نگاهى دیگر به اجتهاد (2)
آرشیو
چکیده
متن
واژه اجتهاد و سیر آن را در بسترها واصطلاحهاى گوناگون باز نمودیم.
دراین مقال معناى واژه تفقه را که مرادف است با عنوان اجتهاد در قرآن سنت واصطلاح مجتهدان پى مى گیریم.
در ضرورت و عدم ضرورت این ستون و طرح این گونه مباحث قضاوتهایى به طور حضورى و کتبى صورت گرفت.
خواننده محترمى نوشته بود:
[مباحثى چون :[ سیر واژه اجتهاد] بویژه تعریف اصطلاحى آن در نوشته هاى فقیهان به طور مبسوط آمده است ازاین روى پرداختن بدانها چندان ضرور نمى نماید].
برخى دیگر به پى گیرى این گونه مباحث تاکید و بر ضرورت آن چنین استدلال کرده اند:
[نشاید یک عنوان را در بسترهاى مختلف واصطلاحهاى گوناگون معنایى یکسان کرد زیرا هراصطلاحى را معنایى ویژه است و هر فرهنگى را زبان خاص لذا تعیین قلمرو معانى در بدو پرداختن به یک دانش ازاهم امور است].
آرى تفکیک معانى و جداسازى بار هر عنوان در فرهنگها و دانشهاى مختلف زمینه و باب درک و دریافت درست مقوله هاى آن علم و فرهنگ است.
در قلمرو مفاهیم دینى تبیین و تعیین مرزهاى عناوین و گستره هر واژه به دلایل زیر ضرورت دارد.
1. در فرهنگ دینى عناوین از قداست و پایگاه خاصى برخور دارند به گونه اى که تفسیر یک عنوان سمت و سوى یک فرهنگ را متحول مى کند و در ترقى وانحطاط جامعه مذهبى اثر مى گذارد.
از باب نمونه : تقوا که معیار کرامت و پایگاه ارزشى واجتماعى افراد در جوامع اسلامى و شرط اساسى رهبران و پیشوایان دینى است اگر به پرهیز و گوشه گیرى و آرایشهاى اخلاقى فردى تفسیر شود اثرى که بر جامعه اسلامى خواهد داشت جز تاثیرى است که وظیفه بانى مسئولیت پذیرى و مکتب مدارى را معناى تقوا بدانیم.
2. واقعیت این است که : شارع مقدس اصول و خطوط اساسى دین را بر بشر نمود به اصطلاح مجتهدان [ القاءاصول] کرد. بسطاین اصول و انطباق این رهنمودهاى اصولى و کلى بر موارد جزئى و عینى مفاهیم نوى را وارد فرهنگ اسلامى کرد.این انطباقها و تفسیر به دوراز صبغه محیط نیازهاى زمان ساختاراذهان واندیشه عالمان و وضعیت اجتماعى سیاسى و فرهنگى هر دوره نبوده است.
ازاین باب تحول توسعه و تغییر نیازها و موضوعها در هر دوره اى انطباق تفسیر و نگاهى نو را به داده هاى ذهنى از سوى عالمان دینى ضرور مى نماید تااسلام به عنوان آیین زندگى مردم مشکلات آنها را در عرصه تلاشهاى فردى و حیات اجتماعى بگشاید.
3. دانش احکام که مهبط آن اعمال روزانه مسلمانان و مقررات عینى جامعه اسلامى است چگونگى تفسیر مفاهیم آن در سمت گیریها بافت اجتماعى و رفتار مسلمانان تاثیر زیادى داشت بیشتر مورد هجوم حاکمان جاه طلب قرار گرفت. آنان با تهدید و تطمیع به وسیله عالمان دربار و وعاظ السلاطین از راه بدعت و تحریف در متون دینى عناوین و مفاهیم احکام را همساز منافع خویش تفسیر کردند. دراین راستا احکام زندگى ساز و ستم ستیزاسلام را معنایى وارونه کردند. تقیه را عامل تسلیم و توکل راابزار سکون تفسیر کردند. فضل و برترى که خاص مجاهدان بود ویژه مقدس مابان کردند. آنان دراین کار چنان سریع پیش رفتند که امام على ( ع ) جنگ خویش را بر تاویل مکتب مى داند واز وارونه شدن اسلام چنین خبر مى دهد:
وغارالصدق وفاض الکذب واستعملت الموده باللسان و تشاجرالناس بالقلوب وصارالفسوق نسبا والعفاف عجبا و لبس
الاسلام البس الفرو مقلوبا. 1
سرچشمه راستى خشک شود واز آن دروغ جوشان دوستى گناه و نافرمانى عامل پیوند گردد پاکدامنى شگفت و عجیب نماند.اسلام پوشتین باژگونه پوشد.
