گفتمان عاشورایى و انقلاب اسلامى
آرشیو
چکیده
متن
انقلاب اسلامى در ایران در کنار سایر عوامل تاثیرگذار، به شدت تحت تاثیر فرهنگ سیاسى شیعه و بویژه نهضت عظیم عاشورا قرار داشت . در واقع اگر از منظر نظریه گفتمان به این مسئله نگاه کنیم، گفتار انقلابى امام، دکتر شریعتى، شهید مطهرى و دیگر انقلابیون به عاشورا و آیینهاى سالیانه مربوط، به آن ماهیت کاملا سیاسى و انقلابى بخشید و در جریان انقلاب اسلامى نقشآفرینى کرد . تاثیر این قرائت انقلابى از عاشورا به حدى بود که مىتوان گفت در صورت فقدان آن، انقلاب اسلامى به وقوع نمىپیوست و یا حداقل با این سرعتبه پیروزى نمىرسید .
در این مقاله، قرائت انقلابى رهبران و اندیشمندان انقلابى از جمله حضرت امام، دکتر شریعتى و شهید مطهرى و نقش آن در شکلگیرى و پیروزى انقلاب اسلامى را برمى رسیم .
امام خمینى و اندیشه عاشورا
بطور کلى تصویرى که شیعیان از دوران اولیه اسلام و حکومتحضرت على (ع) دارند، همواره به صورت آرمانى براى آنان باقى بوده و براى تحقق این آرمان، تلاش و مجاهده مىکردهاند . همین آرمان به صورت آرزوى حکومت عدل مبتنى بر قوانین اصیل اسلامى و مبتنى بر روش حکومتى امام على (ع) در دل و ذهن مردم جارى بوده است . همچنین در برداشت مردم از قیام عاشورا، این حرکت نیز مجاهدهاى براى تحقق همان آرمان و آرزو بوده است و با این حال در روند تاریخى تشیع وضعیتى بوجود آمد که هیچگاه علماء و بزرگان شیعه به لحاظ حاکمیت تقیه و مفهوم خاصى از انتظار، براى تحقق این آرمان عملا اقدام نمىکردند . مردم ایران، انقلاب اسلامى را به عنوان فرصتى براى برپایى حکومت عدلى که اندیشهها و آرمانهاى شیعى نوید مىدادند، دانستند و این ایده در بسیجسیاسى آنان نقش عمدهاى ایفاء کرد . این عقیده، هم در بین رهبران مذهبى و هم در بین توده مردم جریان داشت و در واقع رهبران انقلاب این عقیده را به صورت مداوم به مردم منتقل مىکردند و ایجاد حکومت عدل اسلامى را هدف انقلاب برشمرده و با بیان جانفشانىهاى امام حسین (ع) در این راه، مردم را به جان فشانى براى برپایى حکومت اسلامى فرا مىخواندند .
حضرت امام در احیاى این اندیشه، نقش مؤثرى ایفا کرد . اصولا ایده انقلاب که حضرت امام در جریان انقلاب اسلامى مطرح کردند، خود برگرفته از اندیشه عاشورایى بود که بر اساس آن، وضعیت موجود غیرقابل اصلاح تلقى مىشود و تنها از طریق یک حرکت و دگرگونى اساسى مىتوان این وضعیت را دگرگون ساخت . در تاریخ معاصر ایران، هیچ یک از جنبشها، داراى ایده انقلابیگرى نبودهاند و همگى به رویهها و تحولات صورى پرداختهاند . (1)
ایده سرنگونى حکومتبراى اولین بار در جریان انقلاب اسلامى مطرح شد که امام در طرح آن به شدت تحت تاثیر مبانى تفکر سیاسى شیعه از یکسو و قیام امام حسین (ع) از سوى دیگر بودند . بر اساس مبناى تفکر شیعه، همه حکومتهاى موجود نامشروع هستند و باید براى تغییر آنها مبارزه کرد . (2)
بر اساس اندیشه عاشورایى امام حسین (ع) وضعیت موجود جامعه اسلام در آن دوران تنها از طریق یک انقلاب بنیادین که منجر به تغییر حکومتشود، قابل تغییر بود . امام در رهبرى انقلاب اسلامى و در ارائه مدل انقلابى خود، تحت تاثیر این ایدهها قرار داشت . به همین دلیل باید ریشه اولیه انقلاب اسلامى را در مبناى فکرى مبارزات شیعه جستجو کرد . بر این اساس، مشاهده مىکنیم که امام از واژهها، مناسبتها، و ایدههایى که به نحوى به عاشورا و تشیع مربوط است، بیش از دیگر عناصر استفاده مىکند . مخصوصا زمانى که امام قصد بسیجسیاسى و انقلابى مردم را دارد، از نمادهاى عاشورایى بیشتر بهره مىگیرد و ایامى را که هم براى سخنرانىهاى آتشین خود انتخاب مىکند، متناسب با همین اندیشههاست .
عنصر دیگرى که حضرت امام در ارتباط با بعد فکرى نهضت عاشورا براى احیاى آن تلاش و اقدام کردند، عنصر امر به معروف و نهى از منکر بود . همانطور که گذشتیکى از اهداف اصلى قیام حسینى، امر به معروف و نهى از منکر بود، حضرت امام در این زمینه هم، اجتهاد و راى غالب فقها را دگرگون ساخته، نظر دیگرى ارائه کردند . از لحاظ فقهى یکى از شرایط امر به معروف و نهى از منکر، احتمال تاثیرگذارى آن مىباشد که در غیر این صورت وجوب آن ساقط است . در نظر امام، ایجاد شرایط تاثیرگذارى هم واجب است . امام اینها را از قبیل شرط واجب قرار داده است که تحصیل آنها واجب است . به همین دلیل در تحریر الوسیله مىفرمایند که: «اگر در سکوت علماى دین، ترس این باشد که منکرى معروف بشود و بالعکس، مسلمانان باید اقدام کنند، اگر چه بدانند تاثیرى ندارد .» (3)
شاید بتوان گفت این راى امام نیز الهام گرفته از اندیشه امام حسین (ع) در انقلاب بر ضد یزید بود; زیرا حال در آن زمان نیز عده زیادى به دلایل مختلف مانع از حرکت امام حسین مىشدند . ولى امام حسین (ع) امر به معروف را به صورت مطلق و بدون توجه به امکان تاثیر گذارى آن، هدف خویش قرار داده بودند . حضرت امام در همین راستا و بر اساس همین منطق عمل مىکردند .
امام درباره شرایط امر به معروف و نهى از منکر و نیز جهتگیرى عمده آن مىفرماید:
اگر خوف آن باشد که منکر معروف یا معروف منکر شود، هر چند یقین داشته باشند که انکارشان هیچ تاثیرى درفاعل آن ندارد، اگر سکوت آنها موجب تقویت ظالم و یا تایید او شود، هر چند بدانند اظهار علم ایشان در برطرفنمودن ظلم او تاثیرى ندارد، اگر سکوت آنها موجب تجرى ستمکاران در ارتکاب سایر محرمات و پدید آوردن برخىبدعتها شود، هر چند انکارشان در جلوگیرى از حرامى که ظالم مرتکب مىشود، اثر نداشته باشد، و بالاخره اگرسکوت آنها باعثشود که مردم نسبتبه ایشان سوءظن پیدا کنند و حرمتشان هتک شود، به گونهاى که مثلا مردمآنها را اعوان ظلم بخوانند، واجب استبر آنان که ظلم را نهى از منکر نموده، ننگ و عار را از ساحتخود دور سازند; هر چند بین آنان هیچ اثرى در رفع ظلم نداشته باشد . (4)
همانطور که کاملا مشخص است امام جهتگیرى امر به معروف را کاملا متوجه حکومت مىداند که از مسیر عدالتخارج گشته و در راه جور گام بر مىدارد . امام این اندیشه را همواره هم در آثار فقهى خود و هم در جهتگیرىها و پیامهاى انقلابى خود مورد توجه قرار دادند و با ارائه یک فتواى فقهى جدید و با الهام از قیام عاشورا، زمینه را براى دگرگونى انقلابى در جامعه فراهم ساختند .
