مصاحبه با: آیت الله حاج شیخ محمدرضا طبسى
آرشیو
چکیده
متن
در طول تاریخ مقدس تشیع در حوزه هاى علوم دینى رجالى بلند همت نستوه و ظلم ستیز تربیت و به اصلاح جامعه همت گماشته اند.
خصایص والایى که در تربیت شدگان مدرسه انسان پرور جعفرى سراغ داریم بى تردید بى نظیراست.
مطالعه شرح حال و زندگى شاگردان این مدرسه انسان را به شگفتى وا مى دارد که چگونه این همه انسان به قله بلند کمال رسیده اند و سیرتهاى نیکو یافته اند.
انسانهایى که در همه لحظه هاى زندگى بلند نظر و گران نفس بوده و با تلخى و تنگى معیشت و فشار زمانه شب از روز نشانخته و در راه کسب و نشر علوم اسلامى و حراست از باورهاى دینى ناآرام و سخت کوش بودند. در تمام مراحل عمر قدمى از راه تقوى و زهد و موازین الهى بیرون ننهادند و در جمیع شوون و زوایاى زندگى خود را حاضر قاهر و ناظرى درون بین دیدند.
این مردان بزرگ براى اعتلاى کلمه حق از سخره دنیاطلبان فشاراهریمنان تکفیر بسته ذهنان و خدعه دورویان و دونان هراس و واهمه اى به دل نگرفتند. با کوشش و بردبارى به ابلاغ حقایق دین و نشر معارف والاى تشیع همت گماشتند و در حراست از ارزشهاى تکامل آفرین پاى فشردند.
عالم عامل مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ محمدرضا طبسى نجفى که در این مقال گوش دل به رهنمودهاى او مى داریم واز تجربه هاى گرانقدراو زاد راه مى گیریم و با گوشه هایى از زندگى پربار او
آشنا مى شویم ستاره اى ازاین منظومه درخشان و حلقه اى از شجره طیبه حوزه هاى علوم اسلامى بود.
او راست روى رااز پدر بزرگوارش آموخت و با گواراى حقایق دانش دینى و شهد دلپذیر و گواراى عبادت و عبودیت الهى انس گرفت.
سحرخیزى پدر اخگر عشق حق را در جان اوافکند.
اشکهاى نیمه شب پدر شمع فطرت او را فروغ بخشید.این ربوبى مایه تلاش و سرمایه بردبارى و پایدارى او در پیکار با نفس و پیمودن مدارج کمال گردید.
روح بى قراراو علوم رایج دو حوزه طبس و مشهد مقدس را در نور دید. با هجرت به حوزه پر رونق آن روز قم توفیق درک محضر عارفان و فقیهانى همچون : عارف واصل میرزا جواد ملکى تبریزى فقیه عارف آیت الله شاه آبادى حکیم الهى سیدابوالحسن رفیعى قزوینى آیت الله حاج شیخ حسن کاشى آیت الله میرزا على اکبر یزدى و آیت الله العظمى حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى موسس حوزه علمیه قم را یافت و نزد آنان دانش فقه واصول حقایق اسفار و حکمت و لطایف عرفان و سلوک را آموخت. مدتى قرین و همدم عارف سالک آیت الله میرزا جوادملکى تبریزى بود وازاو جز فقه اخلاق و عرفان علوم دیگر از آن جمله ریاضى را فرا گرفت.
ذهن جستجوگر و روح حقیقت جوى او رااساتید حوزه علمیه قم قانع نکرد و در پى گسترش معرفت دینى و ژرفایى دانش فقه واصول خود با وجود مخالفت موسس حوزه علمیه قم مرحوم آیت الله حائرى یزدى راهى نجف اشرف شد. در حوزه نجف از محضر آیا و بزرگانى همچون آیت الله میرزا محمد حسین نائینى آقا ضیاء عراقى شیخ محمدحسین اصفهانى (کمپانى ) سیدابوالحسن اصفهانى و عبدالهادى شیرازى بهره ها گرفت. آن مرحوم در زمن مرجعیت آیت الله العظمى سیدابوالحسن اصفهانى به عضویت شوراى افتاى ایشان انتخاب شد. دراین شورا توفیق همدالى و هم فکرى با بزرگانى چونان : شیخ کاظم شیرازى شیخ موسى خونسارى شیخ محمدعلى کاظمى شیخ حسین حلى و میرزا حسن بجنوردى را یافت.
مرحوم آیت الله طبسى بااینکه در نگاه همه اساتید و بزرگان و مراجع زمان خود توان افتا و رساله نویسى را داشت و داراى بیش از شصت اجازه اجتهادى و حدیثى از آن بزرگان بود بر مسندافنتا ننشست واز طریق دیگر که صلاح و خیرامت در آن بود به دفاع از نوامیس تشیع و موازین شریعت محمدى (ص ) پرداخت.
آن مرحوم با زبان و قلم به حفظ کیان پرداخت واین مهم را نه تنها براى خود مایه کاستى ندانست که تکلیف وافتخار همه دین شناسان مسولیت شناس و فقیهان متعهد مى شمرد.
دراین راستا فارغ ازنام و عنوانهاى علم سوز و وقت بر باده ده به تحقیق و تبلیغ دین با لم و بیان پرداخت.
روح بلند او که شیفته دفاع از تشیع بسط ارزشهاى اسلامى و عامل به تکلیف بود او را آنچنان در خود غرق کرده بود که به هیچ چیز جز حراست از مرزهاى اعتقادى اسلام و عمل به تکالیف دینى نمى اندیشید.او به علم به دیده ابزار هنگامه گرم کن و مایه فخر و تبختر نمى اندیشید که علم را بسان مشعلى براى هدایت اجتماع به دست
گرفت تا جان انسانها و راه اجتماع را روشنى بخشد.
دراین راستاهوشیارانه مرزهاى عقیدتى اسلام را پاس داشت و در مقابله با هر انحرافى باید بیضاى برهان و قرآن به مبارزه دست یازید و آثار گرانقدرى بدین شرح از خود به یادگار گذاشت.
الشیعه والرجعه اثبات الرجعه تبصره المتعلمین فى عقایدالمومنین ذخیره العباد فیما یتعلق بالمعاد القول الفصیح فى اصول الدین الصحیح مصباح الهدى فى الرد على القادیانیه مصباح الاضلام الصوفیه المبتدعه النجعه فى الرجعه عقدالفوائد فى اصول العقاید دروس فى العقاید.
آرمان آن مرحوم عینیت یافتن احکام و معارف زندگى سازاسلام بود. در دل او نورامید به آینده درخشان در سرنوشت مسلمانان موج مى زد. انقلاب اسلامى را حرکتى عمق در راه پیاده شدن آرمان انبیاء واولیاى الهى در جهان مى دانست. آرزوى پیراستن عتبات و حرمین مبارک رااز لوث سلطه حرامیان به وسیله رزمندگان در سر مى پروراند. نگران جبهه ها و جنگ بود. آرزوى شرکت در آن میدان مقدس را داشت و دراین راه فرزند برومندش را فدا کرد.
او حامى عالمان مصلحى همچون : مرحوم آیت الله مدرس و حضرت امام خمینى رضوان الله تعالى علیه بود و حمایت ازامام خمینى قدس سره را حمایت ازامام زمان مى دانست.
اساسا آن مرحوم حرکت اصلاح گرایانه و ایجاد جامعه دینى رااز وظایف عالمان مسوولیت شناس مى دانست ازاین روى با همکارى و عالمانى دین باور و مسوولیت شناس [ جمعیت العلماء] را در نجف اشرف پى نهاد. سخن درابعاد زندگى آن بزرگ بویژه روش اخلاقى او بسیاراست که دراین مقال نمى گنجد.
