جهانىشدن خارج شدن از تاریخ _1
آرشیو
چکیده
متن
«قسمت اول»
امروزه در بسیارى از محافل علمى و آکادمیک سخن از بحث جهانىشدن، ضرورت یا انتخاب، چگونگى شدن، پیامدها و نتایج آن و . . . مىباشد . برخى تغییر چشمگیر سرمایهدارى جهانى در عرصههاى تولید، توزیع و تجارت را، خصیصه اصلى جهانىشدن مىدانند; ولى به نظر مىرسد که علىرغم عدم اتفاق صاحبنظران در مفهوم جهانىشدن، لااقل تا این اندازه آنان متفقاند که جهانىشدن علاوه بر نگاه محورى به اقتصاد، خصایص بارز دیگرى که ناظر به مسایل سیاسى و فرهنگى مىباشند نیز دارد و نمىتوان خصایص جهانىشدن را در حوزه اقتصاد خلاصه کرد .
براى جهانىشدن، تعاریف مختلفى از سوى دانشمندان علوم سیاسى و روابط بینالملل ارائه شده است که هرچند عمدتا ناظر به یک یا تنها برخى از وجوه جهانىشدن است، اما از آنجایى که هر کدام بخشى از حقیقت و واقعیت جهانىشدن را بازگو مىکنند، براى نیل به درک عمیق از این مفهوم، به ناچار به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
1 . مانوئل کاستلز جهانىشدن را نوعى جامعه شبکهاى (2) مىداند که در ادامه حرکتسرمایهدارى، پهنه اقتصاد، جامعه و فرهنگ را دربر مىگیرد . وى معتقد است که در عصر جهانىشدن، زمان و مکان، داراى معانى جدید و متفاوت از معانى پیشین خود مىباشند . انتقال آنى اطلاعات، دادهها، سرمایهها و امکان ارتباط همزمان میان افراد در نقاط مختلف، عملا فواصل زمانى را از میان برداشته و نظم طبیعى دوران قدیم یا چارچوبهاى مکانیکى جهان صنعتى را به کلى دگرگون ساخته است . مکان نیز به نوبه خود با مفهوم دسترسى یا عدم دسترسى به اطلاعات و ابزار انتقال و پردازش آن ارتباط پیدا کرده است و به این اعتبار «حضور در مکان» معناى تازهاى به خود گرفته، که مىتواند تعیینکننده ارتباط و اتصال شخص به جامعه شبکهاى و یا طرد و حذف او از این مکان فراگیر و در عین حال انحصارى به شمار آید . (3)
2 . گوردون لاکسر، جهانىشدن را در قالب بینالمللى شدن تولید، هماهنگ شدن سلیقهها و معیارها، تحرک بسیار فزاینده سرمایه، آزادسازى، رفع محدودیت، خصوصىسازى، فناورىهاى نوین اطلاعاتى و روندهایى به سوى یک فرهنگ جهانى و زوال دولت - ملت تعبیر کرده است . جیمز میتلمن نیز به همین شکل جهانىشدن را سازماندهى مجدد محدوده تولید، نفوذ متقابل صنایع از طریق مرزها، گسترش بازارهاى مالى، توزیع کالاهاى مصرفى مشابه، جابهجایى وسیع جمعیت و برخوردهاى ناشى از آن میان جوامع مهاجر و ساکن و مزیت در حال ظهور مردمسالارى در سطح جهان توصیف کرده، نتیجه مىگیرد که «مفهوم جهانىشدن، سطوح چندین جانبه تحلیل اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و عقیدتى را به یکدیگر مرتبط مىسازد» . (4)
3 . دیوید هلد در کتاب دموکراسى و نظم جهانى (1996) با وجود داشتن نگاه آسیبشناختى به جهانىشدن، این پدیده را رکتبه سوى نوعى دموکراسى جهانىشهرى (5) مىبیند که در عین حال، تکثر فرهنگى و اقتصادى را نیز در خود خواهد داشت . شارلوت بریتوتون و جى . پانتون نیز در کتاب سیاست جهانى (1996) به همین دیدگاه نزدیک شدهاند .
4 . جام تام لینسون جهانىشدن را فرایند توسعه سریع پیوندهاى پیچیده میان جوامع و فرهنگها، نهادها و افراد در سراسر جهان مىداند .
5 . هاروى جهانىشدن را فرایندى مىداند که در آن زمان و مکان به اشد وجه فشرده شده و فاصلهها به کمترین مقدار ممکن رسیدهاند و در آن روابط اجتماعى در سه حوزه اقتصاد، فرهنگ و سیاستبسط یافته است .
البته در خصوص فشرده شدن زمان و مکان در عصر جهانىشدن، دکتر رضا داورى نقد و تحلیلى دارند که هرچند مفصل مىباشد به علت نکات بدیع و طرح سؤالات دقیق در آن عینا آورده مىشود:
«جهانىشدن فشرده شدن زمان و مکان است . به نظر مىرسد سادهترین معناى این سخن، کوتاه شدن فاصلههاى زمانى و مکانى باشد; اما این امر چنان که همه مىدانند بهتدریج صورت گرفته است . از زمانى که ژول ورن آثار خود و مثلا بیست هزار فرسنگ زیر دریا را مىنوشت تا این زمان، فاصلهها کم و بیش کوتاه شده است; اما فشرده شدن زمان و مکان را صرف کوتاه شدن فاصلهها نباید دانست; مگر اینکه بگوییم این کم شدن به جایى مىرسد که دیگر فاصلهاى نمىماند . اکنون فاصله مکانى تقریبا حذف شده است، اما آیا فاصله زمانى هم میان مناطق جهان و نحوه زندگى گروهها و طوایف و اقوام آدمى وجود ندارد؟ زمان سه زمان است: یکى زمان کار که مىتوان با مسامحه آن را زمان تقویم خواند . این زمان که وجه مکانیکى آن ظاهرتر است، گرچه اکنون مستقل از زمان تجدد نیست، گذشته و آیندهاش کم و بیش از یک جنس و سنخ است و با ملاک ساعتسنجیده مىشود . زمان دیگر زمان تاریخى است . این زمان حدود مقبولیت و مشروعیت گفتار و کردار و مناسبات مردمان و قواعد زندگى آنان را معین مىکند . در حقیقت هر فرهنگ و تمدن با یک زمان تاریخى قوام پیدا مىکند به این جهت زمانهاى تاریخى موازى مىتوانند وجود داشته باشند . زمان جهان کنونى زمان مدرن است . داعیه این بود و هنوز هم کسانى برآنند که زمان مدرنیته، زمان همه تمدنها و فرهنگهاست و با فرا رسیدن زمان مدرنیته، همه فرهنگها و تمدنهاى دیگر به گذشته تعلق پیدا مىکنند . این داعیه بىوجه نیست; به شرط اینکه زمان مدرنیته را زمان مطلق ندانیم و دریابیم که این زمان هم دیر یا زود پایان مىیابد . زمان سوم زمان و وقت تفکر است . این زمان نه اندازه گرفتنى است و نه با زمان هیچ فرهنگ و تمدنى اشتباه مىشود . این زمان اصل و بنیاد همه زمانهاى دیگر است . با این زمان و در این وقت که در آغاز یک تاریخ قرار دارد، اصول و بنیاد همه زمانهاى دیگر است . با این زمان و در این وقت که در آغاز یک تاریخ قرار دارد، اصول اساسى آن تاریخ ظاهر مىشود . زمان تاریخى ادامه این زمان نیست; بلکه بسط و گسترش