعظیماً للامامه.4)
خداوند ایمان را براى پاک کردن دلها از شرک... امامت و پیشوایى را براى نظم و آرامش مردم و پیروى از امام را براى بزرگى مقام امامت واجب
گردانید.
حضرت صدیقه زهراء سلام اللّه علیها در خطبه معروف خود مى فرماید:
(وطاعتنا نظاما للملّة وامامتنا لماً للفرقة.5)
خداوند اطاعت ما را براى برقرارى نظم و امامت ما را براى جلوگیرى از افتراق قرار داده است.
امام رضا(ع) مى فرماید:
(انّ الامامه زمام الدّین ونظام المسلمین وصلاح الدّنیا وعزّ المؤمنین.6)
امامت مهار دین و نظام مسلمانان و مایه صلاح دنیا و آخرت است.
امام باقر (ع) امامت را نظام دین معرفى مى کند.7
فقها نیز حفظ نظام جامعه و جلوگیرى از هرج و مرج را از واجبات مسلّم شرعى و عقلى دانسته اند.
از باب نمونه: شیخ انصارى مى نویسد:
انّ الصناعات الّتى تتوقف علیها النّظام یجب کفایةً...8
انّ وجوب الصناعات لیس مشروطاً ببذل العوض لانّه لاقامه النّظام الّتى هى من الواجبات المطلقة...9
صنعتهایى که نظام جامعه بر آن توقف دارد10 واجب کفایى است... وجوب آن مشروط به دادن عوض در مقابل آن نیست. زیرا وجوب صنایع براى برپایى نظام است و آن از واجبات مطلقه است.
شهیدین در کتاب لمعه و شرح آن محقق کرکى در جامع المقاصد11 حسینى العاملى در مفتاح الکرامه12 سید على طباطبائى در ریاض المسائل 13 و دیگران 14نیز بر همین نظرند.
شهید اول مى نویسد:
(فالواجب منها... مطلق التجاره التى یتمّ بها نظام النوع الانسانى فانّ ذلک من الواجبات الکفائیه.15)
از اقسام واجب تجارت تجارتهایى است که قوام نظام جامعه انسانى بستگى به آنها دارد و آن از واجبات کفایى است.
بدیهى است مراد ازنظام حکومت نیست بلکه منظم بودن زندگى جامعه و رفع اختلال و هرج مرج است.
فقها حفظ نظام جامعه و جلوگیرى از هرج و مرج را یکى از دلائل تشکیل حکومت اسلامى و حفظ آن شمرده اند16.
3. سیره پیامبر و على(ع)
اکثر جنگهاى پیامبر(ص) و على(ع) براى حفظ نظام اسلامى بوده است و همچنین بیشتر پیمانها و قراردادهاى پیامبر(ص) با یهود و نصارى و همکارى على(ع) با خلفاء.
على(ع) پس از پیامبر(ص) براى رفع ناهنجارى عظیمى که رخ نموده بود تلاش بسیار کرد امّا هنگامى که احساس کرد کیان اسلام در معرض خطر قرار دارد با خلیفه وقت دست بیعت داد.17
یا هنگامى که خلیفه دوم براى شرکت در جبهه جنگ با لشکر پادشاه ستمکار ایران با آن حضرت مشورت مى کند در پاسخ مى فرماید:
(مکان القیّم بالامر مکان النظام من الخرز یجمعه ویضمّه فاذا انقطع النظام تفرق الخرز وذهب ثم لم یجتمع بحذا فیره ابداً.18)
در سخن فوق امام زمامدار را تشبیه به نظام کرده و جامعه و امت را تشبیه به (خَرَزْ)
ابن ابى الحدید در شرح سخن امام(ع) مى نویسد:
نظامِ گردنبند عبارت است از نخى که آن را جمع مى کند و نظم خاصّى به آن مى دهد19.
(خَرَزْ) به معنى دانه هاى سوراخ دارى است که براى درست کردن تسبیح و یا گردنبند از آن استفاده مى شود. بنابراین معنى سخن امام(ع) چنین مى شود:
زمامدار رشته اى است که دانه هاى پراکنده جامعه را تحت نظام ویژه اى در مى آورد و آنها را به هم مى پیوندد. هنگامى که این نخ پاره شد دانه ها پراکنده مى شوند و هر یک به سویى مى روند و پس از آن هیچ گاه به صورت اوّل فراهم نمى گردند.
امّت اسلامى با تکیه بر رهبرى وحدت خود را حفظ مى کند. قوام جامعه اسلامى به وجود رهبر است و او همانند رشته اى دانه هاى پراکنده را منسجم مى کند و به هم مى پیوندد و در یک خط قرار مى دهد. با قطع شدن این رشته مسلمانان دچار پراکندگى و از هم گسیختگى مى گردند. بنابراین انسان مسلمان نه تنها باید یکى از دانه هاى این رشته منسجم باشد که باید در حفظ بقیّه نیز سعى بورزد.
على(ع) پس از به دست گرفتن زمام امور در خطبه اى بیش از سى بدعت را بر مى شمرد که حکومت گران گذشته گذارده اند ولى چون منع از آنها را سبب از هم گسیختن نظام مى داند مردم را در انجام آن امور به حال خود وا مى گذارد20.
در جاى دیگر على(ع) درباره کسانى که از بیعت با آن حضرت خود دارى و یا پس از بیعت پیمان شکنى کردند مى فرماید:
(انّ هولاء قدتمالئوا على سخطة امارتى وسأصبر مالم اخف على جماعتکم فانّهم ان تمموا على فیالة هذا الرأى انقطع نظام المسلمین.21)
آنان بر اثر بغض و دشمنى بر حکومت من با هم اجتماع کرده و دست به دست هم داده اند. من صبر خواهم کرد تا هنگامى که بر اجتماع شما بترسم که از هم پاشیده شود و نظام مسلمانان از هم بگسلد و عامل وحدت نابود شود.
از سخن فوق نیز استفاده مى شود که حفظ نظام واجب است و در صورت ترس از گسستن آن باید به اقدامى جدّى و باز دارنده دست زد. ملاک اقدام در برابر مخالفان و دشمنان نظام خوف و ترس است نه قطع و یقین. بنابراین اگر علائم و امارات توطئه علیه نظام دیده شود باید اقدام کرد.
4. لزوم پیروى ازامام عادل
آیات و روایاتى که بر اطاعت و پیروى از امام عادل دلالت دارند بر وجوب حفظ نظامى که او در رأس آن است نیز دلالت دارند.
عقل و نقل بر وجوب پیروى از امام عادل دلالت دارند. ازاین روى مفسّران مى گویند: امر خداوند در آیه: (اطیعوا اللّه واطیعوا الرسول واولى الامر منکم22) ارشادى است نه تعبدى. یعنى خداوند در آیه شریفه به چیزى فرمان داده که عقل انسان نیز بدان امر مى کند. دستور خداوند به اطاعت تاکید و تأیید همان عقل فطرى است. این حکم در زمان حضور پیامبر و امامان(ع) اختصاص به آنان و نواب خاص ایشان دارد ولى در زمان غیبت فقیه واجد شرایط از باب اولى الامرى ویا نیابت از اولى الامر کارها را بر عهده مى گیرد. در هر دو صورت اطاعت از وى واجب است.
(اسمعوا واطیعوا لمن ولاّه اللّه الامر فانّه نظام الاسلام.23)
سخن کسى را که خداوند بر شما ولایت داده است بشنوید و اطاعت کنید که این خود نظام اسلام است.
در روایتى امام باقر(ع) اطاعت و حرف شنوى مردم را از حقوق امام به شمار آورده است24.
صاحب جواهر25 و شیخ انصارى26 حاکم عادل را از مصادیق اولى الامر شمرده و اطاعت و پیروى از او را واجب دانسته اند.
ابن حزم اندلسى مى نویسد:
(اتّفق جمیع اهل السنّة وجمیع المرجئه وجمیع الشیعه وجمیع الخوارج على وجوب الامامه وان الامّه واجب علیها الانقیاد لامام عادل یقیم فیهم احکام اللّه ویسوسهم باحکام الشریعه الّتى اتى بها رسول الله(ص).27)
اهل سنّت و مرجئه و شیعه و خوارج بر وجوب امامت اتفاق دارند و نیز همگان معتقدند: بر امت واجب است از امام عادلى که احکام الهى را در میان آنان به پا مى دارد و امور آنان را با احکامى که پیامبر(ص) آورده است اداره مى کند اطاعت کنند.
وقتى که اصل وجود حکومت اسلامى و پیروى ازآن اتفاقى همه مسلمانان باشد پس حفظ آن امرى ضرورى و بدیهى خواهد بود.
5. برخورد با مخالفان
آیات و روایاتى که به مبارزه با (بغات) امر کرده اند بر حفظ حکومت اسلامى دلالت دارند28.
(بغات) به کسانى گفته مى شود که بر حاکم عادل خروج کنند. امامان(ع) و فقهاى فریقین نبرد با این گروه را واجب دانسته اند29.
مصداق روشن این گروه در زمان على(ع) ناکثین قاسطین و مارقین بودند که على(ع) با آنان به نبرد برخاست على(ع) نامه اى به معاویه مى نویسد:
(هرکس از اجتماع و فرمان حکومت اسلامى خارج شود باید بر گردانده و یا با او نبرد شود.30)
بر همه مسلمانان واجب است که حکومت و ولى امر مسلمانان را در این امر یارى دهند. روایات ترک یارى امام را حرام و مایه گستاخى دشمن و تجاوز به مسلمانان و حدود اسلامى دانسته اند31.
نه تنها دفاع از امام عادل در میدان جنگ واجب است که اگر در مجلسى از او بد بگویند واجب خواهد بود دفاع از او32.
نکته در خور یادآورى این که: فقهاى
شیعه بحث (بغات) را بر محور حکومت معصوم(ع) مطرح کرده اند33 و خروج بر امام معصوم را (بغى) نامیده اند. با توجه به ضرورت حکومت اسلامى در دوره غیبت و با توجّه به اطلاق ادلّه (بغى) نمى توان آن را ویژه دوره حضور معصوم دانست بلکه شامل خروج بر نایب امام(ع) در دوره غیبت نیز مى شود.
بر فرض بپذیریم اطلاقات انصراف به معصوم(ع) دارند از باب عموم ملاک احکام بغات را نسبت به کسانى که بر نایب امام(ع) خروج کنند نیز جارى مى دانیم. زیرا اگر با (بغات) در دوره غیبت نشود بر خورد کرد همه چیز را مختل مى کنند نظام را از هم مى گسلند.
بنابراین فقیه عادلى که حکومت را در زمان غیبت به دست گرفته باید با باغیان برخوردى قاطع داشته باشد و مردم نیز در همه مراحل به یارى وى برخیزند.
کاشف الغطاء مى نویسد:
(ویدخل فى البغى کلّ باغ على الامام او نائبه الخاص او العامّ ممتنعٌ عن طاعته فیما امر به ونهى عنه فمن خالف فى ترک زکوة او خمس او ردّ حقوق حاربوه.34)
باغى کسى است که بر امام معصوم(ع) و یا نائب خاص و یا نائب عامّ او شورش کند و از دستورات او سربپیچد امر او را اطاعت نکند و نهى او را ترک نکند. هر کس در اداى زکات یا خمس یا برخى ازحقوق دیگر با رهبرى جامعه به مخالفت برخیزد باید با او جنگید.
