آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

 

«نیکاراگوا» کشورى است در قسمت میانى «آمریکاى مرکزى‏» که از شمال به کشور «هندوراس‏» و از جنوب به کشور «کاستاریکا» و از شرق به دریاى «کارائیب‏» و از غرب به خلیج «فونسکا» (متصل به اقیانوس آرام)، محدود مى‏شود . این کشور با مساحتى به وسعت 900/147 کیلومتر مربع، بزرگترین کشور آمریکاى مرکزى و داراى جمعیت قریب به 5 میلیون نفر مى‏باشد که 75 درصد آنها «کاتولیک‏» و 25 درصد آنها دیگر مذهب «پروتستان‏» دارند; (2) هر چند، برخى دیگر از منابع، تعداد پیروان مذهب کاتولیک را 95 درصد نوشته‏اند . (3)
اکثر جمعیت این کشور را «اسپانیایى‏هاى مهاجر» و «سرخپوستان بومى‏» - که اصطلاحا «مستیزو» (4) خوانده مى‏شوند - تشکیل مى‏دهند . زبان رسمى آن «اسپانیایى‏» است، اما مردم آن به زبان انگلیسى هم صحبت مى‏کنند . واحد پول آن «کوردوبا» (5) و پایتخت آن «ماناگوا» (6) با جمعیتى معادل 750 هزار نفر مى‏باشد .
نیکاراگوا، منابع آبى، زمینى و کانى فراوانى براى تولید انرژى، الوار و محصولات زراعى دارد . این کشور، دریاچه‏ها و راه‏هاى آبى زیادى دارد و به راحتى مى‏تواند با حفر کانال (شرقى - غربى)، دو اقیانوس بزرگ «اطلس‏» و «آرام‏» را از درون خاکش به هم متصل کند . مردم نیکاراگوا از همگونى مناسبى برخوردارند و فرهنگى کمابیش یکدست دارند و با سرافرازى در حفظ فرهنگ پدران «نیکایى‏» (7) خود و از آن جمله زبان موسیقى و میراث ادبى، اهتمام مى‏ورزند . (8)
در حال حاضر، نظام سیاسى نیکاراگوا «جمهورى‏» است و پس از قریب ده سال حکومت مارکسیستى، از سال 1990 به بعد، نظام دموکراتیک در این کشور برقرار شده است . در انتخابات سال 1990 با پیروزى خانم «چامورو» کاندیداى حزب ملى نیکاراگوا، «دانیل اورتگا» (9) رهبر حزب مارکسیست این کشور، داوطلبانه کناره‏گیرى کرد و خانم «چامورو» - رییس جمهور جدید نیکاراگوا - با تشکیل یک حکومت ائتلافى از نمایندگان احزاب مختلف، بدون برخورد با مشکل مهمى بر این کشور حکومت مى‏کند . شورشیان نیکاراگوا معروف به «کنترا» (10) نیز که در دوران حکومت پیشین نیکاراگوا با دریافت کمک‏هاى مالى و نظامى از آمریکا با دولت مى‏جنگیدند، پس از انتخاب خانم «چامورو» به ریاست جمهورى، دست از مقاومت‏برداشته، به ارتش منظم نیکاراگوا پیوسته‏اند . (11)
سطح اقتصاد توده مردم کشورهاى آمریکاى لاتین، متوسط است . در اقتصاد سرمایه‏دارى آنها که بر مبناى منافع خارجى شکل گرفته است، بیشتر مردم فقط به عنوان منبع کار مورد استفاده قرار مى‏گیرند و استثمار مى‏شوند . بیسوادى توده، این استثمار را تسهیل مى‏کند، از اینرو مصلحان آنها براى ریشه‏کن کردن بیسوادى، دست‏به برنامه‏هاى انقلابى «تعلیم و تربیت‏» زده‏اند . برنامه‏هاى مبارزه با بیسوادى کوبا در 1961 و نیکاراگوا در 1980 در این جهت مى‏باشد . (12)
محصولات عمده نیکاراگوآ، پنبه، قهوه، شکر، برنج، ذرت و موز است که بعضى از اقلام آن مانند پنبه، قهوه و موز به خارج صادر مى‏شود . نیکاراگوآ داراى منابع معدنى، به خصوص طلا، نقره و مس نیز مى‏باشد که هنوز به طور کامل مورد بهره‏بردارى قرار نگرفته است . (13)
نیکاراگوآ در سال 1502، از طریق دریاى «کارائیب‏» توسط «کلمبوس‏» (14) که در حال چهارمین و آخرین سفرش به قاره آمریکا بود، کشف شد . در 1522 نخستین گروه اسپانیایى به فرماندهى «گیل گنزالس داویلا» به نیکاراگوآ وارد شد و جامعه کشاورزى نوینى را بنا نهاد . در سال 1524 دو شهر مهم نیکاراگوآ به نام‏هاى «گوانادا» و «لئون‏» توسط گروهى دیگر از مهاجرین اسپانیایى به رهبرى «فرانسیسکو هرناندز دکوردوبا» تاسیس شد .
