حیات طیبه و مبانى کلامى انقلاب اسلامى
آرشیو
چکیده
متن
ا1 . انقلاب اسلامى ایران از آنجا که یک انقلاب مذهبى بود، داراى مبانى کلامى خاص بود; این مبانى در شعارها، سیاستگزارىها و برنامهریزىهاى انقلاب، سخت مورد توجه و کاربرد بود . یافتن این چارچوب مىتواند ارائه کننده معیارهاى بسیار خوب و عمیقى درباره انقلاب اسلامى و حرکتهاى قبلى و بعدى باشد .
2 . اولین مبناى انقلاب، فطرت یا یک معرفتشهودى و وجودى و یا علم حضورى یا خلقت هدایتیافته بود; فطرتى که در جان مردمان رسوخ داشته و دین، مذهب، ملت، دولت، نژاد، قومیت و ... در آن دخالتى ندارد، مگر از باب ذکر و یادآورى یا غفلت از آن . پس نقطه مشترک همه انسانها از زن و مرد گرفته تا کوچک و بزرگ، این است که همه داراى این فطرت هستند .
3 . فطرت چیزى است که مردمان (ناس) بر آن سرشته شدهاند، پس مردم از آن جهت که مردم (ناس) هستند، داراى فطرت هستند . فطرت بازندگى رابطه مستقیم دارد، چرا که مردم از آن جهت مردم نامیده مىشوند که در یک محیط و جغرافیاى فرهنگى و با فرهنگ خاص خود زندگى مىکنند; پس فطرت رمز و راز زندگى مردم است .
4 . انسان کامل از آن جهت کامل است که فطرت کامل دارد و چون فطرت کامل دارد، زندگى کامل دارد; بنابراین مىتوان نتیجه گرفت که مردمترین مردم، انسان کامل است; از این رو شوق و عشق او به مردم از خود مردم نسبتبه خودشان بیشتر است، به همین دلیل اولى از خود مردم به انفس مردم است، پس پیشى گرفتن انسان کامل به مردم از باب شفقتبر خلق خدا و مردمان است، نه از باب حکومت و برترى .
5 . به همین دلیل، حکومت او یک حکومت جبابره نیست، بلکه یک حکومت و دولت کریمه است که بر کرامت مردمان از آن جهت که مردمان هستند، اهتمام مىورزد تا تحتحکومت او بر مردمان، اعم از یهودى، مسیحى و مسلمان، ظلمى و ننگى نرود و آنها را در امنیت و عدالت، و سپس در معنویت غرقه کند که اگر خلخالى از پاى زن یهودیه در آورند و یا پیر مرد مسیحى مانده از کار در کوچه گدایى کند، غرق در غصه شود . بهطورى که دق مرگى را براى چنین ظلم، ننگ و تحقیر، سزاوار و حق بداند .
6 . دولت کریمه در پى ایجاد حیات طیبه و زندگى پاک است . زندگى پاکى که مردمان بهعنوان یک آرمان در زندگى روزمره خود به دنبال آن باشند، چون زندگى روزمره، اگر آرمانى از جنس و ماهیتخود در درون خود نداشته باشد، به یکنواختى و بىمعنایى مبتلا خواهد شد; آنچنان که زندگى غربى امروزه با فرهنگ عوام پسند خود (popularculture) بىمعنا شده و انسان را به استرس، ناامیدى، افسردگى و یا پرخاش مبتلا کرده است .
7 . چون آرمان از خود زندگى بر آمده و از آن خارج نیست، خشونت نیست . زیرا خداوند حیات و زندگى، تجاوز کنندگان و تعدىگران را دوست ندارد و انسان کامل فقط در حال ذکر است . ذکر و یادآورى فطرت و بازگشتبه فطرت همان انابه و توبه به درگاه خداوند زندگى است; بازگشتى که بیشتر بازگشتبه زندگى از نظر کمى، مادى، کیفى و معنوى است . خشونت نیز هنگامى روا داشته مىشود که افرادى با قتال و قتل، بخواهند از این ذکر و یادآورى جلوگیرى کنند و یا هنگامى مجاز شمرده مىشود که براى حفظ حیات و زندگى، پیام مىآید که بر آنان بتازید، همانطور که آنها بر شما تاختهاند و این همان جهاد براى عدالت و معنویت است .