6. حفظ امانت
در آیات و روایات از حکومت اسلامى به عنوان امانت یاد شده حفظ امانت هم در اسلام از مسلّمات است.
(انّ اللّه یامرکم ان تود والامانات الى اهلها واذا حکمتم بین النّاس ان تحکموا بالعدل...35)
خدا به شما فرمان مى دهد که امانتها را به صاحبانشان باز گردانید. و چون در میان مردم به حکومت نشینید به عدل حکم کنید.
به قرینه اذا (حکمتم) (یامرکم) خطاب به حکّام است. همچنین از (اذا حکمتم) و آیه بعد: (اطیعوا اللّه واطیعوا الرسول واولى الامر منکم) بر مى آید که مقصود از (امانت) حکومت مى باشد. برخى از روایات به این
مطلب اشاره دارند. مفسرانى نیز در هنگام بحث ازاین آیه این نکته را یادآور شده اند36.
طلحه و زبیر پس از بیعت با على(ع) به نزد آن حضرت آمدند و ریاست منطقه اى را درخواست کردند. على(ع) در پاسخ آنان فرمود:
(ارضیا بقسم اللّه لکما حتى ارى رأیى واعلما انى لااشرک فى امانتى الاّ من ارضى بدینه وامانته من اصحابى ومن قد عرفت دخیلته فانصرفا وقد دخلها الیاس.37)
به قسمت خدا درباره خودتان راضى باشید تا بیندیشم و تصمیم بگیرم. بدانید که من در امانت خود از اصحاب و یارانم کسى را شریک نمى کنم مگر این که از دین و امانت او راضى باشم. به کسى مقامى واگذار مى کنم که بدانم این مقام را براى چه مى خواهد آیا براى رضاى خدا و یا ریاست بر مردم.
طلحه و زبیر با حالت یأس محضر آن حضرت را ترک کردند.
یا در نامه اى به ابن عباس حکومت خود و ابن عباس را امانت مى نامد:
(فانى کنت اشرکتک فى امانتى.... فلا ابن عمّک آسیت ولا الامانه ادیّت.38)
من تو را در امانت خود شریک کردم... نه با پسر عمویت مواسات کردى و نه حقّ امانت را ادا کردى.
یا در نامه اى به عمر بن ابى سلمه حاکم بحرین پس از تقدیر و تشکر نوشت:
(نزعت یدک بلا ذمّ لک ولاتثریب علیک فقد احسنت الولایه وادیت الامانه فاقبل غیر ظنین.39)
تو را بدون آن که نکوهش و سرزنش برایت باشد فرا خواندم. تو خوب حکومت و اداى امانت کردى. به سوى من بیا بى آن که گمان بدى به تو داشته باشم.
در نامه اى به اشعث بن قیس کندى40 و در نامه اى دیگر به قاضى اهواز41 و...42 از حکومت به عنوان امانت یادکرده است.
روایات فوق دلالت دارند که حکومت امانت است از سوى خدا و از سوى امت.اگر به مسلمانان خیانت روا دارند به خدا به امام مسلمانان و به مسلمانان خیانت کرده اند.
امام خمینى نیز در بسیارى از سخنان و پیامهایشان از جمهورى اسلامى به عنوان امانتى الهى که همگان در حفظ آن مسؤولیت دارند یاد مى کند و ضربه به اصول انقلاب و حکومت را خیانت به اسلام و مسلمانان مى داند از جمله:
(امروز جمهورى اسلامى ودیعه اى است از جانب خداوند متعال به ملت ایران سپرده شده و همه از زن و مرد پیر و جوان در حفظ این ودیعه مسؤول هستیم و باید تمام قشرها با اتکال به خداوند تبارک و تعالى و وحدت کلمه و اجتناب از اختلاف جمهورى اسلامى را نگهبان باشیم و راه مستقیم انسانیت و اسلامیت را به توفیق الهى ادامه دهیم.43)
7. نصیحت به ائمه مسلمین
آیات و روایاتى که مؤمنان را امر به نصیحت ائمه مسلمین مى کنند بر حفظ و پاسدارى از نظام اسلامى دلالت دارند. از جمله: خداوند مى فرماید:
(لیس على الضعفاء ولاعلى المرضى ولاعلى الذین لایجدون ما ینفقون حرج اذا نصحوا للّه ورسوله...44)
بر ضعیفان و بیماران و آنان که وسیله اى براى انفاق در راه جهاد ندارند ایرادى نیست که در جهاد شرکت نکنند هرگاه براى خدا و رسولش خیرخواهى کنند.
آیه شریفه فوق در رفع حرج از مؤمنان نصیحت را شرط مى کند.
نصیحت هرگونه خیرخواهى و اقدام مخلصانه را در بر مى گیرد. چون مسأله جهاد مطرح است ناظر به تلاشها و کوششهایى است که در این زمینه صورت مى گیرد.
از قبیل: تشویق مجاهدان حفظ اسرار آنان ایستادگى در مقابل مخالفان آنان دعوت مردم به مساعدت آنان و...45
احادیث بسیارى نیز از پیامبر(ص) و ائمه(ع) در این باره وجود دارد.
پیامبر(ص) مى فرماید:
(ثلاث لایغلّ علیهن قلب امرءٍ مسلم اخلاص العمل للّه والنصیحه لائمه المسلمین واللزوم لجماعتهم.46)
قلب هیچ مسلمانى در سه مورد نباید تردید کند: اخلاص عمل براى خدا نصیحت براى رهبران مسلمانان و شرکت در اجتماعات آنان.
یا:
(من لایهتم بامرالمسلمین فلیس منهم ومن لایصبح ولایمسى ناصحاً للّه ولرسوله ولکتابه ولامامه وامامة المسلمین فلیس منهم.47)
هر کس به امور مسلمانان اهمیت ندهد مسلمان نیست. هرکس در حال نصیحت خدا رسول خدا قرآن و امامت مسلمانان شب را به صبح نرساند از مسلمانان نیست.
در چندین مورد از روایات نصیحت از حقوق متقابل و الى بر رعیت و رعیّت بر والى شمرده شده است48.
نصیحت ائمه مسلمانان داراى مفهوم گسترده اى است. همراهى و همکارى و دفاع از حکومت اسلامى مبارزه با فساد ادارى و مفسدان و مخالفان حکومت اسلامى و... از مصادیق آن به شمار است که بدان خواهیم پرداخت.
8. دفاع از کیان اسلام
فقها در کتاب جهاد از اصل اسلام و حکومت اسلامى به (بیضه اسلام) تعبیر کرده اند و گفته اند: اگر بیضه اسلام در خطر
باشد بر همه مسلمانان واجب است که با دشمنان به مقابله برخیزند.
شیخ طوسى مى نویسد:
(متى لم یکن الامام او من نصبه الامام سقط الوجوب بل لایحسن فعله اصلاً اللهم اِلاّ ان یدهم امر یخاف على بیضة الاسلام ویخشى بواره او یخاف على قوم منهم فانه یجب حینذٍ دفاعهم.49)
در صورتى که امام و یا نائب خاصّ امام نباشد جهاد واجب نیست بلکه انجام آن نارواست مگر آن که دشمنان بر (بیضه اسلام) هجوم آورند یا برعده اى از مسلمانان هجوم کنند که در این صورت دفاع واجب مى شود.
همین مضمون در دیگر کتابهاى فقهى از قبیل: منتهى تذکره دروس ریاض و... آمده است50.
میرزا ابوالقاسم قمى مى نویسد:
(جنگ زیر پرچم پادشاه جائر جایز نیست مگر این که (بیضه اسلام) به خطر افتد.51)
ایشان در پاسخ به این سؤال که (بیضه اسلام) چیست و خوف بر آن چه معنى دارد؟ مى نویسد:
(بیضه در لغت عرب به چند معنى آمده است: اول: تخم مرغ.دوم: خصیه.
سوم: خُود آهن که بر سر مى گذارند براى محافظت از اسلحه. چهارم: حوزه و ناحیه به معنى جانب.
پنجم: بیضه البلد مى گویند; یعنى یگانه شهر که بزرگ شهر است و مردم تابع او هستند و دور او جمع مى شوند.52)
به نظر میرزاى قمى اطلاق بیضه به اسلام معناى مجازى است و مراد معنایى خواهد بود که با یکى از معانى حقیقى مناسبت داشته باشد. مى شود تخم مرغ باشد. همان گونه اصل تخم مرغ است کفار برآنند که تخم و بیضه اسلام را براندازند. مى شود چون: (خود) باشد. اسلام را تشبیه کرده اند به شخص جنگى که (خود) بر سر دارد براى حفاظت جان. کفار بر آنند که این (خود) را از سر اسلام که سلطان و بزرگ آنان است بردارند و...
از امام رضا(ع) سؤال شد: وظیفه مرد شیعه اى که از سوى حکومتِ جور براى نگهبانى از مرزهاى کشور اسلامى به سر
حدّات فرستاده شده در هنگام هجوم دشمن چیست؟ امام فرمود:
(باید از بیضه و کیان اسلام دفاع کند.)
سؤال شد: جهاد کند؟
فرمود:
(خیر مگر این که از حمله و تجاوز دشمن به مملکت اسلامى بیم داشته باشد.)
سپس فرمود:
(اگر مثلاً رومیان حمله کنند بر مسلمانان واجب نیست از آنان جلوگیرى کنند. تنها وظیفه مراقبت و مرزبانى بر عهده این شخص است نه جهادو مقاتله. آرى اگر بر بیضه اسلام و استقلال مسلمانان بترسد باید با کفّار به مقابله و ستیز برخیزد که در این صورت جنگ او به نفع سلطان جور نخواهد بود بلکه براى خودش خواهد بود [یعنى در مسیر طرز تفکّر و اعتقادات اصیل اسلامى خود مى باشد] بدیهى است که در زمینه انهدام بیضه اسلام و تجاوز به کیان مسلمانان اسلام از بین خواهد رفت و یاد
محمد(ص) نابود خواهد شد.53)
فقها فتوا به وجوب دفاع از کیان اسلام داده اند. در جنگ ایران و روس با این که سلطان جور حاکم بود عده اى از فقها جهاد با روس را واجب دانستند54 و برخى مستقیم در جنگ دوّم ایران و روس دخالت کردند55.
9. حکم عقل
عقل انسانى برقرارى نظم را در جامعه تحسین و هرج و مرج فساد اجتماعى شیوع فحشاء و منکرات را تقبیح مى کند. روشن است که ایجاد نظم و دفع و رفع ناهنجاریها نیاز به حکومت و نظام دارد. از این روى عقل به حفظ نظام و تداوم آن حکم مى کند.
شیخ انصارى در بحث اقسام ولایت مى نویسد:
(منها ما یکون واجبه وهى ما توقف الامر بالمعروف والنّهى عن المنکر الواجبان علیه فانّ مالایتمّ الواجب الاّ به وجب مع القدره.56)
برخى از اقسام ولایت واجب است و آن ولایتى است که امر به معروف و نهى از منکر توقف بر آن دارد.
زیرا مقدمه واجب در صورت قدرت واجب خواهد بود.
