زن در اندیشه متفکران سیاسى
آرشیو
چکیده
متن
کشورهاى اسلامى در گذر از مرحله سنت به مدرنیته، با چالشهاى اساسى روبرو هستند. یکى از مهمترین این چالشها نقش اجتماعى زنان و حضور آنها در عرصه سیاست است. در این باره میان اندیشمندان مسلمان تفاوت و تنوع آراى زیادى به چشم مىخورد؛ برخى مطلقاً نقش اجتماعى زنان، بیرون از محیط خانه را منکر شدهاند و برخى دیگر متأثر از جریانهاى فمینیست، براى زنان نقشى برابر با مردان، در همه عرصهها قائل شدهاند؛ نظرات «قاسم امین» و اقدامات «هدى شعراوى» طى قرن گذشته، در این چارچوب صورت گرفت. در میانه این طیفِ افراط و تفریط، آراى برخى از اندیشمندان مسلمان به تصویر کشیده شود. سرآغاز طیف، کسانى چون «ابوالاعلى مودودى» و «محمد محمود صواف» قرار دارند که نقش سیاسى اجتماعى زنان را حداکثر در محیط خانه معتبر مىدانند و در میانه کسانى چون «یوسف القرضاوى» و «محمد الغزالى» هستند که براى زنان نقشى فراتر قائلند، اما نه تا بدان حد که بتوانند ریاست و امامت جامعه را عهدهدار شوند. (بررسى آراى مربوط به پایان این طیف، به دلیل فاصله گرفتن آنها از متون و آموزههاى اسلامى، رویکردى مجزا یافته، به همین دلیل بررسى آنها فرصت و مجال دیگرى مىطلبد) .
آنچه در هر دو دسته از این آرا مشهود است، دفاع از مباحث و مطالب اسلامى در مورد زن، در مقابل غرب است؛ به عبارت دیگر، هر دو دسته، از یک سو مظاهر تمدنى غرب، به ویژه در رابطه با زنان را فسادآور و بىبندوبار مىدانند و خواهان طرد آنان از جامعه اسلامى هستند و از سوى دیگر، نظریات غربىها، به ویژه مستشرقان درباره متون اسلامى مربوط به زنان را تحریف شده و غیر واقعى مىدانند. از نظر اینان، غربىها به دو دلیل به چنین سویههاى فکرى دست مىزنند؛ یکى از روى عناد نسبت به اسلام و دیگرى جهت پیاده کردن طرحهاى استعمارى خود براى سلطه بر جوامع اسلامى ؛ از همین رو، هر دو دسته متفکران مورد بحث در مباحث خود، دفاع از اسلام و انتقاد از نظریات غربى رایج در خصوص زن را محور قرار دادهاند.
در این مقاله، ابتدا نظر ابوالاعلى مودودى و شیخ محمد محمود الصواف در نقد نظریات غرب راجع به زنان و رویکرد آنها به مباحث اسلامى در همین خصوص بیان مىشود؛ این دو ضمن تأکید بر جامعیت دین اسلام و تلاش براى ارایه وجههاى اجتماعى از زنان، در نهایت فعالیت اجتماعى آنان را به خانه و تربیت فرزندان محدود مىکنند که البته این نقش از نظر آنها متناسب با وضع اجتماعى و مهمترین نقش است.
سپس به مواضع شیخ محمد الغزالى المصرى و شیخ یوسف القرضاوى در این خصوص پرداخته مىشود؛ این دو براى زنان نقش اجتماعى بیشترى به تصویر کشیدهاند ؛ هر چند که پایبندى آنها به متون سنتى موجب شده که آنها ـ به ویژه غزالى ـ در آراى خود به نوعى ابهام و تذبذب روى آورند. اما در مجموع نشانههایى از قرائت جدیدِ سازگارى حضور زنان در عرصههاى اجتماعى با آموزههاى اسلام در آثار آنها یافت مىشود. در این خصوص قرضاوى به گونهاى شفافتر، پذیرش مسئولیتهاى اجتماعى تا پیش از مرحله ریاست امت و امامت عظمى را پذیرفته است.
نقش تربیتى
1. ابوالاعلى مودودى(1)
مودودى از جمله اندیشمندانى است که نقش سیاسى ـ اجتماعى را براى زنان نفى مىکند. او در یکى از آثار خود تحت عنوان «الحجاب» به صورت مستقل به مسئله زنان در اسلام و نقش آنها در حوزههاى مختلف پرداخته است.
الف. نقد غرب
او بحث خود را با انتقاد از تمدن غرب آغاز مىکند؛ در نظر وى تمدن غرب با دو جریان فرد گرایى و آزادىخواهى در قرن هیجدهم، توانست زن را از یوغ ظلم و ستم دوران قرون وسطى نجات دهد و حقوق و آزادىهاى نفى شده و مورد غفلت قرار گرفته زنان را به آنان بازگرداند. با این حال این جنبش، پس از مدتى راه افراط را پیش گرفت و به جاى تعادل، با آزادى بى قید و شرط و اهداف لذتجویانه و سودگرایانه، از قرن نوزدهم به بعد از اهداف رهایى بخش خود دور شد.(2)
به نظر وى، این افراطگرایى در سه عرصه «برابرى زن و مرد، استقلال اقتصادى زن نسبت به مرد، و اختلاط زن و مرد» روى داد. براساس عقیده برابرى، زن خود را موجودى فى نفسه داراى حقوق، آزادىها و امتیازاتى بسان مردان دانست. این برابرى در همه حوزهها اعمال شد. از فرصتهاى شغلى تا حوزههاى سیاسى، اخلاقى و حقوقى، زنان به اندازه مردان خود را صاحب حقوق تحت تکلیف مىدیدند. از همین رو، بدون توجه به شرایط اجتماعى و وضعیت زیست شناختى، زنان به عرصههاى مختلف اجتماعى، سیاسى ـ فرهنگى، اقتصادى، علمى، ورزشى، هنرى، به ویژه تجارى و صنعتى وارد شدند و کارکردها و وظایف مختلف عهدهدار شدند. در نتیجه این حق خواهى، زنان از یک سو با مردان مختلط شدند و از سوى دیگر، به استقلال مادى دست یافتند. این دو مسئله به همراه اعتقاد به آزادى و برابرى، اگر چه مزایایى را براى زنان به دنبال داشت، اما مفاسد آن بسیار بیشتر و دامنهدارتر بود. به دنبال استقلال اقتصادى زنان، تمایز میان نقش داخل و بیرون منزل، فلسفه وجودى خود را از دست داده، به دنبال آن بنیان خانواده سست و بىارزش تلقى شد، زیرا از یک سو محبت دائمى زن و مرد را فرسود و از سوى دیگر، به دنبال اختلاف در حوزههاى مختلف، مسایل شرم و حیا و عفت وانهاده شد که نتیجه آن گرایش به تمایلات آنى، و فروگذارى اهمیت و اعتبار خانواده و عدم اهمیت زنان به مسایل خاص خود و از جمله زاد و ولد بود.
همین امر موجب شد تا روح سعادت و تعالى از جامعه رخت بر بندد و خلاء اعتقادى و معنوى روز به روز بیشتر شود، زیرا به دنبال اختلاط زن و مرد، دین و محدودیتهاى دینى با خوشگذرانىها و کامجویىهاى بشر ناسازگار و در نتیجه کنار گذاشته شد.(3)
به نظر مودودى، اندیشه کاذب برابرى، با غفلت از ماهیت و طبیعت و تمایز کارکردى زنان و مردان رواج یافته است و اختلاط و استقلال اقتصادى برخاسته از آن، موجب انحطاط اخلاقى و معنوى تمدن و جامعه بشرى مىشود، زیرا از یک سو معنویات فروگذار شده و از سوى دیگر، زن با وانهادن نقش اولیه تربیتى خود و حفظ و استمرار کیان خانواده، بقا و نوع بشر را به مخاطره مىافکند.
به نظر مودودى روح اندیشه برابرى، آزادى، استقلال و اختلاط زن، نه تنها مشکلاتى را به طور عمیق حل نکرد، بلکه به تشدید تنشها، فساد و گسترش رذایل و مفاسد اخلاقى دامن زد. وى در علت یابى و تبیین بستر فکرى و تاریخى این فرایند، آن را در پرتو تحولات نظام سرمایهدارى و اندیشههاى مدرنیته تحلیل مىکند.
