ولایت باوری و امامت محوری در فقه جعفری
آرشیو
چکیده
متن
ولایت باوری و امامت محوری در فقه جعفری[1]
دکتر عزت السادات میرخانی[2]
بالاترین ویژگی در اسلوب فقه جعفری، خصیصه ولایت باوری و امامت محوری است. این ویژگی به فقه شیعی قوامی خاص و دوامی همراه با پویایی و کارایی بخشیده است تا بر اساس قرآن و عترت، به دور از انحراف و انحطاط و جمود و التقاط مسیر تاریخ را در نوردد و درخششی به بلندای تاریخ بعثت در قدمت، و عدالت علوی در هدایت بشریت و تداومی به درازای زمان غیبت تا ظهور عصر مهدویت داشته باشد. این ویژگی در فقه شیعی کاملاً منبعث از اندیشه سیاسی شیعه در اعتقاد به امامت و رهبری انسان کامل است و این همان مفهوم ولایت در عرصه نظری است که آثارش در پایبندی به پیروی و اقتدای عملی به ائمه معصوم آشکار میگردد.
اندیشه کمالگرای شیعی از ابتدا بر این باور شکل گرفت که لازمه قانون کامل و آیین وحی، حضور و حراست و حمایت انسان کامل است، تا به دور از آمال نفسانی و هواهای شیطانی، حقیقت وحی را از بطن آیات بر مبنای طهارت و عصمت خویش بیرون کشد به کنکاش بپردازد و با رسوخ واقعی برخاسته از «و ما یعلم تأویله الا الله و الراسخون فی العلم» حقایق دین را به مردم عرضه بدارد. در این نوشتار جایگاه ولایت در مبانی اندیشه جعفری و ساختار فقه برخاسته از آن و نیز تأثیر ولایت در ساماندهی قانونگذاری مورد بررسی قرار گرفته است. در اندیشه سامان یافته شیعی ولایت «اولیالامر» در طول ولایت خدا و رسولش میباشد و این ولایت از آن انسانهایی است که بروز صفات ارزشی و کمالات در آنان به شکل واقعی تبلور یافته است. و الا به دلالت عقلانی خلاف غرض شریعت حاصل میگردد و از پیروی انسانهای غیرصالح مفسده بر میخیزد. از همین رو تعیین و تشخیص صاحبان ولایت از اهم فرایض در متون دینی معرفی گردیده است و حدیث نبوی «من مات و لیس له امام فمیتته میتة جاهلیةً» (الکلینی، بیتا، ج2، ص28)، که فریقین بر آن اتفاق دارند به بداهت عقل و نقل، ضرورت امام و اقتداگری را روشن میسازد و از همین جاست که در متون شیعی، ولایت و امامت راستین، در تمام اعمال نقش محوری دارد.
لذا در کلمات ائمه معصوم علیهم السلام محور بسیاری از اعمال حتی عباداتی چون نماز و جهاد و حج و زکوة «ولایت» است و این اندیشه ریشه در بسیاری از آیات قرآنی دارد.
مفهوم ولایت در لغت و اصطلاح
کلمه «ولاء» ولایت و اولی، به صورتهای متعدد در آیات قرآن آمده است. تعبیر استاد مطهری این است که «این واژه پر استعمالترین واژه قرآن کریم است که به صورتهای مختلفی به کار رفته است» (مطهری، 1376، ص14) و قریب به 124 مورد اسمی و 112 مورد فعلی در قرآن دارد.
در کتب لغت معانی متعددی را برای مفهوم ولایت آوردهاند. در بعضی چون «تاج العروس» 21 معنی برای آن به تناسب بکارگیری در جملات نقل نمودهاند که گاه به معنای ناصر گاه به معنای محب، یا سرپرست و یا به معنای سبب یا نسبت به کار رفته است. مثلاً در ولایت، پدر یا جد و یا حاکم، یک نوع رابطه نزدیک بین دو موجود برقرار میگردد که احکام ولایت از نظر شرع بر آن مترتب میگردد. در بعضی کتب چون «نهایه» ابن اثیر به معنای رب و یا مالک یا کسی که سیطره مالکانه به چیزی دارد، آمده است و والی از اسما الهی است و به کسی گویند که تدبیر و قدرت و تمکن تحقق فعلی را دارد. در بعضی موارد هم به معنای سید و آقا و منعم و معتق آمده و در بعضی موارد بر عبد هم در مقابل مولا اطلاق گردیده است. اما معنای جامعی که راغب اصفهانی بدان تصریح دارد و بزرگانی چون علامه طباطبایی و شهید مطهری بر آن تأکید مینمایند، آن است که ولاء و توالی، یعنی قرار گرفتن چیزی در کنار چیز دیگر به نحوی که میان آن دو فاصلهای نباشد؛ یعنی آن چنان متصل باشند که حایلی بین آن دو متصور نباشد. مثل موردی که چند نفر پهلو به پهلو نشستهاند و میگویند «زید و یَلیهِ عَمر» یعنی در کنار زید عمر بدون هیچ فاصلهای نشسته است (مطهری، 1376، ص13). مرحوم علامه طباطبایی در رسالهای تحت عنوان «ولایت» این طور میگوید «الولایه هی الکمال الحقیقی للانسان و إنَها الغرض الاخیر من تشریع الشریعه الحقه الالهیه» (طباطبایی، بیتا، ص 4)؛ یعنی ولایت آن منتهای کمال و درجهای است که به صورت حقیقی، خدا بر انسان قرار داده است و غرض آخرین، از تشریع و جعل قوانین حق الهی همین است.
بنابراین مفاهیم، فایده ولایت آن است که مولی علیه، نقیصه خود را در پرتو کمال ولی و صاحب ولایت خویش به واسطه نزدیکی و ارتباط خاص مرتفع میسازد و از ولایت حقیقی پروردگار و رسولش و انسانهای کامل در جهت تکامل هدفمند خویش بهره میگیرد. این جاست که به تعبیر امام(ع) سعی او تلاش مقبول و با فایده و جهتدار خواهد بود. به دلالت عقل، هر انسان کمالگرا نیاز به امام و رهبر و ولی و مرشدی دارد که او را به مسیر اعتدال و هدایت حقیقی رهنمون سازد.
ادله برخاسته از آیات و روایات در این زمینه معنایی خاص مییابد و این مفهوم غیر از مفهوم محبت و برقراری ارتباط از طریق قلب است. چنانچه مفهوم ولایت و محبت در آیات قرآن یکسان نیست.
تقارن ولایت تکوینی و تشریعی در نظام دینی
پس از بررسی مفهوم ولایت باید اذعان نمود که در اندیشه وحی هیچ فاصلهای میان ولایت تکوینی و تشریعی وجود ندارد. «الا له الخلق و الأمرُ تبارک الله رب العالمین» (اعراف، 54). اشاره به این دارد که صلاحیت و تدبیر در قانونگذاری امور تشریعی از آن کسی است که خلقت هستی به دست اوست. و همه موجودات در سیطره قدرت او مقهورند «و کل له قانتون» (روم، 26). و از این جاست که حاکمیت او در قانونگذاری ضرورت مییابد. او? هدایت تکوینی بندگان را با ربوبیت خویش بر خود لازم ساخته است؛ لذا هدایت تشریعی بندگان و ولایت آنان از باب لطف و فضل و رحمت او حتمیت مییابد؛ زیرا در غیر این صورت بندگان دچار خسران ابدی میشوند که «فلولا فضل الله علیکم و رحمته لکنتم من الخاسرین» (بقره، 64). این جاست که انسان در مقام تشریع، حامل امانتی بزرگ از جانب خدا میشود. و در عین آنکه قابلیت پذیرش را دارد، در حمل این امانت دچار ظلم و گمراهی مفرط میشود «انه کان ظلوما جهولا» (احزاب، 72).
او در پذیرش کتاب و سنت، قرآن و ولایت، قصور میورزد و در تمسک به قانونگذاری حق، به بیراهه میرود، خود با تمام نقایص و افتقار ذاتی اولی به جعل قانون میپردازد، در پذیرش ولایت مردان خدا دچار تردید و تکذیب میگردد و اهلیت اهل ولایت را نادیده میانگارد.
تأثیر ولایت الهی بر انسانهای متأثر از ولایت
نکته قابل توجه آن است که انسانهای الهی وقتی ولایت حقه الهی را در مقام بندگی و عبودیت پذیرا میشوند، احاطه تکوینی بر اشیا عالم پیدا میکنند. لذا عیسی مرده را زنده میکند، آتش در مقابل عبودیت ابراهیم سر تعظیم فرود میآورد و سوزانندگی را که طبیعت آن است، از دست میدهد. سلیمان با طیور سخن میگوید و کلام ریزترین حشرات را میشنود و جن و انس مسخر فرمان او میشوند. اینها همه اثر پذیرش ولایت الهی است. آنان که از سوی خدا ولایتشان بر بشر لازم میگردد، کسانی هستند که همه حیاتشان و ابعاد وجودی آنان متأثر از پـروردگار و عبودیـت اوست. لذا خداوند به پیامبر گرامی میفرماید قل انَ صَلاتـی
و نُسُکی و مَحیای و مماتی لله رب العالمیـن لا شریک له و بذلکَ أُمرتُ و أنا أولُ المسلمین، قُل أغَیـرَ الله ابغی
رباً و هو رَبُ کُل شیئ ؛ «بگو ای پیامبر نماز من و شیوه زندگی من و حیات و مماتم از برای خداست. پروردگاری که مربی همه موجودات است و من در دعوت خود بر همین امر مأمورم تا بندگان را به عبودیت او دعوت کنم». سپس میفرماید «بگو آیا شما انتظار دارید که من به غیر ولایت پروردگار تمسک جویم و ربوبیت او را که مربی همه عالم است نادیده بگیرم؟ این انتظاری محال است» (انعام، 161ـ162).
اولین دعوت انبیا به ایجاد انفعال در بندگان برای پذیرش و انقیاد ولایت الهی است و دعوت به اینکه «هنالک الولایة لله الحق» (کهف، 42). همه انبیا هدفشان ایجاد یقین به این ولایت یا همان توحید در عرصه نظر و عمل است. به دنبال این ولایت، سیر صعودی ولایت از بنده به سوی خدا آغاز میگردد. لازمه پذیرش ولایت حق پذیرش ولایت رسول و لازمه پذیرش ولایت رسول پذیرش ولایت «اولی الامر حقیقی» است[3].
