آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

 

شخصیت، اندیشه و مواضع امام خمینى هم با متفکران و هم با سیاستمداران به مفهوم متعارف آن به طور کامل، متفاوت است; به همین دلیل نیز تبیین و توضیح آن پیچیده است . دلایل این امر را مى‏توان این‏گونه برشمرد:
1 . حضرت امام اندیشمند بزرگى است و مانند هر متفکر بزرگى، اندیشه ایشان داراى وجوه مختلفى است که قرائت‏هاى گوناگونى را از آن متصور مى‏کند و ورود امام به عالم سیاست، بر پیچیدگى آن افزوده است . در شکل‏گیرى شخصیت امام، مبانى فقهى، عرفانى، فلسفى، تاریخى و کلامى نیز مؤثر بوده است و همین امر پیچیدگى شخصیت ایشان را نشان مى‏دهد . با توجه به این مسئله، براى درک اندیشه و عمل امام از روش‏هاى مختلف فقهى، عرفانى - فلسفى و کلامى مى‏توان بهره برد . البته برخى معتقدند که امام، این مبانى مختلف را به وحدت رساندند و اندیشه و عمل ایشان مبتنى بر تلفیق و ترکیبى از این مبانى مختلف است .
2 . از لحاظ عملى هم پس از تشکیل نظام جمهورى اسلامى، دو موضوع با یکدیگر درآمیخت: ضرورت تصمیم‏هاى مقطعى (که لازمه حکومت است و گاه مستقل از اندیشه است) و ماهیت اندیشه آن حضرت (ثابتات) که لازمه اندیشه است . امتزاج این دو موضوع بعد از انقلاب، به حدى است که گاه تشخیص آنها غیرممکن است . این امر نیز موجب پیچیدگى مضاعف اندیشه‏هاى سیاسى ایشان مى‏شود . گاهى بین برخى از دیدگاه‏ها و عمل ایشان نوعى تضاد مشاهده مى‏شود و گاه بین برخى از اظهارات ایشان نیز نوعى اختلاف به چشم مى‏آید که تشخیص دیدگاه واقعى ایشان را دچار مشکل مى‏سازد .
3 . یکى از مسائل دیگر این است که قرائتى که از اندیشه ایشان مى‏شود از لحاظ روشى مبتنى بر همان وحدت مبانى اندیشه‏هاى حضرت امام نیست و مفسران مختلف هر کدام با توجه به حوزه کارى خود و با اتکا به یک روش خاص، سراغ فهم اندیشه امام مى‏روند و هنوز به وحدت روش در این زمینه نرسیده‏ایم و احیانا چنین وحدت روشى ممکن نیست . معمولا هم تفسیرها از اندیشه‏هاى امام، داراى الزامات و اهداف سیاسى است و گروه‏هاى مختلف براى فراهم آوردن مؤیدات براى اندیشه‏ها و اقدامات خود، به سراغ اندیشه‏هاى ایشان مى‏روند .
در عین حال قرائتى که در حال حاضر از اندیشه‏هاى امام مى‏شود، طبعا با قرائتى که بیست‏سال پیش مى‏شد، متفاوت است; چون اندیشه هنگام صدور، لوازم زمانى و مکانى خاصى دارد .
تفسیرى که از یک اندیشه هنگام صدور آن مى‏شود، با تفسیرى که پس از گذشت‏بیست‏سال، از آن به عمل مى‏آید، کاملا متفاوت است . در مورد اندیشه‏هاى امام در باب سیاست‏خارجى این مشکلات به صورت مضاعفى وجود دارد; چون الزامات بین‏المللى هم به آن افزوده مى‏شود . بسیارى از تحولات در آراء و مواضع سیاسى حضرت امام که در ظاهر با ثابتات اندیشه ایشان همخوانى ندارد، در واکنش به الزامات بین‏المللى بروز و ظهور یافته است . همچنین در این حوزه، ابهامات و دیدگاه‏هاى متعارض، بیش از سیاست داخلى است . براى مثال حضرت امام در زمینه صدور انقلاب، ناسیونالیسم و امت‏گرایى، نوع نگرش به نظام بین‏الملل، آرمان‏گرایى یا واقع‏گرایى، نوع و نحوه روابط با امریکا و دیگر کشورها، استقلال و عدم وابستگى، اولویت‏حفظ دارالاسلام یا ام‏القرى، اصل دعوت و یا پدیده جنگ تحمیلى، مواضع مختلفى دارد که بعضى مواقع جمع کردن آنها بسیار دشوار است . از همین رو است که قرائت‏هاى مختلف ممکن مى‏شود . در این‏گونه موارد درک مقاطع زمانى و مکانى صدور آراء و مواضع از اهمیت‏خاصى برخوردار است و حتى مى‏تواند تعیین‏کننده باشد .
