امام خمینى و زبان دین_2
آرشیو
چکیده
متن
4. زبان چند ساحتى
یکى از ویژگىهاى قرآن، دلالت آن بر حقایق و معانى عمیق و ژرفا در طول یکدیگر است. از آنجا که قرآن موجود، مَثَل و نماد قرآن حقیقى و مجرد است و در قالب گفتار و زبان، شامل حقایق و مفاهیم عقلانى و غیبى مىشود که شناخت آن حقایق براى همگان میسور نیست، بلکه در مرحله نخست، پیامبر(ص) و امامان، سپس راسخان حقیقى، مىتوانند به عمق آن پى ببرند.
به دیگر سخن، زبان قرآن به صورت کلى داراى دو ساحت است: ساحت ظاهرى و ساحت باطنى. شناخت و فهم ظواهر قرآن براى همگان امرى ممکن و محقق است، اما شناخت و فهم باطن و معانى عمیق قرآن که خود به معانى ژرف و متنوع تقسیم مىشود، در صلاحیت مخاطبان خاص قرار دارد.
درباره این مسئله که چرا زبان قرآن ساحتهاى گوناگون دارد، باید گفت: چون مخاطب قرآن عرف عام است، خداوند نمىتوانست از همان ابتدا از زبان خاص استفاده کند؛ از سوى دیگر، محروم کردن راسخان علم از حقایق غیبى روا نبود، به همین دلیل زبان قرآن چند ساحتى شد.
امام خمینى با اشاره به اشتمال زبان دین به دو بخش تکالیف، نصایح و معارف، معتقد است که بخش دوم از فهم عرف عام خارج است و مانند کتب تخصصى به مخاطبان خاص خود نیاز دارد. «آیات و احادیثى که راجع به علمیات است و جنبه عملى ندارد، لازم نیست گوینده آن طورى بگوید که همه کس آن را بفهمد بلکه ممکن نیست اینگونه چیزها را با فهم عموم توده بیان کرد، مثلاً یک نفر طبیب یک وقت مىخواهد یک دستور حفظ الصحة براى اهالى کشور بنویسد، ناچار باید طورى بنویسد که توده آن را بفهمند. زیرا این دستور براى عمل است، لکن یک وقت مىخواهد یک کتاب علمى بنویسد؛ البته این کتاب را نمىتواند طورى بنویسد که همه توده آن را بفهمند. قرآن و حدیث نیز قانونهاى علمى را که براى توده آوردند، طورى بیان کردند که مردم مىفهمند، لکن علوم قرآن و حدیث را همه کس نمىتوانند بفهمند و براى همه کس هم نیامده است».(1)
ایشان در جاى دیگر مىگوید: «قرآن یک زبانى دارد که این زبان هم زبان عامه مردم است و هم زبان فلاسفه است و هم زبان عرفاى اصطلاحى است و هم زبان معرفت به حسب واقع.»(2)
«زبان قرآن زبان دیگرى است، زبانى است که هر عالم و مفسرى خود را با آن آشنا مىداند و آشنا نیست. قرآن کریم از کتبى است که معارف آن بىسابقه است و تصور بسیارى از معارف آن از تصدیقش مشکلتر است.»(3)
ایشان ادعیه و روایات معصومان را داراى ساحتهاى مختلف مىداند که فهم آن به قشر خاصى اختصاص دارد. «زبان ادعیه با زبان عادىاى که احکام مىخواهند بگویند دو تاست؛ زبان ادعیه با زبان فلسفه هم دوتاست؛ با زبان عرفان علمى هم دو تاست. یک زبان دیگرى است ما فوق اینها. منتها زبان فهم مىخواهد، باید کسانى که آن زبان را مىفهمند توجه کنند.»(4)
ایشان متذکر مىشود که مفسران، فلاسفه و عرفا تنها بخشى از معانى ژرفاى قرآن را به مقدار وسع خود دریافت کردند.
«هر کدام روى آن تخصص و فنى که داشته است، یک پردهاى از پردههاى قرآن کریم را تفسیر کرده است، آن هم به طور کامل معلوم نیست بوده [باشد]... آن بعضى از اوراق قرآن و پردههاى قرآن است ـ علوم قرآن یک علوم دیگرى است ماوراى آنچه ما مىفهمیم. ما یک صورتى، یک پردهاى از پردههاى کتاب خدا را مىفهمیم. و باقیش محتاج به تفسیر اهل عصمت است که معلم به تعلیمات رسول اللّه بودهاند.»(5)
وى در مقام دیگر تفاسیر نوشته شده را نه تفسیر حقیقى که ترجمه وصف مىکند:
«این تفسیرهایى که به قرآن نوشته شده است از اول تا حال، اینها تفسیر قرآن نیستند، اینها البته یک ترجمههایى، یک بویى از قرآن بعضىشان دارد.»(6)
حضرت امام با اشاره به حدیث «اناللّه عزوجل علم انه یکون فى آخرالزمان اقواممتعمقون فانزل اللّه تعالى «قل هو اللّه احد» و الایات من سورةالحدید...»(7) مىگوید:
«از این حدیث شریف معلوم شود که فهم این آیات شریفه و این سوره مبارکه، حق متعمقان و صاحبان انظار دقیقه است و دقایق و سرایر توحید و معرفت در اینها مطوى است.»(8)
و در جاى دیگر نیز مىگوید:
«آیاتى که در روایات وارد شده است که براى متعمقین آخرالزمان وارد شده است، مثل سوره توحید و شش آیه از سوره حدید گمان ندارم که واقعیتش براى بشر تا الان و تا بعدها بشود آن طورى که باید باشد، کشف بشود.
