آفاق فکرى برون حوزه اى
آرشیو
چکیده
متن
دراین دو سه سال اخیر (1 ) شهیدان بسیارى داشتیم حتى در میان عالمان و روحانیان . در غم از دست دادن شهیدان ممکن است تامل در سعادت جاویدى که نصیب آنان مى گردد مایه تسلاى خاطر شود یا به دلیل بسیارى آنان بگوییم چون کسان بسیارى از دست داده ایم داغها و غمها بر آنان همه پخش مى گردد و فرد خاصى موجب غم خاصى نخواهد بود.این چگونگى در جاى خود درست است لیکن کسانى هستند که غم از دست رفتن آنان را نمى توان به این چگونگیها فراموش کرد و ضایعه فقدان آنان را نمى توان از یاد برد.
از شمار دو چشم یک تن کم
و زشمار خرد هزاران بیشت
واین به دلیل شخصیت استثنایى اینگونه افراداست وابعاد فکرى و آفاق اندیشه اى و آثار تحولى و نتایج وجودى آنان .
در مورد عالم شهید مرحوم حاج شیخ مرتضى مطهرى - رحمه الله علیه - کارازاینگونه است . شخصیت استثنایى گستردگى فکرى درک زمانى شناخت مسائل توجه به واقعیات حرکت در واقعیت عصر بیدار در تعهد و جامعیت نمونه همه و همه مسائل و حقایقى است که از مطهرى انسانى ممتاز و دانایى گرانقدر و متعددى کوشا و رائدى صادق (1) و خدمتگزارى موفق و مبلغى آبرو بخش و مرزبانى توانمند مى سازد و همواره غم از دست دادن او را سنگین مى کند بویژه در نظر کسى که درد و سوز و سخن او همواره این بوده است - و هست - که حوزه ها باید شخصیتهایى جامع و آگاه بپرورند. بنابراین اکنون که یکى از جامعترین کسان و کم مانندترین آنان از دست رفته است چگونه مى توان سوگوار نبود واندوه نخورد؟
این است که من نمى توانم دراین مجال اندکى با خامه همدلى نکنم و غمگنانه از درد فقدان مردى چونان[ مطهرى] ننالم و براین فقدان جبران ناپذیراندوه نگسارم . غم از دست رفتن این مرد علم واندیشه و آگاهى هنگامى سنگین تر و سنگین تر مى شود که از سویى نیاز عمیق به وجود آنان احساس مى گردد واز سویى کار به دست بسته - ذهنان واپس اندیش مى افتد واز سویى کم مانندى اینگونه اندیشمندان باز فکر مومن و عالمان کوشاى جامع و بندرت به هم رسیدن آنان بر ملا مى شود آرى:
الها باید که تا یک سنگ اصلى ز آفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندریمن
عمرها باید که تا یک کودکى از روى طبع
عالمى دانا شود یا شاعرى شیرین سخن
کجا دیگر مردى چونان مطهرى به هم مى رسد و در کجا؟ حوزه هاى دانشگاهى که جاى خود دارد حتى در حوزه هاى سنتى ؟ مردانى همانند مطهرى خود ساخته اند. و این
بدان علت است که در حوزه هاى علمیه با وجودایمان و تعهد و ایثار شایان واستعدادهاى سرشار و کوششهاى مخلصانه و جد و جهد معروف طلبگى باز هم افراد مفید وارزنده کمتر پرورده مى شوند بویژه با توجه به امکانات علمى و تربیتى حوزه و غناى مواریث حوزه اییان و شمار محصلان علوم دینى و طالب علمان روحانى . 4
علت فاجعه چیست ؟ نبودن برنامه ریزى صحیح و غنى و کم بودن مربیان لایق و نیرومند واسوگان فرزانه و جامع و متون پیراسته و پر بار و همچنین عدم جامعیت در سیر و سلوک فکرى و حرکت عقلى و پرورشى و اخلاقى . و چون چنین است هنگامى که در میان این همه نبود و کمبود کسانى خود کسى مى شوند و به بودنى مى رسند و قوام مى یابند واز مقدار زمینه هاى موجود واستادان معدود حداکثراستفاده را مى برند و به مرتبه اى از((حضور))و((انتاج))و((مرزبانى))و((اشراف))مىرسند از دست رفتن آنان دردى بزرگ به حساب مى آید و خلئى جبران ناپذیر.
واقع این است که دراینگونه مجالس((یادبود)) گردآمدن و نشستن باید دست کم شامل دو نتیجه باشد:
1-اینکه انسان حاضر در این مراسم راچه گویندگان چه شنوندگان و چه بر پا دارندگان همه را یکى به خود آورد و دل غافل رااز غفلت بیرون کشد و به جانها بیدارى دهد و گذشت عمر وفناى دوران را در نظرها مجسم کند و به ما بگوید که :
از عمر رفته نیز شمارى کن
مشمار جدى و عقرب و جوزارا
این دشت خوابگاه شهیدان است
فرصت شمار وقت تماشا را
واز تماشاى این دشت خونین واین شهیدستان بزرگ ما را به سوى تاملهاى عمیق و روانپرور وانسان ساز سوق دهد و به پذیرفتن تعهدهاى گران بخواند و با تقیدها
و تکلیفها بیشتر آشنا و مانوس سازد و به زادگیرى ازاین گذرگاه گذران و مزرعه آن جهان وادار کند که( لمثل هذا فلیعمل العاملون) .
2اینکه از گفتگو درباره فقیدان و شهیدانى چونان مطهرى و یاد و یاد کرد آنان به اسوه یابى و سرمشق بردارى بر سیم و بویژه طلاب جوان . بهترین بهره اى که ازاینگونه مراسم مى توان گرفت همین است که ابعاد شخصیت انسان فقید تشریح گردد وارزشهاى تعهدى و مکتبى و تکلیفى وادراکى وانتاجى واجتماعى و صنفى وى نموده شود
الف - جوانانى که بهترین و با ارزشترین سرمایه ابدى خود یعنى جوانى و نیرومندى و سلامتى را به کف گرفته اند و به این عرصه پا نهاده اند بدانند که باید براى خود چه چیز تهیه کنند چگونه خود را پرورش دهند چه باید بشوند و چه شخصیتى باید به دست آورند و به چه قوام وجودى وادراکى و حضورى وانتاجى باید برسند.
ب -سالمندان دوستان و مستفیدان از شخصیت فقید نیزاز نو در گستردگى اندیشه وارزشهاى وجودى وابعاد فکرى او تامل کنند و در راه ادامه واقامه رسالت او گام بردارند نه اینکه - خداى ناخواسته - چنان از درک مسائل زمان و شناخت حوادث جهان و فهم ماهیات احکام و جوهریات دین عقب باشند که در صدد کشتن فکر و محواندیشه و نفى آثار وادراک و جامعیت او برآیند.