با وجود پیچیدگى‏هاى فوق، بازسازى منسجم اندیشه امام و ارائه منظومه فکرى ایشان یک ضرورت اساسى است . تنها در این صورت است که اندیشه امام مى‏تواند معیارى براى نقد و بررسى دیدگاه‏هاى دیگر و مواضع سیاسى باشد; در غیر این صورت اندیشه امام براى تایید هر دیدگاه دیگرى مى‏تواند مورد بهره‏بردارى قرار گیرد که در واقع حتى مى‏تواند به استفاده ابزارى از اندیشه امام هم منتهى شود . در این نوشته کوتاه سعى خواهد شد که نظریه امام درباره سیاست‏خارجى، به صورت منسجمى مورد تبیین واقع شود .
×××××
در مورد سیاست‏خارجى دوره امام از چند منظر مى‏توان بحث کرد . از یک زاویه مى‏توان مبانى سیاست‏خارجى جمهورى اسلامى ایران را از دیدگاه امام مورد بررسى قرار داد و از منظرى دیگر مى‏توان عملکرد و اقدامات سیاست‏خارجى را مطالعه کرد و از منظرى سوم مى‏توان به بررسى تطبیقى اندیشه و مبانى با عمل پرداخت .
الف . مبانى سیاست‏خارجى از دیدگاه امام
در مورد مبانى سیاست‏خارجى از دیدگاه امام، با چند مسئله اصلى مواجه هستیم: رویارویى آرمان‏گرایى و واقع‏گرایى در اندیشه امام، اندیشه معطوف به تکلیف و فارغ از نتیجه و اصول سیاست‏خارجى از دیدگاه امام .
در مورد تقابل آرمان‏گرایى و واقع‏گرایى، مى‏توان دو وجه را در نظر گرفت: وجه اول تعقیب اهداف دور از دسترس بر اساس آرمان‏گرایى و توجه به واقعیت‏ها براساس واقع‏گرایى است و وجه دوم آن اخلاق‏محورى در ایده‏آلیسم و آرمان‏گرایى و قدرت‏محورى و نفى اخلاق در رئالیسم است . حال بر حسب توضیح فوق، امام و اندیشه ایشان را در کدام قالب مى‏توان مطالعه کرد . باید گفت که در مورد اخلاق محورى در روابط بین‏الملل، بى‏تردید امام یک آرمان‏گراى بزرگ است و هرگز اخلاق را در مصالحه با قدرت، قربانى نمى‏کند و به دنبال اخلاقى کردن سیاست در داخل و روابط میان ملت‏ها است . البته این بدین معنا نیست که امام بالکل از عنصر قدرت غافل و به آن بى‏توجه است، بلکه به شدت به روابط قدرت در عرصه بین‏المللى حساس بود . علاوه بر این براساس مبانى فلسفى و عرفانى امام، قدرت فى نفسه شر نیست، بلکه جلوه جمال و پرتو جلال الهى است . با این حال ایشان در عرصه سیاست، اعم از داخلى و خارجى به دنبال پیوند اخلاق و سیاست‏بودند و بى‏گمان در این زمینه پیشرو آرمان‏گرایان هستند .
اما در مورد وجه دیگر رویارویى آرمان‏گرایى با واقع‏گرایى در اندیشه امام چه مى‏توان گفت؟ در این زمینه مى‏توان به سه روایت اشاره کرد: برخى امام را آرمان‏گرا تلقى مى‏کنند که بى‏توجه به واقعیت‏هاى داخلى و بین‏المللى به دنبال دستیابى به اهداف دور از دسترس و ایده‏آلیستى بودند; برخى امام را در حوزه واقع‏گرایى مطالعه مى‏کنند که همواره در تصمیمات سیاسى خود پس از انقلاب اسلامى با نظر به واقعیت‏ها عمل کرده است . برخى هم امام را آرمان‏گرایى واقع‏بین قلمداد مى‏کنند که به دنبال پیوند میان آرمان و واقعیت‏بوده است .
برخى صرفا با تاکید بر عملکرد و تصمیمات امام در سیاست‏خارجى، معتقدند که امام رویکردى واقع‏گرایانه به سیاست‏خارجى داشته است . این گروه فارغ از اندیشه‏هاى امام به برخى اقدامات ایشان از جمله پذیرش قطعنامه 598 سازمان استناد کرده، معتقدند که امام در تصمیمات سیاسى خود به واقعیت‏هاى داخلى بین‏المللى، اولویت‏بسیارى مى‏دادند .
دسته دوم با استناد به اندیشه‏هاى امام و برخى اقدامات ایشان در عرصه بین‏المللى که بدون توجه به ساختار قدرت در نظام بین‏الملل صورت مى‏گرفت، معتقدند که اندیشه امام به طور کامل در قالب آرمان‏گرایى قابل مطالعه است . این گروه با استناد به آن جمله معروف حضرت امام که «ما مکلف به وظیفه هستیم نه به نتیجه‏» رویکرد حضرت امام را به روابط بین‏الملل، بر حسب تکلیف‏گرایى صرف مورد مطالعه قرار مى‏دهند و اعتقاد دارند که امام تمامى مرزبندى‏هاى مرسوم در روابط بین‏الملل و نظام بین‏المللى را زیر پا گذاشته، صرفا به آرمان‏هاى خود مى‏اندیشید .
