آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

کشورهاى اسلامى در گذر از مرحله سنت به مدرنیته، با چالش‏هاى اساسى روبرو هستند. یکى از مهمترین این چالش‏ها نقش اجتماعى زنان و حضور آنها در عرصه سیاست است. در این باره میان اندیشمندان مسلمان تفاوت و تنوع آراى زیادى به چشم مى‏خورد؛ برخى مطلقاً نقش اجتماعى زنان، بیرون از محیط خانه را منکر شده‏اند و برخى دیگر متأثر از جریان‏هاى فمینیست، براى زنان نقشى برابر با مردان، در همه عرصه‏ها قائل شده‏اند؛ نظرات «قاسم امین» و اقدامات «هدى شعراوى» طى قرن گذشته، در این چارچوب صورت گرفت. در میانه این طیفِ افراط و تفریط، آراى برخى از اندیشمندان مسلمان به تصویر کشیده شود. سرآغاز طیف، کسانى چون «ابوالاعلى مودودى» و «محمد محمود صواف» قرار دارند که نقش سیاسى اجتماعى زنان را حداکثر در محیط خانه معتبر مى‏دانند و در میانه کسانى چون «یوسف القرضاوى» و «محمد الغزالى» هستند که براى زنان نقشى فراتر قائلند، اما نه تا بدان حد که بتوانند ریاست و امامت جامعه را عهده‏دار شوند. (بررسى آراى مربوط به پایان این طیف، به دلیل فاصله گرفتن آنها از متون و آموزه‏هاى اسلامى، رویکردى مجزا یافته، به همین دلیل بررسى آنها فرصت و مجال دیگرى مى‏طلبد) .
آنچه در هر دو دسته از این آرا مشهود است، دفاع از مباحث و مطالب اسلامى در مورد زن، در مقابل غرب است؛ به عبارت دیگر، هر دو دسته، از یک سو مظاهر تمدنى غرب، به ویژه در رابطه با زنان را فسادآور و بى‏بندوبار مى‏دانند و خواهان طرد آنان از جامعه اسلامى هستند و از سوى دیگر، نظریات غربى‏ها، به ویژه مستشرقان درباره متون اسلامى مربوط به زنان را تحریف شده و غیر واقعى مى‏دانند. از نظر اینان، غربى‏ها به دو دلیل به چنین سویه‏هاى فکرى دست مى‏زنند؛ یکى از روى عناد نسبت به اسلام و دیگرى جهت پیاده کردن طرح‏هاى استعمارى خود براى سلطه بر جوامع اسلامى ؛ از همین رو، هر دو دسته متفکران مورد بحث در مباحث خود، دفاع از اسلام و انتقاد از نظریات غربى رایج در خصوص زن را محور قرار داده‏اند.
در این مقاله، ابتدا نظر ابوالاعلى مودودى و شیخ محمد محمود الصواف در نقد نظریات غرب راجع به زنان و رویکرد آنها به مباحث اسلامى در همین خصوص بیان مى‏شود؛ این دو ضمن تأکید بر جامعیت دین اسلام و تلاش براى ارایه وجهه‏اى اجتماعى از زنان، در نهایت فعالیت اجتماعى آنان را به خانه و تربیت فرزندان محدود مى‏کنند که البته این نقش از نظر آنها متناسب با وضع اجتماعى و مهم‏ترین نقش است.
سپس به مواضع شیخ محمد الغزالى المصرى و شیخ یوسف القرضاوى در این خصوص پرداخته مى‏شود؛ این دو براى زنان نقش اجتماعى بیشترى به تصویر کشیده‏اند ؛ هر چند که پایبندى آنها به متون سنتى موجب شده که آنها ـ به ویژه غزالى ـ در آراى خود به نوعى ابهام و تذبذب روى آورند. اما در مجموع نشانه‏هایى از قرائت جدیدِ سازگارى حضور زنان در عرصه‏هاى اجتماعى با آموزه‏هاى اسلام در آثار آنها یافت مى‏شود. در این خصوص قرضاوى به گونه‏اى شفاف‏تر، پذیرش مسئولیت‏هاى اجتماعى تا پیش از مرحله ریاست امت و امامت عظمى را پذیرفته است.
نقش تربیتى
1. ابوالاعلى مودودى(1)
مودودى از جمله اندیشمندانى است که نقش سیاسى ـ اجتماعى را براى زنان نفى مى‏کند. او در یکى از آثار خود تحت عنوان «الحجاب» به صورت مستقل به مسئله زنان در اسلام و نقش آنها در حوزه‏هاى مختلف پرداخته است.