بنابر آنچه یاد شد بهترین کار دراین فرصت طرح کردن مسائل حوزه و روحانیت است . و در مجلس یاد کرد یکى ازارکان بزرگ حوزه آن هم در مسجداعظم قم و در نخستین سالهاى پیروزى بزرگ چه کارى از آنچه ذکر گردید بهتر؟این است که این - بنده دراین مقام مى کوشد تا پاره اى از چیزهایى را که سودمند - بلکه علاوه بر آن وظیفه تشخیص مى دهد یاد کند تا به خواست و توفیق خداوند بزرگ بهره اى گرفته شود و حقایقى معروض افتد و واقعیاتى از مغفول بودن در ید و راهى براى جویایى روشن گردد و میزانى براى( صنف محترم) از خود صنف در پیشدید قرار داده شود که درابعادى چند معیار باشد. و تاازاین محفل مایه شادیى نیز براى روح آن شهید سعید فراهم آید. .من آنچه اکنون در نظر گرفته ام در چند بخش معروض مى دارم:
ابعاد فکری
مطهرى داراى ابعاد وجودى و آفاق فکرى گسترده اى بود که او را به صورتى از دیگران ممتاز مى ساخت و جدا مى کرد. وسعت اندیشه معلومات سرشار و آگاهیهاى سودمنداو امتیاز یاد شده را دراو نشان مى داد و درخشان مى نمود.این چگونگى در او نشانه کمال بود و موجب مدح و ستایش ولى برى احوزه که چون او و هماننداو کم دارد و ندارد به گونه اى ناشنگر ضعف است و نقص . ما مى توانین مطهرى را یک فرداستثنایى به شمار آوریم ولى او در حقیقت استثنایى نبود او به عنوان یک عالم مسلمان مرزبان دراین زمان و دراین جهان همانى بود که باید باشد عالمى مسلمان و آگاه و متعهد که در زمان خود زندگى مى کرد نه در قرنها قرن پیش از زمان خود. پس چرا حوزه چنین کسانى کمتر مى پرود و کمتر به اجتماع تحویل مى دهد؟ سخن این است ...
حوزه ها باید سیدجمال الدین اسدآبادى و شیخ محمد خیابانى (1) بپرورند و تحویل اقالیم قبله دهند. واگرازاین مرتبه بگذریم به یقین باید کسانى چون( مطهرى) و (بهشتى) بپرورندو تحویل دهنداز حد شخصیت و درک زمانى و شعور عصرى اینان سرسوزنى پایین تر نمى تواند آمد.
در قرن بیستم مسیحى و چهاردهم اسلامى که آنهمه متفکر و مصلح و صاحب مکتب واندیشه ور وانقلابى و مرامساز و رهبراقتصاد شناس وانسانگر او ... در سراسر جهان و در شرق واسلام ظهور کرده است آیا قانع توان شد که مدیران اجتماع اسلامى و رهبران حاکمیت معنوى و پروردگان حوزه هاى دینى از نظر آگاهى و شناخت و دید و درایت و فهم زمان و درک جهان در حد نامبردگان نیز نباشند؟این به هیچ روى قابل قبول نیست . و زیان بزرگ چنین کمبودى همواره محسوس و ملموس است .اگر کسى دین را در مفهوم انبیایى آن درک و لمس کند مى بیند که داشتن آگاهى زمانى یکى از عناصراصلى دین و دیندارى و حفظ و تبلیغ دین است . کسانى چون مطهرى تا آن
اندازه که موفق گشتند. در حدود تعهد و آگاهى لازم براى یک روحانى مسئول پیش رفتند. آنان با معیارهاى مهم یاد گشته (داشتن علم و تحصیل درک زمانى و پرداختن به مرزبانى ) تا حدود زیادى منطبق بودند و چندان استثنایى نبودند. آرى آنان استثنایى نبودند براى دیگران باید فکرى کرد. براى حوزه باید کارى کرد که از پروردن آنچنان کسانى ناتوان نباشد. به سخن دیگر: کم بودن و نبودن کسانى مثل مطهرى با آن آگاهى و تفکر و آثار - که به آنهااشاره اى خواهیم کرد - نشان مى دهد که حوزه و برنامه هاى حوزه و روش پرورش در حوزه بیش از حد ناقص است و گر نه چرا باید مطهرى و بهشتى تااین اندازه منحصر باشند چرا؟
مدیریت روحى و فکرى جامعه
روحانیت مذاهب بخصوص روحانیت متعهد شیعى مدعى مدیریت روحى و فکرى جامعه است . وظیفه سنگینى که ائمه طاهرین( ع) بر دوش عالمان - بویژه عالمان عصر غیبت - نهاده اند همین اقتضا دارد اماانجام دادن این وظیفه و موفقیت دراین باره به چه صورت خواهد بود؟اگر فکر کنیم که رسالت روحانیت در پرورش افراد حوزه ها در همین حدى است که الان هست و در بیشترى دیده مى شود و روحانیت را با سامان فعلى و برنامه هاى موجود بپذیریم آنگاه کسانى چون مطهرى و بهشتى افرادى اسثنایى خواهند بود لیکن حقیقت این نیست . کسى که دین را در( عینیت جامعه) بفهمد مى بیند که مرحوم مطهرى عالمى بود در حد نصاب که باید همواره از حوزه هاامثال او - و برترازاو - بیرون آیند و به انجام دادن وظایف مرزبانى بپردازند.
عالم دین باید در همه مرزهاى فکرى واعتقادى عصر خود و جامعه خود حضور داشته باشد تا هر جا رخنه اى افتاد خللى واقع شد دشمنى حمله کرد به جبران و مقابله برخیزد. روحانیت ازاین جهت مانند دولت است .اگر دولت در هر کدام از پستها و مشاغل افرادى نداشته باشد که به کار آن پستها و مشاغل بیایند مدیریت سیاسى قسمتى از جامعه را از دست مى دهد. روحانیت نیز که مدیریت روحى و فکرى را به عهده دارد اگر هر مقامى و موضعى را که در فکر و فرهنگ معاصر مطرح است خالى
بگذارد وبراى آن کسى و کسانى نداشته باشند بیقین آن رااز دست مى دهد ; واز دست داد دیگران خواهند گرفت .این است که بایدافرادى جامع بپرورد و برنامه هایى جامع پدید آورد تا کسانى متخصص در مسائل گوناگون فکرى اعتقادى تبلیغى تحقیقى وارشادى ... پرورده شوند
حضور در زمان
غیبت از زمان و حضور در زمان . دو مسئله عجیب و مهم است . برخى کسان از زمانى که در آن زندگى مى کنند غایبند و در آن حضور ندارند. واینگونه کسان - با کمال تاسف . بسیارند بویژه در میان تحصیل کردگان حوزه اى و فقه اصول خواندگان دوره اى برخى به عکس اینند یعنى در زمان خود حاضرند و با حضور زمانى آگاهانه اى که دارند مایه رونق دین و مذهب و مکتبند.
عالمان ما در گذشته اینگونه بوده اند حاضر در زمان خویش و عصر خویش و نسل خویش . بزرگترین عالمان متعهد ما همیشه درارتباطى عینى با زمان زندگى مى کرده اند نه ارتباطى ذهنى و تقویمى( علامه حلى) که از سویى فقیهى متبحراست از سوى دیگر متکلم و عقاید شناسى زبردست است . در آثاراین فقیه بزرگ به کتابهاى منطقى و فلسفى نیز بر مى خوریم که براى پاسخگویى به مسائل فکرى واعتقادى آن روز جوانان متفکران و روشنفکران نوشته است زیرا اینگونه عالمان مرزبان نمى توانسته انداز سایر مسائلى که در جامعه اسلام مى گذرد و همچنین مسائلى که درارتباط با دیگر جوامع فکرى و فرهنگى قرار دارد غافل مانند یا خود را به غفلت زنند و بار مسئولیت رااز دوش بر زمین نهند. چنین کارى بر خلاف تکلیف و تعهد و شناخت و رسالت است . و هیچگاه یک دانشمند آگاه اسلامى به خلاف تعهد و تکلیف و شناخت و رسالت نمى گراید.