اما گروه سوم معتقدند که با نگاهى به سیره عملى امام خمینى (ره) مى‏توان تلفیقى از آرمان‏گرایى و واقع‏بینى را در رویکرد امام به سیاست مشاهده کرد . براساس این دیدگاه، آنچه از تدبر در اقوال و اعمال امام برمى‏آید، آن است که ایشان آرمان‏گرایى واقع‏بین بود و حتى در مواردى که به‏ظاهر حاکى از آرمان‏گرایى یا واقع‏گرایى ایشان است، صبغه‏هایى از هر دو رویکرد ملاحظه مى‏شود . در درون این دیدگاه نیز مى‏توان دو دیدگاه جزئى را ملاحظه کرد .
براساس دیدگاه اول امام، به صورت توامان آرمان‏گرایى و واقع‏گرایى را در دیدگاه‏ها و تصمیمات خود اعمال مى‏کرد و در واقع تلفیقى از این دو رویکرد مبنایى اندیشه و عمل امام بود، ولى بر حسب دیدگاه دوم، امام آرمان‏خواه بودند و این آرمان‏خواهى، نه تنها در تقابل با واقع‏گرایى قرار نداشت، بلکه واقع‏گرایى را جهت‏دار مى‏کرد .
به‏طور کلى در مورد آرمان‏گرایى و واقع‏گرایى و رویکرد امام مى‏توان گفت که امام اصولا از لحاظ فکرى آرمان‏گرا بودند و این آرمان‏خواهى فقط محدود به سیاست‏خارجى نبود; کمااینکه انگیزه امام از انقلاب، آرمان‏خواهانه بود . با این حال امام آرمان‏گرایى واقع‏بین بودند که در سال‏هاى دهه اول انقلاب اسلامى، عمل ایشان بیشتر جنبه آرمان‏گرایانه داشت و هر چه به سال‏هاى آخر عمر پر برکت ایشان نزدیک مى‏شویم، واقع‏گرایى در عمل صبغه بیشتر و برجسته‏ترى پیدا مى‏کند . بنابراین مى‏توان گفت که حضرت امام در اندیشه‏هاى سیاسى خود، آرمان‏گرا باقى ماند، ولى در آرا و مواضع سیاسى خود در اواخر عمر خود، به واقع‏گرایى نزدیک شد و وجه آن رعایت مصالح جامعه اسلامى و فراهم شدن شرایط براى تحقق آرمان‏ها بود .
در عین حال امام با وجود تاکید بر مؤلفه‏هاى آرمانى و اخلاقى در سیاست‏خارجى، بر مؤلفه‏هاى عقلانى و واقع‏گرایانه هم تاکید مى‏کردند . ایشان ضمن آن که، مردم و زمامداران حکومت اسلامى را به هوشیارى و درایت فرا مى‏خواندند، آنان را از انحراف اخلاقى نیز برحذر مى‏داشتند . به دنبال امتزاج عقل‏گرایى و اخلاق‏گرایى (به عنوان دو پایه عمده سیاست‏خارجى) بودند و این‏گونه نبود که به بهانه اخلاق‏گرایى اصول عقلانى را در سیاست‏خارجى نادیده بگیرند .
از همین جهت است که در عین آرمان‏گرایى به تامین منافع ملى نیز اهمیت مى‏دهد و این را در مقاطع مختلف نشان داده است; چه زمانى که بر ضرورت حفظ ام‏القراء تاکید مى‏کنند و چه زمانى که بر اولویت دفاع از مرزهاى ایران نسبت‏به سایر کشورها تاکید مى‏داشتند . از همین رو از دید امام، بخشى از وظیفه نظام اسلامى در سیاست‏خارجى، تعقیب منافع ملى است که البته باز هم با تاکید بر ضرورت رعایت توامان اخلاق و عقلانیت است، ولى به هر حال منافع ملى اهمیت‏خاصى در اندیشه ایشان دارد .
به هر حال از این منظر آرمان‏گرایى نه تنها در تقابل با واقع‏گرایى قرار نمى‏گیرد، بلکه واقع‏گرایى را جهت‏دار مى‏کند و به دنبال اخلاقى کردن قدرت است و گفتمان مسلط (عدم امکان اخلاقى شدن سیاست، حداقل سیاست‏بین‏المللى) را به چالش فرا مى‏خواند .
