مصاحبه با حجه الاسلام والمسلمین سیدحسین بدلا
آرشیو
چکیده
متن
حوزه : با تشکراز حضرت عالى که قبول زحمت فرمودیدو مصاحبه با مجله ما را پذیرفتید لطفا شمه اى از زندگى علمى خود را بیان کنید.
استاد: بنده در قم متولد شدم. چند سالى هم به اتفاق مرحوم پدرم در تهران سکونت داشتم. سال 1341 قمرى که اوان بلوغ من بود براى تحصیل علوم دینى به قم آمدم از آن زمان تاکنون که حدود هفتاد سال مى گذرد در شهر مقدس قم سکونت دارم. دراین شهر از محضراساتید بزرگوار آن زمان : آقا شیخ ابوالقاسم قمى (بویژه درامور معنوى ) مرحوم آیه الله مرعشى حضرت آیه الله گلپایگانى و...استفاده کردم.
شروع درس خارج را در خدمت آیه الله حائرى که آن زمان صلوه جمعه تدریس مى کردند حاضر شدم. بعدازایشان از محضر آیه الله آقاسیدمحمدتقى خوانسارى و حضرت آیه الله حجت فیض بردم.
با ورود حضرت آیه الله بروجردى به قم در دروس آن مرحوم شرکت کردم. علاوه بر شرکت در درس آیه الله بروجردى در کارهاى علمى مربوط به ایشان مثل تنظیم طبقات رجال حوزه استفتاء و تصحیح توضیح المسائل همکارى مى کردم.
در تنظیم طبقات رجال ایشان با شرکت خودشان و آقازاده ایشان (آقا سیدمحمدحسن ) و آقا میرزاى مهدى صادقى همکارى داشتم.
رساله توضیح المسائل ایشان را با حضرات آقایان : شمس الدین طباطبائى ( همشیره زاده آیه الله بروجردى ) آقا سیدحسن مدرس یزدى و آقا شیخ محمدموحدى قمى تصحیح کردیم.
بالاخره بنده تا آخر عمر آن بزگوار در کنارشان بودم. پس از رحلت آن بزرگوار مسوولیت غسل آن مرحوم به عهده بنده بود.
حوزه :از خاطرات دوران طلبگى بویژه ازاساتید بزرگوارتان مطالبى بیان کنید.
استاد: بنده در مدرسه رضویه حجره گرفتم. البته مدرسه رضویه فعلى که در خیابان آذر واقع شده بخشى از آن است. مقدار زیادى از آن دراثرایجاد خیابان از بین رفته است.
متولى این مدرسه مرحوم آقا شیخ مهدى که از شخصیتهاى علمى و برجسته آن زمان قم به حساب مى آمد بود. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى هنگامى که به قم تشریف آوردند ابتداء به منزل ایشان وارد شدند. پدر خانم آقا شیخ مهدى آقا سیدابولحسن طالقانى پدر آقا سید محمود طالقانى بود.
این نکته را هم درباره آقا سیدابوالحسن طالقانى بگویم که :ایشان شخصیت فوق العاده اى بود. بااین که در تهران از موقعیت بالائى برخودار بود ولى از وجوهات استفاده نمى کرد واز طریق ساعت سازى زندگى خود رااداره مى کرد و حتى به دیگران نیز کمک مى نمود.
آقاى سید محمود طالقانى هم در آن وقت در مدرسه رضویه حجره داشت. آشنایى ما با یکدیگراز همین مدرسه شروع شد. در آن مدرسه من با پسر آقا شیخ مهدى
( على اکبر حکمى زاده ) در یک حجره بودیم. همین آشنایى ما با هم موجب شد که به کمک آقاى همایون که الان هم زنده است مجله همایون را منتشر کنیم. مرکز نشرراین مجله مدرسه رضویه بود که یک اطاق را با میز و چند تا صندلى به این کاراختصاص داده بودیم. صاحب امتیاز مجله آقاى حکمى زاده بود.البته خود من پیش ازاین مجله[ دعوت اسلامى] را که آقاى سید محمدتقى واحدى در کرمانشاه منتشر مى کرد و مجله خوبى هم بود به خاطر نسبتى که با هم داشتیم در قم پخش مى کردم.
حوزه : مجله همایون در چه زمانى منتشر شد و هدف ازانتشار آن چه بوده و سرانجامم به کجاانجامید؟
استاد: مجله در سال 1313 شمسى منتشر شد. در آن زمان این اولین مجله دینى بود که از قم منتشر شد. هدف آن مقابله با تبلیغات سوئى بود که حکومت رضاخان علیه اسلام به راه انداخته بود.البته مزاحمتها و مخالفتهایى هم با مجله بود ولى چون پشتوانه آن پسر آقا شیخ مهدى (آقاى حکمى زاده ) بود کمتر نتوانست موثر باشد. آقاى حکمى زاد با آن همه تقدس تحت تاثیرافکار کسروى منحرف شد و کتاب[ اسرار هزار ساله] را نوشت که امام رحمه الله علیه بر رد آن کتاب[ کشف الاسرار] را نوشتند. به همین جهت این مجله ماهیانه بیش از 12 شماره (یک سال ) منتشر نشد. آقاى همایون هم توان اقتصادى براى انتشار مجله نداشت و حتى براى انتشار آخرین شماره آن حدود 200 تومان از من قرض گرفتند و بعد هم دادند.
حوزه : وضعیت حوزه و طلاب در آن زمان چگونه بود؟
استاد: طلاب از جهات مختلفى در مضیقه بودند از جمله :
1.از نظر مادى
2. شرایط حاکم بر جامعه
از نظر مادى : زندگى به حدى سخت بود که حتى تهیه نان هم براى بعضى دشوار بود و بااین حال شاکر بودند چون دیده بودند که در سال 1336 قمرى قحطى و خشکسالى همه جا را گرفته بود. به گونه اى که عده زیادى از مردم در هیمن شهر قم در کنار کوچه و خیابان از بین رفتند و آنان را به صورت دسته جمعى بدون غسل و کفن گودالهاى بزرگى در على بن جعفر دفن مى کردند.