و تفصیل آن است . این زمان تکرار و تجدد مىشود . به اصطلاح اهل فلسفه کم پیوسته غیرقارالذات نیست . اکنون ببینیم جهانىشدن به کدامیک از این زمانها تعلق دارد . زمان سوم، خاص هیچ قوم و مردمى نیست; بلکه زمان متفکران است . این زمان که از آن به دمها و احوال نیز مىتوان تعبیر کرد، در زمان تاریخى بسط و دوام مىیابد; چنانکه تاریخ تجدد فىالمثل بسط و تفصیل اصول و قواعدى است که متفکران و فیلسوفان و شاعران و رنسانس آنها را یافته و بنیاد کردهاند . تا پایان قرن هجدهم این زمان به اروپاى غربى اختصاص داشت . از آن زمان آمریکاى شمالى نیز با اروپاى غربى شریک شد، اما داعیه این بود که تنها زمان و تاریخى که لایقشان آدمى است، همین زمان و تاریخ منورالفکرى و تجدد است . علم تاریخ که در این زمان به وجود آمد، تمام گذشته اقوام را تابع تاریخ تجدد کرد; گویى تجدد مرحله پایانى عمر بشر است . مظاهر مهم زمان، تجدد سیستم عقلى در مدیریت و اقتصاد و سیاست و تکنولوژى و علم است . اگر جهانىشدن انتشار صورتهایى از این مظاهر در سراسر جهان باشد، این امر از چند قرن پیش آغاز شده و تاکنون مراحلى را پیموده است . حتى مىتوان گفت صفت تجدد، جهانىشدن است; اما وقتى مىگویند مرحله اخیر تاریخ تجدد (و به قول بعضى جامعهشناسان مرحله اخیر تاریخ جامعهشناسى) جهانىشدن است، جهانىشدن باید چیزى بیش از انتقال و رشد تکنولوژى و مصرف اشیاى تکنیک باشد . مراحلى که در تاریخ تشخیص داده مىشود، هر یک وصف و صفتى ممتاز دارد . دوران جهانىشدن، گرچه دوران شدت انتشار و رواج اصول و آیینهاى غربى در کشورهاى آسیا و آفریقاست، اما این انتشار سریع را حقیقت جهانىشدن نمىتوان دانست، یعنى حقیقت و ماهیت دوران اخیر در تشدید انتشار تکنولوژى مصرفى خلاصه نمىشود . مخصوصا توجه باید کرد که تحول و تغییر، صرفا در جهان نیمهمتجدد صورت نمىگیرد، بلکه مرکز و کانون یا کانونهاى تجدد، دستخوش تغییر شده است . گفتهاند که دوره جهانىشدن دوره فشردگى زمان است . فشرده شدن زمان، تعبیر بسیار مبهمى است . البته زمان کار در عصر ما آشکارا فشرده است . اما حقیقتیک عصر را در زمان کار مشترک که قابل اندازهگیرى است، نمىتوان یافت . جهانىشدن مرحلهاى از تاریخ تجدد است و به این جهت، باید وصف مرحله اخیر تجدد را یافت، اما زمان تجدد فشرده شده است . زمان چگونه فشرده مىشود؟ توجه کنیم که زمان ما را عصر ارتباطات نامیدهاند . وسایل ارتباطات در جهان توسعهیافته ساخته مىشود و خیلى زود در سراسر جهان، مصرف همگانى و غالبا تفننى پیدا مىکند . اما ارتباطات را به تکنولوژى ارتباطات محدود نباید دانست . اگر همه جهان، مصرفکننده اینترنتاند، ظاهرا باید امور مشترکى که در همه جهان قابل مبادله باشد، به وجود آمده باشد و این نشانه نوعى وحدت است . اما اولا این وحدت سطحى است . کشورهاى توسعهنیافته مثلا با اینترنتبیشتر بازى مىکنند و نیازهاى روانشناسى خود را با آن مرتفع مىسازند . ثانیا با مشارکت در مصرف و آداب ظاهرى نمىتوان در یک تاریخ و زمان تاریخى سهیم شد . پس در جریان جهانىشدن، زمان تاریخى تجدد و حتى زمان کار جهان متجدد حقیقتا بسط و انتشار نیافته و شاید بتوان گفت که به یک معنى فشرده و حبس شده است . به عبارت دیگر زمان تجدد در تلاقى با وقت پستمدرن به رکود دچار شده است . امروز بیش از هر وقت از زمان تجدد بحث مىشود; اما گویى دیگر زمان تجدد بسته شده است و بسط نمىیابد، بلکه ثمرات تجدد به همه جا مىرود; چنانکه آثار تجدد هرگز به این اندازه همه جاگیر نبوده است . در نظر آوریم که زمان، زمان آینده و امید است . اما در آیینه زمان، تجدد دیگر جلوه امید پیدا نیست . ممکن است که بسیارى از مردمان سراسر جهان تجدد و مزایاى آن را در قیاس با نظم بسته و متحجر زندگى خود بپسندند و طلب کنند، اما آنچه را که مىتوانند از تجدد به دست آورند، به زمان حال تعلق دارد و چیزى از گذشته و آینده با آن نیست . اگر چنین باشد به پدید آمدن یک فرهنگ جهانى نمىتوان امیدوار بود . پس در حقیقت جهانىشدن، جهانىشدن فرهنگ تجدد نیست و با آن یک فرهنگ جهانى جدید نیز قوام نمىیابد . جهانىشدن در عین حال که جهان را به دهکده کوچک جهانى، تبدیل کرده است، اختلافها و جدایىها و شاید نابخردىهایى را نیز با خود مىآورد . این دهکده، دهکده غربت و ملال و بیگانگى است . در وصف جهان جهانى شده اجمالا مىتوان گفت:
1 . انقباض زمان تجدد موجب شده است که امداد این زمان به زمان رسمى کار، به خصوص در مناطق توسعه نیافته و نیمهمتجدد به حداقل برسد یا قطع شود و در نتیجه اذهان مردم و امور کشورها دستخوش آشوب و پراکندگى شده است .
2 . جدایى از زمان تجدد به معناى بىعالم شدن و بیرون افتادن از تاریخ است . وقتى زمان تجدد آینده داشت، مجالى براى زمان و تاریخ دیگر نمىشناخت، اما اکنون که افق آینده تجدد چندان روشن نیست، هم جنگ تمدنها مطرح است و هم از گفتوگوى تمدنها و فرهنگها استقبال مىشود . فرهنگ دوره جهانىشدن در حقیقت مجموعهاى از فرهنگهاى جدید و قدیم است که گاهى با هم مىجنگند و گاهى با هم از در صلح و تفاهم و همزبانى درمىآیند .
3 . زندگى بشر در دوران جهانىشدن، به اقتضاى تحول سریع تکنیک مصرفى دستخوش تحول و احیانا آشوب و آشفتگى مىشود . نظم جهان کنونى دیگر متکى بر تفکر نیست و وظیفه فرهنگ را نیز نظام تولید تکنولوژى مصرفى به عهده گرفته است و انجام مىدهد» . (6)
1 . رایزمن جوامع را سه دسته مىکند:
- جامعه سنت راهبر که در آن، سنتها قالب رفتار جمعى است;
- جامعه درون راهبر که در آن، عقل مبناى رفتار اجتماعى مىباشد .
- جامعه دگر راهبر که در آن، فرد به جاى اینکه خودش فکر کند، دیگران (وسایل ارتباط جمعى) براى وى تصمیم مىگیرند . رایزمن از این جامعه دگر راهبر به عصر جهانىشدن یاد مىکند .
