اسلام سیاسى در راه رشد و برترى
آرشیو
چکیده
متن
همواره نیروهاى اسلام گرا به عنوان نیرویى مداخلهگر در امر اجتماع، با دیگر نحلهها در رقابت و کشمکش بودهاند . در بین سالهاى 1332 - 1325، اسلام گرایان با نیروهاى لیبرال در رقابتبودند; گاهى همکار و در یک ائتلاف قرار مىگرفتند و زمانى گسست و اختلاف رخ مىنمود . شاخصترین شخصیت اسلام سیاسى در این دوره، آیتالله کاشانى بود که در عرصه رقابتبا لیبرالها حضور رساند . در ادامه، چگوگى این رقابت، فعالیتهاى اسلام سیاسى، پیروزى دکتر مصدق، چگونگى برخورد وى با اسلام گرایان به ویژه فداییان اسلام را خواهیم دید .
مىتوان گفت که اگر همراهى نیروهاى ملى - مذهبى و اسلام طلبان با یکدیگر نبود، نهضت ملى شدن صنعت نفتبه پیروزى نمىرسید; هرچند در ادامه، گسست ائتلاف و اختلاف همین نیروها، و رقابت آنها نهضت را به شکست کشاند .
پس از آن که ملى شدن صنعت نفت ایران، در مجلسین شورا و سنا، تصویب شد و شکستسنگینى بر دربار و استعمار انگلیس، وارد آمد، مجلس شانزدهم به منظور اجراى اصل ملى شدن نفت، قانون نه مادهاى را در 1330 به تصویب رساند و به دنبال آن، نخست وزیرى مصدق را بر شاه تحمیل کرد . نفوذ برخى عوامل نامطلوب در کابینه مصدق و اعتماد وى به حسن نیت آمریکا در حل مسالمتآمیز نفت، به تدریج موجبات اختلاف بین نیروها را فراهم آورد . از دیگر سو، انگلیس نیز با اهرمهاى نظامى، حقوقى، سیاسى و دیپلماتیک، مقدمات تحریم خرید نفت ایران و ندادن کمکهاى اقتصادى را فراهم آورده . با این همه، کاشانى به عنوان چهره شاخص اسلام سیاسى این زمان، همچنان به همکارى با مصدق باور داشت و حتى با تهدید انگلیس به اعلان جهاد، (1) موجب عقبنشینى نظامى استعمار گردید .
با شروع کار مجلس هفدهم، مصدق از شاه، تقاضاى تصدى وزارت جنگ کرد که با مخالفت او روبرو شد . مصدق استعفا کرد . این استعفا، شادى بسیارى از دشمنان ملت را به وجود آورد . روز بعد مجلس به نخست وزیرى قوام، راى داد، و این آغازى شد براى حرکتها، شورشها، ناآرامى و راهپیمایىهاى گسترده مردمى . اقلیتى از نمایندگان مردم و آیتالله کاشانى خواستار بازگشت مصدق شدند . نقش کاشانى و اسلام گرایان در این روزها، بسیار بود . کاشانى با نفوذ مذهبى خود، توانستبسیج عمومى گستردهاى را سامان دهد . مصاحبهها و اعلامیههاى فراوانى از وى منتشر شد و کفنپوشان بسیارى به حمایت از وى، از شهرهاى اطراف، آماده حرکتبه تهران شدند که نشان از نفوذ و اقتدار بسیار وى در این دوره دارد . روزهاى 28 و 29 تیر، بازار تهران تعطیل و راهپیمایى گستردهاى علیه قوام و به نفع نهضت ملى برگزار شد . در نهایت قوام مجبور به استعفا شد . بازگشت مصدق، قطعى گردید و بار دیگر شادى و هیجان، ایران را فراگرفت .
پس از قیام سى تیر 1331، مصدق به خواستههاى خود از جمله وزارت جنگ و اختیارات شش ماهه از مجلس رسید و کاشانى نیز به ریاست مجلس برگزیده شد . (2) پس از روى کار آمدن دوباره مصدق، کشمکشهاى اولیه، شدیدتر شد . بارزترین وجه این اختلاف، به انتصابات دکتر مصدق بر مىگشت که به زودى ظاهر شد . کاشانى در نامهاى به مصدق از این روند، انتقاد کرد . دیگر مورد اختلاف، مربوط به عدم مجازات عاملین کشتار وقایع 30 تیر بود که دولت وقت در این باره نیز اقدامى انجام نداد . موضوع دیگر این بود که مصدق تقاضاى تحدید یک ساله اختیارات از مجلس کرد، که این درخواست، شکافى گسترده در جبهه ملى به وجود آورد و حتى دکتر مکى که از یاوران نزدیک مصدق بود، از مجلس استعفا کرد . بقایى از عضویت جبهه ملى درآمد و دایره اختلافها از کاشانى و مصدق فراتر رفت و کل ارکان نهضت را فراگرفت . در این اوضاع آشفته، با برگزارى رفراندوم، مجلس هفدهم منحل شد . گسست و دوگانگى نیروها بیشتر شد و جدایىها ترمیم ناپذیر مىنمود . با نبود مجلس، شاه از اختیارات خود استفاده کرد و 22 مرداد 32، مصدق را برکنار، سه وزیر وى را دستگیر و زاهدى را به نخست وزیرى تعیین کرد . زاهدى در اشغال ساختمان نخست وزیرى، شکستخورد و شاه فرار کرد . 25 مرداد، کودتاى نا فرجام به پایان رسید، اما سه روز بعد با حضور نیروهاى ارتش و دربار، نیروهاى امریکا و انگلیس، حضور گروهى از اوباش در خیابانها، عدم توان ارتش در مقابله با کودتاچیان، ناتوانى مصدق از تصمیمى قاطع در آن زمان حساس، دوگانگىهاى شدید بین رهبران نهضت، یاس و ناامیدى مردم و بحران و فشارهاى اقتصادى، همه و همه دستبه هم داد و کودتاى 28 مرداد به پیروزى رسید و نهضت ملى مردم ایران، به شکست انجامید . تلاشهاى بسیار اسلام گرایان که با پیروزى مصدق و اندیشه لیبرالیسم همراه شده بود، بى نتیجه ماند و این بار نیز موجبات کنارهگیرى و سرخوردگى اسلام گرایان فراهم آمد; هر چند این سرخوردگى بسان دروههاى قبل نبود .
باید به یاد آورد که براى موفقیت هر نهضتى و شکست دشمنان داخلى و خارجى و اجراى سیاست «موازنه منفى» که مصدق به آن باور داشت، بیش از هر چیز انسجام داخلى و همبستگى ملى و اختلاف و دوگانگى در صحنه بینالمللى لازم است که نه تنها این شرایط در آن زمان ایران وجود نداشت، بلکه اوضاع کاملا برخلاف منافع و مصالح ملى ایران بود . از سوى دیگر، همه چیز به حل و فصل مناسب نفتبستگى داشت که متاسفانه مصدق در حل این مشکل - به خاطر موضع توطئهآمیز انگلیس - شکستخورد و بدون نفت هم اقتصاد ایران فلجبود . و چنین نیز شد .
به علاوه باید به اختلافات ریشهاى و ایدئولوژیک رهبران و سرآمدان نهضت نفت اشاره کرد . مجموعهاى نا همساز گرد هم آمده بودند و طبیعى مىنمود که به تدریج از هم بگسلند . از سویى مکتب ملى گرایى بود که از اصول آن جدایى حوزه دین از یاستبود . ملى گرایى، دین را فردى مىکند و مىگوید: «بیایید به زندگى خود در این دنیا توجه کنیم و دین را به زندگى بعدى واگذاریم . بگذارید شعار ما چنین باشد: زنده باد ملت، زنده باد میهن، خدا به دین تعلق دارد و میهن به همه» (3) . از دیگر سو، ایدئولوژى اسلامى و آموزههاى اسلام سیاسى بود که با همه مبانى ملى گرایى سازگار نبود . اسلام سیاسى در آن زمان به تشکیل جامعه دینى باور داشت و اینکه دستورهاى دین در امور اجتماعى و سیاسى رعایتشود .
در این دوره، کسى به فکر تشکیل حکومت اسلامى نیست و آنچه را که اسلامگرایان مىخواستند، رعایت دستورهاى دین در اجتماع بود . به هر حال این وقایع و رویدادها توانستبیش از پیش آن نیروى بالقوه اسلام سیاسى را به حرکت در آورد و بسترهاى سیاسى - اجتماعى و فکرى آن را فراهم سازد; به گونهاى که اسلام سیاسى از رشد مطلوبى برخوردار گردید و راه را براى رکتبیشتر آماده ساخت .
اسلام سیاسى این دوره و رشد آهسته و آرام آن در این زمان، بیشتر مدیون حرکتها، اعلامیهها، مذاکرات و اقدامات آیتالله کاشانى بود . حضور فعال ایشان در صحنه مبارزه را مىتوان نماد دخالت روحانیت در جریان نهضت ملى کردن نفت دانست . هر چند گاهى همراه و همگام با ایشان، «روحانیون بزرگى چون آیتالله العظمى خوانسارى، عماد الدین محلاتى، شاهرودى، سید محمود روحانى قمى و دیگران از وى تجلیل کردند» و (4) با صدور فتوا، نظر ایشان را در مورد ملى شدن صنعت نفت، قویا تایید کردند، اما این در آغاز مبارزه بود و به همین اقدامات اندک، اکتفا گردید . جبهه ملى براى حمایت تودهاى و عظیم مردم به پشتیبانى اسلام طلبان و روحانیت نیاز داشت که در راس آنان و در متن مبارز، مرحوم کاشانى بود . «ایشان در سال 1328، ظاهرا به دلیل سؤظن مربوط به ترور شاه، به بیروت تبعید شد و اما احتمال دیگر بر تبعید کاشانى بیشتر آن است که وى براى اولین بار تقاضاى ملى کردن صنعت نفت ایران را پیش کشیده بود (5) » هر چه بود، ایشان از سابقه مبارزاتى درخشانى برخوردار بود و توانست در بسیج توده و نیروهاى اسلام گرا و همراهى نیروهاى مذهبى با ملى در نهضت نفت، نقشى عظیم بازى کند . فرمانبرى مردم از وى، نشاندهنده این واقعیتسیاسى - اجتماعى و تاریخى است که اسلام سیاسى همواره به عنوان یک نیروى بالقوه در ایران وجود داشته است، و وقتى، فردى از میان اسلامخواهان آگاه به مسایل سیاسى جامعه، برخیزد و در امور سیاسى و اجتماعى، موضعگیرى کند، مردم به پیروى از او وارد صحنه مىشوند . حضور ایشان در میدان مبارزه علیه استعمار انگلیس که ریشه در بن مایههاى اسلام سیاسى و بیگانه ستیزى آن داشت، «مشروعیتى دینى - مردمى» به ملى گرایان داد . اعلامیهها و پیامهاى کاشانى مردم را به حرکت در مىآورد و به مبارزه وا مىداشت .
مقدار تاثیر این اقدامات کاشانى و مقدار حمایت مراجع بزرگ و حوزه قم را از وى در بخش ویژگىهاى اسلام سیاسى این دوره پى خواهیم گرفت .
کودتا، سرکوب جریانات فکرى - سیاسى اعم از ملى گرا، اسلام خواه و حزب توده را در پىآورد و بهترین فرصت را براى شاه فراهم ساخت تا با همه آنان که خرده حسابى داشت، تسویه کند و داد خویش بستاند . مصدق به سه سال زندان محکوم شد . کاشانى و نیروهاى اسلام گرا، دلسرد و منزوى شدند . دولت نظامى زاهدى کابینه تشکیل داد و پیامد همه این ماجراها، تسلط و حکمرانى 25 سال دیکتاتورى و خفقان بر کشور بود .
به هر حال آنچه نباید اتفاق مىافتاد، رخ داد و نهضت ملى ایران، شکستخورد . بسیارى از فعالین و مبارزین به زندان افتادند و تبعید شدند . اما آنچه در این پژوهش مهم است، دلسردى و سرخوردگى عالمان دین و اسلامگرایان از سیاست است و این وقایع به گونهاى، روش «سیاست گریزى» حوزههاى علمیه را در آن سالها مورد تاکید قرارداد . بعد از کودتا، سال 1334 بود که فداییان اسلام دستگیر و اعدام شدند و با توجه به همین فضاى حاکم بود که کسى فریادى بر نیاورد، حال آنکه در جریان ترور کسروى، علما دخالت کردند و دستگیر شدگان را که برخى از همین اعضاى فداییان بودند، آزاد کردند .
این روند سرکوب شامل حزب توده نیز گردید . نیروهاى نفوذى آنان در ارتش لورفتند و تسلط نظامى زاهدى پس از کودتا موجب شد تودهاىها نیز گرفتار قلع و قمع شدید رژیم شوند .
این وضعیت ادامه یافت و رژیم نیز بهشدت با هر اقدامى برخورد مىکرد . پس از کودتا، امریکاییان بیش از هر زمان دیگر، توانستند بر مقدرات ایران چیره شوند . بسیارى از وقایع واصلاحاتى را که رژیم پس از کودتا آغاز کرد، با نفوذ و سلطه آمریکا همراه بود . در سال 1339 با رسوایى انتخابات دوره بیستم و لغو نتایج آن، و حضور کندى رئیس جمهور آمریکا در ایران کم کم موجب شد که فضاى نسبتا باز سیاسى از این سال تا سال 1341 شکل گیرد . این امر به دلیل طرز تلقى امریکاییان بود که از رژیمهاى وابسته به خود مىخواستند که به اصلاحاتى دستبزنند تا از رواج مرام کمونیسم، جلوگیرى کنند . لذا رژیم شاه نیز در صدد اصلاحات بر آمد، و زمزمههاى آن کمکم شنیده شد .
