آینده باورها و اعتقادات دینى در پروسه جهانىشدن _3
آرشیو
چکیده
متن
جهانى شدن، آن گونه که هم اکنون از آن تعریف مىشود و در صفات پیشین به برخى از آنها اشاره رفتبه مظهر یک نوع نگرشها، رویکردها و رهیافتها تبدیل شده که ضدنهادینگى و ضد حکومت و دولت و حتى در نهایت ضد نظم و ایجاد نظم بحرانى مىباشد . (1)
جهانى شدن در صدد است عامگرایى و خاص گرایى را از بین ببرد . جهانى شدن مىخواهد آن زبانها و یا مکانهایى که استانداردهاى عام و گسترده وجود دارد و ویژگىهایى که روابط و کیفیت افراد به صورت انفرادى مطرح بود و هر کس در هزار توى لاک خویش بود، از بین ببرد، چرا که این تفکیکها عموما به وسیله مرزهاى زمانى و مکانى صورت مىگرفت ولى جهانى شدن، مىخواهد زمان و مکان را از میان بردارد و این تمایزات دیگر قابل اعمال نباشد . هر فردى در هر موقعیتى همزمان هم یک فرد است و هم عضوى از جامعه بشرى و همزمان مىتواند ادعا کند که «من خودم هستم» و «من داراى حقوقى هستم» (2)
در یک چنین شرایطى، نقش دین و مذهب، مبهم، تاریک ، مغشوش و حتى ناموزون به نظر مىرسد . اما با مطالعه ادیان موجود در جهان به نظر مىرسد که دین هنوز هم پویاترین منشاء مقاومت در برابر دیدگاه تقلیل گرایانه نسبتبه سرشت و گوهر آدمى است، چرا که دین نگرش روحانى و معنوى نسبتبه هویت انسان مىباشد و به حیات انسانى معنا و مفهوم مىبخشد . دین براى انسان . زمان خاص و مکان را مىخواهد . دین قواعد و قوانین، مناسک و شریعت و اخلاقیات دارد و کمال انسانى را در گرو عمل به آنها مىداند، و حال آنکه جهانى شدن لازمان و لامکان مىباشد . بنابراین میان دین، به ویژه دین مورد نظر این نوشته یعنى اسلام و جهانى شدن، تعارض و نزاع آغاز مىشود . حال پرسش اساسى و بنیادى این است که در این نزاع دین اسلام مضمحل مىشود و یا چونان نیرویى توانا احیا مىگردد و مقاومتخویش را با تهاجم علیه جهانى شدن از سر مىگیرد و قرائتهاى تازه از واقعیت موجود عرضه مىکند .
به نظر مىرسد که جهان اسلام با داشتن دین اسلام و آخرین دین الهى، در صدد مبارزه علیه جهانى شدن برآید چرا که از دید گاه بسیارى از نویسندگان جهان اسلام و به تبع آن بسیارى از مسلمانان بر این باور که جهانى شدن و به تعبیر آنان جهانى سازى و یا غربى سازى، در حقیقتیک ترانه است و از آنجا که در میان کشورهاى اسلامى سابقه استعمار و استثمار وجود داشته است، این نظریه به شدت زیاد تقویت مىشود . از دیدگاه بیشتر مسلمانان جهانى شدن یک توطئه است، چرا که زمانى که بحث از «شدن» مىشود، مفهوم شدن «صیرورت» را مىرساند و این مساله یک مسالهى «وجودى» محسوب مىشود که «روند طبیعى و تکاملى» را طى مىکند ولى آنچه هم اکنون مشاهده مى شود «جهانى شدن» به وسیله چند کشور بزرگ و قدرتمند و در راس آن امریکا دنبال مىشود . مسلمانان بر این اعتقادند که جهانى شدن، در ادامه مدرنیسم غربى است . همانگونه که مدرنیسم بر مذاهب و آیینهاى غرب آسیب کلى رساند و نظامها آنان را به نظام سکولاریستى تبدیل کرده است، مرحله جهانى شدن مرحلهى تکاملى آن است . محمود ایوب ، پژوهشگر اسلامى، جهانى شدن را به صورت ذیل تعریف مىکند:
«مىگویند که اکنون در دهکدهاى جهانى زندگى مىکنیم، تا جاى که این حرف درستباشد،»
فرایندى است منفى . جهان گسترى آخرین مظهر امپریالیسم غربى است .» (3)
به باور مسلمانان وقتى بحث از جهانى شدن است، به دنبال غربى شدن westernezition و حتى در مراحل بعدى یکسان سازى نیز ntegration ] » مىباشد . (4) براى بررسى موضع اسلام در برابر این روند جهانى، لازم است، ابتداء به آموزههاى اسلام ، نظرى اجمالى افکنده شود، آنگاه تجویزات لازم بر اساس آن آموزهها ارائه گردد .
شمولگرایى اسلام
آیا دین اسلام انحصار گراست و یا مشمول گراست؟ جواب سؤال فوق این است که اگر نگوییم اسلام دین انحصارگر است، حداقل باید گفت که شمولگرا مىباشد . انحصارگرایى به این معنى که، تنها یک دین داراى اعتقادات دینى حق و تکامل یافته مىباشد و بدین سان تنها پیروان آن از هدایت و رستگارى بهرهمند خواهند شد و پیروان دیگر ادیان دچار گمراهى و شقاوت هستند . بیشتر اندیشمندان اسلام، با استفاده از مفاد آیه «من یبتغ غیر الاسلام دنیا فلن یقبل منه و هو فى آلاخرة من الخاسرین» (5) هر کس به غیر اسلام از دین دیگر پیروى کند، از وى هرگز پذیرفته نمىشود و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود . مفاد آیهى مذکور صراحت تمام دارد که دین مورد قبول نزد خداوند اسلام است . بنابراین بر مسلمانان فرض است که آیین خود را تبلیغ نموده و دین خود را جهانى نمایند و به هر نقطهاى از جهان وارد شدند و با توجه به مقتضیات زمان و مکان از وسایل مشروع بهره گرفته و آیین خود را در میان غیر مسلمان ترویج کنند . اما از آنجا مسلمانان توانایى معنوى و ژرفاى روحانى در دیگر ادیان را منکر نیستند، به کامل بودن دین اسلام اعتقاد دارند و بر این باورند که هر آنچه که ادیان سابق خطى از حقانیت، معنویت و روحانیت را داشتند، دین اسلام به صورت کامل آن را دارا مىباشد . و به تعبیر بهتر از دیدگاه اسلام و مسلمانان، آیین محمد (ص) اولا و بالذات تنها راه نجات آدمى در این جهان است . آنچه در ادیان دیگر به شکل ناقص، ناپخته و پنهان وجود دارد، در دین اسلام به شکل آشکار و کامل وجود دارد . ممکن است این پرسش مطرح شود که، در صورت کامل بودن دین اسلام، تکلیف پیروان ادیان دیگر چه خواهد بود . علماى اسلام، پاسخ دادهاند که آنان بر دو دستهى جاهل قاصر و مقصر تقسیم مىشوند، جاهل قاصر هیچ عقوبتى نخواهد داشت ولى مقصر در آخرت از زیانکاران خواهد بود . البته شبهه باورهاى اسلامى در میان مسیحیان نیز وجود . کارل رانر karl rahner یکى از شمول گرایان مسیحى است . وى در خطابهاى در سال 1964 اعلام کرد:
«مسیحیت پیروان ادیان دیگر را غیر مسیحى نمىداند . بلکه آنان را کسانى مىداند که مىتوانند و باید مسیحیان بى نام ( anonymous christians) محسوب شوند .»