مخالفت اساسى فرهنگ غرب با مقوله حجاب، خانه دارى صرف زن با تقسیم کار قدیم میان زن و مرد و دفاع از آزادى و برابرى و خودمختارى زن، در فلسفه زندگى در غرب ریشه دارد. مودودى در این خصوص مىنویسد: «در دوران قرون وسطایى، در غرب نوعى نظام استبدادى مطلق و فراگیر شکل گرفته بود که بر تمام زوایاى زندگى فردى و اجتماعى مردم نظارت داشت. نظام سیاسى مزبور که به وسیله نظام اخلافى مسیحى تقویت و تثبیت شده بود، به سلب آزادىها و حقوق افراد و همچنین ظلم و جور و حقکشىهاى فراوان انجامید؛ به نحوى که گروهى خاص از امتیازات و حقوق شهروندى بهره مىبردند.
در دوران جدید، با ظهور تحولات فکرى و اجتماعى عمیق و پیدایش نظام اقتصادى جدید و طبقه بورژوا و به ویژه اندیشه آزادى، برابرى و خودمختارى انسان، نظام مزبور به چالش فراخوانده شد. طبقه بورژوایى نوظهور، با مجهز شدن به اندیشه آزادى و اختیار انسان، تمام قدرت و هستى نظام قدیم را مورد تردید قرار داد و تردیدهاى بنیان افکنى را بر مبانى تفکر و عقاید آن وارد کرد.
این مبارزه جویى در نقد که در وهله نخست، معطوف به نظام سیاسى کلیسا بود، با پیگیرى آن در قرن نوزدهم و بیستم، متوجه آموزهها و هنجارهاى اخلاقى مسیحى شد و در نهایت به مخالفت با بنیادهاى اخلاقى آدمى مبدل گشت.(4)
بر این مبنا، هر گونه بنیاد و شالودهاى که اخلاق بتواند بر آن استوار شود، نفى شد. بدین ترتیت به نظر مودودى، هر نوعى قید و بند هنجارى از صحنه اجتماع و ذهن عموم رخت بر بست و زندگىاى فارغ از ارزشها و هنجارها در حال رواج و گسترش بود که هر گونه نظام اخلاقى دینى و انسانى را به منزله عناصر تهدید کننده آزادى و خودمختارى انسان و مروج نظام استبدادى بر نمىتافت؛ به سخن دیگر، زدودن زندگى فردى، به ویژه اجتماعى از هنجارها و قیودات اخلاقى، براى رهایى و آزادى انسان و گریز از برقرارى مجدد نظام استبدادى ، ضرورتى گریزناپذیر داشت، چون تجربه تاریخى نظام فئودالى و اخلاق مسیحى، و سیادت سیاسى و معنوى کلیسا آن را ثابت کرده بود.
در سطح حقوق و آزادىهاى زن، زندگى خانوادگى و روابط جنسى نیز بر پایه اندیشه آزادى و برابرى، تمام هنجارها و قیود و به ویژه تقسیم کار قدیم مورد شک قرار گرفت وزن خارج از چهارچوبهاى اخلاقى و هنجارى، آزاد و رها فرض شد؛ بدین ترتیب، محدودیتهایى که در گذشته رفتار و کنش وى را حصر مىکرد، فرو ریخت.
به موازات این تحولات، وقوع انقلاب صنعتى مزید بر علت شد؛ انقلاب صنعتى که با نتایج تناقضآمیزى چون، تعارض طبقاتى، فقر فراگیر، مهاجرت گسترده و... همراه بود، موجب شد که همه افراد خانواده براى کسب درآمد، وارد بازار و فعالیتهاى اقتصادى شوند؛ چرا که مردان دیگر به تنهایى قادر به تأمین هزینههاى زندگى نبودند، به نظر مودودى، این وضع نا به سامان هیچ دستاوردى جز، ورود زنان به عرصه اقتصادى و اجتماعى، و همچنین اختلاط جنسى و شکسته شدن حرمتها و قیود اخلاقى نداشت.(5)
فراتر آنکه منطق سودگرایانه نظام سرمایه دارى حاکم بر جامعه، زمینه بهره بردارى تبلیغاتى و غیر انسانى از زن را فراهم آورد و بدین ترتیب، فعالان و کارگزاران اقتصادى، به سوء استفاده از آن مبادرت ورزیدند.(6) مودودى، بر آن است که فعالان اقتصادى، با رواج اندیشه دموکراسى، به معناى عینیت یافتن حاکمیت مردم و نفى هنجارها و ارزشها و اراده برتر از آن، به منویات خود وجهى قانونى بخشیدند. در هر صورت، وى سلطه اندیشه دموکراسى که بر آزادى فردى وحکومت مردم برمردم اصرار داشت ومدعى بود که انسان براى خود قانونگذار و توانا به انتظام زندگى اش است را عامل دیگر این انحطاط و فساد جنسى مىداند. مودودى مىنویسد: «از آن رو که حکومت دموکراسى، معطوف به رضایت و پذیرش تودههاست، بسیارى از محرمات و منکرات و اصول غیر اخلاقى، صرفاً به دلیل آنکه مردم با آن موافق بودند، مباح تلقى شدند وشکل قانونى به خود گرفتند. شالوده اخلاق و هنجارهاى خواست توده مردم و معیار ارزش و ضد ارزش، تمایلات انسانى شد. تنها معیار قابل اتکا و احترام براى اخلاق، خود مردم اند نه کسى یا گروه یا هر حزبى دیگر.
در حقیقت برخلاف دوران گذشته که بنیانگذار نظام اخلاقى، خدا ونیروهاى آنجهانى فرض مىشدند، در دوران جدید، واضع قوانین اخلاقى و ارزشى خود انسان گردیدو وى در این نگرش، هر گونه دخالت و عاملیت نیروهاى آن جهانى را رد کرد».(7)
ب .تفسیر آموزههاى اسلامى
مودودى پس از نقد و بررسى دیدههاى غربى زن سالارانه، به آموزهها و نظریات اسلامى مىپردازد؛ او در تبیین دیدگاه اسلام، در خصوص منزلت اجتماعى ـ سیاسى زن، به مسئله طبیعت و فطرت رجوع مىکند و آن را مبناى نظریه خود قرار مىدهد. وى ضمن ترجیح مسئله ازدواج و نهاد خانواده، در زمینه چگونگى روابط بین زن و مردم و نقش آن در حفظ سلامت ساحت اجتماعى، برآن است که براى درک صحیح این روابط، وظایف و حقوق هر یک باید به صورتى عادلانه و متوازن معین شود. مودودى تقسیم عادلانه و منصفانه این مسئولیتها را یکى از سختترین و دشوارترین مسائل تمدن بشرى قلمداد مىکند.(8)
از نظر او زن و مرد، از آن رو که موجوداتى انسانى و داراى نیروهاى عقلى، عاطفى، احساسى ونیازهاى همسان هستند، برابرند و هر دو در ساماندهى بهزندگى اجتماعى و تمدنمشارکت فعال دارند و در پرورش توانایىها طبیعیشان، از استحقاق یکسانى برخوردارند و تهذیب، تعلیم و پرورش استعدادهاى هر دو جنس، در اصلاح و قوام زندگى جمعى مؤثر است؛ زنان همانند مردان، حقوق و امتیازات اجتماعى همسانى دارند که جامعه باید آنها را حرمت نهد.
به نظر مودودى جامعهاى که حرمت و حقوق زن را رعایت نمىکند و آنان در ظلمت جهل گرفتارند، خود را به انحطاط و پرتگاه نیستى کشانده، اساساً جامعهاى مطلوب نیست.(9) با این وصف، مودودى اعتقاد دارد که این یکسانى به معناى برابرى مرد و زن در فعالیت و دایره عمل و همچنین به مفهوم نادیده انگاشتن تفاوتهاى طبیعى، فیزیولوژى و زیست شناختى نیست. زن و مرد، به لحاظ جسمى، روانى، ژنتیکى و طبیعى موجوداتى متفاوتند وبه طور طبیعى نمىتوان از آنان، انتظار فعالیت مشابه داشت.