افزون بر آنچه آوردیم روایاتى از قبیل:
(من اصبح لایهتم بامور المسلمین فلیس بمسلم.57)
نیز بر حفظ حکومت اسلامى دلالت دارند زیرا که حکومت اسلامى از مهم ترین امور مسلمانان مى باشد.
حفظ نظام جمهورى اسلامى
با توجه به ادّله اى که آوردیم حفظ نظام اسلامى امرى است بدیهى و مسلم که هیچ فقیهى در آن تردید ندارد. بدون شکّ جمهورى اسلامى از بارزترین و عالى ترین مصادیق آن در دوره غیبت به شمار مى آید. از این روى حفظ و پاسدارى از آن وظیفه اى است واجب بر همگان.
براى توضیح سخن فوق اشاره اى به تأسیس نظام و گفتار و سیره علماء و مراجع معاصر در این باره مفید و مناسب مى نماید.
ملّت ایران و در رأس آن مراجع تقلید پس از پیروزى انقلاب اسلامى بااکثریت قاطع (2/98) به نظام جمهورى اسلامى رأى داد. با واژه جمهورى شکل حکومت و با کلمه اسلامى محتواى آن را مشخص کرد. تصمیم گرفت که این کشور بر اساس حاکمیت ملّى و با اصول و مقررات اسلامى اداره شود.
پس از گذر از این مرحله حساس قانون اساسى جمهورى اسلامى تدوین و به تصویب ملت ایران رسید. قانونى که نشأت گرفته از اسلام است و تار و پود آن را اسلام تشکیل مى دهد.
در جاى جاى قانون اساسى این ارتباط عمیق و عنیق و دامن گستر به چشم مى خورد. در اصل چهارم آمده است:
(کلیه قوانین و مقررات مدنى جزایى مالى اقتصادى ادارى فرهنگى نظامى سیاسى و غیر اینها باید براساس موازین اسلامى باشد.)
به دلیل اهمیّت و محور بودن این اصل در چند جاى دیگر قانون اساسى به آن اشاره شده است از جمله: در اصل دهم و بیستم و هفتاد دوّم.
در اصل هفتاد دوّم آمده است:
(مجلس شوراى اسلامى نمى تواند قوانینى وضع کند که با اصول و احکام مذهب رسمى کشور یا قانون اساسى مغایرت داشته باشد.)
نکته مهم و شایان دقت در اصل چهارم قانون اساسى این است که مى گوید:
(این اصل بر اطلاق یا عموم همه اصول قانون اساسى و قوانین و مقررات دیگر حاکم است.)
افزون بر موارد یاد شده براساس اصل پنجم قانون اساسى در رأس این نظام باید فقیهى عادل آگاه به زمان مدیر و مدبّر قرار داشته باشد که براساس اصل یکصددهم و یکصد دوازدهم تعیین سیاستهاى کلّى نظام و نظارت بر حسن اجراى آن و...نصب و تعیین فقهاى شوراى نگهبان و مجمع تشخیص مصلحت نظام را بر عهده دارد. در اصول دیگر قانون اساسى اهداف و عناصر تشکیل دهنده نظام و قواى حاکم و وظایف و مسؤولیتها و اختیارات آنان آمده است.
پس از تصویب قانون اساسى عالمان دینى و مراجع بزرگوار: آیة اللّه گلپایگانى آیة اللّه مرعشى آیة اللّه آملى آیة اللّه اراکى و... به آن رأى دادند و به مناسبتهاى گوناگون از نظام جمهورى اسلامى حمایت کردند و خود در انتخابات شرکت جستند و دیگران را به این مهم فرا خواندند.
آیة اللّه گلپایگانى در وصیت نامه خود مى نویسد:
(حفظ اصل جمهورى اسلامى را لازم مى دانم. بر مسؤولین محترم است که از خط مستقیم اسلام منحرف نشوند و سعى کنند روز به روز نظام با اسلام تطبیق بیشتر پیدا کند و دور از هر اختلاف با اتحاد از این عطیّه الهى پاسدارى نمایند و خیر و صلاح و رسیدگى به حال مستمندان را وجهه همت قرار دهند و بر مردم است که در حفظ دستاوردهاى انقلاب اسلامى کوتاهى نکنند...58)
آیة اللّه اراکى مى گوید:
(حوزه باید همواره ناظر به مسائل کشور و نظام اسلامى باشد و آنچه در مورد تحکیم نظام اسلامى و پیاده کردن احکام الهى است ارائه نماید.
همانطورى که اساس نظام اسلامى با حمایت و معاضدت حوزه به وجود آمده است... امروز حوزه هاى علمیه وظیفه دارند نیازهاى نظام اسلامى را از نظر فقهى و فرهنگى و سیاسى تأمین کنندو با نظام در ارتباط باشند.59)
دیگر مراجع نیز از نظام جمهورى اسلامى حمایت و پاسدارى از آن را واجب شمرده اند60.امام بزرگوار مؤسس و بنیانگذار نظام حساسیت ویژه اى نسبت به نظام و مسائل مربوط به آن داشت.
آن حضرت در برابر کوچکترین کارى که احتمال مى رفت نظام را با خطر مواجه و دچار مشکل کند واکنش نشان مى داد.
حجة الاسلام والمسلمین توسلى در مصاحبه بامجلّه حوزه مى گوید:
(مرتبه اوّل که ایشان دچار حمله قلب درد گردیدند و در بیمارستان بسترى شدند گاهى اوقات حالشان خیلى وخیم مى شد. از جمله: روز رأى گیرى ریاست جمهورى حال ایشان خوب نبود. لذا به حاج احمد آقا توصیه کردند: اگر اتفاقى افتاد مخفى بماند تا این که انتخابات به پایان برسد که مبادا در انتخابات خللى به وجود آید و در نتیجه نظام تضعیف شود.61)
امام خمینى بارهاى بار از حفظ نظام اسلامى سخن گفت و در پیامهاى خود بر آن پاى فشرد. به اندازه اى به این مسأله اهمیت
مى داد و روى آن حساسیت داشت که محور وصیت نامه سیاسى الهى خود را همین موضوع قرار داد.
آن حضرت حفظ و حراست از نظام جمهورى اسلامى ایران را اصلى غیر قابل انعطاف و از آن به عنوان بالاترین واجب یاد مى کرد:
(اگر حفظ اسلام یک فریضه الهى است; حفظ این جمهورى از اعظم فرایض است.62)
چرا که حفظ اسلام و اجراى قوانین آن بستگى به حفظ نظام اسلامى دارد. و با نبود آن فرائض آن گونه که اسلام مى خواهد و مى طلبد انجام نمى پذیرد63.
بر همین مبنى مى گوید:
(.... حفظ نظام جمهورى اسلامى بر همه مسلمانان واجب عینى است حتى از نمازهم واجب تر است.64)
یا در وصیت نامه سیاسى الهى خود مى نویسد:
(آنچه در این حکومت مطرح است اسلام و احکام مترقى آن است. بر ملّت عظیم الشأن ایران است که در تحقق محتواى آن به جمیع ابعاد و حفظ و حراست آن بکوشند که حفظ اسلام در رأس تمام واجبات است... و امروز بر ملت ایرن خصوصاً بر جمیع مسلمانان عموماً واجب است این امانت الهى را که در ایران به طور رسمى اعلان شده... با تمام توان حفظ نموده و در راه ایجاد مقتضیات بقاء آن و رفع موانع و مشکلات آن کوشش نمایند.65)
و براى تبیین وظیفه فوق به رمز پیروزى و تدوام انقلاب و آفات و خطراتى که آن را تهدید مى کند اشاره مى کند و از مسؤولان مردم مراجع و روحانیت مى خواهد که در همه زمینه ها هشیار باشند و حاضر.
مسؤولیتهاى حوزه در جهت حفظ نظام
انقلاب اسلامى از حوزه نشأت گرفته است و از تفکر دینى مایه. از آنجا که عالمان دینى بیشترین و اساسى ترین نقش را در هدایت و بسیج توده ها در براندازى نظام پوشالى و استعمارى پهلوى و استقرار جمهورى اسلامى داشته اند انقلاب اسلامى با نام آنان و حوزه هاى علمیه عجین شده است.
امروز جهانیان واژگانى چون: انقلاب اسلامى روحانیت ونظام جمهورى اسلامى ایران را واژه هایى مترادف مى شناسند.
بنابراین مسؤولیت تداوم انقلاب و نظام اسلامى متوجه حوزه و روحانیت است. گرچه شاید برخى از روحانیان منزوى و بى تعهد و کوتاه اندیشان بى تحرک که گرفتار انجماد فکرى هستند بر آن باشند که حوزه را از نظام مقدس جمهورى اسلامى و اساساً از سیاست و حکومت دور نگه دارند و به پندار خود رابطه اى میان این دو قائل نباشند و سرنوشت و عملکرد آینده این دو را از یکدیگر جدا بپندارند ولى نه چنین بوده و نه چنین خواهد بود. رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با حوزویان 66 پس از اشاره به وظایف حوزه نسبت به نظام اسلامى و تفاوت آن وظایف با پیش از انقلاب سه تصویر براى موضع گیرى و ارتباط حوزه و نظام اسلامى یاد آور شدند که در ذیل بدان اشاره مى کنیم:
1 ـ حوزه علمیه و عالمان دینى عضو دولت و همانند الازهر دنباله رو حکومت باشند.
بدون تردید این کار درست نیست چرا که مقام حوزه برتر از آن است که در چارچوب تشکیلات دولتى بگنجد. در معارف شیعى و در تاریخ گذشته حوزه چنین چیزى را سراغ نداریم. استقلال حوزه هاى علمى شیعه از کار آمدترین ارزشهایى است که در هیچ یک از محافل دینى دیده نمى شود و این خصیصه عامل تحرک و آزاد منشى حوزویان بوده و اثر خود را از دورانهاى گذشته به خوبى نشان داده است. بنابراین حوزه نباید سازمانى از سازمانهاى دولتى باشد حتى اگر آن دولت دولت جمهورى اسلامى باشد.
همه مصلحان تیز بین و دوراندیش در ارائه هر طرح و روشى بر این اصل پر ارج تاکید کرده اند.
سخنان مقام معظم رهبرى در جمع حوزویان و تاکید ایشان بر حفظ استقلال حوزه نمونه بارزآن است.
2. حوزه و روحانیت نسبت به حکومت ومسائل آن بى تفاوت باشند و یا بالاتر موضعى خصمانه داشته باشند و همانند گذشته که با رژیم طاغوتى مبارزه مى کردند با این نظام نیز مقابله کنند.
این گونه برخورد نیز به دلائل گوناگون درست نیست. زیرا جمهورى اسلامى دستگاه عدل و اسلامى است. آن دستگاهها دستگاه ظلم و غصب بود. در رأس این نظام رهبرى قرار دارد که باید فقیه و از حوزه باشد. افزون بر همه اینها براساس قانون اساسى همه نهادهاى این نظام بر اساس اسلام باید اداره شوند. بنابراین حوزه هاى علمیه و عالمان دینى نمى توانند نسبت به حکومت اسلامى بى تفاوت و یا با آن موضعى خصمانه داشته باشند.
3. حوزه جدا باشد استقلال داشته باشد اما همراه باشد و از نظام جمهورى اسلامى پشتیبانى کند.
