زن از دو منظر اسلامى و فمینیستى
آرشیو
چکیده
متن
کتاب «المراه و الدین و الاخلاق» که یکى دیگر از سلسله کتابهاى «حوارات لقرن جدید» ، به کوشش دارالفکر سوریه و دارالفکر المعاصر لبنان استیکى از مهمترین مسائل جهان اسلام و عرب را بررسى کرده و این بار، مسئله زن از دیدگاه خانم دکتر نوال سعداوى نویسنده مصرى و خانم دکتر هبهرؤوف عزت دیگر نویسنده مصرى بررسى شده است، یعنى دو دیدگاه متفاوت: یکى با نگرشى فمینیستى و دیگرى اسلامى .
در حاشیه ماندن زن، براى نوال سعداوى، همیشه پرسش برانگیز بوده است . وى، فقدان دموکراسى و آزادى را در مصر، عامل عقب ماندگى و ناآگاهى هموطنانش مىداند . نویسنده در آغاز این کتاب و پیش از این در کتابهاى دیگرش، به بازخوانى دوباره تاریخ مىپردازد و در این گذار، از داستان آدم و حوا در تورات، نظامهاى مادرسالارانه کهن، تغییر این نظامها به ساختارهایى مردسالار، و افسانههاى کهن، سخن به میان مىآورد تا نشان دهد که بازخوانى دوباره تاریخ، پرده از این تحولات برمىدارد و این همه، ریشه در علل اقتصادى و سیاسى دارد . به نظر وى بنا به تصویرى که امروزه از آغاز خلقتبشر داریم، مفاهیم «جسم» ، «شیطان» و «زن» یکسان مىنمایند و «روح» ، «مقدس» و «مرد» مترادف . فلسفه انسانمدار کهن نیز جاى خود را به فلسفه جدایىطلب ارسطو بخشیده است . ارسطو، موجودات را به دو گروه حقوقى (مردان) و اشیا (بردگان، زنان و چارپایان) تقسیم مىکند .
نویسنده بر آن است که گاهى به نام اخلاق و دین، زنان را در حجابهاى روانى محبوس مىدارند که امروزه این کار به ستخانواده، مدارس و احزاب سیاسى اعمال مىشود و بیشتر مردان و زنان، به فرودستى زنان و فرادستى مردان ایمان دارند و برخى به نادرست، دین را دستاویزى براى برترى مرد بر زن قرار دادهاند; در حالىکه پیامبر اکرم (ص) تقوا را ملاک برترى خوانده است: لافضل لعربى على عجمى، الا بالتقوى . سواستفاده دیگر، در احادیث نبوى نمودار شده است . گروهى از آن حضرت نقل کردهاند که «النساء ناقصات عقل و دین» که با وجود ضعیف بودن آن، وجدان عمومى هنوز هم، چنین پندارى دارد; و حال آنکه آزادى انسان - زن و مرد - گوهر دین و قانون صحیح است . آزادى، حقى از حقوق انسان است و آیات فراوانى بر این مسئله دلالت دارند: خلقکم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها . (زمر، آیه 6) همچنین است احادیث نبوى «النساء شقائق الرجال» ، «والناس سواسیه کاسنان المشط» و ... .
سعداوى، عدالت اجتماعى را با اخلاق و عدم دوگانگى مقیاسها در پیوند مىبیند . نویسنده، میزان را عملکرد زن و مرد مىداند . از این رو اخلاق باید با عملکرد هر دو طیف به طور یکسان برخورد کند . وى بنابر مصلحتشرعى اهل سنت، خواهان ایجاد تغییراتى در مفاهیمى چون «ولایت» است . نویسنده شعار جدایى دین از سیاست را در غرب، نمىپذیرد; زیرا مسیحیت همواره به کمک سیاستهاى نادرست غرب شناخته است . پاپ و واتیکان از یک سو با سکوت خود، به اعمال خشونت علیه مردم عراق (1991م) رضایت مىدهند و از سوى دیگر خطاب به کنفرانس قاهره که خواهان مشروع شمردن سقط جنین است، عمل آنان را منافى با انسانیت و باعث فروپاشى کانون مقدس خانواده مىداند .
آیا مردم بى دفاع عراق و فلسطین به اندازه جنین درون رحم، نیازمند عنایت جهانى نیست؟!
سعداوى با طرح مسئله زن عرب - آنهم از دیدگاه جنسى که کمتر کسى به آن پرداخته بود - با استقبال فراوانى روبرو شد . وى با ارتباط دادن این مسئله به دیگر جنبههاى زندگى اجتماعى، گستره پهناورى را در چارچوبهاى نظرى خود گنجاند . مباحثى از قبیل «جسم زن» ، «مفهوم پرده بکارت» ، «سرشت انسانى» و آمار حوادثى که روزانه جوامع عربى - بهویژه مصر - را تکان مىدهند، در کتابهاى او فراوانند . به نظر وى، آزادى زن از آزادى وطن جدا نیست; زیرا نیمى از جمعیت هر کشورى را زنان تشکیل مىدهند . وى حاکمان کشورهاى عربى را، مستبدانى مىشمارد که براى پیشبرد کار خود، دستبه نفاق مىزنند; از مارکسیسم به نظام سرمایهدارى روى بر مىگردانند، آنگاه رو به سوى جهانىشدن مىکنند و تفاوتى میان روسیه، چین، امریکا و اسرائیل قائل نیستند; زیرا ریاست را ابزارى براى مصالح خود مىدانند و زن نیز یکى از همین ابزارهاست . چنین نظامهایى بر پنج پایه استوارند:
1 . انسان، سرشتى شرور و بدخو دارد و مالکیت، کینه، و رقابت از ویژگىهاى نخستین انسانها است;
2 . این طبیعتبشرى ثابت و تغییرناپذیر است;
3 . این طبیعت در مردان و زنان متفاوت است: مردان به قدرت و برترى و عقلانیت گرایش دارند و زنان به ناتوانى، کاستى در عقل و دین و اخلاق;
4 . بر مردان است تا زنان را به زیر چتر حمایتخود در آورند و از گرایش آنان به سوى گناه و تباهى بکاهند;
5 . ماندگارى از آن نیرومندتران است، آنهم در تمام عرصههاى سیاسى، اجتماعى، لشکرى و ... .