از نظر مودودى، برابرى مطلق علاوه بر آن که ستم به زن محسوب مىشود، از نظر منطقى بیهوده وعبث به نظر مىآید، زیرا انصاف و اعتدال حکم مىکند که ما از هر یک از دو جنس انتظار مسئولیتهاى ویژهاى داشته باشیم که طبیعت قدرت انجام آن را به وى ارزانى کرده باشد. در این چهارچوب مودودى مىنویسد: وانهادن وظایفى خارج از چارچوب طبیعت بر دوش زن وکشیدن وى به عرصه فعالیتهاى اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، تجارى و اقتصادى، نه تنها نشانه پیشرفت و ترقى نیست، بلکه خود گامى به سوى زوال است.
مودودى با نقد دیدگاههایى که عمدتا به راه تفریط و افراط (نظامهاى اجتماعى زنسالار یا مردسالار) رفتهاند، به توضیح و دفاع از نظریه اسلام در خصوص زن بر مىآید. وى تشریح مىکند که در اسلام عرصه عملکرد و تکاپوى زن و مرد از یکدیگر متمایز است و اسلام تنها نظام اجتماعى است که با در نظر گرفتن همه جوانب فطرت و نظام آفرینش و ماهیت و نیازهاى بشرى ـ اعم از مرد و زن ـ طرحى کامل و جامع براى چگونگى روابط و تقسیم کار زن و مرد، به دست داده است.
از این رو در جهانى که نظریات در این خصوص، به ورطه افراط و تفریط سرگردانند، اسلام برنامهاى متوازن و متعادل دارد. طبق نظر مودودى، قوانین و دستورات دین اسلام در خصوص روابط مرد و زن، گذشته از آنکه همه جوانب و پیچیدگىهاى انسان را در بر گرفته، کاملاً منطبق بر ناموس طبیعت و نظام آفرینش است؛ چرا که واضع آن کسى نیست جز پروردگار آگاه و حکیم که خود به وجود آورنده آدمى است.(10)
ج. تقسیم کار
مودودى پس از این به تشریح محتواى تقسیم کار و نقش زن و مرد در چارچوب نظام اجتماعى اسلام مىپردازد و آن را به صورت ذیل بیان مىکند:
یکم. تأمین معاش، نگهدارى و مراقبت از خانواده و دیگر خدمات سخت اجتماعى متعلق به مرد است.
دوم. تربیت فرزندان، تدبیر امور منزل و انجام اعمالى که موجب آسایش، راحتى و آرامش زندگى است، به زن مربوط است.
سوم. ریاست و تدبیر امور خانواده به منظور جلوگیرى از اختلاف و نزاع و حل آن براى استمرار زندگى بر عهده مرد است؛ به نظر مودودى، زن به دلیل ویژگىهاى روانى و جسمى، توانایى انجام این کار را ندارد.
چهارم. براى حفظ این الگو، اتخاذ تدابیر لازم براى عملى شدن، نگهدارى و حفاظت از آن، از سوى نظام اجتماعى ضرورتى اساسى دارد.(11)
به نظر مودودى، ریاست و سرپرستى خانواده با مرد است و اوامر و نواهى وى، چنانچه منافاتى با قوانین شریعت نداشته باشد، بر اعضاى خانواده قابل احترام و اطاعت است. در مقابل، مرد نیز در برابر خانواده مسئولیت دارد و زن سرپرست و مراقب شئون داخلى خانه است(12) و همانگونه که تهیه مایحتاج زندگى بر عهده مرد است، مراقبت از اموال و مصارف صحیح آن متوجه زن است؛ از این رو زن نسبت به امور بیرونى، هیچ وظیفهاى ندارد. امور خارج از خانه نظیر، جهاد، شرکت در نماز جمعه و جماعت، تشییع میت، حضور در مسجد و اماکن عمومى و... بر زن واجب نیست و به طور کلى خروج زن از خانه در هیچ شرایطى مناسب و مطلوب نیست.
مودودى، در این زمینه به آیات 32 و 33 سوره احزاب(13) استناد مىکند و برآن است که مخاطب آیات، تنها زنان پیامبر نیستند، بلکه تمامى مسلمانند؛ با این وصف، وى خارج شدن زن از خانه را در شرایط اضطرارى، به شرط رعایت شئونات دینى رد نمىکند؛ به عنوان مثال زنى که سرپرست ندارد، براى تأمین معاش مىتواند از منزل خارج شود. اما این تجویز و استثنائات، آن گونه که مودودى مىنویسد، به معناى نفى قاعده اصلى نیست: «محدوده کار زن خانه است و بیرون رفتن از آن جایز نیست».(14)
مودودى در باب آزادى فردى زن در اسلام، بر آن است که براى زن در امور شخصى آزادىهاى زیادى وجود دارد، ولى آزادى آنان در مقایسه با مردان محدود و کمتر از آن است. زن در امور شخصى نیز ملزم به رعایت الزاماتى است؛ مثلاً در ازدواج باید رضایت سرپرست خویش را کسب کند؛ بدون همراه مجاز به سفر نیست؛ و در حالى که انتخاب و آزادى او در ازدواج اساس است، نمىتواند با کافر ازدواج نماید.
در عرصه حقوق مودودى مىنویسد: نظام اجتماعى اسلام سه امر را در نظر گرفته است؛ اولاً نباید سیادت و ریاست مرد در حفاظت از خانواده، موجب سوء استفاده وى از زن شود. ثانیا باید به زنان فرصت داده شود، تا با حفظ چارچوب نظام اجتماعى، استعدادها و توانایىهاى خود را شکوفا کنند. ثالثا عرصه فعالیت، ترقى و پیشرفت زن، در قالب و جهت وظایف زنانه باشد.(15)
همچنین نظام اجتماعى اسلام، در عرصه اقتصادى، براى زن حقوقى بر شمرده که مهمترین آنها احترام به مالکیت است. زن همانند مرد مالک اموال و دارایىهاى خویش است و هیچ کس حق سلب و تضییع آن را ندارد. علاوه بر آن زن از پدر و مادر، فرزند، شوهر و دیگر خویشان ارث مىبرد. با همه این اوصاف مودودى مىنویسد: زن از لحاظ اقتصادى متکى به مرد است؛ هرچند اسلام براى زن حق مالکیت قائل شده است.
به زعم مودودى، از آنجا که حوزه فعالیت مرد و زن متفاوت است، کیفیت و محتواى آموزش نیز باید چنان طراحى شود که این آموزشها معطوف به ارتقاى توانایىها، استعدادها و همچنین معارف لازم براى ارتقاى اخلاقى و معنوىاش باشد. وى همچنین تحصیل مدارج علمى و مهارتهاى عالى را براى زن، در صورتى که الزامات شرعى رعایت شود، بلامانع مىداند.(16)
در همین رابطه مودودى با رجوع به آیات قرآن(17) و سنت و رویه خلفاى راشدین تصریح مىکند که زعامت و سرپرستى و کاراندیشى امور خانواده و جامعه، به طور کلى بر عهده مرد است و اسلام در این زمینه براى زنان نقشى قائل نیست. وى نتیجه مىگیرد که زعامت و تدبیر امور سیاسى و اجتماعى از آن مردان است؛ بنابراین سیاست و حکومت از دایره فعالیت و وظایف زنان خارج است و زن نمىتواند عهدهدار شئون اجتماعى ـ سیاسى شود یا به عضویت مجلس شورا یا سازمانها و نهادهاى سیاسى درآید؛ «در قانون اساسى اسلام شایسته است، این نکته رعایت و راه براى زعامت و تصدى زن بسته شود».(18)
مودودى، در پاسخ به کسانى که مدعىاند، زن قادر به تدبیر امور اجتماعى است و باید حقوق وى در این خصوص در نظر گرفته شود مىنویسد: کسى که خداوند تبارک و تعالى تدبیر امور خانه را به وى نسپرده و صریحا او را تابع و فرمانبردار مرد کرده است، چگونه مىخواهید او را به زعامت و سرپرستى شئون اجتماعى برسانید. کسى که توانایى تدبیر امور داخلى خانه را دارا نیست، به طریق اولى شایسته نیست، پا را از آن فراتر نهاده به خارج از آن حرکت کند؛(19) پس فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى و تصدى امور اجتماعى، به دلیل آنکه در حوزهاى خارج از فعالیت زن (یعنى خانه) قرار دارد و زن قادر به تدبیر شئون و امور نیست، براى زنان ممنوع است.