الف. نقد غرب
او بحث خود را با انتقاد از تمدن غرب آغاز مى‏کند؛ در نظر وى تمدن غرب با دو جریان فرد گرایى و آزادى‏خواهى در قرن هیجدهم، توانست زن را از یوغ ظلم و ستم دوران قرون وسطى نجات دهد و حقوق و آزادى‏هاى نفى شده و مورد غفلت قرار گرفته زنان را به آنان بازگرداند. با این حال این جنبش، پس از مدتى راه افراط را پیش گرفت و به جاى تعادل، با آزادى بى قید و شرط و اهداف لذت‏جویانه و سودگرایانه، از قرن نوزدهم به بعد از اهداف رهایى بخش خود دور شد.(2)
به نظر وى، این افراط‏گرایى در سه عرصه «برابرى زن و مرد، استقلال اقتصادى زن نسبت به مرد، و اختلاط زن و مرد» روى داد. براساس عقیده برابرى، زن خود را موجودى فى نفسه داراى حقوق، آزادى‏ها و امتیازاتى بسان مردان دانست. این برابرى در همه حوزه‏ها اعمال شد. از فرصت‏هاى شغلى تا حوزه‏هاى سیاسى، اخلاقى و حقوقى، زنان به اندازه مردان خود را صاحب حقوق تحت تکلیف مى‏دیدند. از همین رو، بدون توجه به شرایط اجتماعى و وضعیت زیست شناختى، زنان به عرصه‏هاى مختلف اجتماعى، سیاسى ـ فرهنگى، اقتصادى، علمى، ورزشى، هنرى، به ویژه تجارى و صنعتى وارد شدند و کارکردها و وظایف مختلف عهده‏دار شدند. در نتیجه این حق خواهى، زنان از یک سو با مردان مختلط شدند و از سوى دیگر، به استقلال مادى دست یافتند. این دو مسئله به همراه اعتقاد به آزادى و برابرى، اگر چه مزایایى را براى زنان به دنبال داشت، اما مفاسد آن بسیار بیشتر و دامنه‏دارتر بود. به دنبال استقلال اقتصادى زنان، تمایز میان نقش داخل و بیرون منزل، فلسفه وجودى خود را از دست داده، به دنبال آن بنیان خانواده سست و بى‏ارزش تلقى شد، زیرا از یک سو محبت دائمى زن و مرد را فرسود و از سوى دیگر، به دنبال اختلاف در حوزه‏هاى مختلف، مسایل شرم و حیا و عفت وانهاده شد که نتیجه آن گرایش به تمایلات آنى، و فروگذارى اهمیت و اعتبار خانواده و عدم اهمیت زنان به مسایل خاص خود و از جمله زاد و ولد بود.
همین امر موجب شد تا روح سعادت و تعالى از جامعه رخت بر بندد و خلاء اعتقادى و معنوى روز به روز بیشتر شود، زیرا به دنبال اختلاط زن و مرد، دین و محدودیت‏هاى دینى با خوشگذرانى‏ها و کامجویى‏هاى بشر ناسازگار و در نتیجه کنار گذاشته شد.(3)
به نظر مودودى، اندیشه کاذب برابرى، با غفلت از ماهیت و طبیعت و تمایز کارکردى زنان و مردان رواج یافته است و اختلاط و استقلال اقتصادى برخاسته از آن، موجب انحطاط اخلاقى و معنوى تمدن و جامعه بشرى مى‏شود، زیرا از یک سو معنویات فروگذار شده و از سوى دیگر، زن با وانهادن نقش اولیه تربیتى خود و حفظ و استمرار کیان خانواده، بقا و نوع بشر را به مخاطره مى‏افکند.
به نظر مودودى روح اندیشه برابرى، آزادى، استقلال و اختلاط زن، نه تنها مشکلاتى را به طور عمیق حل نکرد، بلکه به تشدید تنش‏ها، فساد و گسترش رذایل و مفاسد اخلاقى دامن زد. وى در علت یابى و تبیین بستر فکرى و تاریخى این فرایند، آن را در پرتو تحولات نظام سرمایه‏دارى و اندیشه‏هاى مدرنیته تحلیل مى‏کند.
