آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

1. جامعه ولایى، جامعه آرمانى شیعه و از نظرى دیگر، جامعه آرمانى اسلامى و بشرى و جامعه‏اى است که در آخرالزمان، انسان آن را پذیرا خواهد بود. این پذیرش ناشى از تجربه‏اى خواهد بود که بشر آن را بر روى کره زمین کسب کرده است؛ شکست جامعه سازى‏هاى دینى غیراسلامى و غیردینى، انسان را به سوى این جامعه ولایى سوق خواهد داد که نشانه‏هاى آن در حال ظهور است.
2. بنیان جامعه ولایى بر معنویت خواهد بود و تمامى ویژگى‏هاى بعدى آن از این مشرب منشعب و سیراب مى‏شود و لوازم خود را به صورت نظام‏واره براساس آن استوار خواهد ساخت. شناخت نظام‏واره این جامعه، هم هدف جوامع اسلامى است و هم مسیر را روشن خواهد کرد.
3. عدالت مردم‏گرا بنیاد اساسى جامعه ولایى خواهد بود، چون تنها در اثر این نوع عدالت معنویت جامعه ولایى تولید و حفظ خواهد شد. عدالت نخبه‏گرا (سوسیالیستى) خود نوعى بى‏عدالتى واضح و آشکار است و بنیاد لیبرالیسم نیز بر اساس عدالت و آزادى‏گرایى استوار گشته است.
4. براى ساختن عدالت مذکور در جامعه ولایى، نوعى جهان‏شناسى (Osmology) ترسیم مى‏شود و آن اینکه جهان فعلى (دنیا) نسبت به جهان معنایى «ولاء» داراى یک حیات ناقص است و جهان وراء جهانى سراسر حیات و زندگى است و اگر حیاتى در این جهان مشاهده مى‏شود، همه و همه در پناه آن حیات اکمل است و آن جهان محافظ این جهان است و انسان مى‏تواند به طور جبرى پس از مرگ آن جهان را مشاهده کند و یا پیش از مرگ به صورت اختیارى آن را تجربه کند (موتو قبل ان تموتو).
5. جهان ولاء ارتباط وجودى با این جهان دارد و این از طریق یک انسان که «انسان کامل» نام دارد و مقوله‏اى تشکیکى است، صورت مى‏پذیرد. انسان‏هاى کامل، در پناه یک انسان اکمل نور مى‏گیرند و از آن جهان وراء معنى دریافت مى‏کنند؛ پس این نوع انسان‏شناسى (Anthoropology) مبناى بعدى جهان‏شناسى و معناشناسى واقع مى‏شود و بنیاد انسان‏شناسى جامعه ولایى را تشکیل داده است که در بعد موقتى، اولوالالباب نام مى‏گیرند و مبانى مدیریتى جامعه ولایى را تشکیل مى‏دهند.
6. از این جهت، جامعه ولایى هرگز بدون معنا نخواهد شد؛ امّا جامعه‏اى ایده‏آلیستى و آرمان‏گراى صرف هم نخواهد بود؛ بلکه جامعه‏اى معنویت گرا و واقعیت‏گرا مى‏باشد؛ چرا که با تشکیک وجودى، جهان‏ها و مکان‏هاى متفاوت تا فرازمانى و فرامکانى در یک نظام معرفتى واقعى و اعتبارى به این وضعیت متضاد گونه مى‏رسند که انسان‏هاى کامل در پناه انسان اکمل، واقعیت بخش این وضعیت هستند.
7. پس در شکلى دوگانه مى‏توان معرفت‏شناسى جامعه ولایى را ترسیم کرد: آفاقى و انفسى. آفاق یا افق‏ها یا زمان‏ها و مکان‏هاى متفاوت، یا تاریخ و جغرافیا، معرفت شناسى جامعه ولایى را ترسیم مى‏کند؛ پس تکثرگرایى معرفتى را ارج مى‏نهد، ولى دچار«نهیلیسم و بى‏مرزگرایى» نمى‏شود و این با انفس یعنى نفس جلوگیرى از «بى‏مرزگرایى» صورت مى‏گیرد، چون بى‏مرزگرایى ناشى از دیدن ذهن بدون نفس است.
