آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

نظریه روان‏شناسانه انقلاب، در تاریخ نظریه‏پردازى‏هاى مربوط به انقلاب، تنها در دهه 1950 و 1960 به گونه‏اى جدّى مطرح شد. حال آن‏که حدود یک سده پیش از این، نویسنده نشریه «نجف» در سلسله مقاله‏هاى خود، با اشاره به ضعف تحلیل «تاین» ـ مورّخ مشهور فرانسوى ـ از پیدایش انقلاب فرانسه، نظریه روان‏شناسى اجتماعى را براى بررسى انقلاب‏ها و دیگر حرکت‏هاى اجتماعى ـ سیاسى برگزیده و به تشریح ابعاد مختلف آن مى‏پردازد. نوشته حاضر همراه با بحثى تطبیقى با مباحث روان‏شناسى اجتماعى نوین و طرح تاریخ نظریه‏هاى انقلاب، به بررسى ابعاد مختلف نظریه ایشان مى‏پردازد.
درآمد
براى بررسى حیات اجتماعى و فراز و نشیب‏هاى آن و به ویژه براى شناخت انقلاب‏ها، پرداختن به روحیات اجتماعى که در گروه‏ها و ارتباط‏هاى آنها شکل مى‏گیرد، داراى اهمیت است. از سوى دیگر، حصول این نوع از شناخت در مسیر آسیب‏شناسى سیاسى ـ اجتماعى و توانایى پیش‏بینى حوادث ویژه سیاسى، اهمیت بسیار زیادى دارد؛ از این رو لازم است تا روحیات جمعى و به تبع آن، عوارض و ذاتیات جامعه در کانون توجه قرار گیرد. نهضت اصلاحى مشروطه که با حفظ برخى ساختارهاى حکومتى، تنها به‏دنبال اصلاح برخى از ساز و کارهاى اجتماعى ـ سیاسى بود(1) به بسیج انبوه مردم نیاز داشت؛ بنابراین به نوعى از روان‏شناسى اجتماعى نیازمند بود که از آن به روان‏شناسى انقلاب تعبیر مى‏شود. بازتاب توجه پاسخ‏گویانه به چنین نیازى در برخى از مقاله‏هاى محقّقانه حوزه نجف (نشریه نجف) مشاهده مى‏گردد؛ از این روى، شایسته است تا این بُعد فکرى از نهضت مشروطه مورد مطالعه قرار گیرد. نوشتار حاضر، عهده‏دار معرفى تلاش محققانه‏اى در این زمینه است.
نشریه نجف از معدود نشریه‏هاى فارسى‏زبان در نجف مى‏باشد که توسط روحانى فرزانه جناب سیدمسلم آل‏زوین در سال 1328 ق و به قلم برخى نویسندگان برجسته نجف، شروع به انتشار هفتگى کرد. این مقاله بر اساس یکى از سلسله مقاله‏هاى آن تنظیم شده است.
در این نوشتار، ابعاد نظریه‏پردازى نویسنده این سلسله مقاله‏ها بررسى مى‏شود، چنان‏که تلاش خواهد شد، همراه با بحثى تطبیقى در مباحث روان‏شناسى اجتماعى نوین و شاخصه‏هاى انقلاب، جایگاه نظریه روان‏شناسانه نشریه نجف، در تاریخ نظریه‏پردازى‏هاى انقلاب تبیین شود.
شیوه تحلیل انقلاب‏ها (ثوره)
نشریه نجف در فضاى ملتهب زمان خود به مطالعه روحیات اجتماعى، کیفیت شکل‏گیرى حرکت‏هاى اجتماعى و در رأس آنها پدیده ثوره یا انقلاب(2) احساس نیاز مى‏کند و بخشى را به بررسى مسأله مورد بحث اختصاص مى‏دهد. این بحث ـ به‏گونه‏اى به مسأله قواى ادبى و به تعبیر امروزى، فرهنگ و فرهنگ‏سازى مرتبط است ـ به تعبیر نویسنده از مسایل ادبى مى‏باشد و به عنوان نقدى بر سخنان «تاین»مطرح شده است که نویسنده او را بزرگ‏ترین مورخ دوران مى‏نامد:
«بزرگ‏تر مورخین عصر ما «تاین» ادراک نکرده است تمام حقیقت به بعضى از ثوره‏هاى فرنگ را و اجمالش این است که «تاین» از طریق تفتیش و تحقیق در روح جماعات داخل نشده؛ بلکه به جهت این قسم از مشکل تاریخى به‏طریق طبیعیین که بس تصویر حوادث و کیفیت آن باشد، سخن سراییده و چون در این طریق، قواى ادبى داخل نیست مگر به طور ندرت، این است که درست کشف حقیقت حوادث نشده و حال آن‏که این قواى ادبى، رکن قویم و ستون محکم تاریخ است.(3)»
نویسنده سلسله مقاله‏هاى پیشین، متأسفانه براى ما روشن نیست و از سوى دیگر، تمام این مجموعه باارزش به دست ما نرسیده است. آن‏چه توسط محقق گران‏قدر، آقاى دکتر موسى نجفى در کتاب «حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران» براى نخستین بار به دست چاپ سپرده شده است، تمام بخش‏هاى این مقاله را شامل نبوده و ناقص است.
مطالب این سلسله مقاله‏ها، نظام ویژه خود را دارد که گاه به تکرار مى‏گراید؛ از این رو، براى معرفى این رساله علمى و ماندگار، شایسته است که زوایاى آن را به ترتیب ویژه‏اى طرح کنیم تا ابعاد مختلف آن روشن‏تر گردد. این نوشته در دو بخش اصلى ارائه خواهد شد: نخست، بخش «جمعیت»شناسى که عهده‏دار طرح مبادى و محورهاى «جمعیت»شناسانه از زاویه روان‏شناسى اجتماعى مورد توجه قرار خواهد گرفت. بر این اساس در این بخش به دنبال آشنایى با «ماهیت و ذات جماعات» یا «اصول و مبانى روان‏شناسى اجتماعى» خواهیم بود. بخش بعدى، عهده‏دار طرح و معرفى بهره‏مندى‏هایى است که نویسنده فرزانه این مقاله‏ها، مباحث روان‏شناسانه اجتماعى در زمینه انقلاب، حرکت‏هاى اجتماعى، رهبرى آنها، نقد برخى تحلیل‏ها از انقلاب فرانسه و ... را طرح کرده است. عناوین ذیل شمایى کلى از آن‏ها را به دست مى‏دهد:
بخش اول: ماهیت و ذات جماعات (اصول و مبانى روان‏شناسى اجتماعى)
بخش دوم: انقلاب و راهبرى جامعه
1ـ نگاهى تطبیقى به تئورى‏هاى انقلاب
2ـ ویژگى‏هاى مشترک انقلاب‏ها
3ـ بنیان تحولات اجتماعى و کیفیت شکل‏گیرى اندیشه‏هاى انقلابى
4ـ رهبرى و انقلاب
5ـ تحولات؛ بسترهاى اجتماعى متفاوت
6ـ دین و فرجام انقلاب فرانسه
7ـ تحلیل اسباب نهضت مشروطه ایران.
بخش اول: ماهیت و ذات جماعات (اصول و مبانى روان‏شناسى اجتماعى)
1ـ تفسیر جماعت
تعاریف مختلفى درباره گروه (یا جماعت در سلسله مقاله‏هاى مورد بحث از نشریه نجف) ذکر شده است. برخى تلاش کرده‏اند تعداد افراد گروه را تعیین کنند. بعضى معتقدند که باید به مشخصات گروه (جماعت) توجه کرد و دیدگاهى بر این باور است که باید وضعیت گروه در اجتماع مشخص شود؛ چنان‏که هومنز گروه را چنین تعریف مى‏کند:
«معدودى افراد که اغلب به مدّت طولانى با یکدیگر ارتباط دارند و به همین دلیل، هر یک از آنها مى‏تواند بدون واسطه و به طور مستقیم با یکدیگر ارتباط چهره به چهره داشته باشد.(4)»
پالوس (1989) پنج ویژگى براى گروه برمى‏شمارد:
«1. کنش متقابل دارند؛
2. هدف‏هاى مشترک دنبال مى‏کنند؛
3. رابطه نسبتا ثابتى دارند؛
4. نوعى وابستگى متقابل نشان مى‏دهند؛
5. خود را عضو یک گروه به حساب مى‏آوردند.(5)»
به هر حال توجه به تعریف گروه نمى‏تواند از تعیین انواع گروه‏ها و ویژگى‏هاى آن‏ها به دور باشد که به گونه‏اى نویسنده مقاله‏هاى مورد بحث، شمایى از دیدگاه خود را بیان کرده است.
