آزادى تفکر4
آرشیو
چکیده
متن
در شماره هاى گذشته ضرورت اندیشیدن در فروع اسلام مورد بررسى قرار گرفت و یادآور شدیم : همانگونه که دراصل دین تفکر وارزیابى اعتقادى معیاراصلى در پذیرش و باور بشمار مى رود در فروع دین نیز تفکر و جهالت زدائى ازارزش ویژه اى بر خوردار بوده و قرآن کریم و پیشوایان دینى ما را بدان فرا خوانده اند. کسانى که از روى جهالت یا غرض ورزى با مرزبندیهاى واهى قلمرو آن را محدود کرده اند در حقیقت اندیشه ها را به بند کشیده اند که این فرجامى بجزاز بین رفتن حیات فکرى واجتماعى انسانها نخواهد داشت. جریاناتى همچون پیروى از قایس و مسلک اهل راى به همان اندازه تباهى اندیشه را در پى خواهد داشت که پیروى ازاهل حدیث واخباریون. دراین میان تنها راه درست بهره ورى ازاحکام و قوانین اسلامى راهى است که اهل بیت و وارثان پیامبر ما را بدان راهنمائى کرده اند یعنى اجتهاد براساس کتاب سنت عقل واجماع. در مکتب اهل بیت اصل اولى در همه مسائل دینى اجتهاد و بصیرت است و بر همگان راه دریافت مستقیم ازاحکام الهى باز است اما در محدوده ضوابط و شرایط که عقلاء براى هر فن و رشته اى بیان کرده اند. طبیعى است هر کس که استعاد و توانائى دریافت و فرصت کافى براى تفقه واستنباط را ندارد راه صحیح و عقلائى آن رجوع به صاحب نظران و خبرگان است.البته دراین مکتب تقلید در فروع دین به معناى پیروى کورکورانه و سرسپردن بى چون و چرا به آراء دیگران نیست که تقلیداین چنین را قرآن نکوهش کرده است.
قالوا بل نتبع ماالفینا علیه ابائنااولوکان ابائهم لایعقلون شیئا ولایهتدون. 1
تقلیدى که این مکتب بر آن مهر تایید مى زند همان است که قرآن مى گوید:
ادعواالى الله على بصیره انا و من اتبعنى. 2
سیره پیامبر و بیانات معصومین نیز بیانگر تفاوت این دو نوع تقلیداست. پیامبر[ ص] گروهى را به فرماندهى شخصى به ماموریتى فرستاد. در بین را هفرمانده به زیردستان دستور داد: هیمه انباشتند و آتش افروختند. آنگاه آنگاه رو به یارانش کرد و گفت : آیا پیامبران[ ص] اطاعت مرا بر شما واجب نکرده است ؟ یاران گفتند: چرا. گفت اکنون به دستور من داخل آتش شوید.افراد دراطاعت کردن و نکردن در تحیر فرو رفتند که وى گفت : مزاح کردم. در بازگشت افراد جریان را براى پیامبر[ ص] نقل کردند. پیامبر فرمود:اگر داخل آتش مى شدید همیشه در آتش بودید که[ لاطاعه لمخلوق فى معصیه الخالق] 3 براى روشن شدن مطلب و تبیین تفاوت تقلید مذموم و پسندیده مراجعه کنید به فرمایش امام صادق که در تفسیر صافى ذیل آیه 72 سوره بقره آمده است.
پر واضح است این که ما به پیروى از مکتب اهل بیت پا مى فشاریم و نجات را دراین مسیر مى جوییم بخاطر توصیه پیامبر[ ص] است که فرمود: [ انى تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتى] 4 قرآن گر چه یگانه منبع براى دریافت احکام الهى است لکن قرآن نیاز به تفسیر دارد که ما طبق رهنمودهاى پیامبر آیات مشکل ناسخ و منسوخ و محکم و متشابه اساسا قرآن را بر عترت آن حضرت عرضه مى کنیم تا حقیقت را بر ما بنمایانند.
مقاله اى که اینک در پیش روى دارید براساس همین باور تنظیم شده است.
اهل بیت طریق وسطى
پس از ذکر مسلکهاى مختلف اجتهاى در تاریخ اسلام و بیان جریانهاى افراطى و
تفریطى اشاره اى گذرا به جریان معتدل و طریق وسطى که طریق اهل بیت پیامبر[ص] است و همواره در کنار آن جریانات انحرافى روشنگراسلام حقیقى بوده است لازم و ضرورى به نظر مى رسد.
