اخلاق مداری در سیاست علوی
آرشیو
چکیده
متن
مراد از سیاست اخلاقی، اخلاقی کردن سیاست در روش و هدف است. روش سیاسی، شامل عناصری چون راه رسیدن به قدرت، روش حکومت، ساخت سیاسی، اخلاق زمامداران و کارگزاران، رعایت حقوق مردم و اجتناب از ستم است.
تمام اندیشه های امام علی(ع) از قرآن و سنت رسول اکرم (ص) اقتباس شده است. از این رو این مساله در بحث فعلی اهمیت بسیار زیادی دارد؛ زیرا پیامبر اکرم (ص) فلسفه بعثت خود را اتمام مکارم اخلاقی دانسته و میفرماید: «من برای تکمیل فضیلتهای اخلاقی مبعوث شدم ».
این روایت، بیانگر اهمیت اخلاق از دیدگاه اسلام است. در اسلام قرب الهی غایت اخلاق است و موجب سعادت و کمال فردی میشود. بنابراین «فرامین الهی» مبنای اخلاق، و «قرب الهی» غایت اخلاق میباشد. در این راستا، سیاست اخلاقی هم زمینه لازم را برای سعادت جمعی فراهم مینماید.
وجوه مهم اندیشه امام علی (ع) درباره سیاست و اخلاق
سیاست اخلاقی از دیدگاه امام علی (ع) دارای وجوه و مبانی مختلفی است که به بررسی آنها می پردازیم:
حق مداری و اخلاق سیاسی
مبنای اخلاق از دیدگاه امام علی (ع) حق مداری و دستورهای الهی است. امام به طور کلی تابع فرمانهای الهی بود و اصول اخلاقی را در زندگی فردی و سیاسی خود کاملاً رعایت میکرد. اصل اساسی حکومت آن است که خداوند بالاترین ارزش است و تمام ارزشهای دیگر، در جهت قرب به او معنا پیدا می کند. خوبی یعنی قرب به خدا و بدی، یعنی دوری از او. وقتی خداوند تنها ارزش و کمال مطلق باشد، هرگز حاکم نباید حکومت را برای خود، منبع درآمد یا فضیلتی بداند، بلکه آن را ودیعه ای الهی می داند، که در این صورت، این اعتقاد به تمام برنامه های او جهت می دهد و همه آنها را صبغه الهی می زند.
جوهر اندیشه های اخلاقی امام علی تفکیک مطلق حق و باطل و اطاعت کامل از حق است. حضرت در این باره می فرماید: «سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست! من در جاده حق قدم بر می دارم».
از نظر حضرت علی (ع) تشخیص حق اهمیت حیاتی دارد؛ ولی پیروی از حق، مهمتر است. به همین دلیل در اندیشه امام علی (ع) نسبی گرایی راه نداشت و تمام مبارزاتش برای نشان دادن تفاوت حق و باطل بود. حضرت نزاع اصلی انسانها را نزاع حق و باطل دانسته و با بینشی مذهبی و الهی، بزرگترین عامل اختلاف افراد بشر را پیروی عده ای از حق و عده ای دیگر از باطل می داند.
امام علی (ع) میفرماید: «دو راه برای انسانها وجود دارد: راه حق و راه باطل که برای هریک از آنها نیز پیروانی است. پس اگر پیروان باطل بسیار باشد، از قدیم هم بسیار بود و جای شگفتی نیست و امر پیروان حق کم باشد، امید است که بسیار گردد».
بر این مبناست که امام حتی حکومت را با همین معیار از مردم می پذیرد تا بتواند جایگاه حق را ثابت کند و باطل را از میان بردارد:
«به خدا قسم! این کفش نزد من از امارت و حکومت بر شما محبوبتر است؛ مگر اینکه حقی را ثابت گردانم یا باطلی را براندازم».
امام علی (ع) معتقد است: «اگر زمانی حق و باطل با هم درآمیزند، تنها کسانی که مورد لطف خدا قرار دارند، نجات می یابند. پس اگر باطل از امتزاج و آمیختگی با حق جدا باشد و با آن درآمیزد مردم حق جو منحرف نمی شوند؛ زیرا مردم حق را با باطل اشتباه می گیرند و باطل را حق میپندارند و اگر حق از پوشش باطل جدا شده و آزاد گردد، زبان بدخواهان از آن قطع می گردد، لکن قسمتی از حق و قسمتی از باطل را گرفته و مخلوط می شوند. در این جاست که شیطان بر اولیای خود مسلط می شود و فریبشان می دهد، ولی نجات مییابند آنانی که مورد لطف الهی هستند و از جانب خدا نیکی به آنها شده است».
و از این رو کسانی که از حق پیروی میکنند، در پیشگاه خدا شایسته ترند:
«همانا برترین مردم نزد پروردگار کسی است که عملِ به حق را بیشتر از باطل دوست داشته باشد، هرچند حق به او زیان رساند و اندوهگین اش کند و باطل به او سود رساند».
البته طبیعی است که امام علی (ع) به لحاظ مبانی فکری خویش از حق و باطل تعبیری درون دینی دارد و معتقد است که حق، سرچشمه الهی دارد و منشاî حقانیت هر امری، دینی و الهی است و ملاکهای آن کاملاً معین و مشخص است.
البته حضرت علی (ع) در عرصه سیاست و حکومت نیز اثبات حق و عمل به آن را وظیفه اصلی حاکم می داند. از این منظر تفکیک اخلاق از سیاست، غیر ممکن میشود و اخلاق، جزئی از سیاست میگردد و سیاستی که از مدار اخلاق خارج شود، در واقع از مدار حق خارج شده است. اخلاق مداری در سیاست نتیجه حق مداری در اندیشه سیاسی است.
حضرت در باره پیروی خویش از حق میفرماید: «از آن هنگام که حق را به من نمودند، در آن، دو دل نگردیدم».
البته حق برای حضرت علی (ع) مفهومی اجتماعی هم دارد و از نظر ایشان در صحنه اجتماع، حق و باطل همواره رویاروی هم هستند و ایشان همیشه در جبهه حق قرار دارد، لذا حضرت میفرماید :
«بدانید که من با دو کس میستیزم، آنکه چیزی را خواهد که حق آن را ندارد، و آنکه حقی را که بر گردن اوست، نگزارد.»
آخرت گرایی، مبنای نگرش اخلاقی به سیاست
در نظام اخلاقی حضرت علی (ع)، غایت نهایی «آخرت» است. هدف تمام اندیشه ها و افعال امام کسب سعادت اخروی و نزدیکی به خداست. او در این زمینه ذره ای کوتاه نمی آید و غایت اخروی افعال خود را هیچ گاه از نظر دور نمی دارد. در عرصه سیاسی نیز، اخلاق و سیاست امام علی (ع) اخلاق و سیاستی آخرت گراست و به همین دلیل، امام در گستره اخلاق، هیچ گونه مصالحه ای را نمی پذیرد.
امام دنیا را گذرگاهی بیش نمی داند؛ گذرگاهی که اگر بیش از موقعیت اش بدان پرداخته شود، موجب خسران است:
«دنیا! از من دور شو که مهارت بردوشت نهاده است گسسته و من از چنگالت به درجسته ام و از ریسمانهایت رسته و از لغزشگاه هایت دوری گزیده ام. کجایند مهترانی که به بازیچه های خود فریب شان دادی؟ کجایند مردمی که با زیورهایت دام فریب بر سرراهشان نهادی؟ آنها در گورها گرفتارند و در لا به لای لحدها ناپایدار».
