آرشیو

آرشیو شماره ها:
۱۶۰

چکیده

متن

 

جهانى شدن، آن گونه که هم اکنون از آن تعریف مى‏شود و در صفات پیشین به برخى از آنها اشاره رفت‏به مظهر یک نوع نگرش‏ها، رویکردها و رهیافت‏ها تبدیل شده که ضدنهادینگى و ضد حکومت و دولت و حتى در نهایت ضد نظم و ایجاد نظم بحرانى مى‏باشد . (1)
جهانى شدن در صدد است عام‏گرایى و خاص گرایى را از بین ببرد . جهانى شدن مى‏خواهد آن زبانها و یا مکانهایى که استانداردهاى عام و گسترده وجود دارد و ویژگى‏هایى که روابط و کیفیت افراد به صورت انفرادى مطرح بود و هر کس در هزار توى لاک خویش بود، از بین ببرد، چرا که این تفکیک‏ها عموما به وسیله مرزهاى زمانى و مکانى صورت مى‏گرفت ولى جهانى شدن، مى‏خواهد زمان و مکان را از میان بردارد و این تمایزات دیگر قابل اعمال نباشد . هر فردى در هر موقعیتى همزمان هم یک فرد است و هم عضوى از جامعه بشرى و همزمان مى‏تواند ادعا کند که «من خودم هستم‏» و «من داراى حقوقى هستم‏» (2)
در یک چنین شرایطى، نقش دین و مذهب، مبهم، تاریک ، مغشوش و حتى ناموزون به نظر مى‏رسد . اما با مطالعه ادیان موجود در جهان به نظر مى‏رسد که دین هنوز هم پویاترین منشاء مقاومت در برابر دیدگاه تقلیل گرایانه نسبت‏به سرشت و گوهر آدمى است، چرا که دین نگرش روحانى و معنوى نسبت‏به هویت انسان مى‏باشد و به حیات انسانى معنا و مفهوم مى‏بخشد . دین براى انسان . زمان خاص و مکان را مى‏خواهد . دین قواعد و قوانین، مناسک و شریعت و اخلاقیات دارد و کمال انسانى را در گرو عمل به آنها مى‏داند، و حال آنکه جهانى شدن لازمان و لامکان مى‏باشد . بنابراین میان دین، به ویژه دین مورد نظر این نوشته یعنى اسلام و جهانى شدن، تعارض و نزاع آغاز مى‏شود . حال پرسش اساسى و بنیادى این است که در این نزاع دین اسلام مضمحل مى‏شود و یا چونان نیرویى توانا احیا مى‏گردد و مقاومت‏خویش را با تهاجم علیه جهانى شدن از سر مى‏گیرد و قرائت‏هاى تازه از واقعیت موجود عرضه مى‏کند .
به نظر مى‏رسد که جهان اسلام با داشتن دین اسلام و آخرین دین الهى، در صدد مبارزه علیه جهانى شدن برآید چرا که از دید گاه بسیارى از نویسندگان جهان اسلام و به تبع آن بسیارى از مسلمانان بر این باور که جهانى شدن و به تعبیر آنان جهانى سازى و یا غربى سازى، در حقیقت‏یک ترانه است و از آنجا که در میان کشورهاى اسلامى سابقه استعمار و استثمار وجود داشته است، این نظریه به شدت زیاد تقویت مى‏شود . از دیدگاه بیشتر مسلمانان جهانى شدن یک توطئه است، چرا که زمانى که بحث از «شدن‏» مى‏شود، مفهوم شدن «صیرورت‏» را مى‏رساند و این مساله یک مساله‏ى «وجودى‏» محسوب مى‏شود که «روند طبیعى و تکاملى‏» را طى مى‏کند ولى آنچه هم اکنون مشاهده مى شود «جهانى شدن‏» به وسیله چند کشور بزرگ و قدرتمند و در راس آن امریکا دنبال مى‏شود . مسلمانان بر این اعتقادند که جهانى شدن، در ادامه مدرنیسم غربى است . همانگونه که مدرنیسم بر مذاهب و آیین‏هاى غرب آسیب کلى رساند و نظامها آنان را به نظام سکولاریستى تبدیل کرده است، مرحله جهانى شدن مرحله‏ى تکاملى آن است . محمود ایوب ، پژوهشگر اسلامى، جهانى شدن را به صورت ذیل تعریف مى‏کند:
«مى‏گویند که اکنون در دهکده‏اى جهانى زندگى مى‏کنیم، تا جاى که این حرف درست‏باشد،»
فرایندى است منفى . جهان گسترى آخرین مظهر امپریالیسم غربى است .» (3)
به باور مسلمانان وقتى بحث از جهانى شدن است، به دنبال غربى شدن westernezition و حتى در مراحل بعدى یکسان سازى نیز ntegration ] » مى‏باشد . (4) براى بررسى موضع اسلام در برابر این روند جهانى، لازم است، ابتداء به آموزه‏هاى اسلام ، نظرى اجمالى افکنده شود، آنگاه تجویزات لازم بر اساس آن آموزه‏ها ارائه گردد .