شکر خداى را که فرزندان فاضل آن مرحوم که مقام پدر نیک درک کرده و شهد گواراى سخن و سیرت او را با جان چشیده اند در زمان حیات آن بزرگوار مصاحبه اى باایشان ترتیب داده و براى چاپ دراختیار ما گذاشته اند که ضمن تشکراز آن عزیزان اینک در پنجمین سالگرد رحلت آن مرحوم (متوفى 63/10/28) این گفتگوى سازنده و مفید را تقدیم شما خوانندگان عزیز مى کنیم.
حوزه
استاد: بنده در هیجدهم ماه شعبان سال 1324 هجرى قمرى در شهر مقدس مشهد ( هنگامى که والدینم به قصد زیارت حضرت امام على ابن موسى الرضا( ع ) به مشهد مقدس مشرف شده بودند) متولد شدم. والد مرحوم من شیخ عباس مردى فاضل با ورع و در شهرستان طبس به صلاح و تقوى معروف بود.
بنده مبادى اولیه تحصیل را در همان شهرستان طبس نزد مرحوم آخوند ملامحمد مرحوم شیخ محمدعلى مدرس مرحوم میرزا جعفر و مرحوم احمدامام گذارندم. در پانزده سالگى به امر مرحوم والد براى ادامه تحصیلات راهى مشهد مقدس شدم. جهت تکمیل مقدمات : (صرف نحو معانى بیان بدیع و منطق ) خدمت مرحوم میرزا عبدالجواد ادیب نیشابورى رسیدم و نزد آن مرحوم مغنى و مطلول و منطق را خواندم. و در دروس سطح از خدمت آقایان : مرحوم شیخ کاظم دامغانى مرحوم میرزا محمدحسین شهرستانى مرحوم میرزا محمد باقر مدرس مرحوم سیدمرتضى یزدى مرحوم سیدعباس شاهرودى و همچنین مرحوم حاج آقا محقق نوغانى بهره بردم و مقدارى نزد مرحوم آخوند همدانى از کتاب شرح بیست باب ملامظفر در هیئت تلمذ کردم.
هنگامى که من در مشهد مقدس مشغول تحصیل بودم حوزه علمیه قم در حال شکل گیرى و پایه ریزى بود. تازه مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى به قم آمده و در حال تشکیل حوزه علمیه بودند. مرحوم ملاهاشم خراسانى که از علما بزرگ خراسان بودند طى نامه اى سفارش مرا پیش حاج شیخ عبدالکریم نمودند. در هیجده سالگى به قم مشرف شدم. مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حجره اى را در مدرسه فیضیه برایم معین کردند. بنده کتاب مکاسب شیخ و دو جلد کتاب آخوند را در قم خدمت مرحوم میرزا على یثربى و رسائل شیخ و مقدارى از کتاب منظومه مرحوم سبزوارى را خدمت آقاسیدمحمدتقى و خوانسارى و کتاب ریاض را نزد مرحوم
آقا میرزا جوادملکى تبریزى و فلسفه منظومه را خدمت مرحوم میرزا على اکبر یزدى و مرحوم آقا شیخ حسن کاشى و کتاب فصوص محى الدین را نزد مرحوم آقا میرزا محمدعلى شاه آبادى و کتاب اسفار را نزد مرحوم آقا سیدابوالحسن رفیعى خواندم.
همچنین از محضر شریف آقایان : شیخ محمدرضااصفهانى و حاج میرزاصادق اصفهانى ( هنگامى که آن دو بزرگوار در قم بودند) نیز استفاده کردم.
بنده یکى از مقیدین بحث اخلاق مرحوم آقا میرزا جواد ملکى بودم[ و پیش ایشان درس خصوصى داشتم].ایشان دو ساعت به غروب در مدرسه فیضیه [ریاض مى فرمود] یادم هست یک روز بحث این آیه را مطرح کردند: [ الذین قالوا ربناالله ثم استقاموا] و فرمودند: نمردم و در وادى السلام نجف اشرف براى العین دیدم که ارواح مومنین دور هم هم حلقه زدند.
مدت هشت سال از محضر پر برکت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائرى در درس خارج بهره بردم. دراین درس سعى کامل داشتم که چیزى را کم نگذارم و کما هو حقه به آن برسم. روزهاى درسى را در قم اینگونه آغاز مى کردم : هر روز تا طلوع آفتاب جمعا یازده درس و بحث داشتم.
واین روال معمول درس من در حوزه علمیه قم بود. بعداز مدت هشت سال تصمیم گرفتم جهت ادامه بهره ورى ازاستوانه هاى علم و معرفت عازم نجف اشرف شوم. در آن حوزه کهنسال و در جوارامیرالمومنین ( ع )از محضر مرحوم آقاضیاءالدین عراقى و مرحوم آقا میرزا حسین نائینى در علم اصول بهره هاى فراوان کسب کنم.
همچنین مدت پانزده سال از محضر مرحوم آقا سیدابوالحسن اصفهانى استفاده کردم. آن مرحوم نسبت به من لطف بسیار داشتند و همواره مرا مورد ملاطفت پدرانه خود قرار مى دادند. دراین پانزده سال تقریبا ملازم و همراه ایشان بودم.البته دراین میان از محضر مبارک آقایان : شیخ محمدکاظم شیرازى شیخ محمدحسین کمپانى و حاج میرزا على ایروانى شیخ محمدجواهد بلاغى قدس الله اسرارهم بهره ها بردم.
این دوران یعنى دوران تحصیل بسیار دوران شیرین و بیادماندنى است. لذت این دوران را هیچ گاه نمى توان فراموش کرد حتى اگر با مرارت و مشکلات بسیار توام باشد.
البته طبیعى است که در آن دوران مشکلات تحصیل خیلى بیشتراز حالا بود و صبر واستقامتى فراوان را مى طلبد.اکنون در مقام این نیستم که به شرح آن مشکلات بپردازم و فقط مى خواستم عرض کنم : با وجود تمام مشکلات باز دوران تحصیل یک دوران ممتازى در زندگى به حساب مى آید و دیگر دورانها با آن قابل مقایسه نیست.
حوزه : در صورت امکان مقدارى از خاطرات آموزنده دوران تحصیل خود را براى ما و خوانندگان عزیز بفرمائید.
استاد: آغاز خاطرات تحصیلى من مربوط مى شود به دورانى که بیش از ده سال از سن من نمى گذشت. در آن هنگام مرحوم والدم در طبس براى اقامه نماز صبح و بیان درس تفسیر واحکام به مسجد آقامیرزاابوالحسن خندقى مى رفت. آن مرحوم مرا بسیار تشویق مى کرد که باایشان هنگام سحر به مسجد بروم. به این ترتیب من به سحرخیزى عادات کردم و مزه تعلیم را ابتداء از آن جلسات تفسیر واحکام چشیدم. بعد که وارد حوزه مشهد مقدس حوزه علمیه قم و حوزه نجف اشراف شدم جو تحصیل را بسیار صمیمى و مخلصانه یافتم. تمام تلاش دوستان و آقایان طلبه هاى واساتید محترم درس و بحث بود و یزى نمى توانست مانع باشد. عرض مى کنم جو صمیمى و مخلصانه به جهت این که این دو خصوصیت بسیار کارگشا و مفید بود بجورى که بسیارى از مشکلات رااز میان بر مى داشت.
