انقلاب مشروطه و عبرتسازىهاى تاریخى
آرشیو
چکیده
متن
در این مقاله، ابتدا به اجمال تاریخ شکلگیرى انقلاب مشروطیت، موانع پیدایش اندیشه مشروطهخواهى و زمینهها، علل و عوامل تحریف کننده و تشویق کننده نهضت مشروطیتبررسى خواهد شد . سپس علل شکست مشروطه به طور تحلیلى، تاریخ و عبرتهاى این مقطع، مورد بررسى و تجزیه و تحلیل قرار مىگیرد، چرا که بررسى علل شکست مشروطیت مىتواند درسهایى آموزنده از حیات سیاسى - اجتماعى به ایرانیان ارایه دهد . امید آن که این عبرتها و درسها سرلوحه زندگانى سیاسى نخبگان ایران قرار گیرد و با بهرهگیرى از آنها بتوانند ایران را به سوى توسعه، پیشرفت و سازندگى سوق دهند .
پگاه
مشروطه از آغاز تا پایان
در اروپا مشروطیتبه دلیل تغییر اندیشه در زمینههاى مختلف دینى، سیاسى، اقتصادى و اجتماعى تحت تاثیر رنسانس به وجود آمد . رنسانس تفسیر جدیدى از انسان ارایه داد . در غرب اگر چه قدرت شاه نامحدود نبود، ولى شاه از قدرت زیادى برخوردار بود . قوانین حاکم، بورژوازها را در مقابل اشراف فئودال و دخالتهاى شاه محفوظ مىداشت، اما تفسیر جدید از دین و آزادى راه را براى گسترش فرهنگ آزادى فراهم ساخت . لوتروکالون نهضت اصلاح دینى را به وجود آوردند و بدین ترتیب تفسیر جدیدى از دین و انسان صورت گرفت . بر مبناى نگرش جدید امکان ایجاد ارتباط بلاواسطه با خداوند، بالا رفتن شان انسان، نفى نظریه برترى کشیشان، نفى اعمال زور و شدت عمل در عرصه دیانت، حمله به امتیازات نارواى کلیسا، برابرى روحانى با غیر روحانى، تاکید بر کرامت انسانى، از بین رفتن خرافات دینى و تبیین جوهر دین در رها کردن انسان از رقیت جباران، ممکن مىشد . فلسفه نوین، قدرت شاه را مشروط به خدمت او به خداوند و مردم مىدانست و بر این باور بود که در غیر این صورت، او از قدرت معزول خواهد شد . در تفسیر جدید از دین، دین و سیاست دو بعد از ابعاد وجودى انسان را تشکیل مىدهند که قلمرو یکى، امور معنوى و ارزشهاى اخلاقى و بایدها و نبایدهاى مذهبى است، و حوزه دیگرى امور سیاسى و معیشتى مردم است . سکولاریسم به معناى تفکیک دو حوزه دین و سیاستبود . این طرز تفکر در آستانه مشروطیت در ایران دیده مىشود .
عمدهترین وجه مشخصه مشروطیت اروپایى، لیبرالیسم و اعتقاد به برابرى انسانها در مقابل قانون بود . انقلاب فرانسه با شعار برابرى، برادرى و آزادى توانست نظریه تفکیک قوا، اعلامیه حقوق بشر را که در آن به آزادى جان، مال و شغل، پارلمان تاریسم و برابرى انسانها در برابر قانون اشاره شده بود، به یک معنا به وجود آورد . مشروطیت ایران در یک بستر نسبتا مناسب از لحاظ اجتماعى و سیاسى، محصول ورود تفکرات غربى به ایران و یا واکنش دیدگاههاى سنتى و دینى نسبتبه آنها بود . در واقع مشروطیت را در ایران مىتوان محصول بیدارى ایرانیان و وقوف به ضعف و عقب ماندگى خود در قبال اروپائیان و اعتراض به حکومت استبدادى دانست . این بیدارى با واقعه رژى آغاز مىشود . اعطاى امتیاز توتون و تنباکو به تالبوت در زمان سلطنت ناصرى براى اولین بار در تاریخ معاصر ایران، موجب ائتلاف سه گروه صاحب نقش یعنى علما، تجار و مردم علیه سیاستهاى ولتشد که به لغو امتیاز شکسته شدن طلسم مبارزه با استبداد منجر شد، تحولى عظیم در توده مردم ایران به وجود آورد . پس از لغو این امتیاز مجموعهاى از عوامل داخلى و خارجى که برخى از آنها نقش مستقیم و برخى دیگر اثرات روانى بر ایران و تحولات ایران داشت، باعثشد تا جنبش مشروطهخواهى در ایران پدید آید . از جمله:
1 . برخورد ایران با اروپا در شکلگیرى جنبش تاثیر داشت . عقد معاهده «فین کن اشتاین» بین ایران و فرانسه در سال 1807، جنگ روسیه با ایران و شکست ایران و تحمیل معاهدات خفتبارى چون گلستان و ترکمنچاى بر ایران، همچنین رقابت روس و انگلیس براى گرفتن امتیازات، از عوامل مؤثر در این خصوص بودند . ورود اقتصادى غرب به ایران موجب ورشکستگى صنایع پیشهورى و خانگى ایران شد . در یک چنین شرایطى بود که فکر مشروطهخواهى به ایران وارد شد .
2 . یکى از منابع مهم ورود تفکر مشروطهخواهى به کشور، اعزام دانشجویان به خارج بود . این کار براى اولین بار توسط عباس میرزاى قاجار، پس از شکست ایران در جنگهاى ایران و روس انجام شد، و عمدهترین هدف آن جذب تکنولوژى غرب براى افزایش توان دفاعى کشور بود; اما تحت تاثیر فرهنگ و تمدن غرب قرار گرفتند . از طرف دیگر، تاسیس دارالفنون توسط امیر کبیر و آموزش زبانها و علوم غرب از دیگر ابزارهاى آشنایى ایرانیان با فرهنگ اروپا محسوب مىشود که بعد از فارغ التحصیل شدن، در اشاعه آن نقش داشتند .
3 . ایرانیان مهاجر در ممالک عثمانى، هند و مصر از نزدیک شاهد تحولات فکرى این جوامع بودند . عدهاى از اینها تحت تاثیر لیبرالیسم غرب قرار گرفتند، مثل عبدالرحیم طالبوف . او به ظاهر یک روشنفکر علمى بود و باورهاى مشروطهطلبانه وى با باورهایش سنخیت داشت، او براى حفظ کشور، تطبیق علم و عقل را لازم مىدانست .
4 . از طریق مجاهدین قفقاز و حزب مخفى اجتماعیون عامیون، اندیشه سوسیال دمکراسى وارد ایران شد . در این زمان، کتاب سیاحتنامه ابراهیم بیک، اثر حاج سیدزینالعابدین مراغهاى تاثیر زیادى بر اندیشه قانونخواهى گذاشت .
5 . تاثیر دیپلماتها اعم از کسانى که از طرف ایران به ممالک غربى مىرفتند و آنهایى که از آن ممالک به ایران مىآمدند، بر تحولات مشروطهخواهى زیاد بود . مثلا، مستشار الدوله در کتاب «یک کلمه» از قانون اساسى فرانسه تفسیرى ارائه داد که مىخواست اصول ترقى و تمدن را با قرآن تطبیق دهد; روشى که متفاوت با روش آخوندزاده بود .