چنان که مشاهده شد، مهمترین نقش اجتماعى زن از نظر مودودى، تربیت فرزندان و نگهدارى اموال خانه و صیانت از عفت و آبروى خود است. براین اساس، زن نمىتواند در فعالیتهاى سیاسى شرکت جوید؛ فعالیت اجتماعى او به گونهاى محدود شده است که عبادات و تکالیف دینى خود را هم باید در خانه به جا آورد.
2. محمد محمود صواف(20)
صواف از دیگر اندیشمندان مسلمانى است که منکر نقش اجتماعى زن شده و ترویج عقیده حضور زن در عرصههاى سیاسى و اجتماعى را از دسیسههاى استعمار مىداند. او از دیدگاه جامعهشناختى معتقد است که در اسلام، تربیت ابتدا بافرد و سپس با خانواده و جامعه است. فرد مسلمان بنیان اول جامعه است. اگر فرد صالح بود، خانواده و جامعه هم صالح مىشود. فردى که بنیان خانواده در جامعه را تشکیل مىدهد، از دو جنس زن و مرد تشکیل شده است.(21)
صواف با ذکر این مقدمه، در رد شبهات ارایه شده درباره جایگاه زن در آموزههاى اسلامى مىگوید: اسلام زمانى ظهور کرد که نیمى از عنصر انسانیت، یعنى زن در عرصه حیات محکوم به فنا بود؛ نه جایگاهى داشت و نه در حوادث و وقایع نقش و اثرى. این مسئله نه تنها در میان عربها، بلکه در کل شرق و غرب جهان مشهود بود. در بیشتر ممالک غربى زن را به عنوان انسان به حساب نمىآورند یا اینکه او را انسانى ناقص مىدانستند.
در جوامع عربى هم زن را در نوزادى زنده به گور کرده، زن فقط به اندازه نیاز و رفع حاجت و آن هم در شرایط سخت و دشوار اجازه زنده ماندن مىیافت. با این حال زن نه ارث مىبرد و نه ارث برجاى مىگذاشت؛ چرا که مالکیتى براى زن متصور نبود؛ فراتر از اینها زن، شخصیت و احترامى هم نداشت. مردان هرچه مىتوانستند آنها را به بیگارى و تملک خود در مىآورند.
اما اولین آموزهها و شرایط دینى اسلام، حفظ کرامت و ارزش ذاتى زن بود.(22) اسلام در آموزههاى بعدى خود صفات کلى مصون بودن، مأمون بودن، مصلح، قانت، و قور، نمازگزار(23) و به طور کلى متخلق بودن به اخلاق اسلامى را براى آنان برشمرد(24) و در هر حال، سفارش کرد تا آنها مورد بىمهرى و قهر مردان قرار نگیرند. پیامبر در خطبه حجهالوداع فرمود: «با زنان به نیکى رفتار کنید».(25)
در همین باره صواف مىگوید: سرتاسر زندگى پیامبر درسهایى از اکرام به زن است.(26) پیامبر در همین رابطه فرموده است: «بهترین شما مهربانترین شما نسبت به خانواده و همسرش است و من مهربانترین شما نسبت به همسر و خانوادهام هستم».(27) صواف تسمیه یکى از سورههاى اساسى قرآن به نام «نساء» (زنان) و نیز نازل شدن آیات مربوط به زنان در سوره حجرات را دلیل اهمیت زنان در نظام خلقت و توجه آفریدگار به آنان مىداند. در سوره حجرات، داستان خوله بنت ثعلبه را یادآور مىشود که وقتى از بىمهرى شوهر خود به پیامبر شکایت کرد، بر پیامبر نازل شد.(28)
از نظر صواف، این نظریه که اسلام به شخصیت زن توهین کرده، حقوق او را پایمال نموده از توطئههاى استعمار علیه اسلام است؛ به گونهاى که حتى شایع کرده که از نظر اسلام ورود زن به بهشت ممکن نیست؛ البته این امر ناشى از جهل آنان نسبت به اسلام نیست، بلکه توطئهاى علیه اسلام است.
صواف با الگو دانستن زنانى چون فاطمه زهرا(س)، ام عماره (خواهر عمر بن خطاب) و اسماء دختر ابوبکر، حضور زنان در عرصههاى اجتماعى و جهادى در صدر اسلام و مقاومت آنها در حفظ ایمان و اسلام خود را یادآور مىشود. اما در بررسى وضع معاصر همه آن مبانى نظرى را فراموش مىکند. او تعلیم زن و در پى آن خارج شدن آنها از منزل و فساد آنها در جامعه را از برنامههاى استعمار مىداند.
از نظر وى هدف اصلى استعمار از این امر، به فحشا کشاندن زن در جامعه و انحراف جامعه از هدف اصلى خود است. وى باتوجه به اینکه بیشتر مدارس دخترانه در کشورهاى عربى آن روزگار، از سوى مسیحیان تبشیرى تأسیس و مدیریت مىشد، قائل بود که استعمار از همین طریق به بسیارى از اهداف خود رسید و جامعه اسلامى را به انحراف و زوال کشاند.(29) صواف جریانهاى داخل کشورهاى اسلامى را که خواهان مشارکت زن در امور سیاسى جامعه است، مشکوک مىداند.(30)
به طور کلى نگاه صواف به زن و فعالیتهاى اجتماعى او کاملاً سنتى است؛ از نظر او زن نباید جز به اضطرار از خانه خارج شود و در این خارج شدن هم باید از سوى شوهر مأذون باشد. از نظر او زن وقتى از منزل بیرون مىرود، شیطان همراه اوست تا برگردد و اگر از شوهرش اجازه نگیرد، مورد لعن قرار مىگیرد.(31) البته بیرون رفتن زن براى نماز را جایز مىداند و این تنها موردى است که شوهر اجازه ندارد مانع بیرون رفتن او شود؛ مگر این که ضرر و زیانى در رفتن وى به مسجد موجود باشد.(32)
در همین رابطه صواف، غیرت را صفت اساسى مرد در مقابل زن ذکر مىکند. او پیامبر و على را غیورترین افراد معرفى مىکند. پیامبر در واکنش به سخن یکى از یارانش به نام سعد که گفته بود: «اگر کسى به عیالش چشم چرانى کند، او را مىکشد» او را تحسین کرده و غیرت او را ستوده بود.(33)
* * *
نظرات مودودى و صواف در خصوص جایگاه زن، اساساً برنوعى انسانشناسىِ ذاتگرا و طبیعت گرا استوار است که براساس آن مرد و زن واجد خصلتها و ویژگىهاى طبیعى و ذاتىِ خاصِ مىشود. این خصلتهاى فطرى و طبیعى متفاوت، موجب مىگردد تا آن دو وظایف و نقشهاى متمایزى از یک دیگر داشته باشند. کارکرد و وظایف دو جنس، پیش از وجود از سوى طبیعت و نظام آفرینش در ساخت درونى آنان تعبیه شده است. این دسته از متفکران با ملاحظه تفاوتهاى ذاتى استدلال مىنمایند که زن و مرد، نقشهاى متفاوت از یکدیگر دارند و نمىتوان انتظار انجام وظایف و نقشهاى یکسان را از آن دو داشت. در حوزه نظام اجتماعى، بهترین نظم، نظمى است که در تعریف و تقسیم حوزه فعالیتها و چگونگى روابط دو جنس، این مطلب را مد نظر قرار داد و یا به سخن بهتر، براساس آن طراحى شده باشد.
علاوه بر آن به نظر این گروه، چون ویژگىهاى مزبور اساساً بر خاسته از نظام طبیعت و آفرینش و انسان طبیعتى ثابت دارد ، همیشه ثابت و پایدار خواهند بود و به هیچ وجه با تغییر ملاحظات عارضى، چون فرهنگ، زمان، مکان و الگوى اجتماعى تحول نخواهند یافت. بر این اساس، بهترین نظم اجتماعى، معطوف به مسئله مذکور است و هر عنصر و عاملى که بخواهد الگوى روابط طبیعى و فطرى را نادیده بگیرد، طرحى ناقص و در حقیقت مخل نظم طبیعى و نظام آفرینش است و با ایجاد اخلال در نظام کارکردى و دو جنس، مىتواند نظم اجتماعى را به هم بریزد و یا آن را مختل نماید.
