آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

     متال موسیقی اعتراض
    دانشی که در راستای اهداف فراماسونی و توسط بهترین دانشمندان وابسته به این تشکیلات و حمایتهای مالی بیپایان تولید میشد، نارضایتی از وضعیت تمدن لیبرال - سرمایه داری را به خوبی پیش بینی کرده بود و بر اساس نظریات تولید شده در این مجموعه ها مطالعات عصر آکواریوس به سفارش موسسه تاویستاک و سرپرستی «ویلیس هارمون» آغاز شد.()1 عصر آکواریوس شرایطی را ایجاد میکرد که سازمانهای سری میتوانستند آمال و آرزوهای خود را در وضعیت آشوبناک و بحرانی بر مردم تحمیل کنند.()2 از این رو با راه انداختن شورشهای خیابانی توسط دانشجویان و استفاده از موسیقی راک-متال، تبلیغات و رسانه های فراگیر نقشه های خود را اجرا کردند.
    در دهه 1950 موسیقی «بلوز» که نغمه های آفریقایی را به اجرا میگذاشت طرفداران زیادی پیدا کرد. در همان سالها، «الویس پریس» با ترکیب «بلوز» و موسیقی مردمپسند (پاپ) سبک «راک اندرول» را ابداع کرد. این موسیقی تا حدودی تند و خشن بود و در دهه 1960 به دنبال اعتراضات فراگیر دانشجویان در آمریکا و اروپا به طور خاص مورد استفاده جوانان قرار گرفت و سبک موسیقی خشنتری به نام «هویمتال» از دل آن بیرون آمد.
    موسیقی متال به دانشجویان معترض عرضه شد و مورد استقبال گسترده قرار گرفت. به جهت برخی از ویژگیهای روانشناختی، اقتصادی و اجتماعی، دانشجویان بهترین عامل تابع برای پیشبرد یک ایدئولوژی هستند.()3 و در طرح عصر آکواریوس نقش اول روی صحنه برای آنها نوشته شد. جوانان دهه 1960 کسانی بودند که دوران کودکی خود را با تحمل پیامدهای ناگوار جنگ جهانی دوم از سر گذرانده بودند و از کاستیها و ناکامی های تمدن سرمایه داری رنج میبردند.
    این حرکت که در ابتدا از آمریکا و برای اعتراض به جنگ ویتنام آغاز شد و سپس اروپا را در بر گرفت، آرمانهای بسیار خوبی داشت ولی از شیوه های درستی استفاده نمی کرد. آرمانهای آنها که در شعارهایشان منعکس بود عبارت بودند از: ضد جنگ: «محبت بورزیم، جنگ نکنیم»، بهبود روابط انسانی: «به هم عشق بورزیم»، اعتدال در مسائل اخلاقی «دانشگاه نقش خود را در احیا و جانبخشی به انرژی های فکری و اخلاقی مورد نیاز جامعه تشخیص نمی دهد».، انتقاد به سیاست: «زنده باد دموکراسی مستقیم»، معنویت خواهی: «هر روز در زندگی خود سفر کنید» و ...()4
    اما خود این جنبش بر خلاف شعارها و آرمانهایش از خشونت و شیوه های غیر اخلاقی استفاده میکرد. این گزینش نادرست روشها به عوامل ایجاد و هدایت این جنبشها مربوط میشد.()5 تا به این ترتیب هم آرمانها و ارزشهای متعالی انسانی را ضایع و بی آبرو کنند و هم با تشدید و ناهنجار کردن بحران ایجاد شده برای جهت دهی به افکار عمومی بهره جویند.
    در جنبشهای دانشجویی دهه شصت و از آن به بعد موسیقی متال به عنوان موسیقی اعتراض مورد استقبال جوانان قرار گرفت. شاخصه هویمتال استفاده از گیتار الکتریکی بود و خشونت هر چه بیشتر در اجرا و بی ادبی در مضامین را به نمایش میگذاشت. اولین گروه های سبک متال «فرانک زاپا»، «کیْنکْس» و «بلک سبث» هستند، که از نیمه دهه 1960کار خود را آغاز کردند. بعد از آن از هر گوشه گروهی کوچک و پنج، شش نفره سر بلند کرد و موج تازه در دنیای موسیقی فراگیر شد.