جهتدهی ولایی در اندیشه دینی
جهتگیری ولایی انسان از اولین اصل اعتقادی که توحید است آغاز میگردد و تمام اصول و ارکان اعتقادی او را فرا میگیرد. لذا بنای اندیشه انسان موحد زمانی شکل میگیرد که در آن ولایت کفر و شیطان و طواغیت و شرک رنگ ببازد.
این جاست که بعضی از اندیشمندان چون شهید مطهری، ولاء و ولایت را دو بخش کردهاند. ولاء اثباتی و ولاء منفی. ولاء اثباتی ولایتی است که انسان مسلمان باید آن را پذیرا باشد و ولاء منفی ولایی است که انسان مسلمان از آن منع شده است.
نکته قابل توجه در بیان پذیرش ولایت حق، تزکیه و تخلیه درون از ولایت غیر خدا است. استاد مطهری در بیان این امر مهم میگوید «طبیعت انسان دزد است و ضبط و گیرندگی از جمله خواص انسانی است و چه بسا ناخود آگاه افکار و اندیشههای دیگران را در لوح [نفس و روان] خویش ثبت میکند». اینکه چرا طبیعت انسان دزد است، یعنی قوه گیرایی و گرایش در اوست، از آن جهت است که اولاً ـ او اجتماعی آفریده شده و لازمه زندگی او ارتباط با دیگران و سایر انسانهاست و تداوم حیات او تلازم با ارتباطهای مستقیم و غیر مستقیم او دارد. پس ممکن است از دیگران رنگ پذیرد.
ثانیاً ـ او انسان است (از ماده انس) و به وابستگی و محبت و انس نیاز ذاتی دارد.
ثالثاً ـ او موجودی مسؤولیتپذیر و در قبال اطرافیان مکلف به تکالیفی است که ملازمه با ارتباط دارد. لذا نباید به انحراف یا شرک یا کفر دیگران بیتفاوت باشد. حال شریعت در نوع قانونگذاری شیوه ارتباط مطلوب را به او میآموزد. و شاکله ارتباطی او را سامان میبخشد.
استاد مطهری در این زمینه میگوید «مسلمان همواره باید بداند که عضو جامعه اسلامی است، جزئی است از این کل و جزء یک کل بودن و عضو یک پیکر بودن خواه و ناخواه شرایط و حدودی را ایجاب میکند.
غیرمسلمان عضو یک پیکر دیگر است. عضو پیکر اسلامی روابطش با اعضای پیکر غیر اسلامی باید به نحوی باشد که لااقل با عضویتش در پیکر اسلامی ناسازگار نباشد. یعنی به وحدت و استقلال این پیکر آسیبی نرساند. ... ولاء منفی در اسلام عبارت است از اینکه یک مسلمان همواره در مواجهه با غیرمسلمان بداند با اعضای یک پیکر بیگانه مواجه است. نباید روابط مسلمان با غیرمسلمان در حد روابط مسلمان با مسلمان باشد. به این معنی که مسلمان عملاً عضو پیکر غیرمسلمان قرار گیرد و یا به این شکل در آید که عضویتش در پیکر اسلامی به هیچ وجه در نظر گرفته نشود» ( مطهری، 1376، ص19).
قرآن کریم در یکی از آیاتی که نوع ارتباط مسلمانان با غیر مسلمین را بیان میکند، فلسفه حکم را در اندیشه عقلانی اسلام بازگو نماید، میفرماید «لا ینهاکم الله عن الذین لم یقاتلوکم فی الدین و لم یخرجوکم من دیارکم ان تبروهم و تقسطوا الیهم ان الله یحب المقسطین» (ممتحنه، 8 ).
«نفی ولایت از آنان به این معنا نیست که شما نیکوکاری و رفتار شایسته انسانی و عدالتورزی را درباره آنان منع نمایید. خیر بلکه خدا شما را منع نمیکند از کفاری که با شما از سر جنگ برنخاستهاند و نیز شما را از دیار و وطنتان بیرون نراندهاند، از اینکه به ایشان نیکی کنید و عدالت پیشه نمایید. زیرا خداوند دادگران را دوست دارد». یعنی کار نیک منحصر به دنیای اسلام نیست. بلکه در دنیای اسلام ارتباط انسانها باید برخاسته از صفات کریمانهای باشد که در حیات انسانی بالفطره مورد توجه و احترام همگان است. این جاست که امیرمؤمنان به مالک میگوید أشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم ولا تکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک فی الدین و اما نظیر لک فی الخلق؛ «ای مالک درباره رعیت و عموم مردم، مهربانی از صمیم قلب را شیوه خود قرار ده و محبت و لطف خود را از مردم دریغ مدار و با آنان بر رفتار انسانی پا بر جا باش؛ نه چونان درندهای که خوردن آنان را مغتنم شماری. زیرا مردم دو صنفند یا برادران دینی تو هستند، یا همانند تو در آفرینشاند» (دشتی، 1379، ن 53، ص172).
لذا در بسیاری از قسمتهای این نامه مالک را از منظر نظر همه مردم مورد دقت و بازبینی قرار میدهد. مثلاً میفرماید إن الناس ینظرون من امورک فی مثل ما کنت تنظر فیه من امور الولایة قبلک؛ ?«مردم تو را زیر ذرهبین دید خود قرار میدهند و همان گونه که تو در والیان قبل از خودت دقت نظر داشتی و کارهایشان را مورد مراقبت قرار میدادی» (همو) یا میفرماید «أنصف الله و أنصف الناس من نفسک » (همو، 17).
در نصایح لقمان به فرزندش نیز آمده «لا تصعر خدّک للناس» (لقمان، 17). یعنی به نشانه غرور رویت را از مردم بر نگردان.
در واقع مراد قرآن کریم از نفی ولایت کفر، نفی اقتدا به آنان و نفی پذیرش فرهنگ آنان در واقع اندیشه دین آن است که امت اسلامی با غنای فرهنگ دینی و با عزت و استقلال ویژهای که خداوند به واسطه? ولایت الهی به آنان عطا فرموده است، این عزت را با ذلت پذیرش سلطه و فرهنگ بیگانه مخدوش ننماید و در پذیرش اندیشه آنان منفعل نباشد، بلکه فعال و مؤثر باشد و به مصداق «و کذلک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء علی ?الناس» (بقره، 142)، جهتدهی مردمی بر اساس کمالات موجود در مکتب خود، داشته باشد نه جهت گیرندگی.
امت اسلامی که امت معتدل و وسط به لحاظ شیوه قانونگذاری در اندیشه نظری است، در شیوههای عملی هم این اعتدال و اعتلا و کمالگرایی را حفظ نماید. و لازمه این امت اصولگرا و اعتدالجو آن است که با رفتارش چون اولیای خویش مردم جهان را به آیین خود دعوت کند. به تعبیر استاد مطهری اسلام دین بشر دوستی است. اسلام حتی مشرک را دوست دارد. اما نه به خاطر اینکه مشرک است. بلکه از این نظر که مخلوقی از مخلوقات خداست و از آن جهت که راه نجات و سعادت را گم کرده و به هلاکت و ضلالت افتاده، ناراحت است (مطهری، 1376، ص 20) .
میزان عشق و دلسوزی مردان خدا به هدایت تا آن جاست که قرآن میفرماید «طه ما انزلنا علیک القرآن لتشقی» (طه،1). پیامبران چونان طبیبان انسانیت در صدد درمان بر میآمدند.
جایگاه ولایت در اصول اعتقادات
میتوان گفت جایگاه ولایت در پیکره اصول و فروع دین و نظام قانونگذار مکتب تشیع به مثابه خون جاری در تمام رگها و جوارح انسان زنده است. بدین معنا که بر تمامی اصول و فروع و اجزای سیستم قانونگذاری اسلام روح ولایت حاکم است. به تعبیر دیگر، ولایت یک سیر صعودی و یک سیر نزولی دارد.
در سیر صعودی، مسیر انسان به سوی خدا با در نوردیدن مراتب ولایت میسور است، تا به ولایت حقیقی ربوبی منتهی شود و اگر این ولایت از طریق ولایت و وساطت مشروع در طول مسیر حق قرار گیرد، ولایت مثبتی است که سیر «ان الی ?ربک المنتهی»? (نجم ،41) را دارد.
در افق بلند اندیشه تابناک وحی، ولایت پروردگار در نظام تکوین بر همه موجودات سایه افکنده و در نظام تشریع اولین حلقه پیوند میان مخلوق با خالق ولایت است. امر ولایتپذیری انسان از وجودی که فیض هستی از او جاری است، لازم و ضروری است؛ زیرا لازمه نقصان و افتقار و ممکنالوجودی او پذیرش بیچون و چرای ولایت پروردگار است تا به سبب آن به هدایت واصل آید و از ظلمات به سوی نور رهنمون گردد. این جاست که ذات اقدس کردگار ربوبیت را بر خود واجب نموده و «کتب علی نفسه الرحمة» (انعام، 13) را مقدم بر تکلیف بندگان به عبودیت، بر خود لازم ساخته است.
لذا در مقام ولایت تشریعی بندگان میفرماید «الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور» (بقره، 257). وقتی بندهای ولایتپذیر شد و طالب رب و پیوند با مولای خویش گردید، خداوند کار ولایی برای او انجام میدهد، به این گونه که او را یاری مینماید و در خروج از ظلمت به سوی نور، نقصان مولی علیه با کمال ولی جبران میگردد. از طرفی چون ذات اقدسش «الله نور السماوات و الارض» (نور، 34) است، انسانی که در طریق او قدم میگذارد، رهنمون بسوی نور و مصداق «افمن شرح صدره للاسلام فهو علی نور من ربه» (زمر، 22) است.
اگر انسان به چنین جایی رسید، خود در طول مسیر حق ولی و مرشد سایر بندگان میشود یعنی مصداق «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض» (توبه، 71) میشود که اینها بعضی از آثار ولایت الهی است.