از دیگر سو باید به فوت آقایان بروجردى و کاشانى در سال 1340 اشاره کرد که در واقع مانع بزرگى براى اجراى اصلاحات شاه به شمار مىآمدند . فوت این دو عالم، شاه را به این تصور غلط رساند که دیگر کسى توان مبارزه با او را ندارد، و از اینرو خیلى سریع دستبه کار شدند و مراحل قانونى و تصویب اصلاحات را به انجام رساندند . این حرکات از اوسط سال 1340 شروع شد و مطبوعات روز 16 مهر 41 اعلام داشتند که دولت لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى جدید را تصویب کرده است و متن آن را انتشار دادند . (6) این لایحه همان بود که قید قسم به قرآن مجید، به کتاب مقدس تبدیل شده بود و بند متدین بودن به دین حنیف اسلام را براى نمایندگان، حذف کرده بود . در این مورد ذکر دو نکته اساسى است:
الف . پس از فوت آیتالله بروجردى، زمینه مهیا شد که امام خمینى (ره) براى مرجعیت مطرح شود و با توجه به نفوذ وى این چنین نیز گردید . هر چند ایشان تنها مرجع نبود . بسیارى از نگاهها و توقعات حوزه قم به ایشان بود . لذا ایشان گام نخست را علیه اصلاحات رژیم از جمله لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى برداشت; دیگران را آگاه کرد و در پى خود در آورد .
ب . این دوران که فضاى نسبتا باز سیاسى در کشور وجود داشت، بار دیگر جبهه دوم ملى در سال 1339 تشکیل شد و فعالیتهایى را انجام داد . چند نشریه منتشر کرد، چند میتینگ سیاسى تشکیل داد و در سال 41 کنگره جبهه ملى با شرکت 170 نماینده در تهران، تشکیل و اساسنامه و منشور جبهه ملى را تصویب نمود . فعالیت جبهه ملى بیش از این نبود و همزمان با پایان گرفتن دولت امینى، کم کم فعالیتش پایان گرفت و مثل سایر گروهها به خاموشى گرایید . (7) اختلافات درونى، فقدان رهبرى واحد، مشى روشنفکرى و عدم ارتباط عمیق با مردم، موجب گردید که این جبهه از نفوذ بالایى برخوردار نگردد، جبهه مبارزه خالى شود و حاملان اسلام سیاسى، بیش از پیش احساس مسئولیت کنند .
گفته شد که حزب توده نیز در اوج ضعف و ناتوانى خود به سر مىبرد و دیگر نفوذ و تشکیلات منسجمى بعد از کودتا نداشت . از سال 1332 تا 1337 رژیم با یک رشته عملیات پلیسى سازمان زیر زمینى، حزب توده را متلاشى و بیش از سه هزار عضو حزبى را دستگیر کرد ... و چهل نفر اعدام شدند . (8) طبیعى بود که در واکنش به آن اقدامات غیر دینى دربار، از سوى این حزب نیز فریاد اعتراضى بلند نشود . علاوه براین، باید به یاد داشت که این دو گروه به ویژه حزب توده، چندان به مبانى اصیل اسلام سیاسى باور نداشتند و لذا مشخص بود که این گروهها چندان حساسیتى به حذف سوگند به قرآن و یا دیگر سیاستهاى غیر دینى شاه از خود نشان ندهند .
این رویدادها همه موجب گردید که هر چه به سوى سال 1342 نزدیکتر مىشویم، بر قدرت، نفوذ، حوزه اقتدار و حساسیتبه امور جامعه، در میان اسلام گرایان افزوده شود و موازنه به نفع آنان سنگین گردد . لذا از این زمان، رقباى لیبرال و سوسیالیست اسلام سیاسى، در ضعف و ناتوانى بودند و این ایدئولوژى از رقیبان پرقدرت پیشین خود، گوى سبقت را مىرباید و جریانات با اعتراضات شدید امام خمینى و شاگردان وى و دیگر مراجع قم به سوى قدرت گرفتن هر چه بیشتر آنان به جلو مىرود، به گونهاى که قیام پیشبینى نشده 15 خرداد 1342 را سازمان دهى مىکند و اسلام سیاسى، تجربهاى خونین را در پرونده مبارزات خود ثبت مىکند و الهام بخش چندین سال مبارزه پس از آن مىگردد .
اوجگیرى اسلام سیاسى و پیدا شدن زمینههاى آن به گونهاى فراگیر مىشود که انشعابى از سوى لیبرالها به طرف اسلام گرایان و با حضور یکى از نمایندگان فهیم و قوى آنان، یعنى مرحوم طالقانى شکل مىگیرد و پایه نهضت آزادى ایران در سال 1340 ریخته مىشود که یاریگر و حمایت کننده برخى از سیاستهاى اسلام سیاسى بود . «افزون بر سران نهضت آزادى، که تقریبا مذهبى بودند، بسیارى از جوانان مذهبى فعال نیز در اطراف آنان قرار داشتند که براى مثال مىتوان به شهید چمران و شهید رجایى اشاره کرد . نمونههاى دیگر، همکارى شهید باهنر و جلال الدین فارسى با این حزب است .» (9) به هر حال حضور عناصر روشنفکر مذهبى در کنار اسلام گرایان، تجربهاى ارزشمند بود و پیوندهایى مطلوب بین دو قشر حوزه و دانشگاه را به وجود آورد .
بدینسان ما سالهاى 32 تا 42 را سالهاى آغازین و زمینهساز براى غلبه اسلام سیاسى بر رقباى ایدئولوژیک خود، نام مىنهیم .
ویژگىهاى اسلام سیاسى در این دوره:
چند ویژگى که در دورههاى پیشین اسلام گرایى وجود داشت، در این دوره نیز صدق مىکند که عبارتند از: «نبود جایگزین مناسب براى استبداد» ، «فقدان رهبرى واحد» ، «نبود منظومه فکرى» و «دوگانگى» . در این سالها، هر چند به طور فزایندهاى مردم و روحانیون در امور اجتماعى و سیاسى دخالت مىکنند، اما باز آن روح و روند کلى حوزه، همان نمودهایى از سرخوردگى دوران مشروطه و رضاشاه را در خود دارد . آرى، اقدامات فداییان اسلام و فعالیتهاى فردى موجه - از لحاظ حوزوى و مردمى - مثل آیتالله کاشانى اندکى از آن روحیه سیاست گریزانه و متصلب، کاست .
اسلام سیاسى در ایران پس از سقوط رضا شاه و حوادث به وجود آمده در نهضت ملى نفت، واکنشهاى گوناگونى از خود نشان داد; آن گونه که این واکنشها به مرور زمان در ایران، و میان حاملان اسلام خواهى جا باز کرد و توانست در وقایع بعدى بسیار اثر گذار باشد . رویدادهایى که در این دوره زمانى (1332 - 1320) رخ داد، اسلامطلبان را بیش از پیش حساس به مسایل زمانه کرد و همین حساسیتبه آنچه در مملکت مىگذشت، در میان دیگر حاملان این نحله تداوم یافت . آنچه در پى مىآید، گوشهاى از ویژگىهاى این دوره از اسلام سیاسى است .
1 . رادیکال بودن
با توجه به شرایطى که پس از شهریور 1320 در ایران پیش آمد و پیش از آن افراط کارى و برخوردهاى ناشایستى که از سوى حکومت استبدادى رضاشاه با دین انجام شده بود، همچنین با توجه به فضاى باز سیاسى بعد از وى، افراد بسیارى با چاپ و نشر کتابها و مجلات فراوانى از فرصت پیشآمده، سوء استفاده کرده، و بسیارى از مقدسات و باورهاى دینى مردم را بى پروا و بى محابا مورد تهاجم قرار دادند و به قرآن، رسولالله (ص)، امام صادق (ع) و دیگر سمبلهاى ارزشى مردم ایران توهین کردند، که سر آمد این نویسندگان، کسروى بود و به تبع وى حکمىزاده .
خصلت و طبع اجتماعى انسانى آن است که حرکت تند و افراطى، معمولا واکنش افراطى و سریع را به دنبال مىآورد . در آن زمان در مقابل سیاستهاى افراطى و تندروانه رژیم رضاشاه و حرکتهاى ناپسند و شالودهشکنانه کسروى و پیروان وى، جامعه مذهبى ایران و حاملان اسلام سیاسى نیز اقدام به حرکتهاى رادیکال و حذف فیزیکى این نیروها کردند . لذا مىتوان گفت که جامعه آن زمان ایران، زمینهها و عوامل رادیکال شدن گروههایى چون فداییان اسلام را فراهم کرده بود و نمود و ظهور آن در چهره فداییان اسلام بود .
باورهاى جامعه اسلامى مورد حمله قرار گرفته بود و این خود به گونهاى ناخود آگاه نیروهاى رادیکال را در خود مىپروراند و به سوى رفتار فیزیکى و خشن مىراند . طاقت مسلمانان متعصب در آن زمان طاق شده بود . گفتوگوها و مذاکرههاى نواب با کسروى به نقطه مطلوب و دلگرم کنندهاى نمىرسید . لذا حامیان اسلام سیاسى در این زمان این چنین رویکردى را برگزیدند . در این باره باید دو امر را به یاد داشت: یکى آنکه اوج این تفکر و اندیشه و نگرش رادیکال در همین زمان استبعدها با ضعف نیروهاى ضد مذهبى، این رفتارهاى افراطى نیز شکلى ضعیفتر پیدا کرد; دیگر آنکه اهانتهاى این دوره، علنىتر شده بود و انگیزهها را بهشدت تقویت مىکرد، وگرنه در زمان رضاشاه نیز این چنین اعمالى انجام مىشد اما به علت اجتماعى نبودن و علنى نبودن تهمت و حضور قلدرى خشن چون رضاشاه، کسى به چنین کارهایى دست نمىزد .
در راستاى همین اندیشه مبارزهجویانه است که به نوشته یکى از نویسندگان «فداییان اولین گروهى است که یک جزوه درباره حکومت اسلامى در سال 1950/1329 چاپ کردند .» (10)
2 . واکنش به ایدئولوژى رقیب
به طور کلى، ظهور اسلام سیاسى در ایران از یک نگاه در رویارویى با تمدن غرب و واکنش به آن شکل گرفت و به راه تکاملى خود ادامه داد . در واقع حرکات ظاهرى دو نحله فکرى در ایران، بیشترین واکنشها را از سوى اسلامگرایان به دنبال آورد . اول، واکنش به لیبرالیسم است که بیشترین جلوه آن را در دوران مشروطه شاهدیم . در این دوران بیشتر نمود فکرى لیبرالیسم در ایران رخ نمود و در دوران ملى شدن صنعت نفت، جنبه و جلوه عملى لیبرالیسم و حضور باورمندان به این مکتب در عرصه حکومت نیز پدید آمد، که واکنش اسلامگرایان را برانگیخت . دیگر نحله فکرى سوسیالیسم و کمونیسم است که فعالیتهایى را از سال 1300 آغاز کرده بود، اما نمود و ظهور آن را بیشتر در دهههاى بیستوسى شاهدیم که الگوى حزبى آنان، «توده» است . عکس العمل مسلمانان به کمونیسم بسیار شدیدتر از دیگر ایدئولوژىهاى بیگانه بود; زیرا شعارهاى آنان به نحو ملموسترى ضد دین و متضاد با آموزههاى دینى بود; بنابراین بسیارى از مذهبىها براى مقابله با کمونیستها وارد عرصه مبارزه گردیدند و احساس مسئولیت کردند . از طرفى، ایدئولوژى رقیب با قدرت و نیروى بسیار به میدان آمده بود و هماورد مىطلبید . اسلامخواهان یا مىبایست تسلیم مىشدند و یا آنکه خود را نیرومند و توانا مىکردند که جریان اسلام سیاسى به رویکرد دوم روى آورد . همان گونه که جلوههاى مارکسیستى کاملا اجتماعى، سیاسى، انقلابى بود، دستورهاى دین و نوخوانىها از دین نیز سیاسى و اجتماعى گردید; هر چند پیش از این گروههایى در پى بحث علمى و تبیین منطقى مبانى اسلام سیاسى در برابر حزب توده بر آمدند و در این زمینه مؤفقیتهایى نیز پیدا کردند، نظیر کانون نشر حقایق اسلامى است که اوایل دهه بیستشکل گرفته بود .