روحانیت همان گونه که پیش از انقلاب تا تحقق نظام اسلامى در همه صحنه هاى اجتماعى مسلمانان حضور فعال داشت از این پس نیز باید در همه صحنه هاى سیاسى فرهنگى و اجتماعى حضور داشته باشد. اسلامیت نظام و استمرار آن در گرو حضور او در صحنه هاى گوناگون است. اگر روحانیت از صحنه بیرون رود به تدریج جمهورى اسلامى غیر اسلامى
خواهد شد. قدرت و امکانات بسیارى در خارج و داخل کشور براى غیر اسلامى شدن به کار گرفته شده و به کار گرفته مى شوند.
اگر حوزه هاى علمیه از صحنه خارج شوند در مقابل ایثار و فداکارى رزمندگان خون شهداء و امام راحل که با تمام وجود براى این نظام کار مى کرد مسؤول خواهند بود.
اگر روحانیت صحنه را ترک کند و در مقابل رخدادها و مسائل بى تفاوت باشد فرصت طلبان و ابن الوقت ها کسانى که فضایل اخلاقى و صداقت سیاسى براى آنان مفهومى ندارد وارد صحنه مى شوند و براى رسیدن به زر و زور به ریاکارى و تملّق گویى مى پردازند:
(وقتى عاقلان میدان را خالى گذاشتند جاهلان سبقت مى یابند.)
وقتى شایستگان و مصلحان خود را کنار بکشند فرصت طلبان در نظام رخنه مى کنند و به اسلامیت آن خدشه مى زنند. از این روى بزرگان اصرار داشته و دارند:
(انقلاب ایران اگر در آینده بخواهد به پیروزى برسد و همچنان پیروزمندانه به پیش برود مى باید باز هم روى دوش روحانیون و روحانیت قرار داشته باشد. اگر این پرچمدارى از دست روحانیت گرفته شود و به دست به اصطلاح روشنفکر بیفتد یک قرن که هیچ یک نسل که بگذارد اسلام به کلّى مسخ مى شود. زیرا حاصل فرهنگ اصیل اسلامى در نهایت بازهم همین گروه روحانیون متعهد هستند...67)
در سده اخیر روحانیت نهضتهاى زیادى را رهبرى کرده است ولى متأسفانه پس از پیروزى به انگیزه هاى گوناگون که بى شک استعمار در برانگیختن آن انگیزه ها بیشترین نقش را داشته صحنه را ترک کرده اند و به کارهاى فرعى وجنبى پرداختند و این عمل ضربه هاى جبران ناپذیرى بر نهضتهاى مردمى فرو کوفت و آنها را از سیر صحیح خارج کرد.
از این روى امام راحل اصرار مى ورزد و از ملت بویژه روحانیت متعهد مى خواهد که در صحنه هاى گوناگون حضور فعال داشته باشند تا فاجعه مشروطیت تکرار نشود.68
آن حضرت در آغازین روزهاى پیروزى
انقلاب به مصلحت نمى دید روحانیان در پستهاى اجرایى قرار گیرند; ولى پس از آن که احساس کرد داستان مشروطیت در حال تکرار است و مهمانان ناخوانده و غرب زدگان حریصانه چشم طمع دوخته اند به روحانیان اجازه داد که وارد میدان شوند و در سنگرهاى اجرایى انجام وظیفه کنند69.
استاد شهید مرتضى مطهرى نیز حوزه هاى علمیه و روحانیان را به هشیارى و عبرت از نهضتهاى صد ساله اخیر فرا مى خواند:
(انقلاب ایران با پایمردى روحانیت شیعه به ثمر رسید امّا روحانیت از ثمره آن بهره بردارى نکرد و نتیجه اش را امروز مى بینیم. مشروطیت ایران را روحانیت به ثمر رسانید امّا آن را ادامه نداد و بهره ورى نکرد و لهذا طولى نکشید که یک دیکتاتورى خشن روى کار آمد و از مشروطیت جز نام باقى نماند بلکه تدریجاً در مردم سوء ظنّ به وجود آمد که اساساً رژیم استبداد از رژیم مشروطه بهتر بوده است و مشروطیت گناه است...
اکنون این نگرانى در مردم هوشمند به وجود آمده که آیا باز هم روحانیت کار خود را نیمه تمام خواهد گذاشت؟70)
در پاسخ این سؤال آمیخته با نگرانى باید گفت: روحانیت تصمیم دارد که نهضت الهى خویش را ادامه دهد. البته به خوبى مى داند که استمرار نهضت از خود نهضت مشکل تر است: (الابقاء على العمل اشدّ من العمل71) دیروز مى بایست حرکت و پویش ایجاد کند و مردم را به حرکت وا دارد امروز باید حرکت را ادامه دهد و مشکلات و معضلات را از سر راه بردارد.
دیروز مى بایست پایه هاى حکومت بیگانگان را خراب مى کرد امروز باید به فکر پیاده کردن اسلام در ابعاد گوناگون آن باشد.
امروز حوزه باید نیازهاى اسلامى نظام را در زمینه حلّ مشکلات فقهى آن بر عهده گیرد. نیروهاى لازم را براى اداره و هدایت نظام تربیت کند.
خلاصه حوزه امروز باید به تداوم نهضت و حفظ نظام اسلامى بیندیشد و اسباب آن را فراهم کند. آفات و خطرات را شناسایى کند و به گونه اى شایسته در تداوم این نظام مقدّس بکوشد.
1. مسؤولیت تدوین نظام ارزشى اسلام
نخستین کارى که در هر نظام سیاسى مکتبى باید انجام پذیرد ارائه تفکّر صحیح و دید کلّى از جهان هستى است. زیرا انسان جزئى از جهان هستى است و باید با شناخت نظام کلّى جهان به شناخت خود برسد تا بتواند به تنظیم صحیح برنامه زندگى نائل شود. در نظامهاى (لائیک) که حکومتِ مبتنى بر آراء عمومى را بهترین نوع حکومت مى شمارند اراده جمعى ملّت منبع اصلى حقوق است. در نظامهاى حقوقى مبتنى بر تفکّر توحیدى خداوند هم خالق جهان است و هم ربّ و پرورش دهنده و هدایت کننده موجودات جهان. اختیار همه قلمروهاى هستى در دست قدرت اوست: (بیده ملکوت کلّ شى) مالک حقیقى جهان نیز اوست: (بیده الملک وهو على کلّ شىء قدیر).
حاکمیت خداوند بر جهان تکوینى و جبرى است و بر انسان تشریعى. انسان بااراده و اختیار خود دستورات و قوانین الهى را اطاعت مى کند و جز خالق خود را شایسته فرمانبردارى نمى داند.
نظام جمهورى اسلامى ایران براساس
اصل چهارم قانون اساسى بر محور تفکرات اسلامى بنا شده و بر محور بینشهاى اسلامى و احکام و مقررات الهى باید اداره شود. این مقررات و بینشها در کجا بایستى تنقیح و تحقیق شود و به سؤالات پاسخ گفته شود؟ بدون تردید این مسؤولیت بزرگ را باید حوزه هاى علمیه و عالمان دینى بر عهده گیرند و براساس منابع اصیل اسلامى به استنباط بپردازند و خط مشى نظام را مشخص کنند و در حلّ معضلات فقهى و فرهنگى و نیازهاى نظرى نظام بکوشند زیرا استکبار با همه توان در صدد ناتوان جلوه دادن اسلام از اداره زندگى بشر امروز است:
(همه توطئه هاى جهانخواران علیه ما از جنگ تحمیلى گرفته تا حصر اقتصادى و غیره براى این بوده است که ما نگوییم اسلام جواب گوى جامعه است و حتى در مسائل و اقدامات خود از آنان مجوز بگیریم.72)
امام بزرگوار در ادامه پیام فوق مسؤولیتى بس بزرگ و سنگین را بر دوش حوزه هاى علمیه مى نهد. وى در دست گرفتن نبض تفکّر و نیاز آینده جامعه را و پیش بینى ترفند هاى استکبار جهانى و خنثى سازى آن را از وظایف اصلى روحانیت و در راستاى تداوم نظام اسلامى مى داند:
(حوزه و روحانیت باید نبض تفکّر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث مهیاى عکس العمل مناسب باشند. چه بسا شیوه هاى رایج اداره امور در سالهاى آینده تغییر کند و جوامع بشرى براى حلّ مشکلات خود به مسائل جدید اسلام نیاز پیدا کند. علماى اسلام از هم اکنون باید خود براى این موضوع فکرى کنند.73)
در بینش آن بزرگمرد حوزویان تئوریسین انقلاب و نظام اسلامى اند. آنان به منزله مغز در پیکره جامعه اسلامى باید عمل کنند. باید مشکلات فرهنگى جامعه را سامان بخشند و براى معضلات نظرى جمهورى اسلامى راه حلّ بیابند. براى این منظور عالمانى دانا بر فرهنگ و سیاست جهان مسلّط بر ترفندهاى استکبار توانا در استخراج مقررات اسلامى وحلّ مشکلات مردم تربیت دهند.
امروز نه تنها مسلمانان جهان انتظار
دارند ایران اسلامى طرحى نو در افکند که دیگران نیز چنین انتظارى دارند.
پرفسور متس استاد علوم سیاسى دانشگاه کلن آلمان مى گوید:
(انقلاب اسلامى براى اوّلین بار در مقابل تمام ارزشهاى فرهنگى ما در غرب علامت سؤال قرار داده است. یعنى ما فکر مى کنیم در فرهنگ ما عیب و نقصى بوده که نتوانسته در دنیا موفّق شود و در واقع این یک عکس العملى است در مقابل جریان فرهنگى ما. به عبارت دیگر این نوع شکستى براى فرهنگ غرب به شمار مى آید.74)
او در ادامه سخنانش مى خواهد بداند که اسلام به جاى ارزشهاى غربى که در هم مى شکند و آنها را نامطلوب و مضر مى شمارد چه ارزشى را مى خواهد جایگزین بکند.
این جا حوزه و تشکیلات حوزه وظیفه دارد طرح نو خود را و ارزشهایى را که مى خواهد به جاى ارزشهاى غرب بنهد با زبان روز و با استدلالهاى دقیق و متین به جهانیان عرضه کند.
براى رسیدن به این آرمان بزرگ بایستى خانه تکانى کرد و بازنگرى جدید.
به گفته مقام معظم رهبرى:
(ما مسائل اقتصادمان... مسائل نظامى مان مسائل سیاست خارجى مان را ارتباطات اخلاقى مان را باید از دین در بیاوریم. خیلى از مسائل فردى مان را بازنگرى کنیم... در گذشته این را به عنوان یک قالبى براى حکومت... نگاه نکردیم. امروز فقه یک شکلى است براى حکومت و نظام اجتماعى. هیچ کس نمى تواند ادّعا کند که فقه از این زاویه به طور بایسته و کامل مورد تحقیق و بررسى قرار گرفته است. بنابراین باید از این زاویه به سراغ فقه برویم و مسائل را استخراج کنیم و از این زاویه به تربیت محقّق مدرس سیاستمدار مبلّغ و تدوین کتاب و به تربیت انسانها بپردازیم...75)
حوزه و حوزویان باید براى حلّ معضلات و پاسخ گویى به نیازها اصولى را در نظر بگیرند:
* حکومتى اندیشیدن. از زاویه حکومت و
جمع به مسائل نگریستن. در گذشته به خاطر نبود حکومت در دست شیعیان عالمان شیعى و حوزه هاى علمى بیشتر همّ خود را بذل حلّ مشکلات فرد مى کردند ولى امروز نباید چنین باشد. اداره حکومت به آنان واگذار شده است از این روى باید مدبّرانه به گره گشایى همّت گمارند. این همان چیزى است که از عالم دینى اکنون انتظار مى رود. اکنون که به جهانى دیگر و به مرحله اى دیگر پا گذارده اند باید سمت و سوى تدریسها و مباحثه ها و مطالعات و تحقیقات حکومت و پاسخ گویى به نیازهاى زندگى اجتماعى باشد.
