بر ساحل انظار نقدى بر مقاله (حجاب شرعى)
آرشیو
چکیده
متن
تضارب آراء
ذیل این عنوان مقاله ها و نوشته هایى را که نظریه علمى وابتکارى در زمینه فقه اصول کلام تفسیر حدیث و دیگر موضوعات و علوم اسلامى در برداشته باشد مى آوریم تا مجالى باشد براى نقد و تحلیل این نظریه و فضایى جهت تضارب آراء براى دست یابى به حقیقت که : [ اضربوا بعض الراى ببعض یتولد منه الصواب].
نقدى بر مقاله (حجاب شرعى)
محمود عبداللهى
در شماره 42 مجله حوزه مقاله اى تحت عنوان : [حجاب شرعى] به چاپ رسیده است که نویسنده با ترجمه و تفسیر خاصى که براى آیات مربوط مى کند برداشتها واستنباطات جدیدى راارائه مى دهد. به لحاظاین که مقاله مذکور داراى نقاط ضعف فراوانى است این نوشته تا حدودى به ترتیب همان مقاله برخى از برداشتهاى نویسنده را مورد نقد و بررسى قرار مى دهد.
وقل للمومنات یغضضن من ابصارهن و یحفظن فروجهن 1
نویسنده آیه مذکور را چنین ترجمه و تفسیر کرده است :
مراقبت چاک دامن خود باشید که باز نماند واگر چاک دامن دیگران باز بوداز نظر دوختن به عورت آنان خوددارى کنید و چشم خود را فرو بخوابانید !
بدین ترتیب صرف نظراز خلط بین ترجمه و تفسیر که در عموم آیات این مقاله انجام گرفته است کلمه[ فرج] در آیه به چاک دامن تفسیر مى شود! به دلیل که در لغت اصیل عرب معناى دیگرى براى این کلمه یاد نشده و روایتى را نیز به عنوان شاهد مى آورد.
در رابطه با مطالب فوق باید گفت : صحیح است که معناى واژه ( فرج ) شکاف مى باشد.امااین که چاک و شکاف مربوط به دامن است یا کوه یا تخته یا آسمان و... بستگى دارد به این که در عبارت به چه کلمه اى اضافه شده باشد. به عنوان مثال : در سوره ( ق ) مى خوانیم :
افلم ینظرواالى السماء فوقهم کیف بنیناها و زیناها و مالها من فروج 2.
آنها به آسمان بالاى سر خود نمى نگرند که چگونه ما آنرا بنا کرده ایم و چگونه زینت بخشیده ام و هیچ شکافى در آن نیست. در آیه مذکور منظور از ( مالها من فروج ) نفى شکاف ( و خلل و نقص ) از آسمان است زیرا ضمیر ( هاء ) به آسمان بر مى گردد و به عبارت دیگر واژه ( فرج ) به آسمان اضافه مى شود چنانکه در بعضى از متون لغت آمده است :
فرج الوادى مابین عدویته و هوبطنه و فرج الطریق منه و فوهته و فرج الجیل فجه 3.
اتفاقا روایتى که نویسنده به عنوان شاهد به آن استدلال کرده نیز گواه همین مطلب است :
امام صادق ( ع ) در پاسخ شخصى که در مورد لباس نمازگزار سئوال مى کند مى فرماید:
اذا کان علیه قمیص سفیق او قباء لیس بطویل الفرج فلاباس به 4
اگر (مرد) پیراهن ضخیم بپوشد یا قبائى در بر کند که چاک آن طولانى نباشد مانعى ندارد مى تواند با آن نماز بخواند.
در این حدیث نیز اگر[ فرج] به معنى چاک قبا ترجمه شده به این جهت است که سخن از قبا مى باشد و جمله[ طویل الفرج] صفت آن مى باشد لذا معنى مى شود به قبایى که چاک آن طولانى نباشد اما در آیه مورد بحث سخن از مومنات است و[ فرج] به
ضمیرى اضافه شده که به مومنات بر مى گردد بنابراین به چه دلیل به چاک دامن معنى شده است ؟اگر مردم عرب فرضا چیزى مثل لنگ حمام مى پوشیدند آیااین عمل خارجى مجوز مى شود که ما در آیه تصرف کرده و[ فرجهن] را به معناى چاک دامن معنى کنیم ؟ لذا باید گفت همان طور که همه گفته اند این جمله کنایه از[ عورت] است و با توجه به جمله قبل منظوراین است که با ستر و پوشش از معرض دید و نگاه دیگران حفظ گردد.
ولایبدین زینتهن الا ماظهر منها.
جمله فوق دراین مقاله چنین ترجمه شده است :
[ زینتى را که در زیر دامن نهان مى شود آشکار نسازد جز آن که در حال راه رفتن و خم و راست شدن به خودى خود ظاهر شود].
نویسنده دراین جا زینتى را که خداوند مى گوید خانمها نباید آشکار کنند زیرا دامن و ساق پا معرفى مى کند! و نتیجه مى گیرد که پس لازم است دامن تا روى پا بلند گرفته شود تا ساق پا مستور بماند. سپس جمله [ الا ماظهر منها] یعنى استثنائى را که از لزوم پوشش در دنباله آیه آمده است منطبق به حال راه رفتن و ناظر به آن مى داند و چنین استنباطى رااز آیه ارائه مى دهد که :
[ اگر قسمتى از پا در هنگام راه رفتن آشکار شود به حکم استثنائى که در آیه آمده اشکالى ندارد]!
ضمنا درادامه مقاله تصریح به مبناى این موضوع کرده و مدعى مى شود که :
[زینت در فرهنگ قرآن زینتهاى عاریتى و زیورآلات نیست زیرا قرآن نسبت به زیورآلات خارجى واژه[ حیله] را به کار برده است بلکه منظور از[ زینت] زینت طبیعى است] !