6 . در این میان نقش روحانیتبسیار بالا و برجسته بود; خصوصا روحانیت روشنفکر که با تفاسیر نو از اسلام، ساختار نظام سیاسى را تحدید کرد . على الخصوص، روابط نزدیکى که بین روحانیتشیعه و مردم وجود داشت، توان بسیج مردم را در راستاى اهداف مشروطیت آسانتر مىکرد .
7 . در کنار این عوامل و زمینهها، سلسله رخدادهایى در جهان واقع شد که از نظر روانى، مردم را جهت قیام عمومى علیه استبداد حاکم تحریک و تحریض کرد . از جمله این تحولات مىتوان به پیروزى ژاپن بر روسیه در سال 1905 و جنگ بوئرها در آفریقاى جنوبى و تغییرات و تحولاتى که در روابط انگلیسىها و روسها رخ داده بود، اشاره کرد . پیروزى یک کشور مشرقزمینى یعنى ژاپن بر روسها به عنوان یک قدرت معتبر جهانى و شورش مردم روسیه علیه دولت تزارى، به شدت افکار عمومى ایرانیان را تحت تاثیر قرار داد . همچنین مقاومتسرسختانه بوئرها در آفریقاى جنوبى علیه انگلیسها، اگر چه با شکستبوئرها در سال 1902 به پایان رسید، از لحاظ روانى بر مردم تاثیر زیادى گذاشت .
8 . از اوایل قرن بیستم، نفوذ انگلستان در ایران کاهش یافته و روسیه بر اقتدارش بر ایران افزوده بود . انقلاب 1905 روسیه فشار این دولت را بر ایران کاهش داد و فرصت مناسبى را براى انگلیسها پیش آورد تا با حمایت ضمنى از حرکت ایرانیان براى مشروطهخواهى قدرت رقیب خود را در ایران محدود نمایند، گرچه در مراحل بعدى عوامل دیگرى همچون پیدایش خطر آلمان موجب شد، تا با همکارى دولتین روس و انگلیس، جنبش مشروطهخواهى که در مراحل اولیه پیروزى خود بود، ناکام شود .
9 . مردم از طرف روشنفکران خصوصا روحانیت روشنفکر تشویق شدند تا علیه وضع موجود قیام نماید; خصوصا در این زمان ناصرالدین شاه که به علت ضعفهاى جسمى و روانى، توان اداره مملکت را نداشت و این موضوع قدرت مخالفان را افزایش مىداد . نتیجه این که، مردم و روحانیون دستبه تحصن زدند .
به دنبال تحصن علما در شاه عبدالعظیم و حمله سید جمال واعظ به استبداد، خواستههاى زیر مطرح شد: الف . اجراى قوانین اسلام; ب . تاسیس عدالتخانه; ج . عزل نوزبلژیکى; د . عزل علاء الدوله حاکم مستبد تهران . تحصن دوم هم در قم صورت گرفت و نهایتا به صدور فرمان مشروطه در جمادى الاولى 1324 ق . انجامید . اندیشه مشروطهخواهى اساس سلطنت را نفى نمىکرد، فقط قدرت پادشاه را تحدید مىکرد . روشنفکران دینى و نوگرایان هر دو حکومت قانونمند را مىخواستند . آنها همچنین بر ضرورت وجود قانون اساسى اذعان داشتند . پس از برقرارى مشروطه و تدوین قانون اساسى، عدهاى مشغول تهیه قانون انتخابات شدند و در 19 رجب 1324 ق . به امضاى شاه رسید . انتخابات تهران فورا شروع شد و شاه مجلس را در 18 شعبان همان سال افتتاح نمود . انتخاب کنندگان به 6 طبقه تقسیم شده بودند: الف . شاهزادگان قاجار; ب . اعیان و اشراف; ج . علما و طلاب; د . ملاکین و فلاحین; ه . تجار; و . اصناف .
به محض تکمیل انتخابات تهران مجلس افتتاح گردید; چرا که حدس زده مىشد، انتخابات ولایات طولانى شود، تعداد نمایندگان تهران 60 نفر بود .
پس از برقرارى مشروطه تعدادى از سیاستبازان بدون آن که اعتقادى به جنبش مشروطیت داشته باشند، خود را در صف آزادىخواهان جاى دادند، و آزادىخواهان نیز به علتبى تجربگى سیاسى، آنها را در میان خود پذیرفتند، و رشته کشوردارى را به آنها سپردند . آنها تا جایى به دفاع از مشروطه پاى بند بودند که منافعشان در خطر قرار نگیرد .
مشروطیت و آزادىخواهى، قدرت مطلق العنان دستگاه استبدادى را مقید و محدود کرده بود و این امر براى محمد على شاه مستبد بسیار ناخوشایند بود . به همین دلیل به منظور برچیدن بساط مشروطه و بازیافت قدرت مطلقه در سال 1326 ق . با مساعدت معنوى دولت تزارى و سکوت انگلیسها و با کمک مستقیم لیاخوف روسى، مجلس اول را به توپ بست . پس از به توپ بستن مجلس و شروع استبداد صغیر، انجمنهاى ایالتى و ولایتى خصوصا در تبریز احیا شدند . در تنکابن، اصفهان، رشت، مشهد، بندرعباس، بوشهر و لارستان نیز چنین انجمنهایى به وجود آمد . این انجمنها پایگاه حرکتهاى آزادىخواهانه بودند و جنبشى را هدایت کردند که به فتح تهران انجامید . محمد على شاه از سلطنتخلع شد و عضدالملک، نایب السلطنه احمد شاه شد . مجلس دوم در این زمان با انتخابات مخفى تشکیل گردید . گرایشاتى که در مجلس اول به صورت پراکنده وجود داشت در مجلس دوم در قالب احزاب سیاسى ظهور پیدا کرد . مهمترین حزبى که پیش از دیگران پا به عرصه مبارزات پارلمانى گذاشت و در مجلس دوم به فعالیت علنى و سازمان یافتهتر پرداخت، فرقه دمکرات یا حزب دمکرات بود که همان ادامه اجتماعیون عامیون محسوب مىشد که اکنون جنبه رسمى و آشکار مىیافت . حزب سیاسى دیگرى که در برابر حزب دمکرات به صورت انفعالى ظهور کرد، حزب اجتماعیون اعتدالیون بود که مرامنامهاش بسیار مختصر و کلى بود . هر دو فرقه در توجیه مسلک خویش به پیشوایان تفکر سیاسى و سوسیالیستى اروپائیان اقتدا مىکردند . احزاب کوچک دیگرى به نام «اتفاق و ترقى» و «ترقىخواهان» به وجود آمدند، یکى داراى جنبههاى سوسیالیستى و دیگرى با نظر به مسایل جنوب ایران تشکیل شد . اهمیت اینها از جهت ائتلاف با اعتدالیون بود که اکثریتى را در مقابل دمکراتها به وجود آوردند .
عمر مجلس دوم نیز با اولتیماتوم روسها و نبرد میان دمکراتها و اعتدالىها براى خروج شوشتر از ایران در سال 1320 ق . پایان یافت . بى اعتنایى مورگان شوشتر خزانه دار آمریکایى و سامان دهنده امور مالى ایران به توازن قدرت در ایران، او را به مخالفتبا روسیه و وابستگان این دولت کشاند . روسیه واکنشى شدید نشان داد، و به ایران اولتیماتوم داد . انگلیس هم با روسها همراهى کرد، اما مجلس زیر بار نمىرفت . دولتبراى رهایى از مخمصه، مجلس را منحل کرد، و بدین ترتیب عمر مشروطهخواهى ایران به یک معنا خاتمه یافت و دوران موسوم به فترت آغاز شد . پس از تعطیلى مجلس دوم سه سال و اندى ناصر الملک زمامدار مطلق بود و با کمال خشونتبا احزاب و مردم رفتار مىکرد .