اسپانیایى‏ها به زودى بر جمعیت‏بومى یک میلیونى این سرزمین غلبه کردند و آنها را به بردگانى تبدیل کردند که یا در سنین میان‏سالى به علت‏شدت کارهاى بردگى از پا درمى‏آمدند و یا به علت‏بیمارى‏هاى اروپایى که در برابر آنها مصونیت نداشتند، گروه گروه هلاک مى‏شدند، تا جایى که خیلى زود جمعیت‏بومى آن به چند ده هزار نفر تقلیل یافت . طلا و سایر معادن این کشور به اسپانیا منتقل مى‏شد . با کاهش طلا و برده، این سرزمین به مستعمره خفته اسپانیا بدل شد . بالاخره در اواخر قرن 17 توجه سایر دول استعمارى، به خصوص انگلیس، به این کشور جلب شد . (15)
نیکاراگوآ و روند استقلال
در اوایل قرن 19 نیکاراگوآ استقلال خود را طى سه مرحله به دست آورد:
مرحله اول: سال‏هاى قبل از 1821 که به عنوان قسمتى از امپراطورى مکزیک و به رهبرى «آگوستین دو ایتورباید» اداره مى‏شد .
مرحله دوم: از 1822 به بعد که عضو فدراسیون کشورهاى آمریکاى مرکزى شد .
مرحله سوم: از سال 1838 به بعد که به صورت کشور مستقل و با حاکمیت ملى، شناخته شد . (16)
دو دهه پس از استقلال، اختلافات داخلى بین دو گروه «لیبرال‏» و «محافظه‏کار» نتایج زیانبارى را بر پیکر نیکاراگوآ تحمیل کرد . در 1855 با اوجگیرى این اختلافات، لیبرال‏ها از یک تبعه آمریکایى به نام «ویلیام واکر» دعوت به مداخله کردند . «واکر» پس از پیروزى (1856)، بر خلاف میل لیبرال‏ها، خود را رییس جمهور نیکاراگوآ نامید و آمریکا هم از این اقدام حمایت کرد . «واکر» دست‏به اقدامات توسعه‏طلبانه و غیر انسانى زد . این کار سبب شد تا از سویى مردم نیکاراگوآ به «محافظه‏کاران‏» روى بیاورند و از سوى دیگر، واکر حمایت آمریکا را از دست‏بدهد . وى در 1860 در نزدیکى «تگوسیگالپا» پایتخت «هندوراس‏» تیرباران شد . (17)
پس از «واکر» ، «محافظه‏کاران‏» قدرت را به دست گرفتند و تا 1893 حکومتى نسبتا صلح‏آمیز برقرار کردند . در 1893 با انتخاب دیکتاتور «خوزه سانتوس زیلایا» به ریاست جمهورى، برترى «محافظه‏کاران‏» به پایان رسید . «زیلایا» تا 1909 بر نیکاراگوآ حکومت راند . وى در سال‏هاى پایانى حکومتش، پاى ژاپنى‏ها را براى احداث یک کانال به نیکاراگوآ کشاند . این امر، همراه با روحیه ملى‏گراى «زیلایا» بر آمریکا گران آمد، لذا آمریکا «محافظه‏کاران‏» را تشویق به شورش کرد و به بهانه حمایت از شورشیان، نیروهاى نظامى خود را به بندر «بلوفیلدز» واقع در ساحل شرقى گسیل داشت . «زیلایا» مجبور به استعفا شد و یک سال بعد، «محافظه‏کاران‏» به قدرت رسیدند و در پناه حمایت‏هاى آمریکا، تا 1932 بر نیکاراگوآ حکومت راندند .