2 . مارتین البرو جهانىشدن را به فرایندهایى که بر اساس آن همه مردم جهان در جامعهاى واحد و فراگیر به هم مىپیوندند، تعریف مىکند . (7)
3 . مکگرو، مفهوم جهانىشدن را به افزایش شمار پیوندها و ارتباطات متقابلى که فراتر از دولتها دامن مىگسترند و نظام جهانى را مىسازند، تعریف مىکند . (8)
4 . امانوئل ریشتر، جهانىشدن را شکلگیرى شبکهاى مىداند که طى آن، اجتماعاتى که پیش از این در کره خاکى، دورافتاده و منزوى بودند، در وابستگى متقابل و وحدت جهانى ادغام مىشوند . البته این وابستگى، از نوع وابستگى متقابل و دوجانبه که در ادبیات روابط بینالملل، تعریف مشخصى دارد، نیست; بلکه وابستگى حاصل از ارتباطات متقابلى است که در بین جوامع همگراى اقتصادى یا فرهنگى و یا حتى سیاسى ایجاد مىشود و بر غیر همگرایان نیز تاثیرگذار است . (9)
5 . مارس ویلیامز، از جهانىشدن به مرحله شدیدى از فشردگى زمان و مکان یاد مىکند که داراى تاثیر گیجکننده و مخربى بر شیوههاى سیاسى - اقتصادى، توازن قدرت طبقات و نیز بر زندگى فرهنگى و اجتماعى مىگذارد . (10)
6 . آنتونى ماکفرو، در کتابش، تاخیر بررسىهاى جهانى، جهانىشدن را فرایندى مبتنى بر چهار تحول مىبیند: رقابتقدرتهاى بزرگ، نوآورىهاى تکنولوژیک، جهانىشدن تولید و مبادله، تجدد و نوگرایى . (11)
7 . فرهنگ رجایى، معتقد است که سه اصل بنیادین، شاخصهاى مهم عصر جهانىشدن مىباشد: در جهان آینده نمىتوان به مادیگرى بدون نظر به متافیزیک توجه نمود; در جهان آینده نمىتوان به دیندارى، بدون توجه به دنیا توجه نمود; در جهان آینده، اینترنتبا شبکه عظیم ارتباطاتىاى که به وجود مىآورد، همه دنیا را به هم متصل مىکند . (12)
8 . دکتر ایرانزاده، معتقد است که جهانىشدن در مفهوم عام آن عبارت است از ادغام شدن بازارهاى جهانى در زمینههاى تجارت و سرمایهگذارى مستقیم و جابهجایى و انتقال سرمایه، نیروى کار و فرهنگ در چارچوب سرمایهدارى و آزادى بازار و نهایتا سر فرود آوردن جهان در برابر قدرتهاى جهانى بازار که منجر به شکافته شدن مرزهاى ملى و کاسته شدن از حاکمیت دولتخواهد شد . عنصر اصلى و اساسى در این پدیده، شرکتهاى بزرگ چندملیتى و فراملى هستند . در هر حال، مىتوان از جهانىشدن به فرایندى یاد کرد که در آیینه آن، جهان در دو بعد زمان و مکان، کوچک و فشرده دیده مىشود و همه اشیاى درون آن خصلتى گسترده و فراگیر به مقیاس جهانى پیدا کردهاند . (13)
از مجموعه تعاریف فوق چند نکته برمىآید:
الف: مجموعه تعاریف فوق، کلیدواژههاى ذیل را درباره جهانىشدن مطرح مىکنند: فشردگى زمان و مکان (کاستلز، هاروى و ویلیامز) ; یکپارچگى سیستم (تافلر، قزلسفلى و الجابرى) ; شبکهاى بودن (کاستلز) ; توفق نظام سرمایهدارى (ایرانزاده و الجابرى) ; وابستگى عمومى (فرانک و والرشتاین) و . . . .
ب: اکثر تعاریف جهانىشدن، ناظر به بخشى و وجهى از وجوه و ابعاد جهانىشدن مىباشد و نه همه آن .
ج: تعریف مجمل، متکثر، متضاد و غیردقیق از جهانىشدن، نشان مىدهد که جهانىشدن، پدیده نوظهورى است که تا کنون دانشمندان رشتههاى مختلف علمى، نتوانستند درباره آن به تعریف واحد و جامعى برسند .
د: اکثر قریب به اتفاق تعاریف جهانىشدن، تحقق جهانىشدن را امرى مسلم و حتمىالوقوع مىپندارند و بىآنکه در اصل تحقق و ضرورت آن، تحقیق دقیقى ارایه دهند، به راهکارهایى درباره کیفیت، جهت، موانع، ابزار و شیوههاى تحقق آن مىپردازند .
2 . تاریخچه
هرچند میشل سر، فیلسوف فرانسوى، وقتى که با واژه GLOBAL روبهرو شد، گفت اولین بار یونانىها بودند که واژه جهانىشدن را در ذیل مفهوم کلى و کلیات مطرح کردند، (14) اما حقیقت این است که طرح جهانىشدن تاریخ غربى رؤیاى قرن هیجدهم بود و این رؤیا را چندان صادق مىدانستند که نگرانىهاى بعضى از بنیانگذاران تجدد (مثل کانت) و صاحبنظران و نویسندگانى مانند دنى دیدرو و مارکى دوساد به چیزى گرفته نشد . در فلسفه و ادبیات قرن نوزدهم آثار بیشترى از تردید و تزلزل آشکار شده بود; اما این آثار هم چندان به چشم نیامد و ظاهرا در گردش چرخه تاریخ اروپا تاثیرى نداشت . گوشهاى قرن نوزدهم، صداى نیچه را نشنید و مدتى طول کشید تا دریافتند که طرح ناخودآگاه فروید، صرف یک تئورى روانشناسى یا روانپزشکى نیست; بلکه فاعل خودبنیاد علم و عمل، چون و چرا کرده بود، اما اینها و بحثهاى مهمتر و صریحترى که در نیمه اول قرن بیستم پیش آمد، گرچه نوعى تشکیک در مطلق انگاشتن و دوام تمدن غربى بود، اما هیچ اشارهاى در آنها به رقابت تمدنهاى دیگر (گذشته) با تمدن غربى نبود . حتى توینبى و اشپنگلر هم که خبر از اجل و مرگ تاریخ غربى دادند نگفتند که تمدن یا تمدنهایى در مقابل تمدن غربى وجود دارد . آنها نمىتوانستند از مرکز و پیرامون یا از متن و حاشیه بحث کنند; زیرا در نظرشان یک تمدن زنده و پویا وجود داشت و بقیه تمدنها مرده و ساکن بودند . با فرض این سکون و مردگى است که مىتوان از طرح مرکز و پیرامون سخن گفت . جهان ساکن و پژمرده، مىتواند حاشیه و پیرامون یک جهان زنده باشد و از آن نیرو و حیات بگیرد، اما وقتى تاریخهاى دیگرى غیر از تاریخ غربى قایل باشیم، آن تاریخها حاشیه و پیرامون متن و مرکز غربى نیستند، بلکه خود تاریخها و تمدنها مستقلند . (15) اما توسعه و گسترش تمدن غرب از طریق توسعه تکنولوژى، منجر به حل شدن سایر تمدنها در تمدن غرب شد و از این پس، هیچ استقلالى براى تمدنهاى غیرغربى نماند .
این روند و فرایند حل شدن تمدنها در تمدن غرب در قرن بیستم، پس از دهه 1970 وارد مرحله جدیدى شد و با سرعت تمام و در عرض یک دهه، به همه دنیا تسرى یافت; تا جایى که به دلیل حرکت همه تمدنها به سوى یکسان شدن، براى توضیح این روند در اوایل دهه 1980 به بعد، مفهوم جهانىشدن به کار گرفته شد و در دهه 1990 ظهور و بروز عینىترى پیدا کرد .
1- 2 . عوامل مؤثر در جهانىشدن
هرچند مىتوان گفت طبع فزونخواه سرمایهدارى - حتى در روند طبیعى تکامل خود - به ناچار سر از جهانىشدن درمىآورد، لیکن به لحاظ تاریخى، برخى عوامل باعثشدند تا این روند شدت یابد و راه را براى گسترش سرمایهدارى و تحقق عصر جهانىشدن بازتر کنند .