تکلیف‏گرایى از دیدگاه امام نیز با توجه به این مسئله قابل درک است . یکى از اصول مهمى که امام در سیاست داخلى و خارجى بر آن تاکید مى‏کرد، تکلیف‏گرایى فارغ از نتیجه بود که شاید در نگاه اول غیر قابل درک باشد . ولى عملکرد امام و تحلیل آن مى‏تواند تا حد زیادى این موضوع را تبیین کند . سؤال این است که آیا در هر شرایط و در هر زمینه‏اى، تکلیف فارغ از سود و زیان آن مورد توجه است . به نظر مى‏رسد که براساس عملکرد امام، نمى‏توان به این سؤال پاسخ مثبتى داد . امام در زمینه حفظ اسلام و جلوگیرى از هرگونه تعرض به ارزش‏هاى آن، به تکلیف اسلامى فارغ از هر نتیجه و سود و زیانى عمل مى‏کرد، ولى در کلیه زمینه‏هاى سیاست‏خارجى این‏گونه نبودند . مورد سلمان رشدى و فتواى امام بر قتل ایشان، بیانگر همین مسئله است . این اقدام با اینکه در اواخر عمر ایشان صورت گرفت و از لحاظ زمانى متاخر بر اقداماتى بود که به نظر مى‏رسید در آنها به اصل نتیجه و سود و زیان توجه شده (مانند پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل و پایان جنگ)، ولى فارغ از تمام جهت‏گیرى‏ها و قطب‏بندى‏هاى بین‏المللى و با علم به آثار جهانى مترتب بر آن، فتواى مذکور را صادر کرد که مى‏توان گفت صرفا عملى بر حسب تکلیف بود .
این فتوا نشان داد که در جایى که هویت و کیان اسلام در معرض تهدید است و ارزش‏هاى اساسى آن مورد تحقیر واقع شده، محل تامل در باب سود و زیان یک فعل نیست; ولى پذیرش قطعنامه و پایان جنگ هم نشان مى‏دهد که امام همیشه فارغ از سود و زیان و نتیجه; تصمیم نمى‏گرفتند . در واقع عملکرد خود حضرت امام نشان مى‏دهد که این کلام در مقامى مصداق دارد که عمل واقعا از جنس تکلیف، آن هم یک تکلیف بزرگ و حیاتى است و کیان و موجودیت کل مسلمانان به آن بستگى دارد .
ب . اصول سیاست‏خارجى از دیدگاه امام
موضوع دیگر در زمینه سیاست‏خارجى از دیدگاه امام، اصول سیاست‏خارجى است .
اصول سیاست‏خارجى، معیارهاى ثابت‏براى برنامه‏ریزى و اقدام در سیاست‏خارجى است که روابط خارجى کشور را هدفدار کرده، تمامى توان و امکانات یک کشور را جهت تحقق آن اصول به کار مى‏گیرد .
سؤال این است که امام چه موضوعاتى را جزء اصول سیاست‏خارجى اسلامى و جمهورى اسلامى ایران و جزء ذات آن مى‏پندارند و این اصول بر چه مبنایى استوارند و در مواجهه با واقعیت، تا چه حدى دچار تحول و انعطاف‏پذیرى مى‏شوند؟
با تامل در اندیشه سیاسى امام، مى‏توان به این نتیجه رسید که ایشان بر سه اصل مهم در سیاست‏خارجى تاکید مى‏کردند که عبارت بودند از اصل نفى سبیل، اصل دعوت و حفظ دارالاسلام که از مبانى فقهى و اسلامى نشات گرفته‏اند و بسیارى از جهت‏گیرى‏ها و هدایت‏هاى ایشان در سیاست‏خارجى، مبتنى بر یکى از اصول فوق یا ترکیبى از آنها بوده است .
اصل نفى سبیل اصلى قرآنى است که از نظر امام، اهمیت فوق‏العاده‏اى دارد و سیاست نه شرقى و نه غربى که از امهات اهداف سیاست‏خارجى امام بود، از آن نشات گرفته بود . امام با سلطه بیگانگان بر کیان اسلامى به شدت به مخالفت‏برخاسته و در واقع یکى از اهداف مهم انقلاب اسلامى در ایران، مبارزه و براندازى سلطه بیگانگان در ایران بود .
رویکرد امام نسبت‏به نظام بین‏الملل و جهت‏گیرى هجومى و مبارزه جویانه‏اى که به آن داشتند، ناشى از اعتقاد به این اصل حیاتى بود . البته از نظر امام حیطه شمول اصل نفى سبیل، محدود به ایران نیست، بلکه ایشان سلطه هر قدرتى را بر شئون سیاسى، فرهنگى و اقتصادى مسلمین نفى مى‏کند . منشا این اعتقاد به اصل دیگر ایشان، یعنى حفظ دارالاسلام باز مى‏گردد . از این نظر، مصالح امت اسلامى از دیدگاه امام اولویت دارد و مصالح ملت ایران هم به عنوان جزئى از امت اسلامى در چارچوب مصالح اسلامى مورد نظر است . حمایت‏هاى ایشان از ملت فلسطین و مبارزه سرسختانه ایشان با اسرائیل، در راستاى یکى از اصول عمده یاست‏خارجى امام بود .
برقرارى ارتباط میان این دو مقوله، البته تذکر این نکته ضرورى است که برقرارى ارتباط و سازگارى میان این دو مقوله، یعنى مصالح اسلامى و مصالح ملى و استنتاج یک منطق روشن از اندیشه و عمل امام بسیار پیچیده است، ولى تفکیک نظر و عمل در این زمینه مى‏تواند مؤثر باشد . بدین معنا که از لحاظ نظرى ظرف تفکر ایشان، امت اسلامى است; ولى از لحاظ عملى، از آنجا که حفظ ام‏القرى اهمیت‏حیاتى براى امت‏بزرگ اسلامى دارد، سیاست‏خارجى باید به نحوى سامان یابد که ام‏القرى همواره در حال پیشرفت و افزایش قدرت باشد .
