کنش تاریخى امام و جهش معرفتى حوزه
آرشیو
چکیده
متن
1 . هر شخص خصوصا اشخاص تاریخى را بایستى یک فرآیند دانست، نه یک واحد خاص . به همین دلیل باید فرآیندهاى قبلى که منجر به پدید آمدن یک شخصیت تاریخى شده است (خصوصا مسائل معرفتى - ساختارى) بررسى شود . نیز فرآیندهایى که این شخص را به عنوان یک فرآیند به وجود آورده است، باید بررسى شود .
2 . اولین فرآیند مکتب تاریخىنگر فقهى قم بود; این نوع رهیافت تاریخى با آیتالله بروجردى به اوج خود رسید، و داراى چارچوب خاص خود شد . این رهیافت، اصحاب خود را به واقعیتگرایى فقهى مىکشاند; چرا که در رهیافت فهم تاریخى یک متن، وضع حال براى فهم آن متن در نظر گرفته مىشود . به عبارتى دیگر، آن متن تاریخى در وضعیتحال و فعلى فهمیده مىشود و این واقعیتگرایى معرفتى سبب واقعیتگرایى ساختارى نیز مىشود .
3 . حوزه علمیه قم از فضاى عقل نظرى حاکم بر حوزه اصفهان استفاده مىکند; همانطور که آیتالله بروجردى حاصل حوزه فلسفى اصفهان بوده است . فقه، حصن دین است و در نقش تعیین مرزهاى یک مکتب ظاهر مىشود و فقها حصون دین هستند و در مقابل انحرافات در معرفت دینى، همچون سد . حال اگر فقه به تنهایى باشد و فلسفه و دیگر علوم و دانشهابه کنارى روند، ممکن استبه «فقه براى فقه» تبدیل شود و دیگر براى زندگى نباشد و به این دلیل دچار یک نوع ایستایى شود که در ساحت معرفتى، تحجر را استقبال کند . پس فلسفه نقش جلوبرنده فقه را دارد و از یک جاماندگى فقه جلوگیرى مىکند و افق حرکت فقه را به سوى جلو نشان مىدهد .
4 . ادبیات ایرانى، ادبیات عرفان است و زبان آن، زبان اختصاصى عارفان; همانطور که فلسفه، فقه را به جلو مىبرد و ادبیات آن را واقعیت گرا مىکند، عرفان آن را مردم گرا مىکند; مردمى که زندگى روزمره را تجربه و آن را با دانش روزمره خود هدایت مىکنند و عرفان بر این زندگى صحه مىگذارد و بر آن تاکید مىورزد; چرا که بالاترین مقام عارف این است که براى خدا به خلق خدا خالصانه خدمت کند و آنها را در زندگى روزمرهشان یارى دهد .
5 . حوزههاى معرفتى ادبیات و فلسفه و عرفان و فقه، حوزه منسجم و فرآیند ساز و کنشساز بزرگان حوزه علمیه قم بوده است . به همین دلیل حوزه علمیه قم، یک حوزه اختصاصى در میان حوزههاى مشهد و نجف و اصفهان و . . . بوده است که توانست انقلاب اسلامى را رهبرى کند و جهان اسلام و بلکه جهان مذهبى را تحول بخشد و یک کنشگر بزرگ را در این انقلاب منصه ظهور رساند; یعنى امام خمینى (ره) که حامل همه حوزههاى معرفتى حوزه علمیه قم بود .
6 . امام خمینى (ره) از ادبیات شروع کرد و به عالم عرفان و فلسفه وارد شد و در نهایت فقه را در حوزه تخصصى خود قرار داد و بر رشته مذکور به تجلى و ظهور بالایى رسید و در نهایتبه زندگى روزمره مردم در قالب حکومت مردمى مذهبى وارد شد و خود را خدمتگزار مردم دانست و مردم را رهبران واقعى خواند که راهنماى نخبگان جامعهاند . در نظر امام خمینى (ره) نخبگان جامعه بایستى به مردم و فطرت و عقل سلیم آنها برگردند تا هرگز دچار بنبست معرفتى و سپس ساختارى نشوند و او هر آنچه گفت، به عمل رساند; چنانکه در اوج عرفان و در آخرین تجربه عرفانى خود از خدا خواست که او را با بسیجیانش محشور کند; چرا که بسیجیان، عرفان را با زندگى روزمره درآمیختند و دچار عرفان اصطلاحى و علمى (به روایتخود امام) نشدند .
