ساختار ناکارآمد در اجراى بانکدارى اسلامى
آرشیو
چکیده
متن
وقتى از بانکدارى اسلامى سخن مىگوییم، نخستین چیزى که ما را درگیر مىکند، مسئله ربا است . به عنوان پرسش نخست، مقدارى از مبانى فقهى شیعه و اهل سنت را در این زمینه بیان فرمایید .
در رباى قرضى، از جهت فقهى بین شیعه و سنى تفاوتى وجود ندارد; یعنى همچنان که ما رباى قرضى را ممنوع مىدانیم، آنها هم رباى قرضى را ممنوع مىدانند . همانطور که بهره از راه وامدهى را ما جایز نمىدانیم، آنها هم بهره از راه وامدهى را جایز نمىدانند و براساس همین مبنا که بهره وام جایز نیست که همان رباى قرضى است، آنها نشستند و سازوکارهایى را براى بانکهایشان مطالعه کردند و به کار گرفتند . اگر رباى قرضى را جایز مىدانستند، لازم نبود که بیایند آن روش بانکدارى کلاسیک را به هم بریزند; همین روش بانکدارى در دیگر کشورها را به کار مىگرفتند . بنابراین آنها هم رباى قرضى یا بهره وام را قبول نداشتند . زیرا ستون فقرات بانکدارى متعارف همان بهره وام است و چون بهره وام را قبول نداشتند، سازوکارهایى را در نظر گرفتند که سرمایه را از طریق مشارکت و سود مشارکتبه کار گیرند، نه از راه وامدهى و بهره وام . بنابراین در این مسئله، هیچ تفاوتى بین شیعه و سنى نیست .
مسائلى مثل کارمزدها، تا چه اندازهاى ما را با نظام ربوى پیوند مىدهد؟
کلمه بانک، عنوانى است که دهها فعالیت را زیر پوشش دارد . مهمترین فعالیت آن جذب سرمایه است و این سرمایه را تخصیص مىدهد و اعتبارات را توزیع مىکند و ممکن استبراى بقیه خدمات، اجرتش را دریافت کند . مثلا براى شما یک سند بهادارى را نقد مىکند، بالتبع چون خدمتى را انجام مىدهد، ممکن است مزدى را متناسب با خدمتش دریافت کند . چکى را براى شما وصول مىکند، ممکن استبراى وصول کردن چک، مبلغى متناسب هم دریافت کند، یا پول شما را از اینجا به دست طلبکار شما که در خارج از کشور است، مىرساند و بابت این خدمت، مبلغى را دریافت مىکند که به اینها و امثال اینها خدمات بانکى مىگویند . اما کار اصلى بانک این نیست . ما وقتى بانک مىگوییم، به این خدمات توجهى نداریم . ممکن است مؤسسات دیگرى هم در بیرون شکل بگیرند که قبض آب و برق شما را وصول کنند و در نتیجه اندک پولى را هم بگیرند، به خاطر این که پول آب و برق شما را گرفتند و به وزارت نیرو رساندند . یا کار پست را انجام دهند . پست هم ممکن است قیمت متعارفى را دریافت کند; ولى اینها جوهره بانک نیست . اینها فعالیتهاى خدماتى است که بانکها در ایران یا در برخى کشورهاى دیگر انجام مىدهند و تعبیر کارمزد هم براى این خدمات معنا ندارد; بلکه اینها حقالزحمه خود را دریافت مىکنند . کار اصلى بانک، جذب سرمایه و توزیع اعتبارات است; یعنى تجهیز منابع، تخصیص منابع، تجهیز و تخصیص منابع; یعنى اینکه من سرمایه را از صاحبان پول جمع کنم و از راه ربا میان آنها درآمدى را توزیع کنم یا اینکه این سرمایهها و این اعتبارات را در بخش خدمات، صنعت، کشاورزى و ... تخصیص دهم و از کسى که تقاضاى سرمایه کرده و سرمایه را به کار گرفته، بهرهاى را دریافت کنم که یک قسمت از این بهره را من به عنوان بانک بگیرم و قسمتى دیگر را به کسى بدهم که سرمایه را از او جمع کردهام . آیا براساس بهره بیایم این تجهیز و تخصیص را انجام دهم، یا براساس سود مشارکت در فعالیت اقتصادى؟
چه در بخش صنعت و چه در بخش خدمات و چه در بخش کشاورزى و ... بانک تجهیز منابع مىکند; به صاحبان پول مىگوید براساس مشارکت، سودى را برایتان در نظر مىگیرم، به کسانى هم که متقاضى سرمایه هستند و سرمایه را در بخشهایى به کار مىگیرند، با آنها براساس مشارکت وارد کار مىشود . همه مشکل بانک این است که وقتى من مىخواهم این منابع را تخصیص دهم، مىآیم براساس مشارکت تخصیص مىدهم، نه براساس قرض ربوى; یعنى از راه مشارکت من سودى را به دست مىآورم که قسمتى از این سود را خودم مىگیرم به عنوان این که واسطه بودم و بین صاحبان پول و تقاضاکنندگان سرمایه وکیل بودم . به هر حال مشکل کار این است که من وقتى این اعتبارات بانکى را مىخواهم تخصیص دهم، با چه مکانیزمى تخصیص دهم; براساس روش مشارکتیا روش قرض ربوى؟ چون قرض ربوى یک سازوکار بىمشکلى است . هم سرمایه تضمین شده هم درآمد . این است که من مىآیم به این سازوکار تضمینى تن مىدهم و کمتر به خود زحمت مىدهم که از این راه فاصله بگیرم و به روش دیگرى که مشارکتباشد، روى آورم; مخصوصا این که کمتر روى آن روش هم مطالعه شده است .
گفته مىشود سیستم مبتنى بر مشارکت، ریسک سرمایه را بالا مىبرد و در نتیجه به کاهش سرمایهگذارى مىانجامد .
مىتوان ریسکش را مثل سیستم بانک ربوى کاهش داد; زیرا اینجا هم ریسک است . اینگونه نیست که اینجا هیچ ریسکى نباشد . چون ممکن است کسى که از من تقاضاى سرمایه براساس ربا مىکند، نه درآمدى به من بدهد نه سرمایه را به من بازگرداند و آخر، سر و کارش با زندان است که براى بانک، نه پول مىشود و نه درآمد .
ممکن است من تضمینهایى را که گرفتم، تبدیل به پول کنم; ولى باز هم ممکن است در آخر کار خسارت تحمل کنم . به هر حال آنجا هم اینگونه نیست که ریسک صفر باشد . ولى در مشارکت هم من مىتوانم راهکارهایى در نظر بگیرم که براساس آن، حداقل سرمایه را تضمین کنم . منتهى مىتوان براساس روش مشارکت، نهاد سومى را خارج از بانک به نام بیمه در نظر بگیرم و با آن رابطه برقرار کنم که بیمه بیاید این سرمایه را براى صاحبانش بیمه کند . منتهى صاحبان پول یا وکیل که بانک باشد، مىبایست هزینه بیمه را پرداخت کند . اجمالا مىشود یک سازوکارى را در نظر گرفت که ریسک را کاهش داد و از ربا هم فاصله گرفت; مثل اینکه بیمه را وارد کار کنیم . در بخشهایى که ریسک بالا مىرود، در آن بخشها به بیمه مىگوییم، این سرمایهها را تضمین کند . در بانک توسعه اسلامى هماره ریسک وجود دارد، ولى براساس تجربیات و مطالعه جایى سرمایه را به کار مىگیرند که آن ریسک به حداقل مىرسد و با روش مشارکتى که دارند، شاید بهتر از طریق ربوى بتوانند درآمد داشته باشند . چون مطالعه مىکنند که سرمایه را کجا به کار گیرند .