بعد دیگرى که در این زمینه مى‏تواند به ما کمک کند، مطالعه تاریخى سیاست‏خارجى دوره امام است . در دهه اول انقلاب اسلامى، هر چه از سال‏هاى اولیه فاصله مى‏گیریم عطف توجه ایشان به مصالح ملى افزایش پیدا مى‏کند و این امر نشان مى‏دهد که اولویت هر یک از آنها بسته به شرایطى است که جامعه جهانى، جوامع اسلامى وضعیت ام‏القرى دارد و نمى‏توان به یک روند دائمى و ثابت در این زمینه دست‏یافت . به هر حال مى‏توان گفت که با وجود این که امام با اندیشه ناسیونالیسم، به عنوان یک ایدئولوژى مخالف است و آن را به نوعى در تقابل با اندیشه اسلامى مى‏بیند، ولى با تعقیب منافع ملى مخالف نیست . به عبارت دیگر، از نظر امام هر چند ناسیونالیسم اصالت ندارد، ولى تعقیب منافع ملى، یک ضرورت اساسى است . چون ایشان به مقتضیات جدید بین‏المللى کاملا واقف بوده و به این مسئله توجه داشتند که در وضعیت فعلى نمى‏توان فارغ از مرزهاى ملى به جهان و سیاست جهانى صرفا در قالب تقسیم‏بندى دارالاسلام و دارالفکر نگریست . بر این اساس دولت‏باید براساس «منافع ملى‏» عمل کند، اما منافع ملى در کلیت نظام اسلامى، دامنه‏اى وسیع‏تر از منافع ملى در نظام‏هایى دارد که آرمان‏گرا نیستند .
اصل «دعوت‏» هم یکى دیگر از اصول سیاست‏خارجى امام است که مى‏توان گفت‏یکى از ابتکارات ایشان در جهان فعلى است و حاکى از شجاعت فکرى و اعتماد به نفس ایشان است . در شرایطى که اصل دعوت به اسلام اصل فراموش شده‏اى بود، ایشان این اصل را احیاء کردند و در یکى از شگفت‏انگیزترین اقدامات خود، در پیامى تاریخى به گورباچف، آنان را به اسلام فرا خواندند .
حوزه دیگرى که درباره سیاست‏خارجى در دوره امام قابل طرح است، میزان و انطباق آن با اصول و مبانى فکرى یاد شده است . به طور مقدماتى باید گفت که بین نظر و عمل فاصله شگفت‏انگیز و معنادارى وجود دارد و انتظار هماهنگى کامل بین نظر و عمل انتظار معقولى نیست . ایده‏آلیست‏ترین افراد هم در مقام عمل، به میزانى از رئالیسم، گرایش پیدا مى‏کنند; مخصوصا در عرصه سیاست و حکومت، این گرایش کاملا محسوس و در عین حال طبیعى است; چون براى ادامه حیات سیاسى، ضرورى است . اصولا از لحاظ عملى قرار گرفتن در دو طیف رئالیسم یا ایده‏آلیسم، غیر ممکن است . به این معنى که انسان نمى‏تواند به‏طور کامل و مطلق ایده‏آلیست‏باشد و نمى‏تواند به‏طور مطلق رئالیست‏باشد; البته گرایش‏هاى رئالیستى در انسان‏ها غالب است .
ایده‏آلیسم، به ویژه در عرصه سیاست‏بیشتر به چشم مى‏خورد . در دنیاى سیاست، ایده‏آلیست‏ترین افراد معمولا رهبران انقلابى هستند; ولى زمانى که همین رهبران انقلابى به قدرت و حکومت مى‏رسند، اغلب ضرورت‏هاى مملکتدارى، آنان را به گرایش‏هاى واقع بینانه نزدیک مى‏کند . در مورد عملکرد حضرت امام (ره) در سیاست‏خارجى هم باید طى آن دوره ده ساله این مسئله را در نظر داشت .
در این حوزه با توجه به کثرت موضوعات و تصمیمات، برخى از موضوعات مهم را به صورت گزینشى مورد مطالعه قرار مى‏دهیم که عبارتند از صدور انقلاب، روابط ایران و آمریکا، قضیه جنگ، پذیرش قطعنامه 598، فتواى قتل سلمان رشدى، نامه به گورباچف .