مخالفت اساسى فرهنگ غرب با مقوله حجاب، خانه دارى صرف زن با تقسیم کار قدیم میان زن و مرد و دفاع از آزادى و برابرى و خودمختارى زن، در فلسفه زندگى در غرب ریشه دارد. مودودى در این خصوص مى‏نویسد: «در دوران قرون وسطایى، در غرب نوعى نظام استبدادى مطلق و فراگیر شکل گرفته بود که بر تمام زوایاى زندگى فردى و اجتماعى مردم نظارت داشت. نظام سیاسى مزبور که به وسیله نظام اخلافى مسیحى تقویت و تثبیت شده بود، به سلب آزادى‏ها و حقوق افراد و همچنین ظلم و جور و حق‏کشى‏هاى فراوان انجامید؛ به نحوى که گروهى خاص از امتیازات و حقوق شهروندى بهره مى‏بردند.
در دوران جدید، با ظهور تحولات فکرى و اجتماعى عمیق و پیدایش نظام اقتصادى جدید و طبقه بورژوا و به ویژه اندیشه آزادى، برابرى و خودمختارى انسان، نظام مزبور به چالش فراخوانده شد. طبقه بورژوایى نوظهور، با مجهز شدن به اندیشه آزادى و اختیار انسان، تمام قدرت و هستى نظام قدیم را مورد تردید قرار داد و تردیدهاى بنیان افکنى را بر مبانى تفکر و عقاید آن وارد کرد.
این مبارزه جویى در نقد که در وهله نخست، معطوف به نظام سیاسى کلیسا بود، با پیگیرى آن در قرن نوزدهم و بیستم، متوجه آموزه‏ها و هنجارهاى اخلاقى مسیحى شد و در نهایت به مخالفت با بنیادهاى اخلاقى آدمى مبدل گشت.(4)
بر این مبنا، هر گونه بنیاد و شالوده‏اى که اخلاق بتواند بر آن استوار شود، نفى شد. بدین ترتیت به نظر مودودى، هر نوعى قید و بند هنجارى از صحنه اجتماع و ذهن عموم رخت بر بست و زندگى‏اى فارغ از ارزش‏ها و هنجارها در حال رواج و گسترش بود که هر گونه نظام اخلاقى دینى و انسانى را به منزله عناصر تهدید کننده آزادى و خودمختارى انسان و مروج نظام استبدادى بر نمى‏تافت؛ به سخن دیگر، زدودن زندگى فردى، به ویژه اجتماعى از هنجارها و قیودات اخلاقى، براى رهایى و آزادى انسان و گریز از برقرارى مجدد نظام استبدادى ، ضرورتى گریزناپذیر داشت، چون تجربه تاریخى نظام فئودالى و اخلاق مسیحى، و سیادت سیاسى و معنوى کلیسا آن را ثابت کرده بود.
در سطح حقوق و آزادى‏هاى زن، زندگى خانوادگى و روابط جنسى نیز بر پایه اندیشه آزادى و برابرى، تمام هنجارها و قیود و به ویژه تقسیم کار قدیم مورد شک قرار گرفت وزن خارج از چهارچوب‏هاى اخلاقى و هنجارى، آزاد و رها فرض شد؛ بدین ترتیب، محدودیت‏هایى که در گذشته رفتار و کنش وى را حصر مى‏کرد، فرو ریخت.
به موازات این تحولات، وقوع انقلاب صنعتى مزید بر علت شد؛ انقلاب صنعتى که با نتایج تناقض‏آمیزى چون، تعارض طبقاتى، فقر فراگیر، مهاجرت گسترده و... همراه بود، موجب شد که همه افراد خانواده براى کسب درآمد، وارد بازار و فعالیت‏هاى اقتصادى شوند؛ چرا که مردان دیگر به تنهایى قادر به تأمین هزینه‏هاى زندگى نبودند، به نظر مودودى، این وضع نا به سامان هیچ دستاوردى جز، ورود زنان به عرصه اقتصادى و اجتماعى، و همچنین اختلاط جنسى و شکسته شدن حرمت‏ها و قیود اخلاقى نداشت.(5)
فراتر آنکه منطق سودگرایانه نظام سرمایه دارى حاکم بر جامعه، زمینه بهره بردارى تبلیغاتى و غیر انسانى از زن را فراهم آورد و بدین ترتیب، فعالان و کارگزاران اقتصادى، به سوء استفاده از آن مبادرت ورزیدند.(6) مودودى، بر آن است که فعالان اقتصادى، با رواج اندیشه دموکراسى، به معناى عینیت یافتن حاکمیت مردم و نفى هنجارها و ارزش‏ها و اراده برتر از آن، به منویات خود وجهى قانونى بخشیدند. در هر صورت، وى سلطه اندیشه دموکراسى که بر آزادى فردى وحکومت مردم برمردم اصرار داشت ومدعى بود که انسان براى خود قانونگذار و توانا به انتظام زندگى اش است را عامل دیگر این انحطاط و فساد جنسى مى‏داند. مودودى مى‏نویسد: «از آن رو که حکومت دموکراسى، معطوف به رضایت و پذیرش توده‏هاست، بسیارى از محرمات و منکرات و اصول غیر اخلاقى، صرفاً به دلیل آنکه مردم با آن موافق بودند، مباح تلقى شدند وشکل قانونى به خود گرفتند. شالوده اخلاق و هنجارهاى خواست توده مردم و معیار ارزش و ضد ارزش، تمایلات انسانى شد. تنها معیار قابل اتکا و احترام براى اخلاق، خود مردم اند نه کسى یا گروه یا هر حزبى دیگر.