روحانیت اصیل و متعهد ما در زمانهاى گذشته اغلب با فرهنگ زمان همگام بوده است . و در فکر و شعور زمان خود - حتى فکر و شعورادبى و هنرى - حضور داشته است . نمونه دیگر( سید مرتضى علم الهدى) است .این شخصیت چند بعدى کم مانند را
بنگرید که حتى از تشکیل محافل ادبى و انجمن نقد شعر و شعر شناسى نیز غفلت نمى کرده است . مطهرى نیز با شناختى که از تاریخ گذشته و علماى متعهد داشت خود بدانان تاسى کرد و سلف صالح رااسوه گرفت . وامروز طلاب جوان بایداین اسوه گیرى رااز مطهرى فرا گیرند.
4 شناخت مرزهاى فکرى
روحانیت - چنانکه یاد شد - مدیریت فکرى جامعه را بر عهده خویش مى داند. بنابراین باید مرزهاى فکرى را بخوبى بشناسد. چنانکه در مدیریت سیاسى مرزها را مى شناسند و براى هر مرزى مرزبانى لایق مى گمارند. در مدیریت فکرى واعتقادى واخلاقى نیز باید چنین باشد و گر نه وظایف لازم درست انجام نمى یابد واز حمله ها و رخنه ها جلوگیرى نمى شود. باید مرزهاى فکرى واستعدادى جامعه بخوبى معلوم گردد. نمى توان با یک حرکت ساده تصور کرد به وظیفه عظیم( حراست دینى) ( مرزبانى) عمل کرده ایم . پروردگان حوزه ها در برابر گروههاى گوناگون فکرى و سنى و معلوماتى و ... وظایف گوناگونى بر عهده دارند. بایداین گروهها رااز هم باز شناسند و براى هر کدام آنچه لازم است آماده سازند و با آنان بدانگونه که در خوراست سلوک کنند. جوانى که در گوشه شهرى مذهبى بیسواد یا با چند کلاس سوادابتدایى در یک دکان نانوایى خمیرگیرى مى کند یک مرز فکرى دارد و جوانى که پا به دانشگاه نهاده و دهها کتاب خوانده و به خارج رفته و بااستادان و مکتبها و زبانها آشنایى یافته است مرز فکرى دیگرى دارد. آن جوان کارگر به همان شب جمعه تا شب جمعه و آمدن در تکیه و مسجد محل و گوش دادن به حرفهاى آخوند محل قانع است و دینش با همان حفظ مى شود ولى نسلهاى سرگردان در آفاق فکرها و برخوردها چه ؟ براى آنان باید چه کرد؟.
همچنین امروز که جهان به( اقتصاد جدید) مجهز شده است و روابط و پدیده هاى آن سالهاست که به کشور نیز وارد شده واستقرار یافته است در روابط تجارى و ... واردوى سرمایه دارى در همه جا از جمله در کشور خود ما چونان لشکر مغول بیداد مى کند امروز که ملت ما در جهنم سوزان تکاثرطلبى تکاثر طلبان مى سوزد و خاکستر مى شود آیا مى توان این اقتصاد جهنمى را نشناخت و به عناوینى ظاهرالصلاح این جنایت عظمى و خیانت کبرى را نادیده گرفت یا توجیه کرد و مشروع پنداشت؟...
اینهاست مرزهاى آگاهى و عدم آگاهى مرزهاى شناخت و عدم شناخت .اگر دشمن بتواند ثابت کند که اسلام قادر براجراى عدالت اجتماعى نیست یا اصلا دراسلام العیاذبالله - عدالت اجتماعى مطرح نیست و با بى درفقه ندارد براى ما و دین ما واین اقدام و قیام وانقلاب چه خواهد ماند؟ ما در برابر جهان سوم چه خواهیم گفت ؟ ما بروى مستضعفان چگونه نگاه خواهیم کرد؟ ما بر سر تربت خونین شهیدان چگونه خواهیم رفت ؟ و سرانجام مااز دین على بن ابیطالب( ع) - مستضعف بزرگ تاریخ انسان - چگونه دم خواهیم زد؟
! بارى اگر روحانیت مدعى مرزبانى فکرى و شعورى است باید نخست این مرزها را بشناسد مسائل جهان نو را بفهمد و سپس نقاط کور مرزهاى فکرى واجتماعى را به وسیله کتابها قوى و غنى مذهبى با سبک متین و نثر جذاب روشن کند. همچنین باید به تشکیل مجامع وایجادارتباطات سودمند مبادرت ورزد و براى این دو کار مهم همواره دهها تربیت یافته آگاه و زبده داشته باشد.
ما مسئله را خیلى ساده گرفته ایم ! آنچه الان در حوزه هاى روحانیت مطرح است و کیفیتى که اکنون حکفرمااست و مدیریتهایى که اکنون ارائه مى گردد نه با روش و سابقه سلف بزرگ مى بینیم آنان فرهنگ زمان خویش را مى شناخته اند واین شناخت را در مورد وظایف مرزبانى خویش به کار مى گرفته اند. جالب توجه است که مى نگریم مدرسان هیئت و نجوم و ریاضیات و طب ( از جمله قانون ابن سینا) خود روحانى بوده اند. واین امر به این معنى است که در فرهنگ بشرى معاصر آنان هیچ مسئله اى نبوده است که براى آنان مطرح نباشد. منظور من ازاین بیان این نیست که طلبه باید علامه دهر باشد نه بلکه منظوراین است که حوزه باید همه چیز داشته باشد جامع و جامع پرور باشد. حوزه باید با برنامه ریزى غنى و دقیق و آگاهانه و باایجاد طرحهاى جامع و رعایت اصول تقسسیم کار و تخصص به چنان جامعیتى برسد که بتواند در همه مرزهاى فکرى معاصر حاضر باشد و هر جا حضور و دفاعى یا توجیهى و روشنگریى لازم است انجام وظیفه نماید نظیر آنچه مرحوم مطهرى درابعادى چند ارائه داد. مااگر بخواهیم دین را دراین نسل نگاه داریم و به نسل دیگر برسانیم ناگزیریم که در مسائل یاد شده و مسائلى که سپس یاد خواهد شد با چشم تامل و تعهد بنگریم .
5 حقانیت استوار مکتب
این سخن از حضرت امام حعفر صادق[ ع] رئیس مذهب ما معروف است :
لیت الساط على رووس اصحابى لیتفقهوا فى الدین .
- کاش تازیانه بر سر شاگردان من بگیرند و آنان را وا دارند تا دین وابعاد آن را به بهترین وجه بفهمند و درک کنند.