لازم به یادآورى است که مسلمانان صدراسلام تا زمانى که پیامبر[ ص] در میان آنان بوده در فهم مسائل اسلامى مشکلى نداشتند. پس از وفات آن حضرت و وسعت یافتن قلمرو حکومت اسلام مسلمانان با رویدادها و مشکلات اجتماعى تازه اى روبرو شدند. که این آنان را وادار به تحقیق و کنکاش براى دست یابى به حل مشکلات و یافتن پاسخى مناسب از شریعت ساخت. دراینجا بود که مساله اجتهاد واستنباط بصورت یک ضرورت اجتماعى رخ نمود. دراین گیروداراجتهاد واستنباط بود که جریانهاى انحرافى هم زمینه رشد یافتند. در برابر جریانهاى افراطى و تفریطى دراستنباط احکام که ذکر آن رفت امامان شیعه را مى بینیم که راه اعتدال را پیموده اند. آن بزرگواران هم بااصحاب راى و قیاس و هم با ظاهربین واهل حدیث به مخالفت برخاسته اند. ظاهریین واهل حدیث به مخالفت برخاسته اند. تلاش کردند که کتاب خداوند را در متن واهرم استنباط قرار بدهند و به مردم سفارش کردند: دلیل مدعى رااز کتاب الله بخواهنداگر چه ادعا کننده از بیت وحى باشد.امام باقر[ ع] مى فرماید:
اذا حدثتکم بشى ء فاسالونى من کتاب الله. 5
آنگاه امام در ضمن سخن مطالبى از پیامبر[ص] نقل مى کند. شخصى صوال مى کند:از کجاى قرآن این مطالب استفاده مى شود.امام در پاسخ آن شخص براى مطالبى که از پیامبر نقل کرده است از قرآن دلیل مى آورد.
افزون براین پیروان دانشمند خویش را فرموده اند که اصول و کلیات رااز آنان بگیرند و خود تفریع در فروع کنند:
انما علیناالقاءالاصول و علیکم ان تفرعوالله.
و یا پاسخ مسائل رااز قرآن استنباط کنند.امام صادق[ ع] در پاسخ سوال کننده اى مى فرماید:
یعرف هذا واشباهه من کتاب الله.
پاسخ این گونه پرسشها رااز کتاب خدا مى توان استنباط کرد و احتیاجى نیست که از ما بپرسید. راوى سوال کرد: کجاى کتاب خدا جواب پرسش من آمده است ؟ حضرت فرمود: آنجا که خداوند مى فرماید:
مااجعل علیکم فى الدین من حرج. 6
و در پاسخ زراره که مى گوید:[ من این علمت ان المسح ببعض الرس]. حضرت مى فرماید: به دلیل حرف[ باء] که اشاره است به آیه شریفه : [وامسحوا بروسکم]. 7
ائمه اطهار براى جاودانگى دین و حفظ آن تلاش کرده اند که راه صحیح اجتهاد را به یاران دانشمند خود بیاموزند و در همین راستاست که در حل تعارض گفته هاى خود مى فرمایند:
سخنان ما را بر قرآن عرضه کنید موافق آن را بپذیرید و مخالف آن را دور بیندازید 8.
با توجه به آنچه که گذشت روشن شد که قرآن باید ملاک اصلى استنباط حکم باشد واجتهاد مایه اصلى اش رااز قرآن بگیرد و گرنه باطل و بى ریشه خواهد بود. وادى اجتهاد وادى پر لغزشگاهى است. خروج از مدار قرآن همان و فروافتادن در چاه ویل همان. روى همین اصل است که بزرگان دین و فرزندان بیت وحى لعزشگاهها را براى پیروان مى نمایانند و آنان رااز نزدیک شدن به آن بر حذر مى دارند. یکى از آن لغزشگاهها قیاس است که شدیدا با آن برخورد کرده اند.امام صادق[ ع] به ابان بن تغلب مى فرماید :
ان السنه لاتقاس الاترى ان المره تقضى صومها و لا تقضى صلواتها. یا ابان !السنه اذا قیست محق الدین. 9
این مراقبتها باعث شد فقه شیعه مسیر صحیحى را بپوید و فقهاا شیعه هوشمندانه و دقیق با محور قرار دادن قرآن و بهره گیرى از سنت موافق با قرآن به اجتهاد صحیح دست یابند.