در حقیقت برخلاف دوران گذشته که بنیانگذار نظام اخلاقى، خدا ونیروهاى آن‏جهانى فرض مى‏شدند، در دوران جدید، واضع قوانین اخلاقى و ارزشى خود انسان گردیدو وى در این نگرش، هر گونه دخالت و عاملیت نیروهاى آن جهانى را رد کرد».(7)
ب .تفسیر آموزه‏هاى اسلامى
مودودى پس از نقد و بررسى دیده‏هاى غربى زن سالارانه، به آموزه‏ها و نظریات اسلامى مى‏پردازد؛ او در تبیین دیدگاه اسلام، در خصوص منزلت اجتماعى ـ سیاسى زن، به مسئله طبیعت و فطرت رجوع مى‏کند و آن را مبناى نظریه خود قرار مى‏دهد. وى ضمن ترجیح مسئله ازدواج و نهاد خانواده، در زمینه چگونگى روابط بین زن و مردم و نقش آن در حفظ سلامت ساحت اجتماعى، برآن است که براى درک صحیح این روابط، وظایف و حقوق هر یک باید به صورتى عادلانه و متوازن معین شود. مودودى تقسیم عادلانه و منصفانه این مسئولیت‏ها را یکى از سخت‏ترین و دشوارترین مسائل تمدن بشرى قلمداد مى‏کند.(8)
از نظر او زن و مرد، از آن رو که موجوداتى انسانى و داراى نیروهاى عقلى، عاطفى، احساسى ونیازهاى همسان هستند، برابرند و هر دو در ساماندهى بهزندگى اجتماعى و تمدن‏مشارکت فعال دارند و در پرورش توانایى‏ها طبیعیشان، از استحقاق یکسانى برخوردارند و تهذیب، تعلیم و پرورش استعدادهاى هر دو جنس، در اصلاح و قوام زندگى جمعى مؤثر است؛ زنان همانند مردان، حقوق و امتیازات اجتماعى همسانى دارند که جامعه باید آنها را حرمت نهد.
به نظر مودودى جامعه‏اى که حرمت و حقوق زن را رعایت نمى‏کند و آنان در ظلمت جهل گرفتارند، خود را به انحطاط و پرتگاه نیستى کشانده، اساساً جامعه‏اى مطلوب نیست.(9) با این وصف، مودودى اعتقاد دارد که این یکسانى به معناى برابرى مرد و زن در فعالیت و دایره عمل و همچنین به مفهوم نادیده انگاشتن تفاوت‏هاى طبیعى، فیزیولوژى و زیست شناختى نیست. زن و مرد، به لحاظ جسمى، روانى، ژنتیکى و طبیعى موجوداتى متفاوتند وبه طور طبیعى نمى‏توان از آنان، انتظار فعالیت مشابه داشت.
از نظر مودودى، برابرى مطلق علاوه بر آن که ستم به زن محسوب مى‏شود، از نظر منطقى بیهوده وعبث به نظر مى‏آید، زیرا انصاف و اعتدال حکم مى‏کند که ما از هر یک از دو جنس انتظار مسئولیت‏هاى ویژه‏اى داشته باشیم که طبیعت قدرت انجام آن را به وى ارزانى کرده باشد. در این چهارچوب مودودى مى‏نویسد: وانهادن وظایفى خارج از چارچوب طبیعت بر دوش زن وکشیدن وى به عرصه فعالیت‏هاى اجتماعى، اقتصادى، سیاسى، تجارى و اقتصادى، نه تنها نشانه پیشرفت و ترقى نیست، بلکه خود گامى به سوى زوال است.