    در سالهای اول پیدایش این جنبش ها و استفاده از موسیقی متال، در واقع آرمانها و ارزشهای والای انسانی که میتوانست به فروپاشی نظام سلطه گر سرمایه داری و فریب بزرگ لیبرال - دموکراسی برسد، کاملاً زشت جلوه داده شد و این شعارها و آرمانها با حماقت، ناپختگی، شورش و خشونت همراه گردید. در آن سالها تقریباً تمامی اشعار و ترانه های آن دارای خمیر مایه اعتراض آمیز بر ضد جنگ و عشرت طلبی و سلطه سیاسی- اجتماعی بود. ترانه ها برایمبارزه با مدرنیته مصنوعی و سلطه تجاری، و بیان رنجهای جوامع در جهان سوم سروده میشد. قسمتی از اشعار هم مربوط به مسائل معنوی و نکاتی برای بیدار کردن ضمیر درونی انسانها بود.()6
    دست های پنهانی که این نمایش را هدایت میکردند، از نیمه دهه 1970 به بعد هدف دوم، یعنی جهت دهی به افکار ملتها در شرایط ناامن و بحرانی را دنبال کردند. آنچه باعث مهار این بحرا نها شد، طرح ایده شیطان پرستیبود، که به سرچشمه خلاقیت هنری و مهار انرژی جوانان و بازگشت آرامش به جامعه تبدیل گشت. البته ظرفیتهای موسیقی متال برای رفتن به سمت شیطانگرایی را نباید ندیده گرفت. اعتراض به نهادهای اجتماعی و برهم زدن نظم، ابراز خشونت و کلمات رکیک در ترانه ها و از همه مهمتر اهانت به مقدسات؛ که شاید علت آن حمایت کلیسا از حکومتها بود. زیرا در تفکر مسیحی خداوند دین را به کلیسا سپرده و حکومت را به قیصر و از این رو دولت و حکومت نوعی تقدس دارد و بنابه روش مسیح باید رنج را پذیرفت و اعتراض نکرد. با این تعالیم کلیسا، جوانان حق داشتند که زیر بار آن نروند، اما اهانت به مقدسات آنها را در برابر شیطانپرستی نفوذ پذیر کرد.
    در آن سالها که تازه رسانه های صوتی و تصویری جهانگیر میشد، ستاره های هنری و سبکهای تازه در موسیقی و سینما خواسته و ناخواسته مامور شدند که ارزشها و اندیشه های نهفته شیطانی را در دنیا آشکار نموده و ترویج کنند. و صد البته این چیزی نبود که جوانان معترض و تحولخواه دهه شصت و یا هنرمندان سبک راک و متال می خواستند. این جهت گیری هایی بود که به طور حساب شده بر آنها تحمیل میشد و خودشان آن را به صورت بهترین راه و یا شاید تنها راه دستیابی به اهداف، انتخاب می کردند. انتخابی ناگزیر و آزادی در رفتن به تنها راه ممکن!
    شبکه های تلوزیونی و مطبوعات که در اختیار شرکتهای سرمایه داری بودند و با آخرین دستاوردهای پژوهشی در شاخه های علوم اجتماعی، علوم ارتباطات، روانشناسی و جنگ روانی هدایت میشدند، کار خود را برای استفاده از این جوانان در جهت ترویج افکار شیطانی آغاز کردند. در گام نخست کوشیدند تا آنها را در هنجارهای تمدن سرمایه داری جذب و هضم کنند و نیز تاثیر گذاری آنها را بر جامعه افزایش دهند. از این رو پیشنهاد ضبط استودیویی را به این گروهها دادند تا به واسطه آن بتوانند صدای خود را به گوش افراد بیشتری برسانند. اما این مساله یک پیامد مهم داشت و آن فروش بالای کاستها و فیلمهای گروه و در نتیجه شهرت و ثروت بود و این به معنای فاصله گرفتن از آرمانها و جذب شدن به ارزشهای نظام سرمایه داری بود. اولین گروههایی که به موسیقی متال جنبه تجاری بخشیدند و آن را از دیسکوها به استودیو کشاندند و ضبط حرفه ای و فروش رسمی را وارد این نوع موسیقی کردند، گروههای «کریم» و «جیمی هندریکس» بودند.