نویسنده، سپس از «ختنه دختران» یاد مىکند که با نام دین انجام مىگیرد; عملى که به کنارهگیرى زنان از زندگى روزمره منجر مىشود و از محمد بن زکریاى رازى نام مىبرد که بیش از هزار سال پیش با هر عملى که به انسان آسیب رساند، مخالفت مىنمود; پزشکى که خداوند را رمز عدالت و سلامتى مىنامید . سعداوى مىنویسد: با وجود کتابهاى فراوانى که درباره زن نگاشته شده است، اما همچنان، رهایى زنان در کشورهاى عربى تحقق نیافته; زیرا علاوه بر سانسور که با نام دین و سیاست انجام مىپذیرد، فکر و دیدگاه سرمایهدارى در این کتابها موج مىزند و اینکه زنان را باید دوباره به خانه و خانهدارى باز گرداند . این اندیشه بر چهار پایه استوار است:
1 . سرمایهدارى (نظام پدرسالارى) تنها راه آینده بشرى است و بازار آزاد جهانى و تجارت آزاد تنها از این راه است که به سامان مىرسد;
2 . نقش اساسى زنان در مادر بودن و تربیت فرزندان خلاصه مىشود و نقشهاى دیگر، ثانوى به شمار مىآیند;
3 . چالشهاى حکومتى و محلى به خاطر اختلافهاى فرهنگى، دینى و نژادى است، نه بهرهکشى اقتصادى و سیاسى;
4 . فرهنگ از اقتصاد جداست و «صورت» از «جوهر» گسسته . جوهرى در کار نیست و پایه و اساس «صورت» است .
سعداوى، گفتمان اصلاح دینى عبده و اسدآبادى را پررونقتر از همسانان امروزى قلمداد مىکند و از همه کسانى که مفاهیمى چون آزادى، دموکراسى و حقوق انسان را از آن مردان مىدانند و از هسته مرکزى جامعه، یعنى خانواده غفلت مىکنند، انتقاد مىکند; زیرا این معادله به دیکتاتورى مرد و سلب حقوق انسانى زن مىانجامد . وى از زنده به گور کردن اندیشه و نوشتههاى زنان عرب سخن به میان مىآورد . به گمان وى، عوامل فراوانى مىتوانند این پدیده را تفسیر کنند:
1 . مسئله زن از قضایاى اجتماعى و سیاسى مهم بوده و چونان گذشته تابو و پرمخاطره نیست . مردانى که همواره فرصت طلب بودهاند اکنون نیز مىتوانند خود نمایى کنند;
2 . به آسانى مىتوان زن را از همه عرصهها بیرون راند و از آنجا که مردان همچنان از لحاظ سیاسى، اقتصادى و اجتماعى نیرومندترند مىتوانند بر این امر فائق آیند;
3 . به آسانى مىتوان مردان را حتى در عرصههاى تخصصى زنان، برتر از زن قلمداد نمود . از این رو مردان خواهان رهبر نامیدن افرادى چون قاسم امینى و رفاعه طهطاوى هستند، تا این نهضت از حیطه مردان خارج نشود و چونان ارث به مردى دیگر سپرده شود;
4 . رقابتبا زنان براى برخى مردان آسانتر از رقابتبا مردان دیگر است; بهویژه در مسایل سیاسى;
5 . بسنده کردن به کوششهاى قاسم امین و طهطاوى نه تنها به فراموشى سپردن عملکردهاى زنان، بلکه جلوگیرى از نهضت زنان و اندیشههاى پیشرفته در این باره است;
6 . گروهى از مردان برآنند که به جاى زنان سخن بگویند;
7 . این مردان خواهان از دست دادن جایگاه خود در جامعه نمىباشند; زیرا اگر زنان زمام امور کار خویش را به دست گیرند، جایگاه آنان به خطر مىافتد و همگان خواهند توانست از حقوق خود دفاع نمایند .
سعداوى در پایان یادآور مىشود که سیاست در همه کشورها نقشى اساسى در تفسیر ادیان، و یا قوانین و شریعتهاى دینى و اخلاقى دارد که نمىتوان این دو را از هم گسست . کشورهاى عربى از ساختار حکومتى کشورهاى دیگر پیروى مىکنند که در آنها نظام پدرسالارى و سرمایهدارى که براساس تفرقه میان مردم در طبقه اجتماعى، جنسیت، رنگ، عقیده و نژاد استوار است . گروه اندکى که اسلحه و تجارت و سرمایه را به دست گرفتهاند، در این نظامها به حکومت و زمامدارى مىرسند . ما امروز دوره جدیدى از استعمار را تجربه مىکنیم که زن را یکى از ابزارهاى انباشتسرمایه مىداند . آزادى زنان در کشورهاى عربى با اجراى برنامههاى کلانى در عرصههاى توسعه، تنظیم خانواده، بانک، بودجه مملکت و ... همراه شده است که بر نیاز نیازمندان افزوده و ثروتمندان را توانمندتر کرده است و بیشتر قربانیان این فقر، زناناند . استفاده ابزارى از دین همچنان ادامه دارد و با افزایش سرمایههاى دولتبر سوء استفاده از دین افزوده مىشود . بیشتر نظامهاى سیاسى و اقتصادى کشورهاى عربى از پیروان دولت و حکومتبهشمار مىآیند . برنامههاى جهانى شدن نیز براى خدمات رسانى به شرکتهاى چند ملیتى یا هیئتحاکمه و قوانین آنها مىباشند . مبارزه مردمى با این نیروها - که زنان و جوانان و کودکان و تهیدستان را گرد هم آورده است - جنبشى اساسى است که مىتواند با برده دارى نوین در جهان عرب بستیزد . با وجود موانع فراوان، نیروهاى مردمى دوشادوش هم به راه افتاده و گویا نیروهاى مقابلهگر در حال که عقبنشینىاند; تا جایى که پاپ در 12 مارس 2000 م از گناهانى که کلیساى کاتولیک، طى سالیان گذشته علیه زنان کرده، طلب آمرزش و مغفرت کرد .