«ترویج و تبلیغ مرام مارکسیسم به دو شکل در دهههاى مورد بحث ادامه یافت: از یک سو مفاهیم و آموزشهاى سیاسى - انقلابى مارکسیستى به منظور به حرکت واداشتن تودههاى مردم به مبارزه علیه رژیم تبلیغ مىشد و از سوى دیگر با رضایت و توافق ضمنى رژیم، ابعاد غیر اجتماعى و غیر سیاسى مارکسیسم یعنى بعد اعتقادى و الحادى آن که مبانى اندیشه دینى را هدف مىگرفت، توسط برخى از عناصر خود فروخته مارکسیست، تبلیغ و ترویج، مىشد» . (11)
از همین دیدگاهها و مبارزه با این افکار بود که نواندیشان دینى در پى قرائت و برداشتى نجاتبخش از آموزههاى انقلابى شیعى بر آمدند و مفاهیمى را باز اندیشى کردند که الهام بخش و حرکت آفرین باشد . در واکنش به تبلیغات الحادى مارکسیستها بود که آثار و نوشتههاى متعددى از سوى عالمان اسلام سیاسى ارایه شد و «به تدریج مجلات و کتابهاى نسل جدید و روزآمد دانشآموختگان حوزه قم آغاز شد و به آرامى یک بدنه نیرومند شکل گرفت; آن گونه که توانستیک دهه بعد، نقش فعالى را در سیاست عهدهدار شود» . (12) در واقع آن تبلیغات گسترده مارکسیستى به گونهاى بود که بسیارى از عالمان دینى را به شرایط و اوضاع پیرامون خود حساس کرد و این حساسیتحتى پس از رفع خطر حزب توده و کمونیسم، همچنان ادامه یافت و در جبهههاى دیگر جلوه و ظهورى دیگر گونه پیدا کرد . در دهه بیست ، مجلاتى با عناوین «آیین اسلام» ، «پرچم اسلام» و «نداى حق» چاپ مىشد . بعدها مجلهاى به نام «حکمت» منتشر شد که افرادى چون مرتضى مطهرى، ناصر مکارم، احمد آذرى قمى و ... در آن مقاله مىنوشتند . در همین مجله بود که بخشهایى از کتاب ناصر مکارم شیرازى به نام «فیلسوف نماها» منتشر شد . این کتاب در رد مارکسیسم نوشته شده بود و در سال 1335 به عنوان کتاب سال، برگزیده شد . بعدها مجلاتى به نام «مکتب اسلام» و «مکتب تشیع» در این دوره چاپ شد که توانستند تا حدى جریان ساز باشند و پایهها و مبانى اسلام سیاسى را پایه ریزى کنند و کمکم به حرکت انقلابى مردم پیوند بخورند .
یکى از آثار علمى و متقنى که در رد مارکسیسم نوشته شد، «اصول فلسفه و روش رئالیسم» از علامه طباطبایى و حاشیه مرتضى مطهرى بود . علامه طباطبایى در اواخر دهه بیست و سالهاى نخستین دهه سى، درس فلسفه مىگفت و به شبهات ماتریالیستها مىپرداخت و جواب مىداد .
همه این تلاشها و زحمتها دو اثر در پى داشت: یکى آنکه جریان کمونیستى با همه نیرو و توان گستردهاى که داشت هرگز نتوانست در ایران پایگاه تودهاى بیابد . علت اصلى آن اعتقادات راسخ مردم به اسلام و فرهنگ مذهبى بود و و اینکه کمونیستها را ضد خدا و دین مىدانستند; دیگر آنکه با بازسازى اندیشههاى مبارزاتى فرهنگ شیعه، اسلام در ایران زمینههاى مطلوب و شایستهاى براى سیاسى شدن و دخالتبیشتر در عرصه اجتماع پیدا کرد و این روند به نحوى است که هرچه به سالهاى 56 و 57 مىرسیم، بیشتر و بیشتر مىشود . همان گونه که مبارزه و هماوردى با مکتب مارکسیسم نیز به این دوره محدود نمىشود و متفکرانى بعدها توانستند با الهام از آموزهها و مفاهیم مارکسیستى، قرائتى ایدئولوژیک از دین ارایه دهند، که نمونه بارز آن دکتر شریعتى است .
3 . تعامل با جهان اسلام و تاثیرپذیرى از آن
یکى از ویژگىهاى اسلام سیاسى در دوره زمانى 1334 - 1320 آن است که اسلام گرایان ایران، کمکم به بیرون از کشور نیز نگاهى انداختند . این نگاه به بیرون، قبل از این زمان محدود به حوزه شیعى مذهب و در حیطه حوزه علمیه نجف بود، اما با توجه به روند رویدادهایى که در ایران شکل گرفت، اسلام گرایان کمکم با اهل تسنن و جنبشهاى مبارزاتى و انقلابى آنان نیز آشنا شدند و با آنان به تبادل فکر و اندیشه پرداختند . شاید بیشترین عامل تاثیرگذار در این زمینه، اشغال فلسطین و تشکیل دولت اسرائیل در سال 1327/1945 باشد که به نحوى، آرمانى مشترک براى همه مسلمانان بود و همه آنان را که در عرصه اجتماع بودند به واکنش واداشت . با تشکیل دولت اسرائیل، دولتهاى عرب چنین وضعى را تحمل نکردند و به اسراییل حملهور شدند . 24 اردیبهشت 1327 اسراییل اعلام دولت مستقل کرد و 6 روز بعد، یعنى 30 اردیبهشت 1327 تظاهراتى گسترده به نفع فلسطین و به رهبرى آیتالله کاشانى در تهران برگزار شد (13) و هیجانى بسیار به وجود آورد . از سوى دیگر دولت ایران نیز در سال 23 اسفند 1328 اسرائیل را به طور «دوفاکتو» به رسمیتشناخت که زمینهساز نفوذ بیشتر و روز افزون اسراییلىها در ایران شد .
از زمان تاسیس اسراییل در فلسطین، یکى از آرمانهاى اسلامگرایان در ایران، مسئله فلسطین گردید . شهید محلاتى نقل مىکند که مرحوم نواب یک روز بعد از ظهر در مدرسه فیضیه سخنرانى کرد و گفت «اگر مىخواهیم اسراییل را ساقط کنیم، باید از تهران شروع کنیم» (14) و حتى در آن روزها براى جنگ با اسراییل، فداییان اسلام اقدام به ثبت نام از مردم مىکردند که حدود 5 هزار نفر اعلام آمادگى کردند . لذا یکى از اصول فکرى فداییان «اتحاد جهان اسلام براى حل مشکلات» بود . نواب، کاشانى و دیگر اسلام گرایان، مسئله فلسطین را فقط مسئله عرب نمىدانند و آن را براى جهان اسلام مطرح مىکنند . این رویکرد بعدها در مبارزه امام خمینى پر رنگتر گردید .
همچنین باید به سفر نواب در سال 1333 اشاره کرد که به کنگره اسلامى در بیت المقدس رفت و با رهبران اخوان المسلمین نیز دیدار کرد، و از آنان تاثیر گرفت و در بازگشت از مصر از آنان را ستود «اخوان المسلمین در سال 1928 تشکیل شده بود و متاثر از جنبش اصلاحى و رفرمیستى محمد عبده بود، در مصر که آن زمان در سالهاى میان دو جنگ، کانون فشارهاى متضاد سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و ایدئولوژیک به حساب مىآمد، حسن البنا، بنیانگذار اخوان را بر آن داشت تا در محیط بحران، طرفدارى از بازگشتبه بنیادهاى اسلام را مطرح کند . حسن البنا تجلى بىهمتاى معنویت صوفیانه، عالم اسلامى و رهبرى فعال بود که توانایى بىنظیرى براى برانگیختن حمایت تودهها و تبدیل پیچیدگىهاى عقیدتى به عمل اجتماعى داشت» . (15) این جنبش که در مصر از توان بالایى برخوردار بود و چندین سال قبل از فداییان شکل گرفته بود و توانسته بود تشکیلات و سازماندهى فکرى نسبتا معقولى به وجود آورد و شعبههاى مختلفى در کشورهاى عربى تاسیس کرده بود، مىتوانستبراى فداییان اسلام که از تجربه کمترى برخوردار بودند، الگوى نسبتا مناسبى باشد; زیرا ایران آن روزگار، دوره سکوت و خاموشى را مىگذارند و کمتر کسى در پى پایهریزى سازمانى مبارزاتى - عقیدتى بود . «اما اخوان در مصر حدود یک میلیون پیرو داشت و همه جنبههاى موجودیت اجتماعى از جمله امور تبلیغاتى، کارگرى، دانشجویى، زندگى اجتماعى، امور مالى، اقتصادى و ... را در بر مىگرفت و در واقع، جامعه اخوان بر طبق عقیده اسلامى خود در پى بر پایى و ساختن یک امت و حکومت اسلامى در داخل حکومت مصر بود» (16) چیزى که فداییان نیز آن را هماره تکرار مىکردند و خواهان حکومتى دینى در ایران بودند . 1948 بزرگترین خطر، براى دولت مصر، اخوان المسلمین بود لذا آن را منحل کردند و در سال 1949 «بنا» توسط عوامل دولت ترور شد . اندیشه اخوان این بود که «حاکم اعلى که خداوند سبحان است، حکم مىکند که مؤمنین جانشین خداوند بنابر دستور و شرع او هستند; پس حاکمیت والا واعلى به خدا بر مىگردد و این اصطلاح که «حاکمیت از خداست» ، عبارتى جدید است که ابوالاعلى مودودى و سید قطب - نظریهپرداز اخوان المسلمین - و دعوتکنندگان به توحید، آن را ترویج مىکردند و از بازگشتبه دین و سیاستبه عنوان عبادت خداوند، حکم کردند که اصل اسلام است» . (17) این حرکتها، اندیشهها و جنبشهاى مبارزاتى به طور قطع در دیگر کشورها به ویژه ایران تاثیر گذاشت; آن چنان که در هر دو کشور مصر و ایران، اسلام خواهان، مخالف شدید اسراییل، و در جستجوى جامعه اسلامى و در بازگشتبه قرآن و تعالیم دین بودند . در کلام و سخنان بنا (بنیانگذار اخوان المسلمین) مفاهیمى وجود دارد که آن را با اندکى تامل در گفتهها و نوشتههاى اسلام گرایان ایرانى دوره بحث ما نیز مىتوان دید . حسن البنا، مىگوید: «برادران من! شما یک انجمن خیریه، یک حزب سیاسى و یا سازمانى محلى نیستید که اهداف محدودى داشته باشد . شما روح جدیدى هستید در قلب این ملت که با توسل به قرآن به آن حیات مىبخشید . شما نور جدیدى هستید که براى محو تاریکى ماتریالیسیم از طریق شناختخدا، پرتوافکنى مىکند . فریاد نیرومندى هستید که براى رساندن مجدد پیام پیامبر طنینافکن شده است ... شما باید خود را حامل رسالتى بدانید که دیگران از برداشتن آن خوددارى ورزیدند . وقتى از شما مىپرسند، به چه دعوت مىکنید، پاسخ گویید به اسلام، به پیام محمد، دینى که در آن حکومت هست و یکى از تعهداتش آزادى است . اگر به شما گفتند سیاسى هستید، پاسخ دهید اسلام یک چنین تمایزى را قبول ندارد . اگر شما را به انقلابى بودن متهم کردند، بگویید ما فریادهاى حق و صلح هستیم ... اگر در مقابل ما بایستید و جلو پیامها را بگیرید، از جانب خدا اجازه داریم از خودمان در مقابل بىعدالتى شما دفاع کنیم ...» (18)
با اندکى تامل، این اندیشه فرامحلى را در اندیشههاى نواب و دیگر اسلام گرایان ایران نیز مىتوان پیدا کرد . نکتههاى آموزنده و جالبى در شعارهاى اخوان المسلمین هست که باز شباهتبسیار با آرمانهاى اسلام خواهان ایران دارد . آنها مىگفتند: «خدا هدف ماست و پیامبر رهبرمان/قرآن قانون اساسى ماست، و جهاد، راه ما/مرگ در راه خدا، نهایت آرزوهاى ماست/اللهاکبر . اللهاکبر» (19) این شعارها و آموزهها، در مبارزههاى اسلام گرایان ایرانى نیز مطرح شد .
این تعامل و تبادل اندیشهها و تاثیرپذیرى از جهان اسلام به مرور زمان شکل متکاملتر و روشنترى به خود گرفت . اما در این دوره، روابط نواب با اخوان توانست زمینهساز بسیارى از امور دیگر گردد . زمانى که جمال عبدالناصر با اخوانىها درگیر شد، نواب، ضمن یک نامه دو سطرى به وى نوشت: «رفتار شدید شما با اخوان المسلمین، غضبى شدید در قلوب مسلمین ایجاد نموده، سریعا تجدید نظر نمایید و کارى کنید که موجب پشیمانى دردناک براى شما نشود» . (20)
همچنین در این دوره باید به سیاست اتحاد اسلام از سوى کاشانى اشاره کرد . وى درباره اتحاد اسلام و ارتباط با سایر زعماى کشورهاى اسلامى مىگوید: «اتحاد اسلام، مدتى است که مورد نظر من است و اقداماتى براى ایجاد آن کردهام و روى همین اصل بود که هنگام راى غیر عادلانه شوراى امنیت علیه برادران مصرى خودمان، دستور دادم میتینگ با عظمتى در تهران تشکیل شود و مسلمانان ایران علیه راى ظالمانه، تظاهرات پر دامنه شدیدى بنمایند، فعلا جهان اسلام با هم متحد هستند» . (21)
این روند در دوره بعد جلوهاى بیشتر به خود گرفت و بیشتر تبدیل به تبادل اندیشه شد . نکته دیگر آن است که کاشانى در زمان تبعید در بیروت - مرکز مطبوعاتى جهان عرب - به سر مىبرد و طبیعى بود که از جریانات فکرى دنیاى اسلام در جهان عرب آگاهى داشته باشد و از آنها تاثیر پذیرد، لذا ایشان که فعالترین چهره اسلام سیاسى در این دوران است «پس از قیام سى تیر، براى تقویت پشتوانه نهضت ملى که در سراسر جهان وجود داشت، تصمیم به تشکیل کنگره اسلامى در تهران گرفت و ضمن مکاتبه با نمایندگان ملتهاى مسلمان از جمله، عربستان، لبنان، مصر، افغانستان، عراق و ... مقدمات کار را فراهم نمود و هنگامى که نمایندگان ملتهاى مسلمان اعلام آمادگى کرده و فضاى جهانى متوجه تهران شده بود، دکتر مصدق با عدم تقبل هزینه و امکانات آن، از برگزارى آن ممانعت کرد . کاشانى، به منظور مقابله با استعمار انگلیس و راه اندازى مبارزات ضد استعمارى در جهان اسلام، حتى کالاهاى انگلیسى را هم تحریم کرد» . (22)
به هر حال، رویکرد و رهیافت اسلام سیاسى در این دوره، نگرش جهانى مىیابد و نگاهها به کل جهان اسلام منعطف مىشود که این نگرش فراملى بعدها در دوره تکامل اسلام سیاسى رو به جلو رفت و توانست تاثیرات بسیارى بر جاى نهد و نگاه حاملان این نحله فکرى را به مرور زمان، روز آمدتر، فراگیرتر و روشنتر گرداند .