از نظر رانر، اعتبار دین دیگر تا زمانى محفوظ است که شخص متدین به آن دین، هنوز به حقانیت کامل مسیحیت پى نبرده باشد، جاحدانه به آن پشت نکند، والا از آن زمان به بعد دیگر «مسیحى بى نام» شمرده نمىشود و دینش برایش مشروع نیست و باید به مسیحى بانام تغییر آیین دهد . (6)
از مطالب فوق چنین مىتوان نتیجه گرفت که براساس آموزههاى اسلام، آن دین جهانى است و لازم است ملل دنیا این دین را به عنوان آیین رسمى خود انتخاب نمایند و براى اجراى بهینهى آن راهکارهاى مختلفى نیز در اسلام بیان شده است، در صورت انتخاب درست راهکارها و موفقیت از آن دین اسلام خواهد بود چرا که بر اساس آموزههاى اسلام، خداجویى، خداخواهى که به وسیله ادیان تحقق عینى و پیدا مىکند از فطرت انسانى ناشى مىشود و تمامى پدیدهها و وسایل انسانى، نمىتواند فطرت را به طور کامل از بین ببرد . احساس فطرى آن نوع درکهایى است که غیراکتسابى و غیرتعلیمى و به حسب آفرینش در وجود انسانها نهفته است . از جمله فطریات انسانى، خداجویى، خدا خواهى، میل به تقرب به خداوند و در نهایت پرستش اوست . پرستش الزاما همراه با شریعت و مناسک خاص است . بر اساس آموزههاى اسلام بر روى این احساس فطرى و فطرت انسانى تاکید فراوان شده است و انسان را به فطرت و ضمیر وى ارجاع مىدهد نمونهاى از آیاتى که فطرت و فطرى بودن ایمان به خدا و مذهب را اشاره دارد آیه سوره رم مىباشد .
«فاقم وجه للدین حنیفا . فطرة الله التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذالک الدین القیم» (7) جهتخویش را با مذهب منطبق، و بر آن استوار باش که مذهب یک فطرت الهى است و فطرتى که همه و همه مردم را خداوند بر اساس آن فطریات و کششها و میلهاى باطنى آفرید و آفرینش الهى تغییر وتخلفپذیر نیست همان فطرت زمینهى دین استوار الهى است .
هیچ فردى از افراد انسانى یافت نمىشود که این احساس و کشش در درون او نباشد . هرچند عوامل و تبلیغات و تربیتهایى او را نسبتبه این احساس فطرى، غافل و یا موقتا دور نگاه دارد .
پدیدهى جهانى شدن نیز ممکن است ابتدا با هجمههاى خود به اسلام و دیگر ادیان توحیدى دارد . موقتا سکولاریسم را در جوامع دامن بزند ولى فطرى بودن دین و آخرین دین بودن آیین اسلام موجب پایدارى آن خواهد شد . چنانچه در انسانشناسى مردمشناسى و علوم اجتماعى نیز تاکید مىشود که تاریخ پیدایش مذهب با تاریخ بشرى مساوى است، زیرا مذهب امر فطرى بشر است .
وحدتگرایى اسلام
بر اساس آموزههاى اصیل ادیان توحیدى، جهان هستى و افراد انسانى، به وسیلهى خداى یگانه آفریده شده است و در تعبیر عرفان بشریت نمود و جلوهاى عام از وجود و تجلى خداوند است . در قران کریم این مطلب در دو جا با صراحتبیان شدهاست و خلقت انسان ، نمودى از روح خداوندى قلمداد شده است . در سوره حجر زمانى که داستان خلقت آدم بیان مىشود، چنین مىفرماید:
«و اذ قال ربک للملائکه انى خالق بشرا من صلصال من حمامسنون فاذا سویته و نفخت فیه من روحى فقعوا له ساجدین» (8)
هنگامى که خداى تو به فرشتگان گفت آفریندهى انسانى هستم از گل خشک که از گل تیره رنگ ریخته شده . زمانى که آن مخلوق انسانى را آراستم و به او از روح خودم دمیدم آنگاه آنان (فرشتگان) براى سجده او جبین به زمین ساییده و سجده کردند .
آیه فوق، با اندک تفاوتى در سوره دیگر آمده است در آن سوره به جاى «من صلصال من حمامسنون» واژه «من طین» (9) ذکر شده است . البته در آیات بىشمار دیگر خداوند مناسبتهاى مختلف خلقت انسان را از روح خود مىداند، به طور مثال در سورههاى مائده، مریم، انبیاء که مقدرى آفرینش حضرت مسیح (ع) را بیان مىکند: اشاره به روح الهى در آفرینش حضرت عیسى (ع) دارد . آیات مذکور، دلالت تام و تمام دارند که انسان و جامعه بشرى و به تعبیر بهتر، کل نظام هستى مخلوق یک آفریدگار هستند و به وسیلهى او خلق شدهاند، براى او هستن و به سوى او باز خواهند گشت اناللهواناالیه راجعون» (10) مفاد آیات به این استدلال منجر مىشود که بشریت، جامعهاى واحدى تشکیل مىدهد و در این جامعه واحد دیگر بهایى به ابعاد جغرافیایى و قلمروهاى سیاسى قایل نمىشود، چرا که اسلام از همان بدو پیدایش رسالتى در زمینهاى دعوت از تمام مردمان جهان به آیین محمدى (ص) داشته است و همواره با این عنوان که دین اسلام آخرین دین و پیامبر (ص) اسلام به عنوان خاتم پیغمبران، معرکه جهانى شدن این دین را روشن نگاه داشته است .
این فرایند جهان گسترى در جوهر دین اسلام وجود دارد و این ویژگى آن را به ادیان عامگرا تبدیل کرده است، چرا که در صورت اعتقاد به خداى واحد و پایان رسالت و نبوت، براى انسانها در جهان یک مرجع ارزشى واحد به وجود مىآورد و آن این است که یک مجموعه واحد از قوانینى شرعى و اخلاقى را تعیین کرده است و هم اکنون آن مجموعه آموزههاى اسلام در قالب قرآن کریم و سیره نبوى از دیدگاه کل مسلمانان سیره علوى از دیدگاه شیعیان مىباشد . آموزههاى وحدتگرا و شمولگراى، اسلام جهت تحقق بخشیدن به فرایند جهانى شدن دین خود خواستار تشکیل امت واحده مىباشد، که در ذیل بدان پرداخته شده است .
امت اسلامى
براى امت در میان زبانها غربى و لاتین شاید نتوان معادلى یافت و در نتیجه باید براى تبیین معناى آن به متون دینى و کلاسیک مسلمین مراجعه کرد . در متون دینى بهره معیارهاى نژادى، زبانى، جغرافیایى نمىتواند میزانى براى تعریف امتباشد . بلکه اعتقادات و باورهاى مذهبى در تعریف و تبیین این مفهوم بسیار کارگشا خواهد بود . با توجه به آموزههاى قرآن کریم، مىتوان امت را چنین تعریف کرد . «امت، نظم جهانى محصور در جماعتى کامل از مسلمانان ساکن کره زمین است که باتعهد نسبتبه آموزههاى اسلام متحد، شدهاند» (11)
امتبر اساس تعاریف قرانى، مبناى نظم اجتماعى است که گسترده وسیعى به اندازه تمام بشریت مىتواند داشته باشد . و کذالک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على الناس» (12) و با توجه به این آموزهها باید گفت که شریعت اسلام بخش عظیمى از تلاش خود را به نظم اجتماعى اختصاص داده و قسمت اندکى را متوجه مراسم عبادى واخلاق فردى کرده است . امت در مفهوم اسلامى داراى ویژگىهاى خاص مىباشد که در ذیل به چند ویژگى اشاره مىشود .
الف . امت مسلمان با توجه به دیدگاههایى درمورد پرودگار هستى، اعضاى خود را برمىگزیند و بدین ترتیب بنیانها را بر کل یک پارچه بنا مىنهد .
