آینده باورها و اعتقادات دینى در پروسه جهانى شدن _2
آرشیو
چکیده
متن
با مطالعه آثار دوره روشنگرى، مىتوان سه رویکرد را به دین از هم تمییز داد: رویکرد اول این بود که اندیشمندان آن دوره به ادیان الهى و طبیعى و بشرى اعتقاد داشتند . آنان بر این باور بودند که هدف اصلى ادیان، شناختخداوند و رسیدن به معبود است و براى رسیدن به این هدف هم مىتوان از راه وحى به خدا معتقد شده و هم از راه قوانین طبیعت (1) . شریعتعقل و وحى دو طریقه بدیل و علىالبدل رسیدن به خداوند هستند . (2) بر این اساس طرفداران الهیات طبیعى با مسیحیان وحى گرا و کتاب مقدس اختلاف و نزاع اساسى نداشتند .
رویکرد دوم این بود که از دین طبیعى جانبدارى و وحى و کتاب مقدس را تخطئه مىکردند . ارنست کاسیر از زبان یکى از اندیشمندان آن دوره، رویکرد دوم را چنین توضیح مىدهد:
هر چیزى که آغاز داشته باشد، زمانى نیز پایان مىپذیرد . و بر عکس، هر چیز که هرگز آغازى نداشته باشد، پایانى هم نخواهد داشت . ادیان یهودى و مسیحى آغازى دارند، و هیچ دینى روى زمین نیست که تاریخ پیدایش آن نامعلوم باشد، مگر دین طبیعى . پس تنها دین طبیعى است که هرگز پایان نخواهد داشت; در حالى که سایر دینها نابود خواهند شد . یهودیان و مسیحیان و مسلمانان و مشرکان، همه پیروان فرقههاى مختلف دین طبیعى یا مرتدان آن هستند . مىتوان اثبات کرد [که] تنها دین راستین دین طبیعى است .» (3)
آمریکا که هم اکنون قطب اصلى جهانى شدن مىباشد، به نوعى مروج دین طبیعى، البته با فرهنگ و کیش پروتستانى دنیاگراى آمریکایى هست .
رویکرد سوم در عصر روشنگرى نسبتبه دین، این بود که صورتهاى گوناگون دین را اعم از طبیعى و الهى، رد و تخطئه مىکردند . این نسل بیشتر در فرانسه وجود داشت . به عنوان مثال، هولباخ، ماده را قائم به ذات مىدانست و منکر خدا و اختیار و بقاى روح بود . او مىگفت: فقط طبیعتسزوار پرستش است:
«اى طبیعت! اى فرمانرواى همه هستى! و شما اى فضیلت و حقیقت که گرامىترین پروردگان دامان اویید، تا ابد خدایان ما باشید . » (4)
متفکران عصر روشنگرى به توانایى عقل، نه فقط در حوزه علم و دین، بلکه در همه شئون حیات انسانى مطمئن بودند و همه بى صبرانه، ظهور «نیوتن علوم اجتماعى» را انتظار مىکشیدند . از این زمان به بعد تلاشى وسیعى در راستاى عرفى کردن امور صورت گرفت و پروسه مدرنیته در همه جا، جارى و سارى گردید .
دین در چشم انداز مدرنیسم
تجدد گرایان بیشتر رویکرد سوم عصر روشنگرى را نسبتبه دین دارند . از آغاز آن عصر همواره این آرزو را داشتند که همه جهتگیرىهاى حیات انسانى معطوف به امور عرفى و این جهانى باشد و در نهایتبه یکنواختى و یگانگى جهانى ختم شود و در این راستا، مذاهب گوناگون دنیا به اندیشهاى دنیاگرا و خردمدار پایان یابد . نیز امیدى مىبردند که روزى در حوزه اجتماعى و حیات انسانى، نظام سکولاریسم جایگزین آیین و مذاهب گردد . در نظام سکولاریستى، میان دین و حیات اجتماعى جدایى افکنده مىشود . بدین معنى که دین تاثیرى در حیات سیاسى - اجتماعى انسان نخواهد داشت و به یک مسئله و باور شخصى و خصوصى تبدیل مىشود . در این روند، اگر بنا باشد که هر گونه آیین و جماعت مذهبى در عرصه حیات انسانى وجود داشته باشد، آن جماعت متشکل از افراد حاشیهاى از نظر جغرافیایى، اقتصادى و یا قومى خواهد بود . گروهها و جماعات مذهبى را در این پروسه مىتوان به فسیلهاى اجتماعى تشبیه کرد که گاهى ممکن استبا یکدیگر یا با روشنفکران و دیگر گروههاى جامعه سر به ستیز بردارند . در چنین حالتى آنان مشاجرات موهوم و کهنه پرستانهاى را وارد جهان دنیاگرا و فردگراى مدرن مىسازند . جوامع یک پارچه و داراى مذهبى خاص که نخبگان و گروههاى حاشیهاى را در برمىگیرند، از دیدگاه تجدد گرایان، بنیادگرى ( fantumentalism) و بنیاد گرایان منطقستیز و فردگریزى هستند که در مقابل نوسازى و نوگرایى مدرنیته جبهه مىگیرند . (5) البته از دیدگاه تجددگرایان، مخالفتهاى دینى و مذهبى، مسایلى حاشیهاى، گذارا و کم اهمیتاند که سرانجام موج دنیاگرایى و خردمحورى که هم اینک با تاثیرى پذیرى از «جهانى شدن» به سرعت اوج مىگیرد، این مخالفت و ستیزه جویىها را فرو خواهد نشاند .