نتیجه و ارزیابى
با همه مبارزات و مجاهدتهایى که شکل گرفت و تا حدى توده مردم با عالمان دین و اسلام گرایان همراه شدند، اما رشد اسلام سیاسى در این دوره تدریجى و آرام بود و این شاید بیش از هر چیز مربوط به برداشتى باشد که مراجع و زعماى حوزه از اوضاع ایران در آن زمان داشتند . «پس از درگذشت آیتالله حائرى در سال 1936 م . /1315 ش . یک هیئتسه نفرى مرکب از آیتالله صدر، حجت و خوانسارى اداره امور حوزه علمیه قم را به دست گرفتند . در سال 1323 علماء از جمله امام خمینى، آیتالله بروجردى را به قم دعوت کردند تا رهبرى حوزه را به دستبگیرد . کمتر از دو سال پس از این واقعه، آیتالله ابوالحسن اصفهانى مرجع عام شیعیان در گذشت، و تقریبا یک سال بعد بروجردى در مقام جانشینى او قرار گرفت و زعامتحوزه و مرجعیت اعلاى شیعیان را با هم در اختیار داشت» . (23) با آمدن ایشان به قم، حوزه علمیه، نضجى گرفت و رونق یافت، تعداد طلاب افزایش یافت، و تشکیلات و ساختمانهاى بزرگى چون مسجداعظم ساخته شد . اما رویکرد و دیدگاه کلى مرحوم بروجردى دورى از سیاست و سیاستگریزى و ادامه سیاست مرحوم حائرى یزدى بود . «دوران زعامت آیتالله بروجردى چهره شاخص مذهبى این دوره که او هم با عالیتسیاسى علماء مخالف بود، با شکوفایى حوزه همراه بود . به اعتقاد مورخان، وى که از طرفداران عدم دخالت در امور سیاسى بود و در این زمینه تا آنجا پیش رفت که در سال 1328 ش . نشستى براى ممنوع کردن مداخله علما در مسائل سیاسى تشکیل داد، با اعمال فشار آرام به دولتبه منظور رسیدن به مقاصد محدود مخالف نبود و گهگاه با دربار تماسهایى داشت . تنها مورد عالیتسیاسى آشکار او در سال 1334 در مبارزه با بهائیت و دیگرى در برنامه تحدید مالکیت اراضى کشاوزى به عنوان اقدامى خلاف شرع بود . وى در مورد مسایل سیاسى مهمى که در فاصله سالهاى 1320 تا 1332 رخ داد، سکوت کامل اختیار کرد» . (24)
این سکوت پیش رونده در امر سیاست، باز متاثر از گذشته و وقایع ناگوار قبلى بود . «آیتالله بروجردى که به گفته خودشان در واقعه مشروطه از نزدیکان استادش مرحوم آیتالله آخوند خراسانى بود و بهخوبى به یاد داشت که پس از رخنه ایادى بیگانه، در امر مشروطه و شهادت حاج شیخ فضلالله نورى، مرحوم آخوند چگونه از اقدامات خود پشیمان شده بود، از دخالت در امور سیاسى که به گفته خودشان سرنخ آن در دست اجانب بود، سخت هراس داشت .» (25) نویسنده کتاب نهضت روحانیون ایران مىنویسد: «خود آن مرحوم به نویسنده این سطور مىفرمود که از آن موقع که دیدم مرحوم استاد آخوند و مرحوم نایینى که آن همه زحمت در تاسیس و تداوم کار مشروطه متحمل شده بودند، پس از شهادت حاج شیخ فضلالله و حوادث دیگر، ملول و افسرده شدهاند، حالت وسوسهاى براى من پیدا شده است که تا یک واقعه سیاسى پیش مىآید، از اقدام فورى حتى الامکان پرهیز مىکنم، مبادا کارى به زبان مسلمین انجام گیرد» . ایشان مىافزودند: «خیلىها به این وسوسه و اضطراب من در امر سیاست ایراد مىگیرند، ولى من هم نمىتوانم جز این رفتارى داشته باشم» . (26)
با آنکه «در دهه 1320 و 1330 به طور کلى گرایش روحانیون غیر سیاسى بود و آیاتى چون بروجردى، شهرستانى و بهبهانى در صحنه سیاسى وارد نشدند، اما این همه ماجرا و پیکره حوزه نبود، بلکه آیاتى چون خوانسارى، محلاتى، شاهرودى از کوششهاى کاشانى در رابطه با مسئله نفت پشتیبانى مىکردند و به ضرورت اجراى قانون اساسى مشروطه به زندگى سیاسى، نگاه مىکردند» . (27) اگر مدرس در دوره پیشین تنها بود و توده مردم و علما به حمایت وى برنخاستند و به تنهایى فریاد مىکرد، در این دوره، کاشانى هم تا حدى از پشتیبانى عالمان دین و نیروهاى رادیکال و انقلابى فداییان اسلام برخوردار بود و هم آن هنگام که لازم مىشد توده مردم به فرمان وى به خیابان مىآمدند و در حمایتش شعار مىدادند . لذا نوعى پیشرفت را هم در عرصه اجتماع و هم در حوزه شاهدیم; اما پیشرفت کند بود .
«باروى کار آمدن شاه جدید پس از برکنارى رضاشاه و پدید آمدن فضاى سیاسى جدید و آزادى نسبى، علما تلاش کردند تا دوباره قدرت از دست رفته خود را به کف آورند» (28) . در خواستهاى خود را اعلام کردند، از جمله، خواستار لغو ممنوعیتبرگزارى مراسم محرم و پوشش اسلامى براى زنان شدند . محمدرضا شاه که هنوز موقعیتخود را تثبیتشده نمىدید، تسلیم این تقاضاها شد که این خود حکایت از آن دارد که باز اسلام سیاسى در درون خود از توان بسیارى برخوردار بود و رژیم نوپاى پهلوى نیز به این نکته، وقوف داشت .
از دیگر سو فداییان اسلام نیز در حد خود توانستند، تا اندازهاى جریانساز باشند و با طرح مسایل شعارى و مبارزهاى چون طرح حکومت اسلامى، طرح جنگ با اسراییل، طرح مبارزه با مظاهر فساد در جامعه، اجراى ترور رهبران غیرمذهبى و دولتى و دیگر کارهاى احساسى، توانستند اثراتى در جامعه ایران و به تبع آن در حوزه علمیه بگذارند و در واقع صدایى مخالف سکوت حوزه، بودند و جسورانه تلاش کردند آن سکوت را بشکنند . آرى، آنان موفق نشدند و آن جو عمومى حفظ شد، اما این صداى کوچکى بود که به مرور زمان بزرگتر شد تا آن زمان که به فریادى تبدیل شد و حوزه نیز از «سیاستگریزى» به «سیاستگرایى» روى آورد . و این روند تا آن جا پیش رفت که سالهاى پایانى دهه سى واوایل دهه چهل، کل روند حوزه دگرگون شد .
فداییان در طول زندگى همواره درگیر مبارزه و کارهاى احساسى بودند و بالطبع نمىتوانستند چندان به مبانى اندیشه و مباحث عمیق ایدئولوژیک بپردازند . حمید عنایت مىگوید: «صرفا یک گروه سیاسى بودند و تا انقلاب اسلامى ایران، آنچه مایه شهرت فداییان شد، بیشتر شرکتشان در یک سلسله ترورهاى سیاسى در سالهاى 1324 تا 1342 بود تا همکارى و یاریشان در بحثهاى دینى یا سیاسى» (29) . آنان مسلمانانى بىپیرایه بودند که اهانتبه مقدسات مذهبى را بر نمىتافتند و به حذف فیزیکى باور داشتند . «عنایت» در مقایسه فداییان با اخوان المسلمین مىگوید: «نخست آنکه فداییان هرگز جنبشى تودهاى نشدند و همواره گروهى از جان گذشته باقى ماندند که خود را وقف پیگیرى شدید اهدافشان ساخته بودند، گرچه بعضى از شعارهاى ضد امپریالیستىشان گاهى تودهگیر مىشد . دوم این که قهرمانى که در پایه حسن البنا، عقل سیاسى یا در پایه سید قطب، بینش سیاسى، یا در پایه ابوالاعلى مودودى، فضل و دانش داشته باشد، پدید نیاوردند» . (30) هر چند کتابى از نواب به نام «راهنماى حقایق» به جاماند، اما بازشکى نیست که مجالى براى اندیشه ژرف نبود و لذا طرح حکومت اسلامى آنان نیز ناپخته و بىسازمان دهى به نظر مىرسد . با این همه «فداییان همواره غیر روشنفکر بودهاند و پرهیز از روشنفکرگرى به آنان مقام ممتازى بخشیده است» (31) .
به هر صورت، ظهور جریاناتى چون فداییان اسلام و مبارزه با شیعهستیزى، و افرادى چون کاشانى و حمایتبرخى عالمان از وى، و نگارش کتاب کشف الاسرار قلم امام خمینى که پاسخ به کتاب اسرار هزار ساله بود و ضمن آن از حکومت پهلوى نیز انتقاد کرده بود و حمایت تودهاى مردم در جریان ملى شدن نفت از علما و تاثیرپذیرى از جهاناسلام بهویژه طرح نظام ارزشى اخوان المسلمین، همه توانست اندکى از راه را براى رسیدن به اسلام سیاسى متکامل، طى کند و راه را براى غلبه اسلام سیاسى بر رقباى سوسیالیست و لیبرالیست فراهم نماید . هر چند این اقدامات هرگز نتوانست تبدیل به یک گفتمان غالب و مسلط در این دوره شود و روحانیونى هم که درگیر کار بودند و مبارزه مىکردند، بیشتر به عنوان افرادى سیاسى مطرح بودند، تا فقهایى که از دیدگاه فقه سیاسى شیعه به مسایل بنگرند و بتوانند جریانساز بشوند و یا خواهان کلیتحکومت و نظام سیاسى باشند . لذا در این دوره نیز هیچ گاه کسى خواستار حذف کلیت نظام پادشاهى و ارائه طرحى مناسب و اندیشمندانه به جاى آن نبود، و آنچه را اسلام گرایان طلب مىکردند، باز حضور یک «جامعه اسلامى» بود، نه حکومت اسلامى .
پىنوشتها:
1) باقر عاقلى، روز شمار تاریخ ایران، گفتار، چهارم 1376، ج 1، ص 451 .
2) همان ص 471 .
3) هشام شرابى، روشنفکران عرب و غرب، ترجمه: عبدالرحمن عالم، دفتر مطالعات سیاسى، اول 1379، ص 142 .
4) فریدون اکبرزاده: نقش رهبرى در نهضت مشروطه ملى نفت و انقلاب اسلامى» ، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، اول 1380، ص 110 .
5) عباس مخبر، سلسله پهلوى ونیروهاى مذهبى، طرح نو، اول 1371، ص 290، مقاله حامد الگار .
6) جلال الدین مدنى، تاریخ سیاسى معاصر ایران، ج 1، ص 623، دفتر انتشارات اسلامى، نهم 1378 .
7) ر . ک، همان ص 602 .
8) یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه: احمد گل محمدى و محمد ابراهیم فتاحى، نى، پنجم 1379، ص 400 .
9) رسول جعفریان، جریانها و جنبشهاى مذهبى - سیاسى ایران، پژوهشگاه اندیشه اسلامى، اول 1380، ص 100 .
10)
11) مرتضى مطهرى، نهضتهاى اسلامى درصد ساله اخیر، صدرا، بىتا، تهران ، ص 66 .
12) جعفریان، همان، ص 49 .
13) باقر عاقلى، ج 1، همان ص 195 .
14) هرایر دکمجیان: ، جنبشهاى اسلامى معاصر در جهان عرب، ص 149 ترجمه حمید احمدى، کیهان، سوم 1377 .
15) هرایر دکمجیان، جنبشهاى اسلامى معاصر در جهان عرب، ص 149 .
16) همان، ص 152 .
17) حسن الترابى، المصطلحات السیاسیة فى الاسلام، ص 19، دارالساقى، بیروت، الطبعة الاولى 2000 .
18) دکمیجان، همان، ص 151 .
19) همان ص 131 .
20) جعفریان، همان، ص 38 .
21) مدنى، همان ص 390 .
22) محمد شفیعىفر، مدخلى بر انقلاب اسلامى و ریشههاى آن، تهذیب، اول 1378، ص 135 .
23) عباس مخبر، همان، مقاله الگار ص 293 .
24) همان ص 295 .
25) على دوانى، نهضت روحانیون ... ، ص 563، ج 2 .