نظرات مودودى و صواف، از سوى صاحبنظران دینى و احیاگران مذهبى که برداشتى متساهلتر و غیر بنیادگرایانهترى از مبانى دینى دارند و ملاحظات شرایط زمانى، و نیازهاى فعلى را در نظر مىگیرند، با مقاومتهایى روبرو است. این عده حداقل ورود زن به حوزه اجتماعى ـ سیاسى و فرهنگى را پذیرفته، حقوق وى را به رسمیت شناخته، در صدد به کار بستن سازوکارهایى براى حفظ حقوق و امتیازات وى در این خصوص بودهاند.
پى نوشتها در دفتر مجله موجود مىباشد.
آنچه در هر دو دسته از این آرا مشهود است، دفاع از مباحث و مطالب اسلامى در مورد زن، در مقابل غرب است؛ به عبارت دیگر، هر دو دسته، از یک سو مظاهر تمدنى غرب، به ویژه در رابطه با زنان را فسادآور و بىبندوبار مىدانند و خواهان طرد آنان از جامعه اسلامى هستند و از سوى دیگر، نظریات غربىها، به ویژه مستشرقان درباره متون اسلامى مربوط به زنان را تحریف شده و غیر واقعى مىدانند. از نظر اینان، غربىها به دو دلیل به چنین سویههاى فکرى دست مىزنند؛ یکى از روى عناد نسبت به اسلام و دیگرى جهت پیاده کردن طرحهاى استعمارى خود براى سلطه بر جوامع اسلامى ؛ از همین رو، هر دو دسته متفکران مورد بحث در مباحث خود، دفاع از اسلام و انتقاد از نظریات غربى رایج در خصوص زن را محور قرار دادهاند.
در این مقاله، ابتدا نظر ابوالاعلى مودودى و شیخ محمد محمود الصواف در نقد نظریات غرب راجع به زنان و رویکرد آنها به مباحث اسلامى در همین خصوص بیان مىشود؛ این دو ضمن تأکید بر جامعیت دین اسلام و تلاش براى ارایه وجههاى اجتماعى از زنان، در نهایت فعالیت اجتماعى آنان را به خانه و تربیت فرزندان محدود مىکنند که البته این نقش از نظر آنها متناسب با وضع اجتماعى و مهمترین نقش است.
سپس به مواضع شیخ محمد الغزالى المصرى و شیخ یوسف القرضاوى در این خصوص پرداخته مىشود؛ این دو براى زنان نقش اجتماعى بیشترى به تصویر کشیدهاند ؛ هر چند که پایبندى آنها به متون سنتى موجب شده که آنها ـ به ویژه غزالى ـ در آراى خود به نوعى ابهام و تذبذب روى آورند. اما در مجموع نشانههایى از قرائت جدیدِ سازگارى حضور زنان در عرصههاى اجتماعى با آموزههاى اسلام در آثار آنها یافت مىشود. در این خصوص قرضاوى به گونهاى شفافتر، پذیرش مسئولیتهاى اجتماعى تا پیش از مرحله ریاست امت و امامت عظمى را پذیرفته است.
نقش تربیتى
1. ابوالاعلى مودودى(1)
مودودى از جمله اندیشمندانى است که نقش سیاسى ـ اجتماعى را براى زنان نفى مىکند. او در یکى از آثار خود تحت عنوان «الحجاب» به صورت مستقل به مسئله زنان در اسلام و نقش آنها در حوزههاى مختلف پرداخته است.
الف. نقد غرب
او بحث خود را با انتقاد از تمدن غرب آغاز مىکند؛ در نظر وى تمدن غرب با دو جریان فرد گرایى و آزادىخواهى در قرن هیجدهم، توانست زن را از یوغ ظلم و ستم دوران قرون وسطى نجات دهد و حقوق و آزادىهاى نفى شده و مورد غفلت قرار گرفته زنان را به آنان بازگرداند. با این حال این جنبش، پس از مدتى راه افراط را پیش گرفت و به جاى تعادل، با آزادى بى قید و شرط و اهداف لذتجویانه و سودگرایانه، از قرن نوزدهم به بعد از اهداف رهایى بخش خود دور شد.(2)
به نظر وى، این افراطگرایى در سه عرصه «برابرى زن و مرد، استقلال اقتصادى زن نسبت به مرد، و اختلاط زن و مرد» روى داد. براساس عقیده برابرى، زن خود را موجودى فى نفسه داراى حقوق، آزادىها و امتیازاتى بسان مردان دانست. این برابرى در همه حوزهها اعمال شد. از فرصتهاى شغلى تا حوزههاى سیاسى، اخلاقى و حقوقى، زنان به اندازه مردان خود را صاحب حقوق تحت تکلیف مىدیدند. از همین رو، بدون توجه به شرایط اجتماعى و وضعیت زیست شناختى، زنان به عرصههاى مختلف اجتماعى، سیاسى ـ فرهنگى، اقتصادى، علمى، ورزشى، هنرى، به ویژه تجارى و صنعتى وارد شدند و کارکردها و وظایف مختلف عهدهدار شدند. در نتیجه این حق خواهى، زنان از یک سو با مردان مختلط شدند و از سوى دیگر، به استقلال مادى دست یافتند. این دو مسئله به همراه اعتقاد به آزادى و برابرى، اگر چه مزایایى را براى زنان به دنبال داشت، اما مفاسد آن بسیار بیشتر و دامنهدارتر بود. به دنبال استقلال اقتصادى زنان، تمایز میان نقش داخل و بیرون منزل، فلسفه وجودى خود را از دست داده، به دنبال آن بنیان خانواده سست و بىارزش تلقى شد، زیرا از یک سو محبت دائمى زن و مرد را فرسود و از سوى دیگر، به دنبال اختلاف در حوزههاى مختلف، مسایل شرم و حیا و عفت وانهاده شد که نتیجه آن گرایش به تمایلات آنى، و فروگذارى اهمیت و اعتبار خانواده و عدم اهمیت زنان به مسایل خاص خود و از جمله زاد و ولد بود.
همین امر موجب شد تا روح سعادت و تعالى از جامعه رخت بر بندد و خلاء اعتقادى و معنوى روز به روز بیشتر شود، زیرا به دنبال اختلاط زن و مرد، دین و محدودیتهاى دینى با خوشگذرانىها و کامجویىهاى بشر ناسازگار و در نتیجه کنار گذاشته شد.(3)
به نظر مودودى، اندیشه کاذب برابرى، با غفلت از ماهیت و طبیعت و تمایز کارکردى زنان و مردان رواج یافته است و اختلاط و استقلال اقتصادى برخاسته از آن، موجب انحطاط اخلاقى و معنوى تمدن و جامعه بشرى مىشود، زیرا از یک سو معنویات فروگذار شده و از سوى دیگر، زن با وانهادن نقش اولیه تربیتى خود و حفظ و استمرار کیان خانواده، بقا و نوع بشر را به مخاطره مىافکند.
به نظر مودودى روح اندیشه برابرى، آزادى، استقلال و اختلاط زن، نه تنها مشکلاتى را به طور عمیق حل نکرد، بلکه به تشدید تنشها، فساد و گسترش رذایل و مفاسد اخلاقى دامن زد. وى در علت یابى و تبیین بستر فکرى و تاریخى این فرایند، آن را در پرتو تحولات نظام سرمایهدارى و اندیشههاى مدرنیته تحلیل مىکند.
مخالفت اساسى فرهنگ غرب با مقوله حجاب، خانه دارى صرف زن با تقسیم کار قدیم میان زن و مرد و دفاع از آزادى و برابرى و خودمختارى زن، در فلسفه زندگى در غرب ریشه دارد. مودودى در این خصوص مىنویسد: «در دوران قرون وسطایى، در غرب نوعى نظام استبدادى مطلق و فراگیر شکل گرفته بود که بر تمام زوایاى زندگى فردى و اجتماعى مردم نظارت داشت. نظام سیاسى مزبور که به وسیله نظام اخلافى مسیحى تقویت و تثبیت شده بود، به سلب آزادىها و حقوق افراد و همچنین ظلم و جور و حقکشىهاى فراوان انجامید؛ به نحوى که گروهى خاص از امتیازات و حقوق شهروندى بهره مىبردند.