    آخرین اقدام، تغییر هویت این گروه ها و ستاره هایی بود که به اندازهکافی مشهور و محبوب شده بودند. برای نمونه گروه بلک سبث به عنوان یک گروه موفق و آوانگارد، انگ شیطانی خورد. تنها به این خاطر که با توطئه ای حساب شده افرادی با لباس های سیاه شیطانپرستی که در میهمانی های فراماسونی از آن استفاده میشد و نمادهایی مثل صلیب برعکس یا ستاره پنج پر، که این هم از نمادهای ماسونی است، در اجراهای آنها حاضر میشدند و این صحنه در تصاویری که از برنامه های این گروه می گرفتند، برجسته میشد و در رسانه ها و مطبوعات بازتاب گسترده مییافت.
    به دنبال این تبلیغات دروغین مبنی بر شیطانی جلوه دادن گروه بلک سبث و بعدها سایر گروه های متال، خواننده این گروه «مایکل آزبورن» معروف به «اُزی» در مصاحبه ای در سال1976 اعلام کرد، «ما یک گروه موسیقی هویمتال هستیم و من و بچه ها هرگز به دنبال تفکرات شیطانی نرفته ایم. من فردی مذهبی نیستم اما به آفریننده ام ایمان داردم. بلک سبث هرگز گروهی شیطان پرست نبوده است و من از دیدن بعضی از طرفدارانمان که با لباسهای سیاه و صورت های رنگ شده و شمعی در دست در سالن کنسرت حضور پیدا میکنند واقعاً میترسم... ما واقعاً آن گونه که آنها می خواهند نیستیم بلکه فقط معترضیم».()7
    در اواخر دهه هفتاد این تبلیغات موثر واقع شد و گروه های دیگر که دیدند بازار شیطان گرایی داغ است و راه رسیدن به شهرت و ثروت از آن میگذرد، داوطلبانه شیطان پرستی را برگزیدند. در آغاز پذیرش هویت شیطانی از سوی این گروه ها به استفاده از نمادها، سبک، ادبیات و فضای شیطانی محدود میشد، که برای نمونه میتوان به گروه های «متالیکا»، «منووار» و «رولینگ استون» و حتی خود گروه «بلکسبث» اشاره کرد که به سبک های اسپیدمتال، ترشمتال و پاورمتال روی آوردند. بعد از آن به تدریج گروه ها و افرادی پیدا شدند که آشکارا از شیطان پرستی و حتی حلول شیطان در خودشان سخن گفتند. این روند به پیدایش سبکهای بلک متال، دث متال و متال صنعتی کشیده شد و گروه هایی مثل «گروه مرلین منسون»، «دیساید» و «امپرور» به وجود آمدند. و آنتوان لاوی نویسنده انجیل شیطان، مرلین منسون را واعظ اعظم کلیسای شیطان معرفی کرد.
    در این موسیقی از داد و فریاد و صدای بلند سیستم های پیشرفته صوتی استفاده میشود، ریتم تند و آشفتگی ملودیها در این سبک که با ذهن و زندگی آشفته انسان امروز همنوایی دارد، قدرت تفکر، تشخیص و تصمیمگیری را کاهش می دهد. آزمایشها نشان داده اند که حتی موشها در مسیرهای مارپیچی آزمایشگاهی وقتی صدای موسیقی راک و متال پخش میشود، توانایی تشخیص مسیر و حرکت را از دست می دهند. حالا تصور کنید که چنین موسیقی مخربی در کنسرت هایش حدود زمانی معمول برای یک کنسرت را میشکند و برای نمونه کنسرتی با نام «آنقدر مینوازم تا بمیرید(I ll Play Till You Bleed)» سه ساعت اجرا می شود. با این وصف چه مقدار از قدرت تفکر، تشخیص و اراده شخص باقی می ماند که بتواند اعتراضی موثر انجام دهد.