البته مسایل در این باب خیلى گفته شده است، تحقیقات بسیار ارزنده هم بسیار شده است، لکن افق قرآن بالاتر از این مسایل است.»(9)
روشن است، مقصود امام از عبارت پیشین فهم یک ساحت از زبان قرآن براى متعمقین آخرزمان است و منظور ایشان در عبارت اخیر از نفى فهم قرآن، انکار شناخت ساحتهاى باطنى و ژرفاى قرآن از جمله سوره توحید و حدید است.
و در جاى دیگر با تصریح به بواطن و ساحتهاى مختلف قرآن مىنویسد:
«فان للقرآن منازل و مراحل و ظواهر و بواطن، ادناها ما یکون فى قشور الألفاظ و قبور التعینات. کماورد: «ان للقرآن ظهرا و بطنا و حدا و مطلعا».(10) و هذا المنزل الأدنى رزق المسجونین فى ظلمات عالم الطبیعة و لا یمسّ سائر مراتبه الا المطهرون من ارجاس عالم الطبیعة و حدثه».(11)
نکته ظریف و قابل توجه در تفسیر زبان دین به چند ساحتى این که وجود ساحتها و معانى باطنى مختلف براى گزارههاى دینى نباید موجب عدول و عدم توجه به معانى ظاهرى و عرفى گردد، چنانکه برخى از صوفیان با تفسیر تأویلى درصدد آن هستند. حضرت امام با اشاره به دو تفسیر ظاهرگرا و باطنگرا مىگوید:
«یک کسى مادى است آراى خودش را تطبیق کند بر آیاتى از قرآن و قرآن را به آن رأى تفسیر و تأویل کند. و یک کسى مثلاً اهل معانى روحیه است، این هم هر چه از قرآن دستش مىآید، باز تأویل کند و برگرداند به آن چیزى که خودش رأیش است. ما باید از هر دو همه این جهات احتراز کنیم.»(12)
5. زبان نمادى
در مقدمه مقاله گفته شد مقصود از آن، وجود معنایى ماوراى معناى مطابقى در واژگان و گزاره است که توضیح تفصیلى آن گذشت.
بیشتر اندیشمندان اسلامى با این مسئله که زبان دین به صورت مطلق، زبان نمادى باشد، مخالفت کردند، اما اینکه بعض مفردات و گزارههاى دینى زبان نمادى است، معنایى پذیرفتنى است. حضرت امام نیز در آثار خود، بعضى آیات را بر این اساس تفسیر کرده است که بدان اشاره مىشود:
الف. تفسیر آب به رحمت الهى
آیه ذیل مایه حَىّ همه اشیاء را آب توصیف مىکند:
«و جعلنا من الماء کل شىء حیا».(13)
امام در ذیل آن مىنویسد:
«اصل آب رحمت اطلاقى وجود است».(14)
ب. تفسیر شجره ممنوعه به طبیعت
امام درختى که حضرت آدم از نزدیکى آن نهى و منع شده بود نه درخت خاص، بلکه طبیعت و مادیات تفسیر مىکند. چنان که مىنویسد:
«بدان که آدم(ع) در حال جذبه در بهشت لقا بوده توجه به شجره طبیعت نداشت.»(15)
ج. تفسیر نعلین به همسر و فرزند
در جریان مشاهده آتش براى حضرت موسى که همراه فرزند و همسرش در کوه گرفتار آمده بودند، نداى غیبى برآمد که:
«فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»(16) «نعلین و کفشهایت را دربیاور که تو در سرزمین مقدس هستى».
معناى ظاهرى و عرفى آیه روشن است. اما امام آن را به محبت همسر و فرزند تفسیر مىکند.
«او را از محبت زن و فرزند، منع کرد که هان اگر خیال ورود در وادى عشق و محبت ـ که وادى مقدسین و مخلصین است ـ دارى، با محبت دیگران نتوان در آن قدم نهاد، با آن که محبت موسى چون محبت امثال ما نخواهد بود.»
وى در بیان وجه تشبیه محبت زن و فرزند به نعلین مىنویسد:
«و شاید از این جهت تعبیر شده است به نعلین، که در اسفل اعضا است و سهل الخلع است.»(17)
د. تفسیر عقده لسان به عدم ادراک معانى
در آیه ذیل صریحا حضرت موسى از عقده زبان خود سخن مىگوید و از خداوند مىخواهد آن را بگشاید.
«و احلل عقدة مِن لسانى»(18)
حضرت امام عقده زبان موسى را به ژرفاى حقایق غیبى و عجز قوه ادراک و شنواى مخاطبان تفسیر مىکنند:
«زبان انبیاء عقده داشته، عقدهها در زبانشان، در قلبشان بوده است. عقدههایى که نمىتوانستند آنچه یافتهاند و آن طور که یافتهاند، بگویند، گفتنى نبوده است، از این جهت با مثال با نظایر بما مىخواستند یک چیزى بفهمانند. زبانشان عقده دارد و مردم هم همه کر هستند.»(19)
ه. تفسیر امانت به مقام ظل اللهى
در آیه ذیل وارد شده است که خداوند امانت را به آسمان و کوهها عرضه داشت، آنها از تحمل آن بازماندند، اما انسان آن را پذیرفت.
«إِنَّا عَرَضْنَا الاْءَمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالاْءَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الاْءِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوما جَهُولاً»(20)
در تفسیر امانت، روایات آن را به قرآن انطباق دادهاند، اما حضرت آن را به مقام خلافت و ظلل الهى تفسیر مىکند.
