عوامل ناهمسازىحکومت و مردم
آرشیو
چکیده
متن
نهاد فرزندان آدم را با (انس) و (الفت) سرشته اند.
انسان در انزواى فردیّت بسته خویش تک واژه اى را مى ماند بریده از گذشته و آینده!
آدمیان در پهنه جغرافیاى زمین آن گاه که از جمع بگریزند و جامعه را رها کنند قادر به کشف هویّت واقعى خود نیستند.1
جوانه هاى عقل و عرفان لطیفه هاى هنر و احساس حماسه هاى شجاعت و ایثار و جلوه هاى خلاقیّت و نبوغ آن گاه در پهنه زندگى فرزندان آدم به ظهور پیوسته و تجلّى یافته است که آنان به جمع گراییده و نظم و نظام و قانون و نظارت و مسؤولیّت را پذیرفته اند.
(وجَعَلناهم شُعوباً وَقَبائلَ لِتَعارَفوا)2
جمع و جامعه است که به انسان هویّتى قابل شناسایى مى دهد و در این اجتماع کوچک یا بزرگ است که آدمى براى تعلیم و تعلّم و رشد و تکامل قابلیّت مى یابد.
این چنین است که پیامبران هماره در میان اقوام و جوامع مبعوث شده اند3 و در قرآن بدویّت و دورى از تمدن اجتماعى مورد نوعى نکوهش قرار گرفته است.4
امّا با این همه اجتماع و زندگى اجتماعى گاهواره تکامل و پیشرفتها و زمینه تبلور ارزشهاى اخلاقى هنرى و معرفتى انسان مشکلات ویژه اى را براى او به وجود آورده است.
طمع تجاوز خود خواهى فزون طلبى سلطه جویى حسد و تضاد منافع افراد با یکدیگر همه و همه در زندگى اجتماعى مجال بروز مى یابند.
وجود این نقیصه ها همراه با ارزشهاى زندگى جمعى از دیر زمان مورد توجّه تحلیل گران بوده است.
افلاطون در مباحث اجتماعى ـ سیاسى خود گفته است:
(میل به بقا آدمیان را به ساختن شهرها برانگیخت امّا آن گاه که گرد هم آمدند چون هنوز فن حکومت نمى دانستند بر یکدیگر ستم مى کردند و بیم آن بود که دگر بار پراکنده شوند و شهرها نابود گردند.)5
ابن خلدون دقیق تر و روشن تر از پیشینیانش به موضوع پرداخته است. او در این باره مى نویسد:
(اجتماع براى نوع بشر اجتناب ناپذیر و ضرورى است وگرنه هستى آدمى و اراده خدا از آبادانى جهان به وسیله انسان و جانشین کردن وى تحقّق نمى پذیرد.)6
… هرگاه این اجتماع براى بشر حاصل آید و آبادانى جهان به وسیله آن انجام پذیرد ناگزیر باید حاکمى در میان آنان باشد که از تجاوز دسته اى به دسته دیگر دفاع کند زیرا تجاوز و ستم در طبایع حیوانى بشر مخمر است.)7
با این محاسبه یا باید از منافع زندگى اجتماعى یکسره چشم پوشى کرد و یا براى دردهاى سنگین و غیر قابل تحمّل آن درمانى اندیشید.
بشر به اتّکاى نیروى خالق اندیشه خود (اگر نگوییم به راهنمایى خداوند و انبیا) راه دوّم را برگزیده است. چنانکه هر انسان به هنگام بیمارى تن به جستجوى طبیب و دارو مى پردازد و تن به مرگ نمى سپارد.
گریز از جامعه و زندگى اجتماعى یعنى نابودى هویّت واقعى انسان و مرگ معنوى او و هدر رفتن استعدادهاى خدادادى وى.
از این روست که جامعه گریزى حتّى در شکل دیرنشینى و رهبانیّت از سوى خداوند ردّ شده و دعوت به انزوا و کناره گیرى در برخى مکاتب بدعتى بشرى معرّفى گردیده است.
(وَرَهبانِیَّةً ابتَدَعُوها ماکَتَبناها علیهم.)8
بنابراین باید به جاى فلسفه بافى و مسؤولیت گریزى به حلّ دشواریها و رفع نقایص و بحرانهاى قهرى زندگى اجتماعى پرداخت. و ناگزیر انسانها به این مهّم اندیشیده و هنوز نیز مى اندیشند.
نظم در پرتو قانون و مدیریت و حکومت راه حلّ نهایى شناخته شد.
فرزندان آدم دریافتند که تنها در صورتى مى توانند به آزادى دست یابند که با وضع قوانین و مقرّرات و پذیرش نظارت و مسؤولیت و نوعى مدیریت اجتماعى امیال بى حدّ و حصر و روحیه تجاوزگرى و فزون طلبى را در جامعه محدود کنند.
قوانین و حکومتها به این انگیزه شکل گرفتند.