این است که بازنگرى واژه ها واصطلاحات در قلمرو فرهنگ و معارف اجتماعى اسلام درانطباق با نیازها و موضوعهاى نوپیدا و تغییر یافته ضرور مى نماید و دانش اجتهاد نگاه دیگر را براى تجدید حیات مسلمین و پى ریزى تمدن نوین اسلامى مى طلبد.
ما در گذشته سیر واژه اجتهاد در تطور معنایى را که در بستر تاریخ یافته بود باز نمودیم.
دراین مقال سرگذشت واژه تفقه و فقه و معانى که در بستر تاریخ و عرصه فرهنگ اسلامى به خودگرفته است به گونه اى گذرا بررسى کرده و معناى حقیقى آن را در قرآن و سنت مى جوییم.
مکانت تفقه و فقیهان
تفقه و فقاهت دراسلام از جایگاهى بلند برخورداراست. قرآن در حدود بیست مرتبه این واژه را به کار برده است و در آن آیات مردم را به تفقه تحریص و آنانى را که درافاق وانفس حوادث و پدیدها تفقه نمى کنند توبیخ مى کند.
در متون روایى و گفتار معصومان نیز فقه و تفقه از پایگاهى والا برخورداراست. فقیهان در بینش تشیع مکانتى عظیم دارند:
رحلت فقیه متعهد خلاى را پیش مى آورد که جبران آن ناممکن است :
اذا مات المومن الفقیه ثلم فى الاسلام ثلمه لایسدها شى ء. 2
هنگامى که فقیه وظیفه بان ازاین عالم ماده رخ برگیرد و یتیمان امت اسلامى را بى راهبر کند فرشتگان آسمان نوحه گرند زیرا چنین فقیهى دژاستواراسلام و پدر مهربان مسلمانان است.
او چونان حصار شهر حریم اسلام را پاس مى دارد و توطئه هاى دشمنان را علیه خودشان بر گرداند. چون شمع مى سوزد تا راهیان کوى وصال ره نماید و عاشقان کوى حقیقت را به وصال یار برساند.
صادق آل محمد(ص ) آن احیاگر معارف اسلامى و بنیادگزار علوم و حوزه هاى دینى فرمود:
لودث اصحابى ضربت رووسهم بالسیاط حتى یتفقهوا فى الدین. 3
دوست دارم با تازیانه بر سریارانم بزنم تا در دین خویش فقیه گردند.
امام کاظم ( ع ) مکانت تفقه را چنین مى نماید:
تفقهوا فى دین الله فان الفقه مفتاح البصیره و تمام النعمه و السبب الى المنازل الرفیعه والرتب الجلیله فى الدین والدنیا و فضل الفقیه على العابد کفضل الشمس على الکواکب و من لم یتفقه فى دینه لم یرض الله له عملا. 4
در دین خدا فقیه شوید چه فقه کلید بصیرت همه نعمت عامل رسیدن به مقامهاى بلند درجات والا در دنیا و آخرت است. برترى فقیه بر عابد چونان برترى خورشید بر ستارگان است. کسى که در دین خود فقیه نشود اعمال او مورد پسند خدا نخواهد بود.
در باب تفقه و منزلت فقیه و ویژگیهاى فقیهان گفته هاى بسیارى از معصومان ( ع ) رسیده است ولى تصویرى روشن و صریح از معنى و حقیقت آن ارائه نشده است. همین امر باعث برداشتهاى گوناگون عالمان دین از فقه و فقاهت شده است به گونه اى که فقیهان و حدیث شناسان بزرگ در معناى فقه به اختلاف نظر گرفتار آمده اند.
معانى فقه و تفقه
با تتبع و جستجو در گفته هاى مفسران محدثان و مجتهدان به چهار تفسیراز تفقه و فقه بر مى خوریم.