7 . فرایند امام و انقلاب، حوزه علمیه قم را به جهان جدیدى وارد کرد; فرایندى که توسط کنش امام به یک جهش معرفتى براى حوزه علمیه مىماند . حوزه علمیه در حالى که وارد علوم بسیار انتزاعى مىشد، وارد مسائل زندگى روزمره نیز شد و با توجه به منابع علمى، فکرى و معرفتى خود در مسائل روزمره جهانى دخالت کرد و سعى در تاثیرگذارى دارد و اگر در این فرایند بحرانهایى را شاهد هستیم، به این علت است که این فرایند بسیار عظیم و حالتشوک داشته است، و زمان بسیار مىخواهد تا در یک حوزه، تبدیل به یک فرایند سریع و بدون مانع شود .
8 . حوزه علمیه قم بعد از انقلاب به علوم انسانى که یک دانش تجربى انسانى است، دستیازید و سعى کرد داراى بالاترین سطوح این نوع دانش شود و آن را با دانش حوزوى تلفیق کند تا بتواند بین دانش فلسفه خود و دانش تجربه دانشگاهى، نوعى هماهنگى ایجاد کند و زمینه بسط معارف اسلامى را فراهم سازد و در نهایت، آن جدایى را که از زمان مشروطیتبین حوزه و دانشگاه انداختند، از بین ببرد و از این راه و رهیافتبه وحدت و انسجام حوزههاى معرفتى جامعه ایرانى و سپس اسلامى نائل آید تا در نهایتبه وحدت سازمان معرفتى در سطح جامعه برسد که این شروع تمدن جدید اسلامى است .
9 . نژادهاى مختلف جهان به حوزه علمیه قم هجوم آوردند و سعى در فهم تجربه معرفتى حوزه علمیه قم کردند تا بتوانند این تجربه آیندهنگرانه صد ساله (میشل فوکو) را به جامعه خود ببرند و سعادت را به جاى توسعه براى جامعه خود به ارمغان آورند و آرامش زندگى روزمره را به جاى نگرانى و حرص، قرار دهند و دین و حوزه علمیه را یک مکان میانفرهنگى براى گفتوگو بین فرهنگها قرار دهند; متغیرى که معادله جهان فردا را رقم خواهد زد .
10 . معرفتهاى رقیب و ساختارهاى مبتنى بر آن، با نیروى نظامى و خشونت تمام وارد میدان شدهاند، تا بلکه از درون با این پدیده معرفتى درگیر شوند; حال آنکه همین رویارویى سبب اضمحلال فرهنگى آنها در دراز مدت خواهد شد; همانطور که مغول و اسکندریون در ایران به چنین سرنوشتى دچار شدند .
2 . اولین فرآیند مکتب تاریخىنگر فقهى قم بود; این نوع رهیافت تاریخى با آیتالله بروجردى به اوج خود رسید، و داراى چارچوب خاص خود شد . این رهیافت، اصحاب خود را به واقعیتگرایى فقهى مىکشاند; چرا که در رهیافت فهم تاریخى یک متن، وضع حال براى فهم آن متن در نظر گرفته مىشود . به عبارتى دیگر، آن متن تاریخى در وضعیتحال و فعلى فهمیده مىشود و این واقعیتگرایى معرفتى سبب واقعیتگرایى ساختارى نیز مىشود .
3 . حوزه علمیه قم از فضاى عقل نظرى حاکم بر حوزه اصفهان استفاده مىکند; همانطور که آیتالله بروجردى حاصل حوزه فلسفى اصفهان بوده است . فقه، حصن دین است و در نقش تعیین مرزهاى یک مکتب ظاهر مىشود و فقها حصون دین هستند و در مقابل انحرافات در معرفت دینى، همچون سد . حال اگر فقه به تنهایى باشد و فلسفه و دیگر علوم و دانشهابه کنارى روند، ممکن استبه «فقه براى فقه» تبدیل شود و دیگر براى زندگى نباشد و به این دلیل دچار یک نوع ایستایى شود که در ساحت معرفتى، تحجر را استقبال کند . پس فلسفه نقش جلوبرنده فقه را دارد و از یک جاماندگى فقه جلوگیرى مىکند و افق حرکت فقه را به سوى جلو نشان مىدهد .
4 . ادبیات ایرانى، ادبیات عرفان است و زبان آن، زبان اختصاصى عارفان; همانطور که فلسفه، فقه را به جلو مىبرد و ادبیات آن را واقعیت گرا مىکند، عرفان آن را مردم گرا مىکند; مردمى که زندگى روزمره را تجربه و آن را با دانش روزمره خود هدایت مىکنند و عرفان بر این زندگى صحه مىگذارد و بر آن تاکید مىورزد; چرا که بالاترین مقام عارف این است که براى خدا به خلق خدا خالصانه خدمت کند و آنها را در زندگى روزمرهشان یارى دهد .