«لعلّ الأمانة... هى هذهالمقام الاطلاقى فان السموات و الأرضین و ما فیهنّ محدودات مقیدات حتى الارواح الکلیة و من شأن المقید ان یأبى عن الحقیقة الأطلاقیة و الأمانة هى ظلل اللّه المطلق.»(21)
البته امام در آثار دیگر خود آن را به «تکالیف الهیه» تفسیر کردهاند. و این دو تفسیر ناهمگن نیست. زیرا پیشتر گذشت که از منظر امام زبان قرآن زیان چند ساحتى و داراى معانى مختلف باطنى مىباشد. علاوه آن که طبق مبناى امام در وضع الفاظ بر ذات و روح معانى نه خصوصیات آن، استعمال دو تفسیر، حقیقت و باز زبان قرآن متناسخ است.
و. تفسیر مهاجرت به خروج از منزل نفس
در آیه شریفه ذیل بر کسى که از منزل خود هجرت کند، وعده ثواب داده شده است.
«وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ»(22)
آیه فوق در شأن جندع یا جندب بن حمزه نازل شده بود که قصد الحاق به لشکر اسلام در مکه را داشت. معناى ظاهرى آیه هجرت فیزیکى است. اما امام آن را به خروج از منزل نفس و گناهان و سفر به مقام پاکى و حق الهى و مقصود از موت را فناى تام تفسیر مىکند؛ چنان که مىنویسد:
«کسى که خارج شد از بیت نفس و هجرت به سوى حق کرد به سفر معنوى. پس از آن او را فناى تام ادراک کرد. اجر او براى تعالى است.»(23)
6. زبان رمزى
در صفحات پیشین گفته شد که برخى مدعىاند که زبان دین به دلیل حکایت از ما وراى طبیعت زبان شناختارى نیست، و مضامین آن براى انسان قابل شناخت و فهم نیست. آنان این نظریه را به صورت مطلق در زبان دین مطرح کردند، ولیکن تأمل در زبان دین این نکته را نمایان مىکند که بعضى گزارههایى دینى شناختارى و بعضى دیگر نیز غیرشناختارى است و لذا در این مسئله نباید حکم مطلق صادر کرد.
حضرت امام خمینى (قده) با توجه به این نکته درباره زبان دین به تفصیل قایل شده است، گزارههاى احکام و نصایح را شناختارى و گزارههاى معارف مخصوصا حروف مقطعه را رمزى و غیر شناختارى براى انسانها توصیف مىکند.
مبناى امام و آنان که زبان دین در بخش معرفتى را نیز شناختارى یا ممتنع مىدانند، به عمق و ژرفاى آموزههاى معرفتى دین و کرانمندى ذهن و فهم آدمى برمىگردد، از این رو حضرت امام زبان گزارههاى معرفتى و علمى دین را به «زبان متفاوت»، «ممتنع» و «رمز» وصف مىکند که بدان اشاره مىشود:
امام درباره تفاوت زبان قرآن با زبان عرف مىگوید:
«زبان قرآن زبان دیگرى است که هر عالم و مفسرى خود را با آن آشنا مىداند و آشنا نیست. قرآن کریم از کتبى است که معارف آن بىسابقه است و تصور بسیارى از معارف آن از تصدیقش مشکلتر است».(24)
وى با اشاره به آیات مانند «هو الاول و الاخر و هو معکم»، «اللّه نور السماوات و الأرض» مىگوید:
«اینها آیاتى است که نه مفسر مىتواند بفهمد، نه فیلسوف و نه عارف، هر کس ادعا کند که معناى او را فهمیده است، در جهل فرو رفته است».(25)
امام (قده) با اشاره به آیات محکم و متشابه مىگوید:
«آیات بر دو گونه است، یک آیات محکمات که تأویلى ندارد و همه آن را مىفهمند. و یک آیات متشابهات که تأویل دارد و از قبیل رمز است و تأویل آن را جز خدا و راسخان در علم کسى نمىداند».(26) «قرآن یک زبان دارد، یک نحو صحبت مىکند و همه مطالب را دارد، منتها بسیارش در رمز است که ما نمىتوانیم بفهمیم و ادعیه و ائمه(علیهم السلام) یک وضع دیگرى دارد».(27) بلکه بعضى از آنها رمز است میان گوینده و یک دسته خاصى. چنان که دولت بعضى تلگرافات رمزى دارد که صلاح کشور نیست که آن را کشف کند. تلگرافخانه هم از آن تلگراف چیزى نمىفهمد. در قرآن از این گونه رمزها است که حتى به حسب روایات، جبرئیل هم که قرآن را آورد، خود نمىتوانست معناى آن را. فقط پیغمبر اسلام و هر کس را او تعلیم کرده، کشف این رمزها را مىتوانستند بنمایند؛ مانند همان حروفى که در اول سورههاست».(28)
و در جاى دیگر آمده است:
«در این مخاطبه بین حبیب و محبوب و مناجات بین عاشق و معشوق اسرارى است که جز او و حبیبش کسى را بر آن راه نیست و امکان راه یافتن نیز نمىباشد. شاید حروف مقطع در بعض سور مثل «الم»، «ص»، «یس» از این قبیل مىباشد».(29)
امام خمینى درباره روایات نیز به تفصیل فوق معتقد است که بر مبناى خود روایات را به دو قسم عملى (احکام و نصایح) و خبرى و معرفتى تقسیم نموده که شناخت زبان روایات در قسم معرفتى را فراتر از زبان عرف عام وصف مىکند که اغلب آنها در ادعیه متجلى شده است.
«ائمه(علیهم السلام)»... وقتى که رسیدند به مناجاتها و ادعیه مسایل فرق کرده است؛ آنجا دیگر زبان عامه مردم نیست، البته در آن همه چیز هست، زبان دیگرى است غیر زبان معمولى و غیر زبان ذکر احکام الهیه».(30)
امام در جاى دیگر زبان ادعیه را زبان فراتر از زبان فلسفه و عرفان توصیف مىکند.
