آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

در نشستی با حجت الاسلام و المسلمین دکتر داوود مهدوی زادگان(1)
سیاست صدرایی از سه منظر
موضوع مورد بحث، ذیل مبحثی بزرگتر قابل طرح است و در این زمینه این دغدغه وجود داشته، که پشتوانه های نظری انقلاب اسلامی چیست؟ لذا این پرسش برایم مطرح بود، که فلسفه ای به این بزرگی نمیتواند بدون تأثیرگذاری باشد. البته اگرچه این مفروض ثابت است که ملاصدرا تأثیراتی را برجای گزارده است، اما پرسش این است که این تأثیرگذاری در چه ابعادی است؟ آیا بیشتر نظری است یا عملی؟ این موضوع در وجه سیاسی و اجتماعی دوره ملاصدرا و ایران معاصر جای بحث دارد و برای دست یابی به این بحث، ضروری است که تأثیر حکمت متعالیه در جامعه و سیاست از دیدگاه روشنفکران مورد بحث و بررسی قرار گیرد.
    نکته مهمی که درباره ملاصدرا به نظر می رسد، موضوع مقارنت و هم عصر بودن ملاصدرا و دکارت فرانسوی است. دکارت به عنوان بنیانگذار اندیشه سیاسی معاصر غرب، همزمان با ملاصدرا زندگی میکند. ملاصدرا در سال 1579 چشم به جهان گشود و دکارت در سال 1596 متولد شد. ملاصدرا در سال 1940 و دکارت در سال 1950 از دنیا رفتند. این تقارن در کلام آقایان مطهری، داوری و شایگان هم مطرح شده است. این نکته مهم است که با توجه به غرب، در این سوی، یعنی در شرق، بحثی به همان قوت مطرح میشود و شاید بتوان سنتی الاهی دانست، که در آن سوی حرکتی بوده است و در این سوی نیز متفکری متولد شده که تأثیرگذار بوده است.
    در بحث حاضر به تأثیرات تفکر سیاسی و اجتماعی ملاصدرا از نگاه روشنفکران پرداخته میشود.
    به طور کلی از سه جریان روشنفکری یا سه محفل علمی که درباره حکمت متعالیه بحث دارند میتوان یاد کرد که عبارتند از:
    1. محفل کربن
    هانری کربن با جهت گیری خاصی، به شرق میپردازد و به فلسفه ایرانی و شیعی می رسد و از آن خارج نمیشود. وی بر برداشت شرق شناسان، که معتقدند: فلسفه اسلامی با ابن رشد خاتمه یافته است، خط بطلان میکشد. وی معتقد است: در مهد فلسفه خیز فلسفه، یعنی ایران، فلسفه دوباره احیا شده و این اتفاق با ملاصدرا افتاده است. کربن بر آن بود تا فلسفه متعالیه را به جهان بشناساند. کربن نسبت به شرق شناسی از این زاویه نگاهی انتقادی دارد که از دو جنبه است: یکی این که برداشت آنها از توقف فلسفه اسلامی درست نیست، و دیگری این که عالم تجدد، عنصر خلاقیت را از عالم از بین میبرد و همه چیز را به نابودی میکشاند. کربن در پی آن بود که چگونه مشکل خلاقیت، که مشکل تجدد است را رفع کند. از این رو معتقد است: باید از عالم تجدد بیرون بیاییم و بر اساس آن تفکر کنیم. وی در این زمینه به حکمت متعالیه رسید که از عناصر ایرانی ـ شیعی میتوان به عالم تجدد کمک کرد.
    بنابراین فلسفه اسلامی به طور کلی و فلسفه ملاصدرا از این توان برخوردار است که به پرسشهای تجدد پاسخ دهد. البته وی به بحث تأثیرات اجتماعی و سیاسی حکمت متعالیه نپرداخته و بلکه بیشتر به نظریات فلسفی ملاصدرا پرداخته است. در عین حال میتوانیم مباحث کربن را نوعی شرق شناسی جدید تلقی کنیم.
    داریوش شایگان مورد دوم است، که در این محفل قرار میگیرد و با کربن هم، حشر و نشر داشته است. وی نیز به نوعی از طریق محفل کربن با فلسفه اسلامی آشنا شده و با فلسفه صدرایی نیز با واسطه شناخت پیدا کرده است؛ آن هم به واسطه تفسیر و نقلی که کربن از ملاصدرا ارائه داده است. وی به پیدایش فلسفه جدید در عالم اسلامی و به افرادی که بر وی تأثیرگذار بوده اند اشاره میکند. به ویژه با علامه طباطبایی، آشتیانی، قزوینی و.... وی تعابیر جالبی از حکمت متعالیه مطرح میکند و معتقد است: صلح محض را در حکمت متعالیه دیده است. البته حکمت متعالیه در شایگان هم به نحو کلی دیده میشود و بحثی در باب تأثیرات اجتماعی و سیاسی ملاصدرا ندارد، ولی تصریح میکند که فلسفه های موجود رو به افول هستند و فلسفه جدیدی با مختصات فلسفه متعالیه در حال تأسیس است.