مجلس سوم پس از تاج گذارى احمد شاه گشایش یافت، و یک بار دیگر فعالیت احزاب سیاسى در چارچوب دموکراسى پارلمانى آغاز شد . دموکراتها و اعتدالیون هر دو در این مجلس عضو بودند . در این زمان بود که جنگ جهانى اول شروع شد . به دنبال آن ایران نیز اشغال شد . جنگ جهانى افکار مجلسیان را به دو دسته طرفدار متحدین و طرفدار متفقین تقسیم نمود . تحول دیگرى که پس از جنگ جهانى اول به وجود آمد و بر تحولات ایران خصوصا عملکرد احزاب سیاسى تاثیر گذاشت، وقوع انقلاب اکتبر در روسیه در سال 1917 بود . این واقعه، باعثشد که سپاهیان روس ایران را ترک کنند . حکومت انقلابى با آزادىخواهان ایران همگام شد . انگلیسىها از این موقعیت استفاده کردند و با امضاى قرارداد 1919 با دولت وثوق، مقدمات تسلط خود را بر ایران فراهم ساختند; اما این قرارداد با اعتراضات زیادى مواجه شد و ناکام ماند . این قرارداد، موجب تشتت در میان احزاب نیز شد . ملک الشعراى بهار در این خصوص مىنویسد: «در این دو سال یک ضربت دیگر هم بر پیکر حزب فرود آمد که مربوط به عقاید افراد راجع به قرارداد 1919 بود و هرج و مرج به حد اعلاى خود رسیده و حزب دمکرات در مقبرهاى که خود افرادش کنده بودند، بدون تشییع و تشریفات و بدون کوچکترین و کمترین احترامى دفن گردید .» (1) تحول مهم دیگرى که در این مقطع صورت گرفت، کودتاى سوم اسفند 1299 ش . بود . حکومت کودتا در یکى دو روز همه سرجنبانان را دستگیر کرد . مجلس چهارم پس از رفتن سید ضیاء باز شد و قوام السلطنه کابینه را تشکیل داد که سردار سپه، وزارت جنگ آن را بر عهده داشت . در این مجلس احزاب «اصلاح طلب» و «سوسیالیست» از بقایاى احزاب پیشین به وجود آمد .
مجلس پنجم از سال 1302 تا سال 1304 ادامه داشت . انتخابات آن در حکومت مستوفى آغاز و در حکومت مشیرالدوله ختم گردید . وزارت جنگ با نفوذ در ایالات از طریق امیر لشگرها انتخابات را فاسد ساخت . در مجلس پنجم، علاوه بر سوسیالیستها و اصلاح طلبان، نمایندگانى نیز با تمهیدات سردار سپه وارد مجلس شدند . آنها حزب دمکرات مستقل و سپس حزب تجدد را به وجود آوردند که اکثریت مجلس را در دست داشت . حزب تجدد قصد داشت جمهوریت را از مجلس بگذراند . در این جا بود که بحث اعتبارنامهها پیش کشیده شد و در قضیه اعتبارنامه آقاى شیبانى، یکى از افراد تجدد، سیلى محکمى به گوش مدرس زد که که عمامهاش افتاد . با این حرکت و بروز مخالفتهاى دیگر، نقشه جمهورىخواهى رضاخان نقش بر آب شد . التبه نباید از نقش مردم تهران در این خصوص غافل ماند . بدین ترتیب، اکثریت مجلس متزلزل شد و تجدد در اقیلیت قرار گرفت . به همین دلیل سردار سپه که از جمهوریت مایوس شده بود به قهر به بومهن رفت . بالاخره جناح اکثریت، مرکب از تجددىها و سوسیالیستها، افرادى مثل تیمورتاش و فیروز، از خلع قاجاریه حمایت کردند، و تا سرحد توطئه و خونریزى و تهدید و ارعاب کار را پیش بردند، و جراید اقلیت را تعطیل کردند، و سرانجام راه را براى تغییر سلطنت هموار کردند .
عبرت اول: ناخودآگاهى توده مردم
عمده بار حرکتهاى انقلابى و شبه انقلابى بر دوش توده مردم است . مسلما غناى فکرى یا ضعف فرهنگى و اجتماعى این بخش عظیم از جامعه نقش مستقیم در شکستیا موفقیت این حرکتها دارد . ما در این جا با بررسى ویژگىهاى فکرى مردم ایران در طول تاریخ خود و مرورى بر فرهنگ سیاسى ایرانیان، نقش ناآگاهى و عدم خود آگاهى توده مردم را در شکست مشروطه تشریح و تبیین خواهیم کرد .
زمزمههاى مشروطیت و حکومت قانون در تهران و شهرهاى بزرگ در حالى به راه افتاد که بیش از 90% مردم ایران بى سواد بودند . تا پیش از برقرارى مشروطه، الفاظى چون قانون، احزاب سیاسى و . . . براى جامعه بى سواد ایران الفاظى ناآشنا بود، لذا اندیشهاى به نام قانونخواهى نیز در میان عامه و توده بى سواد، بلکه بین اقلیتبا سواد آن زمان نیز، بیگانه و غریب مىنمود . مشروطیت در ایران برقرار شد، اما تصورى که عامه مردم از دولت و حکومت در ذهن خود داشتند و نگرششان نسبتبه موقعیت و وضعیتخود در برابر آنها همان بود که جامعه ایران از قرنها پیش با آن زیسته بود . در عهد مشروطه به علت عدم رشد و بلوغ سیاسى لازم، ایده مشارکت تنها براى بخش کوچکى از مردم حیاتى تلقى مىشد و اکثریت مردم هنوز اعتقادى به مشارکت در تصمیمگیرىها نداشتند . فرهنگ سیاسى هم هنوز سرشار از مضامین مذهبى، ملى و اسطورهاى بود . در تاریخ ایران براى قدرت شاهان مبدا الهى تصور مىشده است و اصلا حاکمیت مردم مطرح نبوده است . اندیشه فره ایزدى که در ایران باستان حاکم بود، حکایت از این مىکرد که نور الهى در قلب سلطان دمیده، شخصیت ممتازى به او داده و وى را صاحب قدرت مطلق کرده است .