زمانى که در قم مشغول تحصیل بودم هفت نفر در یک حجره ساکن بودیم که این خود در نظر بدوى مشکل بزرگى است که هفت نفر طلبه که هر یک درس و بحث مطالعه دارند در یک حجره ساکن باشنداما ما مشکلى نداشتیم و در کمال صفا و صمیمیت هر یک مشغول امور خود بودیم و به درس و بحثمان مى پرداختیم.
هنگام نماز یکى از ما هفت نفر جلو مى ایستاد و بقیه به اواقتداء مى کردند. در مخارج روزانه هم اینگونه بود که هر هفت نفر شهریه خود را دراول ماه درون
کیسه اى مى ریختیم و در طول ماه هرکس به مقدارى که احتیاج داشت از آن برداشت مى کرد. در بعضى از پنج شنبه و جمعه ها براى استراحت به باغهاى اطراف قم مى رفتیم کا گاهى آقا سیدمحمدتقى خوانسارى و آقا سیداحمد خوانسارى و یا آقاى سیدمحمد حجت همراهمان بودند که ضمن استراحت مباحث مفیدى هم مطرح مى گشت.
این صفا و صمیمیت در حوزه علمیه نجف اشرف نیز به خوبى مشاهده مى شد. یک رنگى و بى تکلفى بر تمام روابط سایه گسترده بود. من فکر مى کنم آن صفا و صمیمیت بین استاد و شاگرد در دیگر مراکز آموزشى کم نظیر باشد.
حوزه : حضرت عالى اشاره فرمودید: مشکلات تحصیل در گذشته افزون بر امروزه بوده است.اگر ممکن است مرورى کوتاه بر آن مشکلات داشته باشید.
استاد: بطورى طبیعى در گذشته امکانات کم و محدود بود. مطالعه و مباحثه در نور چراغهاى نفتى و تحمل گرما و سرماى آن روز بدون وسیله هاى امروزى مشکل عمومى محسوب مى شد.
جداازاین حوزه ها به لحاظ عدم امکانات مادى متعارف در یک فشار مضاعف بسر مى بردند. یادم هست که یک وقت در نجف آنقدر فشار زندگى زیاد و غیرقابل تحمل شد که مجبور شدم روانداز خودم را بفروشم و به احدى اظهار نکردم.این وضع عمومى حوزه ها بود. عزت نفس و قناعت دو یار تحصیلى طلب بود. همانگونه که عرض کردم ناملایمات مانع درس خواندن نمى شد. آنگاه که قم بودم مساله جنگ جهانى هم مشکلى دیگر شده بود. به حوزه ها خیلى صخت مى گذشت. گاه مى شد که نان هم گیرما نمى آمد. بااین حال درس و بحث ادامه داشت و ما با نشاط کامل مشغول بودیم. یادم نمى رود که گاهى خادم مدرسه فیضیه ازاول شب براى تهیه نان عازم نانوائى مى شد و تا صبح در صف نانوائى مى ایستاد.
صبح هم که نان را مى آورد نمى توانستیم تشخیص بدهیم که آنچه به عنوان نان آورده نان است یا چیز دیگر.
اکنون بحمدالله شرائط از هر نظر براى درس خواندن آقایان فراهم است و من عجب دارم که چرا آقایان طلبه هاازاین موقعیت مناسب کمال استفاده را نمى برند و آنگونه که باید جدیت ندارند. شرائط بهتر باید به تلاش و کوشش بیشتر منتهى شود نه سستى و کاهلى.
حوزه : جا دارد سوالى پیرامون آغاز تبلیغ در حوزه علمیه قم پرسیده شود:
استاد: در زمان طلبگى ما اینگونه رسم نبود که آقایان براى تبلیغ مسافرت کنند و منبر بروند.ابتداء و تعدادى دیگر از دوستان از جمله آقایان : شیخ على اصغر صالحى شیخ غلامعلى مازندرانى سیدمحمد قزوینى و شیخ محمد بروجردى در یکى از حجره هاى مدرسه فیضیه جلسه اى تشکیل دادیم و شبهاى پنج شنبه گرد هم جمع مى شدیم و هر هفته یک نفراز ما احادیثى رااز جلد عاشر (مطابق با 43 44 45 چاپ جدید) کتاب بحارالانوار مى خواند که نوعى تمرین بود.
رفته رفته حجره کنار ما که آقاى شیخ محمدحسین ساوجى بودند و دیگر حجرات ازاین روش تبعیت کردند. کم کم این کار باب شد و دوستان به ضرورت امر تبلیغ و منبر رفتن واقف شدند. دهه آخر صفر من به ساوه رفتم و دوستان هم نقاط دیگر را براى امر تبلیغ انتخاب کردند مثلا: در یک سفر دیگر بنده و مرحوم حاج شیخ ابوالفضل زاهدى به آباده شیراز رفتیم.
به این طریق تبلیغ و منبر رفتن در حوزه علمیه قم مرسوم شد. مرحوم آیه الله حاج شیخ عبدالکریم هم به این رشته علاقه فراوان داشتند واز آن حمایت کردند. مرحوم حاج شیخ مردى بسیار روشن و فکور بود و درامور بسیار خود مى اندیشید مثلا در همین مساله تبلیغ و منبر رفتن درست است که ازاصل مساله حمایت
مى کردنداما راضى نبودند هر کسى با هر قدر معلومات و هرگونه شرایط منبر برود. ایشان تا به افراد از هر لحاظ اطمینان پیدا نمى کرد اجازه منبر رفتن و تبلیغ را نمى داد به این جهت افراد را امتحان مى کرد. یادم هست که یک آقا شیخ یزدى بود که بسیاراصرار داشت جهت تبلیغ اعزام شود واز مرحوم حاج شیخ اجازه مى خواست. مرحوم حاج شیخ به ایشان فرمودند منبر بروید تا منبر شما را ببینم.
وقتى حاج شیخ منبراو را دیدند فرمودند: خیر تو به درد منبر نمى خورى و نباید تبلیغ بروى. بله مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در تمام امور دقیق بود واینگونه نبود که از کنار آنها ساده و بى توجه بگذرد. خاطرات زیادى حاکى از دقت ایشان درا مور دارم که ذکر تمامى آنها به درازا مى کشد. طلبه اى به قصدادامه تحصیل از منطقه سلطان آباداراک آمده بود واز مرحوم حاج شیخ طلب شهریه کرد.ایشان فرمودند: باید امتحان بدهید. بعدازامتحان و مشخص شدن ضعف آن آقا مرحوم حاج شیخ به ایشان فرمودند: شما به درد طلبه شدن نمى خورید و باید پى کار دیگرى بروید.
مقصوداین است که مرحوم حاج شیخ واقعا از یک روشن بینى و ظرافتهایى برخوردار بود واینگونه امور را سهل و ساده نمى گرفت.
حوزه : لطفا مقدارى راجع به چگونگى تشریف فرمایى مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى به قم و شکل گیرى حوزه علمیه صحبت بفرمائید.
استاد: پسر مرحوم حاج آقا محسن عراقى ایشان را به ایران آورد. در ابتداء مرحوم استادناالاعظم آیت الله حائرى به قصد زیارت حضرت على ابن موسى الرضا علیه السلام تشریف آورده بودند. مدتى ایشان در منطقه سلطان آباداراک اقامت فرمودند واین مدت در حوزه علمیه آنجا به تدریس مشغول شدند. علماى قم مانند: آقا شیخ ابوالقاسم کبیر آقا میرزا محمد آقا حاج شیخ مهدى و آقا میرزا فخرالدین نوه دخترى میرزاى قمى رحمه الله علیهم گرد هم جمع شدند و تصمیم
گرفتند که مرحوم حاج شیخ را دعوت کنند که به قم تشریف بیاورند: دراین زمینه استخاره اى هم کرده بودند که این آیه شریفه آمده بود : فاتونى باهلکم اجمعین لذااز مرحوم حاج شیخ دعوت شد وایشان هم پذیرفتند.