شرایط حاکم بر جامعه : رضاخان تبلیغات شدیدى علیه اسلام و روحانیت کرده بود که عده اى به روحانیت بدوبى راه مى گفتند.از جمله : به راننده ها گفته بودند: آخونداگر سوار ماشین بکنند ماشین پنچر مى شود! خود من از تهران خواستم بیایم قم بااین که ماشین جا داشت گفتت سوار نمى کنم زیرا پنچر مى شود! روضه خوانى به شدت ممنوع بود. خود ما طلاب درایام عاشورا در سالن بزرگ منزلى که در گوشه مدرسه فیضیه قرار داشت بعداز نماز صبح مختصر ذکر مصیبتى انجام مى دادیم و فورا متفرق مى شدیم طلاب را مى گرفتند ومى بردند نظمیه و لباسهاى آنان را در مى آوردند. براى این که دچاراین مشکلات نشویم صبحها بین الطلوعین از شهر خارج مى شدیم و شبها تاریک که مى شد برمى گشتیم به خود من بعداز ده دوازده سال درس خواندن وامتحان دادن هر ساله تصدیق مدرسى دادند.اگر کسى این تصدیق را داشت باز هم نمى توانست لباس بپوشد در صورتى که قبلا مجاز بودند. بنده این که امتحان دادم ( هم اکنون آن اوراق امتحان را دارم ) در عین حال مزاحمت برایم ایجاد مى کردند.
حوزه : مبارزه آقاى حائرى با رضاخان چگونه بود؟اگر مطلبى دراین زمیه دارید بیان کنید.
استاد: دراین باره عرض کنم : چهره رضاخان قبل از حکومت و حتى اول آن با رضاخان پس ازاستقرار حکومت بسیار فرق دارد. رضاخان قبل از حکومت رئیس قزاقها بود. تظاهر به دیندارى مى کرد. براى قزاقها یک مرکز روضه خوانى ساخته بود که در آن جا مفصل عزادارى مى شد و دسته قزاقها منظم ترین دسته هاى سینه زنى بود. خودم شاهد بودم که در منزل آقا سید کمال الدین بهبهانى برادر مرحوم آقا سید عبدالله بهبهانى از علماى بزرگ مشروطه واقع در پامنار که مرکز سیاست تهران بود قزاقها به سرکردگى رضاخان آمدند آنچنان منظم بودند که به قول معروف یک مو نمى زد.
حتى یک سال دسته قزاقها قمه هم مى زدند. رضاخان دسته سینه زنى را مى آورد پیش آقاى بهبهانى مى گفت :اینان قشون شما هستند. قشون امام زمان هستند.اوائل حکومت مى آمد قم خدمت آقاى حائرى و رساله ایشان را به دست مى گرفتت و مى گفت : من مقلد شما هستم.این چنین ظاهرسازى مى کرد.البته بودند کسانى از علما که ظاهرسازى را مى فهمیدند و مى دانستند باطن رضاخان غیرازاین است ولى در هر صورت تا آن باطن بروز نمکرده مخالفت مشکل بود. تااین که قضیه[ نظام اجبارى] از طرف رضاخان مطرح شد. علمااین را بهانه قرار دادند براى مبارزهه با رضاخان واین که او مى خواهد با بردن بچه هاى مردم به سربازخانه ها آنان را به بى دین کند. علماى اصفهان به رهبرى آقا حاج آقا نورالله براى تحصن به قم آمدند و همچنین علماى شیراز از جمله : آقا سید عبدالباقى شیرازى و آقا سید عبدالله شیرازى و... به حمایت از علماى اصفهان به قم آمدند.از طرف علماى قم از مهاجرین استقبال و تحلیل مى شد. دراستقبال از علماى شیراز من هم حضور داشتمم و جزء گروهى بودم که به سرپرستى آقا شیخ مهدى از مدرسه رضویه دراستقبال شرکت کرده بودند. هر گروهى یک چادر زده بود جلو چادرها نوشته بودند که این استقبال از طرف کیست.این کیفیت استقبال آن هم توسط مرحوم آقا شیخ مهدى که از همکاران مرحوم آقاى حائرى بود و پذیرائى ازاین مهاجرین به طور قطع با رضایت مرحوم حائرى انجام شده بود و همچنین نشان دهنده موافقت ایشان بااین حرکت بود.اما سیاست مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى حفظ حوزه علمیه قم بود ازاین روى سعى مى کرد مخالفت علنى نداشته باشد. روى همین مبنى در مخالفت با کشف حجاب رضاخان تلگرافى براى رضاخان مى فرستد و در متن تلگراف یادآورى مى کند که :
وظیفه شماست که از دین حمایت کنید و اجبار به کشف حجاب را بردارید. به نفع شما و مملکت است که با دین مخالفت نکنید.
صورت این تلگراف را آقاى میرزا خلیل کمره اى همراه داشته است آقاى کمره اى مى خواست به کمره برود. در بین راه کمره که ازاراک باید بگذرد دراراک منزل یکى از آقایان آقاى میرزا خلیل کمره اى را دستگیر مى کنند و صورت تلگراف راازاو مى گیرند و خوداو را به تهران مى برند و زندانیش مى کنند سپس به عنوان
تبعید همان جااو را نگه مى دارند. سیاست حاج شیخ عبدالکریم دربرابر رضاخان این بود که از مبارزین حمایت کند ولى مخالفت ظاهرى نکند تااین که بتواند حوزه قم را حفظ کند. به نظر من سیاست علاقلانه اى بود که آن وقت ایشان اتخاذ کردند که حلا ثمره آن را مى بینیم.اگر مرحوم حائرى هم به صورت علنى با رضاخان مخالفت مى کرد معلوم نبود الان از حوزه قم خبرى باشد.
حوزه : چه شد که مرحوم آقاى حاج شیخ عبدالکریم حائرى ازاراک به قم تشریف آوردند.