    همچنین همراه شنیدن این موسیقی معمولاً از داروهای روانگردان استفاده میشود که به طور مضاعفی قدرت تفکر و اراده را می کاهد. فرمول قرص هایی نظیر ال.اس.دی، و موادی مثل ماری جوانا در مرکز داروسازی «ساندوز» سویس توسط شیمیدان برجسته ای به نام «آلبرت هُفمَن» و با تامین مالی بانک «اس.سی. واربرگ» تولید شد و برای اولین بار توسط فیلسوف معروف «آلدوس هاکسلی» معرفی گردید.()8 و گروههای راک و متال موفقترین ترویج دهندگان آن در دنیا هستند. موسسه تحقیقاتی ساندوز و بانک واربرگ شریکان موسسه پژوهشی استانفورد هستند که در پروژه «دگرگون سازی تصورات آدمی» به صورت بخشی از طرح کلان عصر آکواریوس، برنامه ساختن گروه های راک، متال و جهت دهی شیطانی به آنها را آماده کردند.()9 البته در پروژه تسخیر افکار و احساسات نباید نقش ورزش قهرمانی به صورتی که امروزه در دنیا دنبال می شود و کارکردی که برای سرگرم سازی مردم و تحکیم شالوده های سلطه گری دارد، از نظر دور بماند.()10
    در اواخر دهه 1970و اوایل دهه 1980 که موسیقی متال از مسیر خود منحرف شده و از آرمان هایش فاصله گرفته بود، هنوز عملیات خنثی سازی ارزشهای انسانی در سناریوی دگرگون سازی تصورات آدمی پایان نیافته بود، از این رو جنبش پانک موج تازه ای افکند و به متال رونقی نو بخشید. پانکها به آرمانها برگشته بودند و برای اعتراض به تجملگرایی، مصرف زدگی، سرمایه داری، بیعدالتی و فاصله طبقاتی از زباله ها کفش و لباس پیدا میکردند و می پوشیدند. ظاهر ژولیده، لباسهای پاره و بوی لجن ویژگی آنها بود. اما توانستند با شور و هیجان، شعارهای آرمانی که مردم تشنه آن بودند و نیز پوشش تبلیغاتی فوق العاده جایگاه چشمگیری در فرهنگ جوانان پیدا کنند.
    اما داستان پانک نیز به سرانجام نرسید. پس از مدتی، لباسهای پاره و نامرتب که نماد فقر و بیعدالتی بود از سوی شرکتهای سرمایه داری که روی تبلیغات آنها سرمایه گذاری کرده بودند، به صورت مدل روز به تولید انبوه رسید و به قیمت گزاف در بهترین بوتیکهای نیویورک، لندن، پاریس، بن و سایر شهرهای دنیا به فروش رسید. حتی ادکلنهای گران قیمتی با بوی نامطبوع تولید و توزیع شد. به این ترتیب بازی با افکار، هیجانات و ارزش های مردم به صورت یک بازی برای محافل سری قدرتهای پشت پرده در آمد. و آنها دیدند که میتوانند به راحتی به افکار و ارزش های مردم جهت بدهند. از این جا بود که با اطمینان به ترویج علنیتر اندیشه ها و آرمان های شیطانی پرداختند.
    موسیقیتند، فریاد، خشونت نمایشی و گاهی واقعی (چنانکه سید ویشس، خواننده گروه سکس پیستولز از گروههای موفق پانک همسر خود را کشت و شب بعد دست به خودکشی زد) در کنار رفتار ناهنجار جنسی و استفاده از مواد مخدر و روانگردان و به بازی گرفتن شعارها و آرمانهای تحول آفرین، تمام نیروی فکری و جسمی جوانان را به تباهی کشید و قدرت ایستادگی و اعتراض موثر و تفکر تحولساز را از آنها گرفت. شیطانیتر از همه اینکه نه تنها برای این ویرانگری هزینه ای نکردند، بلکه از آن برای خود منابع ثروت آفرین ساختند. فروش فیلم ها، در آمدهای حاصل از برنامه های رسانه ای، تولید پوشاک و لوازم آرایشی و زینتی که با نمادها و الیمان های گروه های معروف تولید میشد، سرمایه دارهای پشت صحنه را از ستاره های روی صحنه ثروتمندتر کرد.
    مناسب است که به نمونه هایی از ترانه های متال که با ابراز خشونت، فریاد و نعره های دلخراش و صدای بلند خوانده میشود توجه کنیم.