    سید حسین نصر نفر سوم است که در این محفل به ویژه در تکریم آن نقشی اساسی داشته است. از این رو باید ایشان را در این محفل دید، ولی در عین حال با کربن و شایگان تفاوت دارد. تفاوت او با کربن این است که نمیتوان نگاه شرق شناسانه را به نصر سرایت داد. نصر با شایگان هم از این جهت متفاوت است که با حکمت متعالیه و متون ملاصدرا آشنایی مستقیمی داشته و اهتمام زیادی در معرفی فلسفه ملاصدرا به جهان داشته است. نصر معتقد است: تعقل در دوره قاجار و پهلوی و ایران معاصر از حکمت متعالیه است. نصر اگرچه در کتابش درباره تأثیرات سیاسی و اجتماعی ملاصدرا در دوره قاجار بحث ارائه می دهد، اما این بحث صرفاً به مروجان این مکتب میپردازد و به جزئیات و مسائل سیاسی و اجتماعی نمیپردازد.       
    2. محفل فردید
    مشکلی که در بحث فردید قابل یادآوری است این است که مکتوبات چندانی از وی در دست نیست به جز موارد معدودی که توسط شاگردان او منتشر شده است. فردید موضعی انتقادی نسبت به ملاصدرا دارد و معتقد است: ما یک ملاصدرا نداریم، بلکه چند ملاصدرا داریم. ملاصدرای دیروزی داریم و ملاصدرای امروزی. ملاصدرای امروزی، ملاصدرای مخلوط با آرای پوپر است. این بحث ناظر به بحث سروش است، که البته جای تأمل دارد، چرا که در بحث سروش در کتاب نهاد ناآرام جهان صحبتی از پوپر نیست، اگرچه ملاصدرا در بحث سروش تداوم نداشت. اما بحثهای بعدی ایشان نشان داد که ملاصدرای امروز نمیتواند تداوم داشته باشد. البته ملاصدرای دیروزی نیز با واقعیت مطابقت ندارد و یک ملاصدرای محافظه کار است. وی به شدت به حکمت صدرا حمله میکند و صدرا را تا مرز زندیق و بی تقوایی و یونان زدگی متهم میکند. او معتقد است: ملاصدرا، غرب زده، خود بنیاد و محافظه کار است. وی طرفدار انقلابی بودن مدام است و با توجه به پذیرش چنین اصلی، افراد را مورد سنجش قرار می دهد. حتی خدا را با همین معیار انقلابی بودن مورد بحث و سنجش قرار می دهد. به خدای پریروز و پس فردا معتقد است. معتقد است: باید چپروی کنیم، اما باید زهر چپروی را که خود بنیادی است، از آن گرفت.
    فردید، وقتی برای حکمت متعالیه نگذاشته تا آن را فهم کند، لذا بیشتر بر اساس برداشتهایش به بحث میپردازد و نتیجه این که حکمت متعالیه، حکمتی غیر انقلابی است. انقلاب هم یک پدیده مدرن است و ملاصدرا چون مربوط به غیر مدرن است، لذا حکمت او نمیتواند تأثیری در انقلاب داشته باشد.
    داوری اردکانی نیز در شمار این محفل است، اما بر اساس فحوای سخنانش بر آن است که از این محفل فاصله بگیرد، که آن هم بیشتر در جهت محافظه کاری است. البته باید یادآوری کرد که بحث فردید، که خودش مدرن است، در کار داوری نیز تأثیرگذار بوده و اسماءالله و حتی خدا را هم تاریخی میبیند. داوری میخواهد از چپروی فردید فاصله بگیرد. نوع برداشت های داوری در دوره اخیر محافظه کارانه است. درباره تأثیرات اجتماعی و سیاسی حکمت متعالیه بحث دکتر داوری پیچیده است و بحثهای وی به آخر نمی رسد؛ زیرا داوری فیلسوف مسئله است تا پاسخ. او بیشتر به طرح مسئله میپردازد تا به پاسخ. لذا باید به این نکته توجه کرد، که داوری درباره فلسفه اسلامی چه نظری دارد تا بتوان درباره حکمت متعالیه نظرات وی را جست و جو کرد. برداشت کلی از ایشان این است که ایشان عالم سنت را پایان یافته تلقی میکند و دیگر رنگ و بو ندارد و اگر هم سنت باشد بیشتر به صورت ماده ای برای جهان مدرن است و سنت به صورت چهره مدرن خودش را ارائه میکند. وی معتقد است: با سنت نمیتوان جهان را اداره کرد. داوری نیز سنت و یا مشخصاً حکمت متعالیه و تأثیرگذاری سیاسی و اجتماعی آن بر جامعه را نمی پذیرد.  
        3. محفل امتناع (زوال نویسان)
    محسن مهدی به این بحث اشاره کرده و معتقد است: حکمت متعالیه از بحث تأثیرات اجتماعی و سیاسی غافل است. سید جواد طباطبایی نیز در همین محفل قابل اشاره است.
        پی نوشت :
    1. عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی.

تبلیغات