عوامل عبارتند از:
1- 2- 1 . به وجود آمدن شرکتهاى چندملیتى
شرکتهاى بزرگ فراملیتى (16) از اوایل قرن بیستم با سرمایه تقریبا کمى کار خودشان را در آمریکا - آن هم عمدتا در محورهاى فرهنگى - شروع کردند و کمتر از چند دهه، پشتوانه ارزى خود را به چندین برابر سرمایه نخستخود رساندند . این شرکتها پس از جنگ جهانى دوم، فعالیتهاى اقتصادى خود را حتى بیش از برنامههاى فرهنگىشان گسترش دادند . تا جایى که از سه دهه قبل، یعنى از اوایل 1970 به بعد، گستره فعالیتهاى آنها به قدرى توسعه یافت که بسیارى از این شرکتها در اکثر کشورها داراى نمایندگى شدند . برخى از این شرکتها مثل مکدونالد داراى 5 میلیون نیروى کار - یعنى بیشتر از جمعیتیک یا چند کشور کوچک - با سرمایهاى بیش از سرمایه چند کشور در حال توسعه هستند . امروزه بیش از یکصد شرکت غولپیکر چندملیتى که خود داراى بیش از 60 هزار شرکت فراملى کوچکترند، بر اقتصاد جهان سیطره دارند .
ظهور این شرکتها به خصوصىسازى بسیارى از شرکتهاى دولتى، آزادسازى بازارهاى ملى، کمرنگ شدن مرزهاى ملى و به وجود آمدن رقابتشدید بین آنها انجامیده است که هر یک از اینها به نوبه خود تحقق امر جهانىشدن را تسریع بخشیده است .
1- 2- 2 . شکلگیرى سازمانهاى بینالمللى
پس از جنگ جهانى دوم، سازمان ملل متحد، به منظور جلوگیرى از جنگهاى جهانى دیگر و کنترل کشورهاى گسترشطلب، تاسیس شد . این سازمان براى عینیتبخشیدن به بسیارى از اهداف منشور خود، به وجود سازمانهاى بینالمللى دیگرى مثل سازمان حقوق بشر جهانى، سازمان دادگسترى بینالمللى و . . . که در طول و یا عرض آن و به عنوان بازوى اجرایى آن عمل کنند، نیاز داشت . بدین منظور برخى سازمانهاى وابسته به سازمان ملل، ایجاد شدند . کمکم سازمانهاى بینالمللى غیردولتى دیگرى مثل کمیته بیناللملى صلیب سرخ جهانى (1863)، انجمن حقوق بینالملل (1873)، انجمن ادبیات و هنر (1878)، اتحادیه بینالمجالسین (1889)، اتاق بازرگانى بینالمللى (1919) و . . . به وجود آمدند . توسعه کمى و کیفى این سازمانها، مخصوصا با پیوستن بسیارى از کشورها، باعثشد تا مرزهاى ملى و حاکمیت کشورها بر آنها کمرنگ شود . تا جایى که امروزه تعداد بسیارى از این سازمانها با عضویتبسیارى از کشورها وجود دارند . این امر نیز تحقق پروسه جهانىشدن را سرعتبخشید . (17)
1- 2- 3 . پیدایش بازار مشترک اروپا
بازار مشترک در سال 1957 در ضمن توافقنامه رم و با عضویتبلژیک، فرانسه، ایتالیا، لوزامبورگ، هلند و آلمان غربى به وجود آمد . کمى بعد انگلستان، دانمارک و ایرلند و در 1981 یونان و در 1986 اسپانیا و پرتغال به آنها پیوستند . تاثیر بازار مشترک در بسترسازى براى تحقق جهانىشدن، هماهنگ کردن سیاست اقتصادى کشورهاى عضو و برداشتن موانع تجارى فیمابین آنها بود . این امر خودبخود منجر به روى کار آمدن نوعى اقتصاد باز و هماهنگ شد; چیزى که در عصر جهانىشدن، به نحو بارزتر و دقیقترى محقق مىشود .
1- 2- 4 . تجربه اقتصادى چین
پس از مرگ مائو، چین در دهه 1980 اهداف اقتصادى تازه با ساختار اقتصادى جدیدى اعلام کرد و به دنبال آن، بسیارى از سازمانها و شرکتها دستبه تجدید ساختار زدند و شرکتهاى خصوصى و کوچک تاسیس کردند . این شرکتها جذب بازار دستنخورده و با ظرفیت تولیدى بسیار شدند; به طورى که در سال 1993 بیش از 3000 شرکت چینى با شرکتهاى خارجى دادوستد داشتند و کشور چین داراى 300 منطقه آزاد اقتصادى بود . این امر، ضمن اینکه باعث ایجاد رقابت در بین شرکتهاى سایر کشورها مثل آمریکا و ژاپن شد، مرزهاى بینالمللى را هم بسیار کمرنگ جلوه مىداد .
1- 2- 5 . قرارداد تجارت آزاد آمریکاى شمالى (نفتا)
قرارداد نفتا در اوایل دهه 1990 به وسیله نمایندگان رییسجمهور آمریکا (جورج بوش)، نخستوزیر کانادا (برایان مالرونى) و رییسجمهور مکزیک (کارلوس سالیناس دوگورتاى) بسته شد . طبق این قرارداد، تعرفههاى گمرکى و سایر موانعى را که بر سر راه تجارت شرکتها و افراد در این سه کشور قرار داشت، از میان برداشت . این امر نیز ضمن اینکه آمریکاى شمالى را به نوعى به سوى جهانىشدن دعوت مىکرد، الگویى براى سایر قراردادها شد . تاسیس سازمان اپیک نیز همین نقش را مىتواند داشته باشد .
1- 2- 6 . پیدایش جامعه اروپا
جامعه اروپا در سال 1992 تشکیل شد . هدف این جامعه، آن بود که موانع تجارى بین کشورهاى عضو را از میان بردارد و موجب تقویت وحدت سیاسى در اروپا شود . این امر، سبب شد که کشورهاى اروپایى بیشتر به شکل یک کل واحدى که عناصر آن بیشترین ارتباط متقابل را با یکدیگر دارند درآیند . ضمن اینکه جامعه اروپا کشورهاى عضو را ترغیب و تشویق به همکارى و ارتباط هرچه بیشتر با سایر کشورها مىکرد که به نوبه خود وابستگى همه کشورها در مقیاس جهانى را به دنبال داشت .
1- 2- 7 . جهانىشدن بازارها و اقتصاد جهانى
بین سالهاى 1960 تا 1990 در حالى که تولید جهانى از 7110 به 21600 میلیارد دلار افزایش یافت، بازار صادرات جهان از 8/129 میلیارد دلار به 3382 میلیارد دلار جهش کرد . به عبارت دیگر، تولید جهانى سه برابر، ولى صادرات 26 برابر شد . رشد تقریبا 9 برابر صادرات نسبتبه تولید، گویاى جهانىشدن بازار مصرف کالاها و خدمات و نقش صادرات به عنوان موتور توسعه اقتصادى است . این بدان معنا است که بهتدریج، تز یک سویه مشتریان برونمرزى تولیدات داخلى کشورها افزوده شده و از سوى دیگر مشتریان درونمرزى کشورها نیز براى رفع خواستههاى خویش به تولیدکنندگان خارجى روى مىآورند و لذا مقدار کمترى از مصرف داخلى در اختیار تولیدکنندگان داخلى در هر کشور قرار مىگیرد . قطعا در این صورت، تدریجا بنگاههاى اقتصادى براى بقاء و موقعیتخود ناچارند هرچه بیشتر پاسخگوى تقاضاهاى برونمرزى یا غیرخودى باشند و این امر، ابتدا مشوق برونگرایى و سپس جهانىشدن بنگاههاى اقتصادى و نهایتا جهانشمول شدن اقتصاد کشورها مىشود . (18)
البته ذکر عوامل فوق بدین معنا نیست که اگر این عوامل نبودند، جهانىشدن محقق نمىشد; مسیرى که جهان سرمایهدارى در پیش گرفته بود خودبخود مقتضى ظهور چنین بسترهاى مناسبى بوده و در مسیر رشد و توسعه خود، لاجرم به بسط و گسترش بسترهاى ظهور و حضورش نیز نیازمند بوده است .
