نظریه دولت و مردم
آرشیو
چکیده
متن
1. قرن نوزدهم در اروپا ، صحنه به وجود آمدن «نظریه دولت ـ ملت» بود که در عمل به «ملت سازى» تبدیل شد که منشأ خشونتهاى بسیار گردید و چه قومیتها و مذاهب که فداى این ملیت سازى نشد و چه جدایىها که در خانوادهها و خویشاوندهاى هم زبان و هم مسلک که رخ نداد.
2. مهمترین خطر فکرى دولت ـ ملت»، حدود جغرافیایى دولت است که از آن به مرز سیاسى یک کشور یاد مىشود. مرزهاى فرهنگى، مذهبى و عقیدتى هرگز دیده نمىشود، پس یک نوع «استاندارد سازى سیاسى» است که «خاص سازى فرهنگى» را به دنبال دارد.
3. «قومیت سازى و قومیت کشى» و «دیگرى سازى»، از فرآیندهاى تشکیل دهنده دولت ـ ملت هستند، پس نظریه دولت ـ ملت در درون خود، خشونت طلب و خشونت زا است و تاریخ این نظریه و چگونگى تکون و حیات آن، بزرگترین جنگهاى تاریخ بشریت را به همراه دارد. (جنگ جهانى اول و دوم و جنگ سرد).
4. امروزه که «عصر خودآگاهى مردمان» بر زمین است، نظریه دولت ـ ملت به شدت در حال سقوط است و مردمان جهان، دیگر قائل به «دیگرىها» نیستند (هر چند از ابتدا نبودهاند، بلکه این دولتها بودند که این وضعیت را به وجود آوردند)، بلکه در تلاش براى زندگى با دیگر مردمان جهان در قالب یک صلح جهانى (نه امنیت جهانى) هستند.
5. قومیت گرایى و قومیت کشى، ناشى از سکولاریسم است که انسان را به «موجودهاى تجربى و منفرد» تبدیل مىکند.که مىتوان روى آن «مهندسى اجتماعى» انجام داد.
همه این فرآیند، در قالب یک «جامعه مدنى»، توسط نخبگان و روشنفکران اجتماعى رخ مىدهد، پس قومیت گرایى و قومیت کشى، پدیدهاى جدید و روشنفکرى است.
6. در مقابل «نظریه دولت ـ ملت»، «نظریه دولت ـ مردم» قرار دارد که نظریه انقلاب اسلامى ایران بوده است که در آن قومیت سازى و قومیت کشى معنا ندارد، بلکه اصل در آن فرهنگ ـ زندگى به معناى عام است، پس نظریه دولت ـ مردم، انسان کش نیست، بلکه حیات بخش است ؛ حیات بخشى به انسانها و آبادى سازى جوامع.
7. مبناى اصلى دولت ـ مردم معنویت است، یا نظام معنایى که انسانها زندگى خود را بر اساس آن شکل مىدهند که مهمترین عنصر آن جهان پدیدارى (جهان بینى) است، به همین دلیل نوعى پیوند فرا جغرافیایى و فرا مرزى بر معادلات خود بنا مىکند، چرا که در بین مردمان تمامى جهان «کلمه سواء» پیدا مىشود که مهمترین جزء این «کلمه سواء» خدا است.
8. نظریه دولت ـ مردم دولتى اخلاقى است، چرا که بدون اخلاق، نظام معنایى زندگى، دچار اختلال و در ادامه بحران خواهد شد. به همین دلیل دولت ـ مردم دولتى کریمه است که در پى مکارم اخلاق پیش مىرود و مردم با فطرت و عقل سلیم خود، به دنبال اخلاق، براى ثبات زندگى روزمره خود هستند.
9. نظریه دولت ـ ملت، توسط ناپلئون و پس از انقلاب فرانسه بنیاد نهاده شد که از همان نخست، با خشونت داخلى (گیوتین) و جنگهاى خونبار خارجى وى در اروپا و خاورمیانه، همراه بود و بنیاد تئوریک خود را بر مبناى مصادره اموال کلیسا و سکولاریسم پایه گذارى کرده بود و بعدها توسط هگل به عنوان نظامى نظریهاى مطرح شد، سپس در این نظریه، دولت جایگزین کلیسا گردید.
10. نظریه دولت ـ مردم، در تاریخ بشر ریشه دارد، چرا که نظریهاى زندگى محور است، پس تا زندگى بوده است این نظریه بوده است که توسط ادیان بزرگ معنایى متعالى پیدا کرده است و بر همین اساس تمدنهاى بزرگ بشرى به وجود آمده است، ولى مستبدان تاریخ این نظریه را به نام خود مصادره کردهاند.
11. مبناى معرفتى نظریه ملت ـ مردم بیان ذهنیت است که زندگى بر اساس آن تشکیل مىشود، پس در مسائل قومیتها و مذاهب دیگر، مبناى خود را بر اخلاق و تقوا بنا مىکند و بر همین اساس، تعامل خود را در سطح روابط داخلى و بین المللى، با شناخت دیگر اقوام (لتعارفوا) استوار مىسازد.
12. نظریه بحران زده دولت ـ ملت، در جهان امروز (نمونه آن در بحران امروز دولت در آلمان به عنوان مغز دولت ـ ملت)، به دنبال فرار به جلو، براى نجات خود است و این را با نظریه جعلى جهانى شدن و جهانى سازى و خشونتهاى جهانى، تحت عنوان مبارزه با تروریسم انجام مىدهد. به عکس نظریه دولت ـ مردم که مبناى خود را بر «اجتماع مدنى جهانى» مىگذارد که به دنبال ایجاد «صلح جهانى» ارتباطات میان فرهنگى در سطح جهانى است.