در رابطه با ترجمه و تفسیر فوق (که با هم مخلوط است ) و برداشت فقهى که از آیه گردیده نکاتى باید مورد توجه قرار گیرد:
1. آنچه این جا مورد سخن است این است که : آیا واژه[ زینت] که خداوند مى فرماید نباید آن را آشکار کنند زینت طبیعى به معناى خود اندام ( همه یا قسمتهایى از آن )است یا آرایش و زیورآلات عاریتى که خارج از بدن است ؟ صرف نظراز روایاتى
که در تفسیر آیه آمده و مطرح خواهیم کرد واستعمال عرفى این واژه این ادعا که در فرهنگ قرآن [زینت] در زیورآلات عاریتى و خارجى استعمال نمى شود ادعائى است بر خلاف واقع. بر عکس باید گفت : حتى یک مورد هم آیه اى وجود ندارد که [زینت] در خصوص اندام و خود بدن و یا قسمتهایى از آن به کار رفته باشد.این جا سه نمونه از آیاتى را که این واژه در آن به کار رفته است مورد توجه قرار مى دهیم :
قالوامااخلفنا موعدک بملکنا ولکنا حملنااوزارا من زینه القوم فقد مناها فکذالک القى السامرى
گفتند ما وعده ترا به میل واراده خود تخلف نکردیم بلکه قسمتى از زینت قوم را که با خود حمل مى کردیم در آتش افکندیم.
این کلمات مربوط به بنى اسرائیل است که در غیاب موسى گوساله پرست شدند. وقتى موسى آمد و عمل زشت آنان را مورداعتراض قرار داد در مقام عذر تراشى بر آمده و پاسخ فوق را دادند. دراین جا این سئوال مطرح است : زینتى را که آنان مى گوینداز خود دور کردیم و یا در آتش انداختیم چه چیزى بوده است ؟ آیااز آیه غیراز زیورآلات چیز دیگرى فهمیده مى شود؟ صرف نظراز ظاهر آیه همه مفسرین شیعه و سنى (مثل طبرسى در مجمع البیان و زمخشرى در کشاف و...) گفته اند: منظوراز زینت زیورآلات است و جالبتراین که در سوره اعراف آمده است :
واتخذ قوم موسى من حلیهم عجلا جسدا له خوار 5.
قوم موسى بعد از رفتن موسى از[ حیله] خود (که همان زیورآلات باشد) گوساله اى ساختند.
نویسنده مى گویداز زیورآلات قرآن تعبیر به[ حیله] مى کند نه زینت و حال آن که دراین جا خداوند فرموده است : آنان از[ حیله] گوساله ساختند و در سوره طه آمده است :از زینت قوم گوساله درست کردند. بنابراین معلوم مى شود[ زینت] و[ حیله] در یک معنى به کار رفته است که عبارت است از: زیورآلات عاریتى و خارج ازاندام.
فخرج على قومه فى زینته قال الذین یریدون الحیوه الدنیا یا لیت لنا مثل مااوتى قارون 6.
قارون با زینت خود در میان قومش آمد کسانى که خواستار دنیا بودند گفتند:اى کاش مااز آنچه به قارون داده شده برخوردار بودیم که او نصیبى عظیم دارد.
آیا تردیدى وجود دارد دراین که آنچه قارون همراه داشته و مردم دنیاپرست را به هوس انداخته و آرزوى آن را کرده اند زر و زیور ثروت و تجملات هوس انگیز بوده که به همراه داشته است و زینت دراین جا ربطى به هیکل واندام و بدن و زینت طبیعى ندارد.
[یا بنى آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد] 7.
اى فرزندان آدم! ( زینت ) خود را به هنگام رفتن به مسجد برگیرید.
دراین آیه نیز کلمه[ خذوا] بیانگراین است که منظورازاین دستور: آراستن اندام است به چیزى که خارج از آن مى باشد لذاامام حسن ( ع ) به هنگام نماز و ورود به مسجد بهترین لباسش را مى پوشید و در پاسخ کسى که دراین زمینه ازاو سوال نمود همین آیه را تلاوت فرمود: پس این ادعا:
[زینت در فرهنگ قرآن به زینتهاى عاریتى و خارجى گفته نمى شود و به همین دلیل [ زینت] در آیه مورد بحث باید به اندام (یا قسمتهائى از آن ) و زینت طبیعى تفسیر شود].
ادعائى است بر خلاف واقع.
2.اشکال دیگر با فرض این مبنى که منظوراز[ زنیت] زینت طبیعى باشد نه زیور آلات و آرایش چنانکه بعضى از فقهاء و مفسرین نیزاین جمله را به مواضع زینت واندام تفسیر کرده اند ( البته بااستدلال بى اساسى که دراین مقاله بیان شده ) ولى چرا نویسنده زینت را منحصر کرده است به زیر دامن تا بعد گفته شود: زیرا دامن زینتى غیراز ساق پا وجود ندارد و نتیجه گرفته شود که :[ لایبدین زینتهن] مى خواهد بگوید خانمها باید در کوچه و بازار دامن خود را تا روى پا بلند بگیرند تا ساق پا مستور بماند! مگر گردن سینه ساعد گیسوان و سایر اندام زینت نیست ؟ زینت هر چه باشد مطلق است و قیدى ندارد. شاید نویسنده بگوید دلیل براین محدودیت تفسیر خاصى است که براى جمله قبل (یحفظن فروجهن ) داشته است ولى بر فرض هم که چنین باشد دلیل نمى شود که ما یک دستورکلى را که مى گوید :[خانمها زینت خود را آشکار نکنند] به لزوم پوشش ساق پا
و زینت زیر دامن تفسیر نمائیم !
3. نویسنده استثنائى را که براى حکم پوشش در آیه آمده به قسمتى از ساق پا در حال راه رفتن و خم و راست شدن تفسیر کرده و نوشته است :
الا ما ظهر منها مى خواهید بگوید:اگر دراین حال قسمتى از ساق پا مکشوف گردد اشکالى نخواهد داشت].