در دوران جدید، با ظهور تحولات فکرى و اجتماعى عمیق و پیدایش نظام اقتصادى جدید و طبقه بورژوا و به ویژه اندیشه آزادى، برابرى و خودمختارى انسان، نظام مزبور به چالش فراخوانده شد. طبقه بورژوایى نوظهور، با مجهز شدن به اندیشه آزادى و اختیار انسان، تمام قدرت و هستى نظام قدیم را مورد تردید قرار داد و تردیدهاى بنیان افکنى را بر مبانى تفکر و عقاید آن وارد کرد.
این مبارزه جویى در نقد که در وهله نخست، معطوف به نظام سیاسى کلیسا بود، با پیگیرى آن در قرن نوزدهم و بیستم، متوجه آموزهها و هنجارهاى اخلاقى مسیحى شد و در نهایت به مخالفت با بنیادهاى اخلاقى آدمى مبدل گشت.(4)
بر این مبنا، هر گونه بنیاد و شالودهاى که اخلاق بتواند بر آن استوار شود، نفى شد. بدین ترتیت به نظر مودودى، هر نوعى قید و بند هنجارى از صحنه اجتماع و ذهن عموم رخت بر بست و زندگىاى فارغ از ارزشها و هنجارها در حال رواج و گسترش بود که هر گونه نظام اخلاقى دینى و انسانى را به منزله عناصر تهدید کننده آزادى و خودمختارى انسان و مروج نظام استبدادى بر نمىتافت؛ به سخن دیگر، زدودن زندگى فردى، به ویژه اجتماعى از هنجارها و قیودات اخلاقى، براى رهایى و آزادى انسان و گریز از برقرارى مجدد نظام استبدادى ، ضرورتى گریزناپذیر داشت، چون تجربه تاریخى نظام فئودالى و اخلاق مسیحى، و سیادت سیاسى و معنوى کلیسا آن را ثابت کرده بود.
در سطح حقوق و آزادىهاى زن، زندگى خانوادگى و روابط جنسى نیز بر پایه اندیشه آزادى و برابرى، تمام هنجارها و قیود و به ویژه تقسیم کار قدیم مورد شک قرار گرفت وزن خارج از چهارچوبهاى اخلاقى و هنجارى، آزاد و رها فرض شد؛ بدین ترتیب، محدودیتهایى که در گذشته رفتار و کنش وى را حصر مىکرد، فرو ریخت.
به موازات این تحولات، وقوع انقلاب صنعتى مزید بر علت شد؛ انقلاب صنعتى که با نتایج تناقضآمیزى چون، تعارض طبقاتى، فقر فراگیر، مهاجرت گسترده و... همراه بود، موجب شد که همه افراد خانواده براى کسب درآمد، وارد بازار و فعالیتهاى اقتصادى شوند؛ چرا که مردان دیگر به تنهایى قادر به تأمین هزینههاى زندگى نبودند، به نظر مودودى، این وضع نا به سامان هیچ دستاوردى جز، ورود زنان به عرصه اقتصادى و اجتماعى، و همچنین اختلاط جنسى و شکسته شدن حرمتها و قیود اخلاقى نداشت.(5)
فراتر آنکه منطق سودگرایانه نظام سرمایه دارى حاکم بر جامعه، زمینه بهره بردارى تبلیغاتى و غیر انسانى از زن را فراهم آورد و بدین ترتیب، فعالان و کارگزاران اقتصادى، به سوء استفاده از آن مبادرت ورزیدند.(6) مودودى، بر آن است که فعالان اقتصادى، با رواج اندیشه دموکراسى، به معناى عینیت یافتن حاکمیت مردم و نفى هنجارها و ارزشها و اراده برتر از آن، به منویات خود وجهى قانونى بخشیدند. در هر صورت، وى سلطه اندیشه دموکراسى که بر آزادى فردى وحکومت مردم برمردم اصرار داشت ومدعى بود که انسان براى خود قانونگذار و توانا به انتظام زندگى اش است را عامل دیگر این انحطاط و فساد جنسى مىداند. مودودى مىنویسد: «از آن رو که حکومت دموکراسى، معطوف به رضایت و پذیرش تودههاست، بسیارى از محرمات و منکرات و اصول غیر اخلاقى، صرفاً به دلیل آنکه مردم با آن موافق بودند، مباح تلقى شدند وشکل قانونى به خود گرفتند. شالوده اخلاق و هنجارهاى خواست توده مردم و معیار ارزش و ضد ارزش، تمایلات انسانى شد. تنها معیار قابل اتکا و احترام براى اخلاق، خود مردم اند نه کسى یا گروه یا هر حزبى دیگر.
در حقیقت برخلاف دوران گذشته که بنیانگذار نظام اخلاقى، خدا ونیروهاى آنجهانى فرض مىشدند، در دوران جدید، واضع قوانین اخلاقى و ارزشى خود انسان گردیدو وى در این نگرش، هر گونه دخالت و عاملیت نیروهاى آن جهانى را رد کرد».(7)
ب .تفسیر آموزههاى اسلامى
مودودى پس از نقد و بررسى دیدههاى غربى زن سالارانه، به آموزهها و نظریات اسلامى مىپردازد؛ او در تبیین دیدگاه اسلام، در خصوص منزلت اجتماعى ـ سیاسى زن، به مسئله طبیعت و فطرت رجوع مىکند و آن را مبناى نظریه خود قرار مىدهد. وى ضمن ترجیح مسئله ازدواج و نهاد خانواده، در زمینه چگونگى روابط بین زن و مردم و نقش آن در حفظ سلامت ساحت اجتماعى، برآن است که براى درک صحیح این روابط، وظایف و حقوق هر یک باید به صورتى عادلانه و متوازن معین شود. مودودى تقسیم عادلانه و منصفانه این مسئولیتها را یکى از سختترین و دشوارترین مسائل تمدن بشرى قلمداد مىکند.(8)
از نظر او زن و مرد، از آن رو که موجوداتى انسانى و داراى نیروهاى عقلى، عاطفى، احساسى ونیازهاى همسان هستند، برابرند و هر دو در ساماندهى بهزندگى اجتماعى و تمدنمشارکت فعال دارند و در پرورش توانایىها طبیعیشان، از استحقاق یکسانى برخوردارند و تهذیب، تعلیم و پرورش استعدادهاى هر دو جنس، در اصلاح و قوام زندگى جمعى مؤثر است؛ زنان همانند مردان، حقوق و امتیازات اجتماعى همسانى دارند که جامعه باید آنها را حرمت نهد.
به نظر مودودى جامعهاى که حرمت و حقوق زن را رعایت نمىکند و آنان در ظلمت جهل گرفتارند، خود را به انحطاط و پرتگاه نیستى کشانده، اساساً جامعهاى مطلوب نیست.(9) با این وصف، مودودى اعتقاد دارد که این یکسانى به معناى برابرى مرد و زن در فعالیت و دایره عمل و همچنین به مفهوم نادیده انگاشتن تفاوتهاى طبیعى، فیزیولوژى و زیست شناختى نیست. زن و مرد، به لحاظ جسمى، روانى، ژنتیکى و طبیعى موجوداتى متفاوتند وبه طور طبیعى نمىتوان از آنان، انتظار فعالیت مشابه داشت.
از نظر مودودى، برابرى مطلق علاوه بر آن که ستم به زن محسوب مىشود، از نظر منطقى بیهوده وعبث به نظر مىآید، زیرا انصاف و اعتدال حکم مىکند که ما از هر یک از دو جنس انتظار مسئولیتهاى ویژهاى داشته باشیم که طبیعت قدرت انجام آن را به وى ارزانى کرده باشد. در این چهارچوب مودودى مىنویسد: وانهادن وظایفى خارج از چارچوب طبیعت بر دوش زن وکشیدن وى به عرصه فعالیتهاى اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، تجارى و اقتصادى، نه تنها نشانه پیشرفت و ترقى نیست، بلکه خود گامى به سوى زوال است.