در ایران پیش از اسلام خصوصا دوره ساسانیان، بى عدالتى و ظلم و تعدى به حقوق مردم بسیار زیاد بود . به همین دلیل ورود اسلام را پذیرفتند; اما فساد و بى عدالتى و استبداد در لباسهاى نوین چون خلافت در دوره اسلامى نیز تداوم یافت . توجیهات فکرى هر زمانهاى پایههاى فکرى مشروعیت استبداد را فراهم مىساخت، گرچه قالبهاى مشروعیتدهنده در طول تاریخ تغییر مىکرد، اما همگى توجیهکننده یک نوع حکومت، آن هم پادشاه محورى و استبداد سیاسى بوده است . گاه گاه حرکتهایى از جانب مردم در مخالفتبا وضع موجود صورت مىگرفته است که اغلب با شکست مواجه مىشد . جو حاکم بر روابط سیاسى در سیستم سیاسى مملو از خشونت، تفرقه، کینه و عدم همکارى بوده است . ثانیا، به جاى منطق و عقل گرایى، احساسات و تعصب بر افکار مردم سایه افکنده بود و به همین دلیل در برابر هر گونه اندیشه بدیع و نو که به نحوى از انحاء با اندیشه حاکم همخوانى نداشت، مخالفت نشان داده مىشد . با اندکى تسامح مىتوان گفت هر اندازه تربیت اجتماعى و اخلاقى و آگاهى عمومى جامعه پایین باشد، کاربرد زور در آن جامعه بیشتر است . در سیستمهاى سیاسى ایران در طول تاریخ به جاى مکالمه، گفتگو و مفاهمه و استدلال، از قوه قهریه و خشونتبراى ابراز نظرات استفاده مىشده است، و این امر سیستم استبدادى را تسهیل و تشدید مىکرد . از طرف دیگر احساس ضعف در مقابل قدرت بى امان استبداد، موجب نگرشهاى خاصى نسبتبه قدرت و حکومت مىشد، یعنى اوضاع بى ثبات و تجاوزهاى مداوم قدرتمندان به زیردستان نوعى تقدیرگرایى را در توده مردم به وجود آورده بود . حکومتهاى اقتدارگر نیز چنین استبدادى را تا اعماق جانهاى یکایک افرادى تسرى دادند و به آن مشروعیتبخشیدند . مردم ایران در مقابل حاکمان خودسر، متواضع بودند و هرگز به خود چنین حقى را نمىدادند که سؤال کنند، سهمشان از حکومت چیست . از طرف دیگر مردم به چشم دیده بودند که حکومتهایى که قدرت را در دست داشته و مدتى بر مردم جفا کردهاند، با رفتن آنها چیزى که عاید ملت مىشد یا هرج و مرج بود که ضرر آن بیش از ضرر استبداد بود و یا این که حکومت جبار دیگرى روى کار مىآمد که تفاوتى با قبل نداشت، به جز این که هزینهاى را تحمیل مىکرد . شورش علیه نظام، نفعى براى مردم نداشت، جز این که سابقه خود را خراب مىکردند . به همین دلیل تلون مزاج از خصوصیات مردم شد . روزنامه شفق در سال 1311 ش . مىنویسد: «مردم ایران به هر مزاجى مثل خاکشیر مىسازند و در مقابل هر بارى تسلیم مىشوند .»
انقلاب مشروطه با به چالش کشیدن تفکرات و اندیشههاى قدیمى، تعقل، همزیستى، تساهل و مدارا را به ارمغان آورد . در مشروطه، الگوى مشروعیت مدنى، پایههاى الگوهاى دیگر مشروعیت را سست کرد، اما نتوانست ریشههاى خود را در اذهان مردم ایران بگستراند و نهایتا هم توسط الگوهاى قبلى از بین رفت . عینیت این موضوع نیز در روى کار آمدن رضاخان قابل مشاهده است . استبداد با ریشههاى عمیق خود در فکر و عمل ایرانیان بار دیگر با استقبال گروهها و نیروهاى سیاسى مواجه شد . مشروطه خیزشى بود براى مشارکتسیاسى مردم با یک موفقیت نسبى که سرانجام هم نتوانست کامیابى لازم را به دست آورد . گرچه تحولات سیاسى نیم بندى در ایران صورت گرفته بود، اما هنوز توده مردم بى سواد بودند، هنوز آن فرهنگ خرد ستیز ظلمپذیر و خرافات از ذهن مردم دور نشده بود . آنها با عقل و خرد و منطق هنوز بیگانه بودند، به جز اندکى از کسانى که به نحوى به خارج از کشور رفته و یا تحولات کشورهاى دیگر را دیده بودند . توده مردم در همان وضع سابق و با همان افکار و عقاید قرنهاى پیش، زندگى مىکردند و این وضع دهشتبار خود را کاملا طبیعى مىپنداشتند .
در انقلاب مشروطه ایران، قرار شد که قانون حاکم باشد و این در حالى بود که پیش از هشتاد درصد جمعیت مملکت که ساکن روستاها بودند، نحو صحیحى اطلاعى از این نوع تغییرات نداشتند و اکثر مردم شهر هم نمىدانستند مشروطه چیست و حکومت قانون و پارلمان یعنى چه . آنها فقط به دنبال رهبران حرکت مىکردند، بى آن که بدانند چه مىخواهند . (2) اکثر مردم نمىدانستند چنین حکومتى با چه ساز و کارهایى کار مىکند و آنها در این حکومت چه باید بکنند، مجلس را هم طبیعتا افراد ناآگاه تشکیل مىدادند که در مواقع حساس که رشته کارها از دست دربار خارج مىشد، از موقعیت استفاده نمىکردند . احمد کسروى یکى از دلایل شکست مشروطه را ناآگاهى توده و پراکندگى ایرانیان مىداند . او مدعى است مردم در نظام مشروطه وظیفه سنگینى بر عهده دارند; پیمانى بین آنها وجود دارد که شریک سود و زیان و شادى و غم یکدیگر باشند و کشور خویش را حفظ کنند . او مدعى است در بین توده مردم شایستگى لازم براى زندگى در نظام مشروطه وجود نداشت . (3) ناصرالملک در نامه مفصلى به سید محمد طباطبایى در آغاز جنبش نوشته بود که عدم آمادگى ایرانیان مانعى بزرگ در سر راه آزادیخواهان است . یحیى دولتآبادى در توصیف روز افتتاح مجلس شوراى ملى که در مدرسه نظام آن روز بر پا بوده است، مىنویسد: «صحن مدرسه نظامى پر است از تجار و کسبه و مردم تماشاچى، در این مجلس شعفى در مردم دیده مىشود که هرگز دیده نشده و هیچ کس باور نکرده در مملکت ایران به این زودى بشود این اقدامات را نمود; اما به غیر از معدودى که مىدانند چه مىکنند و مقصود چیست، دیگران نمىدانند چه خبر است . اسم مجلسى مىشنوند حرف مشروطه و قانون اساسى به گوششان مىخورد، اما قانون یعنى چه؟ مجلس کدام است؟ مشروطه چیست؟ نمىدانند . کسبه تصور مىکنند مجلس براى نرخ ارزاق تشکیل مىشود .» (4)
مردم ایران عمدتا تحت فشارهاى داخلى از طرف حکام و براى رهایى از این سختىها و نه از روى آگاهى به مشروطهخواهى روى آوردند . به همین دلیل وقتى که محمد علىشاه دو سال بعد از صدور فرمان مشروطیت، مجلس را به توپ بست، بسیارى از همان مردم مشروطهخواه دشمن مشروطه شدند و مجلس را غارت کردند . اینها همه از روى جهل و نادانى مردم بوده است; به نحوى که مردم با قدرت یابى مجدد مشروطهچیان و ضعف محمد على شاه، باز هم مشروطه خواه شدند و صداى زنده باد مشروطه را بلند کردند . در یک کلام مشروطیتحاصل رشد اندیشه توده مردم نبود . اگر مشروطیتبا زیربناى فرهنگى و آگاهى مناسب مردم همراه مىشد، قطعا دوام و بقاى بیشترى مىیافت .
پىنوشتها:
1 . محمد تقى ملک الشعراى بهار، «تاریخ مختصر احزاب سیاسى» جلد اول، تهران، امیرکبیر، ص 30 .