5 . حوزههاى معرفتى ادبیات و فلسفه و عرفان و فقه، حوزه منسجم و فرآیند ساز و کنشساز بزرگان حوزه علمیه قم بوده است . به همین دلیل حوزه علمیه قم، یک حوزه اختصاصى در میان حوزههاى مشهد و نجف و اصفهان و . . . بوده است که توانست انقلاب اسلامى را رهبرى کند و جهان اسلام و بلکه جهان مذهبى را تحول بخشد و یک کنشگر بزرگ را در این انقلاب منصه ظهور رساند; یعنى امام خمینى (ره) که حامل همه حوزههاى معرفتى حوزه علمیه قم بود .
6 . امام خمینى (ره) از ادبیات شروع کرد و به عالم عرفان و فلسفه وارد شد و در نهایت فقه را در حوزه تخصصى خود قرار داد و بر رشته مذکور به تجلى و ظهور بالایى رسید و در نهایتبه زندگى روزمره مردم در قالب حکومت مردمى مذهبى وارد شد و خود را خدمتگزار مردم دانست و مردم را رهبران واقعى خواند که راهنماى نخبگان جامعهاند . در نظر امام خمینى (ره) نخبگان جامعه بایستى به مردم و فطرت و عقل سلیم آنها برگردند تا هرگز دچار بنبست معرفتى و سپس ساختارى نشوند و او هر آنچه گفت، به عمل رساند; چنانکه در اوج عرفان و در آخرین تجربه عرفانى خود از خدا خواست که او را با بسیجیانش محشور کند; چرا که بسیجیان، عرفان را با زندگى روزمره درآمیختند و دچار عرفان اصطلاحى و علمى (به روایتخود امام) نشدند .
7 . فرایند امام و انقلاب، حوزه علمیه قم را به جهان جدیدى وارد کرد; فرایندى که توسط کنش امام به یک جهش معرفتى براى حوزه علمیه مىماند . حوزه علمیه در حالى که وارد علوم بسیار انتزاعى مىشد، وارد مسائل زندگى روزمره نیز شد و با توجه به منابع علمى، فکرى و معرفتى خود در مسائل روزمره جهانى دخالت کرد و سعى در تاثیرگذارى دارد و اگر در این فرایند بحرانهایى را شاهد هستیم، به این علت است که این فرایند بسیار عظیم و حالتشوک داشته است، و زمان بسیار مىخواهد تا در یک حوزه، تبدیل به یک فرایند سریع و بدون مانع شود .
8 . حوزه علمیه قم بعد از انقلاب به علوم انسانى که یک دانش تجربى انسانى است، دستیازید و سعى کرد داراى بالاترین سطوح این نوع دانش شود و آن را با دانش حوزوى تلفیق کند تا بتواند بین دانش فلسفه خود و دانش تجربه دانشگاهى، نوعى هماهنگى ایجاد کند و زمینه بسط معارف اسلامى را فراهم سازد و در نهایت، آن جدایى را که از زمان مشروطیتبین حوزه و دانشگاه انداختند، از بین ببرد و از این راه و رهیافتبه وحدت و انسجام حوزههاى معرفتى جامعه ایرانى و سپس اسلامى نائل آید تا در نهایتبه وحدت سازمان معرفتى در سطح جامعه برسد که این شروع تمدن جدید اسلامى است .
9 . نژادهاى مختلف جهان به حوزه علمیه قم هجوم آوردند و سعى در فهم تجربه معرفتى حوزه علمیه قم کردند تا بتوانند این تجربه آیندهنگرانه صد ساله (میشل فوکو) را به جامعه خود ببرند و سعادت را به جاى توسعه براى جامعه خود به ارمغان آورند و آرامش زندگى روزمره را به جاى نگرانى و حرص، قرار دهند و دین و حوزه علمیه را یک مکان میانفرهنگى براى گفتوگو بین فرهنگها قرار دهند; متغیرى که معادله جهان فردا را رقم خواهد زد .
10 . معرفتهاى رقیب و ساختارهاى مبتنى بر آن، با نیروى نظامى و خشونت تمام وارد میدان شدهاند، تا بلکه از درون با این پدیده معرفتى درگیر شوند; حال آنکه همین رویارویى سبب اضمحلال فرهنگى آنها در دراز مدت خواهد شد; همانطور که مغول و اسکندریون در ایران به چنین سرنوشتى دچار شدند .