«زبان ادعیه با زبان عادىاى که احکام مىخواهند بگویند دوتاست. زبان ادعیه با زبان فلسفه دوتاست؛ با زبان عرفان علمى هم دوتاست. یک زبان دیگرى است ما فوق اینها. منتهى زبان فهم مىخواهد، باید کسانى که آن زبان را مىفهمند توجه کنند».(31)
ارزیابى و جمعبندى (تفصیل بین گزارههاى معرفتى و عملى)
تا اینجا گفته شد که از منظر امام (قده) زبان دین را مىتوان به زبان «شناختارى»، «عرفى»، «چند ساحتى» و «رمزى»، توصیف کرد. اینجا این سؤال و شبهه پدیدار مىآید که بالاخره زبان دین کدام یک از چهار قسم فوق است؟
پاسخ این سؤال از مطالب پیشین روشن مىشود، چکیده و حاصل آن در نکات ذیل مىآید:
نکته اول: زبان چند ساحتى و عرفى نه در عرض زبان شناختارى بلکه در طول آن است، به این معنا که تعیین زبان عرفى و چند ساحتى بر ثبوت زبان شناختارى به عنوان مقدمه متفرع است.
در صورت عدم اثبات شناختارى بودن زبان دین، نمىتوان از زبان دین و تعیین آن سخن گفت.
نکته دوم: چهار زبان اخیر یعنى، عرفى، چند ساحتى، نمادى و رمزى در زبان دین مىتواند قابل جمع باشد، به این معنا که بخشى از گزارههاى دینى بر حسب زبان عرفى، بعضى دیگر بر حسب زبان چند ساحتى و برخى دیگر نمادى و رمزى باشد، به تعبیر منطقى به دلیل تغایر متعلق زبانهاى فوق، جمع آنها در زبان دین با مشکل اجتماع ضدین مواجهه نمىشود. اما اصل بحث در تفکیک و تعیین و ارائه ملاک در انطباق گزارههاى دینى با زبان خاصى است.
نگارنده با استقراء ناقص خود در بین مفسران و قرآن پژوهان به ارائه ملاک خاصى در این مقوله دست نیافته است. به نظر مىرسد ملاک و معیار حضرت امام در این زمینه رهگشا و دقیق است.
نکته سوم: در صفحات پیشین گفته شد که حضرت امام آیات و روایات را به دو بخش علمى و عملى تقسیم مىکرد. مقصود از علمى گزارههاى است که بر آموزههاى معارف و توصیف حقایق مجردات یاحتى مادیات مانند چگونگى آفرینش جهان و زمین، مشتمل است. حضرت امام در این نوع گزارهها به نظریه چند ساحتى بودن قایل است لذا معتقد است که روایات وارد در زمینه خلقت زمین را باید بر ساحتهاى غیر ظاهرى حمل کرد و یا حداقل توقف نمود. هم چنین دعاهاى وارد از معصومان بیشتر از این بخش خواهد بود.
بخش دیگر گزارههاى دینى به حوزههاى اخلاقى، نصیحت، تکالیف، بایدها و نبایدها به تعبیر امام «عملى» مربوط مىشود. در این گزارهها به ناچار زبان دین باید زبان عرفى باشد، چرا که مخاطب و غایت آن گزارههاى عموم مردم است که نوع زبان نیز باید بر آن منطبق باشد و گر نه اخلال به غایت لازم مىآید.
آیات و روایات مشتمل بر تبیین احکام، مسایل اخلاقى و نصیحت از این بخش خواهد بود. زبان سرى و رمزى بیشتر به حروف مقطعه قرآن اختصاص دارد که از حقیقت آنها، خود پیامبر و به تبع آن معصومان شناخت دارند.
حاصل آنکه زبان دین از منظر امام زبان عرفى، چند ساحتى و رمزى است.
نکته چهارم: مبناى امام در وضعالفاظ، بر روح و جوهر معانى، با قطع نظر از خصوصیات و قیود آن، مىتواند افق جدیدى را در تفسیر زبان دین بگشاید و با این مبنا، مفسر از قشر ظاهرى و سطحى آیه یا روایت گذشته، به باطن و ژرفاى آن دست مىیازد.
پىنوشتها:
--------------------------------------------------------------------------------
1. کشف الأسرار، ص 2 ـ 321.
2. صحیفه امام، ج 20، ص 408 و 409.
3. همان، ج 18، ص 447.
4. همان، ج 19، ص 355.
5. تفسیر سوره حمد، ص 5 ـ 13.
6. صحیفه نور، ج 19، ص 27.
7. اصول کافى، ج 1، ص 91.
8. آداب الصلوة، ص 302.
9. صحیفه نور، ج 18، ص 104 و 105.
10. تفسیر صافى، ج 1، ص 30، تفسیر عواثى، ج 1، ص 22.
11. شرح دعا سحر، ص 38 و 59 و شرح حدیث عقل و جهل، ص 38.
12. تفسیر سوره حمد، ص 19.
13. الانبیاء: 30.
14. سرالصلوة، ص 41، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، تهران، 1381.
15. همان، ص 46.
16. طه: 12.
17. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 255.
18. طه: 27.
19. تفسیر سوره حمد، ص 136 و 137.
20. احزاب، 72.
21. مصباحالهدایة، ص 56.
22. نساء: 100.
23. چهل حدیث، ص 333.
24. صحیفه امام، ج 18، ص 447.
25. همان، ج 17، ص 432.
26. کشف الأسرار، ص 321.
27. صحیفه امام، ج 20، ص 409 و 410.
28. کشف الأسرار، ص 321
29. صحیفه امام، ج 18، ص 447.
30. صحیفه امام، ج 19، ص 286.