ب - همانطور که اسلام به امت هویت مىبخشد آن را ملزم مىکند که جهانى باشد تا گروه گرایى particularistic قران در آیات متعددى امت اسلامى را ملت واحد مىداند . در سوره انبیاء مىفرماید: ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون» (13)
همانا این است امتشما، امتى یگانه و واحد و منم پروردگار شما، پس مرا پرستش کنید در سوره مومنون همین آیه تکرار شده و با تغییر، فعبدون به فاتقون (14)
قران به صراحت اعلام مىکند که تمامى انسانها از یک زوج همانند خلق شدهاند و اگر در درون قبایل و گروهها قرار داده شده اند برا ى معاشرت و همکارى متقابل با یکدیگر هست . «یا ایها الناس انا خلقنا کم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا» (15)
همانطور که مشاهده مىشود، مخاطبان قرآن در این آیه و برخى از آیات دیگر تمامى مردم . کل بشریت است . از آنها که امت مورد نظر اسلام مستقیما بر نظام عقیدتى بنا گردیده شده الزاما صفت جهانى به خود مىگیرد و مسلمانان هر چند به گروهها و سرزمینهاى گوناگون تعلق داشته باشند ولى با پذیرش شریعت اسلامى، همهى تفاوتها از بین مىرود و همه مسلمانان به دلیل ماهیت دینى خود، اعضاى یک امت جهانى هستند .
ج - امت اسلامى، علاوه بر جهانى بودن، در ذات خود انداور نیز مىباشد . قسمتهاى مختلف آن مناسب یکدیگرند و با اتصالى که بین آنها برقرار است، به کل قابل تشخیص تبدیل مىشوند . قرآن مومنان را که امت اسلامى را تشکیل مىدهند، اعم از زن و مرد، اولیاء یکدیگر معرفى مىکند (لمومنون والمومنات بعضهم اولیا بعض) (16)
این مساله موجب مىشود که ارتباط عمیق بین آنان برقرار شود و در قالب مفهوم اخوت تجلى و ظهور پیدا کند «انما المومنون اخوة» (17)
و جمعگرایى colletivism طرفدارى نمىکند بلکه توازنى ظریفى میان فردگرایى و جمعگرایى برقرار مىکند که هدفش تکامل امت است . امت اسلامى با این ویژگىها، هدف انحصارى دارد و آن اینکه مردم به حقیقت و هدایتى که خداوند به انسانها ارزانى داشته است، شهادت دهند و همه انسانها خود را بنده خدا بدانند و دین اسلام که آخرین و تکامل یافتهترین دین دنیا است، بپذیرند . و این یعنى جهانى شدن دین اسلام .
با توجه به اینکه در قرن بیستم ما اسلامىگرایى را پیداگرایى اسلام در میان مسلمانان داریم لازم است در ذیل اشارهاى مختصر به عنصر نیز بشود
تجدید حیات اسلامى
جریان تجدید حیات اسلامى و به تعبیر غربىها بنیادگرایى اسلامى fangemetitalism ] » از قرن بیستم شروع شده است، در دههى شصت میلادى شدت گرفت و تحولى به سوى ستیزه گرى و مبارزه سیاسى علیه غرب و غربیان ایجاد کرد . اندیشه اصلاح گرایانهى اسلامى که از آغاز قرن بیستم شروع شد، بیشتر ابتداء مساله هویت اهمیت مىداد و پیرو آن جمعیتهاى اسلامىاى به وجود آمدند که هدف اسلام آن، حفظ شخصیت اسلامى خود وآیینها و نمادها و رفتارهاى آن واندیشه اصالتگرایانه و احیاءگرایانه همرا بود . این تلاشها در نهایت نیز به نتایجى درباره برترى و اسالت تمدن و فرهنگ اسلامى انجامید (18)
گسترش فزاینده جرایان احیاگرى اسلامى و فضاى وسیعى که از قلمرو فرهنگ و اقتصاد، جامعه و سیاست را پر کرده است، موجب شده که ادبیات و فعالیت آن صبغهاى دعوت گرایانه و اخلاقى به خود بگیرد و در درون جوامع اسلامى و بیرون آن مورد قبول و اقبال واقع شده است . این ادبیات به مقایسه تمدنها و اثبات برترى اسلام به دلایلى انسانى و اخلاقى باز گشته است و در سالهاى اخیر با حفظ اصالت فرهنگى آموزههاى اسلام، در حوزههاى غیر اسلامى خواهان گفتگوى بین ادیان، مذاهب و تمدنها مىباشد . برنامهها و طرحهاى جامع درباره دولت اسلامى، قانون اساسى اسلامى، دیدگاه اسلامى کردن علم، سازمانها و بانکهاى اقتصادى اسلامى ، بانک توسعه اسلامى سازمان کنفرانس اسلامى بیانیهها و دیدگاههاى اسلامى درباره نظام جهانى عادل و انسانى افزایش یافته است . (19) در این راستا مسلمانان مبارزه علیه تمدن و حقوق غربى، اعلامیه اسلامى جهانى حقوق بشر را به سال 1980 منتشر کردند در این متن به وضوح اعلام مىدارد که حقوق جهانى بشر چهارده قرن پیش به وسیلهى قرآن و سنت تعریف شده است . حقوق بشراسلامى، در عین حال که اسلامى است، جهانى نیز مىباشد، بىآنکه محتواى آن دچار تضاد باشد . چرا که در اعتقاد مسلمانان همه اسلام دینى براى تمام بشریت است .
در پى تجدد حیات اسلامى در جهان اسلام و تجدید حیات دین در کل جهان بود که بنیامینباور، نویسنده امریکایى با انتشار کتابى واژه جهاد در آموزههاى اسلام را در برابر جهانى شدن Globalization قرار داد . هدف او رو در رو قرار دادن دو واژه جهانى شدن و جهاد، پیش کشیدن جهاد در مقام نماد واکنش جوامع سومى در برابر پدیدهى جهانى شدن است که سلطه غربى به طور عام و سلطه فرهنگ آمریکایى را در دل خود دارد . مسلمانان در برابر جهانى سازى به سبک آمریکاى، به صورت بازگشتبه خویشتن و تلاش گسترده براى شکل دادن به آن به حسب فرهنگ و وجدان ملى یا قومى و اسلامى کردن گروههاى گوناگون است . (20)
پیرو تلاشهاى احیاگران مسلمانان و وفاداران به ادیان، پارلمان ادیان جهانى تاسیس شد و آن پارلمان بر این اندیشه محورى مبتنى بود که ارزشهاى بنیادین مشترکى وجود دارند که ادیان را به هم پیوند مىزنند و به آنها در مقابل افراطى گرىدینى و سکولاریسم پو چ و بىمحتوا نقشى اساسى اعطا مىکنند .
هانس کونک یکى از پژوهشگران غربى در تاکید بر اهمیت نقش دین به طور کلى در جهت دادن، به حیات سیاسى و اجتماعى و اقتصادى هول محور یک اخلاق جهانى عاملى بسیار موثر و فعال بوده است . این همان اخلاق جهانى است که بر یک قاعده اخلاقى طلایى و عام و آمرانه ظریف و حداقلى مبتنى است که مىگوید باید با همه به گونهاى انسانى رفتار کرد . (21)
این واکنش دینى نسبتبه فرهنگ مادىگرایانهى غرب نیز به نوبهى خود یک نوع جهانى شدن را شکل مىدهد که به اتکاى فهمى معنوىتر و اخلاقىتر از شان و منزلت انسان در پى مبارزه با جهانى شدن سرمایهدارى و فرهنگ غربى و امریکایى است . در این طرز تلقى ادیان جهانى به خصوص دین اسلام در مقابل به سرمایه دارى و فرهنگ مادى امریکاى به سان نیروهى باالقوه مخالف ظاهر مىشود در واقع اگر در پایان جنگ سرد و فروپاشى بلوک شرق، سرمایهدارى و فرهنگ غربى به رهبرى امریکا در عرصهى سیاست و . . . بى رقیب شد، اینک دین، بویژه اسلام و گروههاى اسلامى نقش بدیل سوسیالیسم و بلوک شرق را در مقابل آن بازى مىکند . فرقى که ادیان مخالف فرهنگ آمریکاى با سوسیالیسم دارد، در فطرى بود دین و آموزههاى آن مىباشد و حال آنکه سوسیالیسم نیز یک فرهنگ غربى و مادى بود که در مقابل سرمایهدارى قد علم کرده بود .