مىدانید که بانکها و مؤسسات مالى در قبال وام پرداختى، سودهاى متفاوتى دریافت مىکنند . این عملکرد را چگونه با اهداف بانکدارى اسلامى سازش مىدهند؟
در ساز و کار بانکى ما، اینها مسائل روبنایى است; چون زیرساخت را آماده نکردهایم، در رو بناها اجبار پیدا مىکنیم که براى بعضى از اهدافمان 4درصد در نظر بگیریم، مثل تبصرهها، براى بعضى از اهدافمان 16درصد در نظر بگیریم، و براى بعضى 24درصد . در نتیجه براى سرمایه سه نوع بازار داشته باشیم . این خود ضعف سیستم مالى است و در نتیجه ضعف سیستم بانکى ما است . ما اگر سیستم کارآیى داشتیم، لازم نبود که سه تا بازار داشته باشیم . همانطور که اگر ما سیستم کارآیى داشتیم، لازم نبود که بیاییم دو نرخ ارز به وجود آوریم . سیستمى که کاراست، با یک نرخ ارز مىآید، همه کارش را انجام مىدهد و نرخ ارز خود را به گونهاى تنظیم مىکند که همان یک نرخ بتواند همه آن نیازها را تامین کنند . چون روى زیر ساختها کار نکردیم و آن را متناسب با نیازهایمان تنظیم نکردیم . در نتیجه در روبنا ما احتیاج پیدا مىکنیم که مثلا براى بخش کشاورزى 16درصد، براى خدمات 24درصد، براى بعضى از بخشهاى دیگر 4درصد در نظر بگیریم . بعد همین سه بازار براى ما مشکل ایجاد مىکند; به خاطر اینکه نمىشود براى هر متولى که مىخواهد این را عمل کند، یک مامور در نظر گرفت و او را کنترل کرد و چه کسى تضمین مىکند که آن اعتبارات 4درصد حتما در مسیرى که شما مىخواهید به کار گرفته شود و اگر بخواهیم سازوکارى را در این رابطه به کار بگیریم، هزینه افزایش پیدا مىکند .
آیا همه این بودجههایى که ما براى کشاورزى براساس نرخ سود، 16درصد در نظر گرفتیم، همه روى زمین به کار گرفته مىشود؟ در بخش آب به کار گرفته مىشود؟ یا اینکه به اسم کشاورزى جذب مىشوند، اما در جاى دیگر هزینه مىشوند؟ در نتیجه ما سر از اینجا درمىآوریم که مىبینیم بخش کشاورزى نه تنها تقویت نشده، بلکه در بعضى از سالها تولید گندم کاهش پیدا کرده است . به خاطر اینکه سرمایه سر از جاى دیگر درآورده است; مثلا در بازار به صورت دلالى به کار گرفته شده، نه در بخش کشاورزى روى زمین یا روى آب یا روى صنایع کشاورزى . در نتیجه کشاورزى نه تنها تقویت نشده، بلکه مواجه با مشکلات دیگرى هم شده است . ما اگر مىآمدیم زیرساختهایمان را متناسب مىکردیم و عرضه سرمایه را متناسب با تقاضاى سرمایه نیازهایمان تنظیم مىکردیم، چه بسا احتیاج نداشتیم که بگوییم بخش کشاورزى 16 درصد سرمایه جذب کند، بخش خدمات 24 درصد و بخشها دیگر 4 درصد، که با این کار زمینه رانتخوارى را فراهم کنیم . برخى از راه تبصره 3 که 4درصد است، با روابطى که داشتند، بودجه را جذب و استفاده مىکردند . قیمت این سرمایه را، وضعیت اقتصادى جامعه معین مىکند . از این رانت استفاده و در نتیجه به بازار رانت دامن مىزنیم . نه تنها رانت را کاهش ندادیم و درآمد رانتى را متمایل به صفر نکردیم، بلکه با این سازوکارهایى که در این وضعیتبانکدارى داریم، زمینههاى رانتخوارى را بیشتر فراهم کردیم . بیشتر درآمدهاى رانتى به یک نحوه ارتباط پیدا مىکند با سیستم بانکى ما . بعضى رانتها 70درصد و بعضى از رانتها 40درصد با سیستم بانکدارى ما رابطه پیدا مىکند . در هر حال متصل به سیستم بانکدارى ما است . ما روى سازوکارهاى بانکداریمان آن طور که باید و شاید کار نکردیم; یعنى سیستم بانکى ما زمینه پیدایش سوء استفاده از رانتها است . چون وقتى ما مىخواهیم آن اعتبار 4درصد سود را در بخشهاى معین شده به کار بگیریم، این سیستم بانکى به کار مىگیرد; یعنى سیستم بانکى تکلیف دارد که این سرمایه را عرضه کند . وقتى این سیستم بانکى آن طور که باید و شاید در آن مسیر عرضه نمىکند، خیلى طبیعى استبا آن سازوکارهایى که دارد، نشستسرمایه شکل بگیرد . به اسم کشاورزى پول گرفته شود و در جاى دیگر برود .
بخش دیگرى از مباحث مربوط به بانکدارى اسلامى، در گونه تعریف از «پول» است . در رابطه با پول و جنبههاى گوناگون آن، فقه اسلامى چه برداشتى را ارائه مىدهد؟
پول بدون شک مال است; و هیچ کس نمىگوید پول مال نیست . مسلما پول، کاغذ باطله نیست و مالیت دارد; اما چگونه مالى است؟ لباس یک نوع مال است; طلا یک نوع مال است; نفتیک نوع مال است; . خانه مال است; ماشین مال است . آیا مالیت پول هم مثل اینها است؟
بىشک پول مال است، اما مال اعتبارى . دولت اسکناسى را منتشر مىکند و جامعه هم مىپذیرد که این اسکناس وسیله مبادله است . به عبارتى دیگر پول وظایف پولى را انجام مىدهد و با یک اعتباراتى، این قطعه کاغذ مال مىشود; یعنى مال اعتبارى است نه یک مال واقعى مثل ماشین و خانه و نفت . اولین نکتهاى که باید به آن توجه داشت، این است که ما اموال را بر دو قسم مىکنیم: مال یا مثلى استیا قیمى . در تقسیمبندى دیگر، تقسیم مىشود به اعتبارى و واقعى . ما در فقه اسلامى، همانطور که روى مثلى و قیمى کار کردیم، روى اعتبارى و واقعى هم باید کار کنیم . چه بسا از همان ابتداى شکلگیرى فقه شیعه، ما بحث مثلى و قیمى را داریم; نسبتبه مال اعتبارى و مال واقعى نیز واقعیات روزگار ما ایجاب مىکند که روى آنها به طور گسترده کار کنیم . اگر ما بیاییم آنطور که امروز در دنیا کار مىکنند، روى این تقسیمبندى کار کنیم و مصادیق مال اعتبارى را پیدا کنیم، خواهیم دید که کاملترین مال اعتبارى، پول است . حق امتیاز هم یک نوع مال اعتبارى است، ولى روشنترین مال اعتبارى، پول است . اگر آمدیم روى این کار کردیم، براى ما روشن مىشود که این مال اعتبارى به عنوان پول چه اجاره بدهى و مالالاجاره بگیرى چه جعاله بدهى و از راه جعاله درآمدى بگیرى، چه صلح کنى و از راه صلح درآمدى کسب کنى، چه قرض بدهى، همه ماهیتا یکى است; به خلاف کالاى واقعى که اجارهاش غیر از بیع، صلح، جعاله و ... آن است .