انحراف از مسیر:
امروز که اسلام دوباره به عنوان یکمکتب پس از فرنها مجد و عظمت دیرینه خود را باز یافته و پا به عرصه جامعه و زندگى گذاشته است نیاز به تفقه واجتهاد در مسائل اجتماعى اقتصادى سیاسى و فرهنگى بیش از پیش احساس مى شود واین مهم جز بااجتهاد در منابع اصیل اسلامى ممکن نیست.امروز ما باید شجاعانه و با تلاشى پى گیر در راه گشودن درهاى بسته گام برداشته و موضوعاتى که کمتر در آن کنکاش و تحقیق صورت گرفته به بوته تحقیق بکشیم واین امر پویائى دراجتهاد و تفقه را مى طلبد. توجه به جریانات انحرافى که همیشه به اشکال گوناگون راه را بر حقیقت بسته و آن را به انحراف کشانده اند مى تواند بر هوشیارى ماافزوده و ما رااز دچار شدن در مسیرهاى انحرافى برحذر دارد.از اینرو به برخى ازاین انحرافات و کج اندیشى هااشاره مى کنیم :
1. سوء برداشت
درست است که اندیشیدن و تفکر در فروع آزاداست واجتهاد در حد توان وظیفه اى است همگانى ولى به این معنا نیست که هر کس بدون دستیابى به مقدمات لازم براى تفکر واندیشه به اظهار نظر پرداخته بلکه این آزادى در فهم شریعت باید پس از طى مقدمات لازم به انجام رسد. غیرازاین آثار زیانبارى را به دنبال خواهد داشت که هر اظهار نظر غیرمتخصصانه چنین است. شاهداین مدعى صرف نظراز جریانهاى انحرافى که ضبط تاریخ اند گروهها و جریانهائى است که خود شاهد آن بودیم چه قبل ازانقلاب و چه بعداز آن. شاهد بودیم که بدون درک و فهم درست ازابتدائى ترین وسیله مراجعه به متون به تفسیر و تاویل آیات و روایات دست مى زدند و آن را نگرشى نو وانقلابى به اسلام مى دانستند و برداشتهاى دیگر را بویژه برداشتهائى که براساس استنباط واجتهاد صحیح صورت گرفته بودارتجاعى و کهنه مى پنداشتند و براساس همین کژاندیشى با خشونت به مقابله بر مى خاستند بگونه اى که همگام مزه آن را چشیده اند.
2. سلف گرائى :
پیروى بى چون و چرااز بزرگان و گذشتگان که در حوزه اسلامى سابقه دارداز موانعى است که راه را بر حقیقت بسته و موجب رکود علمى در جامعه اسلامى شده است. ظاهریین واخباریین از جمله این مانع آفرینان حوزه اسلامى اند مثلا ظاهریین در بین اهل سنت تا آنجا پیش رفته بودند که راى و نظر تابعین را نظراسلام تلقى مى کردند و تخلف از آن را گناهى به شمار مى آوردند یا در حوزه شیعه موج ویرانگر اخباریگرى هر حرکت نو و تحول آفرینى را باانگ مخالفت با سیره و روایات از میدان بدر مى کرد.
متاسفانه هنوز ریشه هاى این تفکر غلط و هراس ازابتکارات جدید مثل موریانه بنیه علمى جامعه ما را به تحلیل مى برد که این خطر بزرگ و مرگ زا مقابله جدى را مى لبد. در محیط علمى که از نوآورى و تحول آفرینى حمایت نشود و در موضوعاتى که فقهاء بزرگ اظهار نظر نکرده اند کسى را یاراى اظهار نظر نباشد یک فاجعه است فاجعه اى که یقینا دامن جامعه را خواهد گرفت. عدم تکاپوى علمى و سخن گذشتگان را تکرار کردن و هراندیشه و تحقیق نوى را بدعت دانستن همان تقلید باطل وادامه تفکراخباریگرى و جمودگرائى است. گر چه نظرات شیخ انصارى در برابراخباریین ذکر محفل باشد.
