حوزه، عرصههاى جهانى و راهکارهاى ارتباطى
آرشیو
چکیده
متن
با کمال تشکر و قدردانى از اینکه وقتشریف خود را در اختیار ما گذاشتید .
چنانکه مستحضر هستید اولین همایش «حوزه و عرصههاى بینالملل» ، دى ماه (ذیقعده) امسال (1382) تشکیل مىشود و هدف آن آشنایى عموم فضلاى حوزه با مسائل مختلف در عرصه بینالملل و تبیین وظایف و رسالتحوزویان در این عرصه است .
با این منظور، در خدمتشما هستیم تا از تجارب ارزشمند حضرتعالى که در این زمینه به آن رسیدهاید، استفاده کنیم ، بنابراین، به اعتقاد شما مهمترین نیازها و حساسیتهاى شرایط کار اسلامى در عرصه بینالملل چیست؟
ضمن تبریک به شما، به دلیل توجه به این موضوعات در حوزه، و آرزوى موفقیت در برپایى و رسیدن به هدفهاى ترسیم شده .
به اعتقاد من، شرایط تعیین کننده نیازها است که شامل دو چیز است: 1 . میزان ادعاى ما (ما چقدر ادعا داریم؟)
2 . شرایط چه نیازهایى را مطرح مىکند؟ ادعاى ما پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران و بر عهده گرفتن رهبرى بیدارى اسلامى بالا رفته است; ادعاى ما تجدید اسلام و رهبرى بیدارى اسلامى در جهان است .
بهترین هنر امام خمینى (قدسسره)، تثبیت این رهبرى و جلب توجه همه دلسوزان جهان اسلام به ایشان بود; یعنى همه منتظر هدایتهاى امام بودند، پس شرایط و ادعا در سطحى جهانى بود . جهان اسلام براى حل مشکلات خود به راه حل نیاز دارد و ما باید این مسیر بیدارى اسلامى را به انتها برسانیم، تا اینکه رسالت اسلام را در مسیر تمدن بشرى نشان بدهد .
توجه کنید! ادعاى ما بسیار بزرگ، واقعى و برگرفته از واقعیت اسلام است، زیرا اسلام دینى جهانى است، و ما ادعاى تجدید جهانى «اسلام» را داریم . ما باید ضمن حفظ شعارهاى اسلام، راه حلهاى آن را به همه جهان اسلام ارائه بدهیم .
در ابتداى انقلاب، یک پروفسور فلسطینى الاصل (تبعه امریکا) به تهران آمد; وى رئیس مرکز اسلامى واشنگتن و دبیر کل حرکت اسلامى کردن همه دانشگاههاى جهان اسلام بود و قصد داشت پاسخ انقلاب براى اسلامى کردن را بشنود و آن را در همه دانشگاههاى جهان اسلام پیاده کند; از جمله دانشگاه عظیم اسلامى و بینالمللى کوالالامپور .
انتظارات جهانى براى ارائه راه حلها از حوزه زیاد است و حوزه ناگزیر باید به این پرسشها پاسخ بدهد . متاسفانه این روند در حوزه آغاز نشد و اگر ما طرح و انتقاداتى براى اصلاح مطرح کردیم، دشمن طرح وسیعترى را علیه بیدارى اسلامى مطرح کرد و مىکند .
زمینههاى فکرى تئوریسینهاى دشمن، نظم نوین جهانى و اعلام جهانى سازى را در پى داشت; یعنى غربىسازى یا امریکایى کردن تمام روابط جهان، اعم از روابط سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و ارتباطاتى .
براى این طرح افرادى مانند «فوکویاما» ، «هانتینگتون» ، «برایان» و ... . تلاش مىکنند و در صددند مکتب استعمار فکرى غرب را بار دیگر احیا کنند; با نگاهى تحقیرآمیز با جهان اسلام برخورد مىکنند و زمینه جهانى سازى را فراهم مىکنند .
از یک طرف چالش بسیار عظیم است و از طرف دیگر، جهان اسلام اعلام نیاز کرده است; با توجه به این مسائل، حوزه نمىتواند با مباحث و روشهاى قدیمى که برخى از آنها فرضى است، پاسخگوى نیاز دنیاى امروز باشد; مسائلى مانند مسئله بردگان و مطرح کردن مسائل قدیمى یا ساکت ماندن، یعنى عقب ماندن از مسیر تمدن بشرى . به طور خلاصه دو عامل باید ما را وادار به تجدید نظر در بحثها، موضوعات، طرح بحث و عرضه آن بکند و با نگاهى جهانى پاسخ این نیازها را بدهیم . به اعتقاد من، ما از آن اوج عظیم تحول پس از انقلاب ماندهایم .
در قرن بیستم میلادى دو نوع استعمار تجربه شده است: 1 . اشغال کامل استعمارى میانه جنگ جهانى اول و دوم که جهان اسلام تحت اشغال استعمارى قرار گرفت (آنها هم که مستقل بودند، حاکمان آنان سر سپرده بودند) که پس از تحولات جهانى، استعمار مجبور شد به این کشورها استقلال دهد .
2 . مرحله دوم استعمار، تشکیل کشورهاى ناسیونالیستى کوچک ضعیف با حکومتبه ظاهر مستقل، ولى در باطن مجرى طرحهاى استکبار جهانى است .
در مرحله دوم استعمار، پس از تشکیل کشورهاى ناسیونالیستى (بعد از جنگ جهانى دوم)، جهان غرب به یک باره با موج عظیمى به نام اسلامى شمولى مواجه شد; اسلام شمولى یعنى احساس یک امت اسلامى با شخصیتها و واحدیتخود .
این اسلام در اواخر دهه شخصیت میلادى و اواسط آن خود را نشان داد و در انتها استکبار جهانى در اواخر دهه 1960 میلادى مجبور شد، به قبول یک سازمان سیاسى تن در دهد . این سابقه نداشت; براى مثال مسیحىها، سازمان کنفرانس مسیحى و یهودىها سازمان کنفرانس یهودى تشکیل نداده بودند و استکبار به ناچار به تشکیل آن تن در داد، حتى مزدورانش را هم به شرکت و تشکیل آن مجبور کرد; شاه یکى از مؤسسین «سازمان کنفرانس اسلامى» بود× چون یک حس عظیم اسلامى در اواخر دهه شصت، به خصوص بعد از آتشسوزى بیتالمقدس به وجود آمد . این سازمان براى خاموش کردن این حس و دادن یک پاسخخیالى و یک شبه وحدت تشکیل شد .
البته اصل هدف این سازمان با ارزش است، ولى بالاخره پاسخ دادن به این حس و طرح کردن آن براى مسلمانان ساکتکننده بود و دیدیم که پس از سالهاى دهه هشتاد میلادى، استعمار این سازمان را از جان انداخت، توانایى آن را گرفت و آن را بىخاصیت کرد، به طورى که در تهاجم عراق علیه ایران، مسئله فلسطین، تهاجم عراق علیه کویت و اخیرا در تهاجم امریکا علیه عراق ىخاصیتبود و هیچ نقشى بر عهده نداشت .
اواخر دهه 1960 میلادى اسلام شمولى عظیمى بوجود آمد و بیدارى اسلامى کم کم رشد کرد و نتیجه آن پیروزى انقلاب اسلامى ایران در سال 1979 میلادى (1357 شمسى) بود که بزرگترین جهش آن بود .
