آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

1. یافتن نظریه‏اى براى مدیریت ایرانى بعد از انقلاب مى‏تواند ما را به سوى ضعف و قوّت مدیریت ایرانى براى آینده هدایت کند و آن همان چیزى است که ایران براى آینده سیاسى و اجتماعى و فرهنگى و اقتصادى نیازمند آن است.
2. مدیریت ایرانى بعد از انقلاب با کسانى شروع شد که در مبارزه و زندان‏هاى قبل از انقلاب جاى داشتند و سعى داشتند فرهنگ مبارزه را در مدیریت بعد از انقلاب ادامه دهند و لذا زهد و ساده‏گرایى و پرکارى و عدم تفریح را پیشه خود ساخته بودند.
3. فرهنگ مدیریت زاهدانه داراى دو پشتوانه بود:
الف. گذشته اسلامى یعنى ائمه معصومین(علیهم‏السلام) و پیامبر(ص) که داراى مدیریت بودند ولى در زهد شدید که اقشار سنتى تابعیت از دین داشتند.
ب. فرهنگ چپ که یک زهد مدرن را ممکن مى‏ساخت.
4. اعلام جنگ مسلحانه مجاهدین خلق (منافقین) سبب دو جریان شد که مدیریت کشور را متحول ساخت:
الف. شهادت بزرگان انقلاب که خود مروّج این روحیه زهد بودند.
ب. محصور شدن مدیریت کشور در حفاظت در قالب ماشین‏هاى قوى و پیشرفته.
5. این وضعیت جدایى مدیریت از زندگى مردم را به همراه داشت که خود به خود سبب عادت بزرگان مدیریتى کشور به این جدایى و دورى از پرسش مردم ماشد که آنها را به عالم نخبگان و نخبه‏گرایان وارد کرد. اما این قدم تنها در بُعد ساختارى بود و هنوز از بعد معرفتى دچار نخبه‏گرایى نشده بودند.
6. در انتهاى جنگ قبض و بسط تئوریک شریعت وارد صحنه شد و ایدئولوژى نخبه‏گرایى را نظام‏سازى کرد و خلاصه آن، این بود که براساس غرایز و دانش انسانى مبتنى بر آن، مى‏توان به قبض و بسط معرفتى دین پرداخت. پس براساس این ایدئولوژى و رهیافت، ایدئولوژى مدیریتى نخبه‏گراى ایرانى شکل گرفت.
7. ایدئولوژى لیبرالیسم معرفتى ـ ساختارى مبتنى بر یک پارادایم عمل‏گرایى امریکایى، منتهى به نظریه مدیریت ایرانى در دوران بازسازى شد و حقوق‏هاى بسیار بالا را نصیب مدیران ساخت به گونه‏اى که به یک باره فاصله بزرگى بین مدیران و مردم و کارگزاران پایین حکومتى ایجاد شد و آنها به قشرهاى بالاى اجتماعى اقتصادى جامعه پیوستند و راه خود را از مردم ایران جدا کردند و به سوى ارزش‏هاى فرهنگى اجتماعى غرب‏گرایان متمایل شدند.
8. شعار این مدیران آزادى بود نه عدالت. آزادى ایدئولوژى نخبه‏گرایان است بر عکس عدالت که ایدئولوژى مردم است. این آزادى فقط در زیربنا بود یعنى آزادى اقتصادى که تنها در بعد سیاسى و فرهنگى و اجتماعى ایران بحران‏آفرین شد.
9. حرکت دوم خرداد از جانب مردم براى نجات از بحران و گسل مذکور بود ولى ایدئولوژى آزادى نخبه‏گرایان این گسل بزرگ را عمیق‏تر و فضاى جامعه را بى‏عدالت‏تر کرد و باز مدیریت کشور از فضاى جامعه و مردم دورتر شد و مدیریت به دنبال آزادى جنسى و آزادى سطحى لذایذ حرکت کرد، که همان فضاى آزادى غریزه به طور جامع بود.
10. مردم عدالت‏طلب با عدم شرکت در انتخابات شوراها و رأى به جریانى غیر جریان حاکم در مجلس شوراى اسلامى، به مدیریت آزادى‏طلب نخبه‏گرا اعتراض کردند. پس باید گفت که ثبات ایرانى به دنبال مدیریت مردم‏گراى ایرانى است که انقلاب اسلامى آن را بیان و تشریح کرده است.
11. مدیریت آزادى‏گرا جامعه را که به دنبال جامعه مدنى و قانونگرا بود، به جامعه بى‏اخلاق و بى‏هنجار تبدیل کرد. اما اکنون به دنبال نظام‏سازى از این جامعه بى‏اخلاق به عنوان جامعه اخلاقى است یعنى جامعه‏اى غریزى مبتنى بر اخلاق.
12. نتیجه این مدیریت آزادى‏گرا، عدم اعتماد اجتماعى، بى‏هنجارى اجتماعى، بحران خانواده، فاصله نسل‏ها، انقطاع تاریخى، سرخوردگى اجتماعى و اعتیاد و خشونت ناشى از آن، تبدیل گروه‏هاى مرجع برضد آن و بى‏آرمانى، بى‏انگیزگى اجتماعى و عدم فعالیت ملى مثبت اجتماعى و فرار مغزها و... بوده است.
13. نخبه‏گرایى مدیریت ایرانى ملهم از غرب‏گرایى صورت مى‏گیرد؛ یعنى با غرب‏گرایى مدیریتى از مردم فاصله مى‏گیرند و چون با بحران روبه‏رو مى‏شوند براى آرامش خود به غرب پناه مى‏برند. تاریخ نخبه‏گرایى مدیریتى ایران از مشروطه به این طرف شاهدى بر «غرب میرى» مدیران و نخبگان کشور بوده است.
14. مردم به دنبال یک مدیریت آرامش‏گرا و ثبات‏جو مى‏باشند و این زمانى رخ مى‏دهد که به جاى غرب‏گرایى، مردم‏گرایى را پیشه کنند و با ایدئولوژى‏هاى وارداتى، زمان‏کشى صورت نگیرد. آنچه که از مشروطه شروع شده و همین‏طور دنبال مى‏شود و بحران تکرار مى‏پذیرد. که این مدیریت را مى‏توان در سایه‏انسان کامل ایجاد کرد.

تبلیغات