    گروه «منووا» در کاست «سلاطین فلزی» ترانه «فریاد بزنید و بکشید " Haill and kill))
    «...فریاد بزنید، فریاد بزنید، فریاد بزنید و بکشید، فریا بزنید و بکشید
    فریاد بزنید، فریاد بزنید، فریاد بزنید و بکشید، فریا بزنید و بکشید
    پدرم گرگ بود
    من از خویشاوندان مقتول هستم
    سوگند خورده ام تا دوباره برخیزم
    راهی، مجازات و رنج را با خود خواهم آورد
    چکش نفرت، پیمان ماست
    قدرت و حکومت با اراده به دست خواهد آمد
     با فریاد و کشتن
    فریاد بزنید، فریاد بزنید، فریاد بزنید و بکشید، فریا بزنید و بکشید
    فریاد بزنید، فریاد بزنید، فریاد بزنید و بکشید، فریا بزنید و بکشید
    گوشتشان را بدرید
    قلبشان را بسوزانید
    بر چشمهایشان خنجر بزنید
    به زنهایشان توهین کنید در حالی که میگریند...» ()11
    ترانه نفرت Hatred از آلبوم سوار بر شکوه 1983
    «...من شیطان را تسخیر میکنم، بگذار شیطان نام مرا بداند
    پیش بیا، بیا تا با مجازاتی مخوف روبرو شوی
    من نحس هستم کسی که نمیمیرد
    من آتش هستم، درونم نفرت میسوزد
    نفرت قدرت من است، زجر و مجازات نفرت، نفرت
    با قلبی آکنده از نفرت که خونی تیره در سرتاسر رگهایش جریان دارد
    استخوان هایت را خرد میکنم، صورتت را له میکنم
    گوشتت را می درم جسمت را نابود میکنم...» ()12
    نمونه دیگری از گروه متالیکا خواندنی است. اشعار این گروه توسط خواننده آن جیمز هتفیلد سروده می شد. «جیمز» یک فرد دائم الخمر است که به نوشته «مجله موسیقی قرن بیستم» یک شیطان واقعی با تمایلات منحرف جنسی و یک مصرفکننده پروپا قرص L.S.Dبه حساب می آید. «هتفیلد» چندبار به اتهام جریحه دار کردن عفت عمومی، به زندان رفته است. (البته در نظر داشته باشید که جریحه دار کردن عفت عمومی! در آمریکا واقعاً کار مشکلی است!) جیمز، نوازنده گیتار که به کندن دست و پای حیوانات کوچک نظیر گربه و سنجاب در هنگام اجرای کنسرت، شهرت دارد یک بار به جرم قتل شبه عمد نیز محاکمه شده است.
    «... گوشکن، من یک جنازه ام. جنازه ای بیجان
    شیطان گرفته است، گرفته است باج اش را
    و خالی می کند بر سر ما
    من به دام افتاده ام. افتاده ام به دام طلسمش
    امشب من می روم؛ من می روم؛ من می روم به جهنم
    ... نعره بکش مانند یک گرگ
    و جادوگری در را به رویت خواهد گشود
    بیا به جمع جادوگران و بدل شو به فرزند شیطان
    ... می دانی یگانه لذتم اکنون، هست شنیدن صدای گریه تو
    عشق می ورزم به تماشای مردن تو
    و منم اولین تماشاگر تشییع جنازه ات...
    باید بدرود گویی، چرا که من خواهم خورد ذهن ات را... ()13
    «...همه اش در دستانم. له اش کن، خُردش کن.
    نگاهش دار عزیزم نگاهش دار خفه شو حالا از من متنفر شو
    ... فقط میگذارم نفس بکشی. هوای من را که تو دریافت می کنی
    بعد می بینم که آیا می گذارم مرا دوست داشته باشی
    بُکش بکش بُکش بُکش بُکش.... »()14
    شیطان گرایی در موسیقی راک و متال به تدریج خود را آشکار کرد و آوای خود را به جهان رساند. و بسیاری از گوش ها را تسخیر خود کرد و از این راه به قلب ها راه یافت. امروز موسیقی متال و راک از اتاق خواب تا سالن های ورزشی تمام شهرهای دنیا به گوش می رسد و شما گمان نکنید که مثلاً مکه، کربلا، قم یا مشهد از این حضور کثیف پاک مانده است. این مرحله بالایی از آشکاری نفوذ شیطان در زندگی انسان امروز است؛ که مردم دانسته یا ندانسته با افکار و رفتار و گفتار و صدای شیطان همراه شده و سهم زیادی از زندگی خود را به او اختصاص داده اند.