پس از آن، گام عظیم دیگر، پیروزى مجاهدین افغانى در جنگ با شوروى بود، فروپاشى شوروى در سال 1990 م معلول تحولات عظیم آن کشور و شکست آن در افغانستان بود . در اینجا استعمار احساس خطر کرد و به حرکت جهانى سازى سرعتبخشید و پس از فروپاشى شوروى، اولین کسى که واژه جهانى سازى را مطرح کرد، پدر همین جورج بوش فعلى بود و چون زمینه آن را مهیا ندید، صبر کرد و تئوریسینهاى امریکایى، استراتژى جدیدى را در سال 1992 نوشتند و کمیتهاى تشکیل شد که در سال 1997 م امریکا اهداف استراتژى نوین را چنین اعلام کرد: 1 . برترى امریکا بر دیگر کشورها . 2 . ضربه زدن به اسلام و مسلمانان . امریکا اسلام را که مثل غول در برابرش سربلند کرده بود «اسلام مسلح» نامید .
از آن موقع طرحهاى آنان تغییر کرده و براساس آن سیاست آمریکا شکل گرفت . طرحهایى مانند 1 . سعى در تغییر نقشه سیاسى منطقه 2 . مشروعیت دادن به اسرائیل، در نتیجه آن . 3 . شکستن قدرت اسلام .
با این مسیر، «حوزه» مدعى آن پیام بزرگ است، ولى باید محصول کارهاى آن اینگونه باشد که از حوالى جهان دور باشد .
از گفتههاى شما مىتوان نگاه حضرتعالى درباره حوزه را به دست آورد، اما اگر ممکن بود که به صورتى صریح و شفافتر نظر خود را در رابطه با ساختار فعلى حوزه بیان کنید، این فاصله و انطباق آن با شرایط و نیازهاى بینالمللى چقدر است؟
فاصلهها بسیار بسیار زیاد است; تمرکز ارکان حوزه بر دو چیز است:
1 . اجتهاد فردى .
2 . معتمد سازى کتابهاى قدیمى فقهى (قابل اعتماد دانستن کتابهاى قدیمى فقه) و در نتیجه آن عدم اجازه براى تحول در مسیر و منابع بحث .
3 . جدا بودن مرجعیت و مراجع از هم .
طلبه براى رسیدن به آن مرجعیت اعلا، باید مسیر را فردى طى کند، با آنکه ممکن است چند مرجع در یک کوچه کنار هم زندگى کنند، یک دیگر را نخواهند دید و مسائل را با یک دیگر هماهنگ نخواهند کرد . این نقطه ضعف، یکى از عقبماندهترین روشهاى رهبرى در جهان است; جز شیعه، هیچ طایفهاى در جهان نیست که بزرگان و رهبرانش مجلس برنامهریزى نداشته باشند .
در تبیین نقاط ضعفى که به آن اشاره کردم باید بگویم که ما به هیچ وجه فکر ایجاد یک اجتهاد جمعى و مجموعهاى نیستیم . عدم تحول در (کتابهاى قدیمى فقه)، روشهاى تدریسى و موضوعات قدیمى که اکنون نیز از آن بحث مىکنند . عدم هماهنگى در مسیر هدایت فکرى جهان .
این مطالب درست استیا خیر من از حوزه دور هستم، اینها ارکان کار در حوزه هست، البته نقایص زیادى وجود دارد و با نقایص موجود، حوزه مطلقا پاسخگوى آن تحول بزرگ نیست .
نزدیکترین به ما اهل سنت هستند; آنها با همه نقایصى که دارند افتخار ما این است که حوزه و فقه ما از دولت مستقل است . حتى با وجود اینکه دولت اسلامى بر پا کردهایم، حوزه ما مستقل است . متاسفانه فقه اهل سنت مرتبط با دولت است، ولى همین اهل سنتبنا به مقتضیات زمان، به سمت اجتهاد مجمعى پیش رفتهاند; مانند «مجمع الفقه الاسلامى» در «جده» «مرکز بحوث الاسلامى» در «مصر» و مراکز دیگر که بر پایه اجتهاد مجمعى است; آنها روى اجتهاد مجموعهاى کار مىکنند .
حال کسى پیدا شود و بگوید، ازکجا مىتوان حجیت فتواهاى آنها را به دست آورد؟
ما مسئله تقلید را به روش عقلا بنا کردهایم، مگر دلیل لفظى داریم؟! روایت «فللعوام ان یقلدوه ...» روایت ضعیف و مردهاى است، براساس رجوع جاهل به عالم است، امروز در کل جهان و در مسئله رجوع جاهل به عالم، عالم فردى ارزش ندارد .
براى معالجه یک بیمار، پزشکان کمیسیون (کمیته) تشکیل مىدهند ما نظر این گروهها را از یک پزشک متخصص یا یک دکتر بهتر مىدانیم . تجمع یک کمیته و نظر دادن آنها، یک روش احسن و عقلایى است . اگر روش عقلا مبناى تقلید است، پس اجتهاد مجمعى راه درستى است . منظور من این است که اهل سنت این مسئله را دنبال کردهاند .
مسئله دیگر اینکه علما جمع مىشوند و مسائل جدید را مطرح مىکنند، من شما را به تصمیمات «مجمع الفقه» جده ارجاع مىدهم . آنها مسائلى مانند «سکولاریزم» ، «مدرنیته» ، «حقوق بشر» و ... را مورد بحث و بررسى فقهى قرار دادهاند و به عنوان موضوعات مطرح بحث کردهاند که چه کنیم؟ مسائل نو از قبیل مرگ به معناى جدید آن، مسئولیتخلبان اگر هواپیما سقوط کرد و خود زنده ماند، آیا این خلبان مسئولیت دارد؟ مرگ چیست؟ بانکهاى شیر، خون، نطفه و تولید مثل مصنوعى و مسائل بیمه را مطرح کردهاند .
من نمىگویم که اجتهاد فردى علماى ما در مورد موضوعات جدید ضعیف است، بلکه ما از آنها قوىتر هستیم، ولى آنها به این سمت رفتهاند، به صورت اجتهاد مجمعى، و این موضوعات جدید و مستحدثه را مطرح و حل کردهاند .
حال ببینید که آیا ما به این اشکالاتى که در جامعه درباره دین مطرح شده است، جواب دادهایم؟ آیا براى حقوق بشر سمینار برگزار شده است؟ آیا مدرنیته و سکولاریزم را مطرح کردهایم؟ بر روى این مسئله بحث کردهایم که آیا مىتوان حکمت را به دادگاههاى بینالمللى ارجاع بدهیم؟ آیا این خلاف متون ما نیست؟ آیا حکمیت را مىتوان به دادگاه لاهه برد؟ آیا مىتوان به دولت اسلامى اجازه داد که به آنجا برود و این علتحکمیت نیست؟ این بحث در اینجا به صورت متفرقه و فردى مطرح شده و به شکل مجموعهاى اصلا مطرح نیست . اعتقاد اینجانب بر این است که حوزه حداقل در این سه رکن گفته شده، به تحول نیاز دارد .
اگر بخواهیم مثلا هشت مرکز از جهان مثل الازهر، مجمع الفقه و ... را بررسى کنیم و راههاى ارتباط را پیگیرى کنیم، چه مواردى را نام مىبرید؟
مراکز معلوم هستند; «مرکز الازهر» ، «مرکز زیتونه» و ... . همچنین یک مرکز باید بر روى «ترکیه» کار کند زیرا ترکیه دارد به صورت جهانى کار مىکند . آذربایجان . ترکمنستان و قزاقستان به رهبرى ترکیه به دنبال ترکیه بزرگ هستند . یک مرکز بر روى «پاکستان» کار کند; مرکزى در مورد «اندونزى» ، که در آنجا دو حرکت عظیم وجود دارد: «نهضت العلما» که 60 تا 70 میلیون عضو دارد و «محمدیه» که 30 الى 40 میلیون عضو دارد . اندونزى قصد دارد همه منطقه مالزى، سنگاپور، برونئى و استرالیا را تحت پوشش خود قرار بدهد . در «عربستان سعودى» «مرکز امالقرى» و «جامعه الامام محمد بن سعود» است .