31. همان، ص 355
یکى از ویژگىهاى قرآن، دلالت آن بر حقایق و معانى عمیق و ژرفا در طول یکدیگر است. از آنجا که قرآن موجود، مَثَل و نماد قرآن حقیقى و مجرد است و در قالب گفتار و زبان، شامل حقایق و مفاهیم عقلانى و غیبى مىشود که شناخت آن حقایق براى همگان میسور نیست، بلکه در مرحله نخست، پیامبر(ص) و امامان، سپس راسخان حقیقى، مىتوانند به عمق آن پى ببرند.
به دیگر سخن، زبان قرآن به صورت کلى داراى دو ساحت است: ساحت ظاهرى و ساحت باطنى. شناخت و فهم ظواهر قرآن براى همگان امرى ممکن و محقق است، اما شناخت و فهم باطن و معانى عمیق قرآن که خود به معانى ژرف و متنوع تقسیم مىشود، در صلاحیت مخاطبان خاص قرار دارد.
درباره این مسئله که چرا زبان قرآن ساحتهاى گوناگون دارد، باید گفت: چون مخاطب قرآن عرف عام است، خداوند نمىتوانست از همان ابتدا از زبان خاص استفاده کند؛ از سوى دیگر، محروم کردن راسخان علم از حقایق غیبى روا نبود، به همین دلیل زبان قرآن چند ساحتى شد.
امام خمینى با اشاره به اشتمال زبان دین به دو بخش تکالیف، نصایح و معارف، معتقد است که بخش دوم از فهم عرف عام خارج است و مانند کتب تخصصى به مخاطبان خاص خود نیاز دارد. «آیات و احادیثى که راجع به علمیات است و جنبه عملى ندارد، لازم نیست گوینده آن طورى بگوید که همه کس آن را بفهمد بلکه ممکن نیست اینگونه چیزها را با فهم عموم توده بیان کرد، مثلاً یک نفر طبیب یک وقت مىخواهد یک دستور حفظ الصحة براى اهالى کشور بنویسد، ناچار باید طورى بنویسد که توده آن را بفهمند. زیرا این دستور براى عمل است، لکن یک وقت مىخواهد یک کتاب علمى بنویسد؛ البته این کتاب را نمىتواند طورى بنویسد که همه توده آن را بفهمند. قرآن و حدیث نیز قانونهاى علمى را که براى توده آوردند، طورى بیان کردند که مردم مىفهمند، لکن علوم قرآن و حدیث را همه کس نمىتوانند بفهمند و براى همه کس هم نیامده است».(1)
ایشان در جاى دیگر مىگوید: «قرآن یک زبانى دارد که این زبان هم زبان عامه مردم است و هم زبان فلاسفه است و هم زبان عرفاى اصطلاحى است و هم زبان معرفت به حسب واقع.»(2)
«زبان قرآن زبان دیگرى است، زبانى است که هر عالم و مفسرى خود را با آن آشنا مىداند و آشنا نیست. قرآن کریم از کتبى است که معارف آن بىسابقه است و تصور بسیارى از معارف آن از تصدیقش مشکلتر است.»(3)
ایشان ادعیه و روایات معصومان را داراى ساحتهاى مختلف مىداند که فهم آن به قشر خاصى اختصاص دارد. «زبان ادعیه با زبان عادىاى که احکام مىخواهند بگویند دو تاست؛ زبان ادعیه با زبان فلسفه هم دوتاست؛ با زبان عرفان علمى هم دو تاست. یک زبان دیگرى است ما فوق اینها. منتها زبان فهم مىخواهد، باید کسانى که آن زبان را مىفهمند توجه کنند.»(4)
ایشان متذکر مىشود که مفسران، فلاسفه و عرفا تنها بخشى از معانى ژرفاى قرآن را به مقدار وسع خود دریافت کردند.
«هر کدام روى آن تخصص و فنى که داشته است، یک پردهاى از پردههاى قرآن کریم را تفسیر کرده است، آن هم به طور کامل معلوم نیست بوده [باشد]... آن بعضى از اوراق قرآن و پردههاى قرآن است ـ علوم قرآن یک علوم دیگرى است ماوراى آنچه ما مىفهمیم. ما یک صورتى، یک پردهاى از پردههاى کتاب خدا را مىفهمیم. و باقیش محتاج به تفسیر اهل عصمت است که معلم به تعلیمات رسول اللّه بودهاند.»(5)
وى در مقام دیگر تفاسیر نوشته شده را نه تفسیر حقیقى که ترجمه وصف مىکند:
«این تفسیرهایى که به قرآن نوشته شده است از اول تا حال، اینها تفسیر قرآن نیستند، اینها البته یک ترجمههایى، یک بویى از قرآن بعضىشان دارد.»(6)
حضرت امام با اشاره به حدیث «اناللّه عزوجل علم انه یکون فى آخرالزمان اقواممتعمقون فانزل اللّه تعالى «قل هو اللّه احد» و الایات من سورةالحدید...»(7) مىگوید:
«از این حدیث شریف معلوم شود که فهم این آیات شریفه و این سوره مبارکه، حق متعمقان و صاحبان انظار دقیقه است و دقایق و سرایر توحید و معرفت در اینها مطوى است.»(8)
و در جاى دیگر نیز مىگوید:
«آیاتى که در روایات وارد شده است که براى متعمقین آخرالزمان وارد شده است، مثل سوره توحید و شش آیه از سوره حدید گمان ندارم که واقعیتش براى بشر تا الان و تا بعدها بشود آن طورى که باید باشد، کشف بشود.
البته مسایل در این باب خیلى گفته شده است، تحقیقات بسیار ارزنده هم بسیار شده است، لکن افق قرآن بالاتر از این مسایل است.»(9)
روشن است، مقصود امام از عبارت پیشین فهم یک ساحت از زبان قرآن براى متعمقین آخرزمان است و منظور ایشان در عبارت اخیر از نفى فهم قرآن، انکار شناخت ساحتهاى باطنى و ژرفاى قرآن از جمله سوره توحید و حدید است.