(ویل دورانت) مى نویسد:
(آن جا که انسان دوستدار آزادى است و آزادى افراد در اجتماع با برخى قواعد رفتارى ملازمت دارد نخستین شرط آزادى محدود بودن آن است. قید از آن برداشتن همان و تباه شدنش در آشوب و بى نظمى همان.)9
آن گاه همین محقّق در تبیین ملازمه میان برقرارى نظم اجتماعى و تمرکز قدرت در قالب حکومت چنین نوشته است:
(نخستین وظیفه حکومت برقرار کردن نظم است و وجود یک قدرت متمرکز متشکلّ در برابر قدرت نامعلوم و پراکنده و شکننده نظم چاره منحصر به فرداست. قدرت طبعاً به سوى یک مرکز گرایش دارد زیرا در نتیجه تقسیم و تفرقه از اثر آن کاسته مى شود.)10
ییکى دیگر از محققان مباحث فلسفه سیاسى مى نویسد:11
(بدون قانون نظم وجود ندارد و بدون نظم مردم در زندگى سرگردان مى مانند و نمى دانند به کجا مى روند و چه مى کنند. وجود یک سلسله مناسبات و روابط منظم شرط اولیه زندگى بشر است.)12
احصاى آراى صاحب نظران در این زمینه خارج از هدف اصلى این نوشته است ولى شایان یادآورى است که قرآن در روزگارى بس پیشین تر از جامعه شناسان و نظریه پردازان مباحث فلسفه سیاسى با ظرافت و خلاصه گویى هر چه تمامتر اعلام کرده است:
(لَقَد اَرسَلنا رُسُلَنا بِالبیّناتِ وَاَنزَلنا معهم الکِتابَ وَالمیزانَ لِیَقُومَ النّاسُ بِالقِسط واَنزَلنا الحدیدَ فیه بأسٌ شَدیدٌ ومَنفِعُ لِلنّاسِ …)13
پیامهاى منطوقى و مفهومى آیه بسیار مهمّ است ولى در مجموع مى رساند که جامعه انسانى بدون (رهبرى روشنگر) و (قانون مدوّن) و (دستگاه نظارت کننده و سنجشگر) و (قدرت اجراى قانون) به قسط و عدل گردن نخواهد نهاد و مضمحل خواهد گشت.
اگر به موضع حکومت از این زاویه بنگریم کلام على بن ابیطالب (ع) به معناى بایسته آن ادراک مى شود که فرمود:
(انّه لابدّ للنّاسِ مِن امیرٍ بِرٍّ او فاجرٍ …)14
خاصیّت دوگانه اقتدار حکومت
اکنون به نظرگاه محورى و منظر اصلى این نوشته مى رسیم.
انسان خود شالوده جامعه را پى ریخت و براى ایمن ماندن از تعارضها و تجاوزهاى اعضاى جامعه و نیز براى تمرکز بخشیدن به قدرت توده ها در دفاع از ارزشهاى قومى ملّى و فرهنگى و هدایت نیروهاى مردمى به سمت سازندگى و کمال بنیان حکومت را بر جاى نهاد و بناى قانون را استحکام بخشید امّا دیرى نگذشت که این دست پرورده دامان آدمى با خود وى ناسازگارى آغاز کرد و در مقاطعى از زندگى
بشر عامل بى عدالتى و استثمار و تحمیق ملّتها شد.
(حکومت) نیز به نوبه خود چونان دیگر منابع و امکانات و نیروهاى مادّى زندگى نقشى دوگانه ایفا کرد. اقتدار ملّى و اجتماعى قدرت اقتصادى و دفاعى امنیّت حقوقى و مدنى و تکامل فرهنگى و هنرى یک روى سکّه حکومت بود. در حالى که روى دیگر این سکّه جبّاریت تحمیل استبداد استثمار سوء استفاده ا ز نظم و تمرکز قدرت در وسعتى عظیم تر بود!
این خاصیت دوگانه گویى با ماهیّت همه مظاهر مادّى و مربوط به طبیعت همراه است.
باران در اوج رحمت و حیات آفرینى خصلت ویرانگرى و سیل آفرینى دارد.
طوفان با همه مزایاى طبیعى آن گاه کوبنده و وحشتبار است.
(حکومت) نیز از آن جا که مربوط به زندگى و روابط اجتماعى انسان در مجال دنیا و عالم طبیعت مى باشد این دوگانگى را در ماهیّت خویش نهفته دارد. تا کدامیک فرصت تحقّق یابد. درست مانند خود انسان که در سرشت خویش میان دو گرایش متضاد و دو قطب مخالف قرار گرفته است تا خود یکى را انتخاب کند یا شرایط یکى را بر او تحمیل نماید!
(وَنَفسٍ وما سَوّاها * فَاَلهَمَها فُجُورَها وتَقواها)15
افراد بشر براى گرایش به قطب صلاح و پرهیز از نادرستى و زشتى به عواملى چون: آگاهى توان نظارتگر و محاسب و نیروى بازدارنده نیازمندند. آن گاه که در جهل غوطه ور شوند یا به ضعف و اضطرار گرفتار آیند و یا خود را در برابر همه قدرتها فاقد مسؤولیت و ایمن از مجازات و محاسبه شمارند به قطب پلیدیها و نادرستیها مى گرایند! در چنین شرایطى اگر فرد راهى به صلاح و اصلاح داشته باشد قوانین دینى و دنیایى به اصلاح وى مى پردازند ولى آن گاه که کاملاً یک قطبى شده و در پلیدیها مضمحل گشته باشد. او را از جامعه جدا مى سازند.