ادامه دارد
امروزه در بسیارى از محافل علمى و آکادمیک سخن از بحث جهانىشدن، ضرورت یا انتخاب، چگونگى شدن، پیامدها و نتایج آن و . . . مىباشد . برخى تغییر چشمگیر سرمایهدارى جهانى در عرصههاى تولید، توزیع و تجارت را، خصیصه اصلى جهانىشدن مىدانند; ولى به نظر مىرسد که علىرغم عدم اتفاق صاحبنظران در مفهوم جهانىشدن، لااقل تا این اندازه آنان متفقاند که جهانىشدن علاوه بر نگاه محورى به اقتصاد، خصایص بارز دیگرى که ناظر به مسایل سیاسى و فرهنگى مىباشند نیز دارد و نمىتوان خصایص جهانىشدن را در حوزه اقتصاد خلاصه کرد .
براى جهانىشدن، تعاریف مختلفى از سوى دانشمندان علوم سیاسى و روابط بینالملل ارائه شده است که هرچند عمدتا ناظر به یک یا تنها برخى از وجوه جهانىشدن است، اما از آنجایى که هر کدام بخشى از حقیقت و واقعیت جهانىشدن را بازگو مىکنند، براى نیل به درک عمیق از این مفهوم، به ناچار به برخى از آنها اشاره مىکنیم:
1 . مانوئل کاستلز جهانىشدن را نوعى جامعه شبکهاى (2) مىداند که در ادامه حرکتسرمایهدارى، پهنه اقتصاد، جامعه و فرهنگ را دربر مىگیرد . وى معتقد است که در عصر جهانىشدن، زمان و مکان، داراى معانى جدید و متفاوت از معانى پیشین خود مىباشند . انتقال آنى اطلاعات، دادهها، سرمایهها و امکان ارتباط همزمان میان افراد در نقاط مختلف، عملا فواصل زمانى را از میان برداشته و نظم طبیعى دوران قدیم یا چارچوبهاى مکانیکى جهان صنعتى را به کلى دگرگون ساخته است . مکان نیز به نوبه خود با مفهوم دسترسى یا عدم دسترسى به اطلاعات و ابزار انتقال و پردازش آن ارتباط پیدا کرده است و به این اعتبار «حضور در مکان» معناى تازهاى به خود گرفته، که مىتواند تعیینکننده ارتباط و اتصال شخص به جامعه شبکهاى و یا طرد و حذف او از این مکان فراگیر و در عین حال انحصارى به شمار آید . (3)
2 . گوردون لاکسر، جهانىشدن را در قالب بینالمللى شدن تولید، هماهنگ شدن سلیقهها و معیارها، تحرک بسیار فزاینده سرمایه، آزادسازى، رفع محدودیت، خصوصىسازى، فناورىهاى نوین اطلاعاتى و روندهایى به سوى یک فرهنگ جهانى و زوال دولت - ملت تعبیر کرده است . جیمز میتلمن نیز به همین شکل جهانىشدن را سازماندهى مجدد محدوده تولید، نفوذ متقابل صنایع از طریق مرزها، گسترش بازارهاى مالى، توزیع کالاهاى مصرفى مشابه، جابهجایى وسیع جمعیت و برخوردهاى ناشى از آن میان جوامع مهاجر و ساکن و مزیت در حال ظهور مردمسالارى در سطح جهان توصیف کرده، نتیجه مىگیرد که «مفهوم جهانىشدن، سطوح چندین جانبه تحلیل اقتصادى، سیاسى، فرهنگى و عقیدتى را به یکدیگر مرتبط مىسازد» . (4)
3 . دیوید هلد در کتاب دموکراسى و نظم جهانى (1996) با وجود داشتن نگاه آسیبشناختى به جهانىشدن، این پدیده را رکتبه سوى نوعى دموکراسى جهانىشهرى (5) مىبیند که در عین حال، تکثر فرهنگى و اقتصادى را نیز در خود خواهد داشت . شارلوت بریتوتون و جى . پانتون نیز در کتاب سیاست جهانى (1996) به همین دیدگاه نزدیک شدهاند .
4 . جام تام لینسون جهانىشدن را فرایند توسعه سریع پیوندهاى پیچیده میان جوامع و فرهنگها، نهادها و افراد در سراسر جهان مىداند .
5 . هاروى جهانىشدن را فرایندى مىداند که در آن زمان و مکان به اشد وجه فشرده شده و فاصلهها به کمترین مقدار ممکن رسیدهاند و در آن روابط اجتماعى در سه حوزه اقتصاد، فرهنگ و سیاستبسط یافته است .
البته در خصوص فشرده شدن زمان و مکان در عصر جهانىشدن، دکتر رضا داورى نقد و تحلیلى دارند که هرچند مفصل مىباشد به علت نکات بدیع و طرح سؤالات دقیق در آن عینا آورده مىشود:
«جهانىشدن فشرده شدن زمان و مکان است . به نظر مىرسد سادهترین معناى این سخن، کوتاه شدن فاصلههاى زمانى و مکانى باشد; اما این امر چنان که همه مىدانند بهتدریج صورت گرفته است . از زمانى که ژول ورن آثار خود و مثلا بیست هزار فرسنگ زیر دریا را مىنوشت تا این زمان، فاصلهها کم و بیش کوتاه شده است; اما فشرده شدن زمان و مکان را صرف کوتاه شدن فاصلهها نباید دانست; مگر اینکه بگوییم این کم شدن به جایى مىرسد که دیگر فاصلهاى نمىماند . اکنون فاصله مکانى تقریبا حذف شده است، اما آیا فاصله زمانى هم میان مناطق جهان و نحوه زندگى گروهها و طوایف و اقوام آدمى وجود ندارد؟ زمان سه زمان است: یکى زمان کار که مىتوان با مسامحه آن را زمان تقویم خواند . این زمان که وجه مکانیکى آن ظاهرتر است، گرچه اکنون مستقل از زمان تجدد نیست، گذشته و آیندهاش کم و بیش از یک جنس و سنخ است و با ملاک ساعتسنجیده مىشود . زمان دیگر زمان تاریخى است . این زمان حدود مقبولیت و مشروعیت گفتار و کردار و مناسبات مردمان و قواعد زندگى آنان را معین مىکند . در حقیقت هر فرهنگ و تمدن با یک زمان تاریخى قوام پیدا مىکند به این جهت زمانهاى تاریخى موازى مىتوانند وجود داشته باشند . زمان جهان کنونى زمان مدرن است . داعیه این بود و هنوز هم کسانى برآنند که زمان مدرنیته، زمان همه تمدنها و فرهنگهاست و با فرا رسیدن زمان مدرنیته، همه فرهنگها و تمدنهاى دیگر به گذشته تعلق پیدا مىکنند . این داعیه بىوجه نیست; به شرط اینکه زمان مدرنیته را زمان مطلق ندانیم و دریابیم که این زمان هم دیر یا زود پایان مىیابد . زمان سوم زمان و وقت تفکر است . این زمان نه اندازه گرفتنى است و نه با زمان هیچ فرهنگ و تمدنى اشتباه مىشود . این زمان اصل و بنیاد همه زمانهاى دیگر است . با این زمان و در این وقت که در آغاز یک تاریخ قرار دارد، اصول و بنیاد همه زمانهاى دیگر است . با این زمان و در این وقت که در آغاز یک تاریخ قرار دارد، اصول اساسى آن تاریخ ظاهر مىشود . زمان تاریخى ادامه این زمان نیست; بلکه بسط و گسترش و تفصیل آن است . این زمان تکرار و تجدد مىشود . به