مودودى با نقد دیدگاه‏هایى که عمدتا به راه تفریط و افراط (نظام‏هاى اجتماعى زن‏سالار یا مردسالار) رفته‏اند، به توضیح و دفاع از نظریه اسلام در خصوص زن بر مى‏آید. وى تشریح مى‏کند که در اسلام عرصه عملکرد و تکاپوى زن و مرد از یک‏دیگر متمایز است و اسلام تنها نظام اجتماعى است که با در نظر گرفتن همه جوانب فطرت و نظام آفرینش و ماهیت و نیازهاى بشرى ـ اعم از مرد و زن ـ طرحى کامل و جامع براى چگونگى روابط و تقسیم کار زن و مرد، به دست داده است.
از این رو در جهانى که نظریات در این خصوص، به ورطه افراط و تفریط سرگردانند، اسلام برنامه‏اى متوازن و متعادل دارد. طبق نظر مودودى، قوانین و دستورات دین اسلام در خصوص روابط مرد و زن، گذشته از آنکه همه جوانب و پیچیدگى‏هاى انسان را در بر گرفته، کاملاً منطبق بر ناموس طبیعت و نظام آفرینش است؛ چرا که واضع آن کسى نیست جز پروردگار آگاه و حکیم که خود به وجود آورنده آدمى است.(10)
ج. تقسیم کار
مودودى پس از این به تشریح محتواى تقسیم کار و نقش زن و مرد در چارچوب نظام اجتماعى اسلام مى‏پردازد و آن را به صورت ذیل بیان مى‏کند:
یکم. تأمین معاش، نگهدارى و مراقبت از خانواده و دیگر خدمات سخت اجتماعى متعلق به مرد است.
دوم. تربیت فرزندان، تدبیر امور منزل و انجام اعمالى که موجب آسایش، راحتى و آرامش زندگى است، به زن مربوط است.
سوم. ریاست و تدبیر امور خانواده به منظور جلوگیرى از اختلاف و نزاع و حل آن براى استمرار زندگى بر عهده مرد است؛ به نظر مودودى، زن به دلیل ویژگى‏هاى روانى و جسمى، توانایى انجام این کار را ندارد.
چهارم. براى حفظ این الگو، اتخاذ تدابیر لازم براى عملى شدن، نگهدارى و حفاظت از آن، از سوى نظام اجتماعى ضرورتى اساسى دارد.(11)
به نظر مودودى، ریاست و سرپرستى خانواده با مرد است و اوامر و نواهى وى، چنانچه منافاتى با قوانین شریعت نداشته باشد، بر اعضاى خانواده قابل احترام و اطاعت است. در مقابل، مرد نیز در برابر خانواده مسئولیت دارد و زن سرپرست و مراقب شئون داخلى خانه است(12) و همان‏گونه که تهیه مایحتاج زندگى بر عهده مرد است، مراقبت از اموال و مصارف صحیح آن متوجه زن است؛ از این رو زن نسبت به امور بیرونى، هیچ وظیفه‏اى ندارد. امور خارج از خانه نظیر، جهاد، شرکت در نماز جمعه و جماعت، تشییع میت، حضور در مسجد و اماکن عمومى و... بر زن واجب نیست و به طور کلى خروج زن از خانه در هیچ شرایطى مناسب و مطلوب نیست.
مودودى، در این زمینه به آیات 32 و 33 سوره احزاب(13) استناد مى‏کند و برآن است که مخاطب آیات، تنها زنان پیامبر نیستند، بلکه تمامى مسلمانند؛ با این وصف، وى خارج شدن زن از خانه را در شرایط اضطرارى، به شرط رعایت شئونات دینى رد نمى‏کند؛ به عنوان مثال زنى که سرپرست ندارد، براى تأمین معاش مى‏تواند از منزل خارج شود. اما این تجویز و استثنائات، آن گونه که مودودى مى‏نویسد، به معناى نفى قاعده اصلى نیست: «محدوده کار زن خانه است و بیرون رفتن از آن جایز نیست».(14)
مودودى در باب آزادى فردى زن در اسلام، بر آن است که براى زن در امور شخصى آزادى‏هاى زیادى وجود دارد، ولى آزادى آنان در مقایسه با مردان محدود و کمتر از آن است. زن در امور شخصى نیز ملزم به رعایت الزاماتى است؛ مثلاً در ازدواج باید رضایت سرپرست خویش را کسب کند؛ بدون همراه مجاز به سفر نیست؛ و در حالى که انتخاب و آزادى او در ازدواج اساس است، نمى‏تواند با کافر ازدواج نماید.