این مراکزى که اشاره فرمودید، باید شناسایى بشود، چه راهکارهاى ارتباطى وجود دارد که حوزه علمیه بخواهد با آنها ارتباط برقرار کند؟
زمینههاى زیادى وجود دارد: 1 . هیئتهایى براى بازدید از این مراکز به آنجا بروند که از کارهاى مقدماتى است و هیئتى که مىخواهد به آنجا برود، باید اطلاعاتى از این مراکز داشته باشد; از قبیل نوع رهبرى و گرایش، تا بتواند در آنجا ارتباط برقرار کند .
2 . توافق و تبادل دانشجو با آن مراکز; طبیعى است که بهترین راه نفوذ در آن مراکز ارسال هدفدار دانشجو و طلبه به آن است، تا بافت آن مرکز را بشناسند و با آن ارتباط برقرار کند . براى مثال حرکت «مرحوم قمى» در قاهره چه حرکت زیبایى بود; حرکتى فردى، ایشان تنها در الازهر نفوذ کرد و به جایى رسید که شیخ الازهر فتواى تاریخى خود را صادر کرد .
تحقیق کتابها، طرحهاى علمى و پژوهشى باید انجام بگیرد و از آن کاملا استقبال شود . امروز زمینه استقبال از طرحهاى مشترک زیاد است، طرحهایى از قبیل علمى، تاریخى و ... . با روشهاى گوناگون مىتوان ارتباط برقرار کرد . حضور من در مجمع الفقه جده با کل مفتیان جهان رابطه ایجاد کرده است; آن هم رابطه دوستانه . هفته قبل رییس مجلس عربستان «صالح بن حمید» و به صورت دوستانه، به «مجمع التقریب مذاهب اسلامى» آمد .
از مراکز بینالمللى باید براى ایجاد همین رابطه استفاده کرد، مانند مجمع الفقه الجده که اینجانب بیستسال است که عضو آن هستم، نشریه چاپ کرده و صادر مىکند که من 45 شماره آن را دارم که مجلهاى کاملا جدى است . همه مصاحبات، مذاکرات و سخنرانىها در آن چاپ شده است .
یکى از راههاى ارتباط با دنیاى اسلام از طریق همین مجامع بینالمللى علمى - اسلامى است .
به دو نکته اساسى اشاره فرمودید: رهبرى فکرى و مقتضیات فکرى حوزه، تربیت کادر براى ماموریتهاى اسلامى . به نظر حضرت عالى براى تربیت این کادر اکنون چه اقداماتى باید صورت بگیرد، چه خلاهایى در حوزه هست و چرا این کادر تربیت نمىشود؟
تربیت کادر دو مرحله دارد: 1 . تربیت علمى کادر از لحاظ قدرت فقهى، اصولى و حدیثى که این مسئله به برنامهریزى نیاز دارد; کادرى که تربیت مىشود، باید جامعیت داشته باشد، نه اینکه ما روى فقه و اصول توجه کنیم و حدیث و تفسیر را فراموش کنیم . کسى که تربیت مىشود باید به صورت تخصصى تربیتشود تا هدایت گر باشد .
اگر یک فقیه یا محدث تربیت کنیم، هر چند نفر که باشد، در واقع یک فرد جامع مىشوند . در صورتى که این کادرها از لحاظ تربیت علمى باید جامع باشند .
2 . کادر علمى به تربیت تکمیلى نیاز دارد، افق سیاسى آنها باید رشد کند و اطلاعات آنها با تئورىهاى سیاسى تکمیل شود تا توانایى شناسایى جغرافیاى مناطق مختلف جهان را داشته باشند . کادرهاى ما از لحاظ معلومات و اطلاعات ناقص هستند، ممکن است در یک جنبه تمرکز داشته باشد و دیگر جنبهها فراموش شده باشد و نگاه تکمیلى نسبتبه سطح جهان و نیازهاى آن ندارد .
امروز تحدىطلبى است; قرآن تعبیر زیبایى دارد و مىگوید: «والذین کفروا بعضهم اولیاء بعض الا تفعلوه تکن فتنه فى الارض و فساد کبیر» (انفال/73) ; یعنى آنان که کافر شدند، بعضى دوست دار و مددکار یکدیگرند و شما مسلمین، اگر آن را که خدا دستور داده، به کار نبندید، همانا فتنه و فساد بزرگ زمین را فراخواهد گرفت .
ما باید کادرهاى تربیت کنیم که حداقل در سطح کادرهاى مهاجم باشد . مثل ارتش که باید قوى باشد . ما با شناختى که از خلا کادرها داریم، باید مربعهاى خلا را پر کنیم و اولویتها را پیدا کنیم و کادر مناسب براى آن انتخاب کنیم . البته تا اندازهاى در این مسیر گام برداشته شده است .
ما باید با یک نقشه منظم نقاط خلا را بشناسیم و با کادرهاى عامل شروع کنیم . ما براى «روسیه» کادر خیلى کم داریم . روسیه - کشورى عظیم است، زبان مردم کشورهاى آسیاى میانه روسى است . ما در این زمینه چه کردهایم؟ 250 میلیون نفر در دنیا به زبان مالائى صحبت مىکنند و جمعیتى در حدود 450 میلیون نفر به زبان اسپانیولى صحبت مىکنند . ما در این زمینه براى آنها چه کردهایم؟ خلاصه اینکه شناسایى رسالت، شناسایى کادر، شناسایى خلا و نقاط اولویت، و پرکردن آنها با امکانات، از امور ضرورى و داراى اولویت است .
اگر حوزه براى تبلیغ خارج از کشور افرادى را آموزش بدهد، علاوه بر مواد سنتى که آموزش داده مىشوند، چه موادى را براى تدریس مهم مىدانید؟
جغرافیاى سیاسى جهان، شناخت جریانهاى فرهنگى - اجتماعى جهان (این بحثبسیار بزرگى است که گرایشهاى مردم امریکاى مرکزى را بشناسیم; باید به صورت تخصصى شرایط آن منطقه را ببینیم و به عنوان مکمل درسهاى حوزه قرار بگیرند) و زبان که بسیار مؤثر است .
در جمهورى اسلامى سازمانها و نهادهاى بینالمللى مختلفى وجود دارند; مانند سازمان فرهنگ، مجمع جهانى اهل بیت (سلام الله علیهم) و مجمع التقریب که هرکدام از اینها بخشى از کارهاى بینالمللى را به عهده دارند . به نظر حضرت عالى چه خلاهایى وجود دارد که بخش بینالملل حوزه باید به آن پوشش بدهد؟
اگر نگاه خود را به سطح تبلیغات جمهورى اسلامى معطوف کنیم، مىبینیم که امروز بیش از چهل ارگان فرهنگى و تبلیغى هرکدام با بودجه ، ایده . استراتژى و رهبرى مستقل کار مىکنند، اسامى این سازمانها را خدمت مقام معظم رهبرى ارائه کردیم . اگر بخواهیم وضع تبلیغات اسلامى جمهورى اسلامى ایران را بررسى کنیم، باید حرکت را از یک مرکز هدایت کرد و لازمه این کار آن نیست که به صورت کامل این ارگانها را منحل کنیم، بلکه باید مانند بازوى این مرکز اصلى باشند، براى مثال «مجمع جهانى اهل البیت» شیعیان، «سازمان حوزهها و مدارس علمیه خارج از کشور» ، مدارس و حوزهها و «سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى» کارهاى رسمى جمهورى اسلامى را تحت پوشش قرار بدهند .
