قدرت براى خدمت و اجراى عدالت
آرشیو
چکیده
متن
شاید کمتر واژهاى را بتوان یافت که کاربردى جهانى و فراتر از مرزهاى مشخص داشته باشد . عدالتیکى از آن واژههاى نادر و جهانى شدهاى است که جهان را درنوردیده و نقاب مرزها را بر چهره خود دریده و چنگ اعتراض بر تارهاى محدودیت افکنده و تمام قرون و اعصار زمانه را معطل خود ساخته است . از همین رو است که مىبینیم تمامى انقلابها اگر نه صرفا براى عدالت و عدالتخواهى، حداقل به بهانه عدالت فلسفه وجودى خود را تبیین و تفسیر کردهاند .
حدیث گفتمانهاى عدالتطلبانه هم خارج از این مدار نیست . اما آیا سرداران، نجبا، کارگزاران، اقویا، ضعفا، فرادستان، فرودستان، نخبگان و تودهها همه به یک مفهوم عدالت را طلبیدهاند؟ کدام عدالت؟ عدالت در خدمت دولت، قدرت، ثروت یا عدالتى که در خدمت این جناح و آن جناح؟ عدالتى که با حیات عدالتخواه مىزید و با ممات او مىمیرد؟ عدالتى که برابرى را مىجوید یا عدالتى که آزادى را فریاد مىکند و یا عدالتى که در ناکجاآباد جغرافیاى زمین یکجانبهگرایى و فزونخواهى را توجیه مىکند؟ به هر حال عدالت را همه خواستهاند . ایرانیان یک قرن پیش از شر استبداد به تاسیس عدالتخانه پناه بردند، چند قرن پیش از میلاد هم افلاطون عدالت را امالفضائل دانست . و پیش از همه کلام وحى نظام هستى را بر محور عدالت و توازن تفسیر کرد و علوم اسلامى در شقوق خود از این واژه و مفهوم متاثر شدند و عدالت در فقه، کلام، سیاست و فلسفه علمى و اجتماعى راه یافت و عدل و عدالتبه تکوینى و تشریعى و اخلاقى و اجتماعى منقسم شد .
نهضتهاى فکرى و علمى هم در برابر نابرابرىهاى اقتصادى و اجتماعى عدالت را چاره یافتند . دو دهه پیش نیز معمار انقلاب اسلامى آرمان عدالتطلبانه را مطرح کرد و مردم چشم امید بر تحقق آن دوختند و اکنون که سالها از آن فریادهاى عدالتخواهانه که از جماران به گوش جهان مىرسید، مىگذرد، دغدغه عدالت، آزمون دشوارى را فراروى کارگزاران نظام نهاده تا کارآمدى خود را در آیینه عدالتبنگرند . نگاههایى که در میان جمع دانشجویى و در آستانه لیالى قدر و شهادت صداى عدالت انسانى فرصتبازتاب از همان کانون عدالتطلبى - جماران - یافتبر آن بود تا میزانى از التزام نسل و نظام به عدالت را تحلیل کند . و عدالت نه صرفا واژه، که چه حقیقت تاملبرانگیزى است!
حضرت امام خمینى (ره) تز جدیدى از اجراى عدالت را در برابر سرمایه داران و قدرتمندان ارائه داد و آن اینکه قدرت آرى، ثروت آرى، اما قدرت و ثروت براى خدمت!
امام در اقتصاد اولویت را به طبقه محروم، یعنى فراموش شدگان تاریخ مىداد و مکررا حکومتىها را از خیانتبه مردم و خدا پرهیز مىداد، زیرا فساد مالى یک ویروس هوشمندى است که هدفش را میان مسئولین انتخاب مىکند; یعنى سراغ هر کس نمىرود و مىداند که زمینه در چه کسانى آماده شده است .