حرکت اساسى دیگرى که امام انجام داد و در روند انقلاب، بسیار مؤثر افتاد تحریم تقیه بود که یکى از عناصر ثابت موضع در قبال حکومتها بود . اینجا باید گفت که امام در این موضع خود چون امام حسین (ع) حرکت کرد . امام حسین در دوره یزید اموى، تشخیص داد که اگر شخصى چون یزید بر مسلمانان حکومت کند، باید با اسلام خداحافظى کرد . بنابراین بدون هرگونه ملاحظه محافظهکارانه و محتاطانه، براى حفظ اسلام از نابودى، انقلاب کرد . به نظر مىرسد که منطق امام در نفى و تحریم تقیه کاملا تابع منطق امام حسین (ع) است . امام به این نتیجه رسیده بودند که روند سیاستهایى که شاه و رژیم پهلوى در پیش گرفته است، نهایتا به نابودى اسلام و اصل دیانت منتهى خواهد شد . در چنین وضعیتى دیگر تقیه هیچ معنایى ندارد; چون اصولا مبناى تقیه حفظ اعتقادات است، ولى زمانى که اساس اعتقادات در خطر است، زمان مبارزه آشکار است . تحریم تقیه به عنوان عنصرى که تحت تاثیر اندیشه عاشورایى است، در شکلگیرى و گسترش انقلاب اسلامى تاثیرى عظیم بر جاى گذاشت .
در تاریخ تشیع، ائمه معصومین (ع) و علماى شیعى حتى در بیان دیدگاههاى خود در قبال حکومت و حکام جائر تحتشدیدترین فشارها بودند و به همین دلیل هم تقیه را به عنوان یک تاکتیک عملى براى حفظ اعتقادات خود در پیش گرفته بودند . امام با فراخوانى مردم به انقلاب اسلامى جهتبرپایى حکومت اسلامى، نه تنها تشیع را از موضع تدافعى - که تقیه از مظاهر بارز آن بود - خارج ساخت، بلکه آن را در موضعى کاملا تهاجمى براى بر هم زدن و سرنگونى حکومت ظالم قرار داد; همان هدفى که امام حسین (ع) هم در قیام عاشورا آن را دنبال مىکرد ولى به علل مختلف نتوانستبدان نایل گردد .
یکى از جنبههاى مهمى که در نهضت عاشورا نمایان بود شهادتطلبى در راه ایمان و عقیده بود، شهادت به عنوان عنصرى اساسى در نهضت عاشورا تاکید کرده و این عنصر را نیز در قالب برداشت کلى خود از نهضت عاشورا قرار مىدادند . بر این اساس اگر براساس قیام عاشورا مبارزه با حکومت جور و ظالمانه واجب است، انسان باید در این راه براى شهادت و جانبازى نیز آماده باشد; همانگونه که سیدالشهداء عمل کردند . امام از این تبیین هم در مرحله انقلاب اسلامى و هم پس از پیروزى انقلاب اسلامى و در جریان جنگ تحمیلى براى بسیج ملت در راه برقرارى و حفظ حکومت اسلامى استفاده کرد:
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا دستور آن است که این برنامه سرلوحه زندگى است در هر روز و در هر سرزمینباشد . این دستور آموزنده تکلیفى است و مژدهاى . تکلیف از آن جهت که مستضعفان، مامورند چون سرور شهیدانقیام کنند و مژده که شهیدان ما را در کنار شهیدان کربلا قرار داده است . (5)
البته شهادت در آثار امام اعم از آثار سیاسى و آثار اخلاقى و عرفانى جایگاه عظیمى دارد و امام در تفسیرى که از شهادت به دست مىدهد، علاوه بر بعد معنوى و ارزشى آن، به اهداف سیاسى آن نیز نظردارد . به عبارت دیگر از نظر امام شهادت در راه خدا نه تنها نوعى ارزش معنوى، محسوب مىشود، بلکه فى نفسه و در هر شرایطى داراى اهداف و آثار سیاسى نیز مىباشد و شهادت علاوه بر اینکه ارزش بسیار بالایى محسوب مىشود، آن هدفى که انسان به خاطر آن شهید مىشود، ارزش بسیار بیشترى دارد و در این راستا شهادت در راه آرمان وهدف تشکیل و حفظ حکومت اسلامى، داراى عالىترین ارزشها مىباشد . (6) حضرت امام در این تبیین از شهادت، بیش از هر حادثه تاریخى در اسلام، از حادثه عاشورا که اوج شهادتطلبى والاترین انسانها در راه وصول به حقیقت و حفظ دیانت اسلام بود، چشم داشتند و آن را الهام بخش مردم مىدانستند . امام در این باره جملات زیادى دارند . در یک جا مىفرمایند: «مگر خون ما رنگینتر از خون سیدالشهداء است؟ چرا بترسیم از اینکه خون بدهیم .» «با این تفسیرها حادثه کربلا را از مکتب بودن خارج کردهایم . وقتى که از مکتب بودن خارج کردیم، دیگر قابل پیروى نیست . از اینجا ما حادثه را از نظر مفید بودن، عقیم کردیم .» (7)
دکتر شریعتى و قرائت انقلابى از عاشورا
از چهرههاى دیگرى که در انقلابى کردن مردم از طریق تمسک به الگوها و نمادهاى عاشورایى نقش عمیق و اثرگذارى ایفا کرد، دکتر على شریعتى بود . در واقع یکى از محورهاى اصلى برنامه سیاسى و انقلابى شریعتى، احیاى وجه انقلابى ائمه معصومین به ویژه قیام عاشورا و حرکت امام حسین (ع) و حضرت زینب بود تا بتواند از طریق این پتانسیل قوى اعتقادى و سیاسى که در شیعیان وجود دارد، آنان را به حرکت انقلابى وادارد . از نظر دکتر شریعتى شیعه واقعى کسى است که همواره به تاسى از حضرت على و امام حسین (ع) با نظام جور و غیر عادلانه در حال مبارزه باشد و پشت ظلم و زور را به لرزه در آورد . شریعتى مردم را به الهام از امام حسین براى قیام بر ضد ظلم و ستم فرا مىخواند و در این میان با شعایر و اندیشههایى که براساس اندیشه شیعى و نهضت عاشورا شکل گرفته بودند، ولى در عمل به جاى تحرکبخشى، مانع از حرکتبودند، به مقابله برخاست . شعائرى چون عزادارى و مفاهیمى چون تقیه که همگى به نحوى با نهضت عاشورا در ارتباط بودند، در اندیشه شریعتى تبدیل به عوامل انقلابى شدند . شریعتى مراد از این شعائر و مفاهیم شیعى را ایجاد وحرکت انقلابى و قیام بر ضد نظامهاى غیر عادلانه مىدانست، نه عاملى براى تعظیم در مقابل آنها . به همین دلیل آنها را چنان در اندیشه خود بازسازى کرد که با بازگرداندن آنها با مفاهیم اصلى که در فرهنگ شیعه داشتند، نقش عظیمى در ایجاد روحیه انقلابى در نسل جوان به ویژه دانشگاهیان داشت . در آثار دکتر شریعتى «شهید» مفهوم حماسىتر و سیاسىتر پیدا کرد . شریعتى در آثار خود، تحت عنوان «شهادت» ، «پس از شهادت» «ثار» و «یاد و یادآوران» به تبیین حماسى از این مفهوم پرداخته است .
شریعتى معتقد است که درک عمل امام حسین (ع) بدون درک مفهوم «شهادت» غیر ممکن است و شهادت را عالىترین و مهمترین بعد نهضت عاشورا مىداند که باید به خوبى درک شود تا عمق حرکت امام حسین معلوم شود . در عین حال همانند شهید مطهرى با این نظریه که شهادت امام حسین را عاملى براى شفاعتشیعیان قلمداد مىکند، به شدت مخالفت مىکند و آن را تحت تاثیر روح صوفیانه و بینش مسیحیت مىداند که قیام امام حسین را پوچ و بى معنى مىکند . شریعتى شهادت را مرگ دلخواهى مىداند که مجاهد با همه آگاهى و همه منطق و شعور و بیدارى خویش، خود انتخاب مىکند و هدف از این انتخاب تضمین بقاى یک ایمان و یک عقیده است و امام حسین به همین دلیل به شهادت رسید . شریعتى از این منظر و به عنوان الگویى از حماسه حسین (ع) در عاشورا، شهادت را یکى از بهترین و حیاتبخشترین سرمایههاى شیعیان در طول تاریخ مىداند و بر این مسئله تاکید مىکند که شیعه واقعى به جاى بزرگداشتشهیدان، خود براى ادامه راه آنان و حفظ آرمان آنها و دفاع از عقیده و ایمانى که آنان در راه آن به شهادت رسیدهاند و مبارزه با ظلم و حکومت جور، آماده شهادت باشد . (8) شریعتى با قرائت نوى که از شهادت در عاشورا ارائه مىدهد، راه شیعه عاشورایى را ادامه همان انقلاب حسینى مىداند . اینجاست که در زمینه ایجاد شور انقلابى در عرصه انقلاب اسلامى هم نقش آفرینى مىکند . این دیدگاه شریعتى تاثیر ماندگارى در ایجاد میل به شهادت در جوانان انقلابى آن دوره گذاشت که بویژه در میان محافل دانشگاهى محسوستر بود و در واقع امام هم قرائتى این چنینى را با اتکاء به بینش مذهبى سنتى حاکم بر توده ملت، در میان همه ملت ایران مطرح کرد .