سعداوى که در سال 1955 م لیسانس خود را در رشته پزشکى و جراحى از دانشگاه قاهره گرفت و کارشناس ارشد پزشکى از دانشگاه کلمبیا - نیویورک (1965 م) است، همواره آخرین یافتههاى پزشکى را به خدمت مىگمارد تا در راه آرمان خود بهکار گیرد، وى علاوه بر زبان عربى، با دو زبان فرانسه و انگلیسى آشناست و کتابهاى فراوانى نوشته است که کتاب «المراه و الدین و الاخلاق» چکیده آنها به شمار مىآید; کتابهایى چون: المراه الجنس، المراه والمراع النفسى، مذکرات طبیبه، سقوط الامام، الرجل و الجنس، الوجه العارى للمراه العربیه (که در سال 1359 شمسى توسط مجید فروتن و رحیم مرادى با عنوان «چهره عریان زن عرب» ترجمه شده است) . همچنین رمانهاى فراوانى از او به چاپ رسیده است که موضوع زن بیش از همه در آنها نمایان است . از این رو، دکتر هبه رؤوف عزت که داراى لیسانس علوم سیاسى دانشگاه قاهره (1987 م) و کارشناسى ارشد در همین رشته (1992 م) است، وقتى با اندیشه سعداوى در این کتاب آشنا مىشود، شگفت زده شده، این نوشتار را بریدههایى از نوشتههاى پیشین سعداوى مىنامد; یعنى تغییرى در روند فکرى سعداوى نمىیابد . وى سعداوى را اسطورهسازى نامیده که پیرامون دین، زن، اخلاق و ... به افسانه سازى پرداخته است . نویسنده، سعداوى را به دشمنى آشکار با دین متهم مىسازد . دشمنى سعداوى به نظر رؤوف عزت، بر چندین پایه استوار است:
1 . دین از ساختههاى بشرى است و دستاورد تاریخ . عزت، این دیدگاه را رهاورد جوامع غربى مىداند . 2 . سعداوى خواهان جدایى دین از زندگى است . به نظر وى دین امرى درونى/انسانى است که در دل هر فرد به وجود مىآید . از این رو نیازى به وحى نخواهد بود .
3 . دین به گمان سعداوى باید از خواستهها پیروى کند نه اینکه تابع نوسازى و اجتهاد و توازن میان مطلق (وحى) و نسبى (واقع) باشد، و گرنه ابزارى براى ستمکاران خواهد شد . گویا به نظر سعداوى هیچ ارزش ثابتى وجود ندارد و بلکه این جوامع کوچک و بزرگاند که دین را مىسازند .
4 . دین همواره در خدمتسیاستبوده و همپیمان سرمایهدارى است و این اقتصاد است که مسیر و آینده تاریخ را به دست دارد، نه دین و نه حتى فرهنگ .
5 . دین داران همواره در برابر سلطههاى سیاسى و اقتصادى، قافیه را باختهاند و باید بهخاطر انجام این گناهان طلب مغفرت کنند .
6 . همه ادیان تا به امروزه علیه زنان دستبه دست هم دادهاند و براى رهایى زن، باید دین را از زندگى کنار گذاشت .
هبه رؤوف عزت، در ادامه مىآورد . سعداوى هیچ دلیل قانعکنندهاى براى فرضیههاى خود ارائه نمىدهد . وى حتى از حقیقت و مجاز زبان نیز ناآگاه است; آنجا که خدا را مذکر قلمداد کرده است . همچنین سعداوى نه از قرآن و سنتشناخت درستى دارد و نه از فقه و علوم شرعى . از این رو به اسطورههاى کهن مصرى روى مىآورد و به قرآن و احادیث اشارهاى گذرا مىکند .
وى مىافزاید: سعداوى از یک سو به جایگاه تاریخى و عملکرد زنان اشاره مىکند و از سوى دیگر به غفلت مردان در ثبتحیات سیاسى - اجتماعى زنان . اگر چنین باشد چگونه توانسته است از دل کتابهاى تاریخى این همه اطلاعات کسب و از زنان گذشته یاد کند .
از سوى دیگر به نظر رؤوف عزت، عقل و اندیشه مسلمانان بسته نیست، بلکه همواره در داد و ستد با عقلانیت پیرامون خود است اما اندیشه غربى که در راه سکولار کردن گام بر مىدارد، با عقل اسلامى متفاوت است .