مسأله عمده در ولایت الهی بر اهل ایمان که قرآن به آن تصریح مینماید، آن است که لازمه توحید و ولایتپذیری انسان پشت کردن به ولایت طاغوت است؛ این در صورتی است که موحد تمسک و پیوند به ریسمانی الهی پیدا نماید که سستی، گسست و حیرت در آن نیست «فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن بالله فقد استمسک بالعروة الوثقی لا انفصام لها» (بقره، 256). این جاست که ولی و خالق هستی بر اساس رحمت واسعه که بر خود واجب نموده است، کار ولایی میکند و بنده خود را از تاریـکیها بـه روشنایی رهنمون میسازد. این خود مرتبهای از سیر صعودی به سوی حق است.
?مختصات انسانهای برخوردار از ولایت الهی
الف ـ تقوی و پرهیزگاری و صلاحیت در عمل پیدا میکند. زیرا او «هو یتولی الصالحین » (اعراف، 96) و «الله ولی المتقین » (جاثیه، 19) است.
ب ـ عدم نگرانی و خوف از هیچ امر و قدرتی در او ثبات مییابد «الا ان اولیاء الله لا خوف علیهم و لا هم یحزنون » (یونس،62).
ج ـ عزت و کرامت ولایت حق را با هیچ امری تعویض نمینماید؛ لذا مقابله با سلطه از مختصات او میشود و عکس این قضیه در ولایت غیر خدا مشهود است که قرآن میفرماید «الذین یتخذون الکافرون اولیاء من دون المؤمنین ایبتغون عندهم العزة فان العزة لله جمیعا» (نساء، 138). آنان که غیر خدا و کفار را به ولایتپذیری پذیرا شدند و ولایت طولی مؤمنان را نفی نمودند، آیا طالب عزتند یا از کفار انتظار عزت دارند که این امر غیر ممکن است؛ زیرا عزت از آن خداست و بندگان مؤمن که با او مرتبطند کسب عزت مینمایند.
د ـ از ظلمت بسوی نور خارج میشود، به مصداق «یخرجهم من الظلمات الی النور» (بقره، 257) و به سوی نور رهنمون میگردد.
ه ـ عشق به منشأ ولایت و مجاهدت در راه او استوار میشود و ملامتها و نکوهشها در آنان اثر نمیگذارد و به اهل ایمان دارند. قرآن در این زمینه میفرماید ?«یحبهم و یحبونه أذلة علی المؤمنین أعزة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومة لائم» (مائده، 54). در این آیه پنج ویژگی خاص درباره ایشان آمده که تعاطف در محبت و عشق طرفینی میان عبد و معبود و رأفت به مؤمنان و اقتدار در برابر کافران، مجاهدت در راه خدا، عدم نگرانی از هیچ ملامت و منع است.
مراتب ولایت الهی و سیر صعودی آن
ولایت الهی مراتبی طولی دارد که از ویژگی خاصی برخوردار است. بدین معنا که اصل اولی در پذیرش ولایت برای همه بندگان، ولایت حقه ربوبی است و غیر از او هیچ یک از انسانها حق ولایتگزینی بر بندگان خدا را ندارند مگر آنکه در طول ولایت حق و متعین از سوی ولی حقیقی باشند. یعنی خداوند آنان را به ولایت منصوب نموده باشد. حق تعالی که «و هو الولی الحمید» است در رأس هرم ولایت قرار دارد؛ پس ولایت تشریعی نیز فقط از آن اوست.
آیه الله جوادی آملی در این زمینه میفرماید «انسان از کسی اطاعت میکند که فیض هستی خود را از او دریافت کرده باشد، و افراد عادی نه به انسان هستی بخشیدهاند و نه در بقا و دوام هستی او مؤثرند؛ بنابراین رأی هیچ کس برای دیگران لازمالاتباع نیست؛ [پس] عدم لزوم اتباع افراد از یکدیگر اصل اولی در ولایت افراد نسبت به یکدیگر است ... اما تبعیت از دستور غیر خداوند مشروط به این است که از طرف آن ذات اقدس تعیین شده باشد» (جوادی آملی، 1378،ص28-29). پس ولایت انسانهای اهل ولایت نیازمند به اثبات جعل از سوی او دارد. این جاست که قرآن کریم مسیر ولایت را در دو جهت معرفی میکند که به تعبیر استاد مطهری همان ولای مثبت و ولای منفی است، یا ولایت حق و ولایت باطل. قرآن از ولایت حق در اولیای خود بعنوان ولایت اولیالامری یاد میکند و تبعیت آن را لازم میشمارد.
فلسفه ولایت انبیا و اولیا
در سیر صعودی انسان به سوی خدا، بعد از ذات اقدس کردگار در متون دینی متعدد، این جعل ولایت از برای پیامبران به نصوص متواتر مشهود است. قرآن میفرماید «و ما ارسلنا من رسول الا لیطاع باذن الله» (نساء، 64). هیچ پیامبری را نفرستادیم مگر اینکه به اذن خداوند و جعل او، مردم موظف به اطاعت و فرمانبری اویند.
دلیل این جعل ولایت و اطاعت که صراحتاً میفرماید «انما ولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا ... » آن است که پیامبر انسان کامل است به هدایت پروردگار و او «و هو با لافق الاعلی » (نجم، 10) و «انک لعلی خلق عظیم» (قلم، 4) است و نیز بر همین اساس «و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی علّمه شدید القوی» (نجم، 5) است. و اگر این اصول انتخاب نباشد، با اصل ولایت تکوینی و تشریعی حق مغایرت لازم میآید.
این جاست که رسول و اولوالامر ولایت مجعول در طول ولایت حق را دارا میباشند و ولایت آنان از ولایت انسان مؤمن بر خود هم اولی میگردد و «النبی اولی بالمؤمنین من انفسهم» (احزاب، 4) ضرورت مییابد. از طرفی حضور این ولی در میان مردم به عنوان «مذکر» و «منذر»، «مبشر» و «داعیا الی الله» برای جهت دهی و هدایت انسان? به عنوان حجت ظاهر، حجیت ولایت الهی را از طریق انبیا کامل میسازد. در پی این ولایت، ضرورت جعل امام از سوی حق روشن میشود و چون رسالت ویژه الهی و ولایت منتصب به اوست، نصب از سوی او لازم میگردد. چون او به حقایق امور و صلاحیت و ظرفیت پذیرش این رسالت از همه انسانها آگاهتر است. چنان که میفرماید «الله اعلم حیث یجعل رسالته» (انعام، 124). و در ضرورت اقتدا به ولایت انبیا میفرماید «اولئک الذین هدی الله فبهدیهم اقتده» (همو،90). دلیل این ضرورت در پیروی را هم به صراحت بیان مینماید و میفرماید«... و اجتبیناهم و هدیناهم الی صراط مستقیم» (همو، 86 ).
بر این اساس و به دلالت عقلی جعل نبوت، جعل امام و هادی و مرشد نیز از سوی خدا روشن میگردد و الا نقض غرض اراده حکیم و مقنن است. چنان که بعد از ابتلاهای فراوان در خصوص ابراهیم میفرماید «انی جاعلک للناس اماما» (بقره، 124). همه این تمهیدات در شیوه قانونگذاری آن است که سیر هدایت بشر در روی زمین بدست انسانهای صالح باشد. به گونهای که این امر در اندیشه وحی واجب و لازم است و مختص زمان و مکان خاصی نیست. بر همین اساس میفرماید «لقد کتبنا فی الزبور ان الارض یرثها عبادی الصالحون» (انبیاء، 105) یا میفرماید «و نجعلهم الائمه و نجعلهم الوارثین» (قصص، 5).
این شیوه قانونگذاری بیبدیل، نه تنها حق قانونگذاری را در اصول و کلیات حیات انسان به خالق حکیم واگذار میکند، بلکه در این نوع قانونگذاری، مقنن برای حفظ قانون از دستبرد و سوء استفاده همه زمینههای لازم را فراهم مینماید تا حجت در تمامیت قانون و شیوه ابلاغ و انتقال آن بر بندگان تمام باشد و نه تنها در مراحل نزول وحی از مصدر صدور تا مصدر ابلاغ از مصونیت برخوردار باشد، بلکه از مرحله ابلاغ به بعد هم، در حمایت و حفظ و حراست، تمامی اولیای خود را موظف و مسؤول به حفظ و تداوم و تقسیم مینماید. از طرفی بندگان را به ولایتپذیری و انقیاد آنان دعوت مینماید. به ویژه آنکه خاتمیت و جاودانگی این دین، حمایت و هدایت از سوی امامان معصوم را قطعیتر میسازد. لذا بنیانگذار فقه جعفری در تبیین ضرورت این امر میفرماید ?«إن الله لا یستحیی أن یعذب امة دانت بامام لیس من الله و إن کانت بره تقیه» (الکلینی، بیتا، ج 2، ص 209). خداوند باکی ندارد از اینکه امتی را عذاب نماید که در دینداری خود امام راستین از سوی حق انتخاب نکرده است، اگر چه آن امت نیکوکار و متقی باشد. بر همین مبنا، آیات اطاعت از امام و اولیالامر بندگان را مورد خطاب و توجهی ویژه قرار میدهد و آیه مبارکه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» (نساء، 62) ارشاد به همین حکم دارد. و همان ولایت طولی در ادامه ولایت خدا و رسول است. و نکته قابل توجه در این آیه آن است که برای اولیالامر لفظ «اطیعوا» تکرار نشده است. بعضی از اندیشمندان و مفسران قائلند که مراد از تکرار «اطیعوا» در «اطیعوا الرسول» حامل این بار معنایی است که «اطیعوا»ی اول همان احکام الهی است که در تمامی ازمنه به عنوان احکام ثابت ساری و جاری است، لیکن «اطیعوا»ی دوم حکم حاکم است که بر اساس شرایطی ویژه ضرورت مییابد و اگر قبل از اولیالامر تکرار نگردیده، ?به این دلیل است که حکم حکومتی از سوی امام همان حکم حکومتی از ناحیه پیامبر(ص) است. و این حکم نه حکم ثانویه، بلکه از احکام اولیه است که حاکم به تناسب شرایط و مصلحت جامعه اسلامی بدان حکم مینماید. چنان که امام خمینی(ره) هم حکم حکومتی را از احکام اولیه میدانستند.