شریعتى مسؤولیتشیعه بودن را در هر عصرى و نسلى، از هر چیزى و هر کسى به «کربلاى انقلاب» و «حسین شهادت» گریز زدن و «رهبرى» و «برابرى» را اصل ایمان خویش و هدف خویش و تحقق آنرا مسؤولیتخویش دانستن، مىداند (9) و اینها همه یعنى همواره آماده انقلاب و شهادت بودن . در مجموع شریعتى با برداشت انقلابى از عناصر فکرى و اعتقادى فرهنگ تشیع و بازاندیشى در نمادهاى مربوط به عاشورا و قیام امام حسین (ع)، نقش مهمى در دمیدن روحیه انقلابى در درون جامعه ایران ایفا کرد .
شهید مطهرى و الگویابى از حماسه حسینى
یکى دیگر از شخصیتهایى که با قرائت انقلابى از اندیشه و نمادهاى عاشورا در شکلگیرى انقلاب اسلامى مؤثر بود، مرحوم شهید مطهرى است . استاد مطهرى، نقش برجستهاى در ارائه تفسیر نو از اسلام و تشیع و عاشورا داشت و با تفسیر مجدد بسیارى از مفاهیم و آموزههاى تشیع، بویژه عاشورا، شهادت و تقیه ، به احیاى اندیشه انقلابى عاشورا همتبست . وى با این پیشفرض که «اسلام دینى است که به پیروانش حس پرخاشگرى و مبارزه و طرد و نفى وضع نامطلوب را مىدهد، و فرهنگ شیعى یک فرهنگ زنده، حرکتزا و انقلابآفرین است و در هیچ یک از فرهنگهاى دیگر چنین عناصر حرکت زایى وجود ندارد، (10) در صدد برمىآید تا مجموعه مفاهیم و آموزههاى دینى شیعه را در چارچوبى منسجم و انقلابى تدوین کند .
مهمترین مقولهاى که مطهرى به عنوان یک متفکر و احیاگر دینى به آن مىپردازد و تلاش فراوانى براى ارائه تفسیرى جدید و متناسب با نیازها و شرایط سیاسى زمان از آن به عمل آورد، نهضت عاشورا و قیام خونین امام حسین (ع) است . وى تفسیرى که حادثه کربلا ارائه شده است و واقعه عاشورا و علت کشته شدن امام حسین (ع) را مبتنى بر یک دستور خصوصى تلقى کردهاند، خلاف روح و منش اسلامى مىداند و سخت علیه این گونه تفاسیر مىتازد .
نمادهاى نهضت عاشورا و تاثیر آن بر انقلاب اسلامى
حادثه عاشورا با عمق فاجعهاى که داشت تاثیر عمیق و ماندگارى در ذهن و جان شیعیان گذاشت که در طول تاریخ یا تغییراتى که در آن بوجود آمده، جوهر آن ثابت و پایدار مانده است . این حادثه یادآور آرمانخواهى، شهادتطلبى، ایثارگرى و مبارزهجویى در میان پیروان امام حسین (ع) است . پس از وقوع آن نیز شیعیان براى زنده نگه داشتن آن سنتهایى چون عزادارى، آیینهاى تعزیه و شبیهخوانى و مراسم اربعین را ایجاد کردند که همگى وجه تمایز فرهنگ شیعه از فرهنگهاى دیگر محسوب مىشوند . این نمادها در فرهنگ شیعه در طول تاریخ و به تبع شرایط زمانى و مکانى کار کردهاى متفاوتى داشتهاند . زمانى کارکرد سکون و آرامش، و زمانى کارکرد انقلاب و حرکت . با این حال ماهیت اصلى این نمادها انقلابى و مبارزهجویانه است و به صورت طبیعى، ظرفیت انقلابى شدن را داشتهاند، چون منشاء اصلى آنها انقلابى بوده است، ولى بسته به شرایط سیاسى، اجتماعى و نوع نگاه مردم، علما و اندیشمندان به آن، نوع بهرهبردارى از آن متفاوت بوده است . همچنین مىتوان گفت که این آیینها، صرف نظر از کارکرد سوگوارى که همواره داشتهاند، از لحاظ تاریخى همیشه ماهیتسیاسى داشتهاند و در برگیرنده نوعى اعتراض به قدرتهاى سیاسى حاکم و نامشروع بودهاند .
در اینجا تاثیر قرائت انقلابى این آیینها را در شکلگیرى انقلاب اسلامى بررسى مىکنیم:
1 . عزادارى
عزادارى، تاریخى طولانى دارد و اهل بیت - علیهم السلام - اولین عزاداران امام حسین بودند که شیعیان را نیز به این امر سفارش فراوان مىکردند تا براى زنده نگه داشتن یاد امام حسین و عاشورا هر سال به عزادارى بپردازند . (11) به همین دلیل به تدریج این عزادارىها در بین شیعیان به سنتى پایدار تبدیل شد و با گذشت زمان، هم ابعاد گستردهاى پیدا کرد . این عزادارىها در دورههاى مختلف و با توجه به شرایط سیاسى - اجتماعى حاکم، کارکرد متفاوت و جداگانهاى را ایفاء داشتند . گاه این عزادارىها صرفا آیینى مذهبى بوده است; یعنى که شیعیان براى دلسوزى نسبتبه امام حسین و فرزندانش به سوگوارى مىپرداختند و تا حد زیادى این مراسم تهى از کارکرد سیاسى اجرا مىشد . گاه نیز از این مراسم، روایتى سیاسى و انقلابى مطرح مىشد که بر اساس آن عزاداران امام حسین (ع) در راه مبارزه با ظلم و حکومت جور باید به تبع شهداى کربلا حرکت کنند . در دوران معاصر، امام خمینى (ره) روایتى کاملا سیاسى از عزادارى امام حسین (ع) ارائه مىدهد; روایتى که با گفتار غالب در زمان حضرت امام تفاوت اساسى داشت:
شما انگیزه این گریه و این اجتماع در مجالس روضه را خیال نکنید که فقط این است که ما گریه کنیم براىسیدالشهداء! نه سیدالشهداء، احتیاج به این گریهها دارد و نه این گریهها خودش فى نفسه یک کارى از آن مىآید . . . . مسئله، مسئله گریه و تباکى نیست، مسئله، مسئله سیاسى است، که ائمه ما با همان دید الهى که داشتند، مىخواستند که این ملتها را با هم بسیج کنند و یکپارچه کنند . (12)
این تلقى از عزادارى امام حسین، موجب ایجاد شور سیاسى در عزادارىها شد و در واقع این عزادارىها را از مراسم سوگوارى صرف که با هدف آموزش فردى صورت مىگرفت، به یک حرکت هدفدار سیاسى تبدیل کرد که به لحاظ اینکه همواره در طول تاریخ ماهیت جمعى و خودجوش داشته است، از سوى رژیم پهلوى غیرقابل کنترل گردید . البته باز هم تاکید مىشود که این مراسم خود هویتسیاسى داشت، ولى در طول تاریخ به دلایل مختلف این بعد سیاسى آن مکتوم مانده بود و امام از این ظرفیت آن به خوبى آگاه بود و به همین دلیل تاکید مىکرد که «این جنبه سیاسى این مجالس، بالاتر از همه جنبههاى دیگرى است که هست .» (13)
سؤال این است که چرا امام این بعد از عزادارىها را بسیار برجستهتر از ابعاد دیگر آن مطرح کرد، به حدى که فلسفه وجودى عزادارى را کارکردهاى سیاسى آن مىشمرد؟ در واقع هدف امام از ترویج این گفتار در جامعه استفاده از ظرفیتبسیار بالاى بسیج در این عزادارىها بود که در هیچ مراسم آیینى و مذهبى دیگرى وجود نداشت و در عین حال رژیم هیچ گونه نفوذى در این مراسم هم نداشت . به همین دلیل هم امام مقاطع همزمان با این عزادارىها یعنى ماههاى محرم و صفر را براى ارسال پیامهاى تاریخى و کوبنده خود برمىگزیدند و در واقع حضور مردمى در این ماهها بود که موجبات سقوط رژیم را فراهم کرد . در عین حال مردم هم در مراسم عزادارى عاشورا، با آرمانهاى انقلاب اسلامى همدلى بیشتر احساس مىکردند و این آرمانها را کاملا منطبق با آرمانهاى امام حسین (ع) در نهضت عاشورا مىدانستند .
