آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

 

2 . بیعت
نگاهى به مقوله بیعت و فلسفه و جایگاه آن در فرهنگ سیاسى عصر نزول اسلام، ما را به این نکته رهنمون مى‏سازد که حکومت و رهبرى در آن عصر با بیعت و پیمان مردم انجام مى‏گرفت . مقصود از بیعت، پیمان و عهد شهروندان با حاکم، مبنى بر پذیرش رهبرى و اطاعت از آن در همه عرصه‏ها مخصوصا در موارد بحرانى است . پس در ادبیات سیاسى و اجتماعى شبه جزیره عربستان، مشروعیت‏حکومت و حاکم با بیعت مردم و به تعبیر امروزى با رفراندوم تحقق و عینیت مى‏یافت .
در اینجا این سؤال مطرح است که آیا اسلام این فرهنگ سیاسى رایج عصر خود را تایید و امضا کرده یا به نقد آن پرداخته است؟
سیره پیامبر اسلام (ص) و آیات قرآن، حکایت از تایید آن مى‏کند . اولین بیعت پیامبر (ص) با گروهى از مردم مدینه در موضوعات اعتقادى و دینى بود . اما دومین بیعت‏حضرت با نمایندگان مدینه - که به بیعت عقبه دوم معروف است - بر موضوعات سیاسى، اجتماعى و امنیتى مى‏چرخید که براساس آن مردم مدینه متعهد شدند بعد از ورود حضرت به مدینه، از آن حضرت پیروى و دفاع کنند و حضرت (ص) نیز متعهد شدند که در کنار مردم مدینه باقى مانده با دوستان آنان دوست و با دشمنانشان دشمن باشد . (1)
قرآن کریم نیز بیعت‏هاى مردم را با حضرت مورد تایید و رضایت الهى توصیف مى‏کند:
لقد رضى الله عن المؤمنین اذ یبایعونک تحت الشجرة . (2)
حضرت على (ع) نیز بنیان حکومت‏خویش را بر بیعت مردم پى‏ریزى کرد; چنان که در پاسخ به شخصیت‏هاى جامعه که مى‏خواستند با وى بیعت کنند، تصریح فرمودند که بیعت اولا باید به صورت آشکار و ثانیا با رضایت‏شهروندان باشد .
فان بیعتى لا تکون خفیا و لا تکون الا عن رضى المسلمین . (3)
حضرت انجام بیعت را از حقوق شهروندان برمى‏شمارد که در انجام آن کاملا آزادند: انما الخیار للناس قبل ان یبایعو (4) حضرت در موارد مختلف به اصل بیعت و آزادى مردم در آن اشاره کرده‏اند که مجال طرح آنها نیست . (5)
نکته قابل توجه اینکه درباره بیعت، نباید بین «مشروعیت الهى‏» و «مشروعیت‏سیاسى‏» خلط کرد . بیعت مصدر و خاستگاه مشروعیت‏سیاسى یک حکومت است; به این معنى که حاکمیت و عینیت‏یک حکومت‏حتى دینى، باید با بیعت و پذیرش مردم انجام گیرد . و این منافاتى با مشروعیت الهى حکومت و نصب رهبر آن از سوى دین ندارد . توضیح بیشتر آن در صفحات آینده خواهد آمد .