بدون شک آنچه ثابت و تغییر ناپذیر مى باشد شریعت است فهم انسانها از شریعت امرى است تغییر پذیر چه کسى مى تواندانکار کند که در تاریخ گذشته همین معارف ثابته در آیینه ادراک متفکران جلوهائى گوناگون نموده است چرا باید تحول را بسته دانسته و فهم هاى
نو و تجلیات تازه شریعت را ممنوع و یا محرم بدانیم. مگر فکر جز تفکر و فقه غیراز تفقه است واین دو را مگر جداى از رد و قبول و نقض و ابرام آراء وافکار مى توان تصور کرد.
بنابراین نباید فهم مخصوص از شریعت (مانند فهم گذشتگان ) را به عنوان نظراسلام مفروض داشت و دگرگون شدن آن را مخالفت با فقه سنتى دانست. نتیجه را نمى توان قبل از پیمودن مقدمات تعیین کرد بلکه مقدمات و مبادى ما را به هر نتیجه اى برسانند همان حق و مطلوب است.
البته پیروى از سنت حسنه فقهاى عظام دراجتهاد و پاسخگوئى به نیازهاى روز در چهارچوب اصول و قواعد کمال مطلوب است.
آنچه مردوداست تقلید کورکورانه است.
3. تقدم فرع براصل
موضوع دیگرى که گریبانگیر حوزه هاى علمى و در بردارنده پیامدهاى سوء جموداندیشى است افراط در پرداختن به[ اصول فقه] است.اصول فقه مقدمه است نه هدف فرع است نه اصل اما عواملى که جاى ذکر آن نیست جایگاه این دانش را تغییر داده است.این تغییر بى مورد و تراکم کار بویژه روى مطالب غیر ضرور آن آفتى است که باید با آن به مبارزه برخاست و جایگاه اصلى این دانش را به آن باز گرداند و مطالب مفید و کارساز آن را به بحث کشید.
دانش اصول فقه بااین که نقش بسیاراساسى و بزرگى دراستنباط احکام ایفا کرده و باعث رونق و تحول در حوزه هاى علمیه وافکار گردیده که تبلور آن را در کتاب ارزشمند رسائل واستنباطهاى پرارج کفایه در مى یابیم ولى بتدریح این دانش از مسیر واهداف خود فاصله گرفت تا جائى که براى بسیارى ازاربابان فن بصورت یک هدف درآمد و نقش وسیله اى آن فراموش گردید و علمى که روزى به عنوان مقدمه و وسیله اى براى دریافت حقائق و معارف در تفسیر و روایات مطرح بود تبدیل به گردابى گردید که عمرهاى گرانبها را در کام خود فرو مى برد و مهارت یک استاد در گسترش فروع و حل مسائلى گردید که گاه کوچکترین اثر علمى و عملى در فهم قرآن واستنباط احکام ندارد. مهمتر این که صرف سالها عمر دراین راه افتخار محسوب گشته و چنین وانمود شده است : کسى
از نیروى اجتهاد و فقاهت بیشترى برخورداراست که به مسائل اصول بیشتر پرداخته و آثار بیشترى دراین زمینه داشته باشد.
این برداشت غلطى است که در پى غلبه اجتهاد براخباریگرى بر ذهنها سایه افکنده و متاسفانه هنوز این روحیه بر حوزه هاى علمى حاکم است. مرحوم صاحب کفایه در راه تهذیب و تنقیح این علم گامهاى موثرى برداشت که سیره علمى او در درس و تدریس مى تواند براى روش تدریس حوزه هاى علمى نمونه باشد. وى زوائد علم اصول را حذف کرد. با آوردن نظرات و آراء تازه و مطرح ساختن افکار بلند فلسفى و گستردگى فکرى و در عین حال رعایت ایجاز این علم را تدریس کرد و به همین سبب بود که طلاب و فضلاءاز مجلس درس او بهره ها بردند و بسیارى از آنها به درجه فقاهت نائل آمدند.
از قول مرحوم میرزا حبیب الله رشتى نقل کرده اند که فرموده بود:
[من اگر بخواهم یک دوره کامل اصول تدریس کنم حداقل سى سال طول مى کشد] 10.