چارلز تایلور مىپرسد: در مسیر مدرنیزم چه اتفاقى رخ داده است؟ و چگونه غربیان از عقلانیتى دینمدار به عقلانیتى مادى و پس از آن به مخالف دین رسیدهاند؟ عقلانیت مادى خواهان تفسیر پدیدهها در درون همین عقلانیت است و از این رو در آغاز نام Humanist به خود گرفت . به نظر تایلور نگاه انسانمدارانه از زمانى آغاز شد که سنت اگوستین از حلول نور الاهى به معناى مادى در درون انسان سخن گفت . اما از آنجا که انسان، موجودى چند بعدى است، حتى در جوامع غربى نیز جنبشهایى علیه این دیدگاهها رخ مىدهد . از جمله مىتوان به اندیشمند برجستهاى چون زیگموند باومان اشاره کرد که یکى از ناقدان مدرنیسم و پسامدرنیسم بوده و بر این باور است که روشنگرى، انسان را به مسلخ برده و کشته است; زیرا نسبیت و فردیت از یک سو، رشد شهرسازى و گسترش زندگى شهرى از سوى دیگر، فاصلهها را میان افراد بیش از پیش کرده است، فاصلههایى که جنگهاى جهانى را آفرید ... و ارزشهاى غیراخلاقى و یا اخلاقى غیرارزشى پدید آورد .
عزت مىافزاید: فمینیزم نیز زاییده چنین ارزشها و آرمانهایى است که در غرب بالیده است . در آغاز از حقوق زنان به عنوان حقوق بخشى از انسانها دفاع مىشد، اما امروزه با گسترش سکولاریسم راهى دیگر در پیش گرفته و منافع اقتصادى، حرف اول و آخر سردمداران نهضت آزادى زنان است . به گمان برخى فمینیستها، دین، امکان گفتوگو را از بین مىبرد . اما به نظر رؤوف عزت، اگر چارچوب را اخلاق اسلامى بگیریم، مىتوان با پویایى و اجتهاد، از سوء استفاده دینى که نه تنها علیه زنان، بلکه علیه انسانیت اعمال مىشود، جلوگیرى کرد . خانواده در اسلام یکى از بنیادهاى اساسى جامعه و روابط ایمانى افراد (مردن و زن) است که اهمیت ویژهاى دارد . نیکى به پدر و مادر و صله رحم در چارچوب روابط اجتماعى، اهمیتبسیار دارد و خانواده مرکز ساختار اجتماعى اسلام به شمار مىآید; زیرا از کانال خانواده، فرد با جامعه پیوند مىیابد و زن چونان مرد، بنا به مفهوم «کلکم راع» نقشآفرین است .
سعداوى در پاسخ به عزت مىنویسد: گمان مىکردم نویسنده، سخنان خود را با تشکیک در برخى موارد آغاز خواهد کرد و پیش از آنکه از مطلقها و حقایق غیرقابل تغییر، سخن براند، میان اسلام و دیگر ادیان به مقارنه و موازنه بپردازد وگرنه هر دینمدارى به آسانى خواهد توانست دین و آیین خویش را برتر و والاتر از همه ادیان دیگر بنامد و در واقع باب هر گونه گفتوگو و بحث و نظر را ببندد .
من با گفتههاى ایشان درباره تاریخ کشتار اندیشمندان توسط کلیسا و غرب موافقم، اما آیا این اتفاق امروزه در جوامعى چون یهود و پیش از این در اسلام رخ نداده است؟ پرسشهاى وى از دل جامعه اسلامى برنیامده و چرا به جاى پرسشهاى واقعى، کسانى چون چارلز تایلور را به کمک فرا مىخواند؟ آیا بهتر نیستبپرسد که اگر مردى عقیم، ناتوان و بیکار نتواند معاش خود و همسرش را تهیه کند، زن مىتواند قوامه را به عهده گیرد یا خیر؟ و آیا نمىتوان این مسئله را درباره ازدواج زنان مطرح نمود؟ آیا نسبیتگرایى غرب باعث ویرانى خانواده شده است و یا سلطه مطلق مردان و اعمال خشونت علیه زنان و کودکان رهاورد این ویرانى است؟ اگر مراد از دین، برقرارى عدالت اجتماعى، آزادى، مسئولیت فردى و گروهى زنان مردان است، چرا اخلاق نقشى دوگانه ایفا مىکند و کانون گرم خانواده بر مبناى فرمانبردارى بىچون و چراى زنان از مردان است؟ تفسیرى که عزت از «الرجال قوامون ...» (نسا: آیه 34) مىدهد، با تفاسیر علما متفاوت است .
آیا دوگانگىهاى اخلاقى، ارمغان «جهانى شدن» و «مدرنیزم» است؟ مشکل در جایى دیگر است و در اندیشه و فرهنگ کشورهاى ماست . آنچه غایب است نوآورى، نوسازى و اجتهاد پویا در بیشتر بررسىها و کتابهاست . بى مبالغه مىتوان گفت که نخبگان فرهیخته ما، قربانیان این دوگانگىها هستند که در جهان پزشکى از آن با نام «گسستخودآگاهى از ناخودآگاه» یاد مىشود; یعنى گسست جسم از روح و روان .
پیش از این بوعلى یاسین در کتاب «حقوق المراه فى الکتابه العربیه منذ عصر النهضه» که از دیدگاهى دیگر به نوال سعداوى نگریسته است، دو اشکال بر وى مىگیرد:
1 . نوال سعداوى با اصالتبخشیدن به زن، خود را دشمن مردان قرار داده که این امر نه به سود مردان تمام مىشود و نه به سود زنان بلکه حکایت همچنان باقى است; گذشته از اینکه خود این نظرگاه، از لحاظ علمى نادرست است و اصل و فرعى در این مسئله وجود ندارد .