شمول‏گرایى اسلام
آیا دین اسلام انحصار گراست و یا مشمول گراست؟ جواب سؤال فوق این است که اگر نگوییم اسلام دین انحصارگر است، حداقل باید گفت که شمول‏گرا مى‏باشد . انحصارگرایى به این معنى که، تنها یک دین داراى اعتقادات دینى حق و تکامل یافته مى‏باشد و بدین سان تنها پیروان آن از هدایت و رستگارى بهره‏مند خواهند شد و پیروان دیگر ادیان دچار گمراهى و شقاوت هستند . بیشتر اندیشمندان اسلام، با استفاده از مفاد آیه «من یبتغ غیر الاسلام دنیا فلن یقبل منه و هو فى آلاخرة من الخاسرین‏» (5) هر کس به غیر اسلام از دین دیگر پیروى کند، از وى هرگز پذیرفته نمى‏شود و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود . مفاد آیه‏ى مذکور صراحت تمام دارد که دین مورد قبول نزد خداوند اسلام است . بنابراین بر مسلمانان فرض است که آیین خود را تبلیغ نموده و دین خود را جهانى نمایند و به هر نقطه‏اى از جهان وارد شدند و با توجه به مقتضیات زمان و مکان از وسایل مشروع بهره گرفته و آیین خود را در میان غیر مسلمان ترویج کنند . اما از آن‏جا مسلمانان توانایى معنوى و ژرفاى روحانى در دیگر ادیان را منکر نیستند، به کامل بودن دین اسلام اعتقاد دارند و بر این باورند که هر آنچه که ادیان سابق خطى از حقانیت، معنویت و روحانیت را داشتند، دین اسلام به صورت کامل آن را دارا مى‏باشد . و به تعبیر بهتر از دیدگاه اسلام و مسلمانان، آیین محمد (ص) اولا و بالذات تنها راه نجات آدمى در این جهان است . آنچه در ادیان دیگر به شکل ناقص، ناپخته و پنهان وجود دارد، در دین اسلام به شکل آشکار و کامل وجود دارد . ممکن است این پرسش مطرح شود که، در صورت کامل بودن دین اسلام، تکلیف پیروان ادیان دیگر چه خواهد بود . علماى اسلام، پاسخ داده‏اند که آنان بر دو دسته‏ى جاهل قاصر و مقصر تقسیم مى‏شوند، جاهل قاصر هیچ عقوبتى نخواهد داشت ولى مقصر در آخرت از زیانکاران خواهد بود . البته شبهه باورهاى اسلامى در میان مسیحیان نیز وجود . کارل رانر karl rahner یکى از شمول گرایان مسیحى است . وى در خطابه‏اى در سال 1964 اعلام کرد:
«مسیحیت پیروان ادیان دیگر را غیر مسیحى نمى‏داند . بلکه آنان را کسانى مى‏داند که مى‏توانند و باید مسیحیان بى نام ( anonymous christians) محسوب شوند .»