استاد: قبل از ورود حاج شیخ به قم آقاى شیخ مهدى شاخص بودند.این دو بزرگوار از علماى نجف سامره بود و سامرا تحصیل کرده بودند.از شاگردان آقاى میرزا تقى شیرازى (میزراى دوم ) و هم فکر بودند. در یک مسافرتى که آقاى حاج شیخ عبدالرکیم به قم آمده بودند وو در همسایگى منزل آقاى شیخ مهدى که نزدیک مدرسه رضویه بود به مهمانى آقا شیخ مهدى ساکن شده بودند. علماى قم که عده اى از آنان از شاگردان مرحوم حائرى بودند که براى تحصیل به حوزه اراک رفته بودند مانند: آقاى حاج میزرا محمود قمى و حاج میزااابوالفضل زاهدى آقا سید محمد صدرالعلماء و....ازایشان دعوت مى کنند که حوزه اراک را به قم منتقل کنند.ایشان استخاره مى کنند این آیه شریفه مى آید :[و آتونى باهلکم اجمعین]. برمى گردنداراک و خانواده را هم با خود مى آورند. تا مدتى در منزلى جنب آقاى شیخ مهدى زندگى مى کنند تا تشکیلات قم پا مى گیرد.
حوزه : با توجه به آشنایى حضرت عالى با حضرت آیه الله خوانسارى اگر خاطره اى از آن بزرگوار دارید بیان کنید.
استاد: من از نظر معنوى خیلى به ایشان مدیونم.اولین بارى که ایشان را دیدم بااین که آن بزرگوار را نمى شناختم علاقمند شدم. بعدها هر چه به ایشان نزدیکتر مى شدم این علاقه شدیدتر مى شد. من او ایشان خاطره زیاد دارم. یکى مربوط به نماز جمعه
ایشان است. وقتى ایشان در بحث فقهى به صلوه جمعه رسیدند مفصل به بحث پرداختند. معتقد بودند که : نماز جمعه و جوب عینى دارد نه تخییرى. از کسانى که دراین بحث شرکت مى کردند و زیاد هم اشکال مى کردند مرحوم حضرت امام رحمه الله علیه بودند و آقاى اراکى. بعدازاین بحث ایشان اعلان کردند : [ازاین پس نماز جمعه اقامه مى کنم هر کس خواست شرکت کند].
در مسجدامام حسن عسکرى ( ع ) نماز جمعه رااقامه کردند نمازهاى دیگر هم تعطیل شد. حضرت امام رحمه الله علیه از کسانى بودند که مقید بودند دراین نماز شرکت کنند. به ایشان اعتراض شد.از جمله مى گفتند: هیچ یک از فقها و مراجعه تا کنونن چنین کارى نکرده است که نماز جمعه را به عنوانن وجوب عینى اقامه کند. آن مرحوم در جواب مى فرمودند آنان که اقامه نکرده اند تکلیف تشخیص نداده اند. من دلیل دارم. وقتى دلیل هست خواه کسى خوانده باشد یا نخوانده باشد.
خاطره دیگر مربوط به نمازاستسقاءاست. پس از جنگ جهانى دوم خشکسالى شدیدى آمد. خواص ازایشان تقاضا کردند: نماز طلب باران بخوانند.ایشان همم پذیرفتند. فرمودند: سه ورز روزه یگیرند و روز سوم که جمعه است براى طلب باران از شهر خارج مى شویم.
این جا هم برخى زبان به اعتراض گشودند و برخى ازافراد ضعیف الایمان قضیه را به تمسخر واستهزاء گرفتند!
عده اى مى گفتند: خواندن نمازاستسقاء مستحب است ولى اگر باران نیاید آبروى دین و شریعت مى رود!
ایشان جواب مى فرمودند: دراین که این عمل مستحب است کسى تردید ندارد و دراین که جزء شریعت نیز هست تردیدى نیست بنابراین وظیفه ما به فرموده شرع اقامه این نمازاست.این مربوط به مااست.اما این که باران بیاید یا نه این به ما مربوط نیست. صاحب شریعت بهتر از من و شما آبروى دینش را حفظ مى کند.
خلاصه :ایشان مصمم شدند و روز جمعه براى نمازاستسقاء به طرف خاکفرج حرکت کردند و مردم بویژه علماء فضلاء و طلاب به دنبال ایشان روانه شدند. عده زیادى او مردم حضور داشتند حتى افرادى که سست عقیده بودند و مسخره مى کردند نیز آمده بودند. نماز برگزار شد.
آن روز باران نیامد.ایشان به اطرافیان و شاگردان خود فرمودند: فردا را نیز روزه بگیرید مجددا نماز را برگزار مى کنیم. روز شنبه با عده اى کمتر که بیشتر آنان شاگردان ایشان بودند براى نماز آمدیم. نماز برگزار شد. وامروز پس از برگزار شدن نماز آن چنان بارانى آمد که سابقه نداشتت و باعث شگفتى دوست و دشمن شد.
شاید مرتبه اول که باران نیامد به خاطر وجودافراد مکنافق و فاسقى بود که همراه جمعیت آمده بودند.
حوزه : خاطره اى ازامام در آن دوران اگر دارید بیان کنید.
استاد: در آن زمان معروف بود که : حاج آقا روح الله جلسه مذاکرات اخلاقى دارند که جوانان را مى سازند. به این لحاظ من علاقه پیدا کردم دراین جلسات حاضر شوم.از مطالبى که اکنون خوب به یاد دارم این که :ایشان یک روز فرمودند:
[کسانى که قدم در راه سازنذگى خود برمى دارند برایشان گاه یک روزنه هاى نورانیتى پیدا مى شود واین روزنه هرچه بیشتر محافظت گردد بیشتر مى شود].
پس از جلسه خصوصى ازایشان سئوال کردم : براى حفظ این حالت واین نورانیت چه باید کرد؟
فرمودند :[آن حالت را باید باارتباط با خداا و ذکر خدا حفظ نمود. فرد تا مى تواند باید به یاد خدا باشد].
به خاطر علاقه زیاد به معنویت امام رحمه الله علیه تصمیم گرفتم از مدرسه رضویه به دارالشفاء که آن زمان هم حجره امام در آن جا بود و هم ایشانن در مدرس آن درس مى گفتند بیایم.
از مرحوم سیداحمد لواسانى که تولیت مدرسه فیضیه و دارالشفاء را به عهده داشت تقاضاى حجره کردم. ایشان موافقت نمدند. حجره بین الحرمین (حجره امام و مدرس ) را به من دادند.
