آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

1. قرن نوزدهم در اروپا ، صحنه به وجود آمدن «نظریه دولت ـ ملت» بود که در عمل به «ملت سازى» تبدیل شد که منشأ خشونت‏هاى بسیار گردید و چه قومیت‏ها و مذاهب که فداى این ملیت سازى نشد و چه جدایى‏ها که در خانواده‏ها و خویشاوندهاى هم زبان و هم مسلک که رخ نداد.
2. مهم‏ترین خطر فکرى دولت ـ ملت»، حدود جغرافیایى دولت است که از آن به مرز سیاسى یک کشور یاد مى‏شود. مرزهاى فرهنگى، مذهبى و عقیدتى هرگز دیده نمى‏شود، پس یک نوع «استاندارد سازى سیاسى» است که «خاص سازى فرهنگى» را به دنبال دارد.
3. «قومیت سازى و قومیت کشى» و «دیگرى سازى»، از فرآیندهاى تشکیل دهنده دولت ـ ملت هستند، پس نظریه دولت ـ ملت در درون خود، خشونت طلب و خشونت زا است و تاریخ این نظریه و چگونگى تکون و حیات آن، بزرگ‏ترین جنگ‏هاى تاریخ بشریت را به همراه دارد. (جنگ جهانى اول و دوم و جنگ سرد).
4. امروزه که «عصر خودآگاهى مردمان» بر زمین است، نظریه دولت ـ ملت به شدت در حال سقوط است و مردمان جهان، دیگر قائل به «دیگرى‏ها» نیستند (هر چند از ابتدا نبوده‏اند، بلکه این دولت‏ها بودند که این وضعیت را به وجود آوردند)، بلکه در تلاش براى زندگى با دیگر مردمان جهان در قالب یک صلح جهانى (نه امنیت جهانى) هستند.
5. قومیت گرایى و قومیت کشى، ناشى از سکولاریسم است که انسان را به «موجودهاى تجربى و منفرد» تبدیل مى‏کند.که مى‏توان روى آن «مهندسى اجتماعى» انجام داد.
همه این فرآیند، در قالب یک «جامعه مدنى»، توسط نخبگان و روشنفکران اجتماعى رخ مى‏دهد، پس قومیت گرایى و قومیت کشى، پدیده‏اى جدید و روشنفکرى است.
6. در مقابل «نظریه دولت ـ ملت»، «نظریه دولت ـ مردم» قرار دارد که نظریه انقلاب اسلامى ایران بوده است که در آن قومیت سازى و قومیت کشى معنا ندارد، بلکه اصل در آن فرهنگ ـ زندگى به معناى عام است، پس نظریه دولت ـ مردم، انسان کش نیست، بلکه حیات بخش است ؛ حیات بخشى به انسان‏ها و آبادى سازى جوامع.
7. مبناى اصلى دولت ـ مردم معنویت است، یا نظام معنایى که انسان‏ها زندگى خود را بر اساس آن شکل مى‏دهند که مهم‏ترین عنصر آن جهان پدیدارى (جهان بینى) است، به همین دلیل نوعى پیوند فرا جغرافیایى و فرا مرزى بر معادلات خود بنا مى‏کند، چرا که در بین مردمان تمامى جهان «کلمه سواء» پیدا مى‏شود که مهم‏ترین جزء این «کلمه سواء» خدا است.
8. نظریه دولت ـ مردم دولتى اخلاقى است، چرا که بدون اخلاق، نظام معنایى زندگى، دچار اختلال و در ادامه بحران خواهد شد. به همین دلیل دولت ـ مردم دولتى کریمه است که در پى مکارم اخلاق پیش مى‏رود و مردم با فطرت و عقل سلیم خود، به دنبال اخلاق، براى ثبات زندگى روزمره خود هستند.
9. نظریه دولت ـ ملت، توسط ناپلئون و پس از انقلاب فرانسه بنیاد نهاده شد که از همان نخست، با خشونت داخلى (گیوتین) و جنگ‏هاى خونبار خارجى وى در اروپا و خاورمیانه، همراه بود و بنیاد تئوریک خود را بر مبناى مصادره اموال کلیسا و سکولاریسم پایه گذارى کرده بود و بعدها توسط هگل به عنوان نظامى نظریه‏اى مطرح شد، سپس در این نظریه، دولت جایگزین کلیسا گردید.
10. نظریه دولت ـ مردم، در تاریخ بشر ریشه دارد، چرا که نظریه‏اى زندگى محور است، پس تا زندگى بوده است این نظریه بوده است که توسط ادیان بزرگ معنایى متعالى پیدا کرده است و بر همین اساس تمدنهاى بزرگ بشرى به وجود آمده است، ولى مستبدان تاریخ این نظریه را به نام خود مصادره کرده‏اند.
11. مبناى معرفتى نظریه ملت ـ مردم بیان ذهنیت است که زندگى بر اساس آن تشکیل مى‏شود، پس در مسائل قومیت‏ها و مذاهب دیگر، مبناى خود را بر اخلاق و تقوا بنا مى‏کند و بر همین اساس، تعامل خود را در سطح روابط داخلى و بین المللى، با شناخت دیگر اقوام (لتعارفوا) استوار مى‏سازد.
12. نظریه بحران زده دولت ـ ملت، در جهان امروز (نمونه آن در بحران امروز دولت در آلمان به عنوان مغز دولت ـ ملت)، به دنبال فرار به جلو، براى نجات خود است و این را با نظریه جعلى جهانى شدن و جهانى سازى و خشونت‏هاى جهانى، تحت عنوان مبارزه با تروریسم انجام مى‏دهد. به عکس نظریه دولت ـ مردم که مبناى خود را بر «اجتماع مدنى جهانى» مى‏گذارد که به دنبال ایجاد «صلح جهانى» ارتباطات میان فرهنگى در سطح جهانى است.

تبلیغات