1.اجتهاد و دانش احکام
فقه و تفقه در عرف عمومى و حوزه هاى علوم دینى به دانش احکام گفته مى شود. متخصص در استنباطاحکام دین از متون و منابع معتبر را[ فقیه] گویند. بر همین اساس مکانت وارزشهایى را که در منابع دینى براى فقیه و تفقه گفته شده از آن مجتهدان مى شمارند.
این تفسیراز فقه نخست از جانب مجتهدان مطرح شد و در کتب احکام رواج یافت و رفته رفته عنوان غالب براى دانش احکام گردید. عالمان دینى نخست به معناى عام و حقیقى فقه و تفقه توجه داشتند ولى چون کشف واستخراج احکام موضوعهاى نو پیدااز متون دینى نیاز به تفقه داشت براجتهاد عنوان تفقه نهادند و محصول این تفقه فقه نام گرفت.
مجتهدان در دوره هاى بعد کتابهاى استدلالى خویش را در حرام و حلال به عنوان فقه مزین کردند و معناى اصطلاحى را به جاى معناى حقیقى گرفتند.این خلط معناى اصطلاحى با معناى اصلى از حوزه مجتهدان فراتر رفت و به کتابهاى مفسران و محدثان نیز راه یافت در نتیجه آنان نیز در نوشته هاى خویش فقه و تفقه را در قرآن و حدیث به
دانش احکام تفسیر کردنداز باب نمونه :
مولف کشف الاسرار ذیل واژه تفقه در آیه انذار مى نویسد:
بدان که فقه معرفت احکام دین است بخشیده است بر دو قسم : فرض عین و فرض کفایه :
اما فرض عین : علم طهارت و نماز و روزه است که بر هر مکلف واجب است شناختن و آموختن آن...
اما فرض الکفایه : هوان یتعلم حتى یبلغ درجه الاجتهاد و رتبه الفتیا... روى ابن عباس قال : قال رسول الله (ص) :
من یردالله به خیرا یفقهه فى الدین. 5
در تفسیر روح البیان نیز تفقه در آیه انذار به علم احکام تفسیر شده است :
یتفقهوا فى الدین، لیتکلفواالفقاهه فى الدین و یتجثموا مشاق تحصیلهما والفقه معرفه احکام الدین. 6
تا مسئوولیت سنگین فقاهت در دین را بر عهده گرفته و رنج تحصیل آن را پذیرا گردند. فقه شناخت احکام دین است.
حدیث شناس بزرگ مرحوم شیخ فخرالدین طریحى در ذیل معناى فقه به نقل از برخى علماء مى نویسد:
[در روایات به تفقه در دین بسیار توصیه شده است. مراداز تفقه در دین همان طورى که بعضى شارحان حدیث گفته اند: مجموعه افعال و کارهائى است که خداوند متعال برانسان واجب کرده است مثل : وضو غسل نماز روزه حج زکوه جهاد امر به معروف و نهى از منکر که یادگیرى آنها بر تمام مردم واجب است]... 7
بر یادگیرى حلال و حرام الهى در قرآن و روایات توصیه هاى فراوانى شده است چه آن کس که فرایض خویش را نشناسد و حریم محرمات را نداند در عرصه زندگى دینى خویش به خطا خواهد رفت.
شایداهمیت این مهم به انضمام معناى اصطلاحى رایج در زبان مجتهدان عامل گرایش و گزینش این معنى براى تفقه از سوى این برزگان شده است وگرنه ما دلیلى براى حمل تفقه به علم احکام نیافته ایم. فقط در برخى روایات لفظ تفقه بر حلال و حرام اضافه شده است.
امام صادق ( ع ) در تحریص پیروان خویش بر شناخت حلال و حرام مى فرماید:
لیت السیاط على رووس اصحابى حتى یتفقهوافى الحلال والحرام. 8
کاش بر سراصحابم تازیانه باشد تا حلال و حرام را دقیق بشناسند.
بى شک هر عبارت حدیث فوق تعیین کننده معناى [ تفقه] نیست بلکه واژه[ تفقه] با معناى حقیقى خویش بر حلال و حرام که بخشى از دین است تعلق گرفته است. وجوداین تعلق دلیل بر حمل و حصر تفقه در دین به شناخت حلال و حرام نمى گردد زیرا در زمان نزول آیات قرآن و صدوراحادیث علم به احکام دانشى مستقل نبوده و عالمان احکام صنفى جدااز دین شناسان نبوده اند.