این سخن پیشواى الاهى مااست . واین نشانه نهایت حقانیت است . و چنین مکتبى قاطع ترین استوارترین و بزرگترین مکتب اصیل اعتقادى است که بااین خاطر جمعى به خودو به محتواى خود در موضع خویش ایستاده است و فهمنده و درک - کننده و پژوهشگر و مطلب شکاف و بحث آشنا و دلیل آزما مى طلبد. واکنون آیا لازمه وفادارى نسبت به این شعار بزرگ بى نظیر (لیت السیاط... لیتفقهوالله) واین مکتب قاطع بى بدیل چیست ؟ آیا نباید ما همه مبانى این مکتب را ازالاهیات تااخلاق و سیاست و تااقتصاد و عدالت اجتماعى به صورتى سزاوار مطرح سازیم و همه گونه آمادگى براى هر تحقیق واشکال و مسئله و نظر و رسیدگى داشته باشیم ؟ آیا نباید کلیت حوزه داراى این مرکزیت در سطح فرهنگ معاصر بشرى باشد؟ و آیااین آرمان چگونه تحقق خواهد یافت آرمانى که در عین حالتکلیف است و وظیفه ؟
6 شناخت تحولات
جامعه علاوه بر حرکت مادى که تنظیم آن به عهده دولتها و حکومتهااست حرکتى فکرى و شعورى و جهان بینانه نیز دارد حرکتى برمبناى ایدئولوژى و طرز تفکر و تصور.این حرکت حرکتى است روحى و اعتقادى . و همین حرکت است که همواره
با تحولات سر و کار دارد. مرزبانان حوزه هاى اعتقادى و فرهنگى جامعه باید براى پاسدارى از این حوزه ها نخست تحولات را بخوبى بشناسند و حرکتهاى یاد شده را دریابند.اگراین تحولات را واین حرکتها را و زمان را که ظرف این تحولات و حرکات است نشناسند در دریاى پیچیده و پوشیده مسائل و قضایا غرق مى گردند و نسلهایى را که دل به آنان بسته اند نیز مایوس مى سازند و غرق مى کنند. واینجاست که امام صادق( ع) مى فرماید:
العالم بزمانه لاتهجم علیه اللوابس 1
هرکس زمان خویش را بشناسد مسائل پیچیده براو شبیخون نمى زند.
در غیراینصورت یعنى در صورتى که انسان بویژه انسان عام و روحانى و مبلغ زمان و عناصر زمان و فرهنگ زمان و زبان زمان و روح زمان و حرکت زمان را نشناسد همه گونه مورد هجوم مسائل و رویدادها قرار خواهد گرفت و مواضع رااز دست خواهد داد و با نسلها فاصله خواهد گرفت . زمان ظرف تحولات است . باید تحولات را بشناسیم تا بتوانیم به مرزبانى برخیزیم و تکلیف خویش راادا کنیم .
7.سخنى از شیخ طوسى مرزبان بزرگ
این تحولات که از آن یاد کردیم همواره در جامعه مسائلى پدید مى آورد بویژه در قلمرو و فکر واندیشه و دید و در و تصور واخلاق و رفتار و باور واعتقاد.اکنون وظیفه مرزبانان فکر واعتقاداین است که بر مرکب این تحولات سوار گردند نه اینکه زیرگامهاى تحولات خرد شوند. و سوار شدن بر مرکب تحولات به چیست ؟ به بسته ذهنى است و واپس اندیشى و زمان نشناسى و ... یا با باز فکرى و والااندیشى و زمان شناسى و...
به سخن دیگر تحولات بنوعى به مبارزه با وضع موجود بر مى خیزند. اگر کسى بخواهد دراین مبارزه پیروز گردد بایدمانند یک جنگ دشمن منطقه نفوذ دشمن نقاط آسیب پذیر نقاط قوت نقاط تدارکاتى کیفیت سنگرگیرى و نوع اسلحه دشمن همه و همه را بخوبى بشناسد. و چون طبیعت تحول همراه با نوآورى و نوگسترى است باید شما نیز به اسلحه نو فکرنو شناخت نو شعورنو هنرنو فرهنگ نو و زبان نو مسلح شوید تا بتوانید مرزهاى اصالتهاى اعتقادى واخلاقى کهن را پاس دارید. دراینجا تعلیمى عظیم و مقدس از شیخ الطایفه ابوجعفر محمدبن حسن طوسى - رحمه الله علیه - نقل مى کنیم تعلیمى از حدود 950 سال پیش که تا هم اکنون نیز مثل خورشید مى درخشید.این تعلیم را - که در کتاب( شیخ آقا بزرگ تهرانى) آورده ام - دراینجا نیز مى آورم تا مایه بیداریى باشد براى آنان که باید بیدار گردند
. إکان شیوخنا - رحمهم الله المتقدمون منهم والمتاخرون ... تلغوالنهایه القصوى فى استقصاء مااقتضت ازمنتهم من الادله والکلام على المخالفین فانه قدتجدد من شبهات القوم مایحتاج معهاال ترتیبات اخر
- علماى بزرگ ما خداى آنان را در رحمت بیکران خویش غرق سازد چه آنان که در قدیم بوده اند و چه آنان که سپس آمده اند همه درباره پیدا کردن دلیلهاى زمان پسند و آنچه طبیعت زمان اقتضا مى کرده است تا نهایت درجه ممکن کوشیده اند و پیش تاخته اند و در برابر دیگران و مخالفان موضع آگاهانه داشته اند. چون همواره شبهه ها و مسائل تازه اى القا مى شده است ازاین رو آنان نیز آگاهیها و دلیلهاى تازه اى - براى حقانیت حق - عرضه مى کرده اند ... (و ما نیز باید همواره دلیلهاى تازه زمان پسند عرضه کنیم
دراین تعبیر شیخ الطایفه نیک بنگرید:( مااقتضت ازمنتهم) که ملاک کار را زمان قرار داده است نه فراراز زمان و طرد زمان و قهر با زمان و نشناختن زمان و پس پشت انداختن زمان ....
آرى جامعه با تحولات خود نیاز به تبیینهاى تازه اى پیدا مى کند. و توجه به این تبیینها ازاصول عمده مرزبانى حقایق دینى است .
8 برنامه ریزى نه کلىگویى
پیروزى در میدان وظایفى که یاد شد از جمله بستگى دارد به برنامه ریزى . رهبرى و تربیت با کلى گویى انجام نمى پذیرد. نمى توان در داخل حوزه خود را محصور کرد واز واقعیات و مسائل جامعه بیخبر بود واز روستا و محرومیت و فقر و جهل و تبعیض دردى مطابق اسلام باشد و خود برنامه اى نداشت . باید یک برنامه اسلامى براى مدیریت جامعه تنظیم گردد و دراین کار آگاهان دخالت کنند نه بسته ذهنان . همینجا یادآورى کنم که باید برنامه ریزى در عین اسلامى بودن - و صد درصداسلامى بودن . آگاهانه و به وسیله عقلهاى پر تجربه و نیرومند تنظیم یابد و منطبق با تجربه هاى علمى روز و شناخت مسائل روز و واقعیات حیات انسانى باشد. روحانیت باید طرحها و برنامه ها و دستورالعملهایى دقیق ارائه دهد اما نه بیگانه با جریان حیات بشرى دراین روزگار نه فى المثل چنان باشد که انگار بگویند: دراین زمان باالاغ به سفر بروید.اینگونه نباشد که اسلام را منزوى خواهد کرد. اکنون که قدرت در دست مذهب است برنامه ریزى را هم باید مذهب انجام دهد. واگرامروز مذهب نتواند در برنامه ریزیها حضور آگاهانه و متخصصانه و واقعگرایانه اى ابراز دارد زیان آن از حد بیان بیرون است . واین امر بر هیچ آگاهى پوشیده نیست .