از زمانى که تجدد به یک فرهنگ جهانى تبدیل شده و با آغاز جهانى شدن، رو به رشد گذاشته است، ما شاهد بروز و ظهور ایدئولوژهاى ستیزه جو در مقابل پروسه مدرنیته و جهانى شدن بودهایم; از قبیل تجدید حیات دوباره اسلام که در نگاه تجددگرایان، بنیادگرایى تلقى مىشود و یا ایدئولوژى هندوگرایى و بودائیسم . آیا این نوع از ایدئولوژىها سرانجام مانعى جدى در مقابل فرایند عرفىسازى و جهانى شدن نخواهند بود؟
تجدد گرایان در پاسخ به پرسش فوق ابتدا امیدوارى خود را نسبت فراگیر شدن خردگرایى و عرفى شدن اعلام مىنمایند و بر این باورند که جهانى شدن فرهنگ مدرن حتى این جوامع بنیادگرا را به تغییر و بازگشت از مرام خویش وا خواهد داشت; وانگهى - از دیدگاه تجددگرایان - تجدید حیات اسلام و هندوگرایى و . . را نمىبایست واکنش محض به پیشرفت و موفقیت ایدئولوژىها و طرحهاى نوگرایانه عصر تجدد پنداشت; بلکه در واقع آن ایدئولوژىها، پاسخهایى به شکستخود بودهاند! از دیدگاه تجددگرایان، انقلاب اسلامى ایران نیز در حقیقت پاسخى به شکست روند مدرنیزاسیون رژیم شاه بوده است! (6)
با توجه به واقعیات جهانى، ممکن است پرسش دیگرى نیز فراروى تجدد گرایان جهان گرا قرار گیرد و آن اینکه: فرایند جهانى شدن در بستر و ادامه روند مدرنیته رشد و نمو کرده است و هدف اساسى جهانى شدن که در حقیقتیک انقلاب جهانى است، درهم شکستن همه انقلابها، سنتها و رسوم مردمان کره زمین است، و حال آنکه ملاحظه مىشود که این فرایند، گاهى از مذهب واعتقادات اصیل مذهبى استفاده مىکند . آیا جهانى شدن و درهم شکستن همه آیینهاى سنتى با استفاده از آن مرامها منافات و تضادى ندارد؟ به طور مثال تجدد گرایان، جهانى شدن و هوادار بازار آزاد و دموکراسى لیبرال شدن کاتولیکهاى مخالف رژیم لهستان را در دهه 1980 به شدت حمایت مىکردند و حتى در برخى موارد رسما آنان را مورد تشویق و کمک قرار مىدادند; حال آنکه جنبش لهستانىها از لحاظ اعتقادى، به کلیساى رم وابسته بود؟ !
طرفداران جهانى شدن و مدرنیسم بر این باورند که استفاده از مذهب در راستاى تصحیح خطاى پروسه مدرنیته مىباشد، چرا که کشورهاى بلوک شرق در حقیقت انحراف از نوگرایى داشتند و به نظام کمونیستى رو آورده بودند . استفاده از مذهب در مقابل این انحراف، موقتى است و مذاهب مقابل انحرافات نوسازى نیز پس از آنکه نقش موقتى خویش را به انجام رساند، خود نیز به بوته فراموشى سپرده خواهند شد . بیشتر تجددگرایان این آرزو و امید را دارند که کلیساى کاتولیک رم و یا هر کلیسا و مذهبى دیگر نیز به جمع رفتگان مخالف مدرنیسم و جهانى شدن، بپیوندد . (7)
پسا تجددگرایان نیز مانند تجددگرایان درباره مذاهب سنتى هم صدا هستند و آنان نیز شاید بیشتر از مدرنیستها دنیاگرا باشند و این آرزو را دارند که مذاهب سنتى در نهایتبه نابودى برسند و بر این باورند که جهانى شدن و دنیاگرایى با فرسودن و درهم شکستن همه ساختارهاى سنتى، محلى و ملى، پیروزى جهانى فردگرایى ابزارگرا را به ارمغان خواهد آورد . هسته ارزشهاى پسا تجددگرا، فردگرایى و ابزارگرایى است . هر چند در چشمانداز پستمدرنها، حیات انسانى مىتواند در برگیرنده «تجارت معنوى» نیز باشد، اما فقط تجاربى که از تعلقات و قید و بندهاى مذهبى به معناى واقعى کلمه فارغ باشند .