ما بر این باوریم اگر حوزه ها با توانى که دارند در این سمت و سو حرکت کنند خیلى سریع کارنامه درخشانى عرضه خواهند کرد.
* تربیت نسل حکومت باور و جمعى نگر. پرواضح است وقتى پلّه اولى که همانا حکومتى کردن سمت و سوى تحقیق و تدریس و مطالعه و زاویه نگاه است پیموده شد پلّه دوّمى که همانا تربیت نسل حکومت باور و جمعى نگر است به راحتى پیموده
خواهد شد.
این اصل اصل جدى است. تربیت نیروهایى که توان اصلاح جامعه و حکومت را داشته باشند حکومت را اصلاح کنند و صالح هم نگهدارند از مهم ترین مسائلى است که حکومت مردمى و مستقر بر پایه ارزشهاى والاى اسلامى بدان نیاز دارد. از این روى حوزه هاى دینى باید بهاى لازم را بدین امر بدهد.
به گفته شهید مطهرى:
(اگر نظام صالح بود کمتر فرد ناصالح قدرت تخطى دارد و اگر ناصالح بود فرد صالح کمتر قدرت عمل و اجراء منویات خود را پیدا مى کند و احیاناً منویات و افکار خود را مى بازد و همرنگ سازمان مى شود.76)
* حوزه با بى برنامگى یا برنامه ریزى ضعیف و غیر راهگشا و کارا نمى تواند در اسلامى کردن نظام و اسلامى نگهداشتن آن نقش داشته باشد.
رهبرى و هدایت نظام با کلّى گویى امکان پذیر نیست. نمى توان گفت که باید همه امور و مسائل مطابق اسلام باشند ولى برنامه اى و تلاشى در این جهت انجام نگیرد.
لازم به یاد آورى است که حوزه و روحانیت در طرح و برنامه براى نظام در صورتى موفق است که پیش از آن طرحى جامع براى سیستم درونى خود داشته باشد.
2. پاسدارى ارزشها
حیات رشد و بالندگى هر مکتبى بستگى به حیات ارزشهاى آن مکتب دارد. بى توجهى و غفلت از ارزشهاى مکتبى شکنندگى ژرفى براى مکتب در پى دارد.
جامعه اى که به مکتبى و دینى باور دارد مهم ترین عامل اصلاح توجه دادن آن است به ارزشهاى مکتب و بسیج آن علیه ضد ارزشها.
ارزشها همواره به انسان هشدار مى دهند تا شیوه هاى انسانى و اخلاقى مناسب را برگزیند.
پاسدارى ازارزشها وفراخواندن مردم به حفظ و پاس ارزشها بر عهده حوزه هاى علمیه و عالمان دینى است.
آنان باید چنان ارزشها را درست و دقیق و به دور از شعار شعورمندانه و خردمندانه بنمایانند که مردم فوج فوج به ارزشها بگروند و ضد ارزشها را به کنارى نهند.
این کارى است مشکل پیچیده و ظریف. دعوت گران به ارزشها بایستى کاملاً آشنا به ارزشها و ضد ارزشها باشند و کار آزموده و مرد این میدان و سرد و گرم روزگار چشیده مردم شناس منطقه شناس و عالم به روحیات و حساسیتها.
استعمار براى تسلط براقوام و ملتها بویژه بر امت ارزشمدار مسلمان گام به گام ظریف و حساب شده بسیارى از ارزشهاى اصیل و اسلامى را از مدار زندگى خارج کرد و ضد ارزشهایى را ارزش نمایاند و جایگزین کرد که سلطه را به آسانى بپذیرند و واکنشى نشان ندهند.
انقلاب اسلامى ارزشها را احیا کرد و ضد ارزشهاى ارزش نما را زدود و نوح وار مردمان مؤمن و ارزشمدار را بر کشتى ارزشها مستقر کرد واز طوفان بنیان برافکن و همه جاگیر استعمار بدطینت و زشت سیرت رهاند و به ساحل نجات رساند.
اینک روحانیت نباید بپندارد که به ساحل امن رسیده است و هیچ خطرى کیان دین و مردمان دیندار را تهدید نمى کند. بلکه باید بداند که این بار خطرهاى سهمگین ترى دین و دیندارى را تهدید مى کند. دشمن پر زکینه و ترفند چون مار زخم خورده هر آن در فکر انتقام و نابودى این نسل بیدار و آیین بیدارى آفرین است. گواه ما هزاران حیله و ترفندى است که تاکنون علیه انقلاب اسلامى به کار برده است.
از این روى هیچ چیز و هیچ کس نباید ما را به عقب نشینى از ارزشها وا دارد. برنامه هاى اقتصادى سیاسى فرهنگى و... باید با توجه به ارزشها پى ریزى شود.
و در آنها عزّت شرف مؤمنان و ذلّت منافقان و منحرفان و دنیاطلبان حمایت از مظلومان عالم مبارزه با ستم و استکبار صدور انقلاب اصل نه شرقى نه غربى دفاع از اسلام و در یک کلمه (اسلام ناب محمدى) لحاظ گردد.
چه بسیار مردمانى که با شعار آزادى و کرامت انسانها قیام کردند ولى سرانجام مشکلات اقتصادى و رسیدن به رفاه بیشتر موجب شد که از شعارهاى انقلابى خود دست بردارند و براى رسیدن به زندگى بهتر وحلّ مسایل اقتصادى خود هویت و شرافت ملّى خود را در پیشگاه ثروت و رفاه قربانى کنند. ما نیز در طول دورانى که بر این
انقلاب مى گذرد در سطوح مختلف اجتماعى شاهد کمرنگ شدن برخى از ارزشها بوده و هستیم. گرایشهاى مادّى و تجملّى خودخواهیها مقام طلبیها باند بازیها وبى تفاوتیها در مقابل رخدادهاى سیاسى و اجتماعى از جمله آن موارد است. حوزه هاى علمیه به عنوان اصلى ترین پایگاه اسلام و مدافعان واقعى انقلاب باید با دقت این پدیده را پى گیرند و علل آن را شناسایى کنند و در اصلاح آن بکوشند.
3. نظارت و کنترل
نظارت و کنترل نصیحت و خیرخواهى طرح انتقادها و اشکالها از عواملى هستند که در حفظ و تثبیت نظام اسلامى اهمیت به سزایى دارند. در نظام اسلامى دو نوع نظارت و کنترل پیش بینى شده است:
* از سوى امام و رهبر بر کارگزاران حکومتى.
* از سوى مردم به عنوان وظیفه اى همگانى.
رهبر وظیفه دارد از چگونگى گردش امور و شیوه سلوک عمّال با رعیّت لحظه اى غافل نباشد و به وسیله بازرسانى مخفى و هشیار و تیز بین و زیرک از کم و کیف قضایا به طور دقیق آگاه شود.
على(ع) در دستورالعمل سیاسى خود به مالک اشتر پس از آن که شرائط گزینش کارگزاران را گوشزد مى کند در مورد نظارت بر اعمال کارگزاران مى فرماید:
(ثمّ تفقد اعمالهم وابعث العیون من اصل الصدق والوفاء علیهم فان تعاهدک فى السرّ لامورهم حدوةً لهم على استعمال الامانه والرّفق بالرّعیه وتحفظّ من الاعوان...77)
اى مالک! اعمال کارگزارانت را توسط جاسوسان صادق و باوفا زیر نظر بگیر چه این عمل سبب مى شود آنان به امانت دارى و مدارا کردن با مردم ترغیب شوند. همچنین معاونانت را به شدّت زیر نظر بگیر.
افزون بر سفارش فوق براى اداره بهتر امور جامعه و رسیدگى به حقوق مردم و جلوگیرى از لغزشهاى خطرناک در درون حکومت بازرسان آگاه به سرتاسر کشور اسلامى اعزام کرده بود تا آنچه در حوزه
حکومتش مى گذرد به اطلاع وى برسانند. نامه هاى رسمى که از سوى ایشان براى استانداران و فرماندهان ارسال شده است به خوبى بر مطلب فوق دلالت دارند78.
نظارت همگانى: در هر نظام سیاسى ـ اجتماعى احتمال لغزش و انحراف از هدفهاى اعلام شده مى رود. این خطر گریبانگیر بسیارى از حکومتها و انقلابها بوده و هست.
اسلام به عنوان نظامى همه سونگر با وضع قانون نظارت همگانى از این خطر پیشگیرى و حفظ و سلامت نظام را از درون تضمین کرده است.
اسلام با طرح تکالیف اجتماعى براى پیروان خویش از قبیل: نصیحت و خیرخواهى براى دیگران امر به معروف و نهى از منکر دعوت به حق و خیر انتقاد و انتقاد پذیرى و... روش تازه اى براى استحکام نظام پى ریخته است که اشاره مى کنیم:
* نصیحت و خیرخواهى: در اسلام روابط بین افراد جامعه براساس خیرخواهى استوار
است. همگان بویژه حوزویان با توجه به این اصل باید حرکتهاى اصلاحى خویش را پى بریزند و نسبت به آنچه در جامعه مى گذرد خیرخواهانه برخورد کنند.
در صدر اسلام مسلمانى به سادگى در مقابل خلیفه مى ایستاد و در پاسخ خلیفه که مى پرسید: آیا من پادشاهم یا خلیفه؟ با شجاعت پاسخ مى داد: اگر یک درهم یا بیشتر و کمتر در غیرمورد خرج کنى پادشاهى وگرنه خلیفه رسول خدا79.
على(ع) مصرّانه ازاصحاب خویش مى خواست:
(اعینونى بمناصحة خلّیةٍ من الغش سلیمه من الرّیب80).
با نصایح خالى از غشّ و سالم از ریب مرا یارى کنید.
مسلمانان با از دست دادن این روحیه گرفتار حکومتهاى خودکامه شدند. اسلام نیز بازیچه اى شد در دست عدّه اى متملق و چاپلوس که اعمال ناشایست حاکمان را توجیه شرعى مى کردند. مردم مسؤولان بویژه حوزویان باید از گذشته درس عبرت گیرند و نگذارند این اصل در حکومت اسلامى به فراموشى سپرده شود زیرا این کار پیامدهاى ناگوارى در پى دارد:
راه را بر مدافعان واقعى انقلاب و خیرخواهان نظام مى بندد و بر متملقان مفسد و بى اعتقادِ به نظام مى گشاید:
(من اعرض عن نصیحة النّاصح احرق بمکیدة الکاشح.81)
کسى که از نصیحت ناصحان روى بگرداند به آتش حقّه دشمنان مى سوزد.