آن زمان هم دارالشفاء و هم فیضیه فقط یک طبقه بودند. دارالشفاء هشت حجره این طرف داشت و هشت حجره آن طرف وسط مدرسه هم مدرس بود. حجره ام را پهلوى حجره امام انتخاب کردم.البتهه حضرت امام رحمه الله علیه ازدواج کرده بودند ولى اطاقشان محل مطالعه و نشستهاى روزانه ایشان باقى و پاتوق فضلاء بود.
به یاد دارم : یکى ازاین مقدسین ( همانا که امام فرمود: من از آنان خون دل خورده ام ) که بسیار ملا و مقدس بود وقتى به دارالشفاء مى آمد.از جلوى حجره جلوتر نمى رفت زیرا حجره حضرت امام بعداز حجره من بود. آن فرد مواظب بود که حتى چشمش به حجره امام نیفتد!
حوزه : با توجه به این که حضرت عالى قبل از ورود آیه الله بروجردى رحمه الله علیه در قم بوده اید لطفا خاطرات خود رااز کیفیت وردایشان به قم و ماندن دراین شهر بیان کنید.
استاد:ایشان در بروجرد مریض مى شوند به گونه اى که بیهوش باید براى معالجه به تهران آورده شوند. هنگام عبوراز قم به هوش مى آیند و چشمشان به گنبد حضرت معصومه ( ع ) مى فاتد. با خداى خود عهد مى کنند پس از بهبودى براى زیارت به مشهد مقدس مشرف شوند.ایشان را در بیمارستان قیروزآبادى شهررى بسترى کردند. علمااز قم به عیادت ایشان مى رفتند.البته به خاطر حاشیه دقیق و علمى ایشان بر عروه الوثقى نزد علما و فضلاء قم منزلت علمى آن بزرگورا محرز بود. در همان بیمارستان ازایشان دعوت بعمل مى آید که پس از معالجه در قم رحل اقامت افکنند. دراین میان حضرت آیه الله العظمى امام خمینى و حاج آقا روح الله خرم آبادى رحمه الله علیهم بیش از همه اصرار مى ورزند.
ایشان مى فرمایند: من عهد کرده ام به زیارت حضرت رضا( ع ) بروم. دوران نقاهت را در قم مى آیم ولى پس از بهبودى کامل مجددا به بروجرد برمى گردم.
اولین ملاقات من با آن بزرگوار هنگام استقبال ازایشان در بین راه قم و تهران بود که براى گذراندن دوران نقاهت به قم مى آمدند.
پس از ورود به قم در منزل آقازاده حاج سید على بلورفروش ساکن شدند در همان مکان هم درس مى گفتند و هم اقامه جماعت مى کردند. عده اى از خواص در درس ایشاتن شرکت مى کردند. دو نفر بیش از همه با ایشان ملازمت داشتند: یکى امام
راحل و دیگرى حاج آقا روح الله خرم آبادى.
درس ایشان به خاطر سبک خاصى که در استنباط داشتند و تا آن وقت سابقه نداشت جاذبه پیدا کرده بود و روزبه روز جمعیت آن بیشتر مى شد به گونه اى که ناگزیر شدند درس و نماز را در صحن حضرت معصومه سلام الله علیها قرار بدهند.
شیوه درس ایشان کم کم در مشهد و نجف که دو مرکز علمى بزرگ بودند شهرت پیدا کرد. عده اى از علما که از نجف براى دیدار به ایران مى آمدند به همین خاطر در قم ماندگار مى شدند. همان زمان در نجف مشهور شده بود که درس مجتهدساز درس آیه الله بروجردى است.این نماز واین درس باشکوه و پراستقبال و عده موقتى بودن اقامت ایشان را در قم به فراموشى سپرد. به یاد دارم : عده اى از سادات و بزرگان بروجرد آمده بودند که آقاى بروجردى را ببرند. آیه الله خوانسارى به آنان فرمودند: شما به وجدانتان رجوع کنید آیا سزاواراست ایشان این نماز واین درس را بگذارند و به بروجرد که شهر کوچکى است و عده کمى ازایشان بهره مى برند بیایند؟
براى این که بدانید آیه الله بروجردى در همان ابتداء در خارج از قم نیز شهرت فوق العاده اى پیدا کردند بد نیست کیفیت مشرف شدن ایشان را به مشهد بگویم :
تابستان بود من براى زیارت حضرت رضا( ع ) به مشهد مشرف شده بودم. روزى به مدرسه دودررفتم این مدرسه محل اجتماع ععلماى مشهد بود. که به دیدار یکى از علماى شهرستان اطراف مشهد آمده بودند.
در همان بین مرحوم حاج میزرااحمدآقا زاده پسر مرحوم آخوند واز شخصیتهاى بانفوذ مشهد (به طورى که گفتند: در مشهد یکصد و بیست هیات سینه زنى است که مانند موم در دست حاج میزرااحمد آقازاده هستند و کاملا مطیع ) با ناراحتى وارد شد و گفت :
آیا در بین علماى قم یک نفر عاقل وجود ندارد؟ با تعجب پرسیدند: چرا؟ گفت : آقاى بروجردى با عده اى دیگراز علماى بزرگ قم راه افتاده اند مى آیند مشهد بدون این که قبلا به ما خبر بدهند تااین که جا و مکانى مناسب براى آقایان تهیه کنیم. یکى از آقایان گفت : آقا ایشان با توکل بر خدا حرکت کرده است. ولى ایشان به شدت ناراحت بود و دنبال این جا بود که جا و مکان خوبى براى ایشان و همراهان تهیه کند. یادم هست : در کمترین وقت جاى بسیار مناسب براى ایشان تهیه شد واستقبال عظیمى هم از آن بزرگوار به عمل آمد. عده زیادى تا کیلومترها خارج از شهر به استقبال رفتند.
بعدها آقاى آقا میرزااحمد گفته بود: واقعا با توکل به خدا حرکت کرده بود!
آیه الله بروجردى شب مبعث وارد مشهد شدند. روزها مردم دسته دسته به دیدن ایشان مى آمدند. آقاى کلباسى که از علماى اصفهان بود و در مسجد گوهرشاد اقامه نماز مى کرد جاى خود را براى اقامه نماز به آقاى بروجردى واگذار کرد. تا مدتى که آیه الله بروجردى در مشهد بودند در مسجد گوهرشاداقامه نماز مى کردند.