گویا مرحوم حاج شیخ گران آمده بود که حوزه علمیه قم متروک و منزوى باشد چرا که بعداز زمان مرحوم ملاصدرا صدرالمتالهین و مرحوم فیض کاشانى صاحب تفسیر این حوزه کم کم ضعیف شده بود تا جائى که درابتداى ورودایشان به قم اکثر حجره هاى مدرسه فیضیه قف بود و تعدادى هم دراختیار دراویش بود که مرکزى براى آنان شده بود. مرحوم حاج شیخ که تشریف آوردند با زحمت زیاد توانستند بر مشکلات فائق شوند و حوزه علمیه را دوباره بنا کنند.
مرحوم حاج شیخ بسیار زحمت مى کشید. همت شیخنا واستادنا لاعظم آقاى حائرى تربیت اخلاق کریمه بود.او براى اهل علم پدرى مهربان بود. براستى مردى با ورع و با تقوى بود.از مال دنیا هیچ چیز نداشت و هیچ وقت دنبال اینگونه مسائل هم نبود. یادم نمى رود که مرحوم حاج آقارضا جابلقى یک خانه خرید که تقدیم ایشان کند ولى مرحوم حاج شیخ نپذیرفت واز قبول این هدیه سرباز زد. حاج آقا را اصرار کرد که حداقل اجازه بدهد منزل را به فرزند ایشان آقا مرتضى تقدیم کند. دراینجا بود که حاج شیخ قبول کردند.ایشان یکى از مشایخ اجتهادى و روایتى حقیر بود.
استاد ما معمولا در درس فقه کتاب حدائق را همراه داشت و در بیان علت مى فرمود: حدائق روایات هر باب را خوب استقصاء کرده است. وقتى یک فرع علمى عنوان مى شد مرحوم حاج شیخ بیش از همه به کتاب شریف ریاض مراجعه مى فرمود.
از مرحوم حاج شیخ عبدالکریم در درس شنیدم که فرمود: جلداول [درر] رااز محضر مبارک آقا سیدمحمد فشارکى و جلد دوم رااز خدمت پر فیض مرحوم آخوند استفاده کرده ام. مرحوم استاد از مرحوم آقاى آخوند بسیار با عظمت یاد مى کرد. در ضمن نقل خاطراتى که از محضر پر برکت مرحوم آقاى آخوند داشتند مى فرمودند: من در درس آقاى آخوند در طول هفته هیچ اشکالى نمى کردم بلکه مجموع اشکالات طول هفته را در روز چهارشنبه مطرح مى کردم.از جمله اشکالات من این بود که مرحوم آقاى آخوند علم اجمالى را مقتضى تنجز مى دانستند نه علت نامه تااین که در دوره آخر خیلى با ایشان دست و پنجه نرم کردم واستاد رااز مبناى خود برگرداندم. مرحوم شیخ مى فرمود:این مجموعه ( ان قلت ) هایى که در علم اجمالى کفایه هست مربوط به اشکالات بنده مى شود.
از جمله مشکلات و ناملایماتى که در مرحوم حاج شیخ عبدالکریم با آن دست به گریبان بودند معاصر بودن ایشان با رضاخان بود.اعمال خلاف شرع رضاخان باعث رنج و زحمت حاج شیخ بود. رضاخان مامور بود. تا ریشه اسلام را درایران بخشکاند. در راستاى این ماموریت تمام اعمال او خلاف شرع و خلاف اسلام بود. حاج شیخ ازاین مسائل بسیار در رنج بود تا مساله کشف حجاب رسید که ایشان دیگر نتوانست تحمل کند و نامه اى خطاب به رضاخان نوشت و در آن متذکر شد و جریاناتى این روزها در حال شکل گیرى است که قابل تحمل نیست و من نمى توانم نسبت به آن ساکت باشم.
در قضیه مرحوم شیخ محمدتقى بافقى مرحوم حائرى مدتى قم را به عنوان اعتراض ترک کرد. جریان ازاین قرار بود: خانواده رضاخان در ایام نوروز به صورت بى حجاب بالاى بام صحن حرم حضرت معصومه (س ) ظاهر شده بود. آقا سیدباقر ناظم که ازاصحاب مرحوم بافقى بود بالاى بام رفته تا آنان را که با وضع مفتضحى بودند پائین بیاورد. عیال رضاخان فورا با رضاخان با تلفن تماس مى گیرد و مى گوید: چرا نشسته اى ؟ در حالى که به حریم تو توهین شده است : رضاخان با چند ارابه توپ وارد قم مى شود به این خیال که صحنه خونین مسجد گوهرشاد مشهد را تکرار کند. به صحن مى آید و با چکمه وارد حرم مى شود لگدى به ضریح مطهر مى زند و با صداى بلند مى گوید که : شیخ محمدتقى کجاست ؟ عمال او مىروند و جناب شیخ را مىآورند. رضا خان آنقدر با لگد به کمر مرحوم بافقىمى کوبد که آن مرحوم تا آخر عمر گرفتار بیمارى شده بود.
دراین ماجرا مرحوم حاج شیخ عبدالکریم به عنوان اعتراض از شهر خارج مى شود و به زنبیل آباد مى رود و مى گوید: هر کسى که از طلبه هاى من است نباید هیچ دخالت دراین جریان بکند.
مرحوم بافقى را به حالت تبعید در حضرت عبدالعظیم نگاه مى دارند. گروههایى از مردم تهران به عیادت ایشان مى روند وایشان در همان حال به امر به معروف و نهى از منکر خودادامه مى دهد. گویا بعضى از سران دولت خدمت ایشان مى روند و مى گویند که : شما دست ازاین حرفها بردارید تا ما تقاضاى استخلاص شما را بکنیم. مرحوم بافقى پاسخ مى دهد که : شما و رضاخان هیچ هستید و من از هیچ چه توقعى کنم ؟! من نوکر امام زمان ( عج ) هستم هر کار مى خواهید بکنید.
در زمان مرحوم آقاى حاج شیخ عبدالکریم وضع حوزه نجف بسیار خوب و عالى بود. مرحوم آیت الله اصفهانى و آیت الله نائینى و آیت الله آقاضیاء عراقى و بسیارى دیگرازاساتید فقه واصول و کلام در نجف بودند.
حوزه علمیه آنجا رونق خوبى داشت. بنده بعداز هشت سال استفاده از محضر پر برکت مرحوم حاج شیخ عبدالکریم از حضورایشان اجازه گرفتم و عازم حوزه علمیه نجف اشرف شدم.
مرحوم آیت الله نائینى قبل از شروع درس مطالبى را زیر لب زمزمه مى کردند که چندین دقیقه طول مى کشید و بعد درس را شروع مى فرمودند. تا ایشان در قید حیات بودند کسى متوجه نشد که آن مطالب چه بود.
از جمله شاگران مبرز مرحوم آقاى نائینى یکى آقا شیخ محمدعلى خراسانى صاحب تقریرات و دیگرى هم آقا شیخ حسن حلى بود.