از سوى دیگر در محافل دانشگاهى هم به زدودن مفهوم سنتى عزادارى که بر جامعه شیعى حاکم شده بود، همت گماشتند و عزادارىهاى عاشورا را به عنوان عامل سازنده، حرکتساز و بالنده در اندیشه تشیع معرفى کردند که با گفتمان غالب در آن دوره هیچ قرابتى نداشت . شریعتى به نقد اجتماعى و سیاسى و مذهبى مراسم عزادارى عاشورا از لحاظ فلسفه وجودى و روش عزادارى پرداخت و گفتمانى انقلابى را از عزادارىها ارایه کرد که در جریان انقلاب اسلامى مؤثر بود . شریعتى اصل سوگوارى را یک سنت انقلابى مىداند که از نظر روحى و اعتقادى در پرورش و ایمان و تلطیف روح اخلاقى و عاطفى فرد، اثر عمیق و آموزنده دارد و این سنتبه یک مبارزه دائمى با دستگاه حاکم و نامشروع مىانجامید . شریعتى در آثار خود به این بعد مبارزهجویى و ستم ستیزى عزادارى امام حسین توجه بیشترى کرده، و به دنبال احیاى آثار سیاسى و مذهبى عزدارى امام حسین (ع) بود تا آن را از سکون و آرامش، خارج ساخته، وسیلهاى براى اعتراض و انقلاب و تداوم راه حسین (ع) در دورانهاى مختلف تبدیل کند و نماد دائمى مبارزه با دستگاههاى حکومتى . (14)
همچنین شهید مطهرى روایت جدیدى را از عزادارى براى امام حسین (ع) مطرح کرد که در آن فلسفه عزادارى کاملا متفاوت بود . در گام اول از دیدگاه شهید مطهرى هدف سوگوارى و عزادارى دریافتشفاعت امام حسین (ع) نیست، حتى این فکر، اندیشهاى کاملا خطرناک است: «این فکر، امام حسین (ع) را به کلى مسخ مىکند و او را به صورت سنگر گنهکاران درمى آورد و قیام او را کفاره عمل دیگران قرار مىدهد .» (15)
شهید مطهرى نیز مفهومى انقلابى از عزادارىها ارایه مىدهد:
عزادارى سنتى امروز امام حسین (ع) تبدیل حرکتبه بنیاد است . این عزادارى . . . در اصل فلسفهاش تهییجاحساسات علیه یزیدىها و ابنیزیدىها و به سود حسنىها و حسینىها بوده . در شرایطى که حسین به صورت یکمکتب در یک زمان حضور دارد و سمبل راه و روش اجتماعى معین و نفى کننده راه و روش موجود معین دیگرىاست، یک قطره اشک برایش ریختن . . . یک مبارزه اجتماعى است . (16)
در انقلاب اسلامى کارکرد نمادین نهضتحسینى در تداوم حرکت انقلابى اثر گذارتر بود . روح اندیشه عاشورا در انقلاب اسلامى ایجاد کننده اصلى حرکتبود، ولى مردم براى ادامه حرکت و مجاهدت خویش از این نمادها مدد مىگرفتند که شاید بتوان گفت که اگر روح عاشورایى و منطق قربانى کردن جان و مال رادر راه خدا که از نهضتحسین (ع) سرچشمه گرفته بود، وجود نداشت، انقلاب با این حجم و گستردگى و سرعتبه پیروزى نمىرسید .
به هرحال یکى از مهمترین نمادهاى نهضت عاشورا در فرهنگ سیاسى، عزادارىها بود که تحتالشعاع اندیشههاى انقلابى رهبران انقلاب، عزادارىهاى امام حسین (ع) به محملى براى اعتراض سیاسى تبدیل شد و ماهیتسنتى این عزادارىها را دگرگون ساخت .
اهمیت عزادارىها و ایام و ماههاى عزادارىها در روند انقلاب اسلامى، بسیار جدى است; به نحوى که مهمترین و کوبندهترین راهپیمایىهاى مردمى در روزهاى عاشورا و تاسوعا و در ایام محرم و صفر بود . یکى از این راهپیمایىهاى پرشور، راهپیمایى عاشورا 1357 بود که نقطه پایانى بر عمر رژیم پهلوى محسوب مىشود . در این راهپیمایى حدود 20 میلیون نفر در کل ایران برضد رژیم به حرکت درآمدند و در قطعنامهاى که صادر کردند، قبل از هر چیز بر پیمان خویش با قیام تاریخى امام حسین (ع) تاکید کردند:
«در این روز بزرگ تاریخى عاشورا، روز شهادت شکوهمند الهام بخش سرور آزادگان، پیشوا و امام مسلمین جهان حسین بن على علیه السلام - و یاران رزمنده و وفادارش ملت مبارز ایران با راهپیمایى بزرگ و کم نظیر خود . . . قبل از هر چیز پیوند و پیمان خود را با قیام تاریخى و تاریخساز کربلا و اهداف مقدس بار دیگر تجدید مىکنند .» (17)
در عین حال اهدافى که در همان قطعنامه آورده شده بود، به طور عمده تحت تاثیر انقلاب عاشورا بود که عبارت بود از سقوط و برچیده شدن بساط شاه و رژیم سلطنتى استبداد و برقرارى حکومت عدل اسلامى براساس آراى مردم . (18)
2 . اربعین:
با وجود اینکه سنت اربعین از عزادارىهاى مربوط به عاشورا مجزا نیست، ولى به لحاظ نقشآفرینى مستقل آن شایسته بررسى جداگانه مىباشد . سلسله اربعینها در جریان انقلاب اسلامى به نحوى عمل کرد که موجب ایجاد جنبشى دائمى بر ضد رژیم پهلوى شد و این سنتباعث گردید که انقلاب اسلامى بدون انقطاع به حرکتخود ادامه دهد . این استمرار به نحوى بود که از هر گونه، ابتکار عمل را از رژیم سلب مىکرد و مانع از مدیریتبحران قوى مىشد . شاید اگر این سنت اربعین در جریان انقلاب اسلامى وجود نداشت، هم انگیزه مردم براى حضور در صحنههاى انقلاب کاهش مىیافت و هم رژیم به لحاظ فاصلهاى که بین حرکتهاى مختلف ایجاد مىشد، فرصتبیشترى براى کنترل پیدا مىکرد . همچنین این اربعینها به نحوى بود که کاملا خودجوش بود و به همین دلیل مردم با شور دینى در این مراسمها شرکت مىکردند . اولین اربعینى که در جریان انقلاب اسلامى شکل گرفت، قیام 29 بهمن تبریز بود که در گرامیداشت چهلمین روز سرکوب مردم قم در 19 دىماه صورت گرفت . پس از آن در اربعین شهداى تبریز در یزد قیام گستردهاى صورت گرفت و این حرکتهایى که به خاطر اربعین صورت مىگرفت، به اتحادیه مختلف و با شدت و تا پیروزى انقلاب اسلامى ادامه داشت .
از بعد دیگر خود این مراسم اربعین موجب ایجاد پیوند نزدیکى بین انقلاب اسلامى و حادثه عاشورا بود و از طریق این سنت که ریشه در عاشورا داشت، مردم همدلى بیشترى بین انقلاب اسلامى و انقلاب امام حسین (ع) احساس مىکردند و در نتیجه در راه آن ایثار و جانفشانى مىکردند .
پىنوشتها:
1 . در مورد ماهیت جنبشهاى معاصر اسلامى ر . ک . عباس زارع، آخرین انقلاب قرن، ج دوم، دفتر اول .
2 . ر . ک . حمید عنایت، اندیشه سیاسى اسلام .
3 . تحریرالوسیله، ج 1، ص 437 .
4 . تحریرالوسیله، الجزء الاول، صص 474 - 473 .
5 . صحیفه نور، ج 9، ص 57 .
6 . ر . ک . ایثار و شهادت در مکتب امام خمینى، صص 77 - 45 .
7 . مرتضى، مطهرى، حماسه حسینى، جلد یکم، انتشارات صدرا، 1371، ص 67 .
8 . ر . ک . به على شریعتى مجموعه آثار، ج 19، مقالات ، شهادت، پس از شهادت، بحثى راجع به شهید .
9 . ر . ک . على شریعتى، مجموعه آثار، ج 7، ص 267 .
10 . مرتضى مطهرى، پیرامون انقلاب اسلامى، انتشارات صدرا، 1378، ص55، 188 .
11 . ر . ک . على نظرى مستقرى، فرهنگ عاشورا در سیره و آثار اهل بیت معصومین (ع) در مجموعه مقالات کنگره بینالمللى امام خمینى و فرهنگ عاشورا، دفتر سوم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1375 .
12 . صحیفه نور، ج 13، ص 153 .
13 . صحیفه نور، ج 13، ص 153 .