جهانى شدن از منظر اسلامگرایان
هر چند اندیشمندان اسلام به صورت کامل به جهانى شدن پاسخ ندادهاند شاید علت آن نیز این باشد که خود مفهوم جهانى شدن مبهم مىباشد و به صورت وسیع شکافته نشده است; ولى آنچه از سوى غرب و امریکا درباره جهانى شدن ارائه شده است . آماج انتقادات و مبارزات گستردهاى قرار گرفته است . از جمله اینکه اسلام گرایان مدعى هستند جهانى شدن مساله زیانبارى است که بودن حق انتخاب و پذیرش، به ملتها تحمیل مىشود . اسلامگرایان در یک واکنش فعال براین باورند که اسلام نظریه جهانى شدن را ارائه مىدهد و حال آنکه اساسا از نظر محتوا، ساختار، فلسفه، اهداف و رهیافتها با نظریه جهانى شدن غربى متفاوت است . لذا اسلام گرایان به جهانشمول بودن بیشتر اعتقاد دارند تا جهانى شدن . امجبیرى یکى از نویسندگان عرب مىکوشد تا میان جهانى شدن که از جهان غرب سرچشمه گرفته مسالهى «جهانشمولى» که ریشه در تمدن اسلامى دارد ، تفاوت قایل شود . در دیدگاه ایشان جهانشمولى رو به دنیا دارد و نسبتبه دیگر فرهنگ و آیینها آغوش باز مىکند و تفاوت درایدئولوژىها را به رسمیت مىشناسد در حالى جهانى شدن به مثابهى نفى دیگرى هست و بیش از آنکه زمینهى گفتگوى ایدولوژیکى را فراهم بیاورد ، موجب بروز شکاف و اختلاف در عرصهى فرهنگ مىگردد . (22)
برداشت اسلامى از جهانى شدن با توجه به آیه سوره حجرات مىباشد که مىفرماید: اى مردم . ما شما را از زن و مرد آفریدیم و سپس به قبایل و دستههاى مختلف پراکندیم تا همدیگر را بشناسید (23) این آیه پایه بنیان فکرى جهتبرقراى روابط میان مردم و تمدنها بر اساس شناختیکدیگر است و نه نزاع، درگیرى با تقابل ونفى و اخراج . در تفسیر و تحلیل آیهى فوق نظریهاى با عنوان «شناسایى متقابل تمدنها» به وسیله دکتر رابرت کرین مسلمان مرکز تجدید حیات تمدنها در لندن عرضه شده است که مدعى است مىتواند راه سومى در برابر آنچه غرب به نام «نظریه برخورد تمدنها» و «گفتگوى تمدنها» مطرح است، تلقى گردد . ایشان مدعى است که اگر تمدنها یکدیگر را به رسمیت نشناسند، هیچ گاه قادر نخواهند بود، جهت رسیدن به شرایط گفتگوى مناسب از رویارویى و تقابل خلاصى یابند . از این زاویه اسلام جهانى شدن را به اصل مشترک انسانیت در آمیخته است، در حالى که جهانى شدن به گونهاى که امریکا و غرب مطرح مىکند، برپایه لذات مادى، منافع اقتصادى، ذخیرهسازى منابع حذف موانع بر سر راه دستیابى بازارها و بهرهگیرى از ثروت استوار است . در نهایت همین عوامل زمینه ساز نزاع و تقابل مىشوند و حال آنکه اسلام به گفتگو دعوت مىکند (24) از سوى دیگر در دین اسلام عناصرى وجود دارد که به پویاى این دین کمک مىکند و بر اساس این پویایى، تفسیرهاى جدید و با ابزارهاى نو به جهان و بیرون خود عرضه مىکند و فرصتهاى که جهانى شدن در اختیار این دین مىگذارد، مىتواند استفاده بهینه براى ثبات و تداوم خود بنماید .
نتیجه
جهانى شدن، به یک معنى در یک دستشدن شیوههاى و رفتارها متبلور مىباشد . بدین معنى که تحولاتى در جهان، در حال تجربه است که اقتصاد، سیاست، فرهنگ و . . . . در قرن سوم میلاى ساختار تازه خواهد داشتخوش بینان به جهانى شدن بر این باورند که در هزاره سوم میلادى دیگر تکنولوژى ملى، موسسه ملى و صنعت ملى وجود نخواهد داشت! آنچه در داخل محدودهى مرزهاى ملى باقى خواهد ماند جمعیتى است که در آن زندگى مىکند در نهایتبرگهاى برندهى آن، توانایى تولید و روحیه ابداعش خواهد بود . اما به نظر مىرسد که یک دستشدن شیوهها و رفتار که در پرتو جهانى شد، در دنیا ایجاد مىشود، خود متضمن تکثر هویت نیز مىباشد که در جلوههاى گوناگون آن ظاهر مىشود . جلوههایى از قبیل هویت ملى، هویت قومى، هویت دینى و . . . به قول برتران بدیع نویسدهى فرانسوى ایرانى تبار، «جهانى شدن سرسپردگىهاى مدنى و ملى را از میان مىبرد ولى از روابطى فراملى مایه مىگیرد که این روابط زمینه ساز همبستگىهاى گوناگون است که حاصل هویتهاى جانشینند . (25)
این هویتهاى جانشین سرانجام به نیروهاى متعرض علیه این نظم جدید (جهانى شدن) تبدیل خواهند شد و حال آنکه نظم جدید قادر به تسلط بر آنها نیست . جهانى شدن غالبا در کشورهاى جنوب تاثیر معکوس گذاشته است و دیدگاه توطئه تقویت کرد . در نهایت تمدنها و فرهنگها و آیینها غیر غربى به صورت واکنش هایى هویت طلبانه در برابر موج جهانى شدن جلوهگر مىکند . حتى در معرفى کشورها غربى در مقابل جهانى شدن از نوع امریکاى مقاومت مىکند .
علاوه بر اینکه دین امرى فطرى است و اسلام نیز از تکامل یافتهترین ادیان محسوب مىشود، جهانى شدن مىتواند براى آن یک چالش محسوب شود . اما آنچه به عنوان واقعیت مملوس در دنیا و جهان اسلام وجود، حکایت از گسترش این دین دارد و تفسیرى هماهنگ یا ویژگىها و نیازهاى دوران جهانى شدن، از انسان و کل هستى، دین اسلام ارائه مىدهد، نقش این دین به عنوان راهى براى مواجهه با جهانى شدن در گستردهترین جلوه هایش، با صبغه انسانى دادن به آن از طریق حمایت از یک اخلاق جهانى (با تاکید بر مشترکات دینى، بیان ادیان مختلف جهان) احتمال زیاد مهم خواهد بود . گفتگوهاى دینى که اسلام میان ادیان مختلف ایجاد کرده است، سعى دارد نیروهاى متفرق اجتماعى را جهت پیوستن به یکدیگر و ایجاد یک جامعه مدنى جهانى، بر بنیان حساسیتهاى اخلاقى و معنوى مشترک تشویق کند . چشم اندازهاى آتى، ایجاد یک حکومت جهانى انسانى در قرن 21، مىباشد . البته این مساله بستگى تام و تمامى به این دارد که جریان تجدید حیات اسلامى و همینطور تجدد حیات دینى، بتواند براى جهانى شدن، مبانى اجتماعى و سیاسى مسوولانهترى را نسبتبه آنچه اینک هست، تدارک ببینند . آموزههاى اسلامى در درون خود این توان باالقوه از لحاظ نظرى دارا مىباشد . از سوى دیگر بعید به نظر مىرسد که جهانى شدن به رهبرى فرهنگ و کیش امریکایى بتواند ادیان بویژه دین اسلام از بین ببرد و شاید خود آن امپراتورى از بین برود و جیمیز کرث در این باره مىنویسد:
«ادوارد گیبون در اثر خود افول و فروپاشى امپراتورى رم چنین نگاشت که: امپراتورى رم مذهب مسیحیت را در سراسر دنیاى باستان گسترانید اما خود به دست مسیحیتبه ورطهى هلاکت و نابودى افتاد اینک در روزگار ما نیز به نظر مىرسد که امپراتورى امریکا در حال گسترش پروتستانتیزم کژریخت در سراسر دنیاى مدرن است، حال آن که همین آیین مسخ شده و کژریخت پروتستان به نوبهى خود فروریزى ارکان قدرت آن را آغاز مىکند» (26)
پىنوشتها در دفتر مجله موجود مىباشد
جهانى شدن در صدد است عامگرایى و خاص گرایى را از بین ببرد . جهانى شدن مىخواهد آن زبانها و یا مکانهایى که استانداردهاى عام و گسترده وجود دارد و ویژگىهایى که روابط و کیفیت افراد به صورت انفرادى مطرح بود و هر کس در هزار توى لاک خویش بود، از بین ببرد، چرا که این تفکیکها عموما به وسیله مرزهاى زمانى و مکانى صورت مىگرفت ولى جهانى شدن، مىخواهد زمان و مکان را از میان بردارد و این تمایزات دیگر قابل اعمال نباشد . هر فردى در هر موقعیتى همزمان هم یک فرد است و هم عضوى از جامعه بشرى و همزمان مىتواند ادعا کند که «من خودم هستم» و «من داراى حقوقى هستم» (2)
در یک چنین شرایطى، نقش دین و مذهب، مبهم، تاریک ، مغشوش و حتى ناموزون به نظر مىرسد . اما با مطالعه ادیان موجود در جهان به نظر مىرسد که دین هنوز هم پویاترین منشاء مقاومت در برابر دیدگاه تقلیل گرایانه نسبتبه سرشت و گوهر آدمى است، چرا که دین نگرش روحانى و معنوى نسبتبه هویت انسان مىباشد و به حیات انسانى معنا و مفهوم مىبخشد . دین براى انسان . زمان خاص و مکان را مىخواهد . دین قواعد و قوانین، مناسک و شریعت و اخلاقیات دارد و کمال انسانى را در گرو عمل به آنها مىداند، و حال آنکه جهانى شدن لازمان و لامکان مىباشد . بنابراین میان دین، به ویژه دین مورد نظر این نوشته یعنى اسلام و جهانى شدن، تعارض و نزاع آغاز مىشود . حال پرسش اساسى و بنیادى این است که در این نزاع دین اسلام مضمحل مىشود و یا چونان نیرویى توانا احیا مىگردد و مقاومتخویش را با تهاجم علیه جهانى شدن از سر مىگیرد و قرائتهاى تازه از واقعیت موجود عرضه مىکند .