بنابراین در بحث فقهى، نباید بگوییم که همانطور که خانه را اجاره مىدهم، پس پول را هم مىتوانیم اجاره دهیم . یعنى راههاى فرار از ربا اینجا صفر مىشود . اجاره خانه، غیر از فروش خانه است . چون به طور واقعى دو ماهیت دارند . اما آیا این ابواب فقهى را من روى پول هم مىتوانم به کار گیرم، یا اگر به کار گرفتم، دقیقا همان قرض ربوى مىشود و فقط اسمش فرق مىکند و باید در همه راههاى تخلص از ربا یکبار دیگر تجدیدنظر کنم؟ چون همه راههاى تخلص از ربا بر این مبناست که من مباحث فقهى مربوط به کالاهاى واقعى داشتم را الان روى مال اعتبارى پیاده کنم; در حالى که اگر آوردم روى مال اعتبارى پیاده کردم، به اسم اجاره است، ولى در واقع قرض ربوى است; همانطور که بعضى از فقهاى معاصر هم این بحث را دارند که در ارتکاز عقلایى اجاره پول با قرض ربوى پول هیچ فرقى نمىکند . چرا به این ارتکاز عقلایى تمسک مىکنند و مىگویند اجاره پول با قرض پول یکى است؟ به خاطر اینکه دریافتند مال اعتبارى، غیر از مال واقعى است . در مال واقعى، قرض با بیع متفاوت است; ولى در مال اعتبارى، چنین چیزى اتفاق نمىافتد .
بنابراین اگر دو عنصر تامین شود، ربا رخ مىدهد: یکى اینکه اصل سرمایه را تضمین کنند و دیگر آنکه در آمد مشخصى را هم تضمین کنند; مثلا بگوید من صد تومان پول مىگیرم; اولا صد تومان را تضمین مىکنم که برگردانم، ثانیا حتما 20درصد براى شما تضمین مىکنم، حالا این صدتومان مىخواهد درآمد داشته باشد یا نداشته باشد، اگر این دو عنصر را ما در نظر گرفتیم چه اسمش جعاله باشد چه اجاره چه صلح و ... ، آن قرض ربوى است . چون ماهیت قرض ربوى دو عنصر بیشتر ندارد: یکى اینکه اصل سرمایه تضمین شود و دیگر اینکه سود معینى تضمین شود .
در اموال واقعى که مورد معاملات عقلایى قرار مىگیرند، چنین تضمین هایى نسبتبه اصل سرمایه و درآمد متداول است .
همین گونه است . مثلا در اجاره ضمان بالمعاوضه است . ضمان معاوضى اینجا ضمان بالغرامه است . در اجاره نسبتبه مالى که شما در اختیار من گذاشتید، نباید افراط و تفریط کنم و اگر افراط و تفریط کردم، ضامن هستم . یعنى یک نوع ضمانتى نسبتبه مال شما دارم و نسبتبه یک درآمد معینى ضمانت دارم; مثلا ماهى صد هزارتومان بابتخانه شما به شما پرداخت مىکنم . صدهزار تومان معین را به عنوان مال الاجاره خانه شما تضمین مىکنم . خوب در این معاملات نسبتبه کالاهاى واقعى این ضمانتها شکل مىگیرد و باید شکل گیرد که اجاره از بیع جدا شود; بیع از صلح جدا شود . ولى اگر در پول چنین چیزى اتفاق افتاد، اصل سرمایه را ضمانت کردهام به نحو بالقرامه، یعنى این صد هزار تومانى که من از شما مىگیرم، صدهزار تومان به ذمه مىگیرم که به شما پرداخت کنم، به اضافه سود معینى که بعد از 6 ماه دیگر 20 هزار تومان به اضافه آن صدهزار تومان به شما پرداخت کنم . حالا چه صدهزار تومان سود داشته باشد، چه ضرر . این قرض، ربوى است . قرض گیرنده دو تا ضمانت مىکند: یکى اینکه اصل سرمایه را ضمانت مىکند و دیگر بهره معینى را اگر این دو ضمانت در کنار هم قرار گرفت در هر قالب که باشد (اجاره، قرض، جعاله، صلح و . .). در همه آنها ربا شکل گرفته است .
عنصر پول به گونهاى است که صلح و اجاره و قرض آن تفاوتى دارد; برخلاف کالاى واقعى که اجارهاش غیر از بیع و بیع آن غیر از صلح آن است .
پذیرش بانکدارى ربوى و یا بانکدارى بدون ربا چه آثارى را در حوزه کلیت اقتصاد یک کشور بر جاى مىگذارد؟
دو سیستم یا دو روشى است که هر کدام را به کار گیرند، چه در تولید و چه توزیع درآمد، دو ثمره متفاوت را در پى دارد . اگر سرمایه را از بهره به کار گرفتید، تولید یک گونه شکل مىگیرد; بالتبع توزیع درآمد یک گونه شکل مىگیرد . در نتیجه مصرف همه یکجور دیگر پا مىگیرد و خود را نشان مىدهد; اما اگر آمدید از راه مشارکت، این پول را به کار گرفتید، اینجا نرخ سود مطرح مىشود، نه نرخ بهره . چون باید ببینیم آن تولید واقعى چقدر سود داشته است .
اینجاست که هزنیههاى تولید کمتر مىشود; چون در بهره حتما باید هزینههایى را به عنوان بهره پرداخت کنم . حالا این تولید ما مىخواهد سود داشته باشد یا نه . آن هزینه را من در تولید متحمل شدم که هزینه بهره باشد . پول کارگر را دادم، پول ماده اولیه را دادم، پول اصطحلاک کارخانه را دادم، پول بهره بانکى را هم دادم . آن بهره مىشود جزء هزینههاى تولید . اینجا تولید با هزینه بهره شکل مىگیردو نرخ بهره هم مشخص است .
اما اگر از راه مشارکتبه کار گرفتم، البته که باید قسمى از سود را من بدهم; اما از سودم مىدهم . از درآمدى که به وجود آمده بخشى از آن را به عنوان سود به صاحب پول که عرضه کننده سرمایههاى نقدى بوده، اختصاص مىدهم; نه اینکه از قبل چیزى را براى آن تضمین کرده باشیم . اینجاست که سرنوشت تولید عوض مىشود . چون هزینه هایش تغییر مىکند . سرنوشت تولید که عوض شد، توزیع هم سرنوشت دیگرى پیدا مىکند .
بیش از دو دهه است که از طرح بانکدارى اسلامى در کشورمان مىگذرد . آیا به نظر حضرتعالى مدل اجرا شده تا چه میزان با طرح بانکدارى اسلامى توافق و سازگارى دارد؟
ممکن است کلمه مدل، براى برخى از مخاطبان در جامعه مبهم باشد . بنابراین اجازه بدهید، مقدارى این مفهوم را توضیح دهم . مدل یعنى نمونه عینى و نمونه واقعى آن چیزى که در نظر داریم . وقتى مىگوییم مدل مطلوب یعنى یک نمونه عینى مشخص براى پدیده بانکدارى بدون ربا .