در عرصه حقوق مودودى مى‏نویسد: نظام اجتماعى اسلام سه امر را در نظر گرفته است؛ اولاً نباید سیادت و ریاست مرد در حفاظت از خانواده، موجب سوء استفاده وى از زن شود. ثانیا باید به زنان فرصت داده شود، تا با حفظ چارچوب نظام اجتماعى، استعدادها و توانایى‏هاى خود را شکوفا کنند. ثالثا عرصه فعالیت، ترقى و پیشرفت زن، در قالب و جهت وظایف زنانه باشد.(15)
همچنین نظام اجتماعى اسلام، در عرصه اقتصادى، براى زن حقوقى بر شمرده که مهم‏ترین آنها احترام به مالکیت است. زن همانند مرد مالک اموال و دارایى‏هاى خویش است و هیچ کس حق سلب و تضییع آن را ندارد. علاوه بر آن زن از پدر و مادر، فرزند، شوهر و دیگر خویشان ارث مى‏برد. با همه این اوصاف مودودى مى‏نویسد: زن از لحاظ اقتصادى متکى به مرد است؛ هرچند اسلام براى زن حق مالکیت قائل شده است.
به زعم مودودى، از آنجا که حوزه فعالیت مرد و زن متفاوت است، کیفیت و محتواى آموزش نیز باید چنان طراحى شود که این آموزش‏ها معطوف به ارتقاى توانایى‏ها، استعدادها و همچنین معارف لازم براى ارتقاى اخلاقى و معنوى‏اش باشد. وى همچنین تحصیل مدارج علمى و مهارت‏هاى عالى را براى زن، در صورتى که الزامات شرعى رعایت شود، بلامانع مى‏داند.(16)
در همین رابطه مودودى با رجوع به آیات قرآن(17) و سنت و رویه خلفاى راشدین تصریح مى‏کند که زعامت و سرپرستى و کاراندیشى امور خانواده و جامعه، به طور کلى بر عهده مرد است و اسلام در این زمینه براى زنان نقشى قائل نیست. وى نتیجه مى‏گیرد که زعامت و تدبیر امور سیاسى و اجتماعى از آن مردان است؛ بنابراین سیاست و حکومت از دایره فعالیت و وظایف زنان خارج است و زن نمى‏تواند عهده‏دار شئون اجتماعى ـ سیاسى شود یا به عضویت مجلس شورا یا سازمان‏ها و نهادهاى سیاسى درآید؛ «در قانون اساسى اسلام شایسته است، این نکته رعایت و راه براى زعامت و تصدى زن بسته شود».(18)
مودودى، در پاسخ به کسانى که مدعى‏اند، زن قادر به تدبیر امور اجتماعى است و باید حقوق وى در این خصوص در نظر گرفته شود مى‏نویسد: کسى که خداوند تبارک و تعالى تدبیر امور خانه را به وى نسپرده و صریحا او را تابع و فرمانبردار مرد کرده است، چگونه مى‏خواهید او را به زعامت و سرپرستى شئون اجتماعى برسانید. کسى که توانایى تدبیر امور داخلى خانه را دارا نیست، به طریق اولى شایسته نیست، پا را از آن فراتر نهاده به خارج از آن حرکت کند؛(19) پس فعالیت‏هاى سیاسى و اجتماعى و تصدى امور اجتماعى، به دلیل آنکه در حوزه‏اى خارج از فعالیت زن (یعنى خانه) قرار دارد و زن قادر به تدبیر شئون و امور نیست، براى زنان ممنوع است.
چنان که مشاهده شد، مهم‏ترین نقش اجتماعى زن از نظر مودودى، تربیت فرزندان و نگهدارى اموال خانه و صیانت از عفت و آبروى خود است. براین اساس، زن نمى‏تواند در فعالیت‏هاى سیاسى شرکت جوید؛ فعالیت اجتماعى او به گونه‏اى محدود شده است که عبادات و تکالیف دینى خود را هم باید در خانه به جا آورد.