در اواسط دهه دوم قرن بیستم، تصمیم‏گیران آمریکا، تصور کردند که قدرت «محافظه‏کاران‏» براى حکومت‏بر کشور و حفظ منافع آمریکا کافى است . لذا نیروهاى خود را در 1925 از نیکاراگوآ خارج کردند . بلافاصله پس از خروج نیروهاى آمریکایى، آتش اختلاف بین «محافظه‏کاران‏» و «لیبرال‏ها» شعله‏ور شد و آمریکا براى حفظ منافع خود، مجددا در 1926 نیروهاى خود را به نیکاراگوآ اعزام کرد . (18)
دومین حضور نیروهاى آمریکایى، به دو نتیجه خاص منجر شد: نخست، تشکیل «ارتش چریکى‏» مخالف آمریکا به رهبرى ژنرال و دوم، ایجاد «گارد ملى‏» (20) نیکاراگوآ زیر نظر آمریکایى‏ها . پس از کشته شدن «ساندنیو» و شکست ارتش چریکى، آمریکایى‏ها با خیال راحت «گارد ملى‏» را به رهبرى «آناستازیو سوموزا گارسیا» ملقب به «تاچو» ایجاد و تقویت کردند . «سوموزا» پس از یک کودتا در 1937 به ریاست جمهورى نیکاراگوآ رسید و تا 1979 (پیروزى ساندینیست‏ها) همراه دو پسرش بر این مملکت‏حکومت راند . «سوموزا» صلح را به نیکاراگوآ بازگرداند، اما به قیمت گرانى . وى خود گفته بود که: «من صلح را به این مملکت‏باز خواهم گرداند، حتى اگر براى این کار لازم باشد نیمى از جمعیت آن را به گلوله ببندم‏» . وى در 1956 توسط جوان وطن‏پرستى به نام «ریگوبرتو لوپزپرز» به قتل رسید .
پس از «سوموزا» پسرش «لوئیز سوموزا دیبایله‏» تا 1963 و پس از «لوئیز» برادر دیگرش «آناستازیو سوموزا دیبایله‏» تا 1979 رییس جمهور نیکاراگوآ شدند . خانواده «سوموزا» هر سه دیکتاتور بودند و روش حکومتى آنها بر دو رکن استوار بود: اول، جلب همکارى مخالفان (کلیسا، زمینداران بزرگ و سرآمدان صنعت و تجارت) دوم، توسعه روابط دوستانه با آمریکا . (21)
از 1970 به بعد، نظم حکومتى خانواده «سوموزا» رو به سوى فروپاشى نهاد . دو رویداد مهم به این فروپاشى سرعت‏بخشید: یکى «زلزله کریسمس سال 1972» که قسمت اعظم پایتخت را ویران کرد، که در پناه این واقعه «سوموزا» و همکارانش ولع مال‏اندوزى خویش را اشباع کردند . دیگرى واقعه گروگانگیرى 27 دسامبر 1974 «جبهه ساندینیست‏براى رهایى ملى‏» (22) بود .
گروگانگیرها گروه کوچک 25 نفرى بودند که به منزل یکى از بازرگانان معروف نیکاراگوآ که در آن به افتخار «شلتون‏» سفیر آمریکا، مجلس جشنى برگزار بود، حمله برده بودند و جمع زیادى از میهمانها و 12 نفر از خانواده «سوموزا» را گروگان گرفتند . گروگان‏ها پس از مدتى، میهمانان را آزاد کردند، ولى در قبال آزادى سایرین به پیروزى‏هاى مهمى دست‏یافتند . آنها موفق شدند 60 نفر از مبارزان زندانى را آزاد کنند و یک میلیون دلار، وجه نقد اخذ نمایند و یک پیام 12 هزار کلمه‏اى را از رادیوى کشور پخش کنند . این جنبش که بعدها سرآغاز جنبش‏هاى مهم دیگرى شد، به جنبش «کالوس فونسکا آمادور» (23) - رهبر عملیات گروگان‏گیرى - معروف شد . (24)
این رویداد، دیکتاتور «سوموزا» را تحقیر کرد . وى براى کنترل مجدد اوضاع، ضمن اعلام حکومت نظامى و سانسور کامل مطبوعات، افراد گارد ملى را به تعقیب چریک‏ها اعزام کرد . به فاصله چند ماه، دامنه درگیرى و مخالفت‏با دیکتاتور سراسر نیکاراگوآ را فراگرفت و جنگ‏هایى موسوم به «جنگ آزادى‏» برپا شد . آمریکا براى حفظ نظام موجود، دست‏به کار شد و طرح آشتى دولت‏با چریک‏ها و مخالفین را داد که اغلب مردم نیکاراگوآ آن را رد کردند . از آن پس رخدادهاى گوناگون، آتش چنگ را شعله‏ورتر مى‏کرد:
1 . ترور سردبیر «روزنامه لاپرنزا» (روزنامه مخالفین دیکتاتور).