حکومتها نیز چنین سرگذشت و سرنوشتى دارند.
نخست با اتکّا به اهرمهاى مشروع و معقول به قدرت مى رسند تا از منافع عامّ
جامعه در قبال متجاوزان حمایت کنند. و یا استفاده از تمرکز قدرت چرخهاى سنگین سازمانها و نهادهاى ضرورى جامعه را به حرکت در آورند. امّا چندین عامل مى تواند این نیروى متراکم را علیه ملّتها به حرکت در آورد. و حکومتها و دولتها را به ناهمسازى با مردم وا دارد. و ما در این نگاه برآنیم تا به اندازه توان و مجال به بخشى از این عوامل بپردازیم خطرگاهها را باز شناسیم و راههاى ایمنى حکومت را از ناهمسازى با مردم بررسى کنیم.
اقتدار و حاکمیّت هماره در معرض آفت
هر اقتدار و حاکمیّتى را دوگونه خطر تهدید مى کند.
1. خطر هجوم دشمن و مقهور گشتن در برابر آن.
2. خطر از دست دادن حامیان و پایگاه اجتماعى قدرت.
هر حکومت و دولتى به هنگام مواجهه با دشمن در صورتى که از پایگاه اجتماعى قوى و مشروعیّت برخوردار باشد بر نیروى مردمى خود تکیه کرده و حامیان واقعى او که بقاى حکومت را تضمین گر منافع مادّى و معنوى خویش مى دانند از او پاسدارى مى کنند. وجود چنین دشمنانى براى هر حکومت و اقتدار مردمى امرى طبیعى است زیرا اصولاً یکى از عوامل اصلى پیدایش قدرت متمرکز حاکمیّت مصونیّت یافتن جامعه از هجوم بیگانه است.
عکس این قضیّه نیز صادق است یعنى حکومتها هرگاه با مردم خویش در ستیز باشند و پایگاه مردمى نداشته باشند در نهایت براى حفظ خویش از زوال و نابودى به قدرتهاى خارجى و کسانى که در ماهیّت دشمن استقلال و عزّت ملتهایند تکیه مى کنند نمونه این نوع حکومتها در تاریخ و بخصوص تاریخ معاصر فراوان است.
آنچه واقعاً امّت بزرگ اسلامى را از اوج اعتلا به حضیض ذلّت و وابستگى کشانده و دشمنانشان را برایشان مسلّط ساخته تکیه قدرتها و حکومتهاى محلّى آنان بر خشونت و پشت گرمى رژیمها به حمایت بیگانگانى است که آقایى و جهاندارى و زورگوییهاى بین المللى خود را مرهون ایشانند.
دردها در این میدان طاقت فرسا و کمر شکن است.
تصوّر این همه ناکامى و استبداد و عقب ماندگى و در یوزگى که حاکمانِ کودن و خودخواه نصیب امّت اسلامى ساخته اند جانکاه و کشنده است.
جراحتها بر تن این امّت بسیارند و مرهمها سخت اندک و محدود.
تنها امید این نسلهاى رنجدیده به نظامى است که با نام (جمهورى اسلامى) به هدف گسستن همه بندهاى ذلّت و استقلال بخشیدن به پیروان محمد (ص) در سرزمین ما استقرار یافته است. اکنون این سرزمین مى تواند امّ القراى خیزش و بیدارى و خودى باشد. امّا به شرط این که در ترسیم حکومت و نظامى موفّق پیشرو مقتدر و مردمى اسلامى و ارائه الگویى عینى از همه این ارزشها در قامت خویش توفیق شایانى به کف آورد.
ما این واقعیّت را تجربه کرده ایم که حکومت اسلامى با تکیه بر عناصر مؤمن نظام حتّى در سخت ترین شرایط هجوم بیگانه به پاسدارى از نظام ادامه مى دهد. ولى این مصونیّت قهراً تا زمانى است که حکومت همچنان همساز با مردم و همسو با منافع واقعى آنان باشد و نهادهاى نظام به آفات مرموز خزنده و سخت پوستان قدرت مبتلا نشود.
حکومتهاى بشرى و حتّى حکومت اسلامى از آن جهت که قانونگذاران اجتماعى و مجریان آن بشرند و از خصلتهاى عامّ انسانى برخوردارند مانند خود انسان همیشه در معرض آفتها قرار دارند و نیازمند خودسازى و تدبیر و مراقبتهاى مداوم و آگاهانه مى باشند.
شناخت آفتها نخستین شرط مصونیّت
وقتى سخن از آفتها به میان مى آید بدان معنى نیست که نظام اسلامى در شرایط فعلى به چنان آفاتى مبتلاست و یا در معرض ابتلا قرار گرفته است. بلکه دقیقاً این نگرانیها از آن جهت است که نیندیشیدنٍ تدابیر لازم نظام را در معرض ناهمسازى قرار دهد.