نویسنده در شرح واژه جماعت، معناى روان‏شناسانه را مناسب بحث خود یافته است:
«در علم نفس، یک معناى لطیف دیگرى دارد و آن عبارت است از طایفه‏اى از مردم که متولّد شود از اجتماع آنها، یک نحو اوصافى که مخالف باشد با اوصاف هر یک از افراد آن جماعت، به‏طورى که مرتدع سازد مشاعر هر یک از افراد را از مسلک استقلالى ...» (ش4، ص466).
در ادامه اشاره مى‏کند که مناط جماعت، کثرت عددى نیست؛ بلکه انگیزه واحد را مناط جمعیت مى‏داند (ش4، ص466).
2ـ روح اجتماع و جماعت‏ها
شناخت «روح اجتماع» و «روح اجتماعات» از دیدگاه نویسنده، اهمیت فراونى دارد؛ چرا که «دانستن روح اجتماع به طور اکمل، واضح مى‏کند خیلى از حوادث تاریخیه و اجتماعیه را که محال است ادراک حقیقت آن بدون دانستن روح اجتماع» (ش4، ص465). در این راستا در شماره پنجم، درباره «روح اجتماع» آمده است:
«خیلى مشکل است شرح دادن حقیقت روح جماعات؛ چه آن‏که نظام جماعات، اولاً به‏واسطه اختلاف شعب و اختلاف ترکیب و ثانیا به واسطه اختلاف مؤثرات و مربیات مختلف مى‏شوند و همین‏طور این اشکال را داراست شرح حال نفس واحد، چه نفس واحد یک حیات دائمى غیرمتغیر زندگانى نمى‏کند تا بتوان حقیقت آن را شرح داد»(ش5، ص476).
3ـ اصالت جمع
بررسى هنجار گروه و جماعت، زاویه دید گسترده‏اى خواهد داد که نویسنده از آن غفلت نکرده است و این امر از اهمیت شایان توجهى برخوردار است؛ چنان‏که روش‏بلاو و نیون آن را تأیید مى‏کنند:
«گروه، شخصیت‏هاى فردى و مکانیزم‏هاى شخصى گوناگون را از طریق انطباق افراد با یکدیگر تغییر مى‏دهد.»(6)
تأثیرهاى اجتماعى بر فرد چنان زیاد است که از یک جهت مى‏توان نام اصالت جمع را بر آن نهاد؛ زاویه‏اى که نشریه نجف از آن به مسائل اجتماعى و از جمله تحولات اجتماعى‏اى مانند انقلاب مى‏نگرد.
سلسله مقاله‏هاى نشریه نجف، ویژگى‏هاى روح جمعى را برمى‏شمارد و تمایز آنها را با حالت انفرادى بیان مى‏کند. وى تحلیل‏هایى ارائه مى‏دهد که بر بسیارى از تحلیل‏هاى روان‏شناسى اجتماعى سبقت دارد.
روان‏شناسان اجتماعى ـ دهه‏هایى پس از مقاله‏هاى مورد بحث ما ـ عناصر و جلوه‏هاى فراوانى از خودباختگى و تأثیر جمع بر فرد را مورد مطالعه تجربى قرار داده‏اند و به مسائلى چون تقلید و تلقین‏پذیرى پرداخته‏اند. از نظر تاریخى، کسى که در زمینه روان‏شناسى اجتماعى بیش از همه مفهوم تقلید را به‏کار برده و بر اساس آن، نظریه‏اى درباره طبیعت جامعه پرداخته است، گابریل تارد (1890) مى‏باشد. وى از روان‏شناسى قرن نوزدهم و به‏ویژه یافته‏هاى تجربى درباره هیپنوتیزم بهره مى‏گرفت. بعدها مباحث تقلیدپذیرى جمعى مورد عنایت بیشترى قرار گرفت. مسأله تلقین‏پذیرى نیز به عنوان تأثیرى است که جمع بر فرد مى‏گذارد و مورد تحقیق و بررسى روان‏شناسان اجتماعى قرار گرفته است.(7)
مسأله رابطه فرد با گروه که به عنوان انبوه خلق و گروه مطرح مى‏باشد، بخشى از روان‏شناسى اجتماعى است که به طور عمده دنباله کار گوستاولوبون (1896) مى‏باشد. وى معتقد بود افراد همین‏که به انبوهى مبدل شدند، نوعى روح جمعى در آنان پیدا مى‏شود. این روح جمعى وادارشان مى‏کند طورى احساس، فکر و عمل کنند که با احساس، فکر و عمل ایشان هنگامى که تنها هستند فرق دارد.
در اندیشه او سه چیز علت این پدیده است:
1ـ احساس قدرت شکست‏ناپذیرى توسط گروه (جماعت)؛
2ـ پدیده سرایت و تقلید؛
3ـ تلقین‏پذیرى زیاده از حد.(8)
دامنه تأثیرهاى جمع بسیار وسیع است و امورى چون آسان‏شدن کار در اجتماع، پیروى مقررات از گروه، دینامیک گروهى، بهبود کار گروهى و ... را شامل مى‏شود.(9)
براى ورود به فضاى فکرى مقاله نشریه نجف، توجه به این مفاهیم و تاریخ آنها لازم است. وى بر اساس یافته‏هاى روان‏شناسى جدید به تحلیل تحولات اجتماعى مى‏پردازد؛ ولى گونه‏اى از استقلال و حتى سبقت تاریخى در مطالعه‏هاى روان‏شناسى اجتماعى نسبت به اندیشمندان مغرب‏زمین در نوشته وى نمایان است.
نگارنده از سویى اصالت فرد و به نوعى نیز اصالت جمع را مى‏پذیرد و آن را مورد بهره‏بردارى قرار مى‏دهد. از جمع ویژگى‏ها و مشخصه‏هاى فردى و اوصاف جمعى، این صفات فردى است که در برابر دیگرى رنگ مى‏بازد.
نویسنده با رویکردى جامعه‏شناسانه و از دید فلسفه تاریخ و فلسفه علوم اجتماعى به مسأله مى‏نگرد؛ از این رو به نوعى وحدت و اصالت براى جامعه معتقد است:
«ما قائل نیستیم که از ائتلاف عناصر، یک حالت متوسطه بین حالات عناصر تولید مى‏شود؛ چنان‏که بعضى از طبیعیون بر این مذهبند؛ بلکه ما مى‏گوییم: از ائتلاف عناصر یک جوهر دیگرى که بتمام خاصیت مخالفت دارد با حقیقت و خاصیت تمام عناصر حادث مى‏شود»(ش5، ص478).
ایشان با بررسى فلسفى این مسأله به بررسى روحیات مردم و تکامل یا تغییر آن در شرایط گوناگون مى‏پردازد.
4ـ صفات جماعت
نگارنده در ادامه، ویژگى‏هاى جامعه را از چشم‏انداز ویژه خود نگریسته و مى‏گوید:
«صفات جماعت دو قسم است: یکى صفاتى که جماعت یا هر فرد در آن شرکت دارند و دیگرى صفاتى که اختصاص به جماعت دارد و در فرد آن جماعت یافت نشود»(ش5، ص477).
نویسنده در شماره 5 اشاره مى‏کند: «این جماعت منظمه، داراى دو نحو از صفات مى‏باشند: یکى عمومى موقتى و دیگر خصوصى»(ش5، ص476). یعنى برخى ویژگى‏ها در میان همه جماعت‏ها مشترک است و برخى نیز ویژه جمعیت خاصى است و صفات عمومى عبارت است از «اتحاد ارادات و اتفاق قواى عقلیه آن جماعت به مقصد واحد»(ش5، ص477).