امام در اخلاق به شدت با ریاکارى، مقدسمآبى، زهدفروشى و در عین حال غربزدگى، فسق و فجور مخالف بود . ایشان با ترویج اخلاق سرمایه دارى به نام ترویج اخلاق آزادى مخالفت مىکرد . در حوزه سیاست داخلى با قشرىگرى و استبداد و نیز روشنفکرىهاى التقاطى و دموکراسى به شدت مخالف بود . امام تئورى ولایت فقیه را در برابر استبداد و دموکراسى غربى مطرح کرد; یعنى هم استبداد و هم دموکراسى غربى را به گورستان فرستاد و نظریه جدیدى در فلسفه سیاسى دنیا مطرح کرد که باید بیشتر در اندیشههاى ایشان تدبر کرد تا مسئله شفاف شود . امام به تکثر در میان انقلابیون و تعصب و غیرت در برابر جبهه مخالفین انقلاب معتقد بود و با هیچ کس عقد اخوت دائمى نبست و براساس عقاید، نه بر اساس منافع حرکت مىکرد .
در حوزه سیاستخارجى برخلاف نظر برخى که معتقد بودند، سخنان امام تنشزا است، هرگز چنین نبود . امام در صحبتهاى خود هرگز به ترور، بمبگذارى و لشکرکشى و ... تشویق نمىکرد .
امام به دنبال صدور انقلاب و ارزشهاى اسلامى و تشکیل اتحاد جماهیر اسلامى در جهان بود . امام به دنبال نابودى اسرائیل و گسترش روح شهادت، و نه تنش و خشونت، بود و کسانى را که با استعمار اهل معامله بودند، طرد مىکرد .
امام تز قدرت براى قدرت یا قدرت براى ثروت، یعنى دو تز لیبرالیسم و توتالیتاریسم را رد کرد و گفت قدرت آرى . ثروت آرى، اما قدرت و ثروت براى خدمت و اجراى عدالت که هدف واقعى است . این تز سوم توانستبا هر دو تز شرق و غرب مقابله کند .
امام مىفرموند: اگر مراقبت نکنید بدترین دشمنان خودتان، خودتان هستید . علىرقم همه اولتیماتومها حکم سلمان رشدى را تایید کرد و بر آن مصمم بود .
امام اختلاف نظر در داخل حکومت را تا اندازهاى که موجب تضعیف انقلاب و مردم نشود، تحمل مىکرد و در خط قرمزها که مصالح نظام به خطر مىافتاد، حتى با نزدیکترین افرادش سازش و مدارا نمىکرد .
حدیث گفتمانهاى عدالتطلبانه هم خارج از این مدار نیست . اما آیا سرداران، نجبا، کارگزاران، اقویا، ضعفا، فرادستان، فرودستان، نخبگان و تودهها همه به یک مفهوم عدالت را طلبیدهاند؟ کدام عدالت؟ عدالت در خدمت دولت، قدرت، ثروت یا عدالتى که در خدمت این جناح و آن جناح؟ عدالتى که با حیات عدالتخواه مىزید و با ممات او مىمیرد؟ عدالتى که برابرى را مىجوید یا عدالتى که آزادى را فریاد مىکند و یا عدالتى که در ناکجاآباد جغرافیاى زمین یکجانبهگرایى و فزونخواهى را توجیه مىکند؟ به هر حال عدالت را همه خواستهاند . ایرانیان یک قرن پیش از شر استبداد به تاسیس عدالتخانه پناه بردند، چند قرن پیش از میلاد هم افلاطون عدالت را امالفضائل دانست . و پیش از همه کلام وحى نظام هستى را بر محور عدالت و توازن تفسیر کرد و علوم اسلامى در شقوق خود از این واژه و مفهوم متاثر شدند و عدالت در فقه، کلام، سیاست و فلسفه علمى و اجتماعى راه یافت و عدل و عدالتبه تکوینى و تشریعى و اخلاقى و اجتماعى منقسم شد .