مودودى با نقد دیدگاههایى که عمدتا به راه تفریط و افراط (نظامهاى اجتماعى زنسالار یا مردسالار) رفتهاند، به توضیح و دفاع از نظریه اسلام در خصوص زن بر مىآید. وى تشریح مىکند که در اسلام عرصه عملکرد و تکاپوى زن و مرد از یکدیگر متمایز است و اسلام تنها نظام اجتماعى است که با در نظر گرفتن همه جوانب فطرت و نظام آفرینش و ماهیت و نیازهاى بشرى ـ اعم از مرد و زن ـ طرحى کامل و جامع براى چگونگى روابط و تقسیم کار زن و مرد، به دست داده است.
از این رو در جهانى که نظریات در این خصوص، به ورطه افراط و تفریط سرگردانند، اسلام برنامهاى متوازن و متعادل دارد. طبق نظر مودودى، قوانین و دستورات دین اسلام در خصوص روابط مرد و زن، گذشته از آنکه همه جوانب و پیچیدگىهاى انسان را در بر گرفته، کاملاً منطبق بر ناموس طبیعت و نظام آفرینش است؛ چرا که واضع آن کسى نیست جز پروردگار آگاه و حکیم که خود به وجود آورنده آدمى است.(10)
ج. تقسیم کار
مودودى پس از این به تشریح محتواى تقسیم کار و نقش زن و مرد در چارچوب نظام اجتماعى اسلام مىپردازد و آن را به صورت ذیل بیان مىکند:
یکم. تأمین معاش، نگهدارى و مراقبت از خانواده و دیگر خدمات سخت اجتماعى متعلق به مرد است.
دوم. تربیت فرزندان، تدبیر امور منزل و انجام اعمالى که موجب آسایش، راحتى و آرامش زندگى است، به زن مربوط است.
سوم. ریاست و تدبیر امور خانواده به منظور جلوگیرى از اختلاف و نزاع و حل آن براى استمرار زندگى بر عهده مرد است؛ به نظر مودودى، زن به دلیل ویژگىهاى روانى و جسمى، توانایى انجام این کار را ندارد.
چهارم. براى حفظ این الگو، اتخاذ تدابیر لازم براى عملى شدن، نگهدارى و حفاظت از آن، از سوى نظام اجتماعى ضرورتى اساسى دارد.(11)
به نظر مودودى، ریاست و سرپرستى خانواده با مرد است و اوامر و نواهى وى، چنانچه منافاتى با قوانین شریعت نداشته باشد، بر اعضاى خانواده قابل احترام و اطاعت است. در مقابل، مرد نیز در برابر خانواده مسئولیت دارد و زن سرپرست و مراقب شئون داخلى خانه است(12) و همانگونه که تهیه مایحتاج زندگى بر عهده مرد است، مراقبت از اموال و مصارف صحیح آن متوجه زن است؛ از این رو زن نسبت به امور بیرونى، هیچ وظیفهاى ندارد. امور خارج از خانه نظیر، جهاد، شرکت در نماز جمعه و جماعت، تشییع میت، حضور در مسجد و اماکن عمومى و... بر زن واجب نیست و به طور کلى خروج زن از خانه در هیچ شرایطى مناسب و مطلوب نیست.
مودودى، در این زمینه به آیات 32 و 33 سوره احزاب(13) استناد مىکند و برآن است که مخاطب آیات، تنها زنان پیامبر نیستند، بلکه تمامى مسلمانند؛ با این وصف، وى خارج شدن زن از خانه را در شرایط اضطرارى، به شرط رعایت شئونات دینى رد نمىکند؛ به عنوان مثال زنى که سرپرست ندارد، براى تأمین معاش مىتواند از منزل خارج شود. اما این تجویز و استثنائات، آن گونه که مودودى مىنویسد، به معناى نفى قاعده اصلى نیست: «محدوده کار زن خانه است و بیرون رفتن از آن جایز نیست».(14)
مودودى در باب آزادى فردى زن در اسلام، بر آن است که براى زن در امور شخصى آزادىهاى زیادى وجود دارد، ولى آزادى آنان در مقایسه با مردان محدود و کمتر از آن است. زن در امور شخصى نیز ملزم به رعایت الزاماتى است؛ مثلاً در ازدواج باید رضایت سرپرست خویش را کسب کند؛ بدون همراه مجاز به سفر نیست؛ و در حالى که انتخاب و آزادى او در ازدواج اساس است، نمىتواند با کافر ازدواج نماید.
در عرصه حقوق مودودى مىنویسد: نظام اجتماعى اسلام سه امر را در نظر گرفته است؛ اولاً نباید سیادت و ریاست مرد در حفاظت از خانواده، موجب سوء استفاده وى از زن شود. ثانیا باید به زنان فرصت داده شود، تا با حفظ چارچوب نظام اجتماعى، استعدادها و توانایىهاى خود را شکوفا کنند. ثالثا عرصه فعالیت، ترقى و پیشرفت زن، در قالب و جهت وظایف زنانه باشد.(15)
همچنین نظام اجتماعى اسلام، در عرصه اقتصادى، براى زن حقوقى بر شمرده که مهمترین آنها احترام به مالکیت است. زن همانند مرد مالک اموال و دارایىهاى خویش است و هیچ کس حق سلب و تضییع آن را ندارد. علاوه بر آن زن از پدر و مادر، فرزند، شوهر و دیگر خویشان ارث مىبرد. با همه این اوصاف مودودى مىنویسد: زن از لحاظ اقتصادى متکى به مرد است؛ هرچند اسلام براى زن حق مالکیت قائل شده است.
به زعم مودودى، از آنجا که حوزه فعالیت مرد و زن متفاوت است، کیفیت و محتواى آموزش نیز باید چنان طراحى شود که این آموزشها معطوف به ارتقاى توانایىها، استعدادها و همچنین معارف لازم براى ارتقاى اخلاقى و معنوىاش باشد. وى همچنین تحصیل مدارج علمى و مهارتهاى عالى را براى زن، در صورتى که الزامات شرعى رعایت شود، بلامانع مىداند.(16)
در همین رابطه مودودى با رجوع به آیات قرآن(17) و سنت و رویه خلفاى راشدین تصریح مىکند که زعامت و سرپرستى و کاراندیشى امور خانواده و جامعه، به طور کلى بر عهده مرد است و اسلام در این زمینه براى زنان نقشى قائل نیست. وى نتیجه مىگیرد که زعامت و تدبیر امور سیاسى و اجتماعى از آن مردان است؛ بنابراین سیاست و حکومت از دایره فعالیت و وظایف زنان خارج است و زن نمىتواند عهدهدار شئون اجتماعى ـ سیاسى شود یا به عضویت مجلس شورا یا سازمانها و نهادهاى سیاسى درآید؛ «در قانون اساسى اسلام شایسته است، این نکته رعایت و راه براى زعامت و تصدى زن بسته شود».(18)
مودودى، در پاسخ به کسانى که مدعىاند، زن قادر به تدبیر امور اجتماعى است و باید حقوق وى در این خصوص در نظر گرفته شود مىنویسد: کسى که خداوند تبارک و تعالى تدبیر امور خانه را به وى نسپرده و صریحا او را تابع و فرمانبردار مرد کرده است، چگونه مىخواهید او را به زعامت و سرپرستى شئون اجتماعى برسانید. کسى که توانایى تدبیر امور داخلى خانه را دارا نیست، به طریق اولى شایسته نیست، پا را از آن فراتر نهاده به خارج از آن حرکت کند؛(19) پس فعالیتهاى سیاسى و اجتماعى و تصدى امور اجتماعى، به دلیل آنکه در حوزهاى خارج از فعالیت زن (یعنى خانه) قرار دارد و زن قادر به تدبیر شئون و امور نیست، براى زنان ممنوع است.
چنان که مشاهده شد، مهمترین نقش اجتماعى زن از نظر مودودى، تربیت فرزندان و نگهدارى اموال خانه و صیانت از عفت و آبروى خود است. براین اساس، زن نمىتواند در فعالیتهاى سیاسى شرکت جوید؛ فعالیت اجتماعى او به گونهاى محدود شده است که عبادات و تکالیف دینى خود را هم باید در خانه به جا آورد.
