بافتسیاسى - اقتصادى طبقه متوسط
آرشیو
چکیده
متن
در چارچوب یک نگرش نظامدار به پدیدههاى اقتصادى، مىتوان از لایهبندىهاى اجتماعى سخن گفت که واقعا وجود دارند و خود از حیثبنیانى به دلیل واکنش نسبتبه جابجایى ارزشهاى اقتصادى شکل گرفتهاند . اما تحول و رشد این لایهها از مسایل فرهنگى، میراث و سابقه تاریخى، امواج تبلیغاتى اخلاق حاکم اجتماعى، عامل با استحکام فشار سیاسى داخلى و دیگر عوامل، بسیار مایه گرفته است . گاه تشخیص نقش شکلگیرى واکنشى در برابر پدیدههاى اقتصادى از شکلگیرى ناشى از کنشهاى محیطى غیر اقتصادى بسیار مشکل است .
از آنجاى که در جوامع کم توسعه یافته شتاب زیاد است، گاه جریان تورم خود به تاسیس یک لایه اجتماعى مىپردازد و گاه این لایه اجتماعى خود به تمامى یک نسل است . در رشته جمعیتشناسى نسل عبارت است از یک دوره بیست و پنجساله که بهدلایل مربوط به محاسبات نرخ زاد و ولد، به صورت قراردادى رواج یافته است .
با این وصف کاربرد اصطلاح نسل در علوم اجتماعى متضمن این خطر است که لایهها و طبقات اجتماعى را به نوعى در هم بیامیزد که به گمراهى در تبیین انگیزهها و رفتارهاى اجتماعى آدمیان منتهى شود .
چه لایه اجتماعى و چه نسل، کار بعدى انطباق این دو مفهوم است، به موجب آن گروهى مشخص از آدمیان در یک جامعه و برهه زمانى خاص آنگونه به زیر ذرهبین تحلیل قرار مىگیرند که نوعى از ارتباطهاى فرد - جامعه خود را بازشناساند .
اگر از اصطلاح نسل نه در مورد همه گروههاى اجتماعى، بلکه در تبیین رفتارهاى اقتصادى گروهى چند استفاده کنیم، مىتوان پذیرفت که لایههایى اجتماعى در روزگار ما وجود دارند که نمىتوان آنها را قاطعانه در جریان قطبى شدن بىوقفه جامعه در این طبقه یا آن طبقه جاى داد . از دیگر سو در شرایطى حسابگرانه، بنا به ضرورت و تشخیص تدوینکنندگان خط مشى اقتصادى، مىبایستیک لایه اجتماعى به نقدینگى کافى، و به جریان قابل اعتماد و با ثبات سودبرى متکى باشد .
همکارى شرایط اقتصادى با کنشهاى مربوط به روانشناختى اجتماعى موجب ارائه شرایطى هستند که به ثبت عادات ذهنى مىانجامند . این عادات نیز، چه به دلیل تاثیرهاى ویژه خود بر متغیرهاى اقتصادى و چه به دلیل دگرگون کردن بینش عمومى و بالاخره، چه به دلیل شکل دادن نوعى رفتار قابل تقلید و مسرى از اهمیتى شایسته تحقیق، ظریف و دقیق برخوردارند .
افزایش پایدار قیمت در دوره زمانى طولانى، گروهى از مردم را که در جریان داد و ستد قرار دارند و شمارش در شهرها به طرز بىسابقهاى بالاستحول خود جمع مىکند . اینان در مجموع آنچه را که طبقات میانه شاغل در بخش خدمات نام دارد مىسازند .
قشرهاى اجتماعى مورد نظر به تدریج مهارت لازم را در خریدن ارزانتر و فروختن گرانتر مىآموزند .
انگیزه اصلى از کسب سود، در اینجا، بالا بردن سطح مصرف است آن هم هر چه بیشتر، هر چه شخصىتر و در دادن پاسخ به روحیه برترىطلبى و ایجاد واکنش جبرانى در قبال سرکوبهاى گذشته است، هر چه پرتوانتر .
مجموعه فزاینده کارکردهاى مادى و بازتابهاى آنکه خود مایه تقویت کارکردها است، در ایجاد و گردش سودهاى کلان و زودتر، لایه اجتماعى خاصى را مىسازد، که با کمک سایر عوامل مشوق و کمکى به تدریج در طبقههاى اقتصادى معین، واکنشهایى معین، گاه به صورت پنهان و گاه آشکار، بروز مىدهد . کامیابى پولى این گروه، مفاهیمى تازه از واژههاى سعادت، موفقیت و پیروزى را عرضه مىدارد .
معیارهاى زیبایىشناسى این نسل به مرور زمان با توفیق پولى در آمیخته است . در واقع شتاب زدگى در تقلید الگوهاى مصرفى و زمینه جامعهاى محروم است که هم از حیث فرهنگى و هم از حیثخودشناسى سخت دوگانه استبه چیزى جز ابتذال و بىریشگى و ناماندگارى نمىانجامد . عوض شدن روز به روز انتخابها و سلیقهها در همین زمره است . رابطه میان اشیاء - انسان - قیمتها، روز به روز استخواندارتر و امکان سودبرى بیشتر و در نتیجه نوعى خودشیفتگى مىشود که خطرناکترین حاصل آن تحریف داورى معقول است . و شیفتگى گروهى بسیار دشوارتر از خود شیفتگى فردى است .