    در سال های اخیر برگزاری جشنواره های متعددی نظیر «ووداستاک» و «اوزی فست» برای موسیقی متال برگزار میشود و بعضی از شاخه های متال مثل «آلترناتیو متال» جشنوارههای خاص دارند. گذشته از اینها به منظور شناسایی استعدادها و ادامه روند ستاره سازی و بازی ستاره های موسیقی جشنواره گروه های زیرزمینی از سال 2000 پایه گذاری شده که باعث جذب هر چه بیشتر جوانان به موسیقی شیطانی و شکل گیری این قبیل گروه ها در تمام کشورهای دنیا شده است.
    ایجاد گروه های بومی در کشورهای مختلف برای نمونه گروه های بلکمتال هلند، بلکمتال نروژ، گروه های «لودنس»، «آنگرا» و «راپسودی» در ژاپن، گروه های «یوپی»، «هدهانتر» و «کای هانسن لد» در آلمان و باز سازیگروه «قاتل خدا(Deicide)» و گروههای دیگر در ایران، محصول این جشنوارهها و شور و هیجانی است که بین جوانان جهان به راه انداخته اند. و نیرویی را که می تواند به تغییر تمدن و سبک زندگی ظالمانه روزگارما و تحول در تاریخ منجر شود، در جهت تثبیت سلطه خود و حفظ وضع موجود بکار گرفته اند. و به طور تحسین انگیز و طنزآمیز از جوانان ناراضی و سرکش رادیکالیسم محافظه کار درست کرده اند!
        هالیوود ارژنگ شیطان پرستی
    اگر در روزگاران گذشته مانی از سرزمین یهودیان (بابل) برخواست و با کتاب مقدس مصور خود ایمان به منبع نیروی شر را به حوزه اندیشه های معنوی در جهان وارد کرد. امروز از هنر تصویرگری متحرک برای ترویج شرارت و شیطان گرایی استفاده میشود. سینما جذابترین و فراگیرترین هنری است که بیش از موسیقی افراد بشر از آن اثر میپذیرند و پیام آن بسیار روشنتر و نافذتر از موسیقی است.
    امروزه مجموعه شرکتهای فیلم سازی آمریکا که با نام افسانه ای هالیوود شناخته میشوند،()15 با سرمایه های بیپایان و کارشناسان خبره در علوم هنری، روانشناسی، فلسفه و غیره، پیام شیطان را به گوش جهانیان می رسانند. نگاهی به فیلمهای تولید شده در سه، چهار دهه اخیر به خوبی نشان می دهد که پیام سینمای آمریکا برای انسان معاصر چیست.
    رومن پولانسکی کارگردان یهودی در سال 1968 یعنی دقیقاً در سال اوج جنبشهای دانشجویی با ساختن فیلم کودک رزماری تولد شیطان را اعلام کرد. صحنه پایانی این فیلم گهواره ای سیاه پوش است که صلیبی برعکس بالای آن آویخته شده و در سالن بزرگی قرار دارد که در آن جشنی برپاست. این جشن تولد کودکی است به نام «آدریان» که فرزند شیطان است و پدر او از جهنم آمده و نطفه خویش را در رحم یک زن جوان به نام رزماری قرار داده و او به طور ناخواسته فرزند شیطان را به دنیا آورده است. شوهر این زن جوان برای استفاده از نیروی شیطانی و رسیدن به شهرت و ثروت همسر خود را در اختیار شیطان قرار داده بود.
    زن جوان که ناآگاهانه وارد جشن میشود و تا کنون نوزاد خود را ندیده است. با دیدن چهره فرزند که در فیلم نشان داده نمیشود، می هراسد و از پذیرش آن سر باز می زند. اما با تبریک ها و شادی افراد حاضر در آن مهیمانی که ظاهراً از تمام قاره های جهان آنجا حضور دارند، کمکم نسبت به بچه محبت پیدا کرده و در پایان با لبخند و لالایی مادر بر سر گهواره، فیلم به پایان می رسد.