با توجه به واهى بودن تفسیر[ زینتهن] به ساق پا بى پایه بودن این تفسیر نیازى به توضیح ندارد ولى یک اشکال مهم این است که در تفسیر این جمله دهها روایت در کتابهاى روائى تفسیرى و فقهى آمده که برخى از آنهااز نظر سند صحیح و هیچ گونه اشکالى ندارد. دراین احادیث [ الاماظهر منها] به طور صریح به وجه و کفین 8 دستنبد انگشتر جامه خضاب دست و... 9 تفسیر شده واهل بیت که در مقام تفسیر آیه بوده اند هرگزاز[ ساق پا] به هنگام راه رفتن به عنوان استثناءاز حکم پوشش یاد نکرده اند بلکه از روایاتى که اشاره شد نفى این ادعاء استفاده مى شود. با توجه به تعدداین احادیث معلوم نیست چرا نویسنده هر کجااحساس کرده اند روایتى با آنچه را خوداز آیه استنباط نموده هماهنگ است به نقل آن پرداخته اماازاحادیثى که به طور صریح مدعاى ایشان را نفى مى کند واجتهاد مقابل نص را مشخص مى نماید خبرى نیست !
دراین جا به نظر نگارنده این سطور در رابطه با مفاد مجموعه این قسمت از آیه با لحاظ روایاتى که در تفسیر آن ازاهل بیت رسیده است مى توان گفت :
اگر چه از جمله[ زینتهن] دراستعمال عرفى زیور و زینتهاى خارج از بدن و عاریتى فهمیده مى شود و چند آیه به عنوان شاهد نیز براى این استعمال از قرآن نقل گردید واین جهت با بخشى از روایات که در تفسیر و توضیح آیه آمده نیز هماهنگى بیشترى دارد مثل این که در بعضى از آنها[ الا ماظهر منها] به چیزهائى مثل دستبند و خضاب تفسیر و تطبیق داده شده است که نشان مى دهد زینت مخفى که از آن استثناء شده عبارت است از زیورآلات و آرایشهاى پنهان و مخفى مثل : گردنبند و غیره ولى در برخى از روایات که مشتمل براحادیث صحیحى مى باشد به طور صریح و روشن زینت با قسمتهائى از بدن مثل[ ذراع] انطباق داده شده 10 و یا که مورداستثناء[ الا ماظهر منها] به وجه و کفین تطبیق و تفسیر گردیده است 11. لذااین گونه روایات بااین جهت بیشتر هماهنگ مى باشد که زینت مخفى (آنچه از آن استثناء شده و به اصطلاح مستثنى منه ) زینت طبیعى و خوداندام است که در یک دستور کلى توصیه به پوشش آن گردیده ولى وجه و کفین از آن استثناء شده است. بنابراین با لحاظ این دو دسته از روایات چنین مى توان نتیجه گرفت :
زینت مخفى که توصیه شده آشکار نشود عام است هم شامل زیورآلات و آرایش بدن مى شود و هم زینت طبیعى یعنى اندام واستثناء[ الا ماظهر منها] نیز چنین است چنانکه در روایات هم با وجه و کفین و هم با زیورآلات که با مچ و چهره همراه است منطبق گردیده است لذا بین این دو دسته از روایات که در تفسیر آیه آمده منافاتى نیست.
در عین حال توجه به سه نکته دیگر لازم است :
این احتمال وجود دارد زیورآلاتى که دستور به پوشش آن داده شده به اعتباراین است که همراه با بدن است و عدم پوشش آن مساوى است با آشکار گردیدن اندام و گرنه خود زیورآلات موضوعیت ندارد و شاید نظر کسانى که زینت را به مواضع زینت تفسیر کرده اند همین جهت باشد.
2. وقتى گفته مى شود منظوراز[ رینتهن] زینت طبیعى (و محل زینت )است و یا آن را هم شامل مى شود گر چه در نظر بدوى از آن همه اندام فهمیده نمى شود ولى با لحاظ سیاق آیه و مخصوصا روایاتى که در تفسیر آیه آمده مثلا: دست (ذراع ) به عنوان زینت مخفى معرفى گردیده که باید پوشیده شود روشن است که[ ذراع] یعنى پوشیدن دست تا مچ خصوصیتى ندارد براین اساس شاید بتوان گفت : منظوراین است که زن باید مجموعه اندام و زیورآلات پنهان خود را بپوشاند مگر به مقدارى که استثناء گردیده است.
3. گر چه در کتابهاى تفسیرى و نیز بین فقهاءاختلافاتى در مقصوداز زینت واستثنائى که از آن شده وجود دارد ولى از نظر فقهى و وظیفه عملى همه گفتگوها به این محدوده استثناء بر مى گردد که آیا وجه و کفین جزء زینت ظاهرى است که پوشش آن لازم نیست یا نه این اختلاف نظر به برداشت از آیه و جمع فقهى است که به بررسى مجموعه روایاتى که وارد شده مى گردد ولى ماوراءاین محدوده بین فقهاء سنى و شیعه
تقریبااختلافى وجود ندارد. لذا بعضى ازادعاهایى که نویسنده مقاله [حجاب شرعى] دارداستنباطاتى است بر خلاف نظر همه مفسرین و فقهاء شیعه و سنى و مهمترازاینها صریح روایات !
ولیضر بن بخمرهن جیوبهن.
نویسنده مقاله [حجاب شرعى] در توضیح این جمله نیز چند استنباط جدید ارائه داده که عبارتنداز:
1- لباس رسمى که قرآن براى خانمها توصیه مى کند دو جامه است : یکى خمار که عبارت از روسرى که سر و سینه و پهلو را مى پوشاند و دیگرى ازار (دامن).
2-خمار تا روى دامن را مى پوشاند فقط دستها تا نیمه ساعداز زیر آن خارج مى ماند ولى تقوى ایجاب مى کند که خمار و شنل چندان بالا و عریض باشد که در حال خم و راست شدن فاضله شنل با دامن مکشوف نشود و همچنین بالاى ناف و پهلو و پشت و دراین صورت ساعد نیز تا مج مستور خواهد گشت.
3- اگر در حال حرکت دادن دستها قدرى بالا برود و تا نیمه ساعد عریان شوداشکالى ندارد واین موضوع براسااستثنائى است که در آیه وجود دارد.
در رابطه بااین استنباطات واکتشافات جدید نکاتى را یادآور مى شویم :
1. در کتابهاى لغت آمده است : ( خمار ) چیزى است که مى پوشاند و خمار زن عبارت است از:
[ماتغطى المرئه راسها] یعنى جامعه اى که زن سرش را با آن مى پوشاند که طبع این جمله با روسرى منطبق است. [حیب] به معناى یقه پیراهن (گریبان ) و به قسمت بالاى سینه اطلاق مى گردد.