یا:
(من لایهتم بامر المسلمین فلیس منهم ومن لایصبح ولایمسى ناصحاً للّه ولرسوله ولکتابه ولامامه وامامة المسلمین فلیس منهم.82)
هرکس به امور مسلمانان اهمیّت ندهد مسلمان نیست و هرکس در حال نصیحت و اخلاص نسبت به خدا و رسول و کتاب او و نسبت به امام خود و امامت مسلمانان صبح و شب نکند از آنان نیست.
جایگاه و اهمیت این اصل آن قدر بالاست که على(ع) آن را از غرائز مؤمن مى شمارد:
(المؤمن غریزته النّصح.83)
غریزه مؤمن نصیحت و خیرخواهى است.
وجود این غریزه در میان معتقدان به یک مکتب و نظام موجب مى شود که همکارى و همدلى در میان آنان رشد کند و نیروهاى جامعه از حرکت عرضى و فرسایشى که باعث اصطکاک و هدر رفتن توانها مى شود به حرکت طولى و هماهنگ و پیشرو گام بگذارد. در چنین جامعه اى از قدرت نمایى خیانت تخریب دیگران و... خبرى نیست.
براى این که به اهمیّت و ارزش این اصل و به نقش اساسى آن در حفظ نظام پى ببریم تبیین مفهومى نصیحت که در حقیقت تبیین قلمرو آن نیز هست ضرورى مى نماید:
نصیحت در فرهنگ اسلامى به معناى خیرخواهى است. به تعبیرِ راغب: ابراز عمل و یا گفته اى که صلاح نصیحت شونده در آن باشد84.
ابن حجر در فتح البارى و قسطلانى درارشاد السارى به گستردگى مفهوم نصیحت اشاره کرده و نوشته اند:
(النّصیحة لائمه المسلمین اعانتهم على ما حملوا القیام به وتنبیههم عند الغفله وسدّ خلتهم عند الهفوه وجمع الکلمه علیهم وردّ القلوب النافره الیهم ومن اعظم نصیحتهم دفعهم عن الظلم بالّتى هى احسن.85)
نصیحت به ائمه مسلمین عبارت است از: یارى آنان در امور حکومتى هشدار به آنان در هنگام غفلت ترمیم لغزشهاى آنان دعوت مردم به اتحاد و هماهنگى با آنان جذب ناراضیان. بزرگترین نصیحت این است که آنان از ستم به شایستگى باز داشته شوند.
در مفهوم نصیحت علاوه بر خیرخواهى مفهوم برقرارى رابطه بین اشیاء هم در نظر گرفته شده است. برهمین اساس به خیّاط (نصّاح) گفته مى شود چون بین قسمتهاى مختلف پارچه اتصال برقرار مى کند.
وجود مفهوم خیرخواهى همراه با برقرارى ارتباط بین دو بخش جدا ازهم در معناى نصیحت باعث شده است که اسلام این واژه را براى چگونگى روابط اجتماعى اسلام انتخاب کند و در روابط بین دولتمردان و مردم که احتمال جدایى و تضادّ بین آنان
زیاد مى رود این اصل را بیشتر به کار گرفته است.
مرحوم سیّد على خان در شرح صحیفه سجادیه مفهوم وسیع و گسترده اى را براى نصیحت آورده است:
(النّصیحة کلمةٌ جامعه ومعناها الدّعاء الى ما فیه الصلاح والنّهى عمّا فیه الفساد... ولاشکّ انّه صلى اللّه علیه وآله اُمر بالنّصح لهم عامّه فنصح بل بالغ فى النّصیحه لهم اذا اَمَرهم بالمعروف ونهاهم عن المنکر ودفع عنهم الضرّ واحسن لهم الخلق ودعالهم بالمغفره على جهلهم وبذل لهم المعروف فقیل نصیحته من قبل وصدّعنها من خذل.86)
سیّد در عبارت فوق امر به معروف و نهى از منکر دفع بدیها برخورد نیکو در گفتار و... از مصادیق نصیحت شمرده است.
علامّه مجلسى پیروى از حاکم اسلامى و یارى او را به وسیله جان و مال نصیحت نامیده است87.
على(ع) گزارش ابوالاسود را درباره خیانت و اختلاس فرماندار بصره نصیحت نامیده و از وى تشکر کرده است:
(فمثلک نصح الامام والامّه وادّى الامانه ودلّ على الحقّ... فلا تدع اعلامى بمایکون بحضرتک ممّا النّظر فیه للامّه صلاح فانّک بذلک جدیر وهو حقُّ واجب علیک88)
امثال تو امام و امّت را نصیحت مى کند و امانت را اداء مى نماید وبه حقّ راهنمایى مى کند... پس از این نیز گزارش دادن را نسبت به چیزهایى که در حضور شما واقع مى شود در مواردى که صلاح امّت در گزارش آن است ترک نکن زیرا تو به این کار سزاوار و این عمل بر تو حقّ واجب است.
همچنین على(ع) در نامه اى که به کمیل بن زیاد نخعى و شبیب بن عامر نوشته جنگ با دشمنان حکومت اسلامى را نصیحت امام مسلمانان دانسته است:
(وقد احسنت النّظر للمسلمین ونصحت امامک.89).
نسبت به مصالح مسلمانان خوب عمل کردى و همچنین نصیحت امام خود را انجام دادى.
عبدالرحمان از سوى معاویه براى
غارت و کشتار شیعیان على(ع) به بلاد جزیره حمله کرد. حاکم جزیره شبیب بن عامر نامه اى به کمیل حاکم هیت نوشت و از وى استمداد کرد آن دو با یارى یکدیگر عبدالرحمان را شکست دادند. حضرت دو نامه جداگانه نوشت و جنگ آنان را با عبدالرحمان از مصادیق نصیحت به ائمه مسلمانان شمرد.
همچنین گزارشاتى که از دشمنان اسلام براى پیامبر(ص) مى آمد مصداقى از نصیحت به شمار آمده است.
طائفه خزاعه همگى عیون پیامبر(ص) بودند در یکى از گزارشات آمده است:
(اذ جاءه بدیل بن ورقاء فى نفرمن قومه وکانوا عیبة نصح رسول اللّه(ص) من اهل تهامه...90)
بدیل بن ورقا با گروهى از قوم خود به خدمت رسول گرامى اسلام آمدند. قوم بدیل عیون آن حضرت بودند. بدیل نصیحت و گزارش اهل تهامه را به پیامبر(ص) داد.
با توجه به آنچه آوردیم نصیحت مفهوم عام و قلمرو گسترده اى دارد. مردم در صورتى وظیفه نصیحت وخیرخواهى خود را نسبت به حکومت انجام داده اند که همواره در اجراى دستورات حکومت اسلامى کوشش کنند. باجان و مال از حکومت اسلامى پاس دارند و با دشمنان حکومت بجنگند. اگر از کارگزاران حکومت ظلم و یا انحرافى را دیدند گزارش دهند. در همه موارد به عنوان عیون حکومت ناظر بر جریان امور باشند.
در مقابل امام و حاکم اسلامى بایستى ناصح امت اسلامى باشد. ارزشها را پاس بدارد از احکام اسلامى حفاظت کند لایق ترین افراد را بر پستها برگمارد از ناروا مصرف شدن بودجه بیت المال مانع شود بر خیانتهاى مالى عرضى ناموسى و... سدّ بربندد دادِ مظلوم از ظالم بستاند جاى جاى کشور ادارات وزارت خانه ها کارخانه ها و... عیون امین برگمارد تا صحیح ترین اخبار را به وى انتقال دهند تا او بتواند قبل از فاجعه به اصلاح امور برخیزد.
و باید عیونى داشته باشد بسیار زیرک و کاردان که از نقشه ها و تحرکهاى دشمن و عِدّه وعُدّه آنان او را بیاگاهانند و...
درنصیحت و خیرخواهى بایستى شرایط
و محیط مناسب فراهم باشد. در محیط و جو سالم مى تواند کارایى داشته باشد. زیرا در محیط ناسالم و متشنج حرکتهاى خیرخواهانه و گوشزد کردن ناراستیها چه بسا به اختلاف و تفرقه بینجامد و نصیحت نتیجه عکس بدهد. از آن جا که به این بحث در گذشته پرداخته شده است91 در این جا به همین مقدار بسنده مى کنیم.
همچنین نصیحت مرزهایى دارد که باید ناصحان به آن توجه داشته باشند تا به غیبت افشاء سرّ اشاعه فحشاء و... گرفتار شوند92.
امر به معروف و نهى از منکر: افراد جامعه همانند سرنشینان کشتى سرنوشت واحدى دارند. همان گونه که کوچک ترین تخریبى درداخل کشتى سرنشینان آن را در معرض خطر جدّى قرار مى دهد در محیط زندگى انسانها نیز اگر افراد به وظایف خود عمل نکنند با زندگى دیگران به طور مستقیم ارتباط پیدا مى کند. از این روى عقل و شرع حکم مى کند که همگان در سالم نگهداشتن محیط بکوشند. امر به معروف و نهى از منکر همان قانون عقل است.
اسلام براى پاکسازى محیط و کوتاه کردن دستهاى آلوده از پیکر جامعه به مردم دستور داده که از حقوق اجتماعى استفاده کنند و منکر را از بُن برآرند و جامعه اى براساس معروف بنیان نهند:
(ولتکن منکم امة یدعون الى الخیر ویأمرون بالمعروف وینهون عن المنکر.93)
باید از میان شما جمعى دعوت به نیکى کنند و امر به معروف و نهى از منکر نمایند.
اسلام با وضع این قانون مردم را به حضور در جامعه و فعالیت و تلاش در صحنه اجتماع و مبارزه با فساد وا داشته است.
انتقاد به بوته نقد گذاردن عملکردهاست. یعنى پس ازآن که عملى پایان پذیرفت و کارى به انجام رسید افراد خبره و کارشناس به بررسى مى پردازند و خوب و بد کار انجام گرفته را از هم جدا مى سازند.
ولى نصیحت راهنمایى فرد و جمع است پیش از عمل. ناصحان پیش از وقوع عمل زشت و زیبا و خوب و بد و راه و چاه را مى نمایانند.
همان گونه که نصیحت و خیرخواهى
وظیفه اى همگان بود نقد و انتقاد نیز در بینش اسلامى وظیفه اى است همگانى. قوام جامعه اسلامى به بررسى و به بوته نقد گذاردن عملکردهاست. مردم وظیفه دارند از کنار حوادث بى تفاوت نگذرند. حتّى على(ع) حکومتش را از خطا و اشتباه مصون و محفوظ نمى داند و از مردم مى خواهد که ناظر جریانها باشند و از حق گویى و انتقاد و مشورت به عدل خوددارى نکنند:
(فلا تکفوا عن مقاله بحقّ او مشورة بعدل فانّى لست فى نفسى بفوق ان اخطى ولاآمن من ذلک من فعلى الاّ ان تکفى اللّه من نفسى ما هو املک به منّى.94)
در تعالیم حیات بخش اسلام با بیانات گوناگون اهمیت انتقاد بویژه انتقاد از حکومت بازگو شده است از جمله:
1. امام حسن مجتبى در باره سیاست مى فرماید:
(... ان ترفع عقیرتک فى وجهه (ولى الامر) اذا حاد عن الطریق السّوى.95)
سیاست یعنى اعتراضت را در مقابل لغزشهاى حاکم فریاد کنى.