خلاصه : تفسیر تفقه به استنباط واحکام در عرف مجتهدان یک اصطلاح نو پیدااست. روا نیست مواردى را که در متون دینى به این واژه به صورت مطلق یا با قید[ تفقه در دین] آمده است به دانش احکام حمل کرده و فقه را عنوان براى مجموعه احکام حلال و حرام شمرد.
2. علوم قلبیه
علوم قلبى برخاسته از تهذیب نفس و پالایش جان است. طالب این علوم نیاز به حافظه قوى و نیزهوشى ندارد. همتى بلند و عزمى استوار باید که با نفس اماره جهاد کرد و با رفع حجب دل را آیینه تجلیات حقایق کرد.
برخى عالمان دین و مفسران بزرگوار فقه و تفقه را به علوم معنوى و معلومات قلبى تفسیر کرده اند:
والتفقه فى الدین هو من علوم القلب لامن علوم الکسب اذ لیس کل من یکسب العلم یتفقه کما قال :[ وجعلنا فى قلوبهم اکنه ان یفقهوه] الاکنه هى الغشاواه الطبیعیه والحجب النفسانیه. 9
تفقه در دین در شمار علوم باطنى و قلبى است نه علوم اکتسابى زیرا در فرهنگ قرآن بر رتحصیل علوم کسبى[ تفقه] گفته نمى شود.
همانطور که خداوند فرموده است :
[بر قلبهایشان پرده اى افکندیم که مانع[ تفقه] آنهاست].
اکنه : پرده هاى بعد مادى و حجابهاى نفسانى است.
جمله مورداستناذ در گفته فوق که در سه آیه از قرآن آمده است به هیچ روى انحصار[ تفقه و فقه] را به علوم قلبى نمى رساند. در سوره انعام سخن از کافرانى است که آیات را مى شنوند ولى حقایق و معانى آنها را نوش نکرده و راه سعادت را نمى پویند:
و منهم من یستمع الیک و جعلنا على قلوبهم اکنه ان یفقهوه و فى آذانهم و قرالله 10
ر سوره اسراء نیز سخن از قرائت قرآن توسط پیامبر وایمان نیاوردن کافران است :
واذا قرات القرآن جعلنا بینک و بین الذین لایومنون بالاخره وجعلنا على قلوبهم اکنه ان یفقهوه و فى آذانهم و قرا. 11
در سوره کهف نیز گفتگواز تذکار آیات الهى توسط پیامبر گرامى و ارعاض کفار و هدایت نشدن آنهاست :
و من اظلم ممن ذکر بایات فاعرض عنها و نسى ما قدمت یداه انا جعلنا فى قلوبهم اکنه ان یفقهوه و فى آذانهم و قرا وان تدعهم الى الهدى فلن یهتدوااذاابدا. 12
دیگر آن که در آیات فوق چون سخن ازایمان و هدایت است و جایگاه ایمان قلب انسان است مانع تفقه حجابهاى نفسانى و وابستگیهاى مادى به شمار آماده است. بى شک این مطلب دلیل انحصار[ فقه و تفقه] به علوم قلبى نمى گردد و مانع از کاربرداین واژه در علومى چون : علم احکام و فهم حلال و حرام نمى شود.
3. خصایص والاى اخلاقى وانسانى
حدیث شناسان ژرف اندیش شیعه با توجه به موارد کار برد فقه و تصویرهایى که از حقیقت آن در گفتار معصومان نموده شده است فقه را به خصایص والاى انسانى واخلاقى الهى تفسیر کرده و دراین نوشته اند:
واطلق الفقیه غالباالاخبار على العالم بعیوب النفس و آفاتها التارک للدنیا الزاهد فیها الراغب الى ما عنده تعالى من نعیمه و قربه و وصاله. 13
فقیه در بیشتر روایات بر عالمى گفته مى شود که : آفات و بیماریهاى نفس را شناخته و بر زخارف دنیا پشت کرده و ناچیزى ن را یافته است. آنان شیفته نعمتهاى پایدار حق و عاشق و قرب و وصال اویند.
آلوسى در تفسیر روح المعانى به نقل از حسن بصرى در معناى فقه مى نویسد:
[فرقد سنجى از بصرى سئوالى کرد.