کیفیت ورودایشان به مشهد و مدت اقامت و نیز سابقه علمى ایشان موجب شهرت هرچه بیشتر آن بزرگوار در خراسان شد.
حوزه : وضع شهریه طلاب در زمان ورود حضرت آیه الله بروجردى چگونه بود وایشان چه تحولى دراین زمینه ایجاد کرد.
استاد: بعداز مرحوم حاج شیخ عبدالکریم آقایان : خوانسارى حجت و صدر متصدى حوزه قم بودند.ابتدااین بزرگان شهریه را روى هم گذاشتند و یک شهریه مى دادند ولى بعد به عللى شهریه ها جدا شد. یک چند ماهى هم آقاى خوانسارى شهریه دادند ولى بعد گفتند: من درامور مالى دخالت نمى کنم.از آن به بعد ایشان نه شهریه دادند و نه وجوهات گرفتند. آقاى صدر هم نتوانستت شهریه طلاب راادامه بدهد. تنها آقاى حجت بود که شهریه مختصرى مى داد.
مرحوم آقاى بروجردى تا مدتى شهریه نمى دادند.البته به طور خصوصى گاهى به بعضى با واسطه داده مى شد و مى گفتند:این را حاج آقا روح الله خمینى از طرف آقاى بروجردى داده اند. وقتى شروع کرد به شهریه دادن به اندازه هر سه شهریه آن حضرات شهریه مى دادند.از نظر کیفى هم ایشان امتحان گذاشتند. و شهریه را براساس امتحان و دفتر و دستک مى دادند.
حوزه : با توجه به این که در زمان حضرت آیه الله بروجردى فدائیان اسلام آیه الله کاشانى و مصدق مطرح بودند موضع ایشان در برابراینان چگونه بود.
استاد: در مقدمه نکته اى را بنده عرض کنم : بنده در آن زمان در موقعیتى بودم که با یک مثلثى (تعبیر آیه الله بروجردى بود)ازاین سه گروه ارتباط داشتم که یک ضلع آن فدائیان اسلام بود ضلع دیگر آیه الله کاشانى و ضلع سوم جبهه ملى. با هر کدام به طریقى مرتبط بودم.
اما با فدائیان اسلام از آن جهت که واحدیها عموزاده هاى من بودند با آنان ارتباط داشتم. وقتى هم از باختران به قم آمدند تا مدتى در منزل ما سکونت داشتند. بعد هم که براى آنان منزلى گرفتیم واز منزل ما رفتند با هم رفت و آمد داشتیم. با مرحوم نواب هم در منزل آقایان واحدى آشنا شدم زیراایشان قم که مى آمد منزل همین آقایان اقامت مى گزید.
اما آشنایى من با آیه الله کاشانى ضلع دیگر ملث به این گونه بود که :ایشان هنگامى که از نجف به تهران تشریف آوردند به منزل پسر عمویشان که آن زمان وکیل کاشان بود وارد شدند. منزل پسرعموى ایشان در محله پامنار که قبلا گفتم : مرکز سیاست تهران بود قرار داشت. منزل پدر من هم آن جا بود.
دراین محله پدر من متولى مسجدى بود به نام مسجدآقا بهرام (نام بانى مسجد)امام جماعت مسجد فوت کرده بود. پسرش که محبوبیتى در بین مردم نداشت به اى پدر نماز مى خواند و کسى در نماز جماعت این آقا شرکت نمى کرد.
ضمنا حضرت آیه الله کاشانى از طرف آقا سیدابوالحسن اصفهانى اجازه اى داشتند و مرحوم والداین اجازه را دیده بودند لذا سعى مى کردند مرحوم آیه الله کاشانى راامام این مسجد قرار بدهند که با تلاش بسیار و رفع موانع موفق شدند.از آن به بعد آقاى کاشانى در آن مسجداقامه نماز مى کردند و برنامه داشتند. آن مسجد الان به مسجد آقاى کاشانى معروف است. آشنایى من با آقاى کاشانى از طریق مرحوم والد همین مسجد بود که بعدهاادامه داشت.
واما رابطه من با ضلع سوم این مثلث یعنى گروه مصدق و جبهه ملى از طریق آقا سیدمحمود طالقانى انجام مى گرفت که آن وقت جزءاین گروه بود.
همانطور که قبلا عرض کردم : شروع آشنائى من با آقا سید محمود طالقانى از مدرسه رضویه است.ایشان در مدرسه رضویه حجره داشتند. تابستانها که تهران مى رفتیم باایشان و آقاى حکمى زاده معمولا پاتوق منزل آقا سیدابوالحسن پدر آقاى طالقانى بود.
جلسات خوداین آقایان در منزل عباسقلى بازرگان پدر مهدى بازرگان بود. من اطلاعاتم را نسبت به گروه مصدق از طریق آقاى طالقانى به دست مى آوردم.
این سه گروه درابتداى امر با هم بودند. در جریان مجلس و... با هم همکارى مى کردند. یاد هم هست : آقاى واحدى در مسجد جامع نارمک که گروه مهندسین نهضت آن را ساخته بودند نمازجمعه اقامه مى کرد و مرحوم طالقانى نیز در نماز شرکت مى کردند.
در هر صورت موضع آیه الله بروجردى نسبت به هر سه گروه این بود که :
[مواظب باشیداین مثلث حفظ بشود و هیچ کدام از ضلعهاى آن هم جدا نگردد].
مى فرمودند :[ اگر یک ضلع ازاین مثلث جدا بشود نه تنها به خود آنان ضرر مى زند که به روحانیت واسلام نیز ضرر خواهد زد].
اما رابطه آیه الله بروجردى با آیه الله کاشانى : آیه الله بروجردى از آقاى کاشانى هم حمایت مادى مى کردند و هم معنوى.
ایشان براى آقاى کاشانى مقررى تعیین کرده بودند که با واسطه به ایشان مى رساندند. یادم هست وقتى که آیه الله کاشانى به قم آمدند منزل آقاى خوانسارى اقامت کردند. یک روز آقاى بروجردى بین طلوعین براى دیدن ایشان به آنجا آمدند وایشان نیز به بازدید آقاى بروجردى رفتند.