براین اساس هر عملی که دنیا، اهداف و منافع دنیوی را بر آخرت و سعادت اخروی انسان ترجیح دهد، مردود است. هیچ هدف عالی دنیوی باعث نمیشود تا انسان به آنچه موجب کیفر اخروی است، نزدیک گردد. این دیدگاه در نگاه امام به سعادت تعبیر میشود، که عنصر اصلی اندیشه سیاسی ایشان است. در نتیجه هر عملی که به سعادت اخروی انسان منجر شود، پسندیده و هر عملی که به زیان اخروی اش انجامد، ناپسند است. این مساîله در تمام حوزههای زندگی سیاسی، اجتماعی و فردی انسان حاکم است. پس نمیتوان در سیاست براساس مشی غیر اخلاقی عمل کرد؛ زیرا موجب کیفر اخروی می شود.
البته تاکید بر این مساîله، به معنای بیتوجهی به دنیا در اندیشه امام علی (ع) نیست. از دید ایشان غایت زندگی، سعادت اخروی است و اعمال دنیوی تا جایی ارزشمنداند که بتوانند انسان را بدین هدف رهنمون شوند و چنانکه بین منافع دنیوی و غایت اصلی، تعارض ایجاد شود، بیتردید قرب الهی بر منافع دنیوی ترجیح دارد. لذا همین برداشت موجب شده تا در نهج البلاغه مطالبی با ظاهری متعارض، در باره دنیا به چشم بخورد. در واقع، غفلت از این نوع نگاه امام به دنیا و آخرت سبب متعارض دیدن سخنان ایشان می شود. جوهر دیدگاه حضرت علی (ع) در باره دنیا در این عبارت نهفته است، که میفرماید: «این دنیا جایگاه صدق و واقعیابی است برای کسی که واقعیت آن را دریابد».
ولی در جای دیگر هم میفرماید: «من این دنیای فریبنده را به رویش انداخته ام. من این دنیا را به اندازه خود محاسبه کرده ام و من به این دنیا باچشمی می نگرم که شایسته آن است».
به هر حال آنچه میتوان از نهج البلاغه استنباط کرد، این است که منظور امام کم ارزش جلوه دادن دنیا نیست، بلکه هدف ایشان تنظیم رابطه خویش با دنیا است. در این رابطه، «آخرت» غایت است و «دنیا» وسیله، و این وسیله تا زمانی که در خدمت غایت نهایی باشد، بسیار ارزشمند است، به گونه ای که حضرت آن را دار صدق میخواند. بدین سبب می فرماید:
«اگر کسی دنیا را به عنوان ابزار و وسیله بنگرد، دنیا بیدارش میکند، ولی اگر آن را هدف بداند، کورش میسازد».
در جای دیگر می فرماید: «آگاه باشید که دنیا پشت کرده، شتابان می رود و آخرت روی آورده، می آید».
البته این نگاه به معنای بی عملی در دنیا نیست بلکه ایشان انسانها را به تلاش در همین جا فرا میخواند:
دنیا محل حرکت، کوشش و عمل است و آخرت عالم حسابرسی و نتیجه گیری است».
امام علی (ع) تفاوت خود با کسانی چون: معاویه و عمروبنعاص را در توجه خویش به آخرت و غفلت آنان می داند و غافلان از آخرت نمیتوانند پیرو حق باشند.
حضرت دراینباره میفرماید: «فرق من و عمرو بن عاص در این است که یاد مرگ نمی گذارد به فکر بازی و لهو باشم و فراموشی آخرت نمی گذارد او حق را بگوید».
در واقع میتوان به این نتیجه رسید که دنیا فی نفسه، نه مذموم است نه ممدوح، بلکه نوع نگاه و عمل انسان است که دنیا را مذموم یا ممدوح میکند.
اخلاق فردی و اخلاق سیاسی
بی تردید در اندیشه اخلاقی حضرت، هرگز تفکیک بین اخلاق فردی و اخلاق سیاسی مشاهده نمی شود و بر ضرورت تلازم اخلاق فردی و اخلاق سیاسی، تاîکید میشود. حضرت علی (ع) که مظهر عینی و تجسم اخلاق فردی بود، در سیاست نیز به دنبال سعادت جمعی بود، که این امر در دو بُعد قابل تبیین است:
اولا، پایبندی حضرت به اخلاق در امور سیاسی، بخش جداییناپذیر اندیشه اخلاقی اوست. اگر امام نمیتواند در زندگی فردی خویش، امر غیر اخلاقی مرتکب شود، در سیاست نیز به طریق اولی قادر به چنین کاری نیست؛ چون با هدف نهایی او کاملاً تضاد دارد.
ثانیا، هدف حضرت علی (ع) در سیاست، هدایت مردم وجامعه به سوی عدالت است و این، جز با پایبندی حکومت و کارگزارانش به اصول اخلاقی در سیاست، ممکن نیست. درنتیجه بر ضرورت تعهد اخلاقی زمامدار تاîکید بیشتری دارد.
حضرت در این باره میفرماید: «ای مردم! سوگند به خدا، من شما را به هیچ طاعتی امر نمیکنم، مگر اینکه خودم در آن طاعت به همه شما سبقت میگیرم، و شما را از هیچ معصیتی نهی نمیکنم، مگر اینکه خود پیش از شما از ارتکاب آن گناه امتناع می ورزم.»
غایت سیاست از دیدگاه امام
در سیاست اخلاقی، هدف، اخلاقی کردن سیاست، در غایت و روش است. حضرت علی (ع) در نامه اش به مالک اشتر یکی از اهداف اصلی حکومت را اصلاح اهل مصر می داند. مراد «از اصلاح» هدایت اخلاقی مردم به سوی سعادت جمعی و رهنمون شدن آنها به پیروی از دستورهای الهی و عقل و غلبه بر هوای نفس و شهوت است. در واقع در میان اهداف چهارگانه ای که حضرت علی (ع) در فرمان خود به مالک اشتر بر میشمارد، «اصلاح مردم» مهمترین هدف است و دیگر موارد، مقدمه تحقق این هدف شمرده میشوند.
علامه جعفری مینویسد: «این فرمان مبارک که تنظیم شده یک شخصیت کمال یافته الهی است... اساسیترین هدف خود را، پس از تنظیم امور اقتصادی که عامل ادامه حیات طبیعی است و پس از آماده کردن عرصه اجتماع برای اصل زندگی، «اصلاح مردم» معرفی میکند و با این هدف به ضرورت تکاپوی امور سیاسی، حقوقی، فرهنگی و اخلاقی در به وجود آوردن زمینه تکامل تاîکید میکند».
امیرمومنان علی (ع) میفرماید:
«بیعتی که شما با من نموده و به زمامداری انتخابم کرده اید، یک پدیده ناگهانی و محاسبه نشده نبود. کار من و شما یکی نیست؛ من شما را برای خدا میخواهم و شما مرا برای خودتان می خواهید».
بنابراین حضرت هدف خود از حکومت را هدایت مردم به سوی خداوند اعلام می دارد.