این جاست که ولایت پذیری انسان کامل با ولایتپذیری طاغوت و شرک دو جهت معکوس دارد؛ در اولی، ولایت طولی و در تداوم ولایت حق است و در دومی
ولایت، ولایت عرضی و در جهت قوت بخشی به سلطه و استکبار است.
لذا قرآن کریم در لزوم پذیرش ولایت طولی چنین میفرماید ?«ما کانَ لمؤمنٍ و لا لمؤمنةٍ إذا قَضَی اللهُ و رَسولَه أمرا أن یکون لهم الخیرة» (احزاب،36). یعنی وقتی خدا و رسولش به سبب ولایتی که بر بندگان مؤمن دارند، حتمیت را بر چیزی قرار میدهند، برای هیچ مؤمن و مؤمنهای اختیار در مخالفت با تشریع نمیباشد، یعنی حکم الزامی است؛ حکمتش هم آن است که در این اطاعت کمال انسانها لحاظ گردیده است. و این ولایت پذیری از باب «حجر» نمیباشد؛ بلکه عین کمال طلبی است. یعنی نقصان مولی علیه با کمال ولی جبران میشود.
اندیشه ولایی در مبانی فقه شیعی
شاکله فقه شیعی از آن جهت که پیوند مستحکم با قرآن و عترت دارد، بر مبنای کلام مشهور نبوی «انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی إن تمسسکم بهما لن تضلوا أبدا» (الحرالعاملی، 1403ه، ج 18، ص 19) قوام و تاکنون دوام یافته است.
اهمیت ولایت در اندیشه شیعی و تشخص آن به حدی است که امر امامت اولیاء و «اولیالامر» و فریضه بودن آن، پیوند مستقیم با ارکان اعتقادات و اصول دین انسان مسلمان دارد. بدین معنا که لازمه حرکت در مسیر ولایت خدا و رسولش پذیرش ولایت امامان معصوم(ع)است.
لذا بر خلاف سایر مکاتب اسلامی جایگاه ولایت و امامت در طول جایگاه نبوت و اصول اعتقادات است؛ زیرا جامعیت این دین تا قیامت و مصونیت آن از انحراف، و التباس و کتمان و تحریف پیوندی عمیق با حراست مقرون با ولایت امامان معصوم دارد. به ویژه آنکه در اندیشه شیعی، زعامت سیاسی با ولایت دینی گره خورده و رهبری جامعه اسلامی که از ضروریات اجتماعی امت اسلام است، مختص انسانهای شایستهای است که هیچ انسانی در کمالات الهی و بصیرت احکام شرعی به مرتبت آنان نمیرسد. لذا اولین امام شیعه همان گونه که قبلا هم تصریح گردید، این مسأله را به شدت مورد توجه قرارداده است و امامان دیگر هم به محوریت ولایت در استنباط حکم اهتمامی بیبدیل داشتهاند.
ولایتمحوری در کلام علی(ع)
در بیانات متواتر علی(ع)در نهجالبلاغه ولایتمحوری همراه با برهان و ادله روشن بازگو میشود و به هر مناسبتی و بیان هر حکمی و تشریع هر آیهای به این امر تأکید میشود. در خطبه دوم میفرماید «لا یقاس بآل محمد(ص) من هذا الامة أحد» (دشتی، 1369، خ 2ـ13، ص 6). احدی از اقشار مختلف این امت با آل محمد(ص) برابری نمیکند؛ زیرا ایشان «هم اساس الدین و عماد الیقین» هستند. در ادامه میفرماید: «لهم خصائص حق الولایة و فیهم الوصیة و الوراثة» (همو). حق ولایت که در قرآن مطرح است، به آنان اختصاص دارد و وصایتهای نبوی و میراث رسالت از آن ایشان است.
در کلامی دیگر میفرماید «بنا اهتدیتم فی الظلماء ...» (همو، خ1ـ4). شما به واسطه ما از نور هدایت برخوردار و از تاریکی جهالت رها و به واسطه کمک ما به اوج ترقی رسیدید و صبح سعادت شما با نور ما درخشیدن یافت. کر است گوشی که فریاد بلند پندها را نشنود. در جایی دیگر در، شکایت از ترک کردن ولایت از سوی امت میفرماید: «لن تأخذوا المیثاق الکتاب حتی تعرفوا الذی نقضه و لن تمسکوا به حتی تعرف الذی نبذه» (همو، خ 14 ـ 145) هرگز به عهد و پیمان قرآن وفا نمیکنید تا کسی را که به امامت ?و ولایت نقض عهد نموده بشناسید و به کتاب خدا چنگ نمیزنید تا کسی را که دور انداختهاید، بشناسید. زیرا قرآن را باید از اهلش (امامان) دریافت کنید که آنان حیات علم را زنده نگه میدارند و دشمن جهالتند «فانهم عیش العلم و موت الجهل». اینان نه با دین خدا مخالفت میکنند و نه به واسطه آنان در دین اختلاف میشود. لذا در بیانات زیادی از خطب و کلمات علی(ع)و همچنین سایر ائمه(ع) محوریت امامت و ولایت و نهی از احتراز مردم در قبال این قضیه اصلی و حتی ابراز شکوه و گلایه از بیتوجهی و بیمهری آنان به چشم میخورد.
ولایت محوری در کلام سایر امامان
نگاهی عمیق به شیوه عملی و نظری ائمه، ما را به این حقیقت میرساند که همه آنان یک لحظه از توجه دادن و هشدار مردمی به امر مهم ولایت دریغ نورزیدند، بلکه زندگی آنان محفوف به کلمات یا رفتاری بوده است که عقلاً و نقلاً مثبت اصل ولایتپذیری و امامتمحوری و دوری از بدعت و التباس و کتمان و انحراف است. لذا امام مجتبی(ع) در مجلسی که معاویه از حضرتش میخواهد که در تعریف بنیامیه چیزی بگوید، نقطه معکوس خواسته معاویه را مورد توجه قرار داده و پس از بر شمردن فضایل رسول خدا(ص) و شرافت او و فرزندانش میفرماید «ویلک یا معاویه انما الخلیفة من سار بسیرة رسول الله و عمل بطاعة الله و لعمری اناّ اعلام الهدی و منار التقی» (حرانی، بیتا، ص 235). وای بر تو معاویه! آیا به جای خلیفه رسول خدا تکیه میزنی. در جایی که شایستگی خلافت حق و رسول او از برای کسی است که التزام عملی به اطاعت از فرمانهای خدا دارد و به جان خودم قسم که ما اعلام هدایت و خاستگاه تقوی هستیم، ولی تو ای معاویه کسی هستی که سنت را از میان بر میدارد و بدعتگذاری در دین مینماید و بندگان خدا را به بردگی میگیرد و دین خدا را ملعبه قرار میدهد.
امام حسین(ع) هم بعد از برادرش در بیانات و عبارات مختلفی این مسأله را بیان مینماید. از آن جمله در حضور معاویه بر فراز منبر میفرماید «نحن حزب الله الغالبون و عترة رسول الله الاقربون و اهل بیته الطیبون و احد الثقلین الذین جعلنا رسول الله ثانی کتاب الله تبارک و تعالی» (گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم، 1378، ص 268). ماییم حزب خدا که در کلامش فرمود حزب ما پیروزند و ماییم عترت رسولخدا و اهلبیت او که مقربان و پاکیزگانیم و ماییم یکی از دو ثقل مهمی که خداوند در کنار کتاب خدا قرار داد و در ادامه فرمود ای مردم اطاعت از ما نمایید که این اطاعت فرض و واجب است؛ زیرا پیروی ما پیوسته به اطاعت و پیروی از خدا و رسول است که فرمود «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم ....» در کلام دیگری در نکوهش مردم در واگذاری حکومت به ستمگران میفرماید «مصیبت شما از همه بزرگتر است؛ زیرا شما جایگاهی را که از آن علما و بزرگان دین بود، به سبب غلبه (ظلمه) به دیگران واگذار کردید» سپس در بیان جایگاه حقیقی حکومت میفرماید «مجاری الأمور و الاحکام علی ایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه فانتم المسلوبون تلک المنزلة» (حرانی، بیتا، ص 242). مجاری و اداره امور و احکام به دست عالمانی است که به حکم و حقیقت دین خدا آشنایند و شما این جایگاه را به واسطه فاصله گرفتن از حق و اختلاف درباره سنت از دست دادید .... شما خود ستمگران را به جای خویش قدرت و موقعیت بخشیدید و امور حکومت خدا را به آنها وا گذاشتید و آنان به شبهات عمل میکنند و مسیر شهوات را میروند.
امام سجاد(ع) به رغم آنکه در بدترین دوران خفقان و محدودیتهای اموی، عمر مبارکشان را سپری میفرمود، با تعابیر مختلف از جایگاه ویژه ائمه(ع) و ولایت آنان پرده بر میدارد؛ لذا برای مقابله با سب و لعن که از سوی حاکمان علیه خاندان علی(ع)و آل پیوسته، صلوات آنان و طهارت و ویژگیهایشان را در تعابیر مختلف حتی به صورت دعا میان مردم رواج میداد.