امام خمینى ضمن پذیرفتن نقش بیعت در حکومت دینى، بر خلاف بعضى اندیشوران سیاسى بر تفاوت دو نوع مشروعیت (سیاسى و الهى) تفطن داشته و در پاسخ استفتاء (6) از شرط و قلمرو حاکمیت ولى فقیه مى‏نویسد:
«ولایت در جمیع صور دارد، لکن تولى امور مسلمین و تشکیل حکومت‏بستگى دارد به آراى اکثریت مسلمین که در قانون اساسى هم در آن یاد شده است و در صدر اسلام تعبیر مى‏شده به بیعت‏با ولى امر مسلمین‏» . (7)
شهید مطهرى نیز نقش اصل بیعت را موجب مشروعیت اعمال حاکمیت‏حتى براى معصوم (ع) ذکر مى‏کند: «اگر امام به حق [معصوم] را مردم از روى جهالت و عدم تشخیص نمى‏خواهند، او به زور نباید و نمى‏تواند خود را به امر خدا تحمیل کند . لزوم بیعت هم براى این است‏» . (8)
3 . حکومت، امانت و حاکم امین مردم
از منظر قرآن مجید و روایات، حکومت از آن مردم است که مردم آن را به صورت امانت در اختیار نمایندگان خود قرار مى‏دهند:
ان الله یامرکم آن تؤدوا الامانات الى اهلها و اذا حکمتم بین الناس ان تحکموا بالعدل . (9) قرآن، مخاطبان خود را به سپردن امانت‏به شایستگان، امر مى‏فرماید . ذیل آیه، یعنى «و اذا حکمتم . . .» مصداق امانت را مشخص مى‏کند که همان مسئله حکمرانى است; و گرنه ارتباط صدر و ذیل آیه از بین خواهد رفت .
شیخ طبرسى در ذیل آیه، قرینه دیگر را بر تفسیر امانت‏به حکومت آیه بعدى ذکر مى‏کند که صریح در امر حکومت است (10) و آن:
یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم . (11)
شاهد سوم، روایاتى است که در تفسیر حکومت‏به امانت، گزارش شده است . از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) در ذیل آیه فوق نقل شده است که آیه اول به نفع مردم است; زیرا در آن مردم را صاحبان امانت و حکومت وصف مى‏کند، اما آیه دوم (اطیعوا الله) . . . به نفع ما [امامان] است که در آن مردم را به اطاعت از ائمه دعوت مى‏کند . (12) امام على (ع) در روایتى وظیفه حاکم را حکم به «ما انزل الله‏» و اداى امانت ذکر مى‏کند: «حق على الامام ان یحکم بما انزل الله و ان یؤدى الامانة‏» . (13) حضرت در جاى دیگر، خطاب به ماموران خود، حکومت را طعمه حاکم نمى‏داند، بلکه از آن به امانتى بر گردن حاکم وصف مى‏کند: «ان عملک لیس بطعمة و لکنه فى عنقک امانة‏» . (14)
روشن است مکتبى که حکومت را امانت و حاکم را امین مردم مى‏داند، به هیچ وجه تحمیل یک حکومت‏یا حاکم را برخلاف پذیرش مردم برنمى‏تابد .
شهید مطهرى در تفسیر آیه امانت مى‏گوید:
«قرآن کریم حاکم و سرپرست اجتماع را «امین‏» و نگهبان اجتماع مى‏شناساند و حکومت عادلانه را نوعى امانت که به او سپرده شده و باید ادا نماید، تلقى مى‏کند . برداشت ائمه دین و بالخصوص شخص امیرالمؤمنین على (ع) عینا همان چیزى است که از قرآن کریم استنباط مى‏شود . (15)
آیت‏الله سبحانى با تفسیر امانت‏به حکومت مى‏گوید:
«در این صورت آیه حاکى خواهد بود که حکومت از ناحیه امت‏سرچشمه مى‏گیرد و امانتى است در دست‏حاکم که هرگز نباید به آن خیانت کرد و باید آن را در مصالح اهل امانت‏به کار برد» . (16)
4 . اصل شورا
مشارکت دادن مردم در امر حکومت و توجه به آراى آنان، از اصول مهم اسلام و مورد اهتمام خاص خداوند است; به گونه‏اى که خداوند با وجود عصمت پیامبر اسلام (ص) و اتصال وى به نیروى وحى و غیب و بهره‏مندى از اقتدار خاص، آن حضرت را به شور با مردم امر مى‏کند:
و شاورهم فى الامر . (17) در آیه دیگر یکى از صفات مؤمنان را انجام امور با عنایت‏به مشاوره یاد مى‏کند:
و امرهم شورى بینهم . (18)
براین اساس مى‏بایست‏حکومت و اداره آن با ملاک شورا انجام گیرد; مگر این که همانند نصب پیامبر (ص) و ائمه (ع) به منصب حکومت، دلیل خاصى وارد شده باشد . در غیر این صورت، مانند عصر غیبت، ملجا و مرجع تعیین حاکم، اصل شورا خواهد بود .