بى تدبیریهاى گذشته پیشینیان ما و در نتیجه عدم تداوم نهضتها و انقلاب هاى دینى توسّط آنان مى تواند هشدار و عبرتى براى حامیان راستین حاکمیّت اسلام باشد.16
با صرف نظر از این که در شرایط فعلى مسؤولان کشور و دولت اسلامى چگونه و تا چه حدّ سعى در دور داشتن حکومت از آفات عمومى آن دارند نفس منزّه شمردن و ایمن پنداشتن خود از ابتلا به آفتها و نفس غفلت از لغزشگاهها و در نظر نگرفتن سیستم نظارت و هشدار خطر آفرین است.
به قضاوت عینى تجربه هاى مکرّر تاریخ نفس حکومت و قدرت چون آبى جانبخش است که با اندکى غفلت مى تواند گلوگیر شود و جان ملّتى را به لب آورد این سخن مجال تأمّل دارد که:
(انسان آزاد توّلد یافته و در همه جا به زنجیر کشیده شده است.)17
انسان هیچ گاه آگاهانه و از روى اختیار پاى در زنجیر ننهاده است.
جهل بى خیالى سرخوشى ثابت پنداشتن هماره شرایط و تدبیر نداشتن و نگران نبودن براى آینده سرآغاز این اسارت تاریخى است.
تمامى عناصر معتقد به اسلام و انقلاب و در رأس آنها حوزه هاى علمیه که پایگاه قدرت نظام اسلامى به شمار مى روند وظیفه دارند که نخست آفات را به درستى بشناسند و سپس در جهت دور داشتن ساخت حاکمیّت دین از آفات یاد شده همّت نموده و هشیارى به خرج دهند.
براى نظامى چون جمهورى اسلامى که با تکیه بر نیروهاى مردمى به ناسازگارى با استکبار جهانى و عدم تسلیم در برابر سلطه سیاسى اقتصادى و فرهنگى غرب پرداخته است همراهى و همسازى و همدلى مردم با حکومت نقش حیاتى دارد.
این همدلى در آغاز شکل گیرى انقلاب و پیروزى آن و نیز استقرار نظام در پرتو رهبرى الهى و معنوى امام راحل رضوان اللّه تعالى علیه به بهترین وجه به وقوع پیوست. ولى حفظ این وحدت و هماهنگى کار آسانى نیست.
انگیزه ها و عوامل بسیار متعدّدى از بیرون و درون بر انسان و جامعه و حکومت تأثیر مى گذارند.
ممکن است مصلح ایثارگر مقاوم دینخواه خداجو و خلاصه انقلابى و متّقى دیروز در نتیجه تحوّلاتى منفى در فکر و زندگى و شرایط اجتماعى به فردى مفسد انحصارطلب سست عنصر دنیاگرا سلطه جو و خلاصه ضد انقلاب و بى پروا در میدان ضد ارزشها تبدیل شود.
این تحوّل منفى هم در افراد معمولى جامعه احتمال مى رود و هم در کسانى که مسؤولیتهاى اجرایى نظام را بر عهده دارند. البته در این میان مردان علم و تقوا و زیرکانِ متعهّد و آزموده شده ایمن ترند.
نقش دانایى در سلامت اقتدار
هیچ قدرت و حکومتى قوام و تداوم نمى یابد مگر آن که بر یکى از سه پایه: (دانایى ثروت و خشونت) تکیه داشته باشد.
قدرتها چه در قالب حکومت و چه در قالب هر شکل و نام دیگرى یا از دانش برتر خود سود مى جویند و با قدرت علمى و هوش و استعدادِ خود در حلّ علمى بحرانها و دشواریها و پیروزى در اهداف مورد نظر استفاده مى کنند و یا با نداشتن دانش ناگزیر با قدرت پول و ثروت به امیال و نظرات خود فایق مى شوند ونیروهاى لازم را براى خود نگاه مى دارند. در صورتى که علم و ثروتى در اختیار نداشته باشند یا به دلیلى نخواهند از آن استفاده کنند از زور و خشونت بهره مى گیرند.
با این بیان کم مایه ترین و حقیرترین قدرتها و حکومتها چون بر هیچ یک از منابع قدرت دسترسى ندارند ناگزیر و خواسته و ناخواسته براى حفظ آن به جباریّت رو مى آورند.
این است که در کشورهاى فقیر توسعه نیافته و عقب مانده از جهت علم و اقتصاد خشونت و اقتدار متکى به جبّاریت بیش از سایر انواع قدرت یافت مى شود.
در حقیقت زور و عضله کم مؤنه ترین رایج ترین و ابتدایى ترین منبع قدرت به شمار مى آید. نیرویى است مشترک میان انسان و حیوان!
ثروت و پول و قدرت اقتصادى در مرحله دوّم قرار دارد.
حکومت هر قدر از اقتصاد و توان مالى بیشترى برخوردار باشد بهتر مى تواند نیروهاى لازم را جذب کرده و مردم را آرام و قانع نگاهدارد.
(ضعف اساسى زور بیرحمانه و خشونت انعطاف ناپذیرى محض آن است. به سخنى کوتاه خشونت بدترین نوع قدرت را به وجود مى آورد.