اما حمایت ایشان از فدائیان اسلام را چون خودم در رابطه بوده ام بیشتر توضیح مى دهم : مرحوم سیدحسین امامى در مرحله اول که دستگیر شد و زندانى از نظر دادگاه جرمش سنگین بود.
آیه الله بروجردى به شدت ازایشان حمایت کردند. با وسائل مختلف از جمله کمک بازاریهاى تهران بعضى ازاداریهاى بانفوذ و حتى دادن پول به افرادى که در آزادى ایشان مى توانستند موثر باشند. آقاى امامى را به سفارش آزاد کردند. ولى چون پرونده غیرمختومه بود در مرحله دوم دستگیر شدند (مصدق آن زمان نخست وزیر بود) باز آیه الله بروجردى کوشش بسیار کردند تا آزاد شوند.اما ناگهان پرونده را به میان آوردند وایشان رااعدام کردند.
در جریان مرحوم نواب چون مى بایست حکم دادگاه را شاه امضاء کند و سپس اجرا شود. کسانى که با شاه رابطه داشتند و آن وقت براى همین موضوع به بیت آیه الله بروجردى احضار مى شدند قول دادند:از شاه خواهند خواست که حکم اعدام راامضاء نکند وامضاء نمى کند.
ما در جریان محاکمات بودیم. در زمان آخرین محاکمه در بیت آقاى بروجردى بودیم که در آن جا در جریان لحظه به لحظه جلسه قرار مى گرفتیم تا پاسى از شب جلسه محاکمه ادامه داشت.
خبر دادند: به خاطر خستگى اکثریت اعضاء ادامه جلسات در روز بعد است. من آمدم منزل صبح بین طلوعین با خبر شدیم که : آقایان را اعدام کرده اند و آن جلسه محاکمه پس از تنفس ادامه پیدا کرده و حکم نهائى قتل را داده است و همان شب موافقت شاه را هم به دست آورده اند! در صورتى که شاه تهران نبوده است به سرعت خود را به شاه مى رسانند وامضا مى گیرند.
آیه الله بروجردى پس از شنیدن خبر شهادت این آقایان بسیار متاثر شدند. به طورى که ملاقاتى را که روزانه با ایشان به خاطر کارمان داشتیم آن روز تعطیل کردند و فرمودند :[ از ناراحتى حال هیچ کارى را ندارم].
امااز نظر مادى : برخى از طلبه هاى فدائیان اسلام مانند سایر طلاب شهریه مى گرفتند ولى برخى دیگر را آیه الله بروجردى به صورت خصوصى شهریه مى دادند. مانند: خانواده واحدیها که از جانب آقاى بروجردى شهریه اى مقرر شده بود و خود من هم واسطه پرداخت آن بودم.این پول تا زمان حیات ایشان ادامه داشت. پس از شهادت واحدیها نیزاین پول داده مى شداما پس از آمدن سیدمحمدتقى واحدى به قم این شهریه به نام ایشان داده مى شد.
برخى کمکهاى ایشان عنوان شهریه نداشت و بیشتراز حد شهریه بود که گاهى اوقات خود من واسطه بودم که آن را به مرحوم نواب تحویل بدهم. مى آمدم تهران و چون مرحوم نواب مخفى بودند با زحمت ایشان را مى جستم و پول را تحویل مى دادم. در یکى از آن موارد آقاى عبدخدائى هم شاهد بود.اتفاقا من این مطلب را در یک مصاحبه اى از طرف صدا و سیما ترتیب داده شده بود گفتم ایشان نیز تایید کردند. ولى نمى دانم چرا برخى نمى خواهنداین حقیقت گفته شود.
حوزه : زد و خوردهایى را که گاه بین فدائیان اسلام واطرافیان آیه الله بروجردى پیش مى آمد چگونه تحلیل مى کنید.
استاد:البته هم در بین طرفداران فدائیان اسلام افراد مشکوکى بودند که در قضیه تبعید آقاى کاشانى عده اى از همین طرفداران در منزل آیه الله بروجردى متحصن شدند. دراین تحصن براى خیلى ها روشن شد که برخى از این به اصطلاح طرفداران مشکوک هستند.
هم در بین مخالفان فدائیان اسلام نیز افراد مشکوکى بودند که بعضى ازاین افراد به بیت آیه الله بروجردى منتسب بودند.
درگیریها به نظر من با تحریک همین عناصر مشکوک بود که طبعا افراد ناآگاه را نیز به میدان مى آورد.
افراد مخالف نواب سعى مى کردند: کار خودشان را خوب جلوه دهند و براى این منظور خود را وابسته به بیت آقاى بروجردى و طرفدار آقا معرفى مى کردند. وجود برخى از منتسبین به بیت آیه الله بروجردى دراین برخوردها امر را براى برخى مشتبه مى کرد.
حوزه : آیا مخالفان نواب از روحانیون بودند.
استاد بله. یکى از آنان فردى بود به نام شیخ على لر که در جنبه زورآزمایى با طرفداران نواب ازاو تعبیر مى کردند به : شجاع !
این فرد بعداز رحلت آیه الله بروجردى به دستگاه شریعتمدارى پیوست و شریعتمدارى هم ازاو خیلى حمایت مى کرد! من جدا نگران بودم از رفت و آمداین فرد به بیت آیه الله بروجردى. شیخ على لر متاسفانه با برخى از منتسبین به بیت آیه الله بروجردى رابطه شدید داشت. یادم هست : در یکى از تابستانها که با آیه الله بروجردى به وشنوه رفته بودم واسطه اى آمد خدمت آقاى بروجردى تا براى این آقا شیخ على لر کارى راانجام دهد و رضایت آقاى بروجردى را بگیرد.ارتباط تااین حد بود.