2 . سعداوى، زن را از لحاظ جنسى نیرومندتر از مردان مىداند . اگرچه خلاف آن ثابتشده است، ولى معناى درونى این مسئله این است که وى به جاى «تعدد زوجات» خواهان «تعدد ازدواج» است; یعنى چند همسرى جاى خود را به چند شوهرى مىدهد! یاسین در پایان مىپرسد: نوال سعداوى ما را به کجا رهنمون مىکند؟
در حاشیه ماندن زن، براى نوال سعداوى، همیشه پرسش برانگیز بوده است . وى، فقدان دموکراسى و آزادى را در مصر، عامل عقب ماندگى و ناآگاهى هموطنانش مىداند . نویسنده در آغاز این کتاب و پیش از این در کتابهاى دیگرش، به بازخوانى دوباره تاریخ مىپردازد و در این گذار، از داستان آدم و حوا در تورات، نظامهاى مادرسالارانه کهن، تغییر این نظامها به ساختارهایى مردسالار، و افسانههاى کهن، سخن به میان مىآورد تا نشان دهد که بازخوانى دوباره تاریخ، پرده از این تحولات برمىدارد و این همه، ریشه در علل اقتصادى و سیاسى دارد . به نظر وى بنا به تصویرى که امروزه از آغاز خلقتبشر داریم، مفاهیم «جسم» ، «شیطان» و «زن» یکسان مىنمایند و «روح» ، «مقدس» و «مرد» مترادف . فلسفه انسانمدار کهن نیز جاى خود را به فلسفه جدایىطلب ارسطو بخشیده است . ارسطو، موجودات را به دو گروه حقوقى (مردان) و اشیا (بردگان، زنان و چارپایان) تقسیم مىکند .
نویسنده بر آن است که گاهى به نام اخلاق و دین، زنان را در حجابهاى روانى محبوس مىدارند که امروزه این کار به ستخانواده، مدارس و احزاب سیاسى اعمال مىشود و بیشتر مردان و زنان، به فرودستى زنان و فرادستى مردان ایمان دارند و برخى به نادرست، دین را دستاویزى براى برترى مرد بر زن قرار دادهاند; در حالىکه پیامبر اکرم (ص) تقوا را ملاک برترى خوانده است: لافضل لعربى على عجمى، الا بالتقوى . سواستفاده دیگر، در احادیث نبوى نمودار شده است . گروهى از آن حضرت نقل کردهاند که «النساء ناقصات عقل و دین» که با وجود ضعیف بودن آن، وجدان عمومى هنوز هم، چنین پندارى دارد; و حال آنکه آزادى انسان - زن و مرد - گوهر دین و قانون صحیح است . آزادى، حقى از حقوق انسان است و آیات فراوانى بر این مسئله دلالت دارند: خلقکم من نفس واحده ثم جعل منها زوجها . (زمر، آیه 6) همچنین است احادیث نبوى «النساء شقائق الرجال» ، «والناس سواسیه کاسنان المشط» و ... .
سعداوى، عدالت اجتماعى را با اخلاق و عدم دوگانگى مقیاسها در پیوند مىبیند . نویسنده، میزان را عملکرد زن و مرد مىداند . از این رو اخلاق باید با عملکرد هر دو طیف به طور یکسان برخورد کند . وى بنابر مصلحتشرعى اهل سنت، خواهان ایجاد تغییراتى در مفاهیمى چون «ولایت» است . نویسنده شعار جدایى دین از سیاست را در غرب، نمىپذیرد; زیرا مسیحیت همواره به کمک سیاستهاى نادرست غرب شناخته است . پاپ و واتیکان از یک سو با سکوت خود، به اعمال خشونت علیه مردم عراق (1991م) رضایت مىدهند و از سوى دیگر خطاب به کنفرانس قاهره که خواهان مشروع شمردن سقط جنین است، عمل آنان را منافى با انسانیت و باعث فروپاشى کانون مقدس خانواده مىداند .
آیا مردم بى دفاع عراق و فلسطین به اندازه جنین درون رحم، نیازمند عنایت جهانى نیست؟!
سعداوى با طرح مسئله زن عرب - آنهم از دیدگاه جنسى که کمتر کسى به آن پرداخته بود - با استقبال فراوانى روبرو شد . وى با ارتباط دادن این مسئله به دیگر جنبههاى زندگى اجتماعى، گستره پهناورى را در چارچوبهاى نظرى خود گنجاند . مباحثى از قبیل «جسم زن» ، «مفهوم پرده بکارت» ، «سرشت انسانى» و آمار حوادثى که روزانه جوامع عربى - بهویژه مصر - را تکان مىدهند، در کتابهاى او فراوانند . به نظر وى، آزادى زن از آزادى وطن جدا نیست; زیرا نیمى از جمعیت هر کشورى را زنان تشکیل مىدهند . وى حاکمان کشورهاى عربى را، مستبدانى مىشمارد که براى پیشبرد کار خود، دستبه نفاق مىزنند; از مارکسیسم به نظام سرمایهدارى روى بر مىگردانند، آنگاه رو به سوى جهانىشدن مىکنند و تفاوتى میان روسیه، چین، امریکا و اسرائیل قائل نیستند; زیرا ریاست را ابزارى براى مصالح خود مىدانند و زن نیز یکى از همین ابزارهاست . چنین نظامهایى بر پنج پایه استوارند:
1 . انسان، سرشتى شرور و بدخو دارد و مالکیت، کینه، و رقابت از ویژگىهاى نخستین انسانها است;
2 . این طبیعتبشرى ثابت و تغییرناپذیر است;
3 . این طبیعت در مردان و زنان متفاوت است: مردان به قدرت و برترى و عقلانیت گرایش دارند و زنان به ناتوانى، کاستى در عقل و دین و اخلاق;
4 . بر مردان است تا زنان را به زیر چتر حمایتخود در آورند و از گرایش آنان به سوى گناه و تباهى بکاهند;
5 . ماندگارى از آن نیرومندتران است، آنهم در تمام عرصههاى سیاسى، اجتماعى، لشکرى و ... .