    سی و یک سال بعد یعنی در سال 1999 همین کارگردان فیلمی به نام دروازه نهم میسازد و در آن نشان می دهد که شیطان به عنوان یک محبوب و معبود از سوی تمام مردم جهان طلب میشود. این فیلم بیان میکند که راه دستیابیبه شیطان و بهرهمندی از حمایت و قدرت او نه فقط با شهوت گرایی ممکن است، چنانکه زنی به نام «لیانا» چنین می انگاشت و نه تنها با دانش و شناخت آنطور که استاد دانشگاهی به نام «بالکان» گمان میکرد. نقش اول فیلم به نام «دین کروس» که یک محقق کتابشناس است و شخصیتی، حریص، فریبکار، پولپرست و هوس ران دارد و به طور کلی اهل علم و عمل یا شناخت و شهوت است، به شیطان می رسد و از دروازه نهم میگذرد. در این فیلم نشان داده می شود که شخصیت های فرهنگی در کشورهای گوناگون درسدد ارتباط با شیطان هستند و در انجمن های سری نظیر انجمن مارنقره ای شرکت میکنند.
    در فیلم دیگری به نام کنستانتین نشان داده میشود که شیطان بر این جهان تسلط دارد و مرگ به دست اوست و در ده ها فیلم دیگر این مضامین که شیطان قدرتمند است و کامیابی و خوشبختی را به بندگان و پیروانش میبخشد، تکرار شده و هنوز میشود. در سال 2008 فیلمی با نام گابریل ساخته شد، که همان جبرئیل به زبان عبری است. در این فیلم زمین طلسم شده و در ظلمت و تاریکی فرورفته است. خداوند گابریل را برای نجات انسانها و خروج آنها از تاریکیمی فرستد. گابریل در آغاز به جستجوی فرشتگانی که پیش از او فرستاده شده بودند می رود، اما می بیند که آنها آلوده شده و رسالت آسمانی خویش را رها کرده اند.
    تصمیم می گیرد که خود به مبارزه با شیطان و پایان دادن به تاریکی بپردازد. اما در نهایت وقتی به کانون فرماندهیشیاطین می رسد میبیند یکی از فرشتگان که پیش از او به زمین آمده بود به نام سمائیل مرکز تمام شرارتهاست. بر اساس نگرش یهودی مسیحی که فرشتگان را به اجبار در خدمت خداوند می داند، سمائیل به گابریل میگوید من برای آزادی قیام کرده ام. تو برادر من هستی و من تو را دوست دارم، بیا تا باهم مبارزه کنیم. گابریل در پاسخ او بر وظیفه خود تاکید میکند و با سمائیل وارد مبارزه می شود. بعد از این که به هم آسیب می رسانند. سمائیل باقی مانده نیروی خود را به گابریل می دهد و از او میخواهد که راهش را ادامه دهد. در پایان فیلم گابریل رسالتش را واگذاشته و با خشم به سوی خدا صعود میکند تا مانع از تباهی سایر فرشتگان به دست خدا شود.
    این تکرارها که در بهترین قالب و با آخرین تکنیک های فیلمسازی و جلوه های ویژه تولید میشود، به تدریج اندیشه ها و انگیزه ها و هنجارهای اجتماعی را تغییر خواهد داد. و اگر برنامه ای برای مواجهه با این حرکت و روشنگری مردم وجود نداشته باشد، دیری نخواهد گذشت که بسیاری از مردم که اتفاقاً اهل علم و هنر هستند، شیطانگ را خواهند شد.
    سینما آخرین پرده برداری از تفکر شیطانی است که آشکارا و گیرا نقش پیامبری برای این دین خرافی را بازیمی کند. ما در دوره ای زندگی میکنیم که اسرار قرن های گذشته بدون ملاحظه فاش میشود. رازها و نمادهای انجمنهای مخفی قرون وسطا و فراماسونری مدرن در عصر پست مدرن به نمادها و الیمانهای هنری تبدیل شده و در برابر چشم تمام مردم دنیا قرار گرفته است. و محرمانه ترین آیین های ماسونی در آخرین فیلم «استنلیکوبریک» به نام «eyes wide shut» به نمایش گذاشته می شود. امروز شیطان به بخش عمده ای از منابع اقتصادی، کانون های فرهنگی و نهادها و روابط سیاسی مسلط شده و بیپرده خود را نمایان ساخته و انسانها را وامی دارد تا کاری را در برابر او انجام دهند، که خودش در برابر انسان نکرد و از فرمان پروردگارش سر باز زد.
