جهانى شدن فرهنگ و واکنشهاى فرهنگى
آرشیو
چکیده
متن
«جهانى شدن» از جمله مسائل مهمى است که در پرتو پیشرفت روز افزون تکنولوژى و ارتباطات، کشورهاى در حال توسعه را به چالش جدى کشانده است. جهانى شدن زنجیره اى از دگرگونى هاست که عرصه هاى گوناگون فرهنگ، سیاست واقتصاد کشورهاى جهان را در بر گرفته و گمان مى رود، در نهایت به ایجاد یک نظام واحد جهانى بینجامد. انفعال و استحاله فرهنگ هاى دیگر در اصطکاک با فرهنگ غربى، با توجه به توانایى هاى برتر تبلیغاتى این فرهنگ اهمیت این فرایند را دو چندان کرده است . شناخت «جهانى شدن» براى کشورهایى که بر حفظ ارزش هاى فرهنگى خود اصرار دارند، براى شناخت تهدیدها و بحران هایى که این پدیده براى آنها به دنبال خواهد داشت، بسیار مهم است.
با توجه به گستره «جهانى شدن» که ابعاد گوناگون حیات بشرى را در بر مى گیرد، تدوین این نوشتار تنها در بُعد فرهنگى این فرایند سامان یافته است .
تعریف جهانى شدن Globalization
هیچ اتفاق نظرى بین دانشمندان در مورد تعریف دقیق این واژه وجود ندارد . برخى به تبیین این مفهوم در چارچوب کلىتحولات فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و زیست محیطى پرداخته اند، در حالى که جمعى دیگر کوشیدهاند جهانى شدن را به عنوان مفهومى صرفا اقتصادى تعریف کنند. به عبارت دیگر مى توان تعاریف ارائه شده را به دو دسته کلى تقسیم نمود که در یک دسته، جهانى شدن به معناى عام آن تعریف شده و دسته اى دیگر تنها به جهانى شدن در یک بُعد اشاره دارند. از نظر گیدنز Giddens)) جهانى شدن تشدید روابط اجتماعى در سراسر جهان است که مکان هاى دور از هم را چنان به هم مرتبط مى سازد که رخدادهاى هر محل، زاده حوادثى است که کیلومترها دورتر به وقوع میپیوندد1. در حالى که ساتکلیف Satklif)) و گلین Glin)) علاوه بر گسترش سرمایه دارى، جهانى شدن را با «به هم پیوستگى بیشتر اقتصادها» مشخص مى کنند2.
اگر چه تعاریف متعددى از این فرایند شده، اما میتوان تعریف مربوط به کمیته بین المللى در سال 1995 را که دربرگیرنده تمامى تعاریف است به عنوان تعریف جامع ذکر نمود: «جهانى شدن عبارت است از درهم آمیزى اقتصاد، جامعه شناسى، سیاست، فرهنگ و رفتارها از طریق نفى مرزها و حذف پیوستگى هاى ملى و اقدام هاى دولتى)3
در کنار واژه «جهانى شدن» ، واژه هاى نسبتا مترادف دیگرى نیز وجود دارند که روشن ساختنِ نسبت و تفاوت آنها با واژه «جهانى شدن » بىفایده نخواهد بود. واژه «جهانیکردن » یا «جهانیسازى» ، گرچه به فرایندهاى وابستگى و همگونى جهانىمعطوف است، اما بر این دلالت دارد که قصد، برنامه و آگاهى معینى پشت این فرایندها نهفته است. به بیان دیگر، «جهانیسازى» در برگیرنده این معنا و مفهوم است که نیروهایى توانمند در قالب دولت ملت و یا شرکت چندملیتى، در راستاىعلایق و منافع خود به کار همگون و یکدست سازى جهان پرداخته اند و به همین دلیل باید سخن از جهانى سازى گفت نه از جهانى شدن. ولى واژه جهانى شدن متضمن این معناست که بسیارى از نیروهاى جهانى ساز و همگونى آفرین، غیر شخصىو فراتر از کنترل و قصد هر فرد یا گروهى از افراد هستند.4
فرهنگ نیز بنا بر تعریف، جوهره، خصیصه و سرشت جمعى توارث گونهاى است که در حیات اجتماعى یک جامعه سیالیت داشته و در هنجارهاى مذهبى و اخلاقى، روش و منش اجتماعى، تفکرات علمى و فلسفى و سرانجام نمادها و نمودهاى هنرىتجلى پیدا مى کند. به موجب این تعریف عناصر تشکیل دهنده فرهنگ عبارتند از: مذهب، اخلاقیات، فلسفه، هنر در تمامى اشکال آن چون معمارى، موسیقى، نقاشى ، مجسمه سازى ، ادبیات و ...5 ؛ و در یک جمله میتوان فرهنگ را انعکاس دهنده ارزشها، سنتها و هنجارهاى پایدار یک جامعه تلقى کرد.6
بنابراین جهانى شدن فرهنگ به معناى ، جهانى شدن ارزش ها، سنت ها و هنجارهاى پایدار یک یا چند فرهنگ است.
پیشینه و زمینه هاى پیدایش
گرچه برخى صاحب نظران خواستهاند براى جهانى شدن پیشینهاى بلند در نظر گیرند و آبشخور آن را اندیشههاى یونان باستان، آموزه هاى ارباب کلیسا در قرون وسطا و افکار متفکران قرن نوزدهم و بیستم اروپا بدانند، اما حقیقت این است که این پدیده، تاریخى چنین طولانى ندارد و پیشینه آن را در سطح بین المللى، باید از اوائل نیمه دوم قرن بیستم سراغ گرفت.
کاربرد اصطلاح « جهانى شدن » به دو کتابى برمیگردد که در سال 1970 منتشر شد. کتاب نخست، جنگ و صلح در دهکده جهانى، تالیف «مارشال مک لوهان» و کتاب دوم، نوشته «برژینسکى» مسوءول سابق شوراى امنیت ملى آمریکا بود. مباحث کتاب اول، حول پیشرفت وسایل ارتباطى و نقش آن در تبدیل جهان به «دهکده واحد جهانى» متمرکز بود؛ در حالى که کتاب دوم، در مورد نقش آمریکا در رهبرى جهان وارایة نمونة جامع مدرنیسم صحبت میکرد7.
پیشتر توافقهاى سیاسى و اقتصادى که پس از دو جنگ جهانى میان کشورهاى جهان انجام گرفته، و به نوعى زمینهساز همزیستى و همکارى بین المللى شده است، طلایه دار پدیدهاى بودهاند که «جهانى شدن» نامیده میشود. تاسیس سازمان ملل متحد در سال 1945، توافقهاى سیاسى و اقتصادى مهم پس از آن، تاسیس صندوق بین المللى پول، انجام موافقتنامه عمومى تعرفه و تجارت یا «گات» Gatt)) و نخستین دور مذاکرات آن با شرکت 23 کشور در سال 1947، پایان جنگ سرد در 1989، اتحاد پولى یازده کشور اروپایى در 1998، تشکیل سازمان تجارت جهانى WTO)) همگى از پیش زمینه هاى بروز فرایند جهانى شدن هستند .
رشد شگفت آور تکنولوژى در امورى مانند حمل و نقل، مخابرات و از همه مهم تر انقلاب انفورماتیک در دهه 80 که جایگاه رفیعى به صنعت رایانه بخشید و در پى آن گسترش شبکة اینترنت، ابزار عملى را جهت پیشبرد این پدیده فراهم ساخت.8
اهمیت و لزوم شناخت این پدیده
به نظر جهانیگرایان، نظامهاى ارتباطى جهانى جدید در حال تغییر شکل دادن روابط میان موقعیت هاى محلى ِ فیزیکى و شرایط اجتماعى هستند، و جغرافیاى موقعیتیِ زندگی سیاسی و اجتماعی را تغییر می دهند، این امور ممکن است در خدمت گسستن یا برکندن هویتها از زمانها ، مکانها و سنتهاى خاص درآیند.9 امروزه داشتن یک دستگاه رایانه شخصى و اتصال به اینترنت، براى برقرارى هر گونه ارتباط با محیط جهانى کافى است. و این امر باعث کاهش تصدى دولتها در نظارت بر ساماندهى اطلاعات که گسترده ترین نقش را در ایجاد و هدایت افکار عمومى دارد خواهد شد.
این تحولات و امکانات ارتباطى، زمینهساز شکلگیرى و افزایش روابط و نهادهایى هستند که اجزا و عناصر اصلى جامعهاىفراملى را در راستاى اهداف مجریان این پروژه تشکیل مى دهند. گسترش جریان هاى جهانى و شکلگیرى جامعة فراملى، بحران هویت را نیز به دنبال خواهد داشت . با فرسودهتر و نفوذپذیرتر شدن مرزهاى ملى، حد و مرزهاى هویتى در هم میریزد و سلطة بلا منازع هویت و فرهنگ ملى مخدوش مى شود، و در این عرصة جدید نهادهاى ملى یا مذهبى چندان محلى از اعراب نداشته و تلاش براى بازسازى هویت ملى را ه به جایى نمى برد.10
نتیجه فرایند جهانى شدن ، شکل گرفتن جامعه اى فراملى است که اگر در تمام ابعاد آن تحقق یاید، نقش سیاسى و فرهنگىدولتها در آن کاهش یافته و قوانین و ارزشهایى فراملى بر ساختار اقتصادى ، سیاسى ، فرهنگى و اجتماعى آن حکمفرما خواهد بود .