به عکس ثروت به مراتب ابزار بهترى براى قدرت است. کیف پرپول انعطاف بیشترى دارد … بنابراین از زور خیلى انعطاف پذیرتر است. ثروت قدرتى از نوع متوسط به دست مى دهد.) 18
و امّا در صورتى که اقتدار بر مسند دانایى و دانش تکیه داشته باشد مى تواند با ثبات ترین موجّه ترین و نیرومند ترین نوع قدرت را ترسیم کند.
(بهترین نوع قدرت از کاربرد دانایى حاصل مى شود … بهترین نوع قدرت به سادگى از بین نمى رود … از میان سه منبع ریشه اى نظارت اجتماعى این دانایى است که انعطاف پذیرى بیشترى داشته … با دانایى درست فرد مى تواند در موقعیتهاى نامناسب پیشدستى کرده و وضعیّت را تحت کنترل خود در آورد و از هدر رفتن نیرو و پول جلوگیرى کند.) 19
البتّه ترسیمى که ما از خشونت ثروت و دانایى ارائه دادیم بیشتر توصیفى است. در حالى که معمولاً قدرتها بسیارى از مواقع در کنار خشونت از ثروت و تزویر نیز سود مى جویند و یا همپاى دانایى از خشونت و اعمال قدرت اقتصادى چشم نمى پوشند!
در نظامهاى امپریالیستى و فرهنگهاى مادّى که ارزشهاى اخلاقى و شرافت انسانى امرى اعتبارى و بى اصالت تلّقى مى شود دانایى تنها در خدمت تکاثر ثروت و تزاید زور در مى آید.20
مغزها از پیش توسّط کمپانیها سرمایه داران بزرگ و مؤسّسات اقتصادى خریده مى شوند و نخستین کشفیّات علمى و تکنولوژى پیشرفته قبل از هر چیز در راستاى تهیه تسلیحات و ابزار خشن تر و مخربّ تر قرار مى گیرد.
دانش مدیریت راه بهتر استثمارکردن و روان شناسى راه نفوذ قهرآمیز در روح توده ها و مسخ ایده هاى آنان در جهت اهداف مورد نظر را هموار مى سازد و … چنانکه بارزترین نمودهاى این واقعیت تلخ را امروز در رابطه با آمریکا و سایر قدرتهاى صنعتى و اقتصادى جهان شاهدیم و شاید فردا در مورد ژاپن و آلمانِ متّحد!
قدرتهاى استکبارى و سلطه جوى جهان اکنون به شدّت از عنصر دانایى براى اهداف امپریالیستى خود مایه مى گیرند. آنها به این واقعیّت پى برده اند که:
(اغلب مى توان دانایى و اطلاعات را طورى به کار گرفت که طرف مقابل از برنامه کار ما براى اجراى نقشه اى خوشش بیاید. حتى مى تواند به وى القا کند که در اصل این فکر از خود او بوده است نه از ما.)21
عبارت فوق اظهارات یک جهان سوّمى یا یک مسلمان به اصطلاح بنیادگرا نیست اینها تجزیه و تحلیهاى نویسنده اى است که خود دست پرورده نظام فرهنگى امپریالیسم است و این تحلیها را نه در تقبیح سوء استفاده از قدرت بلکه به اهدافى دیگر و در خدمت به همان نظام انجام داده است. واقعیّتى است که به هر حال خودشان هم زمزمه مى کنند و حتّى هراسى از افشاى آن ندارند.
و امّا ما چه هدفى را از طرح این فصل دنبال مى کنیم.
آیا به حکومت اسلامى توصیه مى نماییم تا براى سلطه گرى به جاى استفاده از خشونت و تطمیع به استفاده از دانایى پناه ببرد!
این توصیه به چند دلیل معقول است. نخست بدان جهت که اصولاً قدرت و اقتدار هدف غایى حکومت اسلامى نیست تا از هر ابزارى در تحکیم آن سود جوید.
به تعبیر دیگر هرگاه همّت نظام اسلامى صرفاً ازدیاد قدرت باشد و قدرت را براى قدرت بخواهد از محتوا خالى شده است.
ثانیاً دانایى به معنایى که امروز کاربرد دارد و مورد اتّکاى قدرت در جهان قرار گرفته است از نوع حکمت و عرفان و فلسفه و اخلاق و فقه و حقوق و تفسیر و کلام قدیم و جدید نیست که ما به تولید انبوه آن! دست یافته باشیم یا به هر حال زمینه ها و توان بالقوّه اش را در خود سهل الوصول بشماریم.
دانایى به معناى کنونى آن پشتوانه اى از مغزهاى پرنبوغى دارد که با تطمیع و تزویر
از جهان سوّم گردآورى شده اند تا چرخهاى اقتصاد و دانش شیطان بزرگ را به حرکت در آورند!
دانایى به معناى کنونى آن دست کم پشتوانه اى چند ده ساله از سخت کوشى همّت و برنامه ریزیهاى دقیق آموزشى و طرحهاى کار آمد مدیریّتى در ابعاد علمى و صنعتى و اقتصادى دارد و جمله اى شاعرانه نیست که اکنون به آفریدن آن تصمیم بگیریم و چند لحظه بعد آن را ویراستارى کنیم!