حوزه : شیوه مبارزه آقاى بروجردى با شاه چگونه بود. آیااساسا مبارزه اى داشتند؟
استاد: نظر آقاى بروجردى این نبود که شاه نباشد بلکه ایشان مى گفتند: شاه باشد ولى اسلامى باشد.ایشان مبارزه علنى با شاه نداشتند ( البته شاه زمان آقاى بروجردى ) ولى این چنین نبود که در برابراعمال خلاف شاه و دستگاه حاکمه بى تفاوت باشند. من چند نمونه را براى شما ذکر مى کنم :
1. به یاد دارم : روز نامه اى خدمت ایشان دادند. آقا نامه را مطالعه کردند و به شدت عصبانى شدند. نامه رااز آذربایجان براى آقا فرستاده بودند. در آن نامه نوشته شده بود که :
لشکر آذربایجان مى خواهدامسال براى مراسم چهارشنبه سورى روى دوتا کوه آتشکده درست کند و بعداز برافروختن آتش نظامیان بیایند و به آتش احترام کنند.
آیه الله بروجردى نامه اى محرمانه با دستخط خودشان براپ شخص شاه مى نویسند و عده اى را روانه تهران مى کنند که دسته جمعى این نامه را بدهند ضمنا قبلا با نزدیکان شاه تماش گرفته بودند که از شاه وقت بگیرند و خود آن عده نیز بااین جمع در حضور شاه باشند تا شاه این نامه را در حضوراین جمع بخواند واگر توضیح خواست برایش توضیح بدهند.
محتواى نامه که بعدا یکى از همان افراد برایم نقل کرد چنین بوده است :
[ما به شما مى نویسیم :[ خلدالله ملکه] اما[ خلدالله ملک] پادشاه اسلامى پادشاه اسلام پناه.اگر بنا باشد پادشاه ما به آتش پرستى بگراید همان مبارزه اى که در صدراول اسلام با آتش پرستان بود اکنون نیز شروع خواهد شد].
شاه پس از خواندن نامه فورا گفته بود: آن مراسم را متوقف کنند.
2. آیه الله بروجردى در قضیه اى از شاه سخت ناراحت شده بودند از این روى به عنوان اعتراض موقعى که قرار بود شاه به قم بیاید از شهر خارج شدند و به حاجى آباد رفتند.
3. شاه برنامه اى داشت و مى خواست اجرا کند. به نام اصلاحات ارضى که مورداعتراض شدید مرحوم آیه الله بروجردى قرار گرفت.
شاه در پاسخ اعتراض آیه الله بروجردى نامه اى نوشته بود به این مضمون :
[ اصلاحات ارضى در ممالک اسلامى هم انجام گرفته است. مانند: ترکیه پاکستان و... مصالح کشور را باید رعایت نمود نه خواسته هاى عده مال پرست را].
جمله مهم این بود که نوشته بود:
[ما دستور دادیم : قانون اصلاحات ارضى مثل سایر ممالک اسلامى اجرا شود].
آیه الله بروجردى روششان این بود که : در مسائل مهم آقایان درجه اول را دعوت مى کردند. علاوه بر گروه استفتاء با آنان نیز مشورت مى کردند.
ازاین روى برخى از بزرگان حوزه را دعوت کردند که در جلسه مشورت براى پاسخ این نامه شرکت کنند. عده اى از جمله : حضرت امام رحمه الله علیه و شیخ عبدالنبى اراکى دراین جلسه شرکت داشتند. نامه شاه را نشان یکایک آقایان دادند.
ضمنا شاه در عنوان نامه اش از آیه الله بروجردى تعبیر به حجه الاسلام کرده بود.افراد ناراحت شدند که یک نفراز آقایان شرکت کننده گفت : رسم شاه همین است که براى همه آیات تعبیر به حجه الاسلام کند. یادم هست : حضرت امام نسبت به این جمله شاه :[ ما دستور دادیم]... حساس بودند. به آیه الله بروجردى پیشنهاد کردند: که : شما بنویسید:
این خلاف قانون اساسى است. شاه چه حقى دارد بگوید: ما دستور دادیم. کشور مشروطه است مجلس دارد.
ضمنا همانطورى که عرض کردم : دراین جلسه علماى درجه اول بودند. از جمله : حضرت امام و آقا شیخ عبدالنبى اراکى. جناب آقا شیخ عبدالنبى اراکى در همان جلسه فرمودند: من ایمن نیستم که نظر خودم را بگویم زیرا دراین جلسه اجنبى وجود دارد. بعداز جلسه آیه الله بروجردى ایشان را خواستند تا نظرش را بیان کند.
آیه الله بروجردى یک روز دیگر همه افراد جلسه رااحضار کردند تا متن جوابیه را براى آنان بخوانند. مضمون جوابیه این بود:
[شما که مى گویید: ممالک دیگراسلامى قانون اصلاحات اجرا شده است آن ممالک اول جمهورى شدند بعداصلاحات ارضى اجراء شد].
نکته بسیار لطیفى بود که همه حضار به ایشان آفرین گفتند.
این موضع گیرى آیه الله موجب شد که : شاه تا زمان حیات ایشان مساله اصلاحات ارضى را متوقف کند.این نبود جز ترس از آقاى بروجردى. پس از فوت ایشان مجددا مساله اصلاحات ارضى مطرح شد. حضرت امام رحمه الله علیه مخالفت کردند و آن مسائل پیش آمد.
حوزه : علت کنارگیرى امام از بیت آقاى بروجردى چه بود آیا منشاء سیاسى داشت ؟
استاد: به نظر من منشاء سیاسى نداشت. آنچه من مى دانم واز خود ایشان نیز شنیده ام این است که :ایشان در جلسه اى فرمودند:
[ ما مى خواستیم حوزه از آن صورت تعدد مراجع و تعدد سلیقه روى یک جنبه واحد قرار بگیرد که گرفت. حالا حضور من در بیت آقاى بروجردى چه سودى دارد؟ به جاى این بهتراست به درس و کار خودم برسم].
درس ایشان در آن زمان جزء دروس خوب قم بود. یادم هست : در مراسم فوت آیه الله بروجردى نخست وزیر آمده بود قم. در مجلس ختم اتفاقا پهلوى من نشسته بود.از کیفیت دروس حوزه سوال کرد. گفتم :از جنبه علمى درسى که براى اهل علم مفید باشد درس آقاى خمینى است. شاید همین باعث شد که نخست وزیر با همراهانش به ملاقات حضرت امام رفتند.
در هر صورت علت این که امام کمتر به بیت آقاى بروجردى رفت و آمد مى کرد همین بود که عرض شد. برخى شاید تفسیرهاى دیگرى بکنند.