از نظر رانر، اعتبار دین دیگر تا زمانى محفوظ است که شخص متدین به آن دین، هنوز به حقانیت کامل مسیحیت پى نبرده باشد، جاحدانه به آن پشت نکند، والا از آن زمان به بعد دیگر «مسیحى بى نام‏» شمرده نمى‏شود و دینش برایش مشروع نیست و باید به مسیحى بانام تغییر آیین دهد . (6)
از مطالب فوق چنین مى‏توان نتیجه گرفت که براساس آموزه‏هاى اسلام، آن دین جهانى است و لازم است ملل دنیا این دین را به عنوان آیین رسمى خود انتخاب نمایند و براى اجراى بهینه‏ى آن راهکارهاى مختلفى نیز در اسلام بیان شده است، در صورت انتخاب درست راهکارها و موفقیت از آن دین اسلام خواهد بود چرا که بر اساس آموزه‏هاى اسلام، خداجویى، خداخواهى که به وسیله ادیان تحقق عینى و پیدا مى‏کند از فطرت انسانى ناشى مى‏شود و تمامى پدیده‏ها و وسایل انسانى، نمى‏تواند فطرت را به طور کامل از بین ببرد . احساس فطرى آن نوع درک‏هایى است که غیراکتسابى و غیرتعلیمى و به حسب آفرینش در وجود انسانها نهفته است . از جمله فطریات انسانى، خداجویى، خدا خواهى، میل به تقرب به خداوند و در نهایت پرستش اوست . پرستش الزاما همراه با شریعت و مناسک خاص است . بر اساس آموزه‏هاى اسلام بر روى این احساس فطرى و فطرت انسانى تاکید فراوان شده است و انسان را به فطرت و ضمیر وى ارجاع مى‏دهد نمونه‏اى از آیاتى که فطرت و فطرى بودن ایمان به خدا و مذهب را اشاره دارد آیه سوره رم مى‏باشد .
«فاقم وجه للدین حنیفا . فطرة الله التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذالک الدین القیم‏» (7) جهت‏خویش را با مذهب منطبق، و بر آن استوار باش که مذهب یک فطرت الهى است و فطرتى که همه و همه مردم را خداوند بر اساس آن فطریات و کششها و میل‏هاى باطنى آفرید و آفرینش الهى تغییر وتخلف‏پذیر نیست همان فطرت زمینه‏ى دین استوار الهى است .
هیچ فردى از افراد انسانى یافت نمى‏شود که این احساس و کشش در درون او نباشد . هرچند عوامل و تبلیغات و تربیت‏هایى او را نسبت‏به این احساس فطرى، غافل و یا موقتا دور نگاه دارد .
پدیده‏ى جهانى شدن نیز ممکن است ابتدا با هجمه‏هاى خود به اسلام و دیگر ادیان توحیدى دارد . موقتا سکولاریسم را در جوامع دامن بزند ولى فطرى بودن دین و آخرین دین بودن آیین اسلام موجب پایدارى آن خواهد شد . چنانچه در انسان‏شناسى مردم‏شناسى و علوم اجتماعى نیز تاکید مى‏شود که تاریخ پیدایش مذهب با تاریخ بشرى مساوى است، زیرا مذهب امر فطرى بشر است .
وحدت‏گرایى اسلام
بر اساس آموزه‏هاى اصیل ادیان توحیدى، جهان هستى و افراد انسانى، به وسیله‏ى خداى یگانه آفریده شده است و در تعبیر عرفان بشریت نمود و جلوه‏اى عام از وجود و تجلى خداوند است . در قران کریم این مطلب در دو جا با صراحت‏بیان شده‏است و خلقت انسان ، نمودى از روح خداوندى قلمداد شده است . در سوره حجر زمانى که داستان خلقت آدم بیان مى‏شود، چنین مى‏فرماید:
«و اذ قال ربک للملائکه انى خالق بشرا من صلصال من حمامسنون فاذا سویته و نفخت فیه من روحى فقعوا له ساجدین‏» (8)
هنگامى که خداى تو به فرشتگان گفت آفرینده‏ى انسانى هستم از گل خشک که از گل تیره رنگ ریخته شده . زمانى که آن مخلوق انسانى را آراستم و به او از روح خودم دمیدم آنگاه آنان (فرشتگان) براى سجده او جبین به زمین ساییده و سجده کردند .