14 . على شریعتى، مجموعه آثار، ج 9 .
15 . مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج اول نشر صدرا، ص 77، 127 .
16 . مرتضى مطهرى، انقلاب اسلامى، پیشین، ص 29 .
17 . به نقل از جواد منصورى، سیر تکوین انقلاب اسلامى، در دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى 1379، صص 332 - 331 .
18 . همان .
در این مقاله، قرائت انقلابى رهبران و اندیشمندان انقلابى از جمله حضرت امام، دکتر شریعتى و شهید مطهرى و نقش آن در شکلگیرى و پیروزى انقلاب اسلامى را برمى رسیم .
امام خمینى و اندیشه عاشورا
بطور کلى تصویرى که شیعیان از دوران اولیه اسلام و حکومتحضرت على (ع) دارند، همواره به صورت آرمانى براى آنان باقى بوده و براى تحقق این آرمان، تلاش و مجاهده مىکردهاند . همین آرمان به صورت آرزوى حکومت عدل مبتنى بر قوانین اصیل اسلامى و مبتنى بر روش حکومتى امام على (ع) در دل و ذهن مردم جارى بوده است . همچنین در برداشت مردم از قیام عاشورا، این حرکت نیز مجاهدهاى براى تحقق همان آرمان و آرزو بوده است و با این حال در روند تاریخى تشیع وضعیتى بوجود آمد که هیچگاه علماء و بزرگان شیعه به لحاظ حاکمیت تقیه و مفهوم خاصى از انتظار، براى تحقق این آرمان عملا اقدام نمىکردند . مردم ایران، انقلاب اسلامى را به عنوان فرصتى براى برپایى حکومت عدلى که اندیشهها و آرمانهاى شیعى نوید مىدادند، دانستند و این ایده در بسیجسیاسى آنان نقش عمدهاى ایفاء کرد . این عقیده، هم در بین رهبران مذهبى و هم در بین توده مردم جریان داشت و در واقع رهبران انقلاب این عقیده را به صورت مداوم به مردم منتقل مىکردند و ایجاد حکومت عدل اسلامى را هدف انقلاب برشمرده و با بیان جانفشانىهاى امام حسین (ع) در این راه، مردم را به جان فشانى براى برپایى حکومت اسلامى فرا مىخواندند .
حضرت امام در احیاى این اندیشه، نقش مؤثرى ایفا کرد . اصولا ایده انقلاب که حضرت امام در جریان انقلاب اسلامى مطرح کردند، خود برگرفته از اندیشه عاشورایى بود که بر اساس آن، وضعیت موجود غیرقابل اصلاح تلقى مىشود و تنها از طریق یک حرکت و دگرگونى اساسى مىتوان این وضعیت را دگرگون ساخت . در تاریخ معاصر ایران، هیچ یک از جنبشها، داراى ایده انقلابیگرى نبودهاند و همگى به رویهها و تحولات صورى پرداختهاند . (1)
ایده سرنگونى حکومتبراى اولین بار در جریان انقلاب اسلامى مطرح شد که امام در طرح آن به شدت تحت تاثیر مبانى تفکر سیاسى شیعه از یکسو و قیام امام حسین (ع) از سوى دیگر بودند . بر اساس مبناى تفکر شیعه، همه حکومتهاى موجود نامشروع هستند و باید براى تغییر آنها مبارزه کرد . (2)
بر اساس اندیشه عاشورایى امام حسین (ع) وضعیت موجود جامعه اسلام در آن دوران تنها از طریق یک انقلاب بنیادین که منجر به تغییر حکومتشود، قابل تغییر بود . امام در رهبرى انقلاب اسلامى و در ارائه مدل انقلابى خود، تحت تاثیر این ایدهها قرار داشت . به همین دلیل باید ریشه اولیه انقلاب اسلامى را در مبناى فکرى مبارزات شیعه جستجو کرد . بر این اساس، مشاهده مىکنیم که امام از واژهها، مناسبتها، و ایدههایى که به نحوى به عاشورا و تشیع مربوط است، بیش از دیگر عناصر استفاده مىکند . مخصوصا زمانى که امام قصد بسیجسیاسى و انقلابى مردم را دارد، از نمادهاى عاشورایى بیشتر بهره مىگیرد و ایامى را که هم براى سخنرانىهاى آتشین خود انتخاب مىکند، متناسب با همین اندیشههاست .
عنصر دیگرى که حضرت امام در ارتباط با بعد فکرى نهضت عاشورا براى احیاى آن تلاش و اقدام کردند، عنصر امر به معروف و نهى از منکر بود . همانطور که گذشتیکى از اهداف اصلى قیام حسینى، امر به معروف و نهى از منکر بود، حضرت امام در این زمینه هم، اجتهاد و راى غالب فقها را دگرگون ساخته، نظر دیگرى ارائه کردند . از لحاظ فقهى یکى از شرایط امر به معروف و نهى از منکر، احتمال تاثیرگذارى آن مىباشد که در غیر این صورت وجوب آن ساقط است . در نظر امام، ایجاد شرایط تاثیرگذارى هم واجب است . امام اینها را از قبیل شرط واجب قرار داده است که تحصیل آنها واجب است . به همین دلیل در تحریر الوسیله مىفرمایند که: «اگر در سکوت علماى دین، ترس این باشد که منکرى معروف بشود و بالعکس، مسلمانان باید اقدام کنند، اگر چه بدانند تاثیرى ندارد .» (3)
شاید بتوان گفت این راى امام نیز الهام گرفته از اندیشه امام حسین (ع) در انقلاب بر ضد یزید بود; زیرا حال در آن زمان نیز عده زیادى به دلایل مختلف مانع از حرکت امام حسین مىشدند . ولى امام حسین (ع) امر به معروف را به صورت مطلق و بدون توجه به امکان تاثیر گذارى آن، هدف خویش قرار داده بودند . حضرت امام در همین راستا و بر اساس همین منطق عمل مىکردند .
امام درباره شرایط امر به معروف و نهى از منکر و نیز جهتگیرى عمده آن مىفرماید:
اگر خوف آن باشد که منکر معروف یا معروف منکر شود، هر چند یقین داشته باشند که انکارشان هیچ تاثیرى درفاعل آن ندارد، اگر سکوت آنها موجب تقویت ظالم و یا تایید او شود، هر چند بدانند اظهار علم ایشان در برطرفنمودن ظلم او تاثیرى ندارد، اگر سکوت آنها موجب تجرى ستمکاران در ارتکاب سایر محرمات و پدید آوردن برخىبدعتها شود، هر چند انکارشان در جلوگیرى از حرامى که ظالم مرتکب مىشود، اثر نداشته باشد، و بالاخره اگرسکوت آنها باعثشود که مردم نسبتبه ایشان سوءظن پیدا کنند و حرمتشان هتک شود، به گونهاى که مثلا مردمآنها را اعوان ظلم بخوانند، واجب استبر آنان که ظلم را نهى از منکر نموده، ننگ و عار را از ساحتخود دور سازند; هر چند بین آنان هیچ اثرى در رفع ظلم نداشته باشد . (4)
همانطور که کاملا مشخص است امام جهتگیرى امر به معروف را کاملا متوجه حکومت مىداند که از مسیر عدالتخارج گشته و در راه جور گام بر مىدارد . امام این اندیشه را همواره هم در آثار فقهى خود و هم در جهتگیرىها و پیامهاى انقلابى خود مورد توجه قرار دادند و با ارائه یک فتواى فقهى جدید و با الهام از قیام عاشورا، زمینه را براى دگرگونى انقلابى در جامعه فراهم ساختند .
حرکت اساسى دیگرى که امام انجام داد و در روند انقلاب، بسیار مؤثر افتاد تحریم تقیه بود که یکى از عناصر ثابت موضع در قبال حکومتها بود . اینجا باید گفت که امام در این موضع خود چون امام حسین (ع) حرکت کرد . امام حسین در دوره یزید اموى، تشخیص داد که اگر شخصى چون یزید بر مسلمانان حکومت کند، باید با اسلام خداحافظى کرد . بنابراین بدون هرگونه ملاحظه محافظهکارانه و محتاطانه، براى حفظ اسلام از نابودى، انقلاب کرد . به نظر مىرسد که منطق امام در نفى و تحریم تقیه کاملا تابع منطق امام حسین (ع) است . امام به این نتیجه رسیده بودند که روند سیاستهایى که شاه و رژیم پهلوى در پیش گرفته است، نهایتا به نابودى اسلام و اصل دیانت منتهى خواهد شد . در چنین وضعیتى دیگر تقیه هیچ معنایى ندارد; چون اصولا مبناى تقیه حفظ اعتقادات است، ولى زمانى که اساس اعتقادات در خطر است، زمان مبارزه آشکار است . تحریم تقیه به عنوان عنصرى که تحت تاثیر اندیشه عاشورایى است، در شکلگیرى و گسترش انقلاب اسلامى تاثیرى عظیم بر جاى گذاشت .