روش زمامداری اخلاقی از دیدگاه امام
بُعد دوم سیاست اخلاقی، روش اخلاقی در سیاست است که عناصر آن پیشتر ذکر شد. از این بعد، اخلاق سیاسی در اندیشه و سیره حضرت علی (ع) در باره نهاد حکومت و ویژگیهای زمامداران قابل مطالعه است. در اندیشه امام «دولت» به معنای نهاد دارنده و اِعمال کننده قدرت برای تحقق غایت نهایی است و معاصی ای چون سلطه و برتری جویی در آن راه ندارد. این نگاه با اندیشه و برداشت غالب آن دوران، که حکومت را به طور کامل به مفهوم سلطه طلبی میگرفتند، کاملاً متفاوت است. حضرت علی (ع) میکوشید با تلقی رایج از دولت و حکومت مقابله کند. او در عهدنامه حکومتی اش به مالک اشتر، توصیه میکند که فهم خود از دولت و قدرت را اصلاح کرده، اندیشه سیاسی اش را سامانی درست دهد:
«اگر من به مقام فرمانداری نصب شده ام، فرمان می دهم، باید اطاعت شود؛ زیرا این تلقین نابکارانه وارد کردن فساد در قلب است و عامل سستی وتزلزل در دین و نزدیک شدن به دگرگونیها...».
به همین دلیل حضرت علی (ع) بعد از رسیدن به قدرت نیز هیچ تفاوتی با قبل از آن نکرد و برای او کوخ و کاخ به یکسان ارزش داشت و هیچ کدام تاîثیری بر منش، شخصیت و رفتار سیاسی، اجتماعی او نمی گذاشت.
عدالت، مبنای سیاست اخلاقی
از دید حضرت علی (ع) «عدالت» عنصر ذاتی و مهمترین رکن سیاست است. اندیشه سیاسی امام، بدون درک مفهوم و اهمیت عدالت از نظر وی قابل درک نیست. در مقام عمل هم امام در اجرای عدالت هیچ گونه انعطافی را نمیپذیرفت، که این امر مشکلات بسیاری را برای حضرت ایجاد کرد. از دیدگاه امام (ع) وجه تمایز اصلی «حکومت اسلامی» با دیگر حکومتها، عدالت و دوری از ستم است. چون تمام اصول اخلاقی که انسانها در شرایط عادی بدان پایبندند، در شرایط ظالمانه از میان می رود. به همین دلیل حضرت علی (ع) تمام توان خویش را برای مبارزه با بیعدالتی به کار برد تا اصول اخلاقی را در مردم و در میان زمامداران پایدار کند.
رعایت حدود الهی در سیاست
بُعد مهم دیگری که میتواند در زمینه اخلاق سیاسی، اندیشه سیاسی حضرت علی (ع) را تبیین کند، تاکید وی بر ضرورت رعایت حدود الهی از سوی حکومت است. توجه به حدود الهی در سیاست، سیاست را به طور کامل اخلاقی میکند و زمامداران را از توسل به روشهای غیر اخلاقی در پیشبرد اهداف سیاسی باز می دارد. امام هدف از سیاست را اجرای حدود الهی میشمارد و در نتیجه، برای رسیدن به اهداف سیاسی، زیرپا گذاشتن حدود الهی را به هیچ وجه روا نمی داند. طبیعی است که این امر به خودی خود میتواند زمینه حاکمیت اخلاق در حوزه سیاست شود.
کرامت انسانی و سیاست اخلاقی
بُعد دیگری که تعیین کننده نگرش حضرت علی (ع) به سیاست اخلاقی است، اهداف و ویژگی های حکومت در نظر اوست. در حکومت امام «کرامت انسان» در عالیترین درجه ممکن رعایت میشد. حضرت به کرامت ذاتی انسانها معتقد بود و بر اساس کرامت انسان با مردم رفتار میکرد. میزان اهمیت ارزش افراد در نظر حضرت، بر سیره حکومتی ایشان و حاکمیت اخلاق بر سیاست، تاîثیری تعیین کننده داشت. در نگاه امام، انسانها بدون توجه به دین و اعتقادشان «کرامت» دارند و حکومت باید به ارزش انسانی آنان احترام بگذارد. این مساîله به طور کامل در آغازُ نامه حضرت به مالک اشتر آمده است. امام مردم را دو دسته می داند: یا برادران دینی زمامدارند و یا در خلقت با او برابر؛ بر این اساس به مالک توصیه میکند که با مردم همچون جانور درنده برخورد نکند و خوردنشان را غنیمت نشمارد.
این فرمان در زمانی صادر شد که زمامداران همچون درندگان با مردم رفتار میکردند و هیچ یک از حقوق اولیه افراد را محترم نمیشمردند. بیتردید حکومتی که بر مبنای فکری «کرامت انسانها» استوار باشد، نمیتواند در برخورد با آنان اخلاق و اصول اخلاقی را زیر پا نهد. بدین سبب، امام با هرگونه تبعیض میان مسلمان و غیر مسلمان، مرد و زن و موافق و مخالف حکومت، مقابله میکرد و آن را با مبانی فکری حکومت خویش ناسازگار می دانست.
اخلاق کارگزاران سیاسی
بُعد مهم دیگری که امام در اندیشه سیاسی خود بدان توجه دارد، اخلاق کارگزاران سیاسی است. حضرت نوع رفتار کارگزاران در سطوح مختلف را، زمینه اصلی حاکمیت اخلاق سیاسی و تاîمین شدن غایت حکومت اخلاقی می داند. از این رو، کارگزارانش را به رعایت حدود الهی و تقوا فرامی خواند.
امام علی (ع) «تقوا» را به عنوان دژ مصونیت اولیای خداوند این گونه توصیف می کند:
«تقوای الهی، اولیای خدا را در حمایت خود قرار داده، آنان را از تجاوز به حریم منهیات الهی باز داشته و ترس از خدا را ملازم دلهای آنان قرار داده است تا آنجا که شبهایشان را بی خواب و روزهایشان را بی آب گردانیده است.»
از نگاه امام علی (ع) ، «تقوا» دژی مستحکم و نفوذ ناپذیر و بهترین توشه آخرت است: همانا تقوا، کلید درستی و توشه قیامت و آزادی از هر بندگی و نجات از هر تباهی است.»
با توجه به این امر، امام در مرحله اول بیش از همه، خود را به تقوا فرا میخواند و در عین حال، خود را کاملاً مقید به آن معرفی میکند: «همانا درستی گفتار خویش را ضمانت میکنم و عهده خود را در گرو گفتار خویش قرار می دهم.
اگر عبرتهای گذشته برای یک شخص آینه قرارگیرد، تقوا جلوی او را از فرو رفتن در کارهای شبهه ناک می گیرد. به خدا سوگند! کلمه ای از حق را نپوشاندم و دروغی بر زبان نیاوردم.»
امام در مرحله دوم، زمامداران را بیش از دیگران به تقوا سفارش می کند و آنان را به رعایت پرهیزکاری سزاوارتر می داند.
در نامه حضرت به عثمان بن حنیف آمده است: «آگاه باش که هر پیروی را، پیشوایی است که از او پیروی میکند. بدان که پیشوای شما بسنده کرده است از دنیای خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان را خوراک خویش قرار داده؛ بدانید که شما چنین نتوانید کرد، ولیکن مرا یاری کنید به پارسایی و پاکدامنی و درستکاری. به خدا از دنیای شما زری نیندوختم و از غنیمتهای آن ذخیرت ننمودم و بر جامه کهنه ام نیفزودم.»