به نظر مىرسد که جهان اسلام با داشتن دین اسلام و آخرین دین الهى، در صدد مبارزه علیه جهانى شدن برآید چرا که از دید گاه بسیارى از نویسندگان جهان اسلام و به تبع آن بسیارى از مسلمانان بر این باور که جهانى شدن و به تعبیر آنان جهانى سازى و یا غربى سازى، در حقیقتیک ترانه است و از آنجا که در میان کشورهاى اسلامى سابقه استعمار و استثمار وجود داشته است، این نظریه به شدت زیاد تقویت مىشود . از دیدگاه بیشتر مسلمانان جهانى شدن یک توطئه است، چرا که زمانى که بحث از «شدن» مىشود، مفهوم شدن «صیرورت» را مىرساند و این مساله یک مسالهى «وجودى» محسوب مىشود که «روند طبیعى و تکاملى» را طى مىکند ولى آنچه هم اکنون مشاهده مى شود «جهانى شدن» به وسیله چند کشور بزرگ و قدرتمند و در راس آن امریکا دنبال مىشود . مسلمانان بر این اعتقادند که جهانى شدن، در ادامه مدرنیسم غربى است . همانگونه که مدرنیسم بر مذاهب و آیینهاى غرب آسیب کلى رساند و نظامها آنان را به نظام سکولاریستى تبدیل کرده است، مرحله جهانى شدن مرحلهى تکاملى آن است . محمود ایوب ، پژوهشگر اسلامى، جهانى شدن را به صورت ذیل تعریف مىکند:
«مىگویند که اکنون در دهکدهاى جهانى زندگى مىکنیم، تا جاى که این حرف درستباشد،»
فرایندى است منفى . جهان گسترى آخرین مظهر امپریالیسم غربى است .» (3)
به باور مسلمانان وقتى بحث از جهانى شدن است، به دنبال غربى شدن westernezition و حتى در مراحل بعدى یکسان سازى نیز ntegration ] » مىباشد . (4) براى بررسى موضع اسلام در برابر این روند جهانى، لازم است، ابتداء به آموزههاى اسلام ، نظرى اجمالى افکنده شود، آنگاه تجویزات لازم بر اساس آن آموزهها ارائه گردد .
شمولگرایى اسلام
آیا دین اسلام انحصار گراست و یا مشمول گراست؟ جواب سؤال فوق این است که اگر نگوییم اسلام دین انحصارگر است، حداقل باید گفت که شمولگرا مىباشد . انحصارگرایى به این معنى که، تنها یک دین داراى اعتقادات دینى حق و تکامل یافته مىباشد و بدین سان تنها پیروان آن از هدایت و رستگارى بهرهمند خواهند شد و پیروان دیگر ادیان دچار گمراهى و شقاوت هستند . بیشتر اندیشمندان اسلام، با استفاده از مفاد آیه «من یبتغ غیر الاسلام دنیا فلن یقبل منه و هو فى آلاخرة من الخاسرین» (5) هر کس به غیر اسلام از دین دیگر پیروى کند، از وى هرگز پذیرفته نمىشود و او در آخرت از زیانکاران خواهد بود . مفاد آیهى مذکور صراحت تمام دارد که دین مورد قبول نزد خداوند اسلام است . بنابراین بر مسلمانان فرض است که آیین خود را تبلیغ نموده و دین خود را جهانى نمایند و به هر نقطهاى از جهان وارد شدند و با توجه به مقتضیات زمان و مکان از وسایل مشروع بهره گرفته و آیین خود را در میان غیر مسلمان ترویج کنند . اما از آنجا مسلمانان توانایى معنوى و ژرفاى روحانى در دیگر ادیان را منکر نیستند، به کامل بودن دین اسلام اعتقاد دارند و بر این باورند که هر آنچه که ادیان سابق خطى از حقانیت، معنویت و روحانیت را داشتند، دین اسلام به صورت کامل آن را دارا مىباشد . و به تعبیر بهتر از دیدگاه اسلام و مسلمانان، آیین محمد (ص) اولا و بالذات تنها راه نجات آدمى در این جهان است . آنچه در ادیان دیگر به شکل ناقص، ناپخته و پنهان وجود دارد، در دین اسلام به شکل آشکار و کامل وجود دارد . ممکن است این پرسش مطرح شود که، در صورت کامل بودن دین اسلام، تکلیف پیروان ادیان دیگر چه خواهد بود . علماى اسلام، پاسخ دادهاند که آنان بر دو دستهى جاهل قاصر و مقصر تقسیم مىشوند، جاهل قاصر هیچ عقوبتى نخواهد داشت ولى مقصر در آخرت از زیانکاران خواهد بود . البته شبهه باورهاى اسلامى در میان مسیحیان نیز وجود . کارل رانر karl rahner یکى از شمول گرایان مسیحى است . وى در خطابهاى در سال 1964 اعلام کرد:
«مسیحیت پیروان ادیان دیگر را غیر مسیحى نمىداند . بلکه آنان را کسانى مىداند که مىتوانند و باید مسیحیان بى نام ( anonymous christians) محسوب شوند .»