آیه فوق، با اندک تفاوتى در سوره دیگر آمده است در آن سوره به جاى «من صلصال من حمامسنون‏» واژه «من طین‏» (9) ذکر شده است . البته در آیات بى‏شمار دیگر خداوند مناسبت‏هاى مختلف خلقت انسان را از روح خود مى‏داند، به طور مثال در سوره‏هاى مائده، مریم، انبیاء که مقدرى آفرینش حضرت مسیح (ع) را بیان مى‏کند: اشاره به روح الهى در آفرینش حضرت عیسى (ع) دارد . آیات مذکور، دلالت تام و تمام دارند که انسان و جامعه بشرى و به تعبیر بهتر، کل نظام هستى مخلوق یک آفریدگار هستند و به وسیله‏ى او خلق شده‏اند، براى او هستن و به سوى او باز خواهند گشت انالله‏واناالیه راجعون‏» (10) مفاد آیات به این استدلال منجر مى‏شود که بشریت، جامعه‏اى واحدى تشکیل مى‏دهد و در این جامعه واحد دیگر بهایى به ابعاد جغرافیایى و قلمروهاى سیاسى قایل نمى‏شود، چرا که اسلام از همان بدو پیدایش رسالتى در زمینه‏اى دعوت از تمام مردمان جهان به آیین محمدى (ص) داشته است و همواره با این عنوان که دین اسلام آخرین دین و پیامبر (ص) اسلام به عنوان خاتم پیغمبران، معرکه جهانى شدن این دین را روشن نگاه داشته است .
این فرایند جهان گسترى در جوهر دین اسلام وجود دارد و این ویژگى آن را به ادیان عام‏گرا تبدیل کرده است، چرا که در صورت اعتقاد به خداى واحد و پایان رسالت و نبوت، براى انسانها در جهان یک مرجع ارزشى واحد به وجود مى‏آورد و آن این است که یک مجموعه واحد از قوانینى شرعى و اخلاقى را تعیین کرده است و هم اکنون آن مجموعه آموزه‏هاى اسلام در قالب قرآن کریم و سیره نبوى از دیدگاه کل مسلمانان سیره علوى از دیدگاه شیعیان مى‏باشد . آموزه‏هاى وحدت‏گرا و شمول‏گراى، اسلام جهت تحقق بخشیدن به فرایند جهانى شدن دین خود خواستار تشکیل امت واحده مى‏باشد، که در ذیل بدان پرداخته شده است .
امت اسلامى
براى امت در میان زبانها غربى و لاتین شاید نتوان معادلى یافت و در نتیجه باید براى تبیین معناى آن به متون دینى و کلاسیک مسلمین مراجعه کرد . در متون دینى بهره معیارهاى نژادى، زبانى، جغرافیایى نمى‏تواند میزانى براى تعریف امت‏باشد . بلکه اعتقادات و باورهاى مذهبى در تعریف و تبیین این مفهوم بسیار کارگشا خواهد بود . با توجه به آموزه‏هاى قرآن کریم، مى‏توان امت را چنین تعریف کرد . «امت، نظم جهانى محصور در جماعتى کامل از مسلمانان ساکن کره زمین است که باتعهد نسبت‏به آموزه‏هاى اسلام متحد، شده‏اند» (11)
امت‏بر اساس تعاریف قرانى، مبناى نظم اجتماعى است که گسترده وسیعى به اندازه تمام بشریت مى‏تواند داشته باشد . و کذالک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على الناس‏» (12) و با توجه به این آموزه‏ها باید گفت که شریعت اسلام بخش عظیمى از تلاش خود را به نظم اجتماعى اختصاص داده و قسمت اندکى را متوجه مراسم عبادى واخلاق فردى کرده است . امت در مفهوم اسلامى داراى ویژگى‏هاى خاص مى‏باشد که در ذیل به چند ویژگى اشاره مى‏شود .
الف . امت مسلمان با توجه به دیدگاههایى درمورد پرودگار هستى، اعضاى خود را برمى‏گزیند و بدین ترتیب بنیانها را بر کل یک پارچه بنا مى‏نهد .
ب - همانطور که اسلام به امت هویت مى‏بخشد آن را ملزم مى‏کند که جهانى باشد تا گروه گرایى particularistic قران در آیات متعددى امت اسلامى را ملت واحد مى‏داند . در سوره انبیاء مى‏فرماید: ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون‏» (13)
همانا این است امت‏شما، امتى یگانه و واحد و منم پروردگار شما، پس مرا پرستش کنید در سوره مومنون همین آیه تکرار شده و با تغییر، فعبدون به فاتقون (14)
قران به صراحت اعلام مى‏کند که تمامى انسانها از یک زوج همانند خلق شده‏اند و اگر در درون قبایل و گروهها قرار داده شده اند برا ى معاشرت و همکارى متقابل با یکدیگر هست . «یا ایها الناس انا خلقنا کم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا» (15)
همانطور که مشاهده مى‏شود، مخاطبان قرآن در این آیه و برخى از آیات دیگر تمامى مردم . کل بشریت است . از آنها که امت مورد نظر اسلام مستقیما بر نظام عقیدتى بنا گردیده شده الزاما صفت جهانى به خود مى‏گیرد و مسلمانان هر چند به گروه‏ها و سرزمین‏هاى گوناگون تعلق داشته باشند ولى با پذیرش شریعت اسلامى، همه‏ى تفاوت‏ها از بین مى‏رود و همه مسلمانان به دلیل ماهیت دینى خود، اعضاى یک امت جهانى هستند .