از طرف دیگر در بیانات خود، مردم را به بر حذر داشتن از حاکمان زور و طواغیت ترغیب میکرد و به گرایش و تمسک به ولایت تأکید مینمود. در تعبیری میفرماید: خداوند توطئه ستمگران و تجاوز حاسدان و زورگویی جباران را از ما و از شما کفایت کند و آی گروه مؤمنان مبادا سرکشان و طواغیت و پیروانشان که دنبالهرو و دلداده دنیا هستند، شما را از حق بازدارند ... سپس میفرماید «لا تقدموا الأمور الواردة علیکم من طاعه الطواغیت ?و فتنه زهرة الد نیا بین یدی امر الله و طاعته و طاعة اولی الامر منکم و اعلموا انکم عبید الله و نحن معکم ....» (گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم، 1378، ص 259). هرگز در امور وارده بر خود طاعت طواغیت و فریفتگان دنیا را بر امر خدا و اولیالامر خود مقدم مگردانید. و در دنباله این کلام میفرماید «و استقبلوا من اصلاح انفسکم و طاعة الله و طاعة من تولونه فیها». به اصلاح خود روی آورید و اطاعت خدا و کسی را که ولی شما در اطاعت حق است مقدم بدارید، شاید افرادی از آنچه وظیفه داشتهاند و در گذشته دچار افراط شده باشند و تضییع حق کرده و مخالفت نمودهاند، توبه کنند. سپس تحذیر مینمایند از اینکه مردم مصاحبت با عاصیان و معونت بر ظالمان و مجاورت با فاسقان نمایند. و هشدار میدهد که از فتنه ایشان حذر کنند و از نزدیکی با آنان دوری جویند. در بیان علت میفرماید زیرا بدانید که «من خالف اولیاء الله و دان بغیر دین الله و استبد بامره دون امر ولی الله فی نار تلتهب ... فاعتبروا یا اولی الابصار» (گروه حدیث پژوهشکده باقر العلوم، 1378، ص 259). یعنی کسی که مخالفت کند با اولیای خدا و دیانت خود را از غیر آنان گیرد و به غیر امر ولی خدا گردن نهد، جایگاه او در آتشی است که ملتهب و برافروخته است. پس عبرت گیرید ای صاحبان بصیرت. در تعابیر امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نیز ولایت محوری و امامت باوری به صورت مکرر یافت میگردد.
«برید العجلی» به امام باقر(ع)میگوید: مراد از این آیه که میفرماید:«إن الله یأمرکم أن تؤدوا الامانات الی اهلها و اذا حکمتم أن تحکموا بالعدل » (نساء، 57) چیست؟ امام(ع) در جواب میفرماید: ?«ایانا عنی» و نیز در پاسخ او که مجدداً درباره آیه «أطیعوا الله و أطیعوا الرسول و اولی الأمر منکم» (همو، 58) سؤال مینماید، میفرماید «ایانا عنی خاصه، امر جمیع المؤمنین الی یوم القیامه بطاعتنا». اشاره به اینکه ولایت ما و اطاعت از ما بر تمامی مؤمنان تا قیامت واجب است. اینکه خداوند میفرماید[4] اگر شما در مسألهای تنازع کردید، آن را به خدا و رسول و اولیالامر خود ارجاع دهید، در این صورت چگونه ممکن است خداوند عزوجل آنان را به اطاعت ولاتی بخواند که منازعه میان آنان را رخصت داده (الکلینی، بیتا، ج 2، ص 22ـ23).
اشاره به اینکه در تنازع باید به امامانی رجوع کرد که میان خودشان اختلافی وجود ندارد و اگر رجوع در تنازع را به «اولیالامر» نسبت داده، دلالت بر آن دارد که اولیالامر واقعی کلامش هرگز مخالف رسول(ص) و مخالف حکم خدا نیست.
امام صادق و تثبیت جایگاه ولایت در تشیع راستین و فقه جعفری
امام صادق(ع) نه تنها به عنوان رهبر دینی و اخلاقی گروهی خاص بلکه به عنوان «ایدئولک» و ارائه کننده تئوری امامت و ولایت به بررسی تمام ابعاد و زوایای مسأله رهبری در اندیشه شیعی پرداخته و به هر مناسبتی سؤالات و شبهات محوریت امامت و ولایت انسانهای معصوم را پاسخ گفته است. به گونهای که مردم در مراجعه به ایشان، محور سخن و پاسخگویی در ناحیه اعتقادات و? احکام را جعفر بن محمد(ع) میدانستند تا آن جا که نظرات سایر فرق را به لحاظ صحت و سقم به امام(ع)ارائه میدادند و در تنقیح و تصفیه اندیشههای سایر فرق، از امام استمداد و استدلال میجستند و نیز صاحبنظرانی چون ابوحنیفه یا سفیان ثوری با امام صادق(ع)به عنوان بلندترین مرجع علمی و صادقترین شخصیت دینی به محاوره و مکاتبه میپرداختند.
مقام معظم رهبری در این باره میفرمایند: «هنگامی که شیعه کسی را به عنوان امام میشناخت نه تنها اداره امور اجتماعی، بلکه راهنمایی و ارشاد فکری و آموزش دینی و تسویه و تزکیه اخلاقی را نیز از او انتظار میبرد. و اگر این وظایف از او ساخته نمیبود، او را به عنوان امام به حق نمیشناخت و به حسن اداره سیاسی و قدرتنمایی نظامی و سلحشوری و کشورگشایی که در نظر دیگران معیارهای پسندیدهای به شمار میآمد، قناعت نمیورزید. تلقی شیعه از مفهوم امامت، همان قدرت فائقهای است که حرکت جمعی و منش فردی افراد آن جامعه را توجیه و رهبری میکند و در آن واحد، آموزگار دین و اخلاق و هم فرمانروای زندگی و تلاش آنهاست. با این بیان پیامبر(ص)نیز امام است، چه آنکه رهبری فکری و سیاسی جامعهای را که خود شالودهریزی کرده، بدست اوست» (خامنهای، 1383، ص 74). ایشان سپس در جامعیت اندیشه و تلاش امام صادق(ع) در احیاگری اندیشه ولایی شیعه ادامه میدهد «امام صادق(ع)نیز مانند دیگر امامان شیعه بیت برجسته دعوتش را موضوع «امامت» تشکیل داده است، برای اثبات این واقعیت تاریخی قاطعترین مدرک، روایات فراوانی است که ادعای امامت را از زبان امام صادق(ع) به روشنی و با صراحت تمام نقل میکند ... امام [صادق] در هنگام اشاعه و تبلیغ این مطلب خود را در مرحلهای از مبارزه میدیده است که میبایست بطور مستقیم و صریح، حکام زمان را نفی کند و خویشتن را به عنوان صاحب حق واقعی ولایت و امامت به مردم معرفی نماید.
امام(ع)در مواردی به این بسنده نمیکند که امامت را برای خویشتن اثبات کند، بلکه همراه نام خود نام امامان بحق و اسلاف پیشین خود را نیز یاد میکند و در حقیقت سلسله امامت اهلبیت را متصل و جداییناپذیر مطرح میسازد، همه زمامداران گذشته را محکوم کرده و آنان را طاغوت به شمار میآورده. [اینها] میتواند اشاره به پیوستگی جهاد شیعیان این زمان به زمانهای گذشته نیز باشد. در واقع امام صادق(ع)با این بیان امامت خود را یک نتیجه قهری که بر امامت گذشتگان مترتب است، میشمارد و سلسله خود را از کانالی مطمئن و تردیدناپذیر به پیامبر متصل میکند» (خامنهای، 1383، ص 74).
بر همین مبنا روایات مذکور از این امام اول هم اولاً ـ از نظر سلسله اسناد،آن را به آبای و اجداد خودشان تا اتصال به پیامبر(ص) ارائه میدهند؛ ثانیاًـ در تمامی ابواب مختلف عقیدتی و سیاسی، اجتماعی و اقتصادی و عبادی، جایگاه «اولیالامر» و «امامت» را به عنوان خلافت از سوی خدا و وراثت پیامبر(ص) اجراکننده حدود و مقررات الهی پاسدار مرزها، ویرانگر بنیان کافران، عزت بخش مؤمنان، نگهبان دین، صراط مستقیم، خیرخواه بندگان و مسلمین، تنظیمکننده انفال و اموال دولتی و بیتالمال و .... با قاطعیت علمی و ارائه حجیت شرعی بیان مینماید. در این زمینه آنقدر روایات و نصوص متضافر و متواتر وجود دارد که بیان همه آنها از حیطه این گفتار خارج است. بر همین مبنا باید اذعان داشت که فقه جعفری، فقه ولایتمدار است.
مصادیقی از ولایتمداری در روایات جعفری
عبدالرحمن بن کثیر میگوید به امام صادق عرض کردم مراد از آیه «فاسئلوا اهل الذکر ان کنتم لا تعلمون» چیست؟ فرمود «الذکر محمد(ص) و نحن اهل المسؤولون» (الکلینی، بیتا، ج 1، ص 304). یعنی مراد از ذکر محمد(ص) و ماییم که مورد سؤال مردمان قرار میگیریم.
در کلام دیگر از ابا بصیر است که امام صادق فرمودند ?«نحن الراسخون فی العلم و نحن نعلم تأویله» (الکلینی، بیتا، ج 1، ص 308)ماییم که قرآن میفرماید «تأویل قرآن را نمیدانند مگر راسخون در علم» ماییم که به تأویل قرآن دانا هستیم و راسخان در علمیم.
در تعبیر دیگری میفرماید راسخان در علم امیر مؤمنان و ائمه بعد از او هستند. در بیان دیگری در فرق نهادن میان امامان حق و باطل میفرماید همانا ائمه در کتاب خدا دو دسته هستند. یکی آنها که خداوند میفرماید «و جعلنا هم ائمة یهدون بأمرنا» (انبیاء، 74). که اینها به امر خدا هستند نه به امر مردم، که حکم خدا را مقدم میدارند و دسته دیگر که میفرماید «و جعلنا هم أئمة یدعون الی النار» (فصلت، 48) که ایشان حکم خود را بر حکم خدا مقدم میدارند و بر خلاف آنچه در کتاب خداست، و مطابق هواهای نفسانی خود عمل میکنند (الکلینی، بیتا، ج 1، ص 314).
در کلام دیگری میفرماید «نحن المتوسمون و السبیل فینا مقیم» در جواب مردی که سؤال میکند از آیه «إن فی ذلک لآیات للمتوسمین و إنها بسبیل مقیم» (حجر، 75) اشاره به این که ماییم باریکبینان و راه ما خاندان رسول خداست که پا برجاست.
در تعبیر دیگری امام صادق(ع) به یکی از صحابه میفرماید «نحن شجرة النبوة و بیت الرحمة و مفاتیح الحکمة و معدن العلم و موضع الرسالة و مختلف الملائکه .... » (الکلینی، بیتا، ج 1، ص 314). ماییم درخت نبوت و خانه رحمت و کلیدهای حکمت و معادن علم و محل رسالت و آمد و شد ملائکه و ماییم موضع سر خدا و ودیعة الله در میان بندگان ?و ماییم حرم خدای بزرگ و ماییم ذمه الله و عهد اله. و آن کس که به عهد خدا وفا کرده و هر کس که با ما پیمان شکند با خدا پیمان شکسته. در جایی دیگر یکی از صحابی (بشیر العطار) میگوید: شنیدم که امام صادق(ع) میفرمود «نحن قوم فرض الله طاعتنا» و سپس میفرمود «لنا الانفال و لنا صفو المال» (همو، ص 263). یعنی ما قومی هستیم که خداوند طاعت از ما را واجب گردانیده است. و از برای ماست انفال و برگزیده از مال (اشیای نفیس جنگی).