آنچه ما در مورد اقتدار حاکمیّت در جامعه خویش مى توانیم بگوییم این است که نظام اجرایى و سیستم قانونگذارى با اتّکاى هر چه بیشتر بر امکانات علمى موجود در هرم جامعه و به کارگیرى اندیشه هاى قوى تر و بنا نهادن برنامه ها تصمیم گیریها بر نظریه هاى متقن علمى از ارائه برنامه هاى تنش زا و ایجاد بحرانهاى سیاسى و اقتصادى خود را دور نگاهدارد.
البتّه هر فرد آگاه و آشنا به مناسبات جهانى و هر انسان آزاد اندیش و رها از فرهنگ نفوذى استکبار شرایط بسیار دشوار اقتصادى و تنگناهاى روابط سیاسى و بازرگانیِ نظام استقلال طلب و سلطه ستیزى چون جمهورى اسلامى را درک مى کند و مى داند که نوسازى نظام اقتصادى و سیاسى جامعه و تنظیم برنامه اى پویا و اجراى آن در محیطى که همواره قدرتهاى مختلف از طریق تهاجم فرهنگى فشار بین المللى محاصره اقتصادى از درون و بیرون سعى در برهم زدن معادله ها و محاسبات و برنامه ها دارند کار آسانى نیست. ولى همه اینها نباید توجیه گر برخى نقایص و کاستیهایى باشد که مى تواند در پرتو تدابیر بایسته و اصل قرار دادن برنامه ریزى و به کارگیرى دانش رفع گردد.
(در روند نوسازى دشواریها و بحرانهاى ویژه اى پدیدار مى شود و توسعه اساساً به معنى حلّ این بحرانهاست)22
نظام اسلامى نه به لحاظ ماهیّت خود مى تواند به زور و جبّاریت تکیه کند و نه از شرایطى برخوردار است که با غرق کردن مردم در تجمّل و سرمایه هاى بادآورده بى تلاش (همانند برخى کشورهاى نفت خیز منطقه) آنان را از همه دغدغه ها و حساسیّتهاى
سیاسى دور نگاه دارد. چه این که استفاده از رفاه و تجمّل براى تخدیر جامعه نیز با ماهیّت و اهداف اصلى نظام اسلامى در تضادّ است و خیانت به اسلام و امّت مسلمان به شمار مى آید.
مردم در نتیجه انقلاب و حضور در پى ریزى شالوده هاى نظام سیاسى و اجتماعى خویش نسبت به آنچه در جامعه مى گذرد سخت حسّاسند.
این حساسیّت مى طلبد که دولتمردان بیش از پیش مردم را نسبت به کیفیّت تصمیم گیریها و برنامه ریزیهاى خود مطّلع سازند. یعنى به مردم لااقل نسلى که در پى ریزى نظام و دفاع از آن سهیم بوده و نسل فرهنگى و تحصیل کرده این واقعیّت را بنمایانند که آنچه در برنامه هاى دولت قرار مى گیرد به تصمیم و تشخیص و اراده یک فرد یا یک گرایش فکرى و سیاسى و یا تحت نفوذ کسانى نیست که خود در منافع سیاسى و اقتصادى سهیم اند و به جاى رعایت منافع توده مردم و احیاى عدالت اجتماعى درصددند تا به مقاصد خویش دستیابند!
برنامه ها و تصمیم گیریها و خط مشى دولت در مسأئل اقتصادى و نیز فرهنگى ممکن است واقعاً تحت شرایط اضطرار بایسته ترین و ممکن ترین باشد امّا زمانى که حامیان واقعى نظام و طیف تحصیل کرده و کسانى که پایگاه قدرت نظام به شمار مى آیند از واقعیت امر بى اطلاع باشند این امر مى تواند روحیه نارضایى و عدم اطمینان را به دنبال آورد. بویژه که دشمنان نظام اسلامى بیشترین همّتشان تقویت چنین باور و روحیه اى در گروههاى مختلف اجتماعى است تا میان مردم و حکومت ناهمسازى و ناسازگارى به وجود آورند.
ناهمسازى موجب دلسردى و دلسردى از میان برنده انگیزه کار و تلاش اجتماعى است. در حالى که شرط نوسازى و توسعه و پیشرفت جامعه انگیزه و شوق ملّت براى تحقق اهداف و آرمانهاى دولت و رهبرى است.
(جوامعى رو به پیشرفت و تعالى هستند که انگیزه انجام دادن کار و پیشرفت در مردم آن قوى باشد. جوامعى که افراد آن فاقد این انگیزه باشند حتى با وجود امکانات مادى و شرایط مساعد طبیعى کمتر شانس توسعه و ترقى
خواهند داشت.)23
چگونگى استفاده از دانایى
براستى چه راهى را مى توان پیمود تا نسل تحصیل کرده و فرهنگى و نسلهایى که باید در آینده اهرمهاى تعالى جامعه را بر دوش کشند احساس اطمینان کنند که واقعاً جامعه بر اساس علم و آراى علمى قابل قبول و نه تئوریهاى خام اداره مى شود و در آینده و تلاشگران صحنه علم و فرهنگ در نظام اجتماعى و سازندگى کشور سهیم اند و نه گروههاى سیاسى و یا اقتصادى.