واقعیت ومطلب این است که در مسائل اقتصادى، ابتدا مىآیند قوانین اقتصادى را تنظیم مىکنند بعد از تنظیم قوانین، نمودهاى عینى یا مدلهایى را در نظر مىگیرند براى اینکه این قوانین در آن مدل خود را نشان دهد; یعنى از روى صفحه کاغذ به مناسبات انسانها منتقل شود و آن قوانین در رفتار بانکى یا رفتار اقتصاد انسانها، خود را نشان دهند و باالتبع آثار خودش را به بار بیاورند . ما بعد از اینکه قوانین بانکدارى بدون ربا را در دور اول مجلس شوراى اسلامى تنظیم کردیم، نیامدیم سرمایه گذارى کنیم که چطور براى این قوانین مدل مناسب را پیدا کنیم که این قوانین به طور واقعى خودش را در قالب این مدل نشان دهد . آمدیم آن قوانین را بر روى مدل بانکدارى که از سابق داشتیم، مونتاژ کردیم، و مونتاژ کارى در پدیدههاى اجتماعى، هیچگاه جواب نمىدهد . در صنعت ممکن است مونتاژ جواب دهد، مثلا شما یک قطعهاى را خودتان تولید کنید و جایگزین قطعه خارجى کنید، ولى پدیدههاى اجتماعى، مونثاژ کارى را برنمىتابد; چون پدیدههاى اجتماعى، میوه درختى است که متکى به ریشه خود است، و هیچگاه شما نمىتوانید درخت و ریشه را نادیده بگیرید و بعد محصولى را از ریشه و درخت نامناسب انتظار داشته باشید . ما نیامدهایم بر اساس آن قوانینى که در دور اول مجلس شوراى اسلامى تنظیم کرده بودیم، مدلسازى کنیم . از این هتخواستیم بر اساس مدل و ساختار سابق، قوانین را به کار بگیریم . این ساختار، این قوانین را قبول نمىکرد . روح این قوانین هم با این ساختار هماهنگ نبود . اینجا بود که دست اندرکاران چارهاى که پیدا کردند، توجیه قانون بود .
اگر امکان دارد اجمالى از اشکالاتى را که در مرحله اجرا پدید آمده استبا وضوح بیشترى بیان کنید .
مشکل کار این است که ما با حفظ ساختار گذشته، قوانین جدید را اجرا مىکنیم و متاسفانه کار دوم انجام شد و توجیه قانون کردیم و در نتیجه این قوانین را تراش دادیم و احیانا بعضى جاها که دیدیم نمىشود، خیلى تراش دادیم . به شوراى نگهبان مراجعه کردیم و تغییراتى را صورت دادیم و در نتیجه توانستیم بر اساس این ساختار این قانون توجیه شده را اجرا کنیم . بهترین تعبیر این است که بگوییم مونتاژ کارى کردیم . منتهى اى کاش ما قوانین را دست نخورده مىگذاشتیم، ولى قانون را هم دستکارى کردیم و در آن تغییراتى دادیم . اینجا بود که روى صفحه کاغذ شد قانون بدون ربا . در میدان عمل که ساختار اجازه نمىداد، چیز دیگرى اتفاق افتاد; همان چیزى که احیانا ما مىگوییم: «پس چه تغییرى باگذشته کرد؟!» ما اگر خواسته باشیم به قانون بدون ربا برگردیم و زمینه و سازوکارهایش را فراهم کنیم، بایستى ابتدا یک مدلى را ترسیم کنیم و بعد ساختارمان را هماهنگ با این مدل کنیم، نه اینکه باز آن مدل را دستکارى کنیم . ما باید مدل را اصل قرار دهیم، بعد سازوکارهاى عملىمان را در قالب این مدل تنظیم و هماهنگ کنیم . بعضى از کشورهاى اسلامى از جهتحذف ربا از ما خیلى جلوترند; مثل بانک توسعه اسلامى و ...
از چه جنبههایى آنها را پیشگامتر مىدانید؟
ما وقتى بانکهاى خودمان را با بانک توسعه اسلامى مقایسه مىکنیم، مىبینیم آنها در حذف ربا بسیار پیشرفتهترند . همچنین برخى از بانکهاى پاکستان، با دو سیتسم کار مىکنند: هم با سیستم ربوى هم با سیستم حذف ربا . سیستم حذف رباى بانکدارى در پاکستان در بعضى قسمتها تقریبا از ما جلوتر است، ولى باز هم به پاى بانک توسعه اسلامى نمىرسند . گرچه انتظار بر این بود که ما در حذف ربا جلودار باشیم ولى خیلى از کشورها در حذف ربا یا مشابه ما هستند یا پیشرفتهترند . در ایران هم بانک توسعه اسلامى، براى سد، سرمایهگذارى کرده و سرمایه چشمگیرى هم به کار گرفته است . او در میدان عمل نه در میدان قرارداد، از ربا فاصله مىگیرد . همیشه کارشناس او، روى این کار فیزیکى حضور دارد که زیرنظر و اشراف مستقیم او، کار انجام گیرد و نمىگذارد که سرمایهاش هدر یا تلف شود . از تولید و قیمت کالاى تولید شده، سود مىبرد و نیازى هم ندارد که تن به ربا دهد; چون سازوکارهایى را در نظر گرفته که با آن سازوکارها سرمایه را جایى به کار مىگیرد که اولا حساب مىکند از بین رفتن سرمایه احتمالش متمایل به صفر است و ثانیا از جهتسود هم به گونهاى ساز و کارها را در نظر گرفته که این پروژه حتما سود آورى دارد . در نتیجه از کار واقعى و عینى که انجام مىدهد، سودش را تامین مىکند . هم تولید کرده و هم اثبات کرده که در سایه بانکدارى بدون ربا مىتوانم سرمایه را به گردش درآورم و چه بسا بتوانیم این ادعا را کنیم که سودى که او از تولید کالا تامین مىکنند . بیشتر از سودى باشد که از راه ربا تامین مىشود . در نتیجه سرمایهگذار را دلگرمتر مىکند .
سرمایه بر اساس بهره، در آمد معینى دارد . آن در آمد از قبل تعیینشده، ممکن است که با درآمد واقعى سود مساوى باشد و ممکن است که کمتر یا بیشتر باشد . منتهى در ایران به خاطر اینکه ظرفیت تولیدى ما پر نشده، اگر کالایى را تولید کنیم، سود چشمگیر دارد . بنابراین بانک توسعه اسلامى که شروع به تولید کرد، چون ظرفیتهاى تولیدى ما پر نیست، از تولید سود فراوانى مىبرد و اگر این سود چشمگیر را خواسته باشیم با آن نرخ بهره ثابت مقایسه کنیم، چه بسا این نرخ سود بیشتر باشد . البته در همه جوامع اینگونه نیست . مثلا یک جامعهاى است که ظرفیت تولیدىاش نزدیک به پر شدن است و کشش نداشته باشد، آنجا ممکن است که نرخ سود کمتر باشد . در بعضى از کشورها ظرفیت تولیدیشان کشش بسیارى دارد، بالتبع سرمایهگذارى و نرخ سود بالا خواهد بود . در آن کشورهایى که ظرفیت تولید کشش بیشترى دارد و به دنبال آن نرخ سود افزایش پیدا مىکند، مسلم نرخ سود در آنجا از نرخ بهره بیشتر است و در نتیجه سرمایه گذار رغبت پیدا مىکند که حتما به دنبال سرمایهگذارى رود و حتما سرمایهاش را در راه تولید به کار گیرد .