از نظر رانر، اعتبار دین دیگر تا زمانى محفوظ است که شخص متدین به آن دین، هنوز به حقانیت کامل مسیحیت پى نبرده باشد، جاحدانه به آن پشت نکند، والا از آن زمان به بعد دیگر «مسیحى بى نام» شمرده نمىشود و دینش برایش مشروع نیست و باید به مسیحى بانام تغییر آیین دهد . (6)
از مطالب فوق چنین مىتوان نتیجه گرفت که براساس آموزههاى اسلام، آن دین جهانى است و لازم است ملل دنیا این دین را به عنوان آیین رسمى خود انتخاب نمایند و براى اجراى بهینهى آن راهکارهاى مختلفى نیز در اسلام بیان شده است، در صورت انتخاب درست راهکارها و موفقیت از آن دین اسلام خواهد بود چرا که بر اساس آموزههاى اسلام، خداجویى، خداخواهى که به وسیله ادیان تحقق عینى و پیدا مىکند از فطرت انسانى ناشى مىشود و تمامى پدیدهها و وسایل انسانى، نمىتواند فطرت را به طور کامل از بین ببرد . احساس فطرى آن نوع درکهایى است که غیراکتسابى و غیرتعلیمى و به حسب آفرینش در وجود انسانها نهفته است . از جمله فطریات انسانى، خداجویى، خدا خواهى، میل به تقرب به خداوند و در نهایت پرستش اوست . پرستش الزاما همراه با شریعت و مناسک خاص است . بر اساس آموزههاى اسلام بر روى این احساس فطرى و فطرت انسانى تاکید فراوان شده است و انسان را به فطرت و ضمیر وى ارجاع مىدهد نمونهاى از آیاتى که فطرت و فطرى بودن ایمان به خدا و مذهب را اشاره دارد آیه سوره رم مىباشد .
«فاقم وجه للدین حنیفا . فطرة الله التى فطر الناس علیها لا تبدیل لخلق الله ذالک الدین القیم» (7) جهتخویش را با مذهب منطبق، و بر آن استوار باش که مذهب یک فطرت الهى است و فطرتى که همه و همه مردم را خداوند بر اساس آن فطریات و کششها و میلهاى باطنى آفرید و آفرینش الهى تغییر وتخلفپذیر نیست همان فطرت زمینهى دین استوار الهى است .
هیچ فردى از افراد انسانى یافت نمىشود که این احساس و کشش در درون او نباشد . هرچند عوامل و تبلیغات و تربیتهایى او را نسبتبه این احساس فطرى، غافل و یا موقتا دور نگاه دارد .
پدیدهى جهانى شدن نیز ممکن است ابتدا با هجمههاى خود به اسلام و دیگر ادیان توحیدى دارد . موقتا سکولاریسم را در جوامع دامن بزند ولى فطرى بودن دین و آخرین دین بودن آیین اسلام موجب پایدارى آن خواهد شد . چنانچه در انسانشناسى مردمشناسى و علوم اجتماعى نیز تاکید مىشود که تاریخ پیدایش مذهب با تاریخ بشرى مساوى است، زیرا مذهب امر فطرى بشر است .
وحدتگرایى اسلام
بر اساس آموزههاى اصیل ادیان توحیدى، جهان هستى و افراد انسانى، به وسیلهى خداى یگانه آفریده شده است و در تعبیر عرفان بشریت نمود و جلوهاى عام از وجود و تجلى خداوند است . در قران کریم این مطلب در دو جا با صراحتبیان شدهاست و خلقت انسان ، نمودى از روح خداوندى قلمداد شده است . در سوره حجر زمانى که داستان خلقت آدم بیان مىشود، چنین مىفرماید:
«و اذ قال ربک للملائکه انى خالق بشرا من صلصال من حمامسنون فاذا سویته و نفخت فیه من روحى فقعوا له ساجدین» (8)
هنگامى که خداى تو به فرشتگان گفت آفریندهى انسانى هستم از گل خشک که از گل تیره رنگ ریخته شده . زمانى که آن مخلوق انسانى را آراستم و به او از روح خودم دمیدم آنگاه آنان (فرشتگان) براى سجده او جبین به زمین ساییده و سجده کردند .
آیه فوق، با اندک تفاوتى در سوره دیگر آمده است در آن سوره به جاى «من صلصال من حمامسنون» واژه «من طین» (9) ذکر شده است . البته در آیات بىشمار دیگر خداوند مناسبتهاى مختلف خلقت انسان را از روح خود مىداند، به طور مثال در سورههاى مائده، مریم، انبیاء که مقدرى آفرینش حضرت مسیح (ع) را بیان مىکند: اشاره به روح الهى در آفرینش حضرت عیسى (ع) دارد . آیات مذکور، دلالت تام و تمام دارند که انسان و جامعه بشرى و به تعبیر بهتر، کل نظام هستى مخلوق یک آفریدگار هستند و به وسیلهى او خلق شدهاند، براى او هستن و به سوى او باز خواهند گشت اناللهواناالیه راجعون» (10) مفاد آیات به این استدلال منجر مىشود که بشریت، جامعهاى واحدى تشکیل مىدهد و در این جامعه واحد دیگر بهایى به ابعاد جغرافیایى و قلمروهاى سیاسى قایل نمىشود، چرا که اسلام از همان بدو پیدایش رسالتى در زمینهاى دعوت از تمام مردمان جهان به آیین محمدى (ص) داشته است و همواره با این عنوان که دین اسلام آخرین دین و پیامبر (ص) اسلام به عنوان خاتم پیغمبران، معرکه جهانى شدن این دین را روشن نگاه داشته است .
این فرایند جهان گسترى در جوهر دین اسلام وجود دارد و این ویژگى آن را به ادیان عامگرا تبدیل کرده است، چرا که در صورت اعتقاد به خداى واحد و پایان رسالت و نبوت، براى انسانها در جهان یک مرجع ارزشى واحد به وجود مىآورد و آن این است که یک مجموعه واحد از قوانینى شرعى و اخلاقى را تعیین کرده است و هم اکنون آن مجموعه آموزههاى اسلام در قالب قرآن کریم و سیره نبوى از دیدگاه کل مسلمانان سیره علوى از دیدگاه شیعیان مىباشد . آموزههاى وحدتگرا و شمولگراى، اسلام جهت تحقق بخشیدن به فرایند جهانى شدن دین خود خواستار تشکیل امت واحده مىباشد، که در ذیل بدان پرداخته شده است .
امت اسلامى
براى امت در میان زبانها غربى و لاتین شاید نتوان معادلى یافت و در نتیجه باید براى تبیین معناى آن به متون دینى و کلاسیک مسلمین مراجعه کرد . در متون دینى بهره معیارهاى نژادى، زبانى، جغرافیایى نمىتواند میزانى براى تعریف امتباشد . بلکه اعتقادات و باورهاى مذهبى در تعریف و تبیین این مفهوم بسیار کارگشا خواهد بود . با توجه به آموزههاى قرآن کریم، مىتوان امت را چنین تعریف کرد . «امت، نظم جهانى محصور در جماعتى کامل از مسلمانان ساکن کره زمین است که باتعهد نسبتبه آموزههاى اسلام متحد، شدهاند» (11)
امتبر اساس تعاریف قرانى، مبناى نظم اجتماعى است که گسترده وسیعى به اندازه تمام بشریت مىتواند داشته باشد . و کذالک جعلناکم امة وسطا لتکونوا شهداء على الناس» (12) و با توجه به این آموزهها باید گفت که شریعت اسلام بخش عظیمى از تلاش خود را به نظم اجتماعى اختصاص داده و قسمت اندکى را متوجه مراسم عبادى واخلاق فردى کرده است . امت در مفهوم اسلامى داراى ویژگىهاى خاص مىباشد که در ذیل به چند ویژگى اشاره مىشود .
الف . امت مسلمان با توجه به دیدگاههایى درمورد پرودگار هستى، اعضاى خود را برمىگزیند و بدین ترتیب بنیانها را بر کل یک پارچه بنا مىنهد .
ب - همانطور که اسلام به امت هویت مىبخشد آن را ملزم مىکند که جهانى باشد تا گروه گرایى particularistic قران در آیات متعددى امت اسلامى را ملت واحد مىداند . در سوره انبیاء مىفرماید: ان هذه امتکم امة واحدة و انا ربکم فاعبدون» (13)
همانا این است امتشما، امتى یگانه و واحد و منم پروردگار شما، پس مرا پرستش کنید در سوره مومنون همین آیه تکرار شده و با تغییر، فعبدون به فاتقون (14)
قران به صراحت اعلام مىکند که تمامى انسانها از یک زوج همانند خلق شدهاند و اگر در درون قبایل و گروهها قرار داده شده اند برا ى معاشرت و همکارى متقابل با یکدیگر هست . «یا ایها الناس انا خلقنا کم من ذکر و انثى و جعلناکم شعوبا و قبایل لتعارفوا» (15)
همانطور که مشاهده مىشود، مخاطبان قرآن در این آیه و برخى از آیات دیگر تمامى مردم . کل بشریت است . از آنها که امت مورد نظر اسلام مستقیما بر نظام عقیدتى بنا گردیده شده الزاما صفت جهانى به خود مىگیرد و مسلمانان هر چند به گروهها و سرزمینهاى گوناگون تعلق داشته باشند ولى با پذیرش شریعت اسلامى، همهى تفاوتها از بین مىرود و همه مسلمانان به دلیل ماهیت دینى خود، اعضاى یک امت جهانى هستند .