پستمدرنها بیشتر به برداشتهاى امریکایى از مذهب تمایل دارند . این برداشت در نهایتبه طبیعت گرایى از نوع آمریکایى منجر مىشود که در حقیقت الحاد نوى است .
کیش امریکایى و فرایند جهانى شدن
پس از فروپاشى بلوک شرق و نظامهاى کمونیستى، بلوک غرب ونظام کاپیتالیسم خود را پیروز میدان قلمداد کرد و در صدد ترویج اندیشههاى خود در جهان برآمد . دموکراسى و حقوق بشر از نوع لیبرالیسم غربى، گردش آزاد سرمایه، کالا و خدمات و . . . جزء برنامههاى اصلى عرفى سازى محسوب گردید . عرفى سازى از دهه نود به این سو، به سبب فرایند جهانى شدن، سرعت و شدت بیشترى گرفت . پس از دهه نود، رهبرى بلوک غرب بر عهده امریکا گذاشته شد . در حقیقت این فرایند عرفى سازى و جهانى شدن را آن کشور هدایت مىکند . پیشتازى امریکا در این فرایند، مرهون برترى فنى و اقتصادى ایالات متحده بر سایر بازیگران عرصه جهانى است . امریکا در سال 2001 بیش از یازده هزار میلیارد دلار، تولید ناخالص ملى داشته است که این رقم بیش از تولید ناخالص ملى ژاپن و اروپا است . (8)
ایالات متحده در این راستا، جهت رسیدن به اهداف خود از مؤسسات بزرگ مالى بینالمللى سود جسته است . صندوق بینالمللى ، سازمان تجارت جهانى (WTO) و بانک جهانى، مؤسساتى هستند که امریکا از طریق آنها، دنیا را به دوران پسامدرن هدایت و رهبرى مىکند . این روند، پیوند بسیار نزدیکى با دنیاگرایى عرفى سازى دارد که مآلا به دین زدایى به ویژه ادیان توحیدى مىانجامد، هر چند امریکاییان اعلام مىدارند که این کیش، همان مذهب پروتستان است که در مبناى اعتقاد خویش با مراتب و جماعات مذهبى که در ادیان ملاحظه مىشود، سر ستیز دارد . کیش امریکایى برگرفته از آیین پروتستان با نفى مراتب روحانیت و جماعات مذهبى و حذف واسطههاى زمینى بین فرد و خداوند، شخص معتقد و ایمان مدار را از هر گونه خصوصیات محلى ، منطقهاى، فرهنگى یا ملى برهنه و بىنصیب مىسازد . بر اساس این دیدگاه، هر فرد انسان در دنیا مىتواند از موهبت فیض الهى، ایمان و رستگارى برخوردار باشد . این مواهب واقعا جهانى هستند . (9)
ایالات متحده امریکا با استفاده از آموزههاى آیین پروتستان و جرح و تعدیلى که در این آیین نموده است، مفاهیم اقتصادى و سیاسى را با این آیین درآمیخت، و پیرو آن، اعتقاد به بازار آزاد، فرصتهاى یکسان براى افراد، انتخاب آزادانه و دموکراسى لیبرال، مشروطیت و حاکمیت قانون عرفى، از ارکان اساسى کیش دنیا گرایانه و جهانگستر امریکا گردید . هر چند این کیش در شعار اعتقادى به جماعت و مراتب سلسلهاى ندارد، ولى استراتژیستهاى امریکا با استفاده از اعتقادات دین مسیحیت معتقد هستند که «خداوند متعال، جایگاه ویژهاى براى امریکا در میان ملل دیگر در نظر و بهترین مواهب و نعم را به مردم امریکا اعطا کرده است» . (10) برخى دیگر از اندیشمندان و صاحب منصبان سیاسى بر این باورند که امریکا با توجه به مطالب فوق، باید سیادت و رهبرى جهان را براى گسترش فرهنگ و کیش خود بر عهده گیرد و در این رهبرى با دقت و ظرافتبیشترى عمل نماید: «امریکا، باید رهبرى سیاستبینالملل را برعهده گیرد . اگر با هشیارى هر چه تمامتر، وارد عمل نشویم، شیوه زندگى ما از بین خواهد رفت .» (11)