8 . همه اینها در قالب یک مبناى کلامى دیگر رخ مىدهد و آن فلسفه تاریخ شیعه است; فلسفه تاریخىاى که با تجلى دو انسان کامل شروع مىشود و خاتمه مىیابد; شروع آن، تجلى انسان کامل در عاشورا و در حادثه کربلا بود و این مبدا شروع فلسفه تاریخى شیعه بود و این سیر در زیارات امام حسین (ع) تا تجلى انسان کامل دیگر در آخر الزمان که همان مهدى موعود (عج) است، ادامه مىیابد . این فلسفه تاریخى تعیین کننده تمامى حرکتهاى شیعه است; به این معنا که هر حرکتى در این میان، باید هویت نهضتى حسینى داشته باشد و حرکتى براى ظهور باشد .
9 . حیات طیبه و زندگى پاک، در این فلسفه تاریخى معنا پیدا مىکند; یعنى حیاتى که در این حرکت تاریخى قرار دارد و در غیر آن صورت، حیات یا طیبه نیستیا خبیثه است، لذا کسانى که از باب روشنفکرى (مثل انجمن حجتیه)، برکنارى مىنشینند و هیچ حرکتى نمىکنند، داراى این حیات طیبه نخواهند بود و در مقابل کسانى که زمینه را براى ظهور با حرکت مقدمهسازى و امتحان و ابتلا شروع مىکنند، آنها داراى حیات طیبه هستند، چون حیات طیبه، مرگ و موت طیبه را بهدنبال خود مىآورد، زیرا حیات و زندگى شبیه انسان کامل، مرگ شبیه به انسان کامل را بهدنبال دارد، و سلام بر روز تولد و روز مرگ و روز بعثت او از خاک در قیامت را بهدنبال خواهد داشت .
10 . آنها که از باب پیشرفت و توسعه، زندگى طیبه مردم را به هم مىریزند و عدهاى را برفراز اسراف و تبذیر و فساد و عدهاى را بر سفره فقر، درماندگى، ذلت و فساد قرار مىدهند، زندگى خبیثهاى را رقم مىزنند که هرگز با مبانى کلامى انقلاب اسلامى منطبق نیست .
3 . فطرت چیزى است که مردمان (ناس) بر آن سرشته شدهاند، پس مردم از آن جهت که مردم (ناس) هستند، داراى فطرت هستند . فطرت بازندگى رابطه مستقیم دارد، چرا که مردم از آن جهت مردم نامیده مىشوند که در یک محیط و جغرافیاى فرهنگى و با فرهنگ خاص خود زندگى مىکنند; پس فطرت رمز و راز زندگى مردم است .
4 . انسان کامل از آن جهت کامل است که فطرت کامل دارد و چون فطرت کامل دارد، زندگى کامل دارد; بنابراین مىتوان نتیجه گرفت که مردمترین مردم، انسان کامل است; از این رو شوق و عشق او به مردم از خود مردم نسبتبه خودشان بیشتر است، به همین دلیل اولى از خود مردم به انفس مردم است، پس پیشى گرفتن انسان کامل به مردم از باب شفقتبر خلق خدا و مردمان است، نه از باب حکومت و برترى .
5 . به همین دلیل، حکومت او یک حکومت جبابره نیست، بلکه یک حکومت و دولت کریمه است که بر کرامت مردمان از آن جهت که مردمان هستند، اهتمام مىورزد تا تحتحکومت او بر مردمان، اعم از یهودى، مسیحى و مسلمان، ظلمى و ننگى نرود و آنها را در امنیت و عدالت، و سپس در معنویت غرقه کند که اگر خلخالى از پاى زن یهودیه در آورند و یا پیر مرد مسیحى مانده از کار در کوچه گدایى کند، غرق در غصه شود . بهطورى که دق مرگى را براى چنین ظلم، ننگ و تحقیر، سزاوار و حق بداند .