2 . مسعود خسروى، «علل قانون شکنى در جامعه ایرانى» ، ایران فردا، سال ششم، شماره سى و چهارم .
3 . احمد کسروى، «امروز چه باید کرد» ، تهران، چاپاک، چاپ 4، 1336، ص 9 .
4 . یحیى دولت آبادى، حیات یحیى، جلد دوم، تهران: انتشارات فردوسى، چاپ سوم، 1361، ص 83 .
پگاه
مشروطه از آغاز تا پایان
در اروپا مشروطیتبه دلیل تغییر اندیشه در زمینههاى مختلف دینى، سیاسى، اقتصادى و اجتماعى تحت تاثیر رنسانس به وجود آمد . رنسانس تفسیر جدیدى از انسان ارایه داد . در غرب اگر چه قدرت شاه نامحدود نبود، ولى شاه از قدرت زیادى برخوردار بود . قوانین حاکم، بورژوازها را در مقابل اشراف فئودال و دخالتهاى شاه محفوظ مىداشت، اما تفسیر جدید از دین و آزادى راه را براى گسترش فرهنگ آزادى فراهم ساخت . لوتروکالون نهضت اصلاح دینى را به وجود آوردند و بدین ترتیب تفسیر جدیدى از دین و انسان صورت گرفت . بر مبناى نگرش جدید امکان ایجاد ارتباط بلاواسطه با خداوند، بالا رفتن شان انسان، نفى نظریه برترى کشیشان، نفى اعمال زور و شدت عمل در عرصه دیانت، حمله به امتیازات نارواى کلیسا، برابرى روحانى با غیر روحانى، تاکید بر کرامت انسانى، از بین رفتن خرافات دینى و تبیین جوهر دین در رها کردن انسان از رقیت جباران، ممکن مىشد . فلسفه نوین، قدرت شاه را مشروط به خدمت او به خداوند و مردم مىدانست و بر این باور بود که در غیر این صورت، او از قدرت معزول خواهد شد . در تفسیر جدید از دین، دین و سیاست دو بعد از ابعاد وجودى انسان را تشکیل مىدهند که قلمرو یکى، امور معنوى و ارزشهاى اخلاقى و بایدها و نبایدهاى مذهبى است، و حوزه دیگرى امور سیاسى و معیشتى مردم است . سکولاریسم به معناى تفکیک دو حوزه دین و سیاستبود . این طرز تفکر در آستانه مشروطیت در ایران دیده مىشود .
عمدهترین وجه مشخصه مشروطیت اروپایى، لیبرالیسم و اعتقاد به برابرى انسانها در مقابل قانون بود . انقلاب فرانسه با شعار برابرى، برادرى و آزادى توانست نظریه تفکیک قوا، اعلامیه حقوق بشر را که در آن به آزادى جان، مال و شغل، پارلمان تاریسم و برابرى انسانها در برابر قانون اشاره شده بود، به یک معنا به وجود آورد . مشروطیت ایران در یک بستر نسبتا مناسب از لحاظ اجتماعى و سیاسى، محصول ورود تفکرات غربى به ایران و یا واکنش دیدگاههاى سنتى و دینى نسبتبه آنها بود . در واقع مشروطیت را در ایران مىتوان محصول بیدارى ایرانیان و وقوف به ضعف و عقب ماندگى خود در قبال اروپائیان و اعتراض به حکومت استبدادى دانست . این بیدارى با واقعه رژى آغاز مىشود . اعطاى امتیاز توتون و تنباکو به تالبوت در زمان سلطنت ناصرى براى اولین بار در تاریخ معاصر ایران، موجب ائتلاف سه گروه صاحب نقش یعنى علما، تجار و مردم علیه سیاستهاى ولتشد که به لغو امتیاز شکسته شدن طلسم مبارزه با استبداد منجر شد، تحولى عظیم در توده مردم ایران به وجود آورد . پس از لغو این امتیاز مجموعهاى از عوامل داخلى و خارجى که برخى از آنها نقش مستقیم و برخى دیگر اثرات روانى بر ایران و تحولات ایران داشت، باعثشد تا جنبش مشروطهخواهى در ایران پدید آید . از جمله:
1 . برخورد ایران با اروپا در شکلگیرى جنبش تاثیر داشت . عقد معاهده «فین کن اشتاین» بین ایران و فرانسه در سال 1807، جنگ روسیه با ایران و شکست ایران و تحمیل معاهدات خفتبارى چون گلستان و ترکمنچاى بر ایران، همچنین رقابت روس و انگلیس براى گرفتن امتیازات، از عوامل مؤثر در این خصوص بودند . ورود اقتصادى غرب به ایران موجب ورشکستگى صنایع پیشهورى و خانگى ایران شد . در یک چنین شرایطى بود که فکر مشروطهخواهى به ایران وارد شد .
2 . یکى از منابع مهم ورود تفکر مشروطهخواهى به کشور، اعزام دانشجویان به خارج بود . این کار براى اولین بار توسط عباس میرزاى قاجار، پس از شکست ایران در جنگهاى ایران و روس انجام شد، و عمدهترین هدف آن جذب تکنولوژى غرب براى افزایش توان دفاعى کشور بود; اما تحت تاثیر فرهنگ و تمدن غرب قرار گرفتند . از طرف دیگر، تاسیس دارالفنون توسط امیر کبیر و آموزش زبانها و علوم غرب از دیگر ابزارهاى آشنایى ایرانیان با فرهنگ اروپا محسوب مىشود که بعد از فارغ التحصیل شدن، در اشاعه آن نقش داشتند .
3 . ایرانیان مهاجر در ممالک عثمانى، هند و مصر از نزدیک شاهد تحولات فکرى این جوامع بودند . عدهاى از اینها تحت تاثیر لیبرالیسم غرب قرار گرفتند، مثل عبدالرحیم طالبوف . او به ظاهر یک روشنفکر علمى بود و باورهاى مشروطهطلبانه وى با باورهایش سنخیت داشت، او براى حفظ کشور، تطبیق علم و عقل را لازم مىدانست .
4 . از طریق مجاهدین قفقاز و حزب مخفى اجتماعیون عامیون، اندیشه سوسیال دمکراسى وارد ایران شد . در این زمان، کتاب سیاحتنامه ابراهیم بیک، اثر حاج سیدزینالعابدین مراغهاى تاثیر زیادى بر اندیشه قانونخواهى گذاشت .
5 . تاثیر دیپلماتها اعم از کسانى که از طرف ایران به ممالک غربى مىرفتند و آنهایى که از آن ممالک به ایران مىآمدند، بر تحولات مشروطهخواهى زیاد بود . مثلا، مستشار الدوله در کتاب «یک کلمه» از قانون اساسى فرانسه تفسیرى ارائه داد که مىخواست اصول ترقى و تمدن را با قرآن تطبیق دهد; روشى که متفاوت با روش آخوندزاده بود .
6 . در این میان نقش روحانیتبسیار بالا و برجسته بود; خصوصا روحانیت روشنفکر که با تفاسیر نو از اسلام، ساختار نظام سیاسى را تحدید کرد . على الخصوص، روابط نزدیکى که بین روحانیتشیعه و مردم وجود داشت، توان بسیج مردم را در راستاى اهداف مشروطیت آسانتر مىکرد .