شهید صدر امر خداوند را به شور با مردم، رهاورد خلافت انسان تفسیر مى‏کند و در توضیح دلالت آیه دوم مى‏گوید:
«آیه فوق بر صلاحیت امت‏بر تعیین امور خود از مکانیزم شورا دلالت مى‏کند، مادامى که دلیل بر خلاف آن وارد نشده است . . . که نتیجه آن رجوع به اصل شورا و راى اکثریت در مسائل اختلافى است‏» . (19)
علامه طباطبایى نیز مى‏گوید:
«احکامى که از مقام ولایت صادر مى‏شود، از راه شورا و با رعایت صلاح اسلام و مسلمین صادر خواهد شد» . (20)
آیت‏الله خامنه‏اى در پیامى به اجلاسیه افتتاحیه سازمان مجالس کشورهاى اسلامى مى‏نویسد: «در اصل اسلام منادى و پیشرو برپایى حکومت مردمى و شورایى، در چهارچوب وحى و قوانین الهى است . پیامبر گرامى اسلام (ص) به فرمان الهى «و شاورهم فى الامر» ، در مهمات حکومت اسلام مشورت مى‏فرمودند، و در صورت غلبه راى جمع بر نظر مبارک ایشان، در مواردى به نظر اصحاب عمل مى‏کردند» . (21)
استاد محمدتقى جعفرى نیز مى‏گوید:
«انتخاب شئون حیات و کیفیت آنها در زمینه همه موضوعات زندگى، مادامى که به نهى صریح برخورد نکند، در اختیار خود مردم است و چون اسلام این اختیار انتخاب را پذیرفته و شورا و جماعت - یدالله مع الجماعة - را اصل قرار داده است، بنابراین حکومت مردم بر مردم را در یک معناى عالى پذیرفته است‏» . (22)
گفتنى است که اصل شورا و اعتبار راى اکثریت در امور غیر منصوص، خود به خود معتبر و با ارزش به شمار مى‏آید و نمى‏توان به صرف احتمال یا قطع به خطا آن را نادیده گرفت (23) ; چنان که پیامبر اسلام (ص) در جنگ احد و حضرت على (ع) در جنگ جمل به اصل شورا و راى اکثریت ارج نهادند; با وجود این که علم به خطاى آن داشتند . برخى از فقهاى معاصر از دیدگاه فوق حمایت کرده‏اند . (24)
5 . ولایت مؤمنان
قرآن کریم، مؤمنان را ولى و متولى و سرپرست امور یکدیگر توصیف و به انسان‏هاى مؤمن نوعى حق حاکمیت و تولى امور جامعه اعطا مى‏کند:
والمؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر . (25)
شهید صدر در چگونگى دلالت آیه بر مدعا مى‏نویسد:
«این آیه از ولایت و این که هر مؤمنى ولى و متولى امور مؤمنان دیگر است، سخن مى‏راند، و مقصود از ولایت، تولى و سرپرستى امر یکدیگر است . شاهد آن تفریع مسئله امر به معروف و نهى از منکر بر ولایت است که در نتیجه است . آیه در شمول ولایت در بین تمامى مسلمانان به طور یکسان ظهور دارد» . (26)
علامه طباطبایى نیز در تفسیر آیه، مشابه برداشت فوق را عرضه مى‏کند . (27)
6 . جامعه، مسئول تشکیل حکومت و صیانت از آن
از منظر قرآن کریم تشکیل حکومت دینى و پاسدارى از اصول و ارکان آن از وظایف و شئون مردم به شمار مى‏آید . در صدر اسلام هر چند پیامبر (ص) در راس هرم حکومت قرار داشت، لکن نقش آن، نقش وساطت‏بود، چرا که مطلوب خداوند، اجراى احکام اسلام و تشکیل حکومت دینى بود که آن را از عموم مسلمانان طلب مى‏نمود:
و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افاین مات او قتل انقلبتم على اعقابکم . (28)
آیه فوق در حادثه شکست مسلمانان در جنگ احد و شایعه کشته شدن پیامبر (ص) و فرار مسلمانان نازل شد . خداوند در این آیه، ضمن توبیخ مسلمانان، تاکید مى‏کند که نقش پیامبر صرف وساطت و ابلاغ پیام الهى است و باقى قضایا به عهده خود مردم است .