در تعبیر دیگری امام صادق(ع) درباره «و اتبعوا النور الذی انزل معه اولئک هم المفلحون» (اعراف، 157) میفرماید نوری که همراه پیامبر خداست که متابعت از آن موجب فلاح است امیرمؤمنان و ائمهاند (الکلینی، بیتا، ج 1،ص 227). و در معنای آیه «الله نور السماوات و الارض» میفرماید «مثل نوره کمشکاه» فاطمه(س) است و «فیها مصباح» حسن(ع) و «الزجاجه» حسین(ع) است؛ حضرت فاطمه(س) در میان زنان اهل دنیا از این فضیلت برخوردار است که از شجره مبارکه ابراهیمی است «یوقد من شجره مبارکه» که این شجره مبارکه نه به امت یهود وابستگی دارد و نه به امت نصاری و «یکاد العلم یتفجر بها» که از این بانوی بزرگ علم متصاعد میگردد. اگر چه به او آتشی نرسد «و لو لم تمسسه النار»، «نور علی نور»، امامی بعد از امام دیگر، که خداوند به واسطه نور ائمه هدایت میکند کسی را که بخواهد.
و در تعبیر آیه «او کظلمات یغشاه موج من فوق موج» امام میفرماید: مراد، معاویه لعنه الله علیه و فتن بنی امیه است (همو، ص 278). و در بعضی از روایات برای تثبیت این جایگاه ائمه را یک یک نام میبرد. اینها نمونههایی از اهتمام امام صادق(ع) در بیان اهمیت امامت و ولایت است و محوریت آن در بیان عقاید و احکام از برای مردم و نفی عبودیت طواغیت و فراعنه و بیان تولی و تبری در عین بیان حکم خدا.
امام صادق(ع) نه تنها یک مجدد و احیاگر برای سنت نبوی و شیوه علوی بود که بنیانگذار فقهی گردید که این فقه به لحاظ اسلوب و جامعیت تا قیامت، بشریت را پاسخگو باشد. او حلقه ارتباط میان شیوه ائمه(ع) و حلقه ارتباط میان پیشینیان و آیندگان بود. او در یک زمان چندین امر مهم را در جهت تثبیت مبانی فقه بدور از التقاط و اجتهاد به رأی، اجتهاد بر پایه قیاس و استصلاح و استحسان و بدعت و انحراف بنیان نهاد که گزاره بعضی از این امور به شرح ذیل است:
نتایج ولایت محوری در فقه جعفری
الف ـ اجتهاد را بر مبنای امامتمحوری راستین بر پایه عصمت و حکمـت و بصیرت که تمامی اینها در اندیشه شیعی به واسطه ولایت ائمه(ع) یافت میگردید، بنا نهاد. و لذا فرمود فقیهترین مردم در میان شما کسی است که معانی کلام ما را دریابد و وجوه انصراف و جهت کلام ما را بفهمد (الحر العاملی، 1403هـ، ج 18، ص 84).
ب ـ امام(ع) شیوههای اسلوب اجتهادی نوین و پویا را بر اساس معرفی اصول و قواعد کلی و فروع و ضوابط قابل انطباق با مسائل مستحدث و حوادث واقع در هر زمانی را به شیعیان آموخت.
ج ـ امام(ع) جامعیتی را به فقه شیعی بخشید که در هر زمانی بتواند در تمامی امور زندگی عملی بشر راهکارهای مناسب را به دور از ضیق و حرج و توسعه بیجا و بر اساس اعتدال و میانه گزینی و عقلانیتی رشید بر مبنای وحی، بنیان نهد.
د ـ او فقاهت را بر مبنای کالبد شکافی و استنباط و بطنگرایی و تفطن ویژهای که با ممارست فقهی برای فقیهان حاصل میشود، بنیان نهاد، چنان که در تعابیر متعدد میفرمود «علیکم بالدرایه لا بالروایه» (مجلسی، 1403ه، ج 2،ص 182). او فرمود اگر به یک حدیث از دریچه درایت و تعمق بنگرید، بهتر از هزار حدیث است که فقط نقل نمایید. هیج یک از شما به فقاهت نمیرسد مگر اینکه رموز کلام ما را بفهمد؛ زیرا یک کلمه از معارف ما این قابلیت را دارد که بر هفتاد معنا حمل شود و در تمامی آنها یک معنای صحیح مورد نظر ما وجود داشته باشد (همو).
ه ـ مبنای فقاهت شیعی را بر پایه علم و عدالت و تقوای راستین قرار داد و تمامی راهکارهای اجتهادی بدور از انحراف را به فقیهان آموخت. محوریت این اجتهاد را حکم خدا و سیره نبوی و حکمت علوی قرارداد و هر گونه نوگرایی بر پایه عقلانیت بریده از قرآن و عترت. و ظنون برخاسته از قواعدی چون قیاس و استحسان و استصلاح را که موجب انحراف یا انسداد اجتهاد در قرون تالیه میگردید، از دامان فقه شیعی دور نمود، لذا هم فقیه را با اوصاف دقیق ـ چنان که در ابواب قبلی آمد ـ معرفی نمود و هم کار فقیه را آموزش داد. همچنین تمامی ساز و کارهایی را که مانع از هرگونه دخل و تصرف در دین و فقاهت بود، به روشنی آموزش داد، تا نه حاکمان طاغوت و نه علمای درباری در چنین فقهی نفوذ نمایند و نه در اجتهاد باب تطمیع و تحریص بر دنیا گشوده شود. دانشمندان همه مکاتب به این جایگاه فقه جعفری اذعان داشتهاند.
اسد حیدر در این زمینه میگوید: «شیعه خاضع و تسلیم نظام ستم نشد و غلق باب اجتهاد را [که در سایر فرق به واسطه اختلاف در نظرات ایجاد میگردید] نپذیرفت، زیرا که نظام تعلیم و آموزش آنها تحت سلطه و فرمان سیستم دولتی نرفت... آنها بر منهج اهلبیت پیش رفتند و پشتیبانی از دولتها و حکمرانان را با تأسی و پیروی از اهلبیت فرو گذاشتند و «لا» گفتند ... هم اکنون نیز علمای شیعه باب اجتهاد را مفتوح میدانند». همین نویسنده از قول «محمد ابو زهره» نویسنده کتاب شافعی میگوید: «هذا مما تفاخر الشیعة علی سایر جماعات المسلمین الیوم» (حیدر اسد، 1403 ه، ج 2، ص 142 ـ 158).
لذا امامان شیعی جهت پیشگیری از هر گونه دخل و تصرف غیر علمی در عرصه فقاهت بر این امر تأکید میکردند که فقیهان شیعی باید از تطمیع حاکمان به دور باشند. چنان که امام صادق(ع) از قول رسول خدا(ع) میفرماید «الفقهاء امناء الرسل ما لم یدخلوا فی الدنیا» (الکلینی،1411ه، ج 1، ص 58).
و ـ شیعه تعطیل کتابت حدیث را نپذیرفت و در حالی که حاکمان اموی در مخالفت با اندیشه شیعی از کتابت حدیث منع نمودند، شیعیان هم چنان کتابت و سنت را از دستبرد و تقطیع حفاظت نمودند تا پایههای فقاهت هم چنان بر اسلوب و مهارت ویژه خود باقی بماند. نیز خاستگاه و مصدر صدور حدیث را مستقیماً از معصوم پذیرفت؛ تا نقل احادیث از غیر طرق مورد اعتماد و وثوق به عنوان مصدر احکام تبعیت نگردد. همچنین اجازه مسامحه یا تحریف و التقاط را مردود و با شیوه مستند بر تعرفه رجال و درایة الحدیث زمینههای دخالت زمینیان را در علوم وحی به نهایت قلت رساندند. این جاست که امام صادق(ع) در سراسر عمر با برکت خود پیوسته برای نفی و پیشگیری از اجتهاد بر پایه رأی و قیاس و یا شیوههای باطل تلاش بیوقفهای را داشتند و پیوسته به مباحثه و موعظه احسن میپرداختند.
ز ـ یک ویژگی مهم در شیوه فقاهتی امام صادق(ع) معارضه و مبارزه علمی و مستمر با دستگاه حاکم و عالمان آن بود. امام صادق(ع) با نحوه بیان علمی خود در میان مردم به روشنی، باطل بودن شیوه حاکمان را بر ملا مینمود. لذا در تمام پاسخهای فقهی و علمی، از طرفی شیوه اهل بیت را شیوه اصلی معرفی میکرد؛ ثانیاً ـ آنکه با نفی و بطلان شیوههای باطل خاستگاه حکومت را زیر سؤال میبردند و آنان را شایسته حکومت نمیشمردند. این جاست که ایشان و همه ائمه پیوسته مورد معاقبه و محاکمه و مراقبه دستگاه حاکم بودند.
جایگاه نفی ولاء طواغیت در فقه جعفری
نهضت علمی امام صادق(ع) یک نهضت روشنگرانه و اندیشمندانه علیه نظام طواغیتی چون بنیامیه و بنیعباس بود. بر همین اساس است که میبینیم بهرغم توسعهای که به واسطه انتقال حکومت از امویان به عباسیان برای این امام همام ایجاد شد، از سوی حکومت مورد مراقبت شدید واقع گشت، تا جایی که در موارد عدیدهای امام از سلاح تقیه استفاده کرد و برای اهدافی بزرگتر از وسیلهای کوچکتر چون تقیه استمداد نمود، از سوی دیگر به واسطه انحراف مسیر خلافت و تبدیل آن به سلطنت در سلسله منحوس بنیامیه انواع افکار و عقاید در دایره حکومت دینی مطرح شد. از طرفی آثار مذمت و سب اهلبیت هنوز در فرهنگها مشهود بود و از سویی دیگر توسعه ممالک اسلامی و توجه اندیشمندان نقاط مختلف دنیا به این نقطه از روی زمین جلب شده بود. از سوی دیگر حکام جور که منافع خود را در خطر میدیدند برای مقابله با اهلبیت گروههایی را که به ترویج اباحیگری یا تولید افکار الحادی یا انحرافی میپرداختند، از آزادی لازم برخوردار میساختند.