    نتیجه گیری
    در این تحقیق نگاه حداکثری به شیطانپرستی ارائه شده است که شاید عده ای آن را برنتابند. اما این واقعیتی است که جریان داشته و به همین جهت تاریخ حیات بشر، تاریخ حیات طیبه که در ولایت الاهی تحقق مییابد نیست، بلکه تاریخ حیات دنیاست که در ولایت شیطان صورت بندی میشود.()16 شیطان تا این جای تاریخ با بشر همراه شد و به کمک شیاطین انس و نیروی فکر و اراده آنها که در اختیارش قرار دادند،()17 مقدماتی را فراهم کرد و اکنون بیپرده پرستش خویش را از انسان میخواهد. شیطان بسیار ضعیف است و نیرنگ های او بسیار سست، اما به علت اینکه انسان با او همراه شده و در جهت خیر سستی ورزیده، این ضعف و سستی به تمام زندگی او شکل داده و وضعیتی غیر انسانی و نکبت بار پدید آورده است.
    امروز روزی است که شیطان خود را بیپروا آشکار میکند و نام خویش را فریاد می زند و آدمی را به پرستش خود فرامی خواند. تا کنون برای شیطان نام آوازه اش اهمیتی نداشت و تنها داشتن پیروانی جاهل و بندگانی تسلیم رضایت بخش بود، اما اکنون کبر شیطان پرده های تزویرش را کنار می زند و چهره کریه او را در زندگی رنج آور روزگار ما نمایان میسازد. و دقیقاً در این شرایط است که بیداری انسان و عزم او برای تحول تاریخ و جبران گذشته امید می رود.
    ناکامیها و رنجهای روزگار ما که هماهنگ با اوهام و ارزشهای شیطانی ساخته و پرداخته شده است، فرصتی برای بازگشت به خود و یافتن جوهره الاهی درون انسان است، حقیقتی که کشف آن تعارض وضع موجود با حقیقت عالم و آدم را به طور آزاردهنده ای فاش میسازد و اضطرار به دگرگونی، جامعه بشری را فرامیگیرد. در میانه آن کشف و این اضطرار است که الاهی ترین انسان می آید و کشتی نجات را به گرداب روزگار می اندازد.
    پی نوشتها:
    1. کمیته300، ص29-.26
    2. همان، ص.96
    3. جامعه شناسی سیاسی، ص261 و .260
    4. تمدن مغرب زمین، جلد2، ص.1308
    5. کمیته300، ص99 و .98
    6. شب را ورق بزن، ص.19
    7. همان، ص.21
    8. کمیته 300، ص.103
    9. همان، ص.83
     10. تمدن مغرب زمین، جلد2، ص.1354
    11. سلاطین فلزی، ص245 و .243
    12. همان، ص.109
    13. رقص شیطان، ص 280 و .282
    14. همان، ص 356 و .358
    15. فرهنگ کامل فیلم، ص.387
    16. تحلیل حیات طیبه از دیدگاه قرآن، ص.10
    17. «وَ یوْمَ یحْشُرُهُمْ جَمیعًا یا مَعْشَرَ الْجِنِ قَدِ اسْتَکثَرْتُمْ مِنَ اْلإِنْسِ وَ قالَ اَوْلِیاوُهُمْ مِنَ اْلإِنْسِ رَبَنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ وَ بَلَغْنا اَجَلَنَا الَذی اَجَلْتَ لَنا قالَ النارُ مَثْواکمْ خالِدینَ فیها إِلا ما شاءَ اللهُ إِنَ رَبَک حَکیمٌ عَلیمٌ و کذلِک نُوَلی بَعْضَ الظالِمینَ بَعْضًا بِما کانُوا یکسِبُونَ»(انعام/128).

تبلیغات