اصطلاح اهل فلسفه کم پیوسته غیرقارالذات نیست . اکنون ببینیم جهانىشدن به کدامیک از این زمانها تعلق دارد . زمان سوم، خاص هیچ قوم و مردمى نیست; بلکه زمان متفکران است . این زمان که از آن به دمها و احوال نیز مىتوان تعبیر کرد، در زمان تاریخى بسط و دوام مىیابد; چنانکه تاریخ تجدد فىالمثل بسط و تفصیل اصول و قواعدى است که متفکران و فیلسوفان و شاعران و رنسانس آنها را یافته و بنیاد کردهاند . تا پایان قرن هجدهم این زمان به اروپاى غربى اختصاص داشت . از آن زمان آمریکاى شمالى نیز با اروپاى غربى شریک شد، اما داعیه این بود که تنها زمان و تاریخى که لایقشان آدمى است، همین زمان و تاریخ منورالفکرى و تجدد است . علم تاریخ که در این زمان به وجود آمد، تمام گذشته اقوام را تابع تاریخ تجدد کرد; گویى تجدد مرحله پایانى عمر بشر است . مظاهر مهم زمان، تجدد سیستم عقلى در مدیریت و اقتصاد و سیاست و تکنولوژى و علم است . اگر جهانىشدن انتشار صورتهایى از این مظاهر در سراسر جهان باشد، این امر از چند قرن پیش آغاز شده و تاکنون مراحلى را پیموده است . حتى مىتوان گفت صفت تجدد، جهانىشدن است; اما وقتى مىگویند مرحله اخیر تاریخ تجدد (و به قول بعضى جامعهشناسان مرحله اخیر تاریخ جامعهشناسى) جهانىشدن است، جهانىشدن باید چیزى بیش از انتقال و رشد تکنولوژى و مصرف اشیاى تکنیک باشد . مراحلى که در تاریخ تشخیص داده مىشود، هر یک وصف و صفتى ممتاز دارد . دوران جهانىشدن، گرچه دوران شدت انتشار و رواج اصول و آیینهاى غربى در کشورهاى آسیا و آفریقاست، اما این انتشار سریع را حقیقت جهانىشدن نمىتوان دانست، یعنى حقیقت و ماهیت دوران اخیر در تشدید انتشار تکنولوژى مصرفى خلاصه نمىشود . مخصوصا توجه باید کرد که تحول و تغییر، صرفا در جهان نیمهمتجدد صورت نمىگیرد، بلکه مرکز و کانون یا کانونهاى تجدد، دستخوش تغییر شده است . گفتهاند که دوره جهانىشدن دوره فشردگى زمان است . فشرده شدن زمان، تعبیر بسیار مبهمى است . البته زمان کار در عصر ما آشکارا فشرده است . اما حقیقتیک عصر را در زمان کار مشترک که قابل اندازهگیرى است، نمىتوان یافت . جهانىشدن مرحلهاى از تاریخ تجدد است و به این جهت، باید وصف مرحله اخیر تجدد را یافت، اما زمان تجدد فشرده شده است . زمان چگونه فشرده مىشود؟ توجه کنیم که زمان ما را عصر ارتباطات نامیدهاند . وسایل ارتباطات در جهان توسعهیافته ساخته مىشود و خیلى زود در سراسر جهان، مصرف همگانى و غالبا تفننى پیدا مىکند . اما ارتباطات را به تکنولوژى ارتباطات محدود نباید دانست . اگر همه جهان، مصرفکننده اینترنتاند، ظاهرا باید امور مشترکى که در همه جهان قابل مبادله باشد، به وجود آمده باشد و این نشانه نوعى وحدت است . اما اولا این وحدت سطحى است . کشورهاى توسعهنیافته مثلا با اینترنتبیشتر بازى مىکنند و نیازهاى روانشناسى خود را با آن مرتفع مىسازند . ثانیا با مشارکت در مصرف و آداب ظاهرى نمىتوان در یک تاریخ و زمان تاریخى سهیم شد . پس در جریان جهانىشدن، زمان تاریخى تجدد و حتى زمان کار جهان متجدد حقیقتا بسط و انتشار نیافته و شاید بتوان گفت که به یک معنى فشرده و حبس شده است . به عبارت دیگر زمان تجدد در تلاقى با وقت پستمدرن به رکود دچار شده است . امروز بیش از هر وقت از زمان تجدد بحث مىشود; اما گویى دیگر زمان تجدد بسته شده است و بسط نمىیابد، بلکه ثمرات تجدد به همه جا مىرود; چنانکه آثار تجدد هرگز به این اندازه همه جاگیر نبوده است . در نظر آوریم که زمان، زمان آینده و امید است . اما در آیینه زمان، تجدد دیگر جلوه امید پیدا نیست . ممکن است که بسیارى از مردمان سراسر جهان تجدد و مزایاى آن را در قیاس با نظم بسته و متحجر زندگى خود بپسندند و طلب کنند، اما آنچه را که مىتوانند از تجدد به دست آورند، به زمان حال تعلق دارد و چیزى از گذشته و آینده با آن نیست . اگر چنین باشد به پدید آمدن یک فرهنگ جهانى نمىتوان امیدوار بود . پس در حقیقت جهانىشدن، جهانىشدن فرهنگ تجدد نیست و با آن یک فرهنگ جهانى جدید نیز قوام نمىیابد . جهانىشدن در عین حال که جهان را به دهکده کوچک جهانى، تبدیل کرده است، اختلافها و جدایىها و شاید نابخردىهایى را نیز با خود مىآورد . این دهکده، دهکده غربت و ملال و بیگانگى است . در وصف جهان جهانى شده اجمالا مىتوان گفت:
1 . انقباض زمان تجدد موجب شده است که امداد این زمان به زمان رسمى کار، به خصوص در مناطق توسعه نیافته و نیمهمتجدد به حداقل برسد یا قطع شود و در نتیجه اذهان مردم و امور کشورها دستخوش آشوب و پراکندگى شده است .
2 . جدایى از زمان تجدد به معناى بىعالم شدن و بیرون افتادن از تاریخ است . وقتى زمان تجدد آینده داشت، مجالى براى زمان و تاریخ دیگر نمىشناخت، اما اکنون که افق آینده تجدد چندان روشن نیست، هم جنگ تمدنها مطرح است و هم از گفتوگوى تمدنها و فرهنگها استقبال مىشود . فرهنگ دوره جهانىشدن در حقیقت مجموعهاى از فرهنگهاى جدید و قدیم است که گاهى با هم مىجنگند و گاهى با هم از در صلح و تفاهم و همزبانى درمىآیند .
3 . زندگى بشر در دوران جهانىشدن، به اقتضاى تحول سریع تکنیک مصرفى دستخوش تحول و احیانا آشوب و آشفتگى مىشود . نظم جهان کنونى دیگر متکى بر تفکر نیست و وظیفه فرهنگ را نیز نظام تولید تکنولوژى مصرفى به عهده گرفته است و انجام مىدهد» . (6)
1 . رایزمن جوامع را سه دسته مىکند:
- جامعه سنت راهبر که در آن، سنتها قالب رفتار جمعى است;
- جامعه درون راهبر که در آن، عقل مبناى رفتار اجتماعى مىباشد .
- جامعه دگر راهبر که در آن، فرد به جاى اینکه خودش فکر کند، دیگران (وسایل ارتباط جمعى) براى وى تصمیم مىگیرند . رایزمن از این جامعه دگر راهبر به عصر جهانىشدن یاد مىکند .