1 . صدور انقلاب اسلامى
صدور انقلاب یکى از پدیده‏هایى بود که بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، بحث‏ها، اختلاف‏نظرها و دیدگاه‏هاى گوناگونى را موجب شد . انقلاب‏ها به صورت طبیعى میل به گسترش دارند و انقلاب اسلامى نیز از این قاعده مستثنا نبود . معمولا رهبران انقلابى، ارزش‏ها و اصول و انقلاب خود را عاملى براى رهایى تمامى انسان‏ها تلقى مى‏کنند و براى گسترش و صدور آن به دیگر ملل، تلاش مى‏کنند که از این پدیده تحت عنوان صدور انقلاب یاد مى‏شود . از این نظر مى‏توان گفت که صدور انقلاب‏ها، یک پروسه و فرایندى طبیعى است . در اینکه در انقلاب اسلامى پدیده صدور انقلاب، یک پروژه بود و یا پروسه، باید گفت که در اوایل، اغلب نیروهاى انقلابى به صورت فعال و آگاهانه‏اى به دنبال القاى ارزش‏ها و اندیشه‏هاى انقلابى خود به خارج از مرزهاى ایران، به‏ویژه کشورهاى اسلامى بودند و در واقع در آن دوران، حالت‏یک پروژه را داشت; ولى به‏تدریج در سال‏هاى بعدى که موانع و مخالفت‏هاى بیرونى تشدید شد، تعریفى از صدورانقلاب ارائه مى‏شد که بیشتر ماهیت‏یک پروسه و فرایند طبیعى را داشت که خودبه‏خود به دیگر کشورها منتقل مى‏شود .
البته ناگفته نماند که در همان مقطع هم برخى گروه‏ها و جریان‏هاى سیاسى با صدور انقلاب مخالف بودند و در عین حال، برخى از نیروهاى رادیکال انقلابى، به‏دنبال تمرکز امکانات و فعالیت‏بیشتر در امر صدور انقلاب بودند .
حضرت امام در وهله اول صدور انقلاب را امرى طبیعى مى‏دانستند و معتقد بودند، از آنجا که ماهیت انقلاب در ایران اسلامى است، کاملا طبیعى است که دیگر مسلمانان هم تحت تاثیر اندیشه‏هاى آن قرار گیرند و براى تاسیس نظام اسلامى در کشور خود، به حرکت‏هاى سیاسى دست زنند . امام با اینکه معتقد بود براى صدور انقلاب (به لحاظ اجتناب‏ناپذیر بودن جریان فکرى انقلاب اسلامى) نیاز به فعالیت‏خاصى وجود ندارد، در سال‏هاى اولیه به‏صراحت و روشنى بر ضرورت صدور انقلاب تاکید مى‏کردند و دولتمردان و مسئولان را به برنامه‏ریزى در این جهت فرا مى‏خواندند . هدف امام هم از صدور انقلاب بر اساس یکى از اصول سیاست مورد نظر ایشان، یعنى حفظ دارالاسلام و نیز نفى سبیل قابل توضیح است . چون امام براى حفظ دارالاسلام، تاسیس حکومت اسلامى در کشورهاى مسلمان و براى رفع سلطه بیگانگان بر امور داخلى کشور اسلامى، ضرورى مى‏دانستند که از طریق انقلاب حاصل مى‏شد . البته تصور عمده امام از صدور انقلاب، جلب توجه مسلمانان به اسلام و قوانین اسلامى بود . از نظر ایشان در صورتى که مسلمانان به اهمیت تاسیس نظام سیاسى بر مبناى ایده‏هاى اسلامى آگاهى یابند، خود براى آن اقدام خواهند کرد . به همین دلیل امام بارها به این مسئله تصریح کرده‏اند که هرگز مقصود از صدور انقلاب، کشورگشایى نیست . باز به همین دلیل بود که امام خمینى، زمینه‏هاى اصلى صدور انقلاب را، ارائه الگوى موفقى از نظام سیاسى در داخل در عرصه‏هاى مختلف اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و برقرار عدالت اجتماعى مى‏دانستند و آن را موجب گرایش روز افزون به اسلام و ارزش‏هاى اسلامى در بین سایر مسلمانان تلقى مى‏کردند . اصولا شاید بتوان گفت که از نظر امام، تحقق همین شرط، براى صدور انقلاب اسلامى کفایت مى‏کرد .
از لحاظ آرمان‏گرایى و واقع‏گرایى، امام اندیشه صدور انقلاب را به هیچ عنوان آرمان‏گرایانه و غیر عملى تلقى نمى‏کرد; بلکه آن را واقعیتى ممکن مى‏دانست و در بسیارى از مناطق جهان اسلام آن را به راى‏العین مى‏دید . در سال‏هاى بعدتر و با بروز و ظهور برخى موانع داخلى و خارجى (از جمله مقتضیات دولت ملى) امام به این اندیشه متمایل شدند که مراد از صدور انقلاب، صدور اندیشه انقلاب است که این امر محقق شده است و نداى اسلام‏خواهى در اقصى نقاط دنیا پیچیده است . هدف امام از این موضع، خنثى کردن تبلیغات کشورهاى غربى و دشمنان انقلاب اسلامى در زمینه صدور انقلاب اسلامى بود که به زعم آنان امنیت کشورهاى منطقه را تهدید مى‏کرد و ایران به عنوان عامل اصلى این تهدید در ادراک نخبگان کشورهاى عربى جاى مى‏گرفت . بنابراین امام با این موضع هم به عملى شدن اندیشه صدور انقلاب اشاره مى‏کردند و هم در واقع با آن تبلیغات منفى مبارزه مى‏کردند . در مجموع درباره صدور انقلاب در سال‏هاى بعد هم همین اندیشه (صدور طبیعى انقلاب) به عنوان تفکر غالب از سوى نخبگان سیاسى جمهورى اسلامى ایران پذیرفته شد .