مرحوم آخوند فرموده بود:
[ این تباهى عمراست که طلبه اى بعداز خواندن مقدمات که خود چندین سال طول مى کشد بیاید و سى سال فقط اصول بخواند. پس کى مى تواند فقهش را بخواند. کى مى تواند ترویج دین کند] 11.
قبل از تالیف[ مفایه] مرحوم آخوند یک دوره اصول را در 6 سال تدریس مى کرد. پس از تالیف[ کفایه] این مدت به 3 سال تقلیل یافت. چه بسیاراز علماى بزرگ را مى بینیم که آنان با وجوداقتصار واکتفا بر مسائل لازم و ضرورى علم اصول بدور ماندن از فروعات غیر لازم آن علم که جز تضییع عمر سودى در بر ندارد به استنباط هاى بزرگ فقهى و حل معضلات آن نائل آمدند که به عنوان نمونه از قدماء شیخ طوسى واز متاخرین آیه الله بروجردى را مى توان نام برد. شهید مرتضى مطهرى درباره استاد خویش مى فرماید:
اغلب نسبت به آیه الله بروجردى[ ره] ایراد مى گرفتند که استاد کم دیده است از نظر ما حسن آقاى بروجردى در همین بود.اگر چه آن مرحوم برخلاف عقیده منتقدان 10 - 12 سال استادهاى درجه اول دیده بود... بااین حال حضرات[ نجفى] قبولش نمى کردند و مى گفتند: باید سى سال استاد دیده باشد در حالى که مرحوم آیه الله بروجردى به همین علت ابتکارش از اغلب علماى معاصرش بیشتر بود چرا که فکر مى کرد یعنى مجال فکر کردن داشت. 12
مقصوداز نگاشتن این سطور بى توجهى به ارزش و عظمت این علم و گذشتن از کنارانبوه زحمات و خدماتى که عالمان دراین راه متحمل شده اند نیست بلکه مقصود بیان دردى است که امروز حوزه هاى علمى ما بدان دچار گشته اند که اجتهاد را عده اى در فهم اصطلاحات خاص و حل معضلات کتابهاى پیچیده وافزون بر موضوعات خلاصه کرده اند. آنچه جامعه ماازاجتهادانتظار دارد تفقه سازنده و فهم درست و روشنى است از کتاب و سنت و تطبیق آن بر معضلاتى که جوامع اسلامى با آن دست به گریبانند. که ریشه بسیارى از مشکلات در گرو حل اینها و به دست آوردن مبانى فقهى و تبیین صحیح آن بدون کلى گوئى مى باشد.
این رسالتى است که حوزه هاى علمیه باید آن را به سامان رسانند.
بر عهده حوزه هاى علمیه است که با برنامه ریزى و هدایت اندشیه و سالم سازى محیط و طرد عناصر غوغاگر و جنجال برانگیز که بااندیشه هاى عوامانه خود مانع رشداندیشه ها مى شوند زمینه را براى اجتهاد و کنکاش علمى مهیا کنند و بااندیشه هاى واپس گراو خشک که جدا آفتى براى حوزه هاى علمى و جامعه اسلامى هستند بگونه اى علمى و منطقى برخورد کنند زیرااگر دراین امر خطیر سهل انگارى شود بیقین تفکر اخباریین بخاطر زمینه هائى که دارد سایه شومش را بر حوزه هاى علمى خواهد گستراند.
اگر بناست اداره امور براساس کتاب و سنت صورت بگیرد باید تحول عمیق در باورها و چگونگى تحقیق و کنکاش علمى رخ بدهد و به مسائل اساسى و سرنوشت ساز که حل بسیارى از مشکلات به آنها بستگى دارد دگر بار با توجه به شرایط روز و عهده دارى اداره مردم نگریسته شود.
پاورقى ها
1.سوره بقره.170.
2.سوره یوسف.108.
3. المنتقى من اخبارالمصطفى ابن تیمیه ج 2.762.
4.مسند احمد حنبل ج 366.4 بحارالانوار ج 23.132.
5. المیزان ج 4.188 به نقل ازاصول کافى.
6.وسائل الشیعه ج 1.327.
7.وسائل الشیعه ج 1.291.
8. اصول کافى ج 1.55 - 56
9.وسائل الشیعه ج 25.18 اصول کافى ج 1.57.
10.مرگى در نور.100.
11. همان مدرک.101.
12. تعلیم و تربیت در اسلام /07