2 . «بیانیه معروف‏» گروه 12 نفره، متشکل از تجار، مذهبیون و رهبران حرفه‏اى، مبنى بر لزوم کناره‏گیرى «سوموزا» و یافتن راه حل سیاسى با شرکت «جبهه ساندینیست‏» .
3 . «قیام سرخپوستان‏» محله «مونیمبو» .
4 . انتشار نامه «جیمى کارتر» به «سوموزا» و تبریک وى به مناسبت‏بهبود حقوق بشر در نیکاراگوآ در اوت 1978 .
5 . «عملیات پیگ پن‏» (25) اوت 1978 توسط «جبهه ساندینیست‏» که در آن گروه کوچکى با حمله به قصر ملى قانونگذارى، بیش از 1500 نفر را گروگان گرفتند و با موفقیت‏به خواسته‏هاى خود رسیدند .
6 . «قیام سپتامبر» (26) که سراسر شهرهاى نیکاراگوآ را به آشوب کشاند و 5000 کشته و 7000 زخمى بر جاى نهاد . در این عملیات سرکوبگرانه، «سوموزا» از 6200 نفر از «گارد ملى‏» استفاده کرد که توسط مزدوران آمریکاى شمالى، ضد انقلابیون اهل «کوبا» و «ویتنام‏» و چند صد نفر از مزدوران کشورهاى آمریکاى مرکزى، تایید و تقویت مى‏شدند . (27)
کم‏کم ارتش چریکى از چند صد نفر به چندین هزار نفر افزایش یافت . در اوایل ژوئن 1978 عملیات «تهاجم نهایى‏» اعلام شد . «سازمان کشورهاى آمریکایى‏» نیز على‏رغم درخواست آمریکا، از اعزام نیروهاى «حافظ صلح‏» خویش به نیکاراگوآ خوددارى کرد . در نهایت «سوموزا» پس از اینکه ثروت خود را نقد کرد، در 17 ژوئیه 1978 کشور را ترک کرد (28) و دو روز بعد، نیروهاى «ساندینیست‏» وارد پایتخت‏شدند و بقایاى گارد ملى را دستگیر کردند .
این «جنگ آزادى‏» با بهاى 50 هزار کشته یعنى تقریبا 2 درصد جمعیت آن روز نیکاراگوا به پیروزى رسید . اگر این واقعه با همین نسبت در آمریکا اتفاق مى‏افتاد، حدود 5/4 میلیون کشته بر جاى مى‏گذاشت; یعنى تلفاتى معادل 75 برابر تلفات جنگ ویتنام . (29)
این پیروزى براى آمریکا که سالها به استثمار نیکاراگوآ پرداخته بود، سخت گران آمد . از این‏رو آمریکا از همان اوان پیروزى، با صرف میلیون‏ها دلار، کمر به سرکوب و انحراف انقلاب نیکاراگوآ بست . (30)
قبل از پیروزى ساندینیست‏ها، دو دیدگاه از جانب آمریکا براى جابجایى دلخواه و عدم پیروزى ساندینیست‏ها مورد توجه قرار گرفت: یکى دیدگاه شوراى امنیت ملى که معتقد به مداخله یک‏جانبه نظامى یا تجدید ساختار گارد ملى سوموزا و ایجاد ائتلاف بین نظامیان ساندینیست‏با گارد ملى بود و دیگرى، دیدگاه وزارت خارجه آمریکا بود که به دنبال نفوذ در گروه احتمالى آتى و به ویژه گسترش حضور خود به منظور کاهش سلطه ساندینیست‏ها بود . پس از پیروزى ساندینیست‏ها نیز ایالات متحده آمریکا براى انجام برنامه براندازى، سه نوع تشکیلات عمده را بسیج کرد: 1 . ائتلاف سیاسى براى مخالفت‏با ساندینیست‏ها; 2 . ائتلاف نیروهاى کارگرى; 3 . سازمان مدنى . در این سه بخش، زیرگروه‏هاى خاص جوانان، دانشجویان، زنان و سازمان‏هاى مذهبى نیز وجود داشت . (31)
وضعیت مردم در قبل و بعد از انقلاب
