آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

1. حقوق از اعتباریاتی است که با قدرت دارای رابطه ای مستقیم میباشد، یعنی قدرت است که اعتباریات را در یک جامعه خلق کرده و به گونه ای که میخواهد آن را ترسیم میکند تا بتواند قدرت خود را حفظ کند. پس اعتباریات از قدرت زاییده میشود و از آن نیز قدرت به وجود می آید. پس ارتباط حقوق و قدرت یک ارتباط دو سویه مستقیم میباشد.
    2. قدرت، منابع حقوقی را تعیین میکند و از این راه وارد اعتبار گذاری و وضع قانون میشود و زمانی که منابع حقوقی روشن شد خود به خود به گونه ای چارچوبهای شناختی آن نیز تعیین میشود، چون هر منبع حقوقی خود دارای یک چارچوب شناختی خاص به خود میباشد که فلسفه حقوق و شناختشناسی حقوق آن تعیین میکند، مثل حقوق بشر که دارای چارچوب شناخت فردی است.
    3. مبنای شناختی حقوق بشر، انسان از منظر فردی و جسمی است، پس شناختشناسی جمعی در این مقوله راه ندارد و یا فرد را از بعد جسمی مورد توجه قرار می دهد و شناختشناسی جسمی انسان را ملاک و معیار میشود. پس ملاک شناختی انسان در این منبع حقوقی، فردیت جسمی انسان است که سبب اعتبار سازی حقوقی میشود که از آن به اومانیسم حقوقی تعبیر میشود.
    4. اومانیسم حقوقی که مبنا جسم انسانی قرار میگیرد. پس چارچوب شناختی جسمانی انسانی در فرآیند اعتبار سازی در مرکزیت واقع میشود، به عبارتی دیگر غریزه فردی انسانی ملاک شناختی انسانی را تعیین میکند و غریزه، نظام شناختی انسان را شکل می دهد، مثل آنچه فروید درباره غریزه جنسی نظریه سازی کرد و شناخت انسانی را بر اساس غریزه جنسی تنظیم کرد و مارکس نظام شناختی انسانی را بر اساس غریزه گرسنگی ترسیم کرد.
    5. مردم بر انسانهایی اطلاق میشود که در یک حوزه جغرافیایی زندگی میکنند. پس مردم و زندگی دو مفهوم گره خورده به هم میباشند و زندگی بر اساس یک نوع شناخت بنا میشود، که به زبانهای متفاوت از آن یاد شده است و گاهی از آن به عقل سلیم و گاهی بر شعور عام و شعور عمومی یاد میشود به عبارت دیگر شناختشناسی مردمی پیوندی خاص با زندگی دارد که شعور عمومی جامعه را تشکیل می دهد و چون مستقیم مرتبط با زندگی میباشد. پس در آن اشتباهی راه ندارد و از آن به عقل سلیم یاد میشود.
    6. فرهنگ مردم بر اساس زندگی مردم شکل می گیرد و تحول میپذیرد و نظام شناختی آن نیز اعتباراتی به وجود می آورد که زندگی انسانی را نظم و انسجام میبخشد و حقوق مردم نام میگیرد (حق الناس). نظامی حقوقی مردمی تا حدی است که زندگی انسانی را نظام دهد که بر حداقل ما تکیه میکند و هر گاه حقوق تنظیمی با زندگی روزمره در تضاد واقع شود، حقوقها تعطیل و یا تغییر مییابد. (تشخیص مصلحت). پس حقوق مردمی بسیار سیال میباشد و نمیتواند وسیله ای برای استبداد شود(لاضرر و لاضرار فی الاسلام).