با سپاس از فرصتى که در اختیارمان گذاردید .
در رباى قرضى، از جهت فقهى بین شیعه و سنى تفاوتى وجود ندارد; یعنى همچنان که ما رباى قرضى را ممنوع مىدانیم، آنها هم رباى قرضى را ممنوع مىدانند . همانطور که بهره از راه وامدهى را ما جایز نمىدانیم، آنها هم بهره از راه وامدهى را جایز نمىدانند و براساس همین مبنا که بهره وام جایز نیست که همان رباى قرضى است، آنها نشستند و سازوکارهایى را براى بانکهایشان مطالعه کردند و به کار گرفتند . اگر رباى قرضى را جایز مىدانستند، لازم نبود که بیایند آن روش بانکدارى کلاسیک را به هم بریزند; همین روش بانکدارى در دیگر کشورها را به کار مىگرفتند . بنابراین آنها هم رباى قرضى یا بهره وام را قبول نداشتند . زیرا ستون فقرات بانکدارى متعارف همان بهره وام است و چون بهره وام را قبول نداشتند، سازوکارهایى را در نظر گرفتند که سرمایه را از طریق مشارکت و سود مشارکتبه کار گیرند، نه از راه وامدهى و بهره وام . بنابراین در این مسئله، هیچ تفاوتى بین شیعه و سنى نیست .
مسائلى مثل کارمزدها، تا چه اندازهاى ما را با نظام ربوى پیوند مىدهد؟
کلمه بانک، عنوانى است که دهها فعالیت را زیر پوشش دارد . مهمترین فعالیت آن جذب سرمایه است و این سرمایه را تخصیص مىدهد و اعتبارات را توزیع مىکند و ممکن استبراى بقیه خدمات، اجرتش را دریافت کند . مثلا براى شما یک سند بهادارى را نقد مىکند، بالتبع چون خدمتى را انجام مىدهد، ممکن است مزدى را متناسب با خدمتش دریافت کند . چکى را براى شما وصول مىکند، ممکن استبراى وصول کردن چک، مبلغى متناسب هم دریافت کند، یا پول شما را از اینجا به دست طلبکار شما که در خارج از کشور است، مىرساند و بابت این خدمت، مبلغى را دریافت مىکند که به اینها و امثال اینها خدمات بانکى مىگویند . اما کار اصلى بانک این نیست . ما وقتى بانک مىگوییم، به این خدمات توجهى نداریم . ممکن است مؤسسات دیگرى هم در بیرون شکل بگیرند که قبض آب و برق شما را وصول کنند و در نتیجه اندک پولى را هم بگیرند، به خاطر این که پول آب و برق شما را گرفتند و به وزارت نیرو رساندند . یا کار پست را انجام دهند . پست هم ممکن است قیمت متعارفى را دریافت کند; ولى اینها جوهره بانک نیست . اینها فعالیتهاى خدماتى است که بانکها در ایران یا در برخى کشورهاى دیگر انجام مىدهند و تعبیر کارمزد هم براى این خدمات معنا ندارد; بلکه اینها حقالزحمه خود را دریافت مىکنند . کار اصلى بانک، جذب سرمایه و توزیع اعتبارات است; یعنى تجهیز منابع، تخصیص منابع، تجهیز و تخصیص منابع; یعنى اینکه من سرمایه را از صاحبان پول جمع کنم و از راه ربا میان آنها درآمدى را توزیع کنم یا اینکه این سرمایهها و این اعتبارات را در بخش خدمات، صنعت، کشاورزى و ... تخصیص دهم و از کسى که تقاضاى سرمایه کرده و سرمایه را به کار گرفته، بهرهاى را دریافت کنم که یک قسمت از این بهره را من به عنوان بانک بگیرم و قسمتى دیگر را به کسى بدهم که سرمایه را از او جمع کردهام . آیا براساس بهره بیایم این تجهیز و تخصیص را انجام دهم، یا براساس سود مشارکت در فعالیت اقتصادى؟
چه در بخش صنعت و چه در بخش خدمات و چه در بخش کشاورزى و ... بانک تجهیز منابع مىکند; به صاحبان پول مىگوید براساس مشارکت، سودى را برایتان در نظر مىگیرم، به کسانى هم که متقاضى سرمایه هستند و سرمایه را در بخشهایى به کار مىگیرند، با آنها براساس مشارکت وارد کار مىشود . همه مشکل بانک این است که وقتى من مىخواهم این منابع را تخصیص دهم، مىآیم براساس مشارکت تخصیص مىدهم، نه براساس قرض ربوى; یعنى از راه مشارکت من سودى را به دست مىآورم که قسمتى از این سود را خودم مىگیرم به عنوان این که واسطه بودم و بین صاحبان پول و تقاضاکنندگان سرمایه وکیل بودم . به هر حال مشکل کار این است که من وقتى این اعتبارات بانکى را مىخواهم تخصیص دهم، با چه مکانیزمى تخصیص دهم; براساس روش مشارکتیا روش قرض ربوى؟ چون قرض ربوى یک سازوکار بىمشکلى است . هم سرمایه تضمین شده هم درآمد . این است که من مىآیم به این سازوکار تضمینى تن مىدهم و کمتر به خود زحمت مىدهم که از این راه فاصله بگیرم و به روش دیگرى که مشارکتباشد، روى آورم; مخصوصا این که کمتر روى آن روش هم مطالعه شده است .
گفته مىشود سیستم مبتنى بر مشارکت، ریسک سرمایه را بالا مىبرد و در نتیجه به کاهش سرمایهگذارى مىانجامد .
مىتوان ریسکش را مثل سیستم بانک ربوى کاهش داد; زیرا اینجا هم ریسک است . اینگونه نیست که اینجا هیچ ریسکى نباشد . چون ممکن است کسى که از من تقاضاى سرمایه براساس ربا مىکند، نه درآمدى به من بدهد نه سرمایه را به من بازگرداند و آخر، سر و کارش با زندان است که براى بانک، نه پول مىشود و نه درآمد .
ممکن است من تضمینهایى را که گرفتم، تبدیل به پول کنم; ولى باز هم ممکن است در آخر کار خسارت تحمل کنم . به هر حال آنجا هم اینگونه نیست که ریسک صفر باشد . ولى در مشارکت هم من مىتوانم راهکارهایى در نظر بگیرم که براساس آن، حداقل سرمایه را تضمین کنم . منتهى مىتوان براساس روش مشارکت، نهاد سومى را خارج از بانک به نام بیمه در نظر بگیرم و با آن رابطه برقرار کنم که بیمه بیاید این سرمایه را براى صاحبانش بیمه کند . منتهى صاحبان پول یا وکیل که بانک باشد، مىبایست هزینه بیمه را پرداخت کند . اجمالا مىشود یک سازوکارى را در نظر گرفت که ریسک را کاهش داد و از ربا هم فاصله گرفت; مثل اینکه بیمه را وارد کار کنیم . در بخشهایى که ریسک بالا مىرود، در آن بخشها به بیمه مىگوییم، این سرمایهها را تضمین کند . در بانک توسعه اسلامى هماره ریسک وجود دارد، ولى براساس تجربیات و مطالعه جایى سرمایه را به کار مىگیرند که آن ریسک به حداقل مىرسد و با روش مشارکتى که دارند، شاید بهتر از طریق ربوى بتوانند درآمد داشته باشند . چون مطالعه مىکنند که سرمایه را کجا به کار گیرند .