مردم نیکاراگوآ تا قبل از انقلاب یکسره در فقر زندگى مى‏کردند . این در حالى است که تولید ناخالص ملى در سال 1978 در مورد هر نفر از 800 دلار آمریکایى تجاوز کرد، اما به علت توزیع نابرابر و ناموزون ثروت، تنها اقلیت کمى از این ثروت هنگفت‏بهره‏مند مى‏شدند . بر طبق اطلاعات 1979، در حالى که «کشاورزى‏» مهم‏ترین بخش اقتصادى نیکاراگوآ را تشکیل مى‏داد و 48 درصد نیروى کار را به خود اختصاص داده بود و 75 درصد صادرات کشور را تامین مى‏کرد، درآمد سالانه ساکنان مناطق روستایى، به زحمت‏به 100 دلار در سال مى‏رسید . در آن زمان دهقانان با 2/43 درصد جمعیت، تنها 2/2 درصد زمین‏هاى کشاورزى را در اختیار داشتند و اقلیت 9/1 درصدى زمینداران بزرگ، بر 6/47 درصد از زمین‏هاى قابل کشت کشور، چنگ انداخته بود . (32)
مدتى پس از پیروزى انقلاب، «ساندینیست‏ها» «قانون اساسى‏» نیکاراگوآ را با رعایت جوانب مختلف حقوق مردم نوشته و اعلام کردند . (33) هرچند دولت‏ساندینیست‏ها در محاصره اقتصادى قرار گرفت، لیکن همکارى مردم با سازمان‏هاى مردمى - که دستاورد انقلاب بود - بسیارى از مشکلات را هموار مى‏کرد . دولت پیروز، با همت مردم توانست در مدت کم، طرح‏هاى مهم و نسبتا بزرگى را انجام دهد . برخى از آن طرح‏ها عبارتند از: مبارزه با بیسوادى، ایجاد میلیشیاى مردمى، طرح فعال‏سازى و احیاى اقتصادى موسوم به «برنامه 80» ، ایجاد راه‏هاى ارتباطى، طرح بهداشت عمومى و .(. . . 34)
در اکتبر 1980 «کمسیون حقوق بشر آمریکاى شمالى و جنوبى‏» سفرى یک هفته‏اى به نیکاراگوآ کرد و با نمایندگان حکومت، نیروهاى مسلح، مقامات قضایى، کلیسا، زندانیان عضو گارد ملى سابق و . . . دیدار و گفتگو نمود . نتایج‏سفر این کمیسیون این بود که به هنگام ترک نیکاراگوآ با کمال خوشحالى گفتند: توصیه مى‏کنیم کمکهاى بین‏المللى بشردوستانه به نیکاراگوآ ارسال شود . (35)
تفاوتهاى بنیادین انقلاب نیکاراگوآ و انقلاب جمهورى اسلامى ایران
1 . نظامى بودن شیوه مبارزه: انقلابیون نیکاراگوا تنها راه مبارزه را در مبارزه نظامى مى‏دیدند و در نهایت هم از همین شیوه به پیروزى رسیدند، اما شیوه مبارزه در انقلاب ایران، تظاهرات غیرمسلحانه با روحیه‏اى ایثارگرایانه و شهادت‏طلبانه و راه‏اندازى اعتصاب‏هاى عمومى در دستگاه‏هاى عمومى و حتى در پادگان‏هاى نظامى بود . (36)
2 . فقدان رهبرى واحد: انقلاب نیکاراگوآ بر خلاف انقلاب ایران که رهبرى امام خمینى (ره) در آن نقش منحصر به فرد و بى‏بدیلى را ایفا مى‏کرد، فاقد رهبرى واحد و منسجمى بود . و تنها چیزى که انقلابیون را به طور متحد در کنار یکدیگر قرار مى‏داد، اهداف مشترک آنان بود . اما در انقلاب ایران، فتاواى تاریخى، سخنرانى‏ها و اعلامیه‏هاى امام (ره)، در پیشبرد انقلاب، حضور مردم، جهت‏دهى به حرکت مردم، تعیین شیوه و متد مبارزه، و . . . نقشى فوق‏العاده داشت . شاید یکى از علت‏هایى که انقلاب نیکاراگوآ دیر به ثمر رسید و یک دوره طولانى مبارزه (1926- 1979) را تحمل کرد، فقدان رهبرى واحد بود . اگر چه انقلابیون نیکاراگوآیى نیز رهبر و مقتداى خود را «ساندینیو» معرفى مى‏کردند، ولى «ساندینیو» در سال‏هاى نخست مبارزه به قتل رسیده بود و پس از وى، این حرکت و جنبش آزادیخواهى در نیکاراگوآ بدون رهبر قوى و بى‏بدیل به کارش ادامه داد .