    7. مردم زندگی را محور اصلی میشناسد و برای تنظیم زندگی به فرهنگ سازی روی می آورند. مردم فرهنگ را میسازند برای اینکه بتوانند غرایز حاکم بر زندگی انسانی به گونه مشروع و انسانی ارضا کنند و حقوق که اعتباریترین قسمت فرهنگ است نیز در جهت ارضای غرایز انسانی، به کار می رود و هر فرهنگی در جهت ارضای هر چه بیشتر غرایز تلاش میکند. پس پویایی خود را در این جهت تنظیم میکند و حقوق اعتباری خود نیز این پویایی تنظیم میکند. پس حقوق مردمی در جهت ارضای مشروع غرایز انسانی، حالت خود تنظیمی دارد.
    8. مردم و فرهنگ مردمی پویایی خود را از تعامل و تبادل فرهنگی به دست می آورند ؛ به عبارتی دیگر مردم سعی در یافتن راههای ارضای غرایز انسانی با توجه به فرهنگهای دیگر دارند تا اینکه بتوانند راههای بهتر برای ارضای غرایز پیدا کنند. پس تعامل فرهنگی در جهت غنای بیشتر زندگی انسانی است که از راه ارضای بیشتر و عمیق تر غرایز انسانی به گونه مشروع حاصل میشود. پس حقوق مردمی یک حقوق میان فرهنگی است.
    9. حقوق مردمی یک حقوق امضایی است، یعنی در جریانی ارتباطات میان فرهنگی در سطح جهان، فرهنگها پذیرفته میشوند؛ چرا که فرهنگ بر اساس اینکه در چه زمانی زندگی میکنند و بر اساس اینکه در چه مکانی زندگی میکنند شکل گرفته اند و هویت انسانی زمانی و مکانی را ارائه می دهند که بر اساس آن زندگی انسانها در آن زمان و مکان، ممکن میشود. پس در صورت مهاجرت از یک زمان و مکان به دیگر زمان و مکان، فرهنگ مقصد پذیرفته میشود، مگر آن که فساد در آن باشد که فساد آن رها میشود(احادیثی داریم که کاملا بر این نکته تأکید دارند که زمانی به جایی رفتید سخن آنجا بپذیرید تا پذیرفته شوید).
    10. چارچوب شناختی مردم که به عنوان منبع حقوقی پذیرفته میشود، میان ذهنیت است، یعنی ذهن فردی نیست، بلکه ذهن جمعی است؛ یعنی شناختی است که با دیگری حاصل میشود. پس میزان آن تعاملات اجتماعی یک جامعه است و شناختی که از این تعاملات اجتماعی، حاصل میشود، مسیر تولید حقوق مردمی میشود و هر آنچه به عنوان مبنای حکومتی واقع میشود از چارچوب عرف و مردم به اعتبار سازی حقوقی میپردازد.
    11. میان ذهنیت، اصالت به «دیگری» می دهد تا خود (هر آنچه برای خود نمیپسندی بر دیگری نمیپسندد) پس در فرآیند حقوق گذاری به شناختشناسی دیگری پرداخته میشود و آنگاه سعی در نزدیک شدن به نظام شناختی آن میشود تا بتواند امکان تعامل با دیگری را حاصل کند؛ به عبارتی دیگر سنجش باورهای دیگری با باور خودی و تنظیم این دو نظام شناختی و باوری است که امکان زندگی اجتماعی و تعاملات مربوط به آن حاصل میشود. پس حقوق جهانی مردمی یک حقوق صلح طلب و حقوق صلح جهانی است.
    12. حقوق جهانی مردم هم بر ساحت فردی به عنوان خود تکیه میکند و هم بر ساحت جمعی به عنوان دیگری، پس فرد فدای جمع و جمع فدای فرد نمیشود و هیچ کدام از بعد حقوقی به دیگری تعرض نمیکنند، مثل تعرض حقوق بشر به حقوق جمعی و حقوق ملتها و حقوق فرهنگی انسانها (مثل عدم مشروعیت حقوق هم جنس گرایی به عنوان نقض حقوق بشر) آنچه بین حقوق فردی و حقوق جمعی در حقوق جهانی مردم، هماهنگی ایجاد میکند، ارتباطات میان فرهنگی و ارتباطات انسانی است که در یک توازن رسانه ای ایجاد میشود.

تبلیغات