2. على(ع) مى فرماید:
(لیکن احبّ الناس الیک من هداک الى امر ارشدک وکشف عن معایبک.96)
دوست ترین افراد براى تو کسى است که تو را در کارها هدایت کند و راه را به تو نشان دهد و از عیبهایت پرده بردارد.
3. امام صادق(ع) مى فرماید:
(احبّ اخوانى الیّ من اهدى الیّ عیوبى.97)
بهترین دوستان من کسانى هستند که مرا به عیوبم آگاه سازند.
همان گونه که انتقاد لازم شمرده شده انتقاد پذیرى نیز تکلیف شده است. انتقاد پذیرى نشانه رشد مى باشد. افرادى که اصولى فکر مى کنند به استقبال انتقاد مى روند و از منتقدان سپاسگزارند. این که مسؤولان و دست اندرکاران نظام اسلامى افرادى دلسوزند و کارهاى خود را به خوبى انجام مى دهند مجوّزى براى حذف نظارت و انتقاد نیست. زیرا:
1. همه افراد در یک حدّ ازایمان و تعهد نیستند و افراد ضعیف الایمان در صورتى که خود را مطلق و رها ببینند در معرض خطا و لغزش و سقوط قرار مى گیرند.
2. گاه مسؤولان کارهایى را به صلاح
مى دانند و انجام مى دهند که با نقد آن مشخص مى شود که ضرر آن چه بسا از نفع آن بیشتر است.
3. همواره در میان کارگزاران احتمال افراد نفوذى وجود دارد و...
از این روى نباید از این اصل اساسى غفلت کرد که غفلت از آن پیامدهاى زیانبارى را در پى خواهد داشت که استبداد نفاق و گرایشهاى انحرافى ناشناخته ماندن در دها و جدایى و بیگانگى از مردم از جمله آن پیامدهاست.
مرز انتقاد و تضعیف
براى آن که انتقاد و تضعیف با هم اشتباه نشود به برخى از ویژگیهاى انتقاد سالم و سازنده اشاره مى کنیم:
نقد و انتقاد باید منطقى و مستدل باشد. و هدف از انتقاد راهنمایى و نشان دادن اشکالات و نابسامانیها باشد. اگر هدف تخریب و بى اعتبار ساختن دیگران باشد انتقام است نه انتقاد.
در اسلام انتقادى مشروع و پسندیده است که دلسوزانه و متعهدانه انجام گیرد و با اصول اخلاقى و انسانى بسازد.
انتقادى مقبول است که دردى را درمان کند و کژى و ناراستى را راست گرداند.
افزون بر همه اینها منتقد باید خوبى و بدى نقاط مثبت و منفى هر دو را ببیند. نکات منفى را همان گونه که هست مطرح کند نه این که از کاه کوهى بسازد و جزئیات و فروع را بزرگ جلوه دهد.
انتقاد باید در جوّى آرام و بدون التهاب و به دور از جدال انجام پذیرد.
مهم تر در انتقاد باید اخلاص مراعات شود. یعنى این کار با حسن نیّت و براى خدا انجام پذیرد نه این که پوششى باشد براى اعمال مخالفتهاى گروهى و کینه هاى شخصى و تثبیت موقعیت و جذب مردم!
مسأله انتقاد با همه نقشى که در حفاظت و حراست جامعه و نظام و سلامت آن دارد اگر نادرست انجام پذیرد ضررهاى جبران ناپذیرى را به بار مى آورد.
از این روى منتقدان باید به چگونگى انجام آن توجّه کامل داشته باشند. انتقام و باند بازى را به حساب انتقاد نگذارند.
4. مراقبت براعمال
در طول تاریخ همواره رفتار و منش و
طرز تفکّر رهبران فکرى و سیاسى به خاطر موقعیتى که در جامعه داشته اند الگو و مدل رفتار مردمان در زندگى فردى و اجتماعى قرار مى گرفته است. در حقیقت مردم آینه اى را مانند که چگونگى سلوک آن دو صنف را در خود منعکس مى کنند. از مواردى که تقلید رُخ مى نمایاند همین جاست و از این روزنه است که اخلاق مترقى و منحط به جامعه راه مى یابد. پیامبراکرم(ص) در تأثیرگذارى این دو صنف در ساختار فکرى و اخلاقى جامعه مى فرمایند:
(صنفان من امتى اذا صلحا صلحت امّتى و اذا فسدت فسدت امّتى قیل: یا رسول اللّه(ص) ومن هم؟ قال: الفقهاء والامراء.98)
از امت من دو گروه هستند که اگر اصلاح شوند همه امّت من اصلاح مى شوند و اگر فاسد شوند همه امّت من فاسد مى شوند.
گفته شد: اى رسول خدا! آنان چه کسانى هستند؟
فرمود: دانشمندان و زمامداران.
بلکه با دقت نظر تأثیر عالم دینى در صلاح و فساد از سلطان بیشتر است. به همین جهت على(ع) مى فرماید:
(زلّة العالم کانکسار السفینه تغرق وتغرق معها غیرها.99)
لغزش عالم همانند شکستن کشتى است که هم خود را غرق مى کند و هم دیگران را.
یا:
(زلّة العالم تفسد عوالم100)
لغزش عالم عالمى چند را فاسد مى کند.
مقام و مرتبت عالم دینى هرچه بالاتر باشد و اطمینان و رجوع مردم به او بیشتر لغزش و خطاى او سنگین تر است; چرا که مردم از آنان الگو مى گیرند. آنان با چگونگى گفتار و رفتارشان به مردم نشان مى دهند که این گونه مى توانید باشید و تا این جا مى توانید بیائید و باید بیائید. در زیارت على(ع) مى خوانیم:
(السلام علیک یا میزان الاعمال).
درود برتواى ترازوى اعمال.
یعنى عمل امام على(ع) چه در رابطه با خداوند و چه در رابطه با خلق از نماز و روزه گرفته تا موضع گیریهاى سیاسى و
اجتماعى در برابر دوست و دشمن وبالاخره شکل زندگى آن حضرت معیار سنجش اعمال امّت است. تا انسان به این مرحله از تکامل نرسیده باشد نمى تواند رهبر جامعه باشد و به گفته على(ع):
(من نصب نفسه للناس اما ما فعلیه ان یبدأ بتعلیم نفسه قبل تعلیم غیره ولیکن تادیبه بسیرته قبل تأدیبه بلسانه ومعلّم نفسه ومودّبها احقُّ بالاجلال من معلّم الناس ومودّبهم.101)
کسى که خود را به عنوان امام نصب و معرّفى مى کند بایستى پیش از تعلیم و رهبرى دیگران خود را تعلیم دهد. باید تأدیب و رهبرى او پیش از این که با زبان و گفتار انجام گیرد با روش و شکل زندگى و کردار انجام گیرد. و رهبر خویش و تأدیب کننده نفس خود سزاورتر است براى احترام از کسى که تنها به تعلیم و تأدیب و رهبرى مردم مى پردازد.
از این روى امام خمینى در جاى جاى سخنان و پیامهایشان اعمال و رفتار ناپسند روحانیان را ضربه به اسلام و جمهورى اسلامى مى داند.
(امروز مکتب ما بسته به اعمال ماست. مکتب ما بسته به اعمال روحانیون است. اگر روحانیون سابق خداى نخواسته یک حرف خلافى و یک کار خلافى مى کردند... آخرش این بود که مى گفتند: روحانیون این جور هستند.102)
آرى پیش از تحقق انقلاب اسلامى اگر یک روحانى مرتکب خلافى مى شد و کارى که با زیّ طلبگى منافات داشت از او صادر مى شد لطمه اى بود به آبروى روحانیت ولى ارتکاب همان خلاف پس از استقرار جمهورى اسلامى و شرایط کنونى افزون بر ضرر یاد شده ضربه اى است جبران ناپذیر به اسلام و حیثیت نظام و حاکمیت سیاسى اسلام.
5. مبارزه با آفتهاى نظام اسلامى
همه معتقدان به نظام اسلامى و در رأس آنان حوزه هاى علمیه و عالمان دینى وظیفه دارند که نخست آفات و خطرها و مصادیق تضعیف نظام را به درستى بشناسند و سپس در جهت حفظ نظام اسلامى و مبارزه با آفات و عوامل تضعیف کننده هشیارانه و با دقت به
مبارزه برخیزند.
براى شناخت آفتها و مصادیق تضعیف نظام باید در جست وجوى عوامل و اقداماتى بر آمد که ازاعتبار و منزلت نظام مى کاهد و موجودیت آن را به مخاطره مى افکند و یا حرکت نظام را در رسیدن به اهدافش کُند مى کند.
به طور کلى این عوامل به سه دسته ذیل تقسیم مى شوند:
1. تبلیغ و یا هرگونه اقدام نظرى و عملى که پایه هاى ایمانى مردم و کارگزاران نظام را نسبت به اسلام و نظام اسلامى سست کند. ترویج اسلام آمریکایى تز جدایى دین از سیاست گسترش روحیه بى تفاوتى نسبت به نظام و... از مصادیق عامل فوق به شمار مى آیند.
2. مخالفت با قانون اساسى بویژه اصولى که بیانگر اسلامى و ولایى بودن نظام هستند. زیرا که با نبود ولیّ فقیه هیچ ضمانتى براى اسلامى بودن نظام و تداوم آن وجود ندارد.
3. ایجاد انحراف یا انجام هرگونه اقدام عملى و تبلیغى باز دارنده و تضعیف کننده.
عوامل و اقدامات فوق گاه از سوى کارگزاران حکومتى است و گاه از سوى دیگران.
از این روى عوامل تضعیف نظام به دو گروه تقسیم مى شوند: عوامل درونى و برونى.
عوامل درونى: عواملى هستند که از درون به نظام ضربه مى زنند و مایه تضعیف آن مى شوند. مثل ضعف در مدیریت بى توجهى به خواست مردم فساد عقیده و رفتار بى اعتقادى کارگزاران به نظام و اهداف نظام و...
از آن جا که هدایت نظام به سمت اهدافش به لحاظ اجرایى به دولت و سایر کارگزاران محوّل شده است عملکرد نادرست آنان بیش از عوامل دیگر مى تواند نظام را به ضعف بکشاند و دچار آفت کند. به عبارت دیگر در صورتى که قواى حاکم در نظام براساس ضوابط تعیین شده عمل نکنند جمهورى اسلامى از رسیدن به اهدافش باز مى ماند و در نتیجه موجبات تضعیف نظام به خودى خود فراهم مى گردد.
على(ع) مى فرماید:
(یستدل على ادبار الدّول باربع: تضییع الاصول والتّمسک بالفروع و تقدیم الاراذل وتأخیر الافاضل.103)
چهار عامل سبب افول و اضمحلال دولتها مى شود:
1. ضایع ساختن اصول (اهمیّت ندادن به مسائل اصلى و اساسى نظام.)
2. پرداختن به فروع (طرح مسائل جزئى و غیر اصولى و اهمیّت دادن به آنها).
3. مقدم ساختن افراد رذل و فاسد. (دادن کارها به دست افراد بى تعهّد و بى اخلاق.)
4. کنار زدن افراد فاضل و شایسته (طرد عالمان و شایستگان از کارها و مسؤولیتها.)