ج - امت اسلامى، علاوه بر جهانى بودن، در ذات خود انداور نیز مىباشد . قسمتهاى مختلف آن مناسب یکدیگرند و با اتصالى که بین آنها برقرار است، به کل قابل تشخیص تبدیل مىشوند . قرآن مومنان را که امت اسلامى را تشکیل مىدهند، اعم از زن و مرد، اولیاء یکدیگر معرفى مىکند (لمومنون والمومنات بعضهم اولیا بعض) (16)
این مساله موجب مىشود که ارتباط عمیق بین آنان برقرار شود و در قالب مفهوم اخوت تجلى و ظهور پیدا کند «انما المومنون اخوة» (17)
و جمعگرایى colletivism طرفدارى نمىکند بلکه توازنى ظریفى میان فردگرایى و جمعگرایى برقرار مىکند که هدفش تکامل امت است . امت اسلامى با این ویژگىها، هدف انحصارى دارد و آن اینکه مردم به حقیقت و هدایتى که خداوند به انسانها ارزانى داشته است، شهادت دهند و همه انسانها خود را بنده خدا بدانند و دین اسلام که آخرین و تکامل یافتهترین دین دنیا است، بپذیرند . و این یعنى جهانى شدن دین اسلام .
با توجه به اینکه در قرن بیستم ما اسلامىگرایى را پیداگرایى اسلام در میان مسلمانان داریم لازم است در ذیل اشارهاى مختصر به عنصر نیز بشود
تجدید حیات اسلامى
جریان تجدید حیات اسلامى و به تعبیر غربىها بنیادگرایى اسلامى fangemetitalism ] » از قرن بیستم شروع شده است، در دههى شصت میلادى شدت گرفت و تحولى به سوى ستیزه گرى و مبارزه سیاسى علیه غرب و غربیان ایجاد کرد . اندیشه اصلاح گرایانهى اسلامى که از آغاز قرن بیستم شروع شد، بیشتر ابتداء مساله هویت اهمیت مىداد و پیرو آن جمعیتهاى اسلامىاى به وجود آمدند که هدف اسلام آن، حفظ شخصیت اسلامى خود وآیینها و نمادها و رفتارهاى آن واندیشه اصالتگرایانه و احیاءگرایانه همرا بود . این تلاشها در نهایت نیز به نتایجى درباره برترى و اسالت تمدن و فرهنگ اسلامى انجامید (18)
گسترش فزاینده جرایان احیاگرى اسلامى و فضاى وسیعى که از قلمرو فرهنگ و اقتصاد، جامعه و سیاست را پر کرده است، موجب شده که ادبیات و فعالیت آن صبغهاى دعوت گرایانه و اخلاقى به خود بگیرد و در درون جوامع اسلامى و بیرون آن مورد قبول و اقبال واقع شده است . این ادبیات به مقایسه تمدنها و اثبات برترى اسلام به دلایلى انسانى و اخلاقى باز گشته است و در سالهاى اخیر با حفظ اصالت فرهنگى آموزههاى اسلام، در حوزههاى غیر اسلامى خواهان گفتگوى بین ادیان، مذاهب و تمدنها مىباشد . برنامهها و طرحهاى جامع درباره دولت اسلامى، قانون اساسى اسلامى، دیدگاه اسلامى کردن علم، سازمانها و بانکهاى اقتصادى اسلامى ، بانک توسعه اسلامى سازمان کنفرانس اسلامى بیانیهها و دیدگاههاى اسلامى درباره نظام جهانى عادل و انسانى افزایش یافته است . (19) در این راستا مسلمانان مبارزه علیه تمدن و حقوق غربى، اعلامیه اسلامى جهانى حقوق بشر را به سال 1980 منتشر کردند در این متن به وضوح اعلام مىدارد که حقوق جهانى بشر چهارده قرن پیش به وسیلهى قرآن و سنت تعریف شده است . حقوق بشراسلامى، در عین حال که اسلامى است، جهانى نیز مىباشد، بىآنکه محتواى آن دچار تضاد باشد . چرا که در اعتقاد مسلمانان همه اسلام دینى براى تمام بشریت است .
در پى تجدد حیات اسلامى در جهان اسلام و تجدید حیات دین در کل جهان بود که بنیامینباور، نویسنده امریکایى با انتشار کتابى واژه جهاد در آموزههاى اسلام را در برابر جهانى شدن Globalization قرار داد . هدف او رو در رو قرار دادن دو واژه جهانى شدن و جهاد، پیش کشیدن جهاد در مقام نماد واکنش جوامع سومى در برابر پدیدهى جهانى شدن است که سلطه غربى به طور عام و سلطه فرهنگ آمریکایى را در دل خود دارد . مسلمانان در برابر جهانى سازى به سبک آمریکاى، به صورت بازگشتبه خویشتن و تلاش گسترده براى شکل دادن به آن به حسب فرهنگ و وجدان ملى یا قومى و اسلامى کردن گروههاى گوناگون است . (20)
پیرو تلاشهاى احیاگران مسلمانان و وفاداران به ادیان، پارلمان ادیان جهانى تاسیس شد و آن پارلمان بر این اندیشه محورى مبتنى بود که ارزشهاى بنیادین مشترکى وجود دارند که ادیان را به هم پیوند مىزنند و به آنها در مقابل افراطى گرىدینى و سکولاریسم پو چ و بىمحتوا نقشى اساسى اعطا مىکنند .
هانس کونک یکى از پژوهشگران غربى در تاکید بر اهمیت نقش دین به طور کلى در جهت دادن، به حیات سیاسى و اجتماعى و اقتصادى هول محور یک اخلاق جهانى عاملى بسیار موثر و فعال بوده است . این همان اخلاق جهانى است که بر یک قاعده اخلاقى طلایى و عام و آمرانه ظریف و حداقلى مبتنى است که مىگوید باید با همه به گونهاى انسانى رفتار کرد . (21)
این واکنش دینى نسبتبه فرهنگ مادىگرایانهى غرب نیز به نوبهى خود یک نوع جهانى شدن را شکل مىدهد که به اتکاى فهمى معنوىتر و اخلاقىتر از شان و منزلت انسان در پى مبارزه با جهانى شدن سرمایهدارى و فرهنگ غربى و امریکایى است . در این طرز تلقى ادیان جهانى به خصوص دین اسلام در مقابل به سرمایه دارى و فرهنگ مادى امریکاى به سان نیروهى باالقوه مخالف ظاهر مىشود در واقع اگر در پایان جنگ سرد و فروپاشى بلوک شرق، سرمایهدارى و فرهنگ غربى به رهبرى امریکا در عرصهى سیاست و . . . بى رقیب شد، اینک دین، بویژه اسلام و گروههاى اسلامى نقش بدیل سوسیالیسم و بلوک شرق را در مقابل آن بازى مىکند . فرقى که ادیان مخالف فرهنگ آمریکاى با سوسیالیسم دارد، در فطرى بود دین و آموزههاى آن مىباشد و حال آنکه سوسیالیسم نیز یک فرهنگ غربى و مادى بود که در مقابل سرمایهدارى قد علم کرده بود .