26) همان، ص 563 .
27) حسین بشیریه، جامعهشناسى سیاسى، نى، اول 1375، ص 245 .
28)
29) حمید عنایت، اندیشه سیاسى اسلام معاصر، ترجمه خرمشاهى، ص 169، خوارزمى 1372 .
30) همان، ص 169 .
31) ر . ک . همان، ص 171 .
مىتوان گفت که اگر همراهى نیروهاى ملى - مذهبى و اسلام طلبان با یکدیگر نبود، نهضت ملى شدن صنعت نفتبه پیروزى نمىرسید; هرچند در ادامه، گسست ائتلاف و اختلاف همین نیروها، و رقابت آنها نهضت را به شکست کشاند .
پس از آن که ملى شدن صنعت نفت ایران، در مجلسین شورا و سنا، تصویب شد و شکستسنگینى بر دربار و استعمار انگلیس، وارد آمد، مجلس شانزدهم به منظور اجراى اصل ملى شدن نفت، قانون نه مادهاى را در 1330 به تصویب رساند و به دنبال آن، نخست وزیرى مصدق را بر شاه تحمیل کرد . نفوذ برخى عوامل نامطلوب در کابینه مصدق و اعتماد وى به حسن نیت آمریکا در حل مسالمتآمیز نفت، به تدریج موجبات اختلاف بین نیروها را فراهم آورد . از دیگر سو، انگلیس نیز با اهرمهاى نظامى، حقوقى، سیاسى و دیپلماتیک، مقدمات تحریم خرید نفت ایران و ندادن کمکهاى اقتصادى را فراهم آورده . با این همه، کاشانى به عنوان چهره شاخص اسلام سیاسى این زمان، همچنان به همکارى با مصدق باور داشت و حتى با تهدید انگلیس به اعلان جهاد، (1) موجب عقبنشینى نظامى استعمار گردید .
با شروع کار مجلس هفدهم، مصدق از شاه، تقاضاى تصدى وزارت جنگ کرد که با مخالفت او روبرو شد . مصدق استعفا کرد . این استعفا، شادى بسیارى از دشمنان ملت را به وجود آورد . روز بعد مجلس به نخست وزیرى قوام، راى داد، و این آغازى شد براى حرکتها، شورشها، ناآرامى و راهپیمایىهاى گسترده مردمى . اقلیتى از نمایندگان مردم و آیتالله کاشانى خواستار بازگشت مصدق شدند . نقش کاشانى و اسلام گرایان در این روزها، بسیار بود . کاشانى با نفوذ مذهبى خود، توانستبسیج عمومى گستردهاى را سامان دهد . مصاحبهها و اعلامیههاى فراوانى از وى منتشر شد و کفنپوشان بسیارى به حمایت از وى، از شهرهاى اطراف، آماده حرکتبه تهران شدند که نشان از نفوذ و اقتدار بسیار وى در این دوره دارد . روزهاى 28 و 29 تیر، بازار تهران تعطیل و راهپیمایى گستردهاى علیه قوام و به نفع نهضت ملى برگزار شد . در نهایت قوام مجبور به استعفا شد . بازگشت مصدق، قطعى گردید و بار دیگر شادى و هیجان، ایران را فراگرفت .
پس از قیام سى تیر 1331، مصدق به خواستههاى خود از جمله وزارت جنگ و اختیارات شش ماهه از مجلس رسید و کاشانى نیز به ریاست مجلس برگزیده شد . (2) پس از روى کار آمدن دوباره مصدق، کشمکشهاى اولیه، شدیدتر شد . بارزترین وجه این اختلاف، به انتصابات دکتر مصدق بر مىگشت که به زودى ظاهر شد . کاشانى در نامهاى به مصدق از این روند، انتقاد کرد . دیگر مورد اختلاف، مربوط به عدم مجازات عاملین کشتار وقایع 30 تیر بود که دولت وقت در این باره نیز اقدامى انجام نداد . موضوع دیگر این بود که مصدق تقاضاى تحدید یک ساله اختیارات از مجلس کرد، که این درخواست، شکافى گسترده در جبهه ملى به وجود آورد و حتى دکتر مکى که از یاوران نزدیک مصدق بود، از مجلس استعفا کرد . بقایى از عضویت جبهه ملى درآمد و دایره اختلافها از کاشانى و مصدق فراتر رفت و کل ارکان نهضت را فراگرفت . در این اوضاع آشفته، با برگزارى رفراندوم، مجلس هفدهم منحل شد . گسست و دوگانگى نیروها بیشتر شد و جدایىها ترمیم ناپذیر مىنمود . با نبود مجلس، شاه از اختیارات خود استفاده کرد و 22 مرداد 32، مصدق را برکنار، سه وزیر وى را دستگیر و زاهدى را به نخست وزیرى تعیین کرد . زاهدى در اشغال ساختمان نخست وزیرى، شکستخورد و شاه فرار کرد . 25 مرداد، کودتاى نا فرجام به پایان رسید، اما سه روز بعد با حضور نیروهاى ارتش و دربار، نیروهاى امریکا و انگلیس، حضور گروهى از اوباش در خیابانها، عدم توان ارتش در مقابله با کودتاچیان، ناتوانى مصدق از تصمیمى قاطع در آن زمان حساس، دوگانگىهاى شدید بین رهبران نهضت، یاس و ناامیدى مردم و بحران و فشارهاى اقتصادى، همه و همه دستبه هم داد و کودتاى 28 مرداد به پیروزى رسید و نهضت ملى مردم ایران، به شکست انجامید . تلاشهاى بسیار اسلام گرایان که با پیروزى مصدق و اندیشه لیبرالیسم همراه شده بود، بى نتیجه ماند و این بار نیز موجبات کنارهگیرى و سرخوردگى اسلام گرایان فراهم آمد; هر چند این سرخوردگى بسان دروههاى قبل نبود .
باید به یاد آورد که براى موفقیت هر نهضتى و شکست دشمنان داخلى و خارجى و اجراى سیاست «موازنه منفى» که مصدق به آن باور داشت، بیش از هر چیز انسجام داخلى و همبستگى ملى و اختلاف و دوگانگى در صحنه بینالمللى لازم است که نه تنها این شرایط در آن زمان ایران وجود نداشت، بلکه اوضاع کاملا برخلاف منافع و مصالح ملى ایران بود . از سوى دیگر، همه چیز به حل و فصل مناسب نفتبستگى داشت که متاسفانه مصدق در حل این مشکل - به خاطر موضع توطئهآمیز انگلیس - شکستخورد و بدون نفت هم اقتصاد ایران فلجبود . و چنین نیز شد .
به علاوه باید به اختلافات ریشهاى و ایدئولوژیک رهبران و سرآمدان نهضت نفت اشاره کرد . مجموعهاى نا همساز گرد هم آمده بودند و طبیعى مىنمود که به تدریج از هم بگسلند . از سویى مکتب ملى گرایى بود که از اصول آن جدایى حوزه دین از یاستبود . ملى گرایى، دین را فردى مىکند و مىگوید: «بیایید به زندگى خود در این دنیا توجه کنیم و دین را به زندگى بعدى واگذاریم . بگذارید شعار ما چنین باشد: زنده باد ملت، زنده باد میهن، خدا به دین تعلق دارد و میهن به همه» (3) . از دیگر سو، ایدئولوژى اسلامى و آموزههاى اسلام سیاسى بود که با همه مبانى ملى گرایى سازگار نبود . اسلام سیاسى در آن زمان به تشکیل جامعه دینى باور داشت و اینکه دستورهاى دین در امور اجتماعى و سیاسى رعایتشود .
در این دوره، کسى به فکر تشکیل حکومت اسلامى نیست و آنچه را که اسلامگرایان مىخواستند، رعایت دستورهاى دین در اجتماع بود . به هر حال این وقایع و رویدادها توانستبیش از پیش آن نیروى بالقوه اسلام سیاسى را به حرکت در آورد و بسترهاى سیاسى - اجتماعى و فکرى آن را فراهم سازد; به گونهاى که اسلام سیاسى از رشد مطلوبى برخوردار گردید و راه را براى رکتبیشتر آماده ساخت .
اسلام سیاسى این دوره و رشد آهسته و آرام آن در این زمان، بیشتر مدیون حرکتها، اعلامیهها، مذاکرات و اقدامات آیتالله کاشانى بود . حضور فعال ایشان در صحنه مبارزه را مىتوان نماد دخالت روحانیت در جریان نهضت ملى کردن نفت دانست . هر چند گاهى همراه و همگام با ایشان، «روحانیون بزرگى چون آیتالله العظمى خوانسارى، عماد الدین محلاتى، شاهرودى، سید محمود روحانى قمى و دیگران از وى تجلیل کردند» و (4) با صدور فتوا، نظر ایشان را در مورد ملى شدن صنعت نفت، قویا تایید کردند، اما این در آغاز مبارزه بود و به همین اقدامات اندک، اکتفا گردید . جبهه ملى براى حمایت تودهاى و عظیم مردم به پشتیبانى اسلام طلبان و روحانیت نیاز داشت که در راس آنان و در متن مبارز، مرحوم کاشانى بود . «ایشان در سال 1328، ظاهرا به دلیل سؤظن مربوط به ترور شاه، به بیروت تبعید شد و اما احتمال دیگر بر تبعید کاشانى بیشتر آن است که وى براى اولین بار تقاضاى ملى کردن صنعت نفت ایران را پیش کشیده بود (5) » هر چه بود، ایشان از سابقه مبارزاتى درخشانى برخوردار بود و توانست در بسیج توده و نیروهاى اسلام گرا و همراهى نیروهاى مذهبى با ملى در نهضت نفت، نقشى عظیم بازى کند . فرمانبرى مردم از وى، نشاندهنده این واقعیتسیاسى - اجتماعى و تاریخى است که اسلام سیاسى همواره به عنوان یک نیروى بالقوه در ایران وجود داشته است، و وقتى، فردى از میان اسلامخواهان آگاه به مسایل سیاسى جامعه، برخیزد و در امور سیاسى و اجتماعى، موضعگیرى کند، مردم به پیروى از او وارد صحنه مىشوند . حضور ایشان در میدان مبارزه علیه استعمار انگلیس که ریشه در بن مایههاى اسلام سیاسى و بیگانه ستیزى آن داشت، «مشروعیتى دینى - مردمى» به ملى گرایان داد . اعلامیهها و پیامهاى کاشانى مردم را به حرکت در مىآورد و به مبارزه وا مىداشت .
مقدار تاثیر این اقدامات کاشانى و مقدار حمایت مراجع بزرگ و حوزه قم را از وى در بخش ویژگىهاى اسلام سیاسى این دوره پى خواهیم گرفت .
کودتا، سرکوب جریانات فکرى - سیاسى اعم از ملى گرا، اسلام خواه و حزب توده را در پىآورد و بهترین فرصت را براى شاه فراهم ساخت تا با همه آنان که خرده حسابى داشت، تسویه کند و داد خویش بستاند . مصدق به سه سال زندان محکوم شد . کاشانى و نیروهاى اسلام گرا، دلسرد و منزوى شدند . دولت نظامى زاهدى کابینه تشکیل داد و پیامد همه این ماجراها، تسلط و حکمرانى 25 سال دیکتاتورى و خفقان بر کشور بود .
به هر حال آنچه نباید اتفاق مىافتاد، رخ داد و نهضت ملى ایران، شکستخورد . بسیارى از فعالین و مبارزین به زندان افتادند و تبعید شدند . اما آنچه در این پژوهش مهم است، دلسردى و سرخوردگى عالمان دین و اسلامگرایان از سیاست است و این وقایع به گونهاى، روش «سیاست گریزى» حوزههاى علمیه را در آن سالها مورد تاکید قرارداد . بعد از کودتا، سال 1334 بود که فداییان اسلام دستگیر و اعدام شدند و با توجه به همین فضاى حاکم بود که کسى فریادى بر نیاورد، حال آنکه در جریان ترور کسروى، علما دخالت کردند و دستگیر شدگان را که برخى از همین اعضاى فداییان بودند، آزاد کردند .
این روند سرکوب شامل حزب توده نیز گردید . نیروهاى نفوذى آنان در ارتش لورفتند و تسلط نظامى زاهدى پس از کودتا موجب شد تودهاىها نیز گرفتار قلع و قمع شدید رژیم شوند .
این وضعیت ادامه یافت و رژیم نیز بهشدت با هر اقدامى برخورد مىکرد . پس از کودتا، امریکاییان بیش از هر زمان دیگر، توانستند بر مقدرات ایران چیره شوند . بسیارى از وقایع واصلاحاتى را که رژیم پس از کودتا آغاز کرد، با نفوذ و سلطه آمریکا همراه بود . در سال 1339 با رسوایى انتخابات دوره بیستم و لغو نتایج آن، و حضور کندى رئیس جمهور آمریکا در ایران کم کم موجب شد که فضاى نسبتا باز سیاسى از این سال تا سال 1341 شکل گیرد . این امر به دلیل طرز تلقى امریکاییان بود که از رژیمهاى وابسته به خود مىخواستند که به اصلاحاتى دستبزنند تا از رواج مرام کمونیسم، جلوگیرى کنند . لذا رژیم شاه نیز در صدد اصلاحات بر آمد، و زمزمههاى آن کمکم شنیده شد .