حوزه : علت مهاجرت مرحوم آیت الله نائینى و مرحوم آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانى به ایران چه بود؟
استاد: مرحوم شیخ مهدى خالصى یکى از علماى بزرگ و مرد مبارزى بود.ایشان به دولت وقت عراق واستعمارگران انگلیسى همواره اعتراض داشت. مجلس وقت عراق را یک مجلس فرمایشى نه مردمى مى دانست و مى گفت که نمایندگانى از شیعیان هم باید در مجلس باشند. خلاصه حرف ایشان این بود که : دولت بایداز ما باشد و در دست ما.این حرفها. براى دولت عراق واستعمارگران انگلیسى گران آمد به این جهت ایشان را به ایران تبعید کردند.
مرحوم آیت الله آقاى سیدابوالحسن اصفهانى و مرحوم آیت الله نائینى به تایید آقاى خالصى و در مقام اعتراض وانتقاد به دولت عراق درس را تعطیل کردند واز نجف خارج شدند و عازم کربلا گردیدند. دولت وقت هراسان شد چرا که تصور مى کرد مردم به طرفدارى ازاین دو بزرگوار مغازه ها را تعطیل خواهند کرد و تظاهرات خواهندداشت به این جهت به صالح حمامه فرماندار کربلا دستور داده بودند که :اگراجتماعى از مردم به طرفدارى از مرحوم سید و مرحوم نائینى تشکیل شد نیروهاى انتظامى برخوردى با مردم نداشته باشند که وضع بدتر مى شود و حتى تاکید شده بود که با آنان بااحترام برخورد کنند تا وضع از آنچه که هست بدتر نشود. در ضمن این دستور آمده بود که :اگر مردم ازاین دو نفر حمایت نکردند و آنان را به حال خود گذاشتند فورا آنان را به ایران تبعید کنید. متاسفانه احدى از مردم نجف ازاین دو بزرگوار حمایت نکردند. به طرفدارى از آن بزرگوار نه مغازه اى تعطیل شد و نه اعتراضى شنیده شد. صالح حمامه هم که هیچ اعتراض و عکس العملى رااز مردم ندید با کمال وقاحت و بى احترامى مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانى و مرحوم آقا میرزا حسین نائینى را به ایران تبعید کرد.
مردم بى وفا که در کنار ماشین نزدیک خیمگاه جمع شده بودند تنها به عنوان خداحافظى براى آن دو بزرگوار دست تکان مى دادند.
مردم قم از آن دو بزرگواراستقبال خیلى خوب و شایان توجهى به عمل آوردند.
حدود یک فرسخ با پاى پیاده جهت استقبال بیرون رفتند. در بیرون همین شاه جمال جهت استقبال از آن دو بزرگوار چادر زده بودند.
مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم هم درس را تعطیل کردند و به قایان طلبه ها فرمودند: شما هم به استقبال بروید. وایشان خودشان هم آمدند.
حوزه : مدتى که آقایان : آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانى و آیت الله نائینى ایران بودند آیا در حوزه علمیه قم به تدریس هم پرداختند؟
استاد: بلى هر دو بزرگوار درس را شروع کردند. مرحوم آیت الله اصفهانى در منزلى که مرحوم آقاى بروجردى بودند اقامت کردند و مرحوم آیت الله نائینى در محله یخچال قاضى ساکن شدند. قریب نه ماه وضع به همین صورت بود. در غیاب مرحوم آقا سیدابوالحسن امور اجتماعى و مالى حوزه نجف اشرف را فرزندایشان مرحوم سید حسن اداره مى کردند وامور علمى و تدریسى آنجا را آقایان : آیت الله شیخ محمد کاظم شیرازى و آیت الله شیخ محمدحسین کمپانى و آیت الله میرزا آقااصطهباناتى و آیت الله شیخ محمدحسین کاشف الغطاء بر عهده داشتند.
حوزه : جریانى را از ملاقات حضرت عالى و مرحوم آیت الله سیدابوالقاسم کاشانى نقل مى کنند دوست داریم این جریان رااز خود شما بشنویم لطفا بفرمائید.
استاد: در سفرى که به مکه معظمه مشرف بودم مرحوم آیت الله سیدابوالقاسم کاشانى هم آنجا بودند. در مدینه منوره به قصد دیدار ایشان به همراه آقا سیدمحمدتقى طالقانى که نماینده مرحوم آیت الله بروجردى در مدینه بود واز دوستان صمیمى ما بود خدمت آقاى کاشانى رفتیم.ایشان داخل باغ بزرگى که برایشان گرفته بودند اقامت داشتند. ماموران دولتى اطراف باغ را محاصره کرده بودند و مانع وروداشخاص مى شدند مگر کسى را که خود آقاى کاشانى طلب مى کرد. وقتى ما رفتیم طبق معمول مامورین مانع شدند. آقاى طالقانى به مامورین گفت : به آقا بگویید: آقاى طبسى آمده است. مامورین گفتند: صبر کنید. یکى از آنها داخل
رفت و بعداز چند لحظه صداى مرحوم آقاى کاشانى بلند شد که فرمودند: آقاى طبسى بفرمائید. ما داخل شدیم. مرحوم آقاى کاشانى لب حوض ایستاده بودند و به گرمى از مااستقبال کردند. فرمودند: فنجانى قهوه آوردند. بساط صبحانه مختصرى پهن بود وایشان قصد داشتند صبحانه میل بفرمایند. به ما تعارف کردند. در سفره یک پیاله ماست و یک خوشه انگور بود.
عده اى ازاصحاب ایشان از جمله آقایان : شمس ابهرى و شمس قنات آبادى حضور داشتند.
بعداز تعارفات معمولى مرحوم آیت الله کاشانى در ضمن فرمایشات خود از حوزه علمیه نجف به لحاظ عدم همکارى در مورد جریان ملى شدن صنعت نفت باایشان گلایه کردند و فرمودند هیچ کدام از آقایان به جز آیت الله آقا سید محمد تقى خوانسارى ما را یارى نکردند در همین حین یک تلگرافى براى ایشان رسید.ایشان نگاهى به آن انداختند بى اختیار بر پاى خود زدند و گفتند: آخ یک نفر را داشتیم که این هم از دستمان رفت.
دراین تلگراف خبرفوت مرحوم آیت الله سیدمحمدتقى خوانسارى که آنان زمان در قم تشریف داشتند مخابره شده بود.
چند روز بعد دو مرتبه ایشان را بعداز نمازجماعتى که خودایشان در حرم پیامبراکرم (ص ) بر پا کرده بودند دیدم مرااز دور دیدند و صدایم کردند نزدیک شدم به من فرمودند: آقاى طبسى مى خواهم ازاینجا به بیروت واز آنجا به ایران بروم. برایم دعاى مسافر بخوان و دعا کن خداوند مرا براین خبیث (رضاخان ) نصرت دهد.
حوزه : آیااز مرحوم آیت الله شهید سیدحسن مدرس هم خاطره اى دارید.
استاد: مرحوم مدرس در مدرسه سپهسالار (شهید مطهرى ) در شبستان زیر ساعت تدریس مى فرمودند. من هم گاهى موفق مى شدم از قم به درس ایشان مى رفتم. روزى در جلسه درس نامه اى خدمت ایشان آوردند.ایشان نامه را که ملاحظه
فرمودند آن را پرت کردند و فرمودند:اعتنا نکنید.
(ظاهرا نامه از طرف رضاخان یا دستگاه حکومت او بود) و بعد با یک دنیا تاسف فرمود: چکار کنم اگر پنج نفر مثل خودم مى داشتم بااین کفش دهانش را خرد مى کردم.