8. پس نفس (Self - guist) به جاى روان (Psycho)، مبناى تحلیل انسان‏ها در زندگى اجتماعى واقع مى‏شود. نفس مجمع و تمامیت وجود انسانى را در یک چارچوب «وجودى ـ ذهنى» مورد تحلیل قرار مى‏دهد؛ نه ذهنى خاص. در جامعه ولایى نفس مبناى یک علم و دانش اجتماعى واقع مى‏شود؛ نه ذهن صرف، زیرا در ذهن صرف به بن بست تئوریک و نظریه‏اى دچار مى‏شود.
9. «آفاق و انفس» مبناى ارتباط جامعه ولایى، واقع مى‏شود؛ پس در یک مثلث، زمان و مکان و نفس، چارچوب نظریه‏اى خود را بنا مى‏کند که امروزه از آن به ارتباطات میان فرهنگى تعبیر مى‏شود. آنچه این چارچوب تئوریک را در خود جمع مى‏کند، یک کلمه و آن «مردم» است؛ مردمى که داراى فطرت هستند؛ فطرت دینى، یعنى خلقتى هدایت‏یافته در جهت زندگى، پس نمى‏توان ارتباط در جامعه ولایى را به «تولید و مبادله معنا» در یک زمینه فرهنگى (آفاق و انفس) تعریف کرد.
10. جامعه ولایى به یک جامعه جهانى مبتنى بر احترام به دیگر فرهنگ‏ها براساس تعارف و شناخت یکدیگر (لتعارفوا) معتقد است؛ پس به نوعى «عدالت فرهنگى» در جهان آینده معتقد است، نه «ظلم فرهنگى» (مثل نظریه جهانى شدن امریکایى) و گفت‏وگوى میان فرهنگى را رهیافتى معنوى ـ عرفانى مى‏داند که در نهایت انسان‏ها را به سوى رستگارى و صلح جهانى مبتنى بر عدالت جهانى خواهد برد.
11. سیاستگزارى فرهنگى جامعه ولایى بیشتر بر تولّى است و تبرّى در مرحله آخر قرارداد؛ پس بنا را بر رحمت و محبت مى‏گذارد؛ نه محنت و خشونت؛ بنابراین جامعه ولایى جامعه‏اى عاطفى است؛ نه عقلى، و عقل خود را بر عاطفه بین انسان‏ها به عنوان مظاهر خداوندى بنا مى‏کند (پس به درد عقلانیت ابزارى غربى دچار نمى‏شود) و مبناى بنیادى آن «کلمه سواء» است.
12. چون جامعه ولایى بر عاطفه بنا مى‏شود، پس زنان در آن نقش کلیدى دارند؛ نه یک جامعه زن محور؛ پس به یک نوع عدالت جنسى نیز نائل مى‏آید که تعادل اجتماعى بنیادى را در پى خواهد داشت و فساد اخلاقى ناشى از ظلم جنسى از جامعه ولایى رخت خواهد بست.
13. مبناى تعامل اجتماعى آحاد جامعه ولایى، امر به خوبى‏ها و نهى از بدى‏هاست، چون در جامعه ولایى همه مردم نسبت به هم مسئول هستند؛ حتى نسبت به مسئولین؛ نصیحت به مسئولین توسط مردم اصل بنیادى اجتماع اسلامى است؛ پس حکومت اسلامى حکومتى از بالا نیست؛ بلکه حکومتى تعاملى میان مردم و مسئولین از یک سو و مردم و مردم از دیگر سو است.
14. جامعه ولایى جامعه‏اى بى‏هدف تاریخى نیست؛ چرا که جهان جامعه ولایى جهانى ازلى و ابدى است و جامعه ولایى بین یک تجلى اعظم (روز عاشورا) و تجلى اعظم دیگر (ظهور کبرا) در یک بسط تاریخى قرار دارد در این فرایند تاریخى، جامعه ولایى بر اصالت فرهنگ بنا مى‏شود؛ نه اصالت فرد و نه اصالت جامعه (با کمى تقلیل و تحویل در بعد اجتماعى، اصالت جماعت)، و چون همه ابعاد زندگى انسانى بر همین اصالت بنا مى‏شود، پس هنر انسانى مانند اقتصاد انسانى، سیاست انسانى، مدیریت انسانى و...، از همین‏رو تاریخ فرهنگى رهیافت مهمى در مطالعه علوم انسانى جامعه‏شناسى خواهد بود.

تبلیغات