ج - امت اسلامى، علاوه بر جهانى بودن، در ذات خود انداور نیز مى‏باشد . قسمت‏هاى مختلف آن مناسب یکدیگرند و با اتصالى که بین آنها برقرار است، به کل قابل تشخیص تبدیل مى‏شوند . قرآن مومنان را که امت اسلامى را تشکیل مى‏دهند، اعم از زن و مرد، اولیاء یکدیگر معرفى مى‏کند (لمومنون والمومنات بعضهم اولیا بعض) (16)
این مساله موجب مى‏شود که ارتباط عمیق بین آنان برقرار شود و در قالب مفهوم اخوت تجلى و ظهور پیدا کند «انما المومنون اخوة‏» (17)
و جمع‏گرایى colletivism طرفدارى نمى‏کند بلکه توازنى ظریفى میان فردگرایى و جمع‏گرایى برقرار مى‏کند که هدفش تکامل امت است . امت اسلامى با این ویژگى‏ها، هدف انحصارى دارد و آن اینکه مردم به حقیقت و هدایتى که خداوند به انسانها ارزانى داشته است، شهادت دهند و همه انسانها خود را بنده خدا بدانند و دین اسلام که آخرین و تکامل یافته‏ترین دین دنیا است، بپذیرند . و این یعنى جهانى شدن دین اسلام .
با توجه به اینکه در قرن بیستم ما اسلامى‏گرایى را پیداگرایى اسلام در میان مسلمانان داریم لازم است در ذیل اشاره‏اى مختصر به عنصر نیز بشود
تجدید حیات اسلامى
جریان تجدید حیات اسلامى و به تعبیر غربى‏ها بنیادگرایى اسلامى fangemetitalism ] » از قرن بیستم شروع شده است، در دهه‏ى شصت میلادى شدت گرفت و تحولى به سوى ستیزه گرى و مبارزه سیاسى علیه غرب و غربیان ایجاد کرد . اندیشه اصلاح گرایانه‏ى اسلامى که از آغاز قرن بیستم شروع شد، بیشتر ابتداء مساله هویت اهمیت مى‏داد و پیرو آن جمعیت‏هاى اسلامى‏اى به وجود آمدند که هدف اسلام آن، حفظ شخصیت اسلامى خود وآیین‏ها و نمادها و رفتارهاى آن واندیشه اصالت‏گرایانه و احیاءگرایانه همرا بود . این تلاش‏ها در نهایت نیز به نتایجى درباره برترى و اسالت تمدن و فرهنگ اسلامى انجامید (18)
گسترش فزاینده جرایان احیاگرى اسلامى و فضاى وسیعى که از قلمرو فرهنگ و اقتصاد، جامعه و سیاست را پر کرده است، موجب شده که ادبیات و فعالیت آن صبغه‏اى دعوت گرایانه و اخلاقى به خود بگیرد و در درون جوامع اسلامى و بیرون آن مورد قبول و اقبال واقع شده است . این ادبیات به مقایسه تمدنها و اثبات برترى اسلام به دلایلى انسانى و اخلاقى باز گشته است و در سالهاى اخیر با حفظ اصالت فرهنگى آموزه‏هاى اسلام، در حوزه‏هاى غیر اسلامى خواهان گفتگوى بین ادیان، مذاهب و تمدن‏ها مى‏باشد . برنامه‏ها و طرح‏هاى جامع درباره دولت اسلامى، قانون اساسى اسلامى، دیدگاه اسلامى کردن علم، سازمانها و بانکهاى اقتصادى اسلامى ، بانک توسعه اسلامى سازمان کنفرانس اسلامى بیانیه‏ها و دیدگاه‏هاى اسلامى درباره نظام جهانى عادل و انسانى افزایش یافته است . (19) در این راستا مسلمانان مبارزه علیه تمدن و حقوق غربى، اعلامیه اسلامى جهانى حقوق بشر را به سال 1980 منتشر کردند در این متن به وضوح اعلام مى‏دارد که حقوق جهانى بشر چهارده قرن پیش به وسیله‏ى قرآن و سنت تعریف شده است . حقوق بشراسلامى، در عین حال که اسلامى است، جهانى نیز مى‏باشد، بى‏آنکه محتواى آن دچار تضاد باشد . چرا که در اعتقاد مسلمانان همه اسلام دینى براى تمام بشریت است .