در مورد اهمیت بُعد فرهنگى جهانى شدن میتوان به ارتباطات فرهنگى اشاره نمود. به عقیده جهانى گرایان، امروزه سطح، شدت، سرعت و حجم ارتباطات فرهنگى جهانى بیسابقه است. به عنوان نمونه، ارزش صادرات و واردات فرهنگى بارها طى دهههاى گذشته افزایش یافته11، داد و ستد محصولات تلویزیون، رادیو و فیلم گسترش زیادى داشته، نظامهاى ملى پخش برنامه، تحت سلطة رقابت شدید بین المللى و کاهش میزان مخاطبان هستند، و همچنان که الگوهاى ارتباطى به طور روزافزونى از مرزهاى ملى فراتر مى رود، ارقام اتصال به اینترنت و کاربران آن به طور تصاعدى در حال رشد است.12 به گونهاى که تعداد کاربران اینترنتى از 2/6 میلیون نفر در سال 1990 به 500 میلیون در سال 2002 رسیده است13.
انتشار پرشتاب، گرچه نابرابر رادیو، تلویزیون، اینترنت، ماهواره و فنآوریهاى دیجیتالى، ارتباط همزمان میان بخشهاىوسیعى از جهان را ممکن ساخته است. در نتیجه بسیارى از کنترلهاى ملى اطلاعات بیاثر شدهاند. در همة نقاط، مردم به طرز بیسابقه اى در معرض ارزشهاى دیگر فرهنگها قرار گرفتهاند. یک مثال این امر عبارت است از تعداد افرادى که سریال Baywatchرا تماشا میکنند: برآورد شده که بیش از دو میلیارد نفر هر قسمت از این سریال را نگاه کردهاند.14
نکته جالب درباره جهانى شدن فرهنگى معاصر، سواى گسترة آن، این است که محرک این پدیده ها شرکتها هستند نه کشورها. به باور جهانیگرایان، شرکتها به عنوان تولیدکنندگان و توزیعکنندگان اصلى جهانى شدن فرهنگى، جایگزین دولتها و حکومتهاى دینى شدهاند. نهادهاى خصوصى بینالمللى پدیدهاى جدید نیستند، ولى تاثیر شدید آنها جدید است. بنگاههاىخبرى و موسسات انتشاراتى در اعصار قبلى نسبت به کالاهاى مصرفى و محصولات فرهنگى شرکتهاى جهانى معاصر، تاثیر بسیار محدودترى بر فرهنگ هاى محلى و ملى داشتند. 15
واکنشهاى فرهنگى در برابر جهانى شدن
نوع واکنش فرهنگى در مقابل جهانى شدن، بستگى زیادى به غناى فرهنگ بومى و میزان اثر گذارى آن در هویتبخشى به افراد، و سایر شرایط اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى دارد و در طیف گسترده اى از انفعال مطلق تا ستیزه جویى در مقابل جهانى شدن فرهنگ را در بر میگیرد. با اینوجود میتوان واکنشهاى فرهنگى به این فرایند را در قالب سه دستة کلى طبقهبندىکرد: خاصگرایى فرهنگى، آمیزش و تحول فرهنگى و همگونى فرهنگى.
خاصگرایى فرهنگى: برخى نظریهپردازان مدعى هستند که واکنش فرهنگى در برابر فرآیند جهانى شدن، در بیشتر موارد با مقاومت و حتى مقابلة پرتنش همراه است که معمولا در قالب توسل به عناصر هویتبخشى زبانى، دینى، قومى و نژادى نمود مییابد. به بیان دیگر فرآیند جهانى شدن در عین حال که جنبههایى از زندگى در دنیاى مدرن را یکدست میکند، تفاوتهاىفرهنگى و هویتى را نیز تقویت و احیا مى کند. از این رو منتقدین تجدد، جهانى شدن را آغاز عصرى جدید میدانند که با فرهنگیشدن زندگى و برجستهتر شدن هویتهاى گوناگون اجتماعى ویژگى مییابد. مدافعان تجدد هم در قالب مفاهیمىمانند: ضدیت با دموکراسى ، احیاى قبیلهگرى و بنیادگرایى به این واقعیت اعتراف میکنند.16
آمیزش و تحول فرهنگى: این نوع واکنش که معمولا تحت عناوینى مانند روش پیوندى Hybridization)) تحولى Translation)) و غیردفاعى Offensive) ) توصیف میشوند، بر این نکته دلالت دارند که نمیتوان گفت در عصر جهانى شدن، فرهنگها یا باید به خلوص و ریشه خود توسل جویند یا ادغام شوند، به عبارت دیگر دنیاى پیچیده و متنوع فرهنگى صرفا عرصه تسلیم یا ستیز نیست، بلکه آنها میتوانند با متحول شدن و آمیزش با فرهنگ و هویتهاى دیگر به حیات خود ادامه دهند. در این رهیافت بر داد و ستدهاى بین فرهنگى و آمیزش فرهنگى براى ایجاد اشکال فرهنگى ترکیبى تاکید مى شود. چنین روش و واکنشى بیشتر توصیفگر هویتها و انسانهایى است که از مرزهاى طبیعى و معین و زادگاه خود فراتر میروند، ولى تعلق خود را به میهن خود حفظ مى کنند بدون آن که دچار توهم بازگشت به گذشته شوند. آنان مجبورند با فرهنگهاى جدید محل زندگى خود کنار بیایند بدون این که هویتهاى اصلى خود را کاملا از دست بدهند . در واقع آنان به فرهنگهاى پیوندى تعلق دارند و باید بیاموزند که دست کم با دو فرهنگ زندگى کنند. هویت سیاهپوستان در آمریکا و ملیگرایى کبک در کانادا را میتوان نمونههاى برجسته چنین واکنش و رهیافتى به شمار آورد .17
در روایت خاصترى از این دیدگاه میتوان به تعامل فرهنگ ها اشاره نمود که در استفاده از مزایاى سایر فرهنگ ها و جذب ارزشهاى مثبت آنها، امور ناسازگار با فرهنگ خود را طرد نموده و با غنى کردن فرهنگ بومى مانع نفوذ عناصر محورى فرهنگ هاى دیگر شود ، به بیان دیگر در این واکنش، ارزشها، باورها و سایر امور زیر بنایى از فرهنگ بومى اخذ و ابزار و دادههاىفرهنگهاى دیگر در چارچوب ارزشهاى بنیادین فرهنگ بومى مورد پذیرش واقع میشوند.
همگونى فرهنگى: برخى نظریهپردازان عقیده دارند که فرایند جهانى شدن نوعى همگونى فرهنگى را به همراه مىآورد و این همگونى فرهنگى در مسلط و جهانگیر شدن تجدد یا فرهنگ و تمدن غربى نمود مى یابد . مثلا نظریهپردازانى مانند «گیدنز» و «رابرتسن» جهانى شدن را گسترش تجدد از جامعه (غربى) به جهان و گسترش ویژگیهاى محورى تجدد در مقیاس جهانى میدانند.18 بنابراین همگونى فرهنگى عبارت از نوعى انفعال و استحاله است. در چنین واکنشى معمولا فرهنگها در برابر جهانى شدن منفعل میشوند و حتى ضمن پذیرش فرهنگى که جهانى شدن اقتصادى حامل آن است (فرهنگ غربى) ، ویژگیهاى خود را از دست میدهند. به بیان دیگر برخى نظریهپردازان برآنند که جهانى شدن زیر سلطه نظام جهانىسرمایهدارى و شرکتهاى قدرتمند چند ملیتى قرار دارد و در حقیقت جهانى شدن اقتصاد، نوعى جهانى شدن فرهنگى را نیز به دنبال مىآورد. این برداشت از جهانى شدن، همان نظریه امپریالیسم فرهنگى است که فرآیند جهانى شدن را در خدمت گسترش نوعى فرهنگ مصرفى مى داند.
از این دیدگاه جهانى شدن عبارت است از اراده معطوف به همگون سازى فرهنگى جهان. بنابراین بهتر است از جهانى کردن یا به عبارت درستتر، غربى کردن جهان سخن گفت. جهانى شدن نه یک فرایند تابع نیروهاى ساختارى و غیر ارادى، بلکه نوعىتحمیل فرهنگ غرب بر جهان غیر غرب است که توسط عوامل و اراده هاى اقتصادى سیاسى نیرومند انجام مى شود.
نظریهپردازان پایبند به نظریه امپریالیسم فرهنگى معتقدند که تردیدى در گسترش و سلطه فزاینده یک فرهنگ در جهان وجود ندارد، ولى این فرهنگ همان ارزش ها ، هنجارها و باورهاى قوم محور غربى است که در ظاهرى عام و غیرقومى عرضه میشود. و در عبارتى دیگر ، غرب به واسطه گفتمان هاى قدرت و غیرسازى ، دست اندرکار نوعى امپریالیسم و استعمار فرهنگىاست .