ایده اصلى جهانى شدن در کیش امریکایى، دنیاگرایى مىباشد . توجه به دنیا و شیوع و گسترش ایده دنیاگرایى گوهر اندیشه جهانى شدن است . جهانى شدن بر آن است عقلانیت مدرنیته را که ریشه در تجربهگرایى، فردگرایى و در نهایت دنیاگرایى دارد، ذاتا امرى جهانى جلوه دهد و سرنوشتبشر را محکوم و محتوم در این امر بداند . مقوله توسعه و توسعهنیافتگى هم عمدتا بر آمده از ادعاى انحصارى مدرنیته است . از آنجا که بر مدرنیسم، نگرشى تکاملگرا حاکم است، نقطه غایى همه فرهنگها را رسیدن به همین نوع عقلانیت مىداند و از همین رو از همان آغاز فرایند مدرنیته، نظر به جهانى شدن داشته و در اواخر قرن بیستم، شتاب بیش از حدى به خود گرفته است . این عقلانیت جهانى و پرادعا از زمان وبر، دورکیم و حتى مارکس سابقه داشته است . وبر ادیان را به دنیاپذیر و دنیاگریز تقسیم مىکند و بر این باور است که آیین پروتستان که پس از اصلاح و رفرم دین به وجود آمد، دنیاپذیر است و با امور مادى سر ستیز ندارد، بلکه به فرد این اجازه را مىدهد که او هر گونه که مىخواهد با خدا رابطه داشته باشد و در کره خاکى نیز بر اساس توافقهاى جمعى به زندگى دنیوى خود ادامه دهد . با توجه به این نوع اندیشه، حقوق فردى اهمیتبسیارى مىیابد; چرا که پایههاى اساسى عقلانیت مدرنیته که کیش امریکایى نیز از آن اقتباس شده است، بر اومانیسم استوار است . از این رو در این ایدئولوژى و کیش، حقوق بشر، یعنى حقوق افراد . حقوق فرد از هر گونه مرتبه بندى جماعات، سنتها یا رسومى که وى در آن به سر مىبرد، مستقل است و این بدان معنى است که حقوق بشر به هر فردى و در هر جاى جهان تعلق مىپذیرد و همگانى و جهانى است، نه صرفا قومى و ملى . بنابراین ارتباط منطقى و نزدیکى بین حقوق فرد و جهانشمولى آن وجود دارد . حقوق فردى، حقوق جهانى، و حقوق جهانى نیز همان حقوق فردى است . (12)
بدین سان جهانى شدن، در یک دستشدن شیوههاى رفتار انسانى، بدون تعلق به قید و بند خاص متبلور مىشود، و در نظر ایالات متحده شیوه یکسان، همان کیش و فرهنگ امریکایى است . اما به نظر مىرسد که چنین اندیشهاى با چالشهاى فراوانى روبرو خواهد بود; چالشهایى که بیرون از فرهنگ و آیین جهان غرب و امریکاست و چالشهایى که از درون این فرهنگ و مذهب بر مىخیزد چالشهاى برونفرهنگى غرب را در فصل پایانى با توجه به اندیشههاى اسلام توضیح خواهیم داد، ولى چالشهاى درونفرهنگى عبارتند از:
الف . چالش پیشا مدرنیستى
یکى از این چالشها، متعلق به کلیساى کاتولیک رم مىباشد که جیمزکرث آن را به عنوان دیدگاه جایگزین پیشامدرنیستى مطرح مىکند . (13)
هر چند این دیدگاه از لحاظ پیدایش به دوران امروز و پسامدرن تعلق دارد، ولى از لحاظ بستر فکرى به دوران پیش از مدرنیسم متعلق است . پرچمدار این دیدگاه در مخالفتبا جهانى شدن، پاپ ژان پل دوم است که مدعى است، بسیارى از ایدئولوژهاى بزرگ که صبغه دنیانگرى و دنیاگرایى داشتند، در دهه هاى 1980 - 1970 به زوال گراییده شدند و در مقابل جنبشهاى مذهبى رشد روز افزون داشتهاند . براى نمونه ایدئولوژى کمونیستى که داعیه جهانى شدن داشت، ولى دنیانگر بود، در دهه 1990 به موزههاى تاریخ رفت . جهانى شدن هم اکنون روند دنیاگرایى را دنبال مىکند، و امیدى به بقا و دوام آن نیست . دولت امریکا پرچمدار گسترش فرهنگ و کیش دنیا گرایانه در سراسر دنیا مىباشد، و حال آنکه همین فرهنگ و کیش به نوبه خود فروریزى ارکان قدرت و فروپاشى تمدن غربى را آغاز خواهد کرد . (14)
ب . چالش پسامدرنیستى
هر چند دیدگاه پستمدرنیستى در رد مذاهب سنتى و ادیان بزرگ با دیدگاه فرهنگ مدرن و کیش امریکایى هم صدا است، ولى به مثابه شمشیر دو لبه است; چرا که پست مدرنها از یک سو بر علم ، فردگرایى و تجربهگرایى مدرنیستى تاکید مىورزند و از سوى دیگر به تجارب معنوى اهمیت مىدهند و به پلورالیسم دینى اعتقاد مىورزند . تاکید آنان بر چندگانگى و اداره محلى امور، محور قرار دادن مسایل اقلیتها، زنان و سیاهان و . . . با روند یکسانىسازى مدرنیستى و جهانسازى امریکا، ناسازگارى دارند .