در پى تجدد حیات اسلامى در جهان اسلام و تجدید حیات دین در کل جهان بود که بنیامین‏باور، نویسنده امریکایى با انتشار کتابى واژه جهاد در آموزه‏هاى اسلام را در برابر جهانى شدن Globalization قرار داد . هدف او رو در رو قرار دادن دو واژه جهانى شدن و جهاد، پیش کشیدن جهاد در مقام نماد واکنش جوامع سومى در برابر پدیده‏ى جهانى شدن است که سلطه غربى به طور عام و سلطه فرهنگ آمریکایى را در دل خود دارد . مسلمانان در برابر جهانى سازى به سبک آمریکاى، به صورت بازگشت‏به خویشتن و تلاش گسترده براى شکل دادن به آن به حسب فرهنگ و وجدان ملى یا قومى و اسلامى کردن گروه‏هاى گوناگون است . (20)
پیرو تلاشهاى احیاگران مسلمانان و وفاداران به ادیان، پارلمان ادیان جهانى تاسیس شد و آن پارلمان بر این اندیشه محورى مبتنى بود که ارزشهاى بنیادین مشترکى وجود دارند که ادیان را به هم پیوند مى‏زنند و به آنها در مقابل افراطى گرى‏دینى و سکولاریسم پو چ و بى‏محتوا نقشى اساسى اعطا مى‏کنند .
هانس کونک یکى از پژوهشگران غربى در تاکید بر اهمیت نقش دین به طور کلى در جهت دادن، به حیات سیاسى و اجتماعى و اقتصادى هول محور یک اخلاق جهانى عاملى بسیار موثر و فعال بوده است . این همان اخلاق جهانى است که بر یک قاعده اخلاقى طلایى و عام و آمرانه ظریف و حداقلى مبتنى است که مى‏گوید باید با همه به گونه‏اى انسانى رفتار کرد . (21)
این واکنش دینى نسبت‏به فرهنگ مادى‏گرایانه‏ى غرب نیز به نوبه‏ى خود یک نوع جهانى شدن را شکل مى‏دهد که به اتکاى فهمى معنوى‏تر و اخلاقى‏تر از شان و منزلت انسان در پى مبارزه با جهانى شدن سرمایه‏دارى و فرهنگ غربى و امریکایى است . در این طرز تلقى ادیان جهانى به خصوص دین اسلام در مقابل به سرمایه دارى و فرهنگ مادى امریکاى به سان نیروهى باالقوه مخالف ظاهر مى‏شود در واقع اگر در پایان جنگ سرد و فروپاشى بلوک شرق، سرمایه‏دارى و فرهنگ غربى به رهبرى امریکا در عرصه‏ى سیاست و . . . بى رقیب شد، اینک دین، بویژه اسلام و گروه‏هاى اسلامى نقش بدیل سوسیالیسم و بلوک شرق را در مقابل آن بازى مى‏کند . فرقى که ادیان مخالف فرهنگ آمریکاى با سوسیالیسم دارد، در فطرى بود دین و آموزه‏هاى آن مى‏باشد و حال آنکه سوسیالیسم نیز یک فرهنگ غربى و مادى بود که در مقابل سرمایه‏دارى قد علم کرده بود .