و در جاى دیگر با تصریح به بواطن و ساحتهاى مختلف قرآن مىنویسد:
«فان للقرآن منازل و مراحل و ظواهر و بواطن، ادناها ما یکون فى قشور الألفاظ و قبور التعینات. کماورد: «ان للقرآن ظهرا و بطنا و حدا و مطلعا».(10) و هذا المنزل الأدنى رزق المسجونین فى ظلمات عالم الطبیعة و لا یمسّ سائر مراتبه الا المطهرون من ارجاس عالم الطبیعة و حدثه».(11)
نکته ظریف و قابل توجه در تفسیر زبان دین به چند ساحتى این که وجود ساحتها و معانى باطنى مختلف براى گزارههاى دینى نباید موجب عدول و عدم توجه به معانى ظاهرى و عرفى گردد، چنانکه برخى از صوفیان با تفسیر تأویلى درصدد آن هستند. حضرت امام با اشاره به دو تفسیر ظاهرگرا و باطنگرا مىگوید:
«یک کسى مادى است آراى خودش را تطبیق کند بر آیاتى از قرآن و قرآن را به آن رأى تفسیر و تأویل کند. و یک کسى مثلاً اهل معانى روحیه است، این هم هر چه از قرآن دستش مىآید، باز تأویل کند و برگرداند به آن چیزى که خودش رأیش است. ما باید از هر دو همه این جهات احتراز کنیم.»(12)
5. زبان نمادى
در مقدمه مقاله گفته شد مقصود از آن، وجود معنایى ماوراى معناى مطابقى در واژگان و گزاره است که توضیح تفصیلى آن گذشت.
بیشتر اندیشمندان اسلامى با این مسئله که زبان دین به صورت مطلق، زبان نمادى باشد، مخالفت کردند، اما اینکه بعض مفردات و گزارههاى دینى زبان نمادى است، معنایى پذیرفتنى است. حضرت امام نیز در آثار خود، بعضى آیات را بر این اساس تفسیر کرده است که بدان اشاره مىشود:
الف. تفسیر آب به رحمت الهى
آیه ذیل مایه حَىّ همه اشیاء را آب توصیف مىکند:
«و جعلنا من الماء کل شىء حیا».(13)
امام در ذیل آن مىنویسد:
«اصل آب رحمت اطلاقى وجود است».(14)
ب. تفسیر شجره ممنوعه به طبیعت
امام درختى که حضرت آدم از نزدیکى آن نهى و منع شده بود نه درخت خاص، بلکه طبیعت و مادیات تفسیر مىکند. چنان که مىنویسد:
«بدان که آدم(ع) در حال جذبه در بهشت لقا بوده توجه به شجره طبیعت نداشت.»(15)
ج. تفسیر نعلین به همسر و فرزند
در جریان مشاهده آتش براى حضرت موسى که همراه فرزند و همسرش در کوه گرفتار آمده بودند، نداى غیبى برآمد که:
«فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنَّکَ بِالْوَادِ الْمُقَدَّسِ طُوىً»(16) «نعلین و کفشهایت را دربیاور که تو در سرزمین مقدس هستى».
معناى ظاهرى و عرفى آیه روشن است. اما امام آن را به محبت همسر و فرزند تفسیر مىکند.
«او را از محبت زن و فرزند، منع کرد که هان اگر خیال ورود در وادى عشق و محبت ـ که وادى مقدسین و مخلصین است ـ دارى، با محبت دیگران نتوان در آن قدم نهاد، با آن که محبت موسى چون محبت امثال ما نخواهد بود.»
وى در بیان وجه تشبیه محبت زن و فرزند به نعلین مىنویسد:
«و شاید از این جهت تعبیر شده است به نعلین، که در اسفل اعضا است و سهل الخلع است.»(17)
د. تفسیر عقده لسان به عدم ادراک معانى
در آیه ذیل صریحا حضرت موسى از عقده زبان خود سخن مىگوید و از خداوند مىخواهد آن را بگشاید.
«و احلل عقدة مِن لسانى»(18)
حضرت امام عقده زبان موسى را به ژرفاى حقایق غیبى و عجز قوه ادراک و شنواى مخاطبان تفسیر مىکنند:
«زبان انبیاء عقده داشته، عقدهها در زبانشان، در قلبشان بوده است. عقدههایى که نمىتوانستند آنچه یافتهاند و آن طور که یافتهاند، بگویند، گفتنى نبوده است، از این جهت با مثال با نظایر بما مىخواستند یک چیزى بفهمانند. زبانشان عقده دارد و مردم هم همه کر هستند.»(19)
ه. تفسیر امانت به مقام ظل اللهى
در آیه ذیل وارد شده است که خداوند امانت را به آسمان و کوهها عرضه داشت، آنها از تحمل آن بازماندند، اما انسان آن را پذیرفت.
«إِنَّا عَرَضْنَا الاْءَمَانَةَ عَلَى السَّماوَاتِ وَالاْءَرْضِ وَالْجِبَالِ فَأَبَیْنَ أَن یَحْمِلْنَهَا وَأَشْفَقْنَ مِنْهَا وَحَمَلَهَا الاْءِنسَانُ إِنَّهُ کَانَ ظَلُوما جَهُولاً»(20)
در تفسیر امانت، روایات آن را به قرآن انطباق دادهاند، اما حضرت آن را به مقام خلافت و ظلل الهى تفسیر مىکند.