این امرى است که خود نیازمند پژوهشى علمى است ولى آنچه در بیانى کلّى مى توان گفت این است که دولت براى تنظیم برنامه هاى عمده و دراز مدّت و سیاستهاى اصولى باید در هر زمینه از کمیسونهاى علمى و تخّصصى آن هم در سطحى گسترده تر از کمیسونهاى مجلس شوراى اسلامى استفاده کند.
کثرت و تنوّع صاحب نظران در این برنامه ها باید به حدّى باشد که براى جامعه این باور را پدید آورد که واقعاً آنچه بر آنان اعمال مى شود نتیجه تصمیم گیرى عالمانه و آگاهانه و خیرخواهانه اندیشه وران همین جامعه است.
در این صورت حتّى کاستیها قابل پذیرش است.
در این صورت این دولت نیست که باید همواره در مقابل مردم پاسخ گو باشد بلکه این نقش دقیقاً بر عهده صاحب نظرانى خواهد بود که از متن جامعه برخاسته و سرمایه هاى علمى کشور به حساب مى آیند و به گونه اى روشن و فعّال در برنامه ریزیها مؤثّرند.24
عناصر جنبى ناهمسازى
سخن در (ضرورت استفاده از دانایى) به درازا کشید ولى در پایان این نوشته اشاره به برخى از عواملى که به هر حال منتهى به ناهمسازى حکومت و مردم مى شود ضرورى است.
1. غفلت دولتمردان از خودسازى
نباید این نکته را از یاد برد که به هر حال انسان انسان است و قدرت براى روح انسان خطر آفرین.
(قدرت خاصیتى دارد که وقتى به دست آید حتّى بر مردانى که کار خویش را با حسن نیّت آغاز کرده اند تأثیر موذیانه و غالباً مخرّب مى بخشد.)25
بنابراین باید تدبیرى اندیشید تا نظام حکومتى و ادارى به گونه اى تنظیم یابد که امکان سوء استفاده از قدرت را به حدّاقل برساند.
نباید همواره بر روى اخلاص و تقواى افراد تکیه کرد. هر چند این امر ضرورى و مهمّ است ولى کافى نیست زیرا انسان و تمایلات او بسیار پیچیده است. راه منطقى و صحیح این است که تشکیلات اجتماعى شامل سیستم کنترل و نظارت خود و اصلاحگر باشد.
2. تجمّل و بالاگرفتن روحیه رفاه طلبى
از نکاتى که در سفارشهاى امیرالمؤمنین (ع) به والیان و فرمانداران خویش به وضوح مشهود مى باشد پرهیزدادن آنان از خوگرفتن به اخلاق مسرفان و توانمندان است.
امیرالمؤمنین (ع) والیان خویش را حتّى از حضور بر سفره هاى رنگین منع مى نمود تا حسّ دنیا خواهى در دل آنان زنده نشود و خود را از توده مردم جدا نسازند.
ابن خلدون در کاوش روان شناسانه خویش خودکامگى توانگرى و تجمل خواهى تن آسایى و سکون را از پیامدهاى طبیعى و قهرى اقتدار مى شمرد.26
3ـ احتجاب از مردم
فاصله اى که قدرت و حکومت میان فرد و توده مردم ایجاد مى کند مى تواند روح دولتمردان و قانونگذاران را با نیازها مشکلات و ضرورتهاى توده مردم بیگانه سازد و اولوّیتها را از یاد آنان ببرد.
على (ع) در عهدنامه خویش به مالک اشتر مى فرماید:
(امّا بعد هذا فلا تُطَوِّلَنَّ اِحتِجابَکَ عَن رَعیّتک فَاِنَّ احتجابَ الولاة عَنِِ الرّعیةِ شُعبَةٌ مِنَ الضِّیقِ وقِلَّةُ عِلمٍ بِالاُمُورِ …)27
4. عدم نظارت دقیق بر نهادهاى اجرایى و سازمانها
اجراى صحیح و خوب هر قانون بخشى از درستى و سلامت و ارزش آن به شمار مى رود. قوانین شایسته در صورتى تأثیر مثبت خواهند داشت که توسّط مجریانى شایسته و دلسوز به مرحله اجرا در آیند. در صورتى که مسؤولان اجراى قوانین و نهادها و سازمانهاى دولتى و کارگزاران دولت به صرف استخدام و با تکیه با قوانین استخدامى سعى در کارشکنى کم کارى نخوت فروشى و رشوه خوارى داشته باشند بدیهى است که قانون و قانونگذار و کل نظام را زیر سؤال مى برند.
5. بروز فاصله هاى عمیق اجتماعى میان طبقات جامعه.
6. عدم تعادل در هدف نگرى و مردمدارى در برنامه ریزیها.
7. وجود تعارض در گفتار و برنامه ها.
و عوامل دیگرى که بسیارى از آنها قابل تلفیق با موارد یاد شده مى باشد. این نوشته را به پایان مى بریم در حالى که در بررسى (عوامل ناهمسازى حکومت و مردم) تنها نیمى از واقعیّت را مورد توجّه قرار دادیم. یعنى تنها به نکاتى پرادختیم که حکومت را عامل ناهمسازى مى شناسد در حالى که نیم دیگر واقعیّت به خود مردم باز مى گردد.