5ـ تفاوت روحیات جمعى و فردى
نویسنده مقاله‏هاى مورد بحث بر این نکته بسیار تأکید مى‏کند که روحیات جمعى با روحیات فردى تفاوت آشکارى دارد و «چه بسا افکار است که از باطن به ظاهر نیاید، مگر از شخصى در حالت اجتماع. على‏هذا، جماعت یک عارضه و حالت موقته‏اى است که منشأ آن اتصال عناصر مختلفه باشد. مادامى که این اتصال عناصر باشد، آن عارضه موقته و وحدت مزاجیه هم خواهد بود؛ مثل عناصر اجسام مرکب که مادامى که اتصال بعضى به بعضى حاصل باشد یک ذات دیگرى متولد مى‏شود که صفات و آثارش غیر از صفات و آثار هر یک از عناصر در وقت انفراد است.»(ش5، ص477).
6ـ پیدایش خلقیات جدید
نکات بسیار عمیقى در تأمل‏هاى روان‏شناسانه نشریه نجف مى‏بینیم که در یافته‏هاى تجربى چند دهه بعد ملاحظه مى‏شود؛ چنان‏که امورى مانند «تنبلى اجتماعى»، «پخش مسئولیت»، «موضع‏گیرى‏هاى افراطى یا تفریطى» ـ توسط افرادى مانند سالوز، لاتانه در 1979، ویلیامز در 1981 و ... ـ مورد توجه قرار گرفته است.(10)
در ادامه، نویسنده به اخلاق ویژه‏اى اشاره مى‏کند:
«هر فرد فرد به‏جهت دخول آنها در جماعت، صاحب آن اخلاق مى‏گردند و از همین جهت است که شخص به‏محض آن‏که عضو جماعت گردید، درجاتى چند از مدارج عالیه مدنیتى که داشته، متنزل خواهد شد» (ش7، ص501).
به طور مثال چه‏بسا افراد زیرک و استقامت عقل با ورود به یک جماعت به شخصى ساده و مطیع طبیعت و روح جماعت تبدیل مى‏گردند و قساوت و شجاعت ویژه‏اى مى‏یابند و به‏طور کلّى، شخصیت افراد از بین مى‏رود و «نکته‏اش همان بروز و ظهور حاکمیت صفات خاصه جماعت و اضمحلال رأى استقلال هر یک‏یک از آحاد است».
7ـ علل پیدایش روحیات جدید در جماعت
نشریه حوزه علمیه نجف اشرف در شماره 6 «اسبابى که باعث تولید صفات خاصه در جماعات مى‏شود که ابدا در افراد نیست» و از جماعت برخواسته است را برمى‏شمارد:
الف) سبب نخست، تقویت اراده‏هاى فردى است به‏طورى که فرد «در بین جماعت، قوه بزرگى را کسب مى‏کند که تشجیع مى‏شود. آن فرد بر راندن میل خود به جانب مقصود که اگر در حالت انفراد بود، هر آینه خود را مى‏یافت ممنوع از اجراى میل خود به جانب آن مقصود؛ پس... آن فرد، سنگینى کار و تحمل آن بار را نخواهد فهمید»(ش6، ص488).
تحلیل وى در بررسى عمیق‏تر مشخصه‏هاى جمعى، این اصل را پرورش مى‏دهد که «مهم‏ترین ممیزات جماعت، همانا وجود یک قوه عمومیه است که دعوت کند افراد جماعت را بر افکار و اعمالى که برحسب کیفیت مخالفت تامه داشته باشد با افکار و اعمال هر یک‏یک از آن جماعت؛ اگر چه آن افراد در حالات معیشتى و در اعمال یومیه و در اخلاق خود مختلف باشند(11)».
بسیار جالب توجه است که چنین نظرى در چند دهه بعد انعکاس مى‏یابد؛ چنان‏که زایونک (1965) معتقد است حضور دیگران ما را از نظر فیزیولوژى تحریک مى‏کند و حتى براى این کار، نوعى آمادگى ذاتى وجود دارد.(12)
ب) جنبش و اهتزاز، دومین سبب مؤثر است. «هر کار جماعت از روى یک جنبش و هیجانى است که هر فردى از افراد جماعت، مصالح شخصى خود را قربانى و فداى مصالح جماعت قرار مى‏دهد»(ش6، ص489).
ناگفته نماند که از دیدگاه نویسنده، صفت‏هایى نیز با آمدن هویت جدید جمعى، براى چنین هویتى پدیدار مى‏شود. از جمله صفت‏هاى تازه که در جمع پدیدار مى‏گردد، روحیه جنبش و اهتزاز است. «اگر چه احساس خود این، «جنبش وجدانى» است؛ لیکن فهمیدن سبب این جنبش مشکل است... . هر شعور جمعیت و هرکار جماعت از روى یک جنبش و هیجان است که هر فردى از افراد جماعت، مصالح شخصى خود را قربانى و فداى مصالح جماعت قرار مى‏دهد و فى‏الحقیقه اغماض از مصالح شخصى و ترجیح مصلحت دیگرى را به مصالح بر خلاف طبیعت انسانى است. ... چنان‏که اگر در خارج جماعت باشد، نخواهد مصلحت شخصى خود را اغماض کرد مگر به طور ندرت.»
ج) سبب سوم، «همانا قابلیت قلوب جماعت است براى تأثر از احساس حوادث و ادراک اشیا و این قبول از سبب آن جنبش است»(ش6، ص489).
8ـ اسباب پنهانى مؤثر در انسان
بر اساس برخى تحقیق‏هاى تجربى در زمینه روان‏شناسى اجتماعى، هر اندازه انسان بیشتر احساس کند که مورد توجه گروه است، بیشتر تمایل خواهد داشت که با هنجارهاى آن هم‏رنگى نشان دهد (فستینگر و دیگران 1950). چنان‏که اتفاق نظر در درون اکثریت، عامل دیگرى است که بر هم‏رنگى اثر مى‏گذارد.(13)
نویسنده نشریه نجف بر همین اساس، ضمن اشاره به اسباب پنهان روان‏شناسانه اجتماعى بر این امر تأکید مى‏کند:
«پس معلوم مى‏شود فرق بین حال فرد در حالتى که در جماعت باشد و بین حال فرد در وقتى که منفرد باشد، لکن اطلاع بر سبب این فرق خیلى مشکل است. اما ... حوادث لاشعوریه این عالم را مدخلیت و سببیت تامه است در حیات روحانى و حرکت دادن ادراک انسان را به جانب کمال...؛ بلکه مى‏توانیم بگوییم که حرکات قصدیه و افعال شعوریه مستند است به یک جمله از اسباب لاشعوریه که بالوراثت تأثیر مى‏کند در ما ... و از مؤثرات ارثیه است که روح شعب و امم ائتلاف پیدا مى‏کنند. پس غیر از اسباب شعوریه حرکات و افعال ما، اسباب خفیه هست که اراده ما تعلق به آن اسباب نمى‏گیرد و همین‏طور این اسباب خفیه مسبوقند به یک دسته از اسباب دیگر که مخفى‏تر و مشکل‏تر از اسباب خفیه مى‏باشند... اراده ما هم یکى از حوادث است و از براى او لابد اسبابى هست»(ش5، ص 478).
9ـ سرّ ناخودآگاهى در جماعت
لئونارد برکوویتز تصریح مى‏کند پیش از تحقیقات نیزبت و ویلسون در 1977، «غالبا فرض مى‏شد که مردم اعمال و به ویژه اعمال مهم اجتماعى را آگاهانه انجام مى‏دهند» و از این دوره بود که انجام ناآگاهانه کنش‏ها و رفتارها مورد پذیرش اکثریت روان‏شناسان اجتماعى قرار گرفت.(14) این تاریخ، هنگامى که با تحلیل نویسنده فرزانه نشریه نجف مقایسه مى‏شود، عمق تحلیل و تقدم تحقیق‏هاى وى را نشان مى‏دهد.