یک روز عیدغدیر از قم به تهران رفتم و خدمت مرحوم آیت الله مدرس رسیدم.ایشان نشسته بودند و فوج فوج مردم براى دیدن و دست بوسى ایشان مى آمدند و عید را تبریک مى گفتند. دراین بین یک شخص عینکى ( از طرف حکومت ) آمد و گفت : فرموده اند: دو نفر دو نفر براى دیدن شما بیایند که اینجا شلوغ نشود. مرحوم مدرسى با تندى به خدمتکار خود فرمودند: عموغلى این شخص را بیرون کن. بعد فرمودند:او غلط کرده چنین گفته است. بعد رو به ما کردند و فرمودند:او (رضاخان ) براى سردار سپه بودن خوب است (نه براى شاهى).
البته در زندگانى مرحوم مدرس ازاینگونه اتفاقات زیاد رخ داده که کم و بیش در ضمن احوالات ایشان نقل شده است.این شیوه معمول علماى بزرگ ما بوده است که در مقابل قدرتى سر خم نمى کردند و در مواجه با آنان عزت و شرف خود را کاملا محفوظ مى داشتند.
در زمان زعامت مرحوم آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانى که رئیس على الاطلاق بود چندین بار سفیر دولت انگلستان توسط کلیدار نجف از مرحوم سید تقاضاى ملاقات مى کند. مرحوم سید مى فرماید: من بااینان کارى ندارم. کلیددار چندین بار خواهش مى کند تا این که مرحوم سید ساعتى از شب را براى ملاقات تعیین مىکنند. در آن ساعت عبدالرزاق شهردار نجف کلیدار حرم طه حسین مقسم شهریه هندیها همراه سفیر انگلیس به حضور سید شرفیاب مى شوند.
اتفاقا در آن ایام مرحوم سید در یک مضیقه شدید مالى قرار گرفته بوده بعداز مقدارى گفت و گو سفیرانگلیس چکى را خدمت ایشان تقدیم مى کند. ناگهان مرحوم سیداز زیر تشک خود حواله اى به همان مبلغ در آورده ضمیمه چک مى نماید و به سفیرانگلیس مى گوید:
شنیده ام درانگلستان فقراى بسیارى هستند لذا از شما مى خواهم این وجه حواله را به
ضمیمه مبلغ چک خودتان بین آنان تقسیم کنید. سفیر با سرشکستگى کامل از جلسه بیرون مى آید و به اطرافیان خود مى گوید: خواستیم سید را بخرم ولى ایشان ما را خرید.
همچنین زمانى که مرحوم آیت الله آقا سیدابوالحسن اصفهانى در کاظمین در قصر عارف آقا کنار دجله تحت نظر بودند عبدالاله ولیعهد فیصل برایشان وارد مى شود با تعجب مى بیند که طاقچه هاى اتاق پراز بسته هاى دیناراست. به سید عرض مى کند: آنقدر که شما دراین طاقچه ها پول نقد دارید در تمام خزینه ما نیست. سید با بى توجهى کامل فرموده بودند:این مقدار پول چیزى نیست زیرا دو برابر آن مصرف روزانه ماست.
حوزه : دراینجااز محضر حضرت عالى تقاضا مى کنیم که مقدارى ما و دیگر طلاب عزیز را نصیحت بفرمائید.
استاد: درابتداى صحبت عرض کردم که متاسفانه امروز با توجه به امکانات فراهم شده براى تحصیل آقایان طلبه ها آنگونه که بایدازاین امکانات بهره لازم را نمى گیرند. فراغت هاى ناشى از بهبودامکانات نباید بیهوده صرف گردد. در قدیم از فرصت هاى اندک نیز بهره هاى خوب برده مى شد و على رغم ناملایمات زیاد تلاش فراوانى بود. در تابستان گرمى خدمت مرحوم شیخ عبدالله مامقانى صاحب رجال رسیدم. هوا به شدت گرم و سوزان بود ولى آن مرحوم لنگى به کمر بسته در طبقه فوقانى منزل مشغول نوشتن کتاب تنقیح المقال (رجال مامقانى ) بود.ایشان در آن هواى گرم و عدم امکانات خنک کننده با حدیت کامل ادامه کار مى داد و هیچ احساس خستگى و ناراحتى نمى کرد. در حین اشتغال کمتر حاضر به ملاقاتهاى حضورى مى شد. یادم هست که ایشان زنبیلى را بوسیله طناب از طبقه بالا به پائین آویزان کرده بود واگر کسى سوال یا حرفى داشت در یاداشتى مى نوشت وایشان بوسیله یادداشت دیگرى پاسخ مى گفت.
بنده آن روز براى کارى خدمت ایشان رسیدم. مرحوم مامقانى در ضمن سخنانى فرمودند: یک شب هنگام نوشتن به کتاب رهن تهذیب شیخ طوسى احتیاج پیدا کردم هراندازه فکر کردم که این هنگام از شب کتاب را از کجا پیدا کنم فکرم به جائى نرسید. دلم شکست واشکم جارى شد. به امام زمان ( ع ) متوسل شدم عرض کردم : سیدى من براى شما زحمت مى کشم و این کار مال شماست بنابراین باید کمک کنید. ناگهان گویا به من الهام شد که در میان کتابهاى پاره واوراق باطله اى که در گوشه طاقچه اتاق بود نگاه کنم. من قبلا چندین بار آنها را زیر و رو کرده بودم و حتى احتمال نمى دادم که مطلوب من آنجا باشد. بلافاصله از جابرخاستم و مجددا آنها را جستجو کردم. ناگهان به یک کتاب تهذیب برخوردم که با خط بسیار جالبى نوشته شده بود. فورا آن را برداشتم و مورداستفاده قرار دادم. چند روزى این کتاب نزد من بود واز آن مطالب مورد نظر را نقل واستفاده مى کردم. بعداز پایان استفاده آن کتاب ناپدید شد و هر چه گشتم آن را نیافتم.
مقصوداین که آنچه علماى بزرگ ما به آن دست یافتند و به سادگى و راحتى حاصل نشده بلکه نتیجه زحمات بسیار آنان است.البته تلاش و کوشش باید مقرون به تقوى و پرهیزگارى و تهجد هم باشد.این دواگراز یکدیگر جدا بیفتند فایده اى ندارد. چه تلاشها و کوششهاى زیادى که مثمرثمر واقع نگشتند و نتیجه مطلوب نداند. آثار بزرگان ما محصول هر دو خصلت است یعنى تقوى و تلاش.از قول همسایه مرحوم آخوند خراسانى صاحب کفایه نقل مى کنند که گفته است : بین اتاق ما واتاق مرحوم آقاى آخوند یک تیغه نازک بیشتر فاصله نبود هر موقع از شب از خواب بیدار مى شدم متوجه مى شدم که مرحوم آقاى آخوند مشغول تهجد و عبادت بود. تلاش و کوشش هرگاه مقرون به تهجد و عبادت شود توفیق مى آورد محبوبیت مى آورد.
این که ما مى بینیم کسى مانند مرحوم آقاى صدراصفهانى که ازاعاظم علماى ما بود و بعداز میرزاى شیرازى عده اى به ایشان رجوع کردند اقرار به عظمت مرحوم آقاى آخوند دارد و آنگاه که از کربلا جهت زیارت به نجف اشرف مشرف مى شد شبها عبا را به سر خود مى کشید و در پله هاى مسجد طوسى مى نشست تا درس مرحوم آقاى آخوند را گوش کند و بعد مى فرمود آقاى آخوند کفایه را براى من وامثال من
نوشته است این کى امر معمول و کوچک نیست. چه بسا کسانى دیگر هم تلاشهایى داشتند ولى اینگونه ثمر نداده است. نقش تقوى و رابطه خالص با خداوند تبارک و تعالى را نباید دست کم گرفت. نقل شده است در ابتداء عده اى از طلبه هاى نجف براى آقاى آخوند شرط و شروطى را گذاشته بودند که اگرایشان بپذیرندازایشان تروج و تبلیغ کنند. مرحوم آخوند در جواب فرموده بود: من هرگز به خدا شرک نمى ورزم.