علامه طباطبایى در استدلال به این آیه، چنین مى‏نویسد:
چنان که معلوم است جماعت در این هزیمت (فرار) به پرستش بت‏ها برنگشتند و مثلا نماز و روزه را رد نکردند، تنها چیزى که گفتند این بود که پس از کشته شدن رسول اکرم (ص) دیگر براى چه جنگ نماییم; یعنى یکى از فرایض دین را که نیازمند به سازمان اداره‏کننده تشکل است و در زمان حیات رسول اکرم (ص) بوده، مى‏خواستند پس از وى ترک نمایند، خداى تعالى در خصوص همین نکته توبیخ و صلالتشان مى‏نماید و تنها قتل را مورد گفت‏وگو قرار نمى‏دهد . بلکه پاى موت طبیعى را نیز به میان کشیده تنبیه مى‏فرماید . . . چنان که روشن است آیه شریفه به دلالت التزام به مسلمین ولایت مى‏دهد که شئون اجتماعى اسلام را چنان که در زمان رسول اکرم (ص) زنده بود، به همان نحو زنده نگاه دارند . (29)
علامه در ذیل استدلال خود صریحا از تفویض مشروعیت الهى حکومت‏به مردم سخن به میان مى‏آورد .
شهید مطهرى نیز بدون نقد استدلال علامه از آیه فوق، به نقل و تقریر آن مى‏پردازد . (30)
آیت‏الله نائینى و اراکى نیز تکلیف به حفظ کیان اسلام و اداره جامعه را متوجه عموم مردم توصیف کرده، ادعاى اختصاص آن را به حاکمان شرع در عصر غیبت مردود مى‏دانند:
«فقیه به عنوان فقیه تنها در مرحله استنباط، اهل نظر است، نه امورى که به کشوردارى و حفظ مرزها و چگونگى دفاع و جهاد و امثال آن تعلق مى‏گیرد که واگذار کردن این امور به فقیه به عنوان فقیه بى‏معنا است‏» . (31)
7 . جامعه، مخاطب و مجرى احکام اجتماعى دین
قرآن کریم حاوى احکام اجتماعى و جزایى است که اجراى آنها را نه از شخص حاکم، بلکه از کل جامعه خواسته است، و جامعه اسلامى از نظر شرعى موظف به اجراى احکامى مانند اجراى حد سارق و زناکار، حفاظت از مرزها، مقابله با طاغیان و شورش‏گران و امر به معروف و نهى از منکر و . . . است . مسئولیت مردم در قبال احکام اجتماعى اسلام را مى‏توان از آیاتى که عموم مردم را مخاطب قرار داده و اجراى احکام را از آنها خواسته است، به دست آورد . روشن است که مردم بدون تشکیل حکومت و گرفتن زمام قدرت، قادر بر انجام خواست الهى نیستند، لذا قرآن کریم با مسلم انگاشتن این اصل، به طور غیرمستقیم مردم را به تشکیل حکومت نیز دعوت کرده است .