نگارنده نشریه نجف با تأکید بر ناخودآگاه بودن فعالیت انسان در جمع، سرّ این مطلب را چنین شرح مى‏دهد:
«حالت چنین فرد نسبت به جماعت، حالت شخصى را ماند که به خواب مغناطیسى رفته باشد نسبت به شخصى که او را به خواب انداخته و این حالت براى فرد پیدا شود به تأثیر امور سیاسیه که از آن جماعت به آن فرد مى‏رسد یا به واسطه اسباب خفیه دیگرى...؛ چه آن‏که فرد در جماعت، شعورى به اعمال خود ندارد و در بین این که شعور فرد به افعال و ملکات خود ضعیف مى‏شود، قوتش بر افعال و ملکات نوعیه اشتداد مى‏یابد و این توجه به سوى افعال نوعیه در فرد جماعت به مراتب سریع‏تر و با قوت‏تر است از توجه شخص (منبتى) به سوى غرض شخصى خواب‏کننده؛ چه آن‏که این حالت تأثریه، چون براى هر فرد فرد جماعت حاصل است، این است که توجهشان به سمت عمل نوع سریع‏تر و اقوى خواهد بود»(ش6، ص489ـ490).
نویسنده (شماره7) اشاره مى‏کند که افرادِ با اراده قوى بسیار اندک هستند و وجود آنها باعث تأخیر انداختن انجام برخى تصمیم‏ها مى‏شود.
10ـ غلبه احساسات بر عقل و نقش مهیّج‏هاى خارجى
نیل اسملسر در بحثى با عنوان «رفتار جمعى به مثابه رفتارى تعمیم‏یافته» متذکر مى‏شود که «رفتار جمعى متضمن تعمیمى است به جزئى بالاتر از کنش» و در نگاه او رفتار جمعى، «یک بسیج نهادینه نشده است براى کنش در جهت تعدیل یک یا چند نوع فشار بر پایه بازسازى تعمیم‏یافته جزئى از کنش»؛ و در همین فضاست که یادآور مى‏شود: «رفتار جمعى، کنش انسان‏هاى بى‏صبر است» و «کنترل اجتماعى مانع تلاش‏هاى عجولانه و خودسرانه فقرات جمعى براى گرفتن نتایج آنى مى‏شوند؛ به علاوه اگر کنترل اجتماعى مؤثر باشد، مى‏تواند باعث شود انرژى طغیان‏هاى جمعى در قالب انواع ملایم‏ترى از رفتار راه یابند».(15)
لئونارد برکوویتز نیز متذکر مى‏شود:
«چنان‏که مکررا گوشزد کرده‏ایم، انسان‏ها غالبا متفکرانى تنبل بوده و همواره نمى‏توانند به قدر کافى ذهنیت خود را بر حسب تحلیل اطلاعات پردازشى فعال کنند» و «از طریق رضایت‏بخشى نسبى عمل مى‏کنند».(16)
با طرح این مقدمه به تشریح دیدگاه مقاله‏هاى مورد بحث بازمى‏گردیم. نگارنده در طول چندین شماره از مقاله خود بر این مطلب توجه مى‏کنند که فرد در میان جمع، معمولاً به‏صورت غیر اختیارى و غیر عقلایى کار مى‏کند(17) و روح خِرد از او کمى دور مى‏شود: «مَثَل افراد و آحاد شعب، مثل عناصر لاشعوریه‏اى است که باعث حدوث روح عمومى مى‏شوند؛ اگر چه بر حسب خواص شعوریه که نتیجه تربیت است افتراق از همدیگر دارند»(ش5، ص478).
«جمعیت به‏حسب عادت اقدام به عمل مى‏نمایند، بدون آن‏که ملتفت شوند که علت و سبب اقدام چه چیز است. تأثیر قواى عصبانیت در کارهاى جماعتى بیشتر است از تأثیر قواى ادراکیه و به این جهت، افعال جمعیت شبیه به جبلیات و فطریات است»(ش7، ص502ـ503).
11ـ حالت تخیلى جمعیت
عناصر گوناگونى در رفتار جمعى وجود دارد: عناصر بنیادینى چون اضطراب(18)، خصومت، ابهام، نگرانى، خیال‏پردازى و ... . اسملسر درباره نقش خیال‏پردازى مى‏گوید:
«یک چنین واکنشى که آن را عقیده خیال‏پردازانه مى‏نامیم، قدرتى را عطا مى‏کند که داراى نیرومندى تعمیم‏یافته‏اى براى غلبه بر احتمالات سرخورده، آسیب‏رسان یا مخرب ممکن مى‏باشد.(19)»
در نگاه وى، عقاید اضطراب‏آمیز و خیال‏پردازانه دو ویژگى بارز دارند: اول) آنها به ترتیب براى توسعه هراس و هیجان جمعى شرایطى ضرورى‏اند؛ دوم) آنها مجموعه امکانات را در جدول اجزا، تشکلى دوباره مى‏بخشند. هر کدام نیروهاى تعمیم‏یافته‏اى را طرح مى‏کنند که فوق‏العاده مؤثرند؛ خواه در جهت مثبت، خواه منفى.(20) خیال‏پردازى به کسانى که احساس خصومت مى‏کنند قدرتى سرشار عطا مى‏کند تا به تخریب نیروهایى بپردازند که مسئول نگرانى‏اند و بدین ترتیب به اصلاح عالم قیام کنند.(21)
نویسنده مقاله‏هاى نشریه نجف که میان حالت انفرادى و حالت جمعیت تفاوت مى‏بیند، براى تبیین حالت جمعى به تشبیه گویا و دقیقى که حاکى از عمق اطلاع او به روان‏شناسى است، تمسک مى‏جوید:
«مَثل جمعیت، مَثل اشخاص کم‏تعقل و کثیرالخیال است که دائما خیال فعالى در مملکت وجود آنان موجود است ... و حالِ جمعیت در این وقت، مثل شخص به‏خواب رفته (منبتى) که موقتا عقلش را از کار انداخته و استحضار کنند در قوه متخیله‏اش صور مؤثره را. لکن فرق به این است که شخص به‏خواب رفته منبتى همین‏که این حال از او مرتفع شد و به اندک تأمل عقلى به کار افتاد، آن صور مؤثره از او زائل مى‏شود؛ ولى چون جمعیت همیشه در حدود لاشعوریه حرکت و از تأمل و تدبر عارى است، همیشه خصال شخص منبتى را داراست»(ش12، ص534).
تصمیم‏هاى ناخودآگاهانه و بدون فکر در دهه‏هاى بعد با مطالعه‏هاى تجربى کسانى؛ مانند لانگر، بلانک، چینوویتز (1978) تأیید شد(22)؛ چنان‏که مطالعات فراوانى درباره پیش‏داورى انجام گرفته است.(23)
12ـ استهلاک شخصیت افراد
در دهه‏هاى قرن بیستم در مطالعات تجربى مربوط به اطاعت و پیروى، عوامل مختلفى بررسى شدند؛ چنان‏که استانلى میلگرام اثر پنج عامل را مطالعه کرد: اعتبار یا پرستیژ منبع قدرت، قدرت غیر قانونى، نزدیک بودن اطاعت‏کننده، نزدیک بودن منبع قدرت و درگیرى کم و بیشِ منبع قدرت.(24) وى با آزمایش‏هاى مشهورش درباره اطاعت از قدرت، تمایل شگفت‏آور اکثر افراد را براى اطاعت خودبه‏خودى از دستورهاى یک قدرت قانونى ـ حتى زمانى که این دستورها مخرب است ـ نشان مى‏دهد. سرژ مسکویچى، قدرت قانع‏سازى اقلیت را زمانى که مى‏تواند خود را منسجم نشان دهد و در عین حال موضع انعطاف‏پذیر داشته باشد، آشکار مى‏سازد(25). چنان‏که در نظر لوک بِدار، ژوزه دِزیل و لوک لامارش، فرایند اطاعت به ترس از عدم تأیید اجتماعى وابسته است.(26)
از سوى دیگر، مطالعات تجربى فراوانى درباره مسائلى مانند هم‏رنگى با جماعت یا همانندسازى انجام گرفته و چنین امورى مورد پذیرش واقع شده‏اند. در این راستا، هم‏رنگى را مى‏توان تغییرى در رفتار یا عقاید شخص در نتیجه اعمال فشار واقعى یا خیالى از طرف فردى دیگر یا گروهى از مردم تعریف کرد.(27) به هر حال، مقایسه یافته‏ها و تحلیل‏هاى مقاله مورد بحث ما جالب است.