2 . مارتین البرو جهانىشدن را به فرایندهایى که بر اساس آن همه مردم جهان در جامعهاى واحد و فراگیر به هم مىپیوندند، تعریف مىکند . (7)
3 . مکگرو، مفهوم جهانىشدن را به افزایش شمار پیوندها و ارتباطات متقابلى که فراتر از دولتها دامن مىگسترند و نظام جهانى را مىسازند، تعریف مىکند . (8)
4 . امانوئل ریشتر، جهانىشدن را شکلگیرى شبکهاى مىداند که طى آن، اجتماعاتى که پیش از این در کره خاکى، دورافتاده و منزوى بودند، در وابستگى متقابل و وحدت جهانى ادغام مىشوند . البته این وابستگى، از نوع وابستگى متقابل و دوجانبه که در ادبیات روابط بینالملل، تعریف مشخصى دارد، نیست; بلکه وابستگى حاصل از ارتباطات متقابلى است که در بین جوامع همگراى اقتصادى یا فرهنگى و یا حتى سیاسى ایجاد مىشود و بر غیر همگرایان نیز تاثیرگذار است . (9)
5 . مارس ویلیامز، از جهانىشدن به مرحله شدیدى از فشردگى زمان و مکان یاد مىکند که داراى تاثیر گیجکننده و مخربى بر شیوههاى سیاسى - اقتصادى، توازن قدرت طبقات و نیز بر زندگى فرهنگى و اجتماعى مىگذارد . (10)
6 . آنتونى ماکفرو، در کتابش، تاخیر بررسىهاى جهانى، جهانىشدن را فرایندى مبتنى بر چهار تحول مىبیند: رقابتقدرتهاى بزرگ، نوآورىهاى تکنولوژیک، جهانىشدن تولید و مبادله، تجدد و نوگرایى . (11)
7 . فرهنگ رجایى، معتقد است که سه اصل بنیادین، شاخصهاى مهم عصر جهانىشدن مىباشد: در جهان آینده نمىتوان به مادیگرى بدون نظر به متافیزیک توجه نمود; در جهان آینده نمىتوان به دیندارى، بدون توجه به دنیا توجه نمود; در جهان آینده، اینترنتبا شبکه عظیم ارتباطاتىاى که به وجود مىآورد، همه دنیا را به هم متصل مىکند . (12)
8 . دکتر ایرانزاده، معتقد است که جهانىشدن در مفهوم عام آن عبارت است از ادغام شدن بازارهاى جهانى در زمینههاى تجارت و سرمایهگذارى مستقیم و جابهجایى و انتقال سرمایه، نیروى کار و فرهنگ در چارچوب سرمایهدارى و آزادى بازار و نهایتا سر فرود آوردن جهان در برابر قدرتهاى جهانى بازار که منجر به شکافته شدن مرزهاى ملى و کاسته شدن از حاکمیت دولتخواهد شد . عنصر اصلى و اساسى در این پدیده، شرکتهاى بزرگ چندملیتى و فراملى هستند . در هر حال، مىتوان از جهانىشدن به فرایندى یاد کرد که در آیینه آن، جهان در دو بعد زمان و مکان، کوچک و فشرده دیده مىشود و همه اشیاى درون آن خصلتى گسترده و فراگیر به مقیاس جهانى پیدا کردهاند . (13)
از مجموعه تعاریف فوق چند نکته برمىآید:
الف: مجموعه تعاریف فوق، کلیدواژههاى ذیل را درباره جهانىشدن مطرح مىکنند: فشردگى زمان و مکان (کاستلز، هاروى و ویلیامز) ; یکپارچگى سیستم (تافلر، قزلسفلى و الجابرى) ; شبکهاى بودن (کاستلز) ; توفق نظام سرمایهدارى (ایرانزاده و الجابرى) ; وابستگى عمومى (فرانک و والرشتاین) و . . . .
ب: اکثر تعاریف جهانىشدن، ناظر به بخشى و وجهى از وجوه و ابعاد جهانىشدن مىباشد و نه همه آن .
ج: تعریف مجمل، متکثر، متضاد و غیردقیق از جهانىشدن، نشان مىدهد که جهانىشدن، پدیده نوظهورى است که تا کنون دانشمندان رشتههاى مختلف علمى، نتوانستند درباره آن به تعریف واحد و جامعى برسند .
د: اکثر قریب به اتفاق تعاریف جهانىشدن، تحقق جهانىشدن را امرى مسلم و حتمىالوقوع مىپندارند و بىآنکه در اصل تحقق و ضرورت آن، تحقیق دقیقى ارایه دهند، به راهکارهایى درباره کیفیت، جهت، موانع، ابزار و شیوههاى تحقق آن مىپردازند .
2 . تاریخچه
هرچند میشل سر، فیلسوف فرانسوى، وقتى که با واژه GLOBAL روبهرو شد، گفت اولین بار یونانىها بودند که واژه جهانىشدن را در ذیل مفهوم کلى و کلیات مطرح کردند، (14) اما حقیقت این است که طرح جهانىشدن تاریخ غربى رؤیاى قرن هیجدهم بود و این رؤیا را چندان صادق مىدانستند که نگرانىهاى بعضى از بنیانگذاران تجدد (مثل کانت) و صاحبنظران و نویسندگانى مانند دنى دیدرو و مارکى دوساد به چیزى گرفته نشد . در فلسفه و ادبیات قرن نوزدهم آثار بیشترى از تردید و تزلزل آشکار شده بود; اما این آثار هم چندان به چشم نیامد و ظاهرا در گردش چرخه تاریخ اروپا تاثیرى نداشت . گوشهاى قرن نوزدهم، صداى نیچه را نشنید و مدتى طول کشید تا دریافتند که طرح ناخودآگاه فروید، صرف یک تئورى روانشناسى یا روانپزشکى نیست; بلکه فاعل خودبنیاد علم و عمل، چون و چرا کرده بود، اما اینها و بحثهاى مهمتر و صریحترى که در نیمه اول قرن بیستم پیش آمد، گرچه نوعى تشکیک در مطلق انگاشتن و دوام تمدن غربى بود، اما هیچ اشارهاى در آنها به رقابت تمدنهاى دیگر (گذشته) با تمدن غربى نبود . حتى توینبى و اشپنگلر هم که خبر از اجل و مرگ تاریخ غربى دادند نگفتند که تمدن یا تمدنهایى در مقابل تمدن غربى وجود دارد . آنها نمىتوانستند از مرکز و پیرامون یا از متن و حاشیه بحث کنند; زیرا در نظرشان یک تمدن زنده و پویا وجود داشت و بقیه تمدنها مرده و ساکن بودند . با فرض این سکون و مردگى است که مىتوان از طرح مرکز و پیرامون سخن گفت . جهان ساکن و پژمرده، مىتواند حاشیه و پیرامون یک جهان زنده باشد و از آن نیرو و حیات بگیرد، اما وقتى تاریخهاى دیگرى غیر از تاریخ غربى قایل باشیم، آن تاریخها حاشیه و پیرامون متن و مرکز غربى نیستند، بلکه خود تاریخها و تمدنها مستقلند . (15) اما توسعه و گسترش تمدن غرب از طریق توسعه تکنولوژى، منجر به حل شدن سایر تمدنها در تمدن غرب شد و از این پس، هیچ استقلالى براى تمدنهاى غیرغربى نماند .
این روند و فرایند حل شدن تمدنها در تمدن غرب در قرن بیستم، پس از دهه 1970 وارد مرحله جدیدى شد و با سرعت تمام و در عرض یک دهه، به همه دنیا تسرى یافت; تا جایى که به دلیل حرکت همه تمدنها به سوى یکسان شدن، براى توضیح این روند در اوایل دهه 1980 به بعد، مفهوم جهانىشدن به کار گرفته شد و در دهه 1990 ظهور و بروز عینىترى پیدا کرد .
1- 2 . عوامل مؤثر در جهانىشدن
هرچند مىتوان گفت طبع فزونخواه سرمایهدارى - حتى در روند طبیعى تکامل خود - به ناچار سر از جهانىشدن درمىآورد، لیکن به لحاظ تاریخى، برخى عوامل باعثشدند تا این روند شدت یابد و راه را براى گسترش سرمایهدارى و تحقق عصر جهانىشدن بازتر کنند .