به دیگر سخن، آیین اسلام بر خلاف مسیحیت، یک آیین دو ساحتى (دنیوى و اخروى) و داراى نظام اجتماعى و حکومتى است که تحقق و اجراى آن را به عهده مردم نهاده است . علامه طباطبایى با اشاره به آیات اجتماعى قرآن که مخاطبان آن مردم‏اند، مى‏گوید: «از مجموع آیات فوق چنین برمى‏آید که دین داراى یک نظام اجتماعى است که خداوند اجراى آن را بر عهده مردم قرار داده و افراد جامعه باید به صورت جمعى، اقامه دین کنند . روشن است که جامعه به دلیل تشکیل از افراد، اداره آن نیز بر عهده خود آنها است‏» . (32)
آیت‏الله سبحانى از آیات فوق چنین استفاده مى‏کند:
«از این بیان مى‏توان به دست آورد که سرچشمه قدرت در تاسیس حکومت، افراد جامعه اسلامى است و آنان موظف هستند که دولت اسلامى را تشکیل دهند و حاکم اسلامى را طبق ضوابط شرعى و دینى انتخاب نمایند» . (33)
آیت‏الله محمدى گیلانى نیز مى‏گوید:
«آنچه از آیات کریمه قرآن ما مى‏توانیم استفاده کنیم، این که اقامه دین به همه مسلمین و آحاد مسلمین تکلیف شده: اقیموا الدین و لا تتفرقوا . . . زمان غیبت آنچه قرآن تکلیف معین مى‏کند، این است که خود مردم زمام امور دین در دست آنها است، ولى چون راهى براى پیاده کردن این امور نیست، جز با یک ولى امرى، ولى امر را هم خود مردم باید انتخاب بکنند . . . مردم باید اقامه دین کنند . مؤمنین، مسلمین باید اقامه دین کنند . این اختیار تردیدى نیست که در زمان غیبت‏با آنها است‏» . (34)
شهید صدر و برخى علماى معاصر، مشابه برداشت فوق را ارایه داده‏اند . (35)
8 . عدالت
عدالت از مسلمات مذهب امامیه و معتزله است که نقطه فراق آن دو مکتب با اشاعره است . عدالت در قرآن و روایات مورد سفارش اکید و یکى از اهداف بعثت پیامبران شمرده شده است:
یا ایها الذین امنوا کونوا قوامین بالقسط .
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط .
تحمیل یک حکومت‏یا حاکم خاص با این آموزه قرآنى سازگار نیست; زیرا وجود حکومت و رهبر بالضروره - مخصوصا در جوامع کنونى - ملازم با تحدید و در برخى مواقع ملازم با سلب بعضى حقوق شهروندان است که این سلب یا تحدید حقوق بدون رضایت و قرارداد، به معناى تعدى به حقوق دیگران و مساوى با ظلم و ناعدالتى است . بارى اگر از سوى آفریدگار متعال نصى در خصوص حکومت‏خاص وارد شده باشد، نمى‏توان آن را ناعادلانه توصیف کرد، لکن نه تنها دلیل خاصى در این مقوله نیست، بلکه بعضى نصوص دینى بر عدم تحمیل حکومت‏یا رهبر خاصى دلالت مى‏کند که اشاره خواهد شد .
9 . نهى از استکبار
در دلیل پیشین ذکر شد که تحمیل یک حکومت‏یا رهبر خاص بر مردم نوعى ناعدالتى است . این دلیل نیز مدعى است که تحمیل حکومت‏بدون پذیرش و رضایت مردم، یک نوع استکبار و طغیان است که مورد نهى قرآن و سنت قرار گرفته است .
خداوند یکى از ادله فرستادن حضرت موسى را به سوى فرعون، سرکشى و طغیان او ذکر مى‏کند: اذهب الى فرعون انه طغى
آیه دیگر سعادت آخرت را از آن انسان‏هایى مى‏داند که در صدد علو و استکبار در روى زمین برنیایند:
تلک الدار الاخرة نجعلها للذین لا یریدون علوا فى الارض و لا فسادا .