2 . روابط ایران و آمریکا
عملکرد حضرت امام در زمینه روابط ایران و آمریکا نیز در چارچوب اصول و مبانى ایشان درباره سیاست‏خارجى قابل بحث است . امام با نظام سلطه جهانى که بر سرنوشت کشورهاى اسلامى (دارالااسلام) حاکم شده بود، به‏شدت مخالف بودند و آن را با اصول نفى سبیل و حفظ دارالاسلام در تضاد مى‏دیدند . مظهر اصلى این سلطه، در مقطع رهبرى انقلاب، آمریکا بود . از نظر امام، آمریکا علاوه بر گرایش‏هاى سلطه‏طلبانه جهان اسلام، بزرگترین دشمن انقلاب اسلامى نیز محسوب مى‏شد .
امام خمینى در جریان انقلاب، به طور توامان، هم رژیم شاه و هم حامیان (نظام سلطه جهانى) آن را مورد حمله قرار داده بود و این برگرفته از اندیشه‏هاى اسلامى ایشان بود . در دوران تاسیس جمهورى اسلامى ایران هم، امام همان جهت‏گیرى را حفظ کرد . این بدین معنا است که امام به قطب‏بندى‏ها و تقسیمات متعارف در نظام بین‏الملل اعتنایى نداشت; چون در صورت پذیرش این قطب‏بندى‏ها، نمى‏توانست‏به اصول عمده سیاست‏خارجى خود، یعنى نفى سبیل و حفظ دارالاسلام، وفادار بماند .
مخالفت امام با نظام سلطه جهانى و آمریکا موجب مى‏شد که ایشان حتى کشورهاى ضعیف دیگر را نیز به انقلاب و طغیان علیه آن فرا مى‏خواند . چون مبارزه با تمام عوامل و زمینه‏هاى سلطه که موجب تنگ شدن عرصه بر ملل ضعیف مى‏شود، از مقولات دست اول و غیر قابل اجتناب سیاست‏خارجى از دیدگاه امام بود .
3 . جنگ تحمیلى
جنگ تحمیلى و مواضع حضرت امام در قبال آن نیز یکى از مهم‏ترین و بحث‏انگیزترین حوادث دهه اول انقلاب اسلامى است که در آن دوران، امام نقش اصلى را در هدایت‏سیاست داخلى و خارجى کشور به عهده داشتند . به‏طور کلى موضع امام درباره جنگ، از دیگر مواضع ایشان جدانیست و تصمیمات امام درباره جنگ نیز از همان اصول و مبانى پیروى مى‏کند که دیگر حرکت‏ها و دیدگاه‏هاى امام بر آنها مبتنى است . امام در وهله اول، جنگ را کارکرد نظام سلطه جهانى براى خاموش کردن انقلاب اسلامى تلقى مى‏کردند . با این حال جنگ یکى از پدیده‏هاى مهمى بود که تاثیر زیادى در گرایش‏هاى واقع‏گرایانه امام گذاشت . در اولویت قرار گرفتن دفاع از مرزهاى ملى پس از آغاز جنگ، یکى از موارد مهمى است که دال بر واقع‏بینى امام در صورت اقتضاى ضرورت‏هاى سیاسى و بین‏المللى است . از لحاظ آرمانى و اصولى در تلقى امام، حفظ دارالاسلام اهمیت‏حیاتى دارد، ولى در صورت اقتضاى شرایط داخلى بین‏المللى مى‏توان براى حفظ مرزها و امنیت ام‏القرى حتى با یکى دیگر از واحدهاى دارالاسلام که ابزار دست نظام سلطه بین‏المللى شده، به جنگ و مقابله پرداخت . ادامه جنگ نیز تاثیر عمده‏اى بر آراء و عملکرد سیاسى حضرت امام گذاشت که در مقطع پذیرش قطعنامه 598 سازمان ملل خود را نشان داد . پذیرش قطعنامه سازمان ملل به یک معنا پذیرش مشروعیت‏سازمان‏هاى بین‏المللى بود که بیشتر تصمیمات آنها تابع اعمال نفوذ قدرت‏هاى برتر بین‏المللى است . از سوى دیگر این امر با آرمان‏ها و اصول اولیه اعلام شده از سوى امام در تضاد بود، ولى به لحاظ اینکه در آن مقطع به تصریح خود ایشان، مصالح نظام (ام القراى جهان اسلام) ایجاب مى‏کرد، آن قطعنامه را به رسمیت‏شناخت . شاید هیچ یک از تصمیمات سیاسى امام در سیاست‏خارجى به اندازه مسئله پایان جنگ، سیر تدریجى امام را از آرمان‏گرایى به واقع‏گرایى (البته در آراء و مواضع سیاسى) نشان نمى‏دهد .