در این میان این لایه مىباید در بافت زندگى اقتصادى نقش حیاتى داشته باشد . همین نقش است که آن را به سطوح بالاى هرم سیاسى رهنمون مىسازد و گاه نیز از آن رهبرى مخالفتبا اصطلاحات دولتى فراهم مىآورد . این لایه باید بتواند از حصارهاى تنگ بیرون مانده و منافع کوتاه مدت را از منابع بلند مدت خود تمیز دهد; تا بتواند از خود الگوهایى براى موفقیت، زیرکى، خوشبختى، نافذ بودن و سپس اطلاعات قوانینى موجود بسازد .
در عین حال ما سرمایه اجتماعى را به مثابه سرمایهاى در نظر مىگیریم که فراتر از انباشت مادى است و موجد ارزشهایى تازه مىشود که در دورن محاسبات اجتماعى خاصى عمل مىکند و در عین حال جریان رشد و پرسش اجتماعى را هم به عهده دارد . در این صورت ناگزیر باید بپذیریم که ناهمگونى اشکال گونه آن، در جامعهاى که سخت لایهبندى شده است منشا تعارض و تضادهاى اجتماعى زیادى خواهد بود .
علت تورم واقعى همان است که نتایج آن مىنمایاند: تغییر در سهم لایههاى اجتماعى گوناگون از کل تولید اجتماعى . تلاش براى تصاحب سهم بیشتر که در سیاستهاى پولى دولتها یا در سیاست هزینهها یا نظایر آن متبلور مىشود و گاهى حتى مستقیما به صحنه مىآید تا تورم را مهار سازد . اگر چنین باشد، تشکیل نسل کامیاب تورمى یا البته اجتماعى نو لزوما ناپایدارى لایه اجتماعى آسیب دیدگان تورمى همسازى دارد تا فشارهاى مادى، دیگرى در جامعه منتقل نشود .
بخش عمدهاى از جوانان و تکنوکراتها در این میان مىآموزند که چگونه باید به پیکان قیمتها چشم دوخت و چگونه از برکت آن بهرهمند شد .
در این میان سطح قوه ابتکار پدید مىآید، کنجکاوى در شناخت روابط على و معلولى معمولا وجود ندارد . سلطه فردى به فرهنگ رشوه مىانجامد، آزادى معنایى کاملا شخصى، بهره جویانه، و انگار و نامسئول پیدا مىکند . احساس تهدید شدن در میان مردم بهشدت بالا و وخیم است . این احساس به نوعى دشمن خویى و تشکیل شخصیت پرخاشجویى دفاعى غیرلازم مىانجامد .
این لایه به زودى از هر پدیده بازدارنده انباشتبىمانع یا هر ناکامى در سر راه سودبرى و کالاپرستى و مصرف، آنچنان احساس ترس مىکند که حتى گاه مىتواند در فعالیتهاى سیاسى براندازنه شرکت نماید .
با این وصف کاربرد اصطلاح نسل در علوم اجتماعى متضمن این خطر است که لایهها و طبقات اجتماعى را به نوعى در هم بیامیزد که به گمراهى در تبیین انگیزهها و رفتارهاى اجتماعى آدمیان منتهى شود .
چه لایه اجتماعى و چه نسل، کار بعدى انطباق این دو مفهوم است، به موجب آن گروهى مشخص از آدمیان در یک جامعه و برهه زمانى خاص آنگونه به زیر ذرهبین تحلیل قرار مىگیرند که نوعى از ارتباطهاى فرد - جامعه خود را بازشناساند .
اگر از اصطلاح نسل نه در مورد همه گروههاى اجتماعى، بلکه در تبیین رفتارهاى اقتصادى گروهى چند استفاده کنیم، مىتوان پذیرفت که لایههایى اجتماعى در روزگار ما وجود دارند که نمىتوان آنها را قاطعانه در جریان قطبى شدن بىوقفه جامعه در این طبقه یا آن طبقه جاى داد . از دیگر سو در شرایطى حسابگرانه، بنا به ضرورت و تشخیص تدوینکنندگان خط مشى اقتصادى، مىبایستیک لایه اجتماعى به نقدینگى کافى، و به جریان قابل اعتماد و با ثبات سودبرى متکى باشد .
همکارى شرایط اقتصادى با کنشهاى مربوط به روانشناختى اجتماعى موجب ارائه شرایطى هستند که به ثبت عادات ذهنى مىانجامند . این عادات نیز، چه به دلیل تاثیرهاى ویژه خود بر متغیرهاى اقتصادى و چه به دلیل دگرگون کردن بینش عمومى و بالاخره، چه به دلیل شکل دادن نوعى رفتار قابل تقلید و مسرى از اهمیتى شایسته تحقیق، ظریف و دقیق برخوردارند .