7 . در کنار این عوامل و زمینهها، سلسله رخدادهایى در جهان واقع شد که از نظر روانى، مردم را جهت قیام عمومى علیه استبداد حاکم تحریک و تحریض کرد . از جمله این تحولات مىتوان به پیروزى ژاپن بر روسیه در سال 1905 و جنگ بوئرها در آفریقاى جنوبى و تغییرات و تحولاتى که در روابط انگلیسىها و روسها رخ داده بود، اشاره کرد . پیروزى یک کشور مشرقزمینى یعنى ژاپن بر روسها به عنوان یک قدرت معتبر جهانى و شورش مردم روسیه علیه دولت تزارى، به شدت افکار عمومى ایرانیان را تحت تاثیر قرار داد . همچنین مقاومتسرسختانه بوئرها در آفریقاى جنوبى علیه انگلیسها، اگر چه با شکستبوئرها در سال 1902 به پایان رسید، از لحاظ روانى بر مردم تاثیر زیادى گذاشت .
8 . از اوایل قرن بیستم، نفوذ انگلستان در ایران کاهش یافته و روسیه بر اقتدارش بر ایران افزوده بود . انقلاب 1905 روسیه فشار این دولت را بر ایران کاهش داد و فرصت مناسبى را براى انگلیسها پیش آورد تا با حمایت ضمنى از حرکت ایرانیان براى مشروطهخواهى قدرت رقیب خود را در ایران محدود نمایند، گرچه در مراحل بعدى عوامل دیگرى همچون پیدایش خطر آلمان موجب شد، تا با همکارى دولتین روس و انگلیس، جنبش مشروطهخواهى که در مراحل اولیه پیروزى خود بود، ناکام شود .
9 . مردم از طرف روشنفکران خصوصا روحانیت روشنفکر تشویق شدند تا علیه وضع موجود قیام نماید; خصوصا در این زمان ناصرالدین شاه که به علت ضعفهاى جسمى و روانى، توان اداره مملکت را نداشت و این موضوع قدرت مخالفان را افزایش مىداد . نتیجه این که، مردم و روحانیون دستبه تحصن زدند .
به دنبال تحصن علما در شاه عبدالعظیم و حمله سید جمال واعظ به استبداد، خواستههاى زیر مطرح شد: الف . اجراى قوانین اسلام; ب . تاسیس عدالتخانه; ج . عزل نوزبلژیکى; د . عزل علاء الدوله حاکم مستبد تهران . تحصن دوم هم در قم صورت گرفت و نهایتا به صدور فرمان مشروطه در جمادى الاولى 1324 ق . انجامید . اندیشه مشروطهخواهى اساس سلطنت را نفى نمىکرد، فقط قدرت پادشاه را تحدید مىکرد . روشنفکران دینى و نوگرایان هر دو حکومت قانونمند را مىخواستند . آنها همچنین بر ضرورت وجود قانون اساسى اذعان داشتند . پس از برقرارى مشروطه و تدوین قانون اساسى، عدهاى مشغول تهیه قانون انتخابات شدند و در 19 رجب 1324 ق . به امضاى شاه رسید . انتخابات تهران فورا شروع شد و شاه مجلس را در 18 شعبان همان سال افتتاح نمود . انتخاب کنندگان به 6 طبقه تقسیم شده بودند: الف . شاهزادگان قاجار; ب . اعیان و اشراف; ج . علما و طلاب; د . ملاکین و فلاحین; ه . تجار; و . اصناف .
به محض تکمیل انتخابات تهران مجلس افتتاح گردید; چرا که حدس زده مىشد، انتخابات ولایات طولانى شود، تعداد نمایندگان تهران 60 نفر بود .
پس از برقرارى مشروطه تعدادى از سیاستبازان بدون آن که اعتقادى به جنبش مشروطیت داشته باشند، خود را در صف آزادىخواهان جاى دادند، و آزادىخواهان نیز به علتبى تجربگى سیاسى، آنها را در میان خود پذیرفتند، و رشته کشوردارى را به آنها سپردند . آنها تا جایى به دفاع از مشروطه پاى بند بودند که منافعشان در خطر قرار نگیرد .
مشروطیت و آزادىخواهى، قدرت مطلق العنان دستگاه استبدادى را مقید و محدود کرده بود و این امر براى محمد على شاه مستبد بسیار ناخوشایند بود . به همین دلیل به منظور برچیدن بساط مشروطه و بازیافت قدرت مطلقه در سال 1326 ق . با مساعدت معنوى دولت تزارى و سکوت انگلیسها و با کمک مستقیم لیاخوف روسى، مجلس اول را به توپ بست . پس از به توپ بستن مجلس و شروع استبداد صغیر، انجمنهاى ایالتى و ولایتى خصوصا در تبریز احیا شدند . در تنکابن، اصفهان، رشت، مشهد، بندرعباس، بوشهر و لارستان نیز چنین انجمنهایى به وجود آمد . این انجمنها پایگاه حرکتهاى آزادىخواهانه بودند و جنبشى را هدایت کردند که به فتح تهران انجامید . محمد على شاه از سلطنتخلع شد و عضدالملک، نایب السلطنه احمد شاه شد . مجلس دوم در این زمان با انتخابات مخفى تشکیل گردید . گرایشاتى که در مجلس اول به صورت پراکنده وجود داشت در مجلس دوم در قالب احزاب سیاسى ظهور پیدا کرد . مهمترین حزبى که پیش از دیگران پا به عرصه مبارزات پارلمانى گذاشت و در مجلس دوم به فعالیت علنى و سازمان یافتهتر پرداخت، فرقه دمکرات یا حزب دمکرات بود که همان ادامه اجتماعیون عامیون محسوب مىشد که اکنون جنبه رسمى و آشکار مىیافت . حزب سیاسى دیگرى که در برابر حزب دمکرات به صورت انفعالى ظهور کرد، حزب اجتماعیون اعتدالیون بود که مرامنامهاش بسیار مختصر و کلى بود . هر دو فرقه در توجیه مسلک خویش به پیشوایان تفکر سیاسى و سوسیالیستى اروپائیان اقتدا مىکردند . احزاب کوچک دیگرى به نام «اتفاق و ترقى» و «ترقىخواهان» به وجود آمدند، یکى داراى جنبههاى سوسیالیستى و دیگرى با نظر به مسایل جنوب ایران تشکیل شد . اهمیت اینها از جهت ائتلاف با اعتدالیون بود که اکثریتى را در مقابل دمکراتها به وجود آوردند .
عمر مجلس دوم نیز با اولتیماتوم روسها و نبرد میان دمکراتها و اعتدالىها براى خروج شوشتر از ایران در سال 1320 ق . پایان یافت . بى اعتنایى مورگان شوشتر خزانه دار آمریکایى و سامان دهنده امور مالى ایران به توازن قدرت در ایران، او را به مخالفتبا روسیه و وابستگان این دولت کشاند . روسیه واکنشى شدید نشان داد، و به ایران اولتیماتوم داد . انگلیس هم با روسها همراهى کرد، اما مجلس زیر بار نمىرفت . دولتبراى رهایى از مخمصه، مجلس را منحل کرد، و بدین ترتیب عمر مشروطهخواهى ایران به یک معنا خاتمه یافت و دوران موسوم به فترت آغاز شد . پس از تعطیلى مجلس دوم سه سال و اندى ناصر الملک زمامدار مطلق بود و با کمال خشونتبا احزاب و مردم رفتار مىکرد .