حضرت از همه والیان خویش میخواست، از خدا و عذاب آخرت بترسند و در برابر زخارف دنیوی فریفته نشوند. در نامه ارزشمندش به مالک اشتر چنین میخوانیم:
«او را فرمان می دهم به ترس از خدا و مقدم داشتن طاعت خدا بر دیگر کارها، پیروی از آنچه در کتاب خود فرموده از واجب و سنتها، که کسی جز با پیروی کردن آن راه نیک بختی را نپیمود و جز با نشناختن و ضایع ساختن آن بدبخت نَبâوَد و اینکه خدای سبحان را یاری کند به دل و دست و زبان؛ چه او یاری هر که او را یار باشد، پذیرفته است و ارجمندی آن کس که او را ارجمند سازد، به عهده گرفته».
با توجه به تاîکیدات امام، معلوم میشود که حضرت زمامداران و والیانش را پیش از عموم مردم، به تقوا و پرهیزکاری فرامیخواند و خود، بیش از والیانش با تقوا و پرهیزکاری ماîنوس است. در واقع منشاî بینش امام علی (ع) عبودیت محض خداوند است؛ عبودیتی که در هیچ مقامی فراموش نمیشود و در مقام خلافت و زعامت، بیشتر مورد تاîکید قرار میگیرد؛ زیرا که در این مقام، زمینه ستمگری و فساد بسیار است.
افزون بر این، حضرت علی (ع) خلفا را الگوی مردم می داند و تقوای زمامدار را عامل پاکی و درستکاری مردم و در مقابل، ستم حاکم را زمینه ساز گسترش ستم و فساد همگانی می شمارد.
نفی قدرت طلبی
در دیدگاه امام علی (ع) قدرت چه ارزش و جایگاهی دارد؟ منبع قدرت، و هدف از کسب آن چیست؟ آیا قدرت با مسوولیت همراه است یا صاحب قدرت تنها از مزایای آن بهره میبرد؟
در نگاه امام علی (ع) قدرت فی نفسه هیچ ارزشی ندارد و در عالیترین تحلیل، صرفاً وسیله ای است برای رسیدن به اهداف انسانی. از دید امام، قدرت هرگز هدف نیست و به همین دلیل، ایشان در طول زندگی اش هیچگاه به خاطر قدرت حرکتی انجام نداد. این مساله افزون بر حوزه سیاست و قدرت سیاسی، در همه حوزه های دیگر نیز مصداق دارد.
امام علی (ع) آشکارا بر این مساîله تاîکید می ورزد و خدای را چنین میخواند:
خدایا! تو می دانی که اگر خلافت را پذیرفتم، نخواستم در قدرت برکسی پیشی گیرم یا از اوان دنیا چیزی برای خود بیندوزم، بلکه بدان امید پذیرفتم که معالم دین تو را بازسازی کنم و نظم و صلاح را در بلاد تو آشکار سازم تا بندگان مظلوم تو آسوده شوند و حدود و احکام تو را که تعطیل کرده بودند، دوباره بر پای دارم».
حضرت علی (ع) واقعاً استثنایی است! به طور کلی انسانها در پی کسب قدرت و ثروت اند و این مساîله براساس حب نفس کاملاً طبیعی است؛ ولی امیرمومنان علی (ع) هیچ گاه با انگیزه ارضای نفس خویش عمل نکرد و جهاد و سکوت و زمامداری اش همه برای کسب رضای خداوند بود، حضرت میفرماید :
«اگر آن اجتماع عظیم نبود، اگر تمام شدن حجت و بسته شدن راه عذر بر من نبود و اگر پیمان خدا از دانشمندان نبود که در مقام پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمکش ساکت ننشینند و دست روی دست نگذارند، همانا افسار خلافت را روی شانه اش می انداختم و مانند روز اول کنار می نشستم».
امام علی (ع) در پذیرش خلافت جز اصلاح و تدبیر امور مردم، انگیزه ای ندارد. او برای رسیدن به حکومت، هیچ نوع علاقه ای از خود نشان نمی دهد و به هیچ وسیله غیر اخلاقی متوسل نمی شود؛ این در حالی است که خلافت را حق خود می داند.
حضرت نسبت خود را با خلافت، این گونه توصیف میکند: «نسبت من به خلافت، همانند محور آهنین سنگ زیرین آسیا (که سنگ دیگر بر گرد آن میچرخد) نسبت به آسیا است. سیل از دامن من سرازیر میشود و هیچ صاحب بال و پری نمیتواند بر بلندای ]علم و کمال ]من اوج بگیرد».
با وجود این، امام، مصلحت امت اسلامی را بر حقِ شخصی خویش ترجیح داد و هرگز برای رسیدن به خلافت و قدرت، برنامه ریزی نکرد و تا زمانی که مردم به او روی نیاوردند، به قدرت روی نیاورد. راز این کردار در بینش الهی حضرت نهفته است. قدرت برای او هیچ ارزشی ندارد و تنها برای اجرای عدالت است که ارزش پیدا میکند. از این رو، حکومت در نظرش از کفش کهنه بی ارزشتر است.
با توجه به این موضوع است که به قول ابن ابی الحدید امیرمومنان برای به دست آوردن قدرت ،از وسیله های حرام بهره نمی گرفت، خدعه و نیرنگ را مباح نمی شمرد.
به همین دلیل است که امام هیچ نوع مصلحتبینی دروغین را بر نمیتابد و برای رسیدن به عالیترین اهداف هم، به وسیله غیر اخلاقی متوسل نمیشود:
«شما از من می خواهید پیروزی را به قیمت ظلم و جور در باره آنکه والی اویم بجویم؛ به خدا که نپذیرم تا جهان برآید و ستاره ای در آسمان پی ستاره ای برآید؛ اگر مال از آنِ من بود، همگان را برابر می داشتم، حال آنکه مال، مال خداست.»
امام در موقعیتی این مطلب را بیان میکند، که ستمِ بر مردم و حیله گری در حکومت، سنت غالب به شمار می آمد و مردم، حیله گری را نشانه برتری و زیرکی میپنداشتند. آن بزرگوار این ذهنیت را به شدت محکوم کرده و حیله گری را تقبیح میکند و میفرماید:
«به خدا سوگند! معاویه از من زیرکتر نیست، لیکن شیوه او پیمان شکنی و گنهکاری است. اگر پیمان شکنی ناخوشایند نمی نمود، زیرکتر از من کسی نبود. لکن هر حیله گری به گناه برانگیزاند و هرچه به گناه برانگیزاند، دل را تاریک میکند».
وفای به عهد
یکی از مهمترین ابعاد اندیشه سیاسی امام، وفای به عهد است. حضرت علی (ع) هیچ گاه پیمان شکنی نکرد و حتی وقتی میتوانست از طریق پیمان شکنی حیله های دشمن را خنثی کند، به این کار مبادرت نورزید و آن را حتی به بهای پیروزی، روان داشت. حضرت در نامه های حکومتی به امرای خود، آنها را به پایبندی بر «عهد» سفارش تاکید نمود و برای نمونه حضرت به مالک اشتر مینویسد:
«به عهد خویش وفادار باش، چه آنکه مردم با همه هواهای گوناگون و نظرات مخالفی که با هم دارند، نسبت به هیچ یک از واجبهای الهی چون بزرگ شمردن وفای به عهد، همداستان نیستند.»
آن بزرگوار با پیشنهاد یارانش برای شکستن عهد خویش در جنگ صفین مخالفت کرد و به آنها فرمود:
«وای بر شما! آیا بعد از عهد و پیمان باز گردیم؟ مگر نیست که خداوند تعالی فرمود: به قرارهای خود وفا کنید؟».