او پاسخ داد.
فرقد گفت : فقها بااین نظریه شما مخالفند.
حسن گفت : مادرت به عزایت توجه کند! تو فقیه پیدا کن. همانا فقیه کسى است که وارسته از حطام دنیا و بسته به آخرت و بصیر در دین باشد از آبرو ریزى مردم خود را نگه دارد نسبت به اموال و ثروت آنان عفت ورزد و خیرخواه مردم باشد]. 14
این معنى گویااز گفته امام باقر( ع )الهام گرفته شده است :
[مردى ازامام محمد باقر پرسشى کرد.
حضرت پاسخ داد.
او به حضرت عرض کرد: فقها چنین نمى گویند.
امام باقر( ع ) فرمود:
اى واى برتو. آیا تو فقیهى دیده اى ؟ فقیه راستین کسى است که نسبت به دنیا زهد ورزد و به نعمتهاى آخرت عشق ورزد].
روایات بسیارى گواه این مدعاست از جمله :
لایفقه العبد کل الفقه حتى یشقت الناس فى ذات الله و حتى لایکون احداامضت من نفسه. 16
انسان حقیقت فقه را نمى یابد تااین که خشم خلق را در راه خدا تحمل کند. چنان باشد که دشمنى را منفورتراز هواهاى نفسانى خویش نداند.
من علامات الفقه الحلم والعلم والصمت. 17
از نشانه هاى فقه بردبارى دانایى و سکوت بجاست.
4. درک حقیقت و بصیره در دین
برخى دیگراز بزرگان با توجه به معنایى که در فرهنگ لغات از فقه عرضه شده است فقه رااخص از علم دانسته و تفقه در دین را شناخت و دریافت زوایاى پنهان یک امر و دست یابى به حقیقت امور دانسته اند.
مفسر کلامى و فقیه بزرگوار شیعه شیخ الطائفه ابى جعفر محمد بن حسن طوسى مى نویسد:
والفقه فهم موجبات المعنى المضمنه بها من غیر تصریح بالدلاله علیه وصار بالعرف مختصا بمعرفه الحلال والحرام. 18
فقه درک پیام و جهت مطلب است آن جنبه هایى که معنى به طور ضمنى بدانهااشاره دارد ولى تصریح به آن مطالب و مضامین نشده است اما در عرف مجتهدان به شناخت حلال و حرام تفسیر شده است.
حکیم ترمذى که از مجتهدان بزرگ و مورداعتماداهل سنت است مى نویسد:
الفقه بالشیى هو معرفه والوصول الى اعماقها فمن لایعرف من الامورالا ظواهرها لایسمى فقیها. 19
فقه به چیزى شناخت باطن آن و رسیدن به ژرفاى آن است آن کس که فقط ظواهرامور را مى شناسد فقیه نیست.
این معنى افزون بر تایید لغت شناسان و فرهنگ نویسان بزرگ با مضمون شمارى چنداز روایات نیز هماهنگ است.
در چندین حدیث تفقه و فقیه را کسى مى داند که لحن آهنگ و سمت و سوى کلام شارع را نیک بشناسد و نصوص متعارض را تاویل و تفسیرى در خور نماید:
20. انا والله لانعدالرجل من شیعتنا فقیها حتى یلحن له فیعرف اللحن.
لایکون الرجل منکم فقیها حتى یعرف معاریض کلامنا وان الکلمه من کلامنا لتصرف على سبعین وجها. 21
فردى از شما فقیه نمى باشد مگر که گفته هاى معارض ما را نیک تاویل کند گاه مى شود که سخنى از ما هفتاد معنى پیدا مى کند.
بر هر یک از معانى چهارگانه مویدات و گواهانى ازاحادیث و قرآن وجود دارد و هر کدام ازاین معانى ى بعد معناى واژه فقه را نشان داده واز زاویه خاصى به فقه نگاه کرده است.
بااستقصا و تدبر در موارد کاربرداین واژه در متون دینى سه معناى کلى به دست مى آید.
1.از مقوله علم و تعقل منتهى با معناى دقیقتر و محدودتراز علم.