3 . محور نبودن ارزش‏هاى معنوى: آنچه باعث‏شورش مردم‏نیکاراگوآ علیه دستگاه حاکمه شد، دیکتاتورى، فساد مالى، تبعیض و زورگویى حاکمیت‏بود . ولى آنچه در انقلاب ایران محوریت داشت، مسایل معنوى و ارزشى بود . هر چند در ایران نیز مردم از دیکتاتورى حاکمیت و فسادهاى مالى و تبعیض رنجیده و خسته شده بودند، لیکن، عامل اساسى و اصلى قیام مردم این بود که به احکام دین عمل نمى‏شد . برخى مؤلفه‏هایى که در جهش دادن به شور انقلابیون ایرانى مؤثر بود، عبارت است از: کشف حجاب، هم عرض قرار دادن قرآن و سایر کتب آسمانى تحریف شده، تبعید امام (ره)، شهادت برخى مردان دینى و الهى، مانند آیت الله سعیدى (ره) و آیت الله سید مصطفى خمینى (ره)، واقعه دلخراش شهادت طلاب علوم دینى در مدرسه فیضیه و . . . . به همین علت که پیام اصلى انقلاب ایران، احیاى دین بوده و مخاطب خود را فطرت انسان‏ها قرار داده بود، به راحتى با انسان‏هاى مظلوم و دربند، در سراسر دنیا على الخصوص ملل مظلوم آفریقایى ارتباط برقرار کرد و در آنها نیز موج بیدارى به راه انداخت . ولى در انقلاب نیکاراگوآ، هیچ جا سخن از ارزش‏هاى معنوى و احیاى حیات باطنى انسان و حرکت‏بر اساس فطرت انسانى در میان نبود .
4 . محدود بودن قلمرو مبارزه: مبارزه درنیکاراگوآ در سطح مسایل داخلى بود . به عبارت دیگر اهداف انقلابیون درنیکاراگوآ بیشتر به سقوط دستگاه حاکمه و جایگزینى شخص یا اشخاص دیگرى بر مسند قدرت خلاصه مى‏شد; هر چند، برنامه‏هاى حکومتى انقلابیون، انسانى‏تر و موافق با حقوق بشر موجود بوده است . اما گستره مبارزه در ایران، نه محدود به جغرافیاى ایران، بلکه در سطح بین‏المللى است، و هدف از آن، نه حذف خانواده سلطنتى پهلوى و جایگزینى آن با انقلابیون، که مبارزه با استکبار و استعمار جهانى است، از این روست که رهبرى انقلاب در ایران از روز نخست، نوک پیکان حملات خود را متوجه آمریکا و اسراییل و سایر قدرت‏هاى استکبارى - اعم از شرق و غرب - کرد، و تنها به همین علت است که موج پیروزى انقلاب ایران، ساحل امن بسیارى از قدرت‏هاى بزرگ را ناامن کرد .