بر پایه نظریه امپریالیسم فرهنگى ، گرچه جهانى شدن فرهنگى چونان پدیده اى فراتاریخى و فراملى یا نیرویى متعالى و جهانى نمودار مى شود ، ولى در واقع چیزى جز صدور کالاها ، ارزش ها و اولویت هاى شیوه زندگى غربى نیست19. فرهنگىکه شاخصه هاى اصلى آن را : فردگرایى ، لیبرالیسم ، قانونگرایى، حقوق بشر ، آزادى ، برابرى زن و مرد، سیاست دموکراتیک و اندیشه سکولار ، بازار آزاد و اقتصاد سود محور بازار تشکیل مى دهد.20
روایت خاصترى از همگونى و یکپارچه سازى فرهنگى ، آمریکایى کردن فرهنگ جهانى است . محور بحث در این روایت ، همگونى فرهنگى به واسطه رسانه هاى آمریکایى است . نظریه پردازان پایبند به چنین دیدگاهى بر این نکته تاکید مى کنند که آمریکایى ها بر منابع اصلى تولید و توزیع فرهنگ ، از جمله سیستم هاى ماهواره اى ، ساخت فن آورى اطلاعات ، بنگاههاىخبرى ، صنعت تبلیغ، تولید و توزیع برنامه هاى تلویزیونى و صنعت فیلم سازى سلطه اى بلامنازع دارند . بنابراین ایالات متحده آمریکا فرهنگ خود را به صورت گسترده اى در اقصى نقاط جهان رواج مى دهد21.
ابزارهاى همگونى فرهنگى
فرایند همگونى فرهنگى که توسط نظریه پردازان و عوامل دولتهاى غربى در حال انجام است ، نیازمند بسترها و ابزارهایى است تا این فرایند به پیش رود . این ابزارها در درجه نخست شبکه هاى اطلاع رسانى جهانى و رسانه هاى ارتباط جمعى مانند: «رادیو، تلویزیون ماهواره اى، اینترنت» و بستر سازى جهت نشر آن در قالب گسترش زبان انگلیسى است. امروزه نقش رسانه ها و میزان نفوذ آنها در ساخت فرهنگى جوامع بر کسى پوشیده نیست. برخى از نظریه پردازان ارتباطات معتقدند که امروز جهان در دست کسى است که رسانه ها را در اختیار دارد.22. نقش عمده رسانه ها در شکلدهى به افکار عمومى باعث شده که اهمیت رسانه ها تا این حد مورد توجه قرار گیرد .
در نظر صاحب نظران غربى، در اختیار داشتن وسایل ارتباط جمعى و فن آورى هاى جدید ارتباطى ، مساوى با در اختیار داشتن استیلاى فرهنگى است . به باور برخى (ادگار موران) استعمار در دو شکل مستقیم و غیر مستقیم (یا استعمار نو) ظهور یافته و پس از تبدیل استعمار مستقیم به استعمار غیر مستقیم ، وادى فرهنگ به عنوان ابزار این استعمار به خدمت گرفته شده و از این پس هر فردى که بر روى زمین متولد مى شود ، فکر و اندیشه او تخدیر مى گردد و از این رو استعمار، دائمى و همیشگىشده و و به محدوده هاى صرفا جغرافیایى نیز ختم نمى گردد و ضرب و زور نظامى نیز در آن جایى ندارد . مهم ترین ابزار این تخدیر فرهنگى نیز ، رسانه است.
در بررسى برنامه هاى تلویزیونى تولید شده در جهان ، که توسط دو محقق فنلاندى ( «تاپیوواریس» و «کارل نوردن استرنگ)» از سال 1971تا سال 1973 انجام شده ، روشن شده که جریان مسلط تولید ، در اختیار کشورهاى غربى است که در این میان بیشترین سهم متعلق به کشور آمریکاست و سپس با تفاوت بسیار زیاد ، کشورهاى انگلستان ، آلمان و فرانسه قرار دارند . خریداران عمده برنامه هاى تولید شده غربى نیز کشورهاى در حال توسعه هستند که بنیان هاى تولید بالاى برنامه هاىتلویزیونى را دارا نیستند. تاپیوواریس یکى از این دو محقق، ده سال بعد ، یعنى در سال 1983 ، نیز در مقالهاى تحت عنوان «روندهاى جریان بین المللى برنامه هاى تلویزیونى » مجددا این موضوع را اثبات کرده و اعلام داشت که پس از گذشت یک دهه ، همچنان جریان حاکم و مسلط ، بر مبناى یافته هاى پیشین است ، اما ارقام حجم تولید بسیار بالا رفته است .آنچه که در جریان این تسلط و حاکمیت تکنولوژیک و به اذعان ایشان عدم تعادل اطلاعات اتفاق مى افتد ، حاکمیت عناصر مسلط فرهنگ غربى است ، به بیان دیگر ، نظام حاکم دراین کشورها بیشتر عناصر فرهنگ غربى است و آنچه که به مردم ارائه مى شود ، به قول «ادگار موران » جامعه شناس فرانسوى مصرف گرایى ، ستاره پرستى ، شهرت طلبى ، زیبا پرستى ، لذت جویى و ... است. هدف اصلى برنامه ها نوجوانان ، جوانان و زنان هستند که بیشتر از دریچه عاطفه ، هدف برنامه ریزى هاى تولیدکنندگان غربى قرار مى گیرند. «هربرت شیلر» ، استاد سابق دانشگاه کالیفرنیا ، در خصوص نفوذ فرهنگى کشورهاى غربى در دیگر کشورهاى جهان معتقد است که از سال هاى جنگ جهانى دوم ، در همان حال که ایالات متحده آمریکا با کمک نظامى به انگلستان و فرانسه ، براى از پا درآوردن آلمان و به دست گرفتن رهبرى جهان تلاش مى کرد ، برنامه ها و سیاست هایى نیز در جهت استیلاىفرهنگى و ارتباطى بر جهان تدارک مى دید. دراین زمان ، استفاده از نظریه جریان آزاد اطلاعات به منظور گسترش نفوذ فرهنگى و تسهیل سلطه جویى اقتصادى بر جهان و به کار گرفتن نظریه توسعه اقتصادى و اجتماعى از طریق وسایل ارتباطى براى جلوگیرى از راه رشد غیر سرمایه دارى کشورهاى جهان سوم و گرایش آنها به سوى سوسیالیسم ، از اهمیت فراوان برخوردار است23.
سلطه رسانه هاى آمریکایى به حدى است که تقریبا سه چهارم نمایش هاى تلویزیونى که به سرتاسر جهان صادر مى شود ، از ایالات متحده مى آیند و از هفت رهبر صنعت رسانه اى جهان که در تقریبا همه چیز مداخله مى کنند ، چهار رسانه آمریکایىهستند. در صنعت فیلم سازى اگر چه هند فیلم هاى بیشترى(855 فیلم در سال 2000) نسبت به هالیوود (762 فیلم ) تولید مى کند ، اما بیشتر آنها براى تماشاگران داخلى هستند ، ژاپن و هنگ کنگ نیز فیلم هاى فراوانى تولید مى کنند ، اما معدودى از آنها در خارج دیده مى شوند . هالیوود نه تنها بازار سینماى جهان را در سیطره خود دارد ، بلکه تولیدات محلىرا هم در خود غرق مى کند . حتى در ژاپن، سهم آمریکا بیش از نیمى از بازار را تشکیل مى دهد . فیلم هاى ایالات متحده 63 درصد از درآمد فروش را در اتحادیه اروپا در سال 1996 ، با 53 درصد در فرانسه و 81 درصد در بریتانیا به خود اخصاص دادند24.
در دهه 1980 میلادى ، ایالات متحده آمریکا کمتر از 5% برنامه هاى تلویزیونى خود را وارد کرده است، در حالى که بیشتر کشورهاى دیگر در اروپا و آمریکاى لاتین، بیش از 25% برنامه هاى خود را فقط از ایالات متحده آمریکا وارد کرده اند25 .
در حالى که تولیدات فرهنگى براى ارتباط هر چه بیشتر با مخاطبین خود نیازمند زبان مشترک هستند، تفاوت هاى زبانىهمچنان سدى در برابر گسترش برنامه هاى تلویزیونى و دیگر محصولات فرهنگى به شمار مى رود، از این رو سلطه جهانى زبان انگلیسى زیر ساختى زبانى را براى این ارتباط فراهم مى کند که به اندازه هر نظام تکنولوژیکى براى انتقال آرا و فرهنگ ها اهمیت دارد.26 گسترش زبان انگلیسى راه را براى انتقال متون و پیام هاى فرهنگى هموار مى نماید و ابزارهاىقدرتمند اطلاع رسانى و آموزشى مدرن در خدمت این فرایند قرار مى گیرد. طبق برآوردى زبان اول حدود 380 میلیون نفر از مردم دنیا زبان انگلیسى است و 250 میلیون نفر آن را به عنوان زبان دوم خود صحبت مى کنند . یک میلیارد نفر در حال یادگیرى آن هستند و حدود یک سوم جمعیت جهان با آن آشنا هستند و حدس زده مى شود تا سال 2050 نیمى از جمعیت جهان کم و بیش در آن ورزیده خواهند بود.27
تسلط آمریکا بر رسانه ها و جهانى سازى فرهنگ آمریکایى ، در درجه نخست از توان مالى عظیم شرکت هاى آمریکایى و سلطه این کشور بر صنایع فرهنگ ساز سرچشمه مى گیرد. در جهان کنونى بزرگ ترین و قدرتمندترین شرکت هایى که در تولید و توزیع فرهنگ فعالیت مى کنند ، در مالکیت آمریکایى هاست . گرچه برخى کشورهاى پیشرفته صنعتى نیز در این حوزه فعال هستند، اما سلطه آمریکا بر سیستم هاى ماهواره اى ، ساخت فن آورى اطلاعاتى ، بنگاه هاى خبرى، تبلیغات ، تولید برنامه هاى تلویزیونى و صنعت فیلم سازى به صورت جدى تهدید نمى شود .