واژه[ ضرب] نیز وقتى با على استعمال گردد به معناى قراردادن چیزى بر چیزى و مانع و حاجب قراردادن آن است.
بنابراین معناى جمله مذکوراین است که آنها باید خمار (روسرى ) را بر روى سینه هاى خویش فرار دهند یعنى نباید دنباله و آویخته روسرى به پشت سرافکنده گردد یا مثلا به دور سرپیچیده شود که اگر پیراهن به گونه اى است که یقه آن بازاست سینه
نمایان شود.انداختن و قراردادن خمار بر گریبان که آیه دستور مى دهد لازمه اش پوشانیدن زیر گلو سینه گوشواره گردنبند و... مى باشد.
2. با توجه به توضیحى که داده شداین سوال مطرح مى گردد:این دستور که خانمها با روسرى یقه و بالاى سینه خود را بپوشانند و جمله قبل که نباید زینتهاى خود را آشکار کنند چه ربطى دارد به این که لباس زنها دو قطعه است : یکى ازار و دیگرى دامن !از کجاى آیه این مطلب استنباط مى گردد؟ آیه لزوم پوشش را مى خواهد مطرح کند امااین که لباس و وسیله پوشش یک قطعه یا دو یا شش قطعه آیه هرگز در مقام آن نیست چه رسد جهت که دراحرام دو قطعه لباس باید پوشیده شود واز دستکش و نقاب استفاده نشود و روایاتى که دراین زمینه وارد شده و نویسنده برخى از آنها را نقل نموده وادعاى خود را با آنها تایید کرده است باز ربطى به کیفیت پوشش در حالت غیراحرام و غیراز حج ندارد. در حال احرام نگاه کردن در آینه هم ممنوع است چه ارتباطى با غیرازاحرام دارد؟ بنابراین توسل به روایاتى که مربوط به حج است براى تایید رسمى معرفى کردن دو قطعه لباس نسبت به پوشش زند بى وجه است.
برعکس اگر متنى در مقام معرفى قطعات لباس براى پوشش خانمها در برابر نامحرم باشد نظیراین روایت است که از پیامبر(ص ) نقل گردیده است :
... ولغیر ذى محرم اربعه اثواب ذرع و خمار و جلباب وازار 12
در برابر کسى که محرم نیست چهار جامه هست (در برگرفته شود): پیراهن و روسرى و جلباب وازار.
در عین حال ماازاین گونه روایات استفاده خصوصیت و رسمیت نمى کنیم این گونه احادیث در مقام آن است که بیان کند به طور معمول پوشش کامل بتواند به وسیله چهار قطعه انجام گیرد.
3.اشکال دیگراین که : چون نویسنده مى خواهداین مطلب را مسلم بگیرد که لباس زن دو قطعه (خمار ازار)است نه بیشتر لذا مى نویسد:
[روسرى و خمار بایداین قدر عریض و طویل باشد تا روى دامن بیاید و هنگام خم
شدن فاصله شنل با دامن مکشوف نگردد و بالاى ناف و به موازات آن پهلو و پشت عریان نشود]...
این مطالب نیزارتباطى با جمله[ ولیضربن بخمرهن على جیوبهن] که دستور به پوشش یقه و بالاى سینه است ندارد.این که هنگام خم و راست شدن نباید پهلو و بالاى دامن آشکار شود یک مطالب صحیحى است واما این که از جمله بالااستفاده کنیم پوشش پهلو هنگام خم و راست شدن با روسرى است برداشت بى وجهى مى باشد[.
4. مطلب مهم دیگراین است که نویسنده فتوا داده اند:
[براساس استثنائى که وجود دارد در وقت راه رفتن عریان شدن دستها تا نیمه ساعد اشکالى ندارد].
اشتباه بودن این استنباطاز آیه اولا با توجه به توضیحاتى که در جمله[ ولایبدین زینتهن الا ماظهر منها] داده شده مشخص مى گردد. ثانیا این نتیجه گیرى بر خلاف متن صریحى است که امام صادق ( ع ) در تفسیر آیه بیان فرموده است.
در حدیثى که از نظر سند صحیح و کامل است چنین مى خوانیم :
عن الفضیل قال سالت اب عبدالله ( ع )الذرا عین من المراه هما من الزنیه التى قال الله[ ولایبدین زینتهن الا لبعولتهن] ؟ قال نعم و ما دون الخمار من الزینه و مادون السوارین 13
فضیل مى گویدازامام صادق ( ع ) سئوال کردم : آیا ذراعهاى زن جزء [زینت] است که خداوند مى فرماید[ آنها زینتهاى خود را آشکار نکنند مگر براى شوهران و]... فرمود آرى و آنچه زیر روسرى قرار مى گیرد (گیسوان ) نیز باید پوشیده شود و همچنین از دستبند به بالا پوشیده شود.
در حدیث فوق به طور روشن امام[ ذراع] یعنى دستها تا مچ را جزء عموم عنوان[ زینت] قلمدا و تفسیر مى کند که باید پوشیده باشد و به اصطلاح داخل مستثنى منه مى داند. بنابراین ادعاى این که :
براساس استثناء وقت راه رفتن عریان شدن دستها تا نیمه ساعد اشکالى ندارد.
هم تفسیر غلطى است و هم ادعاى پوچى در مقابل حکم امام صادق ( ع) !
این جهت نیز گذشت که در دهها روایتى که ازاهل بیت در تفسى استثناء: ( الا ماظهر منها) آمده است آنرا فقط منطبق با وجه و کفین انگشتر دستبند سرمه خضاب کف دست و... دانسته اند و مفهوم آن با لحاظاین که در مقام بیان حدود حکم واستثناء آیه بوده اند نفى غیر ازاینهاست.
ولایبدین زینتهن الا لبعولتهن اوابائهن او اباء بعولتهن.
