عقلانیت اقتصاد محور و پیشرفت
آرشیو
چکیده
متن
1 - عقلانیت، کنترل می آفریند و کنترل، پیشرفت را خلق می کند. عقلانیت و کنترل دارای نظامهای فرهنگی خاص خود می باشند اینکه نقطه مرکزی عقلانیت در کجا واقع میشود حوزه مرکزی عقلانیت حوزه ای است که عقلانیت را از زاویه خود به دیگر حوزه های تزریق می شود.
2 - دین، نوع عقلانیت را آشکار می کند (دین فرهنگی شده یا مذهب) ولی این عقلانیت از طرف دین به حوزه های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی تزریق می شود و اینجاست که عقلانیت ساختاری میشود و ورود اجتماعی و تجسم بیرونی پیدا می کند که در حوزه مطالعات مردم شناسی و جامعه شناسی واقع می شود(حوزه مطالعاتی ماکس وبر)
3 ـ غرب که دارای تمدن تقلیل یافته است و این از رنسانس شروع شد که تقلیل خود را به انسان صورت گرفت و سپس با تقلیل حقیقت به واقعیت رخ داد و از فلسفه به تکنیک عدول کرد و از منطق به ریاضی، عقلانیت خود را از مذهب به اقتصاد منتقل کرد تا بتواند با این تقلیل به کنترل فزاینده نائل آید.
4 - عقلانیت اقتصادی از عدول غرب از کاتولیسیم به پروتستانتیزم و بر یا یهودیسم زومبارت شروع شد و از تقلیل عقلانیت اجتماعی و فرهنگی به عقلانیت اقتصادی به تمدن و پیشرفت غرب جدید رسید. پس عقلانیت از اقتصاد شروع میشود و به حوزه های دیگر می رسد و تمامی زندگی انسانی براساس عقلانیت اقتصادی ترسیم می شود. (که مارکس این قسمت را نظریه پردازی کرده است که گفت اقتصاد زیر بنای تمام فعالیتها مادی و معنوی انسان است)
5 - از عقلانیت اقتصاد محور غربی یک نوع پیشرفت غیر احساسی و غیر عاطفی حاکم می شود که پیشرفت و زندگی در مقابل هم ترسیم شوند هر که زندگی خواهد پیشرفت را رها کند و هر کس پیشرفت می خواهد زندگی را پیشکش کند که امروز در اندیشه های فلسفی - اجتماعی - روان شناختی غرب این نزاع رواج دارد.
6 - قرن هفدهم و هیجدهم قرن عقلانیت اقتصاد محور است و کنترل انسانی را شکل می دهد که نتیجه آن استعمار درونی و برونی کشورهای غربی برای رشد اقتصادی است که پیشرفت نام می گیرد و استعمار(طلب عمران و پیشرفت) به نام زیبای پیشرفت وارد ادبیات خود و جهان می کنند که امروزه از آن به توسعه و جهانی شدن یاد می شود و همه و همه براساس عقلانیت اقتصاد محور غیر اخلاقی است.
7 - اولین تجلی ساختاری آن، ماشین ایسم است یعنی انسان در کنار ماشین به گونه ماشین عمل میکند که در کارخانه ها تجلی پیدا میکند کوچکترین حرکت غیرماشینی انسانی سبب قتل او توسط ماشین رقیب یا قطع عضو او می شود (فیلم عصر جدید چارلی چاپلین) و این همراهی انسان با ماشین، نام عقلانیت عقلانیت ابزاری نام دارد. یعنی یک نوع عقلانیت همراهی با ماشین یا یک نوع عقلانیت ماشینی.
8 - با ظهور صنایع الکترونیک و ترکیب آن با صنایع ماشینی یک نوع عقلانیت اقتصاد محور غیر انسانی و غیر اخلاقی به وجود آمد. و آن عقلانیت سایبرنتیک است در عقلانیت اقتصاد محور ماشینی کنترل را بیرون بود و لی در «عقلانیت اقتصاد محور سایبرنتیک» انسان از درون کنترل میشود یعنی کنترل غیر محسوس. در این عقلانیت انسان احساس آزاد می کند ولی در واقع این آزادی نیز کنترل شده است و آزادی ترسیم شده و یا فرمایشی است.
9 - در مقابل عقلانیت اقتصاد محور، در قرن نوزدهم یک نوع عاطفه گرایی در قالب غریزه گرایی و احساس گرایی در قالب حس گرایی؛ در مقابل عقل گرایی مطرح شد غریزه گرایی در قالب اروپای متصل توسط مارکس و فروید رخ داد(مارکس غریزه گرسنگی و فروید غریزه جنسی را محور انسان شناسی خود قرار دادند و به نقد عقلانیت اقتصاد محور و تمدن اقتصاد محور پرداختند.)