نشریه نجف در مقاله‏هاى خود، سرانجام ویژگى‏هاى ناخودآگاهانه فرد در جمع را عمده‏ترین سببِ به‏حرکت درآوردن جماعات مى‏داند:
«این صفات عمومیه متولده در طبایع محکومه بلاشعوریه که در جمیع افراد هر جماعت تقریبا به یک اندازه موجود است، سبب عمده حرکت جماعت است به سوى ترقى و سعادت و منشأ مى‏شود که قدر و منزلت آحادآحاد عقول مستهلک شود در روح جماعات(28) و باعث مى‏شود شخصیت و استقلال آحادآحاد را و عبارت دیگر، خواص متشابه مضمحل مى‏کند خواص متغیره را و چون که کارهاى جماعت از عادات عارضى و طبیعت ثانویه است، معلوم مى‏شود از براى ما علت عدم اقتدار جماعت بر کارى که منشأ آن افکار عالیه و عقل بسیار کامل باشد... . پس آن چیزى که غلبه دارد در جماعات از جهت آن کارها بلاهت و بى‏فکرى است، نه فطانت و شعور کامل.»(ش5، ص479).
13ـ غلو مشاعر جمعیت و بساطت آن
نویسنده، دو صفت اصلى نیز براى جمعیت برمى‏شمارد و آنها را براى تکمیل تحلیل‏هاى دقیق از حرکت‏هاى اجتماى لازم مى‏داند:
«ادراکات جمعیت چه خیر باشد و چه شر، دو صفت را در بر است: یکى صفت غلو، که ابدا احتمال نمى‏دهند یک چیزى را که بهتر از مدرکات آنها باشد و دیگرى بساطت، که تمرق و تمدد در افکار آنها نیست و از این جهت است که فرق نمى‏توان گذاشت بین این‏که این اوصاف، حال فرد در جمعیت است و یا حال فطرى فرد و چنان مى‏نماید که جمعیت همیشه نظر سطحى در اشیا دارند ...(29) و ابدا شک و تحیرى از براى آنها حاصل نشود ... فورا اعلى درجه اعتقاد را به یک چیز پیدا مى‏کنند ...(30) شخص در جمعیت همین که نفرت از امرى کرد، فورا این بى‏میلى منقلب به یک حسد و بغض شدیدى مى‏شود، مخصوصا این صفت غلو در جمعیتى که مرکب از اعضاى غیر متشابه باشند، شدت دارد؛ زیرا چون هیچ کارى را بر خود سنگین نمى‏بیند و خود را مسئول امرى نمى‏داند(31) و مأمون از مؤاخذه و عقاب مى‏پندارد... . هر اندازه که عده جمعیت بسیار باشد، این اعتقاد قوت خواهد داشت... . یک حالت تهور و وحشت موقت پیدا مى‏کند و از سوء بخت و قضاى بشر، آن‏که اغلب غلو ادراکات جمعیت در امور شریه ظاهر مى‏شود... . با وجود این، اعمال حسنه و امور فاضله هم از آنها صادر مى‏شود، در صورتى‏که آن مؤثر خارجى وانمود کند جمعیت را به چنین اعمال حسنه؛ بلکه جمعیت زودتر قبول مى‏کنند، این اعمال حسنه را»(ش14، ص549ـ550).
بخش دوم: انقلاب (ثوره) و راهبرى جامعه
براى تبیین تحلیل‏ها و دیدگاه نویسنده حوزه نجف، در مورد ابعاد انقلاب و راهبرى جامعه، هفت عنوان خواهد آمد که دو بحث آغازین آنها به منزله مقدمه مباحث بعدى و درباره جایگاه تاریخى نظریه روان‏شناسى اجتماعى در تحلیل انقلاب‏ها و شاخصه‏هاى انقلاب خواهند بود.
1ـ نگاهى تطبیقى به تئورى‏هاى انقلاب
اهمیت نظریه‏پردازى این نشریه حوزوى، هنگامى روشن خواهد شد که جایگاه تاریخى آن ـ نسبت به دیگر نظریه‏هاى مطرح ـ روشن شود؛ از این رو به اختصار به این امر مى‏پردازیم.
چنان‏که استین تیلور متذکر مى‏شود گرایش‏هاى گوناگونى؛ مانند نظریه‏هاى جامعه‏شناختى، روان‏شناختى اجتماعى، اقتصادى و سیاسى در تحلیل انقلاب‏ها طرح شده‏اند. هر یک از این نظریه‏ها در بستر تاریخى خاصى ارائه گردیده‏اند و برخى نسبتا سابقه خیلى طولانى‏اى ندارند. در این میان، توجه به تاریخ طرح نظریه‏هایى که رنگ روان‏شناسى اجتماعى دارند، ما را یارى خواهد کرد.
جک گلدستون به سه نسل از نظریه‏ها اشاره مى‏کند:
الف) نظریه‏هاى نسل اول (دهه‏هاى 1920 و 1930م): این نظریه‏ها بیشتر در جهت توصیف انقلاب‏هاى بزرگ، نظیر انقلاب فرانسه بودند؛ مانند تحقیق‏هاى ادواردز، پتى و به ویژه برینتون.
ب) نظریه‏هاى نسل دوم (دهه‏هاى 1950و1960م): این نظریه‏ها اغلب به‏دنبال تبیین انقلاب بودند؛ نظیر نظریه‏هاى روان‏شناختى و سیستمى.
ج) نظریه‏هاى نسل سوم، نظریه‏هاى ساختارى در معناى وسیع کلمه بوده‏اند؛ مانند نظریه تدااسکاچپول. نقطه تمرکز و توجه این مانند ابعادى نظیر ساختار، فشارهاى اجتماعى، جامعه دهقانى، نیروهاى مسلح و رفتار نخبگان است.
با این توضیح روشن مى‏شود که نظریه‏هاى روان‏شناختى به طور جدّى، تنها در دهه 1950 و 1960 مورد توجه قرار گرفته‏اند، حال آن‏که سابقه مقاله‏هاى مورد بحث ما به 95 سال پیش باز مى‏گردد (1328قمرى).
نظریه‏هاى روان‏شناسانه اجتماعى در تقسیم‏بندى خاصى در چهار گروه قرار مى‏گیرند:
1. نظریه‏هایى که به پیشینه آحاد انقلابیان مى‏پردازند؛
2. نظریه سرکوب غرایز: سابقه این نظریه به پیتیریم سوروکین (1920) باز مى‏گردد.
3. تئورى توقّعات فزاینده(32): این نظریه نخست توسط توکویل (1856) طرح و سپس در دهه 1930 توسط کرین برینتون جان گرفت؛ ولى بعدا توسط جیمز دیویس در تحلیل انقلاب به‏کار گرفته شد.