در تاریخ تشیع، ائمه معصومین (ع) و علماى شیعى حتى در بیان دیدگاههاى خود در قبال حکومت و حکام جائر تحتشدیدترین فشارها بودند و به همین دلیل هم تقیه را به عنوان یک تاکتیک عملى براى حفظ اعتقادات خود در پیش گرفته بودند . امام با فراخوانى مردم به انقلاب اسلامى جهتبرپایى حکومت اسلامى، نه تنها تشیع را از موضع تدافعى - که تقیه از مظاهر بارز آن بود - خارج ساخت، بلکه آن را در موضعى کاملا تهاجمى براى بر هم زدن و سرنگونى حکومت ظالم قرار داد; همان هدفى که امام حسین (ع) هم در قیام عاشورا آن را دنبال مىکرد ولى به علل مختلف نتوانستبدان نایل گردد .
یکى از جنبههاى مهمى که در نهضت عاشورا نمایان بود شهادتطلبى در راه ایمان و عقیده بود، شهادت به عنوان عنصرى اساسى در نهضت عاشورا تاکید کرده و این عنصر را نیز در قالب برداشت کلى خود از نهضت عاشورا قرار مىدادند . بر این اساس اگر براساس قیام عاشورا مبارزه با حکومت جور و ظالمانه واجب است، انسان باید در این راه براى شهادت و جانبازى نیز آماده باشد; همانگونه که سیدالشهداء عمل کردند . امام از این تبیین هم در مرحله انقلاب اسلامى و هم پس از پیروزى انقلاب اسلامى و در جریان جنگ تحمیلى براى بسیج ملت در راه برقرارى و حفظ حکومت اسلامى استفاده کرد:
کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا دستور آن است که این برنامه سرلوحه زندگى است در هر روز و در هر سرزمینباشد . این دستور آموزنده تکلیفى است و مژدهاى . تکلیف از آن جهت که مستضعفان، مامورند چون سرور شهیدانقیام کنند و مژده که شهیدان ما را در کنار شهیدان کربلا قرار داده است . (5)
البته شهادت در آثار امام اعم از آثار سیاسى و آثار اخلاقى و عرفانى جایگاه عظیمى دارد و امام در تفسیرى که از شهادت به دست مىدهد، علاوه بر بعد معنوى و ارزشى آن، به اهداف سیاسى آن نیز نظردارد . به عبارت دیگر از نظر امام شهادت در راه خدا نه تنها نوعى ارزش معنوى، محسوب مىشود، بلکه فى نفسه و در هر شرایطى داراى اهداف و آثار سیاسى نیز مىباشد و شهادت علاوه بر اینکه ارزش بسیار بالایى محسوب مىشود، آن هدفى که انسان به خاطر آن شهید مىشود، ارزش بسیار بیشترى دارد و در این راستا شهادت در راه آرمان وهدف تشکیل و حفظ حکومت اسلامى، داراى عالىترین ارزشها مىباشد . (6) حضرت امام در این تبیین از شهادت، بیش از هر حادثه تاریخى در اسلام، از حادثه عاشورا که اوج شهادتطلبى والاترین انسانها در راه وصول به حقیقت و حفظ دیانت اسلام بود، چشم داشتند و آن را الهام بخش مردم مىدانستند . امام در این باره جملات زیادى دارند . در یک جا مىفرمایند: «مگر خون ما رنگینتر از خون سیدالشهداء است؟ چرا بترسیم از اینکه خون بدهیم .» «با این تفسیرها حادثه کربلا را از مکتب بودن خارج کردهایم . وقتى که از مکتب بودن خارج کردیم، دیگر قابل پیروى نیست . از اینجا ما حادثه را از نظر مفید بودن، عقیم کردیم .» (7)
دکتر شریعتى و قرائت انقلابى از عاشورا
از چهرههاى دیگرى که در انقلابى کردن مردم از طریق تمسک به الگوها و نمادهاى عاشورایى نقش عمیق و اثرگذارى ایفا کرد، دکتر على شریعتى بود . در واقع یکى از محورهاى اصلى برنامه سیاسى و انقلابى شریعتى، احیاى وجه انقلابى ائمه معصومین به ویژه قیام عاشورا و حرکت امام حسین (ع) و حضرت زینب بود تا بتواند از طریق این پتانسیل قوى اعتقادى و سیاسى که در شیعیان وجود دارد، آنان را به حرکت انقلابى وادارد . از نظر دکتر شریعتى شیعه واقعى کسى است که همواره به تاسى از حضرت على و امام حسین (ع) با نظام جور و غیر عادلانه در حال مبارزه باشد و پشت ظلم و زور را به لرزه در آورد . شریعتى مردم را به الهام از امام حسین براى قیام بر ضد ظلم و ستم فرا مىخواند و در این میان با شعایر و اندیشههایى که براساس اندیشه شیعى و نهضت عاشورا شکل گرفته بودند، ولى در عمل به جاى تحرکبخشى، مانع از حرکتبودند، به مقابله برخاست . شعائرى چون عزادارى و مفاهیمى چون تقیه که همگى به نحوى با نهضت عاشورا در ارتباط بودند، در اندیشه شریعتى تبدیل به عوامل انقلابى شدند . شریعتى مراد از این شعائر و مفاهیم شیعى را ایجاد وحرکت انقلابى و قیام بر ضد نظامهاى غیر عادلانه مىدانست، نه عاملى براى تعظیم در مقابل آنها . به همین دلیل آنها را چنان در اندیشه خود بازسازى کرد که با بازگرداندن آنها با مفاهیم اصلى که در فرهنگ شیعه داشتند، نقش عظیمى در ایجاد روحیه انقلابى در نسل جوان به ویژه دانشگاهیان داشت . در آثار دکتر شریعتى «شهید» مفهوم حماسىتر و سیاسىتر پیدا کرد . شریعتى در آثار خود، تحت عنوان «شهادت» ، «پس از شهادت» «ثار» و «یاد و یادآوران» به تبیین حماسى از این مفهوم پرداخته است .
شریعتى معتقد است که درک عمل امام حسین (ع) بدون درک مفهوم «شهادت» غیر ممکن است و شهادت را عالىترین و مهمترین بعد نهضت عاشورا مىداند که باید به خوبى درک شود تا عمق حرکت امام حسین معلوم شود . در عین حال همانند شهید مطهرى با این نظریه که شهادت امام حسین را عاملى براى شفاعتشیعیان قلمداد مىکند، به شدت مخالفت مىکند و آن را تحت تاثیر روح صوفیانه و بینش مسیحیت مىداند که قیام امام حسین را پوچ و بى معنى مىکند . شریعتى شهادت را مرگ دلخواهى مىداند که مجاهد با همه آگاهى و همه منطق و شعور و بیدارى خویش، خود انتخاب مىکند و هدف از این انتخاب تضمین بقاى یک ایمان و یک عقیده است و امام حسین به همین دلیل به شهادت رسید . شریعتى از این منظر و به عنوان الگویى از حماسه حسین (ع) در عاشورا، شهادت را یکى از بهترین و حیاتبخشترین سرمایههاى شیعیان در طول تاریخ مىداند و بر این مسئله تاکید مىکند که شیعه واقعى به جاى بزرگداشتشهیدان، خود براى ادامه راه آنان و حفظ آرمان آنها و دفاع از عقیده و ایمانى که آنان در راه آن به شهادت رسیدهاند و مبارزه با ظلم و حکومت جور، آماده شهادت باشد . (8) شریعتى با قرائت نوى که از شهادت در عاشورا ارائه مىدهد، راه شیعه عاشورایى را ادامه همان انقلاب حسینى مىداند . اینجاست که در زمینه ایجاد شور انقلابى در عرصه انقلاب اسلامى هم نقش آفرینى مىکند . این دیدگاه شریعتى تاثیر ماندگارى در ایجاد میل به شهادت در جوانان انقلابى آن دوره گذاشت که بویژه در میان محافل دانشگاهى محسوستر بود و در واقع امام هم قرائتى این چنینى را با اتکاء به بینش مذهبى سنتى حاکم بر توده ملت، در میان همه ملت ایران مطرح کرد .