شرکت هاى آمریکایى با در اختیار داشتن منابع عظیم مالى ، گوى سبقت را از رقباى خود مى ربایند و پیش تازى خود را در این عرصه حفظ مى کنند . افزون بر این ، دولت آمریکا نیز مى کوشد با هر گونه اقدام و تحولى که سلطه فرهنگى این کشور را تهدید کند به مقابله برخیزد . سیاستمداران و برنامه ریزان آمریکایى مى کوشند با توسل به شگردها و ابزارهاى مختلف ، از اقدام ها و تلاش هاى گوناگون به منظور فراهم کردن بسترى مناسب براى تجارت آزاد اطلاعات و تولیدات فرهنگى جلوگیرىکنند.
در مواردى دولت آمریکا با هر گونه سانسور و کنترلى که در کشورهاى مختلف به منظور حفظ فرهنگ ملى در برابر نفوذ و رواج فرهنگ آمریکایى اعمال مى شود ، مبارزه و مقابله مى کند . تلاش هاى انحصار شکنانه کشورهاى دیگر نیز معمولا با مخالفت و سنگ اندازى آمریکایى ها روبرو مى شود. همچنین هر گونه اقدام در راستاى ایجاد چارچوبى براى ارتباطات جهانى داراى اولویت هاى و اهداف غیر تجارى توسط دولت آمریکا و دیگر نهادها و شرکت هاى ذینفع آمریکایى خنثى مىشود28 . از این رو آمریکا توانسته است گوى سبقت را از رقیبان خود ربوده و با امکانات گسترده اطلاعاتى و ارتباطى ، نقش مهمى در فرایند جهانى سازى فرهنگى ایفا نموده و همگونى فرهنگى را در راستاى فرهنگ خود هدایت نماید، اگر چه نشانه هایى از خاص گرایى فرهنگى و تحول فرهنگى نیز در سطح جهانى به چشم مى خورد که سلطه بلامنازع فرهنگ غرب و آمریکا را به چالش مى کشاند .
پىنوشتها:
1. محمد رضا مالک ، «جهانى شدن اقتصاد» ، ناشر: موسسه فرهنگى دانش و اندیشة معاصر، چاپ: اول 1382، صص 26 25 .
2. همان،ص 28.
3. ر.ک: مجله الواحه، ش 16، ص 153، به نقل از مقالة «جهانشمولى و جهانى سازى»، آیت الله تسخیرى، کتاب «مجموعه مقالات «جهانشمولى اسلام و جهانى سازى » به اهتمام سید طه مرقاتى، ناشر: مجمع تقریب مذاهب اسلامى، 1382، ص 71 .
4. ر.ک: احمد گل محمدى«جهانى شدن فرهنگ، هویت»، نشر نى، چاپ دوم 1383، ص 25.
5. داوود هرمیداس باوند، مقالة «ماو غرب: چالش هاى فرهنگى ایران و غرب در عصر جهانى شدن » ، منبع : کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانى شدن، چالش ها و فرصت ها» ،گردآورى : محمد توحید فام، انتشارات روزنه، چاپ اول، 1382، ص 97.
6. ر.ک: على اصغر کاظمى، مقالة «نقش فرهنگ در فرآیند جهانى شدن» ، منبع : کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانى شدن ، چالش ها و فرصتها» گردآورى : محمد توحید فام، ص 46.
7. عادل عبدالحمید على : «جهانى شدن و آثار آن بر کشورهاى جهان سوم »، اطلاعات سیاسى اقتصادى ،ش 155،156ص 152، به نقل از ، محمد رضا مالک، «جهانى شدن اقتصاد»، ص 24-23 .
8. محمد رضا مالک ، «جهانى شدن اقتصاد»، صص2524 .
9. دیوید هلد و آنتونى مک گرو، «جهانى شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتى ، انتشارات ققنوس، چاپ اول 1382 ، ص 5855 .
10. ر.ک : احمد گل محمدى«جهانى شدن فرهنگ، هویت»، ص 9190 .
11. جهت مطالعه بیشتر و مقایسة آمارى حجم تبادلات فرهنگى مراجعه شود به: دیوید هلد و آنتونى مک گرو، «جهانى شدن و مخالفان آن»، جدول 3 .1 تا 3 .4 که گسترش زیرساخت هاى ارتباطى ، کاربرد آنها و سطوح داد و ستد محصولات فرهنگىعمده را نشان مى دهد.
12. یونسکو 1950، 1986، 1989، سازمان توسعه و همکارى اقتصادى 1997به نقل از : دیوید هلد و آنتونى مک گرو، «جهانى شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتى، صص5352 .
13. دیوید هلد و آنتونى مک گرو، «جهانى شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتى، جدول 3 .1
14. همان ، صص5352 .
15. اتحادیه بین المللى مخابرات ، به نقل از: دیوید هلد و آنتونى مک گرو، «جهانى شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتى ، صص5553 .
16. یحیى گلمحمدى، مقاله «جهانى شدن و فرهنگ»، کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانى شدن ، چالش ها و فرصت ها» ،گردآورى : محمد توحید فام، ص 84 .
17. یحیى گلمحمدى، مقاله «جهانى شدن و فرهنگ»، کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانى شدن ، چالش ها و فرصت ها» ،گردآورى : محمد توحیدفام، ص 89
18. احمد گل محمدى، «جهانى شدن فرهنگ، هویت»، ص 101.
19. ر.ک: : احمد گل محمدى«جهانى شدن فرهنگ، هویت»، ص 102.
20. ر.ک : على اصغر کاظمى ، مقالة «نقش فرهنگ در فرآیند جهانى شدن» ، کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانىشدن ، چالش ها و فرصتها»، گردآورى : محمد توحیدفام، ص 47 .
21. یحیى گلمحمدى، مقاله «جهانى شدن و فرهنگ»، کتاب: «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانى شدن ، چالش ها و فرصت ها» ،گردآورى : محمد توحیدفام، صص 82 83
22. بن. اچ بگدیکیان ، «انحصار رسانه ها » ترجمه داود حیدرى ، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها ، تهران ، 1374، ص 5 به نقل از دکتر سید رضا نقیب السادات، «جهانى سازى» ،ناشر : کتاب صبح ، چاپ اول 1382 ص 45.
23. ر.ک: کاظم معتمد نژاد، «مطالعات انتقادى در وسایل ارتباط جمعى» ، فصلنامه رسانه ، ش 9 ، ص3 به نقل از دکتر سید رضا نقیب السادات ،«جهانى سازى»، ص 4239
24. فیلیپ لگرین «جهان باز»، ترجمه فریدون دولتشاهى ،انتشارات اطلاعات ، 1382، صص 434435 . (نویسنده این کتاب پیشتر مشاور ویژه «مایک مور» مدیر عامل سازمان تجارت جهانى و قبل از آن نیز خبرنگار تجارى واقتصادى هفته نامه «اکونومیست» بوده است .)
25. یحیى گلمحمدى، مقاله «جهانى شدن و فرهنگ»، کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانى شدن ، چالش ها و فرصت ها» ،گردآورى : محمد توحیدفام، صص 83-82
26. ر.ک : دیوید هلد و آنتونى مک گرو، «جهانى شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتى ، ص 53 .
27. ر.ک : فیلیپ لگرین، «جهان باز» ، ترجمه فریدون دولتشاهى، ص 437 .
28. احمد گل محمدى «جهانى شدن فرهنگ، هویت»، صص 112 113.
تصحیح
با پوزش از خوانندگان عزیز در شماره 162 این نشریه (صفحه 22) در ادامه مصاحبه با علامه فضل الله پس از عنوان دلیل حجاب (تا 9 سطر پس از آن)، پرسش تلفنى یکى از بینندگان تلویزیون المشرق است که ادعا مىکند نص یا سفارشى درباره حجاب وجود ندارد. این 9 سطر باید پررنگ مىشد تا مشخص شود که نظر مصاحبهگر یا بیننده است. پاسخ آیت الله فضل الله به این ادعا از سطر بعدى آغاز مىشود که ایشان آیه 31 سوره نور را دلیل تصریح قرآن بر حجاب معرفى مىکند و در ادامه تأکید مىکند که آیات و روایات فراوانى داریم که بر حجاب دلالت دارد. اشتباه در صفحهآرایى ممکن است خواننده را به این اشتباه بیاندازد که مصاحبه شونده محترم، حجاب را الزامى نمىداند، درحالى که نظر ایشان درباره حجاب و ضرورت رعایت آن، چنان که در همین مصاحبه هم مشهود است، همانند نظر دیگر مراجع شیعه است.