2. محمد محمود صواف(20)
صواف از دیگر اندیشمندان مسلمانى است که منکر نقش اجتماعى زن شده و ترویج عقیده حضور زن در عرصه‏هاى سیاسى و اجتماعى را از دسیسه‏هاى استعمار مى‏داند. او از دیدگاه جامعه‏شناختى معتقد است که در اسلام، تربیت ابتدا بافرد و سپس با خانواده و جامعه است. فرد مسلمان بنیان اول جامعه است. اگر فرد صالح بود، خانواده و جامعه هم صالح مى‏شود. فردى که بنیان خانواده در جامعه را تشکیل مى‏دهد، از دو جنس زن و مرد تشکیل شده است.(21)
صواف با ذکر این مقدمه، در رد شبهات ارایه شده درباره جایگاه زن در آموزه‏هاى اسلامى مى‏گوید: اسلام زمانى ظهور کرد که نیمى از عنصر انسانیت، یعنى زن در عرصه حیات محکوم به فنا بود؛ نه جایگاهى داشت و نه در حوادث و وقایع نقش و اثرى. این مسئله نه تنها در میان عرب‏ها، بلکه در کل شرق و غرب جهان مشهود بود. در بیشتر ممالک غربى زن را به عنوان انسان به حساب نمى‏آورند یا اینکه او را انسانى ناقص مى‏دانستند.
در جوامع عربى هم زن را در نوزادى زنده به گور کرده، زن فقط به اندازه نیاز و رفع حاجت و آن هم در شرایط سخت و دشوار اجازه زنده ماندن مى‏یافت. با این حال زن نه ارث مى‏برد و نه ارث برجاى مى‏گذاشت؛ چرا که مالکیتى براى زن متصور نبود؛ فراتر از اینها زن، شخصیت و احترامى هم نداشت. مردان هرچه مى‏توانستند آنها را به بیگارى و تملک خود در مى‏آورند.
اما اولین آموزه‏ها و شرایط دینى اسلام، حفظ کرامت و ارزش ذاتى زن بود.(22) اسلام در آموزه‏هاى بعدى خود صفات کلى مصون بودن، مأمون بودن، مصلح، قانت، و قور، نمازگزار(23) و به طور کلى متخلق بودن به اخلاق اسلامى را براى آنان برشمرد(24) و در هر حال، سفارش کرد تا آنها مورد بى‏مهرى و قهر مردان قرار نگیرند. پیامبر در خطبه حجه‏الوداع فرمود: «با زنان به نیکى رفتار کنید».(25)
در همین باره صواف مى‏گوید: سرتاسر زندگى پیامبر درس‏هایى از اکرام به زن است.(26) پیامبر در همین رابطه فرموده است: «بهترین شما مهربان‏ترین شما نسبت به خانواده و همسرش است و من مهربان‏ترین شما نسبت به همسر و خانواده‏ام هستم».(27) صواف تسمیه یکى از سوره‏هاى اساسى قرآن به نام «نساء» (زنان) و نیز نازل شدن آیات مربوط به زنان در سوره حجرات را دلیل اهمیت زنان در نظام خلقت و توجه آفریدگار به آنان مى‏داند. در سوره حجرات، داستان خوله بنت ثعلبه را یادآور مى‏شود که وقتى از بى‏مهرى شوهر خود به پیامبر شکایت کرد، بر پیامبر نازل شد.(28)
از نظر صواف، این نظریه که اسلام به شخصیت زن توهین کرده، حقوق او را پایمال نموده از توطئه‏هاى استعمار علیه اسلام است؛ به گونه‏اى که حتى شایع کرده که از نظر اسلام ورود زن به بهشت ممکن نیست؛ البته این امر ناشى از جهل آنان نسبت به اسلام نیست، بلکه توطئه‏اى علیه اسلام است.
صواف با الگو دانستن زنانى چون فاطمه زهرا(س)، ام عماره (خواهر عمر بن خطاب) و اسماء دختر ابوبکر، حضور زنان در عرصه‏هاى اجتماعى و جهادى در صدر اسلام و مقاومت آنها در حفظ ایمان و اسلام خود را یادآور مى‏شود. اما در بررسى وضع معاصر همه آن مبانى نظرى را فراموش مى‏کند. او تعلیم زن و در پى آن خارج شدن آنها از منزل و فساد آنها در جامعه را از برنامه‏هاى استعمار مى‏داند.