جهانى شدن از منظر اسلامگرایان
هر چند اندیشمندان اسلام به صورت کامل به جهانى شدن پاسخ ندادهاند شاید علت آن نیز این باشد که خود مفهوم جهانى شدن مبهم مىباشد و به صورت وسیع شکافته نشده است; ولى آنچه از سوى غرب و امریکا درباره جهانى شدن ارائه شده است . آماج انتقادات و مبارزات گستردهاى قرار گرفته است . از جمله اینکه اسلام گرایان مدعى هستند جهانى شدن مساله زیانبارى است که بودن حق انتخاب و پذیرش، به ملتها تحمیل مىشود . اسلامگرایان در یک واکنش فعال براین باورند که اسلام نظریه جهانى شدن را ارائه مىدهد و حال آنکه اساسا از نظر محتوا، ساختار، فلسفه، اهداف و رهیافتها با نظریه جهانى شدن غربى متفاوت است . لذا اسلام گرایان به جهانشمول بودن بیشتر اعتقاد دارند تا جهانى شدن . امجبیرى یکى از نویسندگان عرب مىکوشد تا میان جهانى شدن که از جهان غرب سرچشمه گرفته مسالهى «جهانشمولى» که ریشه در تمدن اسلامى دارد ، تفاوت قایل شود . در دیدگاه ایشان جهانشمولى رو به دنیا دارد و نسبتبه دیگر فرهنگ و آیینها آغوش باز مىکند و تفاوت درایدئولوژىها را به رسمیت مىشناسد در حالى جهانى شدن به مثابهى نفى دیگرى هست و بیش از آنکه زمینهى گفتگوى ایدولوژیکى را فراهم بیاورد ، موجب بروز شکاف و اختلاف در عرصهى فرهنگ مىگردد . (22)
برداشت اسلامى از جهانى شدن با توجه به آیه سوره حجرات مىباشد که مىفرماید: اى مردم . ما شما را از زن و مرد آفریدیم و سپس به قبایل و دستههاى مختلف پراکندیم تا همدیگر را بشناسید (23) این آیه پایه بنیان فکرى جهتبرقراى روابط میان مردم و تمدنها بر اساس شناختیکدیگر است و نه نزاع، درگیرى با تقابل ونفى و اخراج . در تفسیر و تحلیل آیهى فوق نظریهاى با عنوان «شناسایى متقابل تمدنها» به وسیله دکتر رابرت کرین مسلمان مرکز تجدید حیات تمدنها در لندن عرضه شده است که مدعى است مىتواند راه سومى در برابر آنچه غرب به نام «نظریه برخورد تمدنها» و «گفتگوى تمدنها» مطرح است، تلقى گردد . ایشان مدعى است که اگر تمدنها یکدیگر را به رسمیت نشناسند، هیچ گاه قادر نخواهند بود، جهت رسیدن به شرایط گفتگوى مناسب از رویارویى و تقابل خلاصى یابند . از این زاویه اسلام جهانى شدن را به اصل مشترک انسانیت در آمیخته است، در حالى که جهانى شدن به گونهاى که امریکا و غرب مطرح مىکند، برپایه لذات مادى، منافع اقتصادى، ذخیرهسازى منابع حذف موانع بر سر راه دستیابى بازارها و بهرهگیرى از ثروت استوار است . در نهایت همین عوامل زمینه ساز نزاع و تقابل مىشوند و حال آنکه اسلام به گفتگو دعوت مىکند (24) از سوى دیگر در دین اسلام عناصرى وجود دارد که به پویاى این دین کمک مىکند و بر اساس این پویایى، تفسیرهاى جدید و با ابزارهاى نو به جهان و بیرون خود عرضه مىکند و فرصتهاى که جهانى شدن در اختیار این دین مىگذارد، مىتواند استفاده بهینه براى ثبات و تداوم خود بنماید .
نتیجه
جهانى شدن، به یک معنى در یک دستشدن شیوههاى و رفتارها متبلور مىباشد . بدین معنى که تحولاتى در جهان، در حال تجربه است که اقتصاد، سیاست، فرهنگ و . . . . در قرن سوم میلاى ساختار تازه خواهد داشتخوش بینان به جهانى شدن بر این باورند که در هزاره سوم میلادى دیگر تکنولوژى ملى، موسسه ملى و صنعت ملى وجود نخواهد داشت! آنچه در داخل محدودهى مرزهاى ملى باقى خواهد ماند جمعیتى است که در آن زندگى مىکند در نهایتبرگهاى برندهى آن، توانایى تولید و روحیه ابداعش خواهد بود . اما به نظر مىرسد که یک دستشدن شیوهها و رفتار که در پرتو جهانى شد، در دنیا ایجاد مىشود، خود متضمن تکثر هویت نیز مىباشد که در جلوههاى گوناگون آن ظاهر مىشود . جلوههایى از قبیل هویت ملى، هویت قومى، هویت دینى و . . . به قول برتران بدیع نویسدهى فرانسوى ایرانى تبار، «جهانى شدن سرسپردگىهاى مدنى و ملى را از میان مىبرد ولى از روابطى فراملى مایه مىگیرد که این روابط زمینه ساز همبستگىهاى گوناگون است که حاصل هویتهاى جانشینند . (25)
این هویتهاى جانشین سرانجام به نیروهاى متعرض علیه این نظم جدید (جهانى شدن) تبدیل خواهند شد و حال آنکه نظم جدید قادر به تسلط بر آنها نیست . جهانى شدن غالبا در کشورهاى جنوب تاثیر معکوس گذاشته است و دیدگاه توطئه تقویت کرد . در نهایت تمدنها و فرهنگها و آیینها غیر غربى به صورت واکنش هایى هویت طلبانه در برابر موج جهانى شدن جلوهگر مىکند . حتى در معرفى کشورها غربى در مقابل جهانى شدن از نوع امریکاى مقاومت مىکند .
علاوه بر اینکه دین امرى فطرى است و اسلام نیز از تکامل یافتهترین ادیان محسوب مىشود، جهانى شدن مىتواند براى آن یک چالش محسوب شود . اما آنچه به عنوان واقعیت مملوس در دنیا و جهان اسلام وجود، حکایت از گسترش این دین دارد و تفسیرى هماهنگ یا ویژگىها و نیازهاى دوران جهانى شدن، از انسان و کل هستى، دین اسلام ارائه مىدهد، نقش این دین به عنوان راهى براى مواجهه با جهانى شدن در گستردهترین جلوه هایش، با صبغه انسانى دادن به آن از طریق حمایت از یک اخلاق جهانى (با تاکید بر مشترکات دینى، بیان ادیان مختلف جهان) احتمال زیاد مهم خواهد بود . گفتگوهاى دینى که اسلام میان ادیان مختلف ایجاد کرده است، سعى دارد نیروهاى متفرق اجتماعى را جهت پیوستن به یکدیگر و ایجاد یک جامعه مدنى جهانى، بر بنیان حساسیتهاى اخلاقى و معنوى مشترک تشویق کند . چشم اندازهاى آتى، ایجاد یک حکومت جهانى انسانى در قرن 21، مىباشد . البته این مساله بستگى تام و تمامى به این دارد که جریان تجدید حیات اسلامى و همینطور تجدد حیات دینى، بتواند براى جهانى شدن، مبانى اجتماعى و سیاسى مسوولانهترى را نسبتبه آنچه اینک هست، تدارک ببینند . آموزههاى اسلامى در درون خود این توان باالقوه از لحاظ نظرى دارا مىباشد . از سوى دیگر بعید به نظر مىرسد که جهانى شدن به رهبرى فرهنگ و کیش امریکایى بتواند ادیان بویژه دین اسلام از بین ببرد و شاید خود آن امپراتورى از بین برود و جیمیز کرث در این باره مىنویسد:
«ادوارد گیبون در اثر خود افول و فروپاشى امپراتورى رم چنین نگاشت که: امپراتورى رم مذهب مسیحیت را در سراسر دنیاى باستان گسترانید اما خود به دست مسیحیتبه ورطهى هلاکت و نابودى افتاد اینک در روزگار ما نیز به نظر مىرسد که امپراتورى امریکا در حال گسترش پروتستانتیزم کژریخت در سراسر دنیاى مدرن است، حال آن که همین آیین مسخ شده و کژریخت پروتستان به نوبهى خود فروریزى ارکان قدرت آن را آغاز مىکند» (26)
پىنوشتها در دفتر مجله موجود مىباشد