آیت‏الله سبحانى از فقهاى معاصر در تقریر دلالت آیه مى‏نویسد:
«علت این که سیستم حکومت اسلامى از دو عنصر [نصب الهى و پذیرش مردمى] تشکیل یافته است، این است که اگر حکومت مورد پذیرش مردم نباشد، مسئله استکبار و تفوق‏طلبى به میان مى‏آید و آن چیزى است که اسلام به شدت با آن مبارزه مى‏کند» . (36)
در روایات نیز حکومت‏با توسل به زور و اکراه و بدون مشاوره با مردم به شدت منع شده است; به نحوى که پیامبر اسلام در روایت ذیل چنین فردى را مستحق قتل مى‏داند: «من جائکم یرید ان یتفرق الجماعة و یغصب الامة امرها و یتولى من غیر مشورة فاقتلوها فان الله قد اذن بذلک‏» . (37)
به دیگر سخن، تحمیل یک حکومت و رهبر بر مردم، با فرض عدم پذیرش و رضایت آنان، منافى با آزادى‏هاى اجتماعى و سیاسى مردم است; در حالى که خود قرآن در آیات متعدد از ایجاد فضاى اختناق و دیکتاتورى به شدت منع مى‏کند و چنین حقى را حتى به پیامبران نمى‏دهد: آیه ذیل یکى از اهداف پیامبران را آزادى مردم از بند اسارت و زنجیرهاى حکومت‏هاى طاغوت ذکر مى‏کند: یضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم . (38)
در روایات، یکى از اهداف جهاد با مشرکان آزادى مردم از سلطه حاکمان جبار تبیین شده است که با اتکا به اهرم قدرت، بندگان خدا را مطیع و بنده خود کرده‏اند .
سیروا الى قوم یقاتلونکم کیما لایکون جبارین یتخذهم الناس اربابا و یتخذون عبادالله خولا و مال الله دولا . (39)
حضرت على (ع) نیز مردم را از برخورد آنان با وى به نحو برخورد با یک حاکم جبار برحذر مى‏دارد .
«فلا تکلمونى بما تکلم به الجبابرة‏» . (40)
ادله فوق به وضوح دلالت مى‏کنند که فلسفه سیاسى اسلام بر نفى هرگونه سلطه و اختناق پى‏ریزى شده است .
حکومت‏بر خلاف آراى مردمى، حکومت استکبارى و دیکتاتورى است که امام خمینى نیز از مخالفان آن است، چنان که مى‏فرماید:
حکومت اسلامى . . . حکومت ملى است، حکومت مستند به قانون الهى و به آراى ملت است . این طور نیست که با قلدرى آمده باشد که بخواهد حفظ کند خودش را . با آراى ملت مى‏آید و ملت او را حفظ مى‏کند و هر روز هم که بر خلاف آراى ملت عمل کند، قهرا ساقط است و ملت ایران هم او را کنار مى‏زند . (41)
ایشان در جاى دیگر تحمیل یک حکومت را مساوى دیکتاتورى مى‏داند که مورد نهى الهى و پیامبر (ص) است:
«ما بناى بر این نداریم که یک تحمیلى بر ملتمان بکنیم، اسلام به ما اجازه نداده است که دیکتاتورى بکنیم . ما تابع آراى ملت هستیم، ملت ما هر طورى راى داد ما هم از اینها تبعیت مى‏کنیم، ما حق نداریم [و] خداى تعالى به ما حق نداده است، پیغمبر اسلام به ما حق نداده است که به ملتمان چیزى را تحمیل کنیم‏» . (42)
آیت‏الله جوادى آملى، تفاوت حکومت اسلامى را با حکومت‏هاى جابر، چنین بر مى‏شمرد:
«تفاوت اساسى حکومت اسلامى با حکومت‏هاى جابر در همین است که حکومت اسلامى، حکومت مردمى است و بر پایه زور و جبر نیست، بلکه براساس عشق و علاقه مردم به دین و حاکم اسلامى صورت مى‏پذیرد» .
«ادامه دارد»
پى‏نوشت‏ها در دفتر مجله موجود مى‏باشند .

تبلیغات