نویسنده مقاله[ حجاب شرعى] این جا نیز بعداز ترجمه و تفسیر خاصى که براى این قسمت مى کند مى نویسد: 1. پوشش موى سر به عفت جنسى ربطى ندارد بلکه یک تشریف اسلامى است تا خانمهاى آزاده مومن از زنا یهود و نصارى و مجوس ممتاز باشند و تنها دلیل و یا تاییدى که براى این ادعاى مهم و جدید مى آورداین است که : کنیزان مسلمان از پوشاندن موى سر معاف شده اند و دراین زمینه روایاتى را نقل مى کند که مفاد آنهااین است:
[کنیزان مسلمان از پوشانیدن موى سر معاف هستند و یا نگاه کردن بردگان به خانمهاى خود بلامانع است].
در رابطه بااظهار نظر فوق نیز یاآدورى نکاتى لازم است :
در آیه 60 سوره نور چنین مى خوانیم :
[زنان سالخورده که امیدى به ازدواج آنها نیست مانعى ندارد که جامعه خویش را بردارند. در عین حال اگر عفت اختیار کنند ( و خود را بپوشانند) شایسته تراست]. در آینده توضیحاتى در مورداین آیه خواهد آمد ولى آنچه دراین جا مورد نظراست این است که :این آیه به طور روشن استفاده از جامعه و ثیاب را حتى در مورد سالخوردگان مرتبط با حفظ عفت قلمداد مى کند.اصولا استثناء پیره زنان از وجوب در بر گرفتن جامعه چه فلسفه اى غیرازاین جهت مى تواند داشته باشد؟ که چون در مورد آنان مسائل جنسى مطرح نیست حکم وجوب پوشش با جامعه نیزاز آنها برداشته شده است.
مسلما ممنوعیت مرداز نگاه کردن به گیسوان واندام زن نامحرم در رابطه با عفت و مسائل جنسى است. آیا لزوم پوشش گیسوان واندام با همین جهت مرتبط نمى شود؟
دراین زمینه ازامام هشتم سوال مى شود:
آیا براى مرد جایزاست به موهاى خواهر زن خود نگاه کند؟
حضرت مى فرماید: نه مگراین که از[ قواعد] و سالخوردگان باشد. 14
آیاازاین گونه احادیث که سالخوردگان و کسانى که در مورد آنان مسائل جنسى مطرح نیست از حکم ممنوعیت نگاه به آنان استثناء شده اند. فهمیده نمى شود حرمت نگاه کردن به گیسوان و لزوم پوشش آن و یا تجویز نگاه و واجب نبودن پوشش از که مقوله و در رابطه با عفت و سلامتى روابط اجتماعى و جلوگیرى از گسترش فحشاء و... مى باشد.
روایاتى که به آن استدلال شده و محتواى آنهااین است که خانمها مى توانند در برابر بردگان خود موى سر را نپوشانند معارض است بااحادیث دیگرى که در منابع حدیثى آمده و پوشش گیسوان در برابر بردگان به طور صریح لازم به شمار آمده است 15 و روشن است که هیز موضوعى بدون توجه به مجموعه روایت و جمع بندى فنى آنها نمى تواند تنها با توجه و ملاحظه برخى از آنها و نادیده گرفتن برخى دگیراظهار نظر کرد.
در همین روایاتى هم که به آنهااستدلال شده مساله کلى نیست بلکه تجویز عدم پوشش گیسوان در برابر بردگان مربوط است به بردگانى که متعلق به خود آنهاست نه مطلق برده (چنانکه نویسنده ادعاء کرده است )؟ و مهمتر این که آیه اى که مورد بحث است نیز یکى از موارداستثناء در لزوم پوشش را[ مملکت الیافهن] بردگان خودشان معرفى مى کند. (که روایات در شمول آن نسبت به غلام مختلف است ) در هر صورت بردگان به طور مطلق از حکم لزوم پوشش در برابر آنهااستثناء نشده اند.
صرف نظرازاین که معاف شدن زن از پوشش در برابر بردگان ربطى به این ادعاء که[ پوشش گیسوان براى ممتاز کردن مسلمان از یهود و نصارى است] ندارد اصولا ممکن است از هر دستور کلى و عام یک گروه استثناء شوند. به عنوان مثال : خوردن گوشت میته در عین حال که براى همه حرام است اما براى اشخاص مضطر مباح مى باشد. بااین فرض اگر ادعا شد فلسفه ممنوعیت خوردن گوشت میته این است که مشتمل بر ضررهاى جسمى و روانى است آیا مى توان گفت : به این دلیل که براى افراد مضطر مباح است از گوشت میته استفاده کنند پس فلسفه ممنوعیت [ضررداشتن] آن نیست. به طور مسلم
چنین ادعائى منطقى نیست زیرا مباح شدن گوشت میته براى مضطر براى این نیست که ضرر ندارد بلکه به جهت برخورد با موضوع مهمترى است که عبارت است از:اضطرار و حفظ جان مضطر.
در بحث ما نیز معاف شدن خانمهااز پوشش در برابر بردگانشان دلیل این نخواهد بود که وجوب ستر گیسوان در رابطه با حفظ و رعایت عفت نمى باشد.
اگر فلسفه لزوم پوشش گیسوان براى خانمها ممتاز شدن از یهود و نصارى است بنابراین در شرائط کنونى در محیطهاى صدرصد مسلمان که خبرى از یهودى و مسیحى و برده نیست در اجتماعاتى که مرد و زن نامحرم هستند ولى برده و یا غیرمسلمان وجود ندارد نباید پوشش سر براى خانمها واجب باشد و نویسنده مانند بعضى دیگرازاستنباطات خود که بسیار جدید و بر خلاف فتواى همه فقهاى شیعه و سنى است باید بگوینداستفاده از روسرى یا چادر براى پوشانیدن گیسوان لزومى ندارد چون این حکم براى ممتاز شدن از یهود و نصارى مى باشد و با نبودن چنین زمینه اى حکم هم منتفى خواهد بود!
2. مطلب دیگر که در جاى دیگراین مقاله اما در رابطه با همین قسمت از آیه اظهار شده این است که نوشته اند :[متذکر مى شویم براساس این ترجمه و تفسیرى که بیان کردیم پوشاندن تمام بدن از بالاى قفسه سینه تا نیمه ساق پا بر بانوان لازم است حتى در برابر پدر و برادر تا چه رسد به سایرین].