از طرفی توجه دنیای عجم به ویژه اندیشمندان ایرانی به مکتب ائمه(ع) و جامعیت شخصیت امام صادق(ع) و از سویی جریان متصوفه و زهدگرایی افراطی و نگرشهای جمودگرایانهای که بعضی از فرق چون خوارج و مرجئه داشتند و از طرفی افراط و تفریطهایی چون اندیشه اشاعره و معتزله شرایط ویژهای را برای امام صادق(ع) ایجاد نموده بود که ایجاب میکرد بنیانگذار فقه جعفری با دقت و درایت خاستگاه ولایی و جامعیت اندیشه ولایی را ارائه دهد.
لذا امام صادق(ع) اگر چه ظاهراً داعیه خلافت را در برابر حکومت و طواغیت مطرح نمینمود، لیکن بنیانگذار اندیشهای بود که محوریت آن را از سویی امامت و ولایت معصوم تشکیل میداد و از طرفی تبری و دوری از حاکمان زمان و زمامداران جور. در چنین شرایطی امام صادق(ع) بنیان یک اسلوب فقهی قوی را بر اساس سنت نبوی و سیره علوی و برخاسته از اعتدال و عقلانیت رشید در پرتو وحی، پایه ریزی مینمود.استاد مطهری در این زمینه میگوید: در باب نحله فقهی مکتب امام صادق قویترین و نیرومندترین مکتبهای فقهی آن زمان بود، به طوری که اهل تسنن هم قبول دارند. تمام امامهای اهل تسنن یا با واسطه یا بیواسطه شاگرد امام صادق(ع) بودهاند و نزد امام شاگردی کردهاند. .... ما در کتابهای خود آنها میخوانیم که گفتهاند او [ابوحنیفه] گفت «لولا السنتان لهلک انعمان» نعمان اسم ابوحنیفه است . .... مالک ابن انس نیز معاصر امام صادق(ع) است. او هم نزد امام میآمد و به شاگردی او افتخار میکرد. شافعی در دوره بعد بوده است. ولی شاگردی شاگردان ابوحنیفه و خود مالک ابن انس را نموده است. احمد بن حنبل نیز سلسله نسبتش در شاگردی در یک جهت به امام(ع)میرسد. همین طور دیگران. حوزه درسی امام از حوزه درسی تمام فقهای دیگر با رونقتر بوده است. که ما در بخش جایگاه شخصیت امام در دیدگاه اهل سنت مشروحاً سخن گفتیم. بالاخره شیخ مفید در «ارشاد» مینویسد: مسلمانان دانشهای فراوانی را ?در ابواب مختلف از آن حضرت نقل کردهاند که از کسی تا آن حد نقل نشده است (المفید، بیتا، ص 298).
حسن وشاء میگوید من تنها در مسجد کوفه به نهصد راوی بزرگ?حدیث برخوردم که همگان میگفتند «حدثنی جعفر ابن محمد» (علیدوست خراسانی، 1377، ص 15). حال چنین شخصیتی که در دنیای اسلام مورد توجه عرب و عجم و تمامی اندیشمندان است، مسلماً مورد بغض دستگاه حاکم میباشد. بنیعباس تازه بر سر کار آمده بودند و در ابتدا داعیه برگرداندن خلافت را به بنیهاشم داشتند و به عنوان منتقم خون فرزندان پیامبر(ص) علیه بنیامیه قیام نمودند؛ لیکن از طرفی محبوبیت امام در میان اقشار مختلف و از طرفی دیگر مخالفت ایشان با دستگاه حاکم، آنان را بر این داشت که حضرت را تا حدی مورد فشار قرار دهند که حضرتش به ناچار مدت دو سال مدینه را ترک کرد و به «حیره» شهری در نزدیکی کوفه رفت، ولی در آن جا هم به تأسیس مدرسهای عظیم اقدام کرد (همو). در زمان منصور به کوفه و حیره و بغداد سفر نمود که این سفرها آزردگی ویژهای را برای امام داشت.
بارها دیده میشد که بدون هیچ جرمی امام(ع) را با اکراه از «دار الهجره» یعنی مدینه به سوی فراعنه زمان میبردند. تمامی اینها از این جهت بود که امام(ع) محوریت علوم خویش را بر مبنای ولایت و امامت اهلبیت قرار میداد. و خلفای زمان خویش را به عنوان حاکمان زور و طواغیت معرفی مینمود. ما در مباحث پیشین به بعضی از این موارد تصریح نمودیم و مواردی از قبیل مقبوله عمر بن حنظله و یا روایت مشهور «ابی خدیجه» را آوردیم که در هر دو امام(ع) به شدت صحابه را از رجوع به حاکمان وقت به عنوان طاغوت زمان خود منع مینمود و به عمر بن حنظله میفرمود «من تحاکم إلیهم فی حق أو باطل فإنما تحاکم الی الطاغوت? و ما یحکم له فإنما یأخذه سحتا ًو إن کان حقا ثابتا ًله» (الحر العاملی، 1403هـ، ج 18، ص 98 ). کسی که به ایشان رجوع نماید چه در حقی یا در حکم باطلی، حکم رجوع به طاغوت را دارد و آن چه را آنان حکم کنند اگر چه حکم موافق حق ثابت او باشد، این مال حرام است. زیرا خداوند میفرماید «یریدون أن یتحاکموا الی الطاغوت. قد أمروا أن یکفروا به». سپس عمر بن حنظله میگوید سؤال کردم پس اگر دو نفر از اصحاب ما در مسألهای اختلاف داشتند به کجا رجوع نمایند و چگونه عمل کنند. امام(ع)میفرمود به کسی که او از سوی ما بر شما حاکم است و احادیث ما را روایت و حلال و حرام ما را بیان میکند، باید شما به حکم او راضی باشید.?
در تعبیر دیگری میفرماید «لا دین لمن دان الله بولایة امام جائر لیس من الله» (الکلینی، بیتا، ج2، ص 205). دین ندارد کسی که دینداری خود را از سوی امام جائری گرفته که جایگاه امامتش از سوی خدا نیست.
علاوه بر این گونه کلمات صریح و روشنی که امام(ع) در هشیاری و بیداری شیعیان به صورت مکرر بیان نمودهاند، تئوریهایی را در سیستم حکومت اسلامی ترسیم کردهاند که از آن جمله طرح 30 مادهای ایشان به استاندار اهواز و فارس به نام «عبدالله نجاشی» است که تا حد زیادی شباهت به نامه امام علی(ع)به مالک اشتر دارد.
امام خمینی(ره) در باب این طرح سیاسی میگویند امام صادق(ع) پایه یک قانونگذاری محکمی را برای امت اسلامی و مذهب شیعه بنیان نهاد و اساس قویم این نظام به دست ایشان شکل گرفت به گونهای که اگر طرح سیاسی امام صادق(ع) و تأسیسی که این امام در جامعه شیعی نهاد، توسط فقیهان و متفکران اسلامی به مردم ابلاغ گردد، به ویژه به جوامع علمی و صاحبان اندیشه مترقی، این امر موجبات بیداری امت اسلامی و التفات آنان را به این طرح فراهم میسازد (الموسوی الخمینی،بیتا،ج 2، ص 482).
ایشان با توجه به این که قبل از وقوع انقلاب اسلامی این مطالب را در دروس خارج فقه بیان کردهاند، برای ایجاد دغدغه در میان علما و عامه مردم به توجیه و توجه به طرح عالمانه امام صادق(ع) و ابلاغ آن میگوید اگر کسی به این امر اهتمام ورزد و آگاهانه با اندیشه ائمه آشنایی پیدا نماید، این طرح امام صادق(ع) خود موجباتی برای قیام شخص و یا اشخاصی است که به داعیه تأسیس حکومت عادله اسلامی بخواهند دست اجانب را از بلاد اسلامی کوتاه کنند. و قیام به این امر مهم بر علما و مبلغین لازم و موجبات زدودن یأس از قلوب ایشان و طلاب و دانشجویان و سایر مردم میگردد. زیرا عدم اطلاع ایشان [از این گونه اندیشههای بنیادین] است که موجب خمودی و قعود میگردد (الموسوی الخمینی، بیتا، ج 2، ص 482). لذا طرح سیستم حکومتی و مخالفت با طواغیت و روشن نمودن موضع و جایگاه امامت از اهداف عمده انقلاب فرهنگی امام(ع) بود. بعضی از مفاد این طرح به قرار ذیل است:
بپرهیز از این که بیحساب خرجی نابجا نمایی و درهمی بدهی یا لباسی را خلع کنی[5].
از به رعب و وحشت در آوردن مؤمن بپرهیز. یعنی مردم امنیت را در سایه حاکمیت تو بیابند[6].
با اقشار محروم و زیردست مدارا و مرافقت کن[7].
اشاره به اینکه در حرمت نهی به خون مردم از هر گونه خونریزی خودداری و جلوگیری نما[8].
کسانی را که با تو میخواهند همکاری نمایند تجربه و آزموننما و انسانهای با تجربه از این گروهها را بر اساس ارزشهایشان انتخاب کن[9] (بیآزار شیرازی، 1375، ج2، ص 48).
بر همین اساس شیعه در طول تاریخ به پیروی از ائمه خویش همواره با طواغیت، حاکمان مزدوران و سلطهگران مقابله نموده و این مشی و خط سرخ انقلاب را به تبعیت از امامان تداوم دادهاند. حتی تشکیل انقلاب اسلامی از سوی امام خمینی برخاسته از همین اندیشه توانمند و عزت آفرین بوده است.
مبارزه و مقابله از مختصات و مبانی فقه شیعی است. به گونهای که قاعده «نفی سبیل» در مصادیق متعددی در ابواب فقه مطرح است و محور این مقابله از آن جهت است که شیعه تئوری کاملی در اداره دین و دنیای مردم دارد. اندیشمندان متعددی هم سیره ائمه و هم فقه جعفری را به این تشخص میشناسند.