2.از مقوله صفات اخلاقى و خصائل
معنوى.از سنخ رفتار واعمال نیکو.این گروه فقیه واقعى را چنین تصویر مى کنند:
الفقیه کل الفقیه من لم یقنط الناس من رحمه الله ولم یویسهم من روح الله و لم یومنهم من مکرالله. 22
فقیه حقیقى کسى است که مردم رااز رحمت خدا تومید نسازد واز تفضلات او مایوسشان نکند واز مکرالهى ایمانشان نگرداند.
بى شک فقه را عنوان بخشى از دین شمردن و تفقه را معادل اجتهاد مصطلح قرار دادن مطلبى است که نه از قرآن براو تاییدى است و نه گفتارامامان ( ع ) گواه صحت آن اطلاق تفقه براجتهاد شاید بدان جهت باشد که مجتهد به استخراج احکامى مى پردازد که آسان یاب نیست و دستیابى به آن احکام بصیرتى ویژه مى طلبد. معناى ماده فقه در لغت پى بردن به معانى پنهان و دشواریاب است.اگر بر دین حمل شود منظور بصیرت در دین شناخت ملاکها مناطها و محاسن آن است واگر براشیاء گفته شود درک غایت خاصیت و منافع آن براى انسان است.
ولى معناى فقیه در فرهنگ اسلامى جامعتراز معناى لغوى آن است. علامه محقق شیخ بهائى قدس سره کاربرد واژه فقه را در مجموعه منابع اسلامى بررسى کرده و معنایى درخور همه این موارد عرضه داشته است.
وى در ذیل تفسیر حدیث :
من حفظ على امتى اربعین حدیثا... مى نویسد:
منظوراز فقه دراین روایت[ فهمیدن] نیست چه این معنى متناسب با آهنگ حدیث نیست و نیز به معناى علم به احکام هم نیست چون این معناى نو پیدایى براى فقه است بلکه مراداز فقه درک حقیقت دین فهم مذاق شارع و بصیرت در حقایق دین است فقه معمولا در روایات به این معنى است. و فقیه عالمى است برخوردارازاین گونه بصیرت به همین معنى پیامبر گرامى اشاره دارد : عبد فقیه کامل و توانا نگردد تا این که در راه جلب خوشنودى حق خشم خلق را بر خویش بخرد و قرآن را با وجوه گوناگون و بسیاراو بفهمد و ببیند. چون به نفس خویش روى آرد او را مبغوض ترین چیز نزد خود ببیند
این بصیرت دو گونه است :
موهبتى چنان که در دعاى رسول گرامى براى امام على ( ع ) هنگام هجرت امام به یمن آمده است[ بار خدایااو را فقیه در دین خود کن]. یا اکتسابى است چونان که مولى الموحدین امیرالمومنین ( ع ) در وصیت خود به فرزندش امام حسن مجتبى اشاره دارد: پسرم فقیه در دین شو]. 23
عارف محدث و فقیه بزرگوار فیض کاشانى افزون بر تفسیر تفقه به بصیرت دایره تفقه در دین را همه علوم عقلى و نقلى باطنى و ظاهرى مى داند:
والتفقه فى الدین عباره عن تحصیل البصیره فى المسائل الدینیه علمیه کانت او عملیه باطنیه او ظاهریه متعلقه بالعباده او المعاملات فرضا معرفتها والعمل بهااو سنه اوادبا. 24
تفقه در دین تحصیل بصیرت در مسائل دینى است :
مسائل علمى و عملى معارف باطنى و ظاهرى احکام مربوط به عبادات و معاملات اعم از آنهائى که شناخت آنها واجب است یا مستحب یا مربوط به آداب یک مسلمان است.
در قرآن نیز که بیست مرتبه این واژه با صیغه هاى گوناگون آمده است بر نوع خاصى از فهم و تعمق در علوم و تدبر در آیات الهى دلالت مى کند.از کفار چون درک سطحى ازامور و هستى داشتند سلب و نفى فقه شده است. تنها در یک مورد آن هم نیایش حضرت موسى ( ع ) بر قول حمل شده است: [ واحلل عقده من لسانى یفقهوا قولى] 25.
که با معناى حقیقى آن هماهنگ است زیرا فصاحت مبلغ دینى و واعظ منذر بستگى به درک عمیق پیام و گفته خود دارد تا خود به زوایاى مصالح و منافع پیام نرسد ازابلاغ صحیح آن به دیگران ناتوان خواهد بود.