«لعلّ الأمانة... هى هذهالمقام الاطلاقى فان السموات و الأرضین و ما فیهنّ محدودات مقیدات حتى الارواح الکلیة و من شأن المقید ان یأبى عن الحقیقة الأطلاقیة و الأمانة هى ظلل اللّه المطلق.»(21)
البته امام در آثار دیگر خود آن را به «تکالیف الهیه» تفسیر کردهاند. و این دو تفسیر ناهمگن نیست. زیرا پیشتر گذشت که از منظر امام زبان قرآن زیان چند ساحتى و داراى معانى مختلف باطنى مىباشد. علاوه آن که طبق مبناى امام در وضع الفاظ بر ذات و روح معانى نه خصوصیات آن، استعمال دو تفسیر، حقیقت و باز زبان قرآن متناسخ است.
و. تفسیر مهاجرت به خروج از منزل نفس
در آیه شریفه ذیل بر کسى که از منزل خود هجرت کند، وعده ثواب داده شده است.
«وَمَن یَخْرُجْ مِن بَیْتِهِ مُهَاجِرا إِلَى اللّهِ وَرَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللّهِ»(22)
آیه فوق در شأن جندع یا جندب بن حمزه نازل شده بود که قصد الحاق به لشکر اسلام در مکه را داشت. معناى ظاهرى آیه هجرت فیزیکى است. اما امام آن را به خروج از منزل نفس و گناهان و سفر به مقام پاکى و حق الهى و مقصود از موت را فناى تام تفسیر مىکند؛ چنان که مىنویسد:
«کسى که خارج شد از بیت نفس و هجرت به سوى حق کرد به سفر معنوى. پس از آن او را فناى تام ادراک کرد. اجر او براى تعالى است.»(23)
6. زبان رمزى
در صفحات پیشین گفته شد که برخى مدعىاند که زبان دین به دلیل حکایت از ما وراى طبیعت زبان شناختارى نیست، و مضامین آن براى انسان قابل شناخت و فهم نیست. آنان این نظریه را به صورت مطلق در زبان دین مطرح کردند، ولیکن تأمل در زبان دین این نکته را نمایان مىکند که بعضى گزارههایى دینى شناختارى و بعضى دیگر نیز غیرشناختارى است و لذا در این مسئله نباید حکم مطلق صادر کرد.
حضرت امام خمینى (قده) با توجه به این نکته درباره زبان دین به تفصیل قایل شده است، گزارههاى احکام و نصایح را شناختارى و گزارههاى معارف مخصوصا حروف مقطعه را رمزى و غیر شناختارى براى انسانها توصیف مىکند.
مبناى امام و آنان که زبان دین در بخش معرفتى را نیز شناختارى یا ممتنع مىدانند، به عمق و ژرفاى آموزههاى معرفتى دین و کرانمندى ذهن و فهم آدمى برمىگردد، از این رو حضرت امام زبان گزارههاى معرفتى و علمى دین را به «زبان متفاوت»، «ممتنع» و «رمز» وصف مىکند که بدان اشاره مىشود:
امام درباره تفاوت زبان قرآن با زبان عرف مىگوید:
«زبان قرآن زبان دیگرى است که هر عالم و مفسرى خود را با آن آشنا مىداند و آشنا نیست. قرآن کریم از کتبى است که معارف آن بىسابقه است و تصور بسیارى از معارف آن از تصدیقش مشکلتر است».(24)
وى با اشاره به آیات مانند «هو الاول و الاخر و هو معکم»، «اللّه نور السماوات و الأرض» مىگوید:
«اینها آیاتى است که نه مفسر مىتواند بفهمد، نه فیلسوف و نه عارف، هر کس ادعا کند که معناى او را فهمیده است، در جهل فرو رفته است».(25)
امام (قده) با اشاره به آیات محکم و متشابه مىگوید:
«آیات بر دو گونه است، یک آیات محکمات که تأویلى ندارد و همه آن را مىفهمند. و یک آیات متشابهات که تأویل دارد و از قبیل رمز است و تأویل آن را جز خدا و راسخان در علم کسى نمىداند».(26) «قرآن یک زبان دارد، یک نحو صحبت مىکند و همه مطالب را دارد، منتها بسیارش در رمز است که ما نمىتوانیم بفهمیم و ادعیه و ائمه(علیهم السلام) یک وضع دیگرى دارد».(27) بلکه بعضى از آنها رمز است میان گوینده و یک دسته خاصى. چنان که دولت بعضى تلگرافات رمزى دارد که صلاح کشور نیست که آن را کشف کند. تلگرافخانه هم از آن تلگراف چیزى نمىفهمد. در قرآن از این گونه رمزها است که حتى به حسب روایات، جبرئیل هم که قرآن را آورد، خود نمىتوانست معناى آن را. فقط پیغمبر اسلام و هر کس را او تعلیم کرده، کشف این رمزها را مىتوانستند بنمایند؛ مانند همان حروفى که در اول سورههاست».(28)
و در جاى دیگر آمده است:
«در این مخاطبه بین حبیب و محبوب و مناجات بین عاشق و معشوق اسرارى است که جز او و حبیبش کسى را بر آن راه نیست و امکان راه یافتن نیز نمىباشد. شاید حروف مقطع در بعض سور مثل «الم»، «ص»، «یس» از این قبیل مىباشد».(29)
امام خمینى درباره روایات نیز به تفصیل فوق معتقد است که بر مبناى خود روایات را به دو قسم عملى (احکام و نصایح) و خبرى و معرفتى تقسیم نموده که شناخت زبان روایات در قسم معرفتى را فراتر از زبان عرف عام وصف مىکند که اغلب آنها در ادعیه متجلى شده است.
«ائمه(علیهم السلام)»... وقتى که رسیدند به مناجاتها و ادعیه مسایل فرق کرده است؛ آنجا دیگر زبان عامه مردم نیست، البته در آن همه چیز هست، زبان دیگرى است غیر زبان معمولى و غیر زبان ذکر احکام الهیه».(30)
امام در جاى دیگر زبان ادعیه را زبان فراتر از زبان فلسفه و عرفان توصیف مىکند.