«پگاه حوزه»
با توجه به گستره «جهانى شدن» که ابعاد گوناگون حیات بشرى را در بر مى گیرد، تدوین این نوشتار تنها در بُعد فرهنگى این فرایند سامان یافته است .
تعریف جهانى شدن Globalization
هیچ اتفاق نظرى بین دانشمندان در مورد تعریف دقیق این واژه وجود ندارد . برخى به تبیین این مفهوم در چارچوب کلىتحولات فرهنگى، سیاسى، اقتصادى و زیست محیطى پرداخته اند، در حالى که جمعى دیگر کوشیدهاند جهانى شدن را به عنوان مفهومى صرفا اقتصادى تعریف کنند. به عبارت دیگر مى توان تعاریف ارائه شده را به دو دسته کلى تقسیم نمود که در یک دسته، جهانى شدن به معناى عام آن تعریف شده و دسته اى دیگر تنها به جهانى شدن در یک بُعد اشاره دارند. از نظر گیدنز Giddens)) جهانى شدن تشدید روابط اجتماعى در سراسر جهان است که مکان هاى دور از هم را چنان به هم مرتبط مى سازد که رخدادهاى هر محل، زاده حوادثى است که کیلومترها دورتر به وقوع میپیوندد1. در حالى که ساتکلیف Satklif)) و گلین Glin)) علاوه بر گسترش سرمایه دارى، جهانى شدن را با «به هم پیوستگى بیشتر اقتصادها» مشخص مى کنند2.
اگر چه تعاریف متعددى از این فرایند شده، اما میتوان تعریف مربوط به کمیته بین المللى در سال 1995 را که دربرگیرنده تمامى تعاریف است به عنوان تعریف جامع ذکر نمود: «جهانى شدن عبارت است از درهم آمیزى اقتصاد، جامعه شناسى، سیاست، فرهنگ و رفتارها از طریق نفى مرزها و حذف پیوستگى هاى ملى و اقدام هاى دولتى)3
در کنار واژه «جهانى شدن» ، واژه هاى نسبتا مترادف دیگرى نیز وجود دارند که روشن ساختنِ نسبت و تفاوت آنها با واژه «جهانى شدن » بىفایده نخواهد بود. واژه «جهانیکردن » یا «جهانیسازى» ، گرچه به فرایندهاى وابستگى و همگونى جهانىمعطوف است، اما بر این دلالت دارد که قصد، برنامه و آگاهى معینى پشت این فرایندها نهفته است. به بیان دیگر، «جهانیسازى» در برگیرنده این معنا و مفهوم است که نیروهایى توانمند در قالب دولت ملت و یا شرکت چندملیتى، در راستاىعلایق و منافع خود به کار همگون و یکدست سازى جهان پرداخته اند و به همین دلیل باید سخن از جهانى سازى گفت نه از جهانى شدن. ولى واژه جهانى شدن متضمن این معناست که بسیارى از نیروهاى جهانى ساز و همگونى آفرین، غیر شخصىو فراتر از کنترل و قصد هر فرد یا گروهى از افراد هستند.4
فرهنگ نیز بنا بر تعریف، جوهره، خصیصه و سرشت جمعى توارث گونهاى است که در حیات اجتماعى یک جامعه سیالیت داشته و در هنجارهاى مذهبى و اخلاقى، روش و منش اجتماعى، تفکرات علمى و فلسفى و سرانجام نمادها و نمودهاى هنرىتجلى پیدا مى کند. به موجب این تعریف عناصر تشکیل دهنده فرهنگ عبارتند از: مذهب، اخلاقیات، فلسفه، هنر در تمامى اشکال آن چون معمارى، موسیقى، نقاشى ، مجسمه سازى ، ادبیات و ...5 ؛ و در یک جمله میتوان فرهنگ را انعکاس دهنده ارزشها، سنتها و هنجارهاى پایدار یک جامعه تلقى کرد.6
بنابراین جهانى شدن فرهنگ به معناى ، جهانى شدن ارزش ها، سنت ها و هنجارهاى پایدار یک یا چند فرهنگ است.
پیشینه و زمینه هاى پیدایش
گرچه برخى صاحب نظران خواستهاند براى جهانى شدن پیشینهاى بلند در نظر گیرند و آبشخور آن را اندیشههاى یونان باستان، آموزه هاى ارباب کلیسا در قرون وسطا و افکار متفکران قرن نوزدهم و بیستم اروپا بدانند، اما حقیقت این است که این پدیده، تاریخى چنین طولانى ندارد و پیشینه آن را در سطح بین المللى، باید از اوائل نیمه دوم قرن بیستم سراغ گرفت.
کاربرد اصطلاح « جهانى شدن » به دو کتابى برمیگردد که در سال 1970 منتشر شد. کتاب نخست، جنگ و صلح در دهکده جهانى، تالیف «مارشال مک لوهان» و کتاب دوم، نوشته «برژینسکى» مسوءول سابق شوراى امنیت ملى آمریکا بود. مباحث کتاب اول، حول پیشرفت وسایل ارتباطى و نقش آن در تبدیل جهان به «دهکده واحد جهانى» متمرکز بود؛ در حالى که کتاب دوم، در مورد نقش آمریکا در رهبرى جهان وارایة نمونة جامع مدرنیسم صحبت میکرد7.
پیشتر توافقهاى سیاسى و اقتصادى که پس از دو جنگ جهانى میان کشورهاى جهان انجام گرفته، و به نوعى زمینهساز همزیستى و همکارى بین المللى شده است، طلایه دار پدیدهاى بودهاند که «جهانى شدن» نامیده میشود. تاسیس سازمان ملل متحد در سال 1945، توافقهاى سیاسى و اقتصادى مهم پس از آن، تاسیس صندوق بین المللى پول، انجام موافقتنامه عمومى تعرفه و تجارت یا «گات» Gatt)) و نخستین دور مذاکرات آن با شرکت 23 کشور در سال 1947، پایان جنگ سرد در 1989، اتحاد پولى یازده کشور اروپایى در 1998، تشکیل سازمان تجارت جهانى WTO)) همگى از پیش زمینه هاى بروز فرایند جهانى شدن هستند .
رشد شگفت آور تکنولوژى در امورى مانند حمل و نقل، مخابرات و از همه مهم تر انقلاب انفورماتیک در دهه 80 که جایگاه رفیعى به صنعت رایانه بخشید و در پى آن گسترش شبکة اینترنت، ابزار عملى را جهت پیشبرد این پدیده فراهم ساخت.8
اهمیت و لزوم شناخت این پدیده
به نظر جهانیگرایان، نظامهاى ارتباطى جهانى جدید در حال تغییر شکل دادن روابط میان موقعیت هاى محلى ِ فیزیکى و شرایط اجتماعى هستند، و جغرافیاى موقعیتیِ زندگی سیاسی و اجتماعی را تغییر می دهند، این امور ممکن است در خدمت گسستن یا برکندن هویتها از زمانها ، مکانها و سنتهاى خاص درآیند.9 امروزه داشتن یک دستگاه رایانه شخصى و اتصال به اینترنت، براى برقرارى هر گونه ارتباط با محیط جهانى کافى است. و این امر باعث کاهش تصدى دولتها در نظارت بر ساماندهى اطلاعات که گسترده ترین نقش را در ایجاد و هدایت افکار عمومى دارد خواهد شد.
این تحولات و امکانات ارتباطى، زمینهساز شکلگیرى و افزایش روابط و نهادهایى هستند که اجزا و عناصر اصلى جامعهاىفراملى را در راستاى اهداف مجریان این پروژه تشکیل مى دهند. گسترش جریان هاى جهانى و شکلگیرى جامعة فراملى، بحران هویت را نیز به دنبال خواهد داشت . با فرسودهتر و نفوذپذیرتر شدن مرزهاى ملى، حد و مرزهاى هویتى در هم میریزد و سلطة بلا منازع هویت و فرهنگ ملى مخدوش مى شود، و در این عرصة جدید نهادهاى ملى یا مذهبى چندان محلى از اعراب نداشته و تلاش براى بازسازى هویت ملى را ه به جایى نمى برد.10
نتیجه فرایند جهانى شدن ، شکل گرفتن جامعه اى فراملى است که اگر در تمام ابعاد آن تحقق یاید، نقش سیاسى و فرهنگىدولتها در آن کاهش یافته و قوانین و ارزشهایى فراملى بر ساختار اقتصادى ، سیاسى ، فرهنگى و اجتماعى آن حکمفرما خواهد بود .