از نظر وى هدف اصلى استعمار از این امر، به فحشا کشاندن زن در جامعه و انحراف جامعه از هدف اصلى خود است. وى باتوجه به اینکه بیشتر مدارس دخترانه در کشورهاى عربى آن روزگار، از سوى مسیحیان تبشیرى تأسیس و مدیریت مى‏شد، قائل بود که استعمار از همین طریق به بسیارى از اهداف خود رسید و جامعه اسلامى را به انحراف و زوال کشاند.(29) صواف جریان‏هاى داخل کشورهاى اسلامى را که خواهان مشارکت زن در امور سیاسى جامعه است، مشکوک مى‏داند.(30)
به طور کلى نگاه صواف به زن و فعالیت‏هاى اجتماعى او کاملاً سنتى است؛ از نظر او زن نباید جز به اضطرار از خانه خارج شود و در این خارج شدن هم باید از سوى شوهر مأذون باشد. از نظر او زن وقتى از منزل بیرون مى‏رود، شیطان همراه اوست تا برگردد و اگر از شوهرش اجازه نگیرد، مورد لعن قرار مى‏گیرد.(31) البته بیرون رفتن زن براى نماز را جایز مى‏داند و این تنها موردى است که شوهر اجازه ندارد مانع بیرون رفتن او شود؛ مگر این که ضرر و زیانى در رفتن وى به مسجد موجود باشد.(32)
در همین رابطه صواف، غیرت را صفت اساسى مرد در مقابل زن ذکر مى‏کند. او پیامبر و على را غیورترین افراد معرفى مى‏کند. پیامبر در واکنش به سخن یکى از یارانش به نام سعد که گفته بود: «اگر کسى به عیالش چشم چرانى کند، او را مى‏کشد» او را تحسین کرده و غیرت او را ستوده بود.(33)
* * *
نظرات مودودى و صواف در خصوص جایگاه زن، اساساً برنوعى انسان‏شناسىِ ذات‏گرا و طبیعت گرا استوار است که براساس آن مرد و زن واجد خصلت‏ها و ویژگى‏هاى طبیعى و ذاتىِ خاصِ مى‏شود. این خصلت‏هاى فطرى و طبیعى متفاوت، موجب مى‏گردد تا آن دو وظایف و نقش‏هاى متمایزى از یک دیگر داشته باشند. کارکرد و وظایف دو جنس، پیش از وجود از سوى طبیعت و نظام آفرینش در ساخت درونى آنان تعبیه شده است. این دسته از متفکران با ملاحظه تفاوت‏هاى ذاتى استدلال مى‏نمایند که زن و مرد، نقش‏هاى متفاوت از یک‏دیگر دارند و نمى‏توان انتظار انجام وظایف و نقش‏هاى یکسان را از آن دو داشت. در حوزه نظام اجتماعى، بهترین نظم، نظمى است که در تعریف و تقسیم حوزه فعالیت‏ها و چگونگى روابط دو جنس، این مطلب را مد نظر قرار داد و یا به سخن بهتر، براساس آن طراحى شده باشد.
علاوه بر آن به نظر این گروه، چون ویژگى‏هاى مزبور اساساً بر خاسته از نظام طبیعت و آفرینش و انسان طبیعتى ثابت دارد ، همیشه ثابت و پایدار خواهند بود و به هیچ وجه با تغییر ملاحظات عارضى، چون فرهنگ، زمان، مکان و الگوى اجتماعى تحول نخواهند یافت. بر این اساس، بهترین نظم اجتماعى، معطوف به مسئله مذکور است و هر عنصر و عاملى که بخواهد الگوى روابط طبیعى و فطرى را نادیده بگیرد، طرحى ناقص و در حقیقت مخل نظم طبیعى و نظام آفرینش است و با ایجاد اخلال در نظام کارکردى و دو جنس، مى‏تواند نظم اجتماعى را به هم بریزد و یا آن را مختل نماید.
نظرات مودودى و صواف، از سوى صاحب‏نظران دینى و احیاگران مذهبى که برداشتى متساهل‏تر و غیر بنیادگرایانه‏ترى از مبانى دینى دارند و ملاحظات شرایط زمانى، و نیازهاى فعلى را در نظر مى‏گیرند، با مقاومت‏هایى روبرو است. این عده حداقل ورود زن به حوزه اجتماعى ـ سیاسى و فرهنگى را پذیرفته، حقوق وى را به رسمیت شناخته، در صدد به کار بستن سازوکارهایى براى حفظ حقوق و امتیازات وى در این خصوص بوده‏اند.
پى نوشت‏ها در دفتر مجله موجود مى‏باشد.

تبلیغات