یک مرکز اینها را هدایت کند و پشتیبان آنها باشد و در یک طرح عظیم که نمىتوانند به تنهایى اجرا کنند، هر کدام بخشهایى از این طرح را اجرا کنند و حداقل با یکدیگر آشنا شوند تا طرح رسالت جمهورى اسلامى در جهان را تحت پوشش قرار بدهند .
مراکز باید هماهنگ باشند و مثل خون در رگهاى این جریان جارى شوند . بعضى مىگویند که این خیالبافى است، ولى من مىگویم که خیالبافى نیست . اگر یک مرکز دیگر مراکز را هدایت کند و ابتدا با پرکردن خلاهاى تبلیغاتى جمهورى اسلامى شروع کند، و در داخل کشور، به عنوان مثال براى سیستان و بلوچستان هر مرجع یک مبلغ مىفرستد که خلاف «مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى» سخن مىگویند و هم دیگر را خنثى مىکنند، ولى اگر یک مرکز که همه قبول کردهاند، محوریت داشته باشد، این مرکز مىتواند رسالتحوزه در جهان را دنبال کند و بین ارگانهاى فرهنگى جمهورى اسلامى رابطه برقرار کند و از نظر فکرى کادر را تغذیه کند . براى هماهنگى این حرکت دو کار باید انجام بگیرد:
1 . رسالتحوزه در جهان تعریف شود .
2 . ارتباط و تکمیل مراکز موجود ایجاد شود; براى مثال: حرکت «مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى» که مبشر حرکت اسلامى و وحدت مشترک است، در داخل و خارج کشور مخالف دارد . هدف مجمع پیدا کردن زمینههاى مشترک براى همکارى است; ما نه توحید مذاهب و نه حمله یک مذهب به یک مذهب دیگر - هیچ کدام را نمىخواهیم . ما نه مبلغ شیعه هستیم و نه خودمان از سنى متاثر هستیم . زمینههاى الفت گرفتن قلبها زیبا و مقبول عقل است و مخالفین آن در سطح جهان روز به روز از بین مىروند و دعوت مجمع گسترش مىیابد .
الجزایر گفته است، بیایید اینجا جلسه بگذارید که در آنجا یک شیعه هم وجود ندارد; اردن، مغرب، لبنان، الازهر، سوریه و بحرین از ما دعوت کردهاند و این حرکت در جهان روز به روز بیشتر شناخته مىشود، زیرا منطبق با فطرت است .
در حوزه برخى از حرکت مجمع تقریب شناختى ندارند، بلکه در بعضى از حرکتها ما و بعضى از دوستان مقصر هستیم، ولى یک حرکت زیبا تشیع را تا الازهر پیش برد و ما به دانشگاه الازهر رفتیم و در خصوص رئیس دانشگاه و مفتى الازهر در مورد زمینههاى مشترک صحبت کردیم که در الاهرام منتشر شد . ما در الجزایر که حتى یک شیعه هم ندارد، تشیع را مطرح کردیم; بنابراین آنها که شیعه و خیلى ولایى هستند، باید از این حرکت استقبال کنند .
ارتباط حوزه باید با «مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى» بیشتر باشد و آن را بشناسند و اگر انحرافى در آن مشاهده مىشود اعلام گردد تا خود را اصلاح کند، حوزه تحقیقات مجمع را پشتیبانى کند و از اهداف آن پشتیبانى به عمل آورد .
شنیده شد که چند وقت پیش یکى از آقایان حوزوى به عدهاى از اعضاى مجمع به شدت حمله کرده و گفته است: تقریب یعنى تسنن .
ما که پوست و خونمان با محبت اهل بیت (سلام الله علیهم) رشد کرده و تربیتشده، مبلغ اهل سنتشدهایم؟! ! معناى این حرف جهل آن آقا است .
چنانکه اطلاع دارید، دویست و پنجاه مرکز پژوهشى حوزوى که عمدتا از طلاب و فضلاى حوزه تشکیل شده است، وجود دارد، ولى یک نارسایى و کاستى مهم مشهود است و آن عدم پاسخگویى و توانمندى به نیازهاى فکرى دنیا است و نمىتوانند نیازشناسى یا موضوعشناسى از واقعیتهاى بیرونى دنیا داشته باشند .
ما در روش بحث و هماهنگى مؤسسات فرهنگى نقص داریم و یک مرکز باید اینها را هماهنگ کند .
ببینید در «مجمع الفقه جده» روش بحثبه این صورت است (البته من عضو هیئت رییسه هستم و چیز زیادى است که یک شیعه عضو هیئت رییسه آن جا باشد، آن هم در جایى که 99 درصد اعضاى آن سنى هستند) که هیئت رییسه موضوعى را که بیشتر مورد نیاز است، انتخاب مىکند و به اعضاى آن که از 57 کشور هستند، مىفرستند . به همه اعضا گفته مىشود که در هر موضوعى که مىخواهید بنویسید و از کارشناسان فقهى نیز براى نوشتن دعوت مىشود که درباره این موضوعات تحقیقات خود را ارائه کنند . اعضاى مجمع الفقه، نمایندگان رسمى کشورها و مفتیان یا کارشناسان فقهى هستند . مثل: یوسف القرضاوى، وهبه زحیلى، عبدالستار ابوحده و ... که ایشان طراح موسوعه کویت است . این مقالات را جمعآورى مىکنند و تکثیر مىکنند و براى همه اعضا مىفرستند و مىگویند، در مدت معین، مثلا ده روز آن مقالات را مطالعه کنند و نظرات خود را با واقعیتها تطبیق کنند . همچنین یک بخش توصیفى در تحقیق وجود دارد که در آن بررسى مىکنند که آیا توصیف با واقعیت منطبق استیا خیر؟
چندى پیش در قطر، به مدت ده روز، صبح و عصر تشکیل جلسه داده مىشد . یک موضوع صبح و یک موضوع عصر مطرح مىشد و همه مقالات آن موضوع، مثلا مدرنیته را به یک استاد مىدهند تا مطالعه، جمعبندى و عرضه کند .
اعضا مقالهها را از قبل داشتند و روى آن فکر کردهاند و حالا دوباره عرضه مىکنند . پس از طرح موضوع در جلسه، در صورتى که مقاله را خوب عرضه نکرده باشد، به صاحب مقاله فرصت مىدهند تا آن را تکمیل کند . بنده به یاد دارم که بحثى داشتم و به عمق مباحث اصولى حوزه و رابطه اجتماع امر و نهى رفتم و این بحث را عنوان کردم، آقایى گفت: هذا بحث فلسفى لانفهم . (این بحث فلسفى است که ما آن را نمىفهمیم)، بالاخره با مثال توضیح دادم که یک «صل» داریم و یک «لاتصل» .
در پایان کمیتهاى از رییس و بهترین نویسندگان، مقاله را انتخاب مىکنند تا فقط یا قطعنامه یا بیانیه را بنویسند و بیاورند . پس از ارائه روز آخر در یک جلسه محرمانه پیش از کنفرانس مطبوعاتى یکى یکى مىخوانند و هرکس اعتراض دارد مىگوید . این یک روش است و فتواها به اکثریت گفته مىشود .
ما هم در روش، هم در مرحله هماهنگى و هم در موضوعشناسى نقص داریم و به تجدیدنظر نیاز داریم . شاید تجدیدنظر کردیم و به یک چیز جدیدى نرسیدیم . من نمىخواهم بگویم که این روش اشکال دارد، بلکه مىگویم تجدیدنظر نیاز دارد تا بتوانیم سالتخود را انجام دهیم .