افزایش پایدار قیمت در دوره زمانى طولانى، گروهى از مردم را که در جریان داد و ستد قرار دارند و شمارش در شهرها به طرز بىسابقهاى بالاستحول خود جمع مىکند . اینان در مجموع آنچه را که طبقات میانه شاغل در بخش خدمات نام دارد مىسازند .
قشرهاى اجتماعى مورد نظر به تدریج مهارت لازم را در خریدن ارزانتر و فروختن گرانتر مىآموزند .
انگیزه اصلى از کسب سود، در اینجا، بالا بردن سطح مصرف است آن هم هر چه بیشتر، هر چه شخصىتر و در دادن پاسخ به روحیه برترىطلبى و ایجاد واکنش جبرانى در قبال سرکوبهاى گذشته است، هر چه پرتوانتر .
مجموعه فزاینده کارکردهاى مادى و بازتابهاى آنکه خود مایه تقویت کارکردها است، در ایجاد و گردش سودهاى کلان و زودتر، لایه اجتماعى خاصى را مىسازد، که با کمک سایر عوامل مشوق و کمکى به تدریج در طبقههاى اقتصادى معین، واکنشهایى معین، گاه به صورت پنهان و گاه آشکار، بروز مىدهد . کامیابى پولى این گروه، مفاهیمى تازه از واژههاى سعادت، موفقیت و پیروزى را عرضه مىدارد .
معیارهاى زیبایىشناسى این نسل به مرور زمان با توفیق پولى در آمیخته است . در واقع شتاب زدگى در تقلید الگوهاى مصرفى و زمینه جامعهاى محروم است که هم از حیث فرهنگى و هم از حیثخودشناسى سخت دوگانه استبه چیزى جز ابتذال و بىریشگى و ناماندگارى نمىانجامد . عوض شدن روز به روز انتخابها و سلیقهها در همین زمره است . رابطه میان اشیاء - انسان - قیمتها، روز به روز استخواندارتر و امکان سودبرى بیشتر و در نتیجه نوعى خودشیفتگى مىشود که خطرناکترین حاصل آن تحریف داورى معقول است . و شیفتگى گروهى بسیار دشوارتر از خود شیفتگى فردى است .
در این میان این لایه مىباید در بافت زندگى اقتصادى نقش حیاتى داشته باشد . همین نقش است که آن را به سطوح بالاى هرم سیاسى رهنمون مىسازد و گاه نیز از آن رهبرى مخالفتبا اصطلاحات دولتى فراهم مىآورد . این لایه باید بتواند از حصارهاى تنگ بیرون مانده و منافع کوتاه مدت را از منابع بلند مدت خود تمیز دهد; تا بتواند از خود الگوهایى براى موفقیت، زیرکى، خوشبختى، نافذ بودن و سپس اطلاعات قوانینى موجود بسازد .
در عین حال ما سرمایه اجتماعى را به مثابه سرمایهاى در نظر مىگیریم که فراتر از انباشت مادى است و موجد ارزشهایى تازه مىشود که در دورن محاسبات اجتماعى خاصى عمل مىکند و در عین حال جریان رشد و پرسش اجتماعى را هم به عهده دارد . در این صورت ناگزیر باید بپذیریم که ناهمگونى اشکال گونه آن، در جامعهاى که سخت لایهبندى شده است منشا تعارض و تضادهاى اجتماعى زیادى خواهد بود .
علت تورم واقعى همان است که نتایج آن مىنمایاند: تغییر در سهم لایههاى اجتماعى گوناگون از کل تولید اجتماعى . تلاش براى تصاحب سهم بیشتر که در سیاستهاى پولى دولتها یا در سیاست هزینهها یا نظایر آن متبلور مىشود و گاهى حتى مستقیما به صحنه مىآید تا تورم را مهار سازد . اگر چنین باشد، تشکیل نسل کامیاب تورمى یا البته اجتماعى نو لزوما ناپایدارى لایه اجتماعى آسیب دیدگان تورمى همسازى دارد تا فشارهاى مادى، دیگرى در جامعه منتقل نشود .
بخش عمدهاى از جوانان و تکنوکراتها در این میان مىآموزند که چگونه باید به پیکان قیمتها چشم دوخت و چگونه از برکت آن بهرهمند شد .
در این میان سطح قوه ابتکار پدید مىآید، کنجکاوى در شناخت روابط على و معلولى معمولا وجود ندارد . سلطه فردى به فرهنگ رشوه مىانجامد، آزادى معنایى کاملا شخصى، بهره جویانه، و انگار و نامسئول پیدا مىکند . احساس تهدید شدن در میان مردم بهشدت بالا و وخیم است . این احساس به نوعى دشمن خویى و تشکیل شخصیت پرخاشجویى دفاعى غیرلازم مىانجامد .
این لایه به زودى از هر پدیده بازدارنده انباشتبىمانع یا هر ناکامى در سر راه سودبرى و کالاپرستى و مصرف، آنچنان احساس ترس مىکند که حتى گاه مىتواند در فعالیتهاى سیاسى براندازنه شرکت نماید .