عوامل عبارتند از:
1- 2- 1 . به وجود آمدن شرکتهاى چندملیتى
شرکتهاى بزرگ فراملیتى (16) از اوایل قرن بیستم با سرمایه تقریبا کمى کار خودشان را در آمریکا - آن هم عمدتا در محورهاى فرهنگى - شروع کردند و کمتر از چند دهه، پشتوانه ارزى خود را به چندین برابر سرمایه نخستخود رساندند . این شرکتها پس از جنگ جهانى دوم، فعالیتهاى اقتصادى خود را حتى بیش از برنامههاى فرهنگىشان گسترش دادند . تا جایى که از سه دهه قبل، یعنى از اوایل 1970 به بعد، گستره فعالیتهاى آنها به قدرى توسعه یافت که بسیارى از این شرکتها در اکثر کشورها داراى نمایندگى شدند . برخى از این شرکتها مثل مکدونالد داراى 5 میلیون نیروى کار - یعنى بیشتر از جمعیتیک یا چند کشور کوچک - با سرمایهاى بیش از سرمایه چند کشور در حال توسعه هستند . امروزه بیش از یکصد شرکت غولپیکر چندملیتى که خود داراى بیش از 60 هزار شرکت فراملى کوچکترند، بر اقتصاد جهان سیطره دارند .
ظهور این شرکتها به خصوصىسازى بسیارى از شرکتهاى دولتى، آزادسازى بازارهاى ملى، کمرنگ شدن مرزهاى ملى و به وجود آمدن رقابتشدید بین آنها انجامیده است که هر یک از اینها به نوبه خود تحقق امر جهانىشدن را تسریع بخشیده است .
1- 2- 2 . شکلگیرى سازمانهاى بینالمللى
پس از جنگ جهانى دوم، سازمان ملل متحد، به منظور جلوگیرى از جنگهاى جهانى دیگر و کنترل کشورهاى گسترشطلب، تاسیس شد . این سازمان براى عینیتبخشیدن به بسیارى از اهداف منشور خود، به وجود سازمانهاى بینالمللى دیگرى مثل سازمان حقوق بشر جهانى، سازمان دادگسترى بینالمللى و . . . که در طول و یا عرض آن و به عنوان بازوى اجرایى آن عمل کنند، نیاز داشت . بدین منظور برخى سازمانهاى وابسته به سازمان ملل، ایجاد شدند . کمکم سازمانهاى بینالمللى غیردولتى دیگرى مثل کمیته بیناللملى صلیب سرخ جهانى (1863)، انجمن حقوق بینالملل (1873)، انجمن ادبیات و هنر (1878)، اتحادیه بینالمجالسین (1889)، اتاق بازرگانى بینالمللى (1919) و . . . به وجود آمدند . توسعه کمى و کیفى این سازمانها، مخصوصا با پیوستن بسیارى از کشورها، باعثشد تا مرزهاى ملى و حاکمیت کشورها بر آنها کمرنگ شود . تا جایى که امروزه تعداد بسیارى از این سازمانها با عضویتبسیارى از کشورها وجود دارند . این امر نیز تحقق پروسه جهانىشدن را سرعتبخشید . (17)
1- 2- 3 . پیدایش بازار مشترک اروپا
بازار مشترک در سال 1957 در ضمن توافقنامه رم و با عضویتبلژیک، فرانسه، ایتالیا، لوزامبورگ، هلند و آلمان غربى به وجود آمد . کمى بعد انگلستان، دانمارک و ایرلند و در 1981 یونان و در 1986 اسپانیا و پرتغال به آنها پیوستند . تاثیر بازار مشترک در بسترسازى براى تحقق جهانىشدن، هماهنگ کردن سیاست اقتصادى کشورهاى عضو و برداشتن موانع تجارى فیمابین آنها بود . این امر خودبخود منجر به روى کار آمدن نوعى اقتصاد باز و هماهنگ شد; چیزى که در عصر جهانىشدن، به نحو بارزتر و دقیقترى محقق مىشود .
1- 2- 4 . تجربه اقتصادى چین
پس از مرگ مائو، چین در دهه 1980 اهداف اقتصادى تازه با ساختار اقتصادى جدیدى اعلام کرد و به دنبال آن، بسیارى از سازمانها و شرکتها دستبه تجدید ساختار زدند و شرکتهاى خصوصى و کوچک تاسیس کردند . این شرکتها جذب بازار دستنخورده و با ظرفیت تولیدى بسیار شدند; به طورى که در سال 1993 بیش از 3000 شرکت چینى با شرکتهاى خارجى دادوستد داشتند و کشور چین داراى 300 منطقه آزاد اقتصادى بود . این امر، ضمن اینکه باعث ایجاد رقابت در بین شرکتهاى سایر کشورها مثل آمریکا و ژاپن شد، مرزهاى بینالمللى را هم بسیار کمرنگ جلوه مىداد .
1- 2- 5 . قرارداد تجارت آزاد آمریکاى شمالى (نفتا)
قرارداد نفتا در اوایل دهه 1990 به وسیله نمایندگان رییسجمهور آمریکا (جورج بوش)، نخستوزیر کانادا (برایان مالرونى) و رییسجمهور مکزیک (کارلوس سالیناس دوگورتاى) بسته شد . طبق این قرارداد، تعرفههاى گمرکى و سایر موانعى را که بر سر راه تجارت شرکتها و افراد در این سه کشور قرار داشت، از میان برداشت . این امر نیز ضمن اینکه آمریکاى شمالى را به نوعى به سوى جهانىشدن دعوت مىکرد، الگویى براى سایر قراردادها شد . تاسیس سازمان اپیک نیز همین نقش را مىتواند داشته باشد .
1- 2- 6 . پیدایش جامعه اروپا
جامعه اروپا در سال 1992 تشکیل شد . هدف این جامعه، آن بود که موانع تجارى بین کشورهاى عضو را از میان بردارد و موجب تقویت وحدت سیاسى در اروپا شود . این امر، سبب شد که کشورهاى اروپایى بیشتر به شکل یک کل واحدى که عناصر آن بیشترین ارتباط متقابل را با یکدیگر دارند درآیند . ضمن اینکه جامعه اروپا کشورهاى عضو را ترغیب و تشویق به همکارى و ارتباط هرچه بیشتر با سایر کشورها مىکرد که به نوبه خود وابستگى همه کشورها در مقیاس جهانى را به دنبال داشت .
1- 2- 7 . جهانىشدن بازارها و اقتصاد جهانى
بین سالهاى 1960 تا 1990 در حالى که تولید جهانى از 7110 به 21600 میلیارد دلار افزایش یافت، بازار صادرات جهان از 8/129 میلیارد دلار به 3382 میلیارد دلار جهش کرد . به عبارت دیگر، تولید جهانى سه برابر، ولى صادرات 26 برابر شد . رشد تقریبا 9 برابر صادرات نسبتبه تولید، گویاى جهانىشدن بازار مصرف کالاها و خدمات و نقش صادرات به عنوان موتور توسعه اقتصادى است . این بدان معنا است که بهتدریج، تز یک سویه مشتریان برونمرزى تولیدات داخلى کشورها افزوده شده و از سوى دیگر مشتریان درونمرزى کشورها نیز براى رفع خواستههاى خویش به تولیدکنندگان خارجى روى مىآورند و لذا مقدار کمترى از مصرف داخلى در اختیار تولیدکنندگان داخلى در هر کشور قرار مىگیرد . قطعا در این صورت، تدریجا بنگاههاى اقتصادى براى بقاء و موقعیتخود ناچارند هرچه بیشتر پاسخگوى تقاضاهاى برونمرزى یا غیرخودى باشند و این امر، ابتدا مشوق برونگرایى و سپس جهانىشدن بنگاههاى اقتصادى و نهایتا جهانشمول شدن اقتصاد کشورها مىشود . (18)
البته ذکر عوامل فوق بدین معنا نیست که اگر این عوامل نبودند، جهانىشدن محقق نمىشد; مسیرى که جهان سرمایهدارى در پیش گرفته بود خودبخود مقتضى ظهور چنین بسترهاى مناسبى بوده و در مسیر رشد و توسعه خود، لاجرم به بسط و گسترش بسترهاى ظهور و حضورش نیز نیازمند بوده است .
ادامه دارد