نیروهاى عظیمى در حوزه هستند و حوزه با برکت است . خود اهل بیت (ع) بزرگترین پشتوانه حوزه هستند، به شرطى که خود ما باور کنیم و دشمنان را هم باور کنیم . ما دشمن را باور نکردهایم و آن را دست کم گرفتهایم .
با این منظور، در خدمتشما هستیم تا از تجارب ارزشمند حضرتعالى که در این زمینه به آن رسیدهاید، استفاده کنیم ، بنابراین، به اعتقاد شما مهمترین نیازها و حساسیتهاى شرایط کار اسلامى در عرصه بینالملل چیست؟
ضمن تبریک به شما، به دلیل توجه به این موضوعات در حوزه، و آرزوى موفقیت در برپایى و رسیدن به هدفهاى ترسیم شده .
به اعتقاد من، شرایط تعیین کننده نیازها است که شامل دو چیز است: 1 . میزان ادعاى ما (ما چقدر ادعا داریم؟)
2 . شرایط چه نیازهایى را مطرح مىکند؟ ادعاى ما پس از پیروزى انقلاب اسلامى ایران و بر عهده گرفتن رهبرى بیدارى اسلامى بالا رفته است; ادعاى ما تجدید اسلام و رهبرى بیدارى اسلامى در جهان است .
بهترین هنر امام خمینى (قدسسره)، تثبیت این رهبرى و جلب توجه همه دلسوزان جهان اسلام به ایشان بود; یعنى همه منتظر هدایتهاى امام بودند، پس شرایط و ادعا در سطحى جهانى بود . جهان اسلام براى حل مشکلات خود به راه حل نیاز دارد و ما باید این مسیر بیدارى اسلامى را به انتها برسانیم، تا اینکه رسالت اسلام را در مسیر تمدن بشرى نشان بدهد .
توجه کنید! ادعاى ما بسیار بزرگ، واقعى و برگرفته از واقعیت اسلام است، زیرا اسلام دینى جهانى است، و ما ادعاى تجدید جهانى «اسلام» را داریم . ما باید ضمن حفظ شعارهاى اسلام، راه حلهاى آن را به همه جهان اسلام ارائه بدهیم .
در ابتداى انقلاب، یک پروفسور فلسطینى الاصل (تبعه امریکا) به تهران آمد; وى رئیس مرکز اسلامى واشنگتن و دبیر کل حرکت اسلامى کردن همه دانشگاههاى جهان اسلام بود و قصد داشت پاسخ انقلاب براى اسلامى کردن را بشنود و آن را در همه دانشگاههاى جهان اسلام پیاده کند; از جمله دانشگاه عظیم اسلامى و بینالمللى کوالالامپور .
انتظارات جهانى براى ارائه راه حلها از حوزه زیاد است و حوزه ناگزیر باید به این پرسشها پاسخ بدهد . متاسفانه این روند در حوزه آغاز نشد و اگر ما طرح و انتقاداتى براى اصلاح مطرح کردیم، دشمن طرح وسیعترى را علیه بیدارى اسلامى مطرح کرد و مىکند .
زمینههاى فکرى تئوریسینهاى دشمن، نظم نوین جهانى و اعلام جهانى سازى را در پى داشت; یعنى غربىسازى یا امریکایى کردن تمام روابط جهان، اعم از روابط سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و ارتباطاتى .
براى این طرح افرادى مانند «فوکویاما» ، «هانتینگتون» ، «برایان» و ... . تلاش مىکنند و در صددند مکتب استعمار فکرى غرب را بار دیگر احیا کنند; با نگاهى تحقیرآمیز با جهان اسلام برخورد مىکنند و زمینه جهانى سازى را فراهم مىکنند .
از یک طرف چالش بسیار عظیم است و از طرف دیگر، جهان اسلام اعلام نیاز کرده است; با توجه به این مسائل، حوزه نمىتواند با مباحث و روشهاى قدیمى که برخى از آنها فرضى است، پاسخگوى نیاز دنیاى امروز باشد; مسائلى مانند مسئله بردگان و مطرح کردن مسائل قدیمى یا ساکت ماندن، یعنى عقب ماندن از مسیر تمدن بشرى . به طور خلاصه دو عامل باید ما را وادار به تجدید نظر در بحثها، موضوعات، طرح بحث و عرضه آن بکند و با نگاهى جهانى پاسخ این نیازها را بدهیم . به اعتقاد من، ما از آن اوج عظیم تحول پس از انقلاب ماندهایم .
در قرن بیستم میلادى دو نوع استعمار تجربه شده است: 1 . اشغال کامل استعمارى میانه جنگ جهانى اول و دوم که جهان اسلام تحت اشغال استعمارى قرار گرفت (آنها هم که مستقل بودند، حاکمان آنان سر سپرده بودند) که پس از تحولات جهانى، استعمار مجبور شد به این کشورها استقلال دهد .
2 . مرحله دوم استعمار، تشکیل کشورهاى ناسیونالیستى کوچک ضعیف با حکومتبه ظاهر مستقل، ولى در باطن مجرى طرحهاى استکبار جهانى است .
در مرحله دوم استعمار، پس از تشکیل کشورهاى ناسیونالیستى (بعد از جنگ جهانى دوم)، جهان غرب به یک باره با موج عظیمى به نام اسلامى شمولى مواجه شد; اسلام شمولى یعنى احساس یک امت اسلامى با شخصیتها و واحدیتخود .
این اسلام در اواخر دهه شخصیت میلادى و اواسط آن خود را نشان داد و در انتها استکبار جهانى در اواخر دهه 1960 میلادى مجبور شد، به قبول یک سازمان سیاسى تن در دهد . این سابقه نداشت; براى مثال مسیحىها، سازمان کنفرانس مسیحى و یهودىها سازمان کنفرانس یهودى تشکیل نداده بودند و استکبار به ناچار به تشکیل آن تن در داد، حتى مزدورانش را هم به شرکت و تشکیل آن مجبور کرد; شاه یکى از مؤسسین «سازمان کنفرانس اسلامى» بود× چون یک حس عظیم اسلامى در اواخر دهه شصت، به خصوص بعد از آتشسوزى بیتالمقدس به وجود آمد . این سازمان براى خاموش کردن این حس و دادن یک پاسخخیالى و یک شبه وحدت تشکیل شد .
البته اصل هدف این سازمان با ارزش است، ولى بالاخره پاسخ دادن به این حس و طرح کردن آن براى مسلمانان ساکتکننده بود و دیدیم که پس از سالهاى دهه هشتاد میلادى، استعمار این سازمان را از جان انداخت، توانایى آن را گرفت و آن را بىخاصیت کرد، به طورى که در تهاجم عراق علیه ایران، مسئله فلسطین، تهاجم عراق علیه کویت و اخیرا در تهاجم امریکا علیه عراق ىخاصیتبود و هیچ نقشى بر عهده نداشت .
اواخر دهه 1960 میلادى اسلام شمولى عظیمى بوجود آمد و بیدارى اسلامى کم کم رشد کرد و نتیجه آن پیروزى انقلاب اسلامى ایران در سال 1979 میلادى (1357 شمسى) بود که بزرگترین جهش آن بود .
پس از آن، گام عظیم دیگر، پیروزى مجاهدین افغانى در جنگ با شوروى بود، فروپاشى شوروى در سال 1990 م معلول تحولات عظیم آن کشور و شکست آن در افغانستان بود . در اینجا استعمار احساس خطر کرد و به حرکت جهانى سازى سرعتبخشید و پس از فروپاشى شوروى، اولین کسى که واژه جهانى سازى را مطرح کرد، پدر همین جورج بوش فعلى بود و چون زمینه آن را مهیا ندید، صبر کرد و تئوریسینهاى امریکایى، استراتژى جدیدى را در سال 1992 نوشتند و کمیتهاى تشکیل شد که در سال 1997 م امریکا اهداف استراتژى نوین را چنین اعلام کرد: 1 . برترى امریکا بر دیگر کشورها . 2 . ضربه زدن به اسلام و مسلمانان . امریکا اسلام را که مثل غول در برابرش سربلند کرده بود «اسلام مسلح» نامید .