در مورد اهمیت بُعد فرهنگى جهانى شدن میتوان به ارتباطات فرهنگى اشاره نمود. به عقیده جهانى گرایان، امروزه سطح، شدت، سرعت و حجم ارتباطات فرهنگى جهانى بیسابقه است. به عنوان نمونه، ارزش صادرات و واردات فرهنگى بارها طى دهههاى گذشته افزایش یافته11، داد و ستد محصولات تلویزیون، رادیو و فیلم گسترش زیادى داشته، نظامهاى ملى پخش برنامه، تحت سلطة رقابت شدید بین المللى و کاهش میزان مخاطبان هستند، و همچنان که الگوهاى ارتباطى به طور روزافزونى از مرزهاى ملى فراتر مى رود، ارقام اتصال به اینترنت و کاربران آن به طور تصاعدى در حال رشد است.12 به گونهاى که تعداد کاربران اینترنتى از 2/6 میلیون نفر در سال 1990 به 500 میلیون در سال 2002 رسیده است13.
انتشار پرشتاب، گرچه نابرابر رادیو، تلویزیون، اینترنت، ماهواره و فنآوریهاى دیجیتالى، ارتباط همزمان میان بخشهاىوسیعى از جهان را ممکن ساخته است. در نتیجه بسیارى از کنترلهاى ملى اطلاعات بیاثر شدهاند. در همة نقاط، مردم به طرز بیسابقه اى در معرض ارزشهاى دیگر فرهنگها قرار گرفتهاند. یک مثال این امر عبارت است از تعداد افرادى که سریال Baywatchرا تماشا میکنند: برآورد شده که بیش از دو میلیارد نفر هر قسمت از این سریال را نگاه کردهاند.14
نکته جالب درباره جهانى شدن فرهنگى معاصر، سواى گسترة آن، این است که محرک این پدیده ها شرکتها هستند نه کشورها. به باور جهانیگرایان، شرکتها به عنوان تولیدکنندگان و توزیعکنندگان اصلى جهانى شدن فرهنگى، جایگزین دولتها و حکومتهاى دینى شدهاند. نهادهاى خصوصى بینالمللى پدیدهاى جدید نیستند، ولى تاثیر شدید آنها جدید است. بنگاههاىخبرى و موسسات انتشاراتى در اعصار قبلى نسبت به کالاهاى مصرفى و محصولات فرهنگى شرکتهاى جهانى معاصر، تاثیر بسیار محدودترى بر فرهنگ هاى محلى و ملى داشتند. 15
واکنشهاى فرهنگى در برابر جهانى شدن
نوع واکنش فرهنگى در مقابل جهانى شدن، بستگى زیادى به غناى فرهنگ بومى و میزان اثر گذارى آن در هویتبخشى به افراد، و سایر شرایط اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى دارد و در طیف گسترده اى از انفعال مطلق تا ستیزه جویى در مقابل جهانى شدن فرهنگ را در بر میگیرد. با اینوجود میتوان واکنشهاى فرهنگى به این فرایند را در قالب سه دستة کلى طبقهبندىکرد: خاصگرایى فرهنگى، آمیزش و تحول فرهنگى و همگونى فرهنگى.
خاصگرایى فرهنگى: برخى نظریهپردازان مدعى هستند که واکنش فرهنگى در برابر فرآیند جهانى شدن، در بیشتر موارد با مقاومت و حتى مقابلة پرتنش همراه است که معمولا در قالب توسل به عناصر هویتبخشى زبانى، دینى، قومى و نژادى نمود مییابد. به بیان دیگر فرآیند جهانى شدن در عین حال که جنبههایى از زندگى در دنیاى مدرن را یکدست میکند، تفاوتهاىفرهنگى و هویتى را نیز تقویت و احیا مى کند. از این رو منتقدین تجدد، جهانى شدن را آغاز عصرى جدید میدانند که با فرهنگیشدن زندگى و برجستهتر شدن هویتهاى گوناگون اجتماعى ویژگى مییابد. مدافعان تجدد هم در قالب مفاهیمىمانند: ضدیت با دموکراسى ، احیاى قبیلهگرى و بنیادگرایى به این واقعیت اعتراف میکنند.16
آمیزش و تحول فرهنگى: این نوع واکنش که معمولا تحت عناوینى مانند روش پیوندى Hybridization)) تحولى Translation)) و غیردفاعى Offensive) ) توصیف میشوند، بر این نکته دلالت دارند که نمیتوان گفت در عصر جهانى شدن، فرهنگها یا باید به خلوص و ریشه خود توسل جویند یا ادغام شوند، به عبارت دیگر دنیاى پیچیده و متنوع فرهنگى صرفا عرصه تسلیم یا ستیز نیست، بلکه آنها میتوانند با متحول شدن و آمیزش با فرهنگ و هویتهاى دیگر به حیات خود ادامه دهند. در این رهیافت بر داد و ستدهاى بین فرهنگى و آمیزش فرهنگى براى ایجاد اشکال فرهنگى ترکیبى تاکید مى شود. چنین روش و واکنشى بیشتر توصیفگر هویتها و انسانهایى است که از مرزهاى طبیعى و معین و زادگاه خود فراتر میروند، ولى تعلق خود را به میهن خود حفظ مى کنند بدون آن که دچار توهم بازگشت به گذشته شوند. آنان مجبورند با فرهنگهاى جدید محل زندگى خود کنار بیایند بدون این که هویتهاى اصلى خود را کاملا از دست بدهند . در واقع آنان به فرهنگهاى پیوندى تعلق دارند و باید بیاموزند که دست کم با دو فرهنگ زندگى کنند. هویت سیاهپوستان در آمریکا و ملیگرایى کبک در کانادا را میتوان نمونههاى برجسته چنین واکنش و رهیافتى به شمار آورد .17
در روایت خاصترى از این دیدگاه میتوان به تعامل فرهنگ ها اشاره نمود که در استفاده از مزایاى سایر فرهنگ ها و جذب ارزشهاى مثبت آنها، امور ناسازگار با فرهنگ خود را طرد نموده و با غنى کردن فرهنگ بومى مانع نفوذ عناصر محورى فرهنگ هاى دیگر شود ، به بیان دیگر در این واکنش، ارزشها، باورها و سایر امور زیر بنایى از فرهنگ بومى اخذ و ابزار و دادههاىفرهنگهاى دیگر در چارچوب ارزشهاى بنیادین فرهنگ بومى مورد پذیرش واقع میشوند.
همگونى فرهنگى: برخى نظریهپردازان عقیده دارند که فرایند جهانى شدن نوعى همگونى فرهنگى را به همراه مىآورد و این همگونى فرهنگى در مسلط و جهانگیر شدن تجدد یا فرهنگ و تمدن غربى نمود مى یابد . مثلا نظریهپردازانى مانند «گیدنز» و «رابرتسن» جهانى شدن را گسترش تجدد از جامعه (غربى) به جهان و گسترش ویژگیهاى محورى تجدد در مقیاس جهانى میدانند.18 بنابراین همگونى فرهنگى عبارت از نوعى انفعال و استحاله است. در چنین واکنشى معمولا فرهنگها در برابر جهانى شدن منفعل میشوند و حتى ضمن پذیرش فرهنگى که جهانى شدن اقتصادى حامل آن است (فرهنگ غربى) ، ویژگیهاى خود را از دست میدهند. به بیان دیگر برخى نظریهپردازان برآنند که جهانى شدن زیر سلطه نظام جهانىسرمایهدارى و شرکتهاى قدرتمند چند ملیتى قرار دارد و در حقیقت جهانى شدن اقتصاد، نوعى جهانى شدن فرهنگى را نیز به دنبال مىآورد. این برداشت از جهانى شدن، همان نظریه امپریالیسم فرهنگى است که فرآیند جهانى شدن را در خدمت گسترش نوعى فرهنگ مصرفى مى داند.
از این دیدگاه جهانى شدن عبارت است از اراده معطوف به همگون سازى فرهنگى جهان. بنابراین بهتر است از جهانى کردن یا به عبارت درستتر، غربى کردن جهان سخن گفت. جهانى شدن نه یک فرایند تابع نیروهاى ساختارى و غیر ارادى، بلکه نوعىتحمیل فرهنگ غرب بر جهان غیر غرب است که توسط عوامل و اراده هاى اقتصادى سیاسى نیرومند انجام مى شود.
نظریهپردازان پایبند به نظریه امپریالیسم فرهنگى معتقدند که تردیدى در گسترش و سلطه فزاینده یک فرهنگ در جهان وجود ندارد، ولى این فرهنگ همان ارزش ها ، هنجارها و باورهاى قوم محور غربى است که در ظاهرى عام و غیرقومى عرضه میشود. و در عبارتى دیگر ، غرب به واسطه گفتمان هاى قدرت و غیرسازى ، دست اندرکار نوعى امپریالیسم و استعمار فرهنگىاست .