جهانى شدن از منظر اسلام‏گرایان
هر چند اندیشمندان اسلام به صورت کامل به جهانى شدن پاسخ نداده‏اند شاید علت آن نیز این باشد که خود مفهوم جهانى شدن مبهم مى‏باشد و به صورت وسیع شکافته نشده است; ولى آنچه از سوى غرب و امریکا درباره جهانى شدن ارائه شده است . آماج انتقادات و مبارزات گسترده‏اى قرار گرفته است . از جمله اینکه اسلام گرایان مدعى هستند جهانى شدن مساله زیانبارى است که بودن حق انتخاب و پذیرش، به ملت‏ها تحمیل مى‏شود . اسلام‏گرایان در یک واکنش فعال براین باورند که اسلام نظریه جهانى شدن را ارائه مى‏دهد و حال آنکه اساسا از نظر محتوا، ساختار، فلسفه، اهداف و رهیافت‏ها با نظریه جهانى شدن غربى متفاوت است . لذا اسلام گرایان به جهانشمول بودن بیشتر اعتقاد دارند تا جهانى شدن . امجبیرى یکى از نویسندگان عرب مى‏کوشد تا میان جهانى شدن که از جهان غرب سرچشمه گرفته مساله‏ى «جهانشمولى‏» که ریشه در تمدن اسلامى دارد ، تفاوت قایل شود . در دیدگاه ایشان جهانشمولى رو به دنیا دارد و نسبت‏به دیگر فرهنگ و آیین‏ها آغوش باز مى‏کند و تفاوت درایدئولوژى‏ها را به رسمیت مى‏شناسد در حالى جهانى شدن به مثابه‏ى نفى دیگرى هست و بیش از آنکه زمینه‏ى گفتگوى ایدولوژیکى را فراهم بیاورد ، موجب بروز شکاف و اختلاف در عرصه‏ى فرهنگ مى‏گردد . (22)
برداشت اسلامى از جهانى شدن با توجه به آیه سوره حجرات مى‏باشد که مى‏فرماید: اى مردم . ما شما را از زن و مرد آفریدیم و سپس به قبایل و دسته‏هاى مختلف پراکندیم تا همدیگر را بشناسید (23) این آیه پایه بنیان فکرى جهت‏برقراى روابط میان مردم و تمدن‏ها بر اساس شناخت‏یکدیگر است و نه نزاع، درگیرى با تقابل ونفى و اخراج . در تفسیر و تحلیل آیه‏ى فوق نظریه‏اى با عنوان «شناسایى متقابل تمدن‏ها» به وسیله دکتر رابرت کرین مسلمان مرکز تجدید حیات تمدن‏ها در لندن عرضه شده است که مدعى است مى‏تواند راه سومى در برابر آنچه غرب به نام «نظریه برخورد تمدن‏ها» و «گفتگوى تمدن‏ها» مطرح است، تلقى گردد . ایشان مدعى است که اگر تمدن‏ها یکدیگر را به رسمیت نشناسند، هیچ گاه قادر نخواهند بود، جهت رسیدن به شرایط گفتگوى مناسب از رویارویى و تقابل خلاصى یابند . از این زاویه اسلام جهانى شدن را به اصل مشترک انسانیت در آمیخته است، در حالى که جهانى شدن به گونه‏اى که امریکا و غرب مطرح مى‏کند، برپایه لذات مادى، منافع اقتصادى، ذخیره‏سازى منابع حذف موانع بر سر راه دست‏یابى بازارها و بهره‏گیرى از ثروت استوار است . در نهایت همین عوامل زمینه ساز نزاع و تقابل مى‏شوند و حال آنکه اسلام به گفتگو دعوت مى‏کند (24) از سوى دیگر در دین اسلام عناصرى وجود دارد که به پویاى این دین کمک مى‏کند و بر اساس این پویایى، تفسیرهاى جدید و با ابزارهاى نو به جهان و بیرون خود عرضه مى‏کند و فرصتهاى که جهانى شدن در اختیار این دین مى‏گذارد، مى‏تواند استفاده بهینه براى ثبات و تداوم خود بنماید .