از آن موقع طرحهاى آنان تغییر کرده و براساس آن سیاست آمریکا شکل گرفت . طرحهایى مانند 1 . سعى در تغییر نقشه سیاسى منطقه 2 . مشروعیت دادن به اسرائیل، در نتیجه آن . 3 . شکستن قدرت اسلام .
با این مسیر، «حوزه» مدعى آن پیام بزرگ است، ولى باید محصول کارهاى آن اینگونه باشد که از حوالى جهان دور باشد .
از گفتههاى شما مىتوان نگاه حضرتعالى درباره حوزه را به دست آورد، اما اگر ممکن بود که به صورتى صریح و شفافتر نظر خود را در رابطه با ساختار فعلى حوزه بیان کنید، این فاصله و انطباق آن با شرایط و نیازهاى بینالمللى چقدر است؟
فاصلهها بسیار بسیار زیاد است; تمرکز ارکان حوزه بر دو چیز است:
1 . اجتهاد فردى .
2 . معتمد سازى کتابهاى قدیمى فقهى (قابل اعتماد دانستن کتابهاى قدیمى فقه) و در نتیجه آن عدم اجازه براى تحول در مسیر و منابع بحث .
3 . جدا بودن مرجعیت و مراجع از هم .
طلبه براى رسیدن به آن مرجعیت اعلا، باید مسیر را فردى طى کند، با آنکه ممکن است چند مرجع در یک کوچه کنار هم زندگى کنند، یک دیگر را نخواهند دید و مسائل را با یک دیگر هماهنگ نخواهند کرد . این نقطه ضعف، یکى از عقبماندهترین روشهاى رهبرى در جهان است; جز شیعه، هیچ طایفهاى در جهان نیست که بزرگان و رهبرانش مجلس برنامهریزى نداشته باشند .
در تبیین نقاط ضعفى که به آن اشاره کردم باید بگویم که ما به هیچ وجه فکر ایجاد یک اجتهاد جمعى و مجموعهاى نیستیم . عدم تحول در (کتابهاى قدیمى فقه)، روشهاى تدریسى و موضوعات قدیمى که اکنون نیز از آن بحث مىکنند . عدم هماهنگى در مسیر هدایت فکرى جهان .
این مطالب درست استیا خیر من از حوزه دور هستم، اینها ارکان کار در حوزه هست، البته نقایص زیادى وجود دارد و با نقایص موجود، حوزه مطلقا پاسخگوى آن تحول بزرگ نیست .
نزدیکترین به ما اهل سنت هستند; آنها با همه نقایصى که دارند افتخار ما این است که حوزه و فقه ما از دولت مستقل است . حتى با وجود اینکه دولت اسلامى بر پا کردهایم، حوزه ما مستقل است . متاسفانه فقه اهل سنت مرتبط با دولت است، ولى همین اهل سنتبنا به مقتضیات زمان، به سمت اجتهاد مجمعى پیش رفتهاند; مانند «مجمع الفقه الاسلامى» در «جده» «مرکز بحوث الاسلامى» در «مصر» و مراکز دیگر که بر پایه اجتهاد مجمعى است; آنها روى اجتهاد مجموعهاى کار مىکنند .
حال کسى پیدا شود و بگوید، ازکجا مىتوان حجیت فتواهاى آنها را به دست آورد؟
ما مسئله تقلید را به روش عقلا بنا کردهایم، مگر دلیل لفظى داریم؟! روایت «فللعوام ان یقلدوه ...» روایت ضعیف و مردهاى است، براساس رجوع جاهل به عالم است، امروز در کل جهان و در مسئله رجوع جاهل به عالم، عالم فردى ارزش ندارد .
براى معالجه یک بیمار، پزشکان کمیسیون (کمیته) تشکیل مىدهند ما نظر این گروهها را از یک پزشک متخصص یا یک دکتر بهتر مىدانیم . تجمع یک کمیته و نظر دادن آنها، یک روش احسن و عقلایى است . اگر روش عقلا مبناى تقلید است، پس اجتهاد مجمعى راه درستى است . منظور من این است که اهل سنت این مسئله را دنبال کردهاند .
مسئله دیگر اینکه علما جمع مىشوند و مسائل جدید را مطرح مىکنند، من شما را به تصمیمات «مجمع الفقه» جده ارجاع مىدهم . آنها مسائلى مانند «سکولاریزم» ، «مدرنیته» ، «حقوق بشر» و ... را مورد بحث و بررسى فقهى قرار دادهاند و به عنوان موضوعات مطرح بحث کردهاند که چه کنیم؟ مسائل نو از قبیل مرگ به معناى جدید آن، مسئولیتخلبان اگر هواپیما سقوط کرد و خود زنده ماند، آیا این خلبان مسئولیت دارد؟ مرگ چیست؟ بانکهاى شیر، خون، نطفه و تولید مثل مصنوعى و مسائل بیمه را مطرح کردهاند .
من نمىگویم که اجتهاد فردى علماى ما در مورد موضوعات جدید ضعیف است، بلکه ما از آنها قوىتر هستیم، ولى آنها به این سمت رفتهاند، به صورت اجتهاد مجمعى، و این موضوعات جدید و مستحدثه را مطرح و حل کردهاند .
حال ببینید که آیا ما به این اشکالاتى که در جامعه درباره دین مطرح شده است، جواب دادهایم؟ آیا براى حقوق بشر سمینار برگزار شده است؟ آیا مدرنیته و سکولاریزم را مطرح کردهایم؟ بر روى این مسئله بحث کردهایم که آیا مىتوان حکمت را به دادگاههاى بینالمللى ارجاع بدهیم؟ آیا این خلاف متون ما نیست؟ آیا حکمیت را مىتوان به دادگاه لاهه برد؟ آیا مىتوان به دولت اسلامى اجازه داد که به آنجا برود و این علتحکمیت نیست؟ این بحث در اینجا به صورت متفرقه و فردى مطرح شده و به شکل مجموعهاى اصلا مطرح نیست . اعتقاد اینجانب بر این است که حوزه حداقل در این سه رکن گفته شده، به تحول نیاز دارد .
اگر بخواهیم مثلا هشت مرکز از جهان مثل الازهر، مجمع الفقه و ... را بررسى کنیم و راههاى ارتباط را پیگیرى کنیم، چه مواردى را نام مىبرید؟
مراکز معلوم هستند; «مرکز الازهر» ، «مرکز زیتونه» و ... . همچنین یک مرکز باید بر روى «ترکیه» کار کند زیرا ترکیه دارد به صورت جهانى کار مىکند . آذربایجان . ترکمنستان و قزاقستان به رهبرى ترکیه به دنبال ترکیه بزرگ هستند . یک مرکز بر روى «پاکستان» کار کند; مرکزى در مورد «اندونزى» ، که در آنجا دو حرکت عظیم وجود دارد: «نهضت العلما» که 60 تا 70 میلیون عضو دارد و «محمدیه» که 30 الى 40 میلیون عضو دارد . اندونزى قصد دارد همه منطقه مالزى، سنگاپور، برونئى و استرالیا را تحت پوشش خود قرار بدهد . در «عربستان سعودى» «مرکز امالقرى» و «جامعه الامام محمد بن سعود» است .