با توجه به تاکید مدرنیستها بر تجارب معنوى و اشراق شهودى (البته فارغ از تعلقات و قید و بندهاى مذهبى) زمینه پیدایش و رشد فرقههاى متعدد مذهبى و بىقید و بندى را فراهم ساخته است . هم اکنون در خود امریکا میشلهها و فرقههاى مذهبىاى وجود دارد که با روند جهانى شدن در تعارض است و برخى اوقات، مخالفت صریح خود را اعلام مىنمایند .
پىنوشتها در دفتر مجله موجود مىباشد
رویکرد دوم این بود که از دین طبیعى جانبدارى و وحى و کتاب مقدس را تخطئه مىکردند . ارنست کاسیر از زبان یکى از اندیشمندان آن دوره، رویکرد دوم را چنین توضیح مىدهد:
هر چیزى که آغاز داشته باشد، زمانى نیز پایان مىپذیرد . و بر عکس، هر چیز که هرگز آغازى نداشته باشد، پایانى هم نخواهد داشت . ادیان یهودى و مسیحى آغازى دارند، و هیچ دینى روى زمین نیست که تاریخ پیدایش آن نامعلوم باشد، مگر دین طبیعى . پس تنها دین طبیعى است که هرگز پایان نخواهد داشت; در حالى که سایر دینها نابود خواهند شد . یهودیان و مسیحیان و مسلمانان و مشرکان، همه پیروان فرقههاى مختلف دین طبیعى یا مرتدان آن هستند . مىتوان اثبات کرد [که] تنها دین راستین دین طبیعى است .» (3)
آمریکا که هم اکنون قطب اصلى جهانى شدن مىباشد، به نوعى مروج دین طبیعى، البته با فرهنگ و کیش پروتستانى دنیاگراى آمریکایى هست .
رویکرد سوم در عصر روشنگرى نسبتبه دین، این بود که صورتهاى گوناگون دین را اعم از طبیعى و الهى، رد و تخطئه مىکردند . این نسل بیشتر در فرانسه وجود داشت . به عنوان مثال، هولباخ، ماده را قائم به ذات مىدانست و منکر خدا و اختیار و بقاى روح بود . او مىگفت: فقط طبیعتسزوار پرستش است:
«اى طبیعت! اى فرمانرواى همه هستى! و شما اى فضیلت و حقیقت که گرامىترین پروردگان دامان اویید، تا ابد خدایان ما باشید . » (4)
متفکران عصر روشنگرى به توانایى عقل، نه فقط در حوزه علم و دین، بلکه در همه شئون حیات انسانى مطمئن بودند و همه بى صبرانه، ظهور «نیوتن علوم اجتماعى» را انتظار مىکشیدند . از این زمان به بعد تلاشى وسیعى در راستاى عرفى کردن امور صورت گرفت و پروسه مدرنیته در همه جا، جارى و سارى گردید .
دین در چشم انداز مدرنیسم
تجدد گرایان بیشتر رویکرد سوم عصر روشنگرى را نسبتبه دین دارند . از آغاز آن عصر همواره این آرزو را داشتند که همه جهتگیرىهاى حیات انسانى معطوف به امور عرفى و این جهانى باشد و در نهایتبه یکنواختى و یگانگى جهانى ختم شود و در این راستا، مذاهب گوناگون دنیا به اندیشهاى دنیاگرا و خردمدار پایان یابد . نیز امیدى مىبردند که روزى در حوزه اجتماعى و حیات انسانى، نظام سکولاریسم جایگزین آیین و مذاهب گردد . در نظام سکولاریستى، میان دین و حیات اجتماعى جدایى افکنده مىشود . بدین معنى که دین تاثیرى در حیات سیاسى - اجتماعى انسان نخواهد داشت و به یک مسئله و باور شخصى و خصوصى تبدیل مىشود . در این روند، اگر بنا باشد که هر گونه آیین و جماعت مذهبى در عرصه حیات انسانى وجود داشته باشد، آن جماعت متشکل از افراد حاشیهاى از نظر جغرافیایى، اقتصادى و یا قومى خواهد بود . گروهها و جماعات مذهبى را در این پروسه مىتوان به فسیلهاى اجتماعى تشبیه کرد که گاهى ممکن استبا یکدیگر یا با روشنفکران و دیگر گروههاى جامعه سر به ستیز بردارند . در چنین حالتى آنان مشاجرات موهوم و کهنه پرستانهاى را وارد جهان دنیاگرا و فردگراى مدرن مىسازند . جوامع یک پارچه و داراى مذهبى خاص که نخبگان و گروههاى حاشیهاى را در برمىگیرند، از دیدگاه تجدد گرایان، بنیادگرى ( fantumentalism) و بنیاد گرایان منطقستیز و فردگریزى هستند که در مقابل نوسازى و نوگرایى مدرنیته جبهه مىگیرند . (5) البته از دیدگاه تجددگرایان، مخالفتهاى دینى و مذهبى، مسایلى حاشیهاى، گذارا و کم اهمیتاند که سرانجام موج دنیاگرایى و خردمحورى که هم اینک با تاثیرى پذیرى از «جهانى شدن» به سرعت اوج مىگیرد، این مخالفت و ستیزه جویىها را فرو خواهد نشاند .