ترجمه و تفسیرى که مبناى برداشت فوق شده این است :
[خانمها که خمار خود را زیر گلو گره مى زنند حق ندارد سعد خود و یا زلف و گیسوى خود را که زینت خدائى آنان به شمار مى آیداز زیر خمار آشکار نمایند جز در برابر شوهران خود یا پدران و]... گر چه عبارات نویسنده براى نتیجه گیرى مذکور روشن نیست ولى لابد مى خواهد بگوید: چون زینت که بااصطلاح مستثنى منه است و دستور آشکار نکردن آن داده شده فقط ساعد زلف و گیسوان مى باشد لذااستثناء محارم محدود و به همین موارداست ولى از آنچه قبلا گذشت و ضعف این برداشت و تفسیر هم روشن مى گردد زیرا بر فرض که گفتیم منظوراز[ زینت] زینت طبیعى و خدادادى است و به چه دلیل و بر چه اساسى این زینت فقط به گیسوان و زلف و ساعد
تفسیر شده ؟ چرا جمله : [آشکار نکنند زینت خود را مگر براى شوهران خود و یا پدران و]...
محدود به گیسو و دست گردیده است ؟ مگر نه این است که[ زینت] مطلق است پس چرا در تطبیق مقید به این امور شده و چرا همین لفظ در جمله اوفل فقط به ساق پا (در زیر دامن ) تفسیر شده است ؟
[ولا یضر بن بارجلهن لیعلم ما یخفین من زینتهن].
آنان (زنان ) براى آن که زینتهایشان معلوم شود پاهاى خود را به زمین نکوبند.
نویسنده پس از توضیحاتى که مورد بررسى قرار مى گیرداین معناى معروف را رد مى کند به این بیان که:[گویااگر معلوم شود که خانم حلقه و خلخال به پارى دارد گناه بزرگى است].
بر همین اساس که چنین چیزى گناه نمى تواند باشد به تفسیر دیگرى براى جمله فوق پرداخته است. در مورد فوق باید گفت :اولا همین معنى که ایشان از آن دچار شگفتى شده اند یک دستورالعمل و روش اساسى است در مورد سلوک و چگونگى رفت و آمد خانمها در محیط جامعه.
وقتى آیه مى گوید: به منظور معلوم شدن زینتهاى مخفى خود پا را به زمین نکوبند. (چنانکه در گذشته زنان عرب خلخال به پاى مى کردند و براى این که بفهمانند خلخال همراه و در پاى خود دارند چنین مى کردند) یعنى نباید خانمها وسوسه و تحریک آمیز راه بروند و به گونه اى رفت و آمد کنند که بخواهند دیگران را متوجه آرایش و زر و زیور خود نمایند.
آیا چنین دستورالعملى بر خلاف دلیل عقل و منطق است ؟ آیا خلاف بودن تحریک آمیز راه رفتن خانمهاامر مبهم و مجهولى است ؟
ثانیا آیا ما در برابر قرآن و سایر متون اول باید ذهنیتى داشه باشیم و چیزى را براى خود حلال و حرام بدانیم و سپس به تفسیر آن بپردازیم که اگر با مبنى و ذهنیت ما هماهنگ نبود به ترجمه و تفسیر دیگرى اقدام کنیم.
به عبارت دیگر آیا ناهماهنگ بودن یک حکم با سلیقه شخصى خود را مى توان ملاک تفسیر و تاویل قرآن قرار داد؟ نگارنده مقاله[ حجاب شرعى] خوداین آیه را
این گونه تبیین و تفسیر مى کند: که
[خانمها نباید با دویدن و ورزش کردن و پایگوبى ساق پا را که در حال عادى زیر دامن نهان است آشکار نمایند و یا دراثر جست و خیز ساعد خود را تا آرنج از زیر شنل و خمار بیرون کنند و یا زلف و گیسوى خود را زیر مقنعه و کلاه و کناره صورت بر ملا نمایند مگراین که با پوشیدن جوراب و شلوار و کلاه احتیاط لازم را به عمل آورند و سپس به ورزش بپردازند].
در توضیح تفسیر فوق این مطلب را باز تکرار مى کند:
[ زینت همان زینت طبیعى است و یعلم نیز فعل مجهول از باب افعال است که به معناى افشاء و برملا کردن مى باشد]. در مورد تفسیر فوق باید نکاتى را مورد توجه قرار داد:
1. گفتیم[ زینت] دراستعمار عرفى کمتر به خوداندام و بدن اطلاق مى شود و در مورداین ادعا که در قرآن این واژه دراندام و زینت طبیعى استعمال مى گردد نه زیور آلات خارجى آیاتى از قرآن که خلاف آن رااثبات مى کند نقل کردیم بنابراین اگر دلیل و قرینه خاصى نباشد از کلمه[ زینت] خود بدن گردن و پا و ساق و زلف و ساعد و... فهمیده نمى شود.
2.اشکال سابق این جا هم مى آید که معلوم نیست چرا زینت در جمله اول[ آشکار نکنید زینت خود را] به ساق پا و زیردامن تفسیر شده واین جا همان کلمه به زلف و گیسو و ساق و ساعد و...
3. واژه[ یعلم] بر فرض که از فعل مجهول از باب افعال باشد معنایش[ دانسته شود]است واین معنى اعم است ازاین که خود زینت را نشان دهند یااین که کارى کنند که بفهمانند زینتى به همراه دارند. بنابراین زحمت به باب افعال بردن چیزى را حل نمى کند. بگذریم ازاین که تازه نویسنده خود[ یعلم] را به صورت فعل معلوم ترجمه کرده است نه مجهول.