ادامه دارد
تمام اندیشه های امام علی(ع) از قرآن و سنت رسول اکرم (ص) اقتباس شده است. از این رو این مساله در بحث فعلی اهمیت بسیار زیادی دارد؛ زیرا پیامبر اکرم (ص) فلسفه بعثت خود را اتمام مکارم اخلاقی دانسته و میفرماید: «من برای تکمیل فضیلتهای اخلاقی مبعوث شدم ».
این روایت، بیانگر اهمیت اخلاق از دیدگاه اسلام است. در اسلام قرب الهی غایت اخلاق است و موجب سعادت و کمال فردی میشود. بنابراین «فرامین الهی» مبنای اخلاق، و «قرب الهی» غایت اخلاق میباشد. در این راستا، سیاست اخلاقی هم زمینه لازم را برای سعادت جمعی فراهم مینماید.
وجوه مهم اندیشه امام علی (ع) درباره سیاست و اخلاق
سیاست اخلاقی از دیدگاه امام علی (ع) دارای وجوه و مبانی مختلفی است که به بررسی آنها می پردازیم:
حق مداری و اخلاق سیاسی
مبنای اخلاق از دیدگاه امام علی (ع) حق مداری و دستورهای الهی است. امام به طور کلی تابع فرمانهای الهی بود و اصول اخلاقی را در زندگی فردی و سیاسی خود کاملاً رعایت میکرد. اصل اساسی حکومت آن است که خداوند بالاترین ارزش است و تمام ارزشهای دیگر، در جهت قرب به او معنا پیدا می کند. خوبی یعنی قرب به خدا و بدی، یعنی دوری از او. وقتی خداوند تنها ارزش و کمال مطلق باشد، هرگز حاکم نباید حکومت را برای خود، منبع درآمد یا فضیلتی بداند، بلکه آن را ودیعه ای الهی می داند، که در این صورت، این اعتقاد به تمام برنامه های او جهت می دهد و همه آنها را صبغه الهی می زند.
جوهر اندیشه های اخلاقی امام علی تفکیک مطلق حق و باطل و اطاعت کامل از حق است. حضرت در این باره می فرماید: «سوگند به خدایی که جز او خدایی نیست! من در جاده حق قدم بر می دارم».
از نظر حضرت علی (ع) تشخیص حق اهمیت حیاتی دارد؛ ولی پیروی از حق، مهمتر است. به همین دلیل در اندیشه امام علی (ع) نسبی گرایی راه نداشت و تمام مبارزاتش برای نشان دادن تفاوت حق و باطل بود. حضرت نزاع اصلی انسانها را نزاع حق و باطل دانسته و با بینشی مذهبی و الهی، بزرگترین عامل اختلاف افراد بشر را پیروی عده ای از حق و عده ای دیگر از باطل می داند.
امام علی (ع) میفرماید: «دو راه برای انسانها وجود دارد: راه حق و راه باطل که برای هریک از آنها نیز پیروانی است. پس اگر پیروان باطل بسیار باشد، از قدیم هم بسیار بود و جای شگفتی نیست و امر پیروان حق کم باشد، امید است که بسیار گردد».
بر این مبناست که امام حتی حکومت را با همین معیار از مردم می پذیرد تا بتواند جایگاه حق را ثابت کند و باطل را از میان بردارد:
«به خدا قسم! این کفش نزد من از امارت و حکومت بر شما محبوبتر است؛ مگر اینکه حقی را ثابت گردانم یا باطلی را براندازم».
امام علی (ع) معتقد است: «اگر زمانی حق و باطل با هم درآمیزند، تنها کسانی که مورد لطف خدا قرار دارند، نجات می یابند. پس اگر باطل از امتزاج و آمیختگی با حق جدا باشد و با آن درآمیزد مردم حق جو منحرف نمی شوند؛ زیرا مردم حق را با باطل اشتباه می گیرند و باطل را حق میپندارند و اگر حق از پوشش باطل جدا شده و آزاد گردد، زبان بدخواهان از آن قطع می گردد، لکن قسمتی از حق و قسمتی از باطل را گرفته و مخلوط می شوند. در این جاست که شیطان بر اولیای خود مسلط می شود و فریبشان می دهد، ولی نجات مییابند آنانی که مورد لطف الهی هستند و از جانب خدا نیکی به آنها شده است».
و از این رو کسانی که از حق پیروی میکنند، در پیشگاه خدا شایسته ترند:
«همانا برترین مردم نزد پروردگار کسی است که عملِ به حق را بیشتر از باطل دوست داشته باشد، هرچند حق به او زیان رساند و اندوهگین اش کند و باطل به او سود رساند».
البته طبیعی است که امام علی (ع) به لحاظ مبانی فکری خویش از حق و باطل تعبیری درون دینی دارد و معتقد است که حق، سرچشمه الهی دارد و منشاî حقانیت هر امری، دینی و الهی است و ملاکهای آن کاملاً معین و مشخص است.
البته حضرت علی (ع) در عرصه سیاست و حکومت نیز اثبات حق و عمل به آن را وظیفه اصلی حاکم می داند. از این منظر تفکیک اخلاق از سیاست، غیر ممکن میشود و اخلاق، جزئی از سیاست میگردد و سیاستی که از مدار اخلاق خارج شود، در واقع از مدار حق خارج شده است. اخلاق مداری در سیاست نتیجه حق مداری در اندیشه سیاسی است.
حضرت در باره پیروی خویش از حق میفرماید: «از آن هنگام که حق را به من نمودند، در آن، دو دل نگردیدم».
البته حق برای حضرت علی (ع) مفهومی اجتماعی هم دارد و از نظر ایشان در صحنه اجتماع، حق و باطل همواره رویاروی هم هستند و ایشان همیشه در جبهه حق قرار دارد، لذا حضرت میفرماید :
«بدانید که من با دو کس میستیزم، آنکه چیزی را خواهد که حق آن را ندارد، و آنکه حقی را که بر گردن اوست، نگزارد.»
آخرت گرایی، مبنای نگرش اخلاقی به سیاست
در نظام اخلاقی حضرت علی (ع)، غایت نهایی «آخرت» است. هدف تمام اندیشه ها و افعال امام کسب سعادت اخروی و نزدیکی به خداست. او در این زمینه ذره ای کوتاه نمی آید و غایت اخروی افعال خود را هیچ گاه از نظر دور نمی دارد. در عرصه سیاسی نیز، اخلاق و سیاست امام علی (ع) اخلاق و سیاستی آخرت گراست و به همین دلیل، امام در گستره اخلاق، هیچ گونه مصالحه ای را نمی پذیرد.
امام دنیا را گذرگاهی بیش نمی داند؛ گذرگاهی که اگر بیش از موقعیت اش بدان پرداخته شود، موجب خسران است:
«دنیا! از من دور شو که مهارت بردوشت نهاده است گسسته و من از چنگالت به درجسته ام و از ریسمانهایت رسته و از لغزشگاه هایت دوری گزیده ام. کجایند مهترانی که به بازیچه های خود فریب شان دادی؟ کجایند مردمی که با زیورهایت دام فریب بر سرراهشان نهادی؟ آنها در گورها گرفتارند و در لا به لای لحدها ناپایدار».