9 مسائل و تکلیفها
مسائل مهم و بسیارى در جامعه وجود دارد که همه مربوط است به مدیریت فکرى جامعه . روحانیت اگر دراین مسائل دخالت نکند دین و تعالیم دین را فراموشانده است . واگر دخالت کند اما ناشیانه و بسته ذهنانه دین را ضایع کرده و برباد داده است .اینکه امروز قدرت در دست مذهب است و هر روحانى به هر جا وارد شود در آنجا قدرت و نفوذ خواهد داشت معنایش این نیست که اسلام و تعالیم عالیه آن در همه جا همه نفوذ یافته است . اینکه امروزاینهمه عربى و دعا و موعظه (باتناسب و بى تناسب با جاذبه و دافعه و ...) از رادیو تلویزیون مملکت پخش مى شود معنایش این نیست که تربیت ناب و والاى اسلام در جانها و روانها ریشه داونیده است یا به این صورت ریشه خواهد دوانید. ما سرنا رااز سرگشادش باد مى کنیم ( البته به استثناى عواملى که آگاهانه عمل مى کنند و در هر جا مى خواهند که همینگونه باشد). کجا در حکومت على( ع) اینهمه موعظه و دعا و روضه و مصیبت و ذکر جهنم و عقاب عرضه مى گشت ؟ على( ع) که خودامام اهل دعا و عبادت بود دعا را به هنگام خود در خلوت نخلستان مى خواند واگر گاهى کمیل را به همراه مى برد سرانجام براى خلوت با خداى خویش به او مى فرمود:اى کمیل برو و مرا تنها گذار! و در عوض یعنى در عوض اینهمه سخنرانى و وعظ و حرف و وعده و وعید شب به در خانه فقیران دورافتاده و خارج از شهر مى رفت (زیرا که فقیران شهرى نامشان در دفتر حکومت ثبت بود و جیره داشتند) و روزاز جانب بینوایان و محرومان دفاع مى کرد و همواره اموال را مساوى تقسیم مى فرمود و اشراف واعیانى نمى شناخت واشراف واعیان و مالداران را به دور خود راه نمى داد و وقتى کسانى مى گفتند مابه اسلام خدمت کرده ایم (و مثلا در گذشته پول داده ایم اعلامیه چاپ کرده ایم زندان رفته ایم اعتصابات بازار و ... رااداره کرده ایم و...) مى فرمود:اجرتان با خداست . جامعه باید براساس عدالت و مساوات اداره شود نه براساس امتیاز و تخصیص . (و آنچه قابل دفاع است - دراین قرن آشفته این است و لاغیر...
( بارى امور و مسائل چندى است که باید روحانیت به آنها توجه نماید و براى بهبود وضع آنهااقدام کند اما به وسیله افرادى از هر جهت شایسته :از نظر آگاهى بازفکرى وسیع اندیشى تعهدشناسى پرهیزپیشگى حضور زمانى شناخت عصرى و نسلى و شناخت موضوع مورد اقدام و مورد نظارت با داشتن اخلاق انسانى واسلامى لازم در هر یک از موارد. من دراینجا به چند مسئله اشاره مى کنم :
الف - مسئله کودکان
یکى از مسائل بسیار مهم که باید به صورتى تخصصى دقیق در آن باره کار بشود و آن کار مطابق با تجربه هاى علمى زمان باشد مسئله کودک و تربیت کودک است . پس ازاین قیام بزرگ دست کم باید نسلى که در ظرف 10 تا 20 سال آینده مى آینده مى آید از دختر و پسر زن و مرد بقال و عطار و طلبه و پزشک و قاضى و مهندس و پلیس و نظامى و ... همه و همه انسانهایى مسلمان و متعهد و متخلق به اخلاق اسلامى - به معناى صحیح آن - باشند.اگر چشم به هم بزنیم و بیست سال بگذرد و چنین نشود گناه عظیم این کوتاهى به گردن کیست ؟ و چنانکه یاد شد نمى توان کلى گویى کرد نمى توان نشست و گفت کودکان را با موازین اسلامى تربیت کنید.اگر کلى گویى کافى بود همان یک سوره( حمد) نازل مى گشت و بس و دیگر بقیه قرآن کریم و آنهمه حدیث نبوى و 260 سال دوره امامت لازم نبود. روحانیت باید دراینباره نیز طرحها و برنامه ها کتابها مجله ها و دستورالعملهایى دقیق اسلامى منطبق باموازین تجربه و تخصص ارائه بدهد هم درباره تربیت در کشور ما بسیار ضعیف و ناپخته است و بعداز دوره گذشته در مواردى بدتر هم شده است . برخى ناواردان سودطلبان بازاریان کاسبکار مطبوعاتى و ... وارد شده اند و صدماتى نیز به بار آورده اند. باید به اینها همه رسیدگى شود و آثار بد آنها و جزوه هاى ناباب از میان برداشته گردد. باید عده اى بروند و پس از تحصیل تخصص روز و شناخت تعایم اسلام درباره کودک و آشنایى باادبیات کودکان و شناخت روحیات اجتماع به این کار مهم دست زنند. همچنین لازم است از نادانیها و عوامگریهایى که موجب زده شدن کودک و نوجوان از تربیت واسلام است - در هر مرکزى که باشد - جلوگیرى شود وافراد فاقد صلاحیت را دور بزنند در هر جا چه در مراکز گفتارى چه نوشتارى و چه رفتارى
ب مسئله جوانان
اهمیت مسئله جوانان به هیچ روى پوشیده نیست . همه مصلحان و مربیان بزرگ تاریخ به مسئله جوانان توجهى ویژه داشته اند. درباره جوانان از جمله باید به این
امور توجه بسیار کرد و بر آنها مراقبت آگاهانه بسیار داشت :
1 تربیت جسمى جوانان .
2 تربیت روحى جوانان .
3 تغذیه فکرى جوانان .
4 نگهداشت اخلاقى جوانان .
5 متعهد سازى آرمانى جوانان .
6 تهیه کتابها و نشریه هاى سالم و جذاب براى جوانان
7 تامین سرگرمیها و تنوعهاى لازم و رفع تنهاییهاى مضر آنان با برنامه ریزیهاى سالم و وزین
8 تامین مشاوران دلسوز و آگاه و تهیه مراکزى براى مشاوره و تربیت اشخاصى براى این منظور.
9 واقعگرایى در هدایت غریزه و کنترل آن .
10امیدوار نگاه داشتن آنان از طریق دادن شعارهاى صحیح و عمل به آن شعارها.
ج مسئله نظام دانشگاهى
رسیدگى آگاهانه و سالم به نظام دانشگاهى دوراز هرگونه خامرایى و بسته - ذهنى و عوام مسلکى از وظایف عمده مرزبانى فکرى واعتقادى واخلاقى و مکتبى است .
د مسئله مطبوعات و نشریات
حالت پایین و وضع منحط بیشتر مطبوعات و نشریات نشان مى دهد که کسى درباره این امر عظیم احساس مسئولیت نمى کند. روحانیت - بنابر ادعاى مدیریت فکرى جامعه - باید رسیدگى صحیح به این امر را در راس مسائل خویش قرار دهد چه از راه تربیت تویسندگان متفکر و آگاه و غیر عوام مسلک و غیر عوامزده و چه از راه ایجاد مطوبعات مترقى آزاد جهت بخش آبرومند پربار حرکت آفرین و آگاهى آموز.
ه. مسئله رادیو تلویزیون
مسئله اخلاق عمومى
اکنون که مذهب دراین جامعه به نام حاکمیت اسلامى حضور فعال دارد باید سیماى روحى جامعه نیزاسلامى باشد. باید مردمى که دراین جامعه زندگى مى کنند و کسانى که از خارج مى آیند همه حس کنند و بدانند که این جامعه از نظر روحى واخلاقى و عمل و تعهد برخورد و رفتار معامله و کسب نگاه وامانت انسانیت و شرف و ... اسلامى است . و آیااکنون چنین است ؟
واین یکى دیگراز وظایف بزرگ روحانیت است که با تربیت معلمان و مبلغان شریف و آگاه و عاقل و خوش سلیقه و باادب و موقع شناس و گسیل داشتن آنان به سوى اجتماع جوهره اخلاق اسلامى را در میان مردم نفوذ دهد تا بحق اجتماع مااجتماعى اسلامى باشد. با بستن شمارى مشروبفروشى و فشار عامیانه بر رعایت برخى ظواهراسلامى نمى توان ادعا کرد که جامعه نمونه تعالیم والا و مثل علیاى اخلاق محمدى و اسلامى است .