از دیگر سو باید به فوت آقایان بروجردى و کاشانى در سال 1340 اشاره کرد که در واقع مانع بزرگى براى اجراى اصلاحات شاه به شمار مىآمدند . فوت این دو عالم، شاه را به این تصور غلط رساند که دیگر کسى توان مبارزه با او را ندارد، و از اینرو خیلى سریع دستبه کار شدند و مراحل قانونى و تصویب اصلاحات را به انجام رساندند . این حرکات از اوسط سال 1340 شروع شد و مطبوعات روز 16 مهر 41 اعلام داشتند که دولت لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى جدید را تصویب کرده است و متن آن را انتشار دادند . (6) این لایحه همان بود که قید قسم به قرآن مجید، به کتاب مقدس تبدیل شده بود و بند متدین بودن به دین حنیف اسلام را براى نمایندگان، حذف کرده بود . در این مورد ذکر دو نکته اساسى است:
الف . پس از فوت آیتالله بروجردى، زمینه مهیا شد که امام خمینى (ره) براى مرجعیت مطرح شود و با توجه به نفوذ وى این چنین نیز گردید . هر چند ایشان تنها مرجع نبود . بسیارى از نگاهها و توقعات حوزه قم به ایشان بود . لذا ایشان گام نخست را علیه اصلاحات رژیم از جمله لایحه انجمنهاى ایالتى و ولایتى برداشت; دیگران را آگاه کرد و در پى خود در آورد .
ب . این دوران که فضاى نسبتا باز سیاسى در کشور وجود داشت، بار دیگر جبهه دوم ملى در سال 1339 تشکیل شد و فعالیتهایى را انجام داد . چند نشریه منتشر کرد، چند میتینگ سیاسى تشکیل داد و در سال 41 کنگره جبهه ملى با شرکت 170 نماینده در تهران، تشکیل و اساسنامه و منشور جبهه ملى را تصویب نمود . فعالیت جبهه ملى بیش از این نبود و همزمان با پایان گرفتن دولت امینى، کم کم فعالیتش پایان گرفت و مثل سایر گروهها به خاموشى گرایید . (7) اختلافات درونى، فقدان رهبرى واحد، مشى روشنفکرى و عدم ارتباط عمیق با مردم، موجب گردید که این جبهه از نفوذ بالایى برخوردار نگردد، جبهه مبارزه خالى شود و حاملان اسلام سیاسى، بیش از پیش احساس مسئولیت کنند .
گفته شد که حزب توده نیز در اوج ضعف و ناتوانى خود به سر مىبرد و دیگر نفوذ و تشکیلات منسجمى بعد از کودتا نداشت . از سال 1332 تا 1337 رژیم با یک رشته عملیات پلیسى سازمان زیر زمینى، حزب توده را متلاشى و بیش از سه هزار عضو حزبى را دستگیر کرد ... و چهل نفر اعدام شدند . (8) طبیعى بود که در واکنش به آن اقدامات غیر دینى دربار، از سوى این حزب نیز فریاد اعتراضى بلند نشود . علاوه براین، باید به یاد داشت که این دو گروه به ویژه حزب توده، چندان به مبانى اصیل اسلام سیاسى باور نداشتند و لذا مشخص بود که این گروهها چندان حساسیتى به حذف سوگند به قرآن و یا دیگر سیاستهاى غیر دینى شاه از خود نشان ندهند .
این رویدادها همه موجب گردید که هر چه به سوى سال 1342 نزدیکتر مىشویم، بر قدرت، نفوذ، حوزه اقتدار و حساسیتبه امور جامعه، در میان اسلام گرایان افزوده شود و موازنه به نفع آنان سنگین گردد . لذا از این زمان، رقباى لیبرال و سوسیالیست اسلام سیاسى، در ضعف و ناتوانى بودند و این ایدئولوژى از رقیبان پرقدرت پیشین خود، گوى سبقت را مىرباید و جریانات با اعتراضات شدید امام خمینى و شاگردان وى و دیگر مراجع قم به سوى قدرت گرفتن هر چه بیشتر آنان به جلو مىرود، به گونهاى که قیام پیشبینى نشده 15 خرداد 1342 را سازمان دهى مىکند و اسلام سیاسى، تجربهاى خونین را در پرونده مبارزات خود ثبت مىکند و الهام بخش چندین سال مبارزه پس از آن مىگردد .
اوجگیرى اسلام سیاسى و پیدا شدن زمینههاى آن به گونهاى فراگیر مىشود که انشعابى از سوى لیبرالها به طرف اسلام گرایان و با حضور یکى از نمایندگان فهیم و قوى آنان، یعنى مرحوم طالقانى شکل مىگیرد و پایه نهضت آزادى ایران در سال 1340 ریخته مىشود که یاریگر و حمایت کننده برخى از سیاستهاى اسلام سیاسى بود . «افزون بر سران نهضت آزادى، که تقریبا مذهبى بودند، بسیارى از جوانان مذهبى فعال نیز در اطراف آنان قرار داشتند که براى مثال مىتوان به شهید چمران و شهید رجایى اشاره کرد . نمونههاى دیگر، همکارى شهید باهنر و جلال الدین فارسى با این حزب است .» (9) به هر حال حضور عناصر روشنفکر مذهبى در کنار اسلام گرایان، تجربهاى ارزشمند بود و پیوندهایى مطلوب بین دو قشر حوزه و دانشگاه را به وجود آورد .
بدینسان ما سالهاى 32 تا 42 را سالهاى آغازین و زمینهساز براى غلبه اسلام سیاسى بر رقباى ایدئولوژیک خود، نام مىنهیم .
ویژگىهاى اسلام سیاسى در این دوره:
چند ویژگى که در دورههاى پیشین اسلام گرایى وجود داشت، در این دوره نیز صدق مىکند که عبارتند از: «نبود جایگزین مناسب براى استبداد» ، «فقدان رهبرى واحد» ، «نبود منظومه فکرى» و «دوگانگى» . در این سالها، هر چند به طور فزایندهاى مردم و روحانیون در امور اجتماعى و سیاسى دخالت مىکنند، اما باز آن روح و روند کلى حوزه، همان نمودهایى از سرخوردگى دوران مشروطه و رضاشاه را در خود دارد . آرى، اقدامات فداییان اسلام و فعالیتهاى فردى موجه - از لحاظ حوزوى و مردمى - مثل آیتالله کاشانى اندکى از آن روحیه سیاست گریزانه و متصلب، کاست .
اسلام سیاسى در ایران پس از سقوط رضا شاه و حوادث به وجود آمده در نهضت ملى نفت، واکنشهاى گوناگونى از خود نشان داد; آن گونه که این واکنشها به مرور زمان در ایران، و میان حاملان اسلام خواهى جا باز کرد و توانست در وقایع بعدى بسیار اثر گذار باشد . رویدادهایى که در این دوره زمانى (1332 - 1320) رخ داد، اسلامطلبان را بیش از پیش حساس به مسایل زمانه کرد و همین حساسیتبه آنچه در مملکت مىگذشت، در میان دیگر حاملان این نحله تداوم یافت . آنچه در پى مىآید، گوشهاى از ویژگىهاى این دوره از اسلام سیاسى است .
1 . رادیکال بودن
با توجه به شرایطى که پس از شهریور 1320 در ایران پیش آمد و پیش از آن افراط کارى و برخوردهاى ناشایستى که از سوى حکومت استبدادى رضاشاه با دین انجام شده بود، همچنین با توجه به فضاى باز سیاسى بعد از وى، افراد بسیارى با چاپ و نشر کتابها و مجلات فراوانى از فرصت پیشآمده، سوء استفاده کرده، و بسیارى از مقدسات و باورهاى دینى مردم را بى پروا و بى محابا مورد تهاجم قرار دادند و به قرآن، رسولالله (ص)، امام صادق (ع) و دیگر سمبلهاى ارزشى مردم ایران توهین کردند، که سر آمد این نویسندگان، کسروى بود و به تبع وى حکمىزاده .
خصلت و طبع اجتماعى انسانى آن است که حرکت تند و افراطى، معمولا واکنش افراطى و سریع را به دنبال مىآورد . در آن زمان در مقابل سیاستهاى افراطى و تندروانه رژیم رضاشاه و حرکتهاى ناپسند و شالودهشکنانه کسروى و پیروان وى، جامعه مذهبى ایران و حاملان اسلام سیاسى نیز اقدام به حرکتهاى رادیکال و حذف فیزیکى این نیروها کردند . لذا مىتوان گفت که جامعه آن زمان ایران، زمینهها و عوامل رادیکال شدن گروههایى چون فداییان اسلام را فراهم کرده بود و نمود و ظهور آن در چهره فداییان اسلام بود .
باورهاى جامعه اسلامى مورد حمله قرار گرفته بود و این خود به گونهاى ناخود آگاه نیروهاى رادیکال را در خود مىپروراند و به سوى رفتار فیزیکى و خشن مىراند . طاقت مسلمانان متعصب در آن زمان طاق شده بود . گفتوگوها و مذاکرههاى نواب با کسروى به نقطه مطلوب و دلگرم کنندهاى نمىرسید . لذا حامیان اسلام سیاسى در این زمان این چنین رویکردى را برگزیدند . در این باره باید دو امر را به یاد داشت: یکى آنکه اوج این تفکر و اندیشه و نگرش رادیکال در همین زمان استبعدها با ضعف نیروهاى ضد مذهبى، این رفتارهاى افراطى نیز شکلى ضعیفتر پیدا کرد; دیگر آنکه اهانتهاى این دوره، علنىتر شده بود و انگیزهها را بهشدت تقویت مىکرد، وگرنه در زمان رضاشاه نیز این چنین اعمالى انجام مىشد اما به علت اجتماعى نبودن و علنى نبودن تهمت و حضور قلدرى خشن چون رضاشاه، کسى به چنین کارهایى دست نمىزد .
در راستاى همین اندیشه مبارزهجویانه است که به نوشته یکى از نویسندگان «فداییان اولین گروهى است که یک جزوه درباره حکومت اسلامى در سال 1950/1329 چاپ کردند .» (10)
2 . واکنش به ایدئولوژى رقیب
به طور کلى، ظهور اسلام سیاسى در ایران از یک نگاه در رویارویى با تمدن غرب و واکنش به آن شکل گرفت و به راه تکاملى خود ادامه داد . در واقع حرکات ظاهرى دو نحله فکرى در ایران، بیشترین واکنشها را از سوى اسلامگرایان به دنبال آورد . اول، واکنش به لیبرالیسم است که بیشترین جلوه آن را در دوران مشروطه شاهدیم . در این دوران بیشتر نمود فکرى لیبرالیسم در ایران رخ نمود و در دوران ملى شدن صنعت نفت، جنبه و جلوه عملى لیبرالیسم و حضور باورمندان به این مکتب در عرصه حکومت نیز پدید آمد، که واکنش اسلامگرایان را برانگیخت . دیگر نحله فکرى سوسیالیسم و کمونیسم است که فعالیتهایى را از سال 1300 آغاز کرده بود، اما نمود و ظهور آن را بیشتر در دهههاى بیستوسى شاهدیم که الگوى حزبى آنان، «توده» است . عکس العمل مسلمانان به کمونیسم بسیار شدیدتر از دیگر ایدئولوژىهاى بیگانه بود; زیرا شعارهاى آنان به نحو ملموسترى ضد دین و متضاد با آموزههاى دینى بود; بنابراین بسیارى از مذهبىها براى مقابله با کمونیستها وارد عرصه مبارزه گردیدند و احساس مسئولیت کردند . از طرفى، ایدئولوژى رقیب با قدرت و نیروى بسیار به میدان آمده بود و هماورد مىطلبید . اسلامخواهان یا مىبایست تسلیم مىشدند و یا آنکه خود را نیرومند و توانا مىکردند که جریان اسلام سیاسى به رویکرد دوم روى آورد . همان گونه که جلوههاى مارکسیستى کاملا اجتماعى، سیاسى، انقلابى بود، دستورهاى دین و نوخوانىها از دین نیز سیاسى و اجتماعى گردید; هر چند پیش از این گروههایى در پى بحث علمى و تبیین منطقى مبانى اسلام سیاسى در برابر حزب توده بر آمدند و در این زمینه مؤفقیتهایى نیز پیدا کردند، نظیر کانون نشر حقایق اسلامى است که اوایل دهه بیستشکل گرفته بود .
«ترویج و تبلیغ مرام مارکسیسم به دو شکل در دهههاى مورد بحث ادامه یافت: از یک سو مفاهیم و آموزشهاى سیاسى - انقلابى مارکسیستى به منظور به حرکت واداشتن تودههاى مردم به مبارزه علیه رژیم تبلیغ مىشد و از سوى دیگر با رضایت و توافق ضمنى رژیم، ابعاد غیر اجتماعى و غیر سیاسى مارکسیسم یعنى بعد اعتقادى و الحادى آن که مبانى اندیشه دینى را هدف مىگرفت، توسط برخى از عناصر خود فروخته مارکسیست، تبلیغ و ترویج، مىشد» . (11)
از همین دیدگاهها و مبارزه با این افکار بود که نواندیشان دینى در پى قرائت و برداشتى نجاتبخش از آموزههاى انقلابى شیعى بر آمدند و مفاهیمى را باز اندیشى کردند که الهام بخش و حرکت آفرین باشد . در واکنش به تبلیغات الحادى مارکسیستها بود که آثار و نوشتههاى متعددى از سوى عالمان اسلام سیاسى ارایه شد و «به تدریج مجلات و کتابهاى نسل جدید و روزآمد دانشآموختگان حوزه قم آغاز شد و به آرامى یک بدنه نیرومند شکل گرفت; آن گونه که توانستیک دهه بعد، نقش فعالى را در سیاست عهدهدار شود» . (12) در واقع آن تبلیغات گسترده مارکسیستى به گونهاى بود که بسیارى از عالمان دینى را به شرایط و اوضاع پیرامون خود حساس کرد و این حساسیتحتى پس از رفع خطر حزب توده و کمونیسم، همچنان ادامه یافت و در جبهههاى دیگر جلوه و ظهورى دیگر گونه پیدا کرد . در دهه بیست ، مجلاتى با عناوین «آیین اسلام» ، «پرچم اسلام» و «نداى حق» چاپ مىشد . بعدها مجلهاى به نام «حکمت» منتشر شد که افرادى چون مرتضى مطهرى، ناصر مکارم، احمد آذرى قمى و ... در آن مقاله مىنوشتند . در همین مجله بود که بخشهایى از کتاب ناصر مکارم شیرازى به نام «فیلسوف نماها» منتشر شد . این کتاب در رد مارکسیسم نوشته شده بود و در سال 1335 به عنوان کتاب سال، برگزیده شد . بعدها مجلاتى به نام «مکتب اسلام» و «مکتب تشیع» در این دوره چاپ شد که توانستند تا حدى جریان ساز باشند و پایهها و مبانى اسلام سیاسى را پایه ریزى کنند و کمکم به حرکت انقلابى مردم پیوند بخورند .