2. مهمترین خطر فکرى دولت ـ ملت»، حدود جغرافیایى دولت است که از آن به مرز سیاسى یک کشور یاد مىشود. مرزهاى فرهنگى، مذهبى و عقیدتى هرگز دیده نمىشود، پس یک نوع «استاندارد سازى سیاسى» است که «خاص سازى فرهنگى» را به دنبال دارد.
3. «قومیت سازى و قومیت کشى» و «دیگرى سازى»، از فرآیندهاى تشکیل دهنده دولت ـ ملت هستند، پس نظریه دولت ـ ملت در درون خود، خشونت طلب و خشونت زا است و تاریخ این نظریه و چگونگى تکون و حیات آن، بزرگترین جنگهاى تاریخ بشریت را به همراه دارد. (جنگ جهانى اول و دوم و جنگ سرد).
4. امروزه که «عصر خودآگاهى مردمان» بر زمین است، نظریه دولت ـ ملت به شدت در حال سقوط است و مردمان جهان، دیگر قائل به «دیگرىها» نیستند (هر چند از ابتدا نبودهاند، بلکه این دولتها بودند که این وضعیت را به وجود آوردند)، بلکه در تلاش براى زندگى با دیگر مردمان جهان در قالب یک صلح جهانى (نه امنیت جهانى) هستند.
5. قومیت گرایى و قومیت کشى، ناشى از سکولاریسم است که انسان را به «موجودهاى تجربى و منفرد» تبدیل مىکند.که مىتوان روى آن «مهندسى اجتماعى» انجام داد.
همه این فرآیند، در قالب یک «جامعه مدنى»، توسط نخبگان و روشنفکران اجتماعى رخ مىدهد، پس قومیت گرایى و قومیت کشى، پدیدهاى جدید و روشنفکرى است.
6. در مقابل «نظریه دولت ـ ملت»، «نظریه دولت ـ مردم» قرار دارد که نظریه انقلاب اسلامى ایران بوده است که در آن قومیت سازى و قومیت کشى معنا ندارد، بلکه اصل در آن فرهنگ ـ زندگى به معناى عام است، پس نظریه دولت ـ مردم، انسان کش نیست، بلکه حیات بخش است ؛ حیات بخشى به انسانها و آبادى سازى جوامع.
7. مبناى اصلى دولت ـ مردم معنویت است، یا نظام معنایى که انسانها زندگى خود را بر اساس آن شکل مىدهند که مهمترین عنصر آن جهان پدیدارى (جهان بینى) است، به همین دلیل نوعى پیوند فرا جغرافیایى و فرا مرزى بر معادلات خود بنا مىکند، چرا که در بین مردمان تمامى جهان «کلمه سواء» پیدا مىشود که مهمترین جزء این «کلمه سواء» خدا است.
8. نظریه دولت ـ مردم دولتى اخلاقى است، چرا که بدون اخلاق، نظام معنایى زندگى، دچار اختلال و در ادامه بحران خواهد شد. به همین دلیل دولت ـ مردم دولتى کریمه است که در پى مکارم اخلاق پیش مىرود و مردم با فطرت و عقل سلیم خود، به دنبال اخلاق، براى ثبات زندگى روزمره خود هستند.
9. نظریه دولت ـ ملت، توسط ناپلئون و پس از انقلاب فرانسه بنیاد نهاده شد که از همان نخست، با خشونت داخلى (گیوتین) و جنگهاى خونبار خارجى وى در اروپا و خاورمیانه، همراه بود و بنیاد تئوریک خود را بر مبناى مصادره اموال کلیسا و سکولاریسم پایه گذارى کرده بود و بعدها توسط هگل به عنوان نظامى نظریهاى مطرح شد، سپس در این نظریه، دولت جایگزین کلیسا گردید.
10. نظریه دولت ـ مردم، در تاریخ بشر ریشه دارد، چرا که نظریهاى زندگى محور است، پس تا زندگى بوده است این نظریه بوده است که توسط ادیان بزرگ معنایى متعالى پیدا کرده است و بر همین اساس تمدنهاى بزرگ بشرى به وجود آمده است، ولى مستبدان تاریخ این نظریه را به نام خود مصادره کردهاند.
11. مبناى معرفتى نظریه ملت ـ مردم بیان ذهنیت است که زندگى بر اساس آن تشکیل مىشود، پس در مسائل قومیتها و مذاهب دیگر، مبناى خود را بر اخلاق و تقوا بنا مىکند و بر همین اساس، تعامل خود را در سطح روابط داخلى و بین المللى، با شناخت دیگر اقوام (لتعارفوا) استوار مىسازد.
12. نظریه بحران زده دولت ـ ملت، در جهان امروز (نمونه آن در بحران امروز دولت در آلمان به عنوان مغز دولت ـ ملت)، به دنبال فرار به جلو، براى نجات خود است و این را با نظریه جعلى جهانى شدن و جهانى سازى و خشونتهاى جهانى، تحت عنوان مبارزه با تروریسم انجام مىدهد. به عکس نظریه دولت ـ مردم که مبناى خود را بر «اجتماع مدنى جهانى» مىگذارد که به دنبال ایجاد «صلح جهانى» ارتباطات میان فرهنگى در سطح جهانى است.