4. وقتى آیه مى گوید : پا را به زمین نزنید براى این که زینتهاى مخفى آنها مشخص شود. (آشکار گردد) این بیان چه ارتباطى با جست و خیز و دویدن و پدیدار شدن موى
سر دارد نا گفته شود مفاد آیه این است که : اگر مى خواهید ورزش کنید اول گیسوى خود را زیر مقنعه و یا کلاه بپوشانید واحتیاط لازم را به عمل آورید، صحیح است در بعضى از ورزشها پا هم به زمین کوبیده مى شود ولى این جهت غیرازاین است که جمله [ولا یضر بن بارجلهن] نظر به جست و خیز و پدیدار شدن اندام و موى سر در آن هنگام داشته باشد. راستى با چه پشتوانه و جراتى مى توان این گونه مطالب را بر آیات قرآن تحمیل نمود؟
والقواعد من النساءاللاتى لایرجون نکاحا فلیس علیهن جناح ان یضعن ثیابهن غیر مترجات بزینه وان یستعففن خیر لهن. 16
خانمهائى که از نظر جنسى باز نشسته اند وامیدى ندارند که مورد توجه قرار گیرند مجازند که این جامه زائد را فرو نهند در صورتى که باهیچ زینتى خود را مزین نکرده باشند. در عین حال اگر عفت اختیار کنند و با جامعه جلباب و شنل گشاد درانظار عمومى ظاهر شوند شایسته تر خواهد بود
آنچه ذکر شده ترجمه اى است که نویسنده براى آیه فوق کرده است. البته با مخلوط کردن اضافات مثل این که نوشته اند:
[مجازنداین جامه زائد را فرو نهند].
زائد بودن جامعه در متن آیه نیست در هر صورت در توضیح و تفسیرى که بعد از این مى دهد مى نویسد:
[منظوراز[ ثیابهن] یک جامه است زیرا ثیاب جمعى است که در حکم مفرد مى باشد و منظوراز آن[ جلباب] است که این جامعه هم لباس شعار است].
و در تایید و یااستدلال براى این ادعا که منظوراز ثیاب جلباب است روایاتى نیز نقل مى نماید. در بررسى این اظهارات نیز نکاتى باید مورد توجه قرار گیرد.
ثیاب جمع است بر فرض که در حکم مفرد باشد و معناى فردى بدهد مفرد[ ثیاب] ثوب است. واین کلمه به معناى جامه و لباس است نه یک جامه و یک لباس. واژه جامه به اصطلاح[ اسم جنس] است همان طور که به یک عدداز آن گفته مى شود به همه لباسها نیزاطلاق مى گردد.البته در عین حال که[ ثیابهن] قیدى ندارد و شامل همه لباسها مى شود. ولى ممکن است گته شود: لحن آیه که مى گوید مانعى نیست آنان (پیرزنها) لباس خویشتن رااز خود برگیرند مشروط براین که خود آرائى نکنند واگر عفت اختیار کنند بهتراست.از لباسهاى داخلى منصرف است.
روایاتى که ازاهل بیت در تفسیر آیه رسیده بعضى ثیاب را به خمار (روسرى ) و برخى آن را به جلباب (جامه سراسرى ) تفسیر کرده اند. در حدیثى نیزاین مطلب انکار شده که منظوراز[ ثیابهن] روسرى باشد که این روایت از نظر سند ضعیف و قابل اعتماد نمى باشد. جمع بین این روایات وارده ایجاد مى کند که گفته شود: منظوراز[ ثیابهن] خمار و جلباب است. یعنى آیه مى خواهد بگوید سالخوردگان که دیگر مسائل جنسى درباره آنان مطرح نیست مى توانند روسرى (خمار) و یا جلبات خود را بردارند.اما نویسنده بازاین جا هم مانند پاره اى از موارد دیگر فقط به برخى از روایات توجه کرده واز بیه چشم پوشى نموده است لذا مى نویسد:
[منظوراز[ ثیاب] که آنان مى توانند بردارند جلباب است].
و جلبات را نیز یک جامه زائد و تشریفاتى معرفى مى کند.
از کجا نویسنده فهمیدنداین لباس لباس تشریفاتى و شعاراست. گو یاایشان خود بع ترجمه اى که از آیه نموده دقت نکرده است. آیه مذکور در عین حال که تصریح مى کند پیرزنان مانعى ندارد ثیاب خود را برگیرند (فرو نهند) ولى چنین ادامه مى دهد : [ ان یستعفن خیرلهن].
اگر عفت اختیار کنند (و با جامعه جلباب و...) درانظار عمومى ظاهر شوند بهتراست. طبق همین ترجمه در برگرفتن جلباب مرتبطاست با عفت و مى تواند مظهر آن باشد. پس چگونه بگوئیم جلباب لباس شعار است.
علاوه همین که به پیرزنهااجازه داده شد (جلباب ) را که یک جامه بزرگ و سراسرى است از سر خود بردارند ولى به خانمهاى جوان این اجازه داده نشده معلوم مى شوداین لباس چنانچه نویسنده پنداشته است لباس شعار نیست.
یاایهاالنبى قل لا زواجک و بناتک و نساءالمومنین یدنین علیهن من جلا بیبهن ذلک ادنى ان یعرفن فلا یوذین. 17
اى پیامبر! به همسران و دخترانت و زنان مومنین بگو: جلباب خویش را به خود نزدیک سازند.این کار براى این که شناخته شوند و مورد اذیت قرار نگیرند نزدیکتراست.
دراین جا دو نکته از موضوعانى را که نویسنده به مناسبت این آیه مطرح ساخته مورد بررسى قرار مى دهیم :
1.از لحن توضیحاتى که داده شده استفاده مى شود مى خواهد بگوید: حکمى که دراین آیه مقرر گردیده منحصراست به زنان پیامبر( که اینک وجود خارجى ندارند) و دختران پیامبر و زنان شوهردار.
ولى در رابطه بااین دعا باید گفت : صحیح است که گفته شده این دستور را براى این سه گروه بگو ولى فلسفه و تعلیلى که در ذیل آیه آمده نشان مى دهد که حکم فوق اختصاصى به سه گروه مذکور ندارد زیرا آیه مى گوید:
این حکم براىاین است که شناخته شوند و مورداذیت قرار نگیرند.
روشن است که شناخته شدن در معرض آزارد قرار نگرفتن اختصاصى به زنان و دختران پیامبر و زنان شوهردار ندارد و به اصطلاح :[ علت مخصص و معم حکم است] اگر گفته شد به مهاجرین وانصار بگو: غیبت نکنید تا روابط گرم اجتماعى آنان تبدیل به خصومت و جدال نشود ازاین حکم اخصتص فهمیده نمى شود زیرا غیبت علت به وجود آمدن خصومت به حساب آمده و با لحاظ این که جلوگیرى از روابط سوء وظیفه همگانى است معلوم مى شود نهى از غیبت اختصاصى به مهارجین وانصار ندارد اگر چه آنان در لفظ مخاطب شده باشند. در آیه مورد بحث نیز که شناخته شدن و مصونیت از آزارد دیگران که فلسفه در برگرفتن[ جلبات] است تفاوتى بین زنان شوهردار و خانمهاى مجرد و دختران پیامبر و... ندارد بنابراین حکم آیه آلى و براى همه خانمها مى باشد.