«زبان ادعیه با زبان عادىاى که احکام مىخواهند بگویند دوتاست. زبان ادعیه با زبان فلسفه دوتاست؛ با زبان عرفان علمى هم دوتاست. یک زبان دیگرى است ما فوق اینها. منتهى زبان فهم مىخواهد، باید کسانى که آن زبان را مىفهمند توجه کنند».(31)
ارزیابى و جمعبندى (تفصیل بین گزارههاى معرفتى و عملى)
تا اینجا گفته شد که از منظر امام (قده) زبان دین را مىتوان به زبان «شناختارى»، «عرفى»، «چند ساحتى» و «رمزى»، توصیف کرد. اینجا این سؤال و شبهه پدیدار مىآید که بالاخره زبان دین کدام یک از چهار قسم فوق است؟
پاسخ این سؤال از مطالب پیشین روشن مىشود، چکیده و حاصل آن در نکات ذیل مىآید:
نکته اول: زبان چند ساحتى و عرفى نه در عرض زبان شناختارى بلکه در طول آن است، به این معنا که تعیین زبان عرفى و چند ساحتى بر ثبوت زبان شناختارى به عنوان مقدمه متفرع است.
در صورت عدم اثبات شناختارى بودن زبان دین، نمىتوان از زبان دین و تعیین آن سخن گفت.
نکته دوم: چهار زبان اخیر یعنى، عرفى، چند ساحتى، نمادى و رمزى در زبان دین مىتواند قابل جمع باشد، به این معنا که بخشى از گزارههاى دینى بر حسب زبان عرفى، بعضى دیگر بر حسب زبان چند ساحتى و برخى دیگر نمادى و رمزى باشد، به تعبیر منطقى به دلیل تغایر متعلق زبانهاى فوق، جمع آنها در زبان دین با مشکل اجتماع ضدین مواجهه نمىشود. اما اصل بحث در تفکیک و تعیین و ارائه ملاک در انطباق گزارههاى دینى با زبان خاصى است.
نگارنده با استقراء ناقص خود در بین مفسران و قرآن پژوهان به ارائه ملاک خاصى در این مقوله دست نیافته است. به نظر مىرسد ملاک و معیار حضرت امام در این زمینه رهگشا و دقیق است.
نکته سوم: در صفحات پیشین گفته شد که حضرت امام آیات و روایات را به دو بخش علمى و عملى تقسیم مىکرد. مقصود از علمى گزارههاى است که بر آموزههاى معارف و توصیف حقایق مجردات یاحتى مادیات مانند چگونگى آفرینش جهان و زمین، مشتمل است. حضرت امام در این نوع گزارهها به نظریه چند ساحتى بودن قایل است لذا معتقد است که روایات وارد در زمینه خلقت زمین را باید بر ساحتهاى غیر ظاهرى حمل کرد و یا حداقل توقف نمود. هم چنین دعاهاى وارد از معصومان بیشتر از این بخش خواهد بود.
بخش دیگر گزارههاى دینى به حوزههاى اخلاقى، نصیحت، تکالیف، بایدها و نبایدها به تعبیر امام «عملى» مربوط مىشود. در این گزارهها به ناچار زبان دین باید زبان عرفى باشد، چرا که مخاطب و غایت آن گزارههاى عموم مردم است که نوع زبان نیز باید بر آن منطبق باشد و گر نه اخلال به غایت لازم مىآید.
آیات و روایات مشتمل بر تبیین احکام، مسایل اخلاقى و نصیحت از این بخش خواهد بود. زبان سرى و رمزى بیشتر به حروف مقطعه قرآن اختصاص دارد که از حقیقت آنها، خود پیامبر و به تبع آن معصومان شناخت دارند.
حاصل آنکه زبان دین از منظر امام زبان عرفى، چند ساحتى و رمزى است.
نکته چهارم: مبناى امام در وضعالفاظ، بر روح و جوهر معانى، با قطع نظر از خصوصیات و قیود آن، مىتواند افق جدیدى را در تفسیر زبان دین بگشاید و با این مبنا، مفسر از قشر ظاهرى و سطحى آیه یا روایت گذشته، به باطن و ژرفاى آن دست مىیازد.
پىنوشتها:
--------------------------------------------------------------------------------
1. کشف الأسرار، ص 2 ـ 321.
2. صحیفه امام، ج 20، ص 408 و 409.
3. همان، ج 18، ص 447.
4. همان، ج 19، ص 355.
5. تفسیر سوره حمد، ص 5 ـ 13.
6. صحیفه نور، ج 19، ص 27.
7. اصول کافى، ج 1، ص 91.
8. آداب الصلوة، ص 302.
9. صحیفه نور، ج 18، ص 104 و 105.
10. تفسیر صافى، ج 1، ص 30، تفسیر عواثى، ج 1، ص 22.
11. شرح دعا سحر، ص 38 و 59 و شرح حدیث عقل و جهل، ص 38.
12. تفسیر سوره حمد، ص 19.
13. الانبیاء: 30.
14. سرالصلوة، ص 41، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام، تهران، 1381.
15. همان، ص 46.
16. طه: 12.
17. شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 255.
18. طه: 27.
19. تفسیر سوره حمد، ص 136 و 137.
20. احزاب، 72.
21. مصباحالهدایة، ص 56.
22. نساء: 100.
23. چهل حدیث، ص 333.
24. صحیفه امام، ج 18، ص 447.
25. همان، ج 17، ص 432.
26. کشف الأسرار، ص 321.
27. صحیفه امام، ج 20، ص 409 و 410.
28. کشف الأسرار، ص 321
29. صحیفه امام، ج 18، ص 447.
30. صحیفه امام، ج 19، ص 286.
31. همان، ص 355