بر پایه نظریه امپریالیسم فرهنگى ، گرچه جهانى شدن فرهنگى چونان پدیده اى فراتاریخى و فراملى یا نیرویى متعالى و جهانى نمودار مى شود ، ولى در واقع چیزى جز صدور کالاها ، ارزش ها و اولویت هاى شیوه زندگى غربى نیست19. فرهنگىکه شاخصه هاى اصلى آن را : فردگرایى ، لیبرالیسم ، قانونگرایى، حقوق بشر ، آزادى ، برابرى زن و مرد، سیاست دموکراتیک و اندیشه سکولار ، بازار آزاد و اقتصاد سود محور بازار تشکیل مى دهد.20
روایت خاصترى از همگونى و یکپارچه سازى فرهنگى ، آمریکایى کردن فرهنگ جهانى است . محور بحث در این روایت ، همگونى فرهنگى به واسطه رسانه هاى آمریکایى است . نظریه پردازان پایبند به چنین دیدگاهى بر این نکته تاکید مى کنند که آمریکایى ها بر منابع اصلى تولید و توزیع فرهنگ ، از جمله سیستم هاى ماهواره اى ، ساخت فن آورى اطلاعات ، بنگاههاىخبرى ، صنعت تبلیغ، تولید و توزیع برنامه هاى تلویزیونى و صنعت فیلم سازى سلطه اى بلامنازع دارند . بنابراین ایالات متحده آمریکا فرهنگ خود را به صورت گسترده اى در اقصى نقاط جهان رواج مى دهد21.
ابزارهاى همگونى فرهنگى
فرایند همگونى فرهنگى که توسط نظریه پردازان و عوامل دولتهاى غربى در حال انجام است ، نیازمند بسترها و ابزارهایى است تا این فرایند به پیش رود . این ابزارها در درجه نخست شبکه هاى اطلاع رسانى جهانى و رسانه هاى ارتباط جمعى مانند: «رادیو، تلویزیون ماهواره اى، اینترنت» و بستر سازى جهت نشر آن در قالب گسترش زبان انگلیسى است. امروزه نقش رسانه ها و میزان نفوذ آنها در ساخت فرهنگى جوامع بر کسى پوشیده نیست. برخى از نظریه پردازان ارتباطات معتقدند که امروز جهان در دست کسى است که رسانه ها را در اختیار دارد.22. نقش عمده رسانه ها در شکلدهى به افکار عمومى باعث شده که اهمیت رسانه ها تا این حد مورد توجه قرار گیرد .
در نظر صاحب نظران غربى، در اختیار داشتن وسایل ارتباط جمعى و فن آورى هاى جدید ارتباطى ، مساوى با در اختیار داشتن استیلاى فرهنگى است . به باور برخى (ادگار موران) استعمار در دو شکل مستقیم و غیر مستقیم (یا استعمار نو) ظهور یافته و پس از تبدیل استعمار مستقیم به استعمار غیر مستقیم ، وادى فرهنگ به عنوان ابزار این استعمار به خدمت گرفته شده و از این پس هر فردى که بر روى زمین متولد مى شود ، فکر و اندیشه او تخدیر مى گردد و از این رو استعمار، دائمى و همیشگىشده و و به محدوده هاى صرفا جغرافیایى نیز ختم نمى گردد و ضرب و زور نظامى نیز در آن جایى ندارد . مهم ترین ابزار این تخدیر فرهنگى نیز ، رسانه است.
در بررسى برنامه هاى تلویزیونى تولید شده در جهان ، که توسط دو محقق فنلاندى ( «تاپیوواریس» و «کارل نوردن استرنگ)» از سال 1971تا سال 1973 انجام شده ، روشن شده که جریان مسلط تولید ، در اختیار کشورهاى غربى است که در این میان بیشترین سهم متعلق به کشور آمریکاست و سپس با تفاوت بسیار زیاد ، کشورهاى انگلستان ، آلمان و فرانسه قرار دارند . خریداران عمده برنامه هاى تولید شده غربى نیز کشورهاى در حال توسعه هستند که بنیان هاى تولید بالاى برنامه هاىتلویزیونى را دارا نیستند. تاپیوواریس یکى از این دو محقق، ده سال بعد ، یعنى در سال 1983 ، نیز در مقالهاى تحت عنوان «روندهاى جریان بین المللى برنامه هاى تلویزیونى » مجددا این موضوع را اثبات کرده و اعلام داشت که پس از گذشت یک دهه ، همچنان جریان حاکم و مسلط ، بر مبناى یافته هاى پیشین است ، اما ارقام حجم تولید بسیار بالا رفته است .آنچه که در جریان این تسلط و حاکمیت تکنولوژیک و به اذعان ایشان عدم تعادل اطلاعات اتفاق مى افتد ، حاکمیت عناصر مسلط فرهنگ غربى است ، به بیان دیگر ، نظام حاکم دراین کشورها بیشتر عناصر فرهنگ غربى است و آنچه که به مردم ارائه مى شود ، به قول «ادگار موران » جامعه شناس فرانسوى مصرف گرایى ، ستاره پرستى ، شهرت طلبى ، زیبا پرستى ، لذت جویى و ... است. هدف اصلى برنامه ها نوجوانان ، جوانان و زنان هستند که بیشتر از دریچه عاطفه ، هدف برنامه ریزى هاى تولیدکنندگان غربى قرار مى گیرند. «هربرت شیلر» ، استاد سابق دانشگاه کالیفرنیا ، در خصوص نفوذ فرهنگى کشورهاى غربى در دیگر کشورهاى جهان معتقد است که از سال هاى جنگ جهانى دوم ، در همان حال که ایالات متحده آمریکا با کمک نظامى به انگلستان و فرانسه ، براى از پا درآوردن آلمان و به دست گرفتن رهبرى جهان تلاش مى کرد ، برنامه ها و سیاست هایى نیز در جهت استیلاىفرهنگى و ارتباطى بر جهان تدارک مى دید. دراین زمان ، استفاده از نظریه جریان آزاد اطلاعات به منظور گسترش نفوذ فرهنگى و تسهیل سلطه جویى اقتصادى بر جهان و به کار گرفتن نظریه توسعه اقتصادى و اجتماعى از طریق وسایل ارتباطى براى جلوگیرى از راه رشد غیر سرمایه دارى کشورهاى جهان سوم و گرایش آنها به سوى سوسیالیسم ، از اهمیت فراوان برخوردار است23.
سلطه رسانه هاى آمریکایى به حدى است که تقریبا سه چهارم نمایش هاى تلویزیونى که به سرتاسر جهان صادر مى شود ، از ایالات متحده مى آیند و از هفت رهبر صنعت رسانه اى جهان که در تقریبا همه چیز مداخله مى کنند ، چهار رسانه آمریکایىهستند. در صنعت فیلم سازى اگر چه هند فیلم هاى بیشترى(855 فیلم در سال 2000) نسبت به هالیوود (762 فیلم ) تولید مى کند ، اما بیشتر آنها براى تماشاگران داخلى هستند ، ژاپن و هنگ کنگ نیز فیلم هاى فراوانى تولید مى کنند ، اما معدودى از آنها در خارج دیده مى شوند . هالیوود نه تنها بازار سینماى جهان را در سیطره خود دارد ، بلکه تولیدات محلىرا هم در خود غرق مى کند . حتى در ژاپن، سهم آمریکا بیش از نیمى از بازار را تشکیل مى دهد . فیلم هاى ایالات متحده 63 درصد از درآمد فروش را در اتحادیه اروپا در سال 1996 ، با 53 درصد در فرانسه و 81 درصد در بریتانیا به خود اخصاص دادند24.
در دهه 1980 میلادى ، ایالات متحده آمریکا کمتر از 5% برنامه هاى تلویزیونى خود را وارد کرده است، در حالى که بیشتر کشورهاى دیگر در اروپا و آمریکاى لاتین، بیش از 25% برنامه هاى خود را فقط از ایالات متحده آمریکا وارد کرده اند25 .
در حالى که تولیدات فرهنگى براى ارتباط هر چه بیشتر با مخاطبین خود نیازمند زبان مشترک هستند، تفاوت هاى زبانىهمچنان سدى در برابر گسترش برنامه هاى تلویزیونى و دیگر محصولات فرهنگى به شمار مى رود، از این رو سلطه جهانى زبان انگلیسى زیر ساختى زبانى را براى این ارتباط فراهم مى کند که به اندازه هر نظام تکنولوژیکى براى انتقال آرا و فرهنگ ها اهمیت دارد.26 گسترش زبان انگلیسى راه را براى انتقال متون و پیام هاى فرهنگى هموار مى نماید و ابزارهاىقدرتمند اطلاع رسانى و آموزشى مدرن در خدمت این فرایند قرار مى گیرد. طبق برآوردى زبان اول حدود 380 میلیون نفر از مردم دنیا زبان انگلیسى است و 250 میلیون نفر آن را به عنوان زبان دوم خود صحبت مى کنند . یک میلیارد نفر در حال یادگیرى آن هستند و حدود یک سوم جمعیت جهان با آن آشنا هستند و حدس زده مى شود تا سال 2050 نیمى از جمعیت جهان کم و بیش در آن ورزیده خواهند بود.27
تسلط آمریکا بر رسانه ها و جهانى سازى فرهنگ آمریکایى ، در درجه نخست از توان مالى عظیم شرکت هاى آمریکایى و سلطه این کشور بر صنایع فرهنگ ساز سرچشمه مى گیرد. در جهان کنونى بزرگ ترین و قدرتمندترین شرکت هایى که در تولید و توزیع فرهنگ فعالیت مى کنند ، در مالکیت آمریکایى هاست . گرچه برخى کشورهاى پیشرفته صنعتى نیز در این حوزه فعال هستند، اما سلطه آمریکا بر سیستم هاى ماهواره اى ، ساخت فن آورى اطلاعاتى ، بنگاه هاى خبرى، تبلیغات ، تولید برنامه هاى تلویزیونى و صنعت فیلم سازى به صورت جدى تهدید نمى شود .