تقوى واخلاص از همین آقاى آخوند بااین عظمت علمى مردى چنان متواضع و خلیق مى سازد که زندگى خود را در سطح یک طلبه معمولى بنا مى کند. نقل شده است که مرحوم آقاى آخوند دراواخر عمر شریف خود مى فرمود:افتخار من این است که اکنون رسائل مرحوم شیخ انصارى را مى فهم. آخوندى که خود کم نظیرترین حوزه درسى را چه کما و چه کیفا در حوزه علمیه نجف داشت.
مرحوم میرزا محمد فیض مى فرمود: روزى پس از درس مرحوم آقاى آخوند من و آقا ضیاء عراقى در دو طرف در مسجدایستادیم و شاگردان درس را شمردیم هزار و هفتصد نفر بودند.
البته این اشتغال علمى بزرگ و کم نظیر ایشان راازاجتماع و مسائل و گرفتارى جارى مردم نیز غافل نکرده بود.اینگونه نبود که فقط سر به درس او بحث خود داشته باشند و به امور دیگر توجه نکنند.
آقاى شیخ حسین آخوند فرزند مرحوم آقاى آخوند برایم نقل کرد: در جریان حمله روس به ایران مرحوم آقاى آخوند تصمیم داشتند که براى نجات ایران به سوى ایران حرکت کنند. قرار براین بود که صبح روز حرکت ابتدااایشان به مسجد سهله بروند و پس از دعا و نماز عازم ایران بشوند.اطرافیان پیشنهاد کردند که هنگام سحر ابتداء به حرم مشرف شوند و بعد به مسجد سهله بروند.
دراین هنگام ناگهان مرحوم آقاى آخونداحساس دل درد شدید مى کنند. براى رفع دل دردایشان قدرى نبات داغ آوردند. دراین بین ایشان به اطرافیان خود فرمودند: قلم و دوات بیاورید تا وصیت کنم.اطرافیان عرض کردند: آقا شما که ناراحتى ندارید. فرمودند:اینطور مى گویم. بالاخره ایشان وصیت را نوشتند و بعد هم رحلت
فرمودند. آنجا شایع بود که ایشان را مسموم کرده اند و کیفیت آن هم بدین گونه بیان مى شد: هنگامى که مرحوم آقاى آخوند به کربلا جهت زیارت مشرف شده بودند فردى یک عدد سیب به ایشان تعارف مى کند وایشان آن را تناول مى فرمایند و بعداز تاول احساس ناراحتى مى کنند و تا هنگام رحلت که بیش از دو هفته بطول نینجامید ایشان مرتب این احساس ناراحتى را داشتند و ناراحت بودند.
بعداز تلاش و تقوى مساله اخلاق بسیاراهمیت دارد. ما که علماء را وارث انبیاء مى دانیم علاوه بر تقوى و علم در جهت اخلاق هم باید وارث انبیاء باشیم چطور سلوک انبیاء بهترین سلوک و روش بود ما هم باید در میان مردم بهترین سلوک و روش را داشته باشیم. و بگونه اى زندگى کنیم که این وراثت براى همه محسوس باشد.
از ما توقع این است که بهترین اخلاق را با مردم داشته باشیم.
علم تنها کافى نیست اخلاق هم لازم است. بزرگان ما به علم تنها بهاء نمى دادند. نقل شده است که یکى از شاگردان میرزاى بزرگ که عازم ایران بود ازایشان درخواست اجازه اجتهاد کرد. مرحوم میرزا به ایشان فرمودند:اگر چه شما ملا و مجتهد هستید ولى اخلاق خوب و مردمدارى ندارید به این لحاظ این اجازه به نفع شما نیست.
شما دراین عبارت خوب دقت کنید. مرحوم میرزا فرد را ملا و مجتهد مى داند در عین حال به او جازه اجتهاد نمى دهد چرا که اخلاق خوب و مردمدارى ندارد.این سیره بزرگان واعاظم مااست که باید پیروى شود.
فرد وقتى که به حد علمى رسید و تقوا و پرهیزگارى شایسته اخلاق و رفتار حسنه اى پیدا کرد آنگاه باید چنان متواضع باشد که معاشر خوبى براى مردم به حساب آید تا بتواند هادى آنها بشود. نمونه هایى که ما از شدت و مراقبت بر تواضع در میان بزرگان داریم واقعا از حد ذکر افزون است و نمى توان در مثل اینچنین گفت و گویى به تمام آنهااشاره کرد.
نقل است که مرحوم کاشف الغطاء فرموده بودند:اگر تمام آثار فقهى را بشویند یا به دریا بریزند من مى توانم دوباره تمام مسائل فقهى را ازابتداء تاانتهاء بااستدلال کافى بنویسیم.این چنین فردى با چنین احاطه علمى نیمه هاى شب خود را روى خاک مى انداخت و خطاب به خود مى فرمود :[کنت جعیفرا ثم جعفرا ثم صرت شیخ جعفر ثم شیخ العراف ثم شیخ الاسلام فماانت]. جعفر توابتدا جعفر کوچک بود بعد جعفر شدى بعد شیخ جعفر شدى بعد شیخ العراق گشتى واکنون شیخ الاسلام هستى. جعفر حالا چه هستى خودت را گم نکن.
بله مقصوداین که یک عالم کامل کسى است که جداى از علم و معرفت تقوا و اخلاق خود را به زبور و فروتنى بیاراید و آنگاه با مردم معاشرت داشته باشد. ما باید با مردم باشیم و هیچ گاه رابطه خودمان را با آنان قطع نکنیم. مردم باید به مااعتماد کنند و ما راامین در دین خود بدانند و ما هم باید با تبلیغ و دیگر مسائل درخدمت آنان باشیم.
اگر خداى نکرده رابطه حوزه هاى علمیه با مردم قطع شود همان مى شود که عرض کردم : مرحوم آیت الله اصفهانى و مرحوم آیت الله نائینى را تبعید کردند به خلاف تصور حکومت که خیال مى کرد مردم از آنان حمایت مى کنند و شورش خواهد شد آب از آب تکان نخورد و هیچ حمایتى انجام نگرفت.
امروز را که بحمدالله علم اسلام بر دوش با کفایت حضرت آیت الله امام خمینى است باید قدر دانست وازامکانات موجود براى هر چه بهتر پیاده شدن اسلام استفاده کرد. ما هر چه مى توانیم بایدازایشان واهداف مبارکشان حمایت کنیم. بایدازایشان حمایت کرد من حمایت ازایشان را حمایت ازامام زمان ( ع ) مى دانم. من هر شب به وجود مبارک ایشان براى توفیق دعا مى کنم. کسانى که مخل هستند باید تنبیه شوند.
آرزو مى کنم که کاش توان داشتم و حالم مساعد بود تا دوشادوش رزمندگان عزیز در جبهه شرکت مى کردم. براى رزمندگان اسلام آرزو مى کنم که مظفر و منصور به اوطان خود مراجعت بفرمایند و بتوانند انشاءالله بعداز پاک کردن عراق از حزب کافر بعث بیت المقدس عزیز را از جماعت صهیونیست پاک و منزه بفرمایند و پرچم پرافتخار و شریف جمهورى اسلامى را در آنجا به اهتزاز در آورند.