براین اساس هر عملی که دنیا، اهداف و منافع دنیوی را بر آخرت و سعادت اخروی انسان ترجیح دهد، مردود است. هیچ هدف عالی دنیوی باعث نمیشود تا انسان به آنچه موجب کیفر اخروی است، نزدیک گردد. این دیدگاه در نگاه امام به سعادت تعبیر میشود، که عنصر اصلی اندیشه سیاسی ایشان است. در نتیجه هر عملی که به سعادت اخروی انسان منجر شود، پسندیده و هر عملی که به زیان اخروی اش انجامد، ناپسند است. این مساîله در تمام حوزههای زندگی سیاسی، اجتماعی و فردی انسان حاکم است. پس نمیتوان در سیاست براساس مشی غیر اخلاقی عمل کرد؛ زیرا موجب کیفر اخروی می شود.
البته تاکید بر این مساîله، به معنای بیتوجهی به دنیا در اندیشه امام علی (ع) نیست. از دید ایشان غایت زندگی، سعادت اخروی است و اعمال دنیوی تا جایی ارزشمنداند که بتوانند انسان را بدین هدف رهنمون شوند و چنانکه بین منافع دنیوی و غایت اصلی، تعارض ایجاد شود، بیتردید قرب الهی بر منافع دنیوی ترجیح دارد. لذا همین برداشت موجب شده تا در نهج البلاغه مطالبی با ظاهری متعارض، در باره دنیا به چشم بخورد. در واقع، غفلت از این نوع نگاه امام به دنیا و آخرت سبب متعارض دیدن سخنان ایشان می شود. جوهر دیدگاه حضرت علی (ع) در باره دنیا در این عبارت نهفته است، که میفرماید: «این دنیا جایگاه صدق و واقعیابی است برای کسی که واقعیت آن را دریابد».
ولی در جای دیگر هم میفرماید: «من این دنیای فریبنده را به رویش انداخته ام. من این دنیا را به اندازه خود محاسبه کرده ام و من به این دنیا باچشمی می نگرم که شایسته آن است».
به هر حال آنچه میتوان از نهج البلاغه استنباط کرد، این است که منظور امام کم ارزش جلوه دادن دنیا نیست، بلکه هدف ایشان تنظیم رابطه خویش با دنیا است. در این رابطه، «آخرت» غایت است و «دنیا» وسیله، و این وسیله تا زمانی که در خدمت غایت نهایی باشد، بسیار ارزشمند است، به گونه ای که حضرت آن را دار صدق میخواند. بدین سبب می فرماید:
«اگر کسی دنیا را به عنوان ابزار و وسیله بنگرد، دنیا بیدارش میکند، ولی اگر آن را هدف بداند، کورش میسازد».
در جای دیگر می فرماید: «آگاه باشید که دنیا پشت کرده، شتابان می رود و آخرت روی آورده، می آید».
البته این نگاه به معنای بی عملی در دنیا نیست بلکه ایشان انسانها را به تلاش در همین جا فرا میخواند:
دنیا محل حرکت، کوشش و عمل است و آخرت عالم حسابرسی و نتیجه گیری است».
امام علی (ع) تفاوت خود با کسانی چون: معاویه و عمروبنعاص را در توجه خویش به آخرت و غفلت آنان می داند و غافلان از آخرت نمیتوانند پیرو حق باشند.
حضرت دراینباره میفرماید: «فرق من و عمرو بن عاص در این است که یاد مرگ نمی گذارد به فکر بازی و لهو باشم و فراموشی آخرت نمی گذارد او حق را بگوید».
در واقع میتوان به این نتیجه رسید که دنیا فی نفسه، نه مذموم است نه ممدوح، بلکه نوع نگاه و عمل انسان است که دنیا را مذموم یا ممدوح میکند.
اخلاق فردی و اخلاق سیاسی
بی تردید در اندیشه اخلاقی حضرت، هرگز تفکیک بین اخلاق فردی و اخلاق سیاسی مشاهده نمی شود و بر ضرورت تلازم اخلاق فردی و اخلاق سیاسی، تاîکید میشود. حضرت علی (ع) که مظهر عینی و تجسم اخلاق فردی بود، در سیاست نیز به دنبال سعادت جمعی بود، که این امر در دو بُعد قابل تبیین است:
اولا، پایبندی حضرت به اخلاق در امور سیاسی، بخش جداییناپذیر اندیشه اخلاقی اوست. اگر امام نمیتواند در زندگی فردی خویش، امر غیر اخلاقی مرتکب شود، در سیاست نیز به طریق اولی قادر به چنین کاری نیست؛ چون با هدف نهایی او کاملاً تضاد دارد.
ثانیا، هدف حضرت علی (ع) در سیاست، هدایت مردم وجامعه به سوی عدالت است و این، جز با پایبندی حکومت و کارگزارانش به اصول اخلاقی در سیاست، ممکن نیست. درنتیجه بر ضرورت تعهد اخلاقی زمامدار تاîکید بیشتری دارد.
حضرت در این باره میفرماید: «ای مردم! سوگند به خدا، من شما را به هیچ طاعتی امر نمیکنم، مگر اینکه خودم در آن طاعت به همه شما سبقت میگیرم، و شما را از هیچ معصیتی نهی نمیکنم، مگر اینکه خود پیش از شما از ارتکاب آن گناه امتناع می ورزم.»
غایت سیاست از دیدگاه امام
در سیاست اخلاقی، هدف، اخلاقی کردن سیاست، در غایت و روش است. حضرت علی (ع) در نامه اش به مالک اشتر یکی از اهداف اصلی حکومت را اصلاح اهل مصر می داند. مراد «از اصلاح» هدایت اخلاقی مردم به سوی سعادت جمعی و رهنمون شدن آنها به پیروی از دستورهای الهی و عقل و غلبه بر هوای نفس و شهوت است. در واقع در میان اهداف چهارگانه ای که حضرت علی (ع) در فرمان خود به مالک اشتر بر میشمارد، «اصلاح مردم» مهمترین هدف است و دیگر موارد، مقدمه تحقق این هدف شمرده میشوند.
علامه جعفری مینویسد: «این فرمان مبارک که تنظیم شده یک شخصیت کمال یافته الهی است... اساسیترین هدف خود را، پس از تنظیم امور اقتصادی که عامل ادامه حیات طبیعی است و پس از آماده کردن عرصه اجتماع برای اصل زندگی، «اصلاح مردم» معرفی میکند و با این هدف به ضرورت تکاپوی امور سیاسی، حقوقی، فرهنگی و اخلاقی در به وجود آوردن زمینه تکامل تاîکید میکند».
امیرمومنان علی (ع) میفرماید:
«بیعتی که شما با من نموده و به زمامداری انتخابم کرده اید، یک پدیده ناگهانی و محاسبه نشده نبود. کار من و شما یکی نیست؛ من شما را برای خدا میخواهم و شما مرا برای خودتان می خواهید».
بنابراین حضرت هدف خود از حکومت را هدایت مردم به سوی خداوند اعلام می دارد.