نتیجه
جهانى شدن، به یک معنى در یک دست‏شدن شیوه‏هاى و رفتارها متبلور مى‏باشد . بدین معنى که تحولاتى در جهان، در حال تجربه است که اقتصاد، سیاست، فرهنگ و . . . . در قرن سوم میلاى ساختار تازه خواهد داشت‏خوش بینان به جهانى شدن بر این باورند که در هزاره سوم میلادى دیگر تکنولوژى ملى، موسسه ملى و صنعت ملى وجود نخواهد داشت! آنچه در داخل محدوده‏ى مرزهاى ملى باقى خواهد ماند جمعیتى است که در آن زندگى مى‏کند در نهایت‏برگ‏هاى برنده‏ى آن، توانایى تولید و روحیه ابداعش خواهد بود . اما به نظر مى‏رسد که یک دست‏شدن شیوه‏ها و رفتار که در پرتو جهانى شد، در دنیا ایجاد مى‏شود، خود متضمن تکثر هویت نیز مى‏باشد که در جلوه‏هاى گوناگون آن ظاهر مى‏شود . جلوه‏هایى از قبیل هویت ملى، هویت قومى، هویت دینى و . . . به قول برتران بدیع نویسده‏ى فرانسوى ایرانى تبار، «جهانى شدن سرسپردگى‏هاى مدنى و ملى را از میان مى‏برد ولى از روابطى فراملى مایه مى‏گیرد که این روابط زمینه ساز همبستگى‏هاى گوناگون است که حاصل هویت‏هاى جانشینند . (25)
این هویت‏هاى جانشین سرانجام به نیروهاى متعرض علیه این نظم جدید (جهانى شدن) تبدیل خواهند شد و حال آنکه نظم جدید قادر به تسلط بر آنها نیست . جهانى شدن غالبا در کشورهاى جنوب تاثیر معکوس گذاشته است و دیدگاه توطئه تقویت کرد . در نهایت تمدن‏ها و فرهنگ‏ها و آیین‏ها غیر غربى به صورت واکنش هایى هویت طلبانه در برابر موج جهانى شدن جلوه‏گر مى‏کند . حتى در معرفى کشورها غربى در مقابل جهانى شدن از نوع امریکاى مقاومت مى‏کند .
علاوه بر اینکه دین امرى فطرى است و اسلام نیز از تکامل یافته‏ترین ادیان محسوب مى‏شود، جهانى شدن مى‏تواند براى آن یک چالش محسوب شود . اما آنچه به عنوان واقعیت مملوس در دنیا و جهان اسلام وجود، حکایت از گسترش این دین دارد و تفسیرى هماهنگ یا ویژگى‏ها و نیازهاى دوران جهانى شدن، از انسان و کل هستى، دین اسلام ارائه مى‏دهد، نقش این دین به عنوان راهى براى مواجهه با جهانى شدن در گسترده‏ترین جلوه هایش، با صبغه انسانى دادن به آن از طریق حمایت از یک اخلاق جهانى (با تاکید بر مشترکات دینى، بیان ادیان مختلف جهان) احتمال زیاد مهم خواهد بود . گفتگوهاى دینى که اسلام میان ادیان مختلف ایجاد کرده است، سعى دارد نیروهاى متفرق اجتماعى را جهت پیوستن به یکدیگر و ایجاد یک جامعه مدنى جهانى، بر بنیان حساسیت‏هاى اخلاقى و معنوى مشترک تشویق کند . چشم اندازهاى آتى، ایجاد یک حکومت جهانى انسانى در قرن 21، مى‏باشد . البته این مساله بستگى تام و تمامى به این دارد که جریان تجدید حیات اسلامى و همینطور تجدد حیات دینى، بتواند براى جهانى شدن، مبانى اجتماعى و سیاسى مسوولانه‏ترى را نسبت‏به آنچه اینک هست، تدارک ببینند . آموزه‏هاى اسلامى در درون خود این توان باالقوه از لحاظ نظرى دارا مى‏باشد . از سوى دیگر بعید به نظر مى‏رسد که جهانى شدن به رهبرى فرهنگ و کیش امریکایى بتواند ادیان بویژه دین اسلام از بین ببرد و شاید خود آن امپراتورى از بین برود و جیمیز کرث در این باره مى‏نویسد:
«ادوارد گیبون در اثر خود افول و فروپاشى امپراتورى رم چنین نگاشت که: امپراتورى رم مذهب مسیحیت را در سراسر دنیاى باستان گسترانید اما خود به دست مسیحیت‏به ورطه‏ى هلاکت و نابودى افتاد اینک در روزگار ما نیز به نظر مى‏رسد که امپراتورى امریکا در حال گسترش پروتستانتیزم کژریخت در سراسر دنیاى مدرن است، حال آن که همین آیین مسخ شده و کژریخت پروتستان به نوبه‏ى خود فروریزى ارکان قدرت آن را آغاز مى‏کند» (26)
پى‏نوشت‏ها در دفتر مجله موجود مى‏باشد

تبلیغات