از زمانى که تجدد به یک فرهنگ جهانى تبدیل شده و با آغاز جهانى شدن، رو به رشد گذاشته است، ما شاهد بروز و ظهور ایدئولوژهاى ستیزه جو در مقابل پروسه مدرنیته و جهانى شدن بودهایم; از قبیل تجدید حیات دوباره اسلام که در نگاه تجددگرایان، بنیادگرایى تلقى مىشود و یا ایدئولوژى هندوگرایى و بودائیسم . آیا این نوع از ایدئولوژىها سرانجام مانعى جدى در مقابل فرایند عرفىسازى و جهانى شدن نخواهند بود؟
تجدد گرایان در پاسخ به پرسش فوق ابتدا امیدوارى خود را نسبت فراگیر شدن خردگرایى و عرفى شدن اعلام مىنمایند و بر این باورند که جهانى شدن فرهنگ مدرن حتى این جوامع بنیادگرا را به تغییر و بازگشت از مرام خویش وا خواهد داشت; وانگهى - از دیدگاه تجددگرایان - تجدید حیات اسلام و هندوگرایى و . . را نمىبایست واکنش محض به پیشرفت و موفقیت ایدئولوژىها و طرحهاى نوگرایانه عصر تجدد پنداشت; بلکه در واقع آن ایدئولوژىها، پاسخهایى به شکستخود بودهاند! از دیدگاه تجددگرایان، انقلاب اسلامى ایران نیز در حقیقت پاسخى به شکست روند مدرنیزاسیون رژیم شاه بوده است! (6)
با توجه به واقعیات جهانى، ممکن است پرسش دیگرى نیز فراروى تجدد گرایان جهان گرا قرار گیرد و آن اینکه: فرایند جهانى شدن در بستر و ادامه روند مدرنیته رشد و نمو کرده است و هدف اساسى جهانى شدن که در حقیقتیک انقلاب جهانى است، درهم شکستن همه انقلابها، سنتها و رسوم مردمان کره زمین است، و حال آنکه ملاحظه مىشود که این فرایند، گاهى از مذهب واعتقادات اصیل مذهبى استفاده مىکند . آیا جهانى شدن و درهم شکستن همه آیینهاى سنتى با استفاده از آن مرامها منافات و تضادى ندارد؟ به طور مثال تجدد گرایان، جهانى شدن و هوادار بازار آزاد و دموکراسى لیبرال شدن کاتولیکهاى مخالف رژیم لهستان را در دهه 1980 به شدت حمایت مىکردند و حتى در برخى موارد رسما آنان را مورد تشویق و کمک قرار مىدادند; حال آنکه جنبش لهستانىها از لحاظ اعتقادى، به کلیساى رم وابسته بود؟ !
طرفداران جهانى شدن و مدرنیسم بر این باورند که استفاده از مذهب در راستاى تصحیح خطاى پروسه مدرنیته مىباشد، چرا که کشورهاى بلوک شرق در حقیقت انحراف از نوگرایى داشتند و به نظام کمونیستى رو آورده بودند . استفاده از مذهب در مقابل این انحراف، موقتى است و مذاهب مقابل انحرافات نوسازى نیز پس از آنکه نقش موقتى خویش را به انجام رساند، خود نیز به بوته فراموشى سپرده خواهند شد . بیشتر تجددگرایان این آرزو و امید را دارند که کلیساى کاتولیک رم و یا هر کلیسا و مذهبى دیگر نیز به جمع رفتگان مخالف مدرنیسم و جهانى شدن، بپیوندد . (7)
پسا تجددگرایان نیز مانند تجددگرایان درباره مذاهب سنتى هم صدا هستند و آنان نیز شاید بیشتر از مدرنیستها دنیاگرا باشند و این آرزو را دارند که مذاهب سنتى در نهایتبه نابودى برسند و بر این باورند که جهانى شدن و دنیاگرایى با فرسودن و درهم شکستن همه ساختارهاى سنتى، محلى و ملى، پیروزى جهانى فردگرایى ابزارگرا را به ارمغان خواهد آورد . هسته ارزشهاى پسا تجددگرا، فردگرایى و ابزارگرایى است . هر چند در چشمانداز پستمدرنها، حیات انسانى مىتواند در برگیرنده «تجارت معنوى» نیز باشد، اما فقط تجاربى که از تعلقات و قید و بندهاى مذهبى به معناى واقعى کلمه فارغ باشند .
پستمدرنها بیشتر به برداشتهاى امریکایى از مذهب تمایل دارند . این برداشت در نهایتبه طبیعت گرایى از نوع آمریکایى منجر مىشود که در حقیقت الحاد نوى است .