خلاصه فقه در جغرافیاى اندیشه اسلامى بویژه گفتار معصومان درک روح و حقیقت دین شناخت مذاق شارع واتصال جان با حقایق تکوین و تشریع است. و فقیه کسى است که رفتار گفتار و زندگى او تبلور عینى وحى وارزشهاى الهى باشد.
پیامد معانى چهارگونه
در زبان قرآن و سنت فقه را جایگاهى بلند و منزلتى والاست فقیه در بینش دینى مرزبان اسلام خلیفه رسول الله وارث علم دین امین خدا و رسول اوست. سرپرستى و ولایت خلق و... در غیبت معصوم ( ع ) بر عهده فقیه است.
دراین راستا چگونگى تفسیر و تعریف فقه پیامدهاى گوناگون در دو بعد: نظر و عمل مسلمانان خواهد داشت. برخى از آن پیامدها به گونه اى گذرا چنین است.
1. در عرصه نظرى و سیستم تعلیمى اسلام اگر فقه به علم احکام و شناخت مسائل عملى فرعى تفسیر شود آنچه در حوزه هاى علوم دینى ارج و بها مى یابد آگاهى به مسائل احکام است. رتبه ها بر آن اساس داده مى شود توجه دانشجوى علوم دینى به آن سمت معطوف مى گردد حتى صرف وجوهات شرعى که فلسفه وجودى آنها حفظ عملى و عینى کلیت اسلام است به حفظ ذهنى و تصورى منحصر مى شود. طالب علم خوش حافظه اى که متون فقهى واصولى را حفظ کرده است و نقال این متون است بر آن کسى که تفسیر قرآن مى داند و روح مکتب را یافته است برترى مى یابد. طالب علم قاعدى که ذهنش راانباراصطلاحات کرده است بر مجاهد نستوهى که حقیقت دین را با عمل خود ابلاغ مى کند مقدم داشته مى شود صرف وجوهات در راه فهم قرآن درک تاریخ اسلام شناخت امامان و پیامبران ( ع ) و تبیین اخلاق و ارزشهاى دینى ناروا مى گردد و بذل آن در یادگیرى و غور در مسائلى چون... روا و بایسته است.
براین اساس در حوزه هاى علوم دینى در زمینه احکام فرعى عملى و دقتهاى اصولى کتابها و نوشته ها بیش از حد فزون مى گردد واین بعداز علوم اسلامى فربه مى شود ولى مسائلى چونان : فلسفه سیاسى اسملا نظامها و مقررات اجتماعى آن دیدگاههاى اسلامى در زمینه هستى انسان تاریخ و تمدن اسلامى نحیف و فراموش مى گردد.
برخى منشا نحیف شدن علوم اجتماعى و سیاسى اسلام را جدایى حوزه ها ازاداره امور جامعه و نبودن زمینه از طرف حاکمان وقت براى اجراى ابعاد سیاسى واجتماعى اسلام دانسته اند و علت را دراین حرکت اجتماعى مى جویند ولى شاید بتوان گفت علت العلل
همه این خسارتها در تفسیر اشتباهى است که در متون دینى از عالم دین بویژه فقیه پیش آمده است. این تفسیر غلط حوزه عمل و مسؤولیت عالمان دین رااز مرزبانى تمامیت اسلام و رهبرى جهان اسلام به پاسدارى نظرى ازاحکام اسلام و عمل در بخش فردى این احکام منحصر نمود واین انحصار عامل کنار رفتن عالمان از صحنه هاى اجتماعى و سیاسى شد. بااستمراراین کناره گیرى نه تنهاابعاد سیاسى اجتماعى و مسؤولیت بانى جهانى متولیان دین فراموش شد که در قلمرواحکام فرعى ذهن طالبان علم و عالمان دین از عینیتها فاصله گرفت حالت کاربردى و قدرت حل مشکلات اجتماعى و تطبیق یافته هاى دینى را با عینیتهاى اجتماعى از دست داد.
2. در عرصه نظام بندى و تبیین واستقرار تشکیلات اجتماعى اسلام چگونگى تعریف فقه نیز سرنوشت سازاست.
نظام سیاسى اسلام در عصر غیبت مبتنى بر ولایت فقیه است. همه مقررات و نهادها مشروعیت خود رااز ولایت فقیه مى گیرند.