یکى از آثار علمى و متقنى که در رد مارکسیسم نوشته شد، «اصول فلسفه و روش رئالیسم» از علامه طباطبایى و حاشیه مرتضى مطهرى بود . علامه طباطبایى در اواخر دهه بیست و سالهاى نخستین دهه سى، درس فلسفه مىگفت و به شبهات ماتریالیستها مىپرداخت و جواب مىداد .
همه این تلاشها و زحمتها دو اثر در پى داشت: یکى آنکه جریان کمونیستى با همه نیرو و توان گستردهاى که داشت هرگز نتوانست در ایران پایگاه تودهاى بیابد . علت اصلى آن اعتقادات راسخ مردم به اسلام و فرهنگ مذهبى بود و و اینکه کمونیستها را ضد خدا و دین مىدانستند; دیگر آنکه با بازسازى اندیشههاى مبارزاتى فرهنگ شیعه، اسلام در ایران زمینههاى مطلوب و شایستهاى براى سیاسى شدن و دخالتبیشتر در عرصه اجتماع پیدا کرد و این روند به نحوى است که هرچه به سالهاى 56 و 57 مىرسیم، بیشتر و بیشتر مىشود . همان گونه که مبارزه و هماوردى با مکتب مارکسیسم نیز به این دوره محدود نمىشود و متفکرانى بعدها توانستند با الهام از آموزهها و مفاهیم مارکسیستى، قرائتى ایدئولوژیک از دین ارایه دهند، که نمونه بارز آن دکتر شریعتى است .
3 . تعامل با جهان اسلام و تاثیرپذیرى از آن
یکى از ویژگىهاى اسلام سیاسى در دوره زمانى 1334 - 1320 آن است که اسلام گرایان ایران، کمکم به بیرون از کشور نیز نگاهى انداختند . این نگاه به بیرون، قبل از این زمان محدود به حوزه شیعى مذهب و در حیطه حوزه علمیه نجف بود، اما با توجه به روند رویدادهایى که در ایران شکل گرفت، اسلام گرایان کمکم با اهل تسنن و جنبشهاى مبارزاتى و انقلابى آنان نیز آشنا شدند و با آنان به تبادل فکر و اندیشه پرداختند . شاید بیشترین عامل تاثیرگذار در این زمینه، اشغال فلسطین و تشکیل دولت اسرائیل در سال 1327/1945 باشد که به نحوى، آرمانى مشترک براى همه مسلمانان بود و همه آنان را که در عرصه اجتماع بودند به واکنش واداشت . با تشکیل دولت اسرائیل، دولتهاى عرب چنین وضعى را تحمل نکردند و به اسراییل حملهور شدند . 24 اردیبهشت 1327 اسراییل اعلام دولت مستقل کرد و 6 روز بعد، یعنى 30 اردیبهشت 1327 تظاهراتى گسترده به نفع فلسطین و به رهبرى آیتالله کاشانى در تهران برگزار شد (13) و هیجانى بسیار به وجود آورد . از سوى دیگر دولت ایران نیز در سال 23 اسفند 1328 اسرائیل را به طور «دوفاکتو» به رسمیتشناخت که زمینهساز نفوذ بیشتر و روز افزون اسراییلىها در ایران شد .
از زمان تاسیس اسراییل در فلسطین، یکى از آرمانهاى اسلامگرایان در ایران، مسئله فلسطین گردید . شهید محلاتى نقل مىکند که مرحوم نواب یک روز بعد از ظهر در مدرسه فیضیه سخنرانى کرد و گفت «اگر مىخواهیم اسراییل را ساقط کنیم، باید از تهران شروع کنیم» (14) و حتى در آن روزها براى جنگ با اسراییل، فداییان اسلام اقدام به ثبت نام از مردم مىکردند که حدود 5 هزار نفر اعلام آمادگى کردند . لذا یکى از اصول فکرى فداییان «اتحاد جهان اسلام براى حل مشکلات» بود . نواب، کاشانى و دیگر اسلام گرایان، مسئله فلسطین را فقط مسئله عرب نمىدانند و آن را براى جهان اسلام مطرح مىکنند . این رویکرد بعدها در مبارزه امام خمینى پر رنگتر گردید .
همچنین باید به سفر نواب در سال 1333 اشاره کرد که به کنگره اسلامى در بیت المقدس رفت و با رهبران اخوان المسلمین نیز دیدار کرد، و از آنان تاثیر گرفت و در بازگشت از مصر از آنان را ستود «اخوان المسلمین در سال 1928 تشکیل شده بود و متاثر از جنبش اصلاحى و رفرمیستى محمد عبده بود، در مصر که آن زمان در سالهاى میان دو جنگ، کانون فشارهاى متضاد سیاسى، اجتماعى، اقتصادى و ایدئولوژیک به حساب مىآمد، حسن البنا، بنیانگذار اخوان را بر آن داشت تا در محیط بحران، طرفدارى از بازگشتبه بنیادهاى اسلام را مطرح کند . حسن البنا تجلى بىهمتاى معنویت صوفیانه، عالم اسلامى و رهبرى فعال بود که توانایى بىنظیرى براى برانگیختن حمایت تودهها و تبدیل پیچیدگىهاى عقیدتى به عمل اجتماعى داشت» . (15) این جنبش که در مصر از توان بالایى برخوردار بود و چندین سال قبل از فداییان شکل گرفته بود و توانسته بود تشکیلات و سازماندهى فکرى نسبتا معقولى به وجود آورد و شعبههاى مختلفى در کشورهاى عربى تاسیس کرده بود، مىتوانستبراى فداییان اسلام که از تجربه کمترى برخوردار بودند، الگوى نسبتا مناسبى باشد; زیرا ایران آن روزگار، دوره سکوت و خاموشى را مىگذارند و کمتر کسى در پى پایهریزى سازمانى مبارزاتى - عقیدتى بود . «اما اخوان در مصر حدود یک میلیون پیرو داشت و همه جنبههاى موجودیت اجتماعى از جمله امور تبلیغاتى، کارگرى، دانشجویى، زندگى اجتماعى، امور مالى، اقتصادى و ... را در بر مىگرفت و در واقع، جامعه اخوان بر طبق عقیده اسلامى خود در پى بر پایى و ساختن یک امت و حکومت اسلامى در داخل حکومت مصر بود» (16) چیزى که فداییان نیز آن را هماره تکرار مىکردند و خواهان حکومتى دینى در ایران بودند . 1948 بزرگترین خطر، براى دولت مصر، اخوان المسلمین بود لذا آن را منحل کردند و در سال 1949 «بنا» توسط عوامل دولت ترور شد . اندیشه اخوان این بود که «حاکم اعلى که خداوند سبحان است، حکم مىکند که مؤمنین جانشین خداوند بنابر دستور و شرع او هستند; پس حاکمیت والا واعلى به خدا بر مىگردد و این اصطلاح که «حاکمیت از خداست» ، عبارتى جدید است که ابوالاعلى مودودى و سید قطب - نظریهپرداز اخوان المسلمین - و دعوتکنندگان به توحید، آن را ترویج مىکردند و از بازگشتبه دین و سیاستبه عنوان عبادت خداوند، حکم کردند که اصل اسلام است» . (17) این حرکتها، اندیشهها و جنبشهاى مبارزاتى به طور قطع در دیگر کشورها به ویژه ایران تاثیر گذاشت; آن چنان که در هر دو کشور مصر و ایران، اسلام خواهان، مخالف شدید اسراییل، و در جستجوى جامعه اسلامى و در بازگشتبه قرآن و تعالیم دین بودند . در کلام و سخنان بنا (بنیانگذار اخوان المسلمین) مفاهیمى وجود دارد که آن را با اندکى تامل در گفتهها و نوشتههاى اسلام گرایان ایرانى دوره بحث ما نیز مىتوان دید . حسن البنا، مىگوید: «برادران من! شما یک انجمن خیریه، یک حزب سیاسى و یا سازمانى محلى نیستید که اهداف محدودى داشته باشد . شما روح جدیدى هستید در قلب این ملت که با توسل به قرآن به آن حیات مىبخشید . شما نور جدیدى هستید که براى محو تاریکى ماتریالیسیم از طریق شناختخدا، پرتوافکنى مىکند . فریاد نیرومندى هستید که براى رساندن مجدد پیام پیامبر طنینافکن شده است ... شما باید خود را حامل رسالتى بدانید که دیگران از برداشتن آن خوددارى ورزیدند . وقتى از شما مىپرسند، به چه دعوت مىکنید، پاسخ گویید به اسلام، به پیام محمد، دینى که در آن حکومت هست و یکى از تعهداتش آزادى است . اگر به شما گفتند سیاسى هستید، پاسخ دهید اسلام یک چنین تمایزى را قبول ندارد . اگر شما را به انقلابى بودن متهم کردند، بگویید ما فریادهاى حق و صلح هستیم ... اگر در مقابل ما بایستید و جلو پیامها را بگیرید، از جانب خدا اجازه داریم از خودمان در مقابل بىعدالتى شما دفاع کنیم ...» (18)
با اندکى تامل، این اندیشه فرامحلى را در اندیشههاى نواب و دیگر اسلام گرایان ایران نیز مىتوان پیدا کرد . نکتههاى آموزنده و جالبى در شعارهاى اخوان المسلمین هست که باز شباهتبسیار با آرمانهاى اسلام خواهان ایران دارد . آنها مىگفتند: «خدا هدف ماست و پیامبر رهبرمان/قرآن قانون اساسى ماست، و جهاد، راه ما/مرگ در راه خدا، نهایت آرزوهاى ماست/اللهاکبر . اللهاکبر» (19) این شعارها و آموزهها، در مبارزههاى اسلام گرایان ایرانى نیز مطرح شد .
این تعامل و تبادل اندیشهها و تاثیرپذیرى از جهان اسلام به مرور زمان شکل متکاملتر و روشنترى به خود گرفت . اما در این دوره، روابط نواب با اخوان توانست زمینهساز بسیارى از امور دیگر گردد . زمانى که جمال عبدالناصر با اخوانىها درگیر شد، نواب، ضمن یک نامه دو سطرى به وى نوشت: «رفتار شدید شما با اخوان المسلمین، غضبى شدید در قلوب مسلمین ایجاد نموده، سریعا تجدید نظر نمایید و کارى کنید که موجب پشیمانى دردناک براى شما نشود» . (20)
همچنین در این دوره باید به سیاست اتحاد اسلام از سوى کاشانى اشاره کرد . وى درباره اتحاد اسلام و ارتباط با سایر زعماى کشورهاى اسلامى مىگوید: «اتحاد اسلام، مدتى است که مورد نظر من است و اقداماتى براى ایجاد آن کردهام و روى همین اصل بود که هنگام راى غیر عادلانه شوراى امنیت علیه برادران مصرى خودمان، دستور دادم میتینگ با عظمتى در تهران تشکیل شود و مسلمانان ایران علیه راى ظالمانه، تظاهرات پر دامنه شدیدى بنمایند، فعلا جهان اسلام با هم متحد هستند» . (21)
این روند در دوره بعد جلوهاى بیشتر به خود گرفت و بیشتر تبدیل به تبادل اندیشه شد . نکته دیگر آن است که کاشانى در زمان تبعید در بیروت - مرکز مطبوعاتى جهان عرب - به سر مىبرد و طبیعى بود که از جریانات فکرى دنیاى اسلام در جهان عرب آگاهى داشته باشد و از آنها تاثیر پذیرد، لذا ایشان که فعالترین چهره اسلام سیاسى در این دوران است «پس از قیام سى تیر، براى تقویت پشتوانه نهضت ملى که در سراسر جهان وجود داشت، تصمیم به تشکیل کنگره اسلامى در تهران گرفت و ضمن مکاتبه با نمایندگان ملتهاى مسلمان از جمله، عربستان، لبنان، مصر، افغانستان، عراق و ... مقدمات کار را فراهم نمود و هنگامى که نمایندگان ملتهاى مسلمان اعلام آمادگى کرده و فضاى جهانى متوجه تهران شده بود، دکتر مصدق با عدم تقبل هزینه و امکانات آن، از برگزارى آن ممانعت کرد . کاشانى، به منظور مقابله با استعمار انگلیس و راه اندازى مبارزات ضد استعمارى در جهان اسلام، حتى کالاهاى انگلیسى را هم تحریم کرد» . (22)
به هر حال، رویکرد و رهیافت اسلام سیاسى در این دوره، نگرش جهانى مىیابد و نگاهها به کل جهان اسلام منعطف مىشود که این نگرش فراملى بعدها در دوره تکامل اسلام سیاسى رو به جلو رفت و توانست تاثیرات بسیارى بر جاى نهد و نگاه حاملان این نحله فکرى را به مرور زمان، روز آمدتر، فراگیرتر و روشنتر گرداند .