شریعتى مسؤولیتشیعه بودن را در هر عصرى و نسلى، از هر چیزى و هر کسى به «کربلاى انقلاب» و «حسین شهادت» گریز زدن و «رهبرى» و «برابرى» را اصل ایمان خویش و هدف خویش و تحقق آنرا مسؤولیتخویش دانستن، مىداند (9) و اینها همه یعنى همواره آماده انقلاب و شهادت بودن . در مجموع شریعتى با برداشت انقلابى از عناصر فکرى و اعتقادى فرهنگ تشیع و بازاندیشى در نمادهاى مربوط به عاشورا و قیام امام حسین (ع)، نقش مهمى در دمیدن روحیه انقلابى در درون جامعه ایران ایفا کرد .
شهید مطهرى و الگویابى از حماسه حسینى
یکى دیگر از شخصیتهایى که با قرائت انقلابى از اندیشه و نمادهاى عاشورا در شکلگیرى انقلاب اسلامى مؤثر بود، مرحوم شهید مطهرى است . استاد مطهرى، نقش برجستهاى در ارائه تفسیر نو از اسلام و تشیع و عاشورا داشت و با تفسیر مجدد بسیارى از مفاهیم و آموزههاى تشیع، بویژه عاشورا، شهادت و تقیه ، به احیاى اندیشه انقلابى عاشورا همتبست . وى با این پیشفرض که «اسلام دینى است که به پیروانش حس پرخاشگرى و مبارزه و طرد و نفى وضع نامطلوب را مىدهد، و فرهنگ شیعى یک فرهنگ زنده، حرکتزا و انقلابآفرین است و در هیچ یک از فرهنگهاى دیگر چنین عناصر حرکت زایى وجود ندارد، (10) در صدد برمىآید تا مجموعه مفاهیم و آموزههاى دینى شیعه را در چارچوبى منسجم و انقلابى تدوین کند .
مهمترین مقولهاى که مطهرى به عنوان یک متفکر و احیاگر دینى به آن مىپردازد و تلاش فراوانى براى ارائه تفسیرى جدید و متناسب با نیازها و شرایط سیاسى زمان از آن به عمل آورد، نهضت عاشورا و قیام خونین امام حسین (ع) است . وى تفسیرى که حادثه کربلا ارائه شده است و واقعه عاشورا و علت کشته شدن امام حسین (ع) را مبتنى بر یک دستور خصوصى تلقى کردهاند، خلاف روح و منش اسلامى مىداند و سخت علیه این گونه تفاسیر مىتازد .
نمادهاى نهضت عاشورا و تاثیر آن بر انقلاب اسلامى
حادثه عاشورا با عمق فاجعهاى که داشت تاثیر عمیق و ماندگارى در ذهن و جان شیعیان گذاشت که در طول تاریخ یا تغییراتى که در آن بوجود آمده، جوهر آن ثابت و پایدار مانده است . این حادثه یادآور آرمانخواهى، شهادتطلبى، ایثارگرى و مبارزهجویى در میان پیروان امام حسین (ع) است . پس از وقوع آن نیز شیعیان براى زنده نگه داشتن آن سنتهایى چون عزادارى، آیینهاى تعزیه و شبیهخوانى و مراسم اربعین را ایجاد کردند که همگى وجه تمایز فرهنگ شیعه از فرهنگهاى دیگر محسوب مىشوند . این نمادها در فرهنگ شیعه در طول تاریخ و به تبع شرایط زمانى و مکانى کار کردهاى متفاوتى داشتهاند . زمانى کارکرد سکون و آرامش، و زمانى کارکرد انقلاب و حرکت . با این حال ماهیت اصلى این نمادها انقلابى و مبارزهجویانه است و به صورت طبیعى، ظرفیت انقلابى شدن را داشتهاند، چون منشاء اصلى آنها انقلابى بوده است، ولى بسته به شرایط سیاسى، اجتماعى و نوع نگاه مردم، علما و اندیشمندان به آن، نوع بهرهبردارى از آن متفاوت بوده است . همچنین مىتوان گفت که این آیینها، صرف نظر از کارکرد سوگوارى که همواره داشتهاند، از لحاظ تاریخى همیشه ماهیتسیاسى داشتهاند و در برگیرنده نوعى اعتراض به قدرتهاى سیاسى حاکم و نامشروع بودهاند .
در اینجا تاثیر قرائت انقلابى این آیینها را در شکلگیرى انقلاب اسلامى بررسى مىکنیم:
1 . عزادارى
عزادارى، تاریخى طولانى دارد و اهل بیت - علیهم السلام - اولین عزاداران امام حسین بودند که شیعیان را نیز به این امر سفارش فراوان مىکردند تا براى زنده نگه داشتن یاد امام حسین و عاشورا هر سال به عزادارى بپردازند . (11) به همین دلیل به تدریج این عزادارىها در بین شیعیان به سنتى پایدار تبدیل شد و با گذشت زمان، هم ابعاد گستردهاى پیدا کرد . این عزادارىها در دورههاى مختلف و با توجه به شرایط سیاسى - اجتماعى حاکم، کارکرد متفاوت و جداگانهاى را ایفاء داشتند . گاه این عزادارىها صرفا آیینى مذهبى بوده است; یعنى که شیعیان براى دلسوزى نسبتبه امام حسین و فرزندانش به سوگوارى مىپرداختند و تا حد زیادى این مراسم تهى از کارکرد سیاسى اجرا مىشد . گاه نیز از این مراسم، روایتى سیاسى و انقلابى مطرح مىشد که بر اساس آن عزاداران امام حسین (ع) در راه مبارزه با ظلم و حکومت جور باید به تبع شهداى کربلا حرکت کنند . در دوران معاصر، امام خمینى (ره) روایتى کاملا سیاسى از عزادارى امام حسین (ع) ارائه مىدهد; روایتى که با گفتار غالب در زمان حضرت امام تفاوت اساسى داشت:
شما انگیزه این گریه و این اجتماع در مجالس روضه را خیال نکنید که فقط این است که ما گریه کنیم براىسیدالشهداء! نه سیدالشهداء، احتیاج به این گریهها دارد و نه این گریهها خودش فى نفسه یک کارى از آن مىآید . . . . مسئله، مسئله گریه و تباکى نیست، مسئله، مسئله سیاسى است، که ائمه ما با همان دید الهى که داشتند، مىخواستند که این ملتها را با هم بسیج کنند و یکپارچه کنند . (12)
این تلقى از عزادارى امام حسین، موجب ایجاد شور سیاسى در عزادارىها شد و در واقع این عزادارىها را از مراسم سوگوارى صرف که با هدف آموزش فردى صورت مىگرفت، به یک حرکت هدفدار سیاسى تبدیل کرد که به لحاظ اینکه همواره در طول تاریخ ماهیت جمعى و خودجوش داشته است، از سوى رژیم پهلوى غیرقابل کنترل گردید . البته باز هم تاکید مىشود که این مراسم خود هویتسیاسى داشت، ولى در طول تاریخ به دلایل مختلف این بعد سیاسى آن مکتوم مانده بود و امام از این ظرفیت آن به خوبى آگاه بود و به همین دلیل تاکید مىکرد که «این جنبه سیاسى این مجالس، بالاتر از همه جنبههاى دیگرى است که هست .» (13)
سؤال این است که چرا امام این بعد از عزادارىها را بسیار برجستهتر از ابعاد دیگر آن مطرح کرد، به حدى که فلسفه وجودى عزادارى را کارکردهاى سیاسى آن مىشمرد؟ در واقع هدف امام از ترویج این گفتار در جامعه استفاده از ظرفیتبسیار بالاى بسیج در این عزادارىها بود که در هیچ مراسم آیینى و مذهبى دیگرى وجود نداشت و در عین حال رژیم هیچ گونه نفوذى در این مراسم هم نداشت . به همین دلیل هم امام مقاطع همزمان با این عزادارىها یعنى ماههاى محرم و صفر را براى ارسال پیامهاى تاریخى و کوبنده خود برمىگزیدند و در واقع حضور مردمى در این ماهها بود که موجبات سقوط رژیم را فراهم کرد . در عین حال مردم هم در مراسم عزادارى عاشورا، با آرمانهاى انقلاب اسلامى همدلى بیشتر احساس مىکردند و این آرمانها را کاملا منطبق با آرمانهاى امام حسین (ع) در نهضت عاشورا مىدانستند .