تفسیر فقه به داناى احکام عمل فرعى رهبرى جامعه اسلامى را سمت و سوى خاصى مى بخشد. بااین تفسیر اگر کسى بر آیات الاحکام قرآن واقف باشد و دیدگاه اصولیان و فقیهان را بتواند نقض وابرام کند قائد جامعه اسلامى است. خاستگاه ولایت دراین تفسیر دانستن احکام است.
آیا با صرفت توانایى استخراج احکام اسلامى از متون اسلامى بدون آگاهى ازابعاد دیگراسلام فرجامى سعادتبخش را براى امت اسلامى درپى دارد؟
یااینکه رهبر جامعه اسلامى افزون بر تقواى بالاى دینى بصیرت کامل و ژرفى بایداز دین داشته باشد روح اسلام را خوب یافته باشد مذاق شارع را نوش کرده باشد و با آگاهى از سیرت امامان معصوم و عبوراز عبرتهاى تاریخ کشتى امت اسلامى رااز هجومها وانحرافها نگهدارد:
ان من صرحت له العبر عما بین یدیه من المثلات حجزته التقوى عن تقحم الشبهات. 26
چقدر تفاوت است بین این که عارف به دین و آگاه به زمان قائد جامعه باشد یا عالم به احکام !
یاد کردنى است علم به احکام جزئى از عرفان دین است زیرا عارف به دین تمام دین را در همه ابعاد شناخته و بر هر محط و سمت و سوى همه دانشهاى نظرى و عملى آن واقف داناست و چنین شخصیتى است که مى تواند زمان جامعه اسلامى را به دست بگیرد وامت اسلام را دراین قرن تاریک هدایت کند
کوتاه سخن : تصویر و تعریف درست و نادرست از واژگان در فرهنگ اسلامى چون فقه و... ساختار فلسفه سیاسى اسلام را تعیین مى کند و سبک آموزشى و نظام ارزشگذارى جامعه را جهت مى بخشد و در چگونگى وظیفه بانى و مسئوولیت شناسى متولیان دین و بینش و گرایش طالبان علم تاثیر مى گذارد و سرنوشت یک امت بزرگ را جهت مى بخشد.
این است که طالبان علم هوشمند و وظیفه شناس بایسته است بااعانت از روح اسلام واستعانت از تقواى الهى به فرهنگ و علوم حوزه ها نگاهى دوباره بیفکنند واحکام و حقایق ناب اسلام رااز دیدگاهها و نظریاتى که برخاسته از سنتهاى قومى و تحمیل شرایط محیطى بوده است جدا کنند و با نمودن روح منور قرآن و محاسن کلام امامان طالبان علم رااز حیرت برهانند و با تبیین و تبلیغ صحیح و روشن اسلام نسل سرگردان امروز را ره نمایند.
پاورقى ها
1. نهج البلاغه خطبه 108 ترجمه دکتر شهیدى.
2. الاصول من الکافى چاپ دارالنعارف بیروت ج 1.38.
3. معالم الدین فى الاصول چاپ معارف اسلامى.21.
4. الحیاه ج 2.224 تحف العقول.302.
5. کشف الاسرار وعده الابرار ج 11.237.
6. روح البیان داراحیاءالتراث العربى ج 3.535.
7. مجمع البحرین المکتبه المرتضویه ج 6.355.
8. مجمع البحرین المکتبه المرتضویه ج 6.355.
9. تفسیر القرآن الکریم محى الدین عربى ج 1.514.
10. سوره انعام آیه 25.
11. سوره اسراء آیه 46.
12. سوره کهف آیه 93.
13. بحارالانوار ج 2.15.
14. روح المعانى فى تفسیرالقرآن العظیم والسبع المثانى ج 11.49.
15. الاصول من الکافى ج 1.70.
16. میزان الحکمه ج 7.533.
17. همان.
18. التبیان فى تفسیرالقرآن ج 5.322.
19. تفسیرالمنار ج 9.421.
20. بحارالانوار چاپم وسسه الوفا بیروت ج 2.208.
21. همان مدرک 184.
22. نهج البلاغه حکمت 90.
23. اربعین 12.
24. الحق المبین 21.
25. سوره طه آیه 28.
26. نهج البلاغه خطبه 16.