همیشه حکومتها مسؤول نابه سامانى و هرج و مرج و انحطاط جوامع نیستند بلکه گاه ممکن است مردم یک جامعه خود به نوعى زمینه شوم بختى و اسارت خویش را فراهم آورند که تحقیق این موضوع را به مجالس دیگر وا مى نهیم.
1. روان شناسان در زمینه انسانِ دور مانده از جامعه و فرهنگ اجتماعى تحقیقاتى کرده اند که مى نماید انسان در تنهایى به صورت موجودى وحشى در مى آید و قادر به استفاده از نیروهاى بالقوه انسانى خویش نیست. رک: (روانشناسى اجتماعى) اتو کلاین ترجمه دکتر على محمد کاردان ج 1 / 96.
2. (سوره حجرات) آیه 13. لازم به یاد آورى است که معمولاً مفسران در تفسیر این آیه گفته اند که هدف اصلى آیه نفى تبعیضات نژادى و برتریهاى قومى است. ولى از تعبیر (لتعارفوا) که هدف و غایت شکل گیرى انواع مختلف زندگى اجتماعى و گروهى را مى فهماند مى توان به نقش زندگى گروهى در شکل گیرى فرهنگ وتمایزها و تشخصها پى برد.
3. (وَاِن مِن امةٍ الاّ خلافیها نذیر). سوره فاطر آیه 24.
4. (الاعراب اَشَدُّ کفراً و نفاقاً) سوره توبه آیه 97. (قالَتِ الاَعرابُ امَنّا قُل لَم تُومِنوُا …). سوره حجرات آیه 14.
تکیه بر وصف اعرابى بودن (بدویت و دورى از تمدن) در این آیات مى رساند که وصف یاد شده در خصلتهاى منفى بدویان مؤّثر است.
5. (جامعه و تاریخ) ر. م. مک آیور ترجمه ابراهیم على کنى
6. ابن خلدون در این تعابیر به این آیات اشاره دارد.
(اِنّى جاعلٌ فِى الاَرضِ خلیفه). سوره بقره آیه 28.
(هو الذى جَعَلَکم خلائفَ فى الارضِ). سوره انعام آیه 16.
7. (مقدّمه ابن خلدون) ترجمه محمّد پروین گنابادى ج 1/79
8. (سوره حدید) آیه 27.
9. (درسهاى تاریخ) ویل وارى یل دورانت ترجمه احمد بطى یى / 97.
10. (همان مدرک).
11. (جامعه و حکومت) مک آیور / 481.
12. (همان مدرک)/ 77.
13. (سوره حدید) آیه 25.
14. (نهج البلاغه) خطبه 40.
15. (سوره شمس) آیه 8.
16. شهید مطهرى در زمینه (آفات نهضت) به این موضوع اشاره کرده است که (ابهام طرحهاى آینده) و نارسایى تدابیر لازم براى پاسخگویى به نیازها و مبارزه با موانع و آفتها خود از آفات نهضتهاست. رک: (نهضتهاى اسلامى درصد ساله اخیر) / 99.
17. (قرارداد اجتماعى) ژان ژاک روسو ترجمه منوچهر کیا /5.
18. (جابه جایى در قدرت) الوین تافلر ترجمه شهیندخت خوارزمى /34
19. (همان مدرک) 35.
20. نگاه شود به (روند سلطه گرى تاریخ سیاست خارجى آمریکا) استفن آمبروز ترجمه احمد تابنده/118.
21. (جابه جایى در قدرت) / 35.
22. (ریشه هاى اجتماعى دیکتاتورى و دموکراسى) حسین بشیریه /13.
23. روانشناسى سازگارى ایرج والى پور/111
24. اگر ملاحظه شود پس از گسترش فضاى مطبوعات و به سخن آمدن قلمهاى ساکت یکى از مهمترین موضوعاتى که مجلاّت فرهنگى و سیاسى معمولاً به آن پرداخته اند و از اساسى ترین نقطه نظرهاى آنان به شمار مى رود طرح مسائلى است که به گونه اى (ولایت فقیه) را زیر سؤال مى برد. از عمده ترین سخن اینان این است که فقیه تنها در شناخت احکام شریعت آگاهى دارد و اندیشه سیاسى دین را مى شناسد امّا اداره جامعه در جهان امروز به قدرى پیچیده است که اداره هر بخش آن و تصمیم گیرى در هر زمینه اى از مسائل آن نیازمند تخصّصهاى ویژه است و این کار اصولاً در توان فرد واحد نیست.
بررسى این سخن نیازمند مجالس مستقلّ مى باشد ولى یادآورى این نکته در این جا کافى است که اگر سیستم اداره جامعه به گونه اى تنظیم شود که حضور صاحب نظران جامعه در برنامه ریزیها به طور عینى و ملموس حسّ شود بنیاد این گونه شبهات درهم خواهد ریخت.
25. (جامعه و حکومت) /134
26. (مقدمه ابن خلدون) ترجمه محمد پروین گنابادى /317 ـ 319.
27. (نهج البلاغه) نامه 53.