از سوى دیگر در محافل دانشگاهى هم به زدودن مفهوم سنتى عزادارى که بر جامعه شیعى حاکم شده بود، همت گماشتند و عزادارىهاى عاشورا را به عنوان عامل سازنده، حرکتساز و بالنده در اندیشه تشیع معرفى کردند که با گفتمان غالب در آن دوره هیچ قرابتى نداشت . شریعتى به نقد اجتماعى و سیاسى و مذهبى مراسم عزادارى عاشورا از لحاظ فلسفه وجودى و روش عزادارى پرداخت و گفتمانى انقلابى را از عزادارىها ارایه کرد که در جریان انقلاب اسلامى مؤثر بود . شریعتى اصل سوگوارى را یک سنت انقلابى مىداند که از نظر روحى و اعتقادى در پرورش و ایمان و تلطیف روح اخلاقى و عاطفى فرد، اثر عمیق و آموزنده دارد و این سنتبه یک مبارزه دائمى با دستگاه حاکم و نامشروع مىانجامید . شریعتى در آثار خود به این بعد مبارزهجویى و ستم ستیزى عزادارى امام حسین توجه بیشترى کرده، و به دنبال احیاى آثار سیاسى و مذهبى عزدارى امام حسین (ع) بود تا آن را از سکون و آرامش، خارج ساخته، وسیلهاى براى اعتراض و انقلاب و تداوم راه حسین (ع) در دورانهاى مختلف تبدیل کند و نماد دائمى مبارزه با دستگاههاى حکومتى . (14)
همچنین شهید مطهرى روایت جدیدى را از عزادارى براى امام حسین (ع) مطرح کرد که در آن فلسفه عزادارى کاملا متفاوت بود . در گام اول از دیدگاه شهید مطهرى هدف سوگوارى و عزادارى دریافتشفاعت امام حسین (ع) نیست، حتى این فکر، اندیشهاى کاملا خطرناک است: «این فکر، امام حسین (ع) را به کلى مسخ مىکند و او را به صورت سنگر گنهکاران درمى آورد و قیام او را کفاره عمل دیگران قرار مىدهد .» (15)
شهید مطهرى نیز مفهومى انقلابى از عزادارىها ارایه مىدهد:
عزادارى سنتى امروز امام حسین (ع) تبدیل حرکتبه بنیاد است . این عزادارى . . . در اصل فلسفهاش تهییجاحساسات علیه یزیدىها و ابنیزیدىها و به سود حسنىها و حسینىها بوده . در شرایطى که حسین به صورت یکمکتب در یک زمان حضور دارد و سمبل راه و روش اجتماعى معین و نفى کننده راه و روش موجود معین دیگرىاست، یک قطره اشک برایش ریختن . . . یک مبارزه اجتماعى است . (16)
در انقلاب اسلامى کارکرد نمادین نهضتحسینى در تداوم حرکت انقلابى اثر گذارتر بود . روح اندیشه عاشورا در انقلاب اسلامى ایجاد کننده اصلى حرکتبود، ولى مردم براى ادامه حرکت و مجاهدت خویش از این نمادها مدد مىگرفتند که شاید بتوان گفت که اگر روح عاشورایى و منطق قربانى کردن جان و مال رادر راه خدا که از نهضتحسین (ع) سرچشمه گرفته بود، وجود نداشت، انقلاب با این حجم و گستردگى و سرعتبه پیروزى نمىرسید .
به هرحال یکى از مهمترین نمادهاى نهضت عاشورا در فرهنگ سیاسى، عزادارىها بود که تحتالشعاع اندیشههاى انقلابى رهبران انقلاب، عزادارىهاى امام حسین (ع) به محملى براى اعتراض سیاسى تبدیل شد و ماهیتسنتى این عزادارىها را دگرگون ساخت .
اهمیت عزادارىها و ایام و ماههاى عزادارىها در روند انقلاب اسلامى، بسیار جدى است; به نحوى که مهمترین و کوبندهترین راهپیمایىهاى مردمى در روزهاى عاشورا و تاسوعا و در ایام محرم و صفر بود . یکى از این راهپیمایىهاى پرشور، راهپیمایى عاشورا 1357 بود که نقطه پایانى بر عمر رژیم پهلوى محسوب مىشود . در این راهپیمایى حدود 20 میلیون نفر در کل ایران برضد رژیم به حرکت درآمدند و در قطعنامهاى که صادر کردند، قبل از هر چیز بر پیمان خویش با قیام تاریخى امام حسین (ع) تاکید کردند:
«در این روز بزرگ تاریخى عاشورا، روز شهادت شکوهمند الهام بخش سرور آزادگان، پیشوا و امام مسلمین جهان حسین بن على علیه السلام - و یاران رزمنده و وفادارش ملت مبارز ایران با راهپیمایى بزرگ و کم نظیر خود . . . قبل از هر چیز پیوند و پیمان خود را با قیام تاریخى و تاریخساز کربلا و اهداف مقدس بار دیگر تجدید مىکنند .» (17)
در عین حال اهدافى که در همان قطعنامه آورده شده بود، به طور عمده تحت تاثیر انقلاب عاشورا بود که عبارت بود از سقوط و برچیده شدن بساط شاه و رژیم سلطنتى استبداد و برقرارى حکومت عدل اسلامى براساس آراى مردم . (18)
2 . اربعین:
با وجود اینکه سنت اربعین از عزادارىهاى مربوط به عاشورا مجزا نیست، ولى به لحاظ نقشآفرینى مستقل آن شایسته بررسى جداگانه مىباشد . سلسله اربعینها در جریان انقلاب اسلامى به نحوى عمل کرد که موجب ایجاد جنبشى دائمى بر ضد رژیم پهلوى شد و این سنتباعث گردید که انقلاب اسلامى بدون انقطاع به حرکتخود ادامه دهد . این استمرار به نحوى بود که از هر گونه، ابتکار عمل را از رژیم سلب مىکرد و مانع از مدیریتبحران قوى مىشد . شاید اگر این سنت اربعین در جریان انقلاب اسلامى وجود نداشت، هم انگیزه مردم براى حضور در صحنههاى انقلاب کاهش مىیافت و هم رژیم به لحاظ فاصلهاى که بین حرکتهاى مختلف ایجاد مىشد، فرصتبیشترى براى کنترل پیدا مىکرد . همچنین این اربعینها به نحوى بود که کاملا خودجوش بود و به همین دلیل مردم با شور دینى در این مراسمها شرکت مىکردند . اولین اربعینى که در جریان انقلاب اسلامى شکل گرفت، قیام 29 بهمن تبریز بود که در گرامیداشت چهلمین روز سرکوب مردم قم در 19 دىماه صورت گرفت . پس از آن در اربعین شهداى تبریز در یزد قیام گستردهاى صورت گرفت و این حرکتهایى که به خاطر اربعین صورت مىگرفت، به اتحادیه مختلف و با شدت و تا پیروزى انقلاب اسلامى ادامه داشت .
از بعد دیگر خود این مراسم اربعین موجب ایجاد پیوند نزدیکى بین انقلاب اسلامى و حادثه عاشورا بود و از طریق این سنت که ریشه در عاشورا داشت، مردم همدلى بیشترى بین انقلاب اسلامى و انقلاب امام حسین (ع) احساس مىکردند و در نتیجه در راه آن ایثار و جانفشانى مىکردند .
پىنوشتها:
1 . در مورد ماهیت جنبشهاى معاصر اسلامى ر . ک . عباس زارع، آخرین انقلاب قرن، ج دوم، دفتر اول .
2 . ر . ک . حمید عنایت، اندیشه سیاسى اسلام .
3 . تحریرالوسیله، ج 1، ص 437 .
4 . تحریرالوسیله، الجزء الاول، صص 474 - 473 .
5 . صحیفه نور، ج 9، ص 57 .
6 . ر . ک . ایثار و شهادت در مکتب امام خمینى، صص 77 - 45 .
7 . مرتضى، مطهرى، حماسه حسینى، جلد یکم، انتشارات صدرا، 1371، ص 67 .
8 . ر . ک . به على شریعتى مجموعه آثار، ج 19، مقالات ، شهادت، پس از شهادت، بحثى راجع به شهید .
9 . ر . ک . على شریعتى، مجموعه آثار، ج 7، ص 267 .
10 . مرتضى مطهرى، پیرامون انقلاب اسلامى، انتشارات صدرا، 1378، ص55، 188 .
11 . ر . ک . على نظرى مستقرى، فرهنگ عاشورا در سیره و آثار اهل بیت معصومین (ع) در مجموعه مقالات کنگره بینالمللى امام خمینى و فرهنگ عاشورا، دفتر سوم، موسسه تنظیم و نشر آثار امام، 1375 .
12 . صحیفه نور، ج 13، ص 153 .
13 . صحیفه نور، ج 13، ص 153 .
14 . على شریعتى، مجموعه آثار، ج 9 .
15 . مرتضى مطهرى، حماسه حسینى، ج اول نشر صدرا، ص 77، 127 .
16 . مرتضى مطهرى، انقلاب اسلامى، پیشین، ص 29 .
17 . به نقل از جواد منصورى، سیر تکوین انقلاب اسلامى، در دفتر مطالعات سیاسى و بینالمللى 1379، صص 332 - 331 .
18 . همان .