نویسنده، سپس از «ختنه دختران» یاد مىکند که با نام دین انجام مىگیرد; عملى که به کنارهگیرى زنان از زندگى روزمره منجر مىشود و از محمد بن زکریاى رازى نام مىبرد که بیش از هزار سال پیش با هر عملى که به انسان آسیب رساند، مخالفت مىنمود; پزشکى که خداوند را رمز عدالت و سلامتى مىنامید . سعداوى مىنویسد: با وجود کتابهاى فراوانى که درباره زن نگاشته شده است، اما همچنان، رهایى زنان در کشورهاى عربى تحقق نیافته; زیرا علاوه بر سانسور که با نام دین و سیاست انجام مىپذیرد، فکر و دیدگاه سرمایهدارى در این کتابها موج مىزند و اینکه زنان را باید دوباره به خانه و خانهدارى باز گرداند . این اندیشه بر چهار پایه استوار است:
1 . سرمایهدارى (نظام پدرسالارى) تنها راه آینده بشرى است و بازار آزاد جهانى و تجارت آزاد تنها از این راه است که به سامان مىرسد;
2 . نقش اساسى زنان در مادر بودن و تربیت فرزندان خلاصه مىشود و نقشهاى دیگر، ثانوى به شمار مىآیند;
3 . چالشهاى حکومتى و محلى به خاطر اختلافهاى فرهنگى، دینى و نژادى است، نه بهرهکشى اقتصادى و سیاسى;
4 . فرهنگ از اقتصاد جداست و «صورت» از «جوهر» گسسته . جوهرى در کار نیست و پایه و اساس «صورت» است .
سعداوى، گفتمان اصلاح دینى عبده و اسدآبادى را پررونقتر از همسانان امروزى قلمداد مىکند و از همه کسانى که مفاهیمى چون آزادى، دموکراسى و حقوق انسان را از آن مردان مىدانند و از هسته مرکزى جامعه، یعنى خانواده غفلت مىکنند، انتقاد مىکند; زیرا این معادله به دیکتاتورى مرد و سلب حقوق انسانى زن مىانجامد . وى از زنده به گور کردن اندیشه و نوشتههاى زنان عرب سخن به میان مىآورد . به گمان وى، عوامل فراوانى مىتوانند این پدیده را تفسیر کنند:
1 . مسئله زن از قضایاى اجتماعى و سیاسى مهم بوده و چونان گذشته تابو و پرمخاطره نیست . مردانى که همواره فرصت طلب بودهاند اکنون نیز مىتوانند خود نمایى کنند;
2 . به آسانى مىتوان زن را از همه عرصهها بیرون راند و از آنجا که مردان همچنان از لحاظ سیاسى، اقتصادى و اجتماعى نیرومندترند مىتوانند بر این امر فائق آیند;
3 . به آسانى مىتوان مردان را حتى در عرصههاى تخصصى زنان، برتر از زن قلمداد نمود . از این رو مردان خواهان رهبر نامیدن افرادى چون قاسم امینى و رفاعه طهطاوى هستند، تا این نهضت از حیطه مردان خارج نشود و چونان ارث به مردى دیگر سپرده شود;
4 . رقابتبا زنان براى برخى مردان آسانتر از رقابتبا مردان دیگر است; بهویژه در مسایل سیاسى;
5 . بسنده کردن به کوششهاى قاسم امین و طهطاوى نه تنها به فراموشى سپردن عملکردهاى زنان، بلکه جلوگیرى از نهضت زنان و اندیشههاى پیشرفته در این باره است;
6 . گروهى از مردان برآنند که به جاى زنان سخن بگویند;
7 . این مردان خواهان از دست دادن جایگاه خود در جامعه نمىباشند; زیرا اگر زنان زمام امور کار خویش را به دست گیرند، جایگاه آنان به خطر مىافتد و همگان خواهند توانست از حقوق خود دفاع نمایند .
سعداوى در پایان یادآور مىشود که سیاست در همه کشورها نقشى اساسى در تفسیر ادیان، و یا قوانین و شریعتهاى دینى و اخلاقى دارد که نمىتوان این دو را از هم گسست . کشورهاى عربى از ساختار حکومتى کشورهاى دیگر پیروى مىکنند که در آنها نظام پدرسالارى و سرمایهدارى که براساس تفرقه میان مردم در طبقه اجتماعى، جنسیت، رنگ، عقیده و نژاد استوار است . گروه اندکى که اسلحه و تجارت و سرمایه را به دست گرفتهاند، در این نظامها به حکومت و زمامدارى مىرسند . ما امروز دوره جدیدى از استعمار را تجربه مىکنیم که زن را یکى از ابزارهاى انباشتسرمایه مىداند . آزادى زنان در کشورهاى عربى با اجراى برنامههاى کلانى در عرصههاى توسعه، تنظیم خانواده، بانک، بودجه مملکت و ... همراه شده است که بر نیاز نیازمندان افزوده و ثروتمندان را توانمندتر کرده است و بیشتر قربانیان این فقر، زناناند . استفاده ابزارى از دین همچنان ادامه دارد و با افزایش سرمایههاى دولتبر سوء استفاده از دین افزوده مىشود . بیشتر نظامهاى سیاسى و اقتصادى کشورهاى عربى از پیروان دولت و حکومتبهشمار مىآیند . برنامههاى جهانى شدن نیز براى خدمات رسانى به شرکتهاى چند ملیتى یا هیئتحاکمه و قوانین آنها مىباشند . مبارزه مردمى با این نیروها - که زنان و جوانان و کودکان و تهیدستان را گرد هم آورده است - جنبشى اساسى است که مىتواند با برده دارى نوین در جهان عرب بستیزد . با وجود موانع فراوان، نیروهاى مردمى دوشادوش هم به راه افتاده و گویا نیروهاى مقابلهگر در حال که عقبنشینىاند; تا جایى که پاپ در 12 مارس 2000 م از گناهانى که کلیساى کاتولیک، طى سالیان گذشته علیه زنان کرده، طلب آمرزش و مغفرت کرد .