نهضتهاى فکرى و علمى هم در برابر نابرابرىهاى اقتصادى و اجتماعى عدالت را چاره یافتند . دو دهه پیش نیز معمار انقلاب اسلامى آرمان عدالتطلبانه را مطرح کرد و مردم چشم امید بر تحقق آن دوختند و اکنون که سالها از آن فریادهاى عدالتخواهانه که از جماران به گوش جهان مىرسید، مىگذرد، دغدغه عدالت، آزمون دشوارى را فراروى کارگزاران نظام نهاده تا کارآمدى خود را در آیینه عدالتبنگرند . نگاههایى که در میان جمع دانشجویى و در آستانه لیالى قدر و شهادت صداى عدالت انسانى فرصتبازتاب از همان کانون عدالتطلبى - جماران - یافتبر آن بود تا میزانى از التزام نسل و نظام به عدالت را تحلیل کند . و عدالت نه صرفا واژه، که چه حقیقت تاملبرانگیزى است!
حضرت امام خمینى (ره) تز جدیدى از اجراى عدالت را در برابر سرمایه داران و قدرتمندان ارائه داد و آن اینکه قدرت آرى، ثروت آرى، اما قدرت و ثروت براى خدمت!
امام در اقتصاد اولویت را به طبقه محروم، یعنى فراموش شدگان تاریخ مىداد و مکررا حکومتىها را از خیانتبه مردم و خدا پرهیز مىداد، زیرا فساد مالى یک ویروس هوشمندى است که هدفش را میان مسئولین انتخاب مىکند; یعنى سراغ هر کس نمىرود و مىداند که زمینه در چه کسانى آماده شده است .
امام در اخلاق به شدت با ریاکارى، مقدسمآبى، زهدفروشى و در عین حال غربزدگى، فسق و فجور مخالف بود . ایشان با ترویج اخلاق سرمایه دارى به نام ترویج اخلاق آزادى مخالفت مىکرد . در حوزه سیاست داخلى با قشرىگرى و استبداد و نیز روشنفکرىهاى التقاطى و دموکراسى به شدت مخالف بود . امام تئورى ولایت فقیه را در برابر استبداد و دموکراسى غربى مطرح کرد; یعنى هم استبداد و هم دموکراسى غربى را به گورستان فرستاد و نظریه جدیدى در فلسفه سیاسى دنیا مطرح کرد که باید بیشتر در اندیشههاى ایشان تدبر کرد تا مسئله شفاف شود . امام به تکثر در میان انقلابیون و تعصب و غیرت در برابر جبهه مخالفین انقلاب معتقد بود و با هیچ کس عقد اخوت دائمى نبست و براساس عقاید، نه بر اساس منافع حرکت مىکرد .
در حوزه سیاستخارجى برخلاف نظر برخى که معتقد بودند، سخنان امام تنشزا است، هرگز چنین نبود . امام در صحبتهاى خود هرگز به ترور، بمبگذارى و لشکرکشى و ... تشویق نمىکرد .
امام به دنبال صدور انقلاب و ارزشهاى اسلامى و تشکیل اتحاد جماهیر اسلامى در جهان بود . امام به دنبال نابودى اسرائیل و گسترش روح شهادت، و نه تنش و خشونت، بود و کسانى را که با استعمار اهل معامله بودند، طرد مىکرد .
امام تز قدرت براى قدرت یا قدرت براى ثروت، یعنى دو تز لیبرالیسم و توتالیتاریسم را رد کرد و گفت قدرت آرى . ثروت آرى، اما قدرت و ثروت براى خدمت و اجراى عدالت که هدف واقعى است . این تز سوم توانستبا هر دو تز شرق و غرب مقابله کند .
امام مىفرموند: اگر مراقبت نکنید بدترین دشمنان خودتان، خودتان هستید . علىرقم همه اولتیماتومها حکم سلمان رشدى را تایید کرد و بر آن مصمم بود .
امام اختلاف نظر در داخل حکومت را تا اندازهاى که موجب تضعیف انقلاب و مردم نشود، تحمل مىکرد و در خط قرمزها که مصالح نظام به خطر مىافتاد، حتى با نزدیکترین افرادش سازش و مدارا نمىکرد .