مجلس سوم پس از تاج گذارى احمد شاه گشایش یافت، و یک بار دیگر فعالیت احزاب سیاسى در چارچوب دموکراسى پارلمانى آغاز شد . دموکراتها و اعتدالیون هر دو در این مجلس عضو بودند . در این زمان بود که جنگ جهانى اول شروع شد . به دنبال آن ایران نیز اشغال شد . جنگ جهانى افکار مجلسیان را به دو دسته طرفدار متحدین و طرفدار متفقین تقسیم نمود . تحول دیگرى که پس از جنگ جهانى اول به وجود آمد و بر تحولات ایران خصوصا عملکرد احزاب سیاسى تاثیر گذاشت، وقوع انقلاب اکتبر در روسیه در سال 1917 بود . این واقعه، باعثشد که سپاهیان روس ایران را ترک کنند . حکومت انقلابى با آزادىخواهان ایران همگام شد . انگلیسىها از این موقعیت استفاده کردند و با امضاى قرارداد 1919 با دولت وثوق، مقدمات تسلط خود را بر ایران فراهم ساختند; اما این قرارداد با اعتراضات زیادى مواجه شد و ناکام ماند . این قرارداد، موجب تشتت در میان احزاب نیز شد . ملک الشعراى بهار در این خصوص مىنویسد: «در این دو سال یک ضربت دیگر هم بر پیکر حزب فرود آمد که مربوط به عقاید افراد راجع به قرارداد 1919 بود و هرج و مرج به حد اعلاى خود رسیده و حزب دمکرات در مقبرهاى که خود افرادش کنده بودند، بدون تشییع و تشریفات و بدون کوچکترین و کمترین احترامى دفن گردید .» (1) تحول مهم دیگرى که در این مقطع صورت گرفت، کودتاى سوم اسفند 1299 ش . بود . حکومت کودتا در یکى دو روز همه سرجنبانان را دستگیر کرد . مجلس چهارم پس از رفتن سید ضیاء باز شد و قوام السلطنه کابینه را تشکیل داد که سردار سپه، وزارت جنگ آن را بر عهده داشت . در این مجلس احزاب «اصلاح طلب» و «سوسیالیست» از بقایاى احزاب پیشین به وجود آمد .
مجلس پنجم از سال 1302 تا سال 1304 ادامه داشت . انتخابات آن در حکومت مستوفى آغاز و در حکومت مشیرالدوله ختم گردید . وزارت جنگ با نفوذ در ایالات از طریق امیر لشگرها انتخابات را فاسد ساخت . در مجلس پنجم، علاوه بر سوسیالیستها و اصلاح طلبان، نمایندگانى نیز با تمهیدات سردار سپه وارد مجلس شدند . آنها حزب دمکرات مستقل و سپس حزب تجدد را به وجود آوردند که اکثریت مجلس را در دست داشت . حزب تجدد قصد داشت جمهوریت را از مجلس بگذراند . در این جا بود که بحث اعتبارنامهها پیش کشیده شد و در قضیه اعتبارنامه آقاى شیبانى، یکى از افراد تجدد، سیلى محکمى به گوش مدرس زد که که عمامهاش افتاد . با این حرکت و بروز مخالفتهاى دیگر، نقشه جمهورىخواهى رضاخان نقش بر آب شد . التبه نباید از نقش مردم تهران در این خصوص غافل ماند . بدین ترتیب، اکثریت مجلس متزلزل شد و تجدد در اقیلیت قرار گرفت . به همین دلیل سردار سپه که از جمهوریت مایوس شده بود به قهر به بومهن رفت . بالاخره جناح اکثریت، مرکب از تجددىها و سوسیالیستها، افرادى مثل تیمورتاش و فیروز، از خلع قاجاریه حمایت کردند، و تا سرحد توطئه و خونریزى و تهدید و ارعاب کار را پیش بردند، و جراید اقلیت را تعطیل کردند، و سرانجام راه را براى تغییر سلطنت هموار کردند .
عبرت اول: ناخودآگاهى توده مردم
عمده بار حرکتهاى انقلابى و شبه انقلابى بر دوش توده مردم است . مسلما غناى فکرى یا ضعف فرهنگى و اجتماعى این بخش عظیم از جامعه نقش مستقیم در شکستیا موفقیت این حرکتها دارد . ما در این جا با بررسى ویژگىهاى فکرى مردم ایران در طول تاریخ خود و مرورى بر فرهنگ سیاسى ایرانیان، نقش ناآگاهى و عدم خود آگاهى توده مردم را در شکست مشروطه تشریح و تبیین خواهیم کرد .
زمزمههاى مشروطیت و حکومت قانون در تهران و شهرهاى بزرگ در حالى به راه افتاد که بیش از 90% مردم ایران بى سواد بودند . تا پیش از برقرارى مشروطه، الفاظى چون قانون، احزاب سیاسى و . . . براى جامعه بى سواد ایران الفاظى ناآشنا بود، لذا اندیشهاى به نام قانونخواهى نیز در میان عامه و توده بى سواد، بلکه بین اقلیتبا سواد آن زمان نیز، بیگانه و غریب مىنمود . مشروطیت در ایران برقرار شد، اما تصورى که عامه مردم از دولت و حکومت در ذهن خود داشتند و نگرششان نسبتبه موقعیت و وضعیتخود در برابر آنها همان بود که جامعه ایران از قرنها پیش با آن زیسته بود . در عهد مشروطه به علت عدم رشد و بلوغ سیاسى لازم، ایده مشارکت تنها براى بخش کوچکى از مردم حیاتى تلقى مىشد و اکثریت مردم هنوز اعتقادى به مشارکت در تصمیمگیرىها نداشتند . فرهنگ سیاسى هم هنوز سرشار از مضامین مذهبى، ملى و اسطورهاى بود . در تاریخ ایران براى قدرت شاهان مبدا الهى تصور مىشده است و اصلا حاکمیت مردم مطرح نبوده است . اندیشه فره ایزدى که در ایران باستان حاکم بود، حکایت از این مىکرد که نور الهى در قلب سلطان دمیده، شخصیت ممتازى به او داده و وى را صاحب قدرت مطلق کرده است .