4. تئورى محرومیت نسبى(33): این نظریه به عنوان مهم‏ترین نظریه روان‏شناسانه، توسط تد رابرت گر تشریح شد؛ ولى بیشتر نظریه‏اى درباره خشونت جمعى است تا یک نظریه انقلاب.(34)
به هرحال نویسنده نشریه نجف، بیشتر بر عنصر حرکت ناخودآگاهانه فرد و غلبه روح جمعى در جماعت تأکید دارد که این نظریه روان‏شناسانه، تنها در دهه‏هاى اخیر مورد پذیرش قرار گرفت.(35)
2ـ ویژگى‏هاى مشترک انقلاب‏ها
در مقام مقایسه و شناخت ویژگى‏هاى مشترک انقلاب‏ها، هفت ویژگى اساسى را میان انقلاب‏هاى تاریخى جهان مشاهده مى‏کنیم. زاویه تحلیلى که نویسنده مقاله‏هاى مورد بحث اتخاذ و عناصرى که وى به آن‏ها توجه کرده است، کمال اشراف و هماهنگى با مؤلفه‏ها و ویژگى‏هاى انقلاب را دارد و گویاى آن است که چگونه مى‏توان یک انقلاب و مؤلفه‏هاى آن را از زاویه روان‏شناسى اجتماعى تحلیل کرد؛ امرى که امثال «تاین» مورخ اروپایى به آن توجهى نشان نداده است و از این رو مورد نقد مقاله‏هاى نشریه نجف قرار مى‏گیرد و چه بسا چنین تحلیل‏هایى، حتى توسط نویسندگان غربى همان عصر نیز مورد توجه نبوده است؛ تصویرى که مى‏تواند عمق توجه و تحلیل سیاسى علماى نجف را بیشتر بر ما بشناساند.
تحلیل وى نه تنها از شناخت بیشترش از عناصر مختلف یک انقلاب حکایت مى‏کند؛ بلکه تصویرگر یکى از عوامل مهم شکل‏گیرى تغییرهاى اجتماعى ـ و از جمله انقلاب‏ها ـ مى‏باشد. طرح نظریه‏هاى انقلاب، سابقه چندان طولانى ندارد و از این روى، تقدم تاریخى این تحلیل‏گر شیعى و حوزوى ـ حداقل نسبت به بسیارى از اندیشمندان غربى و نظریه‏پردازى‏هاى آنها ـ در خور تأمل است. حرکت وى مى‏تواند آغازى بر بنیان نهادنِ دانش انقلاب‏شناسى ـ از زاویه روان‏شناسى اجتماعى ـ تلقى گردد.
مهم‏ترین مؤلفه‏هایى که وى بر آنها تأکید مى‏کند، روحیات جمعى خاصى است که در اثر حضور فرد در بستر اجتماع حاصل مى‏شود. انگیزه طرح شاخصه‏هاى انقلاب در این‏جا این است که شکل‏گیرى تمام آنها به شکلى با روان‏شناسى اجتماعى در ارتباط بوده و کیفیت پیدایى آنها از زاویه نگاه نویسنده مورد نظر قابل بررسى بوده است. در مباحث بعدى، گذشته از طرح اجمالى این شاخصه‏ها به تحلیل‏هاى نشریه نجف مى‏پردازیم. شایان ذکر است که در بخش‏هاى باقى‏مانده از این نشریه به مسأله‏اى مانند رهبرى، کیفیت پیدایش رخدادهاى اجتماعى، شکل‏گیرى دیدگاه‏ها در بستر اجتماع، پیدایش خشونت و ... بیشتر پرداخته شده است؛ ولى تحلیل وى حاکى از آن است که تمام شاخصه‏هاى انقلاب را در نظر داشته است و تحلیل روان‏شناسانه خود را درباره آنها قابل تطبیق مى‏بیند و بى‏آن‏که زوایاى دیگر را نفى کند، تحلیل روان‏شناسانه از آن‏ها را داراى اهمیت ویژه‏اى مى‏داند. براى آن‏که زمینه مناسبى براى شناخت فضاى حاکم بر تحلیل‏هاى مقاله مورد بحث روشن شود، عناصر و ویژگى‏هاى مشترک انقلاب(36) را مرور مى‏کنیم.
الف) تغییر ساختارها و نهادها
هر تحوّل اجتماعى، برازنده تعبیر انقلاب نیست؛ چرا که انقلاب، تغییر یک‏باره سیاسى و بنیادین در عرصه اجتماع مى‏باشد(37) و متضمن برافتادن نظام پیشین و پیدایش نظام فراگیر تازه‏اى است.(38) خلاصه آن‏که «کلمه انقلاب در اولین برخورد، تداعى‏کننده تغییر بنیادین در رژیم سیاسى یک کشور است»(39)؛ در حالى که در مفاهیمى مانند «شورش، طغیان و بروز موج نارضایتى، موجب تغییراتى در مدیریت نهادهاى سیاسى مى‏گردد؛ ولى منجر به زیر و رو کردن و تغییر بنیادین آن‏ها نمى‏شود. در شورش، تنها نفس تغییر اهمیت دارد نه نظام جایگزین آن. ... مثلاً نهضت مشروطیت اگر چه انقلاب نامیده شده، در واقع نهضتى رفرمیستى بود که با حفظ سلطنت قاجار و با جلب رضایت مظفرالدین شاه، نظام استبدادى را به نظام مشروطه سلطنتى تبدیل کرد(40)».
ب) نقش توده‏ها
ایجاد تحوّل فراگیر در سطح یک جامعه، بدون ایفاى نقش از طرف توده‏ها ممکن نخواهد بود و این امر نیز بدون اتخاذ راهبردهاى نظرى و عملى‏اى که بتواند توده‏ها و اذهان آنها را رهبرى کند، تحقق نخواهد یافت. هنگامى که یک حاکمیت نتواند خود را با خواسته‏هاى مردم تطبیق دهد، «دیگر مدیریت چنین نظامى را به عنوان نظام حاکم به رسمیت نمى‏شناسند و دلیلى براى اطاعت از قانون و نهادهاى قدرت نمى‏یابند. در این حالت، نظام وارد مرحله بحران مشروعیت مى‏گردد(41)».
ج) نقش رهبرى
پیدایش یک حرکت انقلابى و همه جانبه که تمام ابعاد یک جامعه را فرا بگرید و تحوّلى بنیادین ایجاد کند، به شدت به رهبرى نیرومند و با نفوذ در میان توده‏ها و نخبگان جامعه نیازمند است تا مسیر پر شتاب انقلاب را به جهت خاصى رهنمون گردد.(42) هنگامى مى‏توان انتظار داشت یک تحول اجتماعى گسترده و عمیق، مانند انقلاب رخ دهد که عده‏اى از چنان نفوذ اجتماعى برخوردار باشند که زمینه رهبرى آنان آماده شود؛ بنابراین، بستر راهبرى اجتماعى برخوردارى شخص یا عده‏اى ـ در سطوح مختلف ـ از نفوذ اجتماعى است و نفوذ اجتماعى در نگاه برخى روان‏شناسان اجتماعى عبارت است از تغییر شکل رفتار یا باورهاى فرد بر اثر فشار واقعى یا خیالى، ارادى یا غیر ارادى که از طرف یک شخص یاگروهى از اشخاص اِعمال مى‏شود(43)؛ البته فشار را در این‏جا به معناى عام باید در نظر گرفت؛ ولى به‏هرحال، مى‏توان گفت بستر ذهنى و اجتماعى آن مى‏تواند امرى خیالى نیز باشد که مورد توجه نشریه نجف است.
د) پیدایش نارضایتى فوق‏العاده از شرایط حاکم
پیش از وقوع یک انقلاب، پیدایش نارضایتى عمومى و غیر قابل کنترل در میان توده‏ها و نخبگان جامعه زمینه‏ساز تحوّل ناگهانى اجتماعى ـ سیاسى است(44) که ما از آن به عنوان انقلاب یاد مى‏کنیم. این حرکت بنیان‏افکن هنگامى رخ خواهد داد که حاکمیت خواست‏هاى جدید جامعه را برآورده نکند یا آن‏که نتواند همپاى آن گام بردارد؛ چنان‏که مهم‏ترین ویژگى شرایط اجتماعى قبل از انقلاب، از دست رفتن اعتبار و مقبولیّت سیستم سیاسى در میان گروه‏هاى اجتماعى است. به قول هانا آرنت: «در زمانى که اعتبار هیئت سیاسى جامعه پا بر جا و کامل است، هیچ انقلابى حتّى احتمال موفقیّت نیز ندارد(45)». نخست به مشروعیت و حقانیت قدرت سیاسى خدشه وارد مى‏شود و در پى آن تحوّلات اجتماعى رخ مى‏دهد.