2. محمد محمود صواف(20)
صواف از دیگر اندیشمندان مسلمانى است که منکر نقش اجتماعى زن شده و ترویج عقیده حضور زن در عرصههاى سیاسى و اجتماعى را از دسیسههاى استعمار مىداند. او از دیدگاه جامعهشناختى معتقد است که در اسلام، تربیت ابتدا بافرد و سپس با خانواده و جامعه است. فرد مسلمان بنیان اول جامعه است. اگر فرد صالح بود، خانواده و جامعه هم صالح مىشود. فردى که بنیان خانواده در جامعه را تشکیل مىدهد، از دو جنس زن و مرد تشکیل شده است.(21)
صواف با ذکر این مقدمه، در رد شبهات ارایه شده درباره جایگاه زن در آموزههاى اسلامى مىگوید: اسلام زمانى ظهور کرد که نیمى از عنصر انسانیت، یعنى زن در عرصه حیات محکوم به فنا بود؛ نه جایگاهى داشت و نه در حوادث و وقایع نقش و اثرى. این مسئله نه تنها در میان عربها، بلکه در کل شرق و غرب جهان مشهود بود. در بیشتر ممالک غربى زن را به عنوان انسان به حساب نمىآورند یا اینکه او را انسانى ناقص مىدانستند.
در جوامع عربى هم زن را در نوزادى زنده به گور کرده، زن فقط به اندازه نیاز و رفع حاجت و آن هم در شرایط سخت و دشوار اجازه زنده ماندن مىیافت. با این حال زن نه ارث مىبرد و نه ارث برجاى مىگذاشت؛ چرا که مالکیتى براى زن متصور نبود؛ فراتر از اینها زن، شخصیت و احترامى هم نداشت. مردان هرچه مىتوانستند آنها را به بیگارى و تملک خود در مىآورند.
اما اولین آموزهها و شرایط دینى اسلام، حفظ کرامت و ارزش ذاتى زن بود.(22) اسلام در آموزههاى بعدى خود صفات کلى مصون بودن، مأمون بودن، مصلح، قانت، و قور، نمازگزار(23) و به طور کلى متخلق بودن به اخلاق اسلامى را براى آنان برشمرد(24) و در هر حال، سفارش کرد تا آنها مورد بىمهرى و قهر مردان قرار نگیرند. پیامبر در خطبه حجهالوداع فرمود: «با زنان به نیکى رفتار کنید».(25)
در همین باره صواف مىگوید: سرتاسر زندگى پیامبر درسهایى از اکرام به زن است.(26) پیامبر در همین رابطه فرموده است: «بهترین شما مهربانترین شما نسبت به خانواده و همسرش است و من مهربانترین شما نسبت به همسر و خانوادهام هستم».(27) صواف تسمیه یکى از سورههاى اساسى قرآن به نام «نساء» (زنان) و نیز نازل شدن آیات مربوط به زنان در سوره حجرات را دلیل اهمیت زنان در نظام خلقت و توجه آفریدگار به آنان مىداند. در سوره حجرات، داستان خوله بنت ثعلبه را یادآور مىشود که وقتى از بىمهرى شوهر خود به پیامبر شکایت کرد، بر پیامبر نازل شد.(28)
از نظر صواف، این نظریه که اسلام به شخصیت زن توهین کرده، حقوق او را پایمال نموده از توطئههاى استعمار علیه اسلام است؛ به گونهاى که حتى شایع کرده که از نظر اسلام ورود زن به بهشت ممکن نیست؛ البته این امر ناشى از جهل آنان نسبت به اسلام نیست، بلکه توطئهاى علیه اسلام است.
صواف با الگو دانستن زنانى چون فاطمه زهرا(س)، ام عماره (خواهر عمر بن خطاب) و اسماء دختر ابوبکر، حضور زنان در عرصههاى اجتماعى و جهادى در صدر اسلام و مقاومت آنها در حفظ ایمان و اسلام خود را یادآور مىشود. اما در بررسى وضع معاصر همه آن مبانى نظرى را فراموش مىکند. او تعلیم زن و در پى آن خارج شدن آنها از منزل و فساد آنها در جامعه را از برنامههاى استعمار مىداند.
از نظر وى هدف اصلى استعمار از این امر، به فحشا کشاندن زن در جامعه و انحراف جامعه از هدف اصلى خود است. وى باتوجه به اینکه بیشتر مدارس دخترانه در کشورهاى عربى آن روزگار، از سوى مسیحیان تبشیرى تأسیس و مدیریت مىشد، قائل بود که استعمار از همین طریق به بسیارى از اهداف خود رسید و جامعه اسلامى را به انحراف و زوال کشاند.(29) صواف جریانهاى داخل کشورهاى اسلامى را که خواهان مشارکت زن در امور سیاسى جامعه است، مشکوک مىداند.(30)
به طور کلى نگاه صواف به زن و فعالیتهاى اجتماعى او کاملاً سنتى است؛ از نظر او زن نباید جز به اضطرار از خانه خارج شود و در این خارج شدن هم باید از سوى شوهر مأذون باشد. از نظر او زن وقتى از منزل بیرون مىرود، شیطان همراه اوست تا برگردد و اگر از شوهرش اجازه نگیرد، مورد لعن قرار مىگیرد.(31) البته بیرون رفتن زن براى نماز را جایز مىداند و این تنها موردى است که شوهر اجازه ندارد مانع بیرون رفتن او شود؛ مگر این که ضرر و زیانى در رفتن وى به مسجد موجود باشد.(32)
در همین رابطه صواف، غیرت را صفت اساسى مرد در مقابل زن ذکر مىکند. او پیامبر و على را غیورترین افراد معرفى مىکند. پیامبر در واکنش به سخن یکى از یارانش به نام سعد که گفته بود: «اگر کسى به عیالش چشم چرانى کند، او را مىکشد» او را تحسین کرده و غیرت او را ستوده بود.(33)
* * *
نظرات مودودى و صواف در خصوص جایگاه زن، اساساً برنوعى انسانشناسىِ ذاتگرا و طبیعت گرا استوار است که براساس آن مرد و زن واجد خصلتها و ویژگىهاى طبیعى و ذاتىِ خاصِ مىشود. این خصلتهاى فطرى و طبیعى متفاوت، موجب مىگردد تا آن دو وظایف و نقشهاى متمایزى از یک دیگر داشته باشند. کارکرد و وظایف دو جنس، پیش از وجود از سوى طبیعت و نظام آفرینش در ساخت درونى آنان تعبیه شده است. این دسته از متفکران با ملاحظه تفاوتهاى ذاتى استدلال مىنمایند که زن و مرد، نقشهاى متفاوت از یکدیگر دارند و نمىتوان انتظار انجام وظایف و نقشهاى یکسان را از آن دو داشت. در حوزه نظام اجتماعى، بهترین نظم، نظمى است که در تعریف و تقسیم حوزه فعالیتها و چگونگى روابط دو جنس، این مطلب را مد نظر قرار داد و یا به سخن بهتر، براساس آن طراحى شده باشد.
علاوه بر آن به نظر این گروه، چون ویژگىهاى مزبور اساساً بر خاسته از نظام طبیعت و آفرینش و انسان طبیعتى ثابت دارد ، همیشه ثابت و پایدار خواهند بود و به هیچ وجه با تغییر ملاحظات عارضى، چون فرهنگ، زمان، مکان و الگوى اجتماعى تحول نخواهند یافت. بر این اساس، بهترین نظم اجتماعى، معطوف به مسئله مذکور است و هر عنصر و عاملى که بخواهد الگوى روابط طبیعى و فطرى را نادیده بگیرد، طرحى ناقص و در حقیقت مخل نظم طبیعى و نظام آفرینش است و با ایجاد اخلال در نظام کارکردى و دو جنس، مىتواند نظم اجتماعى را به هم بریزد و یا آن را مختل نماید.
نظرات مودودى و صواف، از سوى صاحبنظران دینى و احیاگران مذهبى که برداشتى متساهلتر و غیر بنیادگرایانهترى از مبانى دینى دارند و ملاحظات شرایط زمانى، و نیازهاى فعلى را در نظر مىگیرند، با مقاومتهایى روبرو است. این عده حداقل ورود زن به حوزه اجتماعى ـ سیاسى و فرهنگى را پذیرفته، حقوق وى را به رسمیت شناخته، در صدد به کار بستن سازوکارهایى براى حفظ حقوق و امتیازات وى در این خصوص بودهاند.
پى نوشتها در دفتر مجله موجود مىباشد.