بازتاب‏ها و پس‏لرزه‏هاى انقلاب تا واشنگتن و کاخ ریاست جمهورى آمریکا پیش رفت; به طورى که سرنوشت انتخاب ریاست جمهورى آمریکا را با خود گره زد . جیمى کارتر - رییس جمهور وقت آمریکا - انتخاب مجدد خود را وابسته به تحولات ایران مى‏دید و نهایتا به علت ناکامى در کنترل تحولات بعد از انقلاب ایران، شکست‏سختى را متحمل گردید . این پس‏لرزه‏ها در دوران رؤساى جمهورى بعد از او، از جمله در دوره رونالد ریگان نیز ادامه داشت و شکست و حقارت‏هاى پى در پى براى آنها به بار آورد . (37)
به یقین، یکى از مهم‏ترین عواملى که - على‏رغم تبلیغات وسیع آمریکا و غرب - تفکر منحط و ارتجاعى طالبان در افغانستان، به نام اسلام تمام نشد و آلودگى آن هرگز به دامن اسلام نچسبید، بلکه به گروه خاص طالبان منحصر گشت، موج بلند انقلاب اسلامى ایران بود که مدت‏ها قبل، پیام خود را به نام اسلام راستین به همه دنیا رسانیده بود; و گرنه، اگر تفکر و جریان طالبان قبل از پیروزى انقلاب ایران پا به عرصه بین‏المللى مى‏گذاشت، به تنهایى قادر بود تا پیروزى انقلاب ایران را یا در نطفه خفه کند و یا سال‏ها به تاخیر بیندازد . اما انقلاب نیکاراگوا که یک انقلاب کمونیستى است، هرگز نتوانست از شکست مفتضحانه کمونیسم در عرصه بین‏الملل جلوگیرى کند .
5 . عدم تاثیرگذارى بر روى نهضت‏هاى آزادى‏بخش: انقلاب نیکاراگوا هم در نطفه تکوین و هم در استمرار خود، مدیون موج آزادى‏خواهى انقلابیون خارج از مرز - مثل آزادیخواهان کوبایى - بود و پس از پیروزى نیز هرگز نتوانست‏بر جنبش‏هاى آزادى‏خواهى مشابه خود در خارج از مرزش تاثیرگذار باشد و حتى دیرى نپایید که رهبران آن به علت فسادهاى مالى، وابستگى خارجى و . . . به انحراف کشیده شدند و از محبوبیت آنها تا حد زیادى کاسته شد . اما انقلاب اسلامى ایران، نه تنها تکوین خود را مدیون دخالت و تاثیرپذیرى از هیچ سازمان، گروه و جنبش خارج از مرز خود نبوده است، بلکه کمى پس از پیروزى، به راحتى توانست پیام، فکر و اندیشه خود را در منشور بسیارى از جنبش‏هاى آزادى‏بخش وارد سازد و سرلوحه و آرمان بلند همه آزادى‏خواهان شود . از سوى دیگر بر خلاف رهبران انقلاب نیکاراگوا، دو رهبرى که تا کنون کشتى این انقلاب را به طرف ساحل آرمان‏هایش هدایت کرده‏اند، نه تنها هرگز محبوبیت‏خود را از دست ندادند، بلکه هر روز بر اقتدار و نفوذ و محبوبیت آنها افزوده مى‏شود . چه اینکه، در بدو انقلاب، اگر رهبر ایران تنها در بین ایرانیان نفوذ و اقتدار داشت، اینک در بین همه آزادمردان دنیا اعم از مسلمان و غیر مسلمان و شیعه و غیر شیعه ذى‏نفوذ است .
6 . عدم تاثیرگذارى بر روى واژه‏ها و اصطلاحات سیاسى: موج انقلاب نیگاراگوا هرگز نتوانست‏بر روى واژه‏ها و اصطلاحات سیاسى - مخصوصا در مقیاس جهانى - تاثیر بگذارد و در حوزه‏هاى دیگر نیز عمده تاثیراتش محدود به مرز خود نیکاراگوا - آن هم به طور موقت - بوده است . اما انقلاب ایران، روى اصطلاحات و واژه‏هاى سیاسى و جغرافیایى نیز اثراتى بر جاى گذاشت; به طورى که بسیارى از آنها را بى‏اعتبار و اصطلاحات جدیدى خلق کرد . دیگر اصطلاحاتى مانند خاورمیانه، جهان عرب، جهان اول، دوم و سوم، در تحلیل‏هاى سیاسى نمى‏توانند مفهوم خود را حفظ نموده و بیانگر روابط موجود در نظام جهانى باشند . امروزه به برکت انقلاب اسلامى، اصطلاحات جدیدى مانند جهان اسلام، تمدن‏هاى بزرگ جهانى، جهان استکبار، دنیاى مستضعفین و . . . معنا و مفهوم پیدا کرده است . (38)
پى‏نوشت‏ها در دفتر مجله موجود مى‏باشد .

تبلیغات