ه) استحاله ارزش‏ها و گسترش ایدئولوژى انقلابى
پیدایى یک انقلاب، بدون زمینه فکرى و تغییر ارزش‏ها ناممکن است(46) و از این رو، یک انقلاب به پشتوانه نظرى و ایدئولوژیک نیازمند مى‏باشد و براى به حرکت درآوردن توده‏ها و نخبگان جامعه، اندیشه هدایت کننده‏اى لازم است که بستر رواج آن تنها با نفوذ فوق‏العاده بر مردم ممکن خواهد بود و «بنابراین، مى‏توان گفت تا زمانى که بینش فکرى افراد و ذهنیتى که بر اساس آن عمل مى‏کنند متحول نشود، رفتار اجتماعى آنان نیز تغییر نمى‏کند و بدون تغییر رفتار اجتماعى افراد جامعه، انقلابى در جامعه رخ نخواهد داد(47)» و بدین جهت، مکتب فکرى و ایدئولوژى انقلاب، به معناى برنامه‏اى فورى براى تحول در وضع موجود مى‏باشد.(48)
درباره بستر فکرى یک انقلاب مى‏توان شاخص‏هاى مختلفى در نظر گرفت(49) که تمام آنها از زاویه روان‏شناسى اجتماعى، قابل قبض و بسط یا تغییر کیفى هستند و مباحث سلسله مقاله‏هاى مورد بحث، همه این عناصر را مى‏تواند پوشش دهد به ویژه از این نظر که در اجتماع، رفتار افراد به گونه‏اى دیگر خواهد بود:
1. زاویه نگاه به مسائل اجتماعى (فلسفى، جامعه‏شناختى، کلامى، ...)؛
2. خاستگاه جغرافیایى اندیشه انقلاب؛
3. خلوص یا التقاط اندیشه‏هاى انقلابى؛
4. پایگاه اجتماعى و مقبولیت مردمى؛
5. نفى وضع موجود و کیفیت آن؛
6. ترسیم نظام ایده‏آل آینده؛
7. ارتباط حکومت مطلوب با نیازهاى عصر جدید؛
8. رهبرى و شبکه ارتباطى.
و) گسترش روحیه انقلابى
هر پدیده اجتماعى به بستر ویژه خویش نیاز دارد و پیدایى تحوّل فراگیر انقلاب که مستلزم تحولات بنیادین در تمام ساحت‏هاى اجتماعى است، بدون روحیه بالاى انقلابى در توده‏ها و نخبگان ناممکن جلوه مى‏کند.(50)
ز) خشونت و انتقال غیر قانونى قدرت
در عقل و خیال‏پردازى مى‏توان تصور کرد که یک تحوّل سترگ سیاسى ـ اجتماعى، چنان رخ دهد که قطره‏اى خون نیز بر زمین ریخته نشود؛ ولى عرصه خارج از ذهن و تخیل، اقتضاهاى ویژه خویش را دارد(51) و هیچ‏گاه نمى‏توان تصور کرد که دژ مستحکم یک ساختار سیاسى بى‏هیچ خشونتى فرو ریزد.(52) عنصر خشونت معمولاً در دو جنبه تجلى پیدا مى‏کند:
1. مخالفت عملى مردم با نظام سیاسى حاکم و شورش علیه حکومت؛
2. سرکوبى این مخالفت توسط رژیم حاکم.(53)
در ایجاد این دو مظهر بروز خشونت، عناصر مختلفى دخالت دارند.
3ـ بنیان تحولات اجتماعى و کیفیت شکل‏گیرى اندیشه‏هاى انقلابى
پیدایش حرکت‏هاى اجتماعى مانند انقلاب، نهضت، شورش و ...، نمى‏تواند بدون پیدایش اندیشه‏هاى ویژه و مناسب چنین حرکت‏هایى باشد. تحلیل کیفیتِ پیدایى این اندیشه‏ها مورد توجه نویسنده مقاله‏هاى نجف بوده است. به برخى ابعاد این مسأله مى‏پردازیم:
الف) استفاده مثبت و منفى از اضمحلال شخصیت افراد
روان‏شناسان اجتماعى در دهه‏هاى اخیر بر روش‏هاى گوناگونِ تأثیرات اجتماعى به افراد تأکید کرده‏اند؛ چنان‏که لئونارد برکوویتز سه تأثیر عمده تطابق، تقبل و اطاعت را به صورت مفصّل بحث مى‏کند(54). وى در بخشى دیگر از کتاب خود به هنجارهاى مثبتى مى‏پردازد که در دایره تعاملات اجتماعى رخ مى‏دهد.(55)
انقلاب‏ها مى‏توانند در راستاى بهبود وضع موجود یا در جهت منفى ایفاى نقش کنند. در این‏جا این پرسش به‏میان مى‏آید که آیا از دست‏دادن مشاعر فردى، تقلید از جمع، پیروى از رهبر، تلقین‏پذیرى از جمع، همانندسازى و دیگر مقوله‏هاى مشابه، همواره در جهت منفى خواهد بود یا آن‏که این‏گونه از اضمحلال شخصیت فردى در جهت مثبت نیز قابل پیاده شدن است؟
نویسنده این پاسخ را پیشِ روى ما مى‏نهد که «شخص با تأمل از این بیانات چنین نتیجه خواهد گرفت که جماعت، دائما داراى یک نحو ادراک هستند و اعمالى که صادر مى‏شود از مشاعرِ آنها، گاهى خیر است و گاهى شر بر حسب احوال و اوقات. و این هم راجع مى‏شود به کیفیتى که جماعت متحرکند به آن کیفیت». با این توضیح، وى در مقابل کسانى که همواره اضمحلال استقلال فردى در ضمن جماعت را در سمت و سوى منفى دیده‏اند، پاسخ مى‏دهد: «و اشخاصى که نظر خود را مقصور داشته‏اند بر بحث و تفتیش از جهات شرّیه جماعت و غفلت کرده‏اند از ملاحظه تمام احوال و کیفیات»(ش7، ص502).
ب) تأثیر محرّک‏هاى خارجى
در روان‏شناسى اجتماعى معمولاً دو نوع حرکت اجتماعى تشخیص داده مى‏شود: اصلاح‏طلب و انقلابى. تحلیل‏هاى گوناگونى وجود دارد که این حرکت‏هاى اجتماعى را به روش‏هاى گوناگون تفسیر مى‏کنند.
1. نظریه سرایت و تقلید که آنها را نتیجه فرایند ارتباط افکار و احساسات مى‏داند.
2. نظریه هویت اجتماعى تافجل (1972، 1982) به جنبه‏هاى اجتماعى خود پنداره اشاره مى‏کند تا نیاز افراد براى تشکیل گروه‏ها یا جزء گروه شدن را تبیین کند.
3. نظریه محرومیت نسبى، توسط کلاندرمنز (1984) مطرح شد.
4. نظریه بسیج نیروها، توسط مک‏کارتى و دیگران (1973) ارائه شده است.
مؤلف فرزانه نشریه نجف نیز، پس از بررسى کیفیت تخیل و تعقل جمعیت به بررسى مؤثرهایى مى‏پردازد که جمعیت را به‏حرکت وامى‏دارد و نقش مهیج‏هاى خارجى را برجسته مى‏کند و انواع تأثیر آنها را برمى‏شمارد:
«کار فرد در جماعت به جهت مطیع بودن آن فرد است مؤثراتى را که وامى‏دارد او را بر اقدام در افعال و جمعیت بازیچه دست مهیجات خارجه است.(56) تقلبات و حالات مختلفه دائمى جمعیت، مستند به صورت‏بندى‏هاى مهیجات خارجیه است... علماى وظایف اعضا مى‏گویند: در شخص، منفردا یک قدرتى است که مى‏تواند ضبط کند او را و همین‏که در جمعیت شد، آن قدرت را دارا نیست.»