سعداوى که در سال 1955 م لیسانس خود را در رشته پزشکى و جراحى از دانشگاه قاهره گرفت و کارشناس ارشد پزشکى از دانشگاه کلمبیا - نیویورک (1965 م) است، همواره آخرین یافتههاى پزشکى را به خدمت مىگمارد تا در راه آرمان خود بهکار گیرد، وى علاوه بر زبان عربى، با دو زبان فرانسه و انگلیسى آشناست و کتابهاى فراوانى نوشته است که کتاب «المراه و الدین و الاخلاق» چکیده آنها به شمار مىآید; کتابهایى چون: المراه الجنس، المراه والمراع النفسى، مذکرات طبیبه، سقوط الامام، الرجل و الجنس، الوجه العارى للمراه العربیه (که در سال 1359 شمسى توسط مجید فروتن و رحیم مرادى با عنوان «چهره عریان زن عرب» ترجمه شده است) . همچنین رمانهاى فراوانى از او به چاپ رسیده است که موضوع زن بیش از همه در آنها نمایان است . از این رو، دکتر هبه رؤوف عزت که داراى لیسانس علوم سیاسى دانشگاه قاهره (1987 م) و کارشناسى ارشد در همین رشته (1992 م) است، وقتى با اندیشه سعداوى در این کتاب آشنا مىشود، شگفت زده شده، این نوشتار را بریدههایى از نوشتههاى پیشین سعداوى مىنامد; یعنى تغییرى در روند فکرى سعداوى نمىیابد . وى سعداوى را اسطورهسازى نامیده که پیرامون دین، زن، اخلاق و ... به افسانه سازى پرداخته است . نویسنده، سعداوى را به دشمنى آشکار با دین متهم مىسازد . دشمنى سعداوى به نظر رؤوف عزت، بر چندین پایه استوار است:
1 . دین از ساختههاى بشرى است و دستاورد تاریخ . عزت، این دیدگاه را رهاورد جوامع غربى مىداند . 2 . سعداوى خواهان جدایى دین از زندگى است . به نظر وى دین امرى درونى/انسانى است که در دل هر فرد به وجود مىآید . از این رو نیازى به وحى نخواهد بود .
3 . دین به گمان سعداوى باید از خواستهها پیروى کند نه اینکه تابع نوسازى و اجتهاد و توازن میان مطلق (وحى) و نسبى (واقع) باشد، و گرنه ابزارى براى ستمکاران خواهد شد . گویا به نظر سعداوى هیچ ارزش ثابتى وجود ندارد و بلکه این جوامع کوچک و بزرگاند که دین را مىسازند .
4 . دین همواره در خدمتسیاستبوده و همپیمان سرمایهدارى است و این اقتصاد است که مسیر و آینده تاریخ را به دست دارد، نه دین و نه حتى فرهنگ .
5 . دین داران همواره در برابر سلطههاى سیاسى و اقتصادى، قافیه را باختهاند و باید بهخاطر انجام این گناهان طلب مغفرت کنند .
6 . همه ادیان تا به امروزه علیه زنان دستبه دست هم دادهاند و براى رهایى زن، باید دین را از زندگى کنار گذاشت .
هبه رؤوف عزت، در ادامه مىآورد . سعداوى هیچ دلیل قانعکنندهاى براى فرضیههاى خود ارائه نمىدهد . وى حتى از حقیقت و مجاز زبان نیز ناآگاه است; آنجا که خدا را مذکر قلمداد کرده است . همچنین سعداوى نه از قرآن و سنتشناخت درستى دارد و نه از فقه و علوم شرعى . از این رو به اسطورههاى کهن مصرى روى مىآورد و به قرآن و احادیث اشارهاى گذرا مىکند .
وى مىافزاید: سعداوى از یک سو به جایگاه تاریخى و عملکرد زنان اشاره مىکند و از سوى دیگر به غفلت مردان در ثبتحیات سیاسى - اجتماعى زنان . اگر چنین باشد چگونه توانسته است از دل کتابهاى تاریخى این همه اطلاعات کسب و از زنان گذشته یاد کند .
از سوى دیگر به نظر رؤوف عزت، عقل و اندیشه مسلمانان بسته نیست، بلکه همواره در داد و ستد با عقلانیت پیرامون خود است اما اندیشه غربى که در راه سکولار کردن گام بر مىدارد، با عقل اسلامى متفاوت است .