عوامل برونى: عواملى که خارج از بدنه نظام و مستقل از اراده و حوزه مسؤولان زمینه تضعیف نظام را فراهم مى سازند. مانند: تحریک مردم به قصد برهم زدن امنیت تشکیل گروههاى مسلّحانه براى ضدیت با نظام افشاء اسرار نظام براى بیگانگان گفتار و اعمالى که موجب تضعیف رهبرى نظام گردد و...
1. (القواعد والفوائد) محمّد بن مکى العاملى (شهید اوّل) ج1/287 قاعده 99 تحقیق سید عبدالهادى حکیم مکتبة المفید قم.
2. (سوره اعراف) آیه 157; (سوره قصص) آیه 5; (سوره مائده); آیه 49 (سوره آل عمران) آیه 139; (سوره توبه) آیه 40.
3. (علل الشرایع) شیخ صدوق /253 مکتبة الدّاورى قم.
4. (نهج البلاغه) فیض الاسلام حکمت 244.
5. (کشف الغمّه) العلامه المحقق ابى الحسن على بن عیسى بن ابى الفتح الاربلى ج2/109 دارالکتاب الاسلامى بیروت.
6. (اصول کافى) کلینى ج1/200 تصحیح و تعلیق على اکبر غفارى دارالتعارف بیروت.
7. (بحارالانوار) علاّمه مجلسى ج78/183 موسسة الوفاء بیروت.
8. (مکاسب) شیخ انصارى /63 چاپ تبریز.
9. (همان مدرک) /64.
10. (اللمعة الدمشقیة) محمّد بن مکى العاملى شرح کلانتر ج3/220 دارالعالم الاسلامى بیروت.
11. (جامع المقاصد) محقق کرکى ج1/202.
12. (مفتاح الکرامه) حسینى العاملى ج4/5.
13. (ریاض المسائل) سید على طباطبایى ج1 کتاب التجاره انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین قم.
14. (مکاسب محرّمه) امام خمینى ج2/203 ـ 204 اسماعیلیان قم.
15. (اللمعة الدمشقیة) ج3/220.
16. (ولایت فقیه) امام خمینى /26 انتشارات آزادى قم.
17. (نهج البلاغه) دکتر سید جعفر شهیدى نامه 62 و خطبه 74 آموزش انقلاب اسلامى.
18. (نهج البلاغه) فیض الاسلام خطبه 146/442.
19. (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحدید ج9/96 داراحیاء التراث العربى بیروت.
20. (الروضه من الکافى) کلینى ج8/58 ـ 63 حدیث 21; (وسائل الشیعه) شیخ حر عاملى تحقیق: ربانى شیرازى ج5/193 احیاء التراث العربى.
21. (نهج البلاغه) فیض الاسلام خطبه 168/548.
22. (سوره نساء) آیه 59.
23. (الامالى) شیخ مفید مجلس دوّم ح2/14.
24. (بحارالانوار) ج27/244.
25. (جواهر الکلام) شیخ محمّد حسن نجفى ج15/421 داراحیاء التراث العربى بیروت.
26. (المکاسب) شیخ انصارى /152.
27. (الفصل فى الملل والاهواء والنّحل) ج4/87; (دراسات فى ولایة الفقیه) آیة اللّه منتظرى ج1/86 المرکز العالمى للدراسات الاسلامیه.
28. (سوره حجرات) آیه 9 (وسائل الشیعه) ج11/60 و 62.
29. (وسائل الشیعه) ج11/60; (تذکرة الفقهاء) علامه حلّى 456; (المغنى) ابنِ قدامه ج8/106.
30. (نهج البلاغه) فیض الاسلام نامه 6.
31. (وسائل الشیعه) ج11/505 و 507.
32. (همان مدرک)/504.
33. (تذکرة الفقهاء) 456; (جواهر الکلام) ج21/324.
34. (کشف الغطاء) شیخ جعفر کاشف
الغطاء/404 انتشارات مهدوى اصفهان.
35. (سوره نساء) آیه 58.
36. (دعائم الاسلام) قاضى ابى حنیفه النّعمان محمّد التمیمى المغربى تحقیق: آصف بن على اصغر فیضى ج2/527 دارالمعارف قاهره. (نورالثقلین) ابن جمعه العروسى الحویزى تصحیح و تعلیق رسولى محلاتى ج1/495 اسماعیلیان قم; (المیزان) علامه طباطبایى ج4/385 مؤسسة الاعلمى.
37. (شرح نهج البلاغه) ابن ابى الحدید ج1/231 ارشاد اسلامى داراحیاء التراث العربى.
38. (نهج البلاغه) فیض الاسلام نامه 41.
39. (همان مدرک) نامه 42.
40. (همان مدرک) نامه 5.
41. (دعائم الاسلام) ج2/531 (مستدرک الوسائل) محدث نورى ج3/196 چاپ قدیم وج17/355 چاپ مؤسسه آل البیت قم.
42. (نهج البلاغه) نامه 26.
43. (صحیفه نور) رهنمودها و پیامهاى امام خمینى ج15/232; (وصیت نامه سیاسى الهى).
44. (سوره توبه) آیه 91.
45. (المیزان) علاّمه طباطبایى ج9/362 مؤسسة الاعلمى; (تفسیر القران الحکیم الشهیر بالتفسیر المنار) رشید رضا ج10/587 دارالمعرفه بیروت.
46. (کافى) ج1/403 ـ 404; (بحارالانوار) ج27/68.
47. (میزان الحکمه) محمدى رى شهرى ج10/54 مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم.
48. (نهج البلاغه) فیض الاسلام خطبه 43; (بحارالانوار) ج72/354.
49. (المبسوط) شیخ طوسى ج2/8 المکتبه المرتضویه تهران.
50. (منتهى المطلب) علامه حلّى ج2/900; تذکره ج1/410; (الدروس)/159; (ریاض المسائل) ج1/497.
51. (جامع الشتات) میرزا ابوالقاسم قمى تصحیح و اهتمام: مرتضى رضوى ج1/358 مؤسسه کیهان.
52. (همان مدرک) /376.
53. (وسائل الشیعه) ج11/376.
54. (جامع الشتات) ج1/376.
55. سید محمّد اصفهانى مجتهد به همراه کثیرى از عالمان دینى در جنگ دوّم ایران و روس شرکت کردند آنچه که باعث شد این عالمان به طور غیر مستقیم از حکومتى همچون فتحعلى شاه حمایت کنند خطرى بود که از ناحیه روسها براى اسلام و کشور شیعى احساس
کرده بودند. دکتر حمید عنایت اظهار مى دارد:
(آنچه که بسیارى ازعلماء را وا داشت که درباره مسأله قدرت دنیوى روش ساز شکارانه اى در پیش گیرند عشق به کشورشان بود نه به سلطنت. آنان احساس مى کردند که استقلال و بقاى ایران در خطر است و براى حفظ آن سلطنت نامشروع و غیر مذهبى باید ولو به طور موقت تحمّل شود. برخى تصور مى کردند که چنین رویه اى براى حفظ اسلام لازم است.)
تفکر نوین سیاسى
56. (المکاسب) شیخ انصارى /56.
57. (اصول کافى) ج1/163 روایت 1 و 4.
58. (وصیت نامه آیة اللّه العظمى گلپایگانى).
59. مجلّه (نور علم) شماره 48/10.
60. (همان مدرک) شماره 52/53.
61. مجله (حوزه) شماره 45/57.
62. (در جستجوى راه از کلام) دفتر هشتم /171 امیر کبیر تهران.
63. امام باقر(ع) (ولایت) را از دیگر واجبات مهمتر مى داند. (اصول کافى) ج1/18.
64. سخنرانى امام در تاریخ 23/11/64.
65. (وصیت نامه سیاسى الهى امام خمینى).
66. (سخنان مقام معظم رهبرى در جمع روحانیون قم به تاریخ اول اسفند 1370.
67. (پیرامون انقلاب اسلامى) شهید مطهّرى /184 صدرا.
68. (صحیفه نور) ج15/203.
69. (در جستجوى راه از کلام امام) دفتر هشتم روحانیت /332 ـ 304.
70. (نهضتهاى اسلامى در صدساله اخیر) شهید مطهرى /95. صدرا.
71. (اصول کافى) ج1/296. (الحیاة) محمد رضا على و محمد حکیمى ج1/281 دفتر نشر فرهنگ اسلامى تهران.
72. مجلّه (حوزه) شماره 42/21 منشور حوزویان.
73. (همان مدرک).
74. (گزیده مقاله ها مجموعه مقاله هاى تحقیقى و پیشنهادى مجلّه حوزه درباره مسائل حوزه هاى علمیه) /13.
75. سخنان مقام معظم رهبرى در جمع روحانیون حوزه علمیه قم اول اسفند 1370.
76. (ده گفتار) شهید مطهرى /243 صدرا.
77. (نهج البلاغه) صبحى صالح نامه 53.
78. (همان مدرک) نامه 3 18 40 43 و 45.
79. (الطبقات الکبرى) ابن سعد ج3/306 دار صادر بیروت; مجله (حوزه) شماره
11/9.
80. (نهج البلاغه) خطبه 117.
81. (غرر الحکم) تمیمى آمدى تصحیح: محدث ارموى ج5/350 دانشگاه تهران.
82. (معجم صغیر طبرانى) ج2/50.
83. (میزان الحکمه) محمدى رى شهرى ج10/56.
84. (مفردات راغب) /514.
85. (فتح البارى بشرح صحیح البخارى) ابن حجر العسقلانى ج1/138 دارالفکر; (ارشاد السارى) ج1/151.
86. (ریاض السالکین) سید على خان حسینى ج2/294. انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین قم.
87. (بحار الانوار) ج2/149.
88. (العقد الفرید) ابن عبدرَبّه تحقیق: الدکتور مفید محمد قمیحه ج5/103 دارالکتب العلمیه بیروت.
89. (سیماى کارگزاران) على اکبر ذاکرى ج1/300 مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامى قم به نقل از (الفتوح) ابن اعثم کوفى ج2/225.
90. (مسند الامام احمد بن حنبل) ج4/329 دارالفکر.
91. مجلّه (حوزه) شماره 11/12 ـ 8.
92. (همان مدرک) شماره 13/16.
93. (سوره آل عمران) آیه 104.
94. (نهج البلاغه) صبحى صالح خطبه 216.
95. (حیاة الامام الحسن بن على) باقر شریف قرشى ج1/351 چاپ سوّم مطبعة الآداب نجف اشرف.
96. (الحیاة) حکیمى ج1/171.
97. (همان مدرک).
98. (تحف العقول) بحرانى /50 تصحیح على اکبر غفارى انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین قم.
99. (غرر الحکم ودررالکلم) تمیمى آمدى تصحیح محدث ارموى ج4/110.
100. (همان مدرک) /109.
101. (نهج البلاغه) فیض الاسلام حکمت/70.
102. (در جستجوى راه از کلام امام) دفتر هشتم /149.
103. (غررالحکم دُرَر الکلم) تصحیح محدث ارموى ج6/450 دانشگاه تهران; (غرر الحکم) ترجمه محمّد على انصارى ج2/864; (الحیاة) حکیمى ج1/308. در چاپ دانشگاه به جاى (التمسک بالفروع) (التمسک بالغرور) آمده است.

تبلیغات