نتیجه و ارزیابى
با همه مبارزات و مجاهدتهایى که شکل گرفت و تا حدى توده مردم با عالمان دین و اسلام گرایان همراه شدند، اما رشد اسلام سیاسى در این دوره تدریجى و آرام بود و این شاید بیش از هر چیز مربوط به برداشتى باشد که مراجع و زعماى حوزه از اوضاع ایران در آن زمان داشتند . «پس از درگذشت آیتالله حائرى در سال 1936 م . /1315 ش . یک هیئتسه نفرى مرکب از آیتالله صدر، حجت و خوانسارى اداره امور حوزه علمیه قم را به دست گرفتند . در سال 1323 علماء از جمله امام خمینى، آیتالله بروجردى را به قم دعوت کردند تا رهبرى حوزه را به دستبگیرد . کمتر از دو سال پس از این واقعه، آیتالله ابوالحسن اصفهانى مرجع عام شیعیان در گذشت، و تقریبا یک سال بعد بروجردى در مقام جانشینى او قرار گرفت و زعامتحوزه و مرجعیت اعلاى شیعیان را با هم در اختیار داشت» . (23) با آمدن ایشان به قم، حوزه علمیه، نضجى گرفت و رونق یافت، تعداد طلاب افزایش یافت، و تشکیلات و ساختمانهاى بزرگى چون مسجداعظم ساخته شد . اما رویکرد و دیدگاه کلى مرحوم بروجردى دورى از سیاست و سیاستگریزى و ادامه سیاست مرحوم حائرى یزدى بود . «دوران زعامت آیتالله بروجردى چهره شاخص مذهبى این دوره که او هم با عالیتسیاسى علماء مخالف بود، با شکوفایى حوزه همراه بود . به اعتقاد مورخان، وى که از طرفداران عدم دخالت در امور سیاسى بود و در این زمینه تا آنجا پیش رفت که در سال 1328 ش . نشستى براى ممنوع کردن مداخله علما در مسائل سیاسى تشکیل داد، با اعمال فشار آرام به دولتبه منظور رسیدن به مقاصد محدود مخالف نبود و گهگاه با دربار تماسهایى داشت . تنها مورد عالیتسیاسى آشکار او در سال 1334 در مبارزه با بهائیت و دیگرى در برنامه تحدید مالکیت اراضى کشاوزى به عنوان اقدامى خلاف شرع بود . وى در مورد مسایل سیاسى مهمى که در فاصله سالهاى 1320 تا 1332 رخ داد، سکوت کامل اختیار کرد» . (24)
این سکوت پیش رونده در امر سیاست، باز متاثر از گذشته و وقایع ناگوار قبلى بود . «آیتالله بروجردى که به گفته خودشان در واقعه مشروطه از نزدیکان استادش مرحوم آیتالله آخوند خراسانى بود و بهخوبى به یاد داشت که پس از رخنه ایادى بیگانه، در امر مشروطه و شهادت حاج شیخ فضلالله نورى، مرحوم آخوند چگونه از اقدامات خود پشیمان شده بود، از دخالت در امور سیاسى که به گفته خودشان سرنخ آن در دست اجانب بود، سخت هراس داشت .» (25) نویسنده کتاب نهضت روحانیون ایران مىنویسد: «خود آن مرحوم به نویسنده این سطور مىفرمود که از آن موقع که دیدم مرحوم استاد آخوند و مرحوم نایینى که آن همه زحمت در تاسیس و تداوم کار مشروطه متحمل شده بودند، پس از شهادت حاج شیخ فضلالله و حوادث دیگر، ملول و افسرده شدهاند، حالت وسوسهاى براى من پیدا شده است که تا یک واقعه سیاسى پیش مىآید، از اقدام فورى حتى الامکان پرهیز مىکنم، مبادا کارى به زبان مسلمین انجام گیرد» . ایشان مىافزودند: «خیلىها به این وسوسه و اضطراب من در امر سیاست ایراد مىگیرند، ولى من هم نمىتوانم جز این رفتارى داشته باشم» . (26)
با آنکه «در دهه 1320 و 1330 به طور کلى گرایش روحانیون غیر سیاسى بود و آیاتى چون بروجردى، شهرستانى و بهبهانى در صحنه سیاسى وارد نشدند، اما این همه ماجرا و پیکره حوزه نبود، بلکه آیاتى چون خوانسارى، محلاتى، شاهرودى از کوششهاى کاشانى در رابطه با مسئله نفت پشتیبانى مىکردند و به ضرورت اجراى قانون اساسى مشروطه به زندگى سیاسى، نگاه مىکردند» . (27) اگر مدرس در دوره پیشین تنها بود و توده مردم و علما به حمایت وى برنخاستند و به تنهایى فریاد مىکرد، در این دوره، کاشانى هم تا حدى از پشتیبانى عالمان دین و نیروهاى رادیکال و انقلابى فداییان اسلام برخوردار بود و هم آن هنگام که لازم مىشد توده مردم به فرمان وى به خیابان مىآمدند و در حمایتش شعار مىدادند . لذا نوعى پیشرفت را هم در عرصه اجتماع و هم در حوزه شاهدیم; اما پیشرفت کند بود .
«باروى کار آمدن شاه جدید پس از برکنارى رضاشاه و پدید آمدن فضاى سیاسى جدید و آزادى نسبى، علما تلاش کردند تا دوباره قدرت از دست رفته خود را به کف آورند» (28) . در خواستهاى خود را اعلام کردند، از جمله، خواستار لغو ممنوعیتبرگزارى مراسم محرم و پوشش اسلامى براى زنان شدند . محمدرضا شاه که هنوز موقعیتخود را تثبیتشده نمىدید، تسلیم این تقاضاها شد که این خود حکایت از آن دارد که باز اسلام سیاسى در درون خود از توان بسیارى برخوردار بود و رژیم نوپاى پهلوى نیز به این نکته، وقوف داشت .
از دیگر سو فداییان اسلام نیز در حد خود توانستند، تا اندازهاى جریانساز باشند و با طرح مسایل شعارى و مبارزهاى چون طرح حکومت اسلامى، طرح جنگ با اسراییل، طرح مبارزه با مظاهر فساد در جامعه، اجراى ترور رهبران غیرمذهبى و دولتى و دیگر کارهاى احساسى، توانستند اثراتى در جامعه ایران و به تبع آن در حوزه علمیه بگذارند و در واقع صدایى مخالف سکوت حوزه، بودند و جسورانه تلاش کردند آن سکوت را بشکنند . آرى، آنان موفق نشدند و آن جو عمومى حفظ شد، اما این صداى کوچکى بود که به مرور زمان بزرگتر شد تا آن زمان که به فریادى تبدیل شد و حوزه نیز از «سیاستگریزى» به «سیاستگرایى» روى آورد . و این روند تا آن جا پیش رفت که سالهاى پایانى دهه سى واوایل دهه چهل، کل روند حوزه دگرگون شد .
فداییان در طول زندگى همواره درگیر مبارزه و کارهاى احساسى بودند و بالطبع نمىتوانستند چندان به مبانى اندیشه و مباحث عمیق ایدئولوژیک بپردازند . حمید عنایت مىگوید: «صرفا یک گروه سیاسى بودند و تا انقلاب اسلامى ایران، آنچه مایه شهرت فداییان شد، بیشتر شرکتشان در یک سلسله ترورهاى سیاسى در سالهاى 1324 تا 1342 بود تا همکارى و یاریشان در بحثهاى دینى یا سیاسى» (29) . آنان مسلمانانى بىپیرایه بودند که اهانتبه مقدسات مذهبى را بر نمىتافتند و به حذف فیزیکى باور داشتند . «عنایت» در مقایسه فداییان با اخوان المسلمین مىگوید: «نخست آنکه فداییان هرگز جنبشى تودهاى نشدند و همواره گروهى از جان گذشته باقى ماندند که خود را وقف پیگیرى شدید اهدافشان ساخته بودند، گرچه بعضى از شعارهاى ضد امپریالیستىشان گاهى تودهگیر مىشد . دوم این که قهرمانى که در پایه حسن البنا، عقل سیاسى یا در پایه سید قطب، بینش سیاسى، یا در پایه ابوالاعلى مودودى، فضل و دانش داشته باشد، پدید نیاوردند» . (30) هر چند کتابى از نواب به نام «راهنماى حقایق» به جاماند، اما بازشکى نیست که مجالى براى اندیشه ژرف نبود و لذا طرح حکومت اسلامى آنان نیز ناپخته و بىسازمان دهى به نظر مىرسد . با این همه «فداییان همواره غیر روشنفکر بودهاند و پرهیز از روشنفکرگرى به آنان مقام ممتازى بخشیده است» (31) .
به هر صورت، ظهور جریاناتى چون فداییان اسلام و مبارزه با شیعهستیزى، و افرادى چون کاشانى و حمایتبرخى عالمان از وى، و نگارش کتاب کشف الاسرار قلم امام خمینى که پاسخ به کتاب اسرار هزار ساله بود و ضمن آن از حکومت پهلوى نیز انتقاد کرده بود و حمایت تودهاى مردم در جریان ملى شدن نفت از علما و تاثیرپذیرى از جهاناسلام بهویژه طرح نظام ارزشى اخوان المسلمین، همه توانست اندکى از راه را براى رسیدن به اسلام سیاسى متکامل، طى کند و راه را براى غلبه اسلام سیاسى بر رقباى سوسیالیست و لیبرالیست فراهم نماید . هر چند این اقدامات هرگز نتوانست تبدیل به یک گفتمان غالب و مسلط در این دوره شود و روحانیونى هم که درگیر کار بودند و مبارزه مىکردند، بیشتر به عنوان افرادى سیاسى مطرح بودند، تا فقهایى که از دیدگاه فقه سیاسى شیعه به مسایل بنگرند و بتوانند جریانساز بشوند و یا خواهان کلیتحکومت و نظام سیاسى باشند . لذا در این دوره نیز هیچ گاه کسى خواستار حذف کلیت نظام پادشاهى و ارائه طرحى مناسب و اندیشمندانه به جاى آن نبود، و آنچه را اسلام گرایان طلب مىکردند، باز حضور یک «جامعه اسلامى» بود، نه حکومت اسلامى .
پىنوشتها:
1) باقر عاقلى، روز شمار تاریخ ایران، گفتار، چهارم 1376، ج 1، ص 451 .
2) همان ص 471 .
3) هشام شرابى، روشنفکران عرب و غرب، ترجمه: عبدالرحمن عالم، دفتر مطالعات سیاسى، اول 1379، ص 142 .
4) فریدون اکبرزاده: نقش رهبرى در نهضت مشروطه ملى نفت و انقلاب اسلامى» ، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، اول 1380، ص 110 .
5) عباس مخبر، سلسله پهلوى ونیروهاى مذهبى، طرح نو، اول 1371، ص 290، مقاله حامد الگار .
6) جلال الدین مدنى، تاریخ سیاسى معاصر ایران، ج 1، ص 623، دفتر انتشارات اسلامى، نهم 1378 .
7) ر . ک، همان ص 602 .
8) یرواند آبراهامیان، ایران بین دو انقلاب، ترجمه: احمد گل محمدى و محمد ابراهیم فتاحى، نى، پنجم 1379، ص 400 .
9) رسول جعفریان، جریانها و جنبشهاى مذهبى - سیاسى ایران، پژوهشگاه اندیشه اسلامى، اول 1380، ص 100 .
10)
11) مرتضى مطهرى، نهضتهاى اسلامى درصد ساله اخیر، صدرا، بىتا، تهران ، ص 66 .
12) جعفریان، همان، ص 49 .
13) باقر عاقلى، ج 1، همان ص 195 .
14) هرایر دکمجیان: ، جنبشهاى اسلامى معاصر در جهان عرب، ص 149 ترجمه حمید احمدى، کیهان، سوم 1377 .
15) هرایر دکمجیان، جنبشهاى اسلامى معاصر در جهان عرب، ص 149 .
16) همان، ص 152 .
17) حسن الترابى، المصطلحات السیاسیة فى الاسلام، ص 19، دارالساقى، بیروت، الطبعة الاولى 2000 .
18) دکمیجان، همان، ص 151 .
19) همان ص 131 .
20) جعفریان، همان، ص 38 .
21) مدنى، همان ص 390 .
22) محمد شفیعىفر، مدخلى بر انقلاب اسلامى و ریشههاى آن، تهذیب، اول 1378، ص 135 .
23) عباس مخبر، همان، مقاله الگار ص 293 .
24) همان ص 295 .
25) على دوانى، نهضت روحانیون ... ، ص 563، ج 2 .
26) همان، ص 563 .
27) حسین بشیریه، جامعهشناسى سیاسى، نى، اول 1375، ص 245 .
28)
29) حمید عنایت، اندیشه سیاسى اسلام معاصر، ترجمه خرمشاهى، ص 169، خوارزمى 1372 .
30) همان، ص 169 .
31) ر . ک . همان، ص 171 .