نویسنده در ادامه یادآور مى‏شود که مؤثرها و مهیج‏هاى خارجى دو نوع تأثیر مى‏توانند داشته باشند:
«مؤثرات و مهیجات خارجیه است که اِحداث مى‏کند در جمعیت اغراض مختلفه را و برمى‏انگیزاند جمعیت را به کارهاى بزرگ؛ گاهى به‏نظر شفقت و مهربانى نظر دارد و گاهى به‏نظر قساوت(57) و این تفاوت باعث مى‏شود تفاوت و یا ترک آن را و لکن دائما آن مؤثرات خارجیه استیلا دارد بر جماعت»(ش7، ص503).
ج) تأثیر برتر برخى عناصر
استیلاى مؤثرات خارجیه بر جمعیت چنان بزرگ است که منافع و مضارّ عادى نیز توان هماوردى با آن را ندارد؛ چنان‏که نویسنده مى‏گوید:
«و از این جهت (استیلاى برتر مؤثرات خارجى) است که منافع هم نمى‏تواند باعث عصیان جمعیت شود از اوامر مؤثرات خارجیه؛ اگر چه این منفعت عبارت باشد از حفظ نفس. و همین است در انتقال جمعیت از بدترین اعمال به بهترین اعمال. مثلاً گاهى با کمال سهولت مشغول جلادى و اعدام نفوس مى‏شوند و گاهى به‏آسانى قربانى مى‏شوند و این خون‏ریزى‏ها که به مقتضى تأیید و تبعیت هر عقیده مى‏شود، نیست مگر از بطون جمعیت. مَثَل جمعیت در مسخر بودن براى مؤثر خارجى، مَثل برگ‏هاى درخت است در وقت وزیدن باد که به هر طرف حرکت کند، آن برگ‏ها هم متحرک مى‏شوند»(ش8، ص513).
د) تولید فکر و اسباب آن
نویسنده بر آن است که «تولید آرا و افکار جماعت را دو قسم از سبب است: یکى سبب بعید و دیگر سبب قریب. اما سبب بعید آن است که مستعد سازند جماعت را براى قبول بعضى از افکار و مهیا کنند آنها را براى حصول بعضى از افکار و مهیا کنند آنها را براى حصول بعضى از آرا و کم‏کم زمین قلوب آنها را تربیت مى‏کند براى روییدن یک قسم از افکارى که صاحب قوه و صاحب آثار مدهشه باشد...» (ش27، ص629).
ادامه دارد
پى نوشت‏ها:
--------------------------------------------------------------------------------
1. منوچهر محمدى، انقلاب اسلامى؛ زمینه‏ها و پیامدها، ص 24.
2. این دو تعبیر را مکرر استفاده کرده است.
3. نشریه نجف، ش4، ص465. لازم به ذکر است که تمام ارجاع‏هاى زیر به نشریه نجف در این کتاب است: موسى نجفى، حوزه نجف و فلسفه تجدد در ایران، مرکز نشر آثار پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامى (مؤسسه فرهنگى دانش و اندیشه معاصر) و مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، چ1، پاییز 1379.
4. آن مارى روش بلاو و اُدیل نیون، روان‏شناسى اجتماعى، ترجمه سید محمد دادگران، ص 133ـ138 و اتوکلاین برگ، روان‏شناسى اجتماعى، ترجمه على‏محمد کاردان، ج 2، ص492.
5. لوک بِدار، ژوزه دِزیل و لوک لامارش، روان‏شناسى اجتماعى، ترجمه حمزه گنجى، ص 276ـ277.
6. آن مارى روش بلاو و اُدیل نیون، همان، ص142.
7. اتوکلاین برگ، روان‏شناسى اجتماعى، ص493.
8. همان، ص503.
9. همان، ص507ـ531.
10. لوک بِدار، ژوزه دِزیل و لوک لامارش؛ روان‏شناسى اجتماعى، ص280ـ287.
11. الیوت ارونسون، روان‏شناسى اجتماعى، ترجمه حسین شکرکن، چ6، ص141ـ148.
12. لوک بِدار، ژوزه دِزیل و لوک لامارش؛ همان، ص281.
13. همان، ص163ـ164.
14. لئونارد برکوویتز، روان‏شناسى اجتماعى، ترجمه دکتر محمد حسین فرجاد و عباس محمدى اصل، ص163.
15. نیل اسملسر، تئورى رفتارجمعى، ترجمه رضا دژاکام، ص 104ـ107.
16. لئونارد برکوویتز، همان، ص268ـ269.
17. همان، ص248.
18. نیل اسملسر، تئورى رفتارجمعى، ص129ـ140.
19. همان، ص142.
20. همان، ص148ـ149.
21. همان، ص158.
22. لوک بِدار، ژوزه دِزیل و لوک لامارش؛ روان‏شناسى اجتماعى، ص167.
23. اتوکلاین برگ، روان‏شناسى اجتماعى، ص568ـ 604 و الیوت ارونسون، روان‏شناسى اجتماعى، ص197ـ229.
24. لوک بِدار، ژوزه دِزیل و لوک لامارش، همان، ص173.
25. همان، ص186.
26. همان، ص181.
27. الیوت ارونسون، روان‏شناسى اجتماعى، ص21.
28. براى بحث تطبیقى ر.ک: لوک بِدار، ژوزه دِزیل و لوک لامارش، همان، ص333.
29. براى بحث تطبیقى ر.ک: همان، ص 125ـ139.
30. براى بحث تطبیقى ر.ک: همان، ص 61ـ87.
31. براى بحث تطبیقى ر.ک: همان، ص284 و 333 (آزمایش‏هاى زیمباردو1970 و ...).
32. مایکل راش، جامعه و سیاست، مقدمه‏اى بر جامعه‏شناسى سیاسى، ترجمه منوچهر صبورى، ص 240.
33. همان، ص241.
34. آلوین استانفورد کوهن، تئورى‏هاى انقلاب، ترجمه على‏رضا طیّب، ص 245ـ246.
35. لئونارد برکوویتز، روان‏شناسى اجتماعى، ص 163.
36. براى مطالعه در ابعاد این ویژگى‏ها ر.ک: مایکل راش، جامعه و سیاست، مقدمه‏اى بر جامعه‏شناسى سیاسى، ص223ـ 224 و سموئل هانتینگتون، سامان سیاسى در جوامع دستخوش دگرگونى، ترجمه محسن ثلاثى، ص 385ـ399.
37. آلوین استانفورد کوهن، همان، ص 45.
38. موسى نجفى، تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى، ج 3، ص 276ـ282، محمد شفیعى‏فر، مقاله «مدخلى بر انقلاب اسلامى و ریشه‏هاى آن».
39. منوچهر محمدى، انقلاب اسلامى؛ زمینه‏ها و پیامدها، ص 13.
40. همان، ص24.
41. همان، ص 27.
42. همان، ص 45.
43. لوک بِدار، ژوزه دِزیل و لوک لامارش؛ روان‏شناسى اجتماعى، ص156.
44. کرین برینتون، کالبدشکافى چهار انقلاب، ترجمه محسن ثلاثى، ص 59ـ79.
45. چالمرز جانسون، تحوّل انقلابى (بررسى نظرى پدیده انقلاب)، ترجمه حمید الیاسى، ص 46.
46. آلوین استانفورد کوهن، همان، ص43.
47. همان، ص 25.
48. منوچهر محمدى، تحلیلى بر انقلاب اسلامى، ص 46ـ47.
49. موسى نجفى، تأملات سیاسى در تاریخ تفکر اسلامى، ج 1، ص 199، محمد شفیعى‏فر، مقاله «مدخلى بر انقلاب اسلامى و ریشه‏هاى آن».
50. کرین برینتون، کالبدشکافى چهار انقلاب، ص 300.
51. هانا آرنت، انقلاب، ترجمه عزت‏اللّه‏ فولادوند، ص 65 و 160ـ161.
52. کرین برینتون، همان، ص 102.
53. همان، ص 28.
54. لئونارد برکوویتز، روان‏شناسى اجتماعى، ص 293ـ332.
55. همان، ص 467ـ544.
56. براى بحث تطبیقى ر.ک: هانا آرنت، همان، ص 152ـ159.
57. براى بحث تطبیقى ر.ک: الیوت ارونسون، روان‏شناسى اجتماعى، ص 140ـ148.

تبلیغات