چارلز تایلور مىپرسد: در مسیر مدرنیزم چه اتفاقى رخ داده است؟ و چگونه غربیان از عقلانیتى دینمدار به عقلانیتى مادى و پس از آن به مخالف دین رسیدهاند؟ عقلانیت مادى خواهان تفسیر پدیدهها در درون همین عقلانیت است و از این رو در آغاز نام Humanist به خود گرفت . به نظر تایلور نگاه انسانمدارانه از زمانى آغاز شد که سنت اگوستین از حلول نور الاهى به معناى مادى در درون انسان سخن گفت . اما از آنجا که انسان، موجودى چند بعدى است، حتى در جوامع غربى نیز جنبشهایى علیه این دیدگاهها رخ مىدهد . از جمله مىتوان به اندیشمند برجستهاى چون زیگموند باومان اشاره کرد که یکى از ناقدان مدرنیسم و پسامدرنیسم بوده و بر این باور است که روشنگرى، انسان را به مسلخ برده و کشته است; زیرا نسبیت و فردیت از یک سو، رشد شهرسازى و گسترش زندگى شهرى از سوى دیگر، فاصلهها را میان افراد بیش از پیش کرده است، فاصلههایى که جنگهاى جهانى را آفرید ... و ارزشهاى غیراخلاقى و یا اخلاقى غیرارزشى پدید آورد .
عزت مىافزاید: فمینیزم نیز زاییده چنین ارزشها و آرمانهایى است که در غرب بالیده است . در آغاز از حقوق زنان به عنوان حقوق بخشى از انسانها دفاع مىشد، اما امروزه با گسترش سکولاریسم راهى دیگر در پیش گرفته و منافع اقتصادى، حرف اول و آخر سردمداران نهضت آزادى زنان است . به گمان برخى فمینیستها، دین، امکان گفتوگو را از بین مىبرد . اما به نظر رؤوف عزت، اگر چارچوب را اخلاق اسلامى بگیریم، مىتوان با پویایى و اجتهاد، از سوء استفاده دینى که نه تنها علیه زنان، بلکه علیه انسانیت اعمال مىشود، جلوگیرى کرد . خانواده در اسلام یکى از بنیادهاى اساسى جامعه و روابط ایمانى افراد (مردن و زن) است که اهمیت ویژهاى دارد . نیکى به پدر و مادر و صله رحم در چارچوب روابط اجتماعى، اهمیتبسیار دارد و خانواده مرکز ساختار اجتماعى اسلام به شمار مىآید; زیرا از کانال خانواده، فرد با جامعه پیوند مىیابد و زن چونان مرد، بنا به مفهوم «کلکم راع» نقشآفرین است .
سعداوى در پاسخ به عزت مىنویسد: گمان مىکردم نویسنده، سخنان خود را با تشکیک در برخى موارد آغاز خواهد کرد و پیش از آنکه از مطلقها و حقایق غیرقابل تغییر، سخن براند، میان اسلام و دیگر ادیان به مقارنه و موازنه بپردازد وگرنه هر دینمدارى به آسانى خواهد توانست دین و آیین خویش را برتر و والاتر از همه ادیان دیگر بنامد و در واقع باب هر گونه گفتوگو و بحث و نظر را ببندد .
من با گفتههاى ایشان درباره تاریخ کشتار اندیشمندان توسط کلیسا و غرب موافقم، اما آیا این اتفاق امروزه در جوامعى چون یهود و پیش از این در اسلام رخ نداده است؟ پرسشهاى وى از دل جامعه اسلامى برنیامده و چرا به جاى پرسشهاى واقعى، کسانى چون چارلز تایلور را به کمک فرا مىخواند؟ آیا بهتر نیستبپرسد که اگر مردى عقیم، ناتوان و بیکار نتواند معاش خود و همسرش را تهیه کند، زن مىتواند قوامه را به عهده گیرد یا خیر؟ و آیا نمىتوان این مسئله را درباره ازدواج زنان مطرح نمود؟ آیا نسبیتگرایى غرب باعث ویرانى خانواده شده است و یا سلطه مطلق مردان و اعمال خشونت علیه زنان و کودکان رهاورد این ویرانى است؟ اگر مراد از دین، برقرارى عدالت اجتماعى، آزادى، مسئولیت فردى و گروهى زنان مردان است، چرا اخلاق نقشى دوگانه ایفا مىکند و کانون گرم خانواده بر مبناى فرمانبردارى بىچون و چراى زنان از مردان است؟ تفسیرى که عزت از «الرجال قوامون ...» (نسا: آیه 34) مىدهد، با تفاسیر علما متفاوت است .
آیا دوگانگىهاى اخلاقى، ارمغان «جهانى شدن» و «مدرنیزم» است؟ مشکل در جایى دیگر است و در اندیشه و فرهنگ کشورهاى ماست . آنچه غایب است نوآورى، نوسازى و اجتهاد پویا در بیشتر بررسىها و کتابهاست . بى مبالغه مىتوان گفت که نخبگان فرهیخته ما، قربانیان این دوگانگىها هستند که در جهان پزشکى از آن با نام «گسستخودآگاهى از ناخودآگاه» یاد مىشود; یعنى گسست جسم از روح و روان .
پیش از این بوعلى یاسین در کتاب «حقوق المراه فى الکتابه العربیه منذ عصر النهضه» که از دیدگاهى دیگر به نوال سعداوى نگریسته است، دو اشکال بر وى مىگیرد:
1 . نوال سعداوى با اصالتبخشیدن به زن، خود را دشمن مردان قرار داده که این امر نه به سود مردان تمام مىشود و نه به سود زنان بلکه حکایت همچنان باقى است; گذشته از اینکه خود این نظرگاه، از لحاظ علمى نادرست است و اصل و فرعى در این مسئله وجود ندارد .
2 . سعداوى، زن را از لحاظ جنسى نیرومندتر از مردان مىداند . اگرچه خلاف آن ثابتشده است، ولى معناى درونى این مسئله این است که وى به جاى «تعدد زوجات» خواهان «تعدد ازدواج» است; یعنى چند همسرى جاى خود را به چند شوهرى مىدهد! یاسین در پایان مىپرسد: نوال سعداوى ما را به کجا رهنمون مىکند؟