روش زمامداری اخلاقی از دیدگاه امام
بُعد دوم سیاست اخلاقی، روش اخلاقی در سیاست است که عناصر آن پیشتر ذکر شد. از این بعد، اخلاق سیاسی در اندیشه و سیره حضرت علی (ع) در باره نهاد حکومت و ویژگیهای زمامداران قابل مطالعه است. در اندیشه امام «دولت» به معنای نهاد دارنده و اِعمال کننده قدرت برای تحقق غایت نهایی است و معاصی ای چون سلطه و برتری جویی در آن راه ندارد. این نگاه با اندیشه و برداشت غالب آن دوران، که حکومت را به طور کامل به مفهوم سلطه طلبی میگرفتند، کاملاً متفاوت است. حضرت علی (ع) میکوشید با تلقی رایج از دولت و حکومت مقابله کند. او در عهدنامه حکومتی اش به مالک اشتر، توصیه میکند که فهم خود از دولت و قدرت را اصلاح کرده، اندیشه سیاسی اش را سامانی درست دهد:
«اگر من به مقام فرمانداری نصب شده ام، فرمان می دهم، باید اطاعت شود؛ زیرا این تلقین نابکارانه وارد کردن فساد در قلب است و عامل سستی وتزلزل در دین و نزدیک شدن به دگرگونیها...».
به همین دلیل حضرت علی (ع) بعد از رسیدن به قدرت نیز هیچ تفاوتی با قبل از آن نکرد و برای او کوخ و کاخ به یکسان ارزش داشت و هیچ کدام تاîثیری بر منش، شخصیت و رفتار سیاسی، اجتماعی او نمی گذاشت.
عدالت، مبنای سیاست اخلاقی
از دید حضرت علی (ع) «عدالت» عنصر ذاتی و مهمترین رکن سیاست است. اندیشه سیاسی امام، بدون درک مفهوم و اهمیت عدالت از نظر وی قابل درک نیست. در مقام عمل هم امام در اجرای عدالت هیچ گونه انعطافی را نمیپذیرفت، که این امر مشکلات بسیاری را برای حضرت ایجاد کرد. از دیدگاه امام (ع) وجه تمایز اصلی «حکومت اسلامی» با دیگر حکومتها، عدالت و دوری از ستم است. چون تمام اصول اخلاقی که انسانها در شرایط عادی بدان پایبندند، در شرایط ظالمانه از میان می رود. به همین دلیل حضرت علی (ع) تمام توان خویش را برای مبارزه با بیعدالتی به کار برد تا اصول اخلاقی را در مردم و در میان زمامداران پایدار کند.
رعایت حدود الهی در سیاست
بُعد مهم دیگری که میتواند در زمینه اخلاق سیاسی، اندیشه سیاسی حضرت علی (ع) را تبیین کند، تاکید وی بر ضرورت رعایت حدود الهی از سوی حکومت است. توجه به حدود الهی در سیاست، سیاست را به طور کامل اخلاقی میکند و زمامداران را از توسل به روشهای غیر اخلاقی در پیشبرد اهداف سیاسی باز می دارد. امام هدف از سیاست را اجرای حدود الهی میشمارد و در نتیجه، برای رسیدن به اهداف سیاسی، زیرپا گذاشتن حدود الهی را به هیچ وجه روا نمی داند. طبیعی است که این امر به خودی خود میتواند زمینه حاکمیت اخلاق در حوزه سیاست شود.
کرامت انسانی و سیاست اخلاقی
بُعد دیگری که تعیین کننده نگرش حضرت علی (ع) به سیاست اخلاقی است، اهداف و ویژگی های حکومت در نظر اوست. در حکومت امام «کرامت انسان» در عالیترین درجه ممکن رعایت میشد. حضرت به کرامت ذاتی انسانها معتقد بود و بر اساس کرامت انسان با مردم رفتار میکرد. میزان اهمیت ارزش افراد در نظر حضرت، بر سیره حکومتی ایشان و حاکمیت اخلاق بر سیاست، تاîثیری تعیین کننده داشت. در نگاه امام، انسانها بدون توجه به دین و اعتقادشان «کرامت» دارند و حکومت باید به ارزش انسانی آنان احترام بگذارد. این مساîله به طور کامل در آغازُ نامه حضرت به مالک اشتر آمده است. امام مردم را دو دسته می داند: یا برادران دینی زمامدارند و یا در خلقت با او برابر؛ بر این اساس به مالک توصیه میکند که با مردم همچون جانور درنده برخورد نکند و خوردنشان را غنیمت نشمارد.
این فرمان در زمانی صادر شد که زمامداران همچون درندگان با مردم رفتار میکردند و هیچ یک از حقوق اولیه افراد را محترم نمیشمردند. بیتردید حکومتی که بر مبنای فکری «کرامت انسانها» استوار باشد، نمیتواند در برخورد با آنان اخلاق و اصول اخلاقی را زیر پا نهد. بدین سبب، امام با هرگونه تبعیض میان مسلمان و غیر مسلمان، مرد و زن و موافق و مخالف حکومت، مقابله میکرد و آن را با مبانی فکری حکومت خویش ناسازگار می دانست.
اخلاق کارگزاران سیاسی
بُعد مهم دیگری که امام در اندیشه سیاسی خود بدان توجه دارد، اخلاق کارگزاران سیاسی است. حضرت نوع رفتار کارگزاران در سطوح مختلف را، زمینه اصلی حاکمیت اخلاق سیاسی و تاîمین شدن غایت حکومت اخلاقی می داند. از این رو، کارگزارانش را به رعایت حدود الهی و تقوا فرامی خواند.
امام علی (ع) «تقوا» را به عنوان دژ مصونیت اولیای خداوند این گونه توصیف می کند:
«تقوای الهی، اولیای خدا را در حمایت خود قرار داده، آنان را از تجاوز به حریم منهیات الهی باز داشته و ترس از خدا را ملازم دلهای آنان قرار داده است تا آنجا که شبهایشان را بی خواب و روزهایشان را بی آب گردانیده است.»
از نگاه امام علی (ع) ، «تقوا» دژی مستحکم و نفوذ ناپذیر و بهترین توشه آخرت است: همانا تقوا، کلید درستی و توشه قیامت و آزادی از هر بندگی و نجات از هر تباهی است.»
با توجه به این امر، امام در مرحله اول بیش از همه، خود را به تقوا فرا میخواند و در عین حال، خود را کاملاً مقید به آن معرفی میکند: «همانا درستی گفتار خویش را ضمانت میکنم و عهده خود را در گرو گفتار خویش قرار می دهم.
اگر عبرتهای گذشته برای یک شخص آینه قرارگیرد، تقوا جلوی او را از فرو رفتن در کارهای شبهه ناک می گیرد. به خدا سوگند! کلمه ای از حق را نپوشاندم و دروغی بر زبان نیاوردم.»
امام در مرحله دوم، زمامداران را بیش از دیگران به تقوا سفارش می کند و آنان را به رعایت پرهیزکاری سزاوارتر می داند.
در نامه حضرت به عثمان بن حنیف آمده است: «آگاه باش که هر پیروی را، پیشوایی است که از او پیروی میکند. بدان که پیشوای شما بسنده کرده است از دنیای خود به دو جامه فرسوده، و دو قرص نان را خوراک خویش قرار داده؛ بدانید که شما چنین نتوانید کرد، ولیکن مرا یاری کنید به پارسایی و پاکدامنی و درستکاری. به خدا از دنیای شما زری نیندوختم و از غنیمتهای آن ذخیرت ننمودم و بر جامه کهنه ام نیفزودم.»