10 - حس گرایی و احساس گرایی در مقابل عقل خود بنیاد موجود در عقلانیت اقتصاد محور قرار گرفتند که در امریکا و پراگماتیسم حاکم بر زندگی روز مره محور به ظهور رسیدند و تمامی علوم انسانی امریکائی بر آن بنا شدند و عقلانیت اروپائی مورد نقد واقع شد و کلان نگری آن را نقد کرده و به خرد گرایی روزمره کشانده شدند علوم اجتماعی و روانشناختی آمریکا شاهد بر آن است.
11 - این دو جریان ضد عقلانیتی در مقابل عقلانیت ماشینی حاکم بر جامعه و عقلانیت اقتصاد محور، قد علم کردند و تاکید کردند که انسان یک موجود غریزی است تا عقلی خود بنیاد و این غریزه است که نیروی محرکه انسان است و این غریزه است که اشکال ذهنی و فکری انسان را شکل می دهد و تولیدات انسان را شکل می دهد و این دو گروه دارای یک الگوی باستانی می باشند و آن انسان اولیه بهشتی(قبل از هبوط به زمین) است که قبل از هبوط برهنه بوده است(فروید) و دارای روابط مشترک جنسی(در کمون اولیه) بوده و اموال مشترک داشته اند(مارکس)
12 - هم کارکس و هم فروید به روسو بر می گردند که وحشی نجیب را معیار خود قرار می گیرد و ضد پیشرفت مبتنی بر روشنگری است پس انسان اولیه که مبتنی بر غریزه عمل می کند ملاک انسانیت می گیرد نه انسان روشنگری عقل محور ملاک اجتماعی آنها فرهنگ واقع میشود که انسان بدوی و نخستین هم دارای آن است و ملاک روشنگری که جامعه قانون گرا و جامعه مدنی است قبول ندارد که همان جامعه پیشرفته است که مبنای سوسیالیسم واقع میشود و چپ گرایی را رواج می دهد و کاتولیسم فرانسوی را در درون خود پنهان می کند.
13 - پسامدرنیسم، باز تولید فرانسوی فرهنگ آمریکایی است که با واسطه یک آلمانی قرن نوزدهم یعنی نیچه فرایند تولیدی خود را شکل دهند، و از درون چپ فرانسوی بیرون می آید و ضد پیشرفت و روایتهای حاکم بر آن عمل میکند و زندگی گرایی رواج می دهند.
2 - دین، نوع عقلانیت را آشکار می کند (دین فرهنگی شده یا مذهب) ولی این عقلانیت از طرف دین به حوزه های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی تزریق می شود و اینجاست که عقلانیت ساختاری میشود و ورود اجتماعی و تجسم بیرونی پیدا می کند که در حوزه مطالعات مردم شناسی و جامعه شناسی واقع می شود(حوزه مطالعاتی ماکس وبر)
3 ـ غرب که دارای تمدن تقلیل یافته است و این از رنسانس شروع شد که تقلیل خود را به انسان صورت گرفت و سپس با تقلیل حقیقت به واقعیت رخ داد و از فلسفه به تکنیک عدول کرد و از منطق به ریاضی، عقلانیت خود را از مذهب به اقتصاد منتقل کرد تا بتواند با این تقلیل به کنترل فزاینده نائل آید.
4 - عقلانیت اقتصادی از عدول غرب از کاتولیسیم به پروتستانتیزم و بر یا یهودیسم زومبارت شروع شد و از تقلیل عقلانیت اجتماعی و فرهنگی به عقلانیت اقتصادی به تمدن و پیشرفت غرب جدید رسید. پس عقلانیت از اقتصاد شروع میشود و به حوزه های دیگر می رسد و تمامی زندگی انسانی براساس عقلانیت اقتصادی ترسیم می شود. (که مارکس این قسمت را نظریه پردازی کرده است که گفت اقتصاد زیر بنای تمام فعالیتها مادی و معنوی انسان است)
5 - از عقلانیت اقتصاد محور غربی یک نوع پیشرفت غیر احساسی و غیر عاطفی حاکم می شود که پیشرفت و زندگی در مقابل هم ترسیم شوند هر که زندگی خواهد پیشرفت را رها کند و هر کس پیشرفت می خواهد زندگی را پیشکش کند که امروز در اندیشه های فلسفی - اجتماعی - روان شناختی غرب این نزاع رواج دارد.