این مراکزى که اشاره فرمودید، باید شناسایى بشود، چه راهکارهاى ارتباطى وجود دارد که حوزه علمیه بخواهد با آنها ارتباط برقرار کند؟
زمینههاى زیادى وجود دارد: 1 . هیئتهایى براى بازدید از این مراکز به آنجا بروند که از کارهاى مقدماتى است و هیئتى که مىخواهد به آنجا برود، باید اطلاعاتى از این مراکز داشته باشد; از قبیل نوع رهبرى و گرایش، تا بتواند در آنجا ارتباط برقرار کند .
2 . توافق و تبادل دانشجو با آن مراکز; طبیعى است که بهترین راه نفوذ در آن مراکز ارسال هدفدار دانشجو و طلبه به آن است، تا بافت آن مرکز را بشناسند و با آن ارتباط برقرار کند . براى مثال حرکت «مرحوم قمى» در قاهره چه حرکت زیبایى بود; حرکتى فردى، ایشان تنها در الازهر نفوذ کرد و به جایى رسید که شیخ الازهر فتواى تاریخى خود را صادر کرد .
تحقیق کتابها، طرحهاى علمى و پژوهشى باید انجام بگیرد و از آن کاملا استقبال شود . امروز زمینه استقبال از طرحهاى مشترک زیاد است، طرحهایى از قبیل علمى، تاریخى و ... . با روشهاى گوناگون مىتوان ارتباط برقرار کرد . حضور من در مجمع الفقه جده با کل مفتیان جهان رابطه ایجاد کرده است; آن هم رابطه دوستانه . هفته قبل رییس مجلس عربستان «صالح بن حمید» و به صورت دوستانه، به «مجمع التقریب مذاهب اسلامى» آمد .
از مراکز بینالمللى باید براى ایجاد همین رابطه استفاده کرد، مانند مجمع الفقه الجده که اینجانب بیستسال است که عضو آن هستم، نشریه چاپ کرده و صادر مىکند که من 45 شماره آن را دارم که مجلهاى کاملا جدى است . همه مصاحبات، مذاکرات و سخنرانىها در آن چاپ شده است .
یکى از راههاى ارتباط با دنیاى اسلام از طریق همین مجامع بینالمللى علمى - اسلامى است .
به دو نکته اساسى اشاره فرمودید: رهبرى فکرى و مقتضیات فکرى حوزه، تربیت کادر براى ماموریتهاى اسلامى . به نظر حضرت عالى براى تربیت این کادر اکنون چه اقداماتى باید صورت بگیرد، چه خلاهایى در حوزه هست و چرا این کادر تربیت نمىشود؟
تربیت کادر دو مرحله دارد: 1 . تربیت علمى کادر از لحاظ قدرت فقهى، اصولى و حدیثى که این مسئله به برنامهریزى نیاز دارد; کادرى که تربیت مىشود، باید جامعیت داشته باشد، نه اینکه ما روى فقه و اصول توجه کنیم و حدیث و تفسیر را فراموش کنیم . کسى که تربیت مىشود باید به صورت تخصصى تربیتشود تا هدایت گر باشد .
اگر یک فقیه یا محدث تربیت کنیم، هر چند نفر که باشد، در واقع یک فرد جامع مىشوند . در صورتى که این کادرها از لحاظ تربیت علمى باید جامع باشند .
2 . کادر علمى به تربیت تکمیلى نیاز دارد، افق سیاسى آنها باید رشد کند و اطلاعات آنها با تئورىهاى سیاسى تکمیل شود تا توانایى شناسایى جغرافیاى مناطق مختلف جهان را داشته باشند . کادرهاى ما از لحاظ معلومات و اطلاعات ناقص هستند، ممکن است در یک جنبه تمرکز داشته باشد و دیگر جنبهها فراموش شده باشد و نگاه تکمیلى نسبتبه سطح جهان و نیازهاى آن ندارد .
امروز تحدىطلبى است; قرآن تعبیر زیبایى دارد و مىگوید: «والذین کفروا بعضهم اولیاء بعض الا تفعلوه تکن فتنه فى الارض و فساد کبیر» (انفال/73) ; یعنى آنان که کافر شدند، بعضى دوست دار و مددکار یکدیگرند و شما مسلمین، اگر آن را که خدا دستور داده، به کار نبندید، همانا فتنه و فساد بزرگ زمین را فراخواهد گرفت .
ما باید کادرهاى تربیت کنیم که حداقل در سطح کادرهاى مهاجم باشد . مثل ارتش که باید قوى باشد . ما با شناختى که از خلا کادرها داریم، باید مربعهاى خلا را پر کنیم و اولویتها را پیدا کنیم و کادر مناسب براى آن انتخاب کنیم . البته تا اندازهاى در این مسیر گام برداشته شده است .
ما باید با یک نقشه منظم نقاط خلا را بشناسیم و با کادرهاى عامل شروع کنیم . ما براى «روسیه» کادر خیلى کم داریم . روسیه - کشورى عظیم است، زبان مردم کشورهاى آسیاى میانه روسى است . ما در این زمینه چه کردهایم؟ 250 میلیون نفر در دنیا به زبان مالائى صحبت مىکنند و جمعیتى در حدود 450 میلیون نفر به زبان اسپانیولى صحبت مىکنند . ما در این زمینه براى آنها چه کردهایم؟ خلاصه اینکه شناسایى رسالت، شناسایى کادر، شناسایى خلا و نقاط اولویت، و پرکردن آنها با امکانات، از امور ضرورى و داراى اولویت است .
اگر حوزه براى تبلیغ خارج از کشور افرادى را آموزش بدهد، علاوه بر مواد سنتى که آموزش داده مىشوند، چه موادى را براى تدریس مهم مىدانید؟
جغرافیاى سیاسى جهان، شناخت جریانهاى فرهنگى - اجتماعى جهان (این بحثبسیار بزرگى است که گرایشهاى مردم امریکاى مرکزى را بشناسیم; باید به صورت تخصصى شرایط آن منطقه را ببینیم و به عنوان مکمل درسهاى حوزه قرار بگیرند) و زبان که بسیار مؤثر است .
در جمهورى اسلامى سازمانها و نهادهاى بینالمللى مختلفى وجود دارند; مانند سازمان فرهنگ، مجمع جهانى اهل بیت (سلام الله علیهم) و مجمع التقریب که هرکدام از اینها بخشى از کارهاى بینالمللى را به عهده دارند . به نظر حضرت عالى چه خلاهایى وجود دارد که بخش بینالملل حوزه باید به آن پوشش بدهد؟
اگر نگاه خود را به سطح تبلیغات جمهورى اسلامى معطوف کنیم، مىبینیم که امروز بیش از چهل ارگان فرهنگى و تبلیغى هرکدام با بودجه ، ایده . استراتژى و رهبرى مستقل کار مىکنند، اسامى این سازمانها را خدمت مقام معظم رهبرى ارائه کردیم . اگر بخواهیم وضع تبلیغات اسلامى جمهورى اسلامى ایران را بررسى کنیم، باید حرکت را از یک مرکز هدایت کرد و لازمه این کار آن نیست که به صورت کامل این ارگانها را منحل کنیم، بلکه باید مانند بازوى این مرکز اصلى باشند، براى مثال «مجمع جهانى اهل البیت» شیعیان، «سازمان حوزهها و مدارس علمیه خارج از کشور» ، مدارس و حوزهها و «سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامى» کارهاى رسمى جمهورى اسلامى را تحت پوشش قرار بدهند .
یک مرکز اینها را هدایت کند و پشتیبان آنها باشد و در یک طرح عظیم که نمىتوانند به تنهایى اجرا کنند، هر کدام بخشهایى از این طرح را اجرا کنند و حداقل با یکدیگر آشنا شوند تا طرح رسالت جمهورى اسلامى در جهان را تحت پوشش قرار بدهند .