حفظ آرامش و سکینه روحى دراجتماع
یکى از آفات بزرگ اجتماع و محیط وجود تشنج درگیرى خشونت شلوغى صداهاى بسیار و پخشهاى بلندگویى قوى وامثال آنها در فضاى زندگى انسانى است . جامعه راازاین حیث نیز باید سالم نگاه داشت و در امان قرار داد. زیرااین امور به ضدسالم سازى محیط کمک مى کند. روحانیت دراین باره نیز موظف است که مراقبت کند و مردم را چنان بپرورد و صاحبان مجامع و وعاظ و خوانندگان دعا و برگزار کنندگان مراسم را چنان بیاگاهاند که باعث هیچیک ازاین ناملایمات روحى و نفسى و آزارهاى اجتماعى وایذاء عمومى نگردند. روحانیت دراین مورد از نظرارتباط با مردم و صاحبان مجالس و سردمداران بلندگو شعار و گویندگان بلندگو شناس امکانات گسترده اى دراختیار دارد: مسجدها منبرها مجلسها دوره ها
جماعتها و بالاتراز همه جمعه ها... چه بسیار مردمان خسته بیمار دانشجو طلبه محقق کارگراز کار برگشته کوفته و سالخوردگان خسته اعصاب هستند که ازاین کیفیت رنج مى برند و ظلم مى بینند واز آرامش واستراحت ممنوع مى گردند این ظلم چرا؟ و چه بسیاراوقات در خیابانها و میدانها و معابر کلمات مقدسى پخش مى شود که اصلا تناسب ندارد و مردم حال توجه ندارند و جز هتک مقدسات حاصلى ندارد و نمى توان این کار رااز نظر موازین شرعى جایز دانست تا چه رسد به راجح . جاهلان یا بى توجهان یاد که داران یا خود مدارانى که تصور مى کنند( و چنین وانمود مى سازند) که با پخش وقت و بیوقت و بلند گوها دین را و شعائر دین را ترویج مى کنند زیان مى رسانند واشتباه مى کنند و چه بسا خیانت کنند نه خدمت . ضرر و زیان این امر تا به جایى است که امام دوبار و در دو نوبت دراین باره حساسیت نشان دادند و پیام فرستادند. بینید باید کار به کجا رسیده باشد که امام صبور را دو بار به تذکر و تعرض وا دارد. چرا روحانیون و مبلغین دراین باره ها مسامحه مى کنند. باید آرامش و آسایش مردم در یک جامعه اسلامى تامین باشد وارواح سکون داشته باشند و به تفکر که یکى از مهمترین عبادات نیز هست توفیق یابند. باید مردم مااهل تامل و خودیابى و دور نگرایى و... نیز باشند.اصلا چرا باید بلند گو به سوى خارج از چهاردیوارى محل برگزارى وعظ یا... متوجه باشد و صدا را بزور براى مستمعین احتمالى و متنفرین قطعى به وضعى ناهنجار پخش کند چرا؟ چه کسى گفته است که باید چنین باشد و چه کسى این بدعت را باب کرده است ؟ 2 من دراینجا براى نکته برخى رندان معرض ( که مى خواهنداوضاع چنین باشد) یا خود خواهان لا تعهد یانادانا مقدس نما دهان نگشایند وافکاراصلاحى دلسوختگان را تخطئه نکنند و چماق بر ندارند وانسان را تحت عنوان( ضد بلند گو) تکفیر ننمایند یا بعضى دکه داران جنجال طلب تظاهر دوست به دست و پا نیفتند یااحیانا پاره اى جوانان خوشدل علاقمند به شعائر و تظاهرهاى مذهبى و بیخبراز دیگر جانبها و جنبه ها دل آزرده نگردند سخنان و دستورات على( ع) را یاد مى کنم . پیشواى ماامیرالمومنین على بن ابیطالب( ع) در عهدنامه ( حکومتنامه )اى که براى سردار بزرگ و حاکم زاهد مالک اشتر نخعى نوشته است از جمله بااو چنین دستور مى دهد:
واذااقمت فى صلاتک للناس فلا تکوتن متقرالله (1)...
هنگامى که با مردم نماز جماعت مى خوانى چنان مخوان ( و چندان طول مده ) که مردم رااز دین برمانى واز نماز متنفر سازى !
ببینید! آیا چیزى از نماز آنهم نماز جماعت بهتر هست ؟ بااین حال همین نماز جماعت ممکن است موجب نفرت جامعه از نماز و عبادت گردد تا چه رسد به چیزهاى دیگر.البته روزهایى هست که باید مظاهرى در اجتماع پدیدار باشد و جامعه داراى شور و نشورى گردد لیکن این روزها در همه سال دو سه روزى بیش نیست و در همان دو سه روز هم این چگونگى در چند ساعت از روز خواهد بود آنهم دراماکن بزرگ و خیابانها و میدانهاى وسیع ... و با رعایت اندازه و تناسب و در نظر داشتن حسن ادا و حسن صورت و خواندن اشعار یا جمله هاى سنگین و دعاها و زیارتهاى کوتاه مناسب ... ما چرا توجه نداریم که تعالیم دین بیشتر باید به صورت( جوهر روحانى) باشد تا( جنجال جسمانى)
چون ادب و مدارا و متانت و رعایت احوال همگانى در تعلیم و تبلیغ دین جزء وظایف است (و مسئله مزاحمتهاى صوتى به نام تبلیغ به عنوان یک نمونه یاد شد) من دراینجا تعلیم دیگرى از على( ع) نقل مى کنم تا دینداران علاقه مند بیدار گردند و نفوذیان بدکار رسوا شوند و ساده لوحان بیخبر به خود آیند.امروز ما موارد بسیارى داریم که برخوردهایى که به نام دین با مردم مى شود از قبیل بلندگوها و صداى آنهاست همه کوبنده بى تناسب زجرآور و بدوراز روح والاى دین و تعالیم دین باید جلوى همه اینها گرفته شود افراد بى صبر عقده دار عصبانى مزاج مرموز نادان مقدس نماى بیخرد علاقمند بیخبر وامثال اینان نباید در موضع عرضه هاى دینى و تذکرهاى دینى و مراقبتهاى دینى گذاشته شوند از در ورودى یک اداره گرفته تا درگاه یک مسجد تا...
على( ع) در دستورنامه اى دیگر که براى استانداران خویش نوشته است مى فرماید
: وصلوا بهم صلاه اضعفهم ولا تکونوا فتانین ...(1)
نماز جماعت را به اندازه طاقت ضعیفترین و بى بنیه ترین افراد طول بدهید و مبادا باعث گردید تا دین مردم ( و علاقه مردم به دین و شعائر و عبادات ) ضایع گردد.