دکتر محمود اسماعیل در کتابش به نام «الحرکات السریه فی الاسلام» میگوید اهلبیت(ع) نیرومندترین حزبی را تشکیل دادند که پیوسته با سیاست حکام مخالفت میکرد. زیرا آنان به اصل عدالت که اسلام بر آن تأکید کرده و از جمله مهمترین دعوتهای آن است به مفهوم اسلامی آن متعهد بودند. اهلبیت از همه مسلمانان بر فهم اسلام تواناتر و اخلاص آنان نسبت به مبادی آن از همه بیشتر، و حرص آنها بر اجرای تعالیم از همه آنها شدیدتر بود. آنان عمل پسندیده تفقه در دین و احاطه بر انواع دانشها را از نخستین امام خویش علی ابن ابی طالب به ارث برده بودند (معروف الحسنی، 1379، ص 198). بر همین اساس امام علی(ع) در حکمت 244 نهجالبلاغه میفرمایند «و الامامه نظاما ًللمله».
توفیق ابوعلم اندیشمندی دیگر میگوید [شیعه و امامان] آنان با دور اندیشی و استواری در برابر مذاهب مختلف میایستادند. همان مذاهب که حکمرانان و شعر بیان، آنها را از جهت مسخ اسلام و سلطه بر افکار و دلهای مردمی که هر چند گاه برای قیام و انقلاب بر ضد این حکام طرحریزی و چارهاندیشی میکردند، به کار میگرفتند (همو). این نگاه اندیشمندانه در فقه شیعی با تلاش صادقین در ازمنه بعدی هم تداوم یافت و مورد تأیید و تأکید و اهتمام سایر ائمه قرار گرفت. لذا در این جا کلام را با سخنی از امام هشتم(ع) در ولایتمحوری و امامتباوری در شیعه و فقه، به پایان میبریم.
فضل ابن شاذان در یک حدیث طولانی و در روایتی مستند از ابی الحسن ?الرضا(ع) در آموزش فلسفه امامت و ولایت و جایگاه آن در زندگی بشر و قانونگذاری از قول امام میگوید که ایشان فرمود اگر از شما سؤال کردند که چرا خداوند اولیالامر را قرار داد و به مردمان امر به اطاعت ایشان نمود، علل مختلف و وجوه مستدلی وجود دارد. از آن جمله این است که اگر خدا برای جامعه اسلامی امام قرار نمیداد و رهبری توانمند و امین امامان را که حافظ و امانتدار احکام الهی هستند جعل نمینمود، دین حق از میان میرفت و شریعت اسلامی به اندراس و کهنگی میگرایید، احکام خدا و سنت نبوی تغییر مییافت و بدعتگزاران در دین رو به تزاید میگذاشتند. ملحدان موجبات نقصان دین را فراهم میکردند و زمینه التقاط و شبهات را در میان مسلمین ترویج میدادند. دلیل ضرورت این امر آن است که مردم از جهت دریافت مفاهیم عالی دین و قوانین الهی ناقص و محتاج هستند، لذا کامل نیستند. این علل، خود موجبات اختلاف آرای و تشتت در نظرات را فراهم میسازد. بنابراین «فلو لم یجعل لهم قیما حافظا ًلما جاء به الرسول لفسدوا علی نحو ما بین و غیر الشرایع و السنن و الاحکام و کان فی ذلک فساد الخلق اجمعین» (مجلسی، 1403هـ، ج 6، ص 60). اشاره به اینکه اگر امامت مورد پذیرش جامعه قرار نگیرد، فساد خلق بتمامه در این انحراف اصلی است، زیرا با این انحراف جهت شریعت و سنن و احکام تغییر مییابد. بنابراین محور فقاهت شیعی و مبادی سنن و احکام شرعی، امامت و ولایت است. تشخص فرهنگ دینی در آن است که ولایت و امامت هم در اصول اعتقادات و هم در فروع احکام و هم در قواعد و ساز و کارهای نظری و عملی نهادینه است. به گونهای که در طول تاریخ بالندگی ویژهای را به خود اختصاص داده و امروز بر امت اسلامی است که این فرهنگ را در رسالت جهانیسازی خود به بهترین وجه تبلیغ کند و توسعه دهد.
نتیجه گیری
الف ـ فقـه جعفری دوام و قوامش وامـدار ولایت مداری و امامت باوری است و شاکله این فقه چه در ناحیه مبانی نظری و چه در اسلوب عملی و روشهای پاسخگو، با هدایت و رهبری انسان معصوم رقم خورده است. لذا دوام و بقایش را
از همگنانی کتاب و سنت گرفته است.
ب ـ در ساختار این فقه، جمود و انحراف، بدعت و التباس، ظنون و ادله استحسانیه جایگاهی ندارد؛ زیرا از قواعد و اصولی برخوردار است که آن را از استناد و استنباط این گونه ادله مستثنی ساخته است.
ج ـ در این سیستم قانونگذاری «مولی علیه» سعی دارد نقیصه خود را با استمداد از کمال ولی و ارتباط پیوسته و دایمی خود جبران نماید. لذا واسطهها را میزداید و در مسیر ولایت طولی خدا و رسول و اولیالامر قرار میگیرد.
د ـ در این نوع نگرش گرایش به ولایت عرضی طواغیت و کفر و نفاق و شیاطین به شدت منع و آنها را در مقابل ولایت انبیا و اولیاء قرار میدهد. لذا فقه حاصل از آن از سلطه حاکمان و ارتباط و آمیزش صاحبان زر و زور به دور است.
ه ـ فقاهت شیعی ریشه در عصمت، عدالت، علم، تقوی و فضیلتی دارد که امامان شیعه این فقه را در تمامی ابعاد جامعیت و دوام و جاودانگی بخشیدهاند.
و ـ اندیشه ولایی شیعی تمام ابعاد اصول اعتقادی و فروع عملی او را قوام بخشیده است. لذا در سیر صعودی، ولایت انسانهای صالح به ولایت انسانهای معصوم و به ولایت خدا و رسول منتهی میگردد. این اندیشه در نقل و ساختار استنباط و استناد فقهی جایی عظیم دارد.
ز ـ مبانی فقه جعفری از سنت نبوی و سیره علوی آغاز و پیوسته با تلاش امامان معصوم محافظت و مراقبت میگردد تا از آفات و بدعتهای حاکمان و اندیشههای باطل مصون بماند. امام صادق(ع) دستاورد آباء خویش را به صورت یک نظام قانونگذاری تدوین و تکمیل مینماید، تا آیندگان به خوبی بتوانند از این مشرب زلال فقه ولایی بهره جویند؛ به گونهای که در عین پویایی و توانایی بتواند پاسخگوی نیاز انسانها تا قیامت باشد.
?
منابع و مآخذ
القرآن الکریم
آمدی، عبدالواحد، غررالحکم و درر الکلم، قم، بیتا
انصاری، مرتضی بن محمد امین، المکاسب، بیروت، مؤسسهالنور،1410هـ
جوادی آملی، عبدالله، ولایت فقیه، ولایت ـ فقاهت و عدالت، قم، مؤسسه اسراء، چاپ اول، 1378
الحر العاملی، محمد بن الحسن، وسایل الشیعه الی تحصیل مسایل الشریعه، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ پنجم، 1403هـ
حرانی، ابن شعبه، تحف العقول، تصحیح: علی اکبر غفاری، تهران، کتابخانه اسلامیه، بیتا
حسنی، هاشم معروف، جنبشهای شیعی در تاریخ اسلام، ترجمه: محمد صادق عارف، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی آستان قدس رضوی، 1371
حیدر، اسد، الامام الصادق و المذاهب الاربعه، بیروت، منشورات الکتب العربی، چاپ اول، 1403هـ
خامنهای، سید علی، پیشوای صادق، تهران، انتشارات سید جمال، بیتا
دشتی، محمد، شرح نهجالبلاغه، تهران، موعود اسلام، چاپ اول، 1379
طباطبایی، محمد حسین، المیزان، قم، انتشارات دارالعلم، چاپ دهم، 1368
همو، الولایه، قم، مؤسسه آل البیت، بیتا
علیدوست خراسانی، نورالله، پرتوی از زندگانی امام صادق، با مقدمه: آیه الله سبحانی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، چاپ اول، 1377
الکلینی، محمدبنیعقوب، الاصول فی الکافی، لبنان، دارالتعارف للمطبوعات، 1411هـ
گروه حدیث پژهشکده باقرالعلوم، موسوعه کلمات امام حسین، قم، نشر معروف، چاپ اول، 1378
مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، بیروت، دارالاحیاء التراث العربی، چاپ سوم، 1403هـ
مطهری، مرتضی، سیری در سیره ائمه اطهار، تهران، انتشارات صدرا، چاپ چهارم، 1368
همو، ولاء و ولایتها، تهران، انتشارات صدرا، چاپ یازدهم، 1376
المفید، محمد بن نعمان، الارشاد فی معرفه حجج الله علی العباد، بیروت، منشورات لبنان، بیتا
الموسوی الخمینی، روح الله، رساله نوین، ترجمه و توضیح: عبدالکریم بیآزار شیرازی، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1367
همو، کتاب البیع، قم، مطبعه قم، بیتا
________________________________________
1ـ کار ارزیابی این مقاله در تاریخ 26/1/85 آغاز و در تاریخ 12/2/85 به اتمام رسیده است.
2ـ سردبیر فصلنامه ندای صادق
۳-XѼ/SPAN>.ک به: مطهری، 1376، بخش اول و دوم.
۴-B̘ƙƠخفتم تنازعا فی أمر فردوه الی الله و رسوله و الی اولی الامر منکم کذا انزلت و کیف یأمرهم الله عزوجل بطاعة ولاة الامر فی منازعتهم».
۵ـ «ایاک أن تعطی دِرهما و تخلع ثوبا».
۶ـ «ایاک أن تخیف مؤمنا».
۷ـ «الرفق بالرعیه».
۸-B˼/SPAN>خلاصک نجاتک فی حق الدما».
۹-«میز اعوانک و جرب المنافقین» رک : (انصاری، 1415هـ، ص 60).
آخرین بروز رسانی ( ۱۲ مهر ۱۳۸۵ )