مراکز باید هماهنگ باشند و مثل خون در رگهاى این جریان جارى شوند . بعضى مىگویند که این خیالبافى است، ولى من مىگویم که خیالبافى نیست . اگر یک مرکز دیگر مراکز را هدایت کند و ابتدا با پرکردن خلاهاى تبلیغاتى جمهورى اسلامى شروع کند، و در داخل کشور، به عنوان مثال براى سیستان و بلوچستان هر مرجع یک مبلغ مىفرستد که خلاف «مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى» سخن مىگویند و هم دیگر را خنثى مىکنند، ولى اگر یک مرکز که همه قبول کردهاند، محوریت داشته باشد، این مرکز مىتواند رسالتحوزه در جهان را دنبال کند و بین ارگانهاى فرهنگى جمهورى اسلامى رابطه برقرار کند و از نظر فکرى کادر را تغذیه کند . براى هماهنگى این حرکت دو کار باید انجام بگیرد:
1 . رسالتحوزه در جهان تعریف شود .
2 . ارتباط و تکمیل مراکز موجود ایجاد شود; براى مثال: حرکت «مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى» که مبشر حرکت اسلامى و وحدت مشترک است، در داخل و خارج کشور مخالف دارد . هدف مجمع پیدا کردن زمینههاى مشترک براى همکارى است; ما نه توحید مذاهب و نه حمله یک مذهب به یک مذهب دیگر - هیچ کدام را نمىخواهیم . ما نه مبلغ شیعه هستیم و نه خودمان از سنى متاثر هستیم . زمینههاى الفت گرفتن قلبها زیبا و مقبول عقل است و مخالفین آن در سطح جهان روز به روز از بین مىروند و دعوت مجمع گسترش مىیابد .
الجزایر گفته است، بیایید اینجا جلسه بگذارید که در آنجا یک شیعه هم وجود ندارد; اردن، مغرب، لبنان، الازهر، سوریه و بحرین از ما دعوت کردهاند و این حرکت در جهان روز به روز بیشتر شناخته مىشود، زیرا منطبق با فطرت است .
در حوزه برخى از حرکت مجمع تقریب شناختى ندارند، بلکه در بعضى از حرکتها ما و بعضى از دوستان مقصر هستیم، ولى یک حرکت زیبا تشیع را تا الازهر پیش برد و ما به دانشگاه الازهر رفتیم و در خصوص رئیس دانشگاه و مفتى الازهر در مورد زمینههاى مشترک صحبت کردیم که در الاهرام منتشر شد . ما در الجزایر که حتى یک شیعه هم ندارد، تشیع را مطرح کردیم; بنابراین آنها که شیعه و خیلى ولایى هستند، باید از این حرکت استقبال کنند .
ارتباط حوزه باید با «مجمع جهانى تقریب مذاهب اسلامى» بیشتر باشد و آن را بشناسند و اگر انحرافى در آن مشاهده مىشود اعلام گردد تا خود را اصلاح کند، حوزه تحقیقات مجمع را پشتیبانى کند و از اهداف آن پشتیبانى به عمل آورد .
شنیده شد که چند وقت پیش یکى از آقایان حوزوى به عدهاى از اعضاى مجمع به شدت حمله کرده و گفته است: تقریب یعنى تسنن .
ما که پوست و خونمان با محبت اهل بیت (سلام الله علیهم) رشد کرده و تربیتشده، مبلغ اهل سنتشدهایم؟! ! معناى این حرف جهل آن آقا است .
چنانکه اطلاع دارید، دویست و پنجاه مرکز پژوهشى حوزوى که عمدتا از طلاب و فضلاى حوزه تشکیل شده است، وجود دارد، ولى یک نارسایى و کاستى مهم مشهود است و آن عدم پاسخگویى و توانمندى به نیازهاى فکرى دنیا است و نمىتوانند نیازشناسى یا موضوعشناسى از واقعیتهاى بیرونى دنیا داشته باشند .
ما در روش بحث و هماهنگى مؤسسات فرهنگى نقص داریم و یک مرکز باید اینها را هماهنگ کند .
ببینید در «مجمع الفقه جده» روش بحثبه این صورت است (البته من عضو هیئت رییسه هستم و چیز زیادى است که یک شیعه عضو هیئت رییسه آن جا باشد، آن هم در جایى که 99 درصد اعضاى آن سنى هستند) که هیئت رییسه موضوعى را که بیشتر مورد نیاز است، انتخاب مىکند و به اعضاى آن که از 57 کشور هستند، مىفرستند . به همه اعضا گفته مىشود که در هر موضوعى که مىخواهید بنویسید و از کارشناسان فقهى نیز براى نوشتن دعوت مىشود که درباره این موضوعات تحقیقات خود را ارائه کنند . اعضاى مجمع الفقه، نمایندگان رسمى کشورها و مفتیان یا کارشناسان فقهى هستند . مثل: یوسف القرضاوى، وهبه زحیلى، عبدالستار ابوحده و ... که ایشان طراح موسوعه کویت است . این مقالات را جمعآورى مىکنند و تکثیر مىکنند و براى همه اعضا مىفرستند و مىگویند، در مدت معین، مثلا ده روز آن مقالات را مطالعه کنند و نظرات خود را با واقعیتها تطبیق کنند . همچنین یک بخش توصیفى در تحقیق وجود دارد که در آن بررسى مىکنند که آیا توصیف با واقعیت منطبق استیا خیر؟
چندى پیش در قطر، به مدت ده روز، صبح و عصر تشکیل جلسه داده مىشد . یک موضوع صبح و یک موضوع عصر مطرح مىشد و همه مقالات آن موضوع، مثلا مدرنیته را به یک استاد مىدهند تا مطالعه، جمعبندى و عرضه کند .
اعضا مقالهها را از قبل داشتند و روى آن فکر کردهاند و حالا دوباره عرضه مىکنند . پس از طرح موضوع در جلسه، در صورتى که مقاله را خوب عرضه نکرده باشد، به صاحب مقاله فرصت مىدهند تا آن را تکمیل کند . بنده به یاد دارم که بحثى داشتم و به عمق مباحث اصولى حوزه و رابطه اجتماع امر و نهى رفتم و این بحث را عنوان کردم، آقایى گفت: هذا بحث فلسفى لانفهم . (این بحث فلسفى است که ما آن را نمىفهمیم)، بالاخره با مثال توضیح دادم که یک «صل» داریم و یک «لاتصل» .
در پایان کمیتهاى از رییس و بهترین نویسندگان، مقاله را انتخاب مىکنند تا فقط یا قطعنامه یا بیانیه را بنویسند و بیاورند . پس از ارائه روز آخر در یک جلسه محرمانه پیش از کنفرانس مطبوعاتى یکى یکى مىخوانند و هرکس اعتراض دارد مىگوید . این یک روش است و فتواها به اکثریت گفته مىشود .
ما هم در روش، هم در مرحله هماهنگى و هم در موضوعشناسى نقص داریم و به تجدیدنظر نیاز داریم . شاید تجدیدنظر کردیم و به یک چیز جدیدى نرسیدیم . من نمىخواهم بگویم که این روش اشکال دارد، بلکه مىگویم تجدیدنظر نیاز دارد تا بتوانیم سالتخود را انجام دهیم .
نیروهاى عظیمى در حوزه هستند و حوزه با برکت است . خود اهل بیت (ع) بزرگترین پشتوانه حوزه هستند، به شرطى که خود ما باور کنیم و دشمنان را هم باور کنیم . ما دشمن را باور نکردهایم و آن را دست کم گرفتهایم .