على( ع) مجسمه تمام نماى پیامبراکرم و مرشداعظم است . و همین دستور نیز دراصل ازبانى دین و راهنماى نخستین است . على( ع) خود چنین مى فرماید
: ...فان فى الناس من به العاه وله الحاجه . وقد سالت رسول الله - صلى الله علیه و آله و سلم - حین وجهنى الى الیمن : کیف اصلى بهم ؟ فقال(: صل بهم کصلاه کصلاه اضعفهم وکن بالمومنین رحیما)2
- نماز جماعت را با مدارا و ساده بخوانید زیرا در میام مردم کسانى هستند که بیمارند و طاقت زیادى ندارند یا گرفتارى دارند و باید به کار خود برسند. هنگامى که پیامبراکرم( ص) مرا به یمن فرستاد پرسیدم نماز جماعت را چگونه بخوانیم ؟ فرمود(:نماز جماعت را به اندازه توان ضعیفترین و ناتوانترین مردم بخوان و با مردم به دلرحمى و مدارا رفتار کن)!
این است اخلاق تبلیغى و روش تربیتى دراسلام . با آنهمه سفارشى که درباره نماز شده است و درباره خواندن قرآن در نماز واذکار دیگر و تکرار ذکرهاى رکوع و سجود و دعاى بسیار کردن واز خدا تقاضا کردن واو رااثنا گفتن در قنوت و طولانى کردن قنوت ... و بااینکه یکى از امتیازات شیعه آل محمد( ص) طول سجود شمرده شده است (دراحادیث رسیده است که شیعیان سجده ها را طولانى مى کنند و به هنگام به خاک نهادن پیشانى در برابر خدوند متعال درنگ بسیار مى نمایند) بااین وصف در مسائل اجتماعى که پاى مردم و گرفتارى و بیمارى و هزار مشکل و مسئله دیگر در کاراست ( بویژه دراین ایام ) تا آن اندازه که ملاحظه کردید به رفق و مدارا و رعایت حال کسى که نیازى به رعایت دارد سفارش شده است . امیداست مسئولان ماموران و متصدیان هرامرى اگر چه برگزارى یک مجلس ساده دو ساعته در مسجد محل همه و همه به روحیه انسانى اسلام توجه مى کنند موجب آزار کسى و نفرت کسى و خستگى کسى از دین یا سر خورده شدن جوانى و ناآگاهى و... نشوند و همه گونه اخلاق محمدى را در عمل نشان دهند. امیداست مبلغان و مربیان دینى این مسائل را که اهمیت بسیار دارد در هر مورد مورد توجه و تعهد کامل قرار دهند.امروز که مذهب حاکم است باید کارى کرد و روشى داشت که مردم همه مردم حتى غیر مسلمانان همواره حضور و حاکمیت مذهب را بخواهند وادامه آن را طالب باشند. واگر خداى ناکرده والعیاذبالله تعالى روزى این حاکمیت نبود افسوس این روزها را بخورند. بایداینچنین باشد. کدام مسلمانى جزاین مى اندیسشید و جزاین مى خواهد؟ ¸
براى تکمیل این بحث و تاکید بیشتر براهمیت رفق و مدارا در دعوتها واعمال وامور مذهبى نقل حدیثى دیگراز پیامبراکرم( ص) مناسب است .این حدیث در( صحیح بخارى) روایت شده است :
قال رجل : یا رسول الله ! لااکاد ادرک الصلاه مما یطول بنا فلان . فما رایت النبى( ص) فى موعظه اشد غضبا من یومئذ. فقال( : ایهاالناس !انکم متقرون فمن صلى بالناس فلیخفف قان فیهم المریض والضعیف وذاالحاجه...)
ابن مسعودانصارى مى گوید: مردى به پیامبراکرم عرض کرد: من نمى توانم نمازم را به جماعت بخوانم چون امام جماعت نماز را طول مى دهد. پیامبر چنان غضبناک گشت که هیچگاه او را مثل آن روز غضبناک و خشمگین ندیده بودم . آنگاه مردم را جمع کرد و فرمود(: اى مردمى که امام جماعتید شمااشخاص رااز دین مى رمانید و متنفر مى سازید. هر کس نماز جماعت مى خوامد سبک بخواند زیرا میان مردم مریض هست ضعیف هست گرفتار کار و شغل هست...
( حال ازاینجا حساب بلندگوها واینهمه تکرار واصرار بر موعظه و دعا و عربى خوانى و... را شما خود بکنید!
ح -هنر و مسائل هنرى
مسئله هنر و تناسب و زیبایى وانسجام وابداع وابتکار در تبیین و عرضه یکى دیگراز مسائل بسیار بااهمیت است . هنر به معناى( ایجاد تناسب براى القاى فکر و تصور) همواره در مظاهر دینى حضور داشته است . قرآن کریم از نظر هنرى و رعایت زیبایى و تناسب در عرضه و القاء سر آمد کتابهاى تاریخ انسان است .امامن نیز به ابعاد هنرى و رعایت آن در بعد کلام و بلاغت و آهنگورى واژه ها و تقارن در تعبیر همواره توجه داشته اند. به شعر و شاعرى متعهد نیزارج بسیار مى نهاده اند. کتاب( مناقب) ابن شهر آشوب مازندرانى سرشاراست از ذکر اردوى شاعرانى که شیرامون پیامبراکرم( ص) وامامان مطهر( ع) حضور داشته اند. ما نمى توانیم نادیده بگیریم یااز کمک به آن و ترقى و پیشرفت آن چشم بپوشیم . روحانیت دراین باره نیز باید برنامه هایى داشته باشد.اینکه چند تن از طلاب را -عنداللزوم -به سراغ این امر در جاهاى مختلف بفرستد بدون اینکه آنان سابقه تحصیل و تخصص و شناخت واستعدادى دراین باره داشته باشند زیانش بر کسى پوشیده نیست . من خود دراین دو سه سال شاهد زیانهاى بزرگ این خامگرى و مسامحه شعارى بوده ام
ط - حضور تبلیغى در خارج کشور
حضور تبلیغى ما در خارج کشور در سراسر جهان معاصر همواره ضعیف بوده است بلکه باید گفت در حد صفر بوده است . در مواردى هم که اقدامى شده است باید گفت کمتر کسانى فرستاده شده اند که کارآمد باشند و ساخته شده براى چنین امرى .اگر ما فرهنگ جهان معاصر را واقوام را نشناسیم چگونه مى توانیم حضور تبلیغى در میان آنان داشته باشیم ؟ یکى از واجبات روحانیت شناخت جهان معاصر و فرهنگ بشرى معاصر و پروردن لایق و مبرز و متقى و بصیر و متعهد و آزادنگر براى حضور در این جهان واین فرهنگ است .این انزوایى که نصیب اسلام گشته است از خوداسلام نیست از ماست از مسلمین است از مبلغین اسلامى است . ما شیعه دراین باره بسشتر غفلت و کوتاهى کرده ایم . باید مدارس خاص تربیت مبلغان و مولفان و متفکرانى پدید آید که قادر بر حضور در جامعه جهان معاصر
گردند و حضور فکرى واقدامى اسلام را در جهان معاصر تامین کنند. واخیرا دیدیم که لزوم یاد گرفتن زبانهاى خارجى راامام یادآور گشتند و زبان یک قسمت قضیه است نه همه آن . براى تبلیغ شناخت فرهنگ و روحیات هر قومى لازم است و عمده .