شرکت هاى آمریکایى با در اختیار داشتن منابع عظیم مالى ، گوى سبقت را از رقباى خود مى ربایند و پیش تازى خود را در این عرصه حفظ مى کنند . افزون بر این ، دولت آمریکا نیز مى کوشد با هر گونه اقدام و تحولى که سلطه فرهنگى این کشور را تهدید کند به مقابله برخیزد . سیاستمداران و برنامه ریزان آمریکایى مى کوشند با توسل به شگردها و ابزارهاى مختلف ، از اقدام ها و تلاش هاى گوناگون به منظور فراهم کردن بسترى مناسب براى تجارت آزاد اطلاعات و تولیدات فرهنگى جلوگیرىکنند.
در مواردى دولت آمریکا با هر گونه سانسور و کنترلى که در کشورهاى مختلف به منظور حفظ فرهنگ ملى در برابر نفوذ و رواج فرهنگ آمریکایى اعمال مى شود ، مبارزه و مقابله مى کند . تلاش هاى انحصار شکنانه کشورهاى دیگر نیز معمولا با مخالفت و سنگ اندازى آمریکایى ها روبرو مى شود. همچنین هر گونه اقدام در راستاى ایجاد چارچوبى براى ارتباطات جهانى داراى اولویت هاى و اهداف غیر تجارى توسط دولت آمریکا و دیگر نهادها و شرکت هاى ذینفع آمریکایى خنثى مىشود28 . از این رو آمریکا توانسته است گوى سبقت را از رقیبان خود ربوده و با امکانات گسترده اطلاعاتى و ارتباطى ، نقش مهمى در فرایند جهانى سازى فرهنگى ایفا نموده و همگونى فرهنگى را در راستاى فرهنگ خود هدایت نماید، اگر چه نشانه هایى از خاص گرایى فرهنگى و تحول فرهنگى نیز در سطح جهانى به چشم مى خورد که سلطه بلامنازع فرهنگ غرب و آمریکا را به چالش مى کشاند .
پىنوشتها:
1. محمد رضا مالک ، «جهانى شدن اقتصاد» ، ناشر: موسسه فرهنگى دانش و اندیشة معاصر، چاپ: اول 1382، صص 26 25 .
2. همان،ص 28.
3. ر.ک: مجله الواحه، ش 16، ص 153، به نقل از مقالة «جهانشمولى و جهانى سازى»، آیت الله تسخیرى، کتاب «مجموعه مقالات «جهانشمولى اسلام و جهانى سازى » به اهتمام سید طه مرقاتى، ناشر: مجمع تقریب مذاهب اسلامى، 1382، ص 71 .
4. ر.ک: احمد گل محمدى«جهانى شدن فرهنگ، هویت»، نشر نى، چاپ دوم 1383، ص 25.
5. داوود هرمیداس باوند، مقالة «ماو غرب: چالش هاى فرهنگى ایران و غرب در عصر جهانى شدن » ، منبع : کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانى شدن، چالش ها و فرصت ها» ،گردآورى : محمد توحید فام، انتشارات روزنه، چاپ اول، 1382، ص 97.
6. ر.ک: على اصغر کاظمى، مقالة «نقش فرهنگ در فرآیند جهانى شدن» ، منبع : کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانى شدن ، چالش ها و فرصتها» گردآورى : محمد توحید فام، ص 46.
7. عادل عبدالحمید على : «جهانى شدن و آثار آن بر کشورهاى جهان سوم »، اطلاعات سیاسى اقتصادى ،ش 155،156ص 152، به نقل از ، محمد رضا مالک، «جهانى شدن اقتصاد»، ص 24-23 .
8. محمد رضا مالک ، «جهانى شدن اقتصاد»، صص2524 .
9. دیوید هلد و آنتونى مک گرو، «جهانى شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتى ، انتشارات ققنوس، چاپ اول 1382 ، ص 5855 .
10. ر.ک : احمد گل محمدى«جهانى شدن فرهنگ، هویت»، ص 9190 .
11. جهت مطالعه بیشتر و مقایسة آمارى حجم تبادلات فرهنگى مراجعه شود به: دیوید هلد و آنتونى مک گرو، «جهانى شدن و مخالفان آن»، جدول 3 .1 تا 3 .4 که گسترش زیرساخت هاى ارتباطى ، کاربرد آنها و سطوح داد و ستد محصولات فرهنگىعمده را نشان مى دهد.
12. یونسکو 1950، 1986، 1989، سازمان توسعه و همکارى اقتصادى 1997به نقل از : دیوید هلد و آنتونى مک گرو، «جهانى شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتى، صص5352 .
13. دیوید هلد و آنتونى مک گرو، «جهانى شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتى، جدول 3 .1
14. همان ، صص5352 .
15. اتحادیه بین المللى مخابرات ، به نقل از: دیوید هلد و آنتونى مک گرو، «جهانى شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتى ، صص5553 .
16. یحیى گلمحمدى، مقاله «جهانى شدن و فرهنگ»، کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانى شدن ، چالش ها و فرصت ها» ،گردآورى : محمد توحید فام، ص 84 .
17. یحیى گلمحمدى، مقاله «جهانى شدن و فرهنگ»، کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانى شدن ، چالش ها و فرصت ها» ،گردآورى : محمد توحیدفام، ص 89
18. احمد گل محمدى، «جهانى شدن فرهنگ، هویت»، ص 101.
19. ر.ک: : احمد گل محمدى«جهانى شدن فرهنگ، هویت»، ص 102.
20. ر.ک : على اصغر کاظمى ، مقالة «نقش فرهنگ در فرآیند جهانى شدن» ، کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانىشدن ، چالش ها و فرصتها»، گردآورى : محمد توحیدفام، ص 47 .
21. یحیى گلمحمدى، مقاله «جهانى شدن و فرهنگ»، کتاب: «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانى شدن ، چالش ها و فرصت ها» ،گردآورى : محمد توحیدفام، صص 82 83
22. بن. اچ بگدیکیان ، «انحصار رسانه ها » ترجمه داود حیدرى ، مرکز مطالعات و تحقیقات رسانه ها ، تهران ، 1374، ص 5 به نقل از دکتر سید رضا نقیب السادات، «جهانى سازى» ،ناشر : کتاب صبح ، چاپ اول 1382 ص 45.
23. ر.ک: کاظم معتمد نژاد، «مطالعات انتقادى در وسایل ارتباط جمعى» ، فصلنامه رسانه ، ش 9 ، ص3 به نقل از دکتر سید رضا نقیب السادات ،«جهانى سازى»، ص 4239
24. فیلیپ لگرین «جهان باز»، ترجمه فریدون دولتشاهى ،انتشارات اطلاعات ، 1382، صص 434435 . (نویسنده این کتاب پیشتر مشاور ویژه «مایک مور» مدیر عامل سازمان تجارت جهانى و قبل از آن نیز خبرنگار تجارى واقتصادى هفته نامه «اکونومیست» بوده است .)
25. یحیى گلمحمدى، مقاله «جهانى شدن و فرهنگ»، کتاب «مجموعه مقالات فرهنگ در عصر جهانى شدن ، چالش ها و فرصت ها» ،گردآورى : محمد توحیدفام، صص 83-82
26. ر.ک : دیوید هلد و آنتونى مک گرو، «جهانى شدن و مخالفان آن» ، ترجمه عرفان ثابتى ، ص 53 .
27. ر.ک : فیلیپ لگرین، «جهان باز» ، ترجمه فریدون دولتشاهى، ص 437 .
28. احمد گل محمدى «جهانى شدن فرهنگ، هویت»، صص 112 113.
تصحیح
با پوزش از خوانندگان عزیز در شماره 162 این نشریه (صفحه 22) در ادامه مصاحبه با علامه فضل الله پس از عنوان دلیل حجاب (تا 9 سطر پس از آن)، پرسش تلفنى یکى از بینندگان تلویزیون المشرق است که ادعا مىکند نص یا سفارشى درباره حجاب وجود ندارد. این 9 سطر باید پررنگ مىشد تا مشخص شود که نظر مصاحبهگر یا بیننده است. پاسخ آیت الله فضل الله به این ادعا از سطر بعدى آغاز مىشود که ایشان آیه 31 سوره نور را دلیل تصریح قرآن بر حجاب معرفى مىکند و در ادامه تأکید مىکند که آیات و روایات فراوانى داریم که بر حجاب دلالت دارد. اشتباه در صفحهآرایى ممکن است خواننده را به این اشتباه بیاندازد که مصاحبه شونده محترم، حجاب را الزامى نمىداند، درحالى که نظر ایشان درباره حجاب و ضرورت رعایت آن، چنان که در همین مصاحبه هم مشهود است، همانند نظر دیگر مراجع شیعه است.
«پگاه حوزه»