مىدانید که بانکها و مؤسسات مالى در قبال وام پرداختى، سودهاى متفاوتى دریافت مىکنند . این عملکرد را چگونه با اهداف بانکدارى اسلامى سازش مىدهند؟
در ساز و کار بانکى ما، اینها مسائل روبنایى است; چون زیرساخت را آماده نکردهایم، در رو بناها اجبار پیدا مىکنیم که براى بعضى از اهدافمان 4درصد در نظر بگیریم، مثل تبصرهها، براى بعضى از اهدافمان 16درصد در نظر بگیریم، و براى بعضى 24درصد . در نتیجه براى سرمایه سه نوع بازار داشته باشیم . این خود ضعف سیستم مالى است و در نتیجه ضعف سیستم بانکى ما است . ما اگر سیستم کارآیى داشتیم، لازم نبود که سه تا بازار داشته باشیم . همانطور که اگر ما سیستم کارآیى داشتیم، لازم نبود که بیاییم دو نرخ ارز به وجود آوریم . سیستمى که کاراست، با یک نرخ ارز مىآید، همه کارش را انجام مىدهد و نرخ ارز خود را به گونهاى تنظیم مىکند که همان یک نرخ بتواند همه آن نیازها را تامین کنند . چون روى زیر ساختها کار نکردیم و آن را متناسب با نیازهایمان تنظیم نکردیم . در نتیجه در روبنا ما احتیاج پیدا مىکنیم که مثلا براى بخش کشاورزى 16درصد، براى خدمات 24درصد، براى بعضى از بخشهاى دیگر 4درصد در نظر بگیریم . بعد همین سه بازار براى ما مشکل ایجاد مىکند; به خاطر اینکه نمىشود براى هر متولى که مىخواهد این را عمل کند، یک مامور در نظر گرفت و او را کنترل کرد و چه کسى تضمین مىکند که آن اعتبارات 4درصد حتما در مسیرى که شما مىخواهید به کار گرفته شود و اگر بخواهیم سازوکارى را در این رابطه به کار بگیریم، هزینه افزایش پیدا مىکند .
آیا همه این بودجههایى که ما براى کشاورزى براساس نرخ سود، 16درصد در نظر گرفتیم، همه روى زمین به کار گرفته مىشود؟ در بخش آب به کار گرفته مىشود؟ یا اینکه به اسم کشاورزى جذب مىشوند، اما در جاى دیگر هزینه مىشوند؟ در نتیجه ما سر از اینجا درمىآوریم که مىبینیم بخش کشاورزى نه تنها تقویت نشده، بلکه در بعضى از سالها تولید گندم کاهش پیدا کرده است . به خاطر اینکه سرمایه سر از جاى دیگر درآورده است; مثلا در بازار به صورت دلالى به کار گرفته شده، نه در بخش کشاورزى روى زمین یا روى آب یا روى صنایع کشاورزى . در نتیجه کشاورزى نه تنها تقویت نشده، بلکه مواجه با مشکلات دیگرى هم شده است . ما اگر مىآمدیم زیرساختهایمان را متناسب مىکردیم و عرضه سرمایه را متناسب با تقاضاى سرمایه نیازهایمان تنظیم مىکردیم، چه بسا احتیاج نداشتیم که بگوییم بخش کشاورزى 16 درصد سرمایه جذب کند، بخش خدمات 24 درصد و بخشها دیگر 4 درصد، که با این کار زمینه رانتخوارى را فراهم کنیم . برخى از راه تبصره 3 که 4درصد است، با روابطى که داشتند، بودجه را جذب و استفاده مىکردند . قیمت این سرمایه را، وضعیت اقتصادى جامعه معین مىکند . از این رانت استفاده و در نتیجه به بازار رانت دامن مىزنیم . نه تنها رانت را کاهش ندادیم و درآمد رانتى را متمایل به صفر نکردیم، بلکه با این سازوکارهایى که در این وضعیتبانکدارى داریم، زمینههاى رانتخوارى را بیشتر فراهم کردیم . بیشتر درآمدهاى رانتى به یک نحوه ارتباط پیدا مىکند با سیستم بانکى ما . بعضى رانتها 70درصد و بعضى از رانتها 40درصد با سیستم بانکدارى ما رابطه پیدا مىکند . در هر حال متصل به سیستم بانکدارى ما است . ما روى سازوکارهاى بانکداریمان آن طور که باید و شاید کار نکردیم; یعنى سیستم بانکى ما زمینه پیدایش سوء استفاده از رانتها است . چون وقتى ما مىخواهیم آن اعتبار 4درصد سود را در بخشهاى معین شده به کار بگیریم، این سیستم بانکى به کار مىگیرد; یعنى سیستم بانکى تکلیف دارد که این سرمایه را عرضه کند . وقتى این سیستم بانکى آن طور که باید و شاید در آن مسیر عرضه نمىکند، خیلى طبیعى استبا آن سازوکارهایى که دارد، نشستسرمایه شکل بگیرد . به اسم کشاورزى پول گرفته شود و در جاى دیگر برود .
بخش دیگرى از مباحث مربوط به بانکدارى اسلامى، در گونه تعریف از «پول» است . در رابطه با پول و جنبههاى گوناگون آن، فقه اسلامى چه برداشتى را ارائه مىدهد؟
پول بدون شک مال است; و هیچ کس نمىگوید پول مال نیست . مسلما پول، کاغذ باطله نیست و مالیت دارد; اما چگونه مالى است؟ لباس یک نوع مال است; طلا یک نوع مال است; نفتیک نوع مال است; . خانه مال است; ماشین مال است . آیا مالیت پول هم مثل اینها است؟
بىشک پول مال است، اما مال اعتبارى . دولت اسکناسى را منتشر مىکند و جامعه هم مىپذیرد که این اسکناس وسیله مبادله است . به عبارتى دیگر پول وظایف پولى را انجام مىدهد و با یک اعتباراتى، این قطعه کاغذ مال مىشود; یعنى مال اعتبارى است نه یک مال واقعى مثل ماشین و خانه و نفت . اولین نکتهاى که باید به آن توجه داشت، این است که ما اموال را بر دو قسم مىکنیم: مال یا مثلى استیا قیمى . در تقسیمبندى دیگر، تقسیم مىشود به اعتبارى و واقعى . ما در فقه اسلامى، همانطور که روى مثلى و قیمى کار کردیم، روى اعتبارى و واقعى هم باید کار کنیم . چه بسا از همان ابتداى شکلگیرى فقه شیعه، ما بحث مثلى و قیمى را داریم; نسبتبه مال اعتبارى و مال واقعى نیز واقعیات روزگار ما ایجاب مىکند که روى آنها به طور گسترده کار کنیم . اگر ما بیاییم آنطور که امروز در دنیا کار مىکنند، روى این تقسیمبندى کار کنیم و مصادیق مال اعتبارى را پیدا کنیم، خواهیم دید که کاملترین مال اعتبارى، پول است . حق امتیاز هم یک نوع مال اعتبارى است، ولى روشنترین مال اعتبارى، پول است . اگر آمدیم روى این کار کردیم، براى ما روشن مىشود که این مال اعتبارى به عنوان پول چه اجاره بدهى و مالالاجاره بگیرى چه جعاله بدهى و از راه جعاله درآمدى بگیرى، چه صلح کنى و از راه صلح درآمدى کسب کنى، چه قرض بدهى، همه ماهیتا یکى است; به خلاف کالاى واقعى که اجارهاش غیر از بیع، صلح، جعاله و ... آن است .