در ایران پیش از اسلام خصوصا دوره ساسانیان، بى عدالتى و ظلم و تعدى به حقوق مردم بسیار زیاد بود . به همین دلیل ورود اسلام را پذیرفتند; اما فساد و بى عدالتى و استبداد در لباسهاى نوین چون خلافت در دوره اسلامى نیز تداوم یافت . توجیهات فکرى هر زمانهاى پایههاى فکرى مشروعیت استبداد را فراهم مىساخت، گرچه قالبهاى مشروعیتدهنده در طول تاریخ تغییر مىکرد، اما همگى توجیهکننده یک نوع حکومت، آن هم پادشاه محورى و استبداد سیاسى بوده است . گاه گاه حرکتهایى از جانب مردم در مخالفتبا وضع موجود صورت مىگرفته است که اغلب با شکست مواجه مىشد . جو حاکم بر روابط سیاسى در سیستم سیاسى مملو از خشونت، تفرقه، کینه و عدم همکارى بوده است . ثانیا، به جاى منطق و عقل گرایى، احساسات و تعصب بر افکار مردم سایه افکنده بود و به همین دلیل در برابر هر گونه اندیشه بدیع و نو که به نحوى از انحاء با اندیشه حاکم همخوانى نداشت، مخالفت نشان داده مىشد . با اندکى تسامح مىتوان گفت هر اندازه تربیت اجتماعى و اخلاقى و آگاهى عمومى جامعه پایین باشد، کاربرد زور در آن جامعه بیشتر است . در سیستمهاى سیاسى ایران در طول تاریخ به جاى مکالمه، گفتگو و مفاهمه و استدلال، از قوه قهریه و خشونتبراى ابراز نظرات استفاده مىشده است، و این امر سیستم استبدادى را تسهیل و تشدید مىکرد . از طرف دیگر احساس ضعف در مقابل قدرت بى امان استبداد، موجب نگرشهاى خاصى نسبتبه قدرت و حکومت مىشد، یعنى اوضاع بى ثبات و تجاوزهاى مداوم قدرتمندان به زیردستان نوعى تقدیرگرایى را در توده مردم به وجود آورده بود . حکومتهاى اقتدارگر نیز چنین استبدادى را تا اعماق جانهاى یکایک افرادى تسرى دادند و به آن مشروعیتبخشیدند . مردم ایران در مقابل حاکمان خودسر، متواضع بودند و هرگز به خود چنین حقى را نمىدادند که سؤال کنند، سهمشان از حکومت چیست . از طرف دیگر مردم به چشم دیده بودند که حکومتهایى که قدرت را در دست داشته و مدتى بر مردم جفا کردهاند، با رفتن آنها چیزى که عاید ملت مىشد یا هرج و مرج بود که ضرر آن بیش از ضرر استبداد بود و یا این که حکومت جبار دیگرى روى کار مىآمد که تفاوتى با قبل نداشت، به جز این که هزینهاى را تحمیل مىکرد . شورش علیه نظام، نفعى براى مردم نداشت، جز این که سابقه خود را خراب مىکردند . به همین دلیل تلون مزاج از خصوصیات مردم شد . روزنامه شفق در سال 1311 ش . مىنویسد: «مردم ایران به هر مزاجى مثل خاکشیر مىسازند و در مقابل هر بارى تسلیم مىشوند .»
انقلاب مشروطه با به چالش کشیدن تفکرات و اندیشههاى قدیمى، تعقل، همزیستى، تساهل و مدارا را به ارمغان آورد . در مشروطه، الگوى مشروعیت مدنى، پایههاى الگوهاى دیگر مشروعیت را سست کرد، اما نتوانست ریشههاى خود را در اذهان مردم ایران بگستراند و نهایتا هم توسط الگوهاى قبلى از بین رفت . عینیت این موضوع نیز در روى کار آمدن رضاخان قابل مشاهده است . استبداد با ریشههاى عمیق خود در فکر و عمل ایرانیان بار دیگر با استقبال گروهها و نیروهاى سیاسى مواجه شد . مشروطه خیزشى بود براى مشارکتسیاسى مردم با یک موفقیت نسبى که سرانجام هم نتوانست کامیابى لازم را به دست آورد . گرچه تحولات سیاسى نیم بندى در ایران صورت گرفته بود، اما هنوز توده مردم بى سواد بودند، هنوز آن فرهنگ خرد ستیز ظلمپذیر و خرافات از ذهن مردم دور نشده بود . آنها با عقل و خرد و منطق هنوز بیگانه بودند، به جز اندکى از کسانى که به نحوى به خارج از کشور رفته و یا تحولات کشورهاى دیگر را دیده بودند . توده مردم در همان وضع سابق و با همان افکار و عقاید قرنهاى پیش، زندگى مىکردند و این وضع دهشتبار خود را کاملا طبیعى مىپنداشتند .
در انقلاب مشروطه ایران، قرار شد که قانون حاکم باشد و این در حالى بود که پیش از هشتاد درصد جمعیت مملکت که ساکن روستاها بودند، نحو صحیحى اطلاعى از این نوع تغییرات نداشتند و اکثر مردم شهر هم نمىدانستند مشروطه چیست و حکومت قانون و پارلمان یعنى چه . آنها فقط به دنبال رهبران حرکت مىکردند، بى آن که بدانند چه مىخواهند . (2) اکثر مردم نمىدانستند چنین حکومتى با چه ساز و کارهایى کار مىکند و آنها در این حکومت چه باید بکنند، مجلس را هم طبیعتا افراد ناآگاه تشکیل مىدادند که در مواقع حساس که رشته کارها از دست دربار خارج مىشد، از موقعیت استفاده نمىکردند . احمد کسروى یکى از دلایل شکست مشروطه را ناآگاهى توده و پراکندگى ایرانیان مىداند . او مدعى است مردم در نظام مشروطه وظیفه سنگینى بر عهده دارند; پیمانى بین آنها وجود دارد که شریک سود و زیان و شادى و غم یکدیگر باشند و کشور خویش را حفظ کنند . او مدعى است در بین توده مردم شایستگى لازم براى زندگى در نظام مشروطه وجود نداشت . (3) ناصرالملک در نامه مفصلى به سید محمد طباطبایى در آغاز جنبش نوشته بود که عدم آمادگى ایرانیان مانعى بزرگ در سر راه آزادیخواهان است . یحیى دولتآبادى در توصیف روز افتتاح مجلس شوراى ملى که در مدرسه نظام آن روز بر پا بوده است، مىنویسد: «صحن مدرسه نظامى پر است از تجار و کسبه و مردم تماشاچى، در این مجلس شعفى در مردم دیده مىشود که هرگز دیده نشده و هیچ کس باور نکرده در مملکت ایران به این زودى بشود این اقدامات را نمود; اما به غیر از معدودى که مىدانند چه مىکنند و مقصود چیست، دیگران نمىدانند چه خبر است . اسم مجلسى مىشنوند حرف مشروطه و قانون اساسى به گوششان مىخورد، اما قانون یعنى چه؟ مجلس کدام است؟ مشروطه چیست؟ نمىدانند . کسبه تصور مىکنند مجلس براى نرخ ارزاق تشکیل مىشود .» (4)
مردم ایران عمدتا تحت فشارهاى داخلى از طرف حکام و براى رهایى از این سختىها و نه از روى آگاهى به مشروطهخواهى روى آوردند . به همین دلیل وقتى که محمد علىشاه دو سال بعد از صدور فرمان مشروطیت، مجلس را به توپ بست، بسیارى از همان مردم مشروطهخواه دشمن مشروطه شدند و مجلس را غارت کردند . اینها همه از روى جهل و نادانى مردم بوده است; به نحوى که مردم با قدرت یابى مجدد مشروطهچیان و ضعف محمد على شاه، باز هم مشروطه خواه شدند و صداى زنده باد مشروطه را بلند کردند . در یک کلام مشروطیتحاصل رشد اندیشه توده مردم نبود . اگر مشروطیتبا زیربناى فرهنگى و آگاهى مناسب مردم همراه مىشد، قطعا دوام و بقاى بیشترى مىیافت .
پىنوشتها:
1 . محمد تقى ملک الشعراى بهار، «تاریخ مختصر احزاب سیاسى» جلد اول، تهران، امیرکبیر، ص 30 .
2 . مسعود خسروى، «علل قانون شکنى در جامعه ایرانى» ، ایران فردا، سال ششم، شماره سى و چهارم .
3 . احمد کسروى، «امروز چه باید کرد» ، تهران، چاپاک، چاپ 4، 1336، ص 9 .
4 . یحیى دولت آبادى، حیات یحیى، جلد دوم، تهران: انتشارات فردوسى، چاپ سوم، 1361، ص 83 .