بهترین گواه بر آنچه بنده عرض کردم این که : در جلسات حساس و استفتائات مهم ازایشان دعوت مى شد و آن بزرگوار هم تشریف مى آوردند.
حوزه : حضرت آیه الله بروجردى از پیشگامان وحدت مسلمانان بوده است اگر دراین رابطه مطلبى دارید بیان کنید.
استاد: حضرت آیه الله بروجردى به ایجاد وحدت بین مسلمانان بسیار علاقمند بود.ایشان معتقد بودند که : ما مسلمانان مشترکاتمان بسیار است که مى توانیم براساس آن مشترکات با هم تفاهم و وحدت داشته باشیم.
روى همین اصل از دارالتقریب بسیار حمایت مى کردند. نتیجه این حرکت فتواى شیخ شلتوت در به رسمیت شناختن فقه شثعه درالازهر شد. اساسا ایشان به مصر بسیار توجه داشتند. دراندیشه این بودند که : [ الفقه على المذاهب الخمسه] را بنویسند.
چاپ کتاب خلاف شیخ طوسى به خاطراین بود که زمینه را براى تحقق آن فکر مهیا سزند و نشان دهند که : شیخ طوسى رحمه الله علیه چنین فکرى داشته است تااین که زمینه مخالفتهااز بین برود.
گروهى را هم براى این کار تعیین کردند. کارهاى مقدماتى آن هم انجام شد. چون دراواخر حیات آن مرحوم بود وایشان شخصا نمى توانستند فعالیت کنند و پیگیر قضیه باشند ازاین روى به نتیجه نرسید.
حوزه : در زمینه فعالیتهاى تبلیغى خارج از کشور که به همت و دستور آیه الله بروجردى پى ریزى شده بود توضیح دهید.
استاد: دراین زمینه باید عرض کنم : مرحوم آیه الله بروجردى نسبت به اسلام یک دید جهانى داشت. براساس همین دیدگاه بود که به تبلیغات خارج از کشور اهمیت مى داد که تا آن زمان سابقه نداشت. در زمان ایشان نمایندگان تبلیغى به کشورهاى اسلامى : هند پاکستان عربستان و نیز غیراسلامى مانند کشورهاى اروپائى و آمریکا فرستاده شد.ایشان براى اروپا و آمریکا دو نفر راانتخاب کردند: یکى آقاى
شیخ مهدى حائرى براى آمریکا و دیگرى آقاى محققى براى اروپا.
این هر دو شخصیت علاوه بر معلومات حوزوى اطلاعات غیر حوزوى آنان نیز قوى بود و با مسائل فرهنگى روز آشنائى داشتند.
یادم هست : همین آقاى محققى وقتى که با هم در مدرسه رضویه بودیم به این مسائل توجه داشت. با زحمت بسیار بدون استخدام مى رفتیم مدارس جدید ملى و مى خواستیم براى دانش آموزان برنامه داشته باشیم.
در هر صورت این دو شخصیت روانه اروپا و آمریکا شدند. با پول گزافى در بهترین مکانها مسجد ساختند که الان هم تشکیلات هامبورگ هست و خیلى هم موفق است.
یادم هست : آقاى محققى در یک سفرى که به ایران آمده بود در خدمت آیه الله بروجردى اظهار نگرانى کردند که : ما در آن جا مشکلى داریم و آن این که آقایان نوعا همراه با خانمهایشان به مسجد مى آیند و متاسفانه خانمها وضع حجابشان مناسب نیست.اگر سخت گیرى کنیم کار پیش نمى رود. چه باید بکنیم ؟
مرحوم آیه الله بروجردى فرمودند:
[نه سخت گیرى نکنید به حداقل حجاب اسلامى اکتفا کنید.اینان بعدا که بیشتر آمدند و آشنا شدند درست مى شوند.ابتدا سخت نگیرید].
آقاى محققى ازاین وسعت نظر آقاى بروجردى بسیار خوشش آمد.
البته آن روز در آن جلسه کسانى که بااین نوع تفکرات مخالف بودند حضور نداشتند لذا مرحوم آیه الله بروجردى فرمودند :[ همین تعبیر هم محفوظ باشد زیرا ممکن است برخى بگویند آقاى بروجردى باب بى حجابى را باز کرده است].
حوزه : معلوم مى شود بوده اند کسانى که آیه الله بروجردى ازابراز برخى از نظریاتشان در پیش آنان وحشت داشته اند.
استاد: بله چنین است. یکى وقتى قضیه اى شده بود و صحبتهایى آیه الله بروجردى به همین افراد گفتند[ من از شماها مى ترسم].
قضیه دیگرى را نقل کنم که مرتبط با همین موضوع است :
این جائى که الان خیابان چهار مردان واقع است. کوچه پس کوچه هاى عجیب و غریبى بود.از طرف دولت خواستند خیابان بکشند. عده اى از مالکین آمدند خدمت آیه الله بروجردى که : آقا مامورین دولت مى خواهند خانه هاى ما را خراب کنند براى ایجاد خیابان ایشان فرمودند:
امروز وضعیت جورى است که اقتضاء طرح این مساله را دارد.
دنیا به ما مى گوید:امروز شهرها نیاز به خیابان و راه دارند. یا خودتان با دست خوداین کار را بکنید یااین که ما براى شماانجام مى دهیم. آیا خوب است استعمارگران بیایند براى ما چنین کارهایى را بکنند؟ درست است که مامورین دولت مى آینداین کار را مى کنند ولى چون به مصلحت ماست ما باید آن را تنفیذ کنیم. ( البته از باب ولایت فقیه که بنیادنش ازایشان بود و ما همه ازایشان آموختیم).
همان وقتها عده اى ازاین مقدسین ازاین خیابانهاى جدیدالاحداث عبور نمى کردند واز کوچه ها رفت و آمد مى کردند. آقاى بروجردى شخصا آمدند واز همین خیابان واماکن مخروبه عبور کردند تا عملا نشان بدهند که این کار جایزاست.
حوزه :از حضرت عالى به خاطر قبول زحمت متشکریم.
استاد: خیلى ممنون موفق باشید.