1. دراین مصاحبه درس آموز و راه گشا نام برزگان و علماى بسیارى آمده است. پرداختن به زندگى همه آنها را صفحات محدود مجله بر نمى تابدازاین روى اشاره اى بسیارى کوتاه و گذرا به ویژگیهاى چند تن از آن بزرگان خواهیم داشت.امید آن که توفیق شناختن شناساندن واقتدا به این اسوگان فضیلت یار گردد.
2. سیدالفقا حضرت آیت الله سیدعباس شاهرودى فرزند سیداسماعیل موسوى شاهرودى مشهدى از بزرگان علماى خراسان بود. فلسفه را نزد میرزاابوالحسن جلوه آموخت و فقه رااز محضر آیت الله العظمى میرزا محمد حسن آشتیانى فرا گرفت او بسیارى به یاد خدا بود و با قرآن انسى ویژه داشت. وى در سال 1341 ه.ق. دارفانى را وداع گفت.
3. عالم ژرف نگر و نکته بین آیت الله سیدعلى کاشانى راسخ در علم و عمل بود. او داراى ذهنى نقاد اندیشه اى پویا و روحى بلند بود. آن بزرگوار زاهدانه و متواضع زیست.امید آن که طالبان علم شخصیت آن بزرگمرد را شناخته و سیرت او را در حوزه علم فرا دید خود نهند. روحش شد و مقامش بلند مرتبه باد.
4. عارف واصل عالم فرزانه زمان حضرت آیت الله حاج میرزا جواد آقا ملکى تبریزى جامع علوم شریعت و طریقت بود.او در سلوک مقام قرب نوافل و فرایض را پیمود. بیان اوصاف آن خورشیدالهى از عهده ما خارج است. تامل در آثاراو چون :[ اصرارالصلوه] و[ رساله لقاءالله] نمودار گوشه اى از فضائل و مقدمات اوست. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
5. آیت الله میرزا على اکبریزدى در سال 1288 دیده بجهان گشود. پس ازاتمام مبادى نزدى علماى یزد به مشهد مقدس هجرت کرد واز محضراساتید آن دیار به بهره ها برد. عشق او به کسب کمالات او را به سبزوار کشاند. و مدتى در آن شهر از محضر شاگردان حکیم سبزوارى حکمت و سلوک آموخت سپس به قم مهاجرت کرده و در آن شهر مبارک ضمن کسب کمالات علمى و عملى به تبلیغ اراشاد تدریس واقامه جماعت مشغول بود.
6. عارف الهى عالم ربانى و فقیه صمدانى مرحوم حاج میرزا محمدعلى شاه آبادى از علما مراجع و حکماى بزرگ حوزههاى علوم دینى تهران و قم بود. فقیه و عارفى زمان شناس و متعهد بود.او نه تنها در فقه و اصول مدارج بالایى را پیمود که در سلوک واخلاق سرآمد زمان خود گردید. در مقام آن حضرت همین بس که بنیانگذار جمهورى اسلامى حضرت آیت الله امام خمینى قدس سره الشرف دست پرورده حوزه عرفانى آن بزرگوار بود. وى در سال 1292 ه.ق. دراصفهان دیده به جهان گشود و در سال 1369ه.ق. به لقاى محبوبش شتافت.
7. آیت الله حاج میرزا حسین نائینى از علماى بزرگ حوزه هاى شیعه بود. بیشتر علماء و مراجع و بزرگان امروز حوزه هاى شیعه شاگرد حوزه درسى آن جناب مى باشند.او در سال 1355 ه.ق. به آن سراى شناخت. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.
8. حضرت آیت العظمى سیدابوالحسن موسوى اصفهانى که مدتى زعامت و مرجعیت شیعه را به عهده
داشت عالمى جامع بود. روشن بینى فراست و بلند نظرى را با زهد و تقوا و عروج به مقامات عالیه اخلاقى جمع کرده بود. حلم بردبارى و سعه صدر آن حضرت زبان زد خاص و عام بود فانى درانجام تکلیف و مسئولیت الهى بود. علیه استعمارگران شیطان صفت انگلیس به مبارزه جدى دست زد و با نور تقوا دسیسه هاى آنان را نقش بر آب کرد. خدمت مولا و آقاامام زمان ارواحنا له الفدا بارها شرفیاب گردیده بود. و در دوران زعامت حوزه روحانیت و شیعه از هیبت و هیمه ویژه اى برخوردار بود.
9. براساس اصل قرآنى :[ لتسئلن یومئذ عن النعیم] و مثل مشهور :[ هر که بامش بیش برفش بیشتر] طالبان علم دراین روزگار مبارک و در بهتر نورانى جامعه اسلامى باید به تلاشى ده چندان اسلاف علمى خود دست یازند و بااراده نستوه و همتى بلندازامکانات عظیم امروز بهره گیرند و حوزه هاى علوم دینى را به بارورى صد چندان حوزه هاى گذشته رساند و بااستخدام روشهاى تبلیغى و آموزشى نوانوار معارف فطرت پذیر قرآن و تشیع را بر جهان و جوامع امروز بگسترانند. نگاه فطرت حق جوى میلیونها جوان پاک و آزاده جهان به تعهد و تلاش ماست.
10. شهید وارسته و مجاهد پاکباخته حضرت آیت الله حاج شیخ محمدتقى بافقى یزدى عالمى مسوولیت شناس و پرشور بود. در کالات علمى و عملى به مقام والایى رسید. فانى و محوانجام تکالیف و بسط شریعت محمدى (ص ) بود و دراین راه بیم واندوهى به دل راه نمى داد. علیه ظلم و خلاف کاریها و بدعتهاى رضاخان قیام کرد. دراین راه مقدس شکنجه و جسارت هاى آن جانى را به جان خرید.او هماننداجداد پاکش به هر مکانى که قدم نهاد انوار معنوى والهى او در آن فضا تحولى شگرف پدید آورد. در زندان شهربانى رضا قلدر زندانیان را دگرگون ساخت و در تبعیدگاهها حقایق دین را براى مردم تبیین کرد.
براى آگاهى بیشتر ر. ک:[ مجاهد شهید آیت الله حاج شیخ محمد بافقى] محمد رازى.
11. فقیه روشن بین حکیم بزرگ عارف واصل حضرت آیت الله حاج شیخ محمد حسین اصفهانى (کمپانى )از آن گروه عالمانى بود که علم شریعت و طریقت را یکجا جمع کرد. در فقه واصول داراى اندیشه هایى ژرف و دقیق بود.از خود آثار وجودى و حکمى فراوان به یادگار نهاد. بیشتر مراجع زمان از حوزه درسى آن بزرگوار بهره گرفته اند. نظریات اصولى و فقهى آن مرحوم هم اکنون در حوزه هاى علوم دینى مورد توجه دقیق و محور بحثهاست.
آن مرحوم در سال 1296ه.ق. دیده به جهان گشود و در سال 1361 ه.ق. به سوى محبوبش شتافت.
12. آیت الله حاج شیخ مهدى خالصى عالمى مجاهد متقى متعهد و مسوولیت پذیر بود. با حکومت آن روز عراق به مبارزه برخاست و در راه حراست ازارزشهاى دینى والهى گرفتارى و تبعید را به جان خرید.از شاگردان مبرز حوزه درس آیت الله العظمى میرزا حبیب الله رشتى و حاج شیخ محمدحسین کاظمى بود. فردى زاهد و کم گوى بود. آن مرحوم در سال 1277 ه.ق. متولد شد و در روز دوازدهم محرم الحرام 1361 ه.ق. در جوار حضرت ثامن الائمه[ ع] به کوى دوست شتافت.