6 . دولت کریمه در پى ایجاد حیات طیبه و زندگى پاک است . زندگى پاکى که مردمان بهعنوان یک آرمان در زندگى روزمره خود به دنبال آن باشند، چون زندگى روزمره، اگر آرمانى از جنس و ماهیتخود در درون خود نداشته باشد، به یکنواختى و بىمعنایى مبتلا خواهد شد; آنچنان که زندگى غربى امروزه با فرهنگ عوام پسند خود (popularculture) بىمعنا شده و انسان را به استرس، ناامیدى، افسردگى و یا پرخاش مبتلا کرده است .
7 . چون آرمان از خود زندگى بر آمده و از آن خارج نیست، خشونت نیست . زیرا خداوند حیات و زندگى، تجاوز کنندگان و تعدىگران را دوست ندارد و انسان کامل فقط در حال ذکر است . ذکر و یادآورى فطرت و بازگشتبه فطرت همان انابه و توبه به درگاه خداوند زندگى است; بازگشتى که بیشتر بازگشتبه زندگى از نظر کمى، مادى، کیفى و معنوى است . خشونت نیز هنگامى روا داشته مىشود که افرادى با قتال و قتل، بخواهند از این ذکر و یادآورى جلوگیرى کنند و یا هنگامى مجاز شمرده مىشود که براى حفظ حیات و زندگى، پیام مىآید که بر آنان بتازید، همانطور که آنها بر شما تاختهاند و این همان جهاد براى عدالت و معنویت است .
8 . همه اینها در قالب یک مبناى کلامى دیگر رخ مىدهد و آن فلسفه تاریخ شیعه است; فلسفه تاریخىاى که با تجلى دو انسان کامل شروع مىشود و خاتمه مىیابد; شروع آن، تجلى انسان کامل در عاشورا و در حادثه کربلا بود و این مبدا شروع فلسفه تاریخى شیعه بود و این سیر در زیارات امام حسین (ع) تا تجلى انسان کامل دیگر در آخر الزمان که همان مهدى موعود (عج) است، ادامه مىیابد . این فلسفه تاریخى تعیین کننده تمامى حرکتهاى شیعه است; به این معنا که هر حرکتى در این میان، باید هویت نهضتى حسینى داشته باشد و حرکتى براى ظهور باشد .
9 . حیات طیبه و زندگى پاک، در این فلسفه تاریخى معنا پیدا مىکند; یعنى حیاتى که در این حرکت تاریخى قرار دارد و در غیر آن صورت، حیات یا طیبه نیستیا خبیثه است، لذا کسانى که از باب روشنفکرى (مثل انجمن حجتیه)، برکنارى مىنشینند و هیچ حرکتى نمىکنند، داراى این حیات طیبه نخواهند بود و در مقابل کسانى که زمینه را براى ظهور با حرکت مقدمهسازى و امتحان و ابتلا شروع مىکنند، آنها داراى حیات طیبه هستند، چون حیات طیبه، مرگ و موت طیبه را بهدنبال خود مىآورد، زیرا حیات و زندگى شبیه انسان کامل، مرگ شبیه به انسان کامل را بهدنبال دارد، و سلام بر روز تولد و روز مرگ و روز بعثت او از خاک در قیامت را بهدنبال خواهد داشت .
10 . آنها که از باب پیشرفت و توسعه، زندگى طیبه مردم را به هم مىریزند و عدهاى را برفراز اسراف و تبذیر و فساد و عدهاى را بر سفره فقر، درماندگى، ذلت و فساد قرار مىدهند، زندگى خبیثهاى را رقم مىزنند که هرگز با مبانى کلامى انقلاب اسلامى منطبق نیست .