4 . فتواى قتل سلمان رشدى
شاید یکى از مهم‏ترین اقدامات و تصمیمات امام که جلوه آرمان‏گرایانه پررنگى داشت، صدور فتواى علیه ارتداد سلمان رشدى بود . اهمیت فتوى در این است که تقریبا در اواخر عمر مبارک امام صادر شد که برخى از گرایش‏هاى واقع‏گرایانه در رفتار ایشان مشاهده شده بود، ولى به لحاظ اهمیت موضوع که به کیان و هویت دارالاسلام مرتبط مى‏شد، امام طى ابتکارى بى سابقه اقدام به صدور این فتوى کردند . امام خمینى با آگاهى به این مسئله که فتواى قتل سلمان رشدى، تنش‏هاى جدى، در روابط ایران بانظام بین‏الملل (اروپا و آمریکا) ایجاد خواهد کرد، با پایبندى به اصول و آرمان‏هاى خود در سیاست‏خارجى، اقدام به صدور این فتوى کرد . این امر نشان مى‏دهد که در جایى که موجودیت اسلام در معرض خطر است، جاى مصلحت‏بینى آن هم از نوع ملى آن نیست، و حفظ دارالاسلام از اولویت جدى برخوردار است . فتواى قتل سلمان رشدى با وجود اینکه تنش‏هاى زیادى را در روابط ایران با اتحادیه اروپا به وجود آورد و موجب بروز تیرگى طولانى در روابط میان ایران و اتحادیه اروپا و به‏ویژه انگلستان شد، ولى اتفاقا یکى از نادر مواردى بود که مواضع سیاسى جمهورى اسلامى ایران را از سوى اکثر قریب به اتفاق کشورهاى اسلامى در محل قبول و تایید قرار دارد و در واقع تایید جهانى مسلمانان را پیدا کرد . حکم سلمان رشدى، از آن مواردى است که فارغ از سود و زیان و تنها به حکم تکلیف صادر شده است . تلاش‏هاى انگلیس، امریکا و اسراییل نتوانست در هم‏صدایى کشورهاى اسلامى با ایران، رخنه‏اى ایجاد کند . اهمیت فتواى قتل سلمان رشدى تنها در آن مورد خاص نبود، بلکه به معنى پیشگیرى از هرگونه هتک مقدسات اسلامى و حتى مقدسات دیگر ادیان بود و امام با این اقدام بى‏نظیر خود، جرات هرگونه توهین به اسلام را گرفت . به هر حال مى‏توان گفت که فتواى قتل سلمان رشدى، مرز آرمان‏گرایى و واقع‏گرایى و رابطه اصول و ضرورت‏ها را به خوبى و روشنى نشان مى‏دهد .
5 . نامه به میخائیل گورباچف
این اقدام امام در سیاست‏خارجى بر اساس اصل دعوت و گسترش دارالاسلام صورت گرفت که در تاریخ اسلام، صرف نظر از دوران صدر اسلام بى‏نظیر است . امام با این پیام مرزبندى‏هاى مرسوم و متعارف و تعارف‏هاى دیپلماتیک را به هم ریخت و دعوت دینى را به عنوان عامل محکمى براى پیوند ملت‏ها برگزید . اهمیت این پیام زمانى بیشتر مى‏شود که به عمق درک امام از فرارسیدن دوران افول کمونسیم توجه کنیم که در آن مقطع کمتر کسى بدان آگاهى یافته بود . همچنین این امر تلقى امام را از گسترش روزافزون نقش و اهمیت دین و مذهب در جوامع مختلف نشان مى‏دهد . امام با پیام خود سطح مراودات میان دولتمردان و سیاستمداران را از سطح معمول به سطحى بسیار بالاتر ارتقاء داد و نشان داد که در قرن بیستم هم مى‏توان ملل دیگر را به سوى اسلام فراخواند . در این نامه امام اسلام را عامل رهایى تمامى انسان‏ها معرفى مى‏کند که در واقع تداوم و ادامه اندیشه انقلاب اسلامى در ایران بود . شاید این پیام براى عقول معمولى قابل درک نباشد، ولى تامل در محتواى آن بیانگر عمق بینش دینى، معنوى، سیاسى و بین‏المللى حضرت امام است .
در مجموع سیاست‏خارجى دوره امام در سه حوزه مبانى، اصول و عملکرد، الگوى عمیقى از سیاستگذارى را پیش روى سیاستمداران و دولتمردان جمهورى اسلامى ایران قرار مى‏دهد تا ضمن آرمان‏گرایى در مواقع مقتضى واقع‏گرا باشند و در عین واقع‏گرایى، بتوانند پاى‏بند به حفظ آرمان‏ها باشند . به نظر مى‏رسد که مى‏توان از سیاست‏خارجى دوره امام الگوى منسجمى ارائه کرد که با وجود برخى فراز و نشیب‏ها، بین سه حوزه مبانى، اصول و اقدام، هماهنگى و سازگارى وجود دارد و به نوعى سیر از آرمان‏گرایى واقع‏بینانه را به واقع‏بینى آرمان‏خواهانه، نشان مى‏دهد .

تبلیغات