کیش امریکایى و فرایند جهانى شدن
پس از فروپاشى بلوک شرق و نظامهاى کمونیستى، بلوک غرب ونظام کاپیتالیسم خود را پیروز میدان قلمداد کرد و در صدد ترویج اندیشههاى خود در جهان برآمد . دموکراسى و حقوق بشر از نوع لیبرالیسم غربى، گردش آزاد سرمایه، کالا و خدمات و . . . جزء برنامههاى اصلى عرفى سازى محسوب گردید . عرفى سازى از دهه نود به این سو، به سبب فرایند جهانى شدن، سرعت و شدت بیشترى گرفت . پس از دهه نود، رهبرى بلوک غرب بر عهده امریکا گذاشته شد . در حقیقت این فرایند عرفى سازى و جهانى شدن را آن کشور هدایت مىکند . پیشتازى امریکا در این فرایند، مرهون برترى فنى و اقتصادى ایالات متحده بر سایر بازیگران عرصه جهانى است . امریکا در سال 2001 بیش از یازده هزار میلیارد دلار، تولید ناخالص ملى داشته است که این رقم بیش از تولید ناخالص ملى ژاپن و اروپا است . (8)
ایالات متحده در این راستا، جهت رسیدن به اهداف خود از مؤسسات بزرگ مالى بینالمللى سود جسته است . صندوق بینالمللى ، سازمان تجارت جهانى (WTO) و بانک جهانى، مؤسساتى هستند که امریکا از طریق آنها، دنیا را به دوران پسامدرن هدایت و رهبرى مىکند . این روند، پیوند بسیار نزدیکى با دنیاگرایى عرفى سازى دارد که مآلا به دین زدایى به ویژه ادیان توحیدى مىانجامد، هر چند امریکاییان اعلام مىدارند که این کیش، همان مذهب پروتستان است که در مبناى اعتقاد خویش با مراتب و جماعات مذهبى که در ادیان ملاحظه مىشود، سر ستیز دارد . کیش امریکایى برگرفته از آیین پروتستان با نفى مراتب روحانیت و جماعات مذهبى و حذف واسطههاى زمینى بین فرد و خداوند، شخص معتقد و ایمان مدار را از هر گونه خصوصیات محلى ، منطقهاى، فرهنگى یا ملى برهنه و بىنصیب مىسازد . بر اساس این دیدگاه، هر فرد انسان در دنیا مىتواند از موهبت فیض الهى، ایمان و رستگارى برخوردار باشد . این مواهب واقعا جهانى هستند . (9)
ایالات متحده امریکا با استفاده از آموزههاى آیین پروتستان و جرح و تعدیلى که در این آیین نموده است، مفاهیم اقتصادى و سیاسى را با این آیین درآمیخت، و پیرو آن، اعتقاد به بازار آزاد، فرصتهاى یکسان براى افراد، انتخاب آزادانه و دموکراسى لیبرال، مشروطیت و حاکمیت قانون عرفى، از ارکان اساسى کیش دنیا گرایانه و جهانگستر امریکا گردید . هر چند این کیش در شعار اعتقادى به جماعت و مراتب سلسلهاى ندارد، ولى استراتژیستهاى امریکا با استفاده از اعتقادات دین مسیحیت معتقد هستند که «خداوند متعال، جایگاه ویژهاى براى امریکا در میان ملل دیگر در نظر و بهترین مواهب و نعم را به مردم امریکا اعطا کرده است» . (10) برخى دیگر از اندیشمندان و صاحب منصبان سیاسى بر این باورند که امریکا با توجه به مطالب فوق، باید سیادت و رهبرى جهان را براى گسترش فرهنگ و کیش خود بر عهده گیرد و در این رهبرى با دقت و ظرافتبیشترى عمل نماید: «امریکا، باید رهبرى سیاستبینالملل را برعهده گیرد . اگر با هشیارى هر چه تمامتر، وارد عمل نشویم، شیوه زندگى ما از بین خواهد رفت .» (11)
ایده اصلى جهانى شدن در کیش امریکایى، دنیاگرایى مىباشد . توجه به دنیا و شیوع و گسترش ایده دنیاگرایى گوهر اندیشه جهانى شدن است . جهانى شدن بر آن است عقلانیت مدرنیته را که ریشه در تجربهگرایى، فردگرایى و در نهایت دنیاگرایى دارد، ذاتا امرى جهانى جلوه دهد و سرنوشتبشر را محکوم و محتوم در این امر بداند . مقوله توسعه و توسعهنیافتگى هم عمدتا بر آمده از ادعاى انحصارى مدرنیته است . از آنجا که بر مدرنیسم، نگرشى تکاملگرا حاکم است، نقطه غایى همه فرهنگها را رسیدن به همین نوع عقلانیت مىداند و از همین رو از همان آغاز فرایند مدرنیته، نظر به جهانى شدن داشته و در اواخر قرن بیستم، شتاب بیش از حدى به خود گرفته است . این عقلانیت جهانى و پرادعا از زمان وبر، دورکیم و حتى مارکس سابقه داشته است . وبر ادیان را به دنیاپذیر و دنیاگریز تقسیم مىکند و بر این باور است که آیین پروتستان که پس از اصلاح و رفرم دین به وجود آمد، دنیاپذیر است و با امور مادى سر ستیز ندارد، بلکه به فرد این اجازه را مىدهد که او هر گونه که مىخواهد با خدا رابطه داشته باشد و در کره خاکى نیز بر اساس توافقهاى جمعى به زندگى دنیوى خود ادامه دهد . با توجه به این نوع اندیشه، حقوق فردى اهمیتبسیارى مىیابد; چرا که پایههاى اساسى عقلانیت مدرنیته که کیش امریکایى نیز از آن اقتباس شده است، بر اومانیسم استوار است . از این رو در این ایدئولوژى و کیش، حقوق بشر، یعنى حقوق افراد . حقوق فرد از هر گونه مرتبه بندى جماعات، سنتها یا رسومى که وى در آن به سر مىبرد، مستقل است و این بدان معنى است که حقوق بشر به هر فردى و در هر جاى جهان تعلق مىپذیرد و همگانى و جهانى است، نه صرفا قومى و ملى . بنابراین ارتباط منطقى و نزدیکى بین حقوق فرد و جهانشمولى آن وجود دارد . حقوق فردى، حقوق جهانى، و حقوق جهانى نیز همان حقوق فردى است . (12)
بدین سان جهانى شدن، در یک دستشدن شیوههاى رفتار انسانى، بدون تعلق به قید و بند خاص متبلور مىشود، و در نظر ایالات متحده شیوه یکسان، همان کیش و فرهنگ امریکایى است . اما به نظر مىرسد که چنین اندیشهاى با چالشهاى فراوانى روبرو خواهد بود; چالشهایى که بیرون از فرهنگ و آیین جهان غرب و امریکاست و چالشهایى که از درون این فرهنگ و مذهب بر مىخیزد چالشهاى برونفرهنگى غرب را در فصل پایانى با توجه به اندیشههاى اسلام توضیح خواهیم داد، ولى چالشهاى درونفرهنگى عبارتند از:
الف . چالش پیشا مدرنیستى
یکى از این چالشها، متعلق به کلیساى کاتولیک رم مىباشد که جیمزکرث آن را به عنوان دیدگاه جایگزین پیشامدرنیستى مطرح مىکند . (13)
هر چند این دیدگاه از لحاظ پیدایش به دوران امروز و پسامدرن تعلق دارد، ولى از لحاظ بستر فکرى به دوران پیش از مدرنیسم متعلق است . پرچمدار این دیدگاه در مخالفتبا جهانى شدن، پاپ ژان پل دوم است که مدعى است، بسیارى از ایدئولوژهاى بزرگ که صبغه دنیانگرى و دنیاگرایى داشتند، در دهه هاى 1980 - 1970 به زوال گراییده شدند و در مقابل جنبشهاى مذهبى رشد روز افزون داشتهاند . براى نمونه ایدئولوژى کمونیستى که داعیه جهانى شدن داشت، ولى دنیانگر بود، در دهه 1990 به موزههاى تاریخ رفت . جهانى شدن هم اکنون روند دنیاگرایى را دنبال مىکند، و امیدى به بقا و دوام آن نیست . دولت امریکا پرچمدار گسترش فرهنگ و کیش دنیا گرایانه در سراسر دنیا مىباشد، و حال آنکه همین فرهنگ و کیش به نوبه خود فروریزى ارکان قدرت و فروپاشى تمدن غربى را آغاز خواهد کرد . (14)
ب . چالش پسامدرنیستى
هر چند دیدگاه پستمدرنیستى در رد مذاهب سنتى و ادیان بزرگ با دیدگاه فرهنگ مدرن و کیش امریکایى هم صدا است، ولى به مثابه شمشیر دو لبه است; چرا که پست مدرنها از یک سو بر علم ، فردگرایى و تجربهگرایى مدرنیستى تاکید مىورزند و از سوى دیگر به تجارب معنوى اهمیت مىدهند و به پلورالیسم دینى اعتقاد مىورزند . تاکید آنان بر چندگانگى و اداره محلى امور، محور قرار دادن مسایل اقلیتها، زنان و سیاهان و . . . با روند یکسانىسازى مدرنیستى و جهانسازى امریکا، ناسازگارى دارند .
با توجه به تاکید مدرنیستها بر تجارب معنوى و اشراق شهودى (البته فارغ از تعلقات و قید و بندهاى مذهبى) زمینه پیدایش و رشد فرقههاى متعدد مذهبى و بىقید و بندى را فراهم ساخته است . هم اکنون در خود امریکا میشلهها و فرقههاى مذهبىاى وجود دارد که با روند جهانى شدن در تعارض است و برخى اوقات، مخالفت صریح خود را اعلام مىنمایند .
پىنوشتها در دفتر مجله موجود مىباشد