بنابراین در بحث فقهى، نباید بگوییم که همانطور که خانه را اجاره مىدهم، پس پول را هم مىتوانیم اجاره دهیم . یعنى راههاى فرار از ربا اینجا صفر مىشود . اجاره خانه، غیر از فروش خانه است . چون به طور واقعى دو ماهیت دارند . اما آیا این ابواب فقهى را من روى پول هم مىتوانم به کار گیرم، یا اگر به کار گرفتم، دقیقا همان قرض ربوى مىشود و فقط اسمش فرق مىکند و باید در همه راههاى تخلص از ربا یکبار دیگر تجدیدنظر کنم؟ چون همه راههاى تخلص از ربا بر این مبناست که من مباحث فقهى مربوط به کالاهاى واقعى داشتم را الان روى مال اعتبارى پیاده کنم; در حالى که اگر آوردم روى مال اعتبارى پیاده کردم، به اسم اجاره است، ولى در واقع قرض ربوى است; همانطور که بعضى از فقهاى معاصر هم این بحث را دارند که در ارتکاز عقلایى اجاره پول با قرض ربوى پول هیچ فرقى نمىکند . چرا به این ارتکاز عقلایى تمسک مىکنند و مىگویند اجاره پول با قرض پول یکى است؟ به خاطر اینکه دریافتند مال اعتبارى، غیر از مال واقعى است . در مال واقعى، قرض با بیع متفاوت است; ولى در مال اعتبارى، چنین چیزى اتفاق نمىافتد .
بنابراین اگر دو عنصر تامین شود، ربا رخ مىدهد: یکى اینکه اصل سرمایه را تضمین کنند و دیگر آنکه در آمد مشخصى را هم تضمین کنند; مثلا بگوید من صد تومان پول مىگیرم; اولا صد تومان را تضمین مىکنم که برگردانم، ثانیا حتما 20درصد براى شما تضمین مىکنم، حالا این صدتومان مىخواهد درآمد داشته باشد یا نداشته باشد، اگر این دو عنصر را ما در نظر گرفتیم چه اسمش جعاله باشد چه اجاره چه صلح و ... ، آن قرض ربوى است . چون ماهیت قرض ربوى دو عنصر بیشتر ندارد: یکى اینکه اصل سرمایه تضمین شود و دیگر اینکه سود معینى تضمین شود .
در اموال واقعى که مورد معاملات عقلایى قرار مىگیرند، چنین تضمین هایى نسبتبه اصل سرمایه و درآمد متداول است .
همین گونه است . مثلا در اجاره ضمان بالمعاوضه است . ضمان معاوضى اینجا ضمان بالغرامه است . در اجاره نسبتبه مالى که شما در اختیار من گذاشتید، نباید افراط و تفریط کنم و اگر افراط و تفریط کردم، ضامن هستم . یعنى یک نوع ضمانتى نسبتبه مال شما دارم و نسبتبه یک درآمد معینى ضمانت دارم; مثلا ماهى صد هزارتومان بابتخانه شما به شما پرداخت مىکنم . صدهزار تومان معین را به عنوان مال الاجاره خانه شما تضمین مىکنم . خوب در این معاملات نسبتبه کالاهاى واقعى این ضمانتها شکل مىگیرد و باید شکل گیرد که اجاره از بیع جدا شود; بیع از صلح جدا شود . ولى اگر در پول چنین چیزى اتفاق افتاد، اصل سرمایه را ضمانت کردهام به نحو بالقرامه، یعنى این صد هزار تومانى که من از شما مىگیرم، صدهزار تومان به ذمه مىگیرم که به شما پرداخت کنم، به اضافه سود معینى که بعد از 6 ماه دیگر 20 هزار تومان به اضافه آن صدهزار تومان به شما پرداخت کنم . حالا چه صدهزار تومان سود داشته باشد، چه ضرر . این قرض، ربوى است . قرض گیرنده دو تا ضمانت مىکند: یکى اینکه اصل سرمایه را ضمانت مىکند و دیگر بهره معینى را اگر این دو ضمانت در کنار هم قرار گرفت در هر قالب که باشد (اجاره، قرض، جعاله، صلح و . .). در همه آنها ربا شکل گرفته است .
عنصر پول به گونهاى است که صلح و اجاره و قرض آن تفاوتى دارد; برخلاف کالاى واقعى که اجارهاش غیر از بیع و بیع آن غیر از صلح آن است .
پذیرش بانکدارى ربوى و یا بانکدارى بدون ربا چه آثارى را در حوزه کلیت اقتصاد یک کشور بر جاى مىگذارد؟
دو سیستم یا دو روشى است که هر کدام را به کار گیرند، چه در تولید و چه توزیع درآمد، دو ثمره متفاوت را در پى دارد . اگر سرمایه را از بهره به کار گرفتید، تولید یک گونه شکل مىگیرد; بالتبع توزیع درآمد یک گونه شکل مىگیرد . در نتیجه مصرف همه یکجور دیگر پا مىگیرد و خود را نشان مىدهد; اما اگر آمدید از راه مشارکت، این پول را به کار گرفتید، اینجا نرخ سود مطرح مىشود، نه نرخ بهره . چون باید ببینیم آن تولید واقعى چقدر سود داشته است .
اینجاست که هزنیههاى تولید کمتر مىشود; چون در بهره حتما باید هزینههایى را به عنوان بهره پرداخت کنم . حالا این تولید ما مىخواهد سود داشته باشد یا نه . آن هزینه را من در تولید متحمل شدم که هزینه بهره باشد . پول کارگر را دادم، پول ماده اولیه را دادم، پول اصطحلاک کارخانه را دادم، پول بهره بانکى را هم دادم . آن بهره مىشود جزء هزینههاى تولید . اینجا تولید با هزینه بهره شکل مىگیردو نرخ بهره هم مشخص است .
اما اگر از راه مشارکتبه کار گرفتم، البته که باید قسمى از سود را من بدهم; اما از سودم مىدهم . از درآمدى که به وجود آمده بخشى از آن را به عنوان سود به صاحب پول که عرضه کننده سرمایههاى نقدى بوده، اختصاص مىدهم; نه اینکه از قبل چیزى را براى آن تضمین کرده باشیم . اینجاست که سرنوشت تولید عوض مىشود . چون هزینه هایش تغییر مىکند . سرنوشت تولید که عوض شد، توزیع هم سرنوشت دیگرى پیدا مىکند .
بیش از دو دهه است که از طرح بانکدارى اسلامى در کشورمان مىگذرد . آیا به نظر حضرتعالى مدل اجرا شده تا چه میزان با طرح بانکدارى اسلامى توافق و سازگارى دارد؟
ممکن است کلمه مدل، براى برخى از مخاطبان در جامعه مبهم باشد . بنابراین اجازه بدهید، مقدارى این مفهوم را توضیح دهم . مدل یعنى نمونه عینى و نمونه واقعى آن چیزى که در نظر داریم . وقتى مىگوییم مدل مطلوب یعنى یک نمونه عینى مشخص براى پدیده بانکدارى بدون ربا .