6 - قرن هفدهم و هیجدهم قرن عقلانیت اقتصاد محور است و کنترل انسانی را شکل می دهد که نتیجه آن استعمار درونی و برونی کشورهای غربی برای رشد اقتصادی است که پیشرفت نام می گیرد و استعمار(طلب عمران و پیشرفت) به نام زیبای پیشرفت وارد ادبیات خود و جهان می کنند که امروزه از آن به توسعه و جهانی شدن یاد می شود و همه و همه براساس عقلانیت اقتصاد محور غیر اخلاقی است.
7 - اولین تجلی ساختاری آن، ماشین ایسم است یعنی انسان در کنار ماشین به گونه ماشین عمل میکند که در کارخانه ها تجلی پیدا میکند کوچکترین حرکت غیرماشینی انسانی سبب قتل او توسط ماشین رقیب یا قطع عضو او می شود (فیلم عصر جدید چارلی چاپلین) و این همراهی انسان با ماشین، نام عقلانیت عقلانیت ابزاری نام دارد. یعنی یک نوع عقلانیت همراهی با ماشین یا یک نوع عقلانیت ماشینی.
8 - با ظهور صنایع الکترونیک و ترکیب آن با صنایع ماشینی یک نوع عقلانیت اقتصاد محور غیر انسانی و غیر اخلاقی به وجود آمد. و آن عقلانیت سایبرنتیک است در عقلانیت اقتصاد محور ماشینی کنترل را بیرون بود و لی در «عقلانیت اقتصاد محور سایبرنتیک» انسان از درون کنترل میشود یعنی کنترل غیر محسوس. در این عقلانیت انسان احساس آزاد می کند ولی در واقع این آزادی نیز کنترل شده است و آزادی ترسیم شده و یا فرمایشی است.
9 - در مقابل عقلانیت اقتصاد محور، در قرن نوزدهم یک نوع عاطفه گرایی در قالب غریزه گرایی و احساس گرایی در قالب حس گرایی؛ در مقابل عقل گرایی مطرح شد غریزه گرایی در قالب اروپای متصل توسط مارکس و فروید رخ داد(مارکس غریزه گرسنگی و فروید غریزه جنسی را محور انسان شناسی خود قرار دادند و به نقد عقلانیت اقتصاد محور و تمدن اقتصاد محور پرداختند.)
10 - حس گرایی و احساس گرایی در مقابل عقل خود بنیاد موجود در عقلانیت اقتصاد محور قرار گرفتند که در امریکا و پراگماتیسم حاکم بر زندگی روز مره محور به ظهور رسیدند و تمامی علوم انسانی امریکائی بر آن بنا شدند و عقلانیت اروپائی مورد نقد واقع شد و کلان نگری آن را نقد کرده و به خرد گرایی روزمره کشانده شدند علوم اجتماعی و روانشناختی آمریکا شاهد بر آن است.
11 - این دو جریان ضد عقلانیتی در مقابل عقلانیت ماشینی حاکم بر جامعه و عقلانیت اقتصاد محور، قد علم کردند و تاکید کردند که انسان یک موجود غریزی است تا عقلی خود بنیاد و این غریزه است که نیروی محرکه انسان است و این غریزه است که اشکال ذهنی و فکری انسان را شکل می دهد و تولیدات انسان را شکل می دهد و این دو گروه دارای یک الگوی باستانی می باشند و آن انسان اولیه بهشتی(قبل از هبوط به زمین) است که قبل از هبوط برهنه بوده است(فروید) و دارای روابط مشترک جنسی(در کمون اولیه) بوده و اموال مشترک داشته اند(مارکس)
12 - هم کارکس و هم فروید به روسو بر می گردند که وحشی نجیب را معیار خود قرار می گیرد و ضد پیشرفت مبتنی بر روشنگری است پس انسان اولیه که مبتنی بر غریزه عمل می کند ملاک انسانیت می گیرد نه انسان روشنگری عقل محور ملاک اجتماعی آنها فرهنگ واقع میشود که انسان بدوی و نخستین هم دارای آن است و ملاک روشنگری که جامعه قانون گرا و جامعه مدنی است قبول ندارد که همان جامعه پیشرفته است که مبنای سوسیالیسم واقع میشود و چپ گرایی را رواج می دهد و کاتولیسم فرانسوی را در درون خود پنهان می کند.
13 - پسامدرنیسم، باز تولید فرانسوی فرهنگ آمریکایی است که با واسطه یک آلمانی قرن نوزدهم یعنی نیچه فرایند تولیدی خود را شکل دهند، و از درون چپ فرانسوی بیرون می آید و ضد پیشرفت و روایتهای حاکم بر آن عمل میکند و زندگی گرایی رواج می دهند.