حضرت از همه والیان خویش میخواست، از خدا و عذاب آخرت بترسند و در برابر زخارف دنیوی فریفته نشوند. در نامه ارزشمندش به مالک اشتر چنین میخوانیم:
«او را فرمان می دهم به ترس از خدا و مقدم داشتن طاعت خدا بر دیگر کارها، پیروی از آنچه در کتاب خود فرموده از واجب و سنتها، که کسی جز با پیروی کردن آن راه نیک بختی را نپیمود و جز با نشناختن و ضایع ساختن آن بدبخت نَبâوَد و اینکه خدای سبحان را یاری کند به دل و دست و زبان؛ چه او یاری هر که او را یار باشد، پذیرفته است و ارجمندی آن کس که او را ارجمند سازد، به عهده گرفته».
با توجه به تاîکیدات امام، معلوم میشود که حضرت زمامداران و والیانش را پیش از عموم مردم، به تقوا و پرهیزکاری فرامیخواند و خود، بیش از والیانش با تقوا و پرهیزکاری ماîنوس است. در واقع منشاî بینش امام علی (ع) عبودیت محض خداوند است؛ عبودیتی که در هیچ مقامی فراموش نمیشود و در مقام خلافت و زعامت، بیشتر مورد تاîکید قرار میگیرد؛ زیرا که در این مقام، زمینه ستمگری و فساد بسیار است.
افزون بر این، حضرت علی (ع) خلفا را الگوی مردم می داند و تقوای زمامدار را عامل پاکی و درستکاری مردم و در مقابل، ستم حاکم را زمینه ساز گسترش ستم و فساد همگانی می شمارد.
نفی قدرت طلبی
در دیدگاه امام علی (ع) قدرت چه ارزش و جایگاهی دارد؟ منبع قدرت، و هدف از کسب آن چیست؟ آیا قدرت با مسوولیت همراه است یا صاحب قدرت تنها از مزایای آن بهره میبرد؟
در نگاه امام علی (ع) قدرت فی نفسه هیچ ارزشی ندارد و در عالیترین تحلیل، صرفاً وسیله ای است برای رسیدن به اهداف انسانی. از دید امام، قدرت هرگز هدف نیست و به همین دلیل، ایشان در طول زندگی اش هیچگاه به خاطر قدرت حرکتی انجام نداد. این مساله افزون بر حوزه سیاست و قدرت سیاسی، در همه حوزه های دیگر نیز مصداق دارد.
امام علی (ع) آشکارا بر این مساîله تاîکید می ورزد و خدای را چنین میخواند:
خدایا! تو می دانی که اگر خلافت را پذیرفتم، نخواستم در قدرت برکسی پیشی گیرم یا از اوان دنیا چیزی برای خود بیندوزم، بلکه بدان امید پذیرفتم که معالم دین تو را بازسازی کنم و نظم و صلاح را در بلاد تو آشکار سازم تا بندگان مظلوم تو آسوده شوند و حدود و احکام تو را که تعطیل کرده بودند، دوباره بر پای دارم».
حضرت علی (ع) واقعاً استثنایی است! به طور کلی انسانها در پی کسب قدرت و ثروت اند و این مساîله براساس حب نفس کاملاً طبیعی است؛ ولی امیرمومنان علی (ع) هیچ گاه با انگیزه ارضای نفس خویش عمل نکرد و جهاد و سکوت و زمامداری اش همه برای کسب رضای خداوند بود، حضرت میفرماید :
«اگر آن اجتماع عظیم نبود، اگر تمام شدن حجت و بسته شدن راه عذر بر من نبود و اگر پیمان خدا از دانشمندان نبود که در مقام پرخوری ستمگر و گرسنگی ستمکش ساکت ننشینند و دست روی دست نگذارند، همانا افسار خلافت را روی شانه اش می انداختم و مانند روز اول کنار می نشستم».
امام علی (ع) در پذیرش خلافت جز اصلاح و تدبیر امور مردم، انگیزه ای ندارد. او برای رسیدن به حکومت، هیچ نوع علاقه ای از خود نشان نمی دهد و به هیچ وسیله غیر اخلاقی متوسل نمی شود؛ این در حالی است که خلافت را حق خود می داند.
حضرت نسبت خود را با خلافت، این گونه توصیف میکند: «نسبت من به خلافت، همانند محور آهنین سنگ زیرین آسیا (که سنگ دیگر بر گرد آن میچرخد) نسبت به آسیا است. سیل از دامن من سرازیر میشود و هیچ صاحب بال و پری نمیتواند بر بلندای ]علم و کمال ]من اوج بگیرد».
با وجود این، امام، مصلحت امت اسلامی را بر حقِ شخصی خویش ترجیح داد و هرگز برای رسیدن به خلافت و قدرت، برنامه ریزی نکرد و تا زمانی که مردم به او روی نیاوردند، به قدرت روی نیاورد. راز این کردار در بینش الهی حضرت نهفته است. قدرت برای او هیچ ارزشی ندارد و تنها برای اجرای عدالت است که ارزش پیدا میکند. از این رو، حکومت در نظرش از کفش کهنه بی ارزشتر است.
با توجه به این موضوع است که به قول ابن ابی الحدید امیرمومنان برای به دست آوردن قدرت ،از وسیله های حرام بهره نمی گرفت، خدعه و نیرنگ را مباح نمی شمرد.
به همین دلیل است که امام هیچ نوع مصلحتبینی دروغین را بر نمیتابد و برای رسیدن به عالیترین اهداف هم، به وسیله غیر اخلاقی متوسل نمیشود:
«شما از من می خواهید پیروزی را به قیمت ظلم و جور در باره آنکه والی اویم بجویم؛ به خدا که نپذیرم تا جهان برآید و ستاره ای در آسمان پی ستاره ای برآید؛ اگر مال از آنِ من بود، همگان را برابر می داشتم، حال آنکه مال، مال خداست.»
امام در موقعیتی این مطلب را بیان میکند، که ستمِ بر مردم و حیله گری در حکومت، سنت غالب به شمار می آمد و مردم، حیله گری را نشانه برتری و زیرکی میپنداشتند. آن بزرگوار این ذهنیت را به شدت محکوم کرده و حیله گری را تقبیح میکند و میفرماید:
«به خدا سوگند! معاویه از من زیرکتر نیست، لیکن شیوه او پیمان شکنی و گنهکاری است. اگر پیمان شکنی ناخوشایند نمی نمود، زیرکتر از من کسی نبود. لکن هر حیله گری به گناه برانگیزاند و هرچه به گناه برانگیزاند، دل را تاریک میکند».
وفای به عهد
یکی از مهمترین ابعاد اندیشه سیاسی امام، وفای به عهد است. حضرت علی (ع) هیچ گاه پیمان شکنی نکرد و حتی وقتی میتوانست از طریق پیمان شکنی حیله های دشمن را خنثی کند، به این کار مبادرت نورزید و آن را حتی به بهای پیروزی، روان داشت. حضرت در نامه های حکومتی به امرای خود، آنها را به پایبندی بر «عهد» سفارش تاکید نمود و برای نمونه حضرت به مالک اشتر مینویسد:
«به عهد خویش وفادار باش، چه آنکه مردم با همه هواهای گوناگون و نظرات مخالفی که با هم دارند، نسبت به هیچ یک از واجبهای الهی چون بزرگ شمردن وفای به عهد، همداستان نیستند.»
آن بزرگوار با پیشنهاد یارانش برای شکستن عهد خویش در جنگ صفین مخالفت کرد و به آنها فرمود:
«وای بر شما! آیا بعد از عهد و پیمان باز گردیم؟ مگر نیست که خداوند تعالی فرمود: به قرارهای خود وفا کنید؟».
ادامه دارد