واقعیت ومطلب این است که در مسائل اقتصادى، ابتدا مىآیند قوانین اقتصادى را تنظیم مىکنند بعد از تنظیم قوانین، نمودهاى عینى یا مدلهایى را در نظر مىگیرند براى اینکه این قوانین در آن مدل خود را نشان دهد; یعنى از روى صفحه کاغذ به مناسبات انسانها منتقل شود و آن قوانین در رفتار بانکى یا رفتار اقتصاد انسانها، خود را نشان دهند و باالتبع آثار خودش را به بار بیاورند . ما بعد از اینکه قوانین بانکدارى بدون ربا را در دور اول مجلس شوراى اسلامى تنظیم کردیم، نیامدیم سرمایه گذارى کنیم که چطور براى این قوانین مدل مناسب را پیدا کنیم که این قوانین به طور واقعى خودش را در قالب این مدل نشان دهد . آمدیم آن قوانین را بر روى مدل بانکدارى که از سابق داشتیم، مونتاژ کردیم، و مونتاژ کارى در پدیدههاى اجتماعى، هیچگاه جواب نمىدهد . در صنعت ممکن است مونتاژ جواب دهد، مثلا شما یک قطعهاى را خودتان تولید کنید و جایگزین قطعه خارجى کنید، ولى پدیدههاى اجتماعى، مونثاژ کارى را برنمىتابد; چون پدیدههاى اجتماعى، میوه درختى است که متکى به ریشه خود است، و هیچگاه شما نمىتوانید درخت و ریشه را نادیده بگیرید و بعد محصولى را از ریشه و درخت نامناسب انتظار داشته باشید . ما نیامدهایم بر اساس آن قوانینى که در دور اول مجلس شوراى اسلامى تنظیم کرده بودیم، مدلسازى کنیم . از این هتخواستیم بر اساس مدل و ساختار سابق، قوانین را به کار بگیریم . این ساختار، این قوانین را قبول نمىکرد . روح این قوانین هم با این ساختار هماهنگ نبود . اینجا بود که دست اندرکاران چارهاى که پیدا کردند، توجیه قانون بود .
اگر امکان دارد اجمالى از اشکالاتى را که در مرحله اجرا پدید آمده استبا وضوح بیشترى بیان کنید .
مشکل کار این است که ما با حفظ ساختار گذشته، قوانین جدید را اجرا مىکنیم و متاسفانه کار دوم انجام شد و توجیه قانون کردیم و در نتیجه این قوانین را تراش دادیم و احیانا بعضى جاها که دیدیم نمىشود، خیلى تراش دادیم . به شوراى نگهبان مراجعه کردیم و تغییراتى را صورت دادیم و در نتیجه توانستیم بر اساس این ساختار این قانون توجیه شده را اجرا کنیم . بهترین تعبیر این است که بگوییم مونتاژ کارى کردیم . منتهى اى کاش ما قوانین را دست نخورده مىگذاشتیم، ولى قانون را هم دستکارى کردیم و در آن تغییراتى دادیم . اینجا بود که روى صفحه کاغذ شد قانون بدون ربا . در میدان عمل که ساختار اجازه نمىداد، چیز دیگرى اتفاق افتاد; همان چیزى که احیانا ما مىگوییم: «پس چه تغییرى باگذشته کرد؟!» ما اگر خواسته باشیم به قانون بدون ربا برگردیم و زمینه و سازوکارهایش را فراهم کنیم، بایستى ابتدا یک مدلى را ترسیم کنیم و بعد ساختارمان را هماهنگ با این مدل کنیم، نه اینکه باز آن مدل را دستکارى کنیم . ما باید مدل را اصل قرار دهیم، بعد سازوکارهاى عملىمان را در قالب این مدل تنظیم و هماهنگ کنیم . بعضى از کشورهاى اسلامى از جهتحذف ربا از ما خیلى جلوترند; مثل بانک توسعه اسلامى و ...
از چه جنبههایى آنها را پیشگامتر مىدانید؟
ما وقتى بانکهاى خودمان را با بانک توسعه اسلامى مقایسه مىکنیم، مىبینیم آنها در حذف ربا بسیار پیشرفتهترند . همچنین برخى از بانکهاى پاکستان، با دو سیتسم کار مىکنند: هم با سیستم ربوى هم با سیستم حذف ربا . سیستم حذف رباى بانکدارى در پاکستان در بعضى قسمتها تقریبا از ما جلوتر است، ولى باز هم به پاى بانک توسعه اسلامى نمىرسند . گرچه انتظار بر این بود که ما در حذف ربا جلودار باشیم ولى خیلى از کشورها در حذف ربا یا مشابه ما هستند یا پیشرفتهترند . در ایران هم بانک توسعه اسلامى، براى سد، سرمایهگذارى کرده و سرمایه چشمگیرى هم به کار گرفته است . او در میدان عمل نه در میدان قرارداد، از ربا فاصله مىگیرد . همیشه کارشناس او، روى این کار فیزیکى حضور دارد که زیرنظر و اشراف مستقیم او، کار انجام گیرد و نمىگذارد که سرمایهاش هدر یا تلف شود . از تولید و قیمت کالاى تولید شده، سود مىبرد و نیازى هم ندارد که تن به ربا دهد; چون سازوکارهایى را در نظر گرفته که با آن سازوکارها سرمایه را جایى به کار مىگیرد که اولا حساب مىکند از بین رفتن سرمایه احتمالش متمایل به صفر است و ثانیا از جهتسود هم به گونهاى ساز و کارها را در نظر گرفته که این پروژه حتما سود آورى دارد . در نتیجه از کار واقعى و عینى که انجام مىدهد، سودش را تامین مىکند . هم تولید کرده و هم اثبات کرده که در سایه بانکدارى بدون ربا مىتوانم سرمایه را به گردش درآورم و چه بسا بتوانیم این ادعا را کنیم که سودى که او از تولید کالا تامین مىکنند . بیشتر از سودى باشد که از راه ربا تامین مىشود . در نتیجه سرمایهگذار را دلگرمتر مىکند .
سرمایه بر اساس بهره، در آمد معینى دارد . آن در آمد از قبل تعیینشده، ممکن است که با درآمد واقعى سود مساوى باشد و ممکن است که کمتر یا بیشتر باشد . منتهى در ایران به خاطر اینکه ظرفیت تولیدى ما پر نشده، اگر کالایى را تولید کنیم، سود چشمگیر دارد . بنابراین بانک توسعه اسلامى که شروع به تولید کرد، چون ظرفیتهاى تولیدى ما پر نیست، از تولید سود فراوانى مىبرد و اگر این سود چشمگیر را خواسته باشیم با آن نرخ بهره ثابت مقایسه کنیم، چه بسا این نرخ سود بیشتر باشد . البته در همه جوامع اینگونه نیست . مثلا یک جامعهاى است که ظرفیت تولیدىاش نزدیک به پر شدن است و کشش نداشته باشد، آنجا ممکن است که نرخ سود کمتر باشد . در بعضى از کشورها ظرفیت تولیدیشان کشش بسیارى دارد، بالتبع سرمایهگذارى و نرخ سود بالا خواهد بود . در آن کشورهایى که ظرفیت تولید کشش بیشترى دارد و به دنبال آن نرخ سود افزایش پیدا مىکند، مسلم نرخ سود در آنجا از نرخ بهره بیشتر است و در نتیجه سرمایه گذار رغبت پیدا مىکند که حتما به دنبال سرمایهگذارى رود و حتما سرمایهاش را در راه تولید به کار گیرد .
با سپاس از فرصتى که در اختیارمان گذاردید .