حضور فرهنگى در سطح جهان
حضور فرهنگى عمیق تر واصیل تر از حضور تبلیغى است . در حقیقت چیزى که مى تواند پشتوانه پیشرفت تبلیغ و تاثیر خلاق و بنیادى آن در جامعه اى و در میان قومى باشد همان حضور فرهنگى است . روحانیت ما بایداز نظرافکار نظریات نشریات تحقیقات و دیگرابعاد فرهنگى بخشى و آثارى داشته باشد که حضور فرهنگى او را در جهان تحقق بخشد و تامین و تضمین کند.
از یکى ازاستادان محترم اقتصاد شنیدم که مى گفت:( بهترین و تحقیقى ترین کتابى که درباره کارل مارکس وافکاراو در یکىاز کشورهاى معروف خارجى تدریس مى شود نوشته یک کشیش است). ملاحظه کنید کشیش مسیحى که خود روزهاى یکشنبه در کلیسا حاضراست بهترین کتاب را در شناخت افکار مارکس مى نویسد و آن کتاب به صورت کتابى درسى در مى آید.او بدینگونه مسیحیت را پاس مى دارد زیرا جوانانى که تصور مى کنند مذهبیهااین مطالب را نمى دانند و گرنه درباره عقاید خود تجدید نظر مى کردند هنگامى که ببینند خیر مى دانند و خوب هم مى دانند و تجدید نظر مى کردند نمى کنند بلکه براى آن مطالب در جاى خود شاسخ هم دارند درباره محتواى آن مکتبها متزلزل مى شدند واز نو به خواندن و تحقیق درباره مذهب مى پردازند. و آیااگر متفکران اسلامى وارداین قلمروها بشوند بااستعدادها و دقت خاصى که از آنان معروف است چه خواهند کرد؟ بارى معناى حضور فرهنگى این است .اینکه بزرگان سلف امثال فارابى واخوان الصفا حتى درباره موسیقى کتاب مى نوشته اند به همین منظور بوده است .
یا شناخت کشورهاى اسلامى ومسلمین جهان
یکى دیگراز وظایف عمده و موصوعات مهم شناخت کشورهاى اسلامى است
و آگاه شدن ازاوضاع مسلمین در کشورهاى اسلامى و در سایر نقاط جهان . ما باید کشورهاى اسلامى را به صورتى دقیق بشناسیم از نظر مسائل تاریخى مسائل جغرافیایى انسانى اقتصادى فرهنگى سیاسى نظامى و... باید بدانیم این کشورها هر کدام در آجا قرار دارند؟ با چه کشورهایى هم مرزند؟ وضع داخلى آنها چگونه است ؟ سیاست خارجى آنها چیست ؟ آیا مورد طمع استعمارند؟ آیا مستعمره گشته اند؟ نیمه مستعمره اند؟ آیا چنین نیستند؟ مسیحیت و یهودیت و مکاتب الحادى در آنها حضورى دارند؟ یا ندارند؟ و در آنجا که دارند چه نوع حضورى است ؟ وضع جوانان آنها چگونه است ؟ اقتصاد آنها بر چه پایه اى استواراست ؟ طمع استعمار در آنهااز چه جهت است ؟ حکام و دولتهاى آنها تا چه اندازه مستقلند و تا چه اندازه وابسته و دست نشانده ؟ و دهها مسئله دیگر...این یک وظیفه بزرگ دینى واسلامى است . و معلوم است که بارآن بر دوش روحانیت است در مسئله نخست و سپس دیگر مراکز مربوط و مسئول .
همچنین بایداز مسلمانانى که در سراسر جهان در هر جا و هر نقطه و به هر تعداد و هراندازه هستند و زندگى مى کنند و هم ازاوضاع آنان نیز آگاه باشیم . بایداز همه آمار داشته باشیم واز مشکلات و مسائل آنان نقاط سلامت و نقاط ضعف آنان مقدار واقع شدن آنان در دسترس ایادى استعمار( چه ایادى تبلیغى چه فرهنگى چه سیاسى چه بهداشتى و طبى و چه بازرگانى ) باخبر گردیم
یب حضور تعلیمى تبلیغى امدادى وارشادى در کشورهاى اسلامى و در میان مسلمین جهان
پس از حاصل شدن شناختى که در بخش پیش اشاره کردیم نوبت به اداى تکلیف وجدانى واسلامى و برادرى ما مى رسد. هنگامى که کشورهاى اسلامى جوانان این کشورها و مسلمانان سایر نقاط جهان را شناختیم وظیفه تماس یافتن وارتباط گرفتن با آنان پیش مى آید. ما باید با همه آنان به اندازه امکان تماس داشته باشیم و هر کمکى در هر باره که از ما ساخته است به آنان برسانیم .
چه بسا ما بتوانیم بااقدامى ساده کارى بکنیم که براى برخى از آنان اهمیت بسیار داشته باشد. تنها در کمک مادى ما مى توانیم با جوگیرى ازاسراف در خرج و مصرف به بخشى از آنان که در نهایت فقر و مسکنت به سر مى برند کمکهاى شایان کنیم
این مسئله را که بااختصار یاد شد باید جدى گرفت و آن را یک امر تکلیفى تلقى کرد.
در همینجا خوب است یادآورى کنم که مردم ما هنوزازاسراف در مصرف دست بر نداشته اند بویژه برخى از بانوان خانه دار!اینهمه مصرف اسرافى در لباس و وسایل واینهمه خرج و زحمت و هزینه گذارى در مهمانیها واینهمه تنوع در غذا و سفره چرا و براى چه ؟ بااینکه چه بسیار مردمى در جهان ( و چه بسا درایران ) هستند که حتى از یک نوع غذاى خام در شبانه روز محرومند. روحانیت باید برنامه اى تبلیغى و تعلیمى وارشادى و وسیع تهیه بیند و مردم را به یک قوام معقول درباره مصرف هدایت کند .
ادامه مقاله را درشماره آینده بخوانید
پاورقى
1 دراینجا مقصوداز دو سال اخیر با توجه به تاریخ این سخنرانى ( اردیبهشت 1539). سالهاى 58 و 57است .
2اشاره است به ضرب المثل عربى معروف: ( الرائد لایکذب اهله) . اشاره اى دیگر دراین باره خواهد آمد.
3 دراینجا نظرم بیشتر به بعد آگاهى و شناخت این دو مرد بزرگ و دو روحانى کم نظیر معطوف است .
4 تحف العقول .261.
5- البته اکنون به برکت تذکرهاى امام این مزاحمتها تا حدود بسیارى کم شده است ولى سخن بر سرغفلت از وظایف و سستى در حضورها و مراقبتهاى لازم است .
6 باید نثر موعظه مذهبى و دعا و توسل و کلمات بیدار کننده و پندآموز به اندازه اى باشد و چنان ظریف و مناسب انجام یابد که مردم همواره راغب باشند آنها را بشنوند و خود با جان و دل در پى شنیدن باشند و پس از شنیدن به ذهن بسپارند و بدان عمل کنند. مردم باید خود حرکت کنند و با رغبت به محافل حاضر شوند و به تانى به گفته ها گوش دهند. و باید چنان متراکم و خشن و با هیاهو نباشد که مردم فرصت به ذهن سپردن و تامل کردن و یاد گرفتن نیابند تا چه رسد به عمل کردن و نباید چنان باشد که سیر و دلزده و خسته و متنفر گردند.این است روش القاى دینى و تربیت روحى . واگر جزاین شد خدمت و تبلیغ نیست خیانت و تنفیراست .
7 نهج البلاغه صبحى الصالح .440 فیض .1023.
8 نهج البلاغه صبحى الصالح .426 فیض .986.
9 نهج البلاغه صبحى الصالح .440 فیض .1023.