نکته دیگرى که نویسنده این جا نیز بر آن اصرار دارداین است مى نویسد:
[بدیهى و روشن است و لفظ آیه کریمه صراحت دارد که این لباس جنبه تشریفاتى دارد نه حجاب شرعى لذا فتوى میدهند: مانعى نخواهد داشت که در تابستان از تور نازک و یا حریرانتخاب شود و روى شانه ها قرار گیرد که ایجاد گرما نکند و در زمستان از فاستونى.... تهیه شود تا هم دافع سرما باشد و هم مایه شوکت و جلال]! در رابطه بااین
فتوى چند موضوع باید مورد توجه قرار گیرد:
1 دراین که منظوراز[ جلباب] زیست در کتابهاى لغوى تعبیرات و مفاهیمم مختلفى را بیان کرده اند که یکى از آنها[ ملحفه] است 18. ملحفه جامعه سراسرى است که همه اندام را مى پوشاند و منطبق با عبا چادر شمد نیز مى باشد. با توجه به این که نویسنده مى گوید جلباب پارچه اى است که به ملاه و شمد شباهت دارد ما فعلا دراین نوشته در صدد نفى و یااثبات معانى دیگر جلباب نیستیم و مى گوئیم : صرف نظراز این که در بعضى از کتب لغت روى پوشش داشتن جلباب نسبت به بدن و لباسهاى دیگر تکیه شده (و حتى کسانى هم که جلباب را پیراهن معرفى کرده اند گفته اند قیمص و پارچه اى که روى لباسهاى دیگر را مى پوشاند). واژه[ یدنین علیهن] که از[ ادناء] به معناى نزدیک کردن است با لحاظاین که با[ على] آمده این مفهوم را مى رساند که جلباب را به خود نزدیک کنند یعنى نبایداین جامه (سراسرى و عریض و طویل مانند شمد جادر و عبا)این گونه باشد که در عین استفاده از آن هیچ گونه پوششى نسبت به اندام زینتها و برجستگیها نداشته و صرفا تشریفاتى باشد بلکه برعکس نزدیک به بدن جمع وجور و پوشیده باشد و طبعا چنین چیزى بااین کیفیت وسیله اى است براى پوشش و آشکار نبودن زینتها و مظهر عفت.
2. کدامیک از واژه ها و جملات این آیه تصریح مى کند که[ جلباب] براى تشریفات و شوکت و جلالت باشداین چه صراحتى است که هیچ کس غیراز نویسنده تا به حال نفهمیده است.
آنچه مى توان گفت این است که دراین جمله :
[جلباب را به خود نزدیک کنند تا شناخته شوند و مورد آزارد قرار نگیرند].
دواحتمال وجود دارد.
یکى این که بااستفاده از جلباب کآنان به عفت و پاکدامنى شناخته شوند در نتیجه ولگردان و مزاحمین بدانند آنان اهل حفاظ و پاکدامنى هستند واز آنان مایوس شوند و جرات تعرض به آنان را به خود راه ندهند.
احتمال دیگراین که در برگفتن این جامه بند و سایه اى باشد که آنان از کنیزان
شناخته شوند وامتیازى باشد براى آزادگان. نقل شده است که کنیزان بدون پوشش کامل از خانه بیرون مى رفتند بذا به بانوان مسلمان دستور داده شده که جلباب را در برگیرند تااز کنیزان مشخص گردند و مورد آزار قرار نگیرند. با چشم پوشى ازاشکالى که دراین احتمال دوم وجود دارد ( و به نظراین احتمال مخدوش مى رسد) ولى در هر صورت دواحتمال در آیه وجود دارد.
از کجا و به چه دلیل نویسنده[ یعرفن] و شناخته شدن را براى خصوص ممتاز شدن از دیگران (بردگان و...) تفسیر کرده اند. و حال آن که ممکن است منظوراین باشد که آنها به عفاف و پاکدامنى شناخته شوند.
اضافه بر این با توجه به توضیحى که داده شد واژه[ یدنین علیهن] که به معناى نزدیک کردن به انداک و نیز خصوصیت[ جلباب] (جامه سراسرى و بزرگ و به تعبیر برخى از لغو چیزیکه لباسهاى دیگر را مى پوشاند) بیانگراین است که لباس پوشش و حجاب است اگر چه در زمان نزول آیه وسیله متمایز شدن از کنیزانى بوده که بدون حجاب کامل بیرون مى آمده اند.
3. توضیحاتى که براى آیه 60 سوره نور در بندج داده شد نیزاین مطلب به خوبى روشن مى شود که جلباب جامه عفت و حجاب است. هدف از آن پوشش بهتر و کنترل روابط جنسى و حفظ عفت عمومى مى باشد.البته این موضوع منافاتى بااین جهت ندارد که در برگفتن یک جامه سراسرى و بزرگ خاصیت شوکت و جلالت را نیز به همراه داشه باشد.
پاورقى ها
1. سوره نور آیه 30.
2. سوره ق آیه 7.
3. لسان العرب.
4. وسائل الشیعه ج 3.283 حدیث 2.
5. سوره اعراف آیه 148.
6. سوره قصص آیه 79.
7. سوره اعراف آیه 31.
8. وسائل الشیعه ج 14.146 باب 109 حدیث 2 و 5.
9. همان مدرک حدیث 3 و 4.
10. همان مدرک 145 حدیث 1.
11. همان مدرک.146 حدیث 5.
12. مجمع البیان ج 7.155.
13. وسائل الشیعه ج 14.145.
15. وسائل الشیعه ج 14.166 باب 124 حدیث 8 و 9.
16. سوره نور آیه 60.
17. سوره احزاب آیه 59.
18. لسان العرب